چکيده
«آیه 82 سوره نمل»، یکی از شاخصترین آیاتی است که به وقایع آخر الزمان و نشانههای پیش از وقوع قیامت اشاره میکند. این آیه، به جهت اجمال در زمینه مصداق «دابّۀ الارض»، زمان و مکان خروج او، همواره معرکه آرای مفسران بوده است. وجود ابهام یاد شده، بیشتر مفسران را بر آن داشته تا در تبیین آیه به روایات مراجعه کنند. با وجود برخی خصوصیات مشترک میان روایات فریقین، در تعیین مصداق دابۀ الارض اختلافاتی وجود دارد. بیشتر احادیث اهل سنت، بر ماهیت حیوانی این موجود با ویژگیهای خارقالعاده و غیر قابل باور اشاره دارند. در مقابل، بیشتر منابع روایی شیعه بر ماهیت انسانی دابۀ الارض تصریح دارند و اغلب حضرت علی را از مصادیق آن ذکر کردهاند. حال آنکه با مراجعه به منابع رجالی فریقین، به ضعف سندی این روایات پی میبریم. از سوی دیگر، محتوای احادیث نیز با محکمات قرآن، سنت و عقل مخالف بوده و در مواردی، با سایر احادیث در تعارض هستند. با توجه به این اهمیت، پژوهه پیشرو، با روش تحلیل محتوا، مجموعه روایات فریقین را در مصداقشناسی دابۀ الارض بررسی سندی و تحلیل دلالی میکند تا از این طریق بتوان به دیدگاه صحیح دست یافت.
مقدمه
چیستی و کیفیت وقوع قیامت، از مباحث پرچالش در میان متکلمان اسلامی است. در اصطلاح قرآن کریم، به مجموعه رویدادهای آخرالزمان که پیش از واقعه عظیم قیامت و یا ظهور امام عصر رخ خواهد داد، «اشراط الساعۀ» اطلاق میشود (محمد: 18). در جوامع حدیثی فریقین نیز ده نشانه به عنوان حوادث عجیب و مهم پیش از قیامت گزارش شده که یکی از آنها خروج جنبندهای با ویژگیهای خاص از دل زمین است که با مردم سخن میگوید (قشیری نیشابوری، 1374: ج4، ص51؛ ابن کثیر، 1419: ج6، ص190؛ صدوق، 1362: ج2، ص449؛ طوسی، 1411: ص436؛ حویزی، 1415: ج3، ص239 و 309 و قمی مشهدی، 1368: ج8، ص170). در سوره نمل در سیاقی مبهم از جنبندهای[1] یاد میکند که خداوند آن را در آستانه قیامت یا هنگام تحقق وعده الاهی از زمین خارج میکند؛ در حالیکه با انسانها سخن میگوید:
Nوَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَM (نمل: 82). و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد؛ كه مردم [چنانكه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند.
آیات پیشین این سوره، خطاب به کافرانی است که از روی تمسخر، خواستار نزول عذابهایی بودند که قبلاَ به آنها وعده داده شده بود. خداوند پس از تذکرات بسیار درباره تحقق آن عذابها، فضل الاهی، پنهان نبودن هیچ چیز از دایره علم الاهی و داوری خداوند بر اساس حکمت؛ خطاب به رسول اکرم کافران را به مردگان و کوردلان تشبیه کرده است و میفرماید: سخنان تو بر قلوب آنان که به تو پشت کردهاند، تأثیری ندارد (نمل: 70-81). در ادامه نیز از خروج جنبندهای از دل زمین سخن گفته شده است، بیآنکه در زمینه ماهیت، نحوه خروج و جزئیات آن اطلاعاتی در اختیار مخاطب قرار داده شود.
بنابراین، آیه مورد بحث از آیات متشابه بوده و فهم صحیح آن به رجوع به آیات دیگر قرآن و یا روایات معتبر منوط است. از نظر مفسران، آیه دیگری که در مورد این حادثه سخن گفته باشد و در تبیین مراد از دابة الارض، بتوان به آن استناد کرد، وجود ندارد؛ اما در روایات فریقین درباره مسائلی از قبیل ماهیت، زمان و مکان خروج، محتوای سخن و مخاطبان این جنبنده و دیگر مباحث مرتبط، اقوال بسیاری دیده میشود. برخی از این ویژگیها میان شیعه و اهل سنت مشترک است و برخی نيز اختصاص به یک مذهب دارد. از اینرو، ضرورت دارد روایات فریقین را در محورهای ماهیت و شکل ظاهری دابة الارض، مأموریت و تجهیزات، زمان و مکان خروج آن از زمین بررسی و تحلیل و در ادامه تطبیق این جنبنده را در منابع روایی شیعه ارزیابی کنیم.
- دابة الارض در روایات فریقین
1-1. ماهیت و شکل ظاهری
ویژگیهای مطرح شده در عمده روایات تفسیری اهل سنت، حاکی از آن است که این موجود حیوانی عجیب میباشد و بنابر برخی اقوال، دارای خصوصیات تمام حیوانات است. در ادامه به روایات بیانگر این اوصاف، اشاره میشود:
حذیفة بن یمان از رسول خدا اینگونه نقل کرده است که دابۀ الارض کرک و پر دارد (سیوطی، 1404: ج5، ص116). امام علی در پاسخ به این سوال که مردم گمان میکنند دابۀالارض شمایید؛ فرمود: «قسم به خدا دابۀ الارض کرک و مو دارد و من هیچکدام را ندارم، او سم دارد و من ندارم (ابن ابیحاتم رازی، 1419: ج9، ص2924، 16595 و سیوطی1404: ج5، ص117). ابن عباس نیز از پیامبر نقل کرده است که گردن دابۀ الارض بلند است و هر که در مغرب و مشرق است، او را میبیند (سیوطی1404: ج5، ص116).
اوصاف دیگری نیز از صحابه و تابعین نقل شده است:
دابۀ الارض ماری است که در خانه کعبه بوده و هنگام ساختن خانه کعبه توسط قریش، عقاب آن را ربوده بود (رک: خطیب، بیتا: ج10، ص289 و ابن ضیاء، 1416: ج1، ص101). موسی از پروردگارش خواست تا دابه را به او نشان دهد؛ سه شبانه روز طول کشید که به سمت آسمان میرفت تا جایی که هیچیک از اطراف او دیده نمیشد. موسی منظره وحشتناکی را دید و گفت: خدایا! مرا بازگردان و خدا او را برگرداند (سیوطی، 1404: ج5، ص115)؛ او بر خلقت آدمی است؛ خودش در ابرها و پاهایش روی زمین است (قرطبی، 1364: ج14، ص235)؛ سرش مانند گاو، چشمش چون چشم خوك، گوشش همانند گوش فيل و شاخش بسان شاخ بز كوهى، گردنش گردن شتر مرغ، سينهاش سينه شير، رنگش رنگ پلنگ، تهىگاهش همچون تهیگاه گربه، دمش چون دم قوچ، پايش چون پاى شتر و بین مفاصل او دوازده ذراع فاصله است (ابن کثیر، 1419: ج6، ص193)؛ کرک دارد و صدایش به آسمان میرسد (سیوطی، 1404: ج5، ص115)؛ صورت او مانند انسان و بقیه اندامش مانند پرنده است (ابن جوزی، 1422: ج3، ص370)؛ از هر رنگی دارد و میان دو شاخ او یک فرسنگ فاصله است (سیوطی 1404: ج5، ص117).
برخی نیز پس از نقل حدیث حذیفه از پیامبر مبنی بر سه خروج دابۀ الارض، با استناد به قرائنی آن را به شتر قوم صالح تأویل کردهاند. قرطبی میگوید: پیامبر در خروج سوم که از مسجد الحرام انجام شد، عبارت «هی ترغو» را بهکار بردند. به صدای شتر «رغاء» گفته میشود. از طرفی دیگر، وقتی مردم ناقه صالح را کشتند، بچه او از ترس فرار کرد و سنگی برایش گشوده شد. پس از ورود او به داخل، سنگ روی هم قرار گرفت و او درون سنگ ماند تا به اذن الاهی از آن خارج شود (قرطبی، 1364: ج14، ص235).
