تحليل و بررسي روايات سنّ حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف (با تأکيد بر نقد ادّعاي بهائيت)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 27 - 54 دقیقه)

چکيده

بسياري از روايات منابع دست اول شيعه و برخي روايات اهل سنت، به سنّ ظاهري حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هنگام ظهور، اشاره كرده و حضرت را در 30، 32، 40 و کم‌تر از 40 سال دانسته؛ يا در مورد آن حضرت، تعابير متفاوتي همچون غلام (کودک)، شابّ (جوان)، شابّ حدث (جوان در ابتداي جواني)، شابّ موفق (جوان کامل)، فتي (مرد کامل) وارد شده است.

هرچند به ظاهر، اين روايات داراي تعابير متفاوتي است که دستاويز بهائيت، خصوصاً ابوالفضل گلپايگاني در کتاب «فرائد» قرار گرفته است؛ با دقت در مدلول اين روايات و تحليل و بررسي آن‌ها و آن تعابير در لغت و استعمال اين تعابير در زبان عربي، به ضميمه روايات طول عمر حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف؛ عدم تعارض و اتحاد مضمون همه روايات روشن و تبيين مي­شود که همه روايات حاکي از اين است که طول عمر آن حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف، بر ظاهر ايشان تاثيري نداشته و ايشان در سن جواني ظهور خواهند کرد.

 

 

مقدمه

در منابع اسلامي، اعم از منابع روايي شيعه و اهل سنت، روايات فراواني در موضوع شکل و شمايل ظاهري قائم موعود، حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف، از قبيل سنّ حضرت، چگونگي صورت نوراني آن امام، ابروها، خال بر گونه­ راست، چشم‌ها، پيشاني، موي سر و صورت، دست‌ها، سينه، قد و قامت و... (جهت مطالعه بيش‌تر، ر.ك: نعماني، 1379: ص221 و طوسي، 1411: ص467). وارد شده است.

از آن‌جا که شناخت ظاهر و سيماي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در هنگام ظهور، اهميت بسياري دارد؛ از بين خصوصيات ظاهري حضرت، سنّ ايشان مورد توجه بسياري از روايات شيعه وبرخي روايات اهل سنّت قرار گرفته، که ضرورت بحث از آن را، دوچندان مي­سازد. بررسي اين روايات، کذب ادعاي بسياري از مدعيان، همچون سيد علي محمد باب را روشن ساخته، و دست بهائيان را از دستبرد به معارف اهل بيت عليهم السلام کوتاه مي­سازد. آن‌ها همواره تلاش مي‌کنند تا «باب» را موعود اسلام معرفي كنند و در اين بين، به احاديث حداثت و جواني حضرت نيز تمسک کرده­اند. در اين مقاله، بطلان براي ادعاي آنان در تطبيق روايات جواني سنّ قائم بر علي‌محمد شيرازي روشن مي­گردد.

بهائيت، که پيروان آيين بهاء (حسين علي نوري) هستند، معتقدند دين اسلام با آمدن سيد علي محمد شيرازي (ملقب به باب)، نسخ گرديد. باب، منجي و موعودي است که در روايات از آن سخن گفته شده است (اشراق خاوري، 1328: ص53 و ص157).[4] آن‌ها براي اثبات ادّعاي خود به رواياتي تمسک کرده و مدعي شده‌اند كه رواياتِ صفات ظاهري موعود، بر باب منطبق است و از آن جمله، رواياتي است که سنّ حضرت را هنگام ظهور بيان مي­کند.

در بين آثار بهايي که به صورت گسترده از آيات و روايات بهره برده است، کتاب فرائد نوشته ابوالفضل گلپايگاني[5] مي­باشد، گلپايگاني بزرگ‌ترين مبلغ و نويسنده در ميان بابيه و بهائيه است که کتاب فرائد او را مفصّل‌ترين و بالاترين کتاب استدلالي و نظري بهائيت مي‌دانند[6].

ادعاي گلپايگاني از مبلّغان بهائيت

ابو الفضل گلپايگاني در کتاب فرائد، به پنج روايت از روايات سنّ حضرت حجت اشاره و از آن‌ها بر ادّعاي مهدويت علي‌محمد باب تمسک مي­کند. اولين روايت را از بحار الانوار انتخاب کرده است:

از احاديثي که بر حداثت سن مبارک و ظهور آن حضرت در حالت شباب و جواني دلالت مي­کند، روايتي است كه مرحوم مجلسي; در مجلد غيبت از کتاب بحار در باب کيفيت ظهور قائم از ابي بصير و او از ابي عبدالله عليه السلام روايت مي­فرمايد: «انه لو خرج القائم لقد انکره الناس يرجع اليهم شابا موفقا فلا يلبث عليه الا کل مومن أخذ الله ميثاقه في الذر الاول و قال ايضا عليه السلام و من أعظم البليه ان يخرج اليهم صاحبهم شابا و هم يحسبونه شيخا کبيرا»[7].

و «بروفق حديث شريف، چون نقطه اولي[8] عز اسمه الاعلي، در آغاز شباب و غضاغت غصن ظهور فرمود، ارباب قلوب مريضه بي­درنگ آن حضرت را تکذيب کردند؛ چون قائم را پير هزار ساله مي­پنداشتند، نه جواني بيست و پنج ساله. اين بود که چون نداي قائميت آن حضرت ارتفاع يافت، فرياد جهالي که زمام امور ناس به يد ايشان است، بلند شد که وا دينا وا شريعتا! اينک حضرت حجت در شهر جابلقاي موهوم هزار ساله موجود است! اين جوان شيرازي که در اين قرن تولد يافته است، چه مي­گويد، چون خود را قائم موعود مي­نامد.» (گلپايگاني2001م: صص 56 - 57).

گلپايگاني روايت أبو بصير را به خاطر جواني باب، بر او منطبق مي­سازد و اين‌که او توسط مردمي که منتظر پير هزار ساله­اند، انکار مي­شود. او در ادامه، به علما توهين مي­کند و ادعايي را به آن‌ها نسبت مي­دهد. وي دومين روايت را از کافي مي­آورد:

«در کتاب کافي که از کتاب‌هاي معتبره شيعه است، بلکه از آن كتابي معتبرتر در فرقه اثني‌عشريه يافت نمي‌شود؛ محمد بن يعقوب کليني(ره) از حكم بن ابي نعيم نقل مي‌كند: ...فقال: يا حکم کيف اکون انا و قد بلغت خمسا و اربعين و ان صاحب هذا الامر أقرب عهدا بالبن مني و اخف علي ظهر الدابه؛ (كليني، 1407: ج1، ص536) اکنون قدري در اين حديث تدبر و تأمل فرما که حضرت ابي جعفر، به صراحت مي‌فرمايد که چون قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف ظاهر شود، سن مبارکش ازچهل و پنج کم‌تر باشد و در عين شباب[9] و ريعان جواني[10] و قرب عهد به شيرخوارگي ظهور فرمايد و به اين سبب است که از آن حضرت در حين ظهور، در بسياري از احاديث، به لفظ صبي و يا لفظ غلام و يا لفظ شابّ تعبير شده است» (گلپايگاني2001م: صص 57 - 58).

گلپايگاني با نقل اين روايت پذيرفته است که سن قائم از 45 کم‌تر است؛ اما نزديک بودن به جواني و شيرخوارگي را به روايت نسبت مي­دهد؛ در حالي که روايت با افعل التفضيل و نسبت به امام باقر عليه السلام است؛ يعني امام فرموده است كه از من نزديک تر است.

ايشان در ادامه به سه روايت ديگر اشاره مي­کند:

«چنان‌که مجلسي(ره)، نيز در همين کتاب بحارالانوار، از أزدي روايت كرده است که او گفت: خدمت ابي عبدالله عليه السلام مشرف شدم: «فقلت له انت صاحبنا فقال اني لصاحبکم ثم أخذ جلدة عضده و مدها فقال انا شيخ کبير و صاحبکم شابّ حدث»؛ يعني به حضرت ابي عبدالله گفتم: آيا تويي صاحب ما؟ آن حضرت فرمود: من صاحب شما باشم؟! پس پوست بازوي خود را گرفت و کشيد و فرمود: من پير و کبير شده‌ام؛ در حالي كه صاحب شما، جواني نو رسيده است.» نيز در اين کتاب از ابي بصير روايت كرده است که حضرت ابي عبدالله عليه السلام فرمود: « ليس صاحب هذا الامر من حاز اربعين»؛ (صفار، 1404: ج1، ص189)؛[11] يعني صاحب امر نيست کسي که سنش از چهل گذشته باشد. نيز مجلسي(ره) در اين کتاب، در باب صفات قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف، از يحيي بن سالم روايت كرده است که حضرت امام جعفر عليه السلام فرمود: « ان صاحب هذا الامر أصغرنا سنا و أجملنا شخصاً»[12] قلت متي يکون قال اذا سارت الرکبان ببيعة الغلام فعند ذلک يرفع کل ذي صيصئة لواءً»؛ (نعماني، 1397: ص184). يعني صاحب اين امر، کسي است که سنش از ما کم‌تر باشد و شخصش زيباتر. گفتم: چه وقت خواهد بود؟ فرمود: وقتي که مسافران به بيعت غلام، يعني پسري به گردش آيند، در آن وقت هر صاحب قوه، علمي بر پا کند» (گلپايگاني، 2001م، ص58).

ابوالفضل گلپايگاني به اين پنج روايت تمسک کرده که قائم در سنّ جواني ظهور مي­کند که اين خصوصيت در سيد علي­محمد باب شيرازي وجود دارد، چراکه او در 25 سالگي دعوت خود را آغاز نمود. امّا آيا تطبيق اين روايات بر باب صحيح است؟ پاسخ به اين سؤال و براي روشن شدن مطلب، مستلزم آن است که بحث جامعي در باره سنّ آن حضرت صورت پذيرد و همه روايات مربوط به سن ايشان احصا شود.

