چکیده
از موضوعات جذاب تاریخی در دوره سلجوقیان که بسیار درباره آن سخن رفته، مبارزه و درگیری همهجانبه حکومت سلجوقی با پیکارجویان اسماعیلی در قلاع مشهور و مناطق زیر نفوذ آنان است. با وجود غلبه و استیلای مذاهب مختلف اهل سنت در عصر سلجوقیان، قرائن و شواهد نشان میدهد که برخی فرق شیعه نظیر اسماعیلیه، در مناطقی از قلمرو این دولت نفوذ و فعالیت چشمگیری داشتهاند؛ لذا شایسته است در مناطقی که کمتر به آن توجه شده، موضوع چگونگی نفوذ ایشان بررسی شود تا ابعاد دقیقتری از تاریخ پرماجرای اسماعیلیه، بهویژه در ایران، روشن شود. کرمان از جمله این مناطق است که در ایام فرمانروایی تنی چند از حکام سلجوقی، شاهد نفوذ اسماعیلیان و گسترش دامنه فعالیتهای تبلیغی داعیان آنان بود. شماری از داعیان به دربار راه پیدا کرده و در برخی فعالیتهای سیاسی و نظامی حکومت نیز مشارکت داشتند. گرویدن ایرانشاه سلجوقی به آیین اسماعیلی نقطه عطفی در این زمینه به شمار میرود. نوشتار حاضر بر آن است ضمن شناسایی نشانههایی از نفوذ این جریان در گستره سیاسی و فرهنگی کرمان دوره سلجوقیان، برخی علل عمده آن را نیز تبیین کند.
کلیدواژهها
سلجوقیان کرمان؛ اسماعیلیه؛ ایرانشاه؛ تورانشاه؛ داعیان اسماعیلی؛ حسن صباح
اصل مقاله
مقدمه
سلجوقیان کرمان شاخهای از سلاجقه بزرگ بودند که در سالهای 440 تا 583 ه.ق. بر کرمان و نواحی مختلف آن حکم راندند (درباره سلسله سلجوقیان بزرگ نک.: ابنکثیر، 1407: 12/107، 140-142، 180، 203، 237 و نیز باسورث، 1381: 359-360، 362-364). اولین آنها قاورد (حک.: 440-466 ه.ق.) پسر چغری بک داوود بود که توانست پس از نبرد دندانقان، حکومتی نیمهمستقل از سلجوقیان بزرگ در کرمان ایجاد کند. اخلاف او در حدود دو قرن بر این ولایت حکم راندند (برای آگاهی بیشتر نک.: بنداری، 1425: 184، 212-214؛ نیز باسورث، 1381: 361-362).
به هنگام ورود قاورد و سلجوقیان به این سرزمین، عمدۀ اهالی کرمان به غیر از رودبار، بلوچ (بلوص) و منوجان که شیعه[1] بودند، در شمار پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، بهویژه شافعی و حنفی، قرار داشتند (نک.: اللهیاری و مرسلپور، 1381: 75-92). بدیهی است با استیلای دولت سنیمذهب سلجوقی، پایههای مذهب تسنن نیز در این دیار بیش از پیش تقویت شد. قاورد حنفیمذهب بود. در ایام سلطنت او نفوذ فقیهان اهل سنت، بهویژه حنفیان، در دربار افزایش یافت و قدرت آنان افزون شد. تسلط خاندان فزاری بر مسند وزارت سلجوقیان کرمان، نمونهای از آن است. بیشتر بزرگان و فقهای این خاندان که از قرن چهارم هجری در کرمان اقامت گزیده بودند، بر مناصب مهمی چون قضاوت دست یافتند. قاورد نیز قاضی ابومحمد فزاری را به وزارت خویش برگزید و دبیر او ابوالحسن را به قضاوت منصوب کرد و بدینترتیب بر قدرت آنان افزود (ابنبلخی، 1343: 140).
ملکمحمد سلجوقی (حک.: 537-551 ه.ق.) نیز به علما و فقهای اهل سنت توجهی خاص داشت. وی برای تثبیت مذهب اهل سنت در کرمان به ایجاد مدارس دینی و کتابخانه همت گمارد. به دستور او به افرادی که کتاب مختصر قدوری در فقه حنفی را میآموختند، صد دینار آقچه[2] و به آنانی که کتاب جامع الکبیر شیبانی را فرا میگرفتند، هزار دینار در سال مستمری پرداخت میشد. به دنبال سیاست ترغیبی شاه، هزار تن از رجال کرمانی به فراگیری درس فقه اهل سنت اشتغال ورزیدند (نک.: خبیصی، 1343: 393). افزون بر این ملکمحمد بهشدت تحت نفوذ عالمان دینی قرار داشت، به طوری که خود میگوید: «هیچ کس را نکشتم مگر آنکه روحانیون اهلسنت فتوا میدادند که او کشتنی است» (همان: 42). هرچند احتمالاً بیشتر این قتلها در میان پیروان مذهب باطنیه یا از طرفداران سلجوقشاه، برادر سلطان، بوده باشد (برای آگاهی بیشتر درباره روابط آلقاورد نک.: آیتی، 1383: 161-165)، ولی مسلماً این اعتراف از تعامل مثبت شاه و طبقه علمای دینی جامعه حکایت میکند.
به هر روی، بدیهی است که با روی کار آمدن سلجوقیان در کرمان، شیعیان این دیار بیش از پیش به حاشیه رانده شوند. عموم آنها که در هیچ یک از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضور آشکار نداشتند، بیشتر به مثابه اقلیتی مذهبی در گوشه و کنار این سرزمین، بهویژه در نواحی جنوبی کرمان، منزوی شدند و به زراعت و تجارت روی آوردند (نک.: باستانی پاریزی، 1354). در این میان پیروان اسماعیلیه، که موجودیتشان به فعالیتهای مذهبی و تبلیغی وابسته بود (برای آگاهی بیشتر درباره عقاید اسماعیلیه و اهمیت تبلیغ و دعوت در این آیین نک.: لویس، 1362: 185-164؛ اسماعیل، 1995: 43-56؛ قدیانی، 1381: 268-275)، بیش از دیگران در تنگنا قرار گرفتند.
میان سلاجقه و پیروان شیعه امامیه بروز تنش یا مواجهه توجهبرانگیزی به چشم نمیخورد و همواره صلح و سازش برقرار بود و تضادشان فقط در مبانی عقیدتی خود در خصوص مشروعیت خلفای نخستین و عملکرد برخی صحابه محدود میشد؛ اما مواجهه سلاجقه و وابستگان آنان با اسماعیلیه که همواره به دنبال کسب قدرت بودند و در نگاه دولتمردان سلجوقی نماینده فاطمیان مصر در ایران محسوب میشدند، نهتنها مسالمتآمیز نبود، بلکه اغلب متعصبانه و سختگیرانه نیز بود. قتل و کشتار بزرگان این فرقه به دست ملکارسلانشاه (حک.: 495-537 ه.ق.) و وزیرش، ناصرالدوله مهلل، نمونهای از این رفتار خشن است (نک..: اعتصامی، 1391: 163). شهابالدین کیامحمد، خواجهعلی خطیب و شیخالاسلام ابونصر احمد کوبنانی از بزرگان اسماعیلیه بودند که در این جریان به قتل رسیدند و اموالشان به غارت برده شد (نک.: افضلالدین کرمانی، 1326: 86).
