چکیده
چکیده در جریان حکمیت پیکار صفین، خوارج دستکم دو اشکال به امام علی7 برای پذیرش حکمیت وارد میکردند: نخست با استدلال به آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» حکمیت را در صلاحیت بندگان خداوند نمیدانستند؛ دوم اینکه امام7 را متهم به انتخاب دو حَکم غیرعادل میکردند. از استدلال امام علی7 به آیه 35 سوره نساء ـ که مبتنی بر روش تفسیر قرآن به قرآن بود ـ در پاسخ به شبهه نخست روشن میشود که آیه مورد استناد خوارج، اولاً دارای حصر اضافی و مجازی است؛ ثانیاً عام است و با آیه 35 سوره نساء تخصیص میخورد؛ ثالثاً از متشابهات قرآن است و باید آن را به آیه 35 سوره نساء ارجاع داد؛ رابعاً خوارج میان وضع حُکم و اجرای حُکم خلط کردند. در پاسخ به شبهه دوم نیز آشکار میشود که اولاً یکی از دو طرف تخاصم، بهظاهر مسلمان و در باطن نامسلمان بودند، بنابراین حَکم را از میان خود برگزیدند؛ ثانیاً طرفین تخاصم از حاکم شرع ـ امام علی7 ـ در تعیین حَکمین سر باز زدند؛ ثالثاً با اینکه حکمین عادل نبودند، موظف بودند به نیکی حُکم کنند. از این شیوه استدلال امام علی7 به آیه 35 سوره نساء، ابنعباس، امام باقر7 و متکلمان و مفسران اسلامی استفاده کردهاند.
عنوان مقاله [English]
An Analysis of Imam Ali's Reasoning upon the Verse 35 of Nisaa against Kharijites in the Meeting of Arbitration, Hakamiat
نویسنده [English]
rasulmo mohamadjafari Assistant professor of Quran and Hadith of Shahed university چکیده [English] In the meeting of arbitration of Siffin 's battle, Kharijites viewed Imam Ali as being submitted to at least two objections to Imam by agreeing with arbitration. Firstly, reasoning the verse," Judgment is only for God" they viewed arbitration as being limited only to God and secondly, they accused Imam (a) of choosing two unjust judgments. As understood by the reasoning of Imam Ali (a) with the same verse, being based on the method of interpreting the Quran to the Qur'an, in response to the first objection, the verse is: 1. of additional and virtual exclusion, 2. general and limited with the verse 35 surah Al- Nisaa. 3. of the mutashabihat, and, then, necessarily-referred to the verse 35 of Nisaa and 5. they have put settling a sentence in place of executing it. In response to the second objection, it also appears that firstly, one of the two sides of the conflict was apparently Muslim not in reality. So they chose the arbitrator from among themselves. Secondly, the parties of the conflict refused the rule of Imam Ali (a) in determining the arbitrator. Thirdly, though the arbitrators were not righteous, they were obliged to make good judgment. In this way, the reasoning of Imam Ali (A.S) was relied on the verse 35 of surah Nisaa, Ibn Abbas, Imam Baqir (A.S) and Islamic theologians and commentators have relied on this method of reasoning on the verse.
کلیدواژهها [English]
Keywords: Imam Ali (A) Khawarij Arbitration Arbitrator Verse 35 of Nisa
عنوان مقاله [العربیة]
تحلیل کیفیة استدلال الإمام علی7 بالآیة 35 من سورة النساء فی مواجهة مع الخوارج فی سیاق الحکمیّة
چکیده [العربیة] أدخل الخوارج اشکالین على الأقل للإمام علی (علیه الصلاة و السلام) لقبول التحکیم فی اثناء التحکیم لحملة صِفین : أولاً ، من خلال التفکیر فی الآیة «إن الحکم إلا لله» و الاستدلال بها، اعتبرو الحکم لله فقط و لم یعتبروا الحکمیۀ للعباد ؛ ثانیاً ، اتهم الإمام7 بانّه اختار حکمین غیر عادلین. من تفسیر و استدلال الإمام علی7 فی الجواب الی الشبهه، من آیۀ 35 من سورة النساء ، استناداً إلى طریقة تفسیر القرآن بالقرآن ، یتبین أن استناد الخوارج و الاستشهادهم بهذه الآیة ، أولاً: فیه مجاز و حصر اضافیّ ؛ و ثانیاً: هو عامٌ و یُخصص بالآیة الکریمة 35 سورة النساء ؛ و ثالثًا: هی من الآیات المتشابهۀ فی القرآن ، و یجب تحیلها و تفسیرها بالآیة 35 من سورة النساء ؛ و رابعاً: قام الخوارج بالتشویش بین وضع الحکم و اجراء الحکم. رداً على الشبهۀ الثانیۀ ، من الواضح أیضاً أنها ، أولاً: کان أحد طرفی النزاع مسلماً على الظاهر و لکن فی الحقیقۀ کان من الکافرین ؛ و لذلک ، اختاروا الحَکَم من بینهم ؛ و ثانیاً: کانت أطراف النزاع عصوا عن الإمام علی7 فی تحدید الحاکم. و ثالثًا: على الرغم من أن الحکمَین لم یکونا عادلین ، إلا أنهم ملزمن بالحکم الصالح. و بهذه الطریقة ، استخدم ابن عباس و الإمام باقر7 و المتکلمون و المفسرون الإسلامیون منطق الإمام علی7 فی الآیة 35 من سورة نساء.
کلیدواژهها [العربیة]
الکلمات المفتاحیة: الامام علی7 الخوارج الحکمیة الحکمان الآیة 35 من سورة النساء
اصل مقاله
مقدمه آیات قرآن برای تمام دوران و تمام انسانها فرود آمدهاند و محدود به زمان و مکان خاصی نیستند؛ همانطور که امام رضا7 فرمودند: «... لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ» (صدوق، 1378: 2/ 87) و چون خورشید و ماه همواره پرتوافکنی میکند (صفار، 1404: 1/ 196)، مفاهیم این آیات بر مصادیق و موارد مختلف قابل انطباقاند. علاوه بر آن به فرموده امام علی7 آیات قرآن منحصر در یک وجه و معنا نیستند: «... فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ» (سید رضى، 1414: 465)؛ البته آیات در بسیاری از موارد ـ با کجفهمیهایی که از صدر اسلام تا کنون وجود داشته ـ به تحریف معنوی دچار شدهاند.
با توجه به مطالب گفتهشده چه بسا آیهای در موضوع اعتقادی نازل شده باشد و در عین حال با خود پیام اخلاقی نیز به همراه داشته باشد (مانند آیه 286 بقره، آیه 24 انفال و آیه 14 حجرات)، یا آیهای در موضوع فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی فرود آمده باشد، با این حال قابل بهرهبرداری در مسائل کلامی باشد (مانند آیه 97 آل عمران، آیات 59 و 93 نساء)، یا ظاهر آیهای مربوط به احکام خانواده باشد، ولی با تعمق در مفاد آن بتوان آن را در مورد احکام سیاسی و اجتماعی نیز جاری ساخت، مانند آیه 37 احزاب و بسان آیه محل بحث یعنی آیه 35 سوره نساء: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً».[i]
این آیه اگرچه در ظاهر از احکام فقهی مربوط به خانواده و ارائه راه حل جهت اصلاح مرافعه و مشاجره میان زن و شوهر سخن گفته و توصیه کرده است از خانواده هر یک از طرفین، حَکَمی تعیین شود و برای رفع اختلاف با یکدیگر مشورت کنند، امام علی7 از آن برای چارهجویی یکی از مهمترین چالشهای صدر اسلام بهره برده است. آن حضرت که مخاطب اصلی قرآن است و پیش و بیش از دیگران به تفسیر و تأویل آیات و معانی ظاهری و باطنی آنها اشراف دارد (سید رضى، 1414: 223)،[ii] با استدلال به این آیه در مسئله حکمیت پیکار صفین به برخی شبهات خوارج پاسخ میگوید.
