نویسنده مسئول: سیده نرجس حسینی اندرور
چکیده
ازجمله صفاتی که خداوند در قرآن کریم به خود نسبت داده، صفات خبریه هست که مجال بحث و اختلافنظرهای مبنایی و عمیق را بین متکلمان ایجاد کرده است. برخورد با این دسته از صفات، سؤالات زیادی را در ذهن متکلمان ایجاد کرده است؛ ازجمله اینکه آیا واقعاً خداوند دارای اینگونه از صفات هست یا نه؟ و آیا خداوند این صفات را بهطور حقیقی به خود نسبت داده یا نه؟ و نسبت اینگونه صفات به خداوند بهصورت مجازی بوده است؟ در این مختصر به بررسی نظرات متکلمان با رویکرد ظاهرگرایی اهل حدیث و اشاعره و عقلگرایی معتزله و درنهایت عقلگرایی و نقل گرایی امامیه پرداختهشده است.
واژگان کلیدی: صفات خبری، اشاعره، معتزله، اهل حدیث، امامیه.
مقدمه
یکی از مباحث بسیار مهم و کهن در ادیان الهی و کلام ها و فلسفههای دینی و غیردینی، بحث شناخت خدا و صفات اوست. میدانیم که در حوزه معرفتشناسی، بحث شناخت خدا از طریق ذات او ممکن نیست لذا بحث شناخت صفات خدا جهت معرفت ذات خداوند بهعنوان بهترین روش شناخت خدا موردتوجه ادیان و متکلمان و فلاسفه بوده و میباشد. اهمیت بحث شناخت خدا از طریق صفات، در حدی است که نه¬تنها ادیان و فلسفههای دینی و کلامهای مختلف جهت شناخت خدا به بررسی صفات او پرداختهاند بلکه منکران وجود خدا و ملحدان نیز جهت اثبات حرف خود در پی یافتن تناقضاتی در مبحث صفات نسبت دادهشده به خداوند بوده¬اند تا بدینوسیله به گمان خودشان در انکار ذات مقدس خداوند موفقتر عمل نمایند. در اهمیت بحث صفات خداوند همین بس که بخش عظیمی از آموزههای دینی را به خود اختصاص داده و بالاخره اینکه آن خدایی که در ادیان و فطرت و عقل به وجودش گواهی دادهاند چگونه خدایی است، یکی از سؤالات همیشگی بشر بوده و هست.
متکلمان بحث اسماء و صفات الهی را در سه حوزه موردبحث و بررسی قرار دادهاند: 1. حوزه لفظ شناسی اسماء و صفات 2. حوزه وجود شناختی اسماء و صفات 3. حوزه معناشناسی اسماء و صفات الهی که در هر یک از این حوزهها سؤالاتی ذهن متکلمان را به خود مشغول کرده و سبب اختلافنظر در بین آنها گردیده است. در حوزه وجود شناختی اسماء و صفات، متکلمان به دودسته کلی تقسیم میشوند که یک دسته را صفاتیه و دسته دیگر را غیر صفاتیه یا نافیان صفات نامگذاری کردهاند. صفاتیه کسانی هستند که برای خداوند قائل به صفت شده و میگویند که خداوند دارای صفت می باشد. البته خود صفاتیه نیز به گروههایی تقسیم شدند و عده ای گفتند صفات خدا زائد بر ذات است و نظر زیادت صفات بر ذات را برگزیدند و غیر صفاتیه نیز با رد زیادت صفات با ذات حق، قول به عینیت صفات با ذات را برگزیدند؛ و دراینبین برخی از روایات امامیه اغلب با عباراتی از قبیل مجازی و اعتباری بودن صفات قول به نیابت ذات بر صفات را پذیرفته و گفتند در حوزه وجود چیزی جز ذات احدیت وجود ندارد و ذات را نائب مناب صفات نامیدند. به همین خاطر در این مختصر سعی شده است تا دیدگاه برخی از متکلمان اسلامی در باب صفات خبری موردبررسی قرار بگیرد.