با این همه جالب است که در این دوره، یعنی دوره استیلای سلجوقیان بر کرمان، با وجود رفتارهای سرکوبگرانه اغلب فرمانروایان این سلسله، در برخی ایام، نشانههایی از پویایی و گسترش اسماعیلیه در این سرزمین مشاهده میشود که بیشک در ارزیابی چگونگی تعاملات مذهبی سلاجقه با پیروان سایر فرق و مذاهب اسلامی اهمیت بسیاری دارد. نفوذ پیروان اسماعیلیه در برخی برههها به اندازهای است که شماری از آنان به دربار وارد شدند و برخی مناصب دولتی را نیز به عهده گرفتند. اگرچه نفوذ و راهیابی داعیان اسماعیلی در بالاترین مناصب دولتی در جاهای دیگر پدیدهای جدید و نوظهور نبود، این حضور با وجود تضادها و درگیریهای مداوم و مستمر میان سلجوقیان و اسماعیلیان، که اغلب به ترور رجال دولتی سلجوقی یا قتل شخصیتهای اسماعیلیمذهب منجر میشد، تأملبرانگیز است، بهویژه آنکه دامنه این نفوذ در دوره حکومت ایرانشاه به قدری وسعت یافت که شاه به این مذهب گروید. نوشتار حاضر بر آن است که با شناسایی شواهدی از این جریان، میزان نفوذ اسماعیلیه در عصر سلجوقیان کرمان را ارزیابی کند و چرایی و چگونگی این تأثیرگذاری را نیز به بحث بگذارد.
وضعیت مذهبی کرمان در دوره سلجوقیان
کرمان از شهرهای منحصر به فردی است که در طول دوره اسلامی بسیاری از مذاهب و فرق اسلامی را در درون خود جای داده است. شاید بتوان مهمترین دلیل این همزیستی را در موقعیت جغرافیایی این ناحیه جستوجو کرد. کرمان و شهرهای این ایالت[3] به سبب احاطه در کویر و بیابانهای وسیع از سایر ولایات همجوار جدا شده و در هر دوره، بسته به ضعف و اقتدار دولتهای فرمانروا با بسامد توسعه و پیشرفت شهری متفاوتی روبهرو شده است. از اینرو همواره ناگزیر بوده است به صورت مستقل و خودکفا حیات ساکنانش را تأمین کند.
بدیهی است که مردمان این دیار ترجیح میدادند به جای پرداختن به کشمکشهای داخلی و جنگهای درونی که بیشک خرابی قناتها و ناامنی راهها و به طور کلی تضییع منابع اصلی ثروت را در پی داشت و نتایج آن دامنگیر مسلمان و غیرمسلمان میشد، مساهله و مسامحه را پیشه کنند و با مدارا و همراهی یکدیگر بر اوضاع خاص و دشوار طبیعی محیط زیست خود فائق آیند. احتمالاً این ضربالمثل «موسی به دین خود و عیسی به دین خود»، که برخی آن را مشخصه اندیشه مسامحهجویانه اهالی کرمان میدانند و کرمانیان را مصداق بارز چنین تفکری میخوانند، از همین وضعیت ناشی میشود (نک.: باستانی پاریزی، 1354). دلیل آن هر چه باشد، موجب شده است مردمان این دیار همواره از تعصب مذهبی خود بکاهند و مشی مدارا در پیش بگیرند، به طوری که در اغلب دورهها، فرقههای مختلف اسلامی نظیر اهل سنت، امامیه، اسماعیلیه، صوفیه، شیخیه و حتی خوارج و گروههای غلات در نقاط مختلف این ایالت در مجاورت یکدیگر به سر برده و تا حد زیادی در عقیده و آیین خود به اختیار عمل کردهاند (برای آگاهی بیشتر نک.: همان).
در دوره فرمانروایی سلجوقیان کرمان (442-583 ه.ق.) نیز این شهر از مناطق سنینشین ایران محسوب میشد و حنفیان و شافعیان اکثریت جمعیت این ایالت را تشکیل داده بودند (افضلالدین کرمانی، 1356: 132-133؛ نیز برای آگاهی بیشتر نک.: جعفریان، 1388: 391- 395)، ولی جز در برخی دورهها که نزاع مذهبی دامنگیر کرمان شده و در همین نوشتار به آن اشاره خواهد شد، وجود چنین تسامحی میان فرق مختلف مذهبی دیده میشود.
سلجوقیان کرمان با وجود اینکه در پیروی از شیوه سلاطین بزرگ سلجوقی میکوشیدند رفتاری توأم با تساهل و ملاطفت از خود نشان دهند، ولی همواره از تسنن، بهویژه مذهب حنفی، حمایت میکردند و در ترویج آن اهتمام میورزیدند (اللهیاری و مرسلپور، 1381). قاورد، مؤسس سلسله سلجوقی کرمان، حنفیمذهب بود و در عین حفظ بیطرفی ظاهری، در حمایت از علمای این فرقه از هیچ کوششی فروگذار نکرد (افضلالدین کرمانی، 1326: 132). تورانشاه (477-490 ه.ق.) نیز با احداث مدارس دینی بر قدرت و نفوذ علمای اهل سنت افزود (اللهیاری و مرسلپور، 1381).
اهتمام ارسلانشاه (حک.: 495-537 ه.ق.) و همسرش زیتونخاتون به ساخت مدارس و مساجد متعدد در کرمان و وقف امکانات رفاهی برای اسکان و تحصیل مشتاقان این علوم از اطراف و اکناف بلاد اسلامی، موجب نزدیکترشدن علمای سنیمذهب به دربار سلجوقی شد (افضلالدین کرمانی، 1326: 230؛ وزیری کرمانی، 1375: 1/104). وی علاوه بر اینکه مدارس دینی فراوانی در نواحی مختلف ایالت کرمان نظیر بردسیر، جیرفت و بم احداث کرد، جامع دارالکتبی نیز در کرمان بنا کرد که بالغ بر پنج هزار جلد کتاب از فنون و علوم اسلامی در آن موجود بود (نک.: حافظ ابرو، 1375: 3/27-28).
ملک محمد (حک.: 537-551 ه.ق.) هم با پرداخت جوایز نقدی به متعلمان علوم دینی اهل سنت، در ترویج و تقویت این مذهب گام برداشت (خبیصی، 1343: 39). این تلاش در دوره طغرلشاه (حک.: 551-565 ه.ق.) نیز ادامه داشت تا جایی که وی به محییالدین ملقب شد (برای آگاهی بیشتر نک.: راوندی، 1382: 3/348).
متصوفه نیز از جریانهای فکری رایج در کرمان دوره سلجوقیان بود. در این دوره مراکز متعددی وجود داشت که نهتنها اهل عرفان و سلوک بدان روی میآوردند، بلکه گروههای متعددی از طبقات مختلف جامعه نیز به آنجا میآمدند (ابنخلدون، 1364: 3/73). ساخت شمار فراوانی خانقاه و رباط به دست برخی سلجوقیان نظیر قاورد، تورانشاه و بهرامشاه از عنایت فرمانروایان این سلسله به آیین تصوف و بیشک حمایت از پیروان این فرقه و فعالیتهایشان حکایت میکند. ملکمحمد به شیخ برهانالدین ابونصر احمد کوبنانی (کوهبنانی)، صوفی مشهور این دوره، ابراز ارادت میکرد و وی را از مقربان درگاه خود کرده بود (خبیصی، 1343: 10).
