چکيده
«عصر ظهور»، دوران تبلور استعدادهاي انساني است؛ دوراني که حقيقت انسان، فرصت نمايان شدن خواهد يافت. منابع روايي شيعه خبر از رويدادي شگرف در عصر ظهور داده است که اين رويداد ميتواند منشا و بناي درخشش استعداد انسان باشد. تمرکز و تکامل عقول، اتفاقي مهم در عصر ظهور خواهد بود. چگونگي اين پديده خود موضوع پژوهشي مستقل است که نگارنده در مقالهاي ديگر بدان پرداخته است.
مساله مهمي که اينک در پي پاسخ دادن بدان هستيم، روشن کردن حوزههاي تاثير پذير از تکامل عقول است. به بياني ديگر: زماني که عقول کامل شد، آثار اين تکامل در چه ابعادي خود را نشان خواهد داد.
بر اساس اين تحقيق، در حوزة معرفتي، مردمان به معارفي همچون خودشناسي، خداشناسي و دينشناسي نايل ميشوند. در بعد ارزشي و اخلاقي به ارزشهايي نظير عبادت، عدالت و پرهيز از گناه آراسته ميگردند. رهاورد تکامل عقل ابزاري نيز به تحولي عظيم در حوزههايي مانند اقتصاد، مديريت، سياست، امنيت و بهرهگيري از طبيعت خواهد انجاميد.
مقدمه
از منظر اسلام، «عقل» داراي جايگاهي ويژه و مهم در مؤلفههاي انساني و الاهي است.[4] شکوفايي عقل رسالت همة انبيا و اوليا است (شريف الرضي، 1414: 43). در عصر ظهور، اهداف انبيا و اولياي الاهي به ثمر مينشيند؛ مردم بر اثر تجربه و بلوغ تاريخي از آمادگي لازم براي تمرکز و تکامل عقول برخوردار ميشوند (صدر، 1425، ج2: 206ـ 208) و امام 7 رسالت خويش را با تمرکز و تکامل عقول آغاز ميکند. ابزار جمع و تکميل عقول، دستان پر توان ولايت است (امامي کاشاني، 1386، ج1: 75) و مفهوم تمرکز و تکامل عقول به جمع شدن عقل فرد فرد انسانها ناظر است. (صدر الدين شيرازي، 1383، ج1: 566ـ 567) و رسيدن به اتحاد و اجماع نتيجة آن است (امامي کاشاني، 1386، ج1: 73ـ 75). کيفيت جمع و تکامل عقول با تبليغ و تربيت تدريجي امام ميسّر است و تأثير عنايت امام، عادي و طبيعي است، نه از طريق اعجاز (صدر، 1425، ج2: 206- 210). زمان تمرکز و تکامل بعد از ظهور است (صدر الدين شيرازي، 1383، ج1: 566ـ 567).
يکي از مسائل مهم دوران ظهور که به تحقيق و تبيين نياز دارد، مسئله دستاوردهاي کامل شدن عقل انسانهاست. نوشتار حاضر در پي تبيين آن است که تکامل عقل در عصر ظهور در بعد معرفتي چه رهاوردهايي دارد؛ دستاوردهاي ارزشي و اخلاقي کامل شدن عقول کدامند و شکوفايي عقل در حوزة ابزاري و معاش انديش، چه دستاوردهايي دارد. فرضيه تحقيق آن است که انسانها در عصر ظهور در حوزة نظري و معرفتي که از مقولة شناخت و معرفت است، به حقايق و معارفي دست پيدا خواهند کرد. از جملة آن معارف، «شناخت» نفس و از ديگر معارف، «معرفت خداوند متعال» و «دينشناسي»، يکي ديگر از معارف ارزشمندي است که مردمان آن دوران از آن بهرهمند خواهند شد. «آراستگي به ارزشهاي معنوي»، همچون روي آوردن به عبادت، پذيرش عدالت و دوري جستن از معصيت، از رهاوردهاي عقل عملي به شمار ميآيند. «شکوفايي همه جانبة امور اجتماعي»، مانند اقتصاد، مديريت، رشد سياسي، امنيت کامل و بهرهمندي صحيح از مواهب طبيعي، از رهاوردهاي رشد عقل ابزاري است.
رهاوردهاي جمع و تکميل عقول در عصر ظهور
تمرکز و تکامل عقول موجب ميگردد تا سطح عقلانيت جامعه در سه حوزة «عقلانيت معرفتي»، «اخلاقي» و «عقلانيت ابزاري»، شکوفا شود. اين شکوفايي دستاوردهايي دارد که در ادامه به بيان آنها پرداخته ميشود:
رهآورد معرفتي
خودشناسي، خداشناسي و دينشناسي از جمله دستاوردهاي معرفتي تکامل عقل هستند.
- خودشناسي
شناخت و معرفت انسان به خود، يکي از مهمترين مسائلي است که در اديان توحيدي، به ويژه در دين اسلام از موقعيت ويژهاي برخوردار است. علامه مصباح يزدي «خودشناسي» را از جمله محوريترين مسائل اديان دانسته که انسان را به حقايق طبيعت و اسرار خلقت رهنمون ميکند (مصباح يزدي، 1385: 20).
ميتوان گفت خودشناسي، يعني اينکه انسان به هويت و حقيقت انساني و جايگاه رفيع خويش در هستي واقف گردد (مطهري، 1386، ج2: 285) و بداند که خالق هستي، سرمايههاي ارزشمند و به عبارتي ذخايري در اختيار او گذاشته است که تعالي و تکامل او را فراهم ميكنند.
با توجه به آيات و روايات (مائده: 105 و تميمي آمدي، 1366: 232) و سخنان عالمان دين( مصباح يزدي، 1386: 8 و 9 و جوادي آملي، 1389: 19)؛ روشن ميشود که معرفت نفس، در آموزههاي اسلامي بسيار مورد تأکيد قرار گرفته و از اهميت، ارزش و جايگاه والايي برخوردار است. مهم بودن اين مقوله به دليل نقشي است که اين مؤلفه در تحقق کمال آدمي دارد. از بيان اهميت خودشناسي روشن ميشود که تنها دليلي که انسان به دنبال خودشناسي نميرود و بالتّبع از اين نعمت بزرگ محروم ميشود، همان عاقلانه نينديشيدن اوست. و در واقع، چون عقل آدمي کامل نيست منفعت خود را به درستي تشخيص نميدهد و تكامل خود را در كسب مال و مقام دنيوي ميبيند. اما اگر عقل انسان کامل شود، از منفعت اصلي خود نيز آگاه ميشود و با تمام توان به دنبال آن ميرود.
بر اين اساس، مردمان عصر ظهور با کنار رفتن پردههاي غفلت از برابر عقلهايشان و شکوفا شدن عقول، به جايگاه و منزلت واقعي و خطير خودشناسي و نقش آن در هدايت و تکامل انسان واقف ميشوند. و به مرتبة والاي خويش در هستي پي ميبرند. ميفهمند که حقيقت انسان همان بعد روحاني انسان است. بنابراين، مانع جولان و تاخت و تاز نيروهاي شيطاني و نفساني و غلبة آنها بر حقيقت وجودي خود ميشوند.
