بررسي تحليلي روايي عنصر «بصيرت» درياران امام زمان علیه السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 40 دقیقه)

133b

چکيده

يکي از مباحث مهمي که اخيراً وارد ادبيات سياسي اجتماعي کشور شده و در انديشه ديني ما داراي ريشه عميقي است، «بصيرت» است. بصيرت، شناخت و معرفت درست و عميق است که داراي ابعاد و مؤلفه‌هاي زيادي است.

بديهي است ويژگي‌هاي ياران امام عصر هر کدام قابليت بررسي جداگانه دارد. آنچه در مقام بيان آن هستيم، حرکت امام زمان و درپي آن حکومت و گسترش عدالت در سراسر گيتي است که تحقق آن علاوه بر رهبر الاهي به ويژگي‌هاي همراهان ايشان بستگي دارد تا اين توفيق عظيم حاصل شود. آن مشخصه خاص در ياران امام زمان بصيرت است که با توجه به فلسفه بعثت انبياي الاهي و اهل بيت بر حکومت جهاني و الاهي بوده است؛ اما به دليل عدم بصيرت اطرافيان خاص در تحقق آن ناکام ماندند.

در اين نوشتار با روش توصيفي ـ تحليلي با رجوع به آيات و روايات قرآن به عنصر بصيرت در ابعاد مختلف، اعم از اعتقادي، اجتماعي، سياسي و عملي در رابطه با ياران حضرت مهدي ، پرداخته شده است.

 

مقدمه

انقلاب جهاني حضرت مهدي ، داراي ياران، اصحاب و کارگزاراني است که با تمام وجود در خدمت اين نهضت الاهي هستند. اينان داراي ويژگي‌هاي برجسته و اوصاف بي نظيري هستند که به جهت وجود اين ويژگي‌ها، شايستگي همراهي با انقلاب جهاني را پيدا کرده‌اند.

از آن‌جا که ويژگي ياران حضرت مهدي آيات و روايات متعددي را به خود اختصاص داده و تحليل و بررسي اين حجم از آيات و روايات از يک مقاله فراتر مي­باشد؛ بر آن شديم اين نوشتار را به يکي از مهم‌ترين ويژگي ياران آن حضرت، يعني «بصيرت»، اختصاص دهيم. بصيرت، ويژگي دروني و واقعي اصحاب و ياوران حضرت مهدي است که در پرتو آن، ضمن شناخت درست راه حق، مي‌توانند در تمام سختي‌ها و فتنه‌ها کنار حضرت قرار گيرند و خوف و ترس به خود راه ندهند.

عصر ظهور، دوران حيات طيبه و حيات معقول انساني است؛ عصر حاکميت عقلانيت و بصيرت افراد و جوامع و دوره بهتر زيستن و کمال‌گرايي است که کم‌تر نظيري مي‌توان براي آن تصور کرد. در اين عصر، تمامي ظرفيت‌ها و استعدادهاي فطري و عقلي انسان، شکوفا مي‌شوند و با شناختي همراه با بصيرت و عقلانيت، حيات نويني فرا روي او گشوده مي‌شود؛ چنان‌كه پيامبر اسلام مي‌فرمايند:

لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ‏ اللَّهُ‏ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلاً منّي فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما؛ اگر از دنيا يک روز بيش باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را آن‌قدر طولاني خواهد کرد تا مردي از تبار من ظهور کرده و زمين را چنان‌كه پر از ظلم و ستم شده، از عدل و داد پر كند (شيخ صدوق، 1380، ج4: 177).

اين وعده الاهي به طور حتم در پرتو ياران با بصيرتي خواهد بود که يک لحظه ترديد و تزلزل در اطاعت محض از امام زمان خود نخواهند داشت؛ اگر چه گرد بادهاي سهمگين ترديدهاي ديني، دنيايي، معرفتي و وسوسه‌هاي اطرافيان و غيره، از هر طرف به شدّت وزيدن خواهد گرفت. در سايه اين اعتقاد پولادين، تمام موجودات عالم شهد عدالت را خواهند چشيد. البته در زمينه بصيرت مقالات متعددي به چاپ رسيده و مطالب فراواني گفته شده است؛ ولي در زمينه ياران امام عصر و در خصوص اين ويژگي نوشته اي يافت نشد. مقاله پيش‌رو نكته مذكور را محور مطالب خود قرار داده تا به تحليل و بررسي دقيق تري در اين زمينه دست يابد.

بصيرت و جايگاه آن در معارف ديني

براي فهم بهتر و تبيين کامل‌تر بحث، ابتدا لازم است معناي لغوي و اصطلاحي «بصيرت» بيان شود.

«بصيرت» در لغت به معناي دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است (معين، بي‌تا، ج1: 546). برخى در معناي اصطلاحي بصيرت مى‏گويند:

بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور قدس روشن گرديده و از پرتو آن، صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشيا را در مى‏يابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس (جمعي از محققان، 1390، ج3: 271).

از اين رو بصيرت، انسان را از حيرت و تشويش و ترديد مي‌رهاند و هرگونه شبهه اي را طرد مي‌کند؛ چنان که صاحب منازل السائرين مي‌گويد:

اَلبَصيرَةُ ما يُخَلِّصُکَ مِنَ الحِيرَة؛ بصيرت چيزي است که تو را از حيرت خلاص مي‌سازد (شيخ الاسلامي، 1383: 189).

در پرتو چنين ويژگي بي نظير، فرد مي‌تواند در مسير امام زمان خود حرکت و از فتنه‌هاي عظيم به سلامت عبور کند.

بصيرت به تعبير امير المؤمنيين ، يعني مشاهده درست و دقيق حوادث، تفکر و تدبّر در آن‌ها و سنجيدن مسائل و حوادث. بنابراين، بصيرت شامل آگاهي علمي و آگاهي عملي(همراه با نکته سنجي، درايت و فهم) است. در واقع بصيرت، همان بينش درست در شناخت حوادث، رويدادها و انتخاب صحيح و اقدام به موقع بر اساس اين معرفت است.

قرآن کريم خطاب به پيامبر بزرگوار اسلام، اساس بندگي و پذيرش اسلام را بصيرت معرفي مي‌کند:

قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني؛ اي رسول ما! امت را بگو طريقه من و پيروانم همين است که خلق را با بينايي و بصيرت دعوت مي‌کنيم ‏(يوسف:108).