پژوهش حاضر با روشی توصیفیـ تحلیلی درصدد بررسی چگونگی استدلال امام علی7 به آیه ۳۵ سوره نساء در جریان حکمیت و نیز تأثیرپذیری برخی صحابه، امام باقر7 و صاحبان کتابهای کلامی و تفسیری- بهخصوص اهل سنت- از آن است؛ از این روی پرسشهای اصلی این پژوهش چنین است: «امام علی7 با استدلال به آیه 35 سوره نساء، چگونه شبهات خوارج به مسئله حکمیت را پاسخ داد؟ تأثیر آن در گفتار و نوشتار عالمان چگونه بوده است؟». گفتنی است با بررسیهایی که صورت گرفت، آشکار شد تا کنون پژوهشی با این ماهیت و رویکرد تدوین نشده است.
تحلیل اجمالی مضمون فقهی آیه 35 سوره نساء پیش از پرداختن به آیه 35 سوره نساء، به دلیل انسجام و پیوستگی مفهومی این آیه با آیه پیشین خود -آیه 34- ضروری است، به صورت اجمالی از آن سخن به میان آید. خداوند در آیه 34 این سوره پس از مطرحکردن مسئله قیمومیت مردان بر زنان، به نشوز زن و چگونگی مواجهه شوهر با زن ناشزه پرداخته است: «و اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً»[iii](نساء: 34). بر اساس این بند از آیه، اگر زنی به معصیت خدا آلوده شد یا در شُرف ارتکاب گناه قرار گرفت، شایستهترین فرد برای بازداشتن وی از گناه و امر به معروف و نهی از منکر، شوهر او است که وظیفه عموم مؤمنان را در اینجا بر عهده گرفته است تا در مرحله نخست همسرش را موعظه کند. اگر مؤثر واقع نشد، از او اظهار انزجار کند و در مرحله سوم زن را مانند هر معصیتکاری تنبیه بدنی کند (طوسی، بیتا: 3/ 190-191؛ فخر رازى، 1420: 10/ 72؛ قرطبی، 1364: 5/ 172؛ جوادی آملی، 1389: 18/550-551).
در ادامه، آیه 35 ــ که با آیه 34 سیاق واحدی را تشکیل میدهند ــ به چارهجویی برای رفع اختلاف میان زوجین اشاره میکند: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما». برخی عالمان اهل سنت معتقدند تناسب این دو بدین صورت است که اگر پس از موعظه و هجران و ضرب، نشوز زن رفع نشد، باید زن و شوهر در محکمه حاضر شوند تا حق مظلوم از ظالم ستانده شود (فخر رازى، 1420: 10/ 73؛ ابنعربی، بیتا: 1/ 422). این سخن دقیق به نظر نمیرسد؛ زیرا بنابر آیه 34 حق با شوهر بوده است، ولی در آیه 35 ممکن است هر یک از دو طرف یا حتی هر دو طرف، مقصر و موجب ناسازگاری شده باشند. سخن درست درباره تناسبِ این دو آیه را مؤلف تفسیر تسنیم گفته است: «آیه قبل ناظر بر ناسازگاری بر اثر نشوز زن (قهر یکجانبه) بود و این آیه بیان راه حل برای نشوز و ناسازگاری دوجانبه آنها است» (جوادی آملی، 1389: 18/ 578). شافعی نیز ظهور آیه را در نشوز زوجین دانسته است (شافعی، 1403: 5/ 124 و 208). مراد از شقاق، جدایی و دشمنی است. خداوند برای اصلاح این ناسازگاری دو حَکَم از طرفین قرار داده است؛ زیرا با وجود دو حَکَم، احتمال ستم و تحکم بعید خواهد بود (فخر رازى، 1420: 10/ 74؛ طباطبایی، 1417: 4/ 346)؛ اما مخاطب « فَابْعَثُوا» امیران و حاکماناند (قرطبی، 1364: 5/ 172؛ نووی، بیتا: 16/ 453؛ شوکانی، بیتا: 1/ 534). حاکم برای داوری حَکَمی از خویشاوندان شوهر و حَکمی از خویشاوندان همسر برمیگزیند؛ البته جایز است که دو حَکَم از خویشاوندان هیچیک نباشند یا از خویشاوندان یکی از آن دو باشند (ابنقدامه، بیتا: 8/ 170-171؛ نووی، بیتا: 16/ 454؛ محقق حلی، 1409: 2/ 561؛ شهید ثانی، 1413: 8/ 364؛ نجفى، 1365: 31/ 210).
بسترهای فکری و اجتماعی جهت استدلال کلامی به آیه پس از تبیین اجمالی معنای آیه لازم است به بسترهای فکری و اجتماعی شکلگرفته برای استدلال امام علی7 به آیه 35 سوره نساء اشاره شود. پس از درگذشت رسول خدا9، ردای خلافت بهاجبار از شخص مورد سفارش آن حضرت خارج شد و به قامت دیگران پوشانیده شد (نک.: سید رضی، 1414: 48). با شکلگیری این شکاف در جامعه اسلامی، زمینههای برآمدنِ تفکرات و جریانهای زاویهدار با آموزههای حقیقی اسلام شکل گرفت. از جمله آنها جریانی جمودگرا به نام خوارج بودند که در پایان دهه چهارم هجری به وجود آمدند.
خوارج ابتدا از یاران امام علی7 بودند و تا قبل از پایان جنگ صفین بدین نام شناخته نمیشدند. در نبرد صفین پس از آنکه سپاهیان معاویه قرآنها را به نیزه زدند، جماعتی از یاران امام علی7 بانگ برافراشتند که سپاه معاویه ما را به کتاب خدا میخواند و تو ما را به شمشیر میخوانی. امام7 فرمود: «من به آنچه در کتاب خدا است، آگاهترم؛ با باقیمانده آنان و کسی که میگوید خدا و رسول9 دروغ گفتند، پیکار کنید». آنان امام علی7 را تهدید کردند که اگر مالک اشتر- فرمانده سپاه- را از میدان کارزار منصرف نکند، چون عثمان او را خواهند کشت. امام7 مالک را که در چندقدمی پیروزی بر معاویه بود، بازگرداند (منقری، 1404: 490-491؛ یعقوبى، بیتا: 2/ 188-189؛ شهرستانی، 1364: 1/132). آنان امام7 را به پذیرش حکمیت وادار کردند، امام ابتدا عبدالله بنعباس سپس مالک اشتر را برای داوری برگزید؛ ولی آنان ابوموسی اشعری را برخلاف میل آن حضرت به ایشان تحمیل کردند (منقری، 1404: 499-500؛ یعقوبى، بیتا: 2/ 189؛ شهرستانی، 1364: 1/132). در عین حال پس از حکمیت خرده گرفتند که چرا در دین خدا حَکَم قرار داده است؛ چرا که هیچ حُکمی جز خداوند نیست: «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» (منقری، 1404: 512-514؛ ثقفى، 1395: 1/ 30؛ شهرستانی، 1364: 1/132).
خوارج غیر از این اشکال که امام علی7 در دین خدا انسانها را حَکَم قرار داده است، اشکالهای دیگری به حضرت وارد میدانستند.[iv] از جمله آنها که محل بحث در پژوهش حاضر است، این بود که ایشان نباید میپذیرفت عمرو بنعاص یکی از دو طرف حکمیت باشد؛ زیرا او با امام علی7 و یارانش جنگیده و عدالت ندارد (بلاذری، 1959: 2/ 349؛ طبری، 1387: 5/ 65؛ مسکویه، 1379: 1/ 558). همچنین نقل شده است خوارج در عدالت هر دو حَکم تشکیک کردند (اسکافى، 1402: 195)، عمرو بنعاص را به دلیل فسقش و ابوموسی اشعری را به سبب بازداشتن اهل کوفه از یاری امام علی7[v] (ابنابیالحدید، 1409: 10/ 251؛ بحرانى، 1417: 185).
