چکيده
«تأويلگرايي» و «تفسير به رأي» نسبت به آموزههاي اسلامي، از کژانديشيهايي است كه دامنگير برخي از فرقهها و جريانهاي انحرافي شده است.
«قيامت» در قرآن كريم و آموزههاي مسلمانان، مفهوم روشني دارد. از اينرو، در اين زمينه شك و شبههاي براي قريب به اتفاق آنان وجود ندارد.
در دو سده اخير، با پيدايش دو جريان بابيت و بهائيت، ادعاهاي نادرستي مطرح گرديده كه تأويل آموزه «قيامت موعود» مسلمانان از رستاخيز و جهان پس از مرگ؛ به معناي «قيام قائم» و نسخ شريعت گذشته و ظهور دين جديد؛ يكي از آنهاست.
نوشتار حاضر با روش پژوهش توصيفي – تحليلي از طريق جمعآوري اطلاعات كتابخانهاي به طرح اين ديدگاه پرداخته و سپس آن را مورد تحليل و نقد قرار داده است. نتايج حاكي از آن است كه نه تنها هيچ دليل عقلي و نقلي بر تأويل قيامت به قيامت قائم نيست، بلكه با مدعيّات اين فرقهها در تناقض است.
مقدمه
بابيت و بهائيت، آموزه قيامت را غير از آموزه جهان پس از مرگ ميدانند. آنان جهان پس از مرگ را روحاني ميخوانند و با تأويل معناي قيامت موعود، از اين آموزه الاهي نگاهي باطني و تفسيري تأويلي دارند که برگرفته از جريانهاي باطني پيش از آنان (همچون جريانهاي اسماعيليه، حروفيه و نقطويه) است.
آنان «قيامت» را به معناي «قيام قائم» دانسته و با نگرشي باطني، علائم آن را به امور معنوي، همچون نسخ شريعت گذشته در پي ظهور شريعت جديد، تطبيق ميكنند و «روز قيامت» را روز بعثت و قيام قائم جديد ميدانند و در ادعاهاي خود از امي بودن تأويلگران بابي و بهائي سخن ميگويند تا بداعت و تازگي را به مخاطب القا کنند؛ ليكن بر اساس شواهد بسياري که وجود دارد، سران بابيت و بهائيت از ديگر جريانهاي انحرافي پيش از خود الگوگرفته و برخي آثار پژوهشي نيز به اين موضوع پرداختهاند: نويسنده «فرقه اسماعيليه»، از تأثير اسماعيليه بر بهائيت مينويسد (هاجسن، 1387: ص378)؛ «دانشنامه جهان اسلام»، گرايش نقطويان به بابيت و ياريرساندن به عليمحمد شيرازي را در دينسازي گزارش ميكند (رضازاده لنگرودي، 1379: ص652) و صاحب «حروفيه» نيز از قرائن الگوگيري بابيت از حروفيه و نقطويه پرده برميدارد (خياوي، 1379: ص21) و پژوهشگر مقاله «بررسي و تحليلي بر پيشينهشناسي بابيت و بهائيت علي محمد باب و رابطه آن با جريانهاي باطني»؛ از شباهتها، تجانسها و اقدامات همساني مينويسد كه ميان ادعاهاي عليمحمّد شيرازي و مدعيان پيش از او وجود دارد (پرهيزگار، 1395: ص117- 143). وي همچنين در مقاله «پيشينه شناسي و نقد گرايشهاي باطني بابيت و بهائيت»، ديرينه جهانبيني باطني سران بابيت و بهائيت در جريانهاي باطني پيش از آنان را بيان ميكند (همان، 1396: ص151-170).
اين نوشتار پس از گزارش مواردي از تأويلگراييهاي دو جريان بابيت و بهائيت در موضوع «قيامت»؛ پيشينه اين موضوع را بيان كرده و به تحليل و نقد آن ميپردازد.
- مفهوم شناسي
در اين بخش، مفاهيم اصلي مقاله به اختصار توضيح داده ميشود:
1ـ1. قيامت موعود
«قيامت»، بنابر آموزههاي اسلامي، نام روزي است که همه انسانها به خواست خدا براي محاسبه اعمالي که در دنيا انجام دادهاند در پيشگاه خداوند جمع ميشوند. قرآن کريم از قيامت به واقعه بزرگ تعبير کرده است:
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة؛ هنگامي كه واقعه عظيم ]قيامت[ واقع شود، هيچ كس نميتواند آن را انكار كند (واقعه: 1 و 2).
راز نامگذاري آن روز موعود به «قيامت»، اين است که مردم در اين روز دفعتاً قيام خواهند کرد: يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمين؛ روزي كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان ميايستند (مطففين: 6). لحظه و ساعت رستاخيز برپا خواهد شد: وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ آن روز كه قيامت برپا ميشود (روم: 12، 14و 55) و روزي است که روح و فرشتگاه برپا خواهند ايستاد: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا؛ روزي كه روح و ملائكه در يك صف ميايستند (نبأ: 38). و حساب خلايق برپا خواهد شد: يَوْمَ يَقُومُ الْحِساب؛ در آن روز كه حساب برپا ميشود (ابراهيم:41). در آستانه قيامت، حوادثي رخ ميدهد که به «أشراط الساعة»؛ يعني نشانههاي قيامت موسوم است (جوادي آملي، 1390: ج 4، ص275 – 285).
کسي جز خداي سبحان از زمان فرارسيدن روز قيامت اطلاع ندارد. از اينرو، فرارسيدن قيامت، ناگهاني است؛ به گونهاي که بسياري در غفلت به سر ميبرند:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛ درباره قيامت از تو ميپرسند كه در چه وقت واقع ميشود؛ بگو: واقعهاي بس عظيم در آسمانها و زمين است و فقط پروردگار ميداند و جز او كسي وقتش را نميداند و به طور ناگهان ميآيد. چنان از تو ميپرسند كه گويي از وقوع آن خبر داري، بگو: علم آن نزد خداست، ولي بيشتر مردم نميدانند (اعراف: 187).
عدم آگاهي از زمان وقوع رستاخيز، در کنار ناگهانيبودنش و با توجه به عظمتش سبب ميشود هيچگاه مردم قيامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند و به اين ترتيب، خود را براي نجات در آن آماده سازند. اين عدم آگاهي بر تربيت نفوس و توجه آنان به مسئوليتها و پرهيز از گناه اثر مثبت و روشني خواهد داشت (مکارم شيرازي، 1374: ج7، ص43).
بر اساس آيات قرآن، همه مردگان در روز قيامت، يكباره و ناگهاني، با قدرت پروردگار زنده ميشوند؛ از قبرها بيرون آمده، در صحراي محشر جمع ميشوند و به حساب آنان رسيدگي ميشود. مكان حضور و حسابرسي آنان در فضايي است که واقعيت آن چندان براي ما روشن نيست؛ ولي بر اساس آيات قرآن کريم، که آسمان و زمين در آن زمان تغيير ميکند؛ فضايي ديگر (که بنابر برخي ديدگاهها، غير مادي است) ايجاد ميشود که قيامت در آن تشکيل ميشود و مخلوقات در محضر الاهي حاضر ميشوند. قرآن کريم به اين تبديل زمين و آسمان بدين صورت اشاره کرده است:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّموَاتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ؛ در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها (به آسمانهاي ديگري) تبديل ميشوند و آنان در پيشگاه خداي واحد قهار ظاهر ميگردند (ابراهيم: 48).