به صورت کلي، در اين مقاله به 20 روايت از منابع شيعه و برخي روايات اهل سنت در مورد سنّ حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، اشاره مي­شود. اين روايات، حضرت را در30، 32، 40 و کم‌تر از 40 سال و کم‌تر از 45 سال دانسته؛ يا تعابير متفاوتي همچون غلام، شابّ، شابّ حدث، شابّ موفق، فتي که ظاهراً اشاره به مقطع سني خاص اشاره دارد، در مورد ايشان وارد شده است. براي اثبات طول عمر حضرت، به 11 روايت در مورد طول عمر و غيبت طولاني ايشان، در قالب يک نکته، اشاره مي‌شود. در اين مقاله به بررسي اين موضوعات پرداخته و اثبات مي­کنيم که همه روايات، به‌رغم ظاهر متعارضشان، در مضمون واحد مشترک هستند و آن، اين‌که حضرت در شمايل جواني ظهور مي­کنند و در آخر مقاله، ادعاي گلپايگاني پاسخ داده مي‌شود.

قبل از شروع به بحث، بيان دو نکته الزامي است:

نکته اول: طول عمر و غيبت طولاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

موضوع طول عمر حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف، از مسلّمات اعتقادي شيعه است که جاي هيچ ترديدي در آن نيست. احاديث متعددي بر طول عمر و غيبت طولاني حضرت وارد شده که فحواي آن‌ها، بر طول عمر طبيعي حضرت داراي تواتر معنوي است. در ذيل به برخي از آن اشاره مي­شود:

أ. روايات طول عمر

در برخي از روايات به صورت صريح يا ضمني به طول عمر آن حضرت اشاره شده است؛ از جمله اين روايات:

1. «...في القائم منّا سنُنٌ....فاما من آدمَ و نوحٍٍ فطولُ العمر...» (ابن بابويه، 1395: ج1، ص322)؛[13] امام زين العابدين عليه السلام: ...در قائم ما، اهل بيت، سنت‌هايي از پيامبران است...اما سنتي که از آدم و نوح دارد، طول عمر است...».

2. «...حَتّي تَقْسُوا القُلُوبُ لِطُولِ الأَمَدِ...» (مشهدي، 1368: ج13، ص152)؛ امام حسن عسکري عليه السلام مي­فرمايد: «...تا اين‌که دل‌ها به دليل طولاني شدن غيبت سنگ شود».

3. «... تأملتُ فيه مَولدَ قائمنا عجل الله تعالي فرجه الشريف و غيبتَه و ابطائَه وطولَ عُمُرِه...» (شيخ طوسي، 1411: ص169)؛[14]

امام صادق عليه السلام مي­فرمايد: «...در کتاب جفر، در ولادت قائم و غيبتش و تأخير و طول عمرش نظر کردم».

4. «... فكيف السبيلُ إلى انکار القائمِ لغيبته و طولِ عمرهِ» (مجلسي، 1404: ج51، ص252)؛ پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: «...راهي به انکار قائم به جهت غيبت و طول عمرش نيست».

5. «ما تُنکرونَ ان يَمُد اللهُ لصاحبِ هذا الامِر في العُمُر کمامُدَّ لنوحٍ في العُمُر» (شيخ طوسي، 1411: ص421)؛

امام صادق عليه السلام مي­فرمايد: «آيا انکار مي­کنيد که خداوند صاحب اين امر را عمري طولاني بخشد، کما اين‌که نوح را عمري بخشيد؟!».

ب. روايات غيبت طولاني

1. «...لَيَظْهُر بعد غيبةٍ طويلةٍ...» (مجلسي، 1404: ج52، ص379)؛[15] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در اوصاف حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌فرمايد: ...بعد از غيبت طولاني ظهور کند...

2. «...اما شَبَهُهُ من موسي فَدَوامُ خوفِهِ و طولُ غَيبتِه و خفاءُ ولادتِه...» (ابن بابويه؛ 1395: ج1، ص327)؛[16] امام باقر عليه السلام در شباهت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با پيامبران مي­فرمايد: «...اما شباهت ايشان به موسي خوف مدام و طول غيبت و مخفي بودن ولادت است....».

3. «...يکون له غيبةُ طويلةٌ يرجعُ عنها قومٌ و يَثبُتُ عليها آخرون‏...» (مجلسي، 1404: ج33، ص18)؛[17] پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در وصف حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف: «او داراي غيبتي طولاني است، به صورتي که گروهي از او برگشته و گروهي ثابت قدم مي­مانند».

4. «...له غيبة طويلةٌ يُظِهرُ اللهُُ تعالي به الاسلامَ...» (مجلسي، 1404: ج36، ص 349)؛[18] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در وصف حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف: «او داراي غيبتي طولاني است که خداوند به واسطه او، اسلام را ظاهر مي‌کند».

5. «...و ذلک بعد غيبةٍ طويلةٍ ليعلم الله من يطيقه بالغيب» (مجلسي، 1404: ج52، ص192)؛[19] امام باقر عليه السلام: امر ظهور بعد از غيبتي طولاني است تا خداوند بندگان را به صبر بر غيب آزمايش کند.

6. «... سَيُولَدُ وَ يَغيبُ عَنِ النّاسِ غَيْبَةً طَويلَةً» (شيخ حرّ عاملي، 1425: ج5، ص196)؛ امام حسن عسکري عليه السلام: ...به زودي به دنيا خواهد آمد و از مردم غيبتي طولاني مي­کند.

از مجموع اين روايات و ساير رواياتي از نقل آن به علت ضيق مجال صرف نظر شد، تواتر معنوي طول عمر حضرت، به خوبي قابل اثبات است، پس قطعا هنگام ظهور، حضرت داراي عمري بلند و طولاني است. بنابراين، از لحاظ عمر طبيعي، حضرت نمي‌توانند در سن چهل يا کم‌تر باشند؛ هرچند با لحاظ ساير روايات، آن حضرت داراي اين‌گونه شمايلي هستند.

نکته دوم: سنّ حضرت، زمان رسيدن به امامت:

برخي از رواياتي که سنّ حضرت را بيان مي­کند و مورد تمسک ابوالفضل گلپايگاني بود؛ به سنّ آن حضرت هنگام ظهور ارتباط ندارد؛ بلکه با توجه به قرائن درون متني وقرائن خارجي، اين روايات به خردسالي و دوران پيش از امامت حضرت مربوط مي­باشد. برخي از اين روايات، آن حضرت را کم‌سال‌ترين ائمه عليهم السلام دانسته‌اند:

1. روايت ابي جارود از امام باقر عليه السلام مي­فرمايد: «الامُر في اصغَرِنا سنّاً أَخمَلنا ذکراً» (نعماني، 1397: ص 322)؛[20]

امر امامت در كم‏سال‌ترين ما و گمنام‌ترين ما است.

2. اين روايت به گونه ديگري نيز نقل شده است: «لا يکونُ هذا الامُر الا في أَخمَلِنا ذکراً و أحْدِثَنَا سِنّاً» (نعماني، 1397: ص 233)؛[21] اين امر نمي­شود، مگر در گمنام‏ترين ما و كم‏سال‌ترين ما.

3. اين مضمون در روايت صحيحه يحيي بن سالم نيز آمده است (نعماني، 1397: ص184).[22]

از آن‌جا که امام هادي عليه السلام در 9 سالگي و امام جواد عليه السلام در 8 سالگي به امامت رسيده‌اند، رسيدن امر امامت به کسي که کم‌سال‌ترين ائمه عليهم السلام است، اشاره به امامت رسيدن حضرت حجت در کم‌تر از 8 سال است؛ يعني همان قول كه ايشان قبل از 5 سالگي به امامت رسيده‌اند.

در برخي ديگر از روايات به کودک بودن حضرت اشاره شده است:

4. از جمله روايت ابو بصير: «ايکونُ ان يُفضَي هَذَا الامُر الي مَن لم يَبْلُغُ؟ قال سيُکونُ ذلِکَ» (نعماني، 1397: ص323)؛ آيا مى‏شود كه اين امر به كسى برسد كه به حدّ بلوغ نرسيده است؟ فرمود: اين كار خواهد شد (نعماني، 1362: ص381).

از آن‌جا که منظور از واژه امر، امرِ خطير امامت، چه در دوران غيبت و چه در زمان حضور امام است؛ زمان رسيدن امام زمان به امر، در خردسالي ايشان مي­باشد. بنابراين، برخي از رواياتي که به کمي سنّ حضرت اشاره دارد، به اين معنا نيست که حضرت هنگام ظهور، کم سن و سال و يا خردسال هستند؛ بلکه اين روايات به زمان رسيدن به امامت اشاره دارد که حضرت در خردسالي حائز مقام ولايت و امامت مي­شوند.

دسته بندي روايات سن حضرت بعد از ظهور

در روايات متعددي، به سن حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هنگام ظهور اشاره شده است. بنا بر تفحصي که در مجامع روايي شيعي و سني انجام شد، به 16 روايت در خصوص سن حضرت بعد از ظهور دست يافتيم. اين روايات به سه دسته تقسيم مي­شوند:

الف. دسته‌اي از روايات القاب و صفاتي را براي حضرت برمي­شمرد که حاکي از مقطع سني خاصي است؛ مثل شابّ و غلام؛

ب. دسته ديگر سنّ خاصي را براي ايشان ذکر کرده‌اند؛

ج. گروهي ديگر از روايات به شمايل ظاهري حضرت اشاره دارند.

دسته اول: تعابير حاکي از مقطع سنّي خاص

1. غلام:

1. روايت زراره از امام صادق عليه السلام: «...لا بدّ للغلام من غيبة...» (کليني، 1407: ج1، ص342).

