چکیده
تاریخنگاری اسلامی محصول تلاش همگانی مسلمانان است که از همان سدههای نخست آغاز شده و با گرایشها، رویکردها و شیوههای متفاوت بالنده شده است. در این میان، اصحاب امامان (ع) نقش بسزایی ایفا کردند. اصحاب امام هادی (ع) نیز از اقوام و طوایف متفاوت، با گرایشهای فکری مختلف به تاریخنگاری در شاخهها و سطوح مختلف پرداختند و آثار پیشینیان را توسعه و استمرار بخشیدند. پژوهش حاضر نگرش و نگارش این افراد را با رویکردی علمی_تحلیلی، بررسی میکند. این مقاله با استفاده از شیوه تاریخی و مقایسه آثار، براساس منابع و اسناد مکتوبِ موجود، جایگاه و نقش آنان را با توجه به گونههای فکری و نگارشی آنان و ریزموضوعات مورد اهتمام در تاریخنگاری، بررسی کرده و سرانجام با آمیزهای از توصیف نقلی و تحلیل عقلی چنین یافته است که آنان بدون در نظر داشتن تفکر قبایلی یا منطقهای و حتی دریافت دستور یا سفارشی از امام هادی (ع)، استمراربخش حرکت تاریخنگاری بودند و در اندک مواردی بنیانگذاری یا توسعهبخشی کردهاند. بیشتر این آثار در گذر زمان و به سبب نداشتن نوآوری، شهره نشدن در جامعه اسلامی و پاسخگو نبودن به نیازهای علمی و فرقهای دستخوش فراموشی شدهاند.
کلیدواژهها: امام هادی (ع)؛ اصحاب امام هادی (ع)؛ تاریخنگاری؛ شیعه
ه
مقدمه
تاریخنگاری یکی از جلوههای تمدن است. مسلمانان و اصحاب امامان (ع)، از جمله اصحاب امام هادی (ع) (220-254 ق.) نیز با انگیزهها و رویکردهای متفاوتی به تاریخنگاری پرداختهاند. برخی پیشتاز و نوآور بوده، به بالندگی آن کمک کردند و تعداد درخورتوجهی نیز توانستند تاریخنگاری اسلامی را پویا نگه دارند و استمرار بخشند. بهرغم تفاوت گرایشها و رویکردها و حتی مخالفت برخی از آنها با افکار امام هادی (ع)، اندیشههای شعوبی در میان اصحاب تاریخنگار مشاهده نمیشود. تمرکز تحقیق بر نقش اصحاب امام هادی (ع)، از آنرو اهمیت دارد که آنها با امام (ع) رابطه مستقیم داشتند و از امام (ع) علم میآموختند؛ این رابطه میتواند به نوعی الهامبخش نقش مستقیم و غیرمستقیم امام (ع) در این حرکت باشد. بدین ترتیب، واژه «اصحاب» به دلیل گسترش مفهومی، شامل غیرامامیان نیز میشود و به لحاظ ارتباط با امام (ع) مفهومی خاصتر از شیعه امام (ع) دارد، زیرا برخی شیعیان با امام (ع) ارتباطی نداشتند.
امام هادی (ع) از سال 220 تا 254 ق.، یعنی به مدت 34 سال امامت کردند. حدود 176 تن از آن حضرت روایت کردهاند که طوسی از 161 تن به نام، 14 تن به کنیه و یک زن نام برده است (نک.: طوسی، 1415: 381-394). نوشتار حاضر، با تکیه بر سه منبع اصلی، شامل رجال نجاشی، فهرست و رجال طوسی به بررسی تاریخنگاری آن دسته از اصحاب امام هادی (ع) پرداخته است که صاحب آثار تاریخی بودند. در این پژوهش به اموری مانند پایهگذاری، توسعه یا استمراربخشی دانش تاریخ توجه شده است؛ همانگونه که جایگاه علمی و زیستی آنان، عوامل انگیزشی، گونههای فکری، نوعشناسیِ نگارشها و نیز تأثیرپذیری و تأثیرگذاری اصحاب، از ذهن دور نمانده و با این فرض تاریخنگاری آنان بررسی شده است که اکثر آنان میراثبر مورخان پیشین بوده، نوآوری چندانی نداشته و بیشتر در گسترش، حفظ و استمرار حرکت تاریخنگاری مؤثر بودهاند. تعالیم دینی از منابع معرفتی، عوامل انگیزشی و رویکردهای فکری آنان در شمار عوامل بالندگی تاریخنگاری آنان بوده است؛ با این حال، مفقود بودن و انعکاس ندادن اخباری از تاریخنگاشتههای اصحاب در منابع پسینی، بررسی محتوایی نوشتههای اصحاب و دستیابی به نگرش، نگارش و اهداف و انگیزههای آنان را با دشواری روبهرو کرده است.
آثار علمی موجود، پیشینهای را نشان نمیدهد، جز مقالهای از سیدمصطفی طباطبایی که «به نقش اصحاب امام جواد (ع) در تاریخنگاری دوره عباسی» پرداخته است و آن را به مطالعه موردی اصحاب حاضر در قلمرو جغرافیایی ایران محدود کرده و فصلنامه تاریخ اسلام آن را در سال 95 شماره 65 منتشر کرده است. این اثر افزون بر اینکه ویژه اصحاب امام جواد (ع) است، رویکرد توصیفی دارد، تحلیل و نقد ندارد، به حاشیه پرداخته و در مواردی نیز اشتباه کرده است.[i]
هندسه نوشتار براساس ریزشاخههای تاریخنگاری سامان یافته است تا در مطالعات تاریخی، نقش تمدنساز آنان مشخص شود. آنگاه در درون هر شاخه مسائلی مانند راویان تاریخنگار، بومشناسی آنان، اندیشه، تخصص، آثار علمی و نوع نقش آنان کاویده شده است.
محورهای تاریخنگاری در آثار اصحاب امام هادی (ع)
1. سیرهنگاری
نگارش سیره نبوی در میان یاران ائمه (ع) با پیشتازی ابان بنتغلب در قرن دوم و با گرایش کلامی_حدیثی آغاز شد و در عصر امام هادی (ع) استمرار یافت. این سیرهنگاران دو نفر عراقی و یک نفر قمی بودند. «مغازی» همسو با تفکر رایج در میان سیرهنویسان، نام عمومی سیرهنگاشتههای اصحاب امام هادی (ع) است، جز اینکه ابنفضال ریزموضوعاتی را در سیرهنگاری شیعی افزود. اینان سیرهنگاری را بدون نوآوری، توسعهبخشی یا داشتن رویکرد خاصی استمرار بخشیدند و گویا به همین سبب، آثار آنان توان ماندگاری نیافت. رابطه استاد و شاگردی در میان این سیرهنگاران حاکی از گرایش حدیثی با هدف تبیین دیدگاههای فقهی یا کلامی است. فَطَحیه به نمایندگی از ابنفضال، نخستین جریان انحرافی شیعی بود که به سیرهنگاری پرداخت و به منابع فِرَق مختلف شیعی توجه کرد. سیرهنگاشتههای راویان امام هادی (ع) در شمار میراث مفقود است و از اینرو ارزیابی آنان دشوار است. در ادامه به معرفی برخی سیرهنگاران میپردازیم.
هارون بنمسلم بنسعدان (درگذشته نیمه دوم قرن سوم)
هارون با اصالت انباری در کوفه زاده شد. به دلیل سکونت در سامرا به سامرایی لقب یافت (خطیب بغدادی، 1417: 14/23) و سرانجام در بغداد درگذشت. او صحابی امام هادی (ع) و مورد اعتماد عموم رجالشناسان شیعه است (نجاشی، 1416: 438؛ طوسی، 1415: 403). برخی وی را به دلیل اعتقاد به جبر و تجسیم تضعیف کردهاند (نک.: ابوطالب زیدی، 1395: 699؛ وحید بهبهانی، بیتا: 304؛ بحر العلوم، 1363: 4/15–18؛ ترمس عاملی، 1417: 92–99). او افزون بر نگارشهای حدیثی و کلامی، کتاب المغازی را تدوین کرد و در سال 240 ق. در سامرا تدریس داشت و به احتمال، آن را بازگو کرده است (نک.: طوسی، 1414: 572؛ خطیب بغدادی، 1417: 14/23؛ ابنکثیر، 1408: 6/92). اخبار محدودی مانند پیامد نبرد بدر در حبشه (کلینی، 1363: 2/121؛ مفید، 1413: 238؛ طوسی، 1414: 14) از او برجا مانده است. این خبر در منابع سنی و به طور گسترده در منابع شیعی بازتابی ندارد، چنانکه خبری که ابنکثیر از او درباره «ردّ الشمس» (ابنکثیر، 1408: 6/92) نقل کرده است، در منابع یافت نشد. این اخبار نیز دانسته نیست از کدام اثر اوست. بیشترین تأثیر هارون در عرصه خطبهنگاری و فضایلنویسی است (نک.: ادامه مقاله، خطبهنگاری). او اخباری را از برخی اصحاب امام صادق (ع)، مانند بُرَید بنمعاویه (م پیش از سال 148 ق.) گرفته و به احتمال، با حذف راویان، آنها را بهطور مستقیم نقل کرده که سبب شده است برخی درگذشت وی را نزدیک به 130 سالگی بدانند (نک.: خویی، 1413: 20/253 و 256–257؛ ترمس عاملی، 1417: 92 – 99). علی بنحسن بنفَضّال در شمار خوشهچینان خرمن دانش هارون است (نک.: طوسی، 1363: 2/299) و چهبسا این رابطه بیتأثیر در سیرهنگاری ابنفضال نباشد.