مسئله حکمیت که در ابتدا موضوعی سیاسی میان دو طرف متخاصم پیکار صفین بود، پس از اعتراض خوارج به نتیجه حکمیت، به یک چالش کلامی تبدیل شد (سجادى، 1373: 14)؛ زیرا پس از غریو شعار «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه»، خوارج خود و امام علی7 را به دلیل پذیرش حکم در دین خداوند، کافر و گناهکار میدانستند. بنابراین به امام علی7 گفتند ما از لغزش خود بازگشته و توبه میکنیم، تو نیز چون ما باید از لغزشت بازگشته، توبه کنی؛ در غیر این صورت با تو دشمن خواهیم شد. حضرت پیشهاد آنان را نپذیرفت و فرمود: «آیا انتظار دارید پس از ایمان به خداوند و هجرت و جهاد در رکاب رسول خدا9 بر کفر خود شهادت دهم؟ در این صورت گمراه شده و از هدایتیافتگان نخواهم بود» (دینورى، 1410: 1/ 168؛ بلاذری، 1959: 2/ 369؛ دینوری، 1368 :208؛ طبری، 1387: 5/ 84). خوارج بعدها در این مسئله که کفر امام علی7 شرک است یا نه، اختلاف نظر پیدا کردند (اشعری، 1400: 86). آنان غیر از امام علی7، عثمان، عایشه، اصحاب جمل، معاویه و اصحابش، دو حَکَم (ابوموسی اشعری و عمرو بنعاص) و هر کس را که به حکمیت رضایت داده بود، کافر دانستند (ر.ک: بغدادی، 1408: 61؛ همو، 1992: 58). بنابراین موضوع حکمیت دیگر تنها یک مسئله سیاسی و اجتماعی نبود، بلکه سخن از کفر امام نخست شیعیان و خلیفه چهارم اهل سنت بود.
پیش از شکلگیری کارزار نهروان و مواجهه نظامی امام علی7 با خوارج، آن حضرت و صحابی دانشورش- ابنعباس- چندین نوبت با آنان در مسئله حکمیت احتجاج و مناظره کردند. پس از پیشنهاد خوارج به حضرت برای توبه از گناهِ ناکرده، نخستین مناظره ایشان با خوارج و یکی از سرکردگان آنان به نام ابنکوّاء اتفاق افتاد (دینوری، 1368 :208-290). امام علی7 در مواجهه با تفکر نفی حکمیت خوارج، ادله و براهین مختلفی بیان کردند؛ از جمله در همان نخستین گفتوگو با اشاره به آیات «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده: 1) و «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ» (النحل : 91)، حکمیت را نوعی عقد و عهد دانست که باید محترم شمرده شود (منقری، 1404: 514؛ ابنابیالحدید، 1409: 2/ 238)؛ در نوبتی دیگر شعار «لا حکم إلّا للّه» خوارج را تفسیر نادرست از آیه «إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلَّهِ» (انعام: 57؛ یوسف: 40 و 67) دانست و فرمود: «سخنى است حق که بدان باطلى را خواهند»[vi](سید رضی، 1378: 39).
اما از آنجا که خوارج با آن استدلالها نیز مجاب نگشتند و بر همان تفسیر به رأی خود از آیه اصرار داشتند، در نوبتی دیگر امام7 در گفتوگوی چهره به چهره، به آیه 35 سوره نساء استشهاد فرمود که این خود ــ چنانکه خواهد آمد ــ سرآغاز بهرهگیری ابنعباس و بعدها امام باقر7 و صاحبان آثار کلامی و تفسیری دو مذهب شیعه و سنی در نقد تفکر خوارج شد.
تحلیل چگونگی استدلال امام علی7 به آیه از بحث پیش روشن شد که خوارج با استناد به آیه «إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلَّهِ»، مسئله حکمیتِ میان امام علی7 و معاویه را باطل اعلام کردند و حکمیت را در انحصار خداوند دانستند. بر اساس آیات قرآن دو نوع حُکم تکوینی و تشریعی در عالم وجود دارد. علامه طباطبایی در خصوص این دو حکم مینویسد: الف) حکم تکوینی: آیاتی چون «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (انعام: 57؛ یوسف: 40 و 67)، «أَلا لَهُ الْحُکْمُ» (انعام: 62)، «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ» (قصص: 70) و «فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ» (المؤمن: 12) به حکم تکوینی اشاره دارند. در این آیات حکم تکوینی فقط به خداوند متعال اختصاص یافته است. ب) حکم تشریعی: این حکم گاهی به خداوند اختصاص داده شده است، مانند آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» (یوسف: 40). بنابراین آیه، هیچ کسی در حکم تشریعی با خداوند مشارکت ندارد. حکم تشریعی (وضعی و اعتباری) گاهی نیز به غیر خداوند نسبت داده شده است، مانند «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» (مائده: 95)، «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» (مائده: 48) و «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ» (مائده: 44). از انضمام این دو دسته آیات به دست میآید که حکم حق، اولاً و اصالتاً و به صورت استقلالی منحصر به خداوند است و دیگران به اذن خداوند از آن برخوردار خواهند بود و به سبب اصالت، استقلال و اولویت خداوند در حکم است که خود را أحکم الحاکمین «أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ» (تین: 8) و خیرالحاکمین «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ» (اعراف: 87) نامیده است (طباطبایی، 1417: 7/ 116).
ظاهراً سخنِ علامه طباطبایی در اختصاص حُکم تکوینی به خداوند ناتمام است؛ زیرا محذوری وجود ندارد که این حکم نیز بالاصاله متعلق به خداوند باشد و بالعرض به بندگانش واگذار گردد. معجزه پیامبران نمونهای روشن از چنین حُکمی است. نمونه دیگر، حُکمی است که در برخی آیات قرآن از اعطای آن به پیامبران سخن گفته شده است و خود علامه نیز بدان معترف است. وی در تفسیر «حُکم» در آیه «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» (یوسف: 22) نوشته است: با توجه به سخن یوسف7 به همراهش در زندان «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (یوسف: 40) و نیز سخنش در آیه بعد «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» (یوسف: 40) روشن میشود که حُکمی که به او داده شده است، همان حُکمالله است؛ بنابراین حُکم یوسف7 همان حُکمالله است و این همانی است که ابراهیم7 از خداوند درخواست کرد: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» (الشعراء: 83) (طباطبایی، 1417: 11/ 118). در مطلب پیشینِ علامه طباطبایی آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» در زمره آیاتی آمده است که اختصاص حُکم تکوینی به خداوند را بیان میکنند؛ اما در اینجا از اعطای آن به یوسف7 سخن گفته است که ظاهراً مطلب دوم صحیح است. همچنین از ظاهر مطلب دوم علامه به دست میآید که حُکم در آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، اعم از تکوین و تشریع است که البته با اطلاق آیه سازگارتر است و آنطور که خواهد آمد، نوع مواجهه امام علی7 با خوارج بر اطلاق آیه رهنمون است.
به هر روی چنانکه گذشت، خوارج با شعار «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» که برآمده از آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» بود، رویاروی امام علی7 ایستادند و حکمیت صفین و حَکَمان آن را که مربوط به امور اعتباری و قراردادی بود و طبق آیات پیشگفته، به دیگران ـ با اذن خداوند ـ قابل تفویض است، برنتافتند، گو اینکه به فرض تکوینیبودن آن نیز امام7 از طرف خداوند مأذون به پذیرش بودند. امام7 در مباحثهها و مناظرههای خود با خوارج استدلالهای متعددی داشت. از مهمترین آنها استشهاد به آیه 35 سوره نساء بود که برای پاسخ به دو شبهه به کار گرفت: 1. شبهه اصل حکمیت، 2. شبهه پذیرش حکمیت حَکَمان فاسق. در ادامه به صورت مفصل، نوع مواجهه امام علی7 با این دو شبهه بر اساس آیه 35 سوره نساء تبیین خواهد شد.