2. روايت يحيي بن سالم از امام باقر عليه السلام: «...اذا سارتِ الرکبانُ ببيعَةِ الغلامِ...». (نعماني، 1397: 184)

از لحاظ لغت، غلام، يعني فرزند کوچک (طريحي، 1375: ج6، ص127)[23] و کسي تازه مو بر صورتش جوانه زده (ابن فارس، 1404: ج4، ص378) و محدوده زماني ولادت تا جواني را شامل مي­شود (ابن منظور، 1414: ج12، ص440 و حسيني زبيدي، 1414: ج17، ص520)[24] اما مجازا بر مرد بزرگسال نيز غلام اطلاق مي­شود (فيومي، 1414: ج2، ص452)[25]و به اعتبار نجابت، به پيرمرد نيز غلام اطلاق مي­شود (ابن منظور، 1414: ج12، ص440).

بنابراين، رواياتي که با تعبير غلام از حضرت ياد کرده است، به نکته دوم، يعني زماني قبل از غيبت و خردسالي حضرت و اشاره به زمان رسيدن به امامت ملحق است و يا اين‌که مجازاً بر حضرت، اطلاق شده، به اعتبار آغاز دوره غيبت، که حضرت در کودکي به امامت رسيده­اند غلام اطلاق مي­شود ويا اين‌که به اعتبار نجابت حضرت است.

2. فتي:

روايت علي بن عمر از امام صادق عليه السلام: «...يَظهَرُ في صُوَرةِ فَتًى مُوَفَّقٍ...» (شيخ طوسي، 1411: ص420).[26]

فتي در لغت: اصل آن طراوت و نوبودن است (ابن فارس، 1404: ج4، ص473) و جواني را گويند که نيرومند شده و به کمال رسيده است (مصطفوي، 1368: ج9، ص28)[27] و موفّق به معناي رشيد (حسيني زبيدي، 1414: ج13، ص487) و کسي که داراي تناسب اعضا است (طريحي، 1375: ج5، ص247). بنابراين، فتي موفق، به معناي جواني است که نيرومند، کامل و متناسب الاعضا باشد.

علامه مجلسي; در ذيل اين روايات، شابّ موفق را انساني با أعضايي همگون و معتدل الخلقه دانسته و احتمال داده که اين لفظ، تعبيري کنايي از اواسط دوره جواني، بلکه اواخر آن است؛ يعني دوره‌اي که انسان به تحصيل کمال موفق مي­شود و به اعتدال مي­رسد، در انتهاي دوره جواني مي­باشد (مجلسي، 1404: ج52، ص287). بنابراين، روايت در مقام تبيين وضعيت جسمي است؛ يعني ايشان در سيماي جواني نيرومند با تناسب بدني ظاهر مي­شوند و يا اين‌که به سن کمال اشاره دارد که در اواخر دوره جواني حاصل مي­شود.

3. شابّ:

در 9 روايت از حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف به شابّ و مشتقّات آن تعبير شده که به برخي از روايات اشاره مي­شود:

1. روايت محمد بن مسلم ثقفي[28] از امام باقر عليه السلام: «...وهو شابّ بعد کِبَر السَّنِّ...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج1، ص 327)[29].

2. روايت اباصلت هروي از امام رضا عليه السلام: «...يکون شَيْخَ السَّنِ، شابّ المنظر...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج2، ص652)[30].

3. روايت أزدي[31] از امام صادق عليه السلام: «...انا شيخٌ کبيرٌ و صاحبُکُم شابٌّ حدثٌ» (حميري، 1413: ص44)[32].

4. روايت ابي بصير[33] از امام صادق عليه السلام: «...يَرجِعُ إلَيهِم شابّا مُوفَّقاً...» (شيخ طوسي، 1411: ص420).

5. روايتي از امام صادق عليه السلام: «...رُجوُعهُ من غَيبتِه بِشَرْخِ الشَّبابِ» (شيخ طوسي، 1411: ص421).[34]

معناي لغوي:

اصل شابّ، رشد و قواي جسمي زياد است (ابن فارس، 1404: ج3، ص177). مصباح المنير، شابّ را، شامل محدوده سنّي قبل از پيري مي­داند (فيومي، 1414: ج2، ص302)؛ يعني کسي که پير و كهنسال نباشد، شابّ است. و شابّ حدث، به معناي فتي است (طريحي، 1375: ج1، ص325 و ابن منظور، 1414: ج2، ص132) و «فتي» به معناي جواني است (حسيني زبيدي، 1414: ج3، ص190). شابّ حدث، يعني دوره جواني. موفق به معناي رشيد (حسيني زبيدي، 1414: ج13، ص487) و تناسب اعضا است (طريحي، 1375: ج5، ص247) و شرخ الشباب، يعني دوره­اي از جواني که داراي شادابي وقدرت مي­باشد؛ لذا بر ابتداي جواني اطلاق مي­شود (حسيني زبيدي، 1414: ج4، ص282).

بنابراين، شابّ در لغت به معناي انسان نيرومند با تناسب بدني، در محدوده سني قبل از پيري است و شابّ حدث در لغت اشاره به دوره جواني است. پس، شابّ حدث، بر خلاف ادعاي گلپايگاني، به معناي جوان نورس است.

شابّ حدث در استعمال:

همان طور که در معناي لغوي روشن شد، شابّ شامل محدوده سني قبل از کهنسالي مي­شود؛ لذا شابّ حدث، نه تنها به جوان نورس اطلاق مي­شود، بلکه به کسي که در انتهاي دوره جواني خويش است نيز به كار مي‌رود. براي روشن شدن اين امر کافي است به مستندات تاريخي، روايي، رجوع و موارد استعمال و وسعت محدوده استعمال شابّ حدث بررسي شود.

شابّ حدث در مورد سن‌هاي زير استعمال شده:

1. زير 5 سال: صاحب شرح الاخبار از امام زمان قبل غيبت، به حدث السن تعبير مي­کند (ابن حيون، 1409: ج 3، ص20).[35]

2. 18سال: در روايتي از امام حسن عليه السلام در قضيه گماشتن عتاب بن اسيد به جانشيني پيامبر بر اهل مکه، که آن‌ها به حداثت سن او معترض بودند: «... ان محمدا لا يزال يستخف بنا حتي ولي علينا غلاما حدث السن ابن ثماني عشرة سنه...» (مجلسي، 1404: ج21، ص 122).

3. 19سال: حضين بن منذر19 ساله، درجنگ صفين، پرچمدار لشکر امير المومنين عليه السلام بود: «كانَ الحُضَيْنُ يَومَئذٍ شابّاً حَدَثَ السِّنِ» (ابن ابي الحديد، 1404: ج5، ص226).‏

4. زير 20سال: در حکايتي از أحمد بن محمد بن سليمان: «و انا حينئذ حدث السن اذ ذاك دون العشرين» (طوسي الغيبة، 1411: ص 304).

5. 25سال: قول أحبار يهود به خديجه درباره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قبل از ازدواج: «...مَرَّ الآنَ بِبابِکَ شابٌّ حَدَثُ السَّنَّ...» (مجلسي، 1404: ج 16، ص 20).

6. 28سال: نامه اميرالمومنين به مالک أشتر در مورد محمد بن ابي بکر بعد از شورش اهل مصر: «...و هو غلامُ حدثُ السَّنَّ ليسَ بِذي تجربٍة....» (ابن ابي الحديد، 1404: ج6، ص74) روايتي از امير المومنين در حکايت از سفر تبليغي ايشان به يمن در سال هشتم هجري: «بَعثَنَي رسولُ اللهِ الي اليَمنَ...انا حدثُ السِّنِّ» (مجلسي، 1404: ج 18، ص12).

7. 29سال: اميرالمومنين دراواخر سال نهم هجري به بردن آيات برائت مأمور مي­شود: «لما أمرني رسول صلي الله عليه و آله و سلم بأن ألحق أبا بكر، فآخذ منه برأة، و أمضي بها في أهل مكة، فأقرأها عليهم، و أودي عنه إليهم. قلت: يا رسول اللّه، إني لست بالخطيب، وانا رجل حدث السن...» (ابن حيون، 1409: ج2، ص 179).

8. 30سال: «يوسف در زندان» «...فَلَمَّا رَآه المَلکُ شاباً حَدَثَ السنِ...» (مجلسي، 1404: ج12، ص232).

9. 33سال: در قضيه مخالفت اميرالمومنين عليه السلام با بيعت با ابوبکر بعد از وفات پيامبر: «... فَقَالَ لَهُ أَبُو عُبَيْدَةَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّكَ حَدَثُ السِّنِّ وَ هَؤُلَاءِ مَشِيخَةُ قُرَيْش...» (مجلسي، 1404: ج28، ص384).و: «...فَقَامَ أَبُو عُبَيْدَةَ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ يَا ابْنَ عَمِّ لَسْنَا نَدْفَعُ قَرَابَتَكَ وَ لَا سَابِقَتَكَ وَ لَا عِلْمَكَ وَ لَا نُصْرَتَكَ وَ لَكِنَّكَ حَدَثُ السِّنِّ وَ كَانَ لِعَلِيٍّ عليه السلام يَوْمَئِذٍ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ سَنَة...» (مجلسي، 1404: ج28، ص185).

10. 50سال: شيخ صدوق در مجلس درس بغداد: «كان ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة و سمع منه شيوخ الطائفة و هو حدث السن» ‏ (نجاشي، 1365: ص390).

نتيجه دسته اول:

تعابير، در اين دسته با بررسي مجموع روايات، بدين قرار است:

1. غلام: اين تعبير يا به ايام به امامت رسيدن امام مربوط است؛ يا مجازاً بعد از ظهور بر ايشان اطلاق مي‌شود که در اين صورت، به سني خاص محدود نمي­شود.

2. شابّ: شامل محدوده سنّي گسترده قبل از پيري مي­شود و تعابيري که در مورد حضرت حجّت عجل الله تعالي فرجه الشريف وارد شده است، اصلا به سنّ خاصي اشاره ندارد.

3. شابّ حدث: شابّ حدث به دوره جواني اشاره دارد و به معناي فتي است که بر مرد کامل اطلاق مي­شود و مقصود، محدوده­اي از دوره جواني است که جوان کامل نيرومند و با تناسب بدني است. علاوه بر آن، با توجه به كاربردهاي شابّ حدث که بيان شد، اين‌گونه نيست که شابّ حدث فقط بر ابتداي جواني استعمال شود و لذا تعين آن در سن 25 سال براي باب شيرازي باطل است.

