طی سالهای اخیر، منازعات مذهبی شیعه و سنّی در مناطق گوناگون جهان، از جمله برخی از کشورهای اسلامی آسیای جنوب شرقی یعنی اندونزی و مالزی تشدید شده است. برخی از جریانهای افراطی مذهبی با این ادعا که تشیع پدیدهای نوظهور و بیرونی در این منطقه به شمار میآید و این مذهب در فرایند اسلامیسازی و فرهنگ و تمدن اسلامی در آسیای جنوب شرقی نقشی نداشته است، تلاش گستردهای در جهت حذف و به حاشیه راندن اقلیّت شیعه در این منطقه سامان دادهاند. از دیگر سو، با وجود دستکاریهای بسیاری که در محو یا تغییر منابع تاریخی مربوط به سهم و نقش تشیّع در این منطقه صورت گرفته، مذهب تشیع در کنار تأثیر حایز اهمیتی که انقلاب اسلامی در احیا و گسترش آن در دورة معاصر بر عهده داشته، به استناد شواهد و مدارک تاریخی غیرقابل انکاری که امروزه نیز قابل دسترسی است، دارای نقش مهمی در ورود و گسترش اسلام و همچنین فرهنگ و تمدن اسلامی در این منطقه بوده است. این مقاله کوشیده است تا با مطالعة نظریههای گوناگون در خصوص منشأ ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی، نقش عامل شیعی را در چهار فرضیة منشأ عربی، هندی، ایرانی و چینی، بررسی و برخی تأثیرهای فرهنگی و مذهبی شیعه در این منطقه را تبیین کند.
کلیدواژهها
آسیای جنوب شرقی؛ اسلام؛ شیعه؛ سادات؛ تصوف؛ عرب؛ ایرانی؛ هندی
اصل مقاله
مقدمه
مجمع الجزایر مالایا به سبب موقعیت خاص جغرافیایی، در طول تاریخ محل مناسبی برای تردد بازرگانان بوده است و کالاهای گوناگونی در مسیرهای بین شرق و غرب از این منطقه رد و بدل میشده است. گذشته از موقعیت ممتاز و ترانزیتی این منطقه، جزایر سوماترا، جاوه و ملوک، به سبب وفور ادویه، به خودی خود از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. بازرگانان ضمن دادوستد کالا، افکار، عقاید و باورهای دینی، مذهبی و فرهنگی را نیز به بومیان عرضه میکردند. بازرگانان مسلمان هندی، ایرانی و عرب همگی در نشر و گسترش اسلام در این منطقه مؤثر بودند و هرکدام به نوعی باورهای مذهبی را ترویج و تعمیق میکردند.
شاید علت عمدة اختلاف نظر و تردیدهای تاریخی موجود درخصوص تاریخ ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی و همچنین هویّت اولین داعیان و مبلّغان اسلامی، که از دیگر سرزمینها به این منطقه آمدهاند این باشد که اسلام از مجرایی صلحآمیز و در بستر مراودات تجاری و فرهنگی و در یک دورة زمانی طولانی وارد این منطقه شده است. حال آنکه در سرزمینهایی که اسلام توسط سربازان و لشکریان فاتح مسلمان به مردمان سرزمین مغلوب معرفی گشت، به سبب اهمیت و همزمانی واقعه و رخدادهای فرهنگی و سیاسی پس از آن، که مطمح نظر تاریخ نگاران بوده، عمدتاً چند پرسش اساسی تاریخی در آن مشخص شده است: اینکه این اتفاق در چه محدودة تاریخی و زمانی و جغرافیایی رخ داده است؛ لشکریان پیروز مسلمان از چه سرزمینی بوده و چه گرایشهای مذهبی، کلامی و سیاسی خاصی داشتهاند؛ و چه نوع گرایشهای مذهبی را ترویج کردهاند.
نکتة دیگر اینکه تبیین نقش تشیّع در ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی از آن نظر حایز اهمیت است که امروزه با وجود شواهد موجود در تایید پیشینه و سابقة تاریخی حضور مذهب شیعه در آسیای جنوب شرقی و خدمات برجستة آن به فرهنگ و تمدن اسلامی در این منطقه، منازعات مذهبی شیعه و سنّی در برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی در حال افزایش است؛ منازعاتی که عمدتاً بر پایة برخی سوء تفاهمها و نبود شناخت کافی از تفکر شیعی و سابقة تاریخی آن شکل گرفته و موجب گشته همزیستی مسالمتآمیز شیعه و سنّی را، که طی قرون متمادی مبنایی برای دادوستدهای فکری و فرهنگی بین پیروان این دو مذهب اسلامی بوده است، با مخاطراتی جدّی مواجه سازد. از اینرو، توجه به نقش تاریخی شیعه و خدمات آن به تفکر اسلامی در آسیای جنوب شرقی، میتواند یادآور این مهم گردد که منازعات مذهبی شیعه و سنّی در منطقه، پدیدهای نوظهور بوده و خاستگاه بیرونی داشته است. دیگر اینکه به عنوان یک تجربة تاریخی، به ما یادآور میشود که تنها در بستر همگرایی و همبستگی و دادوستدهای فکری و فرهنگی مذاهب اسلامی، میتوان همچون گذشته، در مسیر بالندگی و توسعه و رشد فرهنگ و تمدن اسلامی و همچنین توسعه و پیشرفت جامعه اسلامی گام برداشت.
این مقاله هرچند در صدد اثبات و یا نفی فرضیههای مطرح شده در خصوص منشأ اصلی ورود و گسترش اسلام در منطقه نیست، لیکن میکوشد تا با طرح برخی پرسشها و یافتن پاسخی برای آنها، در مسیر بررسی و تحقیق پژوهشگران مطالعات اسلامی و تاریخی جنوب شرقی آسیا، نکات جدیدی را برای جستجو و تحقیق بیشتر آنان ارائه دهد.
پیشفرضهای مربوط به تاریخ اسلام در آسیای جنوب شرقی
1. تأخّر زمانی ورود اسلام به منطقه
آسیای جنوب شرقی خاستگاه ظهور اسلام نبوده و از لحاظ جغرافیایی نیز با مرکز ظهور اسلام، یعنی جزیرةالعرب نیز فرسنگها فاصله داشته است. بدین روی، ضرورتاً ورود و گسترش اسلام در این منطقه نمیتوانسته است همزمان با ظهور اسلام در جزیرةالعرب و یا کشورهای همجوار و نزدیک آن همانند ایران و شبهقاره که توسط سپاهیان اسلام و با فاصلة نه چندان دور از ظهور اسلام فرایند اسلامی شدن خود را به سرعت طی کرده بودند، اتفاق افتاده باشد. از اینرو، فرض اساسی بر این مبتنی است که ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی نتیجة دورة پس از ظهور اسلام، یعنی دورة تثبیت اسلام و تشکیل دولت اسلامی و رونق گرفتن تجارت خارجی توسط بازرگانان مسلمان در شبهجزیره عربستان و کشورهای منطقه همجوار آن بوده است. طی این دوره، مسلمانان فرصت و امکان نگاه به سرزمینهای دور را برای گسترش دین اسلام و گسترش مبادلات تجاری با سایر ملل یافته بودند. برخی داستانها و حکایتهای موجود در ادبیات داستانی مالایی (همانند حکایت رادن کیان سانتن) مبنی بر ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی در نخستین سالهای پس از ظهور آن در شبهجزیرة عربستان اثبات نشده است و دلایل متقنی بر قبول آن وجود ندارد.
نکتة حایز اهمیت دیگری که بر فرض مزبور تأکید میکند این است که ورود اسلام به منطقة آسیای جنوب شرقی عمدتاً در بستر مذاهب فقهی، کلامی و عرفانی خاصی شکل گرفته و این بدان مفهوم است که ورود اسلام در قرن اول هجری، که هنوز مذاهب فقهی و کلامی شکل نگرفته بود، اتفاق نیفتاده است. برای درک این نکته، ضروری است یادآوری گردد که اولین پیشوای مذاهب اربعه؛ ابوحنیفه (م150ق)، دومین پیشوا مالک بن انس (م179ق)، سومین پیشوا محمد شافعی (م204ق)، و چهارمین پیشوا احمد بن حنبل (م240ق) بودهاند. اینان، 5/1 تا 5/2 قرن با زمان ظهور اسلام فاصله داشتند. مذهب جعفری نیز در دورانی که بنیامیّه و بنیعبّاس مشغول درگیری سیاسی بودند (از سال 107 تا سال 132 که بنیامیّه سقوط کرد)، توسط امام باقر7 و امام جعفر صادق7 تأسیس گشت.
2. نقش عامل خارجی در فرایند اسلامیسازی در منطقه
فرایند اسلامیسازی در منطقة آسیای جنوب شرقی، سیری غیررسمی داشته و در این فرایند، که طی دورة زمانی نزدیک به پنج قرن - یعنی از قرن یازدهم تا شانزدهم - میلادی ادامه داشته، سه عامل بازرگانان و تجّار، داعیان و مبلّغان خارجی - که عمدتاً صوفی مسلک بودند، و خود بومیان مسلمان شدة منطقه در آن نقش داشتهاند. در خصوص اینکه کدام یک از این سه عامل - یعنی بازرگانان، مبلّغان و بومیان بر دیگری مقدّم بودهاند بررسی بیشتری لازم است، هرچند عمده منابع بر تقدّم نقش بازرگانان در معرفی اسلام به ساکنان این منطقه دلالت دارد.