در حقيقت در سراسر تاريخ، انبياي الاهي و اهل بيت به دنبال تربيت افراد با بصيرت بودند؛ چرا که گاهي يک فرد بي بصر با بصيرت براي امام بسيار ارزشمند تر از افراد با بصر بي بصيرت بوده است؛ چون امام در پيش چشم آنان بود و آن‌ها، آن حضرت را نمي ديدند. ابو بصير مي‌گويد:

با امام باقر وارد مسجد النبي شديم. امام فرمود: از مردم بپرس مرا مي‌بينند؟ از هر که پرسيدم که آيا ابوجعفر را ديده اند يا نه؛ پاسخ منفي بود! در اين هنگام ابوهارون که نابينا بود، وارد شد. حضرت فرمود: از او هم بپرس! پرسيدم آيا ابو جعفر را در مسجد مي‌بيني؟ فوراً پاسخ داد: مگر کنار تو نايستاده است! پرسيدم: از کجا دانستي؟ گفت: چگونه ندانم، در حالي که نور درخشنده اي از او ساطع است (مجلسي، 1403، ج46: 243).

براي درک بهتر اين ويژگي لازم است به وضعيت و نحوه برخورد و استقامت ياران ائمه معصومين و عکس العمل آن سلاله‌هاي پاک عترت رسول الله هر چند مختصر، گذري تاريخي داشته باشيم:

بعد از پيامبر خدا ابتدا به کلام صديقه طاهره در مسجد پدر براي دفاع از امام زمان خود اشاره مي‌کنيم که فرمود:

يَا مَعْشَرَ الْبَقِيَّةِ وَ يَا عِمَادَ الْمِلَّةِ وَ حَصَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْفَتْرَةُ فِي حَقِّي وَ السِّنَّةُ عَنْ ظُلَامَتِي‏... ؟! اي يادگاران زمان پيامبر و اى عماد ملت، و اى حصن اسلام اين چه فترت است در حق من، و اين چه غفلتي است از ستم بر من‏ (اربلي، 1381: ج1: 489).

در حالي که مسلمانان به دعوت حضرت زهرا پاسخ مثبتي ندادند؛ در برابر آن مي‌بينيم که به محض اعلام ظهور، با وجود خطرات همه جانبه و تنهايي امام، ياران خاص (313 نفر) در کم‌ترين زمان خود را به حضرت رسانده، بيعت و اطاعت کامل خود از حضرت مهدي را اعلان مي‌کنند (عاملي، 1425، ج5: 146) و اين، همان بصيرتي است که اين مقاله به آن پرداخته است.

همچنين اميرالمؤمنين در سخنان متعدد، با عباراتي مختلف مطالبي فرمودند که حاکي از نبود ياران با بصيرت است. وقتي رنگ بي بصيرتي، ياران ايشان را فرا مي‌گيرد، آن حضرت مي­­­­فرمايند:

اي کساني که شبيه مردان هستيد، و حال آن که مرد نيستيد! (نهج البلاغه: خطبه127).

البته هميشه اندكي ياران با بصيرت که در اين ويژگي همانند ياران امام عصر بودند؛ وجود داشته‌اند. لذا در جايي ديگر امام از ياران با بصيرت خود سراغ مي­گيرد:

أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى‏] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاء...؛ كجايند برادران من؟ همان‌ها كه در مسير صحيح گام نهادند و در راه حق پيش افتادند؟ كجاست عمار[1]؟ كجاست ابن تيّهان[2]؟ و كجاست ذوالشهادتين[3] و كجايند همانند آنان از برادرانشان كه پيمان جانبازي بستند و سرهايشان را براي ستمگران فرستادند (همان: 182).

نيز در مورد مالك اشتر، وقتي خدمت امام زمان خود رسيد، حضرت به وي فرمود:

مَا الَّذِي‏ أَدْخَلَكَ‏ عَلَيَّ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ يَا مَالِكُ؟ فَقُلْتُ: خَيْراً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ شَوْقِي إِلَيْكَ فَقَالَ: صَدَقْتَ وَ اللَّهِ يَا مَالِك‏؛ اي مالک چه چيزي باعث شد در اين دل شب نزد من آيي؟ گفتم: در پي سعادت و شوق و محبتم به شما. فرمود: «به خدا راست مي‌گويي اي مالک!... (ديلمي، 1412، ج2: 127).

و هنگام شهادتش فرمود:

مَالِك وَ مَا مَالِكٌ لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْدا …. مالک، چه مالکي! به خدا اگر کوه بود، در سرافرازي، کوهي بود و اگر سنگ بود، سنگي سخت و محکم بود... (نهج البلاغه، حکمت443).

البته دليل ما بر شباهت اين ياران اندک با ياران خاص حضرت رواياتي است که دال بر رجعت آنان در عصر ظهور و يكي شدن آنان با ياران حضرت مي‌باشد[4].

شهيد مطهري در تعريف روشن بيني يا همان بصيرت كه تجلي آن در رفتار امام حسين بود، مي‌نويسد:

روشن‏ بيني يعني چه؟ يعني حسين در آن روز چيزهايي در خشت خام مي‏ديد که ديگران در آيينه هم نمي‏ديدند (مطهري، 1368، ج1: 84).

با اندکي دقت، حلقه گمشده اين دوران را مي‌توان همان بصيرت و روشن بيني عالمانه و ديني دانست که اهل بيت در پي اين ويژگي در ياران خويش بوده‌اند.

در نتيجه ما بر آن شديم در پي ويژگي خاصي از ياران باشيم که در زمان تنهايي امام زمان در کنار ولي خدا باشند؛ نه فقط براي امام گريه کنند؛ بلكه کساني باشند چون سلمان و مقداد براي زهراي اطهر و چون مالک اشتر براي اميرالمؤمنين .

مولفه‌ها و ابعاد بصيرت و جايگاه آن نزد ياران امام

«بصيرت»، روشن بيني، انديشمندي، دانايي حکيمانه و انساني است که همچون چراغي پرنور در شب تاريک جلو انسان را روشن مي‌کند و راه کمال و انسانيت را براي وي نمايان مي‌سازد و سقوط او را در جهالت، ضلالت و فتنه‌ها مانع مي‌گردد (کارگر، 1389: 28). اين بصيرت، به عنوان ويژگي برجسته ياران امام زمان مورد توجه جدي روايات بوده است.