4. شابّ موفّق و فتي موفّق: منظور محدوده سني جواني است که انسان به اوج کمالات خَلقي و خُلقي مي­رسد كه در اين مقطع در توانمندي‌ و در اوج شادابي و نشاط جواني به سر مي­برد؛ کما اين‌که از معناي لغوي فتي موفق و شابّ موفق، چنين نكته‌اي متبادر مي‌شود. علامه مجلسي نيز آن را به اواخر دوره جواني که به طور عادت کمال حاصل مي‌شود، مربوط دانسته است.

5. شرخ شباب: اين واژه علاوه بر ابتداي جواني، بر دوره قدرت ونيروي جواني استعمال مي­­شود.

آنچه از مجموع اين تعابير به دست مي­آيد، اين است اين تعابير در حق حضرت يا عام است و شامل محدوده گسترده­اي از جواني مي­شود؛ يا به دوره‌اي از جواني مربوط است که جوان داراي مهارت‌هاي بالاي روحي و جسمي است که عادتاً در اواخر دوره جواني حاصل مي­شود.

دسته دوم: رواياتي که سنّي خاص در آن ذکر شده است:

در گروهي از روايات به سنّ خاصي براي حضرت حجّت، اشاره دارد. اين روايات بر سه گونه­اند:

گونة اوّل: رواياتي است که سنّ ايشان را از سنّ معيني كم‌تر مي­داند که آن شامل دو روايت است:

1. کم‌تر از چهل سال: روايت ابي بصير از امام صادق عليه السلام[36] «...ليسَ صَاحبِ هذا الأَمر مِنْ جازَ أَربَعين» (صفار، 1404: ج1، ص189 و مجلسي، 1404: ج52، ص319). به همين مضمون روايتي از امام باقر عليه السلام نقل شده است: «رُوِيَ عن أَبي جَعفر عليه السلام أنّه قالَ لَيسَ صَاحبُ هذا الأَمر [مَن جاز مِنْ أَربَعين‏] صاحبُ هذا الأمرِ القويُ المشمر» (شيخ طوسي، 1411: ص419).

2. کم‌تر از چهل وپنج سال: روايت حکم بن نعيم از امام باقر عليه السلام[37]: «کَيفَ اکونُ أَنَا وَ قَدْ بلغت ُخَمساً و اربعينَ سنهً و ان صاحبَ هذا الامِر اقربُ عهداً باللَّبِن منَّي و أخَفُّ علَي ظَهْرِ الدَّابَّةِ» (کليني، 1407: ج1، ص536،)[38] اين‌که امام باقر عليه السلام، صاحب الامر بودن خود را به دليل چهل و پنج ساله بودن از خود بعيد مي­شمرند و صاحب الامر را چابک‌تر از خود مي­دانند؛ گوياي اين است که صاحب الامر از چهل و پنج سال كم‌تر دارد.

گونه دوم: تعيين سنّ خاص (چهل ساله) براي حضرت است، که اين، تنها در يک روايت از منابع اهل سنت وجود دارد و اگر در منابع روايي شيعه وارد شده باشد، به نقل از منابع روايي اهل سنت است:

روايت أبي أمامة از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم:[39] «... المهديُّ منُ ولدي ابنُ اربعينَ سنةً...» (اربلي، 1381: ج2، ص487).

اين روايت، در منابع اهل سنّت با تعبير رجل به كار رفته است، امّا در منابع شيعه با تعبير «المهدي» آمده است. با اين حال، با توجه به قرائن درون متني، از جمله استخراج گنجينه‌هاي زمين و فتح بلاد شرک روشن است که منظور از رجل، مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف است.

گونه سوم: رواياتي است که سن معيني را براي حضرت تعيين نمي‌کند؛ بلکه ايشان را در شمايل و ظاهر سني خاص، معرفي مي­کند. اين روايات گوياي آن نيست كه حضرت چه سنّي دارد؛ بلکه سيماي ظاهري ايشان را بيان مي­کند:

1. در شمايل مردي سي ساله[40]: روايت علي بن عمر از امام صادق عليه السلام: «...يَظهَرُ في صورةِ...ابنِ ثلاثينَ سنةٍ...» (شيخ طوسي، 1411: ص420)

2. در شمايل مردي سي و دو ساله: همان روايت در نقلي ديگر: «...يظهر في صورةٍ...ابن اثنَتَيْنِ و ثلاثينَ سنةَ...» (نعماني الغيبه، 1397: ص189).

3. در شمايل مردي با کم‌تر از چهل سال: روايت حسن بن علي عليه السلام: [41]«... في صورةِ شابّ دونَ اربعينَ سنةً...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج1، ص316).[42]

4. مردي چهل ساله گمان مي­شود: روايت اباصلت از امام رضا عليه السلام: [43] «...ليحسَبُه ابنَ اربعينَ سنةً او دونَها...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج2، ص652)[44]

نتيجه روايات دسته دوم:

اولاً: در هيچ يک از اين روايات، سن چهل، براي حضرت3 تعيين نشده است؛ غير از روايتي که از منابع اهل سنت نقل شده بود؛ بلکه در اين روايات از تعبير «في صورةٍ»، يعني به شکل و شمايل جوان چهل ساله استفاده شده؛ يا با تعبير« گمان مي­شود مردي چهل ساله است». عنوان گرديده است.

ثانياً: از هشت روايت اين بخش، فقط دو روايت ابا بصير و ابا‌صلت سنداً معتبر است؛ که در اين دو روايت به سن حضرت تصريح نشده است؛ بلکه شمايل حضرت را بيان مي­کند.

از آن‌جا که تواتر معنوي روايات بر طول عمر حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قطعي است و عدد چهل به قرينه روايات عدد کمال است؛[45] ممکن است رواياتي که به چهل تعبير کرده است؛ به کمال حضرت حين ظهور اشاره داشته؛ لذا سن چهل هيچ خصوصيتي ندارد؛ يعني لزوما حضرت3 دراين سن ظهور نمي­کنند.

دسته سوم: رواياتي که به برخورداري حضرت از شمايل جواني اشاره دارد.

بيش‌ترين رواياتي که درباره سن حضرت3 وارد شده يا در اين دسته­ است، يا به اين دسته انصراف دارد. با اين توضيح که بسياري از رواياتي که به مقطع سني خاص اشاره دارد (يعني روايات دسته اول)، يا سن خاصي را براي حضرت ذکر کرده، (يعني روايات دسته دوم)؛ داراي واژه‌هاي «في صورة»، «منظر»، «ليحسبه»، «بعدکبر السن»، «شيخ السن» است که به شمايل و شکل ظاهري اشاره دارد و سن طبيعي خاصي منظور نيست؛ بلکه حضرت را داراي سن طولاني مي­داند. اين روايات به ظاهر حضرت در زمان ظهور اشاره دارد که هرچند صراحتاً سنّ حضرت در وقت ظهور بيان نشده است؛ به سيما ومنظر حضرت در جواني اشاره دارد:

ظاهر و قيافه جوان

1. منظر الشبان: روايت ريان بن صلت از امام رضا عليه السلام: [46] «...في سن الشيوخ و منظر الشبان...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج2، ص376).

2. شابّ المنظر: روايت اباصلت هروي از امام رضا عليه السلام: [47] «...علامتُهُ ان يکونَ شَيخ السّنِ، شابُّ المنظُر...» (ابن بابويه (شيخ صدوق)، 1395: ج2، ص652) [48]

3. في صورة الشاب: روايت امام حسن عليه السلام «في صورة شابّ»[49] و ساير رواياتي که در آن تعبير «في صورة» آمده است؛ مثل اکثر روايات دسته دوم و روايت علي بن عمر در دسته اول.

عدم تأثير گذشت ايام

4. روايت اباصلت: «...انَ من علامِتِه ان لا يَهْرَمَ بمُرُوِر الاَيّامِ و اللَّيالِي...».[50]

نداشتن موي سفيد

5. روايت از امام باقر عليه السلام: انه قال: «يَقُومُ المَهْدي وَليْسَ في رَأسِهِ و لا لِحَيتِهِ طاقةٌ بَيْضاءٌ»[51] (ابن‌عيون، 1409: ج3، ص380).

اين دسته شامل روايات دسته‌هاي ديگر نيز مي­شود؛ يعني بخش عظيمي از رواياتي که در دسته‌هاي متفاوت ذکر شد، در اين دسته جا مي­گيرد. بنابراين، مي­توان گفت بيش‌تر رواياتي که درباره سن حضرت3 وارد شده است، در مقام بيان شمايل ظاهري حضرت در وقت ظهور مي‌باشد؛ نه تعيين سن؛ يعني ايشان با اين‌که غيبتي طولاني مدت داشته‌اند؛ در سيماي جواني نيرومند ظاهر مي­شوند.

نقد ادعاي ابوالفضل گلپايگاني

با در نظر گرفتن آنچه در بحث روايات گفته شد، بطلان ادعاي گلپايگاني در كتاب فرائد روشن است؛ چرا که مجموع اين روايات با تبييني که انجام شد، بر علي محمد شيرازي قابل تطبيق نيست. پس، براي بهره‌گيري از روايات حداثت سن قائم براي باب، جايي باقي نخواهد ماند. اما جدا از اين مطلب، در بيانات ابوالفضل گلپايگاني ملاحظاتي وجود دارد که به برخي اشاره مي­شود:

1. صرف جوان بودن نمي­تواند نشانه­اي تعيين کننده بر مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد؛ يعني حتي اگر نحوه تمسک ابوالفضل گلپايگاني به روايات را بپذيريم، جواني حضرت، هنگام ظهور، از علائم عمومي مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف است و قطعا هر جواني که ادعاي مهدويت کند، مهدي نيست. پس، کلام ايشان[52] که اين احاديث را به خاطر جواني باب بر او منطبق مي­سازد، کاملا بي‌اساس است.