قرآن کريم دو اندازه براي روز قيامت بيان ميفرمايد:
هزار سال: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون؛ امور اين جهان را از آسمان سوي زمين تدبير ميكند؛ سپس در روزي كه مقدار آن هزار سال از سالهايي است كه شما ميشمريد سوي او بالا ميرود (سجده: 5)؛ و پنجاه هزار سال: تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ؛ فرشتگان و روح سوي او عروج ميكنند، در روزي كه مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج: 4).
بر اساس روايتي از امام صادق قيامت، پنجاه موقف و ايستگاه دارد که عبور از هر موقف، هزار سال طول ميکشد:
فَإِنَّ فِي الْقِيَامَةِ خَمْسِينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلُ أَلْفِ سَنَة؛ قيامت پنجاه موقف است که هر موقفي همانند هزار سال است (مفيد، 1413: ص275).
رخدادهاي فراواني براي قيامت بيان شده است که دو نفخ صور از جمله آنهاست: يکي سبب مرگ همه انسانها ميشود و ديگري سبب زنده و برانگيختهشدن آنان ميگردد:
وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُون؛ و در «صور» دميده ميشود. پس همه كساني كه در آسمانها و زمينند، ميميرند؛ مگر كساني كه خدا بخواهد. بار ديگر در«صور» دميده ميشود؛ ناگهان همگي به پا ميخيزند و در انتظار ]حساب و جزا[ هستند (زمر: 68).
2ـ1. قيام قائم
«قيام قائم» يا «قيام مظهر ظهور»، تعابيري است که در آثار بهائيت براي تأويل آموزه قيامت به کار ميرود و مرادشان اين است که با ظهور هر پيامبري، قيامت دين قبل اتفاق ميافتد:
مراد از يوم قيامت، يوم ظهور شجره حقيقت است (شيرازي، بيتا: ص30 - 31).
بنابراين، بهائيان ظهور هر پيامبر را به قيامت تعبير ميکنند و نشانههاي آن را نيز به حوادث دوران هر پيامبر مربوط ميدانند؛ يعني قيامت دين حضرت مسيح با ظهور حضرت محمّد به وقوع پيوست (بينا، 1388: ص55 و 56).
3ـ1. تأويل
«تأويل» از «أَول»، به معناي رجوع است و تأويل متشابه، مرجعي است كه به آن رجوع ميشود و تأويل قرآن، مأخذي است كه معارف قرآن از آن گرفته ميشود. تأويل از امور خارجي و عيني است، نه از مفاهيمي كه مدلول لفظ هستند... هيچ دليلي وجود ندارد كه تأويلي اطلاق شود و مراد از آن، معناي مخالف با ظاهر باشد (علامه طباطبائي، 1402: ج3، ص27 و 31). روشن است كه در تأويل، سخن از تعيين مرجع معناي لفظ و مشخص كردن مراد و مقصود است؛ زيرا هر گاه مراد، مخفي باشد و ظاهر لفظ هيچ بر آن دلالت نكند، به آگاهي از مقصود نياز است كه جز خدا و راسخان در علم، آن را نميدانند (المصطفوي، 1395: ج 1، ص 161 - 162)؛ همانگونه كه خداي سبحان ميفرمايد:
وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم؛ در حالي كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نميدانند (آلعمران: 7).
بنابراين، تأويل از سنخ تفسير نيست؛ زيرا تفسير خواه ظاهر يا باطن، با لفظ و مفهوم سر و كار دارد؛ ولي تأويل از نوع لفظ و مفهوم نيست؛ همانگونه كه معبّر از دلالت الفاظ گوياي رؤيا، هرگز نميتواند به تعبير دست يابد و بايد با عبور از لفظ به اصل آن برسد. بر اين اساس، تأويل قرآن همان مصاديق خارجي آيات است و مصداق را با لفظ نميتوان مشخص كرد. ازاينرو، كلّ قرآن داراي تأويل است و تأويل هر بخشي با همان بخش متناسب است. براي نمونه تأويل آيات قيامت، بروز خارجي قيامت و مواقف آن است. اين ديدگاه از آن جهت كه تأويل را حقيقت خارجي ميداند، حق است؛ ولي نميتوان ملتزم شد كه تأويل همان مصاديق آيات است؛ همانند تأويل پيشگوييها و حوادث آينده؛ زيرا شأن تأويل چنان والاست كه جز خدا يا خدا و راسخان در علم آن را نميدانند؛ با آن كه حوادث آينده را بسياري ميبينند و ظهور عيني قيامت را نيز هر كسي در ظرف آن خواهد فهميد.
برخي تأويل را به معناي حمل لفظ بر معناي خلاف ظاهر ميدانند؛ آن گونه كه از ظاهر آن فهميده نشود. نقد و بيپايگي اين معنا درباره قرآن حكيم روشن است؛ زيرا:
الف) ادعاي قرآن كريم آن است كه كلام خداست؛ وگرنه اختلافات فراواني در آن يافت ميشد. اگر قرآن براي مردم قابل فهم نباشد، چگونه آن را بررسي كنند تا هماهنگي يا عدم هماهنگي آن روشن گردد.
ب) اگر معناي قرآن مجيد براي همگان مفهوم نباشد، تحدّي و هماورد طلبي معنا پيدا نميكند.
ج) چنانچه تأويل به معناي خلاف ظاهر باشد، تأويلها با يكديگر يا تأويل قرآن با تنزيل آن، ناهماهنگ خواهد بود و اين ناسازگاري دليل اين ادعا ميشود كه قرآن - معاذ الله- كلام خدا نيست و در نتيجه براي تشخيص درستي يا نادرستي اين احتمال نيز راهي وجود ندارد. بر اين اساس نيز تحدي قرآن ناتمام است و تنها عالمان به تأويل توان فهم انسجام قرآن يا اختلاف آن را دارند؛ در حاليكه قرآن حكيم چنين انحصاري را بر نميتابد:
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا؛ آيا درباره قرآن نميانديشند؟ اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مييافتند (نساء: 82؛ نك: جوادي آملي، 1387: ج 12، ص164 – 168).
4ـ1. بابيت
«بابيت» فرقهاي است که در سال 1260 هجري با ادعاي عليمحمّد شيرازي پديدار شد. وي در مکتبخانه شيخ عابد دروس مقدماتي را خواند (فيضي، 1987: ص85). در سال 1257هجري به حوزه درس کاظم رشتي رفت (فاضل مازندراني، بيتا: 132، ج 3، ص97)؛ 25 ساله بود (افندي، 1988: ص19) که با مرگ کاظم رشتي ادعاي جانشيني او را (رکن رابع يا بابيت) کرد (اشراق خاوري، 1981: ص119) و در سال 1266هجري در تبريز اعدام شد. وي نزد بهائيان به «نقطه اولي»، «رب اعلي»، «باب الله الاکرم» شهرت دارد (فيضي، 1987: ص64).