تعریف صفات خبریه
در قرآن کریم برای خداوند صفاتی مثل: «ید، وجه، رِجل، مجیء وأِستوا علی العرش» ذکرشده است که این صفات را صفات خبریه میگویند و آیاتی که این صفات در آنها ذکرشده را آیات متشابه گفتهاند. در تعریف ماهیت صفات خبریه گفتهاند: صفات خبریه صفاتی هستند که برخی از متکلمان طبق ظاهر آیات قرآن به خدا نسبت دادهاند درحالیکه تکیهگاه اثبات این صفات تنها ظاهر آیات قرآن و احادیث معصومین میباشد و عقل نسبت این دسته از صفات را به خدا نهتنها بهطور معنادار اثبات نمیکند بلکه نسبت آنها به خداوند را رد میکند لذا میتوان گفت که صفات خبریه صفاتی هستند که تنها به این دلیل به خدا نسبت داده میشوند که در آیات قرآن و روایات آمدهاند و عقل به این صفات و نسبت آن به خدا دلالتی ندارد. البته قابلذکر است که علت نامگذاری این دسته از صفات به خبری این است که اثبات آنها فقط از طریق خبر دادن آیه یا حدیثی است.
در کتاب الانصاف در مورد صفات خبریه چنین میآورد: «قسَّم الباحثون صفاته سبحانه الی: صفات ذاتیه و صفات خبریه، فالعلم و القدره و الحیاه و السمع و البصر و کل ما یطلق صفة الکمال یعد من صفات الذاتیه و اما ما دلَّت علیه ظواهر الآیات و الاحادیث، کالعلو و الوجه و الیدین و الاستواء و الرِّجل الی غیر ذلک مما ورد فی المصدرین فتعدَّ من صفات الخبریه». (الانصاف فی مسائل دام فیه الخلاف، ج 3، ص 343) همچنین در کتاب شرح مصطلحات آمده است «و هذه الصفات قد وردت فی الشرع فنسمِّیها صفات خبریه»(شرح مصطلحات، ص 9) پس با توجه به عباراتی که در کتب کلامی واردشده است، میتوان گفت که صفات خبری صفاتی هستند که دارای چند ویژگی میباشند:
الف) صفات خبری صفاتی هستند که مستندی جز نقل در مصدرین (آیات قرآن و روایات معصومین) ندارند و در آیاتی از قبیل: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح، 10) و «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »(بقره، 115) و «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا»(هود، 37) و « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»(طه،5) ذکر شدهاند. (سیمای عقاید شیعه، ص 67)
ب) واژههای موجود در این آیات و آیات شبیه به اینها، در ظاهر حکایت از آن دارد که خداوند جسم و جسمانی است.
ج) این صفات، صفات انسانی هستند که به خدا نسبت دادهشده اند پس جهت فهم آنها باید تفسیر شوند.
د) عقل اینگونه صفات را در حوزه وجود شناسی برای خداوند تأیید نمیکند و قائل به مجازی بودن نسبت آنها به خداوند است.
دیدگاهها نسبت به صفات خبری
میدانیم که در مبحث وجود شناختی اسماء و صفات الهی، متکلمان به دو گروه صفاتیه و غیر صفاتیه تقسیم میشوند. گفته شد که صفاتیه قائل به اثبات صفات برای خداوند بوده و غالباً صفات خدا را به صفات ذات و صفات فعل تقسیمبندی میکنند که اهل حدیث و اشاعره در این گروه جای میگیرند؛ اما غیر صفاتیه- که از طرف اشاعره به این نام نامیده شدهاند- قائل به صفات زائد بر ذات نبوده بلکه قائل به عینیت صفات با ذات میباشند. البته در دسته غیر صفاتیه که به نافیان صفات نیز مشهور هستند، گروههایی همچون معتزله و امامیه جای دارند که معتزله قول به عینیت صفات با ذات را بهصراحت پذیرفته و بیان نمودهاند که «الله ذات له صفات و صفاته عین ذاته» در عمق این دیدگاه، همچون صفاتیه، خداوند واقعاً دارای یک سری صفات است که البته برخلاف اشعریان، صفات حق را عین ذات دانستهاند.
برخی از روایات و اقوال متکلمان امامیه، در ظاهر- همچون معتزله- قول به عینیت را تائید نمودهاند، هرچند بیشتر روایات امامیه مؤید قول به نیابت ذات از صفات میباشند. نویسنده کتاب بحوث فی الملل و النحل در گروهبندی دیدگاههای متکلمان اسلامی، در مورد صفات خبری میگوید: عده¬ای صفات خدا را به ذاتیه و خبریه تقسیم کرده و صفاتی که ظواهر آیات و احادیث به آنها دلالت دارند را صفات خبریه مینامند.