در تفاسیر شیعی دو ماهیت برای این جنبنده ذکر شده است:
الف) جانوری با ویژگیهای عجیب: این توصیف که غالبا از سوی صحابه و تابعین نقل شده است؛ بهندرت در تفاسیر روایی شیعه وجود دارد (رک: طوسی، بیتا: ج8، ص119و کاشانی، 1423: ج5، ص124). برخی نیز چنین موجودی را از معجزات الاهی دانستهاند (طبرسی، 1372: ج7، ص365-366)؛ هر چند در تفاسیر البرهان، نور الثقلین و تأویل الآیات الظاهرۀ چنین ویژگیهایی ملاحظه نمیشود.
حذیفه نیز از رسول خدا روایتی را که با ماهیت حیوانی سازگارتر است، چنین آورده است: «طول آن شصت ذراع است، هیچکس نمیتواند او را دریابد و هیچکس نمیتواند از او فرار کند» (طبرسی،1372: ج7، ص366؛ حویزی، 1415: ج4، ص99و107 و فیض، 1415: ج4، ص75).
ب) انسانی متعالی: دابۀ الارض در بیشتر روایات تفسیری شیعه، به «انسان» تفسیر شده است. محمد بن کعب قرظی میگوید: از حضرت علی درباره دابه سؤال شد؛ حضرت فرمود: «به خدا قسم او دم ندارد، ریش دارد». شیخ طوسی پس از نقل این روایت مینویسد: این گفتار حضرت اشاره به ماهیت انسانی این موجود دارد (طوسی، بیتا: ج8، ص119).
برخی نیز مانند ابوالفتوح رازی، دابۀ الارض را به امام مهدی تأویل کردهاند (ابوالفتوح رازی، 1408: ج15، ص75). علامه بلاغی نیز این دیدگاه را تأیید کرده است (بلاغی،1386: ج5، ص90). قابل ذکر است که درباره این تفسیر، روایتی از ناحیه معصومان مشاهده نشده است.
در برخی نقلها این لقب به امام حسن عسکری نسبت داده شده است، مانند تعابیر زیر: «وَ مِنْ لَقَبِهِ: الْمُنْتَقِمُ و صَاحِبُ الرَّجْعَةِ الْبَيْضَاءِ و الْكَرَّةِ الزَّهْرَاءِ و الْقَابِضُ،... وَ دابّة الْأَرْضِ...» (خصیبی، 1419: ص328).
نکته قابل توجه در استناد این لقب به امام آن است که نقل مذکور، به حسین بن حمدان خصیبی جنبلائی، مؤلف کتاب «هدایة الکبری» منحصر است که در پذیرش آن دو مانع اساسی وجود دارد: یکی آنکه فاقد مستند روایی است و دیگر آنکه این فرد از نظر رجالی، فاسد المذهب و کذاب معرفی شده و با این نوع داوری، نقل او فاقد اعتبار است (خویی، 1413: ج5، ص224و337).
اما در اغلب روایات، دابۀ الارض به حضرت علی تأویل برده شده است. به دلیل کثرت این دسته روایات، در ادامه، آنها را بهصورت جداگانه مطرح میکنیم و درباره آن به تفصیل سخن خواهیم گفت.
1- 2. مأموریت و تجهیزات
در منابع روایی اهل سنت، از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا فرمودند:
او ]دابّة الارض[ به عصای موسی و مهر سلیمان مجهز است. با این دو ابزار، مؤمن و کافر را از یکدیگر جدا و با علامتگذاری بر صورتشان، ایمان و کفر درونی آنان را آشکار میکند؛ بهگونهای که در خانواده و جامعه و بازار با این علامت شناسایی شده و گاه با لقب «یا مؤمن» و «یاکافر» خوانده میشوند (ابن کثیر، 1419: ج6، ص190 و192-193و سیوطی، 1404: ج5، ص117).
در منابع روایی شیعه، روایاتی با همین مضمون وجود دارد:
شیخ صدوق، با اسناد به نزال بن سبره، ضمن نقل خطبهای طولانی از امیرالمؤمنین درباره سؤالات مردم و پس از بیان ویژگیهای دجال و کشته شدن او به دست عیسی؛ چنین آورده است: سپس بلای عظیمی اتفاق میافتد که عبارت است از خروج جنبندهای از زمین از جانب صفا؛ در حالیکه نگین سلیمان و عصای موسی همراه اوست. او مهر سلیمان را بر روی مؤمن و کافر میزند (صدوق، 1395: ج2، ص525؛ حویزی، 1415: ج4، ص97 -101و قمی مشهدی، 1368: ج9، ص589).
در بررسی سند روایت پیشگفته، تعدادی از راویان، مانند: قیس بن حفص، یونس بن ارقم و نزال بن سبرة مجهولند. بنابراین، بهدلیل ضعف سند و فقدان دلیل معتبر بر تأیید متن، این روایت فاقد اعتبار علمی است.
شیخ طوسی نیز ملاقات فردی به نام حبیب بن شاذان، با علی بن مهزیار را روایت کرده است. در این دیدار، حبیب، از علی بن مهزیار درباره امام زمان مطالبی میپرسد. علی بن مهزیار، حکایتی طولانی از چگونگی ملاقات، مکالمه و پرسشهای متعدد خود از امام، نقل میکند. یکی از سؤالات او از امام درباره زمان ظهور ایشان بوده است. علی بن مهزیار میگوید: حضرت اینگونه پاسخ داد:
در فلان سال؛ که دابۀ الارض از صفا و مروه بیرون میآید؛ در حالیکه عصای موسی و مهر سلیمان همراه اوست و مردم را بهسوی محشر سوق میدهد (طوسی، 1411: ص263؛ حویزی، 1415: ج4، ص96-100 و قمی مشهدی، 1368: ج9، ص588).
با جست وجو از احوال راویان روایت مذکور، درمییابیم که در میان آنان، فردی مجهول وجود دارد بدون آنکه نام او مشخص شود و به این بسنده شده که وی اهل قزوین است. از نظر رجالی چنین سندی، ضعیف و فاقد اعتبار است. در متن روایت نیز نکات قابل تأملی وجود دارد که در بحث بعدی به آنها اشاره میشود.
حذیفه نیز ضمن نقل مأموریت علامتگذاری از رسول خدا روایت کرده است که طول دابۀ شصت ذراع است و هیچکس نمیتواند آن را دریابد و یا از آن فرار کند (طبرسی، 1372: ج7، ص365 و حویزی، 1415: ج4، ص98-107).
نکته قابل توجه درباره سند روایت پیشگفته، «ارسال» آن است و ارسال سند یکی از عوامل ضعف و بیاعتباری سند محسوب میشود.
نیز سید هاشم بحرانی، از کتاب «الرجعه»، از ابوهریره چنین روایت کرده است که رسول خدا فرمود:
« دابۀ الارض» با عصای موسی و مهر سلیمان بیرون میآید. او صورت مومن را با عصای موسی جلا میدهد و صورت کافر را با مهر سلیمان نشان میگذارد (بحرانی، 1374: ج4، ص230).
با بررسی احوال راویان، هیچ نشانی از نام آنان در کتابهای رجالی شیعه یافت نشد.
در پایان این بخش، افزون بر بررسیهای انجام شده، لازم است به چند نکته قابل تأمل اشاره شود:
اول: در برخی روایات چنین آمده است که حضرت قائم با مهر سلیمان و عصای موسی ظهور میکند (نعمانی، 1307: ص238 و صدوق، 1395: ج1، ص143)؛ در حالیکه در روایات مذکور، آن را به دابه نسبت داده است. این دو دسته روایت قابل جمع نیستند؛ زیرا بر خلاف دابه، امام از زمین بیرون نمیآید. البته در روایات بسیار دیگری، امام علی صاحب عصا معرفی شده است. این دسته روایات، در بخش مربوط به تطبیق دابۀ الارض، به علی نقل و بررسی خواهد شد.