از آن‌جا که بصيرت، واژه اي عام است، نمي توان آن را به يک ويژگي منحصر دانست؛ بلکه بايد از ابعاد گوناگون، آن را در مورد ياران امام عصر بررسي كرد. بنابراين، سعي شده است بصيرت از جنبه‌هاي متعددي که در روايات آمده، مورد واکاوي قرار گيرد.

  1. بصيرت اعتقادي

مهم‌ترين بُعد در بصيرت، «شناخت» است؛ يعني انسان با بهره‌مندي از شناخت درست و اصولي، در رهروي از امام خود، هيچ گاه به شک دچار نشود و از موانع در مسير به آساني عبور کند. شخص بصير، بدون داشتن شناخت واقعي، داراي شخصيتي ناقص است؛ چنان که امام کاظم به حسن بن عبدالله فرمود:

ابوعلي! حالتي در تو هست كه من دوست دارم و مرا شادمان مي‌كند. تنها نقص تو اين است كه شناخت و معرفت نداري. بايد به دنبال آن بروي و آن را به دست آوري (کليني، بي تا، ج1: 286).

از آن‌جا که انسان بصير داراي ويژگي‌هاي منحصر به فرد است، در ابعادي که بحث مي‌شود، اگر چه در کليت هر بُعد افرادي همگن با آن‌ها وجود دارند؛ در ترازوي الاهي، اعمال آن‌ها كه بي‌بصيرتند، ارزشي ندارد؛ در اين جهت خداوند مي‌فرمايد:

وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيرا؛ هر كه حكمت يافت، خيرى فراوان يافت (بقره: 269).

امام باقر مي‌فرمايند:

منظور از"" حكمت"" معرفت و بصيرت است (عياشي، 1380، ج1: 151).

نيز در روايتي امام صادق فرمودند:

حكمت اطاعت خدا و شناختن امام است (کافي، بي‌تا، ج1: 185).

امام علي در زمينه بصيرت همراه با شناخت ياران امام زمان مي‌فرمايند:

رجالٌ مؤمنونَ عَرَفُوا اللهَ حقَّ معرِفَتهِ و هم أنصارُ المهدي في آخرِ الزمان؛ مرداني که خدا را آن چنان که شايسته است، شناخته‌‌اند، و آنان ياوران مهدي در آخرالزّمان‌اند (مجلسي، 1403، ج 57: 229؛ صافي گلپايگاني، 1419: 611).

البته شناخت داراي مراحلي است که به بيان امام صادق از شناخت خداوند آغاز مي‌شود:

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك‏... ؛ خدايا! خودت را به من بشناسان! چرا که اگر خودت را به من نشناساني، رسولت را نخواهم شناخت... (کليني، بي تا، ج1: 371).

همان‌طور که در اين دعاي شريف آمده، اين شناخت خداوند است که راه گشاي معرفت امام بوده و چشم دل را که از چشم بصر مهم‌تر است، بينا مي‌کند. اميرالمؤمنين مي‌فرمايند:

ذَهابُ الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنَ عَمْىِ الْبَصيرَةِ؛ كوري چشم بهتر از كوري دل است (تميمي آمدي، 1407: 41).

چرا که با کوري بصر جابر بن عبدالله انصاري مي‌شوي؛ ولي در نبود بصيرت سرنوشت چنين شخصي از طلحه و زبير بهتر نخواهد بود!

  1. بصيرت عملي

«بصيرت عملي»، بدان معناست که اصحاب حضرت مهدي در اطاعت و پيروي از امام خود کوتاهي نمي کنند و مطيع و فرمان بردار مخلص آن حضرت هستند.

عمل عبادي و البته با بصيرت، انسان را به مقصد مي­رساند. لذا امام صادق فرمود:

الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً؛

كسى كه بدون آگاهى عمل مى كند، همچون كسى است كه از بيراهه مى رود كه هرچه بر سرعت سير خود بيفزايد، از جاده اصلى دورتر مى شود (کافي، بي تا، ج1: 43).

بر اساس روايات، ياران امام زمان در اوج بصيرت عملي و اطاعت هستند که مي‌توان آن را در دو بعد بررسي كرد:

الف. اطاعت از خداوند

قدم اوّل بصيرت عملي، اطاعت از دستورات، اوامر و نواهي خداوند است که اصحاب حضرت مهدي در اين زمينه، سرآمد همگان هستند. امام علي در اين‌باره مي‌فرمايند:

فَهُمُ الّذينَ وحَّدوا اللهَ حقَّ تَوحيدهِ؛ آنان به وحدانيت خداوند، آن چنان که حق وحدانيت اوست، اعتقاد دارند ؛ (کامل سليمان، 1376: 224).

در حديثي ديگر پيامبر اکرم در مورد آنان مي‌فرمايند:

مُجِدُّونَ في طاعةِ الله؛ آنان در طريق عبوديّت خداوند اهل جديّت و تلاشند (مجلسي، 1403، ج36: 207)

تأييد و رضايت الاهي از اين اطاعت محض در قرآن مورد اشاره واقع شده است؛ آن جا که خداوند مي‌فرمايد:

يا أيـُّها الذين ءامَنُوا، مَن يرتَدَّ مِنکُم عَن دينهِ فَسَوفَ يأتِي اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم و يُحِبُّونَه أذِلةٍ عَلي المؤمنينَ أعِزَّةٍ علي الکافرينَ يُجَاهِدُونَ في سَبِيلِ اللهِ و لايُخَافُونَ لومَة لائِم ذلک فضلُ اللهِ يُؤتِيهِ مَن يَشاءُ و اللهُ واسِعٌ عَلِيم؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد! هر کس از شما از آيين خود باز گردد ]به خداوند زياني نمي‌رساند[ خداوند جمعيّتي را مي‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند. آن‌ها در راه خدا جهاد مي‌کنند و از سرزنش هيچ ملامت‌گري هراس ندارند. اين فضل خداست که به هر کس بخواهد و شايسته ببيند، مي‌دهد و ]فضل[ خداوند وسيع و داناست (مائده: 54).