2. اولين روايتي که گلپايگاني به آن تمسک مي­کند، تعبير شابّ موفق دارد. همان‌طور که ملاحظه شد، شابّ موفق، به معناي جوان کامل متناسب الاعضا است که به ادعاي مرحوم مجلسي به اواخر دوره جواني مربوط است. لذا بر باب قابل تطبيق نيست.

3. در روايت اول تعبيري وجود دارد که مكرر مورد تمسک گلپايگاني قرار مي­گيرد (وَ فِي غَيْرِ هَذِهِ الرِّوَايَةِ أَنَّهُ قَالَ عليه السلام وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِيَّةِ أَنْ يَخْرُجَ إِلَيْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ يَحْسَبُونَهُ شَيْخاً كَبِيراً؛... از بزرگ‌ترين بلاها اين است که حضرت صاحب در جواني ظهور مي­کند، در حالي که مردم او را شيخ کهنسالي گمان مي­برند­) در باره اين بخش از روايت چند نکته حائز اهميت است:

اول اين‌كه: اين روايت داراي چهار طريق است[53] وتنها در يک نقل (نعماني، الغيبة، ص188)، اين تعبير وارد شده است که اعراض محدثين از نقل آن در سه طريق ديگر، حاکي از ضعف اين بخش از روايت مي­باشد، و نيز حاکي از اين است اين بخش از روايت از معصوم صادر نگشته و در واقع به روايت تحميل شده است.

دوّم اين‌كه: تعبير «و في غير هذه الرواية» گويا به روايتي ديگر اشاره دارد که اين تعبير: «وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِيَّةِ أَنْ يَخْرُجَ إِلَيْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ يَحْسَبُونَهُ شَيْخاً كَبِيراً»؛ در آن آمده است؛ اما درهيچ روايتي از منابع شيعي چنين روايتي با اين تعبير وارد نشده است؛ حتّي مشابه اين تعبير در هيچ روايتي قابل مشاهده نيست؛ بلکه نظير اين روايت از منابع اهل سنت، و کتاب هايي همچون ينابيع المودة و المناقب[54] و عقدالدرر مي­باشد. در کتاب عقد الدّرر اين‌گونه وارد شده است: «و عَنْ اَبي عَبْدِ اللهِ الحُسَيْنِ بنِ علي عَلَيهما السلامُ أَنَّهُ قال: لَوْ قامَ المَهدي لَأَ نَکَرَهُ النّاسُ لِأَنَّهُ يَرْجِعُ اِلَيْهِم شاباً مُوَفَقاً و إِنّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِيَّةِ أَنْ يَخْرُجَ إلَيْهِمْ صاحِبُهُم شابّاً وَ هُمْ يَحْسَبُونَهُ شَيْخاً کَبيراً» (يوسف بن يحيي، 1416ق: ص69). گويا تعبير مرحوم نعماني(ره): «و في غير هذه الرواية» به اين روايت از اهل سنت ناظر است؛ امّا اين روايت، اولا، مرسله و غير قابل استناد است و ثانيا، از امام حسين عليه السلام نقل شده است؛ نه از امام صادق عليه السلام؛ بر خلاف آنچه گلپايگاني به اين روايت نسبت داده است.

سوّم اين‌كه: گلپايگاني از روي سهل انگاري يا به عمد، تعبير روايت نعماني را از: «وَفي غَيْرِ هذِهِ الرَّوايَةِ اَنّه قال»، به «وقال أَيْضاً عليه السلام» عوض کرده تا غيريت اين دو روايت را برهم زند و خواننده تصور کند امام در ادامه اين‌گونه فرموده است؛ در حالي که تعبير «و في غير هذه الرواية» کلام مرحوم نعماني است که ايشان به اين روايت از اهل سنت اشاره مي‌کند.

چهارم اين‌كه: ايشان بر بخشي از روايت که پندار مردم در مورد پيري مهدي موعود3 را بيان مي­کند؛ چنان مانور مي­دهد که گويا از اعتقادات مسلم شيعه است؛ حال آن‌که هيچ گاه علماي شيعه منتظر موعودي با موها و ريش‌هاي سفيد نبوده و نيستند، که با آمدن موعود جوان به تعجب و انکار دچار شوند؛ و به صرف اين‌که اين مطلب در روايتي ذکر شده باشد؛ دليل بر اعتقاد شيعه به آن نمي­شود.

پنجم اين‌كه: ايشان تلاش مي­کند بين انکار علما و روايت مذکور ارتباط دهد و مدعي مي­شود که تکذيب علما به دليل جواني باب بوده است. او مي‌نويسد:

«وفق حديث شريف، چون نقطه اولي عز اسمه الاعلي در آغاز شباب و غضاضت غصن ظهور فرمود، ارباب قلوب مريضه بي‌درنگ آن حضرت را تکذيب کردند؛ چون قائم را پير هزار ساله مي­پنداشتند» (گلپايگاني2001، ص57)؛ در حالي که اين‌گونه نيست و هيچ گاه علماي شيعه، علي­محمد شيرازي را به خاطر جواني‌اش انکار نکردند؛ بلکه به علت بي‌دليل بودن ادعاهايش به شبهه خبط دماغ (جنون)[55] او قائل بودند.

4. براساس دومين روايتي که گلپايگاني نقل مي­کند؛ امام عليه السلام مي­فرمايد: «من چگونه باشم، در حالي که به چهل و پنج سالگي رسيده‌ام! صاحب اين امر، نسبت به من به عهد شيرخوارگي نزديک‌تر و بر پشت مرکب از من چالاک تر است.» (گلپايگاني، 2001م، ص57) درباره اين روايت، چند نکته قابل توجه است:

اولاً: گلپايگاني نيز روايت را همين‌گونه ترجمه کرده است؛ اما وقتي آن را بر باب تطبيق مي­دهد؛ مراد روايت را به گونه ديگر، تفسير مي­کند و مي­گويد: «قائم در عين شباب و ريعان جواني و قرب عهد به شير‌خوارگي ظهور فرمايد»؛ در حالي که طبق بيان امام، سن قائم از چهل و پنج کم‌تر است و نسبت به امام به عهد شير‌خوارگي نزديک‌تر است؛ يعني و لو اين‌که يک‌سال از اين سن کم‌تر باشد؛ نزديک‌تر بودن، صادق است؛ نه آنچه گلپايگاني گفته که به عهد شيرخوارگي نزديک است تا بر باب بيست و پنج ساله صادق باشد. پس، ايشان در ترجمه، افعل تفضيل را رعايت کرده است؛ اما در تطبيق، آن را بدون تطبيق و مطلق بيان کرده، و به نوعي در مضمون روايت تصرف کرده است.

ثانياً: در جلالت و عظمت کتاب کافي و مؤلف آن هيچ شکي نيست؛ اما اين‌گونه نيست که روايات آن از بررّسي سندي يا دلالتي بي‌نياز باشد و هرچند اين روايت در کافي شريف وارد شده است؛ سند روايت به خاطر زيد ابي الحسن ضعيف است. محتواي روايت نيز بايد با مجموع روايات اين باب سنجيده شود.

5. بر اساس سومين روايت که أزُدي از امام صادق عليه السلام نقل کرده بود، آن حضرت پوست دست خود را مي­کشند و مي­فرمايند: من پير هستم و صاحب شما شابّ حدث است. در اين مورد دو نكته قابل توجّه است:

اول اين‌که: امام به پيري خود اشاره دارد و پوست بازوي خود را به نشانه پيري مي­کشد، حاکي از اين است كه امام شرط قيام و رسالت الاهي را در خصوصيات فيزيکي جواني مي­دانند. پس، تعبير شابّ حدث بايد با صدر روايت و قرائن درون متني سنجيده شود و آن، اين‌که نورس بودن جوان با فضاي داخلي روايت متناسب نيست؛ بلکه خصوصيات عمومي و فيزيکي جواني منظور است.

دوّم اين‌كه: ايشان شابّ حدث را جوان نورس معنا مي­کند و آن را بر باب شيرازي بيست و پنج ساله منطبق مي­داند؛ در حالي که ما با گواه تاريخ و متون قديمي اثبات کرديم که اين واژه از زير بيست سال تا بالاي پنجاه سال را شامل مي­شود؛ يعني هر کسي با پيرتر از خودش سنجيده شود، شابّ حدث مي­باشد.

6. ايشان روايت چهارم (روايت دوم ابي بصير) را مورد دستبرد قرار داده و واژه «جاز» را به «حاز» تبديل کرده است؛ چرا که اولاً، در هيچ نسخه‌اي حاز به کار نرفته؛ ثانياً، از لحاظ ترکيب معنايي دو واژه داراي معنايي متفاوت است: «ليس من جاز اربعين»، يعني از چهل مجاوزت نمي­کند؛ بدان معنا كه مي­تواند چهل ساله باشد که با ادعاي گلپايگاني تطابق ندارد؛ اما «ليس من حاز» يعني به چهل سال نمي­رسد، که با ادعاي گلپايگاني تطابق بيش‌تري دارد.

7. پنجمين روايت نيز از دستبرد گلپايگاني در امان نمانده است. ايشان واژه «اخملنا» را به «اجملنا» مبدل مي‌سازد؛ چرا که «خمول» به معناي گمنامي است. اين، با مخفي بودن ولادت و زندگي ايشان قبل و بعد از غيبت سازگار است و البته علي­محمد باب داراي چنين وضعيتي نبوده است. پس، ايشان خود را به دردسر نينداخته و واژه زيباترين را جعل کرده است. از سوي ديگر، در هيچ روايتي به زيبايي حضرت پرداخته نشده و اصلا زيبايي امري نسبي است که ملاک قضاوت قرار نمي­گيرد. با اغماض از همه اين امور، روايت يحيي بن سالم به دوره خردسالي حضرت مربوط است، يا اين‌که ظن قوي بر آن وجود دارد. لذا براي بعد از ظهور قابل تمسک نيست.