5 ـ1. بهائيت
«بهائيت» فرقهاي است که با ادعاي «من يظهره اللهي» حسينعلي نوري پديدار شد (جورابچي، بيتا: ص167). وي در سال 1260هجري. بهوسيله حسين بشرويي به عليمحمّد شيرازي پيوست (فيضي، 1990: ص22). پس از اعدام عليمحمّد، جانشيني برادر کوچک خود، يحيي نوري (صبح ازل) را پذيرفت؛ ليکن يک سال پس از تبعيد به عراق، با او مخالفت کرد (همان: ص100 - 103). 46 ساله بود که در بهار 1279هجري دعوت پنهاني خود را آغاز کرد و خود را موعود بيان (من يظهره الله) و موعود همه کتابهاي آسماني و ظهور کلي الاهي خواند (جورابچي، بيتا: ص167) و 4 ماه بعد، ادعاي «من يظهره اللهي» خود را در ادرنه آشکار ساخت. در كنار ادعاي نبوت، از الوهيت خود نيز سخن گفت. وي 76 ساله بود که در 2 ذيقعده 1309هجري بر اثر اسهال خوني از دنيا رفت و در عکاي فلسطين دفن شد (فيضي، 1990: ص243). قبرش، قبله بهائيان است و پيروانش او را «بهاءالله» يا «جمال مبارک» ميخوانند.
- ديدگاههاي تأويلي قيامت به قيام قائم
در اين بخش ادعاهاي سران بابيت و بهائيت در تأويل آموزه «قيامت» به «قيام قائم» گزارش ميشود که فرجام آن، نفي قيامت و معاد موعود قرآن است:
1ـ 2. بابيت
عليمحمّد شيرازي با موهوم خواندن رستاخيز اسلامي، برانگيخته شدن از قبر را نفي كرده و «قيامت موعود قرآن» را به معناي بعثت افراد جديد براي نبوت ميداند:
مراد از يوم قيامت، يوم ظهور شجره حقيقت است و مشاهده نميشود که احدي از شيعه يوم قيامت را فهميده باشد، بلکه همه موهوماً امري را توهم نموده که عند الله حقيقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقيقت، مقصود از يوم قيامت است؛ اين است که از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان به هر اسم الي حين غروب آن يوم قيامت است. مثلاً از يوم بعثت عيسي تا يوم عروج آن، قيامت موسي بود که ظهور الله در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقيقت که جزا داد هر کس مؤمن به موسي بود به قول خود و هر کس مؤمن نبود، جزا داد به قول خود؛ زيرا که ما شهد الله در آن زمان ما شهد الله في الانجيل بود و بعد از يوم بعثت رسول الله تا يوم عروج آن، قيامت عيسي بود که شجره حقيقت در هيکل محمّديه و جزا داد هر کس مؤمن به عيسي بود و عذاب فرمود به قول خود، هر کس که مؤمن به آن نبود و از حين ظهور شجره بيان الي ما يغرب قيامت رسول الله هست که در قرآن خداوند وعده فرموده که اول آن بعد از دو ساعت و يازده دقيقه از شب پنجم جمادي الاولي سنه هزار و دويست و شصت که هزار و دويست و هفتاد بعثت ميشود؛ اول يوم قيامت قرآن بود و الي غروب شجره حقيقت قيامت قرآن است؛ زيرا که شيء تا به مقام کمال نرسد، قيامت اون نميشود (شيرازي، بيتا: ص30 و 31).
وي درباره قيامت و برانگيخته شدن مردگان مينويسد:
ملخص اين باب آنکه کل را خدا خلق فرموده به آنچه در کتاب خود نازل فرموده از ارواح عليين که متعلق به حروف آنهاست و دون آنها که متعلق به حروف آنهاست و هر شيئي که اطلاق شيئيت بر او شود؛ در يوم قيامت مبعوث ميگردد و بعث هر شيئي به ذکر من يظهره الله است در آن روز، زيرا که خلق آن شي هم در اول به ذکر او بوده، اگرچه در ظهور قبل او بوده؛ مثلاً اين فنجان و نعلبکي بلور که الآن بين يدي الله گذارده، در يوم قيامت مبعوث ميشود به کينونت و ذاتيت و نفسانيت و انيت در وقتيکه شجره حقيقت تنطق فرمايد که اين فنجان و نعلبکي به عينه اوست در هر فنجان و نعلبکي که حکم شود اون ميشود. چنانكه قبل وجود او به قول نقطه بيان بوده، مثل در حد جماد زده شد تا در کل عوالم کل درک نمايند. مثلاً در اين کور حروف حي قرار داده به قول خود، در آن قيامت از هر نفسي که بخواهد اين حروف را مبعوث ميفرمايد به قول خود ... بعث هيچ نفسي از نفس ميت نميشود که از قبر ترابي بيرون آيد، بلکه بعث کل از انفس احياي آن زمان ميگردد؛ اگر از عليين است، از مؤمنين و اگر از دون عليين است، از دون آن (همان، ص46 و 47).
2 ـ 2. بهائيت
حسينعلي نوري به تقليد از عليمحمّد شيرازي، بر اساس تفسير او از قيامت، اين آموزه الاهي را تأويل برده و پيدايش خود را قيامت اهل بيان معرفي ميکند:
قدري تفکر نما که چقدر توهمات در ما بين ملأ فرقان بود از ظهور قائم و ظهور قيامت و ظهور ساعت و بعد از ظهور نقطه اولي روح ما سواه فداه معلوم شد که جميع خاطي بودهاند و به قطرهاي از علم مشروب نه (نوري، 2008: ص165).
او عليمحمّد شيرازي را «نفخ صوري» ميخواند كه قرآن كريم از آن سخن گفته است: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعيد وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ (ق: 20 و 21):
ملاحظه فرماييد چقدر بي ادراک و تميزند. نفخه محمّديّه را که به اين صريحي ميفرمايد، ادراک نميکنند و از افاضه اين نقره الاهي خود را محروم ميکنند و منتظر صور اسرافيل ميشوند که يکي از عباد اوست با اينکه تحقّق وجود اسرافيل و امثال او به بيان خود آن حضرت شده (نوري، 1998: ص75).
حسين علي نوري در بحثهاي مربوط به قيامت، چيزي بر ادعاهاي عليمحمّد شيرازي نيفزوده و كلام او را تکرار ميکند. قيامت قرآني از ديدگاه حسين علي نوري چيزي جز قيام مظهر ذات خدا (عليمحمّد شيرازي) سپس خودش نيست. ازاينرو مينويسد:
قيامت هم به دلايل واضحه ثابت و محقق شد که مقصود، قيام مظهر اوست بر امر او (همان، 1996: ص132).
وي دميدن در صور را به معناي بعثت پيامبران دانسته و حشر و قيامت را به قيام آنان تأويل ميکند:
مقصود از صور، صور محمّدي است که بر همه ممکنات دميده شد و قيامت، قيام آن حضرت ]عليمحمد شيرازي[ بود. بر امر الاهي و غافلين که در قبور اجساد مرده بودند، همه را به خلعت جديده ايمانيه مخلّع فرمود و به حيات تازه بديعه زنده نمود. اين است وقتيکه آن جمال احديه اراده فرمود که رمزي از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قيامت اظهار فرمايد جبرئيل وحي اين آيه آورد: فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتي هُوَ قُلْ عَسي أَنْ يَكُونَ قَريبا (اسرا: 51)؛ يعني زود است اين گمراهان وادي ضلالت سرهاي خود را از روي استهزا حرکت ميدهند و ميگويند: چه زمان خواهد اين امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شايد اينکه نزديک باشد. تلويح همين يک آيه مردم را کافي است، اگر به نظر دقيق ملاحظه نمايند. سبحان اللّه، چقدر آن قوم از سبل حقّ دور بودند! با اينکه قيامت به قيام آن حضرت قائم بود و علامات و انوار او همه ارض را احاطه نموده بود؛ مع ذلک سخريّه مينمودند و معتکف بودند به تماثيلي که علماي عصر به افکار عاطل باطل جستهاند و از شمس عنايت ربّانيّه و امطار رحمت سبحانيّه غافل گشتهاند. بلي، جُعَل از روائح قدس ازل محروم است و خفّاش از تجلّي آفتاب جهانتاب در گريز (نوري، 1998: ص76 و 77).