احمد برقی (م 274 یا 280 ق.)
احمد بنمحمد بنخالد برقی در زمانی نامشخص در قم زاده شد و در آنجا پرورش یافت و سرانجام به گفته ابنغضائری (م 411 ق.) در 274 ق. و به نقل علی بنمحمد ماجیلویه، نوه دختری و شاگرد احمد، در 280 ق. در قم دفن شد (نجاشی، 1416: 77). امروزه اثری از مزار وی وجود ندارد (عباس قمی، بیتا: 2/79). بر اساس روایتی، احمد در سامرا با پیکی ملاقات و خبر توثیق تعدادی از شیعیان را از او دریافت کرد. آن پیک بر پایه شواهدی، امام هادی (ع) است (شبیری، 1376: 158؛ نک.: ابنزینالدین، 1411: 17). شاید اطلاق «رجل» در اصطلاح علمِ حدیث به امام هادی (ع) مهمترین شاهد این ادعا باشد (نک.: کلباسی، 1422: 2/187) که بهرغم نداشتن روایت مستقیم از امام هادی (ع)، در شمار اصحاب آن امام (ع) یاد شده است (طوسی، 1415: 373 و 383).
نجاشی و طوسی احمد را به دلیل نقل از ضعیفان و اعتماد به روایاتِ مُرْسَل و عالمان قمی به سبب برداشت خاصّشان از غلوّ، تضعیف کردهاند. سبب آن، تفاوت روش محدّثان و مورخان در برخورد با اسناد و نیز تفاوت شیوه برخورد محدّثان کوفه و قم با روایتگرِ اسناد است که قم بر اصل تضعیف و کوفه بر اصل تعدیل با روایتگران برخورد میکنند (نک.: نجاشی، 1416: 76 و 335؛ طوسی، 1417: 62؛ حِلّی، 1402: 63؛ کاشف الغطاء، بیتا: 35 ـ 36؛ بحرالعلوم، 1363: 1/339). با اینحال، رجالشناسان برقی را در دورههای بعدی تعدیل کردند و کتابهایش اهمیت یافت و روایات او به کتب اربعه شیعه راه یافت (صدوق، 1404: 1/3 ـ 4). صدوق عنوان تعداد زیادی از آثارش را از کتابهای برقی گرفته است.
مسعودی از احمد برقی در ردیف پیشگامان و مورخانی مانند ابومِخنف، ابناسحاق، واقدی، ابنکلبی، ابوعُبیده مَعْمَر بنمُثَنّی، ابوعُبید قاسم بنسَلّام، مدائنی، ابنشَبّه نُمَیری و زُبَیر بنبَکار نام برده (مسعودی، 1409: 1/21) و نجاشی از کتاب المغازی در شمار آثار وی یاد کرده است (نجاشی، 1416: 77). خبری از این کتاب در منابع بعدی یافت نشد، مگر تکگزارهای که ابوطالب زیدی (م 424 ق.) از برقی، از علی بنحَکَم از ابان بنتغلب در موضوع ساختِ منبر رسول خدا (ص) نقل کرده است (ابوطالب زیدی، 1395: 32). دور از ذهن نیست که برقی خبر منبر را از مغازی ابان بنتغلب گرفته باشد، اما از آنجا که علی بنحَکَم روایاتی با فاصله از ابنتغلب و بهطور مستقیم از ابان بنعثمان احمر دارد و خویی ابنتغلب را تصحیف ابان بنعثمان شمرده (خویی، 1413: 1/140؛ نک.: همان، 12/ 42)، به احتمال قویتر، او خبر را از مغازی ابان احمر گرفته است. مغازی ابوالبَخْتری از دیگر منابع برقی است. ابوالبختری در مغازی خود اقوال منحصربهفردی دارد و کتاب وی را عبداللّه بنیحیی و از او احمد برقی روایت کرده است (طوسی، 1417: 173). از آنجا که برقی روایاتی غیرتاریخی از مغازینگارانی مانند ابنقداح و ابنابیعُمَیر (نک.: کلینی، 1363: 5/312 و 523؛ نجاشی، 1416: 326–327؛ طوسی، 1404: 2/854–855) نیز داشته است، بعید نیست که مغازی خود را از آنان نیز روایت کرده و مطالبی به آن افزوده باشد.
علی بنفَضّال (م 224 ق.)
ابنفضال با قبیله تَیماللّه بنثَعْلبه پیوند ولاء داشت (سمعانی،1408: 1/497–498) و از فقیهان، محدثان و عابدان کوفی و از بزرگان فَطَحیه بود که در لحظات پایانی زندگی به امامیه گروید (نجاشی، 1416: 34–36) و در شمار اصحاب امام رضا (ع) قرار گرفت (برقی، 1419: 54 و طوسی، 1415: 345). خلط شرح حال او با فرزندش علی، سبب انتساب کتابهای تاریخی به هر دو شده است.
علی صحابی امام هادی (ع)، فقیه و محدث شیعی و معتقد به امامت عبداللّه اَفْطَح بود. وی کتاب اثبات امامة عبداللّه را تدوین کرد و در عینحال، به امامیه نزدیک و مورد اعتماد رجالشناسان بود (طوسی، 1415: 389 و 400؛ طوسی، 1417: 156 و نجاشی، 1416: 257 – 259). علی در باب سیره نبوی کتابهای اسماء آلات رسولاللّه (ص) و اسماء سلاحه و وفاة النبی (ص) را نگاشت (نجاشی، 1416: 258). طوسی کتاب صفات النبی (ص) را نیز از جمله آثار او برمیشمارد (طوسی، 1417: 157). حائری کتابهای وفاة النبی (ص) و صفات النبی (ص) را تصحیف یکدیگر شمرده است (حائری، 1415: 62) که در این صورت، گمان میشود وفات به صفات تصحیف شده باشد. انتساب کتاب الاصفیاء (اصفیاء امیرالمؤمنین (ع)) به علی را نیز نجاشی نمیپذیرد (نجاشی، 1416: 258). دور از ذهن نیست که علی در نقل اخبار سیره نبوی، بر کتاب مغازی استادش، هارون بنمسلم تکیه داشته است.
گویا علی نخستین شیعهای بوده که ریزموضوعاتی مانند ادوات نظامی رسول خدا (ص) را مستقل تدوین کرده است؛ در حالی که ابنسعد (م 230 ق.) بنیانگذار این مسائل است (نک.: ابنسعد، 1410: 1/273–390) و بر این اساس، نقش علی بیشتر راویتگری و حفظ آثار است، نه نوآوری یا تولید دانش. او در بررسیهای خود از منابع فَطَحی مانند کتاب المزار علی بناسباط فَطَحی کوفی (نجاشی، 1416: 252) و منابع زیدی مانند کتاب ابوخالد واسطی بهره برده است (نجاشی، 1416: 288).
تعبیر «اصحاب علی بنحسن بنفَضّال» (نجاشی، 1416: 350) شاهدی بر نقش فعال وی و داشتن شاگردانی در رشتههای مختلف علمی و تأثیر او بر حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی است. عیاشی شاگرد برجسته اوست و به احتمال، حجم گستردهای از کتاب رجال او را منعکس کرده است (نک.: طوسی، 1404: 1/404–405 و 2/420، 469، 474، 478، 482، 498، 598، 599، 601، 605، 606–608، 634، 637، 653، 705، 710، 748، 773، 827 و 855). او گوید: «هیچ نوع کتابی از امامان (ع) نبود مگر آنکه نزد علی وجود داشت» (همان، 2/812). این خبر نشان میدهد آثار امامان (ع) از منابع معرفتی و نگارشی علی بوده و میتوان حدس زد که در تاریخنگاری نیز بر آرای امامان (ع) تکیه داشته است.