۱. تحلیل استدلال امام علی7 به آیه در مواجهه با شبهه حکمیت گزارش تفصیلی چگونگی مواجهه امام علی7 با شبهه حکمیت در جوامع حدیثی اهل سنت چنین آمده شده است:
پس از جدایی خوارج از امام علی7 و اقامت در حروراء، به ایشان گفتند: «شایسته خرقه و عنوان خلافت نمیباشی؛ زیرا در دین خدا حَکَم قرار دادی، در حالی که فرمان جز به دست خدا نیست (لا حکم إلا لله)». امام7 چون سخن آنان و عزلتشان را شنید، دستور داد منادی ندا سر دهد تا فقط قاریان قرآن گرد او جمع شوند. چون خانه از قاریان مملو گردید، مصحف بزرگی را خواست. آن را مقابل خود قرار داد و آن را با دستش تکان داد و فرمود: «ای مصحف! با مردم سخن گو»، مردم گفتند: «ای امیرمؤمنان، از او چه میخواهی؟ او مرکب و کاغذ است؛ ما نوشتهها را میخوانیم. مقصودت چیست؟» امام7 فرمود: «بین من و دوستان و رفقایتان کتاب خدا حاکم است. خداوند در کتابش درباره زن و شوهری میفرماید: وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» (نساء: 35). آیا امت محمد9 حرمت فزونتری دارد یا عهد میان زن و شوهر؟» (ابنحنبل، بیتا: 1/ 86ـ87؛ حاکم نیشابوری، بیتا: 2/ 152؛ بیهقی، بیتا، 8/ 180).
امام علی7 در این روایت، آیه 35 سوره نساء را در احتجاج با خوارج به کار بسته و حکمیت رخ داده را معارض با حُکم خداوند در آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (انعام: 57؛ یوسف: 40 و 67) نمیداند. توضیح آن چنین است که خوارج بدون در نظر گرفتن مجموع آیات قرآن، میپنداشتند حصر در این آیه حقیقی است و انحصار حُکم (خواه تشریعی باشد و خواه تکوینی) در خداوند را نشان میدهد، بهگونهای که دیگران در آن هیچ بهرهای ندارند؛ پس به سبب جمود در مفاد آیه و ارائه تفسیر به رأی از آیه، شعار «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» سر دادند.
امام علی7 در مواجهه با این برداشت نادرست خوارج، از قاعده تبیین قرآن با قرآن- که خود حضرت نیز بر آن تأکید کرده: «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ» (سید رضى، 1414: 192)- بهره جست و به آیه 35 سوره نساء استناد کرد. از استشهاد حضرت به این آیه، مطالب ذیل به دست میآید:
- حصر حُکم در آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، به صورت اضافی و مجازی است، نه حقیقی. این موضوع از قراردادن این آیه در کنار آیه 35 نساء فهمیده میشود. بنابر این آیه، خداوند برای رفع ناسازگاری میان زن و شوهر به حاکم امر کرده است دو حَکَم بگمارد و آن دو حَکَم نیز نیک بیندیشند تا حُکم الهی را برای اصلاح این ناسازگاری و جدایی دریابند. بر این اساس، تعیین حَکَم نیز به حُکم خداوند بازمیگردد. مفسر معاصر اهل سنت، محمد جمالالدین قاسمى، در این باره میگوید:
اگر خوارج بیندیشند در اینکه خداوند در آیات «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» و «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها»، انسانها را در دینش حَکَم قرار داده است، میفهمیدند که آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (انعام: 57؛ یوسف: 40 و 67) با عمل علی7 منافات ندارد و آن امر نیز از حُکم الهی به حساب میآید؛ زیرا حَکَم قراردادن انسانها به حُکم خداوند باز میگردد و آنچه علی7 انجام داد، از همین قسم بود (قاسمى، 1418: 1/ 45).
- آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» عام است و با آیه 35 سوره نساء تخصیص میخورد. شاطبی در این خصوص مینویسد:
اشتباه خوارج در استدلال به آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» این بوده که آیهای را که با لفظ عام وارد شده است،[vii] بدون مخصِّص آن مورد استدلال قرار دادند و از آیه «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء: 35) و آیه «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» (مائده: 95) روی گرداندند. اگر آنان این قاعده زبان عربی را میدانستند که برخی از عامها هستند که از آنها اراده خصوص نشده است و همواره معنای عام میدهند، اما برخی دیگر از عامها هستند که از آنها اراده خصوص شده است، در انکار حکمیت نمیشتافتند و به خود میگفتند آیا این مورد، عامِ تخصیصخورده است؟ آنگاه آن را به وجه صحیحی تأویل میکردند (شاطبى، 1420: 191-192).
- آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، از متشابهات قرآن است و باید آن را به آیه 35 سوره نساء و امثال آن که از محکمات قرآناند ارجاع داد. ابنعبدالرحمن مَلَطی (377 ق) چنین برداشتی از استدلال امام علی7 کرده است. وی در مقام محاجه با خوارج مینویسد:
چرا میگویید «لا حکم إلا لله»، در حالی که خداوند در کتابش در موارد متعددی، مردم را حَکَم قرار داده است؛ درباره کفاره شکار فرموده است: «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ»، درباره اصلاح ناسازگاری زن و شوهر فرموده است: «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها»، همچنین فرموده است: «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» (نساء : 59) و «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا» (نساء : 83). اینها آیات محکم قرآناند. خداوند احکام فراوانی را به عالمان و امیران ارجاع داده است تا آنان درباره مسائلی که برای آنها، حکمی نازل نشده است، نظر دهند. خوارج اگر از این آیات محکم روی برگردانند، جهلشان آشکار شده است و اگر آنها را بپذیرند، باید ادعای خود را رها کرده، به حق بازگردند (مَلَطی، 1413: 38-39).
خداوند برای حل چالشی مربوط به درون خانواده- که جزئی از جامعه و حکومت است- تعیین حَکَم را بر عهده حاکم اسلامی نهاده است؛ بنابراین ممکن نیست در اختلافات و تنشهای پیشآمده در امور کلان حکومتی راهکاری قرار نداده باشد. بر اساس قیاس اولویت، وقتی برای حل اختلاف زن و شوهر به حَکَم نیاز است، به طریق اولی برای حل اختلافات سیاسی و اجتماعیِ دو گروه در جامعه اسلامی، به حَکَم نیاز است.
خوارج میان وضع حُکم و اجرای حُکم خلط کردهاند؛ چنانکه امام علی7 میفرماید: «آرى حُکم جز از آنِ خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایى را جز خدا روا نیست؛ حالى که مردم را حاکمى باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او، مردِ باایمان کار خویش کند و کافر بهره خود بَرَد تا آنگاه که وعده حقّ سر رسد و مدت هر دو در رسد»[viii](سید رضی، 1378: 39). از این سخن حضرت به نظر میرسد که طبق آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، وضع حُکم فقط در قلمرو خداوند است؛ اما بر اساس آیه 35 سوره نساء باید حاکمی باشد که حکم خداوند در مرافعات را تشخیص داده و جاری سازد.
الف) تحلیلی بر علت گزینش آیه از مطالب پیشین روشن شد که در آیاتی دیگر از قرآن، مانند آیه 95 سوره مائده «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» ــ که مربوط به احکام صید در حال احرام است ــ از تعیین دو حَکَم سخن به میان آمده است؛ با وجود این امام علی7 در استدلال خود با خوارج، به آیه 35 سوره نساء استشهاد میکند. این انتخاب از دقت نظر و عمق بینش آن حضرت حکایت دارد؛ زیرا تنها در این آیه است که از سازشنکردنِ دو طرف با یکدیگر سخن به میان آمده است. گویا انتخاب آیه محل بحث بدین جهت بوده است که اولاً همانگونه که دو طرف ناسازگار اهل یک منزل و دارای پیوند زناشوییاند، در جنگ صفین نیز دو طرف متخاصم، اهل و پیرو یک آیین و دارای پیوند ایمانی ـ هرچند ظاهری ــ بودند؛ ثانیاً هر یک از زوجین ناسازگار اجازه دارد حَکمی از اهل خودش برگزیند. در دو طرف نبرد صفین نیز هر یک این حق را در خود میدیدند که حَکمی از وابستگان فکری و حزبی خود انتخاب کنند و، چنانکه خواهد آمد، خوارج در تعیین عمرو بنعاص به امام7 اعتراضکردند؛ در حالی که تحت اختیار آن حضرت نبود.