دوم: بنابر روایات منقول از اهل بیت، بر خاتم سلیمان عبارت «سبحان من ألجم الجن بکلماته» نقش بسته بوده است (صدوق، 1376: ص458)؛ در حالیکه در روایات پیشگفته مهر سلیمان وسیلهای برای نشان کردن و تمایز مؤمن از کافر عنوان شده است و این دو دسته روایت معارضاند.
1-3. زمان و مکان خروج از زمین
1-3 -1. روایات مشترک فریقین درباره زمان و مکان خروج از زمین
در تفاسیر روایی فریقین درباره زمان و مکان خروج دابۀ از زمین، اقوال متفاوتی دیده میشود. مصدر اصلی این روایات، غالباً تفاسیر روایی اهل سنت است که در منابع روایی شیعه، بهویژه تفاسیر روایی، منعکس شدهاند. بهطور کلی این اقوال را میتوان در چهار محور دستهبندی کرد:
الف) صفا و اطراف آن
حذیفه از پیامبر چنین نقل میکند:
در حالیکه عیسی با مسلمانان طواف میکنند، زمین زیر پایشان میلرزد؛ صفا شکافته میشود و دابه از آن بیرون میآید. ابتدا سر او خارج میشود (ابن جوزی، 1422: ج3، ص370؛ سیوطی، 1404: ج5، ص116و ابن کثیر، 1419: ج6، ص191).
ابن عمر نیز از رسول خدا چنین روایت کرده است: در شب عید قربان از صفا بیرون میآید (حویزی، 1415: ج5، 115). نیز بر اساس روایتی از زجاج و ابن عباس دابه از تهامه، بین صفا و مروه بیرون میآید (ابن جوزی، 1422: ج3، ص370؛ ابن کثیر،1419: ج6، ص192؛ ابن ابیحاتم رازی، 1419: ج9، ص2925 و حویزی، 1415: ج5، ص116).
ب) مکه و اطراف آن
عبدالله بن بریده به نقل از پدرش میگوید: رسول خدا مرا به بیابانی خشک و شنزار در نزدیک مکه برد و فرمود: «دابه از اینجا بیرون میآید» (ابن کثیر، 1419: ج6، ص192و سیوطی، 1404: ج5، ص115).
ابراهیم نیز میگوید: «دابه از مکه بیرون میآید» (سیوطی، 1404: ج5، ص115). عبدالله بن عمر نیز میگوید: «از زیر سنگی در مکه بیرون میآید؛ الدابۀ تخرج من تحت صخرة بجياد» (ابن کثیر، 1419: ج6، ص192؛ ابن ابیحاتم رازی، 1419: ج9، ص2925 و حویزی، 1415: ج5، ص117).
ج) دریای سدوم
وهب بن منبه میگوید: دابه از زیر دریای «سدوم»[2] بیرون میآید؛ بهگونهای که جانداران باردار حمل خود را بر زمین مینهند، آب شیرین، شور و دوستها دشمن میشوند (ابن کثیر، 1419: ج6، ص193و ابن جوزی، 1422: ج9، ص2925).
د) خروج دابه در سه مرحله
حذیفة بن اسید غفاری میگوید: رسول خدا درباره دابه فرمود:
او سه بار و در سه دوره خارج میشود: یکبار از دورترین ناحیه ]نسبت به مکه[ و خبر آن به مکه نمیرسد. آنگاه پس از مدت طولانی پنهان ماندن، از نزدیک مکه خارج میشود و خبر آن به مکه میرسد. سپس روزی که مردم در بزرگترين و محترمترين مساجد؛ يعنى مسجد الحرام گرد هم آمدهاند، بین رکن و مقام نزدیک شده، آنگاه سر خود را از خاك پاك مىكند؛ مردم از اطراف او پراکنده میشوند و گروهى اطراف او مىمانند و ميدانند كه خدا را عاجز نميكنند و به پاك كردن صورتها مىپردازد. آنچنان كه مثل ستارههاى درخشان شوند. آنگاه در زمين حركت ميكند و هيچكس نمي تواند او را دريابد يا از او فرار كند. حتى اينكه بعضى از مردم از ترس او به نماز مىايستند و او از پشت سر نزد او آمده، مىگويد: اكنون نماز ميگزارى؟ آنگاه پيش روى او آمده و بر صورتش علامت میگذارد و میرود مردم در اموال شركت مىكنند؛ در سفرها با هم رفیقند. مؤمن از کافر شناخته مىشود؛ طورى که هر یک به دیگری میگوید: حق مرا ادا کن (ابن کثیر، 1419: ج6، ص191).
ابن کثیر این روایت را از دو طریق جریر بن حازم و حذیفه نقل و طریق حذیفه را نیکوتر و تمامتر دانسته است (همان). این روایت در برخی منابع روایی شیعه نیز نقل شده است (طبرسی، 1372: ج7، ص366؛ حویزی، 1415: ج4، ص98 -108 و مجلسی، 1403: ج6، ص300).
طبری نیز با دو طریق از ابوالطفیل از حذیفه، سه خروج دابه را اینگونه نقل کرده است: «بعض البوادی، بعض القری و مسجدالحرام» (طبری،1412: ج20، ص10و ابن جوزی، 1422: ج3، ص371). ابن طاوس نیز این روایت را از نعیم بن حماد مروزی، از حذیفه سه خروج دابه را اینگونه ترسیم کرده است: «بعض البوادی، بعض القری، مسجد الحرام» (ابن طاووس، 1416: ص209).
1-3 -2. روایات ویژه شیعه درباره زمان و مکان خروج از زمین
افزون بر روایات مشترک شیعه و اهل سنت، که در ضمن مطالب پیش گذشت؛ در منابع روایی شیعه، برخی روایات اختصاصی وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
الف) بعد از کشته شدن دجال از صفا
نزال بن سبره روایت مفصلی را از امام علی در پاسخ به سؤال افراد، عنوان کرده است. طبق یکی از عبارات آن، اصبغ بن نباته درباره دجال سوال میکند؛ امام پس از بیان ویژگیهای دجال میفرماید:
او سه ساعت از روز جمعه گذشته، به دست کسیکه عیسی پشت سرش نماز میگزارد، کشته میشود. سپس آن بلا و مصیبت بزرگ اتفاق میافتد و آن خروج جنبندهای از زمین، از جانب صفاست. او با خود مهر سلیمان و عصای موسی را به همراه دارد و با آن بر صورت هر مؤمن و کافری مهر مینهد، تا آنجا که مؤمن به کافر میگوید: «وای بر تو» و کافر به مؤمن میگوید: «خوشا بهحال تو، ای مؤمن! دوست دارم امروز مانند تو بودم و رستگار میشدم.» آنگاه آن جنبنده سرش را بلند میکند و همه افرادی که بین مشرق و مغرب هستند به اذن الاهی او را میبینند. این حادثه بعد از طلوع خورشید از مغرب اتفاق میافتد. در این زمان دیگر توبه پذیرفته نمیشود؛ هیچ عملی بالا نمیرود و هیچ ایمانی سودی نمیبخشد (صدوق، 1395: ج2، ص525 و حویزی،1415: ج4، ص97-101).
بر اساس بررسی سند روایت مذکور، تعدادی از راویان، مانند قیس بن حفص، یونس بن ارقم و نزال بن سبرة مجهولند.