8. در کدام کتاب از کتاب‌هاي معتبر شيعي، از جمله: کمال‌الدين، الغيبة نعماني و الغيبه طوسي، بحث از سرزمين جابلقا و جابرسا وارد شده که شما چنين نسبتي به شيعه مي‌دهيد؟! البته اين اعتقاد از شيخ احمد احسايي و برخي ديگر است که شما او را يکي از نورين نيرين مي­دانيد؛ در حالي که هيچ يک از بزرگان علماي شيعه از قدما تا متاخرين چنين نظري را مطرح نکرده است و اين‌که روايتي ضعيف را كه در کتابي ضعيف وارد شده باشد، نمي­توان به عنوان اعتقاد به شيعه نسبت داد.

9. در نهايت آنچه از بررسي مضمون روايات به دست مي­آيد، اين است که اين روايات حاکي از وضعيت قدرت و نشاط جواني، کمالات بدني و مجموع خصوصياتي است که قيام کننده، نياز دارد؛ نه اين‌که براي ايشان سني مشخص و معين شده باشد. لذا اين روايات بر موضوعات خارجي قابل تطبيق نيست و تواتر لفظي يا لااقل معنوي روايات بر طول عمر و طول غيبت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره دارد؛ که قطعا باب داراي چنين غيبتي نبوده است.

10. علاوه بر شاخصه جواني موعود، شاخصه‌هاي متعددي در روايات شمرده شده که هيچ يک بر علي محمد باب شيرازي قابل تطبيق نيست؛ از جمله، علائم قطعي ظهور (نداي آسماني، خروج يماني، خروج سفياني، خسف بيدا، قتل نفس زکيه) که بنابر روايات زيادي، مقارن ظهور اتفاق مي­افتد و کسي مدّعي وقوع آن در زمان قيام باب نيست. علاوه بر اين‌که با آمدن باب هيچ‌يک از اهداف موعود جهاني محقق نشد: رفع ظلم نشد؛ عدالت فراگير جهاني برپا نگشت؛ حکومتي بر مبناي توحيد شکل نگرفت؛ فقر ريشه کن نشد و امنيت عمومي ايجاد نگشت، که با وجود اين امور آمدن چنين موعودي لغو و بيهوده بوده است.

نتيجه

مجموع رواياتي که در حوزه سنّ حضرت حجت وارد شده است، با اين‌که داراي تعابير متفاوت و با ظاهر متعارض مي­باشند؛ با دقت در روايات هر دسته و بررسي آن‌ها، وحدت مضمون کليه روايات روشن مي­شود. لذا بعد از بررسي روايات به تواتري معنوي در زمينه سنّ حضرت مي­رسيم و آن اين‌که حضرت در شمايل جواني و در اوج نشاط و قدرت، جهت اجراي رسالت جهاني خويش آماده مي­شود.

نکته اول اثبات مي­کند که به قطع و يقين، حضرت داراي غيبت طولاني و عمري بلند مي­باشد و اين نکته كه غيبت حضرت از ضروريات مذهب شيعه است که هيچ شک و شبهه­اي در آن راه ندارد؛ آن را تأييد مي­کند. لذا منظور رواياتي که حضرت را در سنّ جواني معرفي کرده ويا سن خاصي را ذکر است، سن طبيعي نوع بشر نيست؛ چراکه قطعا با معيار سن طبيعي، حضرت تا به حال بيش از هزار سال عمر داشته‌اند. پس، اين روايات عمر طبيعي را منظور ندارد؛ بلکه منظور شمايل حضرت هنگام ظهور است که اثري از پيري و کهولت ندارد و در سن جواني و انساني کامل است و جهت اجراي رسالت جهاني با قدرت تمام آماده مي­باشد.

تأييد اين مطلب، با دقّت در واژه‌ها وتعابير روايات به دست مي­آيد. استفاده از واژه «في صورة» در چهار روايت؛ يعني در شکل و شمايل جوان؛ و واژه‌هاي «منظر» به معناي ظاهر و «ليحسبه»؛ يعني اين‌گونه گمان مي­شود و اين‌که مرور زمان و گذشت ساليان بر چهره ايشان تأثيري نداشته: «لا يهرم...» و اشاره به جواني بعد از «کبر السن»، و «شيخ السن» بودن ايشان؛ همه اين‌ها حاکي از آن است که سن طبيعي منظور نيست؛ جدا از اين‌که با واژه‌هاي به کار رفته در روايات، نظير «شاب» و «حدث السن» و«شاب موفق» هيچ گونه تعارضي ندارد؛ بلکه اين تعابير مؤيد مختار است.

نتيجه اين که حضرت حجت ـ روحي له الفداء ـ در کمال قدرت با تناسب بدني فوق العاده و با نشاط جواني و بلوغ عقلي انسان چهل ساله و داراي همه کمالات روحي و صفات نفساني نيكو ظهور خواهند کرد. پس، اين روايات بر غير ايشان تطبيق ندارد و مدعيان دروغين ديگر نمي­توانند اين روايات را بر خود تطبيق دهند و بگويند روايات بر حداثت سنّ قائم دلالت دارد. پس كسي كه در سن جواني و حداثت سن، ادعاي مهدويت کند، نشانه‌اي از نشانه‌هاي موعود را داراست و به دروغ ادعا مي‌کند که اوست همان قائم موعود.

كتابنامه

1.ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ابراهيم محمد ابوالفضل، قم: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، اول، 1404ق.

2.ابن بابويه، محمد بن على‏، کمال الدين وتمام النعمه، مصحح: غفاري، علي اکبر، تهران: اسلاميه، چاپ دوّم، 1395ق.

3.ابن حيون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، مصحح: حسيني جلالي، قم: جامعه مدرسين، چاپ اول، 1409ق.

4.ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، قم: علامه، چاپ چاپ اول، 1379ق.

5.ابن طاووس، على بن موسى، ‏‌التشريف بالمنن في التعريف بالفتن‏، محقق، مصحح: مؤسسة صاحب الأمر؛ اصفهان: گلبهار، چاپ اول، ‏1416ق‏.‏

6.ابن فارس، أحمد بن فارس‏، ‏ معجم المقاييس اللغة، محقق، مصحح: هارون، عبد السلام محمد، قم: مكتب الاعلام الاسلامي‏، ‏چاپ اول، 1404 ق‏.‏

7.ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، مصحح: جمال الدين ميردامادي، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

8.احمدى ميانجى، على‏، مكاتيب الرسول صلي الله عليه و آله و سلم‏، قم: دارالحديث، چاپ اول، 1419ق.

9.اربلي علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الأئمة، مصحح: رسولي محلاتي هاشم، تبريز، بني هاشمي، چاپ ‌اول، 1381ق.

10. اشراق خاوري، عبد الحميد، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، طهران، لجنه ملي نشر آثار امري، 106 بديع، 1328ش.

11. اشراق خاوري، عبد الحميد، رساله ايام تسعه، لجنه ملي امور احباي ايراني در آمريکا، چاپ ششم، 139 بديع.

12. بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله‏، عوالم العلوم و المعارف والأحوال- الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام‏، موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر، قم: مؤسسة الإمام المهدى عجل الله تعالي فرجه الشريف‏ قم، چاپ دوم، 1382ش.

13. بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، تفسير البرهان في تفسير القرآن، قم: قسم الدراسات الاسلاميه مؤسسة البعثة، چاپ اول، 1374ش.

14. بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، الإنصاف في النصّ على الأئمة الإثني عشر عليهم السلام، ترجمه: رسولي محلاتي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏، 1378ق.

15. بحرانى، سيد هاشم بن سليمان‏، حلية الأبرار في أحوال محمّد و آله الأطهار عليهم السلام‏، اوّل، قم: مؤسسة المعارف الإسلامية، چاپ اول، 1411ق.

16. بهاء الدين نيلى نجفى، على بن عبدالكريم‏، منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجّة عجل الله تعالي فرجه الشريف‏، قم: مطبعة الخيام، 1360ش.

17. تجليل تبريزي، من هو المهدي، قم: بي‌نا، 1398ق.

18. تستري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم: مطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ دوم، 1410ق.

19. ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال‏، الغارات، مصحح حسيني عبدالزهراء، قم: دارالکتب الاسلامي، چاپ اول، 1410ق.

20. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله‏، رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار عليهم السلام، بيروت: مؤسسة التاريخ العربي، چاپ اول، 1427ق.

21. حسيني زبيدي، محمد مرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس‏، مصحح: علي هلالي، بيروت: دارالفکر، چاپ اول، 1414ق.

22. حلي، حسن بن سليمان، مختصرالبصائر، قم، مؤسسةالنشر الاسلامي، چاپ اول، 1421ق.

23. حميري عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: موسسه آل البيت، چاپ اول، 1413ق.

24. خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف‏، قم: بيدار، چاپ اول، 1401ق.

25. خويي ابوالقاسم معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، بيروت: مدينة العلم، چاپ دوم، 1403ق.

26. شيرازي علي محمد (باب)، منتخبات آيات از آثار حضرت نقطه اولي عز اسمه الاعلي، موسسه ملي مطبوعات امري، 134 بديع، بي‌تا.

27. صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم‏، قم: ‏ مكتبة آية‌الله المرعشي النجفي‏، چاپ دوم، 1404ق.

28. طبرسى، احمد بن على‏، الإحتجاج على أهل اللجاج، خراساني محمد باقر، مشهد: نشر مرتضي، چاپ اول، 1403ق.

29. طبرسى، فضل بن حسن‏، إعلام الورى بأعلام الهدى، تهران: اسلاميه، چاپ سوم، 1390ق.

30. طريحي، فخر الدين بن محمد؛ مجمع البحرين، مصحح: حسيني اشکوري احمد، مرتضوي، تهران: بي‌نا، چاپ اول، 1375ش.

31. طوسي، محمد بن الحسن، كتاب الغيبة للحجة، قم: دار المعارف الاسلاميه، چاپ اول، 1411ق.