او در جاي ديگر مينويسد:
اي رو آورنده بهسوي انوار من! اوهام و خرافات ساکنين زمين را فراگرفته و آنان را از توجه به افق يقين] = منظور خود حسينعلي است[ و از توجه به اشراق و ظهورات و انوار او بازداشته. با گمانهاي بياساس، از قيوم ]حسينعلي[ محروم شدهاند و از روي هوا و هوس سخن ميرانند و نميفهمند. بعضي از آنان ميگويند: آيا آيات نازل شده؟ بگو: بلي، سوگند به خداي آسمانها و بعضي ميگويند: آيا ساعتي ] از اسامي قيامت[ فرا رسيده؟ بگو: و تمام شده. قسم به خداي اظهار کننده دليلها، حاقه ]از اسامي قيامت[ آمده و حق هم با دليل و برهان رسيده است. ساهره ]از = اسامي قيامت[ ظاهر گشت؛ درحاليکه مردم در اضطراب و پريشاني بودند. زلزلهها ]که از علائم قيامت است[ رخ داد و مردم از ترس و خوف خداي مقتدر جبار، زاري و مويه کردند. بگو: فريادکننده فرياد کرد: امروز سلطنت و فرمانروايي متعلق به خداست و بس. برخي پرسيدند: آيا طامه ]از اسامي قيامت[ پايان يافت؟ بگو: آري، قسم به خداي رب الارباب، و آيا قيامت قيام نمود؟ بگو: آري، سوگند به خداي قيوم و ملکوت آيات، آيا مردم را از خوف و خشيت به خاک افتاده ميبيني؟ بگو: آري، قسم به خداي اعلا و ابهي (همان، بيتا: ص67 و 68).
حسين علي نوري قيامت را به معناي قيام «قائم» دانسته و چنين استدلال ميكند:
آيا روايت مشهور را نشنيدهايد كه ميفرمايد: «اذا قام القائم قامت القيامة» و همچنين ائمه هدا و انوار لاتطفي آيه هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ (بقره: 210)؛ را به حضرت قائم و ظهور او تفسير نمودهاند؟ پس برادر! معني قيامت را ادراك نما و گوش از حرفهاي اين مردم مردود پاك فرما (ايقان، 1998: ص112).
وي در جاي ديگر آورده است:
قل يا قوم قد أتي يوم القيام قوموا عن مقاعدکم و سبّحوا بحمد ربّکم العليم الحکيم لعمري لو تجد عرف بياني و تسمع باذن القلب ندائي تقوم علي خدمة الامر علي شأن لا تمنعک جنود العالم و لا مدافع الّذين غفلوا عن اللّه مالک يوم الدّين قد ارتفعت الصّيحة و اتت السّاعة و ظهرت القارعة ولکنّ القوم في حجاب غليظ (نوري، 1381: ج 2، ص32 و 33).
حسينعلي نوري انفجارهاي آسماني پيش از رستاخيز را به منسوخ شدن اديان تأويل کرده و مينويسد:
تفطر سماء را که از علائم ساعت و قيامت است، ادراک نما. اين است که ميفرمايد: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت (انفطار: 1). مقصود، سماي اديان است که در هر ظهور مرتفع و به ظهور بعد شکافته ميگردد؛ يعني باطل و منسوخ ميشود (همان، 1998: ص29).
اشراق خاوري در بيان اين ديدگاه حسين علي نوري مينويسد:
جمال اقدس ابهي ]حسين علي نوري[ جل كبريائه، بعد از تفسير سماء به معاني مختلفه و از آن جمله به اديان و شرايع الاهيه در كتاب ايقان مبارك، آيه إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت (انفطار: 1) را ذكر فرمودهاند و متذكر شدهاند كه مقصود از شكافته شدن آسمان، منسوخ شدن شريعت قبل بر اثر ظهور مظهر امر الله و ارتقاي سماي شريعت جديده است؛ وگرنه آسماني به آن معني كه مفسرين اسلام فرمودهاند، وجود ندارد تا شكافته شود (اشراق خاوري، بيتا: 127ب، ج 4، ص1487).
اشراق خاوري (نويسنده و مبلغ بهائيت) با آوردن عنوان «علائم قيامت موهوم كه خود تعقل نمودهاند»؛ عقايد پيروان اديان آسماني درباره قيامت را موهوم خوانده و مينويسد:
اينك حسب الوعده، شرحي را درباره معتقدات ملل و طوايف و پيروان اديان از قبيل يهود، مسيحيان و مسلمين، از سني و شيعه و عقايد حكما و فلاسفه و محققين و عرفا مينگارم و اين جمله براي مزيد اطلاع ياران الاهي است كه ببينند ساير طوايف و اقوام چه عقايدي درباره قيامت موهوم كه خود تعقل نمودهاند؛ ابراز كردهاند (همان: ج2، ص1024).
او در جاي ديگري مينويسد:
و لكن در اين امر عظيم (بهائيت) جميع اين معتقدات مردود است» (همان: ج 4، ص1891).
اشراق خاوري از رخداد قيامت نيز در فاصله ميان عليمحمّد شيرازي و حسينعلي نوري خبر ميدهد:
نفوسي که خود مقرّ و معترفاند آن پنجاه هزار سال در يک طرفة العين گذشت و وقايع عظيم قيامت تحقق يافت، انکار ميکنند که نميشود عدد مستغاث نوزده سال منقضي شود (همان؛ 128ب، ص383).
ديگر مبلغان بهايي نيز با تأويل آيات معاد، مدعي دلالت آنها بر پيدايش عليمحمّد و حسينعلي شدهاند. ازاينرو اسلمنت (نويسنده و مبلغ آمريکايي بهائيت) دراينباره مينويسد:
قسمت مهمّي از تعاليم حضرت باب در تفسير و تشريح معاني قيامت و يوم الجزا و بهشت و دوزخ است. بنا به گفته ايشان، مقصود از قيامت، ظهور مظهر جديد شمس حقيقت است. قيام اموات عبارت از بيداري و انتباه روحاني نفوسي است که در قبور جهل و ناداني و غفلت و ضلالت به خواب رفتهاند. يوم الجزا، يوم ظهور مظهر جديد است که به سبب ايمان يا انکار آن، اغنام از ساير بهائم جدا شوند؛ زيرا اغنام حقيقي نداي شبان مهربان را ميشناسند و از پي او روان ميگردند... و به وضوح تصريح گشته که اين مصطلحات غير از اين، معناي ديگر ندارد و مفاهيم عامّه از قيام مردگان با جسد عنصري و بهشت و دوزخ و امثال آن، صرفاً ضربي از اوهام و تخيّلات است و ازجمله تعليمات آنکه انسان را پس از فناي اين جسد خاکي بقاي ابدي است و در حيات روحاني بعد از موت ترقّي و تعالي در کمالات نامتناهي است (اسلمنت، 1988: 29 و 30).