اشاعره
از دل ظاهرگرایان و عقل ستیزان افراطی که همان اهل حدیث بودند، جریاناتی متعادلتر مثل ماتریدیه و اشاعره به وجود آمدند که درواقع حد وسط بین اهل حدیث (عقل ستیزان افراطی) و معتزله (عقلگرایان افراطی) بودند. اشاعره معتقدند هر صفتی که در قرآن و حدیث برای خداوند آمده و به او نسبت دادهشده باید به همان معنای ظاهری حمل و تفسیر و فهم گردد؛ هرچند این صفات جسمانی مثل دارا بودن دست و پا و صورت و ... باشد، البته اشاعره جهت جداسازی خود از اهل حدیث (مشبه و مجسمیه) عبارات بلاتشبیه و بلا کیف را اضافه کرده و گفتند: معنای صفات خبری، وقتی به خدا نسبت داده میشوند، همان معنای ظاهری آنهاست، البته حمل این صفات به خداوند، بدون تکلیف و بدون اینکه خدا به مخلوقات شبیه شود می¬باشد. (فرهنگ شیعه، ص 79)
در کتاب سلسله المسائل الاعتقادیه در تعریف نگاه اشعریان به صفات خبری و توضیح واژه بلا کیف و اینکه ما مکلف به تفسیر این دسته از آیات نیستیم، چنین آمده است: «و معطله السلفیه: و حاصل تلک النظریه: ان الصفات الخبریه تحمل علی الله بنفس معاینها و لکن مقیده بعدم الکیف، فله سبحانه ید بلاکیف و عین بلاکیف و استوا بلاکیف و معنی بلاکیف، انه لا یعرف کنه الصفة و لسنا مکلفین هذه الایات...»(سلسسله مسائل، ج 7، ص 47)
ادله اشاعره
دلیل اول: اگر صفات خبری را تأویل کنیم، مثلاً: یدالله و وجه الله و ... را به قدرت یا نعمت و یا ... معنا کنیم، صفات خدا را باطل کرده¬ایم و ابطال صفات خدا که قول اهل قدر و اعتزال است، جایز نیست چون واقعاً خدا صفت دارد و نفی صفات کمالیه از او مساوی نفی ذات است پس خداوند صفات خبری را به همان معنای ظاهری داراست. قال ابوحنیفه: «ما ذکرالله تعالی فی القرآن من ذکر الوجه و الید و النفس، فهو له صفات بلا کیف و لا یقال انّ یده قدرته و نعمته لأن فیه ابطال الصفة و هذا قول اهل القدر و الاعتزال و لکن یده صفة بلا کیف و ...»(سلسلة المسائل، ج 7، ص 49)
دلیل دوم: تأویل آیات جایز نیست، چون تأویل امری مظنون است نه یقینی و قطعی؛ لذا سخن گفتن در مورد صفات خدا به طریق ظنی جایز نیست پس آمنّا بظاهره و صدقنا بباطنه...
دلیل سوم: لسنا مکلفین بعرفته: ما هم میدانیم که خداوند لیس کمثله شیء است، اما وظیفه ما مسلمانان این است که به آنچه در قرآن وارده شده است و بهطور اجمالی ایمان داشته و بدان معتقد باشیم و مکلف به معرفت آن نیستیم.
خلاصه دیدگاه اشعریان
اشعریان در باب صفات خبری، معتقدند که: 1- خداوند دارای صفات خبری مثل ید، وجه و ... هست، 2- این صفات بهطور حقیقی به خداوند نسبت داده میشوند، 3- این صفات و نحوه نسبت آنها به خداوند بر ما معلوم نیست، 4- ما مکلف به درک و فهم آنها نیستیم؛ لذا میگویند که صفات خبری با معنای واقعی خود بر خداوند حمل میشوند، البته هیچگونه کیفیتی ندارند و باعث تشبیه او به مخلوقات هم نمیشوند. یکی از بزرگان این اعتقاد، مالک ابن انس است که در تبیین نگاه اشعریان به صفات خبری میگوید: معنی آیه الرحمن علی العرش استوی معلوم و کیفیت آن مجهول و ایمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است. (فرهنگ فرق اسلامی، ص 301)
مفوضه (گروهی از اشعریان)
مفوضه جمعی از اشعریان هستند که در مورد صفات خبریه خداوند، نظریه تفویض را مطرح نموده¬اند. طرفداران این نظریه از اظهارنظر در مورد معنا و مراد اینگونه آیات خودداری میکنند. (فرق و مذاهب گلپایگانی، درس 54) طبق نظریه تفویض، بر ما واجب است که اجمالاً آنچه خدا در قرآن آورده و همچنین در احادیث آمده و خداوند خودش را به آن توصیف کرده است را در کتاب بحوث بپذیریم؛ اما اینکه مراد خدا از بیان این صفات چه بوده و فهم دقیق را به خود خدا واگذار میکنیم. در فی الملل و النحل آمده است: «و هی نظریة التفویض و حاملها الایمان بکل ما جاء فی القرآن و السنّه من الصفات التی وصف الله سبحانه نفسه بها اجمالاً و تفویض ما یراد منتهی الیه»(بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 106)