بهنظر میرسد در این باره، میتوان فرض جمع دو نظریه، یعنی «بازرگانان مبلّغ» را نیز پذیرفت. این امکان هم وجود دارد که مبلّغان صوفی مسلک همراه با کشتیهای تجاری و همزمان با بازرگانان مسلمان وارد این منطقه شدهاند. در پذیرش نظریة نقش عامل بازرگانی در ورود و گسترش اسلام، یادآوری این نکته ضروری است که در گذشته، علوم تجزیه و تفکیک نشده بود و طی مدارج تحصیلی، مستلزم آموختن معارف اسلامی در مکتبخانهها و مدارسی بود که در آن ضرورتاً تحصیل علوم اسلامی پایة رشتههای تحصیلی به شمار میرفت. از این رو، افرادی که در عرصههای تجارت بینالمللی فعالیت داشتند و عمدتاً نیز از سطوح بالا و متمول و بعضاً اشرافزادگان جامعه به شمار میآمدند، دارای معلومات و دانش دینی نیز بودند. این افراد، که در مسیر تجاری خود به هندوچین، بعضاً در بنادر کشورهای آسیای جنوب شرقی از جمله ملاکا، آیوتایا وپاسای نیز توقف میکردند، برای تخلیه و فروش کالاهای خود و خرید کالاهای جدید و گذراندن فصل بارانهای موسمی، ناچار به توقف شش ماهه تا یک ساله در منطقه بودند. طی این دوره، در کنار مراودات و تعاملات روزمرة عادی و کاری، فرصت و امکان معرفی عقاید مذهبی و یا پاسخ به پرسشهایی که توسط بومیان نسبت به رفتارها و باورهای مذهبی آنان صورت میگرفت نیز فراهم میشد. در برخی مناطق، همانند آیوتایا در سیام (تایلند)، بازرگانان و تجّار مسلمان به سبب موقعیت مناسبی که یافته بودند، تن به اقامت طولانی داده و با ازدواج و تشکیل شهرکها و مناطق مسکونی مربوط به خود، رأساً اولین جوامع اسلامی را در این نواحی تشکیل دادند. نکتة قابل توجه دیگر اینکه نظام طبقاتی و اجتماعی منطقه متأثر از هندوئیسم و بودیسم بود و ساختار طبقاتی جامعه، به صورت هرمی بود که در آن حاکمان و اشرافزادگان عمدتاً نقش اساسی را در امور جامعه بر عهده داشتند و این ساختار
بر بسیاری از جوامع این منطقه حاکم بود. از این رو، بخش عمدة دادوستدهای تجاری توسط حاکمان و کارگزارن و اشراف صورت میگرفت و به همین سبب، حاکمان عمدتاً در پذیرش اسلام پیش قدم بودند و به دنبال آن، سایر طبقات اجتماعی به اسلام روی میآوردند.
3. نقش تصوف در معرفی اسلام به منطقه
عامل تصوف و عرفان در فرایند اسلامیسازی در آسیای جنوب شرقی نقش حایز اهمیتی داشت و شواهد و مدارک متقن و غیرقابلانکاری نیز بر این نقش دلالت دارد
, 2004, Pp.74-98)«ed.» (Yusuf, اسلام در دورهای وارد آسیای جنوب شرقی شد که هندوئیسم و بودیسم بر بخشهای وسیعی از این منطقه حاکم بود و مبلّغان مسلمان با درک ویژگیهای مشترکی که بین معناگرایی موجود در تصوف اسلامی و هندوئیسم وجود داشت، مسیر برقراری ارتباط و همچنین معرفی و تبلیغ اسلام را آسان ساختند. این صوفیان، که یا جدای از بازرگانان بودند یا خود بازرگانان صوفی بودند، عمدتاً موطن خاصی نداشتند و همراه با کشتیهای تجاری به سرزمینهای دوردست سفر میکردند. نکتة ضروری در اهمیت درک نقش جریان صوفیه در ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی اینکه عمده آثار صوفیه، که در این منطقه برجای مانده است، رنگ و بوی فارسی و هندی داشته و تصوفی بوده که از فضای هند، که قرابتهای آیینی با هندوئیسم و بودیسم در شرق آسیا داشت، متأثر بوده است. شاید اگر جریانهای صوفیه از دیگر سرزمینها وارد آسیای جنوب شرقی میشدند به راحتی مقبول مردم این منطقه قرار نمیگرفتند.
پاسخ به این پرسش که نخستین گروهی که وارد آسیای جنوب شرقی شده ودر فرایند اسلامیسازی منطقه نقش ایفا کرده، متعلّق به کدام فرقة صوفیه بوده است؟» آسان نیست؛ زیرا پذیرش این موضوع ما را مجبور میسازد مبدأ تاریخ ورود اسلام در این منطقه را پس از تاریخ تأسیس آن فرقه صوفیه فرض کنیم. با توجه به اینکه فرقههای صوفیه قادریه، شاذلیه و نقشبندیه مربوط به سالهای 562، 656 و792 هجری قمری هستند، شاید منطقیتر آن باشد که جریان تصوف اولیه را به مفهوم عام آن، یعنی عرفان اسلامی لحاظ کنیم که اعم از فرقههای صوفیه است و بر این باور باشیم که داعیان و مبلّغان اولیة اسلام، که برای نخستین بار به این منطقه پای نهادند، صرفاً عارف مسلک بودند و گرایشهای معنوی وعرفانی داشتند.
4. تنوّع زمانی، مکانی و فرهنگی در فرایند اسلامیسازی در آسیای جنوب شرقی
همانگونه که اشاره شد، اسلام نه از طریق شمشیر و جهاد، بلکه در فرایندی صلحآمیز و در بستر مراودات تجاری و فرهنگی جوامع آسیای جنوب شرقی با دیگر ملتهای مسلمان وارد منطقه شد. در این خصوص نیز ذکر چند نکته ضروری است: اولاً، مدخل و مسیر فعالیتهای تجاری و ارتباطات فرهنگی و سیاسی مردمان آسیای جنوب شرقی، که حوزة جغرافیایی گستردهای را شامل فیلیپین، تایلند، مالزی، اندونزی، کامبوج، برمه وویتنام تشکیل میداد، یکی نبود، بلکه همزمان بنادر فعّالی همانند «ملاکا» و «پاسای» در اندونزی و مالزی و «آیوتایا» در تایلند، و برخی دیگر از بنادر تجاری در منطقه فعّال بوده و محلی برای تردّد کشتیهای تجاری خارجی، از جمله مسلمانان به شمار میآمد. هیچ ادلّهای نیز مبنی بر اینکه در این بنادر تجاری صرفاً گروه خاصی از کشوری مشخص حق رفت وآمد و فعالیتهای تجاری داشتند، وجود ندارد. از اینرو، تاریخ بر حضور تجّار مسلمانی از سرزمینهای گوناگون همانند ایران، چین، هند و برخی کشورهای عربی اشاره دارد. (فون درمهدن، 1378، صص23-50)
تنوّع تاریخی مربوط به تماس اولین گروههای مسلمان خارجی با ساکنان منطقه نیز یادآور، این نکته است که در این فرضیه نیز تعیین دقیق اولین تماس تجّار مسلمان با ساکنان منطقه و اینکه اولین تماسها از کدامین مدخل ورودی و توسط تجّار کدام کشور اتفاق افتاده دشوار است. نکتة اساسی قابل توجه دیگر اینکه با وجود یکدستی موجود در ساختار مذهبی مسلمانان این منطقه، که عموماً پیرو مذهب شافعی هستند، ولی وجود آموزههای فرهنگی و حتی بعضاً مذهبی موجود در میان اهلسنّت منطقه، بهویژه در اندونزی و تایلند، که امروزه نیز با گذشت قرنها از ورود اسلام در مناطق گوناگون مشاهده میشود، گواهی میدهد که برخی دیگر از جریانهای فکری اسلامی همانند شیعه نیز در فرایند اسلامیسازی این منطقه نقش داشتهاند. برای تبیین این موضوع، نقش عامل شیعه را در چهار فرضیة مطرح شده در منشأ اولیة ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی - یعنی منشأ عربی، هندی، چینی، ایرانی - بررسی میکنیم:
بررسی عامل شیعی در خاستگاه و منشأ خارجی ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی
در این زمینه محدودة زمانی مورد اجماع در خصوص تاریخ اسلام در منطقة مالایو، شامل اندونزی، مالزی، فیلیپین و تایلند را، که مربوط به قرون سیزده تا شانزده میلادی است مطالعه و بررسی میکنیم. بر اساس این اجماع، که برگرفته از مستندات تاریخی مربوط به سنگ نبشتهها، سفرنامهها و تواریخ بومی است، سه خاستگاه اصلی برای ورود و گسترش اسلام به شرح ذیل مطرح شده است:
1. نقش عامل شیعی در فرضیة عربی
این فرضیه، که اسلام نخستین بار توسط اعراب حضرموت وارد منطقة مالایو شده
است، طرفداران بسیاری دارد. این فرضیه علاوه بر مستشرقانی همچون Pjin apel
و niemann De Hollander (مربوط به سالهای 1861 و 1872 م) M.B.Hooker و Frode F.Jacobsen,Van den Berg, Ho E., که به استناد سفرنامة مارکوپولو، سلیمان سیرافی و ابن بطوطه به آنها اشاره شد، توسط نویسندگان بومی منطقه همانند پروفسور العطاس، قیصر مجول، حاج مظفر داتو، حاج محمود، اسد شهاب، و برخی دیگر نیز تأیید شده است. (مجول، 1966، صص 31-40)
نکته قابل توجه اینکه اولاً، به سبب اهتمام عربهای سید نسبت به حفظ سلسله نسب خود، مستندات و شجرهنامههای سادات حضرموت، که در ورود و گسترش اسلام در اندونزی، برونئی و فیلیپین نقش اساسی بر عهده داشتهاند، مشخص و در دسترس است و اکنون نیز قریب چهار میلیون تن از سادات همراه با شجره نامههای مشخص، که سلسله نسب آنها را نیز معین کرده است؛ در آسیای جنوب شرقی حضور دارند. هرچند آمارهای دقیقی از سادات اندونزی وجود ندارد، ولی سادات اندونزی، که به «علویها» شهرت دارند و امروزه عمدتاً سنّی مذهب هستند، همچون گذشته در ساختار فرهنگی و مذهبی اندونزی نقش حایز اهمیتی بر عهده دارند.