بنابراين، سران بابيت و بهائيت، آشکارا آموزه قيامت را نفي کرده و معناي آن را به ظهور دين جديد و قيام قائم براي نشر تعاليم نو تأويل بردهاند. البته قابل ذکر است که تفسير به رأي معاد جسماني و حشر و نشر، انحراف فکري ديگري است که اين فرقه به آن گرفتار شده است.
توضيح آن که با بررسي آثار بهائيان، اين حقيقت آشکار ميشود که در کيش بهائيت، موضوعي کلي به نام «بقاي ارواح» هست، نه رستاخيزي که حشر و نشر، جهنم و بهشت، آتش و عذاب و حسابرسي اعمال از ويژگيهاي آن باشد.
آنان بر اين باورند که انسان پس از مرگ نابود نميشود و روحش جاودانه ميماند. اين ديدگاه پايينترين مرحله از مراتب عالم آخرت از ديدگاه کتابهاي آسماني و قرآن کريم است. شاهد مدعاي ما اين است که در تمامي کتابهاي بهائيت، حتي يک سخن درباره کيفيت و اصل مسئله معاد به ميان نيامده است.
حسينعلي نوري در جواب شخصي که در زمينه بقاي روح پرسيده بود، مينويسد:
اينکه سؤال از بقاي روح نمودي، اين مظلوم ]حسينعلي نوري[ شهادت ميدهد بر بقاي آن و اينکه سؤال از کيفيت آن نمودي، انه لايوصف و لاينبغي أن يذکر الا علي قدر معلوم (نوري، 1920: ص164).
از منظر وي کيفيت عالم آخرت امري وصف ناشدني است و نبايد جز مقدار اندکي درباره آن سخن گفته شود.
رهبران بهايي همواره اين موضوع را براي بهاييان، مجهول و مبهم گذاشته و موضوع ماندگاري و بقاي روح انسان را جايگزين بحث معاد کردهاند. عباس افندي در توضيح اين بحث مينويسد:
در جهان ديگر، حقيقت انساني، صورت جسماني ندارد، بلکه صورت ملکوتي دارد که از عنصر عالم ملکوت است. مقصود از ثواب و عذاب در جهان معنوي، کيفيتي است روحاني که في الحقيقه به عبارت نيامده؛ ولي ناچار به صور محسوسه تشبيه شود (اشراق خاوري، بيتا: 104ب، ص76 و 126).
- پيشينه تأويل قيامت موعود
برخي از جريانهاي تأويلگرا در ميان مسلمانان، به تأويل احکام شريعت و اعتقادات ديني پرداختهاند. اشارهاي کوتاه به برخي از اين تأويلهاي نادرست، گوياي آن است که دو جريان بابيت و بهائيت تنها فرقههاي انحرافي تأويلگرا نبوده، بلکه گروههاي ديگري نيز پيش از آنان بودهاند که به اين موضوع پرداختهاند.
1ـ 3. جريانهاي اسماعيليه
«جريانهاي اسماعيليه»، از جمله فرقههاي تأويلگرا و باطني هستند. بر اساس عقايد اسماعيليه، در نهايت، امام قائم و حجت مستور اسماعيلي، پيش از پايان جهان و در آستانه رستاخيز جديد، دوره معرفت محض روحاني و آزاد را آغاز ميکند (نصيري، 1384: ص112). بر پايه انديشههاي اسماعيليان قديم (قرمطيان) انتظار آن بود که مهدي، بهعنوان ناطق هفتم، شريعت را نسخ کند و عصر اسلام را پايان دهد و دور پاياني جهان و قيامت را آغاز کند (همان: ص153).
برخي نزاريان معاصر، نظريه قيامت را به طريقي ديگر تفسير کردهاند. از منظر آنان، يکي از وظايف اساسي امام در هر عصري، تفسير و تأويل شريعت بر اساس مقتضيات زمان خود و به ديگر سخن، تطبيق دين با زمان است. طبق اين نظريه، اعلام قيامت، کوشش امام براي تفسيري از شريعت است که با اوضاع زمان سازگاري داشته باشد. اين ديدگاه، در حقيقت توجيه انکار قيامت حسن دوم توسط حسن نومسلمان بود؛ زيرا اسماعيليان، حسن نومسلمان را امام معصوم و مصون از خطا ميدانستند. آنان چنين توجيه ميکردند که قيامت در واقع 9 دوره نهايي، بلکه دوران گذراست که در آن حجاب تقيه برداشته ميشود و حقيقت عريان خودنمايي ميکند (بهمنپور، 1386: ص220).
دفتري (اسماعيليپژوه معاصر) درباره قيامت طيبيها مينويسد:
قائم هر دورِ بعدي که به يک قيامت ختم ميشود ... همه قائمهاي جزئي در آخرين آنها که قائم القيامات است، خاتمه ميبخشد که کور اعظم را ختم ميکند و آدم ملکي را به مقام اصلي خودش بازميرساند و به اين ترتيب، رستگاري بشر را تأمين ميکند (دفتري، 1383: ص335).
وي در گزارش ديگري آورده است:
حسن دوم، پسر محمّد بن بزرگ کيا که علي ذکره السلام خوانده ميشد، دو سال و نيم پس از به حکومت رسيدن در الموت، در رمضان 559 هجري، مجلسي در مصلاي عمومي الموت گرفت و اعلام داشت که امام زمان شما را درود و ترحم فرستاده است و بندگان خواصِ گزيده خويش خوانده و بار تکليف شريعت از شما برگرفته و شما را به قيامت رسانده است. حسن در آن روز عيد قيامت گرفت (همان: ص441 و 442).
در ذوالقعده 559 در قهستان و در همان سال در مؤمن آباد نيز قيامت اعلام شد (همان: 442).
دفتري در ادامه مينويسد:
حسن علي ذکره السلام، براي ساکنان نزاري رودبار، قهستان و ديگر نواحي اعلام داشت که قيامت و واپسين روز موعود فرا رسيده که در آن روز، آدميان ميبايست مورد داوري قرار گيرند و براي هميشه به بهشت يا به جهنم بروند (همان: 442 و 443).
2ـ 3. نقطويه
«نقطويه» از ديگر گروههاي انحرافي است که معناي «قيامت موعود» را به تأويل ميبرد. ذكاوتي (از پژوهشگران معاصر) در گزارش قيامت نقطويان مينويسد:
نقطويان هميشه عنوان نقطوي نداشتهاند؛ ولي سنخ تعابيرشان آنان را ميشناساند؛ مثلاً همين كلمه «دور قيامت» كه نويسنده تذكره آورده، تلميحي است بر عقايد هزارهاي نقطويان (ذکاوتي، 1391: ص65).