2. نبردنگاری
نگارش نبردهای اهلبیت (ع)، با رویکرد کلامی و اندکی بعد از نگارش سیره نبوی (ص)، با بنمایه دفاع از اندیشه امامت شروع شد. در این فضا، نبردهای جَمَل و صِفّین که با مجادلات کلامی ارتباط بیشتری داشت، تدوین شد و غارتنویسی با استقبال کمتری روبهرو گردید. پس از حدود نیم قرن، ابومخنف (م 150 ق.) با بررسی سال پایانی حکومت امام علی (ع) و نگارش کتاب الغارات، نبردنگاری را گسترش داد (نجاشی، 1416: 320). آنگاه هشام کلبی (م 206 ق.) غارات ابومخنف را روایت کرد، مطالبی به آن افزود و در مواردی نقد کرد (نک.: بلاذری، 1417: 2/311 و طبری، 1387: 5/151). پس از وی، نصر بنمزاحم (م 212 ق.) با تمایلات عراقی_شیعی (زیدی) نگارش الغارات را پیگرفت (ندیم، بیتا: 106). با این حال، در میان اصحاب امام هادی (ع)، سیاری تنها کسی بود که نبردنگاری را استمرار داد و از نبردها فقط به نگارش غارات بسنده کرد. ابوعبداللّه سَیّاری احمد بنمحمد بنسَیّار (م 260 ق.)، به اعتبار جدش سیّاری و به اعتبار مکان استقرارش بصری خوانده شده است. او زمانی در اصفهان زندگی میکرد و کَشیّ اصفهانی بودن وی را بر بصری بودن او ترجیح داده و ابنغضائری وی را قمی خوانده است (طوسی، 1404: 2/865 و ابنغضائری، 1422: 130). طوسی او را در شمار اصحاب امام هادی (ع) نام برده است (طوسی، 1415: 384 و 397) و همگان به غلو و فساد مذهب وی تصریح کردهاند. سیاری با گرایش حدیثی، کتاب الغارات را نگاشت (نجاشی، 1416: 80)، ولی گزارشی از آن بهدست نیامد تا به تحلیل محتوای آن پرداخته شود.
3. مقتلنگاری
مقتلنگاری در واقع نوعی واقعهنگاری یا نبردنگاری است، با این تفاوت که محور اصلی گفتوگو در مقتلنگاری، شخصیت یا شخصیتهای مسلمانانی است که در پی حوادث داخلی کشته میشوند. نخستین مقتلنگاشته به حادثه عاشورا بازمیگردد؛ اما دانشوران سُنّی مقتلنگاری را با گرایش فکری متفاوت و با تأخیر زمانی، به دیگر چالشهای خونین داخلی گسترش دادند. آنگاه مقتلنگاری به مقاتلنگاری خاندانی ارتقا یافت (ندیم، بیتا: 59، 111، 113-115، 120 و 125)؛ این ارتقا میتواند در دوره امام هادی (ع) رخ داده باشد که ثقفی کوفی (200- 283 ق.) کتاب مَنْ قُتِل مِنْ آل محمد (ص) (طوسی، 1417: 37) و محمد بنعلی بنحمزه عباسی (م 286 ق.) کتاب مقاتل الطالبیین (نک.: نجاشی، 1416: 348) را تدوین کردند. برخی یاران امام هادی (ع) نیز در رشد و شکوفایی نگارش مقتل به شرح ذیل نقش ایفا کردند.
محمد بنعبداللّه کَرْخی
از دو کرخی با دو وصف متضاد یاد شده است؛ یکی ابوجعفر محمد بنعبداللّه بنمِهران کرخی که فارسیتبار و موضوع گفتوگو در این نوشتار است. وی از اصحاب امام هادی (ع) بود و به غلو و دروغپردازی توصیف شده است و باید در نیمه اول قرن سوم زیسته باشد. دیگری برادرزاده او مشهور به ابنخانِبَه است (نک.: نجاشی، 1416: 346 و 350؛ طوسی، 1415: 378 و 391 و 438 و ابنغضائری، 1422: 95–96). نوع اَسناد روایات ابنقولویه و کلینی از کرخی (طوسی، 1415: 384 و 397) و تعهد ابنقولویه بر نقل از ثقه (طوسی، 1415: 384 و 397)، نشان میدهد مراد از کرخی در این روایات ابنخانِبَه است.
ابنمهران کرخی در حوزه تاریخ، کتابهای متعددی مانند الممدوحین والمذمومین، مقتل ابی الخطاب، مناقب ابی الخطاب و الملاحم را نگاشت. نجاشی کتابهای او را آمیختهای از صحیح و ناصحیح دانسته است (نک.: نجاشی، 1416: 350). کرخی پس از نصر بنمزاحم، مقتلنگاری را در شیعه استمرار بخشید؛ اما همسو با تفکر غالیانه، کتاب مقتل ابوالخَطّاب (محمد بنمِقْلاص کوفی) از اصحاب غالی و طردشده امام صادق (ع) (طوسی، 1404: 2/575-587 و طوسی، 1415: 296) را نگاشت. اثری از کتاب مقتل ابی الخطاب در منابع پسینی بهدست نیامد؛ اما برخی روایات و اساتید و شاگردان او به شناخت جایگاه فکری کرخی در داد و ستدهای علمی و پیگیری جریان غلو کمک میکنند. او روایات خود را باواسطه یا بیواسطه از محمد بنسِنان (م 220 ق.) نقل کرده است که در شمار راویان ضعیف قرار دارد (نجاشی، 1416: 328). استاد دیگر او محمد بنصدقه عَنبری از غالیان بنوتمیم بصره است (تفرشی، 1418: 4/233 و خویی، 1413: 17/199). ماهانِ اُبُلّی شیخ دیگر کرخی است که شرح حالی از وی بهدست نیامد و جز خَصیبی غالی و فاسد المذهب (خصیبی، 1411: 86، 159 و 362)، کسی از وی روایت ندارد.
کسانی که از کرخی روایت کردهاند، یکی ابویعقوب اسحاق بنمحمد بصری از اصحاب امام هادی (ع) و از غالیانی است (ابنقولویه، 1417: 37) که خویی وی را از ارکان غلو شمرده است (خویی، 1413: 19/320)؛ دیگری ابوالقاسم نصر بنصَبّاح بلخی، از مورخان غالی مذهب، استادِ کَشّی و مؤلف کتابهای معرفة الناقلین و فِرَق الشیعه در حوزه رجال و تاریخ تشیع است (نجاشی، 1416:، 428). نقل روایتِِ سخن گفتن مَلَک با سلمان فارسی، از اسحاق بصری از کرخی نشان داده است حرکت غلو از طریق استاد به شاگرد انتقال یافته است. با اینحال، او بر پایه تعریفی از غلو، خود را غالی نمیدانست و غالیان را لعنت میکرد (نک.: خویی، 1413: 19/320). حسن (بنمحمد) بنجُمهور، راوی دیگر کرخی و در شمار غالیان (حلی، 1402: 395)، روایتگر از ضعیفان و اعتمادکننده بر روایات مُرْسَل است (نجاشی، 1416: 62).
محمد عباسی
محمد بنعلی بنحمزه ابوعبداللّه علوی عباسی (م 286 ق.) از نوادگان ابوالفضل عباس بنعلی (ع)، در شمار اصحاب امام هادی (ع)، از محدثان برجسته و مورد اعتماد امامیه و در زمره ادیبان، شاعران و آگاهان به رویدادهای تاریخی بود (خطیب بغدادی، 1417: 3/275؛ مرزبانی، بیتا: 458؛ ابوالفرج اصفهانی، 1415: 13/107؛ 15/220 و امین، بیتا: 9/434). محمد نامه عبداللّه بنموسی، از نوادگان امام مجتبی (ع) را به مأمون داد و پاسخ مأمون را نزد خود داشت (طوسی،1417: 171) که نشانه جایگاه و تفکر تاریخی محمد و اعتماد خاندانش به اوست. او با نگارش کتاب مقاتل الطالبیین مقتلنگاری را بهطور جدی گسترش داد. گرچه مدائنی پیش از وی، کتاب تسمیة مَن قُتِل مِن آلمحمد را نگاشته است، اما با توجه به تداعی تسمیهنگاری از عنوان کتاب، شاید بتوان محمد عباسی را نخستین کسی شمرد که مقتلنگاری را از قلمرو شخص به خاندان گسترش داده و زمینه حرکت به سمت تاریخنگاری عمومی را سرعت بخشیده است. در همین زمان کتابچههای روایی به تدریج جای خود را به نگارش کتابهای جامع، مشتمل بر موضوعات و ابواب مختلف میداد. شاید این صحابی امام هادی (ع) تحت تأثیر این حرکت فرهنگی، جامعنگاری را به حوزه تاریخنگاری نیز کشانده و دستکم در شاخه مورد علاقه خود، مقتل را به مقاتل توسعه داده است.