آنان با بالا رفتن سطح درک و معرفتشان، توان انديشيدن در مورد حقايق هستي را کسب ميكنند و در ساية خردورزي، بهعنوان خاستگاه اصلي خودشناسي و در پرتو راهنماييهاي حجّت الاهي، به درون خود نگرش و تأمل ديگري خواهند داشت و براي شکوفا كردن استعدادها و سرمايههاي نهفتة در خود حرکتي جدي و مستمر خواهند كرد. مردمان عصر ظهور با شناخت نيروها، سرمايههاي ارزشمند و ابزار و امکانات روح به خودشناسي و در نهايت به کمال و رشدي که لايق و شايستة مقام و منزلت انسان است، خواهند رسيد و در واقع به رتبه ارزشمند «خودشناسي» نايل ميشوند.
امام علي7 دستيابي به خودشناسي را از رهگذر خرد دانستهاند که کارکردي نظري است. امام فرمودهاند:
هر کس خود را شناخت خرد ورزيده ]از عقل بهره جسته [و آنکه خود را نشناخت گمراه شد (تميمي آمدي، 1366: 52).
- خداشناسي
«معرفت خداوند» متعال از موضوعات بسيار اساسي و حائز اهميت است. امام صادق7 اولين علم و معرفتي را که همة مردم بايد به آن آگاه باشند، «خداشناسي» ميدانند (کليني، 1365: 50) و اين اولين علم را مهمترين علوم نيز دانستهاند (خزاز رازي، 1401: 262). در بيان اميرالمؤمنين7 معرفت به خداوند متعال سرآغاز دين (شريف الرضي، 1414: 39) و همچنين پايان راه عنوان شده است (ليثي واسطي، 1376: 431).
به همين دليل است که امام صادق7 مىفرمايند:
اگر مردم ميدانستند در خداشناسي چه ارزشي وجود دارد، هرگز به شکوفههاي زندگي دنيا و نعمتهاي آن که خداوند متعال دشمنان خود را با آنها بهرهمند ساخته است، نظر نميافکندند و دنيايشان در نظر آنها پستتر و بيارزشتر از چيزي بود که بر آن پا مينهند و از نعمت شناخت خداوند متعال بهرهمند ميشدند (کليني، 1365، ج8 : 247).
منظور از شناخت حضرت حق، رسيدن به حقيقت ذات باريتعالي نيست؛ زيرا شناخت ذات او به هيچ وجه در حيطة علم ممکنات قرار نميگيرد (همان، ج1: 92). اين نوع شناخت براي هيچ موجودي، از جمله انسان ممکن نيست. اين مقام، مقام غيب الغيوبي است که خداوند به هيچ موجودي آگاهي به اين منطقه را اجازه نداده است. همچنين احاطة تام پيدا کردن به اسما و صفات الاهي کما هو حقّه، ميسور و ممکن نيست، به دليل اينکه ممکنات متناهي و محدود، قدرت اشراف کامل بر نامتناهي را ندارند (شريف الرضي، 1414: 88). اما شناخت ناپذيري ذات خداوند متعال و همچنين نبود توان بر احاطة تام نسبت به اسما و صفات باريتعالي به اين مفهوم نيست که هيچ گونه شناختي نسبت به حضرت حق، مقدور و ميسور مخلوق نيست، بلکه ميتوان گفت گونة ديگري از شناخت در مورد حق تعالي وجود دارد (همان). انسان ميفهمد که جهان هستي داراي آفريدگاري است که از أسما و اوصافي برخوردار است و اگر چه وي به دليل محدوديت عقل، توان احاطة کامل بر اسما و اوصاف او را ندارد؛ هر شخصي به قدر توان، سعه و ظرفيت وجودي خويش، به اين مسائل به آگاهي و شناخت دست مييابد (جوادي آملي، 1389، ج13: 700ـ 701).
از ابتداي آفرينش بشر، همواره پيامبران و اوصياي آنها، انسانها را به شناخت و ايمان به وجود خالق هستي فرا خواندهاند؛ با اين همه تأکيد و ترغيب به مقولة خداشناسي، بيشتر انسانها با زير پا گذاشتن دستورات رهبران الاهي، فطرت خداجويي و خداشناسي خويش را با حجابها و زنگارهاي جهل و ترديد پوشاندهاند و در صفوف کفر و بيديني و شرک قرار گرفتهاند.
انسانهاي عصر ظهور با بهرهگيري از عقل به دنبال کسب حقايق، از جمله خداشناسي که از مهمترين کارکردهاي شناختي عقل است، خواهند رفت و نهايتاً معرفت و شناخت آنها به خداوند متعال در تمام سطوح خداشناسي ارتقا مييابد. در اين صورت، با تلألؤ عقل، يکي از محورها و برنامههاي اصلي رسالت پيامبران الاهي در جامعة عصر ظهور به ثمر خواهد نشست.
هر اندازه عقل بشر کاملتر شود، شناختش به عالم کاينات، اعم از موجودات مادي و مجرد بيشتر ميشود. انسان در ساية اين شناخت، هرگونه استقلال را از غير خدا نفي ميكند و ميفهمد که آنها عين نياز بوده و به وجود مستقلي متکي هستند و با اراده و خلقت خداوند پا به عرصة وجود گذاشتهاند. به طور طبيعي وقتي انسان به چنين ارتباطي بين کاينات و خالق هستي واقف گردد، معرفت و شناخت او به پروردگار بيشتر شده، به او نزديک و نزديکتر ميگردد. برخي از نويسندگان نيز به اين مطلب اشاره كردهاند (حکيمي،1381: 188).
يکي ديگر از خاصيتهاي عقل اين است که با رشد خود، عامل جدايي حق از باطل ميگردد (ديلمي، 1412، ج1: 198) و چون خداوند متعال حقّ محض است، طبعاً با رشد عقل، نور خدا بيشتر نمايان ميشود. انسان با جلوهگري حق، بيش از پيش خدا را احساس کرده و معرفتش به او افزونتر ميگردد که حاصل آن قرب به خداوند متعال است.
در بخشي از حديث قدسي معراج که به بيان حالات مؤمن هنگام مرگ و ورودش به بهشت ميپردازد، آمده است:
خداوندا! چگونه رضايت تو را نجويم و حال آنکه تو عقل مرا کامل كردي تا تو را شناخته و تشخيص حق از باطل را دانستم (همان: 303ـ 204).
رسول خدا6 در مورد خداشناسي به عنوان يکي از کارکردهاي شناختي و نظري عقل؛ ميفرمايد:
«پروردگار ما به وسيلة عقل شناخته ميشود» (فتال نيشابوري، 1375، ج1: 4).
آيتالله مکارم شيرازي سرچشمة معرفت نسبت به حق تعالي را رشد عقلاني بشر ميداند (مکارم شيرازي، 1386: 216).
- دينشناسي
آشنايي با دين، به عنوان يکي از مهمترين شناختها، عاملي قدرتمند و تأثيرگذار بر زندگي انسان است؛ به گونهاي که سعادت دنيوي و اخروي انسان در سطح فردي و اجتماعي به آن وابسته است.