32. طوسي، محمد بن الحسن، رجال الطوسي، قم: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين بقم المقدسة، چاپ سوم، 1373ش.

33. عاملى (شيخ حر)، محمد بن حسن‏، اثبات الهداة باالنصوص و المعجزات.اعلمي، بيروت: بي‌نا، چاپ اول، 1425ق.

34. عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي بن حجر، لسان الميزان، بيروت: دارالکتب العلميه، 1996م، 1416ق.

35. عسقلاني شافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: علي محمد البجاوي، بيروت: دار الجيل، چاپ اول، 1421ق.

36. فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافي، اصفهان: کتابخانه الامام امير المومنين عليه السلام، چاپ اول، 1406ق.

37. فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، قم: موسسه دار الهجرة، چاپ دوم، 1414ق.

38. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله‏، الخرائج و الجرائح‏، قم: مؤسسه امام مهدى3، چاپ اول، 1409 ق

39. قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، قم: نشر الشريف الرضي، 1375ش، چاپ دوم، 1417ق.

40. کشي محمد بن عمر، رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال‏، مصحح: مصطفوي حسن، مشهد: موسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409 ق.

41. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، الکافي، تهران: دار الکتب الاسلاميه، چاپ اول، 1407ق.

42. گلپايگاني ابولفضل، فرائد، هوفهايم آلمان، موسسه مطبوعات امري آلمان، 158بديع، 2001م.

43. مازندراني، محمد بن اسماعيل، منتهي المقال في احوال الرجال، بيروت: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1419ق.

44. مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، تحقيق: محي الدين مامقاني، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، چاپ اول، 1431ق.

45. محمدي اشتهاردي، محمد، بابي‌گري و بهائي‌گري، بهار، قم، چاپ اول، 1379.

46. مجلسي، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‏، رسولي محلاتي، تهران: دار الکتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1404ق.

47. مشهدي، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق بحر الغرائب، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول، 1368ش.

48. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول، 1368ش.

49. نجاشي، احمدبن علي، رجال النجاشي، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ ششم، 1365ش.

50. نجفي، سيد محمد باقر، بهائيان، قم: نشر مشعر، چاپخانه دار الحديث، 1383ش.

51. نعماني، ابن ابي زينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة، تهران: بي‌نا، چاپ اول: 1397ش.

52. نعماني، ابن ابي زينب محمد بن ابراهيم، الغيبة، ترجمه: فهري، تهران: دارالکتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1362 ش.

53. يوسف بن يحيي المقدسي الشافعي، عقد الدرر في أخبار المنتظر، تحقيق: عبد الفتاح محمد الحلو، قم: نشر نصايح و مسجد جمکران، چاپ اول، 1416ق.

54. يزدى حايرى، على‏، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالي فرجه الشريف، مصحح: عاشور علي، بيروت: مؤسسه الاعلمي، چاپ اول، 1422ق.

55. هيتمي مكي، أحمد شهاب الدين بن حجر، الفتاوى الحديثية لابن حجر الهيتمي، مصطفى الحلبي الطبعة الثانية، المکتبة الشامله از: www.ahlalhdeeth.com

56. ابن اثير، اسد الغابة، نرم افزار المکتبة الشاملة، از سايت http: //www.alwarraq.com

â دانش‌آموخته سطح3 مرکز تخصصي مهدويت. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ââ استاديار جامعة المصطفي العالمية. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

âââ دانش‌آموخته سطح3 مرکز تخصصي مهدويت. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[4]. اشراق خاوري در کتاب رساله ايام تسعه به نقل از باب مي­نويسد: من، همان قائم موعودي هستم که هزار سال منتظر ظهور او هستيد(ص157). همچنين در کتاب منتخبات آيات از آثار حضرت نقطه اولي عز اسمه الاعلي آمده است: در ظهور نقطه بيان اگر کل يقين کنند به اين‌که همان مهدي موعودي است که رسول خدا خبر داده..(ص78).

[5]. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني از افراد ممتاز فرقه ضاله بهايي محسوب مي­شود. وي در سال 1260، يعني همان سال ظهور باب، در گلپايگان متولد شد. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني که در ابتداي جواني در کسوت روحانيت به سر مي‏برد، از طلاب فاضل بوده و به واسطه فقر و تنگدستي به آغوش بهائيت راه يافت. او نخست از طرف حسينعلي بهاء و سپس از طرف عباس افندي، به نوشتن کتاب‌هاي به اصطلاح استدلالي مأمور گشت، او هماره مورد تائيد ميرزا حسينعلي نوري و پسرش عباس بود. (محمدي اشتهاردي، 1379: ص82).

.[6] وي در آن کتاب آيات قرآن و روايات اسلامي را تحريف و تأويل کرده، و با صدها توجيه التقاطي و مضحک، آن‌ها را بر مسلک بابي و بهايي تطبيق نمود.

.[7] ترجمه روايت در فرائد: «حضرت صادق7 فرمود که چون قائم خروج فرمايد، هر آينه مردم او را انکار نمايند؛ زيرا که رجوع مي‌نمايد به ايشان، درحالتي که جواني رسيده است. پس درنگ نمي‌کند و ثابت نمي‌ماند در ايمان به او، مگر کسي که خداوند ميثاق او را در ذر اول أخذ فرموده باشد و نيز آن حضرت فرمود که أعظم بليه اين است که قائم در سن جواني خروج مي‌فرمايد و مردم گمان مي‌کنند که او بايد در سن پيري و کبر سن خروج نمايد».

.[8] منظور از نقطه اولي، سيد علي محمد شيرازي ملقب به «باب» است.

.[9] عين الشيئ أي أجوده؛ يعني بهترين بخش آن و عين شباب، يعني بهترين وقت از دوران جواني (ابن‌فارس، 1404: ج4، ص203).

.[10] ريعان کل شيء أفضله و اوله؛ پس ريعان جواني، يعني اول جواني که بهترين اوقات جواني است (ابن‌فارس، 1404: ج2، ص468).

[11]. تعبير در منبع روايت «جاز اربعين» است.

.[12] تعبير در منبع روايت «اخملنا» است.

.[13] ساير منابع: کمال الدين، ج2، ص577؛ اعلام الوري، ص427؛ الوافي، ج2، ص423؛ اثبات الهداة، ج5، ص80؛ بحارالانوار، ج 51، ص217؛ کشف الغمه، ج2، ص522.

.[14] ساير منابع: طوسي الغيبه، 169؛ کمال الدين، ج2، ص352 ؛ منتخب الانوار المضيئه، 181؛ الوافي، ج2، ص420؛ اثبات الهداة، ج5، ص91؛ البرهان، ج4، ص92؛ بحارالانوار، ج51، ص28.

[15]. ساير منابع: کفاية الاثر، ص11 و عوالم العلوم، ص137.

[16]. ساير منابع: اعلام الوري، ص429؛ اثبات الهداة، ج5، ص83 و کشف الغمة، ج2، ص 523.

[17].ساير منابع: البرهان، ج 5، ص 448؛ بحارالانوار، ج36، ص327 و الزام الناصب، ج 1، ص95.

[18]. ساير منابع: اثبات الهداة، ج2، ص176؛ الانصاف، ص109؛ عوالم‌العلوم، ص47؛ مکاتيب الرسول، ج2، ص174.

[19]. ساير منابع: اعلام الوري، ص464؛ کشف الغمه، ج 2، ص535 ؛ اثبات الهداة، ج 5، ص 347؛ الوافي، ج2، ص465؛ رياض الابرار، ج8، ص354؛

[20]. اين روايت با دو طريق نقل شده که طريق اول آن معتبر مي­باشد: ابي الجارود، هرچند زيدي مذهب است، مرحوم خويي روايتش را بنا برتوثيق اسناد کامل الزيارات پذيرفته است (معجم رجال الحديث، ج7، ص324)؛ اما از اين مبنا در اواخر عمرشان رجوع کرده اند؛ ولي از آن‌جا که اجلاء رواة از ابي الجارود روايت کرده اند و او صاحب يکي از اصول اربعه مأه است؛ شايد بتوان رواياتش را پذيرفت. محمد بن سنان الزاهدي: در او اختلاف شده، اما کشي او را امامي صحيح المذهب دانسته است؛ (رجال کشي، ص508) هم‌چنين (منتهي المقال، ج 6، ص65؛ محمدبن الحسين بن ابي الخطاب، معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ؛ عبيد الله بن موسي العباسي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 86 و علي بن احمد بن اشيم، معجم رجال الحديث، ج11، ص501 ).

[21]. راويان اين روايت غير از محمد بن جعفر ، همگي داراي وثاقت هستند (ابي الجارود، معجم رجال الحديث، ج7، ص324؛ محمد بن سنان الزاهدي، رجال کشي، ص508 ؛محمدبن الحسين بن ابي الخطاب، معجم رجال الحديث، ج15، ص291؛ محمد بن جعفر؛ مجهول، عبد الواحد بن عبدالله بن يونس الموصلي، رجال طوسي، ص431 و خلاصه، علامه حلي، ص128).

[22]. ديگر منابع: دلائل الامامة، ص481 و اثبات الهداة، ج 5، ص 157.

اين روايت صحيحه است. (محمدبن‌ابي‌بکر همام‌بن‌سهيل الاسکافي، معجم رجال‌الحديث، ج 14، ص233؛ جعفر بن‌محمد بن مالک الفزاري، رجال طوسي، ص418، تنقيح المقال، ج 16، ص 41 ؛عباد بن يعقوب الرواجني، معجم رجال الحديث، ج 9، ص 219 و يحيي بن سالم، معجم رجال الحديث، ج20، ص52. يحيي‌بن‌سالم، ثقه زيدي مذهب مي­باشد؛ اما روايتش از امام باقر7 به دوره امامي بودنش مربوط است؛ لذا روايت صحيحه است، يعني همه راويان امامي ثقه‌اند).