خلاصه دیدگاه مفوضه
گروهی از مفوضه میگویند: ما بهمقتضای عقل و برخی آیات قرآن مثل آیه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» میدانیم که خدا را مثل و مانندی نیست و هیچ مخلوقی به او شبیه نیست و او را به هیچ مخلوقی نمیتوان تشبیه کرد؛ اما از طرفی ما از درک الفاظ واردشده در آیاتی همچون: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» و «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» و «جَآءَ رَبُّکَ» و آیاتی از این قبیل عاجزیم و از طرفی تکلیف شرعی به ما حکم میکند تا آنچه در کتاب خدا آمده است را اجمالاً بپذیریم و به آن معتقد باشیم و اینکه مراد خداوند از بیان چنین عباراتی چیست را به خود او وامیگذاریم. (فرهنگ فرق اسلامی، ص 301) همچنین در کتاب رسائل الکبری از زبان سفیان بن عینییه آمده است: «کل ما وصف الله سبحانه به نفسه فی کتابه فتفسیره تلاوته و السکوت علیه». (رسائل الکبری، ج 1، ص 32) یعنی آنچه در کتاب خدا آمده است را موظفیم بخوانیم و در برابر این سؤال مراد خدا از بیان آنچه بوده است باید سکوت کنیم چون لسنا مکلفین بمعرفت هذا. درنتیجه اینکه اشعریان- چه گروه اول که صفات خبری را با قید بلاتشبیه و بلا کیف اثبات کردند و چه مفوضه که درک و فهم صفات خبری را به خود خدا واگذار کردند- در باب معرفت صفات خبری خداوند قائل به تعطیل عقول از درک و فهم اینگونه آیات که صفات خبری را در خود جایدادهاند، شدند.
بهترین موضع معرفتی نسبت به این صفات را اعتقاد و پذیرش ظاهر تمام واژههایی دانستند که در قرآن واردشده است، البته بدون بحث و تفسیر مداقه در آن آیات و دقیقاً به همین دلیل بود که گفتند: معنای صفات خبری معلوم و کیفیت مجهول (بلا کیف) و لسنا مکلفین بمعرفتها و ایمان به آنها واجب و سؤال از آنها بدعت است. ازآنجاییکه هر دو گروه سر از تعطیلی معرفتی صفات خبری درآوردند به آنها مُعطَّله میگویند.
مُؤَوَّله
مُؤَوَّله که قائل به عبور از ظاهر آیات متشابه جهت درک و فهم اراده اصلی خداوند میباشند، به دو گروه معتزله و امامیه تقسیم میشوند:
الف) معتزله: مُؤَوَّله کسانی هستند که میگویند در آیات متشابه قرآن باید از ظاهر لفظ عبور کنیم و با ارجاع آنها به محکمات قرآن دست به تفسیر و تأویل آنها زده تا بتوانیم به فهم مراد اصلی خداوند نزدیکتر شویم چون معتقدند که در آیات متشابه، معنای ظاهری کلمه مراد خدا نیست بلکه معنای دیگری مراد است که میتوان آن معنا را از قرائن لفظی و یا عقلی به دست آورد که این عمل را تأویل و کسانی که قائل به این روش هستند را مُؤَوَّله گویند. (فرق و مذاهب گلپایگانی، درس 54) از بین متکلمان اسلامی معتزله و امامیه قائل به تأویل آیات متشابه قرآن به محکمات آن میباشند. (هرچند این دو گروه کلامی در حوزه وجود شناسی صفات خدا باهم تفاوتهایی دارند اما در حوزه معناشناسی و در فهم آیات متشابه، هر دو قائل به تأویل متشابهات هستند).
معتزله میگویند: اکتفا کردن بهظاهر آیاتی که در آنها صفات خبری خدا بیانشده است، جایز نیست و به همین خاطر آنها صفات خبری خدا (ید الله- وجه الله- استوا علی العرش و ...) را به معنایی غیر از معنای ظاهری تأویل مینمایند؛ و میگویند: مثلاً مراد اصلی خدا در آیه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» بیان قدرت او میباشد. معتزله میگویند اگر در فهم صفات خبری بهظاهر آنها بسنده کنیم در دام تشبیه و تجسیم خواهیم افتاد که بهحکم عقل و آیات قرآن تشبیه خدا به مخلوقاتش و جسم انگاری خداوند باطل است و تکیهبر ظاهر اینگونه آیات جهت فهم آنها چیزی جز ظلالت و گمراهی نیست.