امام علي در تفسير اين آيه مي‌فرمايند:

هُم اصحابُ القائِم ؛ آنان ياوران امام قائم هستند (صافي گلپايگاني، 1419: 475).

همچنين امام صادق مي‌فرمايند:

صاحب اين امر، در پرتو اين آيه ]در حمايت چنين ياراني آگاه و دلاور[ محفوظ است (بحراني، 1419، ج1: 497).

اصحاب حضرت مهدي در پرتو اطاعت از خداوند، هم محبوب خداوند هستند و هم از سرزنش هيچ سرزنش کننده اي، هراسي به دل راه نمي دهند.

ب. اطاعت محض از امام

اصحاب و ياران حضرت مهدي کساني هستند که با دل و جان و آگاهي و بصيرت تمام، از دستورات امام خود پيروي مي‌کنند و در عمل، التزام، پايبندي و تعهد خود را به ايشان نشان مي‌دهند. اين طاعت، در طول اطاعت و فرمان برداري از دستورات خداوند است.

اگر به صرف اطاعت خداوند، بصيرت حاصل مي­شد، نبايد شاهد وجود افرادي مانند خوارج در برابر امامان در طول تاريخ مي‌بوديم. بنابراين، اطاعت از امام گوياي درستي و حقيقي بودن ويژگي اول است.

درخشش ياران امام زمان در اطاعت از محبوب خود در کلام امام صادق چنين به تصوير کشيده شده است:

رِجَالٌ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ لَا يَشُوبُهَا شَكٌّ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَر... ِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَيِّدِهَا كَالْمَصَابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِيلُ؛ مرداني که دل‌هاشان به سان پاره‌ آهن است. در ايمانشان به خدا و وعده ي او ذرّه اي ترديد ندارند و باور آنان از کوه سخت تر است... ايشان در فرمانبرداري از سالار خويش مطيع تر از کنيز نسبت به مولاي خود مي‌باشند. آنان بسان چراغ‌هاي روشنگرند... دل‌هايشان بسان مشعله‌هاي پر نور است (مجلسي، 1403، ج52: 308).

اگر چنين اطاعتي از امام زمان وجود نداشته باشد، هيچ حرکتي به ثمر نمي رسد؛ چنان‌كه در انقلاب اسلامي اطاعت برخي از بزرگان در پيشبرد انقلاب اسلامي نقش بسزايي داشت. يکي از اين افراد ميرزا جواد آقا تهراني  بود. ايشان در مشهد، يكي از علماي بزرگ بود و بر خلاف امام خميني که علاوه بر فقه و اصول استاد عرفان و فلسفه بودند؛ وي از بزرگان مکتب تفکيک و مخالف عرفان و فلسفه بود. همين شخصيت با سن بالا و عدم توانايي، در مواردي متعدد در لبيک به فرمان امام خميني به جبهه رفت؛ با اين اعتقاد كه اطاعت از امام خميني واجب است؛ با اين که در مباحث علمي با امام خميني رويه‌اي متفاوت داشت[5].

امام صادق در روايتي ويژگي پيروان امام زمان را چنين بيان مي‌کنند:

طوبي لِشِيعَةِ قائمِنَا المُنتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيبَتهِ وَ المُطِعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِکَ أَولِياءُ اللهِ الَّذينَ لاخَوفٌ عَلَيهِم وَ لاهُم يَحزَنُونَ؛ خوشا به حال شيعيان قائم که در زمان غيبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او. آنان اولياي خدا هستند؛ همان‌‌ها که نه ترس آن‌ها را فرا مي‌گيرد و نه اندوهگين مي‌شوند (شيخ صدوق، 1380، ج2: 39).

امام صادق راز و حلقه­ اتصال اين زمينيان­ با عرشيان را در مناجات‌ها و ناله‌هاي شبانه آنان مي‌دانند:

رِجَالٌ لَا يَنَامُونَ اللَّيْلَ لَهُمْ دَوِيٌّ فِي صَلَاتِهِمْ كَدَوِيِّ النَّحْلِ يَبِيتُونَ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ يُصْبِحُونَ عَلَى خُيُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ لُيُوثٌ بِالنَّهَار؛ بزرگ مرداني که شب‌ها را نمي‌خوابند. براي آن‌ها زمزمه‌اي است در نمازشان، همچون زمزمه انبوه زنبوران. شب‌ها را شب زنده داري مي‌کنند، و صبح مي‌کنند در حالي که بر مرکب‌هاي خويش سوارند ]و آماده پيکار[ راهبان شب هستند و شيران روز (مجلسي، 1403، ج52: 308).

اين تشبيه‌ها در روايات واقعاً در نوع خود بي نظير است؛ چون بالاترين مثال براي بهترين اطاعت در عرف انسان‌ها نحوه­ اطاعت پذيري برده در مقابل مولاي خويش است و حال آن که امام صادق که خود بالاترين مرتبه را در عبادت دارند، در وصف ياران امام زمان اطاعت آنان را حتي از برده در مقابل ارباب خويش بالاتر مي‌دانند. قطعاً اين نحوه اطاعت در پرتو آن اعتقاد اوليه به يگانگي خداوند متعال است.

  1. بصيرت سياسي

اصحاب و ياران امام زمان ، در شناخت مسائل و موضوعات سياسي و گزينش راه درست، از بصيرت بالايي برخوردار هستند. راه خطا و اشتباه نمي روند و در فتنه‌ها و آشوب‌هاي سياسي، گرفتار انحراف نمي‌شوند.

مهم‌ترين عامل انحراف سياستمداران، ترس از قدرت مداران و دنيا پرستي است که اميرالمؤمنين ياران امام زمان را از اين دو خصلت بري مي‌دانند:

يُؤلِّفُ اللّهُ بَيْنَ قُلُوبِهِم، لا يَسْتوحِشُونَ مِنْ أحَدٍ وَلا يَفْرَحُونَ بِأحَدٍ يُدْخَلُ فِيهِم؛ خداوند بين دل‌هاي آن‌ها الفت برقرار مي‌کند. ايشان از کسي و قدرتي وحشت ندارند و نه به خاطر پيوستن فرد يا قدرتي به گروهشان به شادماني و غرور دچار نمي‌گردند» (جمعي از نويسندگان، 1411، ج3: 100).

