چکیده
بحث امامت و خلافت بعد از رسولالله، از قدیمیترین بحثهای تاریخ اسلام و در عین حال از مباحث مهم کلامی روز شمرده میشود. امامت و ولایت از ارکان و اصول اساسی نظام اعتقادی شیعه است، به گونهای که نظام اعتقادی شیعه و پایداری، ثبات، حفظ و ترویج آن، همه در سایه امامت و ولایت تحقق مییابد. یکی از ویژگیهایی که امامت شیعه را از امامت دیگر مذاهب ممتاز میکند، علم خاص امام است. مکتب تشیع با توجه به نقش امام پس از پیامبر خاتم، که نقش هدایتی گستردهای است و از ظاهر تا باطن جامعه و افراد آن را در بر میگیرد، امام را دارای آگاهی از منابع عظیم الاهی دانسته، دانش او را فراتر از علم عادی و دارای مجاری و مبادی الاهی و غیرطبیعی برمیشمرد. روایات فراوانی در باب منابع علم امام در کتاب بصائر الدرجات از صفّار قمی گزارش شده که از مهمترین آنها میتوان به قرآن، روحالقدس، صحیفه جامعه، مصحف فاطمه، صحف و کتب انبیا، عمود نور، الف باب، اسم اعظم، تحدیث و الهام اشاره کرد که برخی از این منابع صرفاً جنبه ملکوتی دارند و بعضی دیگر، علاوه بر بعد ملکوتی، به نحو ظاهری و مکتوب نیز وجود دارند. علم روزانه یا به تعبیر روایات، «حادث»، که آگاهی از زمان حال است، در روایات با تعبیر «نکت (یا قذف) فی القلوب و نقر فی الاسماع» بیان شده است. این نوع آگاهی از طرف ائمه (ع) به عنوان برترین علم و آگاهی امام معرفی شده است.
اصل مقاله
بایستگیهای امام، یکی از مهمترین بحثهای امامت است که پیوسته متکلمان اسلامی به آن توجه داشته و آن را کاویدهاند. این مسئله در کتابهای کلامی، ذیل عنوان «ویژگیهای امام» یا «شرایط امامت» مطرح شده است. از مباحث بسیار مهم درباره ویژگیهای ائمه (ع)، مسئله علم امام است. در اصل اینکه علم برای امام لازم است میان متکلمان اسلامی اختلافی وجود ندارد. اختلاف در کمیت و کیفیت آن است. متکلمان غیرشیعه علم اجتهادی و خطاپذیر را کافی دانستهاند؛ چنانکه علم همهجانبه به احکام شریعت را نیز لازم ندانستهاند (همدانی، 1422: 1/198-209؛ باقلانی، 1414: 471). ولی از نظر شیعه امامیه، امام باید علم بالفعل و همهجانبه به احکام شرعی داشته باشد و علم او خطاناپذیر، و اعلم از دیگر افراد جامعه باشد.
درباره گستره علم امام نظر واحدی در میان دانشمندان شیعی وجود ندارد، ولی در اینکه امام باید به هر آنچه در امامت وی لازم و برای سعادت بشر نیاز است، عالم باشد اتفاق وجود دارد. بنا بر نظر ابنمیثم بحرانی، امام باید به همه آنچه در ایفای مقام امامت به آنها نیاز دارد عالم باشد، خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی؛ مانند علم به احکام شرعی، سیاست، آداب، و فصل خصومتها (بحرانی، 1362: 179). محقق طوسی ضمن شمردن صفات امام مینویسد:
سومین صفت برای امام، علم امام است به تمام مسائل و امور؛ یعنی به حکم عقل، امام باید به تمام آنچه درباره امامت به او واگذار شده عالم باشد؛ از قبیل علم امام به حکومتداری و امور سیاسی و دانستن مصالح و مفاسد اموری که مربوط به مردم است. همچنین امام باید عالم به تمام مسائل شریعت و دین باشد؛ چون حکم امام باید مطابق با دستورهای شریعت باشد (طوسی، 1400: 192).
سید مرتضی فقط علومی را که به ولایت و امامت امام مربوط میشود واجب میشمارد (علمالهدی، 1410: 1/164).
پس از پذیرش و روشنشدن ضرورت علم ویژه امام، این پرسش مطرح میشود که: منابع علم امام یا به عبارتی دیگر وسایط و ابزار حصول این علم چیست؟ محمد بن حسن صفّار، از شخصیتهایی است که کوشیده است با گزارش روایاتی در این زمینه به اثبات علم خاص امام و منابع آن بپردازد. با این همه، به نظر میرسد در مجموعه مطالعاتی که تاکنون به انجام رسیده، هماره پرداختن به روایات کتاب بصائر الدرجات از نظر پژوهشگران حوزه تاریخ اندیشه و کلام امامیه پنهان مانده است که احتمالاً علت آن اشکالی است که به این کتاب وارد شده است. بنا بر این اشکال، یکی از سرشناسترین شاگردان صفّار، یعنی محمد بن حسن بن ولید، اجازه نقل این کتاب را به شاگردان خود نمیداده و در اصطلاح علم رجال، آن را استثنا کرده است.