ب) اثرپذیری ابنعباس از امام علی7 در ادامه همان روایت، مناظره امام علی7 با خوارج آمده است. ایشان ابنعباس را برای گفتوگو با خوارج به سوی آنان فرستاد و ابنعباس سه روز با استشهاد به آیات قرآن مناظره کرد و در این مدت توانست چهار هزار نفر را به توبه بکشاند که از جمله این افراد، سرکرده آنان ابنکواء بود (ابنحنبل، بیتا: 1/ 86ـ87؛ حاکم نیشابوری، بیتا: 2/ 153؛ بیهقی، بیتا، 8/ 180). در این روایات از محتوای رد و بدل شده میان ابنعباس و خوارج سخنی در میان نیست؛ اما میتوان از گزارشهای دیگر، بدان دست یافت. پیش از نقل آن لازم است یادآوری شود علت پرداختن به مناظره ابنعباس، شاگردی وی در محضر امام علی7 و وامداری علم تفسیر ابنعباس به آن حضرت است (ابنشهرآشوب، 1379: 2/ 43؛ ابنعطیه اندلسى، 1422: 1/ 41؛ قرطبی، 1364: 1/ 35)؛ بنابراین این احتمال قوی نیز میرود که استشهاد ابنعباس به آیه مورد استدلال امام7، تحت تأثیر آن حضرت بوده است.
ابنعباس چون از جانب امام7 برای گفتوگو با خوارج مأموریت یافت، نزد آنان در منطقه حروراء حاضر شد. وی مناظره را آغاز کرد و گفت: «چرا داوری حکمین را ناخوش میدارید؟ در حالی که خداوند درباره حکمیت میان زن و شوهر فرموده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» (نساء: 35). چگونه امت محمد9 به حکمین نیاز نداشته باشند؟» خوارج گفتند: «ما میگوییم موضوعاتی که خداوند حُکمش را به مردم واگذار کرده است و امر فرموده که در آن اظهار نظر کنند و آن را اصلاح نمایند، میتوانند آنگونه که امر شدهاند، عمل کنند؛ اما موضوعاتی که خداوند حُکم کرده و جاری ساخته است، بندگان حق اظهار نظر ندارند؛ چنانکه حکم کرده است صد ضربه شلاق به شخص زناکار زده شود و دست دزد قطع شود. در این امور آنان را حق نظر نشاید، ابنعباس پاسخ داد: «خداوند (در اموری اجازه حکمکردن به انسانها داده است؛ چنانکه) فرموده است: «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» (مائده : 95) (طبق این آیه دو عادل درباره کفاره شکار نظر میدهند)» (طبری، 1387: 5/ 64-65؛ بلاذری، 1959: 2/ 348-349؛ مسکویه، 1379: 1/57-558).
در این مناظره، ابنعباس با الگوگیری از امیرمؤمنان7، به آیه 35 سوره نساء تمسک جسته و به روابودن قراردادن حَکَم در نبرد صفین استدلال کرده است؛ خوارج که گویا این آیه و استشهاد به آن را یک بار از امام علی7 شنیده بودند، درباره آن اندیشیده بودند و در پاسخ به ابنعباس گفتند خداوند در برخی امور اجازه اظهار نظر به بندگان داده است و تعیین حَکَم برای زن و شوهر ناسازگار از جمله آنها است؛ اما در اموری مانند حدود مربوط به زناکار و دزد این اجازه را به بندگان نداده است و حکمیت میان دو گروه از مسلمانان از همین سنخ است. این استدلال خوارج نیز نادرست بود؛ چراکه اصل حدود زناکار و دزد از حُکمهای تشریعی است که در آنها بندگان حق اظهار نظر ندارند، اما اینکه چه کسی مصداق زناکار یا دزد به حساب میآید، بحث دیگری است؛ چنانکه جاریکردن حد زنا وقتی است که نزد حاکم شرع با اقرار یا بینه (نجفى، 1365: ۴۱/ ۲۷۹) یا علم حاکم (همان: ۴۱/ ۳۶۶) ثابت میشود و در هنگام اقرار زناکار بلوغ، عقل، اختیار و قصد وی نیز شرط است (موسوی خمینی، 1390: ۲/ ۴۵۹) و برای اثبات دزدی نزد حاکم شرع بیش از ده شرط وجود دارد (نجفى، 1365: ۴۱/ ۴۷۶). ابنعباس که چگونگی استدلال به آیه 35 سوره نساء را از امام علی7 آموخته بود، با الهام از شیوه حضرت، به آیه فقهی دیگری استناد کرد. وی به تعیین کفاره شکار به حُکم دو حَکَم ــ که در آیه 95 سوره مائده آمده است ــ اشاره میکند. در این آیه خداوند از شکارکردن در حال احرام نهی کرده است و اگر کسی از روی عمد، شکاری را به قتل برساند، باید کفارهاى همانند آن از چهارپایان بدهد: «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» و از آنجا که ممکن است مسئله همانندی کفاره با آنچه شکار شده است، براى بعضى مورد شک و تردید واقع شود، قرآن در این زمینه دستور داده است که باید این موضوع زیر نظر دو نفر از افراد مطلع و عادل انجام پذیرد: «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ» (طبرسى، 1372: 3/ 379؛ ابنجوزى، 1422: 1/586؛ فخر رازى،1420: 12/ 433؛ مکارم شیرازی، 1374: 5/ 83)؛ بنابراین تعیین دو حَکم برای حل و فصل جنگ صفین نیز روا خواهد بود، اگرچه ــ چنانکه خواهد ــ حکمین مورد رضایت امام علی7 نبودند و بر ایشان تحمیل شدند.
ج) الگوگیری امام باقر7 از امام علی7 نمونه دیگر استفاده از آیه در سیره اهل بیت7، در ضمن گفتوگویی است که میان امام باقر7 و نافع بنازرق ــ یکی از پیروان خوارج ــ انجام شد. امام7 میفرماید: «خوارج معترضاند که چرا امیر مؤمنان7 در دین خداوند حَکم قرار داده است. به آنان بگو خداوند متعال در شریعت پیامبرش (برای اصلاح ناسازگاری زوجین) دو نفر از مخلوقاتش را قرار داده و فرموده است: "فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما"». امام باقر7 آنگاه به حکمیت سعد بنمعاذ اشاره میکند که پیامبر9 وی را برای حُکم درباره بنی قُریظه تعیین کرد و او بر اساس آنچه خداوند برای آنان جاری ساخته است، حکم کرد (مفید، 1414: 2/ 164-165؛ طبرسى، 1403: 1/ 324). روشن است که شیوه استدلال امام باقر7 به آیه مذکور، برگرفته از سیره جدشان امیرمؤمنان7 بوده است.
۳. تحلیل استدلال امام علی7 به آیه در پاسخ به شبهه حَکَمیت فاسقان چنانکه گذشت، یکی دیگر از اشکالات خوارج به امام علی7 پذیرش حکمیت دو حَکَم غیرعادل بود. آنان در عدالت هر دو حَکم تشکیک میکردند (اسکافى، 1402: 195)؛ عمرو بنعاص را به دلیل فسقش و ابوموسی اشعری را به سبب بازداشتن اهل کوفه از یاری امام علی7 (ابنابیالحدید، 1409: 10/ 251؛ بحرانى، 1417: 185) عادل نمیدانستند. برخی از متعصبان اهل سنت، این تشکیک خوارج در حکمیت را صحیح انگاشته و آن را دستاویزی برای معصومندانستن امام علی7 قرار دادهاند؛ سیفالدین آمدی ــ متکلم اشعری مسلک ــ نوشته است:
دلیل سوم معصومنبودن علی7 این است که ابوموسی اشعری و عمرو بنعاص را ــ که دشمن و فاسقاند ــ به حکمیت گماشت و معنای این عمل، تمکین از دشمنان و فاسقان برای خلع از امامت است و این خود معصیت است؛ زیرا خلع امام منصوص معصیت است و تمکین به معصیت نیز معصیت (آمدى، 1423: 5/ 200).