عامل ديگري که گريبان بسياري را در طول تاريخ گرفته و موجب انحراف ياران اهل بيت حتي خواص بوده، فتنه‌ها است؛ ولي ياران امام زمان عاري از آن هستند: اميرالمؤمنين مي‌فرمايند:

إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لَا تَعْرِفُونَ أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً وَ يَصْدَعَ شَعْباً وَ يَشْعَبَ صَدْعاً فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوح‏ ؛ آگاه باشيد! هرکس از ما که فتنه‌هاي آينده را دريابد، با چراغي روشن‌ در آن گام مي‌نهد و بر همان سيره و روش پيامبر و امامان رفتار مي‌کند تا گره‌ها را بگشايد؛ بردگان و ملت‌هاي اسير را آزاد سازد؛ جمعيت‌هاي گمراه و ستم‌گر را پراکنده و حق‌جويان پراکنده را جمع‌آوري مي‌کند. اثر قدمش را نمي‌شناسند؛ اگر چه دريافتن اثر و نشانه‌ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهي براي درهم کوبيدن فتنه‌ها آماده مي‌گردند و چونان شمشيرها صيقل مي‌خورند؛ ديده‌هايشان با قرآن روشنايي مي‌گيرد. در گوش‌هايشان تفسير قرآن طنين‌افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جام‌هاي حکمت سرمي‌کشند (نهج البلاغه: خطبه150).

عامل ديگر در جاماندن ياران، عدم آگاهي و بينش به فضاي کشور و نقشه و حيله دشمن بود؛ اما ياران امام زمان داراي بينش سياسي، در سطح بالا هستند. از امام باقر چنين نقل شده است:

كَأَنِّي بِأَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ قَدْ أَحَاطُوا بِمَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ، فَلَيْسَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ هُوَ مُطِيعٌ لَهُمْ حَتَّى سِبَاعُ الْأَرْضِ وَ سِبَاعُ الطَّيْرِ، يَطْلُبُ رِضَاهُمْ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ، حَتَّى تَفْخَرَ الْأَرْضُ عَلَى الْأَرْضِ وَ تَقُولَ: مَرَّ بي‌الْيَوْمَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ ؛ گويي مي‌بينم که اصحاب قائم آل محمد بر آنچه بين مشرق و مغرب عالم است، احاطه دارند. پس هيچ چيز در عالم نيست، مگر اين که مطيع و فرمانبردار ياران مهدي است؛ حتي درندگان هوا و زمين، همه در پي کسب رضايت آن‌ها هستند؛ به گونه­اي که قطعه زميني بر قطعه ديگر به خود مي­بالد و به آن مي­گويد: امروز يکي از اصحاب قائم آل محمد بر من گذر کرد (ابن بابويه، 1404: 131).

در سفري که امام صادق از کوفه عازم مدينه بودند، علما و بزرگان، از جمله ابراهيم ادهم و ابن ثوري، آن حضرت را تا بيرون کوفه مشايعت مي‌کردند. عده اي نيز جلوتر از امام حرکت کرده بودند. ناگاه شيري درنده راه را بر آن‌ها مي­بندد. ابراهيم ادهم مي‌گويد: بايستيد تا امام برسد و واکنش او را ببينيد. وقتي آن حضرت مي­رسد و جريان را به او مي­گويند، آن جناب پيش مي­رود و گوش حيوان را مي­گيرد و حيوان را از جلو راه دور مي­کند. سپس امام روي به جمعيت مي­کند و مي‌فرمايد: اگر مردم خداوند را آن‌طور که شايسته است بندگي کنند؛ خواهند توانست بارهاي سنگين خود را با چنين حيواني حمل کنند (خسروي، 1386، ج1: 46).

اين بصيرت هميشه راه گشاي شيعه بوده است و جامعه تشيع را از تلاطم‌هاي زيادي نجات داده است. در عصر ظهور و قبل از انقلاب جهاني نيز اين بصيرت، راهگشاي جامعه منتظر خواهد بود و ياران امام زمان را از خطرات و انحرافات مصون نگه خواهد داشت.

  1. بصيرت اجتماعي

كساني که مي‌خواهند در جامعه منشأ اقدامي باشند و در انزوا نمانند، به «بصيرت اجتماعي» احتياج دارند. اين‌ها بايد بتوانند حق از باطل را تشخيص دهند و در مقابل شبهات کمر، خم نکنند. اين‌ها بايستي به اين نكته آگاه باشند که هميشه، باطل، خود را خالص و بدون نقاب عرضه نمي کند؛ بلکه به طور معمول نقاب حق بر چهره دارد و به گونه اي با حق در مي‌آميزد که اين دو از هم قابل تشخيص نيستند و چه بسا مردم را به اشتباه و حيرت مي‌اندازند.

در اين دوران، با وجود دشمنان گوناگون و شگرد‌هاي آنان گام رهايي از دام دشمنان بصيرت و آگاهي در برابر اهداف شوم و پليد آنان است. بايد بصيرت را در خود تقويت کرد تا ابزارهاي دشمن را شناخته و در مقابل آن ايستادگي کنيم[6].

بصيرت در حرکت و موضع گيري اجتماعي، آن گاه بيش تر لازم است که غفلت و حيرت جامعه را فراگرفته و ارزش‌ها وارونه شده باشند. اين فضاي غبار آلود و خواب کننده چشم‌هاي خواص و عوام، در زمان ظهور حضرت مهدي به صورت آشکار وجود دارد.

اميرالمؤمنين در بياني زمان ظهور را چنين به تصوير مي‌کشند:

.... يَخْرُجُ‏ عَلَى‏ حِينِ‏ غَفْلَةٍ مِنَ النَّاس؛ حضرت مهدي وقتي قيام مي‌کند که غفلت مردم را فراگرفته است (جمعي از نويسندگان، 1411، ج4: 51).

البته دو غفلت را روايت بيان مي‌کند: غفلت از ظهور و غوطه ور بودن در امور زندگي و غفلت از آمادگي براي ظهور و اطاعت از امام زمان که بصيرت را نشانه گرفته است.