منشأ بروز اشکال غلوّ در خصوص کتاب بصائر الدرجات، عبارت رجال نجاشی است. نجاشی در کتاب رجال خود در طریق رسیدنش به کتب صفّار میگوید: «أخبرنا بکتبه کلّها ما خلأ بصائر الدرجات أبوالحسین علی بن احمد بن محمد بن طاهر الأشعری القمی قال: حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید عنه بها. و أخبرنا أبو عبدالله بن شاذان قال: حدّثنا احمد بن محمد بن یحیی عن أبیه عنه بجمیع کتبه و ببصائر الدرجات» (نجاشی، 1365: 354). با دقت در این عبارت، معلوم میشود نجاشی از دو راه به کتب دسترسی پیدا کرده است: اول، از طریق ابوالحسین علی بن احمد بن محمد بن طاهر قمی، که همان ابن ابی جِید قمی است، از ابنولید از صفّار؛ در این طریق نجاشی تصریح دارد که ابنولید همه آثار صفّار، جز بصائر الدرجات او، را روایت میکرده؛ یعنی ابنولید در اجازه رواییاش برای ابن ابیجید کتاب بصائر الدرجات را استثنا کرده است. دوم، از طریق احمد بن محمد بن یحیی الأشعری از پدرش، محمد بن یحیی العطار. در این طریق، محمد بن یحیی العطار، همه آثار صفّار، از جمله بصائر الدرجات را از صفّار روایت کرده است.
بنا بر گزارش مجلسی، این عبارت نجاشی باعث شده گروهی در خصوص صفّار موضعگیریهای مبهمی کنند و بر کتابش خُرده بگیرند و علّت آن را غلو و زیادهگویی در شأن اهل بیت (ع) بدانند (مجلسی، 1406: 14/240). اما باید توجه داشت که مفهوم استثنا در نگاه ابنولید، به معنای سلب کلی و حُکمکردن به نفی و نادرستی آن نیست؛ بلکه توقف و امری همراه با احتیاط است. در واقع، وی درباره منفردات این کتاب، راه احتیاط را در پیش گرفته است؛ یعنی التزام به این کتاب را نپذیرفته است و برخی مضامین آن را به گردن نمیگیرد، نه اینکه تمام کتاب را نفی کرده یا حکم به نادرستی آن کند. زیرا در نگاه ابنولید، حتی راویان ضعیف نیز روایات پذیرفتنی دارند. در منابع متقدم شواهدی وجود دارد که این مدعا را تأیید میکند؛ در ترجمه عنوان «محمد بن سنان الزاهری» آمده است:
محمد بن سنان کتابهایی دارد و بر او اشکالاتی کردهاند و او را ضعیف شمردهاند ... و همه کتب او را جماعتی از مشایخ، شیخ صدوق از پدرش و ابنولید از سعد بن عبدالله اشعری و حمیری و ...، به من اجازه روایت دادهاند، جز آنچه در آن آمیختگی و غلوّ است (طوسی، 1417: 406).
یا در ترجمه «ابوسمینه» نیز چنین آمده:
محمد بن علی صیرفی کوفی، معروف به ابوسمینه، کتابهایی دارد و گفته شده کتابهایش مانند کتب حسین بن سعید است. کتب او را جماعتی از مشایخ، شیخ صدوق از پدرش و ابنولید و محمد بن علی ماجیلویه از محمد بن ابیالقاسم از محمد بن علی صیرفی، به من اجازه روایت دادهاند، جز آنچه در آن آمیختگی و غلوّ یا تدلیس است، یا منفردات او (همان: 412).
یا در ترجمه «سهل بن زیاد الآدمی» در الفهرست این مطلب به دست میآید که (حداقل بنا بر گزارش شیخ) ابنولید روایات سهل را میپذیرفته است. عبارت شیخ چنین است:
سهل بن زیاد، معروف به اباسعید، از راویان ضعیف است. او کتابهایی دارد. محمد بن حسن بن ولید از طریق سعد [اشعری] و حمیری از احمد بن ابیعبدالله، از سهل بن زیاد [نقل] روایت کرده است (برای تفصیل مطلب نک.: زکیزاده، 1391: 78).
نظر به اهمیت مسئله علم امام و وجود خلأهای موجود درباره اهمیت صفّار قمی و اثرش در تحول تاریخی مکتب امامیّه و با عنایت به بیتوجهیهایی که به او و کتابش ابراز شده، و با توجه به اینکه پرداختن به مسائل کلامی بدون در نظر گرفتن میراث غنی بهجامانده از متکلمان امکانپذیر نیست، بر آن شدیم تا در این نوشتار به گزارش روایتهای صفّار در این زمینه بپردازیم. البته قبل از ورود به بیان اندیشه کلامی صفّار در این باب، اشارهای به زندگی و آثار او خواهیم داشت.