در پاسخ به این شبهه خوارج، امام علی7 به جمله «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» استدلال کرد و فرمود: «اگر زن یهودی باشد، میتواند حَکَم را از خویشان خود برگزیند و این در حالی است که آنان عادل نیستند»[ix] (قاضى عبدالجبار، 1965: 20/110). این استدلال در مناظره ابنعباس با خوارج نیز نقل شده است (اسکافى، 1402: 196؛ ابنابیالحدید، 1409: 10/ 253).
درباره استشهاد امام7 به آیه، نکات قابل توجهی وجود دارد؛ اولاً چنین برداشتی از آیه مبتنی بر این دیدگاه است که مسلمانبودنِ دو حَکَم در جریان ناسازگاری زن و شوهرِ مسلمان لازم است؛ ولی برای غیر مسلمانان شرط نیست (نجفى، 1365: 31/ 215) و از آنجا که محاربان با امام علی7، اگرچه به ظاهر مسلماناند، در حقیقت کافرند: «محاربوا علی7 کَفَرَة»[x] (طوسی، 1407: 295)؛ از این روی فسق یا حتی کفر حَکَم طرف مقابل به اصل حکمیت خدشه وارد نمیکند، چنانکه پیامبر9 در جریان صلح حدیبیه، حکمیت سهیل بنعمرو مشرک را به طرفیت مشرکان قریش پذیرفت و حتی درخواست سهیل بنعمرو مبنی بر اینکه از ابتدای معاهده، «بسم الله الرحمن الرحیم» حذف و به جای آن «باسمک اللَّهمّ» نوشته شود و نیز «محمد رسول الله» حذف و به جای آن «محمد بنعبدالله» نوشته شود، قبول فرمود[xi] (یعقوبى، بیتا: 2/ 54؛ طبری، 1387: 5/ 634؛ ابنکثیر دمشقى، 1407: 4/ 168).
ثانیاً بنا بر آیه 35 نساء، حاکم باید برای اصلاح ناسازگاری زن و شوهر برای هر یک از دو طرف حَکَمی برگزیند (شهید ثانی، 1410: 5/ 429؛ نجفى، 1365: 31/ 211). امام7 با استدلال به این آیه فهماند که شامیان به امام7 اجازه انتخاب حَکم نداده بودند؛ بنابراین نباید بر حضرت خرده گرفته شود.
ثالثاً آن حضرت شرط کرده بود که حکمین با قرآن مخالفت نکنند (فاضل مقداد، 1422: 404). قاضی عبدالجبار معتزلی درباره استدلال امام علی7 از شیخ خود ابوعلى جُبّائی نقل میکند:
این اشکال خوارج به علی7 که برای دین خدا فاسقی (عمرو بنعاص) را حَکَم قرار داده است، وارد نیست؛ زیرا آن حضرت شرطش برای پذیرش حکمیت، حکمکردن بر اساس کتاب خداوند بود. پس بنا بر این نگاه میتوان گفت که امام اساساً فاسقی را حَکم قرار نداده است و استدلال آن حضرت به آیه 35 سوره نساء برای تبیین این مطالب است که اگر حکمین ــ به رغم ظالمبودنشان[xii]ــ اگر میان زن و شوهر به نیکی حُکم کنند، حکمیت آنان قابل پذیرش است و در باب امامت نیز ممتنع نیست، اگرچه ما میدانیم شایسته امامت کیست و این تعیین حَکم فقط برای از بین بردن شبهه برای دیگران است[xiii] (قاضى عبدالجبار، 1965: 20/ 111).
رابعاً سیفالدین آمدی در حالی امام علی7 را به تمکین از دشمنان و فاسقان متهم میکند و به ایشان میتازد که خود از پیروان اهل سنت است و آنان بر عدالت همه صحابه ــ که امیرمؤمنان7 از جمله آنان است ــ اجماع دارند (ابنصلاح، 1416: 176؛ ابنحجر عسقلانی، 1415: 1/22).
نقد برداشتهای نادرست از استدلال امام علی7 دانشمندان اسلامی از استدلال امام علی7 و به تبع ایشان، ابنعباس و امام باقر7 به آیه 35 سوره نساء برای دفع شبهه کلامی خوارج، بسیار بهره جستهاند و این استدلال در میان آثار کلامی و تفسیری آنان ــ بهخصوص دانشیان اهل سنت ــ منعکس شده است؛ چنانکه به هنگام تحلیل مباحث پیشین، به آنها استناد داده شد. موارد یادشده استشهاد صحیح به سیره امام علی7 در استدلال به آیه بود؛ اما برخی از متکلمان اشعری از آن تبیینی نادرست ارائه کردهاند. برای نمونه ابواسحاق شیرازى (476ق) در کتاب خود الإشارة إلى مذهب أهل الحق از استدلال امام علی7 قدیمبودن قرآن را استنباط کرده است. وی در کتابش مینویسد:
از جمله دلایل قدیم و ازلیبودن قرآن، روایتی است که از علی بنابیطالب7 نقل شده است که هنگام نارضایتی خوارج از حکمیت فرمود: «به خداوند سوگند، من مخلوق را حَکَم قرار ندادم، بلکه قرآن را حَکَم کردم (و اللّه ما حکمت مخلوقا و إنما حکمت القرآن)، خداوند متعال فرموده است: "وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها" (نساء: 35)؛ همچنین فرموده است: "یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ" (مائده: 95). زمانی که خداوند در خصوص اختلاف میان زن و شوهر و تعیین أرشی (تاوان) که ارزش آن نیم درهم است و مُحرِم باید بپردازد، به حَکَمیت فرمان داده است، درباره اختلاف میان دو گروه از مسلمانان حکمیت سزاوارتر و شایستهتر است». همه صحابه این سخن را شنیدند و کسی آن را رد نکرد؛ بنابراین سخن امام علی7 در قدیمبودن قرآن برای ما حجت است (شیرازى، 1425: 383ـ 384).
ابواسحاق شیرازى از پیروان اهل حدیث است و آنان معتقدند قرآن کلام خداوند و غیرمخلوق است (ان القرآن کلام اللّه غیر مخلوق) (اشعری، 1400: 292). بر اساس این باور، وی پنداشته است که مراد از واژه «مخلوق» در کلام امام7 «و اللّه ما حکمت مخلوقا» قرآن است و منظور امام7 این است که قرآنی که برای داوری میان شما قرار دادم، مخلوق و حادث نیست، بلکه قدیم و ازلی است.