برخی از وزرا و رجال برجسته دولت سلجوقی کرمان نیز به متصوفه گرایش نشان میدادند و از آن حمایت میکردند. مؤیدالدین ریحان، وزیر بهرامشاه، چندین خانقاه، رباط و بقعه مخصوص صوفیان ساخت (افضلالدین کرمانی، 1326: 25). ناصحالدین ابوالبرکات، وزیر بانفوذ دوره طغرلشاه و ارسلانشاه، به صوفیان متمایل بود و گویا به این آیین گرویده است (همان). وجود چنین فضای مسالمتآمیزی موجب شد در این دوره جریان تصوف رونق فراوانی بگیرد، به طوری که صوفیان، عارفان و زاهدان مشهوری در این دوره مجال فعالیت یافتند. شیخ اسماعیل دیّاص جیرفتی، برهانالدین کوهبنانی و اوحدالدین کرمانی از این افرادند که در رواج و گسترش عرفان و تصوف در کرمان و سایر بلاد همجوار گام برداشتند (اعتصامی، 1391: 175).
خوارج از فرقههایی بود که اگرچه به طور محدود، حضور خود را در کرمان دوره سلجوقیان حفظ کرد. بیشتر خوارج ایالت کرمان در بم متمرکز بودند (اصطخری، 1373: 166). به گفته مورخان، در قرن چهارم، سه مسجد در بم وجود داشته که یکی از آنها متعلق به خوارج بوده است (همان؛ حدود العالم، 1423: 143). بیگمان چنین چیزی از کثرت جمعیت پیروان این فرقه در بم حکایت میکند. البته این جریان در دوره تورانشاه بهشدت سرکوب و منزوی شد، چه آنکه وی با سیطره بر عمان که مقر اصلی خوارج در این زمان به شمار میرفت، از نفوذ این فرقه کاست و به تعقیب و کشتار پیروان آن دست زد، به طوری که در دوره فرمانروایی وی و مدتها پس از آن، خبری از تحرکات توجهبرانگیز خوارج دیده نمیشود (مرسلپور، 1387: 120).
گروههایی از غلات نیز در عصر سلاجقه در نقاط مختلف ولایت کرمان، بهویژه اطراف بردسیر و سوختهچال، سکونت داشتند (وزیری کرمانی، 1375: 1/155). مقدسی نیز از وجود معتزلیان در سیرجان خبر داده که در مجاورت سایر مذاهب اسلامی در امنیت میزیستند (مقدسی، 1361: 2/686).
قدر مسلم شیعیان از گروههای مذهبی کرمان به شمار میروند که جمعیتشان در این دوره در مقایسه با مذاهب غیرسنی بیش از دیگران بوده است. تشیع در اواخر سده سوم هجری و پس از آن در کرمان و نواحی آن حضور گسترده یافت. همزمان با روی کار آمدن سلاجقه در کرمان، بیشترین جمعیت شیعیان در نواحی رودبار، بلوچ (بلوص)، قوهستان، کوهستان ابوغانم و منوجان سکونت داشتند (اصطخری، 1373: 167؛ مقدسی، 1361: 2/692). البته اینکه چه تعدادی از این افراد متعلق به زیدیه، امامیه و اسماعیلیه بودند، مشخص نیست، ولی مسلماً حضور سیاسی و مذهبی اسماعیلیان در این دوره به مراتب پررنگتر از سایر فرق است (نک.: اعتصامی، 1391: 151).
حضور اسماعیلیه در کرمان دوره سلجوقی
کرمان، همانگونه که بیان شد، به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی و دوری از مرکز خلافت و روحیه سازگار مردمانش محیط مناسبی برای گسترش فرقه اسماعیلیه به شمار میرفت، به طوری که در سدههای سوم و چهارم هجری با مهاجرت دیلمیان اسماعیلیمذهب و ساکنان مناطق جبال به این ناحیه (نک.: مقدسی، 1361: 2/692-696) بستر لازم برای رشد و نمو این آیین در آنجا فراهم آمد.
در این میان وجود قوم اسماعیلیمذهب قفص[4] در کرمان، بیش از همه دامنه حضور اسماعیلیان را در کرمان عصر سلجوقی به تصویر میکشد. این قوم از اعراب منطقه حجاز بودهکه در نواحی جیرفت سکونت یافته[5] و از راه صحراگردی و راهزنی روزگار میگذراندند (نک.: حدود العالم، 1423: 142). گستره صحراگردی آنها گاه تا محدوده فارس و خراسان نیز پیش میرفت. آنان با وجود سابقه سکونتشان در این منطقه، هرگز یکجانشین نشدند و مدام در مناطق ییلاقی و قشلاقی خود، یعنی کوهستان و بلوک سارد و نواحی جیرفت، در رفت و آمد بودند (وزیری کرمانی، 1375: 1/347). یاقوت، ضمن اظهار شگفتی از مذهب این قوم که به خلافت خلفای فاطمی معتقد بودند (اصطخری، 1373: 211، 143؛ ابنحوقل، 1345: 211) اذعان کرده است که محبت و علاقه آنها به علی بن ابی طالب (ع) به حدی است که در برابر وی سر تعظیم فرود میآوردند (یاقوت حموی، بیتا: 4/432). البته به نظر میرسد اعتقاد آنها کمتر رنگ دینی و مذهبی داشته و اغلب آنها به تأثیر از سخنوری واعظان و مدیحهسرایی شاعران، بیشتر شیفته ویژگیهای پهلوانی و رشادتهای حضرت علی (ع) شده بودند (نک.: میرزارضی، 1387: 155). احتمالاً گرایش آنها به مذهب اسماعیلیه نیز به منزله مخالفت با اسلام سنتی، یعنی تسنن، بوده و پشتوانههای فکری و عقیدتی محکمی نداشته است.
به نظر میرسد قفصها از همان ابتدای شروع تبلیغات اسماعیلیه در کرمان که سابقه آن به اوایل قرن چهارم هجری باز میگردد، به این مذهب گرویدهاند. نکته جالب توجه دربارۀ آنها اینکه هرگز از حاکمی اطاعت نکردند و در کوهستانی هم که سکونت داشتند، نه آتشکده و معبدی وجود داشت و نه کلیسا و مسجدی (خبیصی، 1343: 225)، ولی در سراسر دوره فرمانروایی پادشاهان سلجوقی کرمان، همواره در مناطق مربوط به خود اقامت داشتند و با وجود اینکه آشکارا خود را از پیروان آیین اسماعیلیه معرفی میکردند و به خلفای شیعیمذهب فاطمی ارادت و علاقه نشان میدادند، احدی متعرض آنها نشده یا دستکم اخباری از نزاع و درگیری میان آنان و دستگاه حاکم گزارش نشده است. شاید بتوان دلیل آن را در بیمیلی قفصها به انجامدادن فعالیتهای تبلیغی و ترویجی جستوجو کرد که بیشک این قوم صحراگرد، که به بدنامی و راهزنی شهره بودند، خطری برای امنیت و موقعیت مذهبی سلاطین سلجوقی و اهل سنت محسوب نمیشدند.