مرزبانی او را مورخی میداند که اخبار بسیاری را از خاندان و عموزادگان خود بازگو کرده است (امین، بیتا: 9/434) و در حقیقت با این کار تلاش میکرد سرخفامی تاریخ تشیع را ترسیم کند؛ اما دانسته نیست با چه انگیزهای به چنین ترسیمی دست زده است. وابستگی خاندانی، موقعیتهای زیستمحیطی یا مقایسه دولت عباسیان با دولت امویان میتواند عامل مستقلی برای ایجاد علاقه او به نگارش کتاب مقاتل باشد. برخی اخبار، این حدس را تقویت میکند که انگیزه او ترسیم گسترده خونریزی عباسیان است. شاهدی که این گمان را تأیید میکند، ترجیح ظلم اموی بر ستم عباسی از سوی مردم و آرزوی بازگشت دولت ستمکار امویان برای رهایی از ظلم طاقتفرسای عباسی بود (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 17/212 و خطیب بغدادی، 1417: 14/200).
باید از علی بنحمزه، پدر محمد عباسی و عبدالصمد هاشمی، حسن بنداوود جعفری، ابوعثمان مازنی، عباس بنفرج رِیاشی و عُمَر بنشَبَّه نُمَیری به عنوان مشایخ و اساتید محمد یاد کرد. کسانی نیز مانند محمد بنعبدالملک تاریخی، وَکیع قاضی، محمد بنمَخْلَد و ابوحاتم رازی نیز از شاگردان و راویان وی هستند. ابوحاتم که خود روایت از او شنیده است، وی را در نقل خبر راستگو میداند (خطیب بغدادی، 1417: 3/276). محمد عباسی برخی اخبار تاریخی را از یحیی بنمَعین، ابوالحسن مدائنی (ابوالفرج اصفهانی، 1385: 113، 114) و ابومحمد عبداللّه مَدینی (مرزبانی، بیتا: 458) روایت کرده است. گرایشهای فکری متنوع در سلسله مشایخ و شاگردان، یادآور تعامل علمی او با همفکران و مخالفان است.
حمزة بنقاسم، برادرزاده محمد، کتاب مقاتل وی را روایت و به مورخان و محدثان پسینی منتقل کرد (نجاشی، 1416: 347). ابوالفرج این کتاب را از طریق حمزه در اختیار داشت و در نقل اخبار سرخفامی تشیع بر آن تکیه کرد (ابوالفرج اصفهانی، 1385: 8). گویا او چنان تحت تأثیر این کتاب بود که شیوه تدوین و نام کتاب خود را همانند آن قرار داد و 25 خبر از آن روایت کرد (نک.: ابوالفرج اصفهانی، 1385: 50، 57، 62، 85، 113-115، 117، 128، 154، 330، 337، 360، 375، 377، 379، 412، 447، 450) و حتی از اخبار منحصربهفرد و بیشاهد او نگذشت (نک.: ابوالفرج اصفهانی، 1385: 57، 62 و 128). ابوالفرج در مواردی نیز محمد عباسی را نقد کرده (ابوالفرج اصفهانی، 135: 117 و 128) که این نیز شاهد دیگری بر جایگاه علمی_تاریخی محمد است.
بایستی از محمد عباسی به عنوان آخرین صحابی مقتلنگار یاد شود و افزود که شیعیان دیگری مانند ابراهیم بناسحاق نهاوندی (زیسته در 269 ق.)، سَلَمة بنخطاب براوستانی (م 270 ق.)، محمد بناحمد اشعری قمی (م حدود 280 ق.)، ابراهیم ثقفی کوفی (م 283 ق.)، محمد بنزکریا غَلابی (م 298 ق.) و عیسی بنمِهْران مُستَعْطِف (اواخر قرن 3) نیز مقتلنگاری را استمرار بخشیدند؛ البته آنها بیشتر بر نگارش مقتل امام حسین (ع) تکیه کردند. عبدالعزیز جَلودی (م 332 ق.) نیز با نگارش مقتلهای متعدد، بیمیلی جامعه را به جامعنگاری در مقتل نشان داد. ابوالفرج تنها مورخی بود که با انتخاب شیوه محمد، جامعنگاری مقتل را با رویکرد تاریخی استمرار بخشید.
علی بنمحمد نَوْفِلی
ابوالحسن علی بنمحمد بنسلیمان نوفلی، نواده حارث بنعبدالمُطّلِب هاشمی (زنده در سال 250 ق.)، راوی و از نزدیکان امام هادی (ع) است (طوسی،1415: 388 و نک.: کلینی، 1363: 4/170). خاندان او پیشینه ائتلاف با عباسیان را در کارنامه خود دارند که به تدریج و به ویژه از زمان محمد نوفلی به علویان گرویدند (نوفلی، 1387: 15). او گرچه به طور مستقل کتاب مقتل ننوشته است، اما کتاب الاخبار او با رویکرد تاریخی و ادبی مشتمل بر مقتل طالبیان و اخبار دولتهای اموی و عباسی است. مسعودی این کتاب را در اختیار داشته، به نام آن تصریح کرده و از آن بهره برده است (مسعودی، 1409: 2/428 و همان، 3/15، 77 و 79-80). اما طبری و ابوالفرج اصفهانی بدون یاد از نام کتاب، فراوان از نوفلی نقل قول کردهاند. جعفریان این کتاب را با نام «کتاب الاخبار نوفلی» گرد آورده و انتشارات حبیب آن را در سال 1387 منتشره کرده است. سباستین گونتر نیز مقالهای درباره نوفلی و کتاب وی نوشته است و حمید باقری آن را با نام «تاریخ گمشده نوفلی»ترجمه و آیین پژوهش در سال 1389 شماره 123 منتشر کرده است.
اخبارنگاری، عنوانِ نگاشتههای فراوانی در قرون نخستین اسلام است که به بررسی اخبار شخص و اشخاص، حادثه و حوادث و نیز خاندان و خاندانها میپردازد و در مواردی نیز از نظم خاصی پیروی نمیکند. نوادرنوشتهها نیز همین نقش را ایفا میکنند، با این تفاوت که اخبار آنها پراکنده و در موضوعات مختلف است. احمد بنحارث خرّاز (م 258 ق.) شاگرد ابوالحسن مدائنی، کتاب الاخبار و النوادر را نگاشت (ندیم، بیتا: 117). احمد از نخستین کسانی است که جنگهای دریایی را در عصر دولت عباسی بررسی کرد و کتاب مغازی البحر فی دولة بنیهاشم را نگاشت (همان) که نشان از اشتراک و افتراق این دو عنوان دارد. از اینرو، الاخبار نوفلی مانند کتاب الموفقیات زُبَیر بنبَکّار نظم تاریخی خاصی را دنبال نمیکند (نوفلی، 1387: 19).
ابوالفرج برای بیان مقتل زیدیان 23 بار به اخبار علی بنمحمد نَوْفِلی استناد کرده است. یازده خبر از طریق شاگردِ نوفلی، احمد بنعبداللّه بنمحمد بنعمار ثقفی شیعی (م 314 ق.)، نگارنده کتاب المبیضة فی اخبار آل ابیطالب، یک روایت از شاگرد دیگرِ نوفلی، علی بنمحمد بنحمزه و سرانجام پنج خبر از طریق عیسی وراق از نوفلی نقل کرده است (ابوالفرج اصفهانی،1385: 1/344)؛[ii] با اینحال، ابوالفرج در قیاس با نصر بنمزاحم، اعتماد کمتری به نَوْفِلی دارد و بر این باور است که امامی بودن، او را به تعصب مذهبی، گزینش اخبار، مشوه جلوه دادن چهره زیدیه و غیرواقعنمایی حوادث واداشته است. اخبار فراوانِ نوفلی درباره دیگر مسائل شاهد آن است که نباید او را مقتلنگار مستقل یاد کرد. جعفریان اخبار او را در کتاب الاغان گرد آورده است (نک.: نوفلی، 1387: 109-186).
بدین ترتیب مقتلنگاری زاده و رشدیافته عراق و شیعه و بینشان از میراث ایرانی یا اندیشه شعوبیگری است و یاران امام هادی (ع) در رشد و شکوفایی آن نقش داشتند.