این برداشت ابواسحاق شیرازى از سخن آن حضرت به دلیل باورمندی به قدیمبودن قرآن و توجهنکردن به خانواده حدیثی و غلفت از فضای صدور حدیث است. توضیح مطلب این است که خوارج اشکال کردند چرا امام علی7 مخلوق، یعنی انسان را حَکَم پذیرفته است. امام با جمله «و اللّه ما حکمت مخلوقا» فرمودند من مخلوق را حَکَم قرار ندادم، بلکه سخن خداوند را حَکَم نهادم؛ زیرا از حَکَمان خواسته بود آنچه حق و مراد خداوند است از قرآن دریابند و از دخالتدادن رأی شخصی و هوای نفس بپرهیزند. شاهد این سخن، گزارشهای دیگری است که در آنها آمده است. چون خوارج به حکمیت شبهه وارد کردند و گفتند: «حکم الرجال فی دین الله و الله سبحانه یقول: إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّه» (ابنابیالحدید، 1409: 10/ 251؛ شاطبى، 1420: 466؛ طبرسى، 1403: 1/ 187). امام7 در پاسخ فرمود: «أَمَّا قَوْلُکُمْ إِنِّی حَکَّمْتُ فِی دِینِ اللَّهِ الرِّجَالَ فَمَا حَکَّمْتُ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَکَّمْتُ کَلَامَ رَبِّیَ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ حَکَماً بَیْنَ أَهْلِهِ؛ این ادعای شما که مردم را در دین خدا، حَکَم قرار دادهام، (صحیح نیست)؛ زیرا من مردم را حَکَم قرار ندادم، بلکه سخن خداوندم را که آن را حَکَم میان اهلش قرار داده است، حَکَم کردم» (طبرسى، 1403: 1/ 188؛ مجلسی، 1403: 33/ 378).
در روایت بالا، به جای واژه «مخلوق»، «الرجال» آمده است. با توجه به آن کاملاً روشن میشود که منظور امام7 از واژه «مخلوق»، رأی و دخالت هوای نفس انسانی در تبیین حکم الهی است. گفتنی است به باور امامیه، قرآن حادث است و قدیم نیست. شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات مینویسد: «اعتقادنا فی القرآن... أنّ اللّه تعالى محدثه و منزله و حافظه و ربّه» (صدوق، 1414: 83).
نتیجهگیری از مطالبی که گذشت، نتایج زیر به دست میآید:
امام علی7 آیه 35 سوره نساء را ــ که در ارتباط با احکام خانواده است ــ برای نخستین بار در چالش سیاسی و اجتماعی ــ که به دنبال حکمیت نبرد صفین به وجود آمده بود ــ به کار بست. ایشان در مقام احتجاج با خوارج، با استدلال به آیه مزبور، سستی ادله آنان را نمایاند و با این سیره خود، روش فهم صحیح و دقیق از آیات قرآن را ــ که تفسیر قرآن به قرآن است ــ نشان داد.
خوارج با استدلال به آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» حکمیت را منحصر به خداوند میدانستند. امام علی7 و پس از ایشان، ابنعباس و امام باقر7 در مناظره با خوارج به آیه 35 سوره نساء تمسک جستند و با بهرهگیری از آن، نشان دادند: اولاً حصر حُکم در آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» به صورت اضافی و مجازی است؛ ثانیاً آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» عام است و با آیه 35 سوره نساء تخصیص میخورد؛ ثالثاً آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، از متشابهات قرآن است و باید به آیه 35 سوره نساء و امثال آن که از محکمات قرآناند ارجاع داد؛ رابعاً وقتی خداوند برای حل چالش مربوط به درون خانواده، تعیین حَکَم را بر عهده حاکم اسلامی نهاده است، به طریق اولی برای حل اختلافات سیاسی و اجتماعیِ دو گروه در جامعه اسلامی وجود حَکَم را تجویز کرده است؛ خامساً خوارج میان وضع حُکم و اجرای حُکم خلط کردهاند. بنابر آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، وضع حُکم فقط در قلمرو خداوند است؛ اما بر اساس آیه 35 سوره نساء، باید حاکمی باشد که حکم خداوند را در مرافعات تشخیص داده، جاری سازد.
امام علی7 و به تبع ایشان ابنعباس با استفاده از آیه گفتهشده، اشکال خوارج به عادلنبودن حَکمین را به این صورت پاسخ دادند که اولاً یکی از دو طرف تخاصم، بهظاهر مسلمان و در باطن نامسلمان بودند؛ بنابراین حَکمی را از خود برگزیدند؛ ثانیاً طرفین تخاصم از حاکم شرع ــ امام علی7ــ در تعیین حَکمین سر باز زدند؛ ثالثاً با وجود عادلنبودن حکمین، آنان موظف بودند به نیکی حُکم کنند.
متکلمان و مفسران اسلامی که غالباً نیز از اهل سنتاند، استدلال کلامی امام علی7 به آیه 35 سوره نساء را نیک دانسته و متأثر از سیره آن حضرت، آن را در احتجاجات خود با خوارج به کار بستهاند.
پینوشتها
[i]. و اگر از جدایى میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید، پس داورى از خانواده آن [شوهر] و داورى از خانواده آن [زن] تعیین کنید. اگر سرِ سازگارى دارند، خدا میانِ آن دو سازگارى خواهد داد. آرى، خدا داناى آگاه است.
[ii]. «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْه؛ از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید؛ اما من شما را از آن خبر مىدهم».
[iii]. و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را بزنید؛ پس اگر شما را اطاعت کردند، [دیگر] بر آنان هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید.
[iv]. در برخی از گزارشها این اشکالها سه مورد (ابنابیالحدید، 1409: 10/ 251؛ مجلسی، 1403: 33/ 421) و در برخی گزارشها، شش مورد بیان شده است (طبرسى، 1403: 1/ 187؛ مجلسی، 1403: 33/ 377-378)؛ البته با ضمیمهکردن گزارشها به یکدیگر، تعداد این اشکالها بیش از شش اشکال خواهد بود.
[v]. شیعه معتقد است که مخالفان امام علی7 فاسقاند: «مخالفوه [علی7] فسقة» (طوسی، 1407: 295).
[vi]. «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ».
[vii]. آمدن «ال جنس» بر واژه، عمومیت را میرساند. در این آیه «ال» بر سر اسم جنس «الحکم»آمده است؛ مانند «الْبَیْعَ» در آیه «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ» (بقره: 275) که به معنای «کلّ بیع» است (سیوطی، 1421: 1/ 631).
[viii]. «نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ...».
[ix]. "... فقال: لا یعدل عمرا و أبا موسى فقال لهم: قد قال اللّه تعالى: "فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها" أ رأیت لو کانت المرأة یهودیة قد اختارت حکومة أهلها و هم غیر عدول». این گزارش در جوامع حدیثی شیعه اینگونه آمده است که وقتی امام7 ابنعباس را برای شنیدن سخنان خوارج فرستاد، آنان شش اشکال راجع به حکمیت مطرح کردند. ابنعباس آنها را به آن حضرت منعکس کرد. یکی از آن اشکالها این است که چرا در دین خدا انسانها را حَکم قرار داده است. امام7 پاسخ میدهد: «من انسانها را حَکَم قرار ندادم، بلکه کلام خداوندگارم را حَکَم قرار دادم. خداوند انسانها را در خصوص پرندهای (که در حال احرام صید گردد) حَکَم قرار داده و فرموده است: "وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ" (مائده: 95). خون مسلمانان که باعظمتتر از خون پرنده است». خوارج گفتند: «حق با تو است» (طبرسى، 1403: 1/ 188؛ مجلسی، 1403: 33/ 378).
[x]. این باور مبتنی بر روایات فراوان شیعه و سنی است؛ برای نمونه اهل سنت از ابوهریره نقل کردهاند که پیامبر9 به علی7، حسن7، حسین7 و فاطمه8 نگریست و آنگاه فرمود: «أنا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم» (ابنحنبل، بیتا: 2/ 242؛ حاکم نیشابوری، بیتا: 3/ 149)، در مصادر روایی شیعه نیز از رسول خدا9 نقل شده است: «... إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی فَمَنْ حَارَبَهُ فَقَدْ حَارَبَنِی وَ أَسْخَطَ رَبِّی، ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً7 فَقَالَ: یَا عَلِیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی»(طوسی، 1414: 364؛ فرات کوفى، 1410: 477).
[xi]. امام علی7 در احتجاجات خود با خوارج به این سیره نبوی9 در صلح حدیبیه اشاره فرمودند(یعقوبى، بیتا: 2/ 189).
[xii]. فقهای شیعه، در اینکه عدالت حَکَمین برای داوری میان زوجین شرط است یا خیر، اختلاف نظر دارند (شهید ثانی، 1413: 8/ 367؛ نجفى، 1365: 31/ 215).
