مؤلفه‌هاي توسعه و پيشرفت از نظرگاه اسلام با توجه به آرمان‌شهر مهدوي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 27 - 54 دقیقه)

142b

چكيده

توسعه و پيشرفت به عنوان شاخصي مهم، براي جوامع بشري شناخته شده است و اين سؤال وجود دارد که مؤلفه‌ها و عوامل شکل‌دهنده‌ توسعه و پيشرفت از نظر اسلام و با توجه به آرمان‌شهر مهدوي چيست؟ در انديشه‌ اسلامي توسعه‌يافتگي و پيشرفت، به‌ويژه در بعد سياسي با حکومت امام عصر تجلي مي‌يابد. از آنجا که حرکت به سوي کمال موجب رسيدن به قله سعادت و قران کريم هدف رسالت پيامبر را اظهار امر دين بيان كرده؛ تحقق کامل اين امر در مدينه‌ فاضله‌ مهدوي به عنوان شاخصي براي توسعه و پيشرفت اسلامي خواهد‌‌بود. هدف تحقيق پيش‌رو ارائه فرايند توسعه اسلامي بر اساس آموزه‌‌ مهدويت است. مهم‌ترين مؤلفه‌ها که در اين مقاله براي توسعه‌يافتگي و پيشرفت بر اساس آموزه‌ مهدويت شناسايي شده عبارتند از: محوريت امام معصوم، همراهي و همدلي جامعه با امام عصر، هماهنگي با اقتضائات زمان، تعقل وتفکر، تقويت ايمان و تزکيه‌ قلوب.

 

مقدمه

توسعه از مفاهيم مهمي است كه از آن به عنوان معياري براي طبقه‌بندي جوامع بشري استفاده مي‌شود، جوامع توسعه‌يافته از جمله جوامعي هستند که بر مشکلات و بحران‌هاي اجتماعي فائق آمده و به آرمان‌هاي خود دست يافته‌اند. پيشينه‌ مسئله‌ پژوهش، به صورت غير منسجم در منابع اسلامي قابل دستيابي است و در برخي منابع مانند «ظرفيت الگودهي مدينه فاضله مهدوي در توسعه سياسي جمهوري اسلامي ايران»، نوشته نرجس‌ عبديايي به اجمال مورد اشاره قرار گرفته است؛ ولکن تدوين جامع‌تر و سامان‌دهي و مؤلفه بندي آن به تلاش بيش‌تري نياز دارد كه نگارنده سعي دارد به آن بپردازد. اين پژوهش در صدد است توسعه و پيشرفت از نظر اسلام را ترسيم و چيستي آن را با توجه به آرمان شهر و مدينه‌ي فاضله مهدوي تحليل كند. فرضيه اين پژوهش آن است که آرمان‌شهر مهدوي بر خلاف مدينه‌فاضله‌ بشري غيرانتزاعي بوده و از چهره‌اي واقعي و قابل دستيابي برخوردار است و مي‌توان براي رسيدن به آن برنامه‌اي مناسب و الگويي شايسته تدوين کرد؛ و تلاش براي رسيدن به آن نتيجه‌بخش است.

اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که هر گونه تعريف و ترسيم آرمان‌شهر مهدوي قبل از شکل‌گيري آن به دست امام عصر که انسان کامل است، تعريفي ناقص و غير دقيق است. به همين جهت نمي‌توان تعريف دقيقي از آن ارائه و فقط مي‌توان بعضي از اوصاف آن را به عنوان شاخصي براي تحقق آن مطرح كرد که در اين صورت، جامعه‌ آرماني مي‌تواند با الگو قرار‌دادن آن براي رسيدن به آن يا حداقل در جهت آن تلاش کند که در اين صورت، ثمره اين کار همسويي و ايجاد سنخيت و همگرايي رفتاري جامعه‌ آرمان‌گرا با مدينه‌ فاضله مهدوي بوده و مي‌تواند سمت و سوي پيشرفت را براي جامعه‌ آرمان‌گراي مهدوي معين كند. اين مسئله با رويکرد متداول آن و با مفاهيم غربي و گرايش غيراسلامي، مورد نظر و بحث نيست.

مفهوم توسعه و پيشرفت در اسلام؛ اگر چه با مفهوم اين واژه در غرب و مبتني بر تفکر بشري تعارض و تناقض قطعي ندارد؛ نمي‌توان مفهوم توسعه و پيشرفت اسلامي را متصلب به انديشه‌ بشري و در چارچوب فکري انساني با بينشي سطحي و نگرشي مادي تصور كرد‌. وجود مشکلات فراوان در کشورهاي توسعه‌يافته دليل واضح بر اين ادعا است و خود گوياي اين حقيت است که توسعه يا تحقق پيدا نکرده يا با مفهومي اشتباه و بر پايه مباني نادرست شکل گرفته است که در مقام عمل، توسعه و پيشرفت را پيش روي جامعه قرار نمي‌دهد و خود عاملي براي بحران‌هايي مانند اختلاف طبقاتي و تبعيض نژادي گرديده است و در مجموع بايد توجه داشت که هدف توسعه در غرب با هدف توسعه در اسلام سازگاري ندارد و بين ماهيت اين دو، تفاوت جوهري و ذاتي وجود دارد. از سوي ديگر، اين مسئله با نگرشي تک‌ساحتي به انسان با جهان‌بيني مادي، موجب مي‌شود به توسعه و پيشرفت با رويکردي خاص و محدود نگريسته شود و نظر اسلام را مورد غفلت قرار دهد و يا به تأمين آن قادر نباشد. به همين دليل لازم است ابتدا مبناي توسعه و پيشرفت از نظر اسلام تصوير و هدف در رشد و کمال اسلامي تعريف شود و در پي آن، انواع توسعه و سپس عوامل توسعه و پيشرفت از نظر اسلام مورد عنايت قرا گيرد و با توجه به آرمان شهر مهدوي به آن‌ها پرداخته شود.

شايان ذکر است استفاده از واژه‌ «توسعه» ممکن است به لحاظ ملزوماتي که در انديشه‌ غرب دارد، نوعي وابستگي در ذهن مخاطب با گرايش به مفهوم غربي آن پديد آورد و پژوهش را در سايه توسعه‌ غربي شکل دهد‌؛ به همين دليل؛ چنان‌که در سخنان مقام معظم رهبري آمده است مناسب است جهت پژوهش به واژه‌ «پيشرفت » معطوف و از وام گرفتن پيشرفت مفاهيم غربي پرهيز شود (الگوي اسلامي ـ ايراني،1392: 80).

مباني توسعه و پيشرفت از نظر اسلامي اين فرايند را تک‌‌ساحتي و دنيا گرايانه ترسيم نمي‌كند و برتوسعه و پيشرفت جامعه در ساحت دين و دنيا تأکيد مي‌کند. امام صادق در اين باره مي‌فرمايد: لَیْسَ مِنَّا مَنْ تَرَکَ دُنْياهُ لِآخِرَتَهُ وَلَاآخِرَتَهُ لِدُنْیَاهُ (صدوق،1413، ج3: 156). به همين دليل، لازم است توسعه و پيشرفت مبتني بر تحقق اين امر در دنيا و آخرت مورد بررسي قرار گيرد. بررسي در آيات و روايات نشان مي‌دهد پيشرفت جامعه‌‌ آرماني اسلامي مورد توصيه و تأکيد پيامبر و اهل‌بيت بوده است؛ چنان‌كه در قرآن کريم آمده است:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيما؛ محمد رسول خدا است و كسانى كه با او هستند عليه كفار شديد و بى رحمند و در بين خود رحيم و دلسوزند، ايشان را مى‏بينى كه همواره در ركوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدايند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمايان است، اين وصف ايشان است در تورات و اما وصف آنان در انجيل اين است كه چون زراعتى هستند كه از شدت بركت پيرامونش جوانه‏هايى مى‏زند و آن جوانه‏ها هم كلفت مى‏شود و مستقيم بر پاى خود مى‏ايستد به طورى كه برزگران را به شگفت مى‏آورد ]مؤمنين نيز اين طورند[، اين براى آن است كه كفار را به خشم آورد، خدا به كسانى كه ايمان آورده و از آن بين به كسانى كه اعمال صالح هم مى‏كنند وعده مغفرت و اجرى عظيم داده (فتح: 29).

در اين آيه‌ شريفه پيامبر و ياران او به زراعتي تشبيه شده‌اند که جوانه‌هاي خود را خارج ساخته؛ سپس به تقويت آنان پرداخته‌ است؛ به‌گونه‌اي که بر ساقه‌ خود ايستاده و رشد و نمو آن، زارعان را به شگفتي واداشته است.[1] اين تشبيه رساترين تعبيري است که بر پيشينه پيشرفت در اسلام دلالت دارد که در شرايط آن روز جامعه‌ جاهليت با تلاش بي‌وقفه پيامبر و همراهي گروهي اندک‌ مؤمنان شکل گرفت و ماهيت توسعه‌يافته آن در جامعه آرماني عصر ظهور شکل ‌مي‌گيرد و همين امر موجب خشم کفار گرديد.