ب) بین صفا و مروه، همزمان با ظهور صاحب الزمان
از حبیب بن شاذان چنین آمده است:
بر علی بن مهزیار اهوازی وارد شدم و از او درباره آل ابی محمد (امام حسن عسکری سؤال کردم. در پایان قول امام را چنین نقل میکند: «من تا زمانیکه خداوند به من اجازه خروج بدهد، در تقیه هستم». از ایشان سؤال کردم: این اتفاق چه زمانی واقع میشود؟ فرمود: «زمانیکه بین شما و راه کعبه مانع ایجاد شود؛ ماه و خورشید با هم جمع شوند و ستارهها گرد آنها بگردند.» پرسیدم: کی یابن رسول الله؟ فرمود: «در فلان سال و دابۀ الارض نیز از بین صفا و مروه در حالیکه عصای موسی و مهر سلیمان همراه اوست خروج کند و مردم را بهسوی محشر سوق دهد» (طوسی، 1411: ص262 -267؛ حویزی، 1415: ج4، ص96-100و قمی مشهدی، 1368: ج9، ص588).
در سند روایت، فردی مجهول وجود دارد (مردی از اهل قزوین که نامش مشخص نشده است)؛ مضافاَ اینکه متن روایت نکات قابل تأملی وجود دارد؛ مانند اینکه امام فرمود: «من در تقیه هستم»؛ در حالیکه ایشان در غیبت است و غیبت با تقیه تفاوت دارد. از طرفی دیگر، امام سال ظهور را تعیین کردند؛ در حالیکه تعیین زمان ظهور از علامتهای کذب شمرده شده است.
- بررسی تطبیق دابة الأرض به علی
چنانکه پیشتر بیان شد در اغلب روایات شیعی دابة الارض به امام علی تعبیر شده است. در تطبیق دابة الارض به امیر مؤمنان سه فرض بهنظر میرسد:
الف) این روایات از باب تفسیرند: چنان که آیه ولایت و تطهیر در شأن امیرالمؤمنین و اهل بیت نازل شده است. این فرض، در صورتی صحیح است که واژه تفسیر را، اعم از تفسیر اصطلاحی و تأویل بدانیم؛ زیرا امام علی سبب نزول این آیه نبوده است.
ب) روایات از باب جری و تطبیقاند: این فرض نیز ظاهرا صحیح نیست، زیرا بیان روایات، بهگونهای است که علی مصداق منحصر به فرد دابة الارض است؛ در حالیکه جری با انحصار سازگاری ندارد و روایات جری حاکی از وسعت انطباق یک مفهوم بر مصادیق فراوان است و به مورد نزول اختصاص ندارد (شاکر، 1376: ص159).
ج) این روایت از باب تأویل و بطن است: برخی از مفسران بر این باورند که این آیه و این عبارت از متشابهات قرآن است و به تأویل و توجیه صحیح نیاز دارد (طباطبایی،1417: ج15، ص396؛ امین،1361: ج9، ص365 و فضلالله، 1419: ج17، ص247).
به جهت اهمیت موضوع و دیدگاههای متفاوت و متعارض از سوی مفسران در بیان ماهیت انسانی دابۀ الارض و تاویل آن به امام معصوم، این نگاشته تلاش دارد تمامی روایات از منابع تفسیری و روایی شیعی درخصوص این تأویل را گردآوری و با تحلیل و بررسی آنها موضع فرهنگی و اعتقادی شیعه را در این زمینه شفاف سازد. در این بخش بهترتیب صدور، روایاتی که این لقب را به امام علی نسبت دادهاند، بیان میکنیم:
2 -1. حدیث قدسی
در حدیث قدسیای به نقل از امام صادق و آن حضرت از پیامبر چنین آمده است:
پروردگارم مرا به معراج برد و از ورای حجاب، اموری را بر من وحی کرد و با من سخن گفت. از جمله اینکه فرمود: «ای محمد! علی اول و آخر است و او به هر چیزی داناست ... او همان دابهای است که با مردم سخن میگوید» (صفار، 1404: ج1، ص514؛ بحرانی، 1374: ج4، ص230؛ حلی، 1421: ص201 و مجلسی، 1403: ج31، ص51).
این نکته قابل ذکر است که مؤلف البرهان، این روایت را بهصورت تقطیع و با اختلاف اندک از کتاب بصائر الدرجات سعدبن عبدالله اشعری قمی(م299ق) نقل کرده است. اما این کتاب در دسترس نیست، بلکه اثر همنام آن، یعنی «بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار» معاصر اشعری موجود میباشد که از جهت مطالب و اسناد مشابه آن است. کتاب مختصر البصائر حسن بن سلیمان حلی نیز مختصری از کتاب سعدبن عبدالله است.
به نظر میرسد این روایت از نظر علمی فاقد اعتبار است؛ زیرا در سلسله راویان فردی به نام «محمد بن سنان ابوجعفر زاهری» (م220ق) از اصحاب امام کاظم و رضا با اوصافی مانند «ضعیف جدا، لایعول علیه، لایلتفت الی ما تفرد به و من الکذابین المشهورین» مورد تضعیف قرار گرفته است (اردبیلی، 1403: ج2، ص123).
2-2. روایاتی از امام علی
لقب دابة الارض یکی از القابی است که امام علی در میان صفات و القاب بسیار، آن را برای خود برشمردهاند. در برخی روایات نیز حضرت خود را صاحب «عصا» و «میسم»[3] معرفی کرده است. در این بخش به هشت حدیث برجسته اشاره میشود:
روایت اول: عباية بن ربعى اسدى میگويد:
در ميان پنج نفر كه من پنجمين و كوچكترين فرد گروه از نظر سنى بودم، خدمت امام على رسيديم و شنيدم كه آن حضرت مىفرمود: برادرم، رسول خدا براى من حديث كرد و آن حضرت فرمود: «من پايان بخش هزار پيامبر و تو پايانبخش هزار وصى هستى ... ]راوى گويد:[ عرض كردم: اى امیرالمؤمنين! مردم درباره تو به انصاف رفتار نكردند. پس فرمود: اى پسر برادر! چنان نيست كه تو پنداشتهاى؛ به خدا سوگند من خود هزار كلمه مىدانم كه آن را هيچكس غير از من و پيامبر نمىداند و آنان از آن جمله يك آيه را در كتاب خداوند مىخوانند و آن عبارت است از: Nوَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابۀM؛ ولى چنانكه شايسته تدبر است، نسبت به آن تدبر نمىكنند (کوفی، 1424: 206ص-213؛ نعمانی، 1397: ص258؛ صفار، 1404: ج1، ص310؛ بحرانی، 1374: ج4، ص227 و مجلسی، 1403: ج52، ص234) .
دقت در متن روایت نشان میدهد که حضرت در مقام بیان جایگاه والای علمی و فهم کلام الاهی است و روایت بر بیان مصداق دابۀ الأرض دلالتی ندارد؛ علاوه بر آنکه در سند روایت عبایة بن ربعی الاسدی، از نظر رجالی فردی مهمل است (اردبیلی،1403: ج1، ص435).
روایت دوم: مفضل بن صالح از جابر بن یزید جعفی از ابوعبدالله جدلی چنین نقل میکند: روزی بر علی وارد شدم؛ حضرت فرمود: «دابة الارض من هستم» (حلی، 1421: ص483 و 534 و بحرانی، 1374: ج4، 229 و حسینی استرآبادی، 1409: ص400).
در روایت، مفضل بن صالح ابوجمیله اسدی وجود دارد که از اصحاب امام صادق و امام كاظم است و تعبیراتی، مانند ضعیف، کذاب و یضع الحدیث در مورد او وارد شده است (اردبیلی، 1403: ج2، ص256). قضاوتهای رجالی درباره جابر بن یزید جعفی از اصحاب امام باقر نیز، حکایت از تردید جدی در پذیرش روایات او دارد. نجاشی میگوید: گروهی که اهل طعن و ضعیف بودهاند، از او روایت کردهاند و خودش نیز مختلط بوده است. ابن غضائری میگوید: او فینفسه ثقه است؛ اما بیشتر کسانیکه از او روایت کردهاند، ضعیفاند. علامه حلی نیز در پذیرش روایات او به توقف قائل است (همان، ج1، ص144)؛ گرچه برخی جانب توثیق را ترجیح دادهاند (بابایی، 1381: ج1، ص231–235).