ثانیاً، سلسله سادات حضرموت در منطقة آسیای جنوب شرقی از دو شاخه تشکیل شدهاند؛ یعنی نسل احمد بن عیسی المهاجر، و سادات برونئی که سلطان کنونی برونئی بیست و ششمین نسل از شریف علی و همچنین سادات فیلیپین نیز از نسل شریف ابوبکر هستند.
ثالثاً، نکتة اساسی و قابل توجه اینکه همة اعراب حضرموت و سادات اندونزی، مالزی، برونئی و فیلیپین متفقالقولاند که نسل آنها منشعب از دو تن از فرزندان و خاندان علی ابن ابیطالب7 است که هر دو از امامان شیعه محسوب میگردند؛ یعنی امام حسن مجتبی7 و امام جعفر صادق7. (شهاب, 1400 ق، صص63-72)
برای درک بهتر ارتباط تشیع با عربهای سید حضرموت، باید به چند نکتة اساسی توجه کرد: 1. تعریف واژة «سید» 2. ریشهیابی علل و انگیزههای مهاجرت سادات به این منطقه 3. گرایشهای مذهبی سادات.
«سّید» واژهای عربی و در اصل «سیوِد» (قبل از اعلال) بوده و به معنای آقا و سرور است. اما در اصطلاح، به فرزندان و نوادگان هاشم، جدّ پیامبر اسلام9، میگویند. سیادت از طریق فاطمه دختر حضرت محمّد9 و علی پسر ابوطالب7 (امام اول شیعیان و خلیفه چهارم اهلسنّت) به فرزندان حضرت محمّد9 میرسد. سادات دو شاخهٔ اصلی دارند:
1.نوادگان حضرت علی7 از طریق سه تن از پسران او - محمّد حنفیه از خوله دختر قیس، عبّاس بن علی از امّالبنین و عمر بن علی از صهباءِ ثعلبیه - که از میان پسران متعدد حضرت علی7 فرزند یافتند. به این سادات علوی میگویند.
2. نوادگان امام حسن و امام حسین: - فرزندان حضرت علی7 از حضرت
فاطمه " - که به آنان سادات هاشمی و نیز بسته به انتساب به امام حسن7 یا امام حسین7، «حسنی» یا «حسینی» گفته میشود. ایران به سبب داشتن تمایلات شیعی در بین مردم، جزو امنترین مناطق در بین کشورهای اسلامی برای بازماندگان پیامبر اسلام9 بوده است.
3. افراد زیادی در ایران دارای پیشوند «سید» هستند. برخی نامهای خانوادگی نظیر موسوی، هاشمی، حسینی و طباطبائی بین مردم ایران فراوان یافت میشود. تقریباً در تمام مناطق ایران، مقبرههای این امامزادهها یافت میشود. (میرتبار ، 1393، ص45) در یمن، خانوادههای شیعه و سنّی از سادات وجود دارد. بعضی از این خانوادهها رسّی، قاسمی، متوکلی، حمیدالدینی، زیدی، مریب، صناعی، ساده، الثقفی، و الوزیری نام دارند. (همان)
در عراق 90 تا 95 درصد سادات از شیعیان هستند. بسیاری از سادات با قبایل عرب جنوب عراق مخلوط شدند تا به وسیلة آنان، از کشته شدن در امان بمانند. مطالعات ژنتیکی نشان داده که بسیاری از آنان دارای جدّ مشترک هستند. بعضی از نامهای خانوادگی این سادات عبارت است از: الیاسری، الزیدی، العراجی، الحسنی، الحسینی، طباطبائی، العلوی، القوالیب، الموسوی، العوادی، الحیالی. همچنین گروهی از سادات سنّی مذهب نیز در کردستان عراق وجود دارند. (همان)
در جنوب آسیا، قریب 4 میلیون تن ادعای نسل پیامبر را دارند. اجداد این افراد از کشورهای عربی، ایران، آسیای مرکزی و ترکستان به این مناطق مهاجرت کردهاند. در زمانهای گوناگون، سادات هند، حکومتهای کوچک محلی تشکیل دادهاند، لیکن در کسب قدرت در تمامی شبه جزیرة هند موفق نبودهاند. تخمین جمعیت سادات در هند و پاکستان امروزی چیزی قریب 7 میلیون در هر کدام و نزدیک به یک میلیون در بنگلادش است.
همانگونه که اشاره شد، سادات در جنوب شرقی عمدتاً به دو گروه «سادات حسنی» و «سادات حسینی» تقسیم میگردند. گروه اول، که از نسل امام حسن7 هستند، در برونئی و فیلیپین پراکندهاند. سلسله سادات در فیلیپین، که جدّ آنها شریف ابوبکر است، از اوایل قرن پانزدهم م تا اواخر قرن هجدهم بر بخشهایی از سرزمین کنونی فیلیپین، که مسلماننشین بوده حکومت میکردهاند. در برونئی نیز شریف علی مؤسس سلسلة «البولکیا» بوده که تا کنون این سلسله 26 نسل پس از او نیز ادامه دارد.
گروه دوم، که از حیث جمعیتی نیز قابل توجه بوده و در اندونزی و مالزی و سنگاپور و جنوب تایلند پراکندهاند، از طریق احمد بن عیسی بن محمّد بن علی العریضی بن جعفر الصادق بن محمّد باقر بن علی زین العابدین، به حسین بن علی دومین فرزند پسر علی بن ابیطالب7 از همسرش فاطمه میرسند. (Jacobsen, 2008, p.19-22)
از این رو، آنچه قطعی است اینکه سادات آسیای جنوب شرقی، به ویژه آنان که از منطقة حضرموت وارد این منطقه شده و در معرفی و گسترش اسلام در این منطقه نقش داشتهاند، از خاندان وابسته به سادات هاشمی و از نوادگان دختری پیامبر9 و از نسل علی بن ابیطالب7 و فرزندانش هستند.
بررسی ریشههای مهاجرت سادات به منطقه:بهنظر میرسد برای درک صحیح ریشهها و انگیزههای مهاجرت سادات به دیگر سرزمینها، ضروری است وقایع مربوط به نیمة دوم قرن اول تا نیمة دوم قرن چهارم هجری مطمح نظر قرار گیرد. طی این دوره، که مربوط به دورة خلفای بنیامیّه و بنیعبّاس بود، فرزندان و نوادگان علی ابن ابیطالب7 به سبب مخالفت با سیاستها و دیدگاههای حاکمان وقت و یا با هدف فرار از اعمال فشارها و تهدیدها، خود را ناچار از موضعگیری و مخالفت با حاکمان و یا مهاجرت به دیگر سرزمینها میدیدند. مهاجرت حسین بن علی بن ابیطالب7 از مدینه به سمت کوفه در سال 61 هـ ، قیام محمّد حنفیه در سال 81 هـ ، قیام زید در سال 120 هـ ، قیام یحی بن زید و محمّد بن عبدالله در سال 125 هـ ، قیام قاسم الرسی در یمن سال 288 هـ ، قیام اسماعیلیه و ظهور دولت فاطمی در سال 276 در مصر، قیامهای علویان در سال 251 هـ در کوفه (حسین بن محمّد بن حمزة بن عبدالله بن الحسین بن زین العابدین)، و قیام یوسف ابن اسماعیل العلوی در مکه در سال 252 و دهها قیام دیگر نشان از نارضایتی علویان از شرایط جاری و انگیزههای مهاجرت آنان به دیگر مناطق دارد. (نیازمند، 1383، صص 23-43)
با توجه به اهمیت نقش احمد بن عیسی المهاجر و خاندان وی در بحث سادات در آسیای جنوب شرقی، تأکید ما در این بخش از مقاله بر علل و انگیزههای مهاجرت و همچنین گرایشهای مذهبی و فکری وی و فرزندان اوست. شاید عمدهترین کتابی که به جزئیات مربوط به تاریخ و همچنین تفکرات احمد مهاجر پرداخته کتاب الامام المهاجر، ماله لنسبه وللائمّة من اسلافه من الفضائل و الماثر(شهاب، 1980، صص43-52) باشد. نویسندة این کتاب با وجود گرایشهای مذهبی که به اهلسنت دارد، جزئیات تفصیلی مهمی را با استناد به منابع تاریخی در خصوص زندگی و احوالات احمد مهاجر نقل کرده است. تاریخ تولد احمد مهاجر مربوط به سالهای 241 یا 261 هجری است. وی در شهر بصره، که در آن روزگار مرکز علمی و تجاری و همچنین حضور جریانهای عرفانی و صوفیانه بود، متولد گردید. در اینکه انگیزة اصلی مهاجرت پدرش عیسی از مدینه به بصره چه بوده است ادلّة قطعی وجود ندارد؛ ولی اوضاع سیاسی مدینه در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم، که خلفای عبّاسی پس از دورهای کوتاه مماشات با آل علی7 به رفتارهای خشونتآمیز و اعمال فشار بر علیه آنان روی آورده بودند، و همچنین نابسامانی اوضاع در حجاز و بخشهایی از عراق در آن روزگار، بر این جابهجایی بیتأثیر نبوده است. (شهاب, 1400 ق، صص26-62 / طبری، ج9، ص229)
حرکت اصلی عمدهای که در تاریخ اسلام در آسیای جنوب شرقی حایز اهمیت است، مهاجرت احمد مهاجر از بصره به حضرموت است. شورش و سلطة زنج و قرامطه بر بصره، که بندر اصلی تجارت خارجی خلیفة وقت عبّاسی محسوب میگردید، وی را، که از تجّار و علمای سرشناس بصره به شمار میآمد، بر آن داشت تا همراه خانوادهاش در سال 317 هـ، یعنی در عهد خلیفة عبّاسی المقتدر بالله، بصره را ابتدا به سمت مدینه و مکّه و سپس به سمت حضرموت یمن ترک کند و در منطقة «حسیسه» واقع بین تریم و سیون سکنا گزیند. مسعودی و طبری نیز به بخشی از این اتفاقات اشاره کردهاند.