از نظر اسلام نه‌تنها ايستايي، بلکه فعاليتي برابر با روز يا شرايط گذشته و به تعبيري درجازدن موجب زيان و خسران دانسته شده است: «مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ‏ » (صدوق، 1403: 342). بر اين اساس، روح حاکم بر اسلام بر پيشرفت و کمال جامعه تأکيد دارد. سؤال از اين که پيشرفت با کدام مؤلفه قرار است از منظر اسلام در آرمان‌شهر مهدوي تحقق پيدا کند، در سامانه‌ اين مقاله پي‌ گرفته مي‌شود و با توجه به پيشينه‌ پيشرفت در اسلام و تأکيد بر رسيدن جامعه‌ آرمان‌گرا به کمال، ضرورت آن به عنوان عملي صالح و موجب غيظ کفار، براي انگيزش آرمان‌گرايان و تلاش آنان براي رسيدن به جامعه‌ آرماني مهدوي تحليل مي‌گردد.

مفهوم توسعه و پيشرفت، آرمان‌شهر مهدوي

توسعه[2] در ديدگاه انديشمندان مختلف با توجه به رويکرد و گرايش آن‌ها به مسائل گوناگون داراي تعاريف متعددي است.

ادواردتايلور، با گرايش فرهنگي در تعريف توسعه مي‌نويسد:

هرگاه با هنرهاي پيشرفته، دانش مترقي و سازمان‌هاي پيچيده برخورد کنيم، بايد بدانيم که اين‌ها از توسعه و پيشرفت تدريجي مراحل ساده‌ قبل نتيجه‌گيري شده‌اند و هيچ مرحله‌اي از تمدن به خودي خود به وجود نمي‌آيد؛ بلکه هر مرحله از مرحله‌ قبلي ناشي مي‌شود و متکي به آن است (اديبي،1353: 250).

اسپنسر، توسعه را ادغام و يکپارچگي ماده دانسته که با اصطکاک وتجزيه حرکت همراه است (توسلي،1376: 99).

اگوست کنت، پيشرفت انسان را داراي سه مرحله الاهي، متافيزيک وعلمي مي‌داند. به نظر کنت هر يک از مراحل پيشرفت جامعه بشري، با تکامل ذهن بشر شکل مي‌گيرد (همان).

بسياري از نظريه‌پردازان جهاني شدن نيز توسعه و پيشرفت را در قالب رشد فزاينده فناوري ارتباطات و اطلاعات، توسعه روابط بين الملل در ابعاد سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي وفرهنگي تصور كرده و مؤلفه آن را شکل‌گيري سازمان‌هاي جهاني، به‌ويژه در حوزه کلان اقتصاد مي‌دانند.[3] دقت در تعاريف و شاخص‌هاي مذکور نشان مي‌دهد توسعه در ساحتي مادي و دور از هرگونه امر قدسي ديده شده‌ و طبيعي است که در اين فرض نمي‌تواند به مدينه‌ ‌فاضله و آرمان شهر مهدوي ناظر باشد؛ به‌ويژه که هدف غايي در هيچ يک از آن‌ها با هدف نهايي در انديشه مهدويت مشترک نيست. حتي نمي‌توان پذيرفت که آرمان‌شهري که افلاطون مبني بر شهرياري فيلسوفان مطرح مي‌کند و يا جامعه‌اي که فارابي برپايه‌ همکاري اجتماعي مورد اشاره قرار مي‌دهد و يا شهر نابي که فوکوياما در پرتو ليبرال دموکراسي در سر مي‌پروراند و يتوپيايي که تامس‌مور، آگوستين، سيسرون، هابز و بولتالک و... از آن سخن مي‌گويند با مدينه‌ فاضله‌ همسو و هماهنگ باشد.

غرب با گرايش به شرک و تساهل، توسعه را دنبال مي‌کند؛ در حالي‌که پيشرفت نمي‌تواند با تساهل و شرک قابل جمع باشد؛ به همين لحاظ مفهوم پيشرفت متمايز از مفهوم توسعه است. مقام معظم رهبري در باره مفهوم پيشرفت مي‌فرمايد:

کلمه‌ پيشرفت را با دقت انتخاب کرديم؛ تعمداً نخواستيم کلمه‌ توسعه را به کار ببريم. علت اين است که کلمه توسعه يک بار ارزشي و معنايي دارد؛ الزاماتي را با خود همراه دارد که ما با آن التزمات همراه نيستيم، موافق نيستيم. ما نمي‌خواهيم يک اصطلاح جا‌افتاده‌ جهاني را که معناي خاصي را از آن مي‌فهمند، بياوريم داخل مجموعه‌ کار خودمان بکنيم. ما مفهومي را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه مي‌کنيم. اين مفهوم عبارت است از «پيشرفت» (بيانات مقام معظم رهبري در نخستين نشست انديشه‌هاي راهبردي در سال 1389 با عنوان الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت).

در بياني ديگر فرمودند:

پيشرفت رسيدن به حيات طيبه، يعني زندگي گوارا همراه با آسايش و آرامش و در کل سعادت دنيا و عقباست (بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع بزرگ مردم رفسنجان در تاريخ 18/2/1384).

آموزه‌ مهدويت و آرمان شهر مهدوي که داعيه‌دار به‌حق، تأمين سعادت دنيا و آخرت است بر اظهار دين مبتني بوده و هدف نهايي آن و اوج قله‌ توسعه و پيشرفت در آن زدودن شرک از نظام هستي و برپاداشتن توحيد در کل جهان است: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ‏ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون» (توبه:33). در بخشي از ادعيه مهدوي براي اشاره به اين مطلب آمده‌است:

اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَر... وَ الْقَائِمَ بِدِينِكَ اسْتَخْلِفْهُ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفْتَ‏ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِ مَكِّنْ لَهُ دِينَهُ الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ لَهُ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِك‏ َ شَيْئا؛ خداوندا! دعوت به کتاب الاهي و برپايي دين را بار ديگر با امام زمان آغاز کن؛ همان گونه که قبل از او دين تو به پا گشته بود و رضايت تو در گرايش جامعه به اوست؛ چراکه با ظهور او امنيت و توحيدي، دور از هر گونه شرک به تو جايگزين ترس و نگراني خواهد شد (طوسي،1414: 581).

از اين رو توسعه و پيشرفت با توجه به آرمان شهر مهدوي فرايندي است که در آن عواملي شکل مي‌گيرد که به تحقق هدف نهايي حکومت جهاني مهدوي، مبتني برحاکميت توحيد مي‌انجامد و تبلور و تجلي اين پيشرفت را مي‌توان در وجوه توسعه‌يافته‌ آرمان‌شهر مهدوي در بعد سياسي نگريست. بنابراين، لازم است عواملي که به تشکيل اين فرايند منتهي مي‌شود، مورد توجه قرار گيرد و زمينه پرورش و تکثير آن‌ها در جامعه فراهم شود.

انواع توسعه؛ ممدوح و مذموم

توسعه، فرايندي است که مي‌تواند چهره‌اي ژانوسي و دوپهلو داشته باشد و به همان اندازه که براي جامعه موجب پيشرفت و رشد و ترقي مي‌شود، در پاره‌اي از موارد مايه نگراني و منشأ بحران و فقر و ناامني است. آنچه در اسلام نسبت به توسعه و پيشرفت مورد عنايت ويژه قرارگرفته دو مطلب است:

اول، اين که سرمايه‌ الاهي و انساني حفظ شده و از هرگونه خسارتي در امان باشد و جامعه بداند براي چه خداوند متعال فرصت زندگي کردن در اختيار او قرار داده است. قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ؛ خداوند متعال به شما فرصت داده تا راه نجات را يافته و به سوي آن برويد (نهج البلاغه، 1414: 109).