زندگی و آثار صفار قمی
محمد بن الحسن بن فَروخ الصفّار (نجاشی، 1365: 354)، از اصحاب امام حسن عسکری (ع) (طوسی، 1373: 402)، یکی از شخصیتهای بزرگِ قم در قرن سوم هجری (نجاشی، 1365: 354) و از صاحبنظران در فنّ حدیث[i] و فقه[ii] است. علمای علم رجال، صفّار را به اینکه از وجوه اصحاب در قم بوده است ستوده و ضمن توثیق، وی را عظیمالقدر و راجح و قلیلالسقط در روایت خواندهاند (همان). فهرستنگارانی همچون نجاشی، قریب چهل عنوان از آثار صفّار را، که عمدتاً در ابواب فقه و پارهای در مباحث مختلفی همچون دعا، زیارت، اخلاقیات، تاریخ و اعتقادات است، فهرست کردهاند. به جز بصائر الدرجات، همه آثار وی از میان رفته و در شکل فیزیکی آن محفوظ نمانده است. کتاب بصائر الدرجات، مشتمل بر ده جزء است و در مجموع 1881 حدیث دارد.[iii] محور مرکزی این اثر را امامان اهل بیت (ع) و شئون آنان تشکیل میدهد. این کتاب با احادیثی در باب علم، از جمله فریضهبودن طلب علم، ثواب عالم و متعلّم و برتری عالمان آغاز میشود و با نقل احادیث در باب آل محمد (ص)، و علم و فضیلت و ولایت ائمه شیعه (ع) ادامه مییابد. یکی از موضوعاتی که در کتاب بصائر الدرجات گزارش شده مسئله جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی است که در ادامه، گزارشی اجمالی از آن خواهیم داد.
جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی یکی از مسائل مهم درباره علم امام، بحث از منابع آن است که در کتب روایی از آن به «جهات علم امام» تعبیر شده است (کلینی، 1407: 1/264). امام دانشآموخته خاص خدای تعالی است که به صورت ویژه از نعمت دانش بهرهمند شده است. چون ما چنین تجربهای در دانشآموزی نداریم، برای درک آن ناگزیر باید به توضیحات و سخنان امامان اهل بیت (ع) مراجعه کنیم. در روایات صفّار، به برخی از جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی اشاره شده که در ادامه بررسی میکنیم.[iv]
روحالقدس یکی از راهها و مبادی دانش ائمه (ع)، روحالقدس است که موجودی مستقل، دارای حیات، علم و قدرت، و از جنس امر و از ملکوت است. هر زمان خداوند اراده کند، ایشان را آموزش میدهد، موفق میکند، باخبر میسازد و راهنمایی میکند (فقهیزاده، 1391: 117-142). از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا میشود از شما چیزی بپرسند که جواب آن را ندانید؟ حضرت فرمود: گاهی اتفاق میافتد اما روحالقدس ما را در جریان میگذارد (صفّار، 1404: 451).
بر اساس این روایات، روحالقدس حقیقتی است که حامل آن همواره آگاهی و روشنایی دارد و با وجود اینکه خودش میخوابد، اما میبیند، میشنود و احساس میکند. چون او حامل روحالقدس است. همچنان که ویژگیهای روحالقدس چنین دلالتی را میرسانند: «روحالقدس نمیخوابد، غفلت ندارد، لهو ندارد؛ اما چهار روح دیگر میخوابند، دچار غفلت میشوند و لهو دارند» (همان: 454، ح13).
از اینرو، خصیصه و ویژگی عام و مشترک میان دارندگان مقام روح قدسی، عصمت و دوری از لغزش و گناه کبیره است (قیومزاده، 1391 الف: 94) و به همین دلیل در روایات آمده که هر کس روحالقدس با او باشد، هرگز گناه کبیره نمیکند (صفّار، 1404: 447). برخی از احادیث صفّار، دلالت بر برتری روحالقدس بر مقربترین فرشتگان الاهی (یعنی جبرئیل و میکائیل) دارد (همان: 461-464) و تعدادی از روایات علاوه بر بیان این مطلب، بر اختصاصیبودن این روح به پیامبر و ائمه اطهار (ع) نیز تأکید دارد. در این روایات، تصریح شده که روحالقدس امری مختص به حضرت محمد (ص) است و هیچ کس، حتی انبیای سابق، از آن بهرهمند نیستند و بعد از ایشان در خدمت اهل بیت (ع) است (همان: 460).