احمد مهاجر به عنوان عالم برجستة دینی، که مورد توجه و علاقه مردم این منطقه نیز قرار گرفته بود، تا پایان عمر خود، در حضرموت سکونت داشت و در سال 345 هـ یا 924 م به رحمت ایزدی پیوست.
عیسی بن محمّد بن علی العریضی دارای چهار فرزند به نامهای زید، یحیی، احمد المهاجر، الحسین و الحسن بود. یکی از فرزندان عیسی به نام الحسن به ایران مهاجرت کرد. نوادگان او در اصفهان، شیراز و قم پراکندهاند. احمد مهاجر نیز خود داری چهار فرزند پسر به نامهای علی، الحسین، عبدالله و محمّد بود که علی به رمله و الحسین به نیشابور در ایران مهاجرت نمود؛ عبدالله همراه پدر در حضرموت و محمّد دیگر پسرش نیز در بصره ماند. مهاجرت نوادگان احمد مهاجر به دیگر سرزمینها از جمله هند، آفریقا و آسیای جنوب شرقی مربوط به فرزندان عبدالله (383) است. وی دارای سه فرزند به نامهای اسماعیل، جدید و علوی بود که سلسلة علویان آسیای جنوب شرقی از اوست. بهنظر میرسد عمدهترین علت و انگیزة مهاجرت نوادگان احمد مهاجر به دیگر سرزمینها، تبلیغ و تجارت بوده است؛ زیرا به دلیل اقبال مردم حضرموت و جایگاه آنان در این منطقه، اجباری بهکوچ کردن به سایر مناطق برایشان وجود نداشته است. (شهاب، 1980، ص5-14)
نکتة مبهم تاریخی پاسخ قطعی به زمان دقیق مهاجرت نوادگان احمد مهاجر به آسیای جنوب شرقی است. آنچه مستندات فراوانی بر آن دلالت دارد مربوط به اوایل قرن نهم هجری به بعد است؛ (همان) یعنی دورهای که اسلام توسط سادات، از جمله اولیای نه گانه، که عمدتاً از سادات بودند، در بخشهای وسیعی از جاوه وسوماترا گسترش یافته بود، و حال آنکه علوی بن عبدالله بن احمد المهاجر مربوط به اوایل قرن چهارم هجری است.
شاید بتوان در پاسخ به این ابهام تاریخی اینگونه پاسخ داد که اولاً حضور اولیة فرزندان علوی به آسیای جنوب شرقی دایمی نبود و آنان در مسیرهای فعالیتهای تجاری خود، به صورت ترددی و موقت به این منطقه رفت وآمد داشتند و انتخاب این منطقه به عنوان سکونتگاه در دورههای بعد اتفاق افتاده است. نکتة دیگر اینکه مقصد اوّلی و اصلی آنان شبه قارة هند بوده و همانگونه که برخی منابع و مستندات تاریخی - که در بخش بعد بدان اشاره خواهیم کرد - بدان اذعان دارد، سادات پس از اقامت در ایران و هند، در ادامة مسیر خود و با هدف تجارت و تبلیغ راهی چین و مجمع الجزایر مالایا شدند و به مرور زمان، در آن سکونت گزیدند، و این نقل و انتقال سالیان درازی نیز به طول انجامید. آنچه که مسلّم است اینکه نقش اولیای سادات به عنوان داعیان اولیة اسلام، بهویژه در جاوه، قطعی است و هفت تن از اولیای نهگانة اندونزی که اسلام را وارد این منطقه کردند، از سادات هستند. هر چند ورود اسلام به جزیرة سوماترا به سبب تأثیر پذیری بیشتر آن از هند، کمی متفاوت از جاوه است، ولی در بیشتر منابع مربوط به معرفی تاریخ ورود و گسترش اسلام به مجمع الجزایر ملایو، از جمله ملاکا، سوماترا، جاوه، برونئی و فیلیپین، نام عربهای سید در فهرست اصلی داعیان و مبلّغان اسلام در این مناطق به شمار میآید. (شهاب، 1980، ص121)
بررسی گرایشهای فکری و مذهبی سادات:اکنون قریب چهارمیلیون تن از سادات در کشورهای آسیای جنوب شرقی ساکن هستند که عمدتاً پیرو مذهب شافعیاند و اقلیتی نیز از مذهب شیعی پیروی میکنند. پاسخ به این پرسش که آیا احمدبن عیسی المهاجر و سه نسل از فرزندان او و همچنین اولین گروه از اعراب حضرموت و سادات شافعی بودهاند و یا شیعی، نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است. در این خصوص، فرضیهها و دیدگاههای مختلفی وجود دارد:
برخی بر این باورند که مذهب امام احمد مهاجر همانند مذهب پدر و جدّش امام جعفر صادق7، امامیه بود. (همان، ص98) این گروه در استدلال خود بر این باورند که احمد مهاجر و فرزندانش همانند پدرانش، پیرو مذهب جدّشان علی العریضی و او نیز تابع مذهب پدرش جعفر صادق7 و برادرش موسی کاظم7 و برادرزادگانش علی بن موسی الرضا7 و محمّد جواد7 بودند و تاریخ دلالتی بر تغییر مذهبی آنان ارائه نداده است. دلیل دیگر بر امامیه بودن احمد مهاجر و پدرش عیسی اینکه هر دو از محدثان شیعی بودند. گروه دیگر بر این باورند که آنها صرفا در فقه تابع امام شافعی بوده و از لحاظ اعتقادی و کلامی شیعه بودهاند.
دستهای دیگر نیز با استناد به شیوع مذهب شافعی در حضرموت و مناطق هند، افریقا و جزیره مالایو و اندونزی، یعنی مناطقی که سادات حضرموت در آن زندگی کرده و یا در معرفی و گسترش اسلام در آن مناطق نقش داشتهاند، بر این باورند که مذهب سادات حضرموت، که منشأ پیدایش اسلام در این مناطق بودند نیز شافعی بوده است. (شهاب، 1980، ص124) به نظر میرسد برای تبیین صحیح این موضوع، پاسخ به چند پرسش ضروری است:
اولاً با توجه به اینکه جدّ سادات حضرمی، یعنی امام جعفر صادق7، بنیانگذار مذهب جعفری بوده، این تغییر مذهب در چه دورهای و چه نسلی و به چه سپس صورت گرفته است؟
ثانیاً، یکی از علل اصلی مهاجرت سادات به سایر مناطق، فشارهای ناشی از اختلافات مذهبی سادات با حاکمان سنّی مذهب عبّاسی بوده است، در صورتی که احمد مهاجر و فرزندانش از اهلسنّت و جماعت بودند، پس به چه سببی خود را ناچار از مهاجرت از مدینه به بصره و سپس به یمن و دیگر مناطق دیدند؟
بهنظر میرسد برای توجیه منطقی این پرسشها، اینگونه بتوان پاسخ داد که اولاً، تغییر مذهب در اعراب سید حضرمی مربوط به نسلهای بعدی است و این امر عموماً از قرن چهارم هجری به بعد اتفاق افتاده است. (Jacobsen, 2009, p. 19-32) ثانیاً، دستهبندیهای مذهبی در آن دوره برخلاف روزگار ما، چندان جدّی نبوده است؛ زیرا هرچند ظهور مکاتب فقهی مربوط به اواخر قرن دوم و نیمة اول قرن سوم هجری بوده، ولی چندین قرن به طول انجامید تا مرزبندیهای مشخصی میان مذاهب اسلامی شکل گیرد و دستهبندی موجود کنونی میان مذاهب شیعه و سنّی پدیدار گردد. به استناد تاریخ، در اوایل ظهور مکاتب و مدارس فقهی، مرزبندیها و تمایزهای جدّی میان آنان وجود نداشت و ائمّه و بنیانگذاران مذاهب فقهی با یکدیگر در تعامل بودند و دادوستد فکری داشتند. (اسد حیدر، 1422، ج1، صص53-65-453) مسلمانان نیز از ائمّة مذاهب به عنوان فقیهان برجستة زمان خود پیروی میکردند و نه به عنوان مراجع کلامی و اعتقادی. این موضوع در خصوص شیعیان زیدیه در یمن نیز صادق است؛ زیرا آنان هرچند از لحاظ اعتقادی و کلامی شیعه هستند، ولی از فقه اهلسنّت پیروی میکنند. از این رو، همانگونه که امام شافعی و امام احمد حنبل مدافع اهلبیت پیامبر9 بودند و در دفاع از آنان خشم وآزار حاکمان وقت را تحمّل کردند، سادات نیز از این فقیهان بزرگ، که به نوعی شاگردان جدّشان امام جعفر صادق7 محسوب میگردید، پیروی میکردند.