چنانچه توسعه به خسران جامعه منتهي شود؛ نمي‌توان عنوان توسعه را بر جامعه خسران‌زده و متضرر اطلاق كرد. به همين دليل لازم است جامعه بداند توسعه در چه جهتي و به چه قيمتي ايجاد مي‌شود و هدف غايي و مقصد نهايي آن کجاست. قرآن كريم جهت توسعه و پيشرفت را اين‌‌‌‌گونه آورده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (الذاريات: 56). بر اساس اين آيه شريفه توسعه و پيشرفت بايد جهتي را مورد توجه قرار دهد که به عبوديت مي‌انجامد و از همين آيه مي‌توان دريافت که توسعه و پيشرفتي که از عبوديت فاصله مي‌گيرد از نظر اسلام نمي‌تواند مطلوب باشد؛ زيرا نتيجه آن تخريب آخرت و خسران اخروي است. قرآن كريم در آيه ديگري مي‌فرمايد: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ‏ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْه‏» (هود: 61). خداوند متعال انسان را براي عمارت و آباداني و آباد کردن آفريده است.عمران و آباداني زماني قابل تصور است که انسان سرمايه الاهي و منابعي را که در اختيار دارد، به کار گيرد و با مديريت كردن سرمايه، دنيا و آخرت خويش را آباد كند و يا درسطح بالاتر مدينه‌ فاضله و آرمان شهر را به وجود آورد.

وقتي هدف رسيدن به آرمان‌شهر مهدوي قرار مي‌گيرد، سخن گفتن از شهر ناب که فوکوياما در پايان تاريخ براي واپسين انساني که ليبرال دموکراسي را خاستگاه آن مي‌داند و مدينه‌ فاضله‌ افلاطون و فارابي و ديگران موقعيت مناسبي براي سرمايه‌گذاري نخواهند بود؛ زيرا در ديدگاه آنان، انسان کامل مورد غفلت واقع شده و حتي گاه فناوري و مدرنيته براي زدودن اعتقاد به آن وارد ميدان شده است. در اين حالت است که انسان در مسير پيشرفت از همراهي با عصاره‌ خلقت که منظور از آن امام زمان است (طباطبايي، ج20: 609) باز خواهند ماند و به خسران گرفتار خواهند شد.

توجه به اين مطلب نيز لازم است که منظور از توجه به توسعه و پيشرفت در اسلام و توجه ويژه به آخرت، ترک دنيا و ماديات نيست؛ زيرا بي‌توجهي به دنيا، موجب تدارک آخرت و غفلت از آخرت نيز موجب ساختن دنيا نمي‌شود. ساختن آخرت در دنيا صورت مي‌گيرد و عمران اين دو چنان درهم تنيده است که هيچ يک را نمي‌توان به تنهايي دنبال كرد و گرايش به هريک بدون ديگري از سوي اهل بيت امري نکوهيده و مورد سرزنش به‌شمار آمده است. در همين زمينه امام علي خطاب به عاصم بن زياد که دنيارا ترک گفته بود، فرمودند:

اى دشمنك جان خود! شيطان در تو راه يافته و هدف تير او قرار گرفته‏اى! آيا به خانواده‏ و فرزندانت رحم نمى‏كنى؟ تو خيال مى‏كنى خداوند ]به ظاهر[ طيبات را بر تو حلال كرده؛ اما ]در واقع[ دوست ندارد كه از آن‌ها استفاده كنى؟! تو در پيشگاه خداوند بى‏ارزش‌تر از آنى كه بدين گونه با تو رفتار كند! عاصم‏ گفت:اى امير مؤمنان! چرا تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مي‌برى ]در حالى كه پيشوا و امام ما هستى؟ و بر ما لازم است‏ به تو اقتدا كنيم[ امام به او فرمود: واى بر تو! من مثل تو نيستم ]وظيفه من غير از شما است[ خداوند بر پيشوايان ‏حق واجب شمرده كه بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند، تا ندارى فقير، او را به هيجان نياورد كه سر از فرمان خداوند برتابد. (نهج البلاغه، 1414: 325).

از توبيخ امام علي نسبت به عاصم بن زياد معلوم مي‌شود توسعه و پيشرفت اسلامي مستلزم زندگي فقيرانه نيست و نبايد به بهانه‌ زهد اهل بيت و اهتمام امام به پيامدهاي ناشي از فقر تهيدستان از امکانات مادي و رفاه دنيوي فاصله گرفت.

توسعه و پيشرفت ممدوح در اسلام و به‌ويژه در آرمان شهر مهدوي آن است که جامعه در آن از طريق عمران و توسعه دنيا آخرت خود را نيز به دست آورد. به جهت اشاره به اين مطلب، در روايت آمده است:

به وسيله قائم شما زمين خود را با تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و تمجيد ذات مقدسم، آباد كنم (صدوق، 1376: 632).

براساس اين روايت پيشرفت و توسعه جامعه‌ مهدوي، عمران و آباداني هستي را در پرتو تسبيح و تهليل و تقديس و تکبير تجربه خواهد کرد. به نظر مي‌رسد هر يک از اين تعابير اشاره به حقيقتي باشد که پيشرفت جامعه در صورت تحقق آن‌ها شکل مي‌گيرد. از اين رو ممکن است تسبيح را احساس فقر مطلق جامعه به خداوند متعال دانست؛ چراکه او منشأ همه‌‌ امور است و تهليل را ناظر به فراگيري توحيد تصور کرد و تقديس را منوط به طهارت جامعه از شرک فرض و تکبير را تعظيم خداوند متعال در جامعه مطرح کرد که همه‌ اين‌ها در سايه حکومت امام عصر و به‌دست با کفايت او در آرمان‌شهر مهدوي تحقق مي‌يايند و دولت کريمه‌ مهدوي آنان را درهمين دنياي مادي پي مي‌گيرد و موجبات عمران سرزميني و مادي را نيز در حد نهايي فراهم مي‌آورد.

دوم، اين‌که آنچه در قالب توسعه و پيشرفت شکل مي‌گيرد براي همه‌ جامعه باشد و عموم مردم و نسل‌ها از آن بهره‌مند گردند و دستاوردهاي قبل از آن از بين نرود و تعادل و توازن طبقات مختلف جامعه به‌هم نخورد و انسجام و يک‌پارچگي جامعه محفوظ بماند؛ به گونه‌اي که کافر به زندگي خود برسد و مؤمن مخاطره‌اي براي حفظ ايمانش نداشته باشد.

امام علي در اين باره فرموده‌اند:

برحکومت لازم است زمينه آرامش وامنيت را فراهم کند تا مؤمن به ايمان و کافر به زندگي خود برسد و روزگار سپري کنند. در سايه‌ حکومت زمينه‌ پيکار با دشمنان را فراهم کنند، و راه‏ها را ايمن سازند و به کمک حکومت، حق ناتوان را از توانا بگيرند، تا نيکوکردار روز به آسودگى به شب رسانَد و از گزند تبهکار در امان مانَد. (نهج البلاغه، 1414: 80).

توسعه‌اي که به تبعيض و بر هم زدن توازن جامعه کمک کند، از نظر اسلام جايگاهي ندارد. خداوند همه جانبه بودن توسعه و پيشرفت را در از قرآن کريم چنين معرفي مي‌كند:

کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (حشر: 7).

تداول و دست به دست شدن وگردش سرمايه -که يکي از شاخص‌هاي توسعه به شمار مي‌رود و شاخصي براي جامعه توسعه يافته به شمار مي‌آيد – در دست ثروتمندان مذموم است و تداول بايد در کل جامعه جريان داشته باشد تا زمينه‌ هر گونه ويژه‌خواري و انحصارطلبي و در نتيجه تبعيض واختلاف طبقاتي از بين برود و امکان توسعه و پيشرفت براي همگان فراهم باشد. بررسي سيره‌ي امام مهدي مبتني بر تشکيل دولت کريمه، نشان مي‌دهد که جلو‌ه‌ توسعه‌يافتگي آرمان‌شهر مهدوي در حکومت آن حضرت نمايان مي‌شود. از ويژگي‌هاي بارز آرمان‌شهر مهدوي ايجاد توسعه‌ پايدار براي عموم مردم است و در سيره‌ سياسي آن حضرت همگان بهره‌مند خواهند شد.

عدالت، خاستگاه توسعه در مدينه‌ فاضله

خداوند متعال مسؤليت تحقق و اجراي عدالت رابر عهده پيامبر و امام قرار داده و از ايشان پيمان گرفته است تا نسبت به شکم‌بارگي ظالم و گرسنگي مظلوم بي‌تفات نباشند. در حقيقت اين دو، نمادي از جريان ظلم و بي‌عدالتي در جامعه‌اند که تا زماني که انسان‌ها از وجود آن‌ها رنج مي‌برند، توسعه و پيشرفت در جامعه با اصطکاک فراوان و به‌کندي صورت مي‌پذيرد و چه بسا در بسياري از موارد ممکن نگردد و عموم مردم هم در مقابل آن به ايجاد تحول قادر نخواهند بود و نيازمند کمک امام، براي تحقق عدالت باشند. امام علي در اين باره فرموه است:

لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ‏ مَظْلُومٍ‏ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُم‏؛ اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند؛ بى‏تأمل رشته حکومت را رها مي‌نمودم [و چون گذشته خود را به کنارى مى‏کشيدم‏]. (نهج البلاغه، 1414: 50).