[xiii]. «... فقال: لا یعدل عمرا و أبا موسى فقال لهم: قد قال اللّه تعالى: "فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها" أ رأیت لو کانت المرأة یهودیة قد اختارت حکومة أهلها و هم غیر عدول». این گزارش در جوامع حدیثی شیعه اینگونه آمده است که وقتی امام7 ابنعباس را برای شنیدن سخنان آنان فرستاد، آنان شش اشکال راجع به حکمیت مطرح کردند. ابنعباس آنها را به آن حضرت منعکس کرد. یکی از آنها این است که چرا در دین خدا انسانها را حَکَم قرار داده است. امام7 پاسخ داد: «من انسانها را حَکَم قرار ندادم، بلکه کلام خداوندگارم را حَکَم قرار دادم. خداوند انسانها را در خصوص پرندهای (که در حال احرام صید گردد) حَکم قرار داده و فرموده است: "وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ"(مائده: 95)، خون مسلمانان که با عظمتتر از خون پرنده است». خوارج گفتند: «حق با تو است» (طبرسى، 1403: 1/ 188؛ مجلسی، 1403: 33/ 378).
منابع قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
ابنأبیالحدید، عبدالحمید بنهبة الله (1409ق)، شرح نهج البلاغة، قم: کتابخانه آیتالله المرعشی النجفی.
ابنجوزى، عبدالرحمن بنعلى (1422ق)، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت: دارالکتاب العربی.
ابنحجر عسقلانی، شهابالدین أحمد بنعلی(1415ق)، الإصابة فی تمییز الصحابه، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنحنبل، أحمد بنمحمد بنحنبل شیبانی (بیتا)، المسند، بیروت: دار صادر.
ابنشهر آشوب، محمد بنعلى(1379ق)، مناقب آل أبی طالب7، قم: علامه.
ابنصلاح، عثمان بنعبدالرحمن شهرزوری (1416)، مقدمة ابنالصلاح، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابنعربی، محمد بنعبدالله (بیتا)، أحکام القرآن، [بیجا]: [بینا].
ابنعطیه اندلسى، عبدالحق بنغالب (1422ق)، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابنقتیبة دینورى، ابومحمد عبدالله بنمسلم (1410ق)، الامامة و السیاسة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالأضواء.
ابنقدامه، عبدالله بناحمد (بیتا)، المغنی، بیروت: دارالکتاب العربی.
ابنکثیر دمشقى، ابوالفداء إسماعیل بنعمر(1408ق)، البدایة و النهایة، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
اسکافى، ابوجعفر(1402ق)، المعیار و الموازنة، تحقیق: محمدباقر محمودی، [بیجا]: [بینا].
اشعری، علی بناسماعیل (1400ق)، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، آلمان: فرانس شتاینر.
آمدى، سیف الدین(1423ق)، أبکار الأفکار فی أصول الدین، قاهره: دارالکتب.
بحرانى، میثم بنعلی بنمیثم (1417ق)، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، قم: مجمع الفکر الإسلامی.
بغدادی، عبدالقاهر (1408ق)، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، بیروت: دار الجیل ـ دارالآفاق.
بغدادی، عبدالقاهر (1992م)، الملل والنحل، تحقیق: بئر نصری، بیروت: دارالمشرق.
بلاذری، أحمد بنیحیى بنجابر (1959م)، انساب الأشراف، مصر: دارالمعارف.
بیهقی، أحمد بنحسین (بیتا)، السنن الکبرى، [بیجا]: دارالفکر.
ثقفى، ابراهیم بنمحمد بنسعید بنهلال (1395ق)، الغارات، تهران: انجمن آثار ملى.
جوادی آملی، عبدالله،(1389)، تسنیم، قم: اسراء.
جوهری، اسماعیل بنحماد (1407ق)، الصحاح، بیروت: دارالعلم للملایین.
حاکم نیشابوری، محمد بنعبدالله (بیتا)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالفکر.
دینوری، احمد بنداود (1368)، الأخبار الطوال، قم: منشورات الرضی.
سجادى، سید جعفر(1373)، فرهنگ معارف اسلامى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
سید رضی، محمد بنحسین (1378)، نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
سید رضی، محمد بنحسین (1414ق)، نهج البلاغه، شرح: صبحی صالح، محقق: فیضالاسلام، قم: هجرت.
سیوطی، جلال الدین (1421ق)، الإتقان فی علوم القرآن، بیروت، دار الکتاب العربى.
شاطبى، ابواسحاق (1420)، الاعتصام فی أهل البدع و الضلالات، بیروت: دارالمعرفة.
شافعی، محمد بنادریس (1403ق)، کتاب الأم، بیروت، دارالفکر.
شوکانی، محمد بنعلی (بیتا)، فتح القدیر، [بیجا]: عالم الکتب.
شهرستانی، محمد بنعبدالکریم (1364)، الملل و النحل، قم: الشریف الرضی.
شهید ثانی، زینالدین بنعلی عاملی (1410ق)، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، قم: مطبعة أمیر.
شهید ثانی، زینالدین بنعلی عاملی (1413ق)، مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیة.
شیرازى، ابواسحاق (1425ق)، الإشارة إلى مذهب أهل الحق، بیروت: دارالکتب العلمیة.
صدوق، محمد بنعلی بنبابویه (1378ق)، عیون أخبار الرضا7، تهران: نشر جهان.
صدوق، محمد بنعلی بنبابویه (1414ق)، اعتقادات الإمامیه، قم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
صفار، محمد بنحسن(1404ق)، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد9، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
طبرسى، احمد بنعلى (1403ق)، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: نشر مرتضى.
طبرسى، فضل بنحسن (1372)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
طبری، محمد بنجریر (1387)، تاریخ الطبری (تاریخ الامم والملوک)، بیروت: دارالتراث.
طوسی، محمد بنحسن (بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
طوسی، نصیرالدین محمد بنمحمد بنحسن (1407ق)، تجرید الاعتقاد، قم: دفتر تبلیغات اسلامى
فاضل مقداد، مقداد بنعبدالله (1422)، اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
فخر رازى، محمد بنعمر(1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
فرات کوفى، فرات بنابراهیم (1410)، تفسیر فرات الکوفی، تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی.
قاسمى، محمد جمالالدین (1418ق)، محاسن التاویل، بیروت: دار الکتب العلمیه.
قاضى عبدالجبار، عبدالجبار بناحمد بنعبدالجبار (1965م)، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، قاهره: الدارالمصریة.
قرطبی، محمد بناحمد (1364ش)، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
مجلسی، محمدباقر(1403ق)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت: مؤسسة الوفاء.
محقق حلی، نجمالدین جعفر بنحسن (1409ق)، شرائع الإسلام، بیروت: مؤسسة الوفاء.
مسکویه، ابوعلى مسکویه الرازى (1379ش)، تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامى، تهران: سروش.
مشکور، محمدجواد(1372)، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد: آستان قدس رضوى.
مفید، محمد بنمحمد (1414)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، بیروت: دار المفید.
مکارم شیرازى، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
مَلَطی، ابنعبدالرحمن(1413)، التنبیه و الرد على أهل الأهواء و البدع، قاهره: مکتبة مدبولی.
منقری، نصر بنمزاحم (1404ق)، وقعة صفین، محقق: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
موسوی خمینی، سیدروحالله (1390)، تحریر الوسیلة، قم: مؤسسة مطبوعاتی إسماعیلیان.
نجفى، محمدحسن بنباقر (1365ش)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
نووی، محیالدین بنشرف(بیتا)، المجموع شرح المهذب، بیروت: دارالفکر.
یعقوبى، احمد بنابىیعقوب (بیتا)، تاریخ الیعقوبى، بیروت: دار صادر.
نویسنده
رسول محمدجعفری عضو هیأت علمی گرروه علوم قران و حدیث/دانشگاه شاهد