ابتدا در اين حمله­ شياطين، بايد با سلاح بصيرت حرکت کرد و اين روش اميرالمؤمنين است که مي‌فرمايند:

أَلاَ وَ إِنَّ اَلشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اِسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ وَ إِنَّ مَعِي لبصيرتي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لاَ لُبِّسَ عَلَيَّ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ؛ آگاه باشيد که شيطان سواره و پياده‌اش را فراخوانده و بر شما تاخته است. همانا در چنين موقعيتي بصيرت و بينش من با من است. حق را با لباس باطل بر خود نپوشيده­ام و لباس باطل را به صورت حق بر من نپوشانيده‌اند. به خدا سوگند براى دشمنان دين، حوضى را پركنم كه خود كشنده آب آن باشم و هر كه در آن حوض پا نهاده ديگر بيرون نيايد و هر كه بيرون آمد، ديگر به سوى آن باز نگردد (نهج البلاغه: خطبه10).

اميرالمؤمنين در وصف ياران حضرت مهدي مي‌فرمايند:

قَوْمٌ... لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَلَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بصائرهم عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَدَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ؛ گروه ديگرى ]ياران مهدي [... به جهت بردباري‌شان بر خداوند منّت نمي‌نهند و از اين‌که نقد جان خويش را در کف اخلاص نهاده‌اند، احساس بزرگي نمي‌کنند، تا آن كه به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسد و آن‌ها بصيرت‌ها و درك‌ها و آگاهى هاى خود را روى شمشيرهايشان حمل مى كردند و به فرمان واعظ خويش به پرستش پروردگارشان پرداختند (همان: خطبه150).

البته اين ياران بصير، هجمه شياطين را هم به فرصت تبديل مي‌کنند؛ چرا که خداوند آنان را چنين توصيف نموده است:

إنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إذا مَسَّهُم طائِفٌ مِن الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإذا هُمْ مَبْصِرُون؛ چون اهل تقوا را از شيطان، وسوسه و خيالى به دل فرا رسد، همان دم خدا را به ياد آرند و همان لحظه بصيرت و بينايى پيدا كنند (اعراف: 201)؛ و اين ويژگي صالحين است.

آنچه شايان ذكر است بصيرت اجتماعي در روايات داراي ويژگي‌هاي متنوعي است كه به چند مورد اشاره مي شود:

1.4. اتحاد و همدلي

يُؤلِّفُ اللّهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ، لا يَسْتُوْحِشُونَ مِنْ أحَدٍ وَلا يَفْرَحُونَ بِأحَدٍ يُدْخَلُ فِيهِم؛ خداوند بين دل‌هاي آن‌ها الفت برقرار مي‌کند. ايشان نه از کسي و قدرتي وحشت دارند و نه به خاطر پيوستن فرد يا قدرتي به گروهشان به شادي و غرور مبتلا مي‌گردند. (حاكم نيشابوري، 1418، ج4: 554).

امام باقر در کلامي ديگر، به بُعد جديدي از همدلي اشاره مي‌فرمايند که نزد ما انسان‌هاي امروزي خيلي عجيب است. البته شايد اين تعجب چندان هم خالي وجه نباشد؛ زيرا وقتي امام باقر نيز از اين همدلي از ياران خود سؤال مي‌کنند، براي آنان نيز اين همه همدلي عجيب است. حضرت مي‌فرمايند:

... إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ يَأْتِي الرَّجُلُ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا يَمْنَعُه‏؛ هنگامى كه قائم ما قيام كند، دوستى واقعى و صميميت حقيقى پياده مى شود. هر نيازمندى دست مى برد و از جيب برادر ايمانى اش به مقدار نياز بر مى دارد و برادرش او را منع نمى كند (مجلسي، 1403، ج52: 372).

اين اتحاد زماني آشکار تر مي‌شود که روايات فراوان در زمينه اختلافات مردم و دوري قلب‌ها در آخرالزمان را بنگريم.

2.4. بيداري در برابر شبهه‌ها

ويژگي ديگر از بصيرت اجتماعي، بيداري در برابر شبهات است. آن جا که سوابق درخشان هم گاهي فايده نکرده و انحراف افراد سرشناسي را رقم زده است. امام صادق مي‌فرمايد:

الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَاتَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس‏؛ آن که به زمان خويش آگاه است، شبهات بر او هجمه نخواهد کرد (حکيمي، 1410، ج1: 104).

امام سجاد در وصف ياران امام زمان مي‌فرمايند:

يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْرا؛ اي ابوخالد!‌ مردماني که در روزگار غيبت به سر مي‌برند و معتقد و منتظرند، از مردمان همه زمان‌ها برترند؛ زيرا خداوند متعال به آنان خرد و فهم و معرفتي داده که غيبت امام زمان براي آنان مانند حضور است. خدا اين مردم را مانند سربازان پيکارگر صدر اسلام قرار داده است؛ همانند کساني که در رکاب پيامبر شمشير مي‌زدند و پيکار مي‌کردند. آنانند اخلاص‌پيشگان حقيقي و شيعيان واقعي. آنانند که در نهان و عيان مردم را به دين خدا دعوت مي‌کنند (شيخ صدوق، 1380، ج1: 320).

اين مطلب نشان مي‌دهد که چنين جامعه‌اي با اين افراد، از امتيازات خاصي برخوردار است که حضرت علي در مورد آنان مي‌فرمايد:

لَمْ يَسْبِقُهُمْ الأوّلُونَ وَلا يُدْرِکِهِمُ الآخِرُون؛ آنان در شايستگي و امتيازات بر اوج رفيعي هستند. نه از نسل‌هاي گذشته کسي از آنان پيشي گرفته است و نه از آيندگان کسي به مقام والاي آنان مي‌رسد. (حاکم نيشابوري، 1418، ج4: 554).

در کلامي ديگر اميرالمؤمنين در وصف انسان بصير در جامعه كه مصداق بارز آن ياران خاص حضرت مهدي مي‌باشند را چنين توصيف مي‌فرمايند:

اِنَّمَا الْبَصيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَابَصَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً واضِحاً؛ انسان با بصيرت كسى است كه بشنود و خوب بينديشد و بنگرد و ببيند و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه روشن حركت كند (نهج البلاغه: خطبه153).

اين بينايي ژرف و عميق موهبتي الاهي است براي ياراني که تا آخرين لحظه در کنار امام خويش باقي مي‌مانند؛ همانند حضرت ابالفضل العباس كه امام صادق ايشان را چنين وصف مي‌كنند:

كانَ عَمِنا العَباس نافِذَ البَصِيرة؛ عموى ما، عباس بصيرت نافذ داشت (ابي مخنف، بي‌تا: 176).