4. خطبهنگاری
خُطبه به گفتارِ دارای عظمت و شرافت تعریف شده است و به گفته ابنسینا گفتاری است که توان اقناع مردم را در امور جزییه داشته باشد (ابنسینا، 1385: ج 3، 11-17). فن خطابه در قرن پنجم قبل از میلاد در جزیره صِقِلِّیه پدید آمد (ابنحزم، بیتا: 5/60؛ سجادی، 1373: 1821-1825) و در عرب به سَبأ بنیشْجُب منسوب است (زرکلی، 1992: 3/76). خطبه نماد قدرت و فخر بود و بیشتر در جنگ، صلح و ازدواج کارکرد داشت (جوادعلی، 1971: 8/791). قُسّ بنساعده نخستین خطیبی بود که بر فراز بلندی با تکیه بر شمشیر و عصا خطبه خواند (ابنسعد، 1410: 6/53؛ جاحظ، 1345: 200، 216، 395، 433؛ ابوالفرج اصفهانی،1415: 15/162 و نک.: طوسی، 1364: 3/245). خطبهخوانی در عصر اسلامی با دستیابی به قدرت سیاسی همراه بود و خطبههای رسول خدا (ص) و امام علی (ع) نیز به جز اندکی، بیانگر رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود. خطبه پیش از اسلام به طور شفاهی منتقل میشد، ولی در دوره اسلامی مکتوب میشود. زید بنوهب جُهَنی (م 82، 84 یا 96 ق.) (ابنسعد، 1410: 6/106؛ خطیب بغدادی، 1417: 8/441) صحابی امام علی (ع)، بنیانگذار خطبهنگاری است (طوسی،1407: 130). واصل بنعطا (م 181 ق.) آن را از محور اشخاص، به موضوعات و مفاهیم گسترش داد (ندیم، بیتا: 151) و بدین ترتیب سیر تکاملی خود را در عرصههای فقهی، تاریخی و ادبی پیمود و در عصر امام صادق (ع) تدریس شد (طوسی، 1404: 2/64). صحابیان امام هادی (ع) به شرحی که در ادامه میآید، آن را استمرار دادند.
عبدالعظیم حَسَنی (م 252 ق.) نواده امام مجتبی (ع) و صحابی امام هادی (ع) کتابی به نام خُطَب امیرالمؤمنین (ع) داشت (نجاشی، 1416: 247). او نزد آن امام (ع) و شیعیان جایگاه والایی داشت. درخشش علمی عبدالعظیم چنان بود که امام هادی (ع) از ابوحَمّاد رازی خواست برای یافتن پاسخ به مشکلات و شبهات دینی به وی رجوع کند (نجاشی، 1416: 247). از دیرزمان کتابهایی در شرححال وی نوشته شده و آقابزرگ برخی از این کتابها را یاد کرده است (نک.: آقابزرگ، 1403: 24/355). اما بنابر جستجویی که در منابع و نیز کتاب مسند عبدالعظیم حسنی اثر عزیزاللّه عُطارِدی انجام گرفت، بازتابی از کتاب خطبه وی در منابع بعدی دیده نشد.
صالح بنابیحَمّاد رازی (م قرن 3) دیگر صحابی امام هادی (ع) است که کتاب الخَطَب (خطب امیرالمؤمنین (ع)) را نگاشته (طوسی، 1415: 387 و نجاشی، 1416: 198 و نک.: طوسی، 1404: 2/837) و با سرنوشتی مشابه کتاب عبدالعظیم روبهرو شده است. گمان میرود که اینها در حدّ بازخوانی کتاب زید بنوَهب جُهنی است و چندان اضافاتی ندارد تا بتواند جایگاه علمی خود را بیابد و ماندگاری خود را حفظ کند.
بر پایه آنچه گذشت، میتوان از هارون بنمسلم بنسعدان انباری (درگذشته نیمه دوم قرن سوم)، صحابی امام هادی (ع) به عنوان نخستین کسی یاد کرد که در میان اصحاب ائمه (ع) به توسعه و نوعی ساماندهی این شاخه همت گماشت. به استناد آثار برجامانده از هارون، وی نخستین صحابی است که خطبههای عصر جاهلی و اسلامی را با گرایشهای فکری متفاوت در یک اثر فراهم آورد. ابنابیطیفور (م 380 ق.) برخی خطبههای وی را نقل کرده که به احتمال کتاب الخُطَب وی را در اختیار داشته است. نمونههایی از اخبار او برجامانده است (نک.: ابنابیطیفور، بیتا: 5، 7-8، 19-20، 23-24، 43، 90 و ابوالفرج اصفهانی، 1415: 12/361).
مدائنی (م 225 ق.) (نجاشی، 1416: 435؛ ندیم، بیتا: 108) و ابنمَدْینی (م 234 ق.) از پیشگامان توسعه در خطبهنگاری هستند (بغدادی، بیتا: 1/431 و 2/292)؛ اما چون تولد و تاریخ نگارش کتاب هارون دانسته نیست، قضاوت درباره تأثیرپذیری وی از آنان مشکل است. پس از هارون، عبدالعزیز جَلودی (م 332 ق.) این شاخه را با خطبههای خلفای نخستین و ضمیمه کردن نامهنگاری (نجاشی، 1416: 243) گسترش داد و سید رضی با بهرهگیری از این ضمیمه، خطبهها و نامههای امام علی (ع) را یکجا گرد آورد. صفوت در دوره معاصر، با پیوند میان خطبه و نصیحت (وصیت)، خطبهنگاری را به نوعی گسترش داد و گویا خاستگاه این گسترش نیز به سید رضی بازگردد. در هر صورت، او خطبههای عرب را در دو عصر جاهلی و اسلامی با نام جَمهرة خُطَب العرب فی عصور العربیة الزاهره با تکیه بر منابع ادبی و براساس سیر تاریخی تا 232 ق. فراهم آورد (نک.: صفوت، 1381: 1/3-8).
5. بلداننگاری
اهمیت دادن قرآن و آموزههای دینی به عناصر تأثیرگذار در جغرافیا، آشنایی عرب و مسلمانان با مناطق پیرامون خود، آثار جغرافیایی دیگران و ضرورتهای اجتماعی برخاسته از فتوح اسلامی، از عوامل پیدایش جغرافینگاری اسلامی است که با مسائل تاریخی آمیخته است. نیاز طبیبان به آگاهی از وضعیت آب و هوا، نیاز منجمان به شناخت طالع سرزمینها و نیاز شاعران و لغتشناسان به تلفظ صحیح اسامی بلاد ضرورت آن را بیشتر میکرد. مسعودی و ابنندیم پیشینه جغرافینگاری را به یونان بازگردانده و از مارینوس و بطلمیوس یاد کردهاند (مسعودی، بیتا: 110 و ندیم، بیتا: 328). تشنر بدون اشاره به نقش قرآن و پیشتازی هشام کلبی، دانش جغرافیا را هندی معرفی کرده و نقش مسلمانان را در استناددهی به آیات قرآن برای شاهد آوردن نظریات دیگران منحصر کرده است (تشنر، 1375: 3-4). وصف سرزمین حجاز و دیگر مناطق برای عُمَر بنخطاب (مسعودی، 1409: 2/34–38؛ طبری، 1387: 3/491–492)، ضرورت نظامی عصر فتوح و درآمدی بر جغرافیانگاری اسلامی بود. مدائنی (م 225 ق.) با نگارش کتابهای متعددی درباره جغرافیای شهرها (نک.: بغدادی، 1951: 1/670–672)، دانش جغرافیا را سامان بخشید. محمد خوارزمی (م 235 ق.) با نگارش تقویم البلدان، بلاذری (م 279 ق.) با تدوین البلدان الکبیر و ابنفقیه همدانی (م 340 ق.) با نوشتن البلدان، بلداننگاری را ایجاد کردند یا گسترش دادند. اصحاب امامان (ع) نیز آثار ارزشمندی در حوزه جغرافیانگاری آفریدند. هشام کلبی (م 206 ق.) پیشگام این دانش است و پس از وی احمد برقی صحابی امام هادی (ع)، این رسالت را بر عهده گرفت.
احمد برقی صحابی امام هادی (ع) در حوزه جغرافیا، کتابهای الارضین، البلدان و المساحه، ذکر الکعبه، المساجد الاربعه را نگاشت؛ ولی مهمترین اثرش، المحاسن مشتمل بر صد عنوان کتابِ فرعی (ندیم، بیتا: 276) پرآوازه شد که از آن باید در شمار بزرگترین دائرةالمعارفهای قرن سوم یاد کرد (مجلسی، 1403: 1/27). کتابهای الارضین و البلدان شاخصترین جغرافینگاشتههای برقی است و دور از ذهن نیست که هشام کلبی از منابع برقی باشد. زیرا او حتی نام کتابش را از الارضین هشام اقتباس کرده و گویا مانند او به تبیین صورت زمین و تقسیمات کلی مناطق پرداخته است. البلدان نیز میتواند برگرفته از البلدان هشام در موضوع شهرشناسی باشد. محمد، پدر احمد برقی نیز البلدان داشت، ولی البلدان احمد بزرگتر از آن بود (نک.: ندیم، بیتا: 276) و چهبسا کتاب پدر را روایت کرده و مطالبی بر آن افزوده است.