عروج روح امام به عرش خدا و افزایش علم، در هر شب جمعه از موارد دیگری که در روایات صفّار به عنوان یکی از جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی بیان شده، عروج روح امام به عرش خدا در هر شب جمعه و افزایش علم او بعد از بازگشت است. این منبع علم امام به قدری مهم است که ائمه (ع) فرمودهاند: «اگر چنین نباشد، علم ما نابود میشود» (همان: 131، ح5). بنا بر گزارشی از صفّار، در هر شب جمعه، ملائکه، پیامبران، اوصیای از دنیا رفته و روح وصیای که در میان مردم است (یعنی امام هر زمان)، به آسمان میروند تا به عرش پروردگار برسند. در آنجا هفت دور طواف میکنند و بعد از طواف کنار هر پایهای دو رکعت نماز میخوانند و برمیگردند. امام وقت نیز برمیگردد، البته با الهام فراوانی از علم، که به صورت تودهای عظیم است (همان: 130-132، ح1-7).
الواح و کتب پیامبران بنا بر روایات متعددی که از صفّار نقل شده، کتب پیامبران، همچون تورات، انجیل، زبور و صحیفههای حضرت ابراهیم و موسی (ع) نزد اهل بیت (ع) است (همان: 140، ح5)، که از حضرت محمّد (ص) به آنها رسیده (همان: 138، ح13) و حاوی علم گذشتگان و آیندگان و همچنین تبیین تمام احتیاجات بشر تا قیامت است (همان: 140، ح4). بر اساس این روایات، حضرت داوود (ع) وارث انبیا، حضرت سلیمان (ع) وارث داوود، حضرت محمد (ص) وارث سلیمان (ع) و ائمه (ع) وارث حضرت محمد (ص) هستند (همان: 135، ح1؛ 138، ح15). خداوند چیزی به پیغمبران عطا نفرمود، جز آنکه آن را به حضرت محمّد (ص) عطا کرد. به عبارتی، همه آنچه را به پیغمبران داد به حضرت محمّد (ص) هم عطا فرمود (همان: 136، ح5). از جمله آن چیزها، صحیفههای حضرت ابراهیم (ع) و موسی (ع) بود که به رسول خدا (ص) واگذار شد. آن حضرت نیز آن را به حضرت علی (ع) به امانت سپرد. ایشان نیز به امام حسن (ع) و همینطور یکی پس از دیگری، به دستشان امانت سپرده شده است (همان: 137).
علم قرآن قرآن، یکی دیگر از منابع علوم ائمه (ع) استکه در آن، خبر آسمان و زمین، بهشت و دوزخ و گذشته و آینده آمده است و به فرموده خداوند متعال، بیان هر چیز در آن است (همان: 194، ح7). علم این کتاب نزد اهل بیت (ع) است (همان: 214، ح10). برخی از روایات، با اشاره به آیاتی از قرآن، که بر آگاهی عدهای (خاص) به حقایق قرآن و تأویل آن دلالت میکند، و البته در آنها نامی از ایشان برده نشده، مصداق اکمل و اتم این روایات را اهل بیت (ع) معرفی میکنند و حتی در مواردی مصادیق این روایات را منحصر در اهل بیت (ع) میدانند. آیاتی که در این مقام به آنها استناد شده عبارتاند از: (عنکبوت: 49)، (رعد: 43)، (آل عمران: 7 و 18)، (نحل: 43)، (انبیا: 7)، (فاطر: 32) و (انعام: 19). در این روایات (همان: 204-207، ح1-18 و 212-216، ح1-21 و 202-204، ح1-8 و 440، ح4 و 38-43، ح1-28 و 37-38، ح1-8 و 44-48، ح1-16 و 511، ح18) ائمه با استناد به آیات مذکور، اهل بیت پیامبر (ع) را آگاه از علم قرآن معرفی، و مردم را مأمور به پرسش از ایشان کردهاند (همان).
ایشان، سرچشمۀ علم الاهی خود را قرآن و آشنایی با معارف و آیات الاهی میدانند؛ امری که خداوند آنها را از آن بهرهمند کرده است. ائمه (ع) علت نیاز به مفسّر و هادی به قرآن را وجود محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و لزوم آگاهی از زمان و مکان و شأن نزول آیات بیان کردهاند (همان: 198، ح4 و 135، ح3) و برای علم و آگاهی خود از تفسیر قرآن دو ویژگی برشمردهاند: عمومیت و جامعیت آگاهی ایشان نسبت به آگاهی ناقص دیگران، و متقنبودن تفسیر خود در برابر فهم نادرست یا تفسیر ظنّی برخی از آیات قرآن (همان: 194، ح5-7).
بر این ادعا چند دلیل میتوان اقامه کرد: نخست اینکه، آغاز تا پایان و همچنین ظاهر و باطن تمام قرآن نزد آنها است (همان: 193-194، ح1-7). دوم اینکه، در برخی روایات (همان: 47، ح1)، خود ائمه (ع)، علم و آگاهی خویش از قرآن را الاهی و به واسطه پیامبر (ص) معرفی کردهاند (قیومزاده، 1391 ب: 151-168).