شاید فرض دیگری را نیز بتوان تصور کرد و آن اینکه آنچه توسط اعراب سادات در نخستین بار به مردمان این منطقه معرفی گردید اصل اسلام بود با گرایشهای صوفیانه، بدون ملاحظات مذهبی و فقهی خاص آن، و شکلگیری هویّت مذهبی اسلام در این منطقه در قالب مذهب شافعی در مرحلة بعدی پس از ورود اسلام رخ داده است، نه در دورة اول ظهور و نشر اسلام.
2. بررسی نقش عامل شیعی در نظریة منشأ هندی
نقش هند در دورههای گوناگون فرهنگ و تمدن در مناطق گوناگون آسیای جنوب شرقی، حایز اهمیت است. اسکان گروههای مهاجر هندی به منطقة آسیای جنوب شرقی و همچنین نقش و تأثیر هند در سلسلههای پادشاهی مربوط به سری ویجا و ماجاپاهیت، بهویژه در سرزمینهای ملایو، از قرنها قبل از میلاد تا قرن 16 میلادی ادامه داشته و همواره این منطقه متأثر از جریانهای فرهنگی و مذهبی هند بوده است. به سبب آثار گستردة مربوط به هندِ دورة اسلامی در فرهنگ و تمدن اسلامی سرزمینهای مالایو، تایلند، فیلیپین و دیگر نواحی، یکی دیگر از فرضیههای قوی در خصوص منشأ ورود و گسترش اسلام در این منطقه، مربوط به فرضیة هندی بودن این منشأ است. (یوسف، 2004، صص 24-26)
هرچند شروع علاقة مردم هند به تشیّع از زمان حکّام ناحیة غور بود که در جریان قیام ابومسلم خراسانی با انگیزة دفاع از اهل بیت: از وی حمایت کردند، اما توسعه تشیّع در شبه قارة هند را باید به مهاجرت گروههای شیعة زیدیه مربوط دانست که در اواخر قرن دوم هجری، به همراه فرزند نفس زکیه (محمّد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب7) به اطراف سند رفتند و سپس اسماعیلیان که در اواخر قرن سوم هجری به این منطقه مهاجرت کردند. همچنین از قرن هفتم به بعد، یکی از عوامل رشد گرایشها و آموزههای تشیّع در شبه قارة هند و شرق آسیا را باید پیدایش فرقههای صوفیه، از جمله سهروردیه، چشتیه و قادریه دانست. فرقههای صوفیه، که عشق و محبت خاصی به اهلبیت پیامبر9 داشتند، هرچند دارای گرایشهای سنّی نیز بودند، ولی امامان شیعه را به عنوان سرسلسلههای خود میپذیرفتند. حاکمان مغول، که بر بخشهای وسیعی از هند حاکم بودند، بعضاً سنّی و برخی نیز شیعه بودند. از این رو، نقش شیعیان هند در معرفی تشیّع به مردمان شمال و شرق آفریقا، آسیای جنوب شرقی و برخی مناطق دیگر حایز اهمیت است. (یاری، 1388، صص 229-235)
سه عنصر «تصوف»، «زبان فارسی» و «آموزههای فرهنگی شیعه»، سوغات تاجران و مبلّغان مسلمان هندی به ساکنان منطقة آسیای جنوب شرقی، از جمله برمه، تایلند و اندونزی بود. از این رو، اهمیت نقش تشیّع در منشأ هندی ورود و گسترش اسلام به آسیای جنوب شرقی از چند منظر قابل بررسی است:
اول. اسلام در آسیای جنوب شرقی در بستر عرفانی و معنوی بودیسم و هندوئیسم شکل گرفت و از سوی ساکنان این منطقه پذیرفته شد. از این رو، جریان اسلام صوفیانه در منشأ هندی بیش از سایر فرضیهها، یعنی عربی، چینی و ایرانی میتوانست مقبول ساکنان این منطقه قرار گیرد و بر آنان تأثیرگذار باشد. Alwi, 2009, p. 56-59))
دوم. تصوف رایج در منطقة آسیای جنوب شرقی، که عمدتاً متأثر از نظریه شیعی همانند «نور محمّد» و «وحدت وجود» است، از دروازههای هند وارد آسیای جنوب شرقی شده است. این فرایند از قرن 13 میلادی، که بخشهای وسیعی از هند تحت سلطة سلاطین مسلمان قرار داشت، سرعت بیشتری به خود گرفت و تجّار مسلمان هندی همراه با صوفیان مسلمان اسلام را، که با سنّتهای عرفانی و صوفیانة هندی نیز آمیخته شده بود، به مردمان این منطقه معرفی کردند. دو جریان اصلی صوفیانة «وجودیه» قرن 17، یعنی حمزه فنصوری و الرانیری (که خود از سادات حضرموت ساکن هند نیز بود)، هر دو متأثر از هند بوده و نفوذ تفکر شیعی در تفکر صوفیانة حمزه فنصوری و آثار وی را نمیتوان نادیده گرفت.
al-Attas, 1967, p. 42-51))
سوم. با توجه به نقش حایز اهمیت ایران در معرفی و گسترش اسلام در شبه قارة هند، میتوان گفت: بسیاری از آموزههای مذهبی و فرهنگی شیعی از ایران و سپس از مسیر هند وارد آسیای جنوب شرقی شده است. سنّتهای مربوط به محرّم در اندونزی، برمه، تایلند و فیلیپین، ادبیات عرفانی و شیعی همانند حکایت محمّد حنفیه و دیگر آثار ادبی کلاسیک ملایو حکایت از نقش واسطهگری هند در معرفی برخی آموزههای شیعی در منطقه دارد. دلالت قطعی بر اینکه آیا شیعیان اسماعیلی هند نیز در ورود و گسترش اسلام در این منطقه نقش داشتهاند یا خیر، وجود ندارد، ولی مستندات تاریخی یادآور میشود که در قرن سیزده میلادی، شیعیان در خانوادة سلطنتی پراک، که اولین سلاطین مسلمان در شمال شرقی سوماترا محسوب میگردید، حضور داشتند. نظام حکومتی پادشاهان و سلاطین «آچه»، برگرفته از نظام ایرانی سلاطین شیعة مغول در هند بود. بسیاری از واژههای فارسی رایج در زبان مالایی و تایلندی نیز از طریق هند وارد منطقة جنوب شرق آسیا شده است.
Hooker, 2006, Pp.102-123))
چهارم. اینکه در منشأ عربی، ایرانی و چینی نیز نقش هند به عنوان مسیر گذرگاه داعیان و مبلّغان اولیة اسلام حایز اهمیت است. مستندات بسیاری بر این امر دلالت
دارد که سادات حضرموت پس از مهاجرت به هند و توقف در آن، در ادامة مسیر، به آسیای جنوب شرقی مهاجرت کردند. وجود سلسلههای سادات حضرموت و همچنین شعبههای سادات «عظمت خانیه» در هند و اندونزی شاهد بر این ادعاست. همچنین طی قرون 15 و16 میلادی مبلّغان و تاجران ایرانی، که اسلام را به مردمان سرزمین سیام و برمه معرفی کردند، از ایرانیان ساکن هند بودند که به قصد تجارت و تبلیغ وارد کشورهای منطقه، از جمله تایلند، برمه و اندونزی (ر.ک. ربانی، 1386، ش26/ همو، 1387، ص8) (Engseng, 2006, P.43) شدند. ظاهراً عمده حوزة تأثیرگذاری فرهنگی و مذهبی هند دورة اسلامی بر منطقة مالایو مربوط به کلکده و گجرات بوده که در آن، هم مذهب شافعی و هم شیعه رواج داشته است. «مغول شیعه» واژة شناخته شدهای است که در برمه به مسلمانان شیعه در رانگون و مندلی اطلاق میگردد. مسجد «مغول شیعه» در پایتخت برمه، که یکی از قدیمیترین مساجد این کشور به شمار میرود، مربوط به شیعیان هندی - ایرانی ساکن برمه است که از قرن 18 میلادی به بعد، راهی این کشور شدند. واژة «مغول» برگرفته از سلاطین شیعه مذهب مغول در هند است. (نک. ربّانی، 1386، ش26)
پروفسور شریکه، محقق هلندی، در کتاب خود راجع به تحوّلات اجتماعی در اندونزی، با استناد به سفرنامة ابن بطوطه، یادآور میشود که در نیمة سدة هشتم هجری، کامبی شهر عمدة گجرات هند بود و در آن مساجد و بناهای بلند و همچنین رونق تجاری بسیاری وجود داشت. وی اضافه میکند که قرن سیزدهم میلادی آغاز شیوع اسلام در گجرات بود و شهر احمد آباد مرکز مهم بازرگانان مسلمان و دانشمندان مسلمان اسلامی و ایرانی به شمار میآمد و اسلام از شهر سورت از راه جنوب هند به سوماترا و جاوه معرفی شده است. Marcinkoweski, 2000, p.88))
3. بررسی نقش عامل شیعی در نظریة منشأ ایرانی