دقت در سخنان امام علي نشان مي‌دهد حکمت حضور انبيا و اولياي الاهي در جامعه و همنشيني آنان با مردم براي حفظ جامعه از لغزش و رهايي از ستم است که تازماني که روح اين گونه مسائل بر جامعه حاکم باشد، توسعه و پيشرفت جايگاهي نخواهد داشت. اوج توسعه و پيشرفت جامعه‌ آرمان‌گرا در مدينه‌ فاضله قابل مشاهده است. به همين لحاظ امام با جامعه همراه مي‌گردد؛ چنان‌كه در کلام امام علي آمده است:

وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ‏ جِوَارَكُمْ‏ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْمِ شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ؛ با شما به نيکويى به‏سر بردم، و همه تلاش خود را كردم تا پاسدارى‏تان كنم و از بندهاى خوارى آزادتان کردم و از حلقه‏هاى ستم رهايتان كردم (همان: 224).

همنشيني امام با جامعه و تلاش وکوشش او براي رشد و بالندگي جامعه به انسان‌ها براي رسيدن به آرمان مطلوب در جوار امام انگيزه و اميد مي‌بخشد تا خود را ازپيله ظلم و ذلت برهانند و به آرمان شهري در سايه انديشه امامت دست يابند.

تحقق مرتبه‌ نهايي توسعه و پيشرفت جامعه‌ آرمان‌گرا در مدينه‌ فاضله به لطف حضور امام در بين مردم و نهادينه كردن ساختاري است که با ظلم مخالف است و به برادري اهل ايمان اهتمام مي‌ورزد؛ به گونه‌اي که در ساختار حکومت قائم سود گرفتن مؤمن از برادر مؤمنش ربا به شمار مي‌آيد! (صافي، 1428، ج3: 173). با آمدن امام دوازدهم ظلم و جور از بين مي‌رود، توسعه و پيشرفت و تشکيل مدينه‌ فاضله‌ مهدوي به لطف همجواري جامعه با آن امام همام تبلور مي‌يابد و مشکلات جامعه‌ مؤمن به امام مهدي از بين مي‌رود:

زماني كه قائم قيام كند خداوند از هر مؤمني بيماري، نقص و آفت را دور ساخته و نيرويش را به او باز خواهد گردانيد (نعماني، 1397: 317).

اهتمام امام عصر به تحقق عدالت فراگير در جامعه آن چنان است که کم‌تر اتفاق مي‌افتد حکومت مهدوي از سوي آن حضرت مطرح شده و يا در روايت اهل‌بيت مورد اشاره قرار گرفته باشد و در آن سخن از برپايي عدالت نباشد؛ به گونه‌اي که روايات دال بر اجراي عدالت در دولت کريمه به حد تواتر رسيده‌اند. دستاورد توسعه و پيشرفت با توجه با آرمان شهر مهدوي، از آن جهت تحقق خواهد يافت که روح ايمان و اعتقاد به امام در جامعه پيشرفت مي‌کند و نيروي مؤمن به او باز مي‌گردد.

به نظر مي‌آيد رمز و راز اين اتفاق مهم در اين باشد که هواي نفس کنار گذاشته مي‌شود و تفکر اومانيستي و انسان‌گرايانه به مسئله‌ توسعه از جامعه رخت برمي‌بندد و انسان‌ها موفق مي‌شوند پيشرفت را با افقي که امام به آن مي‌نگرد و در انديشه اسلامي تحليل مي‌شود مورد توجه و دقت قرار دهند. به همين دليل در سخن امام علي آمده است:

فَكَانَ أَوَّلَ‏ عَدْلِهِ‏ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُه‏؛ نخستين مرحله عدالتش اين است که خود را به عدالت ملزم كرده، و خواسته‏هاى دل‏ را بيرون رانده؛ حق مى‏گويد و به حق عمل مي‌كند. هيچ كار خيرى نيست، جز آن‌كه براى اجرايش‏ به پا خاسته و در هيچ‌جا گمان نيكى نبرده، جز اين‌كه به سوي آن به راه افتاده، زمام خود را به‌ دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پيشواى او است، هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را در همان جا افكند، و هر جا منزل نمايد، او آن‌جا را منزلگاه خويش سازد (همان: 119).

توسعه‌يافتگي آرمان شهر مهدوي از آن جهت تبلور مي‌يابد که عدالت، در انديشه‌ سياسي امام مهدي براي اجراي حکومت مسئله‌اي نمادين نيست و ايدئولوژي آن برساخت‌گرايي صرف و سرمايه‌داري سازمان‌يافته مبتني بر حقوق بشر و آزادي تأکيد نمي‌کند ‌و به تصويب قوانين حقوق بشري که در سايه‌‌ منافع صاحبان قدرت شکل مي‌گيرد، منتهي نمي‌گردد.

الگوي توسعه‌ سياسي که تجلي پيشرفت آن در آرمان‌شهر مهدوي است؛ بر باطن افراد و تغيير و دگرگوني روحي ـ اخلاقي مبتني است. و دغدغه‌‌ آن تربيت نيروي اخلاقي است و تلاش آن براي نيروسازي است و از ايشان پيمان مي‌گيرد که نسبت به اين امر مهم اهتمام داشته باشند. به جهت اشاره به اين مطلب در کلام امام علي آمده است:

قائم ما با يارانش پيمان مي­بندد و از آنان بيعت مي­گيرد که... مسلماني را دشنام ندهند... حريمي را هتک نکنند، به خانه­اي هجوم نبرند، کسي را به ناحق نزنند، طلا و نقره ذخيره نکنند،... مال يتيمان را نخورند (صافي، 1428، ج3: 128).

توسعه‌ سياسي در عصر مهدوي توسعه­اي عدالت­محور خواهد بود؛ برخلاف فرايند توسعه‌ سياسي در جهان امروز که با وجود شعارهاي مختلفي چون حقوق بشر، آزادي و توسعه‌ سياسي، عدالت مسئله اصلي جهان امروز نيست. عدالت صرفاً مکانيسمي تلقي مي­شود که از طريق اقتصاد آزاد، ­بايد خودبه‌خود تأمين شود. اما در الگوي نظام مهدوي، توسعه‌ سياسي با تأمين عدالت همراه است. عدل و داد شعار اصلي امام مهدي است. هدف قيام آن حضرت نيز برقراري عدل و داد در جهان است. تعبير «يملأ الارض عدلاً و قسطاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» (صدوق، 1363، ج 1: 260)؛ گوياي مهم‌ترين ويژگي حکومت آن حضرت است.

شاخص‌هاي پيشرفت درمدينه‌ فاضله مهدوي

تصور توسعه و پيشرفت بدون در نظر گرفتن عوامل آن امري بس دشوار و غير ممكن مي‌نمايد. به عبارت ديگر ماهيت توسعه به صورت جداگانه و مجزّا از آنچه به شکل‌گيري توسعه و پيشرفت مي‌انجامد، قابل دسترس نيست. اين مفهوم را نمي‌توان بدون عواملي که به آن مي‌انجامد، در نظرگرفت. به همين دليل لازم است عناصري که در اين فرايند به خلق و رشد توسعه و پيشرفت کمک مي‌کند، تحليل شوند. به همين دليل در اين قسمت از پژوهش تلاش خواهد شد به مهم‌ترين آن‌ها به صورت گذرا اشاره شود.

  1. محوريت امامت معصوم

امامت در انديشه اسلامي يکي از اصلي‌ترين مسائلي است که مي‌توان از آن به عنوان يک مؤلفه و عامل اصلي براي بسياري از مفاهيم، ازجمله توسعه و پيشرفت استفاده كرد. دليل اين امر آن است که شناخت امام و همراهي با او، جدا کننده حق از باطل بوده و موجب نجات از مرگ جاهليت است و قوام انديشه اسلامي و ماهيت شيعه بسته به انديشه‌ امامت است. و عمران مدينه‌ فاضله در سايه امامت معنا و مفهوم حقيقي خود را پيدا مي‌کند. آنچه مهم است پاسخ به اين سؤال مهم است که توسعه و پيشرفت اسلامي و تحقق جامعه‌ آرماني با رهبري امام و انسان کاملي که ماهيت خود را او مي‌گيرد، چگونه شکل خواهد گرفت؟ براي پاسخ به اين سوال جز شناخت امامت و آگاهي از کارکرد او در جامعه چاره‌اي نيست.