در هر صورت مفقود بودن این آثار، بررسی آنها را دشوار میکند، به ویژه که نمیتوان قضاوت کرد تا چه میزان این آثار به تاریخ و حوادث مناطق توجه کردهاند. اما با توجه به رویکرد حدیثی_تاریخی برقی، نمیتوان چنین آثاری را فاقد اخبار تاریخی دانست و در تاریخنگاری نادیده گرفت، به ویژه که البلدان[iii] برقی از منابع حسن بنمحمد قمی در تدوین کتاب تاریخ قم است. قمی حدود 30 خبر از برقی درباره قم نقل کرده است. رافعی نیز در اخبار قزوین و حمداللّه مستوفی در تاریخ گزیده از کتاب البلدان برقی بهره بردهاند.[iv] پرداختن به مِساحتشناسی و مفهوم اندازهگیری طول و عرض زمین ویژگی البلدان برقی بود که آن را از البلدان هشام متمایز کرد. گویا انگیزه برقی، ارتقای دانش جغرافیا از جغرافیای وصفی به جغرافیای ریاضی بوده است؛ چراکه مساحتشناسی و حتی دانش شناخت آبهای زیرزمینی را از فروع هندسه و ریاضیات شمردهاند (حاجی خلیفه، 1413: 1/15 و 2/1289). مساحتشناسی ریشه در میراث ایرانی دارد که عُمَر آن را از انوشیروان گرفت، بومی کرد و در عراق بهکار گرفت که موجب اختلافاتی میان مساحت ساسانی با اسلامی شد (یاقوت، 1399: 3/274؛ نک.: خطییب بغدادی، 1417: 1/40). بنابراین، احتمال دارد که برقی با رویکرد حدیثی_فقهی به تعیین مساحت بخشهای آباد و ویران شهرها، به منظور گرفتن خراج پرداخته و به موضوع کتابهای خراجنگاری نزدیک شده باشد.
مساحتشناسی افزون بر شهرشناسی، در ساخت شهرها کاربرد دارد. منصور برای بنای بغداد، مهندسان و دانشوران شهرسازی، کشاورزی و مساحتشناسان را فراخواند (خطیب بغدادی، 1417: 1/87). عطف مساحت به البلدان در عنوان کتاب برقی، احتمال دو کاربردِ دیگر این اصطلاح را در کتاب برقی منتفی میکند؛ یکی اشکال مُسَطّح که رابطه نزدیکتری با ریاضی دارد و دیگری شناخت آبِ کُر به واسطه مساحت (نه وزن) در مسائل فقهی (نک.: ندیم، بیتا: 339؛ آقابزرگ، 1403: 5/76).
برپایه بررسیهای نگارنده این مقاله، احمد برقی این شاخه را تأسیس کرد و سامان داد و دیگران مانند ابوبرزه خُتَّلی (م 298 ق.) و جَمّال اصفهانی (م 301 ق.) آن را استمرار بخشیدند که نشانه تأثیر برقی در نسلهای پسینی است (ندیم، بیتا: 339؛ ابنحَیان، 1412: 4/220). حِمْیری قمی (م 310 ق.) مؤلف المساحة و البلدان تصریح کرده است که از برقی تأثیر پذیرفته و سبب نگارش کتابش را یافت نشدن کتاب برقی در بغداد، ری و قم دانسته است (نجاشی، 1416: 355). این سخن بیانگر شهرت نداشتن برخی آثار برقی از همان ابتدا در میان شیعه است که سبب ناپایداری آنها شد.
6. تاریخنگاری اجتماعی
6-1. آداب و رسوم
تاریخ اجتماعی رویکردی به روابط انسانی در تحولات اجتماعی از منظر مردم و نه حاکمان است که به بررسی جلوههای مختلف زندگی و فرهنگ از جمله آداب و رسوم اجتماعی میپردازد. آداب و رسوم اجتماعی در اقوام و آیینها، متفاوت و دارای خاستگاه اعتقادی و تاریخی است که نسل به نسل ادامه مییابد و گاهی با تغییر و تحول روبهرو میشود. احمد برقی صحابی امام هادی (ع)، نخستین و تنها شیعه صحابی است که در این عرصه قلم زده و کتابهایی مانند التَهانی، التسلیه و التَعازی را نگاشته است (نجاشی، 1416: 77؛ طوسی، 1417: 64).
التهانی به معنای تهنیت و تبریکگویی و التعازی به معنای تعزیت و تسلیتگویی، نوعی بررسی تاریخ اجتماعی در خصوص آنچه مربوط به شادباشگویی در عیدها، میلادها و ایام شادی یا دلداری دادنِ به صاحبان مصیبت در ایام حزن و اندوه است. التهانی و التعازی از آثار فقهی_تاریخی احمد برقی با رویکرد حدیثی است که به نوعی به بررسی تاریخ اجتماعی شیعه پرداخته است. وی نخستین کسی است که با تهانینویسی، حوزه جدیدی در تحقیقات تاریخی گشوده است. گرچه مفقود بودن آثار مانع از تحلیل قطعی است، اما به احتمال قوی در باب تعازینویسی، مدائنی (م 225 ق.) اندکی پیش از برقی (م 280ق.) آن باب را گشوده (نک.: ندیم، بیتا: 116) و برقی آن را در حوزه مطالعاتی شیعه توسعه داده و در همین زمینه کتاب التسلیه را نگاشته است.
پس از برقی، قاضی نعمان (م 363 ق.) باب مستقلی در کتاب دعائم الاسلام (قاضی نعمان، 1383: 1/222) با نام التعازی و الصبر گشود و با آوردن روایات و اخبار فقهی و تاریخی آن را مورد مطالعه قرار داد. در حوزه ادبیات، ابوالعباس مُبَرَّد (م 285 ق.) التعازی (آقابزرگ، 1403: 4/205)، ابنمرزبان کرخی (م بعد از 300) التهانی و التعازی (ندیم، بیتا: 152)، مرزبانی (م 384 ق.) التهانی (ندیم، بیتا: 148) و در عصر عثمانی احمد نامی (زیسته 1314) کتاب التهانی الحمیدیات را برای شادباشگویی سلطان حمید عثمانی (نک.: رضا کحاله، بیتا: 1/270) نگاشت.
نامه رسول خدا (ص) به مُعاذ بنجبل شاید نخستین سند در باب تعزیتگویی و آداب آن در تاریخ اسلام باشد (طبرانی، بیتا: 20/156). بنابر خبر ابنقتیبه، تهانینگاری و تعازینویسی دستکم در عصر هارون عباسی از شؤون کاتبِ رسائل شمرده میشد (ابنقتیبه، 1413: 2/213).
تکگزارههایی از کتاب تعازی مدائنی در دسترس است (نووی، 1407: 1/105؛ ذهبی، 1407: 5/66)، اما خبری از برقی در موضوع تهانی و تعازی یافت نشد و به احتمال آمیزهای از فقه، تاریخ اجتماعی، ادبیات و اخلاق باشند.
برقی با تدوین کتابهای الزی، الزینه، الجمل، الرفاهیه،[v] المعیشه، الزجر و الفال، تعبیرالرؤیا، التراحم و التعاطف، الاخوان، ادب النفس، المواعظ، المنجیات، ادب المعاشره، مکارم الاخلاق، مکارم الافعال، مذامّ الاخلاق، مذامّ الافعال، الدّعابة و المزاح و الزهد و الموعظه نشان داده است که از تاریخ اجتماعی و مسائل اخلاقی_اجتماعی عصر خود (دوره معتصم عباسی)، اگرچه با رویکرد فقهی_حدیثی، غافل نبوده است (نک.: ابنحجر، 1390: 1/262).
التحذیر، التخویف و الترغیب و الترهیب نیز از کتابهای برقی است که با توجه به پیشینه ترغیبنگاری، به نظر میرسد محتوایی ادبی_اخلاقی مشتمل بر مسائل اجتماعی عصر عباسیان داشته است. در پپیشینه آن باید از نَضر بنشَمیل تمیمی مازنی (م 204 ق.) فقیه، مورخ، ادیب و مؤلف کتابهای الفَرَس و الاَنواء نام برد (حاجی خلیفه، 1413: 2/1404؛ بغدادی، 1951: 2/494–495). حمید بنزنجویه (م 247ق.) ادیب و فقیه شهر نسا و از شاگردان مازنی نیز کتابی به همین نام داشته است (خطیب بغدادی، 1417: 8/ 156 ـ 158؛ سمعانی، 1408: 5/484).