تحليل و نقد
پيش از تحليل تأويل «قيامت موعود» به «قيام قائم»، برخي معارف و ادله اثبات معاد و قيامت بيان ميشود. سپس نگاه باطني بابيت و بهائيت در اينباره نقد گرديده و بعضي از تناقضهاي آنان درباره آموزه قيامت گزارش ميشود:
- همه موجودات، به ويژه انسان، خواستهها و غرائز و ويژگيهاي ذاتي، فطري و نفساني دارند و بر همين اساس، به حركت تكويني خود ادامه داده و به سر حد كمال ميرسند. در ميان آنان، انسان داراي هدف و خواستهاي است كه با تلاش فراوان به سوي آن گام بر ميدارد و آن، عشق به «جهان جاويد» و «حيات هميشگي» است؛ ليکن چون زندگي جاويد، بدون مرگ ممكن نيست و هيچ كس در دنيا، تا هميشه نميماند؛ بايد جهان ديگري مصون از زوال و محفوظ از پديده مرگ وجود داشته باشد که همان قيامت و زندگي محض است:
وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ؛ اين زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست و زندگي واقعي سراي آخرت است، اگر ميدانستند (عنكبوت: 64 و جوادي آملي، 1381: ج 4، ص143 - 151).
جناب صدرالمتالهين در باره فطري بودن باور به معاد و قيامت مينويسد:
خداي حكيم در نهاد جانها محبت هستي و بقا و كراهت نيستي و فنا را قرار داده است و اين كار صحيحي است؛ زيرا هستي و بقا خير انسان است و خداي حكيم هرگز كار باطل نميكند. پس هر چه در نهاد انسان قرار گرفته باشد، حق و صحيح است. بنابراين، «جاودانطلبي» انسان دليل آن است كه يك جهان جاويدان وجود دارد كه از زوال مصون است؛ يعني حق و صدق بودن طلب، دليل وجود مطلوب و امكان نيل به آن است. پس اگر جهان جاودان مسلم است و دنيا شايستگي ابديت را ندارد؛ سراي آخرت و معاد ضروري خواهد بود و اگر معاد و آخرت وجود نداشت، ارتكاز جاودانطلبي و محبت ابديتخواهي در نهاد و نهان انسان باطل و بيهوده بود؛ در حاليكه در جهان طبيعت، باطل وجود ندارد، چون جهان امكان، ساخته خداي حِكم محض است و اين گفته حكيمان است (نك: شيرازي، 1379: ج 9، ص241).
بابيان و بهائيان قرآن را كتابي آسماني و الاهي ميدانند. از اينرو، به آيات آن استناد ميكنند. بر اين اساس، بايد معارف آن را نيز بپذيرند. خداي سبحان در آيات فراواني معاد را جسماني ميخواند و انسان را به نعمتهاي بهشتي و كيفرهاي دوزخي وعده ميدهد (جوادي آملي، 1390: ج 5، ص229 - 360). همچنين در 23 آيه، واژه «الله» و «اليوم الآخر» را با هم ذكر ميكند كه اين تقارن، گوياي آن است كه اعتقاد به توحيد بدون باور به معاد بيمعناست؛ زيرا مبدأ و معاد پيوندي ناگسستني دارند و به يك نقطه ميرسند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (بقره: 156).
قرآن حكيم پيوسته وقوع قيامت را وعده داده و هيچگاه از تكرار قيامت و تحقق آن در گذشته سخن نگفته است؛ ليكن عليمحمّد شيرازي از تحقق قيامت در گذشته سخن ميراند:
چه بسا اشخاصي كه بر صراط ميمانند، الي قيامت ديگر؛ مثل حروف كتاب الف (انجيل) كه بر صراط كتاب قاف (قرآن) مانده، الي الآن و حال آن كه قيامت آن گذشت (شيرازي، بيتا: ب 12، ص48). اين سخن نه از دليل عقلي برخوردار است، نه دليل نقلي (کتاب و سنت) را به همراه دارد.
- اگر انسان، خداي بزرگ و توحيد الاهي را درست بشناسد، در تحقق نبوت و معاد شکي نخواهد داشت؛ زيرا معاد بازگشت انسان به خداي فرستنده پيامبران است که جامعه را به معاد و توحيد راهنمايي کردهاند. از اينرو، ممکن نيست خداي يکتا به درستي شناخته شده باشد و در نبوت و معاد شکي باقي بماند.
بر اين اساس، قرآن کريم در برخي آيات، براي اثبات معاد به توحيد الاهي تکيه کرده و براي بشر روز بازگشت و حساب معين ميفرمايد:
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً؛ خداي يكتا كه خدايي جز او نيست؛ به يقين شما را روز قيامت گرد ميآورد كه شكي در آن نيست و راستگوتر از خدا نيست (نساء: 87).
بر پايه اين آيه، وقوع قيامت ضروري و حتمي است:
إِنَّ السَّاعَةَ لاَتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُون؛ براستي كه رستاخيز آمدني است، شكي در آن نيست؛ ولي بيشتر كسان باور ندارند (غافر: 59).
راستگوتر خواندن خدا در آيه نخست، به سوگند كافران درباره زنده نشدن مردگان اشاره دارد:
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوت؛ كافران سوگند محكم ياد كردند كه خدا هر كه را بميراند، مبعوث نخواهد كرد (نحل: 38).
پيامبر خاتم در برابر منکران معاد مأمور شد که به پروردگار سوگند ياد کند که بيشک قيامت فرا ميرسد و شما آن را خواهيد ديد:
زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلي وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسير؛ كافران گمان كردند كه هرگز در قيامت مبعوث نميشوند! بگو: آري، به پروردگارم سوگند، همه شما برانگيخته ميشويد. سپس از آنچه انجام دادهايد، خبر داده ميشويد و اين كار، براي خدا آسان است (تغابن: 7).
آري، هم خداي سبحان سوگند ياد کرده است، هم به پيامبرش ميفرمايد که براي آنان سوگند ياد کن و از برانگيخته شدن همگاني در روز قيامت سخن بگو. از اينرو، در برانگيخته شدن و گردآوري همه انسانها در روز قيامت شکي نيست (جوادي آملي، 1381: ج4، ص139 - 141).
- آفرينش جهان بر پايه حق و عدالت، احسان و حكمت است:
بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض؛ به وسيله عدل آسمانها و زمين را بر پا داشته است (ابن ابي الجمهور، 1405: ج 4، ص103)؛ ولي پيامبران با همه تلاشي كه در راه هدايت بشر انجام دادند، گروهي از اشرار دست به خونريزي زدند و دامن به آلودگي و دل به تبهكاري سپردند و بسياري از زحمات و دستاوردهاي پيامبران را بر باد دادند و به كيفر درخور و پاداش مناسب خود نرسيدند؛ زيرا جهان طبيعت ظرفيت كيفر و پاداش متناسب با عمل را ندارد.
چگونه ميتوان در اين جهان، كسي را مجازات كرد كه به هزاران نفر ستم روا داشته و حقوق فراواني را تباه ساخته و شمار بسياري را از رسيدن به كمال باز داشته است؟! آيا كسي كه هزار نفر را قتل عام كرده است؛ ميتوان تنها با كشته شدنش مجازات كرد و داد مقتولان را از او گرفت؟!
بر اين اساس، عدل الاهي ايجاب ميكند كه در پي جهان طبيعت، عالم ديگر و نظامي عادلانه باشد تا در آن، عدالت بر پا شود و پاكان از بدكاران جدا گردند:
وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون؛ جدا شويد امروز اي گنهكاران (يس: 59)؛ زيرا دنيا نه محل پاداش است، نه جايگاه كيفر: «لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَا عِقَاباً لِأَعْدَائِهِ»؛ خدا دنيا را پاداش دوستان خود نپسنديد و آن را جايگاه كيفر دشمنان خود قرار نداد (دشتي، 1388: ص520).