شناخت امام مي‌تواند هدف را در مدينه‌ فاضله به جامعه نشان دهد و انگيزه‌ الگوبرداري توسعه و پيشرفت اسلامي و تکثير آن را در جامعه ايجاد كند. جامعه در اين فرض از وظيفه‌اي که بر عهده مي‌گيرد، آگاه خواهد بود و در مقام رسيدن به آن بر مي‌آيد و کتاب و سنت را سرلوحه‌ امور خود قرار مي‌دهد و اين همان حقيقيتي است که امام در پي آن است؛ همان گونه که امام علي فرموده است:

إِنَّهُ لَيْسَ‏ عَلَى‏ الْإِمَامِ‏ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّة؛ همانا بر امام واجب نيست جز آنچه را خدا امر فرموده است، و آن، كوتاهى نكردن در پند و نصيحت، و تلاش در خيرخواهى، و زنده نگه‌داشتن سنّت پيامبر (نهج‌البلاغه: 1414: 152).

بر اساس مطالب پيش گفته روح توسعه و پيشرفت اسلامي متشکل از آموزه‌هاي قرآن کريم و سنت شريف و سيره اهل بيت است و زماني مي‌توان عنوان توسعه و پيشرفت را بر جامعه‌اي اطلاق كرد که درآن جامعه، منويات امام و منش او در سامانه اعتقادي جامعه مورد اهتمام جدي قرارگيرد و به موازنه‌ پيشرفت در آرمان‌شهر مهدوي نظام و جهت بخشد؛ همان گونه که در سخن امام علي آمده است:

انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا [فَالْبُدُوا] وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ تُنْصَرُوا وَ تُعْذَرُوا فَإِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يَدْعُوكُمْ إِلَى رَدًى وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ بِالتَّقَدُّمِ فَيَصْرَعَكُمُ الْبَلَاءُ وَ تُشْمِتَ بِكُمُ الْأَعْدَاء؛ به اهل بيت بنگريد؛ اگر آن‌ها اقدامي انجام ندادند شما نيز به عملي دست نزنيد و اگر آنان شمار را به ياري طلبيدند؛ ايشان را ياري کنيد که ايشان شما را از مسير هدايت بيرون نمي‌برند و در وادي هلاکت قرار نمي‌دهند، بر ايشان سبقت نگيريد که در بلا گرفتار مي‌‌شويد و مورد شماتت دشمن قرار مي‌گيريد (هلالي، 1405، ج2: 715).

تجلي پيشرفت در رسيدن جامعه به غايتي مطلوب، در وراي ظهور در آرمان‌شهر مهدوي، زماني آشکار مي‌گردد که گوش و چشم جامعه به سوي امام متمرکز مي‌شود.

اباعبدالله: إنَ قائِمَنآ اِذّا قاَمَ مَدَّ اللهُ عَزَّوجلَّ لِشِيعَتِنّا فيِ إسْمَاعِهِمَ و اَبْصَارِهِم حَتّي ]لَا[ يكُونَ بَيْنَهُم و بَيْنَ القَائِمِ تريدٌ، يُكمَلِّمُهُمِ فَيسَمْعُوَنَ وَ يَينْطُروُن اِلَيْهِ و هُوَ فِي مَكانِهِ: امام صادق فرمود: هنگامى كه قائم ما قيام كند خداى عزّ و جلّ در گوش‌ها و ديدگان شيعيان ما چنان نيروى رسانايى بنهد كه ديگر ميان آنها و حضرت قائم پيكى نباشد و آن حضرت [از فاصله دور] با آنان سخن بگويد و آنان بشنوند و او را در همان جايى كه هست ببينند (کليني، 1363، ج8: 241).

«مدالله» از جمله‌ تعابير گويايي است که بر وجه ديگري از وجوه توسعه‌يافتگي سياسي آرمان‌شهر مهدوي دلالت دارد. دليل اين ادعا آن است که اين مرحله از پيشرفت توجه و بصيرت در سايه‌ حکومت امام عصر شکل مي‌گيرد و اين فرايند مرهون ساختار قيام است که فاصله‌ امام و مردم را به‌طور‌کلي از بين مي‌برد؛ به گونه‌اي که شيعيان آن حضرت با امام در ارتباط بوده، سخن او را مي‌شنوند و به او مي‌نگرند؛ در حالي که او در مکان خويش است.

  1. همراهي و همدلي جامعه با امام عصر

مرور روايات مهدويت نشان مي‌دهد تحقق ظهور به زمينه و خاستگاهي نياز دارد که منتظران ظهور در فراهم كردن آن نقش قابل توجهي دارند. به همين لحاظ توسعه و پيشرفت الاهي و مطلوب که هدفش تکثير الگويي براي رسيدن به آرمان شهر مهدوي است، در قالب فرايندي طبيعي و غير ارادي قابل تصور نيست که بدون تلاش و کوشش جامعه براي رسيدن به آن روي‌ دهد. اما نکته‌ اساسي که نمي‌توان آن را از نظر دور داشت و اهميت آن ايجاب مي‌کند به صورت مجزّا به آن پرداخته شود؛ تاب و توان و ظرفيت جامعه براي پذيرش امامت و ملزومات آن است.

مسئله‌ امامت امر بسيار مهمي است و به تعبير امام هشتم فراتر از آن است که با عقول ناقص مردم قابل درک باشد (همان، ج1: 199). جامعه و عموم مردم توان همراهي با انديشه امامت را ندارند؛ حتي نمي‌توانند ظرف مناسبي براي علوم امام بوده و از حاملان علم امامت به شمار آيند که اين امر، خود از موانع جدي توسعه و پيشرفت، با توجه به آرمان شهر مهدوي است. اگر جامعه در حدي باشد که ظرفيت پذيرش علم امامت را داشته باشد، امام مي‌تواند آن را ظرف وجودي علوم امامت قرار دهد و جامعه با علم امامت شاخصه‌هاي پيشرفت را پي مي‌گيرد؛ در غير اين صورت، از پيشرفت باز مي‌ماند؛ زيرا امکان بردوش کشيدن علم و دانش امامت را نخواهد داشت.

در حديثي از امام صادق آمده است:

…لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ‏ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ كَيْفَ لِي بِذَلِكَ وَ لَمْ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي (صدوق، 1389: 93)؛ …اگر حاملاني چند را از براي علم خويش كه خداي عزوجلّ به من عطاء فرموده بود مي‌يافتم هر آينه نشر توحيد و اسلام و ايمان و دين و شريعت‌ها از لفظا الصمد مي‌كردم و چگونه اين امر مرا ميسر شود و جدم اميرالمؤمنين حاملاني را از براي علم خويش نيافت حتي آنكه چنان بود كه آه سرد از سينة پر درد بر مي‌كنيد بر سر منبر مي‌فرمود كه از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد.

گرچه در راوايات واژه‌ توسعه و پيشرفت وارد نشده است؛ تعبير «لنشرت» از امام صادق به نيکي بر تحقق اين مفهوم دلالت دارد و مي‌توان مفهوم توسعه و پيشرفت را در سايه آن تحليل كرد و به يک سؤال اساسي پاسخ داد و آن اين که چه چيزي در توسعه و پيشرفت اسلامي، به ويژه در آرمان‌شهر مهدوي قرار است توسعه يابد؟ در پاسخ بايد گفت توسعه‌ ظرفيت و پروش استعداد لازم براي پذيرش امامت و استقبال از آنچه امام، جامعه را به آن امر و يا از آن نهي مي‌كند؛ پديده‌اي است که لازم است تحقق يابد؛ به گونه‌اي که توده‌ مردم و به تعبيري جامعه در اين فرايند حاملان اهداف الاهي امامت دانسته شود.

تحليل اطلاعت و داده‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد هر جامعه‌اي توان همراهي با امامت و ولايت را ندارد؛ به‌ويژه امام دوازدهم که بناست آرمان شهر مهدوي به دست با کفايت او سامان گيرد و زمين از ناحيه او آباد گردد:

به وسيله او [قائم ]زمين را از دشمنان خود پاك كنم و به دوستانم ارث دهم و با او كلمه كفار به خودم را پست سازم و كلمه خود را برافرازم و به او بندگانم و بلادم را زنده كنم. (صدوق، 1376: 631)

از آن‌جا که امام دوازدهم در سخن امام حسن عسکري به خضر تشبيه شده است، به خوبي مي‌توان فهميد، حکمت اين تشبيه بنا بر آنچه در قران کريم آمده است، به داستان موسي و خضر برمي‌گردد که در آن از زبان خضر به موسي گفته مي‌شود: «قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا». (کهف: 67). موساي کليم در همراهي با خضر نبي که استاد او به شمار مي‌آيد تاب نياورده و در مقابل کارهاي خضر صبر نداشت و همين امر فراغ بين موسي و خضر را موجب شد.