در مورد دين، تعاريف متعددي از سوي جامعهشناسان و انديشمندان ديني صورت گرفته است و هر کدام از زاويه خاصي به دين نظر کردهاند. آنان در صدد بودهاند تا مهمترين ويژگيهاي دين را بيان كنند. لذا به نظر ميرسد ارائه تعريفي جامع و کامل از دين امري دشوار است؛ به گونهاي که شايد برخي از اين تعاريف قابل جمع نباشند. از سوي ديگر با توجه به مباحث گذشته روشن است که مراد ما از دين، دين روشنگر اسلام است که در دوران باشکوه ظهور، مردم به دليل رشد عقول، پذيراي آن خواهند بود. به همين دليل از نقل و بررسي تعاريف دين و ورود به مباحث جزئي و اختلافي صرف نظر ميكنيم و همين مقدار را متذکر ميشويم که دين مورد نظر در اينجا خصوص اسلام است (آل عمران: 19) و كلام تني چند از عالمان و انديشمندان که دين را شامل سه قسم: اعتقادات، اخلاق و احکام دانستهاند؛ همچون (طباطبائي، 1370، ج1: 15 و جوادي آملي، 1384: 26)؛ را ملاک قرار دادهايم.
خداوند متعال در قرآن کريم و معصومين: با سفارشهاي اکيد، انسانها را به سوي اين شناخت مهم تشويق و ترغيب كردهاند (توبه: 122 و برقي، 1371، ج1: 225).
اين مهم متأسفانه با ورود موانعي، از مسير واقعي خود كه اجراي شايستة آن در ساية حکومت رهبران الاهي است خارج شده است. بيشتر انسانها، جز گروهي اندک، از محتواي دين و تعاليم روشن، مستحکم و استوار آن دور شدهاند و زندگي کفر آلود و مشرکانهاي براي خود رقم زدهاند. اين جريان در آخرالزمان فزوني يافته و روز به روز شناخت دين و دينداري کم رنگتر و بدعتها و تحريفها افزونتر خواهد شد (شريف الرضي، 1414: 150، خ103).
ولي خداوند متعال از جهاني شدن دين مبين و پيروزي کامل آن بر تمام اديان عالم خبر داده است (توبه: 33).
اين وعدة الاهي در عصر حکومت جهاني امام مهدي4 که هدف ظهورش احياي دين خداست (ابن مشهدي، 1419: 579) تحقق خواهد يافت و آيين واحدي بر جهان حاکم ميگردد (طبرسي، 1372، ج5 : 38).
اما سؤال اساسي آن است که چرا در عصر ظهور دين رونق مييابد؟ پاسخ را بايد در درخواست دروني تمام انسانها جست وجو کرد و آن، درخواست «سعادت» است. هيچ انساني را نميتوان يافت که مشتاق رسيدن به سعادت نباشد؛ اما مشکل اصلي آنجاست که شياطين انس و جن، راه رسيدن به سعادت را از انسانها دريغ کرده و مسيرهاي منحرفي را که سرانجام آن شقاوت است، به عنوان راه سعادت معرفي کردهاند؛ اما وقتي ظهور واقع ميشود، تمام اين حبابها نابود ميشوند (رعد: 17). مردمان آن عصر در ساية رشد عقلي، آگاه ميشوند و راه اصلي را بهوضوح ميبينند. آنان ميفهمند که تنها از مسير شناخت دين و دينداري است که ميتوانند به سعادت در دنيا و آخرت نايل شوند. به عبارت ديگر: ميتوان گفت رونق يافتن دين در عصر ظهور به دليل رشد و تکامل عقول است؛ زيرا دين راه رسيدن به رستگاري است و هنگامي که غبار جهل و گناه، کنار رود، راه از بيراهه تشخيص داده ميشود و انسان تشخيص ميدهد اومانيسم و سکولاريزم او را به خوشبختي نميرساند و سعادت دنيا و آخرت تنها در ساية اطاعت محض از حضرت حق و گوش جان فرادادن به دستورات او فراهم ميآيد.
به همين دليل، در عصر ظهور مقولة دينشناسي و دينداري؛ جايگاه و ارزش والاي خود را باز مييابد.
بنابراين، دينشناسي يکي از مهمترين کارکردهاي شناختي عقل است.
امام علي7؛ ميفرمايد: «دين و ادب نتيجة عقل است» (تميمي آمدي، 1366: 84).
علامه جوادي آملي دست يافتن به موضوع دينشناسي را از رهگذر رشد عقلاني بشر در عصر ظهور دانستهاند (جوادي آملي، 1387: 179).
اثر اخلاقي
«عبادت»، «عدالت» و «دوري از گناه»، از جمله دستاوردهاي ارزشي و اخلاقي تکميل عقول است که در ادامه به بررسي آنها پرداخته ميشود:
- عبادت
«عبادت» که در فطرت و سرشت انسان ريشه دارد؛ در اديان توحيدي، بهويژه دين روشنگر اسلام از جايگاهي مهم و اساسي برخوردار است؛ به گونهاي که تکامل حقيقي و همه جانبة بشر به وسيلة عبادت صورت ميپذيرد. دعوت به بندگي حضرت حق، رسالت مشترک همة پيامبران الاهي بوده است (نحل: 36). همة انسانها مأمورند در مسير بندگي که همان صراط مستقيم است (يس: 61)؛ حرکت كنند؛ به اين معني که افعال عبادي و ديگر شئون زندگي را تنها به قصد اطاعت خالق هستي انجام دهند و چيزي را شريک او قرار ندهند (نساء: 36)؛ امّا بيشتر انسانها با بياعتنايي به اين پيام الاهي که همان هدف و غرض خلقت بشر است (ذاريات: 56)؛ عبادت و پرستش خالق هستي را چنان که شايسته است، به جا نميآورند. آنان با پذيرش بندگي ديگر انسانها و پيروزي عبودیّت شهوت و محبت مال و ثروت؛ عنان خويش را به دست غير خدا سپردهاند؛ به طوري که در آخرالزمان، عبادت که نتيجه همه معارف ديني و خلاصه همه دستورات خداست، وسيلهاي براي برتري طلبي بر مردم قرار ميگيرد (شريف الرضي، 1414: 485ـ 486).
اما در دوران ظهور، مردم با بهرهگيري از تربيت امام و در نتيجه رشد و شکوفايي عقول، توفيق خواهند يافت که تنها خداوند متعال را عبادت کرده و هيچ چيز و هيچ كس را شريک او قرار ندهند (طوسي، 1411: 179)؛ اما سؤال اين است كه چگونه بندگي خدا عقل تبيين ميشود؟ شايد بتوان چنين گفت: با رشد عقل، غبار از عرصه ايمان فرد کنار ميرود و انسان حقيقت را درک ميکند. حقيقت اين است که عزت تماماً در دست خداوند است (نساء: 139). روزي تنها در دست خداوند متعال است (ذاريات: 58). حکومت و قدرت فقط تحت قدرت اوست (ملک: 1 و مجادله: 21). وقتي انسان دريافت که اگر طالب عزت و مال و حکومت و قدرت است بايد مطيع خداوند باشد؛ ديگر بندگي مال و مقام را نميپذيرد؛ چرا که ميفهمد اين امور تنها به دست خداست و با بندگي خدا همه را در اختيار ميگيرد و مهمتر آن که انسان، با رشد عقل، بيارزش بودن عزت و قدرت و مال و حکومت دنيا را درک ميکند و ديگر دل به آنها نميسپرد.
بنابراين، در عصر ظهور، از رهگذر رشد عقل عملي و رهايي مردم از بندگي ديگران است که روح تشنه جامعه بشري با شعاع روحبخش عبادت، سيراب و کامياب ميگردد.
اميرالمؤمنين7 فرمودهاند:
«عاقلترين شما، فرمانبردارترين شما از ]حق تعالي [است» (ليثي واسطي، 1376: 113).