تأثیر و نقش ایرانیان در معرفی و گسترش اسلام در جنوب شرق آسیا و دیگر کشورهای جهان، صرفاً از مجرای اسلام شیعی نبوده است. برخلاف تصور برخی که همواره شیعه را با ایران و عرب را با سنّی مترادف میدانند، خاستگاه اصلی ظهور تشیّع در میان عربها بوده و ایرانیان برخلاف آنکه در تأسیس مذاهب اهلسنّت نقش اساسی بر عهده داشتند[1] پس از پذیرش آگاهانة مذهب تشیّع، در گسترش و توسعة آن نقش برجستهای برعهده گرفتند. ایرانیان تا قبل از ظهور صفویه، غالباً سنّی بودند و دامنة نفوذ شیعه در ایران تا پیش از آن منحصر به برخی مناطق همانند قم، سبزوار، کاشان و مازندران بود. حکومتهای طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و حتی خوارزمشاهیان، صرفنظر از مواضع سیاسی و حزبی، عمدتاً بر تسنّن اصرار داشتند. در دورة حکومت آل بویه، که در فاصلهای بیش از یکصد سال حکومت کردند، گرایشهای شیعی در ایران و عراق توسعه یافت. سقوط بغداد به دست مغولان در سال 657ق پایان خلافت بغداد را اعلام کرد. از آن پس، در قرن هفتم، هشتم و نهم، شیعه در ایران گسترش یافت و با ظهور صفویه، به صورت مذهب رسمی در ایران در آمد. (کاشانی، 1392، صص121-136) عقلگرایی و عدالتخواهی موجود در مذهب شیعه و همچنین رفتارهای خشونتآمیز اعراب نسبت به ایرانیان، در کنار گرایش و محبت ویژة ایرانیان به فرزندان علی بن ابیطالب7 و اهلبیت پیامبر9 را از جمله علل توجه و علاقة ایرانیان به مذهب شیعه میتوان برشمرد. حمدالله مستوفی، که قریب یک قرن قبل از صفویه در ایران میزیست، در کتاب نزهةالقلوب در خصوص عقاید مذهبی رایج در ایران زمان خود مینویسد: در اصفهان، همه سنّی شافعی مذهبند. شهرری ابتدا پیرو تسنن بود که پس از پیروزی عبّاسیان کاهش یافت و در قرن پنجم، مذهب شیعه در آن ناحیه گسترش یافت. تهران از ابتدا با تشیّع زیدی آشنایی داشت و مردم قزوین در قرن هفتم سنّی شافعی و تعدادی نیز سنّی حنفی بودند. دیلمان و مازندران تا ظهور حسن بن زید علوی بودند و در قرن هشتم به شیعة زیدی و شیعة اسماعیلی پیوستند. قم و کاشان جزو اولین و قدیمیترین مراکز شیعی در ایران به شمار میآمد. (مستوفی، 1364، ص67، 71 و 77)
نکتة قابل توجه اینکه «مذهب شافعی»، «مذهب شیعی» و «تصوّف» سه جریان رایج فکری و مذهبی طی قرون دوم تا هشتم هجری در ایران بودند. اهمیت کارکرد این سه جریان از آنروست که میتواند ما را در یافتن پاسخ به برخی پرسشهای تاریخی در خصوص سهم و نقش ایرانیان در معرفی اسلام به دیگر جوامع، از جمله شرق آسیا از طریق یافتن شباهتها و سنخیت مذهبی و فرهنگی موجود در ایران و مناطقی که ایرانیان در آن رفت و آمد داشتند کمک کند.
همانگونه که اشاره شد، تصوّف یکی از عوامل شیوع تشیّع در جهان، به ویژه در ایران بوده است. در قیام شاه اسماعیل صفوی و پیروزی وی و همچنین گسترش تشیّع در ایران، تصوف نقش مهمی بر عهده داشت. صوفیه تا پیش از ابوحامد غزالی (قرن ششم هجری)، دارای فرقهبندی مشخصی نبود، بلکه در قالب گروههای کوچک، دور یک استاد، پیر یا مرشد جمع میشدند. با ظهور عبدالقادر گیلانی (550 ق)، که یک واعظ حنبلی در بغداد بود، شاگردانش توانستند فرقة بزرگ «قادریه» را تأسیس کنند. نکتة قابل توجه دیگر اینکه تصوف را میتوان پل ارتباطی شیعه وسنّی خواند؛ زیرا بیشتر فرقههای صوفیة اهلسنّت سلسله خود را به یکی از امامان شیعه، به ویژه علی بن ابیطالب7 میرسانند و آموزههای مشترک مذهبی فراوانی نیز بین شیعه و صوفیه وجود دارد.
ایرانیان به دلایل گوناگونی در گسترش اسلام در جهان، نقش چشمگیری ایفا کردند که از آنجمله، میتوان به نقش مهم ایران در تجارت بینالملل در دورههای گوناگون تاریخی گذشته، سهم وجایگاه ایرانیان در پیریزی تمدن اسلامی و علوم گوناگون، واسطهگری ایران در معرفی اسلام به سرزمینهای مجاور و همچنین قدرت تأثیرگذاری سیاسی و فرهنگی ایران بر جهان اسلام اشاره کرد. بنا بر روایات تاریخی، سابقة حضور ایرانیان در منطقة آسیای جنوب شرقی به دوران امپراتوری هخامنشی، یعنی به زمان سلطنت داریوش اول، که فاتح بخشهای مهمی از هندوستان غربی و سرحدات چین بود، برمی گردد. در دورههای گوناگون تاریخی قبل و بعد از اسلام، ایرانیها در مسیر تجاری و بازرگانی خود به چین، که از دو مسیر خشکی و دریا صورت میگرفت، با جوامعی که در مسیر کاروانهای تجاری قرار داشتند، در ارتباط بودند. پس از ظهور اسلام، مراودات تجاری میان ایرانیان با مردم این نواحی گسترش یافت و موجب گسترش اسلام در میان مردم این منطقه گشت.
شواهد و قراین تاریخی بسیاری بر حضور و تأثیرگذاری ایرانیان در منطقة آسیای جنوب شرقی دلالت دارد، هرچند عمده منابع تاریخی مربوط به حضور ایرانیان در شرق و جنوب شرق آسیا مربوط به قرن شانزده میلادی به بعد است، ولی در گزارش و سفرنامههای مارکوپولو و ابن بطوطه به وضوح به حضور ایرانیان در دربارهای سلاطین چین و اندونزی اشاره شده است. ابن بطوطه، که در سالهای 1341-1345میلادی از جزیرة سوماترا دیدن کرده است، اسامی جمعی از ایرانیان را که در این جزیره ساکن بودند، نام میبرد. این جهانگرد مغربی یادآور میشود که بهروز جانشین بالاترین مقام بندر، که یک ایرانی بود، طی نامهای به سلطان، خبر ورود مرا به او اطلاع داد. امیرالدوله (دولتشاه) امر به استقبال من کرد و قاضی شریفالدین امیر سید شیرازی و تاجالدین اصفهانی و برخی دیگر از علما را به استقبال من فرستاد. عمر امین حسین، محقق اندونزیایی، در خصوص نقش و نفوذ ایرانیان در اندونزی معتقد است: قومی به نام «لیرن» وجود دارد که در منطقهای واقع در شهر »گیری» زندگی میکنند. وی معتقد است: این قوم اصالتاً از قوم لر ایرانی هستند. (اقبال، 1385، ص8 - 13)
پروفسور عرفی، دیگر مورّخ اندونزیایی، نیز ضمن برشمردن برخی از گروههای ایرانی الاصل همانند شبانکاره فاشرف، ضیاءالدین الرومی و لامبری، که در قرون دهم و یازدهم میلادی در شمال شرقی سوماترا زندگی میکردند، بر این باور است که علاوه بر قوم لر و کرد، که ایرانی بوده و در منطقة جاوه شرقی و پاسای سوماترا زندگی میکردند، قومی نیز به نام «شیعه» که در دورة حکومت شیعی آل بویه، یعنی حوالی 351هـ/ 969م به اندونزی مهاجرت کرده بودند، در نواحی مرکزی سوماترا ساکن شدند و دهکدهای به نام «سیاک» بنا نهادند که بعدها به «سیاک سری» شهرت یافت. (اقبال، 1384، صص16-18)
یکی از قدیمیترین آثار تاریخی، که از آن به عنوان سند تاریخی پیشینة اسلام در اندونزی یاد میشود، سنگ قبر مربوط به «فاطمه بنت میمون» و همچنین یکی از اولیای نهگانة جاوه، یعنی ملک ابراهیم (م822 هـ) است. دکتر آگوست سونیوتو، نویسندة اطلسولیسونگو، در خصوص ارتباط فاطمه بنت میمون با قوم ایرانی لر و همچنین ایرانی بودن ملک ابراهیم، به تفصیل سخن گفته است. (سون یوتو، 2013، مدخل «ملک ابراهیم») همچنین مزار «حسین خیرالامیر علی استرآبادی» (م733هـ) و مزار «سید عمادالدین حسین فارسی» (م824هـ) مقبرة «حسام الدین امین» (م823) در سوماترا، از دیگر مستندات تاریخی پیشینة حضور ایرانیان در مجمع الجزایر مالایو به شمار میرود. (مازندرانی، 1345، ص14)
نشانههای بسیاری از مشارکت تاریخی ایرانیان در شکلگیری فرهنگ و تمدن اسلامی در آسیای جنوب شرقی وجود دارد. این نشانهها به گونهای است که امروزه نیز پس از گذشت قرنها، هنوز باقی مانده است. ورود کاوانهای تجاری دریایی ایران به منطقه، که در قرن هفتم میلادی گسترش یافته بود، توانست فرصت معرفی افکار و اندیشههای تجّار و مبلّغان ایرانی را، که در قالب دو گرایش مذهبی شافعی و شیعی و همچنین گرایشهای صوفیانه شکل گرفته بود، فراهم آورد.