جهاني که خداوند آفريده، مغلوب اين نگاه تيز بين و عمق نگر است؛ و البته اگر اين نگاه مرعوبانه باشد، دنيا او را مي‌بلعد. براي رسيدن به درک صحيح از کلمات دُر گونه مولا علي مدد مي­گيريم که فرمود:

وَ مَنْ‏ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْه‏؛ كسى كه ]با چشم بصيرت[ به دنيا نگريست، دنيا حقيقت را به وى مى نماياند ]و او را آگاهى مي‌بخشد[ و آن كس كه در دنيا نگريست ]چشم به دنيا دوخت[ او را كور ]دل[ مى نمايد (نهج البلاغه: خطبه83).

بنابراين كسي كه ويژگي بصيرت در ابعاد مختلف را به همراه دارد از بيداري جامع و كاملي برخوردار بوده و در همة پستي بلندي‌ها در كنار امام زمان خود خواهد بود.

3.4. ساده‌زيستي

ويژگي ديگر ياران مهدي ساده زيستي آنان است که در جامعه پيشرفته­ دوران ظهور نشانه­ انسان‌هاي راستين است. امام صادق در اين زمينه مي‌فرمايد:

كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ وَ أَصْحَابِهِ فِي نَجَفِ الْكُوفَةِ كَأَنَّ عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّيْرَ قَدْ فَنِيَتْ أَزْوَادُهُمْ وَ خَلُقَتْ ثِيَابُهُمْ قَدْ أَثَّرَ السُّجُودُ بِجِبَاهِهِمْ لُيُوثٌ بِالنَّهَارِ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ يُعْطَى الرَّجُلُ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا لَا يَقْتُلُ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا كَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ وَ قَدْ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالتَّوَسُّمِ فِي‏ كِتَابِهِ الْعَزِيزِ بِقَوْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِين‏؛ گويا كه قائم و ياران او را مى بينم كه در نجف ]كوفه[ اجتماع كرده و پرندگانى برسر آن‌ها پرواز مى كنند. توشه هاى آن‌ها كاستى گرفته؛ جامه هاى آن‌ها كهنه شده و نشان سجده بر پيشانى آن‌ها نقش بسته است. آن‌ها شيران روز و زاهدان شب‌اند. دل‌هايشان مانند پاره هاى آهن ]محكم و استوار[ است و هر كدام از آن‌ها توان چهل مرد را دارا هستند. هيچ يك از آن‌ها كشته نمى شود، مگر به دست كافر يا منافق. خداوند تعالى در كتاب عزيز خود از آن‌ها با عنوان اهل بصيرت و تيزبينى ياد كرده است؛ آن جا كه مى فرمايد:در اين ]عذاب[ براى اهل بصيرت نشانه هايى نهفته است (مجلسي، 1403، ج52: 386).

اهميت اين بخش در آن است كه اگر افرادي در پي امام خود بوده و در تلاشند هيچگاه از او فاصله نگيرند بايد در ويژگي‌هاي متعدد هم‌رنگ با ايشان باشند و يكي از ويژگي‌هاي مهم انبياي الاهي و اهل‌بيت ساده‌زيستي بوده كه در پرتو آن شياطين هوس‌باز و دنياپرست با عرضه زيبايي هاي حرام دنيا نتوانستند كوچكترين انحرافي در مسير الاهي آنان ايجاد كنند. در نتيجه ياران خاص امام زمان در پرتو اين ويژگي از اين انحراف كه اهل دنيا در آن غوطه‌ورند، مصون هستند.

4.4. صبر و شكيبايي

ويژگي زيباي ديگر ياران مهدي صبور بودن آنان است که اين هم از بصيرت آنان سرچشمه گرفته است. اين منش زيبا را حضرت صادق از زبان نيکوي رسول الله چنين نقل مي‌کنند:

سَيَأْتِي قَوْمٌ مِنْ بَعْدِكُمْ الرَّجُلُ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَهُ أَجْرُ خَمْسِينَ مِنْكُمْ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَحْنُ كُنَّا مَعَكَ بِبَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ وَ نَزَلَ فِينَا الْقُرْآنُ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا لِمَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُمْ؛ بعد از شما قومى خواهند آمد كه پاداش هر يك از آن‌ها برابر پاداش پنجاه تن از شماست. گفتند: يارسول اللّه! مگر نه اين است كه ما در حضور شما در جنگ بدر و اُحد و حُنين شركت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شده است؟! فرمود: اگر آنچه بر آن‌ها روى خواهد داد، بر شما روى مى داد، شما هرگز نمى‌توانستيد چون آن‌ها صبر و شكيبايى را پيشه خود سازيد» (شيخ طوسي، 1387: 456؛ مجلسي، 1403، ج52: 130).

نتيجه گيري

با توجه به بررسي‌هاي صورت گرفته، «بصيرت»، گذر از بصر است تا در پرتو آن، به بصيرت رسيده و در پرتو آن نسبت به ولي خداوند داراي شناخت، معرفت درست و عميق شود و بصيرت قوه قلبي است که به نور قدس روشن گرديده و صاحب آن حقايق و بواطن وقايع و فتنه‌ها را درمي يابد. «بصيرت» مولفه‌ها و ابعاد گوناگوني دارد كه عبارتند از: «بصيرت اعتقادي» که ياران امام زمان در پرتو اعتقاد و ايمان کامل به خداوند ايمان کامل به امام خويش دارند.

«بصيرت عملي» که بر اساس روايات ياران حضرت در اوج بصيرت عملي و اطاعت محض از ولي خداوند هستند.

«بصيرت سياسي» که ياران حضرت در شناخت مسائل و موضوعات سياسي از چنان بصيرتي برخوردارند که هيچ‌گاه در فتنه‌ها و آشوب‌هاي سياسي به خطا نخواهند رفت.

«بصيرت اجتماعي» که در پرتو آن، در رفتار و سلوک اجتماعي و برخورد با مسائل اجتماعي سرآمد انسان‌هاي روزگار خويش مي‌باشند.