در کتاب بحوث فی الملل و النحل در تبیین جایگاه فکری معتزلیان به صفات خبری چنین آمده است: «اجتمعت المعتزله علی ان الله واحد لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر و لیس بجسم و لا شبح و لا جثّه و لا صوره و لالحم و لا دم و لا ... و لا یوصف بشیء من الصفات الخلق الداله علی حدوثهم و لا یوصف بأنه متناه و لا یقاس بالناس و لا یشبه الخلق بوجهه من الوجوه...»(بحوث، ج 3، ص 443) البته قابلذکر است که مخالفان معتزله- تحت عنوان صفاتیه- معتزله نافیان صفات الهی و معطله مینامند به این معنا که معتزله دست از فهم معنای واقعی صفات خبری برداشته و از ظاهر آیات خدا که حجت میباشند، عدول کردهاند.
نویسنده کتاب الحکایات فی المخالفات در پاورقی کتاب خود در همین خصوص مینویسد: «اصحاب الصفات هم الصفاتیه القائلون بأن لله تعالی اعضاء و هی صفات ازلیه و هی صفات خبریه و لما کانت المعتزله ینفون الصفات بهذا المعنی سمّوهم معطّله» (الحکایات فی المخالفات المعتزله من العدلیه، ص 53)
ادله مؤوّله
دلیل 1.: یکی از لوازم پذیرش قول اشعریان تعطیلی عقول از معرفت صفات خداست چون عده¬ای از آنان میگویند: خدا مثلاً دست دارد اما بلا کیف است و عده¬ای از آنها میگویند خدا مثلاً دست دارد اما ما معنایش را نمیفهمیم و فهم آن را به خدا وامیگذاریم؛ که در هر دو صورت به عدم امکان فهم ما از صفات خبری خداوند اذعان شده است که این باطل است.
دلیل 2.: پذیرش قول اشعریان (صحیح دانستن حمل صفات خبری به خداوند بهصورت واقعی) مساوی با پذیرش جسمانیت خداست درحالیکه خدا جسمانی نیست چون جسم محدود و ناقص است و خدا نامحدود و کامل است.
دلیل 3.: توصیف خداوند به روش اشعریان و واقعی دانستن حمل صفات خبری به خدا باعث افتادن در دام تشبیه شده که با آیه محکم قرآن که میفرماید: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » سازگاری ندارد.
دلیل 4: آنچه از صفات خبری- مثل دست، وجه، پا و ...که مختص انسان و دیگر مخلوقات هستند- ازنظر معنایی در ذهن اهل لغت خطور میکند یا به ذهن آنان متبادر میشود از دو حال خارج نیست. 1- یا معنای حقیقی و ظاهری آنهاست که اگر در مورد خدا لحاظ شود منجر به تشبیه خدا به مخلوقات گشته که طبق آیات صریح قرآن خدا به هیچچیزی شبیه نیست. 2- یا معنای مجازی است که نیازمند تأویل خواهد بود پس در هر دو صورت قول مشبهه باطل خواهد بود.
خلاصه دیدگاه مؤوّله
قابلذکر است که هرچند امامیه- همچون معتزله- قول به تأویل آیات متشابه را طبق سیره ائمه علیهمالسلام پذیرفته است و ارجاع متشابهات قرآن به محکمات را جهت درک و فهم متشابهات، لازم و جزء سیره تفسیری خود میدانند اما نباید از این نکته غافل بود که نگاه امامیه در باب وجود شناسی و معنای شناسی صفات خداوند با نگاه معتزله متفاوت است. معتزله همانطور که اشاره شد قائل به عینیت (ذات له الصفه و صفاته عین ذاته) صفات با ذات بوده که بااینحال مقرّ به دو مطلب هستند. 1- خداوند صفت دارد 2- این صفات زائد بر ذات نیستند بلکه عین ذاتاند که در نگاه دقیق روایات وارده از معصومین لازمه قول به عینیت نیز دوئیت و تفاوت بین ذات و صفات میباشد و دوئیت نیز باطل است.