روایت سوم: در روایتی دیگر از ابوعبدالله جدلی چنین آمده است:
بر امیرالمؤمنین وارد شدم؛ حضرت فرمود: «آیا قبل از آنکه کسی بر ما وارد شود، سه چیز را به تو بگویم؟ «گفتم: بله. فرمود: من عبدالله و دابۀ الارض هستم» (حلی، 1421: ص483 و 535؛ بحرانی، 1374: ج4، ص229؛ حسینی استرآبادی، 1409: ص400؛ مجلسی، 1403: ج39، ص243).
بررسی سندی روایت مذکور گویای آن است که سه تن از راویان در زنجیره سند، اسماعیل بن اسحاق، عبدالکریم بن یعقوب و خالد، از نظر رجالی مجهولند و در کتابهای رجالی هیچ ذکری از آنان به میان نیامده است.
روایت چهارم: در روایتی از اصبغ بن نباته چنین آمده است:
بر امیرالمؤمنین وارد شدم؛ در حالی که ایشان در حال خوردن نان و سرکه و روغن بودند؛ از ایشان درباره دابۀ الارض در آیه Nوَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابّة مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْM پرسیدم؛ حضرت فرمود: «او جنبدهای است که نان و سرکه و روغن میخورد (حلی، 1421: ص486و542؛ بحرانی، 1374: ج4، ص229 و حسینی استر آبادی، 1409: ص400).
در سند این روایت نیز فردی با عنوان احمد بن عبید بن ناصح وجود دارد که در کتابهای رجالی نامی از او به میان نیامده و مجهول است.
روایت پنجم: در روایتی امام باقر پس از ذکر فضایل حضرت علی، به نقل از ایشان فرمود:
أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ... وَ إِنِّي صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدابّة الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ؛ من تقسیمکننده بهشت و جهنمم... و من صاحب عصا و مهر علامتگذاریام و من همان جنبندهای هستم که با مردم سخن میگوید (صفار، 1404: ج1، ص200؛ حلّی، 1421: ص148و114؛ کلینی، 1407: ج1، ص197؛ بحرانی، 1374: ج4، ص227 و حویزی، 1415: ج4، ص98 و103 و445).
در سند این روایت دو فرد مجهول وجود دارند: ابوعبدالله ریاحی و ابوصامت حلوانی. بنابراین سند روایت از جهت رجالی ضعیف و فاقد اعتبار است.
روایت ششم: در کتاب سلیم بن قیس از ابان بن ابی عیاش چنین نقل شده است:
ابوالطفیل را در منزلش ملاقات کردم. او درباره «رجعت» از گروهی از مجاهدان بدر و از سلمان و ابوذر و مقداد و اُبَیّ بن کعب برایم حدیث کرد. ابوالطفیل میگوید: آنچه را از آنان شنیده بودم، در کوفه به امیرالمؤمنین عرضه داشتم؛ حضرت فرمود: این علم خاصی است و امت در جهل و واگذاری آن به خداوند مجازند. آنگاه هرآنچه را شنیده بودم، تصدیق و آیات بسیاری را برایم قرائت و تفسیر کامل کرد ... پرسیدم: مقصود از دابه درآیه Nو إذا وقع القول علیهم... M چیست؟ حضرت فرمود: «ازاین سوال درگذر». گفتم: قربان شما ای امیرالمؤمنین! مرا ازآن آگاه کن. فرمود: «او جنبندهای است که غذا میخورد؛ دربازار رفت و آمد دارد و با زنان ازدواج میکند» ]از ویژگیهای دیگرش پرسیدم[؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! او کیست؟ فرمود: «او قوام زمین است؛ کسیکه زمین با او آرامش مییابد». گفتم: او کیست؟ فرمود: «او صدیق و فاروق و رئیس این امت است.» پرسیدم: يا امیرالمؤمنين! او كيست؟ فرمود: «كسىكه خداوند عزوجل مىفرمايد: Nوَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُM (هود: 17). پيامبر شاهدى از خود به دنبال دارد و او کسی است که: Nوَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِM (رعد: 43) كسىكه علم كتاب نزد اوست» و Nوَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِM (زمز: 33) كسىكه صدق را آورد و آن را تصديق كرد». آنکه او را تصديق كرد، من بودم در حالىكه همه مردم جز من و او بدان کافر بودند.» سپس گفتم او را برایم مشخص نما. «فرمود: برایت مشخص کردم» (هلالی، 1405: ج2، ص562).
سلیم بن قیس هلالی از اصحاب امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و امام سجاد و بنابر قولی از اصحاب امام باقر است. او احادیثی را که از پیامبر، حضرت علی و آنچه از سلمان و ابوذر در تفسیر شنیده، در مجموعهای گردآوری کرده و هنگام مرگ، آن را به ابان بن ابی عیاش سپرده است. بنابراین، ابان تنها فردی است که کتاب را در اختیار داشته است. ابان از سوی ابن غضائری و شیخ طوسی تضعیف شده و علامه نیز درباره او به توقف قائل است. درباره انتساب کتاب موجود و مشهور به سلیم بن قیس هلالی که از سلف صالح و از نزدیکان امیرالمؤمنین بوده است، اختلاف دیدگاه بسیاری وجود دارد.
برخی آن را از مجعولات ابان بن ابی عیاش میدانند. شیخ مفید در اینباره میگوید: این کتاب معتبر نیست و درآن تخلیط و تدلیس صورت گرفته است. باید از روایات آن اجتناب کرد و به آن استناد نشود. اما نعمانی در «الغیبة» آن را از اصول معتبر شیعه دانسته و آن را قابل استناد میداند. مرحوم خویی پس از ذکر مفصل دیدگاه رجالیان، آن را معتبر میداند (خویی، 1413: ج8، ص216-221)؛ در حالیکه مرحوم معرفت با استناد به شواهدی، نظریه مجعول بودن کتاب را ترجیح داده است (معرفت، 1386: ص194-196).
صرفنظر از اختلاف عالمان درباره صحت انتساب کتاب، نکته قابل تأمل در نقل مذکور، این است که راوی این روایت یعنی ابان، از نظر رجالی ضعیف شمرده شده است.
روایت هفتم: در کتاب «الواحدة»، محمد بن حسن بن عبدالله اطروش با چند واسطه از امام باقر و ایشان از امیرالمؤمنین چنین نقل کرده است:
خداوند متعال، أحد واحد است، در وحدانیت خود یکتاست... منم اسمای حسنای خداوند و صفات والای الاهی و آیات کبرای او؛ منم صاحب بهشت و جهنم؛ منم آشکار کننده خورشید؛ منم دابۀ الأرض و منم تقسیمکننده آتش... منم صاحب عصا و میسم...(حلی، 1421: ص130 و مجلسی، 1403: ج53، ص48).
روایت مذکور از چند جهت قابل تأمل است:
- کتابشناسی: مؤلف مختصر البصائر این روایت را از کتاب «الواحده»، تالیف ابومحمد حسن بن محمد بن جمهور قمی بصری و بنابر نقل شیخ طوسی از پسرش، محمد نقل کرده است. نجاشی درباره او میگوید: «ضعیف فی الحدیث، فاسد المذهب».