علامه جوادي آملي روي آوردن به عبادت را از رهگذر عقل عملي ميسّر ميداند (جوادي آملي، 1387: 133).
- عدالت
«عدالت» از جمله آثار رشديافتگي عقل در حوزة عملي است. عدالتخواهي، امري فطري به شمار ميآيد و برقراري عدالت در تمام زمينهها از آرمانها و آرزوهاي انسان در طول تاريخ بوده است. اين مهم از چنان اهميتي برخوردار است که خداوند متعال در قرآن کريم، يکي از اهداف بعثت پيامبران و نازل کردن کتابهاي آسماني و قوانين و موازين استوار و محکم الاهي را اقامة عدالت در ميان جامعه و از بين بردن ظلم و ستم در ميان آنان دانسته است (حديد: 25).
بشر بر اثر پيروي از هواي نفس و عدم پذيرش ولايت و سرپرستي حاکمان الاهي و دور بودن از معارف ديني و در نتيجه عدم آمادگي لازم براي پذيرش عدالت، در طول تاريخ؛ حتي در حکومت رهبران الاهي، شاهد بيعدالتي در جنبههاي فردي و اجتماعي بوده است.
امام خميني اجراي عدالت در سراسر گيتي را رسالت همة انبيا دانسته که در عصر خويش، به اين امر موفق نشدهاند (خميني، بيتا، ج12: 480).
به بيان روايات، اين بيعدالتي در آخرالزمان به اوج خود خواهد رسيد (کليني، 1365، ج1: 338)؛ چرا که برقراري عدالت در ميان جوامع تنها با حضور رهبران الاهي و وجود معارف ديني، به سرانجام نميرسد، بلکه تحقق اين مهم علاوه بر حضور حاکم عدالت گستر و وجود قوانين محکم الاهي، به ياراني مخلص و کارآمد و مردمي پذيراي عدالت نيازمند است؛ ولي بيشتر مردمان با تقويت نيروهاي نفساني، نيروهاي عقلاني خويش را تضعيف ميكنند و با خاموشي نور عقل و فطرت، همواره با عدل و داد مخالفت ورزيده، زير بار عدالت و گسترش آن در ميان جوامع نميروند.
اما مردمان عصر ظهور که از آمادگي لازم برخوردارند، به دليل بهرهمندي از تعليم و تربيت امام عصر7 و تکامل عقولشان و برگشت به فطرت سالم خود، پذيراي حکومت امام خواهند شد و به سوي عدل و عدالت و برقراري آن در ميان جوامع روي ميآورند. بنابراين، يکي از بارزترين ويژگيها و دستاوردهاي مهم حکومت مهدوي که نشان دهندة رشد يافتگي عقل عملي است؛ گسترش عدل و داد در تمامي جنبههاي زندگي و برچيده شدن ظلم و ستمگري از صحنة گيتي خواهد بود (ابن بابويه، 1395، ج1: 318).
اميرالمؤمنين7 در تعبيري گهربار فرموده است:
«عدالت، حاصل و نتيجۀ عقل است» (ليثي واسطي، 1376: 26).
- دوري از گناه
ديگر مصداق رشديافتگي عقل، در حوزة عملي؛ دوري جستن از گناه است؛ زيرا پرهيز از گناه به عقل عملي مربوط است (جوادي آملي، 1388: 456).
بدون ترديد گناه و مداومت بر آن آثار زيانبار فراواني دارد و تمام شئون حيات فردي و اجتماعي آدمي را دستخوش نابودي ميكند و در نتيجه بين انسان گناهکار و خالق هستي حجابي آويخته ميشود؛ در نتيجه رابطة انسان با خالق متعال قطع ميشود.
آيات و روايات متعددي انسانها را از سقوط در پرتگاه گناه و عواقب شوم آن، بر حذر داشتهاند (احزاب: 36 و کليني، 1365، ج2: 268).
اما بيشتر مردم با زير پا نهادن دستورات و آموزههاي الاهي، شخصيت معنوي و انساني خويش را در خدمت شهوات و تمايلات حيواني درآوردهاند؛ چرا که آنان از نعمت عظيم عقل بهرهمند نشدهاند. با تعطيلي عقل و حاکميت غرايز و شهوات، آدمي توان تشخيص سود و زيان دنيوي و اخروي خود را از دست ميدهد. در اين صورت، زشتي و پستي گناه را درک نميکند و طبعاً با ارتكاب گناه و مداومت بر آن، از آثار شوم گناه در امان نخواهد بود (مصباح يزدي، 1391: 234).
طوفان سهمگين گناه به تدريج جنبة معنوي بشر را از بين ميبرد؛ به گونهاي که در آخرالزمان به اوج خود ميرسد (شريف الرضي، 1414: 157ـ 158).
در عصر ظهور كه انسان از عقل رشد يافتهاي برخوردار ميگردد، مضرات و منافع خود را ميشناسد و درمييابد که بزرگترين خسارتي که متوجه انسان ميشود و او را از رسيدن به قرب الاهي باز ميدارد؛ از ناحية ارتکاب معاصي است. طبيعتاً چنين انساني، ديگر نه تنها عمداً به سراغ گناه نميرود حتي به فکر گناه کردن نميافتد.
اميرالمؤمنين7 ميفرمايد:
«به درستي که خردمندي در دوري کردن از گناه و نظر کردن در عاقبتها و به کار بردن دورانديشي است» (تميمي آمدي، 1410: 817).
آيت الله جوادي آملي ارتکاب معاصي و مداومت بر آنها را به دليل مشکل عقلي و عدم بهرهمندي از آن دانسته و دوري جستن از گناه را نشانة حيات عقلي ميداند که داراي مراتبي است (جوادي آملي، 1389، ج11: 522ـ 523).
البته اين بدان معني نيست که در عصر ظهور، گناه به طور مطلق از بين خواهد رفت؛ بلکه ميتوان گفت به واسطة رشد عقلانيت و خردورزي در مردم، انگيزههاي ارتكاب گناه و در نتيجه ارتکاب معاصي بسيار کم خواهد شد. در عصر ظهور، حضرت ريشههاي فساد و گناه را از بين خواهند برد؛ در عين حال، ممکن است افرادي در جامعة آرماني حضرت، به گناه و انحراف دچار شوند؛ زيرا طبق برخي روايات گرچه ابليس کشته خواهد شد (بهاءالدين نيلى نجفى، 1426: 82 ـ83). و مردم از شر وسوسههاي او نجات خواهند يافت؛ اين، به معناي از بين رفتن همة شياطين نيست؛ زيرا شهوت و غضب و ديگر شياطين وسوسهگر در زمان ظهور نيز وجود دارند. به ديگر سخن: مردمان عصر ظهور نيز از حق انتخاب و اختيار برخوردار هستند. به همين دليل ممکن است برخي گرفتار ارتکاب معاصي نيز بشوند.
نتايج ابزاري
يکي ديگر از کارکردهاي عقل که مورد ستايش اسلام است، «کارکرد ابزاري عقل» است. عقل در اين نوع کارکرد؛ که از آن به «عقل معاش» نيز تعبير ميشود، نيرويي است که مردمان با به کارگيري آن به تأمين، تدبير و تنظيم امور زندگي و معاش خود ميپردازند (برنجکار، 1391: 125).