بهرام بن لشکرستان بن دکی و سایر دیلمیان ساکن کرمان نیز که اغلب از شیعیان بودند، از همان ابتدای غلبه سلجوقیان بر این دیار، وارد عرصههای لشکری شدند و در مقام نیروی نظامی به خدمت قاوردشاه (حک.:440-466 ه.ق.) درآمدند (آیتی، 1383: 161-165). قاورد با همه تعصب مذهبیاش، در حق اسماعیلیه ملاطفت به خرج میداد تا جایی که هشت تن از دختران خود را به ازدواج اولاد ولی صالح شمسالدین ابوطالب زید زاهد، نسابه مدفون در شهداد (نک.: خبیصی، 1343: 109؛ میرزارضی، 1387: 130)، از بزرگان اسماعیلیه، درآورد (ابناثیر، 1415: 16/26)؛ اقدامی که بیگمان از وجود روابط مسالمتآمیز و تعامل مثبت میان شاه و اسماعیلیه حکایت میکند. بابازید مجرد، از این افراد بود. وی فرزند ولی صالح و از مشاهیر اسماعیلیه کرمان به شمار میرفت و قاورد یکی از دختران خود را، که در زیرکی و ذکاوت شهره بود و به بهانههای واهی از ازدواج سر باز میزد، به نکاح وی درآورد (برای آگاهی بیشتر درباره بابازید نک.: صابری، 1384: 1/347؛ اعتصامی، 1391: 139). تردیدی نیست که برقراری پیوند خویشاوندی قاوردشاه سلجوقی با عارف مشهوری منتسب به آیین اسماعیلیه، تأملبرانگیز است. با وجود این، قاورد پس از مدتی به سبب تعصب در عقاید مذهبی خود، یعنی مذهب تسنن و ارتباط عمیقش با علمای اهل سنت، بر اسماعیلیان سخت گرفت و عرصه را بر آنان تنگ کرد (برای آگاهی بیشتر نک.: بهرامینیا، 1392)، به طوری که با غلبه بر بهرام، فعالیت این فرقه را تا حد چشمگیری متوقف کرد (نک.: خبیصی، 1343: 2-16).
آشفتگیهای پس از مرگ قاورد و درگیریهای ملکشاه (حک.: 465-485 ه.ق.) با جانشینان وی در کرمان موجب شد اهمیت مسائل مذهبی و کشمکشهای فرقهای در این شهر به نحو چشمگیری کاهش یابد (نک.: حافظابرو، 1375: 3/25-27). از اینرو بار دیگر محیطی مناسب و فضایی مساعد برای احیای فعالیتهای تبلیغی داعیان جدید اسماعیلی مرتبط با دیگر اسماعیلیان مراکز مصر، بغداد، عراق و نواحی داخلی ایران، چون ری و قهستان، فراهم آمد (اعتصامی، 1391: 67). در این زمان عبدالملک عطاش، از پیشوایان اسماعیلی، شاهدژ اصفهان[6] را تسخیر کرد و در اصفهان به دعوت و تبلیغ و تشکیل گروه نظامی پرداخت (جوینی، 1385: 3/188-189؛ برای آگاهی بیشتر نک.: جعفریان، 1388: 456-457).
این اتفاق با توجه به وسعت شبکه تبلیغی اسماعیلیه در سراسر ایران و حضور گسترده اسماعیلیان در کرمان، تأثیر مثبتی بر روند فعالیتهای این فرقه داشت. فعالیتهای حمیدالدین احمد بن عبدالله کرمانی (متوفای 408-411 ه.ق.) که البته پیش از این زمان بوده است، نمونهای از وجود ارتباط عمیق داعیان اسماعیلی با مراکز مختلف و متعددشان در سراسر قلمرو اسلام، بهویژه در کرمان و بیانگر وسعت دامنه فعالیتهای تبلیغی آنان است. حمیدالدین، ملقب به حجتالعراقین، اهل جیرفت، از مبلغانی است که سالیان متمادی در بغداد و مصر به دعوت اشتغال داشت (حمدانی، 1363: 200) و در عین حال ارتباط خویش را با اسماعیلیان هموطن خود در کرمان و جیرفت حفظ کرده بود (دفتری، 1380: 224). حمیدالدین در مدت اقامتش در بغداد علاوه بر سواد، مسئولیت دعوت بخشهایی از مغرب و مرکز ایران را نیز عهدهدار بود (واکر، 1379: 179). لقب حجتالعراقین نیز به همین مناسبت، درباره او استعمال شده است.
کرمانی در دوره سلجوقیان نیز هیچگاه ارتباط و تماس خود را با اسماعیلیان کرمان قطع نکرد. مکتوبات وی خطاب به رؤسای دعوت مشرق (همان: 17-18) و یکی از داعیان تابع فارس در جیرفت مؤید این مطلب است (دفتری، 1385: 224). وی همواره بر دعوت محلی در کرمان نظارت داشت و امور مربوط به داعیان این ناحیه را سازماندهی و مدیریت میکرد و نیز پاسخگوی مسائل و مشکلات آنان بود (میرخواند، 1373: 2/3079؛ برای آگاهی بیشتر نک.: سیف آزاد، 1341: 53-55).
حضور نسبتاً طولانیمدت حسن صباح از سران دعوت اسماعیلیه (درباره حسن صباح و فعالیتهای تبلیغی وی نک.: فضلالله همدانی، 1338: 3/97؛ اشترن، 1340: 8؛ صابری، 1384: 1/59)، در کرمان عصر سلجوقی، محصول موقعیت جدید و گواهی بر این مدعا است. وی ارتباط تنگاتنگی با ابنعطاش داشت و پس از بیعت با او فعالیتهایش را دنبال میکرد (مادلونگ، 1381: 161). پس از مدتها رفت و آمد در شهرهای قاهره، اسکندریه، بغداد و غیره (جوینی، 1385: 3/194؛ برای آگاهی بیشتر از سفرهای حسن صباح نک.: جعفریان، 1388: 457-470) برای مهیاکردن جنبشی وسیع در مناطق شیعهنشین ایران نظیر خوزستان، اصفهان و یزد، و نیز مدتها اقامت و تبلیغ در این مناطق (فضلالله همدانی، 1338: 3/497) از موقعیت بهوجودآمده در منطقه کرمان بهره برد و در حدود سال 473 ه.ق.، همزمان با ایام سلطنت سلطانشاه سلجوقی (حک.: 467-477 ه.ق.)، در جستوجوی مکانی مناسب برای ادامه دعوت و فعالیتهای تبلیغی خود راهی این دیار شد (همان: 3/191). وی تا حدود سال 483 ه.ق.، یعنی حدود ده سال، در کرمان حضور داشت و در این مدت با سران و رهبران اسماعیلیه دیدار میکرد (همان) و از همین منطقه، نهضت اسماعیلی را که در تمام مناطق مرکزی و غربی ایران، از کرمان تا آذربایجان گسترده شده بود، هدایت میکرد (نک.: هاجسن، 1383: 61).
گسترش فعالیت اسماعیلیه در عصر تورانشاه
دعوت و فعالیت تبلیغی حسن صباح در دورۀ تورانشاه (حک.: 477-490 ه.ق.) که به شاهعادل شهرت داشت (خبیصی، 1343: 68)، وسعت و قوت بیشتری یافت (هاجسن: 1383: 61) به طوری که پس از فتح الموت به دست وی در سال 483 ه.ق. روابط داعیان قهستان با اسماعیلیان کرمان همچنان برقرار بود.