نکته قابل دقت و بسيار ظريف همين جاست که در توسعه و پيشرفت اسلامي و همراهي با انسان کامل در مدينه‌ فاضله، يکي از عوامل مهمي که بازماندن جامعه از مصاحبت و همراهي با امام را باعث مي‌شود، عدم تحمل علم امامت و نداشتن ظرفيت لازم براي مظروف بي انتهاي ولايت است. از آن‌جا که تحمل علم امامت امري آسان به نظر نمي‌رسد و به زيرساختي نيازمند است که ابزار و امکانات توسعه امروزي، راه رسيدن به آن را تسهيل نمي‌کند تا جامعه بتواند از طريق آن، خود را براي تحمل علم امامت آماده كند؛ لازم است سازوکاري اتخاذ شود که جامعه در سايه‌ آن به راهکاري براي صبر و شکيبايي به منظور حفظ و تداوم رابطه خود با امام دست يابد. گرچه در آيات و روايات خاصي براي رسيدن به آستانه تحمل علم امامت اشاره نشده است؛ به نظر مي‌رسد اهتمام به امتحان عصر غيبت در اين مسئله تأثير قابل توجهي داشته باشد؛ همان گونه منصور صيقل مي‌گويد:

بر امام باقر وارد شدم؛ جماعتي نزد او بودند. پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مي‌گفتم و آن حضرت رو به يكي از ياران خود داشت؛ ناگاه رو به ما كرد و فرمود: شما از در مورد چه چيز سخن مي‌گويد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردن‌هاى خود را به سويش مى‏كشيد ]منتظر آن هستيد[ واقع نخواهد شد تا اين‌كه پاكسازى شويد، [هيهات‏] و آنچه گردن‌هاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد، واقع نمى‏گردد، تا اين‌كه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردن‌هاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد، مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردن‌هاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد، تا كسى كه اهل نگون بختى است، به سيه‏روزى و آن‌كه اهل سعادت است، به نيك‌بختى رسد (نعماني،1397: 209).

وصف اهداف بلند مسئله‌ مهدويت از سوي اهل بيت موجب شده بود جامعه اسلامي و منتظر ظهور موعود افق روشني را پيش روي خود ببيند و چهره‌‌ مدينه‌ فاضله‌ مهدوي را واقعي بيابد و همواره براي رسيدن به آن لحظه شماري كند. همين امر موجب گفت‌وگو در باره‌ جامعه‌ي آرماني و وصف آن شده بود که خود مي‌توانست نويد‌بخش توسعه و پيشرفت باشد مشروط به آن که ناخالصي‌ها و آلودگي‌هاي جامعه در اطاعت از امام (که خود پژوهش مستقلي مي‌طلبد) ازبين برود و مطيع و حامل امر امامت و ولايت از غير آن بازشناخته شود و افرادي که در همراهي با امامت رشد لازم را ندارند و در گذر زمان به لغزش گرفتار شده و از همراهي با امامت باز مي‌مانند، قافله ولايت‌مدار را ترک گويند و شقاوت خويش را نمايان سازند و ميدان را به افرادي که سعادت مصاحبت و وفاداري را به امام دارند؛ واگذار كنند.

  1. هماهنگي با اقتضائات زمان

عصري که جامعه در آن زندگي مي‌کند در توسعه و پيشرفت از نظر اسلام نقش مهمي دارد. گاه جامعه در گذر زمان، ‌چنان در تنگنا قرار مي‌گيرد که حتي توسعه‌ محدود را برنمي تابد و در جزئيات زندگي در اوج سادگي براي پيشرفت جايي باقي نمي‌گذارد. در روايتي آمده است:

سفيان ثورى در مسجد الحرام به امام صادق رسيد؛ ديد آن جناب لباس‌هاى گران‌بهايى پوشيده است؛ گفت: به خدا قسم مي‌روم، او را سرزنش كنم. نزديك امام شد و گفت: يابن رسول اللَّه ! به خدا قسم پيغمبر اكرم و علىّ مرتضى و هيچ كدام از پدران گرامي‌‌‌ات چنين لباسى را نپوشيده‏اند! حضرت صادق فرمودند: پيغمبر اكرم در زمان فقر و تنگدستى مردم زندگى مى‏كرد و مطابق همان سختى گذران مى‏كرد؛ ولى بعد از او نعمت فراوان شده؛ شايسته‌ترين مردم به نعمت‌هاى دنيا ابرار و نيكان هستند بعد اين آيه را قرائت كرد:

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا (اعراف:32) و فرمود: ما از همه مردم شايسته تريم به نعمت‌هاى خدا. در ضمن، آنچه تو در ظاهر، لباس من مى‏بينى براى مردم پوشيده‏ام ]تا نگويند جعفر بن محمّد فقير و محتاج است[. آن‌گاه دست سفيان را گرفته، كشيد و لباس‌هاى رو را يك طرف كرد و لباس خشنى را كه از زير پوشيده بود، به او نشان داد و فرمود: اين لباس را براى خودم پوشيده‏ام كه درشت و خشن است و آنچه ديدى براى مردم بود. آن‌گاه دامن سفيان را بالا زد كه در رو لباس درشت و خشنى پوشيده بود؛ ولى در زير آن لباس نرم داشت و فرمود: اين لباس خشن و درشت را رو پوشيده‏اى تا به مردم بنمايانى كه زاهد و پارسايى و اين لباس نرم را براى آسايش خود پوشيده‏اى كه خوش بگذرانى (مجلسي، 1402، ج‏47: 360).

از مطالب پيش گفته در مي‌يابيم كه گذر زمان و رسيدن به ظهور امام دوازدهم و تجديد سنن در عصر آن حضرت به عنوان انسان کامل؛ موجب سير قهقرايي به گذشته و بازگشت به نواقص و کاستي ناشي از نبودن ظرف مناسب زماني نيست؛ بلکه به تناسب تشکيل حکومت امام عصر و رشد و غايتي که در وراي ظهور روي خواهد داد، در عصر ظهور گونه‌ کامل و مطلوبي از نوزايي و تجدد و رشد و شکوفايي به ارمغان آورده مي‌شود و هرگز نمي‌توان پذيرفت پيشرفتي که در مدينه‌ فاضله‌ مهدوي شکل مي‌گيرد، همان باشد که در زمان اهل بيت بوده است. شاهد اين ادعا را مي‌توان سخني از امام صادق قرار داد که در آن آمده است:

مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ‏ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ خَيْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَرَ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى النُّقْصَانِ وَ مَنْ كَانَ إِلَى النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَيَاةِ؛ امام صادق فرمود: هر كس كه (كردار نيك) دو روزش برابر باشد مغبون گشته است، و كسى كه پايان دو روزش بهترين لحظات آن دو روزش باشد، همه آرزوى او را كشند و بر او رشك برند، شخص كه آخر دو روزش بدترين اوقات آن دو روز باشد، از نيكى و رحمت خدا دور شده است.

نيز آن كس كه بهتر شدنى در خود نبيند، پس او رو به كاهش نهاده، و كسى كه رو به كاهش باشد، مرگ برايش از زندگانى بهتر است (صدوق، 1403: 342).

تأکيد امام صادق بر وَ مَنْ لَمْ يَرَ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِهِ» نشان مي‌دهد جامعه نمي‌تواند در عصر ظهور و آن دوران طلايي به گذشته‌ خود بيندشيد و آرزوي رسيدن به آن را داشته باشد و ناگزير است در پي نمو و پيشرفت متناسب با انسان کامل و عصاره‌ خلقت باشد.

بنابراين، همان گونه که عصر ظهور عصر حضور انسان کامل است آرمان‌شهر مهدوي با اهتمام به موازنه با اين زمان تحقق مي‌يابد و جامعه به رشدي فزاينده و پيشرفتي فزون‌تر نسبت به کل گذشته‌ خود خواهد داشت.

  1. تعقل و تفکر

تصور توسعه و پيشرفت بدون تعقل و عقلانيت خيالي بيش نيست. عقل محبوب‌ترين مخلوق الاهي است؛ چنان‌كه در روايت امام باقر آمده است:

چون خدا عقل را آفريد، او را به سخن در آورد و سنجيد، گفتش پيش آى، پيش آمد و گفتش پس رو، پس رفت، خدا فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند، خلقى نيافريدم كه نزد من از تو محبوب‏تر باشد. تو را به كسى دهم كه دوستش دارم. همانا روى امر و نهى من با تو است و كيفر و پاداشم به حساب تو است (كليني، 1363، ج1: 10).

خداوند متعال اوامر و نواهي خود را برپايه عقل استوار كرده و عقل را ميزاني براي تکليف بندگان قرار داده است. عقاب و ثواب اعمال نيز بر اساس عقل است. در جايي که عقل موجب ثواب و عقاب است، قطعاً مي‌تواند موجب پيشرفت و توسعه و يا پس‌رفت وعقب ماندگي باشد؛ چراکه عقل با اطاعت از اوامر و گرايش به ثواب رابطه مستقيم دارد و کنار‌گذاشتن آن در گرايش به نواهي و استحقاق عقاب داراي نقش اساسي است.