البته عقل ابزاري يا عقل معاش مورد تأييد اسلام، با عقل ابزاري مطرح شده توسط برخي انديشوران غربي متفاوت است. آنان عقل معاش را در طول شهوت و هواي نفس ميدانند که از خدمت به دين و معنويت و آخرت انسان شانه خالي ميکند و تنها معطوف به دنياي مادي است و در مقابل عقل نظري و عملي قرار دارد (برنجکار، 1380: 38 و الهي نژاد، 1387: 167).
عقل ابزاري در اين نوع کارکرد در خدمت عقل نظري و عملي بوده و زمينهساز زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت است.
در ذيل به نمونهاي از روايات در اين مقوله اشاره ميشود. امام علي7 فرمودهاند:
«بهترين مردم از نظر عقل، بهترين آنان از لحاظ تأمين معاش و با همتترين آنها نسبت به اصلاح معاد خود است» (تميمي آمدي، 1366: 52).
با نگاهي به روايات معصومين: در مورد زندگي مردمان عصر ظهور، در مييابيم که مقولههايي نظير اقتصاد، مديريت و سياست به رشد بيسابقهاي خواهند رسيد. اين دريافت ما را به اين نکته رهنمون ميشود که رشد جامعة بشري در اين موارد گوياي رشديافتگي عقل ابزاري در آن جامعه است.
در ادامه به برخي مصاديق که گوياي رشد شاخصههاي عقل ابزاري در دوران ظهور است، خواهيم پرداخت:
- اقتصادي
«اقتصاد»، يکي از مصاديق رشد يافتگي عقل ابزاري است. در آن عصر بر اثر رشد نيروي عقلاني بشر و نقش هدايتي و نظارتي امام4 و فراهم شدن همة زمينههاي علمي و عملي؛ تمام ظرفیّتهاي اقتصادي جهان، به کار گرفته خواهند شد؛ بهگونهاي که در طول تاريخ بيسابقه بوده است (اربلي، 1381، ج2: 478). در ساية حکومت عدالت گستر آن حضرت و از بين رفتن نظام طبقاتي و فاصلههاي اقتصادي، وضع اقتصاد عمومي بهبودي کامل مييابد.
مهم اين است که چگونه با تکامل عقل، وضع اقتصادي بهبود مييابد؟ در اين مورد به چند نکته که از روايات استفاده ميشود، ميتوان اشاره کرد:
- پايان دادن به رقابتهاي ناسالم اقتصادي: با رشد عقل ابزاري، فرد در مييابد که رقابتهاي ناسالم، در اصل به ضرر اقتصاد خواهد بود؛ هرچند ممکن است سود مقطعي داشته باشد. لذا از چنين کارهايي پرهيز ميکند و اين به نوبة خود به اقتصاد جامعه رونق و بهبود ميبخشد. امام باقر 7فرموده است:
تمام ثروتهاي اهل دنيا، از درون زمين گرفته تا روي زمين به سوي او جمع ميگردد. پس به مردمان ميگويد: بياييد به سوي آنچه به خاطرش قطع رحم ميکرديد؛ خونهاي حرام [به ناحق] را ميريختيد و مرتکب آنچه خدا حرام کرده بود، ميشديد. پس او [از مال و منال] به مردمان چنان بخشش ميکند که قبل از او احدي آنگونه عطا نکرده است (نيلى نجفى، 1426: 114).
- پرداخت حقوق مالي: وقتي عقل معاش کامل شد، فرد در مييابد که براي رونق اقتصاد بايد حقوق مالي را پرداخت كند و اين را ضرري براي خود نميبيند؛ بلکه آن را موجب تقویّت اقتصاد جامعه ميبيند.
امام باقر7 ميفرمايد:
خداوند متعال از زمين، بذرش را بيرون ميآورد و از آسمان بارانش را نازل ميکند و مردم [از روي رغبت] ماليات خود را بر دوش گرفته به سوي مهدي4 ميبرند و خداوند به شيعيان ما [در امور زندگي] وسعت ميدهد (عياشي، 1380، ج2: 61).
- غناي باطني: وَ يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّةِ (اربلي، 1381، ج2: 474)؛ يعني افراد با تکامل عقلشان، احساس نيازهاي کاذبشان کنترل ميشود و ديگر براي جمعآوري اموالي که خارج از نياز آنها است، حرصي ندارند. لذا با آنکه مستمند و نيازمند هستند؛ از پذيرش زکات سر باز ميزنند و به کم خويش قناعت ميکنند.
در روايت مفضل از امام صادق7 چنين آمده است:
هنگامي که قائم ما قيام كند، زمين گنجهاي خود را آشکار ميگرداند؛ به نوعي که مردم آنها را بر روي زمين ميبينند و مردي از شما کسي را جست وجو ميکند که از مالش به او عطا کند و زکات مالش را از او بپذيرد؛ اما چنين شخصي که اينها را از او قبول كند، نمييابد و مردم به سبب آنچه خداوند متعال از فضل خويش به آنها روزي نموده [از ديگران] بينياز ميگردند (مفيد، 1413، ج2: 381).
بنابراين ميتوان گفت تغييراتي از اين دست موجب رونق اقتصادي ميشود.
- مديريتي
«مديريت»، خواه به مفهوم خاص (مديريت سازمانها و نهادها) و خواه به مفهوم عام آن (گرداندن و اداره کردن در هر سطح و هر مجموعهاي) اصلي ضروري و اجتناب ناپذير براي ادامة حيات بشر به حساب ميآيد (ابن بابويه، 1378، ج2: 101). مديريت با اتخاذ تصميم در شرايط مختلف، به عنوان عمده وظيفهاش در هدايت مجموعه تحت پوشش، ميتواند عاملي باشد براي رشد و اعتلاي آن مجموعه يا به انحطاط كشاندن آن سازمان. در عصر ظهور، حکومت جهاني اسلام و تمام مجموعههاي تحت پوشش آن، با محوريت و بهرهمندي از امام معصوم7 بر اساس کارآمدترين شيوة مديريتي اداره و هدايت خواهند شد. در آن روزگار، مديران و کارگزاران حضرت- در پرتو کمال عقل و سلامت- از شايستگي و توانايي مديريتي فوقالعادهاي برخوردار هستند. ديگر مردمان نيز حاکمان و زمامداران حکومتي را ياري ميدهند. روايتي از امام باقر7 به بخشي از مديريت بانوان در جامعة عصر ظهور اشاره ميکند كه اين نكته گوياي فراگير بودن قدرت مديريت (مرد و زن) در عصر ظهور است.
امام باقر7 ميفرمايد:
تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ6؛ در زمان حکومت امام مهدي4 به شما حکمت خواهند داد، تا آنجا که زن در خانهاش بر اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا، حکم خواهد کرد. (نعماني، 1397: 239).
«قضا» فقط؛ به معناي قضاوت رايج نيست، بلکه به معناي حکم کردن متقن، مستحکم و استوار در هر کاري است (ابن فارس، بيتا، ج5: 99).
با عنايت به اين نکته، در زمينة اين روايت دو ديدگاه وجود دارد: يک نگاه معتقد است که بانوان در تمام اموري که به خانه و خانواده مربوط است و در حيطة مسئولیّت آنان قرار دارد، به تصميمگيري و حکم کردن قادر خواهند بود. به ديگر سخن: بانوان در محيط خانواده در سه محور: خانهداري، بچهداري و شوهرداري، مديريت داخلي اين واحد کوچک؛ اما مهم را بر عهده ميگيرند. اموري نظير شوهرداري نيکو، مادري، پاسداري از کيان انساني و ديني خانواده، نظارت بر روابط اعضاي خانواده نسبت به هم، تنظيم دخل و خرج و اعتدال و حسن تدبير در مصرف را براي تأمين مايحتاج زندگي ميتوان از جنبههاي مهم مديريتي بانوان عصر ظهور به شمار آورد.