اگر روزي براي داوري ميان مردم و كيفر تبهكاران و پاداش شايستگان نباشد، ظلم و عدل، صالح و طالح برابر ميشوند كه اين برابري ناموزون، با عدل الاهي و نظام احسن رباني سازگار نيست:
أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُون؛ آيا مرتكبان گناهان گمان كردند كه ما آنان را همچون ايمان آورندگان و فاعلان اعمال صالح قرار ميدهيم كه حيات و مرگشان يكسان باشد! چه بد داوري ميكنند! (جاثيه: 21).
عدالت صفت فعل است، نه صفت ذات؛ ولي بر اثر استناد به قدرت و قادريت خدا، هرگز تخلفپذير نيست و امكان ندارد خداي والا عدالت را رعايت نكند:
وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً؛ ما ترازوهاي عدل را در روز قيامت برپا ميكنيم. پس به هيچ كس كمترين ستمي نميشود (انبياء: 47). بر اين اساس، زنده شدن مردگان و برپايي روزي به نام قيامت حتمي است (نك: جوادي آملي، 1381: ج 4، ص165 - 168).
- قيام مردم به وسيله بينات و ميزان براي برپايي قسط و عدل (فردي و اجتماعي) يكي از اهداف پيامبران است:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان =]شناسايي حقّ از باطل و قوانين عادلانه[ نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند (حديد: 25).
ياد معاد و روز حساب، عاملي است كه سبب تحقق اين هدف والا ميشود؛ زيرا اعتقاد به معاد و قيامت، انسان را از گناهان بازداشته و به کارهاي نيك ترغيب ميكند. از اينرو، اميرمؤمنان ياد آخرت را سبب آمادگي انسان براي محاسبه روز قيامت ميداند:
مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ؛ كسي كه به ياد سفر طولاني آخرت باشد، خود را آماده ميسازد (دشتي، 1388: ص498).
بر اين پايه، چگونه ممكن است كساني كه مدعي نبوت و رسالتند، منكر اين آموزه الاهي و هدف رسالت شوند؟!
- قرآن كريم شبهه علمي و شهوت عملي را دليل كفر به معاد ميداند كه با وجود دليلهاي تكويني (زمستان و بهار، خواب و بيداري و ...) و براهين تشريعي (آيات و روايات) شبهه علمي باقي نميماند. بر اين اساس، كفر به معاد، در شهوت عملي (هواپرستي و حب مقام) منكران ريشه دارد. شيطان با وسوسه و آرايشِ آرزوهاي دور و دراز، انسان را به تغيير آفرينش خدا و تبديل و تأويل كتاب و احكام الاهي ميكشاند:
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وليا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبينا؛ و بيگمان آنان را گمراه ميكنم و به آرزو ]هاي دور و دراز[ ميافكنم و به آنان فرمان ميدهم؛ آنگاه گوش چارپايان را ]به خرافهپرستي[ ميشكافند و به آنان فرمان ميدهم؛ آنگاه آفرينش خدا را دگرگون ميسازند و هر كه به جاي خدا، شيطان را به ياوري برگزيند، زياني آشكار كرده است (نساء: 119؛ جوادي آملي، 1381: ج 4، ص51 و 52).
چگونه ممکن است ديني الاهي نازل شود و بر خلاف سنت انبيا، به چند جمله كوتاه در زمينه سرنوشت ابدي انسان بسنده كند و هيچ تأکيدي بر آن نداشته باشد؛ درحاليکه حدود يك سوم قرآن حكيم به اين موضوع پرداخته؛ حتي نامها، حوادث و ريزترين مسائل معاد را بيان كرده است (ر.ك: همان: ص21 - 403).
بابيان و بهائيان براي اثبات مهدويت عليمحمد شيرازي يا نبوت حسين علي نوري، به تحريف، تقطيع و تأويل دست آلودهاند كه هيچ يك از اين راهها، شيوه صحيح استناد به متون نيست؛ زيرا جدا از بطلان دو روش نخست، تأويل به قرائن و شواهدي نيازمند است كه در تأويلهاي بابيان و بهائيان، به ويژه تأويل آموزه قيامت به ادعاي قيام قائم وجود ندارد.
گفتار و نوشتار حسينعلي نوري و همراهانش درباره تأويل، هنگامي معنا مييابد که او بتواند ادعاي نبوت خود را از راههايي جز تأويل و باطنگرايي اثبات کند؛ نه آنکه نخست ادعاي نبوت خود را ثابت شده بداند و سپس با کاربست اين شيوهها و تأويل آموزههايي همچون قيامت، در پي اثبات ادعاهاي خود برآيد. اين روش دور است و باطل.
استنادهاي بابيان و بهائيان بر پايه تأويل رمزيِ واژههاست که بر درستي آن دليلي وجود ندارد و تنها در حد ادعاست؛ زيرا چنين تأويلي نه مدلول مطابقي الفاظ قرآن است، نه مدلول تضمني، نه مدلول التزامي و نه از لوازم بيّن يا غير بين آيات است. از اينرو، کساني به اين گونه از تأويل دست ميآلايند که تأويلاتشان با الفاظ قرآن رابطه منطقي و زبانشناختي ندارد و ناچارند زبان قرآن را زبان رمز و اشاره بخوانند تا به معناي دلخواه خود دست يابند (نک: شاکر، 1388: ص60 - 67). اين گونه تأويل باطل است؛ زيرا تأويل خلاف ظاهر هر واژه يا جملهاي، نيازمند دليل است و پذيرش بيدليل چنين تأويلي، سبب ميشود نصّي باقي نماند و کتاب هدايت، سبب سرگرداني گردد.
بر اساس باور بهائيان، كساني كه در فاصله ميان بعثت دو پيامبر مانند حضرت عيسي و پيامبر خاتم زندگي كردهاند، در عالم برزخ بوده و قيامت ندارند؛ زيرا عليمحمد شيرازي برزخ را به معناي فاصله ميان دو بعثت ميداند:
و انما المراد بالبرزخ بين الظهورين لا ما هو المعروف بين الناس بعد موت اجسادهم (شيرازي، بيتا: ب 8، ص34).
اين عقيده با ديگر آموزههاي عليمحمّد شيرازي تناقض دارد؛ زيرا اشراق خاوري درباره بعث در قيامت از او گزارش ميكند:
هر شيء كه اطلاق شيئيت بر او شود، در يوم قيامت مبعوث ميگردد (اشراق خاوري، بيتا: 127ب، ج 4، ص1489).
- عليمحمد شيرازي زمان قيامت آيين خود را زمان ظهور «من يظهره الله» (1511م يا 2001م) وعده داد:
اگر در عدد غياث (1511م) ظاهر گردد و كل داخل شوند، احدي در نار نميماند و اگر الي مستغاث (2001م) رسد و كل داخل شوند، احدي در نار نميماند؛ الّا آن كه كل مبدل ميگردد به نور (شيرازي، بيتا: ب 17، ص71).
ولي اين وعده محقق نشد؛ زيرا حسين علي نوري 13 سال پس از اعدام عليمحمد شيرازي در سال 1279هجري ادعاي «من يظهره اللهي» كرد و قيامت آيين بيان برپاشد.