در برخی از روایات امامیه هرگونه صفت (چه ذاتی و چه خبری) از ساحت مقدس خداوند نفیشده است و برخی روایات، خداوند را نائب مناب صفات دانسته و گفتهاند خدا هیچ صفتی به معنای صفات مخلوقات ندارد، بلکه فقط ذات است که علامه و بصیره و سمیع و ... است؛ و خود ذات است که نائب مناب تمام این صفات است. از طرفی در باب معناشناسی صفات حق، امامیه طبق برخی از روایات، شناخت صفات حق را در حد لازم ممکن دانسته و معتقدند که صفات حق بر ما پوشیده نیست. هرچند قائل هستند که عقل به کنه ذات صفات او راه ندارد. امام علی (علیهالسلام) در همین خصوص در نهجالبلاغه میفرمایند: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»(نهجالبلاغه خطبه اول) قابلذکر است که مهمترین اصل در چگونگی توصیف خداوند و تفسیر صفات او از منظر روایات وارده از ائمه معصوم (علیهمالسلام)، خارج کردن ساحت مقدس خداوند از دو حد تشبیه و تجسیم است. البته آیات قرآن نیز مؤید این محتوا هستند و از سویی به مسئله شناخت خدا تأکیددارند و از سویی دیگر هرگونه شباهت میان خدا و مخلوقاتش کردهاند و راه صحیح نیز همین است که صفات خداوند را بدون تشبیه او به مخلوقاتش اثبات کنیم. (کلام و عقاید دکتر رضا برنجکار، ص 71)
دیدگاه اهل حدیث (مشبهه و مجسمیه)
گروهی از اهل حدیث که همان مشبهه هستند، صفات خبری را با همان معنایی که در ذهن انسانها است و به انسانها نسبت داده میشود، به خداوند نیز نسبت میدهند و گمان میکنند که خداوند نیز مانند انسانها و سایر مخلوقات دست و پا و صورت و ... دارد لذا نگاه جسم انگارانه به خداوند داشته و به همین خاطر به آنها مجسمیه هم میگویند.
«و هو اجرائها علی الله سبحانه بنفس المعانی المرتکزه فی اذهان الناس من دون أی تصرف و هو قول المشبهه، فقد زعموا أن الله سبحانه عینین و رجلین مثل الانسان» (بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 95) مشبهه و مجسمیه که از اهل حدیث هستند و همچنین غلات شیعه و یونسیه و شیطانیه، صفات خبری را به همان معنا و کیفیت که در مورد انسان به کار میرود و ثابت است در مورد خدا نیز به کار میبرند و معتقدند که این صفات دقیقاً به همان معنا که بر انسانها بار میشود بر خداوند نیز حمل میشود و معنایی غیر از معنای انسانی این صفات مراد نیست. نویسنده کتاب سلسله المسائل الاعتقادیه در همین خصوص و در بیان اعتقاد مشبهه و مجسمیه مینویسد: «اهل السنه فی هذه الموضع و هم طائفتین: 1- مبتدعة السلفیه 2- معطلة السلفیه... و مبتدعة السلفیه: هم معترون بظواهر الآیات و الاحادیث من دون امعان او فکر فی مفاهیمها و هم الجسمیه و المشبهه»(سلسله المسائل الاعتقادیه، ج 7، ص 41)
خلاصه دیدگاه اهل حدیث
داشتیم که دسته اول، همان اهل حدیث و ظاهرگرایان یا محدثین هستند که تکیهگاه اصلی آنها ظاهر آیات قرآن و روایات رسول گرامی اسلام بوده و مهمترین ویژگی آنها عقل ستیزی است و با ورود دادن عقل به فهم آیات قرآن مخالفاند و عقاید خود را صرفاً از ظاهر آیات و روایات اخذ میکنند و با هرگونه اندیشه ورزی در حوزه دین مخالف بوده و هستند. (فرق و مذاهب گلپایگانی، درس 24) لذا این گروه با این نگاه ظاهرگرایانه به صفات خداوند و با این دلیل که نباید از ظاهر آیات و روایات عدول کرد و معنای ظاهری را تغییر داد، قاعدتاً باید قائل به تشبیه خدا به مخلوقات و جسم انگاری خداوند باشند و نهایت فهم آنها از ظاهر آیات و روایات در حوزه صفات خبری چیزی جز قول به تشبیه و تجسیم خداوند نخواهد بود و به همین خاطر است که آنها صفات خبری را بدون تأمل، با همان معنای انسانی به خدا نیز نسبت داده و معتقد شدند که صفات خبری با همان معنای انسانی به خداوند نیز صدق میکنند یعنی وقتی میگوییم مثلاً دست خدا، معنای واژه دست در مورد خدا دقیقاً به همان معنایی است که واژه دست در مورد انسانها دارد و همینطور است داستان وجه و رجل و إستوا و ...