از آن رو که موضوع بحث سهم و نقش عامل شیعه در ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی است، در این بخش صرفاً به نقش ایرانیها در معرفی آموزههای شیعی در این منطقه اشاره میشود. در خصوص مولانا ملک ابراهیم، که اولین شخص از اولیای نه گانه، یعنی اولین داعی و مبلّغ اسلام در منطقه بود، را خود و فرزندانش در ورود و گسترش اسلام در جاوه نقش چشمگیری ایفا نمودند، تفاسیر گوناگونی ارائه شده است. برخی وی را «مولانا مغربی» خوانده (سون یوتو، 2013، مدخل «ملک ابراهیم») و برخی دیگر از وی به عنوان «مولانا ملک ابراهیم سمرقندی» و برخی دیگر نیز «ملک ابراهیم کاشانی» یاد کردهاند. (Sunyoto, 2012, pp.53-75) آنچه که محرز است اینکه وی اصالتاً از سادات حضرموت و از شاخة فرزندان احمد مهاجر است که به ایران مهاجرت کردهاند. (سون یوتو، 2013، مدخل «ملک ابراهیم») قدر مسلّم اینکه وی را چه ساکن کاشان بدانیم که منطقهای شیعهنشین در ناحیة مرکزی ایران بوده و یا سمرقند که متعلّق به ایران و مرکز فرهنگی و علمی خراسان به شمار میرفته است، او یک ایرانی عرب تبار به شمار میرود که احتمالاً از مسیر هند وارد اندونزی شده است. اگر فرض را برآن بگذاریم که وی شیعه مذهب نبوده، ولی مسلّماً به سبب گرایشهای عرفانی، وابستگی نژادی و فامیلی به امامان شیعه و همچنین آموزههایی که امروزه از اولیای نهگانه در قالب برخی سنّتهای مذهبی و فرهنگی برجای مانده است، باید وی را بسیار متأثر از شیعه دانست. (اقبال، 1384، ص9-13) دلیل واضح موجود بر نقش ایرانیان در معرفی و ترویج آموزههای شیعی، آیینها و سنّتهای فرهنگی متأثر از ایران در مجمع الجزایر ملایو است. تعیین دقیق اینکه این آیینها و سنّتهای فرهنگی و مذهبی شیعه مستقیماً توسط ایرانیانی که در دربار سلاطین منطقه بودند و یا به عنوان جوامع مهاجر ساکن در منطقه حضور داشتند معرفی و ترویج شده و یا اینکه - همانگونه که اشاره گردید - توسط مسلمانان هندی وارد این منطقه شده است، جای بحث و بررسی بیشتر دارد. قدر مسلّم اینکه اولاً، بر فرض قبول نقش واسطهگری هند، ریشة اصلی این سنّتها ایران بوده است. ثانیاً، شواهد متقنی نیز مبنی بر حضور مستقیم ایرانیان در این منطقه وجود دارد. از این رو، نشانههای بسیاری را امروزه میتوان بر مشارکت وسهم تاریخی ایرانیان در شکلگیری کیان فرهنگی و اسلامی مردمان منطقة آسیای جنوب شرقی برشمرد. در دورة حکمرانی پادشاهان اسلامی بر جزایر جاوه و سوماترا، برخی عقاید کلامی و عرفانی شیعی و ایرانی، که به نام «نور محمّد» و «وحدت وجود» مطرح بود، رواج یافت. عقاید صوفیان برجستة مالایی همانند حمزه فنصوری و سیتی چنار، مملوّ از تفکرات عارفانهای است که منشأ ایرانی و شیعی دارد.
پروفسور نقیب العطاس یادآور میشود که حمزه فنصوری با مهاجرت به شهر آیوتایا، پایتخت سیام، که در قرن 16 میلادی مرکز تجمّع ایرانیان بود، تعالیم عرفانی خود را در نزد ایرانیان مقیم این شهر فراگرفت و با زبان فارسی آشنا گردید. al-Attas, 1967, p. 42-51)) براساس برخی منابع تاریخی، پادشاه ملاکا به نام «سلطان علاءالدین رعایت شاه» تحتتأثیر عقاید شیعی و ایرانی بود. سنّتها و مراسمی که امروزه در کشورهای آسیای جنوب شرقی، از جمله اندونزی، تایلند، برمه، فیلیپین در خصوص دهة اول ماه محرم و روز عاشورا وجود دارد، متأثر از سنّتهای مذهبی شیعی ایرانی - هندی است که به احترام امام حسین7 و یارانش برپا میشود که در سال 61هـ در کربلا شهید شدند. Azra, 2009, p. 34))
نکتة جالب توجه اینکه قطعیترین شواهد موجود دربارة نقش عامل ایرانی در ورود و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی را میتوان در تایلند و برمه یافت. کلمه «پاسان» به معنای «پارس»، که در یک کتیبة سنگی مربوط به قرن هفتم میلادی در سیام به دست آمده، نشانة سابقة تجارت ایرانیان با مردم سیام است. یکی از مشهورترین ایرانیانی که وارد منطقة آسیای جنوب شرقی شده و نسل و نوادگان او هنوز برجای ماندهاند، شیخ احمد قمی و برادرش محمّد از تجار ایرانی است که در اواخر قرن شانزدهم میلادی وارد آیوتایا پایتخت سیام شدند. وی که به همراه جامعة ایرانی و بستگانش توانسته بود پستها و مناصب بالای حکومتی همانند ریاست گمرک، وزارت اقتصاد وتجارت، وزارت خارجه، و نایبالسطنه را بخود اختصاص دهد، بزرگترین اجتماع ایرانیان را در سیام شکل داد و وی و فرزندانش سالیان طولانی در پادشاهی سیام نقش حایز اهمیتی بر عهده داشتند. نکتة قابل توجه اینکه شیخ احمد قمی و دیگر ایرانیانی همچون محمّد استرابادی، و عبدالرزاق گیلانی، که منصب وزارت را نیز بر عهده داشتند، مربوط به عصر صفوی، یعنی دورة رواج تشیّع در ایران هستند. شیخ احمد قمی توانسته بود نهاد «شیخالاسلامی» را تأسیس کند و خود به عنوان اولین شیخالاسلام این مسئولیت را برعهده بگیرد. از مجموع 18 شیخالاسلامی که از قرن 16 تا کنون بر این منصب در تایلند تکیه زدهاند، 14 تن از آنان متعلّق به خاندان شیخ احمد قمی و ایرانیان شیعه مذهب بودهاند. کتاب سفینةسلیمانی، نوشتة محمّد ربیع بن محمّد ابراهیم، منشی هیأت دیپلماتیک ایرانی که از دربار شاه سلیمان صفوی عازم دربار نارای کبیر، پادشاه برجستة سیام شده بودند، که با ایفای نقش ایرانیان به قدرت رسیده بود، شرح مفصّلی از نقش و جایگاه برجستة ایرانیان در دربار سیام و دیگر کشورهای همجوار، از جمله اندونزی و برمه ارائه میدهد. (محمّد ربیع، 1378، ص118)
ایرانیها طی دو قرن 16 و 17 میلادی، یعنی قبل از حضور غربیها، نقش مهمی در دربار سیام بر عهده داشتند. هرچند ورود و گسترش اسلام در تایلند (سیام) از دو دروازة ورودی صورت گرفته و نواحی جنوبی این کشور یعنی سرزمین پتانی متأثر از موج مذهبی مربوط به مجمع الجزایر ملایو است، ولی ذکر این نکته ضروری است که علاوه بر شیخ احمد قمی و نوادگانش، که در پایتخت و نواحی مرکزی حضور داشتند، یکی از سلاطین برجستة منطقه پتانی در جنوب تایلند، یعنی سلطان سلیمان، ایرانی بود. نوادگان شیخ احمد قمی، که به خانواده «بوناک» و «چولا» شهرت دارند، اکنون نیز جزو خانوادههای ثروتمند و شناخته شدة تایلند به شمار میروند و در مناصب حکومتی نقش دارند. قدیمیترین مساجد در بانکوک و جنوب تایلند مربوط به ایرانیان بوده و مملوّ از آموزههای شیعی است. مراسم آیینی محرّم، که یکی از جاذبههای توریستی این کشور نیز به شمار میرود و با حضور پادشاهان و مقامات عالیرتبه اجرا میگردید، امروزه نیز محل توجه است و تا چندی پیش، پادشاه و شخص ملکه این مراسم را افتتاح میکردند. (سفارت،1384، صص 10-30)
در کشور برمه، که اسلام از قرن 15 میلادی تا اواخر قرن 18 متناوباً بر منطقة آراکان و دیگر بخشهای این سرزمین حاکمیت یافت، به سبب همجواریاش با شبه قاره، تحت تأثیر فرهنگ ایرانی و فارسی بود. تا پیش از سلطة بریتانیا، یعنی اوایل قرن 19، زبان فارسی زبان رسمی دربار آراکان بود. همچنین ایرانیان در دربار پادشاهان نواحی مرکزی دارای مسئولیتهای دولتی بودند. در پایتخت قدیمی برمه، یعنی «مندلی»، منطقهای به نام «منطقة ایرانیها» وجود داشت که اکنون نیز به همین نام شهرت دارد و برخی خانوادههای ایرانی الاصل نیز با نامهای ایرانی شیرازی، کاشانی، بهبهانی و اصفهانی در رانگون و مندلی وجود دارند. قدیمیترین مساجد در شهر رانگون و مندلی مربوط به شیعیان هندی - ایرانی است که با نامهای مسجد «شیعه مغول» و «پنجه مسجد» شهرت دارد. قبرستان قدیمی ایرانیان در شهر رانگون مملوّ از آثار و نامهای ایرانی است و هنوز هم نسل قدیمی ایرانیان در رانگون و مندلی به راحتی به زبان فارسی سخن میگویند. (ر.ک. ربّانی، 1388)
نکتة قابل توجه آمیختگی سنّتهای فرهنگی و مذهبی هندی ایرانی در میان شیعیان تایلند و برمه است. علت اصلی این آمیختگی آن است که بیشتر ایرانیهایی که به قصد تجارت به این کشورها سفر کردند و در آنجا اقامت گزیدند، ایرانیهایی بودند که در هند اقامت داشتند. به وضوح میتوان این تلفیق فرهنگی و مذهبی ایرانی - هندی در منطقه را در آیینهای مذهبی محرّم مشاهده کرد که در بین شیعیان تایلند و برمه رواج دارد.