صحیفه جامعه نزد اهل بیت (ع) جامعه، یکی از عناوینی است که در روایات مربوط به علم امام بر آن تأکید شده و نشانهای از پیوند عمیق میان امامت و نبوت است (صفّار، 1404: 142) که به آن، کتاب علی (ع) یا مصحف حضرت علی (ع) نیز گفته شده است (همان: 146، ح20). این صحیفه به طول هفتاد ذراع و عرض یک پوست (همان: 149، ح13) و از پوست ران شتر بزرگ دوکوهان است (همان: 142، ح2) که به خط حضرت علی (ع) و املای رسول خدا بوده (همان: 142، ح1) و جامع همه علوم است. همه علوم، اعم از قضاوت و فرائض را نوشته (همان: 143، ح7) و هر نوع حلال و حرامی را ذکر کرده است (همان: 144، ح8). جواب تمام نیازهای مردم و هر پیشامدی (همان: 142، ح2) حتی جریمه خراش و دیه (همان: 148، ح6)، و یک تازیانه و نصف تازیانه (همان: 148، ح7) در آن هست. از اینرو «جامعه» برای کسی جای سخن نگذاشته است (همان: 146، ح23). عبارات پایانی تقریباً تمام احادیث، که بهاتفاق در تمام این روایات به یک مضمون آمده، طرح مسئله جریمه خدشه است. این مسئله نشان میدهد که محتوای این صحیفه شامل تمام مسائل فقهیای است که مردم به آن نیاز دارند. زیرا اجماع احادیث بر این مثال و نیاوردن مثالی از علوم دیگر میتواند قرینهای باشد بر اینکه محتوای جامعه، شامل تمامی ابواب و مسائل احکام و عبادات است، نه چیزی دیگر؛ وگرنه لازم بود جزئیترین مسئله از علوم و موضوعات دیگر نیز حداقل در برخی روایات ذکر شود.
ائمه (ع) خود را با توجه به در اختیار داشتن جامعه و تمسک به آن بینیاز و برتر از سایر فقها دانستهاند و علم فقهای دیگر نحلهها را، به علت دسترسینداشتن به جامعه، ناقص و آنها را نیازمند به ائمه (ع) دانستهاند (همان: 157، ح19؛ 161، ح33). این صحیفه به عنوان یکی از منابع علم، نزد ائمه (ع) بوده، هیچ کس جز پیغمبر و وصی او نمیتواند در آن بنگرد (همان: 158، ح24). ائمه (ع) پیرو آن بودند و هرگز مخالف آن رفتار نمیکردند (همان: 146، ح20).
کتاب جفر نزد اهل بیت (ع) در روایات دیگری از کتابی به نام جفر یاد شده است. در این روایات، دو جفر به نامهای «جفر سفید» و «جفر سرخ» ذکر شده و در توضیح آنها آمده است که در جفر سرخ، سلاح پیامبر (ص) است (همان: 151، ح2) و فقط برای خونخواهی گشوده میشود (همان:151، ح1). از اینرو، قائم (ع) طبق آنچه در جفر سرخ است، عمل میکند (همان: 152، ح4). اما جفر سفید، مخزنی از چرم است (همان: 151، ح3) که در آن کتابهایی است (همان: 151، ح2) مشتمل بر زبور داوود، تورات موسی، انجیل عیسی، صحف ابراهیم (ع) و مصحف فاطمه (س) (همان: 150، ح1)، که علم انبیا، اوصیا و دانشمندان گذشته بنیاسرائیل (همان: 151، ح3)، همچنین ولایت حضرت علی (ع) (همان: 72، ح1)، قضاوتها و احکام میراثی را که حضرت فرموده (همان: 158، ح21) در آن کتب است. به هر حال، از روایات چنین برداشت میشود که جفر (کتب و صحف انبیا) شامل علم گسترده و فراوانی بوده است. ابوعبیده از امام صادق (ع) نقل میکند که حضرت در پاسخ به پرسشی درباره جفر فرمود: «هو جلد ثور مملوّ علماً» (همان: 153، ح6)؛ «هیچ کس نمیتواند به این کتاب بنگرد جز اینکه پیغمبر یا وصی پیغمبر باشد» (همان: 158، ح24).
مصحف فاطمه (س) صفّار روایاتی را نقل میکند که در آن از مصحف فاطمه (س) نام برده شده است (همان: 150). این مصحف سه برابر قرآن است (همان: 151، ح3) که چیزی از قرآن در آن نیست (همان: 154، ح8) ولی کلام خدا است (همان: 155، ح14) که پس از رحلت پدرش بر او القا شده است (همان: 159، ح27). مصحف فاطمه (س)، به املای پیک خدا و خط حضرت علی (ع) است (همان: 157، ح19) که در آن چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه در آن وصیت حضرت فاطمه (س) (همان: 157، ح16) و علم به پیشامدهای آینده است (همان: 157، ح18).