ديدگاه ديگر اين که به مردمان عصر ظهور به اندازهاي حکمت داده ميشود که زن خانهدار در خانة خود، بلكه در مسائل بيرون از خانه هم تصميمگيري و حکم ميکند و در واقع در عصر ظهور، انقلابي علمي صورت ميگيرد؛ به گونهاي که زنان در خانة خود، توأم با مديريت خانه، ميتوانند در عاليترين سطوح جهاني در مورد همة مسائل نظريهپردازي، تصميمگيري و داوري کنند (رحيم پور ازغدي، 1388: 60ـ 61).
به هر حال، با توجه به دو نگاه موجود، ميتوان اين واقعيت را دريافت که وقتي زنان خانهدار با اتخاذ تصميم درست، امور خود را مديريت مينمايند، در سطح کلان جامعه و مديريتهاي فراگيرتر، در پيشرفت نظم و دقت در مديريت، اتفاقات بزرگي خواهد افتاد. تمام مديريتها بر پايههاي قوي علمي و ديني استوار خواهند شد و در عين حال، با تقوا و خداترس خواهند بود؛ چنانکه در روايتي از امام صادق7 آمده است:
آن گاه که قائم4 قيام نمايد، در هريک از مناطق زمين فردي را بر ميگزيند و به او ميفرمايد: عهد تو [دستورالعمل تو] در کف دست تو است. هرگاه کاري براي تو روي دهد که آن را نفهميدي [ندانستي که حکمش چيست] و شيوة داوري آن را ندانستي، به کف دست خود نگاه کن و بر اساس آن عمل کن [که آنچه در آن مشاهده کردي، همان تکليف تو است] (نعماني، 1397: 319ـ 320).
در روزگار ظهور، مردمان عصر ظهور در ساية رشد و شکوفايي عقل و بهرهمندي از اين گوهر گرانمايه، به جايگاه دنيا و سراي آخرت واقف خواهند شد و لذا از تصميمگيري و حکم نمودن جاهلانه و نابخردانه پرهيز ميكند و با بهرهگيري از موهبت بيبديل عقل، تمام کارهاي مربوط را ساماندهي و مديريت مي كنند (تميمي آمدي، 1366: 277). بنابراين، مديريت صحيح، بخشي از کارکرد عقلانيت و خردورزي است. به ديگر سخن: عقل پايه و اساس مديريت است.
اميرالمؤمنين7 فرموده است:
«بهترين دليل بر بسياري عقل، حسن تدبير است» (تميمي آمدي، 1366: 354).
- سياسي
«بلوغ سياسى»، به معناى رشد فكرى و آگاهى در مسائل سياسى جامعه و داشتن خط فكرى صحيح و اطاعت از رهبران شايسته است.
رشد بينش سياسي در ميان مردم، يکي از مهمترين و اساسيترين پايههاي استقامت و استواري حکومت ديني است. حاکم اسلامي زماني ميتواند اصول و ارزشهاي اسلامي را در جامعه اجرا كند که مردمان آن جامعه، احکام و قوانين مطرح شده از سوي رهبر الاهي را بپذيرند و او را در اين مسير پيروي و همراهي كنند (کليني، 1365، ج5: 6)؛ و رهبري الاهي از اين رهگذر جامعة اسلامي را در مسير اهداف، برنامهها و انديشههاي الاهي پيش ببرد.
در بيشتر جوامع، مردم بر اثر پيروي از تمايلات نفساني و عدم رشد سياسي، از پذيرش ولايت و سرپرستي حاکمان الاهي سرباز زده و سلطه و نفوذ افرادي را پذيرفتهاند كه در بند هواي خود هستند. روايات گوياي آن است که عدم بينش سياسي مردمان و عدم احساس مسئوليت آنان در قبال سرنوشت خويش و جامعه و در نتيجه پذيرش ديگر حاکميتها، در دوران پيش از ظهور شدت مييابد (شريف الرضي1414 :485ـ 486).
تکية افرادي بر اريکة قدرت که شايستة اين جايگاه نيستند، نشان دهندة اين واقعيت است که از سوي جامعه مورد پذيرش واقع شدهاند و اين حقيقت نشان دهنده عدم بينش سياسي مردم است.
مردمان عصر ظهور، در بعد سياسي و فهم دقيق مسائل نيز به رشد و بالندگي مطلوبي خواهند رسيد. برخي روايات، ويژگيهايي براي مردمان عصر ظهور ذکر كردهاند که ميتوان گفت تحقق چنين خصوصياتي در مدينة فاضله نشان دهندة رشد و بلوغ سياسي مردمان آن جامعه است، چنان كه امام رضا7 فرمودند:
اي دعبل! ... امامِ پس از حسن7، فرزندش، حجت قائم4 است که در عصر غيبتش انتظار او را خواهند کشيد و در دوران ظهورش از ايشان اطاعت ميکنند (ابن بابويه، 1378، ج2: 266).
علاوه بر مطيع بودن مردمان جامعه؛ موارد ديگري وجود دارد که تحقق هر کدام از اين موارد در جامعة اسلامي، نوع تعامل مردم را با حاکم و حکومت اسلامي نشان ميدهد. اين نوع تعاملات ما را به اين نکته رهنمون ميسازند که اگر در جامعه چنين شاخصههايي عينيت يابند، نشان دهندة رشد عقلانيت مردم و در نتيجه بلوغ سياسي آن جامعه است. در فرمايش ذيل گرچه به دوران ظهور تصريح نشده است؛ از آنجا که به تعامل صحيح بين حکومت اسلامي و مردم مربوط است؛ شامل دوران حکومت مهدوي و جامعة رشد يافتة عصر ظهور نيز ميشود.
اميرالمؤمنين7 ميفرمايد:
امّا حق من [حاکم] بر شما اين است که در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در حضور و نهان نسبت به من خيرخواهي کنيد و هنگامي که شما را فراخواندم، اجابت کنيد و هنگامي که به شما دستوري دادم، از آن اطاعت نماييد! (شريف الرضي، 1414: 79).
در عصر ظهور که عصر شکوفايي و رشديافتگي مردمان، در تمام جنبههاي زندگي است، مردمان از رشد و بلوغ سياسي نيز برخوردار ميشوند.
امّا اينکه چگونه با شکوفايي عقل، رشد و بلوغ سياسي حاصل ميشود، ميتوان گفت با رشد عقل، براي مردم، جايگاه و مقام امام روشن ميشود و در واقع انسان در ساية رشد عقل، درک ميکند که امام سياستمداري است که سياست او بسان ديگر اعمالش بر محور عصمت است و حاکمي است مجري تعاليم و قوانين هدايتگر الاهي، نه مجري هوسها و خواستههاي خويش. از سوي ديگر انسان عصر ظهور با رشد عقلش به ضعف و ناتواني خويش و نيازش به انسان کامل و تعاليم روحبخش الاهي پي ميبرد؛ و لذا ولايت و سرپرستي او را با جان و دل ميپذيرد، که اين نشان دهندة نهايت شعور و آگاهي و رشد و بلوغ سياسي اوست.