6-2. دانشهای عربی
علمنگاری را باید شاخهای از تاریخنگاری اجتماعی شمرد که البته برخلاف دیگر شاخههای تاریخنگاری که حادثه و شخص را محور بررسی قرار میدهند، به بررسی دانش و سیر آن توجه دارد. این شاخه، دستیابی به تاریخ علم و ترسیم نقشهای برای شناسایی و ارزیابی دانشهای متوقف، نوظهور یا در حال شکلگیری را امکانپذیرتر میکند. مسلمانان در همان سدههای نخستین، به این شاخه اهتمام داشتند و در نخستین گام، به دانشهای رایج در میان عربِ پیش از اسلام پرداختند. اصحاب امام هادی (ع) نیز در شکوفایی و گسترش این شاخه نقش ایفا کردند.
دانشهایی مانند عیافت، قیافت، ریاضت و فِراست در شمار علوم رایجِ پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان و به نوعی مربوط به دانش جغرافیا و نجوم است. عیافه یا «زَجر الطیر» فال نیک و بد زدن به پرندگان است؛ مثلاً عرب با دیدن عقاب به عقوبت و غراب (کلاغ) به غربت و هدهد به هدایت فال میزد (مَناوی، 1415: 4/519ـ520). بنابر روایتی، رسول خدا (ص) عیافه و فال بد زدن را پرستش غیرخدا نامید (ابنسعد، 1410: 7/35ـ36). قیافت نوعی شناخت اخلاق و ویژگیهای درونی افراد براساس اعضا و جوارح است (آقابزرگ، 1403: 17/221ـ222). حاجی خلیفه این علم را به دو علم ردّپاشناسی و درونشناسی انسان تقسیم کرده و ردِّپاشناسی را با پیشینهای یونانی، همان دانش عیافه دانسته است (حاجی خلیفه، 1413: 2/1181 و 1366ـ1367؛ نک.: ابنابیاصبیعه، بیتا: 105). فِراست نوعی قیافهشناسی و پیبردن از صورت به سیرت است. معدنشناسی، شناخت آبهای زیرزمینی (ریافت)، فهم راههای صحرایی و بیابانی و اکتاف (فال گفتن از ورای خطوط و اشکالی بر روی شانه و کتف گوسفند و بُز) شاخههای علم فراست است (حاجی خلیفه، 1413: 1/80، 141، 203 و 939؛ همان، 2/1241ـ1242). برخی فراست را برگرفته از واژه «فَرَس» و به معنای اسبشناسی دانستهاند (فخررازی، بیتا: 2/208). ارسطو و کلیمون هر دو کتاب فراست داشتهاند (ندیم، بیتا: 376) که نشان از پیشینه یونانی این دانش دارد.
ریاضت نام دیگر کتاب برقی است که قلمرو آن، اخلاق، طب و علوم ریاضی حدس زده میشود. آثار فنّ الریاضه و علم الریاضه در شرححال برخی دانشمندان وجود دارد.[vi] الریاضة بالکرة الصغیره درباره نقش ورزش برای سلامت جسم (ابنابیاصبیعه، بیتا: 144 و 156 ـ 157) و ریاضة النفس برای سلامت نفس است (حاجی خلیفه، 1413: 1/938 ـ 939).
از کتابی به نام قیافه برای شافعی (م 204 ق.) یاد شده است (حاجی خلیفه، 1413: 1/500)، اما مدائنی (م 225 ق.) با تدوین زجر الطیر و الفال و العیافة و القیافة و الکهانه (ندیم، بیتا: 117و 376) پیشگام در تدوین مجموعه این علوم است که به احتمال اندکی پس از وی، احمد برقی آنها را با رویکرد شیعی به حوزه مطالعاتی شیعه وارد کرده است. به نظر میرسد ابنحجر نیز در معرفی کتابهای برقی به این نکته اشاره دارد که نگاشتههای او با نظر به علوم رایج عصر خویش بوده است (ابنحجر، 1390: 1/262). بر پایه گفته ابنحجر و با توجه به پیشینه یونانیِ این علوم و عصر ترجمه در جهان اسلام، گمان میشود مدائنی و برقی بر اساس فهرستها یا ترجمه آثار یونانی، پیشگام بومی کردن و ورود آن علوم به حوزه تمدنی اسلام بودهاند. با این تفاوت که مدائنی با نگرش اهلسنت و برقی با ادبیات شیعی این رسالت را بر عهده گرفتهاند. بنابراین، برقی به نوعی تاریخ اجتماعی شیعه را نیز در عصر خود به تصویر کشیده است.
نتیجه
نُه تن از اصحاب امام هادی (ع) شامل چهار عرب، چهار فارس و مولا و یک نفر با تباری ناشناخته و به احتمال غیرعرب، به عرصه تاریخنگاری قدم نهادند و در حوزههای سیرهنگاری، نبردنگاری، خطبهنگاری، بلداننگاری و نگارش تاریخ اجتماعی نقشآفریدند. نبردنگاری بیشترین حجم تاریخنگاری شیعه را در عصر امام هادی (ع) به خود اختصاص داد که میتواند نشانی بر مقاومت شیعه بر مواضع فکری سیاسی خود باشد. سه تن (شامل دو عرب و یک غیرعرب) در حوزه سیرهنگاری و هفت تن (شامل دو عرب هاشمیتبار و سه عرب غیرهاشمی) در عرصه نبردنگاری، بدون تولید دانش یا ایجاد شاخه جدیدی ادامهدهنده حرکت پیشینیان بودند. با این حال، دو تحول در مقتلنگاری درخورتوجه است: یکی ارتقا آن به مقاتلنگاری و دیگری ایفای نقش دو تن از غالیان است. خطبهنگاری نیز با نگارش عبدالعظیم حسنی و ابنحماد رازی فارسیتبار استمرار پیدا کرد، ولی با تلاش هارون بنمسلم انباری توسعه یافت و سامان گرفت. در این میان، احمد برقی بیشترین سهم را ایفا کرد که پس از هشام کلبی بلداننگاری را با گرایش حدیثی- فقهی ادامه داد. وی مساحتشناسی را بنیان نهاد و سامان بخشید و دانش جغرافیا را از جغرافیای وصفی به جغرافیای ریاضی ارتقا داد و در عرصه تاریخ اجتماعی تهانینویسی را بنیان نهاد و با آفرینش آثاری دیگر، به شکوفایی تاریخ علمِ عرب کمک کرد. تاریخنگاری صحابیان امام هادی (ع) بر پایه نگرشهای کلامی، حدیثی و فقهی و همسو با هدفگیریهای کلان شیعه مشتمل بر دو ریزجریان فَطَحیه به نمایندگی ابنفضال و غلو به نمایندگی کرخی استوار بود که نمیتوان آنان را مورخان حرفهای یا تماموقت نامید. با این حال، نام آثار اینان بیانگر ورود آنان به مجادلات کلامی در قالب نبردهای امیرالمؤمنین (ع) نیست، همانگونه که در اخبار موجود از سفارش امام هادی (ع) یا زمینهسازی آن حضرت برای رویآوردن اصحابش به نگارش مسائل تاریخی نشانی یافت نشد.
پینوشتها
[i]. به عنوان مثال نک.: طباطبایی، 1395: 115، که میان دو برقی خلط شده است.
[ii]. موارد استناد را نک.: ابوالفرج اصفهانی، 1385: 1/ 56، 105، 112، 225، 269، 278، 294، 309، 324-327، 333-344، 359، 360، 408، 410 و 412.
[iii] . یادشده با عناوین دیگری مانند البنیان (قمی، بیتا: 20 و 56 و 81؛ رافعی، 1376: 1/40 و 44 و مستوفی، 1364: 773) و التبیان -التبیان فی احوال البلدان-، (حاجی خلیفه، 1413: 1/342) البلدان و المساحه (نجاشی، 1416: 77 و آقابزرگ، 1403: 3/145) و المساحة و البلدان (آقابزرگ، 1403: 20/375).
[iv]. به عنوان مثال نک.: رافعی، 1376: 1/ 40، 44، 47، 48 و مستوفی، بیتا: 773.
[v]. خویی (1413: 3/ 50) نام دیگر «الجمل» را «التجَمُّل» ثبت کرده است، که صحیحتر مینماید. رفاهیت در فقه اسلامی از مسائل وقتِ نماز است، اما به قرینه معیشت که کتاب دیگر برقی است، احتمال دارد مراد وی بخشی از معیشت و گذران زندگی باشد.