در نتيجه اين ياران كه در کمال انسانيت قرار دارند، باعث پيروزي حرکت جهاني حضرت خواهند شد و به همين دليل است که بهترين‌هاي عالم در دوره رجعت به آنان ملحق خواهند شد. البته اين نکته قابل ذکر است که بصيرت داراي مراتب است که بالاترين آن به ائمه معصومين متعلق است. البته اين پژوهش در پي بيان اصل موضوع بوده بدان اميد كه براي نوشتن مقالاتي چند در خصوص ابعاد شخصيتي ياران امام زمان به عنوان فتح بابي قلمداد گردد.

منابع

قرآن کريم.

نهج البلاغه.

  1. آمدي تميمي، عبدالواحد(1407ق). غررالحکم، بيروت، مؤسسة الاعلمي.

  2. آيتي، نصرت الله(1381).ياوران مهدي، فصلنامه علمي ـ تخصصي انتظار، شماره 3، قم، مرکز تخصصي مهدويت.

  3. ابن بابويه، علي(1404ق). الامامه و التبصره من الحيره، قم، مدرسه الامام مهدي .

  4. اربلي، علي بن عيسي (1381ق). كشف الغمة في معرفة الائمة، مصحح: رسولي محلاتي، تبريز، بني‌هاشمي.

  5. ازدي، أبومخنف(بي تا). مقتل أبي مخنف، تحقيق: حسين الغفاري، قم، مطبعة العلمية.

  6. بالادستيان، محمدامين وديگران(1391). نگين آفرينش، قم، بنياد فرهنگي مهدي موعود .

  7. بحراني، سيدهاشم(1419ق). البرهان في تفسير القرآن، اول، بيروت، مؤسسه الأعلمي للمطبوعات.

  8. حاکم النيشابوري، ابوعبدالله(1418ق). المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دار المعرفة.

  9. حرعاملي، محمد(1425ق). اثباة الهداة بالنصوص و المعجزات، بيروت، اعلمي.

10.حکيمي، محمد رضا،محمد و علي(1410ق). الحياة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

11.خسروي، موسي(1386). پند تاريخ از سقيفه تا نينوا، تهران، اسلاميه.

12.دشتي، محمد(بي تا). نهج الحياة، نهم، قم، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين .

13.دفتر تبليغات(1431ق). ره توشه راهيان نور، قم، نشر رشيد.

14.ديلمي، حسن(1412ق). ارشاد القلوب، بي جا، انتشارات شريف رضي.

15.سليمان، کامل(1376). يوم الخلاص، تهران، آفاق.

16.سليميان، خدامراد(1385). درسنامه مهدويت، قم، بنياد فرهنگي مهدي موعود .

17.سيدرضي(1386). نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتي، قم، انتشارات اميرالمؤمنين .

  1. شيخ الاسلامي، علي(1383). شرح منازل السائرين، تهران، دانشگاه تهران.

19.صافي گلپايگاني، لطف الله(1419ق). منتخب الاثر، قم، السيدة المعصومة.

20.صدوق، ابوجعفر محمد بن علي(1380). کمال الدين و تمام النعمه، تصحيح: منصور پهلوان، تحقيق: علي اکبر غفاري، قم، دار الحديث.

21.طبسي، نجم الدين(1386). نشانه‌اي از دولت موعود ، قم، بوستان کتاب.

22.طباطبايي، محمدحسين(1374). الميزان، مترجم: محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

23.طوسي، ابوجعفر محمد بن حسن(1387). الغيبة، ترجمه و تحقيق: مجتبي عزيزي، قم، مسجد مقدس جمکران.

24.عياشي، محمد بن مسعود(1380). تفسير عياشي، تهران، المطبعة العلمية.

25.کارگر، رحيم(1389). تعليم و تربيت در عصر ظهور، قم، بنياد فرهنگي مهدي موعود .

26.کليني، محمد بن يعقوب(بي‌تا). اصول کافي، مترجم: سيدجواد مصطفوي، تهران، اسلامي.

27.کليني، محمد بن يعقوب(بي‌تا). روضه کافي، مترجم: سيدهاشم رسول محلاتي، تهران، اسلامي.

28.کمره‌اي، محمدباقر(1373). در کربلا چه گذشت؟ ترجمه: نفس المهموم، قم، اسوه.

29.كوراني، علي و جمعي از نويسندگان(1411ق). معجم احاديث الامام المهدي ، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية.

30.مؤسسه انتشارات حکمت(1390). دايرة المعارف تشيع، تهران، انتشارات حکمت.

31.مجلسي، محمدباقر(1403ق). بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.

32.مطهري، مرتضي(1368). حماسه حسيني، قم، انتشارات صدرا.

33.معين، محمد(بي تا). فرهنگ فارسي معين،تهران، انتشارات اميرکبير.

34.مفيد، محمد(1414ق). الأرشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت، بيروت، دارالمفيد للطباعه و النشر و التوزيع.

35.مکارم شيرازي، ناصر(1380). تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، قم، دارالکتب الاسلاميه.

[1] . عمار، فرزند ياسر از نخستين مسلمانان بود، و در تمام جنگ ها در کنار رسول خدا و اميرالمؤمنين شرکت داشت و در جنگ صفين شهيد شد.

[2] . مالک بن تيهان از بزرگان صحابه بود که در جنگ بدر شرکت داشت و در جنگ صفين شهيد شد.

[3] . پيامبر به خزيمة بن ثابت انصاري لقب «ذوالشهادتين» داد. شهادت او به جاي شهادت دو نفر به حساب مي آمد.

[4] . رجوع شود به کتاب الشيعه و الرجعه، نوشته مرحوم آيت الله محمدرضا طبسي، ج1: 158. در اين کتاب در زمان رجعت خوبان براي ياري امام عصر به رجعت سلمان فارسي، مقداد و مالک اشتر اشاره شده است.

[5] . براي آگاهي از ابعاد الاهي اين شخصيت و علاقه‌مندي ايشان به امام خميني و بالعکس، به بحث استاد رحيم پور ازغدي با عنوان تشيع انگليسي، اسلام آمريکايي مراجعه شود.

[6] . پخش مصاحبه با آيت الله جوادي آملي از سيما، در راهپيمايي روز قدس .

نویسندگان:

محسن رحيمي جعفري - رحيم کارگر

 


چاپ   ایمیل