رحلت پیامبر (ص) و دوری فیزیکی حضرت زهرا (س) از ایشان حزن و اندوهی فراوان برای آن حضرت ایجاد کرده بود. از اینرو جبرئیل امین (ع) برای عرض تعزیت و آرامش روحی حضرت فاطمه (س) و خبرآوردن از جایگاه پدرشان و آگاهیدادن به ایشان از آنچه برای ذریه و فرزندان حضرت اتفاق خواهد افتاد به دستور الاهی مکرر خدمت حضرت زهرا (ع) میرسید (همان: 153، ح6). حمّاد بن عثمان، به نقل از امام صادق (ع)، میگوید پس از آگاهی امیرالمؤمنین (ع) از این موضوع، حضرت امام علی (ع) به همسرشان فرمودند هر گاه آن احساس برایت ایجاد شد و صدا را شنیدی مرا آگاه کن. فاطمه زهرا (س) نیز همسرش را آگاه میکرد و امیرالمؤمنین (ع) آنچه را حضرت فاطمه (ع) میشنید مینوشت و از آن نوشتهها صحیفهای تهیه شد (همان: 157، ح18) که این مصحف نزد ائمه (ع) است (همان: 151، ح3).
عمود نور یکی دیگر از جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی، عمود نور است (همان: 431، ح2 و 3) که با عناوین دیگری مانند مصباحی از نور (همان: 432، ح4 و 7) یا مناری از نور (همان: 431، ح1 و 432، ح5) نیز ذکر شده است. روایات ذیل این عناوین، همگی در یک نکته اشتراک و اتحاد دارند و آن، ارتباط عمود یا منار یا مصباح نور با اعمال بندگان و خلایق است. به تعبیر دیگر، به طور قطع، میتوان ادعا کرد روایات این باب، از آگاهی امام از کنش، رفتار و اعمال انسانها خبر میدهد. از اینرو ثمره و نتیجه وجود عمود نور برای امام، مشاهده و توان دیدن اعمال انسانها است (همان: 431-443). در روایتی، امام صادق (ع) ماهیت این ستون نور را اینگونه بیان کردهاند: «خداوند ستونی از نور دارد که آن را از همه مخلوقاتش پوشانده است. یک طرف این ستون نزد خدا است و طرف دیگر آن در گوش امام. پس هر گاه خداوند چیزی را اراده کند، آن را در گوش امام وحی میکند» (همان: 439، ح1).
عرضهکردن اعمال انسانها به امام دسته دیگری از روایات صفّار، حاکی از آن است که خداوند با عرضهکردن اعمال انسانها به امام، علم امام را در خصوص اعمال و رفتار انسانها افزایش میدهد. بنابراین، میتوان یکی دیگر از منابع علم امام را عرضه اعمال از جانب خداوند دانست، که البته این اطلاعات از زمره دیگر علوم الهامی است که ملائکه به امام اطلاع میدهند. صفّار، یک باب از کتاب بصائر الدرجات را به روایاتی با این مضمون اختصاص داده است که: «کردار بندگان بر پیامبر و اهل بیت (ع) عرضه میشود» (همان: 424-426، ح1-17). همچنین بابی را به «عرضه اعمال بر اهل بیت (ع)، چه زنده و چه از دنیا رفته» (همان: 427-428، ح1-11) و باب دیگری را به «عرضه اعمال بر امامی که زنده است» اختصاص داده است (همان: 429-430، ح1-11). همچنین، روایاتی نقل کرده است که بر اساس آن امامان از افعال شیعیانشان باخبر بودهاند و از اسرار و کارهای پنهانی آنها به خودشان خبر میدادند (همان: 242-253).
نزول ملائکه بر امام در شب قدر و القای امور مربوط به آن سال با توجه به روایات صفّار، ارتباط ملائکه با اهل بیت پیامبر (ص) پایان نیافته، بلکه ضرورتی است که تداومبخش برنامه نظام هستی، بهویژه خلقت انسان، است. هرچند جهت این ارتباط تغییر کرده و آن ارتباط وحیانیای که جبرئیل برای انزال شریعت و قرآن با پیامبر (ص) داشت، پایان یافته است. بنا بر روایات صفّار، در شب قدر امور یکساله، از خوبی و بدی، مرگ و حیات، باران، نام حاجیان و ... به ائمه (ع) القا میشود (همان: 220-226، ح1-17).