امامیه
امامیه نیز همچون معتزله، تأویل متشابهات به محکمات قرآن را بهترین راه درک و فهم اینگونه آیات دانسته و تنها راه فهم صفات خبریه را تأویل، بیان کرده¬اند. البته با این تفاوت که امامیه طبق برخی از روایات وارده از ائمه معصوم در مبحث وجود شناسی اسما و صفات الهی، نسبت هرگونه صفتی که به مخلوقات نسبت داده میشود را به خداوند جایز نمیدانند و میگویند: هر صفتی که به مخلوقات نسبت داده شود به خداوند نسبت داده نمیشود چون نسبت چنین صفاتی به خداوند، افتادن در دام تشبیه و تجسیم است که طبق آیات محکم قرآن تجسیم خدا و تشبیه او به مخلوقات محال است. (کلام و عقاید دکتر برنجکار، ص 72) برخی از روایات وارده از ائمه معصوم (علیهالسلام) انسانها را از نسبت دادن صفات مخلوقات به خدا بر حذر داشتهاند: از امام معصوم نقلشده است که: «فمعانی الخلق عنه منفیة» هر معنا و مفهومی که مربوط به مخلوقات باشد، از خداوند نفی میشود، (هر مفهومی که به مخلوقات نسبت داده میشود [اعم از اینکه ذاتی باشد یا عرضی] و صفت چون از مخلوقات استخراجشده، فقط به مخلوقات قابلحمل است). (شرح اصول کافی، ج 1، 494)
همچنین از امام رضا (علیهالسلام) نقلشده است: «فکل ما فی الخلق لا یوجد فی خالقه و کل ما یمکن فیه یمتنع من صانعه» (توحید صدوق، ص-40) یعنی هرچه در مخلوقات وجود دارد در خالق وجود ندارد و حمل آن بر صانع جایز نیست. همچنین از امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) نقل است: «تعالی عن صفات المخلوقین علواً کبیراً»(بحارالانوار، ج 4، 296) خداوند برتر و بزرگتر از آن است که صفات مخلوقات را به او نسبت دهیم. امام علی بن موسیالرضا (علیهالسلام) در مورد وجه الله و صفات خبریه میفرمایند: «من وصف الله بوجه کالوجوه فقد کفره و لکن وجه الله انبیائه و رسله و حججه هم الذین بهم یتوجه الی الله و الی دینه و معرفته» (امالی، 460)
هرکسی به هر نحوی خداوند را توصیف کند کافر است؛ چون خداوند وجهی ندارد و وجه خدا کنایه از رسل او هستند که همچون آیینه¬ای او را نمایان میکنند. دسته دیگری از روایات نسبت هرگونه صفتی را به خداوند نفی کرده¬اند و تنها صفت خداوند را بیصفتی او دانستهاند. امام علی (علیهالسلام) در اولین خطبه نهجالبلاغه میفرمایند: «اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده اخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادت کل صفة آنها غیر الموصوف شهادت کل موصوف أنه غیر الصفة فمن وصف الله فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّاه و من جزّاه فقد جهله...» امام علی (علیهالسلام) در این خطبه، کمال و نهایت شناخت از خداوند و توحید او را نفی صفات از او، اقرار به وحدانیت او به این معنا که هیچ صفتی ندارد و درواقع ذات است و غیر از ذات چیزی نیست، میدانند.
از امام رضا (علیهالسلام) نقل است که فرمودند: «و نظام توحیده نفی الصفات عنه لشهادت العقول أن کل صفت و موصوف مخلوق، و شهادت کل صفت و موصوف باقتران و شهادت الاقتران بالحدث و الحدث بالمخلوق و هذا ممتنع»(هدایت المله الی معارف الائمه، ص 530) در این روایت نیز امام رضا (علیهالسلام) نسبت دادن هر صفتی را به خداوند، به گواهی عقل رد کرده است و میفرمایند: تمام صفات و موصوفها: 1- مخلوق هستند 2- چون مخلوقاند پس یکچیز نیستند و دو چیز هستند 3- دوئیت همیشه همگام با حدوث است 4- هر چیزی که حادث باشد، مخلوق است؛ پس خداوند صفتی ندارد، چون مخلوق نیست.