هرجا عقلانيت و خرد‌ورزي باشد، لوازم آن نيز خواهد بود؛ همان گونه که در سخن امام علي آمده است:

خداوند متعال اين پديده‌ محبوب ]عقل[ را با دين و حيا به خليفه خود عنايت فرمود و از او خواست يکي از آن‌ها را اختيار کند که حضرت آدم عقل را برگزيد و هنگامي که حضرت آدم عقل را اختيار کرد، دين و حيا نيز همراه آن ماندند (همان).

دقت در اين حديث نشان مي‌دهد اگر جامعه به عقلانيت روي آورد، ملزومات عقل را به‌‌دست مي‌آورد. قران کريم در آيات مختلف و متعددي بر تعقل در امور توصيه و تأکيد مي‌کند (بقره: 44، 73 و 242؛ آل عمران: 65 و 118؛ انعام: 32 و 151؛ يوسف: 27). تدبر در اين گونه آيات نشان مي‌دهد نقش عقل در پيشرفت و توسعه اسلامي و آرمان‌شهر مهدوي بسيار مهم و حياتي است؛ به‌ گونه‌اي که قوام پيشرفت و توسعه و حتي ماهيت آن به عقل وابسته است. اهميت عقلانيت و خرد‌ورزي تا آن‌جاست كه خداوند متعال هدف از بعثت و ارسال پيامبران را پرورش آن قرار داده است و به کمک آن‌ها عقل به پويايي مي‌رسد. هرچند آنچه جامعه از پيامبر و اهل بيت در جهت پرورش عقل دريافت كرده است، با پيشرفت مورد نظر در آرمان شهر مهدوي فاصله فراواني دارد؛ همان گونه که در سخن امام صادق خطاب به ابوبصير آمده است:

در تارك شمشير رسول خدا يك دفتر كوچك بود، به امام صادق گفتم: در آن دفتر چه بود؟ فرمود: همان حرف‌ها كه از هر حرفى هزار حرف گشوده مى‏شود، ابو بصير گويد:امام صادق فرمود: تاكنون از آن حرف‌ها دو حرف بيرون داده نشده. (كليني، 1363، ج1: 296).

بر اساس اين روايت جامعه نتوانست در زمان پيامبر به پيشرفت در حد کامل و درجه اعلاي آن دست يابد. رشد فزاينده و متحول شدن علم در عصر ظهور محقق خواهد شد و جامعه در مدينه‌ فاضله‌ مهدوي در سايه‌ دولت کريمه جامعه توسعه و پيشرفت علم و عقل را در بهترين و کامل‌ترين مرحله مشاهده مي‌کند. در اين زمينه امام صادق فرموده‌اند:

الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ‏، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ، وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفا؛ علم بيست و هفت حرف است. آنچه پيغمبران آورده‏اند دو حرف است و مردم هم تا كنون بيش از آن دو حرف ندانسته‏اند. پس موقعى كه قائم ما قيام مي‌كند بيست و پنج حرف ديگر را بيرون مى‏آورد و آن را در ميان مردم منتشر مي‌سازد و آن دو حرف را هم به آن‌ها ضميمه نموده تا آن‌كه بيست و هفت حرف خواهد شد (مجلسي،1403، ج52: 336).

تعبير "بث" از جمله تعابيري است که مي‌توان آن را ناظر به مفهوم پيشرفت دانست؛ به ويژه که اين اتفاق‌ در عصر ظهور براي توده‌ مردم روي خواهد داد. در روايت ديگري آمده است:

إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ‏ بِهَا عُقُولَهُمْ‏ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ؛ هنگامي كه قائم ظهور مي‌كند دست خود را روي سر مردم مي‌گذارد و بدان وسيله عقول آنها جمع و افكارشان كامل مي‌گردد. (کليني،1363، ج1: 25).

ماهيت توسعه و پيشرفت در آرمان شهر مهدوي در رشد عقلانيت جلوه مي‌کند و چيستي توسعه و پيشرفت را به بهترين شکل معني مي‌بخشد. به همين دليل افزايش هر نوع تلاش و کوششي و يا پيدايش هرگونه وسعتي را نمي‌توان رسيدن به توسعه و پيشرفت دانست؛ بلکه عاملي که رشد آن، شاخصي براي توسعه و پيشرفت است و خود نقشي اساسي در رسيدن به اين مفهوم اجرا مي‌كند؛ عقل است که اگر نباشد، افزايش عمل کمکي به رشد جامعه نخواهد داشت و توفيقي براي رسيدن به آرمان‌هايي که در مدينه‌ فاضله‌ مهدوي براي جامعه قابل وصول است؛ به هيچ وجه حاصل نمي‌گردد.

اهتمام به عقلانيت از آن جهت ضروري است که توسعه و پيشرفت به تدبير و مديريت و برنامه‌ريزي نياز دارد و سامان‌دهي امور و جوامع توسعه يافته و پيشرفته را عقل برعهده مي‌گيرد. عقل عاملي براي تفکر است و انديشه‌ توسعه و پيشرفت را پرورش مي‌دهد؛ همان گونه که در روايتي آمده است: «لَا عَقْلَ کَالتَّدِبيْرِ ولَا عبادَةَ کَالتَّفَکُر» (همان ج8:20)؛ عقلانيت، شاخصي برا ي مؤاخذه بندگان خدا و يا اعطاي پاداش به بندگان مي‌شود. به نظر مي‌رسد اين روايت به امر آخرت اختصاص ندارد و در دنيا نيز خداوند متعال ظرفيت وجودي بندگان براي نعمت‌هاي الاهي و يا سلب نعمت را با توجه به عقل جامعه محاسبه مي‌كند؛ حتي توسعه و پيشرفت که حد اعلاي آن در زمان ظهور و در آرمان شهر مهدوي در دولت کريمه‌ انسان کامل آشکار مي‌شود، در سايه‌ي ارتقا و رشد فزاينده اين موهبت الاهي شکل مي‌گيرد.

تفکر نيز مانند تعقل در توسعه و پيشرفت نقش انکار ناپذيري دارد و در قران کريم در آيات مختلف مورد توصيه و تأکيد قرار گرفته است) بقره: 219 و 266؛ انعام:50). تفکر به تعبير امام علي موجب حيات دل جامعه و بصيرت قلب است:

انديشه‌ است كه دل بينا را چنان‌كه روشني چو در تاريكي‌ها به وسيلة نور راه مي‌رود بر شما باد كه خوش برآئيد و كم بپائيد و كم انتظار بريد (کليني، 1363 ج1: 28).

جامعه‌اي که اهل تفکر نباشد طبق کلامي ديگر از آن حضرت، حتي در عبادت آن جامعه خير و صلاحي ديده نمي‌شود:

لَا خَيْرَ فِي‏ عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَكُّر؛ در عبادتي كه تفكر نباشد خيري نيست (همان: 36).

در حقيقت اين تفکر است که جامعه را به دنبال توسعه و پيشرفت روانه مي‌کند. و آن را از خيال‌پردازي دور نموده و کمک مي‌کند انسان‌ها در باره هدف غايي و مقصود نهايي انگيزه پيدا کنند و براي رسيدن به آن تلاش نمايند و راه رسيدن به آن را هموار كنند و براي الگو برداري از الگوي مناسب در سطح جامعه، موجبات تکثير آن را فراهم آورند و موانع پيش‌روي هدف را از مقابل خود بردارند. به تعبير بهتر، تفکر موجب تحليل دقيق‌تر مسئله شده و زير ساخت بصيرت را فراهم مي‌آورد؛ زيرا توسعه و پيشرفت مفاهيم مشابهي در گذر زمان پيدا كرده است و بسياري از افراد جامعه، مفهوم بدلي و غير اصلي آن را به عنوان مفهوم اصلي آن پذيرفته‌اند.

رشد عقلانيت و بالندگي تفکر به کشف توسعه و پيشرفت حقيقي مي‌انجامد. به نظر مي‌آيد، ژرف‌انديشي آخر الزمان که خود حکايت از نوعي پيشرفت در فهم جامعه از آموزه‌هاي الاهي دارد، از همين باب باشد؛ چنان‌كه در پاسخ امام سجاد به عاصم حميد آمده است:

خداى عز و جل دانست كه در آخر الزمان مردمى محقق و مو شكاف آيند از اين رو سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آيات سوره حديد را كه آخرش ‏وَ هُوَ عَلِيمٌ‏بِذاتِ الصُّدُورِ است، نازل فرمود. پس هر كه براى خداشناسى غير از اين جويد هلاك است (همان: 91).

به همين رو، توسعه و پيشرفت در آرمان شهر مهدوي در سايه امامت و ولايت با اهتمام به تکامل احلام و عقول، نهال تعقل و تفکر را بارور و تنومند نموده و توحيد را تحقق مي‌بخشد.