تورانشاه به فرهنگ ایرانیان علاقهمند بود و برخلاف ترکان به زبان فارسی سخن میگفت. وی برای تأمین آسایش مردم، سربازان ترک را در خارج از شهر اسکان داده بود (خبیصی، 1343: 366) که بیشک از ملاطفت و تسامح شاه به اقشار جامعه حکایت میکند. بیشتر مناصب مهم و کلیدی حکومت مانند وزارت را به اهل سنت سپرده بود، ولی با پیروان سایر مذاهب، بهویژه شیعیان، نیز در تعامل بود و روابط پسندیدهای داشت (همان). به نظر میرسد وجود همین روحیه مسامحهجویانه تورانشاه بود که موجب شد در این دوره نفوذ اسماعیلیان در دربار و در نتیجه در کرمان بیش از پیش گسترش یابد، تا جایی که سران اسماعیلیه توانستند، ایرانشاه، فرزند وی را به کیش خود درآورند و مقام ولیعهدی را نیز از آن او کنند. بیشک فراوانی اسماعیلیان، سربازان دیلمی و دانشمندان اسماعیلیمذهب در دربار تورانشاه موجب شد آنان بتوانند همچون حزب سیاسی قوی عمل کنند و با وجود مخالفت درباریان سنیمذهب و نیز آلقاورد در خصوص این انتخاب، در متقاعدکردن شاه کامیاب شوند (همان).
تسامح تورانشاه با اسماعیلیه به قدری است که گاه امکان گرایش وی به این آیین را نیز محتمل میکند. حضور فعال و مؤثر دانشمندان و عالمان اسماعیلیمذهب، چون کاکابنیمان در دربار وی و واگذارکردن تربیت فرزند خود، ایرانشاه، به این فرد نمونهای بارز از این تسامح است. بدیهی است با توجه به اهمیت فراوان تعلیم و تربیت شاهزادگان در همه دولتها و دقت در انتخاب مربیان برای آنها، استخدام شخصی از فرقهای که به بددینی و فساد در عقیده میان اهل سنت شهره بودند، در جایگاه مشاور و نیز مربی کودکش، جای بسی تأمل است (میرزارضی، 1387: 115-116). کاکابنیمان از دیلمیانی بود که در اواخر دوره آلبویه به کرمان رفت و در دوره سلاجقه به تبلیغ اشتغال داشت. وی در ایام اقامت حسن صباح در کرمان نیز واسطه او و اسماعیلیان کرمان (غفاری غزوینی، 1343: 117) و یاریگر دعوت او بود. به نظر میرسد اصرار و تعصب ایرانشاه بر مذهب اسماعیلیه، که بعدها شاهد آن هستیم، نتیجۀ تبلیغات و تلاشهای این فرد بوده است (میرزارضی، 1387: 68). حضور کاکابنیمان در حیات ایرانشاه، تا سال 495 ه.ق. که وی در ماجرای شورش مذهبی اهلسنت به قتل رسید، همچنان پررنگ و چشمگیر است(غفاری قزوینی: 1343: 117).
به هر روی، در منابع سخنی از گرویدن تورانشاه به اسماعیلیه نیامده، ولی ممکن است اتهام وی به فساد اخلاقی که در برخی منابع اهل سنت بدان اشاره شده است، حاصل آن باشد. تورانشاه که در منابع به رشادت، شایستگی، شجاعت، علم، عدالت و اهتمام به حال رعیت توصیف شده و اخبار اقدامات عمرانی و آبادانی وی نظیر بنای مدارس و مساجد، فراوان نقل شده، به فساد اخلاقی نیز متهم شده است (افضلالدین کرمانی، 1326: 17؛ خبیصی، 1343: 372). خبر تبعید او از جانب سلطانشاه به بم که گویا به سبب سرزدن رفتارهای دون شأن خاندان شاهی از او بوده، نمونهای از این اتهامات است (خبیصی، 1343: 21؛ نیز نک.: باستانی پاریزی، 1355: 41).
این اتهامات بیشتر تلاش غیرمستقیم مورخان مخالف وی را برای نشاندادن فساد عقیده در او تداعی میکند (میرزارضی، 1378: 117)، چهآنکه تورانشاه حتی با وجود همسویی با اسماعیلیه، در حفظ موقعیت سیاسی خود میکوشید و از بیم اعتراض و مخالفت علمای اهل سنت و در نتیجه شورش عمومی مردم، هرگز آشکارا و شفاف وجود چنین تمایلاتی را آشکار نکرد. وی در عین حال که ابوزرعه و کاکابنیمان اسماعیلیمذهب را در دربار، قدرت داده بود، ناصرالدین اتابک مکرم بن علای سنیمذهب را نیز مهمترین وزیر خود کرد (خبیصی، 1343: 15-22؛ مستوفی، 1339: 472؛ غفاری قزوینی، 1343: 117). بنابراین، تورانشاه با حفظ موازنه قدرت و نفوذ میان سران اسماعیلیه و اهل سنت نهتنها بهانه دست مخالفان نداد، بلکه با در پیش گرفتن سیاست مدارا عرصه فعالیت آزادانه را نیز برای داعیان اسماعیلی فراهم کرد (غفاری قزوینی، 1343: 117).
افزایش نفوذ اسماعیلیه در عصر ایرانشاه
ایرانشاه پس از کشتهشدن پدرش به دست امیر اَنر و سپاه ترکان خاتون، در سال 489 یا 490 ه.ق. بر تخت نشست (نک.: وزیری کرمانی، 1375: 1/363؛ خبیصی، 1343: 15، 22-24، 373). تبلیغات باطنیه که در زمان سلطانشاه و برادرش تورانشاه، کم و بیش در کرمان قوت یافته بود، اگرچه همواره با مخالفت شدید علمای اهل سنت مواجه میشد، در دوره حکومت ایرانشاه (حک.: 490-495 ه.ق.) به اوج خود رسید (باستانی پاریزی، 1355: 308-309). بیگمان گرویدن وی به مذهب اسماعیلیه یا حتی متمایلبودن وی به این آیین، بر نفوذ فوقالعاده این جریان فکری در کرمان افزوده است. اسماعیل گیلکی از مبلغان اسماعیلی بود که در کرمان از وجود روابط حسنه با پادشاه سلجوقی بهره فراوان برد و در انجامدادن فعالیتهای تبلیغی خود از آن سود جست. ابناثیر مدیحهای از معزی (متوفای سده 5 ه.ق.) در باب اسماعیل آورده که به وجود چنین ارتباطی اشاره کرده است (ابناثیر، 1415: 7/295؛ نیز نک.: فرقانی، 1381: 385-386).
ابوزرعه نیز از اکابر و رجال مشهور اسماعیلیمذهب کرمان است که در دوره تورانشاه به دربار راه یافت و در زمان حکومت ایرانشاه به منصب دبیری و انشا منصوب شد. به باور ابناثیر، وی در گروش ایرانشاه به اسماعیلیه نقش مستقیم و مؤثر داشته است، تا جایی که تعلیمات این شخص را عامل اصلی این اتفاق میداند (ابناثیر، 1415: 17/295). ابوزرعه تا آخرین لحظات عمر ایرانشاه در کنار وی بود تا اینکه در جریان قیام و شورش اهل سنت کرمان، به همراه شاه در کوشک شیرویه به قتل رسید (همان).
هرچند اغلب منابع تاریخی درباره دوره حکومت ایرانشاه سکوت کرده یا به ذکر مختصری درباره او بسنده کردهاند، مورخان اهل سنت همواره وی را به کفر و الحاد متهم میکنند. همچنین، او به سبب گرویدن به آیین اسماعیلی، منفورترین پادشاه سلجوقی کرمان معرفی شده است. حمدالله مستوفی با تأکید بر بیدینی وی، از ظلم و ستم او بر کرمانیان خبر داده است (مستوفی، 1362: 495). افضلالدین نیز او را اهل فلسفه و کافر خوانده است (افضلالدین کرمانی، 1326: 20). تردیدی نیست که متّصفکردن وی به الحاد، کفر، فلسفه و ...، به سبب عقاید اسماعیلیمذهب وی بوده است. خبیصی نیز به ماجرای قتل احمد بن حسین بلخی از فقهای حنفیه اشاره کرده و احتمال داده است که این واقعه به تحریک برخی اسماعیلیان اطراف شاه، به وقوع پیوسته، چراکه او را مانع پیوستن ایرانشاه به آیین اسماعیلی میدانستند (خبیصی، 1343: 31). احتمال اسماعیلیشدن ایرانشاه به سبب همنشینی و مکاتبات گستردهای که با باطنیان و پیروان اسماعیلیه داشته، قوت بیشتری مییابد (منشی کرمانی، 1362: 117)، بهویژه آنکه او همانگونه که پیشتر بیان شد، از سنین کودکی و در ایام حکومت پدرش، تورانشاه، تحت تعلیم و مصاحبت دانشمندان و عالمان اسماعیلیمذهب نیز قرار داشت.
به هر روی، از زمان دقیق گرایش ایرانشاه به مذهب اسماعیلیه و حتی قطعیت صحت این خبر اطلاع دقیقی در دست نیست. گویا مسافرت حسن صباح به کرمان با گرایش ایرانشاه به اسماعیلیه بیارتباط نبوده است. طبق گزارشها، احتمالاً ایرانشاه در همان ایام جوانی به واسطه کاکابنیمان از فعالیتهای تبلیغی حسن صباح متأثر شده و به آیین او گرویده است و بعدها تحت تأثیر سایر داعیان اسماعیلیمذهب مقیمِِِِ دربار، نظیر ابوزرعه، در عقیده خود مصمم شده است (غفاری قزوینی، 1343: 117)، اما مذهب خود را تا زمان گریختن اتابک، نصیرالدوله به اصفهان پنهان کرده است (مرسلپور، 1387: 73؛ اعتصامی، 1391: 161). نصیرالدوله از رجال دربار وی بود که درصدد برآمد با نصایح خود، شاه را از پیوستن به کیش اسماعیلی منصرف کند؛ اما ایرانشاه و اطرافیان اسماعیلیمذهبش که گویا در عزم خود راسخ بودند، اتابک را سدی بر سر راه خویش تلقی کردند و در اندیشه قتل وی برآمدند. اتابک که از این تصمیم آگاهی یافته بود به همراه پانصد سوار، کرمان را ترک کرد و به جانب اصفهان گریخت (خبیصی، 1343: 31؛ نیز نک.: باستانی پاریزی، 1355: 307).
از این زمان به بعد اطرافیان پادشاه با آسودگی بیشتری به اقدامات فرهنگی و تبلیغی خود در دربار پرداختند. با وجود اینکه در منابع از مشارکت ایرانشاه در فعالیتهای فکری و مذهبی اسماعیلیان ذکری نیامده، وقوع چنین تحولاتی، پیروزی و کامیابی بزرگ جریان فکری اسماعیلیه در کرمان عصر سلجوقی محسوب میشود. مخالفتها و بروز برخی اقدامات معترضانه علمای اهل سنت در این زمان نشان میدهد که شاه یا دستکم اطرافیانش در این زمان، تا سر حد تلاش برای رسمیتبخشیدن به کیش اسماعیلی در کرمان نیز پیش رفتهاند و مردم را به تغییر آیین خود فرا میخواندند.
ایجاد اغتشاش و بروز واکنشهای تندِ اهل سنت و روحانیان مذهبی این شهر و فرجام تلخ ایرانشاه و دولتش دستاورد چنین اقداماتی است (میرزارضی، 1387: 122). دیری نپایید که تضاد و کشمکش میان متولیان امور دینی و دولت شدت یافت. ایرانشاه که به نظر میرسد میخواست خود و دولتش را از تنگنای مذهب رسمی، یعنی تسنن، برهاند بهتدریج با مخالفت و ممانعت فقها روبهرو شد. بسیاری از آنان که درصدد بودند شاه را از تغییر آیین برحذر دارند و او را از حمایت اسماعیلیه و پیروانش منصرف کنند، در خفا به قتل میرسیدند، تا اینکه انتشار خبر قصد ایرانشاه و مشاور اسماعیلیاش، کاکابنیمان، بر قتل بزرگان اهل سنت در جامع شهر و تصمیم وی به اجبار مردم برای تغییر آیینشان اضطراب و نگرانی عمومی را افزون ساخت (باستانی پاریزی، 1355: 307-308). همین مسئله موجب شد علما، روحانیان و اهالی کرمان بر کفر و الحاد ایرانشاه متفق شوند و خون او را مباح اعلام کنند. بزرگان دولت و اطرافیان سنیمذهب شاه نیز از وی بیزاری جستند و به مخالفت با وی برخاستند و نزد شیخالاسلام قاضی جمالالدین ابوالمعالی، یکی از پیشوایان مذهبی کرمان، گرد آمدند (همان: 307). ابوالمعالی نیز با همراهی علما و قاضیان شهر بر عزل و برکناری شاه و خروج مردم از اطاعت وی فتوا دادند. مردم قصر را محاصره کردند و برخی از نزدیکان اسماعیلیمذهب شاه، از جمله کاکابنیمان را به قتل رساندند.
شدت خشم اهل سنت از ایرانشاه به اندازهای بود که عذرخواهی از فقها و استغفار توبهاش قبول نیفتاد و ناگزیر به ترک شبانه کرمان و فرار به جانب گرمسیر و سپس بم شد. اسماعیلیان تا واپسین لحظات حیات دولت ایرانشاه دست از حمایت وی برنداشتند. محمد بهستون، از دیلمیان و مشاهیر اسماعیلیه کرمان، در این زمان فرماندهی قلعه سمیرم در نزدیکی بم را بر عهده داشت و شاه سلجوقی را در قلعه پناه داد و به حمایت او برخاست (ابنخلدون، 1364: 3/59)، ولی در بم نیز اهالی شهر به ایرانشاه حمله کردند و پس از آنکه به قلعه سموران، یکی از دژهای بسیار بزرگ کرمان پناه برد، در اثر هجوم سپاه فرق قفچاق[7] بردسیر، با همراهانش در کوشک شیرویه به قتل رسید (مرسلپور، 1387: 308).
مسلماً گرایش ایرانشاه به اسماعیلیه اگرچه در مدتی کوتاه، یعنی قریب به پنج سال، نفوذ پرقدرت برخی از سران اسماعیلیه در کرمان را در پی داشت، آنچنان که باید نتوانست در اشاعه عقاید این جریان فکری مفید و مؤثر باشد، چه آنکه ایرانشاه جوان و بیتجربه بود و از تساهل و تسامح پدرش تورانشاه بهرهای نداشت. لذا در رفتار با ترکان سلجوقی خشن و در مواجهه با علمای اهل سنت به تندی رفتار میکرد. در نتیجه بهانه لازم برای سرنگونی را در اختیار مخالفانش قرار داد. وی که میتوانست بزرگترین حامی اسماعیلیان در کرمان باشد، به دلیل در نظر نگرفتن وضعیت دینی غالب بر اقشار جامعه خود و بیتوجهی به نفوذ عالمان اهل سنت و نیز ملعبهشدن در دست مشاوران تندروی اسماعیلیمذهب خود، موجبات بدبینی و انزجار بیشتر مردم به این فرقه و در نهایت رکود اسماعیلیه در کرمان را فراهم آورد. اسماعیلیان نیز که در این دوره فرصت مناسبی برای ترویج آیین خود به دست آورده بودند، به دلیل رویآوردن به قتل و کشتار مخالفان و انجامدادن اقدامات خشن و نیز تهییج و تحریک شاه به اِعمال رفتارهای سرکوبگرانه نتوانستند از این فرصت بهره ببرند، به طوری که از سال 495 تا 909 ه.ق. که کرمان به تصرف قزلباشها درآمد (درباره طوایف قزلباش و استیلای آنها بر ایران نک.: طقوش، 2009: 47-51) فعالیت سیاسی شیعیان اسماعیلی کند و گاه متوقف شد (نک.: میرزارضی، 1387: 125).
مخالفان ایرانشاه پس از او اسماعیلیان را سرکوب کردند (میرزارضی، 1387: 125). ارسلانشاه و وزیرش ناصرالدوله مهلل بیش از همه اِعمال خشونت، و اسماعیلیان کرمان را قتل عام کردند. در این زمان، خانه علما و بزرگان اسماعیلی غارت شد و کشتار برخی از بزرگان ایشان به دست ترکان، بر آشفتگی کرمان افزود (نک.: افضلالدین کرمانی، 1326: 86-87). شهابالدین کیا محمد دیلمی، از بزرگان اسماعیلیه که خزانهداری بهرامشاه (556-558 ه.ق.) را بر عهده داشت، در سال 574 ه.ق. به دست ترکان سلجوقی به قتل رسید (خبیصی، 1343: 477؛ میرزارضی، 1387: 77). با این همه اسماعیلیان که جایگاه خویش را در کرمان متزلزل یافتند، دست از تکاپو برنداشتند و در اوضاعی سخت فعالیتهای تبلیغی خود را پنهانی ادامه دادند. برخی فدائیان اسماعیلی نظیر حسین کرمانی که به تنگ آمده بودند توانستند در 535 ه.ق.، ناصرالدوله را به قتل برسانند (باستانی پاریزی، 1355: 310).
حمایت برخی اسماعیلیان از شاهزادگان سلجوقی کرمان، نشان از کوشش آنان برای بهدستگرفتن مجدد قدرت در این شهر دارد. برای نمونه میتوان به پشتیبانی اسماعیلیان گرمسیر از سلجوقشاه، یکی از فرزندان ارسلانشاه اشاره کرد که از بیم برادرش، محمدشاه (حک.: 531-551 ه.ق.) به این منطقه گریخته بود. سلجوقشاه در جیرفت از سپاه برادر شکست خورد و به احساء و قطیف، مناطق شیعهنشین عمان، گریخت. آنجا نیز قرامطه از او حمایت کردند، به طوری که محمدشاه را بر آن داشت تا سپاهی را آماده نبرد بر ضد برادر کند (خبیصی، 1343: 42). اگرچه سلجوقشاه در نتیجه مکاتبات محمدشاه با حاکمان عمانی دستگیر شد و مدتی را در حبس گذرانید، این ماجرا نشان از نفوذ اسماعیلیه حتی پس از افول قدرت در کرمان و داشتن روابط با برخی شاهزادگان سنی سلجوقی دارد. میدانیم که سلجوقشاه بعد از خلاصی از حبس، با همراهی لشکری که از اسماعیلیان منطقه فراهم آورده بود، روانه کرمان شد و در حدود شهر انار با سپاه طغرلشاه (حک. :551-563 ه.ق.) به نبرد برخاست. نزدیکی و ملازمت وی با اسماعیلیان به قدری بود که از وی به عنوان یکی از مشاهیر منسوب به اسماعیلیه در عصر سلجوقیان کرمان یاد میکنند (میرزارضی، 1387: 77).
نتیجه
سرزمین کرمان که پس از اسلام همواره به سبب موقعیت جغرافیایی خاص خود، مذاهب مختلف اسلامی را به گونهای مسالمتآمیز در درون خود جای داده بود، در دوره سلجوقیان هم بر پایه سازش، بیطرفی و مدارای مذهبی اداره میشد. در این دوره نیز با وجود اینکه اهل سنت بر سایر فرق اسلامی غلبه داشتند و سلاطین این سلسله نیز به تحکیم بنیان مذهبی تسنن اهتمام میورزیدند، همچنان تسامح مذهبی راهبرد اصلی حاکمان بود. با این همه، این سیاست درباره اسماعیلیان که همواره درصدد دستیابی به قدرت سیاسی بودند، متفاوت بود.
به رغم تقابل و درگیریهای شدید میان دولتمردان سلجوقی و پیروان اسماعیلیه، نشانههایی از نفوذ و پویایی اسماعیلیان در کرمان وجود دارد که در ایام برخی از جانشینان قاوردشاه، هرچند کوتاه بروز کرده است. آشفتگیهای سیاسی و نزاعهای خاندانی سلاطین سلجوقی در کرمان و روحیه مسامحهجویانه تورانشاه با اسماعیلیان، موجب شد بار دیگر فرصتی مناسب و فضایی مساعد برای گسترش فعالیتهای تبلیغی داعیان اسماعیلی در کرمان فراهم شود. در این دوره برخی مشاهیر و داعیان اسماعیلیه نظیر، ابوزرعه و کاکابنیمان در دستگاه حکومت راه یافتند. حسن صباح نیز از رهبران اسماعیلی بود که این فرصت را غنیمت شمرد و با عزیمت به کرمان جریان فکری اسماعیلیه را تقویت کرد. نفوذ و گسترش آیین اسماعیلیه با گرویدن ایرانشاه به این مذهب به اوج خود رسید. وی که در دوران کودکی و نوجوانیاش تحت تعلیم و تربیت داعیان و مبلغان اسماعیلی دربار بود، به کیش اسماعیلی علاقهمند و متمایل شد، به طوری که موجبات اعتراض علمای اهل سنت و شورش اهالی سنیمذهب کرمان را فراهم آورد.
آزادی عمل مردمان قفص که به مذهب اسماعیلی گرایش داشتند و در قلمرو دولتمردان سنیمذهب سلجوقی میزیستند از دیگر نمونههای نفوذ مذهب اسماعیلی در کرمان عصر سلجوقی به شمار میرود. پیوستن سلجوقشاه به قرامطه عمان و ترور ناصرالدوله مهلل، وزیر ارسلانشاه، به دست یکی از فدائیان اسماعیلی نیز نشان میدهد اسماعیلیه با وجود اقدامات سرکوبگرانه دولتمردان سلجوقی و عالمان اهل سنت پس از ایرانشاه، تا زمانی چند در این سرزمین حیات داشتند.
پینوشتها
[1]. در این نوشتار تعبیر «شیعه» در معنای عام آن به کار رفته و همه کسانی را شامل میشود که به امامت حضرت علی (ع) معتقدند.
[2]. در اینجا به معنای طلا و نقره آمده است.
[3]. کرمان که در آثار جغرافینویسان قدیم با نامهای بردسیر، وهاردشیر و گواشیر خوانده شده، شامل پنج کوره به نامهای بردسیر، بم، جیرفت، نرماشیر و سیرجان بوده است؛ نک.: حافظابرو، 1375: 3/11-19؛ بکری، 1992: 1/496؛ نیز برای آگاهی بیشتر درباره وضعیت جغرافیایی و عمرانی کرمان در دورههای مختلف اسلامی نک.: خزائلی، بیتا: 150-158.
[4]. در منابع از آنها با نامهای «کوفج»، «کوفچ»، «کفچ» و «قفس» یاد شده و در ادبیات فارسی با عنوان «کوچ» شناخته میشود و اغلب در کنار نام «بلوچ» به صورت کوچ و بلوچ آمده است (نک.: افضلالدین کرمانی، 1356: 122؛ خبیصی، 1343: 5-8).
[5]. به اعتقاد برخی محققان جایگاه کنونی قوم قفص در بشاگرد بوده است (نک.: بارتولد، 1366: 165).
[6]. محلی واقع در حسنآباد اصفهان، از ساختههای دوره ساسانی، مکانی برای تبادل پیام با مناطق مجاور به شکل ارسال علائم نوری و فانوسی برای مسافران و کاروانهای مختلف؛ نک.: میناسیان، 1387: 6.
[7]. سپاهی دولتی متشکل از ترکمانان که در دوره ملکمحمدشاه سلجوقی از قدرت فوقالعادهای برخوردار بود (نک.: مرسلپور، 1387: 129).
مراجع
آیتی، عبدالمحمد (1383). تحریر تاریخ وصاف، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ابن اثیر، عزالدین محمد (1415). الکامل فی التاریخ، تحقیق: ابوالفداء عبدالله القاضی، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابن بلخی (1343). فارسنامه، تحقیق: علینقی بهروزی، شیراز: اتحادیه مطبوعاتی فارس.
ابن حوقل، ابوالقاسم (1345). صورة الأرض، ترجمه: جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1364). العبر، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
اسماعیل، محمود (1995). فِرَق الشیعة بین تفکیر السیاسی و نفی الدینی، قاهره: سینا للنشر، الطبعة الاولی.
اشترن، س. م. (1340). اولین ظهور اسماعیلیه در ایران، ترجمه: سید حسین نصر، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
اصطخری، ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی (1373). المسالک والممالک، ترجمه: محمد بن اسعد بن عبدالله تستری، تحقیق: ایرج افشار، بیجا: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
اعتصامی، علی (1391). ادیان و مذاهب کرمان از ورود اسلام تا پایان دوره سلجوقیان کرمان، بیجا: خدمات فرهنگی کرمان.
افضلالدین کرمانی، ابوحامد احمد بن حامد (1326). بدایع الازمان فی وقایع کرمان (تاریخ افضل)، تحقیق: مهدی بیانی، تهران: چاپخانه دانشگاه.
افضلالدین کرمانی، ابوحامد احمد بن حامد (1356). عقد العلی للموقف الاعلی، تحقیق: علی محمد عامری نائینی، تهران: روزبهان.
اللهیاری، فریدون؛ مرسلپور، محسن (1381). «سیاست مذهبی سلجوقیان کرمان 440-583 ه.ق.»، در: پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، ش3، ص75-92.
بارتولد، ویلهلم (1366). ترکستاننامه، ترجمه: کریم کشاورز، تهران: آگاه.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1354). «سیر تحولات مذهبی در کرمان»، در: نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش91-92، ص53-84.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1355). وادی هفت واد، تهران: انجمن آثار و مفاخر ملی.
باسورث، کلیفورد ادموند (1381). سلسلههای اسلامی جدید: راهنمای گاهشماری و تبارشناسی، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
بکری، عبدالله بن عبدالعزیز (1992). المسالک والممالک، تحقیق: آدریان خان لیوفن و أندروفری، بیروت: دار الغرب الاسلامی.
بنداری، فتح بن علی (1425). تاریخ دولة آل سلجوق، تحقیق: یحیی مراد، بیروت: دار العلمیة.
بهرامینیا، امید (1392). «خشونت و شکنجه در عصر سلجوقی»، در: تاریخ و تمدن اسلامی، ش17، ص81-100.
جعفریان، رسول (1388). تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، تهران: علم.
جوینی، عطا ملک (1385). تاریخ جهانگشای جوینی، تحقیق: محمد قزوینی، تهران: دنیای کتاب.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله (1375). جغرافیای حافظ ابرو، تحقیق: صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب.
حدود العالم من المشرق إلی المغرب (1423). مؤلف: ناشناخته (4 ه.ق.)، تحقیق: یوسف الهادی، قاهره: دار الثقافیة للنشر.
حمدانی، عباس (1363). «دولت فاطمیان»، در: مجموعه مقالات: اسماعیلیان در تاریخ، ترجمه: یعقوب آژند، تهران: مولی.
خبیصی، محمد بن ابراهیم (1343). سلجوقیان و غز در کرمان، تحقیق: باستانی پاریزی، تهران: کوروش.
خزائلی، علیرضا (بیتا). جغرافیای تاریخی سرزمینهای اسلامی، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
دفتری، فرهاد (1380). اسماعیلیه: مجموعه مقالات، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب اسلامی.
دفتری، فرهاد (1385). تاریخ عقاید اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران: فروزان.
راوندی، مرتضی (1382). تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نگاه.
سیف آزاد، عبدالرحمن (1341). تاریخ خلفای فاطمی، تهران: ایران باستان.
صابری، حسین (1384). تاریخ فرق اسلامی، تهران: سمت.
طقوش، محمد سهیل (2009). تاریخ الدولة الصفویة فی ایران، بیروت: دار النفائس.
غفاری قزوینی، قاضی احمد (1343). تاریخ جهان آرا، تصحیح: مجتبی مینوی، تهران: حافظ.
فرقانی، محمد فاروق (1381). تاریخ اسماعیلیان قهستان، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
فضلالله همدانی، رشیدالدین (1338). جامع التواریخ، تحقیق: بهمن کریمی، تهران: اقبال.
قدیانی، عباسی (1381). تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، تهران: فرهنگ مکتوب.
لویس، برنارد (1362). تاریخ اسماعیلیان، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران: توس.
مادلونگ، ویلفرد (1381). فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر.
مرسلپور، محسن (1387). تاریخ سلجوقیان کرمان، کرمان: مرکز کرمانشناسی.
مستوفی، حمدالله (1339). تاریخ گزیده، تحقیق: عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر.
مستوفی، حمدالله (1362). نزهة القلوب، تحقیق: لسترنج، تهران: دنیای کتاب.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه: علینقی منزوی، تهران: انتشارات مؤلفان و مترجمان ایران.
منشی کرمانی، ناصرالدین (1362). سمط العلی للحضرة العلیاء، تحقیق: عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر.
میرخواند، احمد بن خاوندشاه بلخی (1373). روضة الصفا، تهذیب و تلخیص: زریاب، تهران: بینا.
میرزارضی، رضا (1387). حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه از ورود اسلام تا پایان صفویه، کرمان: مرکز کرمانشناسی.
میناسیان، کارواوئن (1387). شاهدژ اصفهان، ترجمه: گروه مترجمان، اصفهان: نقش مانا.
واکر، پل ارنست (1379). حمیدالدین کرمانی: کرمان و تفکر اسماعیلیه در دوره الحاکم بامرالله، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران: فروزان.
وزیری کرمانی، احمدعلیخان (1375). تاریخ کرمان، تصحیح: محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: ابنسینا.
هاجسن، مارشال (1383). فرقه اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدرهای، تهران: علمی و فرهنگی.
یاقوت حموی، شهابالدین (بیتا). معجم البلدان، بیروت: دار احیاء التراث العربی.