[23]. الغلام الابن الصغير

[24]. من حين ان يولد الي ان يشبّ

[25]. يطلق(الغلام) علي الرجل (الکبير) مجازا باسم ما کان عليه قال الازهري سمعتهم يقولون للکهل غلام

[26]. اين روايت در گونه سوم از دسته دوم بررسي مي­گردد.

[27]. هو الشاب الذي شبّ و قوي....قال القتيبي: ...انما هو بمعني الکامل الجزل من الرجال

[28]. روايت از حيث سند داراي ضعف است چراکه اسماعيل بن علي القزويني مهمل است (تنقيح المقال، تحقيق: محي‌الدين مامقاني، ج10، ص252 )

[29]. ساير منابع: کشف الغمه، ج2، 523؛ منتخب الانوار، ص176؛ اثبات الهداة، ج5ص83 و بحارالانوار، ج51، ص 218.

.[30] روايت از حيث سند معتبر است بررسي آن در دسته سوم خواهد آمد.

[31].روايت صحيحه و معتبر است ( بکر بن محمد الأزدي: امامي ثقة جليل (رجال کشي، 592 الخلاصه، ص26)؛ احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد الأشعري امامي ثقة جليل ؛عبدالله بن جعفر حميري، صاحب قرب الاسناد.

[32]. منبع ديگر: بحارالانوار، ج52، ص 280.

[33]. روايت از حيث سند در هر چهار طريق ضعيف است. در طريق اول: علي بن ابي حمزه و فرزندش، حسن از واقفيون ضعيف هستند (معجم رجال الحديث، ج11، ص215 ) هرچند علي بن ابي حمزه داراي ضعف کم‌تري است و شيخ طوسي در العده به روايت او عمل کرده است. حسن بن علي عاقولي توثيق نشده است. طربق دوم و سوم: محمد بن علي الکوفي رمي به غلو شده و ضعيف است (کشي، 546؛ خلاصه، 253 و رجال نجاشي، ص333 ) و طريق چهارم مرفوعه است و سلسله روات معلوم نيست)

.[34] اين روايت مقطوع و بدون سلسله سند و کاملاً ضعيف است. (ديگر منبع: منتخب الانوار المضيئه، ص188).

[35]. كذلك كان المهديُّ لما قام بالامامة، و سَلَّمَها إليه إمامُ الزمانِ الذي كان في عصره و نَصَّ عليه بأنّه مهديُّ الائمة، و دَعَتْ بذلك إليه دعاته. و هو يومئذٍ حَدَث السن‏ِ.

[36]. سند اين روايت صحيح و معتبر مي­باشد: ابراهيم بن هاشم ثقة و جليل، ابي عبدالله محمد بن خالد برقي ثقة (طوسي، الرجال، ص363)،احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي از اصحاب اجماع (طوسي، الرجال، ص351)، ابي ايوب الحذاء تصحيف شده و با توجه به نسخه حلية الابرار ايشان ايوب بن عطيه الحذاء مي­باشد و ثقه ( قاموس الرجال، ج2، ص241)، ابي بصير امامي (نجاشي، رجال، ص290.)

[37]. سند روايت ضعيف است به خاطر زيد ابي الحسن که غير معلوم است(تنقيح المقال، تصحيح محي الدين مامقاني، ج29، ص97)؛ اما بقيه روات امامي و ثقة هستند و حکم بن ابي نعيم، حکم بن عبد الرحمان ابي نعم البجلي مي­باشد و ثقه. منهج المقال، ص121.

[38]. ديگر منابع: الوافي، ج2، ص475، مرآة العقول، ج6، ص241، اثبات الوصية، 178، بحارالانوار، ج51، ص141.

.[39] اين روايت از طريق اهل سنت وارد شده و در منابع شيعه مثل کشف الغمه، ج2، ص487؛ سيد بن طاووس در التشريف بالمنن، ص281؛ اثبات الهداة، ج5، ص223؛ الوافي، ج2، ص468؛ بحار، ج51، ص152؛ حلية الابرار، ج6، ص457 و الزام الناصب ج1 ص152، نقل گشته اما کتاب‌هاي اهل سنت: لسان الميزان، ابن‌حجر عسقلاني، ج3، ص 444؛ الاصابة في معرفة الصحابة، ابن حجر العسقلاني، ج3، ص407؛ ابن اثير، اسد الغابة، جزء3، ص 6 المکتبة الشاملة، الفتاوي الحديثة، لابن الحجر الهيتمي، ج1، ص80.؛ جامع الاحاديث، سيوطي، حرف السين، ج13، ص 262 و عقد الدرر، ص7. اين روايت در نقل هاي مختلف تفاوت‌هايي دارد. آنچه در کتاب‌هاي شيعي وارد گشته برخي با نقل کتاب الاصابه توافق دارد؛ همچون کشف الغمة و برخي با نقل عقد الدرر شباهت دارد.

[40]. اين دو روايت(30 و 32 ساله) که داراي سندي واحد و مضامين مشترک هستند از حيث سند دچار ضعف است چراکه توثيقي براي علي بن عمر و عمر بن طرخان وجود ندارد و محمد بن اسماعيل مجهول است. آقاي غفاري مصحح کتاب نعماني در روايت دوم احتمال تصحيف داده است(نعماني، ص189).

[41]. در سند روايت، غير از پدر سدير صيرفي(حکيم بن صهيب) که چيزي در شرح حال او بيان نشده بقيه روات ثقه هستند. اگر از ظاهر کلام شيخ توثيق استفاده شود روايت موثقه مي­شود. شيخ طوسي در الرجال او را از اصحاب علي بن الحسين عليهما السلام دانسته، ص113. البته تنقيح المقال وثاقت او را بعيد دانسته است: ج23، ص 442.

[42]. ديگر منابع: کفاية الاثر، ص224؛ اعلام الوري، ص301؛ الاحتجاج، ص289.

.[43] سند معتبر است و بررسي اعتبار آن در دسته سوم ذکر خواهد شد.

.[44] ديگر منابع: اعلام الوري، ص435؛ خرائج، ص1170؛ منتخب الانوار، ص38؛ الوافي، ج2، ص466 ؛ اثبات الهداة، ج 5، ص350؛ حليةالانوار، ج 6، ص 255؛ بحارالانوار، ج52، ص285 و رياض الابرار، ج3، ص179.

.[45] اربعين در روايات: عدد چهل عدد کمال هرچيز و سن چهل، سن کمال انسان مي­باشد. لذا پيامبران الاهي که تحت تربيت خداوند بوده‌اند، در اين سن به رسالت نائل مي­گشتند؛ حتي ادعا شده بعضي از صفات حميده با عدد چهل به کمال رسيده ودر اين عدد، صفات رذيله در انسان نهادينه مي­شود.

[46]. روايت صحيح السند و معتبر مي­باشد. احمدبن زياد بن جعفر الهمداني: امامي ثقه، (حلي، الخلاصه، ص19)؛علي بن ابراهيم( رجال نجاشي، ص260) ابراهيم بن هاشم( نجاشي، ص96) ريان بن صلت الاشعري (رجال نجاشي، ص165 و رجال طوسي، ص357).

.[47] روايت از حيث سند معتبر و قابل استناد مي­باشد: ابا الصلت عبد السلام بن صالح الهروي امامي ثقة رجال کشي5/6،خلاصه117، احمد بن علي بن مهدي بن صدقة بن هشام بن غالب بن محمد بن علي الانصاري الرقي: يکون ارجل من الحسان ،مامقاني تنقيح المقال ،تصحيح محي الدين، ج7، ص26؛ وحيد بهبهاني ايشان را به خاطر شيخ اجازه بودن توثيق مي­کند. منتهي المقال، ج1، ص297؛ابو العباس محمد بن ابراهيم بن اسحاق الطالقاني: از اصحاب حسين بن روح نوبختي و از مشايخ صدوق ، بنا بر تحقيق، ثقه است.اکثر الصدوق من الروايه عنه مترضيا مترحما منتهي المقال، ج5، ص285).

[48]. ساير منابع: منتخب الانوار، ص38، الوافي، ج2، ص466؛ اثبات الهداة، ج5، ص350؛ حلية الابرار، ج6، ص255؛ بحار، ج52، ص285 و رياض الابرار، ج3، ص179.

.[49] اين روايت در دسته دوم مطرح شد.

.[50] همان روايت ابا صلت که گذشت.

[51]. اين روايت تنها در كتاب شرح اخبار، ج2، ص380، بدون سلسله سند وارد شده است. بنابراين، سند روايت، ضعيف است.

.[52] واز احاديثي که بر حداثت سن مبارک و ظهور آن حضرت در حالت شباب و جواني دلالت مي­کند... و بروفق حديث شريف چون نقطه اولي عز اسمه الاعلي در آغاز شباب و غضاغت غصن ظهور فرمود.... اکنون قدري در اين حديث تدبر و تأمل فرما که حضرت ابي جعفر به صراحت مي‌فرمايد که چون قائم ظاهر شود سن مبارکش ازچهل و پنج کم‌تر باشد و در عين شباب و ريعان جواني.... (گلپايگاني، 2001م، ص 58).

[53]. رجوع شود به: طوسي، الغيبة، ص420؛ نعماني الغيبة، ص211؛ همان، ص188؛ منتخب الانوار المضيئة، ص188.

.[54] قندوزي، 1417: ص589 و شافعي، عبدالله، المناقب، به نقل از تجليل تبريزي، 1398ق: ص 185.

.[55] علماي تبريز در جواب توبه نامه باب چنين نگاشتند: سيد علي‏محمد شيرازي شما...اقرار به مطالب چندي کردي که هر يک جداگانه باعث ارتداد شماست و موجب قتل، توبه‏ي مرتد فطري مقبول نيست و چيزي که موجب تأخير قتل شما شده شبهه‏ي خبط دماغ است، اگر آن شبهه رفع شود، بلا تأمل احکام مرتد فطري به شما جاري مي‏شود(نجفي،1383: ص243).

نویسندگان:

محمد علي فلاح علي آباد، عزّ الدين رضانژاد، حجت حيدري چراتي


چاپ   ایمیل