تجلي اين پيشرفت از دو جهت قابل توجه است: اول آن که توسعه‌يافتگي آرمان‌شهر مهدوي که در سايه‌ حکومت آن حضرت صورت مي‌گيرد، حرکتي فردي و يا جزئي نيست که در پاره‌اي از موارد روي مي‌دهد؛ بلکه اين فرايند به صورت نهادينه‌شده از سوي دولت کريمه خواهد بود و نمود آن براي همگان است؛ به گونه‌اي که ابواب حکمت بر مردم گشوده مي‌شود.

دوم، تبلور پيشرفت تا بدان جاست که عقلانيت پرورش‌يافته در سايه‌ حکومت مهدوي به قشرهايي که در مجامع بشري، پايين‌دستي تلقي مي‌شوند، قدرتي مي‌بخشند که قادرند درون خانه‌ خود بر اساس کتاب و سنت قضاوت و مسئله‌اي را که از شئون حکومت به شمار مي‌آيد، حل و فصل كنند.

در سخن امام باقر آمده است:

در دوران او شما از حكمت برخوردار مي‌شويد تا آنجا كه يك زن در خانة خود برابر كتاب خدا و روش پيامبر به انجام تكاليف شرعي خود مي‌پردازد (نعماني، 1379: 239).

نکته‌ قابل تأمل اين‌که اصل قضاوت در اسلام تا قبل از ظهور براي زنان پذيرفته نيست؛ لکن درعصر ظهور رشدي صورت مي‌گيرد که زنان نيز مي‌توانند جايگاهي را درک کنند که قبل از پيشرفت در اختيار خواص جامعه و يا نخبگان است و اين امر گوياي رشد فکري و افزايش توان تعمق جامعه‌ آرمان‌گراي مهدوي است.

  1. تقويت ايمان و تزکيه‌ قلوب

توسعه و پيشرفت اسلامي به فراخور تحقق اين امر در آرمان شهر مهدوي نيازمند ظرفيت است.

بر اساس آيات قرآن کريم ايمان به خدا و همراهي با انبيا و رعايت تقوا موجب شکل‌گيري توسعه و پيشرفت جامعه خواهد شد (اعراف: 96).

تدبر در قرآن کريم نشان مي‌دهد كه استهزاي پيامبران الاهي از سوي مردم، مانعي جدي براي همراهي با ايشان بوده و موجب عقب ماندن جامعه از توسعه و پيشرفت مطلوب شده است. عدم ظرفيت اين افراد به قلوب مريض و يا مغفول آن‌ها باز مي‌گردد.

آنچه مي‌تواند پيوند مردم را با فرستادگان الاهي برقرار سازد و زمينه‌ توسعه و پيشرفت را فراهم آورد، تزکيه‌ قلوب است؛ اگر جامعه در مقام تزکيه‌ قلب خود برآيد و آن را براي پذيرش انديشه‌ امامت و ولايت، به‌ويژه حکومت امام داوزدهم نرم و ملايم كند، در اين صورت مي‌توان اميدوار بود که توسعه و پييشرفت اسلامي با توجه به آرمان شهر مهدوي شکل خواهد گرفت؛ چنان‌كه در کلام امام علي آمده است:

اگر قائم‏ ما قيام نمايد آسمان بارانش را ببارد و زمين گياهش را بروياند و كينه از دل بندگان زدوده شود و درندگان و چهارپايان با يك ديگر در صلح و آشتى بوده، تا آنجا كه زنى از عراق تا شام راه بيفتد و جز بر سبزه‏زاران گام ننهد و زيور و زينت خود را بر سر داشته شد، هيچ درنده‏اى او را به هيجان نياورده و او از هيچ چيزى نترسد ‏(صافي، 1428،ج 3: 144).

در حکومت آن حضرت سازوکاري اتخاذ مي‌شود که کينه از دل بندگان بيرون مي‌رود و آنان‌ تزكيه مي‌شوند و آستانه‌ تحمل و پذيرش الطاف امامت و عبوديت تا آن‌جا رشد مي‌کند که محبت خدا جايي براي دشمني و عدوات نمي‌گذارد. به ديگر سخن در آرمان‌شهر مهدوي، افقي براي جامعه شکل مي‌گيرد که امام عصر، حاکميت دل‌ها را در اختيار مي‌گيرد و از اين رو جامعه به آرماني دست مي‌يابد که حکومت مهدوي به او ارزاني مي‌دارد.

نتيجه‌گيري

ماهيت توسعه و پيشرفت در انديشه‌ اسلامي با مفهوم آن در غرب متفاوت است. از اين رو تحليل چيستي و شاخص‌هاي توسعه‌يافتگي و پيشرفت با توجه به آرمان شهر مهدوي به بررسي عواملي نيازمند است که به فرايند توسعه و پيشرفت از نظر گاه مسئله‌ مهدويت مي‌انجامد. آنچه در اين پژوهش صورت گرفت، نشان مي‌دهد رشد فزاينده‌ عقل، ازدياد تفکر در جامعه، اهتمام به عدالت، تحول و دگرگوني زمان، توان همراهي جامعه با امامت را افزايش داده و به شرط تزکيه‌ قلب، آن را ظرفي براي مظروف بي‌انتهاي امر امامت و ولايت قرار مي‌دهد و غايتي را براي جامعه شکل مي‌دهد که در نتيجه‌ رسيدن به آن، بين جامعه‌ آرمان‌گرا با امام عصر به عنوان انسان کامل و عصاره‌‌ خلقت همگرايي ايجاد مي‌شود. هدف توسعه آرمان شهر مهدوي مبتني بر اظهار دين و حاکميت يکپارچه حکومت توحيدي تحقق يافته و ديگر به خداند متعال شرک ورزيده نمي‌شود و بربندگان خداوند متعال نيز ستمي روا نخواهد شد. اين مدينه‌ فاضله چهره‌ غير انتزاعي و حقيقي دارد و جامعه‌ آرمان‌گرا مي‌تواند با تلاش براي رسيدن به شاخص‌هاي آن، شاهد جلوه‌ آن در عالم هستي باشد و سعادت دنيا و آخرتش را در آن تجربه كند.

منابع

قرآن کريم

  1. آملي، عبدالله (1387). امام مهدي موجود موعود، قم، اسراء.

  2. اختر شهر، علي (1386). اسلام و توسعه، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

  3. اديبي، حسين (1353). زمينه انسان شناسي، تهران، پيام.

  4. توسلي، غلام عباس (1372). نظريه‌هاي جامعه شناسي، تهران، سمت.

  5. حلي، حسن بن سليمان (1421ق). مختصر البصائر، قم، النشر الاسلامي.

  6. شريف رضي، محمدبن حسين (1414ق). نهج البلاغه، مصحح: صبحي صالح، قم، هجرت.

  7. صافي، لطف الله (1428ق). منتخب الاثر، قم، ثامن الحجج.

  8. صدوق، محمد بن علي (1376). امالي، تهران، كتابچي.

  9. ــــــــــ (1363). كمال الدين و تمام النعمة، قم، مؤسسه نشر اسلامي.

  10. ــــــــــ (1389). توحيد، قم، جامعه مدرسين.

  11. ــــــــــ (1403ق). معاني‌الاخبار، جامعه مدرسين.

  12. ــــــــــ (1413ق). من لايحضره الفقيه، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

  13. طباطبائي، محمدحسين (1417). الميزان في تفسير القران، قم، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين.

  14. طوسي، محمد بن حسن (1414ق). مصباح المتهجد، قم، مؤسسه بعثت.

  15. ـــــــــــــــــــــــ (1411ق). الغيبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.

  16. عبديايي، نرجس (1389). ظرفيت الگو‌دهي مدينه‌ فاضله‌ مهدوي در توسعه سياسي جمهوري اسلامي ايران، قم، بنياد فرهنگي مهدي موعود.

  17. كليني، محمد بن يعقوب (1363). كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

  18. الگوي اسلامي ايراني پيشرفت (1392). مرکزپژوهش‌هاي علوم انساني ملاصدرا، تهران، نشر انقلاب اسلامي.

  19. مجلسي، علامه محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، بيروت، مؤسسه اللواء.

  20. نعماني، محمد بن ابراهيم (1379)، الغيبة، قم، انوار المهدي.

  21. هلالي، سليم بن قيس (1405). كتاب سليم بن قيس هلالي، قم، الهادي.

[1] . ر.ك: تفسير صافي، ج5: 46.

[2] .Development

[3]. ر.ك: کتاب نظريه‌هاي جهاني‌شدن نوشته دکتر حسين سليمي.

نویسندگان:

مجتبي معنوي -غلامرضا بهروزي‌لك

 


چاپ   ایمیل