[vi] . نک.: ابنخلکان، 1414: 5/312 و 6/52 ـ 53 در شرح حال رازی (م 311 ق.)؛ رضا کحاله، بیتا: 1/124 در شرح حال ابراهیم صابئ (م 384 ق.) و ابنابیاصبیعه، بیتا: 414 در شرح حال رَبَن طبری.
مراجع
منابع
ابنابیاصبیعه، احمد بنقاسم خزرجی (بیتا). عیون الاَنباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزار رضا، بیروت: دارمکتبة الحیاة.
ابنابیطیفور، ابوالفضل بنابیطاهر (بیتا). بلاغات النساء، قم: مکتبة بصیرتی.
ابنحجر، احمد بنعلی (1390). لسان المیزان، بیروت: اعلمی.
ابنحزم، علی بناحمد (بیتا). المحلی، بیروت: دارالفکر.
ابنحَیان (ابوالشیخ انصاری)، عبداللّه بنمحمد (1412). طبقات المحدثین باصبهان، تحقیق عبدالغفور عبدالحق حسین البلوشی، بیروت: الرساله.
ابنخَلِّکان، احمد بنمحمد (1414). وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسانعباس، بیروت: دارصادر.
ابنزینالدین، حسن (1411). التحریر الطاووسی، تحقیق فاضل الجواهری، قم: نجفی مرعشی.
ابنسعد، محمد (1410). الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابنسینا، محمد بنعبداللّه (1385). الشفاء (منطق). تحقیق ابراهیم مدکور، قاهره: دارالمصریه.
ابنغضائری، احمد بنحسین (1422). رجال، تحقیق سیدمحمدرضا جلالی، قم: دارالحدیث.
ابنقتیبه، عبداللّه بنمسلم (1413). الامامة و السیاسه، تحقیق شیری، قم: منشورات رضی.
ابنقولویه، محمد بنجعفر (1417). کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، قم: جماعة المدرسین.
ابنکثیر، اسماعیل (1408). البدایة و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
ابوالفرج اصفهانی، علی بنالحسین (1385). مقاتل الطالبیین، مقدمه کاظم مظفر، قم: دارالکتاب.
ابوالفرج اصفهانی، علی بنالحسین (1415). الاغانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
ابوطالب زیدی، یحیی بنالحسین هارونی (1395). تیسیر المطالب فی امالی آل ابیطالب، تحقیق جعفر بناحمد بنعبدالسلام، بیروت: الاعلمی.
امین، سیدمحسن (بیتا). اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف.
آقابزرگ تهرانی (1403). الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضواء.
بحرالعلوم، محمدمهدی (1363). الفوائد الرجالیه، تحقیق محمدصادق و حسین بحرالعلوم، تهران: مکتبة الصادق (ع).
برقی، احمد بنمحمد بنخالد (1419). الرجال، بیجا: نشر قیوم.
بغدادی، اسماعیلپاشا (1951). هدیة العارفین، استانبول، افست بیروت: داراحیاءالتراث العربی.
بغدادی، اسماعیلپاشا (بیتا). ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، تصحیح رفعت بیلکه الکلیسی، بیروت: داراحیاءالتراث العربی.
بلاذری، احمد بنیحیی (1417). انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر.
ترمس عامل، امین (1417). ثلاثیات الکلینی و قرب الاسناد، مقدمه احمد مددی، قم: دارالحدیث.
تشنر، فرانتس گوستاو؛ مقبول، احمد(1375). تاریخچهی جغرافیا در تمدن اسـلامی، ترجمه مـحمد حـسن گنجی و عبد الحسین آذرنگ، تهران: بنیاد دایرة المعارف.
تفرشی، مصطفی بنحسین (1418). نقد الرجال، تحقیق آلالبیت (ع)، قم: آل البیت (ع) لاحیاء التراث.
جاحظ، عَمْرو بنبحر (1345). البیان و التبیین، مصر: مصطفی محمد.
جوادعلی (1971). المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: دارالعلم للملایین.
حاجی خلیفه، مصطفی بنعبداللّه (1413). کشف الظنون، بیروت: دارالکتب العلمیه.
حائری، سیدکاظم (1415). القضاء فی الفقه الاسلامی، قم: مجمع الفکر الاسلامی.
حِلّی، حسن بنیوسف (1402). خلاصة الاقوال، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم: منشورات الرضی.
خَصیبی، حسین بنحمدان (1411). الهدایة الکبری، بیروت: البلاغ.
خطیب بغدادی، احمد بنعلی (1417). تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
خوئی، ابوالقاسم (1413). معجم رجال الحدیث، تحقیق لجنه التحقیق، قم: مؤسسه الخوئی الإسلامیه.
ذهبی، محمد بناحمد (1407). تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی.
رافعی، عبدالکریم بنمحمد (1376). التدوین فی اخبار قزوین، تحقیق عُطاردی، خراسان: نشر عُطارد.
رضا کحاله، عمر (بیتا). معجم المؤلفین، بیروت: مکتبة المثنی و داراحیاء التراث.
زِرکلی، خیرالدین (1992). الاَعلام، بیروت: دارالعلم للملایین.
سجادی، سیدجعفر (1373). فرهنگ معارف اسلامی، تهران: دانشگاهتهران.
سمعانی، عبدالکریم بنمحمد (1408). الانساب، تحقیق عبداللّه عمر البارودی، بیروت: دارالجنان.
شبیری، محمدجواد (1376). «برقی، ابوجعفر»، دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص158-160.
صدوق، محمد بنعلی (1404). کتاب من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین.
صفوت، احمد زکی (1381). جَمهرة خُطَب العرب، قاهره: مصطفی البابی الحلبی.
طباطبایی، مصطفی و دیگران (1395). «نقش اصحاب امام جواد (ع) در تاریخنگاری دوره عباسی»، فصلنامه تاریخ اسلام، 1395، ش 65، ص 103-122.
طبرانی، سلیمان بناحمد (بیتا). المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالحمید، قاهره: مکتبة ابنتیمیه.
طبری، محمد بنجریر (1387). تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
طوسی، محمد بنحسن (1363). الاستبصار، تحقیق سیدحسن موسوی خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
طوسی، محمد بنحسن (1364). تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، تحقیق خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
طوسی، محمد بنحسن (1404). اختیار معرفة الرجال، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم: آلالبیت.
طوسی، محمد بنحسن (1414). الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم: دارالثقافه.
طوسی، محمد بنحسن (1415). رجال، تحقیق جواد قیومی الاصفهانی، قم: جماعة المدرسین.
طوسی، محمد بنحسن (1417). الفهرست، تحقیق جواد قیومی، قم: الفقاهه.
فخررازی، محمد بنعمر ابنخطیبِ ری (بیتا)، مفاتیح الغیب «معروف به التفسیر الکبیر»، بیجا: بینا.
قاضی نعمان، نعمان بنمحمد (1383). دعائم الاسلام، تحقیق آصف بنعلیاصغر فیضی، قم: دارالمعارف.
قمی، حسن بنمحمد (بیتا). تاریخ قم، ترجمه حسن بنعلی قمی، تصحیح طهرانی، تهران: کتابخانه مجلس.
کاشف الغِطاء، اسعد (بیتا). الاصول الاربعماه، بیجا: بینا.
کلباسی، محمد بنابراهیم (1422). الرسائل الرجالیه، تحقیق حسین دارایتی، قم: دارالحدیث.
کلینی، محمد بنیعقوب (1363). الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1403). بحار الانوار، بیروت: موسسةالوفاء.
مرزبانی، محمد بنعمران (بیتا). الموشح، تحقیق علیمحمد البجاوری، مصر: النهضه.
مستوفی، حمد بنابیبکر (1364). تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر.
مسعودی، علی بنالحسین (1409). مُروج الذَّهَب، قم: دارالهجره.
مسعودی، علی بنالحسین (بیتا). التنبیه و الاشراف، بیروت: دار صعب.
مفید، محمد بنمحمد (1413). الامالی، تحقیق غفاری و استادولی، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.
مَناوی، محمد عبدالرؤوف (1415). فیض القدیر، تحقیق احمد عبدالسلام، بیروت: دارالکتب العلمیه.
نجاشی، احمد بنعلی (1416). رجال، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم: جماعة المدرسین.
ندیم، محمد بناسحاق (بیتا). فهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران: بانک بازرگانی.
نوفلی، علی بنمحمد (1387). کتاب الاخبار، گردآوری جعفریان، قم: حبیب.
نووی، محیالدین بنشرف (1407). صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت: دارالکتاب العربی.
وحید بهبهانی (بیتا). تعلیقة علی منهج المقال، بیجا: بینا.
یاقوت حموی، ابوعبداللّه بنعبداللّه (1399). معجم البلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی.