عناصر ظاهرگرایی سلفیه افراطی در تفسیر قرآن

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 38 دقیقه)

چکیده
جریان سلفی در درون خود طیف‌های گوناگونی را در بر می‌گیرد که در این میان جریان سلفی افراطی با شعار پیروی از سلف، همواره با تفسیر ظاهری از قرآن و سنت، اقدامات ناسنجیده خود را به نام دین توجیه می‌کند. ظاهرگرایی، به معنای اعتبار هر گونه تفسیر ظاهری و انکار تأویل‌های عقلایی، افراطی است و پذیرفتنی نیست. ظاهرگرایی سلفی، هرچند بیشتر در خصوص آیات متشابه و آیات صفات الهی نمود داشته است، ولی به‌تدریج و با تلاش رهبران فکری آن جریان، به‌ویژه ابن‌تیمیه، به عنوان عنصر کلیدی جریان سلفی افراطی در آمده است. این پژوهش به روش توصیفی و تحلیلی و با مطالعه و بررسی آثار تفسیری مفسران برجسته این جریان، از جمله ابن‌تیمیه، ابن‌قیم، ابن‌کثیر، شنقیطی و ابن‌عثیمین به این نتیجه می‌رسد که انکار تأویل ضابطه‌مند، نفی کاربردهای مجازی در قرآن کریم و به طور کلی نادیده‌گرفتن نقش عقل در فهم قرآن، از جمله عناصر بسیار مهم ظاهرگرایی سلفیه افراطی در تفسیر متون دینی، به‌ویژه قرآن کریم، است.
کلیدواژه‌ها
ظاهرگرایی؛ سلفیه افراطی؛ تفسیر سلفی؛ نفی تأویل؛ انکار مجاز؛ نفی نقش عقل
اصل مقاله
جریان سلفی افراطی[1] در جامعه اسلامی، همواره به دنبال کنارنهادن دیگر مذاهب اسلامی بوده است. شگفت آنکه این جریان، اعتدال را ویژگی بارز خود و سلفی‌گری را مصداق امت وسط معرفی می‌کند (اباالخیل، 2015: 147). از این‌رو بررسی و نقد مبانی نظری آن ضروری است. یکی از بنیان‌های نظری جریان سلفی افراطی، پیروی از ظاهر نصوص قرآن و سنت و مخالفت با هر گونه تأویل به معنای خلاف ظاهر، به‌ویژه تأویل عقلی‌کلامی، است. بر این اساس، مبنای سلف در آیات صفات، نفی تأویل است و استفاده از تأویل در تفسیر قرآن، از امور نوظهور، و نوعی بازی با الفاظ است و موجب تحریف کلام الاهی می‌شود و جنایت بر اسلام به شمار می‌آید و اهل تأویل نیز بدعت‌گذار قلمداد می‌شوند (قوسی، 1422: 392 و 394؛ ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/77). البته در منظومه فکری اسلام، تکیه بر ظواهر قرآن و سنت به صورت ضابطه‌مند نه‌تنها مردود نیست، بلکه بخش گسترده‌ای از تفسیر، به ظواهر آیات مربوط است و حجیت ظواهر در اصول فقه نیز برای همین منظور پی‌ریزی شده است. ولی ظاهرگرایی به معنای رد هر نوع تأویل مطابق با اصول عقلایی، نوعی نگرش افراطی است.

هرچند ظاهرگرایی در فهم دین از نظر سیر تاریخی، به داود بن‌ علی اصبهانی ظاهری (متوفای 270 یا 275 ه‍.ق.) برمی‌گردد (سبحانی، 1427: 10) اما پیش از آن نیز، ظاهرگرایی از جمله مبانی فرقه تکفیری خوارج در تفسیر دین بوده است (ابوزهره، 1996: 64). البته با مرگ اصبهانی ظاهریه تقریباً به فراموشی سپرده شد. اما با پیدایش اهل حدیث، به‌ویژه احمد بن حنبل (متوفای 241 ه‍.ق.)، این تفکر دوباره جان تازه گرفت. ظاهرگرایی احمد بن‌ حنبل همزاد با نقل‌گرایی او و در نتیجه مخالفت او با خردورزی در فهم و معرفت دینی شد؛ زیرا نقل‌گرایی صرف، با رویکرد تأویل نمی‌سازد. افزون بر ظاهریه و حنبلیان، شاخه‌های دیگری از ظاهرگرایی مانند حشویه، مجسمه و مشبهه هستند که در گذشته ظهور کرده‌اند (کثیری، 1418: 46). ظاهرگرایی در سده سوم نیز در فرقه تکفیری بربهاریه به نوعی خود را نشان داد و در سده چهارم و پنجم ابن‌حزم (384-458 ه‍.ق.) آن را احیا کرد (سبحانی، 1427: 91). ابن‌حزم به‌شدت ظاهرگرا بود تا آنجا که هر نوع کاربرد مجازی و کنایی و مانند آن را دروغ می‌دانست (محمود، 1411: 53). در سده هفتم با ظهور ابن‌تیمیه، ظاهرگرایی به عنوان مبنای اصلی تفسیر آیات و روایات سامان‌دهی شد. نگرش ابن‌تیمیه را پیروانش همچون ابن‌قیم، ابن‌کثیر و در سده‌های اخیر جریان سلفی‌ وهابی دنبال کردند و مبنای اصلی تفسیری سلفی‌های معاصر مانند شنقیطی و ابن‌عثیمین قرار گرفت. برخی از نویسندگان اهل سنت با استناد به ادله عقلی و نقلی بر آنند که سلفی‌های ظاهرگرای تکفیری معاصر، همان خوارج دیروزند (شمری، 1435: 271-277).

این جریان، با ادعای پیروی از صحابه، تابعان و پیروان تابعان و با شعار بازگشت به سه قرن نخست اسلامی، خود را پیرو راستین سلف صالح معرفی کرده و موافقان خویش را هدایت‌یافته و مخالفانش را گمراه می‌شمرد (همان: 53) و چون ابن‌تیمیه در نظام‌مندی فکری و نظری سلفیه افراطی نقش برجسته‌ای داشته و سپس پیروان وی مانند ابن‌قیم، ابن‌کثیر و در دو سده اخیر از محمد بن عبدالوهاب گرفته تا رشید رضا، ابن‌عثیمین، شنقیطی، همگی وامدار اندیشه‌های سلفی ابن‌تیمیه بوده و بدان اذعان کرده‌اند، در این نوشتار بیشتر به دیدگاه‌های ابن‌تیمیه استناد خواهد شد.

ظاهرگروی در تفسیر آیات متشابه
درباره تفسیر آیات متشابه و آیات صفات خبری، دست‌کم چهار دیدگاه مطرح بوده است: 1. تمسک به ظواهر آیات، بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی؛ 2. تعطیل‌گرایی و نفی صفات؛ 3. تأویل‌گرایی، استناد به ظواهر کتاب در پرتو خرد و استفاده از تأویل در جاهایی که اخذ به مدلول ظاهری آیات و روایات مستلزم تشبیه و تجسیم می‌شود؛ 4. تفویض؛ یعنی در عین استناد به ظواهر، به مفاد ظاهری آنها اخذ نمی‌شود و در این‌ گونه از آیات باید از هر گونه اظهارنظر و بیان معنای آیه و روایت خودداری کرد و علم آن را به خدا واگذاشت (شهرستانی، 1364: 1/92-93؛ 2/84-85؛ حمدو علیّان الحنبلی، 2014: 245-246).

در این زمینه، سلفیه افراطی، پیرو دیدگاه اول هستند و در تفسیر قرآن، بیش از هر چیز دیگر به ظواهر آنها تکیه کرده، مخالفان خود را به کفر و بدعت متهم می‌کند (ابن‌تیمیه، 1426: 5/474). ابن‌تیمیه، ایمان به ظاهر صفات خبری، از جمله رؤیت عینی خدای متعال همانند مشاهده خورشید در آسمان صاف در روز قیامت را برای مؤمنان از اصول سلفی شمرده است (همان: 1/266؛ 5/472). از نظر وی، از جمله تعابیری که به هیچ وجه تأویل نمی‌پذیرد، تعبیر «یدَی» در آیه «لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی» (ص: 75) است؛ زیرا با توجه به مثنابودن «یدَی»، مراد از آن قدرت و نعمت نیست، بلکه به معنای صفتی از صفات ذات باری‌تعالی است (ابن‌تیمیه، 1426: 8/191؛ ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/64) و عرب «ید مثنا» را در نعمت و عطا به کار نمی‌برد و با اینکه در زبان عربی، مفرد به جای جمع و عکس آن و نیز جمع در مقام مثنا رایج است، اما مفرد به جای مثنا و عکس آن در زبان عرب مطلقاً به کار نمی‌رود؛ چراکه الفاظ عدد، باید نص در معنایشان باشد و در آن مجالی برای مجازگویی وجود ندارد (ابن‌تیمیه، 1426: 5/486؛ جلیند، بی‌تا: 326).

ابن‌تیمیه آیات و روایات دلالت‌کننده بر استوای خدا بر عرش را بی‌شمار توصیف می‌کند و می‌گوید در کل قرآن و سراسر سنت پیامبر (ص) و عموم کلمات صحابه و تابعان و سخنان سایر ائمه حدیث، همگی نص یا ظاهر در این است که خدای سبحان، بالای هر چیزی و در فوق آسمان بر عرش خویش است، و مجموع اقوال سلف در این زمینه صدها و بلکه هزاران قول است. از آن گذشته، هیچ سخنی نه در کتاب خدا و نه در سنت رسول خدا (ص) و نه در کلام یکی از سلف امت (صحابه، تابعان و ائمه) خلاف این مطلب وجود ندارد (ابن‌تیمیه، 1426: 5/465) البته استوای خدا بر عرش متناسب با جلالت خداوندی است و اهل تأویل و نافیان صفات الاهی، برخلاف کتاب و سنت، این معنا و رؤیت حسی خدا را از نظر عقلی محال می‌دانند؛ در حالی ‌که هیچ دلیل عقلی صریح و نقلی صحیح مخالف طریقه سلف در اثبات صفات وجود ندارد، بلکه این معنا فطری عقلی است. از این‌رو کسی که به استوای خدا بر عرش اقرار کند ولی در اینکه عرش در زمین است یا آسمان توقف کند تکفیر شده است (همان: 5/468). مفسران سلفی در تأیید تفسیر ظاهری خود از آیات صفات خبری، از جمله آیه استوا، روایات تفسیری بسیاری، از جمله روایات آفرینش آدم و بهشت و مانند آن، را به پیامبر (ص) و صحابه و تابعان نسبت می‌دهند (ابن‌کثیر، 1419: 4/68؛ ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/64-70؛ ابن‌عثیمین، 1423: 1/47).

ابن‌تیمیه گویا خود متوجه پیامدهای نادرست کلام خویش بوده است. از این‌رو می‌کوشد با افزودن قیدهایی مانند تناسب با جلالت الاهی «یلیق بجلاله» (ابن‌تیمیه، 1426: 5/468، 490) یا «بلا کیف» (همان: 471، 484-485) و مانند آن، خود را از اتهام تشبیه‌گرایی برهاند. اما واقعیت آن است که اگر تفسیر وی از صفات خبری را تشبیه‌گون ندانیم، که البته مطابق نظر برخی بزرگان (سبحانی، 1427: 91) صریح در تشبیه است، بدون شک وی، بستر ترویج دیدگاه‌های تشبیه و تجسم را در جریان سلفی هموار و بلکه نهادینه کرده است. ابن‌عثیمین سلفی نیز نه‌تنها تأویل صفات خبری را ممنوع دانسته (ابن‌عثیمین، 1431: 1/49)، بلکه ادعا می‌کند: «مطابق اجماع اهل سنت، خدای متعال دارای صورت، دو دست کریمانه و دو چشم حقیقی است! و تأیید آن روایت نبوی درباره دجال است که فرمود: دجال نابینا است ولی خدای شما نابینا نیست» (همو، 1404: 5-6). وی «قَبْضَتُهُ» در آیه 67 سوره زمر را به دست عضو معروف تفسیر می‌کند و می‌نویسد: «زمین در روز قیامت در دستان خدا است و رسول اکرم با گرفتن قلم میان انگشتانش مطابق آیه، بر آن اقرار کرده است!» (همو، بی‌تا: 2/532).

ظاهرگروی سلفی افراطی در تفسیر قرآن، با سه مؤلفه اساسی، یعنی انکار تأویل ضابطه‌مند، نفی مجازهای ادبی در تفسیر قرآن، و نادیده‌گرفتن نقش عقل در فهم قرآن شناخته می‌شود که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

الف. انکار تأویل ضابطه‌مند
فهم و برداشت از قرآن کریم، در طول تاریخ تفسیر، گرفتار دو رویکرد انحرافی بوده است: اول، تأویل‌گرایی بی‌ضابطه و دیگری ظاهرگرایی افراطی. در این میان، نفی تأویل ضابطه‌مند و عقلایی، همواره ناشی از نگرش ظاهرگرایی بوده، و بر این اساس گفته می‌شود: آیات مربوط به صفات خدای متعال باید به همان مراد ظاهری حمل شود یا مسکوت گذاشته شود و مقصود از آنها به خود خدا واگذار گردد؛ چراکه تأویل در حقیقت به معنای نفی و انکار صفات خداوند است. ولی از نظر خلف، این‌گونه تعبیرها باید متناسب با مقام و منزلت الاهی تأویل شود. برای نمونه، شوکانی هر گونه تأویل معیت، به علم و نصر و مانند آن را رد کرده و می‌گوید: «چنین تأویلاتی در آثار صحابه و تابعان وجود نداشته است» (شوکانی، 1426: 113).

برخی از افراد این جریان، از جمله ابن‌قیم مدعی است که تأویل ضابطه‌مند را قبول دارد. وی ضوابطی را برای تأویل ذکر می‌کند که بر اساس آن هر نوع تأویلی که با عقاید سلفیه راجع به رؤیت و استواء الاهی هماهنگ باشد، تأویل درست، وگرنه باطل است. از این‌رو می‌گوید تأویل در جایی روا است که در تعبیرهای قرآنی عین آن تأویل آمده باشد، مثلاً تأویل استوا بر استیلا نادرست است؛ چراکه در همه جا تعبیر «استوا» آمده است و اگر اغلب «استیلا» آمده بود، بدان تأویل می‌شد! (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/99).

ابن‌تیمیه در آثار خود، از جمله مجموع الفتاوی، تفسیر سورة اخلاص و رسالة الاکلیل، درباره تأویل فراوان سخن گفته و به تکرارگویی فاحشی مبتلا شده است (ابن‌تیمیه، 1415: 318؛ همو، 1427: 1/4-10). از نگاه وی، سلف صفات الاهی را بر همان معانی متعارف لفظی حمل کرده و این معانی را به خدای متعال بدون هر گونه تأویلی نسبت داده و فقط برای تنزیه باری‌تعالی، قید بلاکیف یا کیفیت مجهول را اضافه کرده‌اند. از این‌رو ابن‌تیمیه روایات تشبیه‌نما، مانند روایات رؤیت خدای متعال، و نیز روایات اصبع را از صحیح‌ترین روایات دانسته است (همان: 318، 455-456؛ همو، 1427: 3/227).

از نظر ابن‌تیمیه، تأویل سه کاربرد دارد: نخست، تأویل در کاربرد عالمان متقدم از سلف، به معنای تفسیر کلام و بیان معنای آن است؛ و دیگری تأویل در اصطلاح متأخران، به معنای خلاف ظاهر بر اساس دلیل و قرینه؛ و سوم، تأویل در کاربرد قرآنی است، که به معنای نفس وجود خارجی مخبرٌ به یا حقیقت خارجی همه بیان‌های قرآن است. بر این اساس، تأویل در کاربرد قرآنی آن از مقوله تفسیر و بیان نیست و آنچه در سوره آل‌عمران به «اللّه» نسبت داده شده، علم به تأویل تمامی قرآن، یعنی حقیقت خارجی همه بیان‌های قرآن است و قرآن نازل شده است تا مردم در آن تدبر کنند و آن را بفهمند (نساء: 82)، اگرچه تأویلش را ندانند.

ابن‌تیمیه به استناد حدیث منسوب به پیامبر اکرم (ص) که برای ابن‌عباس دعا کرد و از خدا خواست به او تأویل بیاموزد، می‌نویسد: «البته ممکن است تأویلِ بخشی از داده‌های قرآن، نه همه آن، برای بعضی اشخاص معلوم شود» (ابن‌تیمیه، 1427: 2/35-36). وی می‌افزاید:

دو معنای اول، از مقوله لفظ و از قبیل علم و کلام است و مانند تفسیر، وجود خارجی ندارد، بلکه عملی قلبی است که وجود ذهنی و لفظی و کتبی دارد، اما تأویل به ‌معنای اخیر، نفس وجود خارجی اشیا است، و تأویل در زبان قرآن، به همین معنا است و چون عقل هیچ‌گونه تعارض و مخالفتی با نصوص قرآن و حدیث ندارد، تأویل به معنای اصطلاحی متأخران مصداق پیدا نمی‌کند (ابن‌تیمیه، 1427: 1/70).

بر این اساس، ابن‌تیمیه مخالفان فکری خود در تفسیر آیات صفات را افراد نادان و تحریفگر می‌نامد و می‌نویسد: «آنان در فهم نصوص قرآن و حدیث دو شیوه را به کار گرفته‌اند: شیوه تبدیل و شیوه تجهیل؛ گروهی که روش تبدیل را در پیش گرفته‌اند، خود بر دو دسته‌اند: اهل تخییل و اهل تحریف و تأویل» (همان: 1/4-11؛ 2/8-24، 35-36). ابن‌قیم نیز همین دسته‌بندی را به‌تفصیل آورده است (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/110-112 و 184-190). بر این اساس، از نظر آنها، تنها گروه هدایت‌یافته، اهل سنت و جماعت، یعنی سلفیه و پیروان ابن‌تیمیه، هستند. دیگر مسلمانان مانند مرجئه، وعیدیه و شیعه اهل بدعت‌اند و حتی شماری از آنان، از یهود و نصارا نیز به مراتب بدترند! (ابن‌تیمیه، 1427: 1/3-4). ناگفته نماند بسیاری از دانشمندان حنبلی به‌صراحت ادعای فرقه ناجیه‌بودن سلفیه و حتی حنبلی‌بودن جریان سلفی را به‌شدت انکار کرده‌اند (حمدو علیّان الحنبلی، 2014: 15 و 125).

مفسران سلفی نیز درباره تأویل قرآن، سخن جدیدی جز سخنان ابن‌تیمیه ابراز نکرده و تقریباً با عبارت‌های گوناگون همان سخنان را تکرار یا تقریر کرده‌اند. برای نمونه، ابن‌قیم (متوفای 751 ه‍.ق.)، ضمن تأیید نظر ابن‌تیمیه درباره معنای تأویل، فقط این نکته را افزوده که تأویل اولین طاغوت، اساس تمام فتنه‌ها و بدعت‌ها است که نافیان صفات، از آن برای تأمین اهداف خود بهره‌برداری می‌کنند (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/8، 39 و 122). از نظر وی، تأویل به مراتب از تعطیل بدتر است؛ چراکه قائلان به تأویل، در حقیقت ظاهر کلام خدا و رسولش را محال می‌دانند، حقایق را تعطیل و گوینده کامل و عالم را به مبهم‌گویی متهم می‌کنند و نصوص را به بازی می‌گیرند و به مفاد ظاهر نصوص بدگمان‌اند (همان: 77-78). پس از او ابن‌کثیر (متوفای 774 ه‍.ق.) نیز همین دیدگاه را پذیرفته است (ابن‌کثیر، 1419: 1/327). در دوره معاصر نیز، رشید‌رضا در تفسیر المنار، در بحثی تفصیلی ذیل آیه 7 سوره آل‌عمران، با انتقاد از مفسرانی که مراد از تأویل را در قرآن همان معنای اصطلاحی متأخران دانسته‌اند، عین مطالب ابن‌تیمیه در تفسیر سوره اخلاص را تلخیص کرده و آن را دقیق و رسا خوانده است (رشید ‌رضا، بی‌تا: 3/172-196). قاسمی نیز در محاسن التأویل، مطالب ابن‌تیمیه را گزارش کرده است (قاسمی، 1421: 4/16-40).

بررسی و نقد
همان‌طور که تأویل بدون ضابطه نوعی گمراهی است، جمود بر ظاهر و انکار تأویل‌های ضابطه‌مند به صورت مطلق نیز نادرست است و در زمینه تفسیر صفات الاهی، موجب تشبیه و موهم تجسیم الاهی می‌شود؛ و گاه سبب برداشت‌های انحرافی از قرآن می‌گردد. برای نمونه، ابن‌قیّم سلفی، لعن ابلیس را ناشی از تأویل‌گری او و خروج حضرت آدم (ع) از بهشت را نیز نتیجه تأویل آن حضرت دانسته است! (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/93 و 95).

با مراجعه به اقوال صحابه در تفاسیر سلفیه، می‌توان گفت: اولاً، نمونه‌های ناقض تأویل، در آثار سلف فراوان یافت می‌شود. طبری، بغوی و ابن‌عطیه ذیل آیات صفات خبری، تأویل برخی آیات صفات را از قول صحابه نقل کرده است (طبری، 1412: 3/7؛ 29/120؛ بغوی، 1420، 3/548؛ 5/253؛ ابن‌عطیه، 1422، 2/216 و 305) که در این نوشتار به ذکر برخی از آنها اکتفا می‌کنیم: برای نمونه، «معیت» در آیه «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ» (حدید: 4)، و در آیات دیگری مانند آیه 46 سوره طه، 62 سوره شعراء، و 128 نحل، در لسان سلف به تأیید، عنایت، علم و امداد الاهی تأویل شده است (قصبی، 1433: 203-204؛ ابن‌تیمیه، 1426: 1/89). همچنین، ابن‌تیمیه از برخی تابعان مانند مجاهد بن جبر و غیر او، نقل می‌کند که آنها، آیه «اِلَی رَبِهَا نَاظِرَةٌ» (قیامت: 23) را به «الی ثواب ربها» تأویل کرده‌اند (ابن‌تیمیه، 1426: 3/160). سلفیه با اعتراف به این تفسیر، آن را باطل و ناشی از تقدم‌داشتن عقل بر نقل در تفسیر دانسته‌اند. زیرا از منظر آنها، روایت صریح بر عقل صریح و حتی قرآن، مقدم است؛ از این‌رو ابن‌عثیمین، مفسر معاصر سلفی، ضمن دسته‌بندی روایات اسرائیلی، به مردود، مسکوت و مقبول، روایتی را جزء روایات مقبول می‌شمارد که صریح در تشبیه یا دست‌کم تشبیه‌نما است (ابن‌عثیمین، 1431: 1/61) و همو بر اساس روایتی واژه «زیاده» در آیه 23 سوره یونس را برخلاف معنای ظاهری آن، به رؤیت وجه الاهی تفسیر کرده است (همان: 30). سلفیه، مطابق همین مبنای تقدم روایت، مفاد صریح آیات قرآنی را رد، و رؤیت الاهی را اثبات می‌کنند (ابن ابی العز حنفی، بی‌تا: 129-131؛ فینسان، 1418: 40-42).

ابن‌تیمیه در تفسیر آیه «بَلی‏ مَنْ کَسَبَ سَیئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ» (بقره: 81) می‌گوید «سیئه» در اقوال سلف مانند عکرمه، ابن‌عباس، مجاهد، قتاده، ضحاک و عطاء به شرک تأویل شده ‌است (ابن‌تیمیه، 1427: 1/364 -368)؛ و نیز «وجه رب» در آثار ابن‌تیمیه به ذات پروردگار، اخلاص و مانند آن تأویل شده است (ابن‌تیمیه، 1426: 2/428؛ همو، 1427: 1/412-413 و 426) و در هر حال نمونه‌های فراوانی از تأویل در آثار سلف از صحابه و تابعان وجود دارد که ذکر همه آنها خارج از عهده این نوشتار است (بوطی، 1418: 134؛ حمدو علیان الحنبلی، 2014: 246 و 264). بر این اساس، ادعای ابن‌تیمیه که تأویل صفات خبری را به‌کلی از سلف نفی کرده و تأویل را ساخته و پرداخته متأخران و متکلمان پنداشته و شاگرد وی ابن‌قیم آن را نخستین طاغوت در برابر صفات الاهی انگاشته، ادعایی باطل و بدون مستند کافی حتی از سلف ادعایی آنها است.

دوم آنکه، دیدگاه سلف در تفسیر این دسته از آیات، یکسان نیست؛ همان‌گونه که «وجه رب» در آثار ابن‌تیمیه و دیگران به اموری از قبیل ذات باری‌تعالی، سمت و جهت، دین، اخلاص و مانند آن تأویل شده است (بیهقی، 1417: 2/23 و 217؛ ابن‌تیمیه، 1427: 1/412؛ بوطی، 1418: 134) برخی از آنها این صفات را تأویل کرده و گروه دیگر نیز بر پایه آنکه زبان متعارف ظرفیت بیان آن را ندارد، علم به این‌گونه مسائل را از همان ابتدا به خدا واگذار کرده‌اند (قصبی، 1433: 182). بنابراین، در این‌گونه امور باید دید کدام یک مطابق اصول مسلم اسلام و موافق با اصول عقلایی محاوره و قواعد پذیرفته‌شده زبان عربی است. رشید رضا نیز پس از اینکه طبق نظر استادش عبده، طریقه سلف را به تفویض، و شیوۀ خلف را به تأویل وصف کرده، یادآور می‌شود که در میان ائمه سلف، مانند احمد بن حنبل و دیگران، در آیات معیت و مانند آن، روش تأویل نیز یافت می‌شود (رشید رضا، بی‌تا: 1/252-253).

سوم آنکه، پرهیز برخی از سلف از تأویل آیات صفات را نمی‌توان دلیل بر بطلان تأویل دانست؛ زیرا این خودداری ممکن است به دلایل مختلفی مانند نیازنداشتن به تأویل، روشن‌بودن معنای این‌گونه آیات بر مردمان آن زمان، احتیاط یا ترس از دچارشدن به تفسیر به رأی یا شرایط حاکم و مانند آن بوده باشد (قصبی، 1433: 224-225). به گفته حسن البنا، سلف و خلف همگی در اصل تأویل اشتراک نظر دارند و تنها اختلاف بین این دو، آن است که خلف به جهت صیانت از عقاید مردم از شبهه تشبیه و تجسیم، در امور متشابه، معنای مراد را مشخص کرده‌اند، اما سلف در این خصوص معنای مراد را مسکوت گذاشته‌اند و این اندازه اختلاف هرگز نباید موجب هیاهو و تکفیر مخالفان شود؛ چراکه خود احمد بن حنبل نیز گاه به تأویل روی آورده است (البنا، بی‌تا: 367-378). بنابراین، تأویل مانند خود تفسیر ضابطه‌مند و دارای معیارهای مشخصی است. از آن گذشته، افزودن قید بلاکیف، برخلاف کتاب، سنت و سیره سلف است؛ چراکه در هیچ یک از منابع اصلی قید بلاکیف کنار اسامی و صفات خبری ذکر نشده است.

افزون بر آن، اکتفا به ظاهر الفاظ قرآن در تفسیر برخی آیات، ما را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد. از جمله در آیاتی مانند 82 سوره یونس و 75 سوره اسراء، آیا مقصود پرسش از حیوانات، مرده‌ها و سنگ‌ها است؟ یا اینکه معانی مجازی مراد است؟ اگر اینجا آیات مطابق اصول متعارف زبان عربی تفسیر و تأویل شود، باید تمامی آیاتی را که تمسک به ظاهر آنها خلل ایجاد می‌کند نیز تأویل کرد و نباید بین این دسته آیات و آیات صفات تفاوت قائل شد. بر این اساس، باید تمام آیاتِ به ظاهر تجسیم‌نما را تأویل کرد (مغنیه، 1427: 168-170).

ب. انکار مجاز در قرآن
شاخصه دیگر ظاهرگرایی سلفیه افراطی در فهم قرآن، انکار وجود مجاز در قرآن بوده است.بدیهی است که قبول یا انکار مجاز در قرآن، در تفسیر آیات قرآن بسیار تأثیرگذار است. سلفیه افراطی، به‌ویژه بنیان‌گذار نظری آن، ابن‌تیمیه و شاگرد وی ابن‌قیم، با انکار تأویل، راه را برای پذیرش مجاز در قرآن بر خود بسته‌اند. زیرا تأویل در حقیقت، حمل لفظ بر معنای مجازی است؛ به همین دلیل این دو و پیروان آنها در رد و انکار مجاز در قرآن سنگ تمام گذاشته‌اند؛ تا آنجا که ابن‌قیم مجاز را طاغوت سومی در کنار تأویل نخستین طاغوت قرار داده که به ادعای وی برخی آن دو را برای تعطیل و نفی اسماء و صفات خداوند وضع کرده‌اند (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 271-338) و همین شیوه را مفسران سلفی معاصر نیز به قوت ادامه دادند. برخی از منکران مجاز به طور کلی مجاز در لغت را نپذیرفته‌اند و بعضی دیگر به‌ رغم پذیرش مجاز در لغت، منکر وقوع آن در قرآن هستند. بیشتر قائلان این قول، سلفیه افراطی هستند.

جریان سلفی با ادعای اینکه مجاز برادر دروغ است و کارآیی آن فقط برای کسی است که از آوردن حقیقت ناتوان است، می‌گوید خداوند متعال توانا است و نیازی به مجاز ندارد. بر این اساس، قرآن کریم سراسر صدق و راستی است و در آن هیچ مجازی، یعنی هیچ دروغ و باطلی، راه ندارد. ابن‌تیمیه ضمن بحث تفصیلی از حقیقت و مجاز، بر آن است که در کتاب خدا و کلام رسول خدا (ص) مجازی نیست و سرتاسر حقیقت است؛ و اصطلاح حقیقت و مجاز اصطلاحی حادث پس از سه قرن نخست اسلامی است که معتزله و دیگر متکلمان برای اهداف خاصی مانند تعطیل اسما و صفات خداوند وضع کرده‌اند (ابن‌تیمیه، 1426: 7/779). از نظر وی، دیگر موافقان مجاز، شاعران بودند که برای اغراض شعری بدان پرداخته‌اند و برخی از فرقه‌ها حقیقت و مجاز را برای توجیه عقاید خود به کار گرفته‌اند. در حالی ‌که همه آیات قرآن مبتنی بر حقیقت است. از این‌رو نه صحابه و نه تابعان و نه هیچ ‌یک از علمای بزرگ مانند مالک، ثوری، اوزاعی، ابوحنیفه و شافعی بلکه دانشمندان نحو مانند خلیل، سیبیویه، ابوعمر و غیر ایشان، نیز آن را نگفته‌اند. کاربرد مجاز در کلام احمد بن حنبل نیز در غیر از معنای مشهور نزد قائلان به مجاز بوده است، و نخستین کسی که از مجاز سخن گفته، ابوعبیده معمر بوده که مراد وی نیز از آن مجاز اصطلاحی نبوده و سخنان پسینیان نیز درباره آن تناقض‌آمیز است (همان: 7/773)؛ و اساساً قرآن سراسر حقیقت است و هیچ مجازی در آن وجود ندارد (شنقیطی، بی‌تا: 6/391).

ابن‌تیمیه آیاتی را که در آنها ادعای مجاز شده، بر اساس انکار مجاز تفسیر می‌کند. مثلاً وی در تبیین معنای «اشتعال الرأس» در آیه 4 سوره مریم، می‌گوید تعبیر «اشتعال»، در این آیه، تعبیر مجازی و از قبیل تشبیه و استعاره نیست. بلکه این واژه به صورت ترکیب و همراه با رأس جز در این معنا به کار نمی‌رود. سپس متوجه تناقض‌گویی خود می‌شود و می‌افزاید: «البته شعله رأس مانند شعله هیزم نیست» (صبری، 1401: 130). همچنین، وی در تفسیر آیه 24 سوره إسرا «وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» می‌نویسد: «جَناحَ الذُّلِّ» تعبیر مجازی نیست؛ چراکه پرِ انسان نیز همان پهلوی او است؛ چون آدمی، پری مانند پرندگان ندارد. همان‌گونه که پرِ پرندگان نیز مانند پرِ فرشتگان نیست. بنابراین، ترکیب‌واژها در قرآن دارای معنای خاصی است و اینجا ساختار ذل با جناح و رحمت دارای معنای حقیقی نه مجازی است. همچنین، حذف مضاف، در آیه «وَاسْأَلِ الْقَرْیةَ» (یوسف: 82)، از باب مجاز در حذف نیست؛ بلکه تعبیر «قریه» هم آبادی و هم ساکنان آن را در بر می‌گیرد و برخلاف نظر قائلان به مجاز، نیازی به فرض‌گرفتن «اهل» در این‌گونه تعابیر نیست (ابن‌تیمیه، 1426: 7/102-103). ابن‌قیم هم به تبع استادش ابن‌تیمیه بر آن است که معتزله و جهمیه و متکلمان متأثر از آنان مجاز را برای نفی اسما و صفات خداوند وضع کرده‌اند. وی برای اثبات مدعای ابن‌تیمیه، بیش از پنجاه وجه در نفی مجاز قرآن مطرح کرده و به گمان خود پنبه مجاز در قرآن را زده ‌است. سپس به‌تفصیل، نمونه‌هایی از آیات قرآن و حدیث را که در آنها ادعای مجاز شده نقد کرده است (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 2/381-405).

محمد امین شنقیطی (متوفای 1393 ه‍.ق.)، از مفسران معاصر سلفی نیز، رساله مستقلی با عنوان منع جواز المجاز فی المنزل للتعبد والاعجاز در انکار وجود مجاز در قرآن نگاشته[2] و هدف اصلی از نگارش این رساله را برحذرداشتن مسلمانان از نفی صفات کمال و جلال خداوند با ادعای مجازی‌بودن آنها معرفی کرده است. وی می‌گوید امروزه اغلب مسلمانان بر جواز مجاز در قرآن باور دارند. باورمندان به مجاز متوجه سه نکته نبوده‌اند: اول آنکه قرآن سراسر حقیقت است و هیچ مجازی در آن وجود ندارد و دیگر آنکه قول به مجاز در قرآن، وسیله‌ای برای نفی بسیاری از صفات کمال و جلال خدای متعال بوده است، همان‌گونه که معطِّله از راه قول به مجاز به نفی بسیاری از صفات خداوند در قرآن ملتزم شده‌اند و افزون بر آن دو، انکار صفاتی که در کتاب و سنت ثابت و مسلم است، بی‌گمان محال است. وی بر آن است که علمای معاصر دیگری از جریان سلفی، نظیر سعدی، ابن‌باز و آلبانی نیز منکر وجود مجاز در قرآن‌اند (شنقیطی، بی‌تا: 6/391-394). جالب آنکه شنقیطی در این قسمت نیز تمام سخنان ابن‌تیمیه و حتی شواهد قرآنی او را بدون یادی از پیشوای بزرگ سلفی‌اش ذکر کرده (مقایسه کنید با: ابن‌تیمیه، 1426: 7/779-780) و فقط این را اضافه کرده است که نمونه‌های یادشده از جمله اسلوب‌های رایج زبان عربی است.

ادله و شواهد این گروه بر نفی مجاز، بسیار متنوع و تقریباً همان دلیل‌های ابن‌تیمیه است که می‌توان مجموع آنها را در عناوین ذیل خلاصه کرد: نقد تعریف مجاز؛ نقد تقسیم الفاظ به حقیقت و مجاز؛ اصل‌بودن حمل بر حقیقت؛ تناقض و تعارض در اقوال قائلان به مجاز؛ امتناع وقوع مجاز در قرآن و سنت؛ بی‌معنابودن لفظ مجرد از هر قید و قرینه و رد بر شبهات قائلان به مجاز. شنقیطی نیز در بحث مجاز سخن جدیدی جز تقریر سخنان ابن‌تیمیه و ابن‌قیم نیاورده است. تنها ابتکار وی استفاده از تعبیر «اسلوب» به جای مجاز است که آن نیز همان تعبیر بسیار قدیمی ابی‌عبیده در کتاب المجاز است (مطلوب، 1975: 92). بررسی همه مباحث و وجوه درباره نفی مجاز از قرآن کریم نیازمند مجال دیگری است.

بررسی و نقد
انکار کاربردهای مجازی در قرآن از چند جهت اشکال دارد: نخست آنکه، قرآن کریم به زبان عربی مبین نازل شده و زبان عربی مانند هر زبان دیگری در کنار تعابیر حقیقی، پر از تعابیر مجازی، استعاری، کنایی و ... است و تأویل ضابطه‌مند، منطبق بر اصول و قواعد زبان، در لسان عرب، نوظهور و نامتعارف نیست. قرآن کریم بر اساس آیه «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ» (ابراهیم: 4) و مطابق تفسیر سلف از آن، مقاصد خود را بر اساس همان زبان متعارف و معیار عربی رسانده است، تا حجت الاهی بر آنان تمام باشد (طبری، 1412: 13/122)، حال آنکه هر کسی با زبان و فرهنگ عربی آشنا باشد، بدون تأمل می‌فهمد که مراد از «ید» به هنگام انتساب به خدا، کنایه از قدرت و تصرف الاهی است؛ و این‌گونه کاربرد در زبان عربی کاملاً رایج است، همان‌گونه که در برخی زبان‌های دیگر نیز «دست»، کنایه از بخشش، قدرت و مانند آن است. از این‌رو اگر کسی این‌گونه کاربردها را در قرآن انکار کند، مفاد بخش مهمی از قرآن و روایات و نیز جوانب اصول محاوره زبان عربی را نشناخته است (محمد الحسین، 1428: 378-379). از منظر دانشمندان علوم ادبی و بلاغی، استفاده از کاربردهای مجازی از مزایا و محاسن کلام فصیح و بلیغ به شمار می‌رود (هاشمی، 1368: 300). از این‌رو در علم معانی و بیان، مجاز، رساتر و زیباتر از حقیقت، استعاره، برتر از تشبیه صریح، و کنایه، گویاتر از تصریح ارزیابی شده است. بنابراین، قرآن کریم، نه‌تنها نمی‌تواند خالی از کاربردهای مجازی باشد، بلکه به تعبیر برخی از دانشمندان علوم قرآنی، اگر کاربردهای مجازی از قرآن برداشته شود، بی‌گمان بخش مهمی از زیبایی و فصاحت آن نیز کاسته می‌شود (سیوطی، 1421: 2/29).

نکته دیگر آنکه، خطای اصلی منکران مجاز در قرآن، یکسان‌انگاری مجاز با کذب و مطابقت‌نداشتن با واقع بوده است. حال آنکه حقیقت، دو معنا و دو کاربرد دارد؛ یکی کاربرد فلسفی که در آن حقیقت یعنی موجود خارجی، و دیگری کاربرد بلاغی که در آن حقیقت یعنی معنای حقیقی و وضعی. نفی حقیقت در فلسفه، به معنای نفی و انکار وجود خارجی آن است، ولی نفی حقیقت در علم بلاغت به معنای نفی و انکار معنای حقیقی و موضوع‌له لفظ است.

سلفیه برای انکار وجود مجاز در قرآن، به دلایل و شواهد مختلفی تمسک کرده‌اند، اما هیچ یک از آنها برای اثبات مدعای مد نظر کفایت نمی‌کند؛ و این دیدگاه به اذعان شنقیطی هرگز با اقبال عموم دانشمندان مسلمان مواجه نشده است (شنقیطی، بی‌تا: 391). با بررسی دلایل سلفیه بر انکار مجاز در قرآن، افزون بر ضعف و ناکارآمدی دلایل آنان، روشن شد که سلفیه افراطی به دلیل ظاهرگرایی محض، مجاز در قرآن را انکار می‌کنند و آن را مساوی با کذب می‌پندارند، وگرنه در عمل، محتوای مجاز را با تعابیر دیگر پذیرفته‌اند؛ چراکه ابن‌تیمیه به جای تعبیر «مجاز»، از اصطلاح «اسماء متواطی» استفاده کرده و شنقیطی نیز تعبیر «اسلوب» را به عنوان جایگزین «مجاز» مطرح کرده است. بدیهی است با تغییر عنوان، نمی‌توان حقایق را دگرگون کرد.

ج. نادیده‌گرفتن نقش عقل در تفسیر
سومین مؤلفه ظاهرگرایی سلفیه افراطی، نادیده‌گرفتن نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن است؛ تا آنجا که ابن‌تیمیه عقل را بت نامیده و عقل‌گرایانی چون فلاسفه و متکلمان را، ملحد و بدعت‌گذار خوانده است (ابن‌تیمیه، 1427: 1/173-174). از نگاه وی، ادله عقلی قطعی، نوعی عنصر متمایز اتفاقی نزد عُقلا نیست، بلکه هر گروهی مدعی دلیل عقلی قطعی است و گروهی دیگر آن را باطل می‌شمارد (همان: 161). ابن‌تیمیه و پیروان فکری او مانند ابن‌قیم به سبب نگرش ظاهرگرایی، به مخالفت با الفاظی مانند «جسم»، «حدوث»، «جوهر»، «جهت»، «عرض»، و ... می‌روند که در لسان سلف از آنها یاد نشده است (ابن‌تیمیه، 1426: 1/202؛ ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/155 و 196). در حالی ‌که مراد از همه این الفاظ در لسان اهل کلام و فلسفه کاملاً روشن است؛ به‌ویژه نفی جسمانیت از خدای متعال، مسلم و قطعی و عقلی است و خود ابن‌تیمیه آن را چنین نقل کرده است:

منکران صفات از جهمیه و معتزله و غیر آنها می‌گویند اگر خداوند در آخرت با چشم سر دیده شود، لازمه‌اش آن است که خداوند در یک جهتی باشد، و هر آنچه را که در یک جهتی قرار گیرد، جسم خواهد و جسمانیت بر خدا محال است. ولی به سبب فکر سطحی به مبارزه با لفظ و کسانی که از آن استفاده می‌کند، برمی‌خیزد و می‌گوید این الفاظ در نصوص دینی نیامده و بدعت است (همان: 206-208). سپس می‌گوید، بنا به ادله عقلی، رؤیت خداوند ممکن و مجاز است؛ و دلیل آن نیز مطلق وجود خدای متعال است و بر اساس آیات و روایات، ما خدا را به عیان خواهیم دید و خدا بر بالای عرش خود می‌ایستد. بعد می‌گوید اگر مراد شما از جهت‌داربودن و جسمانیت خدا این باشد که باید مرئی در مقابل بیننده باشد، این‌گونه جهت‌داشتن حق است و هیچ‌گونه منافاتی با شرع و عقل ندارد! (همان: 210).

ابن‌قیم نیز به‌صراحت تقدم عقل بر نقل را طاغوت دوم می‌داند و می‌گوید این طاغوت بر سه مقدمه استوار است: اول، بین عقل و نقل تعارض ثابت است. دوم، تعارض عقل و نقل از چهار صورت خارج نیست: جمع بین آن دو؛ ابطال هر دو؛ تقدم نقل بر عقل و تقدم عقل بر نقل. سوم، سه صورت اول باطل است، در نتیجه تقدم عقل بر نقل ثابت می‌شود. بعد می‌گوید این تقسیم از اساس باطل است و تقسیم‌بندی صحیح آن است که بگوییم هنگام تعارض دو دلیل عقلی و نقلی، یا هر دو قطعی هستند، یا هر دو ظنی، یا یکی ظنی و دیگری قطعی. اما تعارض میان دو دلیل قطعی امکان ندارد. زیرا لازمه آن جمع بین نقیضین است و در این جهت هیچ عاقلی تردید نمی‌کند؛ و در صورت تعارض قطعی با ظنی، دلیل قطعی مقدم است؛ و در صورتی که هر دو ظنی بودند باید راجح را مقدم کرد. بنابراین، تقدیم دلیل عقلی به صورت مطلق خطا است و بطلانش روشن است (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 1/155). ابن‌قیم، به تبع استادش ابن‌تیمیه، بدون استناد به منبعی، تفسیری از عقل و اقسام تعارض عقل و نقل از جانب مخالفان به دست می‌دهد. وی به پندار خود 52 وجه بر بطلان طاغوت تقدم عقل بر نقل آورده و به گمان خود کمر طاغوت عقل را شکسته است! غافل از آنکه هیچ دانشمندی عقل ظنی را بر نقل قطعی و حتی نقل ظنی معتبر مقدم نمی‌دارد.

ابن‌قیم درست مانند ابن‌تیمیه، با استناد به آیه اکمال (مائده: 3) می‌گوید خداوند دینش را به واسطه پیامبر (ص) تکمیل کرد و او و امّتش را از عقل، نظر، خواب و کشف و شهود و حتی نقل بی‌نیاز کرد. بنابراین، قرآن کریم اقدام هر کسی را که بر وحی اکتفا نکند انکار کرده است (ابن‌قیم جوزیه، 1417: 162-163).

ظاهرگرایی سلفی افراطی باعث شده است میزان، فهم و درک سلف باشد و نتیجۀ آن در عرصه نظر، تعطیل عقل و شعور است. بر این اساس، به‌صراحت با تفسیر قرآن مخالفت شده است: «برای هیچ کس تفسیر قرآن مطلقاً جایز نیست، اگرچه وی دانشمند و ادیب باشد و اطلاعاتی گسترده در ادله، فقه، نحو، اخبار و آثار داشته باشد و فقط به روایات پیامبر، صحابه و تابعان استناد جوید» (ذهبی، بی‌تا: 1/183). بنابراین، در تفسیر جریان سلفی، عقل و اجتهادهای عقلی ارزش چندانی ندارد.

بررسی و نقد
اگر قرآن کریم، منبع اصلی فهم دین است، از جمله آموزه‌های مهم قرآن، خردورزی در خود قرآن و نگاه ویژه به جایگاه عقل و اندیشه است که به صورت‌های گوناگون و با واژه‌های کلیدی «تدبر»، «تفکر»، «تعقل» و مانند آن منعکس شده است. تا آنجا که فقط ماده «عقل» به شکل‌های مختلف 49 بار در قرآن آمده است. بر این اساس، کنارنهادن عقل به صورت کامل، مخالفت آشکار با آیات قرآن است که انسان‌ها را به تدبر و تعقل، به‌ویژه تدبر در قرآن کریم، سفارش می‌کند. بنابراین، ظاهرگرایی صرف با توجه به جایگاه عقل و اجتهاد، در استنباط مسائل دینی از کتاب و سنت با مشکلات جدی روبه‌رو است. زیرا فهم متون، دلالت احادیث و تلاش برای رفع تعارضات میان آنها، پیش از هر چیز نیازمند خردورزی و اندیشیدن است. نکته دیگر آنکه، در برخی آیات قرآن، به‌صراحت از تدبرنکردن و تعقل‌نکردن در آیات قرآن نکوهش شده است.

عقل و نقل دو حجت خداوند است که انسان را به سوی کمال و سعادت رهنمون می‌شود، اما گاه ظاهر برخی از آموزه‌های نقلی با دستاورد عقل قطعی متعارض به نظر رسیده و رویکردهای متفاوتی را به دنبال داشته است. هرچند ابن‌تیمیه بر تقدم دلیل قطعی نظر دارد و نیز در فرض قطعی‌بودن دو دلیل عقلی و نقلی به ناممکن‌بودن تعارض آنها اذعان دارد، اما در عبارات بسیاری، عملاً ظواهر غیرصریح را صریح و قطعی پنداشته و بر تقدم آن بر عقل قطعی تأکید کرده است. ابن‌تیمیه بدون هیچ دلیل منطقی، قانون تأویل را که قانون عقلی و عقلایی است، نقد می‌کند. حال آنکه هر دلیل عقلی قطعی، برخوردار از شرایط استدلال و عاری از مغالطه با نقل صحیح و صریح معارض نخواهد بود، و آنچه متعارض به نظر رسیده ظاهر نقل با حکم عقل قطعی است که در این قبیل عبارات، حکم عقل قطعی از باب قرینه لبّی بر ظاهر نقل مقدم می‌شود، و تعارض در واقع نه میان دو دلیل عقلی و نقلی، بلکه میان دیدگاه‌ها و برداشت‌های ناشی از اختلاف مبانی اعتقادی و علایق و تمایلات شخصی و فرقه‌ای است.

همسان‌انگاری تفسیر عقلی با تفسیر به رأی؛ از سوی دیگر، از منظر این جریان‌ها، تکیه بر عقل در تفسیر قرآن همان تفسیر به رأی است که در روایات از آن به‌شدت نهی شده است. اما باید توجه داشت مقصود از تفسیر به رأی باطل، تحمیل رأی خود بر قرآن است؛ یعنی همان حدس و استحسان؛ و بسیار روشن است که استفاده بدون ضابطه و نابجا از هر قرینه‌ای، از جمله قرینه عقلی، در فهم و تفسیر قرآن مصداق تفسیر به رأی خواهد بود، ولی استفاده ضابطه‌مند از عقل و قرائن عقلی در تفسیر قرآن کریم، نه‌تنها به معنای تفسیر به رأی نیست، بلکه یکی از قرائن محل اعتنا در محاورات عقلایی است.

جعلی‌دانستن احادیث فضیلت عقل؛ سلفیه افراطی برای اینکه بتوانند به اهداف سطحی و ظاهری خود برسند هیچ ابایی ندارند که از مبنای اصلی خود، نقل‌محوری، نیز عدول کند. از این‌رو بدون بررسی سندی، تمام احادیث مرتبط با فضیلت عقل را ضعیف یا جعلی می‌شمرند. ألبانی سلفی، ضمن رد و انکار حدیث «الدین هو العقل و من لادین له لاعقل له»، در ادامه تصریح می‌کند که هیچ یک از احادیث مربوط به فضلیت عقل صحیح نیست، بلکه همه آنها ضعیف یا جعلی است (البانی، 1408: 1/53-56). وی مکتب شیعه را به سبب به رسمیت شناختن عقل به عنوان منبعی از منابع تشریع، سرزنش می‌کند و می‌گوید: «از عجایب مذهب شیعه این است که آنها عقل را یکی از مصادر تشریع می‌دانند و قائل به حسن و قبح عقلی هستند!» (همان: 3/159). وی می‌افزاید سلفیه چنین دیدگاهی را به رسمیت نمی‌شناسند. خلاصه آنکه نقل به جای عقل، بنیادی‌ترین جایگاه را در اندیشه سلفی دارد. تمام مسائل دینی از راه ادله نقلی مانند قرآن، سنت و اجماع حل و فصل می‌شود و همیشه نقل بر تمام ادله عقلی مقدم است (اسود، 1429: 346).

نتیجه
سلفیه افراطی، به‌ویژه بعد از ابن‌تیمیه، با ادعای بازگشت به سلف صالح، با نگرش سطحی خود، موافقان خویش را هدایت‌یافته و مخالفان را مخالف سلف صالح و گمراه می‌خوانند. ظاهرگرایی به معنای اعتبار هر گونه تفسیر ظاهری و رد هر گونه تأویل ضابطه‌مند و مطابق با اصول عقلایی زبان، مبنای سلفیه افراطی بوده و پذیرفتنی نیست. ولی ظاهرگرایی به صورت ضابطه‌مند نه‌تنها مردود نیست، بلکه بخش اعظمی از تفسیر، به ظواهر آیات مربوط است و حجیت ظواهر در اصول فقه نیز برای همین منظور پی‌ریزی شده است.