اسم اعظم اسم اعظم عنوانی است که برخی روایات برای بیان سرچشمه علم امام و آگاهیها و تواناییهای او به آن اشاره دارند. در روایات صفّار، یکی از ویژگیهای پیامبر و اهل بیت (ع) بهرهمندی کاملتر از اسم اعظم الاهی بیان شده است. بنا بر این روایات، اسم اعظم پروردگار 73 حرف دارد که بهرهمندی خاتمالمرسلین و خاندان ایشان از اسم اعظم، کاملتر از سایر انبیا و اوصیا است؛ یعنی آگاهی به 72 حرف، به ایشان عطا شده است (همان: 208-210، ح1-9). بنا بر یکی از این روایات، عبدالله بن بکیر نزد امام صادق (ع) بود. سخن از علم سلیمان شد و قدرتی که به او داده شده بود. حضرت فرمود به سلیمان فقط یک حرف از اسم اعظم داده بودند اما نزد حضرت علی (ع) تمام علم کتاب بود (همان: 212، ح1)، و بعد از حضرت علی (ع)، درباره امامان پس از او نیز چنین است (همان: 214، ح10).
ألف باب روایات مشهور به «ألف باب» از روایات پرتعدادی هستند که یکی دیگر از جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی را تبیین میکنند. همه روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند، انتقالدهنده علوم را پیامبر اکرم (ص)، و دریافتکننده آنها را حضرت امام علی (ع) بیان کردهاند (همان: 302-312). روایت اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین (ع) دلالت میکند که ابواب تعلیمی پیامبر اکرم (ص) به آن حضرت، شامل حلال و حرام الاهی و آگاهیهایی از گذشته و آینده است؛ هرچند باید ادعا کرد طبق روایات، تعلیمات پیامبر (ص) به امام علی (ع) منحصر به این امور نبوده است (همان: 305، ح11). از این روایت استفاده میشود که هزار باب علم، منحصر به علم حلال و حرام نیست؛ بلکه علومی گسترده را شامل میشود (همان: 358، ح14). از نکات دیگری که روایات به آن اشاره کردهاند، آشکارشدن و ظهور فقط یک باب یا دو باب از آن ابواب است (همان: 307، ح17؛ 308، ح4).
تحدیث (نکت و نقر) و الهام محدث کسی است که فرشته با او سخن میگوید. او نیز صدای ملک را میشنود، بدون آنکه پیامبر باشد یا آنکه فرشته را ببیند. از اینرو، در او دانشی از طریق الهام و مکاشفه از مبدأ اعلی ایجاد میشود یا آنکه در قلبش حقایقی پدید میآید که بر دیگران مخفی است (همان: 368). چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، برخی روایات به تقسیمبندی علم و دانش ائمه (ع) پرداختهاند و علوم ایشان را به سه وجه یا گروه تقسیم کردهاند. هرچند روایات، اتحادی در نامگذاری عناوین این سه وجه ندارند، اما با توجه به تفسیر و معنایی که از هر یک از این سه عنوان در روایات مطرح شده، میتوان مقصود و معیار تقسیم علم امام را به دست آورد. دقت در روایات نشان میدهد که علم امام با توجه به معیار زمان تقسیمبندی شده است. از اینرو، علوم امام را با ملاحظه مجموعه این روایات میتوان به «آگاهی از گذشته»، «آگاهی از حال» و «آگاهی از آینده» تقسیم کرد.
علم روزانه یا به تعبیر روایات، «حادث»، که آگاهی از زمان حال است، در روایات با تعبیر «نکت (یا قذف) فی القلوب و نقر فی الاسماع» بیان شده است. در روایات، «نکت و نقر» از مجاری علم امام به حوادث حال دانسته شده است. انجامدهنده نکت و نقر نیز در روایات، ملائکه معرفی شدهاند (همان: 324 و 368). همچنین در روایات، نکت در قلب، نشانه محدثبودن معرفی شده که با شنیدن کلام ملائکه با نقر در اذن به یک معنا است. زیرا در روایات دیگر، این دو در تفسیر هم به جای یکدیگر به کار رفتهاند (همان: 232، 318، 324 و 373). با توجه به آنچه بیان شد، همپوشی و تساوی مفاهیمی مانند نقر و نکت و الهام، که در برخی دیگر از روایات بیان شده روشن میشود (شاکر، 1391: 182). زیرا در تعریف الهام آمده است: «مطلبی را که در قلب امام آشکار و درک میشود الهام مینامند یا آنچه امام با گوش خود درک میکند و میشنود؛ که حدیث ملائکه نامیده شده و به واسطه ملک تحقق مییابد» (صفّار، 1404: 318 و 368). اینگونه آگاهی، که مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است، از طرف ائمه (ع) به عنوان برترین علم و آگاهی امام معرفی شده است (همان: 318 و 319).
حیطه وظایف و شئون امام، ملزوماتی دارد و لازمه گستره قلمرو ولایت الاهی امام، گسترش آگاهی و علم او است و این تلازمی عقلی است. صفوان در این باره از امام صادق (ع) نقل میکند: «خداوند بزرگوارتر و مهربانتر از آن است که اطاعت شخصی را بر بندگانش واجب کند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد» (همان: 124).