شیخ طوسی نیز درباره او میگوید: «محمد بن الحسن بن الجمهور کتابهایی داشته؛ اما به غلو و تخلیط مبتلا بوده است.» همچنین در کتاب الرجال او را غالی معرفی کرده است. ابن غضائری نیز میگوید: «او غالی، فاسد و فاسد المذهب است؛ حدیث او نوشته نمیشود و از او شعری دیدم که حلال را حرام و حرام را حلال کرده بود.» مرحوم خویی با استناد به شواهدی، در اینباره میگوید: شکی نیست که محمد بن جمهورکه نجاشی میگوید، همان محمد بن حسن بن جمهور است که شیخ و ابن غضائری گفتهاند: ظاهرا او ثقه بوده؛ گرچه فاسد المذهب و در نهایت به دلیل غلو و تخلیط، حدیث او ضعیف است (خویی، 1413: ج15، ص179و طهرانی، 1403: ج25، ص7).
در حالیکه سید هاشم بحرانی، روایت یاد شده را با همین سند و متن، از کتاب الرجعة میرزا محمد استرآبادی نقل کرده است (بحرانی، 1374: ج4، ص95) و ظاهراً این استناد به ایشان منحصر است. شیخ آغابزرگ طهرانی نیز کتابی را با همین نام به سید محمد مؤمن استرآبادی که در سال 1088 به شهادت رسیده، نسبت داده است (طهرانی، 1403: ج1، ص94). سایر منابع نیز همگی از الواحدة نقل کردهاند (مجلسی، 1403: ج 15، ص9-10 و ج25، ص23). بر این اساس، بر مبنای تخریج متنی درمییابیم در نقل سید هاشم بحرانی با آنچه سایر متخصصان در مورد آن گفتهاند، تعارض وجود دارد.
سند: محمدبن الحسن بن عبدالله الاطروش در کتابهای رجالی شیعه عنوان نشده و فردی مجهول است.
متن: در متن روایت، مطالب غلوآمیز وجود دارد.
روایت هشتم: امام صادق پس از بیان مقام ائمه، به نقل از امام علی فرمودند: «إنّی لَصاحبُ العَصا و المیسَم؛ من صاحب عصا و میسم هستم.» این عبارت در ضمن سه روایت، با دوسند متفاوت وارد شده است:
در سند روایت نخست (صفار، 1404: ج1، ص200) «ارسال» وجود دارد: «عن بعض رفعه...» و ارسال سند از اسباب تضعیف است.
در سند روایت دوم روایت (صفار، 1404: ج1، ص201؛ صدوق، 1385: ج1، ص164؛ کلینی، 1407: ج1، ص196؛ حویزی، 1415: ج4، ص97؛ قمی مشهدی، 1368: ج9، ص589) نیز، فردی به نام محمد بن سنان وجود دارد که وثاقت او محل تردید است.
در سند روایت سوم (کلینی، 1407: ج1، ص197؛ صدوق، 1376: 205، ص352؛ مجلسی، 1403: ج25، ص352؛ حسینی استرآبادی، 1409: ص308؛ بحرانی، 1374: ج5، ص141)؛ تضعیف محمد بن الولید شباب صیرفی از ناحیه رجالیان، از موجبات عدم اطمینان به صحت سند محسوب میشود (خویی، 1413: ج17، ص313).
2-3. روایات امام صادق
حدیث اول: در روایتی از امام صادق چنین آمده است:
پیامبر، در مسجد به امیرالمؤمنین رسید، در حالیکه امام علی سر خود را بر انبوهی از شن گذاشته و خوابیده بود. با پای خود علی را تکان داده و به او فرمود: «ای دابۀ الله! برخیز!» مردی از اصحاب عرضه داشت: ای رسول خدا! آیا ما هم میتوانیم یکدیگر را با این نام بخوانیم؟ حضرت فرمود: «نه! قسم به خدا این لقب فقط از آن اوست و او همان دابهای است که در آیه Nوَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَM؛ از آن یاد شده است.» آنگاه فرمود: «ای علی! در آخرالزمان خداوند تو را با زیباترین چهره بیرون میآورد؛ در حالیکه مهری که با آن دشمنانت را علامت مینهی، همراه توست (قمي، 1367: ج2، ص131؛ حلی، 1421: ص152؛ بحرانی، 1374: ج4، ص228؛ حویزی، 1415: ج4، ص98).
با جست وجو در منابع رجالی در مییابیم که سند روایت مذکور صحیح است؛ اما در متن روایت دو نکته قابل تأمل وجود دارد که موجب تردید در اعتبار آن میشود:
نخست آنکه خوابیدن در مسجد مکروه است و این رفتار با شئون حضرت علی ناسازگار؛ هر چند صاحب مدارک الاحکام این حکم را میان اکثر علمای شیعه اتفاقی دانسته، با این حال ایشان مستند این حکم را به دلیل ضعف سندی و دلالی نپذیرفته است و چنین مینویسد: «بهتر این است که این حکم را به مسجدالحرام و مسجدالنبی منحصر کنیم» (موسوی، 1411: ج4، ص403).
دیگر آنکه در روایت آمده است که پیامبر با پای مبارک خود، علی را که در مسجد خوابیده بود، تکان داده و به او فرمود: دابۀ الارض بلند شو! ظاهرا حضرت در مقام گرامیداشت امام علی چنین لقبی را به ایشان دادهاند؛ در حالیکه صدور چنین عملی از ناحیه ایشان که خداوند او را «اسوه» و «علی خلق عظیم» خوانده بعید به نظر میرسد؛ خصوصا با علی که پس از پیامبر، شخصیت اول اسلام است.
حدیث دوم: علی بن ابراهیم قمی از امام صادق چنین نقل کرده است:
فردی به عمار گفت: ای أباالیقظان! در کتاب خدا آیهای وجود دارد که مرا دچار تردید کرده است. عمار پرسید: کدام آیه؟ آن مرد گفت: آیه Nوَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابّةً مِنَ الْأَرْضِM؛ آن دابّه کدام است؟ عمار گفت: قسم به خدا نمینشینم و چیزی نمینوشم و نمیخورم تا آنکه او را به تو نشان دهم! عمار با آن مرد نزد امیرالمؤمنین آمدند، در حالیکه حضرت در حال خوردن خرما و کره بودند حضرت به عمار فرمود: بیا ]بنشین و بخور[. عمار نشست و با حضرت مشغول خوردن شد. مرد از این رفتار عمار تعجب کرد و وقتی عمار برخاست، مرد به او گفت: سبحان الله، ای ابا الیقظان! تو قسم خوردی که نخوری و نیاشامی و ننشینی تا او را به من نشان دهی! عمار پاسخ داد: اگر بفهمی، او را به تو نشان دادم (قمی، 1367: ج2، ص131؛ بحرانی، 1374: ج4، ص228؛ حویزی، 1415: ج4، ص98 و قمی مشهدی، 1368: ج9، ص590).
نکته قابل توجه در بررسی سند روایت مذکور «ارسال» آن است. علی بن ابراهیم قمی که از اصحاب امام حسن عسکری بوده و در قرن سوم میزیسته، از امام صادق روایت کرده؛ لذا قطعا واسطهای در میان بوده و حذف شده است. بنابراین، بهنظر سند روایت، به دلیل ارسال سند ضعیف و فاقد اعتبار باشد.
افزون بر آن، چنانکه در متن آمده است، امام برای تفسیر آیه یاد شده، به قول عمار استناد کردهاند، بدون اینکه کلام او را به معصوم دیگری استناد بدهند و یا خود حضرت، آن را مورد تأیید صریح قرار دهند؛ پذیرش این شیوه که در حقیقت «تقریر» امام محسوب میشود، قابل تأمل و تردید جدی است.