جمله «اذا قام القائم قامت القيامة» كه حسين علي نوري آن را حديث مشهور ميداند؛ در هيچ كتاب روايي نقل نشده است. از اينرو، اشراق خاوري آن را تنها از شرح عرشيه شيخ احمد احسايي (نه از يک کتاب روايي) گزارش ميكند (اشراق خاوري، بيتا: 127ب، ج 1، ص52)؛ در حاليكه اگر شهرت داشت، بايد در چند کتاب روايي گزارش ميشد.
عباس افندي (ملقب به عبدالبهاء، دومين سرکرده جريان بهائيت) اصل و اساس همه اديان الاهي را مشترک ميداند:
جميع انبياي الاهي به جهت محبت بين بشر مبعوث شدند... لهذا اساس اديان الاهي جميعا يکي است (يزداني، 107: ص28).
بايد از سران بابيت و بهائيت پرسيد: چگونه ميتوان اصلي را موهوم و خرافه خواند که ميان همه اديان الاهي مشترک است؟ اگر آموزههاي کتابهاي آسماني موهوم و خرافه است، چرا به برخي استناد ميکنيد که توان تأويلشان را داريد؟! از سوي ديگر، اگر کلام خدا و آموزههاي اديان وهم و خيال است، حقيقت را از کدام منبع اصيل بايد به دست آورد؟
نتيجهگيري
نگاه باطني و تفسير تأويلي سران بابيت و بهائيت به آموزه آسماني قيامت؛ نه تنها آموزهاي بديع نيست، بلکه بازگفت آموزههاي مندرس جريانهاي باطني تشيع، مانند اسماعيليه، حروفيه، نقطويه و اهل حق است که قرنها پيش از عليمحمّد شيرازي و حسينعلي نوري ميزيستند.
از سوي ديگر، نقدهاي فراواني بر اين نگرش وجود دارد که خود، گوياي بطلان اين نوع ديدگاه است:
الف) بيارزش بودن تعاليم بابيت و بهائيت درباره قيامت در مقايسه با معارف و ادله اثبات قيامت و معادي كه در اديان الاهي، به ويژه شريعت اسلام بيان شده است؛
ب) تناقضهايي که در گفتار و نوشتار سران اين دو جريان وجود دارد؛
ج) تبعيض در استناد به آموزههاي اديان، به ويژه کتاب آسماني قرآن؛
د) تغيير ماهوي و استفاده ابزاري از اين آموزه الاهي براي دستيابي به اهداف فرقهاي؛ زيرا اعتقاد به معاد و قيامت موعود، داراي پيامدهايي است همچون اجراي احکام الاهي، بازداري از مفاسد و تشويق به ايثار و گذشت که در آموزه به ظاهر بديع بابيت و بهائيت به آنها پرداخته نشده است.
منابع
قرآن كريم.
ابن ابيالجمهور، محمد بن زين الدين (1405ق). عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، قم، دار سيد الشهداء للنشر.
اسلمنت، جي. اي (1988م). بهاء الله و عصر جديد، برزيل، دار النشر البهائيه.
اشراق خاوري، عبدالحميد (بيتا/127ب). قاموس ايقان، تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري.
ــــــــــــــــــ (بيتا/104ب). نصوص الواح درباره ارواح، تهران، لجنه ملي نشر آثار امري.
ــــــــــــــــــ (بيتا/128ب). گنجينه حدود و احكام، بيجا، مؤسّسه ملّي مطبوعات امري.
ــــــــــــــــــ (1981م). رساله ايام تسعه، آمريکا، نشر لجنه ملي امور احباي ايراني در آمريکا.
افندي، عباس (1988م). مفاوضات، هند، موسسه چاپ و انتشارات مرآت.
بهمنپور، محمّد سعيد (1386). اسماعيليه از گذشته تا حال، تهران، انتشارات فرهنگ مکتوب.
بينا (1388). جزوه رفع شبهات، بيجا، بينا.
پرهيزگار، محمّد علي (تابستان 1395) بررسي و تحليلي بر پيشينهشناسي بابيت و مهدويت علي محمّد باب و رابطه آن با جريانهاي باطني، قم، فصلنامه انتظار موعود، شماره 53.
ــــــــــــــــــ (پاييز 1396). پيشينه شناسي و نقد گرايشهاي باطني بابيت و بهائيت، قم، فصلنامه مشرق موعود، شماره 43.
جوادي آملي، عبدالله (1381). معاد در قرآن، قم، مركز نشر اسراء.
ــــــــــــــــــ (1390). معاد در قرآن، قم، مركز نشر اسراء.
خياوي، روشن (1379). حروفيه (تحقيق در تاريخ و آراء و عقايد)، تهران، نشر آتيه.
دشتي، محمّد (1388). نهج البلاغة، قم، دارالبشارت.
دفتري، فرهاد (1383). تاريخ و عقايد اسماعيليه، تحقيق فريدون بدرهاي، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز.
ذكاوتي قراگزلو، علي رضا و فاطمه لاجوردي (1391). دائرة المعارف بزرگ اسلامي، مدخل حروفيه، ج 20، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
رضازاده لنگرودي، رضا (1379). دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي.
شاکر، محمد کاظم (1388). روشهاي تأويل قرآن، قم، بوستان کتاب.
شيرازي، صدر الدين محمد بن ابراهيم (1379). اسفار (الحكم المتعالية في شرح الاسفار الاربعة)، تهران، شركت دارالمعارف الاسلامية.
شيرازي، علي محمد (بيتا). بيان فارسي، بيجا، بينا.
فاضل مازندراني اسدالله (بيتا/132ب). ظهور الحق، بيجا، موسسه ملي مطبوعات امري.
فيضي، محمّدعلي (1987م). حضرت نقطه اولي، آلمان، لجنه ملي نشر آثار امري.
ــــــــــــــــــ (1990م). حضرت بهاء الله، آلمان، لجنه ملي نشر آثار امري.
گودوين سيمز هاجسن، مارشال (1387). فرقه اسماعيليه، مترجم: فريدون بدرهاي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.
مفيد، محمد بن نعمان عکبري بغدادي (1413ق). الأمالي، قم، کنگره شيخ مفيد.
مکارم شيرازي، ناصر (1374). تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
نصيري، محمّد (1384). مجموعه مقالات اسماعيليه، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
نوري، حسينعلي (1920م). الواح مبارکه، تصحيح: محيي الدّين صبري کردي سنندجي کانيمشکاني، قاهره، مطبعه سعاده.
نوري، ميرزا حسينعلي (2008م). بديع، آلمان، موسسه مطبوعات امري آلمان.
ــــــــــــــــــ (1381). آثار قلم اعلي، کانادا، مؤسسه معارف بهائي.
ــــــــــــــــــ (بيتا). الواح مبارکه حضرت بهاءالله، اشراقات، بيجا.
ــــــــــــــــــ (155ب / 1998م). ايقان، آلمان، مؤسّسه ملّي مطبوعات بهائي آلمان.
ــــــــــــــــــ (153ب / 1996م). آثار قلم اعلي کتاب مبين، بيجا، موسسه معارف امري.
يزداني، احمد (بيتا/107ب) نظر اجمالي به ديانت بهائي، تهران، لجنه ملي نشر آثار امري.
نویسندگان:
عزالدين رضانژاد ـ رحمان عشريه ـ محمّد علي پرهيزگار