- امنيتي
«امنیّت کامل و همه جانبه» از مسائل مهم و حياتي براي هر جامعه است. امنيت در جنبههاي فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... به عنوان يکي از احتياجات اساسي بشر (حرّاني، 1404: 320)، نعمتي است که بدون آن حيات مردمان مختل ميشود. در بيشتر جوامع بر اثر نبود عقلانيت و پيروي از تمايلات نفساني و عدم تبعيت از رهبران الاهي، تجاوز به حقوق افراد و در نتيجه بروز مظاهر ناامني نظير فساد، غارت اموال و جنگ را شاهد هستيم. رفته رفته هرج و مرج، خوف و ترس و عدم آرامش خاطر در مردمان افزايش مييابد؛ به گونهاي که در آخرالزمان به نهايت حد خود خواهد رسيد (خزاز رازي،1401: 63 ـ64).
بر اثر خوي تجاوز طلبي قدرتهاي حاکم، امنيت از ميان حکومت و ملتهاي ضعيف پيش از ظهور برچيده خواهد شد (طبسي، 1382: 34).
امّا در عصر نوراني ظهور ، امنيت در همة ابعاد و در حد اعلاي خود ظهور مييابد و سرتاسر جهان را فرا ميگيرد (صافي گلپايگاني، 1391، ج3: 398). در آن دوران، قانون بر جامعه حکمفرما ميشود و مانع زورگويي و تجاوز به حقوق ديگران ميشود. در ساية رشد عقل و حاکميت قانون الاهي، علل و عوامل و مظاهر ناامني از جامعه رخت ميبندد. حقوق افراد رعايت ميشود، خوفها زايل ميشوند و جامعهاي امن پديد ميآيد که در آن، منافع همة مردم تأمين ميشود و مردمان با آرامش خاطر زندگي ميكنند (نور: 55).
امام صادق7 فرمودهاند اين آية شريفه در بارة امام عصر4 و ياران او نازل شده است. (نعماني، 1397: 240).
امّا سرّ اينکه چگونه با رشد عقل امنیّت کامل و همه جانبه در ميان مردمان و جامعه حاکم ميگردد، ميتوان گفت آدمي با رشد عقل ميفهمد که آنچه ماية آرامش و خوشبختي است، امنيت واقعي و فراگير است. لذا امنیّتي جزيرهاي که تنها شامل ثروتمندان و قدرتمندان باشد دوام و کارايي نخواهد داشت و قانون گريزي، سبب هرج و مرج، بينظمي و ايجاد مظاهر ناامني ميشود. راه صحيح و شايسته؛ همان دينداري و تکليف محوري و تبعيت از قوانين الاهي و رعايت حقوق ديگران خواهد بود و اين درك، بر اثر رشد عقلائي او است.
علامه جوادي آملي حاکميت امنيت و آرامش در جامعة مهدوي را حاصل عبور از مرحلة حيواني و کمال عقل دانستهاند (جوادي آملي، 1387: 264).
نيز با توجه به اين كه عصر ظهور، عصر مردمان عاقل و خردمند است، تعامل ميان آنها نيز آرامش بخش است.
اميرالمؤمنين7 ميفرمايد:
«همدمي و همنشيني با شخص خردمند، همراه با امنيت و آرامش است و ضرر و زياني به مصاحب او نميرسد» (تميمي آمدي، 1366: 429).
- بهره گيري از طبيعت
«طبيعت» موهبتي الاهي است که مکتب اسلام، ارزش و جايگاه ويژهاي براي آن قائل شده است. در قرآن و احاديث بسيار (هود: 61 و كليني، 1365، ج5: 28)؛ دربارة طبيعت و منابع طبيعي و محيط زيست؛ گوياي نقش و اهميت اين موهبت الاهي در بقاي نسل بشر، پرورش و کمال او و حيات ديگر آفريدههاي خداوند است.
ميان انسان و طبيعت پيوندي ناگسستني وجود دارد و دين مقدس اسلام انسانها را به بهرهگيري از منابع طبيعي توصيه كرده است (جوادي آملي، 1388: 29).
انسانها در بهرهبرداري از اين نعمت الاهي مسئول هستند و ضمن بهرهمندي از مواهب طبيعي، بايد همواره در راه حفظ سلامت و پايداري اين سرماية عظيم بکوشند (شريف الرضي، 1414: 242).
امّا متأسفانه بشر در طول تاريخ، بهويژه با پيشرفت فنآوري، با تصرفات خودخواهانه و غير مسئولانه و بهرهوري نادرست از طبيعت و منابع آن؛ به جاي عمران و آباداني زمين (هود: 61)، سبب نابسامانيهايي در طبيعت شده است؛ اما در دوران ظهور، در ساية تعاليم امام زمان4 و رشد عقل، دگرگوني شگفتانگيزي در طبيعت رخ خواهد داد و اوضاع نابسامان آن تغيير خواهد يافت. در آن روزگار، از تمام امکانات، نيروها و ظرفيتهاي زيست محيطي، بهرهبرداري صحيح و استفادة کامل به عمل خواهد آمد. طبيعت حياتي تازه مييابد و عمران و آباداني سراسر گيتي را فرا ميگيرد (ابن بابويه، 1395، ج2: 394).
امّا اين مهم در عصر ظهور چگونه امکان خواهد يافت؟ اين اتفاق مبارک به دو شکل قابل تبيين است: بيان معنوي و الاهي و بيان مادي و طبيعي. در تبيين ديني و الاهي ميتوان گفت: بشر در عصر ظهور از رهگذر رشد عقل، در مسير صحيح بندگي خداوند متعال قرار ميگيرد. و لذا خداوند متعال او را از مواهب طبيعت بهرهمند و برکات آسماني و نعمتهاي زميني خود را بر او نازل ميکند (اعراف: 96). بشر در پرتو رشد عقل و بندگي راستين خالق هستي، از همة امکانات و ظرفیّتهاي زيست محيطي بهرة کامل ميبرد. در واقع سرسبز شدن تمام مناطق جهان و آمدن بارانهاي کافي و بهموقع، نبود آفات و مشکلات؛ همه و همه بر اثر تقوا و قدرت معنوي جامعه خواهد بود (فقيه ايماني، 1389: 177).
در تحليل دوم که بياني زميني و طبيعي است، ميتوان گفت كه مردمان عصر ظهور بر اثر رشد عقلاني و پيشرفت علمي به لزوم بهرهبرداري درست و منطقي از مواهب طبيعت، نظير: زمينها، آبها، مراتع و جنگلها پاي بند ميشوند. و ضمن استفاده از مواهب طبيعي از تخريب محيط زيست ميپرهيزند.
علامه جوادي آملي، سامان بخشيدن به محيط زيست و بهرهمندي از مواد خام زمين را حاصل بهرهمندي از هدايتهاي وحي، رشد عقلاني بشر و به کارگيري هوش، استعداد، فناوري و خلاقيت انسانها ميداند (جوادي آملي، 1388: 27ـ 28).