2 -4. روایتی از امام رضا
رجب بن محمد حافظ برسی روایتی از اباصلت هروی از کتاب عیون اخبار الرضا، نقل میکند که در آن آمده است:
امام رضا با مردم به زبان خودشان سخن میگفت و قسم به خدا ایشان فصیحترین و داناترین مردم به هر زبانی بودند. به ایشان گفتم: من از اینکه شما به رغم اختلاف زبانها با همه آنها آشنایید، خوشم میآید. حضرت فرمود: ای اباصلت! من حجت خدایم و خداوند کسی را که به زبان مردم آشنا نیست، بر آنان حجت قرار نمیدهد. آیا قول امیرالمؤمنین را نشنیدهای که فرمود: به ما فصلالخطاب ]نیروی داوری و سخن قاطع[ داده شده است و آيا فصلالخطاب غير از شناخت هر لغتی است؟ ]چنانکه فرمود:[ من دابۀ الارضم؛ زندهای که نمیمیرد و اگر بمیرد، خداوند زمین و موجودات روی آن را ارث میبرد]کسی باقی نمیماند[ (حافظ برسی، 1422: ص130).
با مراجعه به برخی منابع، مانند عیون اخبار الرضا (صدوق، 1378: ج2، ص228)؛ إعلام الورى بأعلام الهدى (طبرسی، 1417: ج2، ص70-71)؛ تفسیر البرهان (بحرانی، 1374: ج4، ص646) و بحار الانوار (مجلسی، 1403: 57، ص231)؛ درمییابیم که در تمامی این منابع، روایت چنین نقل شده است:
عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: كَانَ الرِّضَا يُكَلِّمُ النَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ وَ كَانَ وَ اللَّهِ أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ فَقُلْتُ لَهُ يَوْماً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ مَعْرِفَتِكَ بِهَذِهِ اللُّغَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهَا فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطابِ فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ».
بر این اساس، در همه آنها تا عبارت: «فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ»آمده و ظاهراً عبارت من دابۀ الأرضم؛ أنا دابۀ الارض...» و عبارات پس از آن، از افزودههای مؤلف است و به جهت آنکه پس از متن روایت آمده، ابهام ایجاد کرده است.
شیخ حر عاملی نیز درباره رجب بن محمد حافظ برسی چنین میگوید: «او فردی فاضل، محدث، شاعر و ادیب بوده، اما در کتابش دچار افراط و غلو شده است.» علامه مجلسی نیز میگوید: «بر آنچه او بهصورت متفرد نقل کند، اعتماد نمیکنم؛ زیرا دو کتاب او دارای آشفتگی و غلو و افراط است» (طهرانی،1403: ج21، ص34 و خویی،1413: ج7، ص181). با این توضیحات، بهنظر میرسد با توجه به ضوابط علم حدیث استناد این عبارت به امیرالمؤمنین فاقد پشتوانه علمی است.
- دیدگاه علمای شیعه در تأویل دابة الارض
پذیرش تطبیق روایات دابۀ الأرض به امام علی از سوی معاصران مورد اختلاف بسیار واقع شده است. بهطور کلی، سه موضع درباره این تفسیر وجود دارد:
الف) پذیرش روایات: برخی از مفسران روایات مذکور را محکم و بسیار قوی دانسته و معتقدند طبق روایات متضافر، مقصود از دابۀ، علی است. ایشان در آخرالزمان از زمین بیرون میآید، درحالیکه عصای موسی و مهر سلیمان را به همراه دارد و مؤمن و کافر را بهطور عموم مورد شناسایی قرار میدهد (شبر،1421: ص369 و سبزواری نجفی، 1406: ج5، ص82 و245) .
ب) توقف و سکوت: برخی نیز معتقدند در اینباره روایت معتبری وجود ندارد و باید علم آن را به خدا واگذار کنیم؛ چنانکه بانو امین پس از نقل روایات و اقوال مختلف، در بیان ویژگیهای دابة الأرض مینویسد:
لكن بهتر اين است كه گفته شود چون اين آيه از متشابهات قرآن بهشمار ميرود؛ سكوت در آن و محول كردن علم آن به خدا و راسخان در علم، اولى مينمايد. اگر از متشابهات نبود. بايستى در خود آيات و نيز در احاديث، بهتر و واضحتر از اينكه رسيده بيان شده باشد و اخبارى كه در بيان اوصاف دابه رسيده، چندان معتبر نيست و مفسران نيز با اختلاف نقل نمودهاند (امین،1361: ج9، ص368).
مرحوم مغنیه نیز چنین مینویسد:
خداوند حقیقت دابه را در کتابش روشن نکرد و در سنت نبوی نیز ثابت نشده است. علاوه بر آنکه برفرض وجود روایت صحیح، بازهم نمیتوانستیم به آن عمل کنیم؛ زیرا خبر واحد فقط در احکام فرعی و فقهی حجت است، نه در موضوعات و مسائل اعتقادی که سخن گفتن درباره آنها بدون علم جایز نیست. بنابراین، جز وقوف به ظاهر آیه راهی وجود ندارد. ظاهر آیه دلالت دارد که هنگام نشر، خداوند از زمین مخلوقی را بیرون میآورد و اعلان میکند که هیچکس منکر خداوند نیست، مگر آنکه آیات و بینات برایش اقامه شده است.
ایشان در پاسخ به این سوال که چرا خداوند حقیقت دابه را مشخص نکرد و مردم را در حیرت رها نمود تا هرکس از روی جهل و وهم خود آن را تفسیر کند، چنین پاسخ میدهد:
هدف از ذکر دابه، صرف برملا کردن کافران و حشر ذلیلانه و رسوایی آنها در ملأ عام است و برای حصول این غرض نیز به بیان اسم و ماهیت نیازی نیست، مانند آیه Nيَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌM (آل عمران: 106). (مغنیه،1424: ج6، ص40).
علامه طباطبایی نیز معتقد است سیاق آیه حاکی است که این عبارت از کلمات رمزگونه قرآن و غرض آن ابهامگویی است و در آيات قرآن چيزى كه بتواند اين آيه را تفسير كند و معلوم سازد كه ماهیت اين جنبنده، کیفیت خروج او، چگونگی و محتوای سخن او را مشخص کند، وجود ندارد؛ بلكه سياق آيه بهترين دليل است كه مقصود، مبهمگويى است و جمله ذکر شده از تعابیر رمزی قرآن است. ایشان در ادامه، ضمن ارائه معنای کلی آیه دیدگاههای مفسران را در تعیین کیفیت و دفعات خروج، ماهیت و کیفیت سخن گفتن او، به دلیل دقت بیش از حد در مفردات آیه، غیر قابل اعتماد و نوعی تحکم دانستهاند (طباطبایی، 1417: ج15، ص396).
ج) انکار: مرحوم صادقی تهرانی تفسیر دابة الأرض را به علی بهشدت انکار کرده و فقط بخشهایی از روایات که با قرآن سازگار است، پذیرفته و مینویسد:
هرچه هست، دابۀ الارض ملک، پرنده و از اولیاء الله نیست. تعبیر به این لقب با ادب قرآن که پایینترین درجه مؤمنان را به «الذین آمنوا» خطاب میکند، ناسازگار است. چگونه ممکن است بزرگترین ولی خدا پس از رسولش را «دابة الارض» بخواند؟! و نه آنگونه که برادران اهل سنت آن را ترسیم کردهاند: «حیوانی به طول شصت ذراع، سرش مانند گاو، چشمش بسان خوک و...» نه آن انسان است و نه این حیوان. دابه جنس است و شامل هر انسان و حیوانی میشود. ذکر جنس در تعریف، از شنیعترین تعابیر محسوب میشود، بلکه تعریف به انسان نیز برای حضرت این چنین است. تعریف نیکو و پسندیده، تعریف به فصل خاص و صفت متمیز است (صادقی تهرانی، 1365: ج22، ص260-264).