نتیجهگیری
متکلمان اسلامی در مورد آیات متشابه قرآن که الفاظ مربوط و دال بر صفات خبری خداوند در آن¬ها مطرح شده است، اقوال متفاوتی داشته¬اند که می¬توان آن¬ها را به دودسته بیان نمود: 1-کسانی که در فهم صفات خبری خداوند بهظاهر آیات قرآن تمسک جسته و ابائی از تشبیه خداوند به مخلوقات نداشتند و در دام تشبیه خداوند به مخلوقات گرفتارشده و برای خداوند دست، پا، صورت و ... قائل شدند که تحت عنوان اهل تشبیه از آن¬ها نامبرده می¬شود؛ که از آن جمله میتوان به مشبهه و مجسمیه از اهل حدیث اشاره کرد. 2- دسته دوم که اهل تنزیه بودند و محور اصلی کلام آنها تنزیه بوده و معتقد بودند که باید ساحت مقدس خداوند را از هر صفت یا مفهومی که باعث تشبیه خداوند به مخلوقاتش شود پاککرده و هرگونه تشبیهی را در مورد صفات خداوند باطل دانستند که از آن جمله میتوان به معتزله و امامیه اشاره کرد که در باب فهم صفات خبری خداوند و جهت تنزیه ذات ازاینگونه صفات و نزدیکتر شدن به فهم اراده اصلی خداوند، تأویل ظاهر آیات متشابه را لازم و ضروری دانستند.(البته قابلذکر است که نگاه امامیه که برگرفته از روایات معصومین و سیره آن بزرگواران است با نگاه معتزله در حوزه وجود شناختی صفات الهی متفاوت است که بحث و بررسی اختلاف دیدگاه این دو گروه در این مقال نمیگنجد). نویسنده کتاب الانصاف فی مسائل دام فیه الخلاف درزمینه فهم و تفسیر درست صفات خبری خداوند می¬فرماید: در تفسیر صفات خبری خداوند باید به دو نکته اساسی توجه کرد: 1- باید مواظب باشیم که تفسیر و مدل فهم ما از صفات خبری خداوند به تشبیه و تجسیم خداوند منتهی نگردد چون تشبیه خداوند به مخلوقات و جسم انگاری او نه با ادله عقلی سازگاری دارد و نه با آیات قرآنی. «أن لا ینتهی التفسیر الی التجسیم و التشبیه و الجهه و لا یصح وصفه سبحانه به علی ما دلت علیه الآیات القرآنیه و الادله العقلیه». 2- تأویل آیات بهمنظور دست کشیدن از ظاهر آیات نیست بلکه ظاهر آیات قرآن نیز خود حجت بوده و در تفسیر، ترک ظاهر آیات جایز نیست بلکه به معنی گذر از کانال ظاهر آیه به جهت فهم اراده اصلی خداوند است. «أن یکون نزیها عن التأویل بمعنی صرف الآیه عن ظاهرها الی غیر ظاهرها و ذلک لأن الآیات القرآنیه حجه بظاهرها و لا یصح لنا ترک ظاهر الآیه الی غیرها...». (الانصاف فی مسائل دام فیه الخلاف، ج 3، ص 352)
منابع و مآخذ
1. نهجالبلاغه.
2. برنجکار، رضا،1394 ش،کلام و عقاید (توحید و عدل)،سمت.
3. پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1386 ش، فرهنگ شیعه، زمزم هدایت.
4. جمعی از نویسندگان،1415، شرح مصطلحات کلامیه، آستان قدس رضوی.
5. خراسانی، ابوجعفر، 1416 ق، هدایه الامه الی معارف الائمه، موسسه البعثه.
6. ربانی گلپایگانی، علی، ویرایش دوم، فرق و مذاهب کلامی، دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلامی.
7. سبحانی، جعفر، 1386 ش، سیمای عقاید شیعه، نشر معشر.
8. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، موسسه امام صادق (علیهالسلام).
9. سبحانی، جعفر، تقریر حسن ملکی عاملی، سلسله المسائل العقائدیه، موسسه امام صادق (علیهالسلام)، قم.
10. شریف، مرتضی، 1998 م، امالی، دارالفکر العربی.
11. شیخ صدوق، 1398 ق، توحید، موسسه نشر اسلامی.
12. شیخ مفید، مُحمّد بن مُحمّد بن نُعمان، 1412 ق، الحکایات فی مخالفات المعتزله من العدلیه، المؤتمر العالمی للشیخ مفید.
13. علامه مجلسی، محمدباقر، 1404 ق، بحارالانوار، موسسه الوفاء.
14. مازندرانی، مولی صالح، شرح اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه.
15. مشکور، محمدجواد، 1372 ش، فرهنگ فرق اسلامی، آستان قدس رضوی.