نتيجه گيري
در اين تحقيق، بر اساس آيات و روايات، معلوم گرديد که تمرکز و تکامل عقول داراي دستاوردهايي است. مردمان عصر ظهور در پرتو تکامل عقل، به حقايق و معارف ارزشمندي همچون شناخت خود و خالق هستي ميرسند و به دين معرفت کافي پيدا ميکنند. آنان همچنين از رهگذر رشد عقل به ارزشهايي نظير عبادت، عدالت و دوري جستن از گناه آراسته ميشوند که نشان تعالي عقل عملي مردم آن جامعه است. مردمان عصر ظهور علاوه بر رشد در حوزة معرفتي و ارزشي، در بعد ابزاري و ساماندهي امور دنيوي به رشد مطلوبي خواهند رسيد و اقتصاد، مديريت، سياست، امنيت و بهرهگيري از طبيعت، متحول خواهد شد. بديهي است تغييرات ناشي از ظهور است كه بر محوريت حضور امام معصوم استوار است ودر واقع اين فرايند را بايد در استمرار لطف خداوند بر انسان هاي عصر ظهور جست و جو كرد.
منابع
قرآن کريم.
ابن فارس، احمد بن فارس، (بيتا). معجم مقاييس اللغة، تحقيق: هارون، عبدالسّلام محمد، قم، مکتب الأعلام الإسلامي.
ابن مشهدي، محمدبن جعفر (1419ق). - المزار الکبير، محقّق: قيومي اصفهاني، جواد، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
اربلي، علي بن عيسي (1381ق) کشف الغمة في معرفة الأئمة، تحقيق: رسولي محلاتي، هاشم، تبريز، بني هاشمي.
الهي نژاد، حسين (زمستان 1387). مهدویّت و عقلگرائي، فصلنامة علمي ـ تخصصي انتظار موعود، شمارة27.
امامي کاشاني، محمد (1386). خطّ امان، پژوهشي در موعود اديان، تهران، مؤلف.
برقي، احمد بن محمد (1371ق). المحاسن. محقّق: محدث، جلال الدين، قم، دارالکتب الإسلامية.
برنجکار، رضا (1380). عقل وتعقل، فصلنامۀ علمي ـ پژوهشي قبسات، شمارۀ19، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشۀ اسلامي.
ــــــــــــ (1391). روششناسي علم کلام، قم، دارالحديث.
بهاءالدين نيلى نجفى، على بن عبدالكريم (1426ق). سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزّمان4، محقق: عطار، قيس، قم، دليل ما.
پکليس، ويکتور داويدوويچ (1370). تواناييهاي خود را بشناسيد، مترجم: فرامرزي، محمّدتقي، تهران، مترجم.
تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد (1366). تصنيف غررالحکم ودررالکلم، محقّق: درايتي، مصطفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
جوادي آملي، عبدالله (1387). امام مهدي 4 موجود موعود، تحقيق: مخبر، محمد حسن، قم، اسراء.
ــــــــــــــــــــ (1388). اسلام و محيط زيست، تحقيق: رحيميان، عباس، قم، إسرا.
ــــــــــــــــــــ (1384). انتظار بشر از دين، تحقيق: پور مصطفي، محمدرضا، قم، اسراء.
ــــــــــــــــــــ (1389). تفسير انسان به انسان، محقّق: الهي زاده، محمد حسين، قم، إسرا.
ــــــــــــــــــــ (1389). تفسير تسنيم، محقّق: عابديني، عبدالکريم، قم، إسرا.
ــــــــــــــــــــ (1388). شميم ولايت، محقّق: صادقي، سيد محمود، قم، اسراء.
ــــــــــــــــــــ (1387) منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، تحقيق: واعظي، احمد، قم، اسراء.
ــــــــــــــــــــ (1387). دينشناسي، محقّق: مصطفيپور، محمدرضا، قم، اسراء.
حرانى، حسن بن على (1404). تحف العقول، محقق: غفاري، علي اکبر، قم، جامعه مدرسين.
حکيمي، محمد (1381). عصر زندگي و چگونگي آينده انسان و اسلام، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
خزاز رازى، على بن محمد (1401ق). كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، محقق: حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف، قم، بيدار.
خميني، روح الله (بي تا). صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني;.
ديلمي، حسن بن محمد (1412ق). ارشاد القلوب، قم، الشريف الرضي.
رحيم پور ازغدي، حسن (1388). مهدي 4، ده انقلاب در يک انقلاب، تهران، طرح فردا.
شريف الرضي، محمد بن حسين (1441ق). نهج البلاغة، محقّق: صالح، صبحي، قم، هجرت.
صافى، لطف الله (1391). سلسله مباحث امامت و مهدويت، قم، دفتر نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى.
صدر، سيد محمد (1425ق). موسوعة الامام المهدي 4، قم، انتشارات ذوي القربي.
صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم (1383). شرح أصول الکافي، محقّق: خواجوي، محمد، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
صدوق، محمدبن علي (1395 ق). کمال الدين و تمام النعمة، تحقيق: غفاري، علي اکبر، تهران.
ــــــــــــــــــــ (1378ق). عيون أخبار الرضا7، محقق: لاجوردى، مهدى، تهران، نشر جهان.
طباطبائي، محمد حسين (1370). آموزش عقايد و دستورهاي ديني، تهران، بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي.
طبرسي، فضل بن حسن (1372). مجمع البيان في تفسيرالقرآن، تحقيق: بلاغي، محمد جواد، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
طبسي، نجم الدّين (1382). چشم اندازي به حکومت مهدي 4، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
طوسي، محمد بن الحسن (1411ق). الغيبة، تحقيق: تهراني، عباد الله و ناصح، علي احمد، قم، دار المعارف الإسلامية.
عياشي، محمد بن مسعود (1380ق). تفسير العیّاشي، محقّق: رسولي محلاتي، سيد هاشم، تهران- المطبعة العلمية.
فتال نيشابوري، محمد بن احمد (1375). روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، قم، انتشارات رضي.
فقيه ايماني، محمّد باقر (1389). دوران با شکوه ظهور، تحقيق: ظريف، محمّد، قم، عطر عترت.
کليني، محمد بن يعقوب (1365). الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
ليثي واسطي، علي بن محمد (1376). عيون الحکم و المواعظ، تحقيق: حسني بيرجندي، حسين، قم، دارالحديث.
مصباح يزدي، محمد تقي (1385). به سوي خودسازي، قم، مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خميني;.
ــــــــــــــــــــ (1391). پندهاي امام صادق 4 به رهجويان صادق، قم، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني;.
ــــــــــــــــــــ (1386). خودشناسي براي خودسازي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني;.
مطهري، مرتضي (1386). مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا.
مفيد، محمد بن محمد (1413ق). الإرشاد، تحقيق: مؤسسۀ آلالبيت:، قم، کنگرۀ شيخ مفيد.
مکارم شيرازي، ناصر (1386). آفريدگار جهان، قم، مدرسة الامام علي بن ابي طالب7.
نعماني، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبة، تحقيق: غفاري، علي اکبر، تهران، نشر صدوق.
1 . برگرفته از پايان نامه سطح 3 مركز تخصصي مهدويت ـ حوزه علميه قم.
[2] عضو هيات علمي پژوهشکده حج و زيارت. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[3] . دانش آموخته سطح3 مركز تخصصي مهدويّت، «نويسنده مسئول» این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[4] . در قرآن آيات متعددي به اين امر اشاره دارد، از جمله: بقره: 44 و 76؛ آل عمران: 65؛ انعام: 32؛ اعراف: 169؛ يونس:16؛ هود: 51؛ يوسف: 109، انبياء: 10 و 67؛ مؤمنون، 80 و قصص: 60.
نویسندگان:
جواد جعفري - روحالله دريکوندي