نتیجهگیری
آیه 82 سوره نمل که در سیاق حوادث قبل از قیامت قرار دارد، از آیات متشابهی است که بهدلیل وجود ابهام و اجمال موجود درباره مصداق دابۀ الارض، زمان و مکان خروج او، معرکه آرای مفسران شده است. وجود ابهام یاد شده، بیشتر مفسران را واداشته است در تبیین آیه به منابع روایی مراجعه کنند. در این میان، در مصداقشناسی دابۀ الارض، روایات شیعه و اهل سنت با وجود برخی خصوصیات مشترک، با یکدیگر تفاوت دارند؛ چنانکه بیشتر احادیث شیعه بر ماهیت «انسانی» دابۀ الارض اشاره دارند و حضرت علی را از مصادیق آن ذکر کردهاند. بر پایه این احادیث، امیرالمؤمنین در دوران رجعت بازمیگردند و دوست اهل بیت را از دشمنان اهل بیت متمایز میکنند. هر چند در برخی روایات، امام مهدی و در برخی امام حسن عسکری، به عنوان مصداق دابۀ الارض یاد شدهاند. این روایات افزون بر اشکالهای سندی و فقدان نقل از منابع معتبر، به لحاظ متنی با یکدیگر تعارض دارند. مخالفت با محکمات قرآن و سنت مهمترین دلیل ضعف محتوای برخی از این روایات است؛ بهگونهای که نص آنها در مواردی با شأن و منزلت امام علی مغایر است.
در مقابل، بیشتر منابع روایی اهل سنت، بر ماهیت «حیوانی» دابۀ الارض با ویژگیهای خارقالعاده و مصادیق گوناگون صراحت دارند. این جنبنده که متمایز کننده مؤمن از منافق است و خاتم سلیمان و عصای موسی را در دست دارد، با هیأت عجیبش، سبب فرار مردم هنگام خروجش میشود. این دسته روایات نیز که غالباً از صحابه و تابعین نقل شدهاند، از جهت محتوا متعارض و قابل اعتماد نیستند. در پایان، با توجه به ظاهر آیه، به قطع میتوان اذعان کرد که خروج دابۀ الارض به حوادث آخرالزمان مربوط بوده؛ هر چند مصداق این جنبده و زمان دقیق خروج آن مشخص نیست. بر این اساس، با توجه به فقدان دلیل معتبر در انطباق دابة الارض بر معصومان، باید از تعیین مصداق پرهیز کرد.
منابع
قرآن کریم.
ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن (1419ق). تفسیر القرآن العظیم، ریاض، مکتبة نزار مصطفی البازی.
ابن جوزی، عبدالرحمن (1422ق). زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی.
ابن حائك، حسن بن احمد (1408ق). الإكليل من أخبار اليمن و أنساب حمير، بيروت، دار اليمنية للنشر و التوزيع.
ابن ضياء، محمد (1416ق). تاريخ مكة المشرفة و المسجد الحرام و المدينة الشريفة و القبر الشريف، مكه، المكتبۀ التجاريۀ.
ابن طاووس، علی بن موسی (1416ق). التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، قم، نشر صاحب الأمر.
ابن کثیر، اسماعیل (1419ق). تفسیرالقرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.
ابن منظور، محمد بن مكرم (1414ق). لسان العرب، بيروت، دار الفكر.
ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (1408ق). روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
اردبیلی، محمدبن علی (1403ق). جامع الرواة وازاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد، بیروت، دارالأضواء.
امین، سیده نصرت (1361). مخزن العرفان در تفسیر القرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان.
بابایی، علی اکبر (1381). مکاتب تفسیری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان (1374). البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثۀ.
بلاغی، سیدعبدالحجت (1386). حجة التفاسیر و بلاغة الاکسیر، قم، حکمت.
ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق (1422ق). الکشف و البیان، بیروت، داراحیاء الثراث العربی.
حسینی استرآبادی، سید شرفالدین (1409ق). تأویل الآیات الظاهرة، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
حلى، حسن بن سليمان (1421ق). مختصر البصائر، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
حویزی، عبدعلی (1415ق). تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان.
خصیبی، حسین بن حمدان (1419ق). هدایة الکبری، بیروت، البلاغ.
خطیب، عبدالکریم (بیتا). التفسیرالقرآنی للقرآن، بیروت، دارالفکر العربی.
خویی، ابوالقاسم (1413ق). معجم رجال الحدیث فی تفصیل طبقات الرواة، قم، مرکز نشر الثقافة الاسلامیة.
سبزواری نجفی، محمد (1406ق). الجدید فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالتعارف.
سیوطی، جلال الدین (1404ق). الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی.
شاکر، محمدکاظم (1376). روشهای تأویل قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
شبّر، سیدعبدالله (1412ق). تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالبلاغة.
صادقی تهرانی، محمد (1365). الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی.
صدوق، محمد بن على (1385). علل الشرائع، قم، كتاب فروشى داورى.
ـــــــــــــــــــــ (1376). الامالي، تهران، كتابچى.
ـــــــــــــــــــــ (1362). الخصال، قم، جامعه مدرسين.
ـــــــــــــــــــــ (1378). عيون أخبار الرضا، تهران، نشر جهان.
ـــــــــــــــــــــ (1395). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه.
صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.
طباطبایی، سید محمد حسین (1417ق). المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
طبرسى، فضل بن حسن (1417ق). إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، مؤسسة آل البيت.
ـــــــــــــــــــــ (1372). مجمع البیان، تهران، ناصرخسرو.
طبری، ابوجعفرمحمد (1421ق). جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة.
طوسى، محمد بن حسن (1411ق). الغيبة، قم، دار المعارف الإسلامية.
ــــــــــــــــــــــ (بیتا). التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
طهرانی، آقابزرگ (1403ق). الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء.
فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق). کتاب العین، قم، دار الهجرۀ.
فضلالله، سید محمد حسین (1419ق). من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک.
فیروزآبادی، محمد (1416ق). قاموس المحیط، بیروت، الرسالة.
فیض کاشانی، محسن (1415ق). تفسیر الصافی، تهران، صدرا.
قرشى، على اكبر (1412ق). قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلامية.
قرطبی، محمد (1364). الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
قشیری نیشابوری، مسلم (1374). صحیح مسلم، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
قمی مشهدی، محمد (1368). کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، انتشارات وزارت ارشاد.
قمی، علی بن ابراهیم (1367). تفسیر قمی، قم، دارالکتاب.
کاشانی، فتح الله (1423ق). زبدة التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی.
كلينى، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية.
كوفى، ابن عقدة احمد بن محمد (1424ق). فضائل امیر المؤمنين، قم، دليل ما.
مجلسى، محمد باقر (1403ق). بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
معرفت، محمدهادی (1386). صیانةالقرآن من التحریف، قم، مؤسسة التمهید.
مغنیة، محمدجواد (1424ق). تفسیرالکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
موسوی، محمد بن علی (1411ق). مدارک الاحکام فی شرح عبادات الشرایع، بیروت، مؤسسه آل البیت.
نعمانی، ابنابیزینب (1397). الغیبة، تهران، صدوق.
هلالى، سليم بن قيس (1405ق). كتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، الهادى.
[1]. از نظر لغتشناسان، فعل «دب یدب» به معنای «راه رفتن آهسته و آرام، بدون سرعت گرفتن» است؛ چنانکه: واژه دابة نیز اسم برای حیوان است، خواه ممیز باشد یا غیر ممیز و عموما بر حیوانی که بر آن سوار شوند، اطلاق میشود (رک: فراهیدی، 1409: ابن منظور، 1414 و فیروزآبادی، 1416 ذیل ماده دبب). برخی از محققان معتقدند این واژه در قرآن، انواع حیوانات را، اعم از انسان، حشرات، پرندگان و هر موجود زندهای که به نوعی حرکت دارد، شامل میشود (قرشی، 1412: ج3، ص172).
[2]. «سدوم»، نام شهری است در فلسطین اطراف دریای میت (بحر لوط) (ابن حائک، 1408: ج1، ص102).
[3] . «میسم» داغ آهن، آنچه بدان داغ کنند، خوبی و زیبایی و جمال، علامت و نشان (فرهنگ دهخدا)
نویسندگان:
عبدالله میراحمدی ـ اکرم سادات حسینی