جریان سلفی افراطی به جهت مبنای نادرست ظاهرگرایی، ناگزیر هر گونه تأویل ضابطه‌مند آیات قرآنی و نیز هر گونه مجاز در قرآن را انکار می‌کند، در حالی ‌که سلف صالح، هرگز تأویل ضابطه‌مند را انکار نکرده و کاربردهای مجازی را مساوی با دروغ ندانسته است. بدبینی جریان سلفی به فلسفه و کلام بیشتر ریشه در باور به بی‌کفایتی عقل انسان دارد. ظاهرگرایی افراطی جریان سلفی باعث شده است میزان، فهم و درک سلف باشد و نتیجه آن در عرصه نظر، تعطیل عقل است. انجماد فکری و فتاوای تکفیری بی‌ضابطه، از ظاهرگرایی افراطی و سطحی‌نگری سلفیه افراطی در تفسیر کتاب و سنت، سرچشمه می‌گیرد و نتیجه عملی آن نیز رفتارهای خشونت‌آمیز در جامعه اسلامی بوده است.

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. جریان سلفی، در درون خود طیف‌های مختلفی از گرایش‌های اعتدالی و افراطی را در بر می‌گیرد (نک.: مجموعة باحثین، 1425: 8-17؛ بوطی، 1418) که در این مقاله، بیشتر سلفیه افراطی بررسی شد.

[2]. این رساله در آخر تفسیر اضواء البیان شنقیطی به پیوست آمده است (شنقیطی، بی‌تا: 6/391-412).

مراجع
أبا الخیل، سلیمان بن عبداللّه (2015). السلفیة، الریاض: دار العاصمة.

ابن ابی‌العزّ حنفی، علی بن محمد (بی‌تا). شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیة، تحقیق: احمد محمد شاکر، خارطوم: دار السودانیة للکتب.

ابن تیمیه، احمد بن ‌عبدالحلیم (1415). بغیة المرتاد، تحقیق و دراسة: موسی بن سلیمان الدرویش، بی‌جا: مکتبة العلوم والحکم.

ابن تیمیه، احمد بن ‌عبدالحلیم (1426‌). مجموع الفتاوی، بیروت: مکتبة الرشد.

ابن تیمیه، احمد بن ‌عبدالحلیم (1427‌). درء التعارض العقل والنقل، الریاض: مکتبة الرشد- ناشرون.

ابن عثیمین، محمد بن ‌صالح (1404‌). عقیدة اهل السنة والجماعة، ریاض: مدار الوطن للنشر.

ابن عثیمین، محمد بن صالح (1423). تفسیر القرآن الکریم، الریاض: دار ابن جوزی.

ابن عثیمین، محمد بن ‌صالح (بی‌تا). القول المفید علی کتاب التوحید، الریاض: دار ابن جوزی.

ابن ‌عثیمین، محمد ‌‌بن صالح (1431). الکنز الثمین تفسیر ابن عثیمین، بیروت: کتاب ناشرون.

ابن ‌عطیه، عبدالحق (1422). ‏المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، بیروت،‏ دار الکتب العلمیة.

ابن قیم جوزیه، محمد ابن ابی بکر (1417). مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة والمعطّلة، تحقیق: سید ابراهیم، قاهره: دار الحدیث.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1419). تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.

ابوزهره، محمد (1996). تاریخ المذاهب الاسلامیة، القاهرة: دار الفکر العربی.

اسود، محمد عبد الزاق (1429). الاتجاهات المعاصرة، دمشق: دار الکلم الطیب.

ألبانی، محمد ناصر الدین (1408). سلسلة الأحادیـث الضعیفة والموضوعة، الریاض: دار المعارف.

ألبانی، محمد ناصر الدین (بی‌تا). سلسلة قضایا عقدیة، بی‌جا: دار الهدیة النبوی.

بغوی، حسین بن مسعود (1420‌). ‏معالم التنزیل فى تفسیر القرآن‏، تحقیق: عبدالرزاق المهدى، بیروت‏: دار احیاء التراث العربى.

البنا، حسن (بی‌تا). مجموعة رسائل، القاهرة: المکتبة التوقیفیة.

بوطی، محمد سعید رمضان (1418‌). السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی، بیروت: دار الفکر المعاصر.

بیهقی، احمد بن حسین (1417). کتاب الاسماء والصفات، بیروت: دار الجیل.

جلیند، محمد السید (بی‌تا). الامام ابن تیمیه و قضیة التأویل، القاهرة: دار قباء للطباعة والنشر والتوزیع.

حمدو علیان الحنبلی، مصطفی (2014). الحنابلة واختلافهم مع السلفیة المعاصرة، عمان: دار النور المبین للنشر والتوزیع.

ذهبی، محمد حسین (بی‌تا). التفسیر والمفسرون، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

رشید رضا، محمد (بی‌تا). تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، بیروت: دار المعرفة.

سبحانی، جعفر (1427). المذاهب الاسلامیة، قم: مؤسسة الامام الصادق (ع).

سیوطی، عبدالرحمن (1421). الاتقان فی علوم القرآن، بیروت: دار الکتاب العربی.

شمری، شعبان (1435). نظریة التفکیک للنص الدینی عند العقل التکفیری، بیروت: دار النصر.

شنقیطی، محمد امین (بی‌تا). اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، بیروت: عالم الکتب.

شوکانی، محمد بن علی (1426). الرسائل السلفیة، بیروت: دار الکتاب العربی.

شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1364). الملل والنحل، قم: منشورات الشریف الرضی.

صبری، متولی (1401). منهج ابن تیمیه فی تفسیر القرآن الکریم، قاهره: عالم الکتب.

طبری، محمد بن جریر (1412). جامع البیان فیتفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفة.

فینسان، سعود بن عبداللّه (1418). اختلاف المفسرین أسبابه و آثاره، الریاض: مرکز دراسات والاعلام/ دار اشبیلیا.

قاسمی، محمد جمال‌ الدین (1422). محاسن التأویل، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

قصبی، زلط (1433). مباحث فی علوم القرآن، بی‌جا: دار الصحابة.

قوسی، مفرح بن سلیمان (1422). المنهج السلفی، الریاض: دار الفضیلة.

کثیری، سید محمد (1418). السلفیة بین أهل السنة والامامیة، بیروت: الغدیر.

مجموعة باحثین (1425). السلفیة، النشأة، المرتکزات، الهویة، بیروت: معهد المعارف الحکمیة.

محمد الحسین، عبدالقادر (1428). معاییر القبول والرّد لتفسیر النصّ القرآنی، دمشق: دار الغوثانی للدراسات القرآنیة.

محمود، احمد بکیر (1411). المدرسة الظاهریة بالمشرق والمغرب، بیروت: دار قتیبیة.

مطلوب، أحمد (1975). فنون بلاغیة، الکویت: دار البحوث العلمیة.

مغنیه، محمد جواد (1427). هذی هی الوهابیة، بیروت: مؤسسة دار الکتاب الاسلامی.

هاشمی، احمد (1368). جواهر البلاغة، قم: مؤسسه مطبوعات دینی.


چاپ   ایمیل