بنا بر آنچه گذشت، میتوان گفت علم به احکام شریعت و نیز علم به قرآن از طریق پیامبر اکرم (ص) به ائمه (ع) منتقل شده است. لذا نقش امام در این علوم، تبیینی و تفسیری است؛ یعنی امام شاخصی برای رفع اختلافات و تبیین علوم انتقالی از پیامبر است. امام، علاوه بر جایگاه کمالبخشی و استمراربخشیدن به نبوت، نقش هدایت خاص یا همان امامت به معنای ویژهٔ آن را هم بر عهده دارد و جایگاه و شأن هدایتی مخصوص امام، اقتضای علم و آگاهی مناسب با آن را میکند. روایات، ارتباط با ملائکه و طرق دیگر مجاری علم امام را در همین زمینه تبیین کردهاند. مسائلی مانند شهود و عرضهٔ اعمال به امام و خبررسانی روزانهای که روایات بر آن تأکید میکنند، از مصادیق جریان این هدایت و نقش امام در آن است.
بدینترتیب میتوان روایات گسترده و متنوع مربوط به جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی را ذیل دو عنوان کلی قرار داد؛ «تحدیث و الهام» و «وراثت و اخذ از رسول خدا (ص)». بنابراین، چنانچه منشأ علم امام تحدیث و الهام باشد، علم از جانب خداوند به انحاء مختلف به امام اعطا میشود؛ و چنانچه منشأ علم امام وراثت باشد، علم از جانب پیامبر (ص) به انحاء مختلف به امامان، یکی پس از دیگری، انتقال پیدا میکند.
نتیجه با توجه به گستردگی جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی و الاهیبودن و غیرطبیعیبودنش، ثابت میشود که علم امام، علمی ویژه است و امام به واسطه این علم جایگاه ویژهای در معرفت دینی مییابد و دارای مقامات خاصی میشود. این مقامات در واقع، خط فاصلهای میان انسانهای عادی و ائمه (ع) به عنوان انسانهای برتر و انتخابشده است که میتواند تفاوت ائمه (ع) را با دیگر انسانها مشخص و ارتباط آنان با مقام الوهی را یادآوری کند. از مهمترین جهات بهرهمندی امام از دانش الاهی، که در روایات کتاب بصائر الدرجات گزارش شده، میتوان به قرآن، روحالقدس، صحیفه جامعه، مصحف فاطمه، صحف و کتب انبیا، عمود نور، الف باب، اسم اعظم، تحدیث و الهام اشاره کرد که برخی از این منابع مانند الهام و تحدیث و القای روحالقدس صرفاً جنبه ملکوتی دارد و برخی دیگر مانند مصحف علی (ع) و فاطمه (س) و کتاب جفر و جامعه، علاوه بر بعد ملکوتی به نحو ظاهری و مکتوب نیز وجود دارند. اما از این میان آگاهی، که مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است، از طرف ائمه (ع) به عنوان برترین علم و آگاهی امام معرفی شده است.
[i]. برای نمونه در روایت معروف علی (ع) که میفرماید: «مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالاً فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلامِ»؛ در بین علما درباره اینکه آیا روایت مذکور مشتمل بر کلمه «جدّد»، «حدّد»، «جدّث»، «خدّد»، هست یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. ابنولید، از شاگردان صفار، بعد از نقل اینکه فقها در این زمینه اختلافنظر دارند، میگوید محمّد بن حسن صفّار میفرمود: «عبارت صحیح، «جدّد» با جیم است نه غیر آن» (ابنبابویه، 1413: 1/189، ذیل حدیث 579).
[ii]. مثلاً شیخ صدوق میفرماید یکی از فقها نظرش این است که دعاکردن به زبان فارسی در قنوت نماز جایز نیست، امّا محمّد بن حسن صفّار میفرمود جایز است و فتوای من نیز همین است (نجاشی، 1365: 316، ذیل ح935). عناوین کتب فقهی صفّار همچون کتاب الصلاة، کتاب الوضو، کتاب الصیام، کتاب الزکاة، کتاب الحج، کتاب الخمس، کتاب النّکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائض، کتاب المواریث، کتاب المکاسب، کتاب التّجارات، کتاب التّقیه، کتاب الجنائز، کتاب الجهاد، کتاب الحدود، کتاب الدّیات، کتاب الشهادات، کتاب الصید والذبائح، کتاب العتق والتدبیر والمکاتبه، کتاب الأشربه، کتاب الأیمان والنّذور والکفّارات، نیز شاهدی بر این مدعا است (همان: 354).
.[iii] تعداد 1881 حدیث بر اساس تحقیق محسن کوچهباغی است (صفار، 1404)، اما بر اساس تحقیق علیرضا زکیزاده رنانی تعداد روایات این کتاب 1902 حدیث است (صفار، 1391).
[iv]. برخی عناوین، که به عنوان منابع علم امام مطرح شده، با عناوین دیگر همپوشی دارند.
نویسنده
محمدرضا ملانوری شمسی دانشجوی کارشناسی ارشد شیعهشناسی، دانشگاه ادیان و مذاهب قم