Kongchana, 2005, P.17))
4. بررسی نقش عامل شیعی در فرضیة منشأ چینی
سرزمین چین از اقصای ترکستان تا کرانههای دریای چین، اگرچه به عنوان بخشی از سرزمینهای اسلامی شناخته نیست، اما همواره در طول 13 قرن گذشته، جمعیتی از مسلمانان را در خود جای داده و در تاریخ خود، به روشنی نقش عنصر اسلامی در تحوّلات کشور را بازنمایانده است. به سبب اهمیت چین در مناسبات تجاری و سیاسی و بینالمللی، این سرزمین در طول قرون متمادی گذشته، محل و مقصد تجاری بسیاری از بازرگانان و تجّاری بود که از سایر سرزمینها از دو مسیر خشکی و دریایی «جادة ابریشم» به دادوستدهای تجاری و فرهنگی با ساکنان این سرزمین میپرداختند. تجارت اعراب و ایرانیان با بنادر جنوبی چین، در سدههای نخست اسلامی نیز همچون گذشته بیوقفه ادامه داشته و همین امر زمینة پیدایش مهاجرنشینهای مسلمان در نواحی ساحلی جنوب و برخی نواحی دیگر را پدید آورد. سابقة ورود و معرفی اسلام به چین را به دورههای نخست هجری نسبت میدهند، هرچند اثبات افسانههای چینی مبنی بر اینکه سعد بن وقّاص - که مقبرهای نیز به نام او وجود دارد - و یا فردی به نام وهب ابوکبشه از خویشاوندان پیامبر9 اولین داعی و مبلّغ اسلام در چین بودهاند و همچنین اینکه انتساب اولین هیأت اسلامی اعزامی به چین را مربوط به دورة خلیفة سوم دانستهاند، نیازمند بررسی بیشتری است.
نکتة حایز اهمیت دربارة نقش چین در معرفی و گسترش اسلام در آسیای جنوب شرقی این است که بسیاری از منابع بر این موضوع تأکید دارند که بازرگانان و تجّار مسلمان عرب، ایرانی و هندی در مسیر مراودات بازرگانی و تجاری خود با چین و در میانة راه، در سرزمینهای مالایو و مناطق همجوار توقف کردهاند و با فراهم دیدن زمینهها و امکان اسکان و تجارت و تبلیغ به صورت موقت و دایم در آن سکونت کردهاند و به معرفی و ترویج اسلام پرداختند. بر اساس این فرض، اثبات این نظریه که آیا نخستین مبلّغان چینی از خود بومیان مسلمان چین بودند و یا مسلمانان مهاجر از دیگر سرزمینها که به قصد تجارت و یا تبلیغ راهی سرزمین چین شده بودند، چندان تبیین نشده است.
در خصوص نقش عامل شیعی در منشأ چینی، قراین متقن و اثبات شدهای وجود ندارد، هرچند ذکر این نکته ضروری است که شیعیان اسماعیلی در مناطق مرکزی آسیا و ترکستان نفوذ داشتند و همچنین سادات در معرفی و گسترش اسلام در چین مؤثر بودند. سید اجل شمس الدین، از سادات ایرانی که فرمانده یکی از کشتیهای بزرگ تجاری بود، توانست در قرن 8 هجری قمری حکومتی در جنوب غربی چین و یون نان تأسیس کند و سالیان درازی او و فرزندانش بر این نواحی حکومت کنند. همچنین برخی منابع بر توقف سادات حضرموت در برخی نواحی چین اشاره دارد و این نکته را یادآور میشوند که سادات حضرموت پیش از ورود به آسیای جنوب شرقی، در چین ساکن بودند. (لیان، 1385، ص34)
نتیجهگیری
پیشینة آشنایی مردم آسیای جنوب شرقی با تشیّع، قدیمی و تاریخی است و اگرچه مسلمانان آسیای جنوب شرقی عمدتاً بر مذهب شافعی هستند که مذهب غالب بر هند، ایران پیش از صفویه و همچنین یمن بوده، ولی مستندات و شواهدی از حضور و نقش تاریخی مذهب شیعه در ورود و گسترش اسلام به این منطقه وجود دارد و جریانهای تأثیرگذار در نشر اسلام، که از حضرموت یمن، هند و ایران وارد این منطقه شدهاند، برخی آموزههای مذهبی و فرهنگی شیعه را نیز با خود به ارمغان آوردهاند.
بر فرض اینکه اعراب و سادات حضرموت پیرو مذهب اهلسنّت بودهاند، ولی این حقیقت که آنان فرزندان امام جعفر صادق7 بنیانگذار مکتب جعفری و متأثر از این مکتب نیز بودهاند، غیر قابل انکار است.
تصوّف، که نقش اساسی در فرایند اسلامیسازی در آسیای جنوب شرقی ایفا نموده، متأثر از آموزههای صوفیانه شیعی است و بسیاری از سنّتهای فرهنگی و آثار ادبی و عرفانی مالایی بیش از آنکه با آراء و دیدگاههای صوفیان سنّی مذهب سازگار باشد، از آموزههای شیعی تأثیر پذیرفته است.
تعامل و سازگاری مذهبی میان شیعه و سنّی در منطقة آسیای جنوب شرقی به سبب محبت مردم این منطقه به خاندان اهل بیت پیامبر9 و همچنین آشنایی آنان با فرهنگ شیعی، از دیرباز وجود داشته و سابقة تعارضهای مذهبی شیعه و سنّی در این منطقه مربوط به دورة معاصر و در پی ظهور و رشد گرایشهای افراطی اسلامی در آن است.
[1]. علاوه بر امام ابوحنیفه که ایرانی بوده و امام حنبل که عرب ایرانی بود، اکثر بزرگان حدیث همانند نویسندگان صحاح سته و مفسرین، متکلمین و اهل حدیث اهلسنت از دیار ایران بودهاند.
مراجع
1. اقبال، حمد ظفر، «تأثیر زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی در زبان و ادبیات و فرهنگ اندونزی»، تهران، رسالة دکترای دانشگاه تهران، 1385.
2. جعفریان رسول، تاریخ تشیّع در ایران، قم، انصاریان، 1380.
3. حیدر اسد، الامام الصادق والمذاهب الاربعة، تهران، مکتبة الصدر، 1378.
4. یاری، سیاوش، تاریخ اسلام در هند، قم، نشر ادیان، 1388.
5. شهاب محمّد اسد، الشیعه فی اندونیسیا، اعداد م.م. النجفی، جاکارتا، موسسة الثقافه، 1426.
6. شهاب محمّد ضیاء، الامام المهاجر، السعودیه، دارالشروق للنشر و التوزیع والطباعه، 1980.
7. طاهری، محمود، سفرهای دریائی مسلمین در اقیانوس هند، مشهد، آستان قدس رضوی، 1380.
8. فون در، مهدن فردر، دو دنیای اسلام؛ روابط جنوب شرقی آسیا و خاورمیانه، ترجمة اسماعیل نیا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1388.
9. لیان جان سین، تاریخ روابط چین و ایران، ترجمة جان هون نین، تهران، پژوهشکده زبان وگویش، تهران، 1385.
10. مازندرانی، وحید، سرزمین هزار جزیره، تهران ، دهخدا، 1345.
11. مخول قیصر، ادب، الاسلام فی الشرق الاقصی، تعریب نبیل صبحی، بیروت، دارالعربیه للطباعه والنشر، 1966.
12. محمّد ربیع، بن محمّد ابراهیم، سفینة سلیمانی، تهران، دانشگاه تهران، به کوشش دکتر عباس فاروقی، 1378.
13. مرادی، رضا، اسلام در چین، مشهد، آستان قدس رضوی، 1382.
14. مصطفی شاکر، موسوعة دور العالم الاسلامی و رجالها، ج 3، بیروت، 1409.
15. جعفری، سیدحسین سیدمحمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیتاللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1392.
16. نوئر دلئار، نهضتهای نوین اسلامی اندونزی، ترجمه ایرج رزاقی و محمد حیدرپور، مشهد، آستان قدس رضوی، 1370.
17. نیازمند، رضا، شیعه در تاریخ، تهران، قلم نوین، 1383.
18. هوکر، ام بی، اسلام در جنوب شرق آسیا، ترجمة محمد حیدرپور، مشهد، آستان قدس رضوی، 1385.
منابع لاتین
1. Salim Arskal & Azra Azyumardi, 2003, Sharia and politics in modern Indonesia, Singapore, Institute of Southest Asian Studies,.
2. Jacobsen, Frode F, 2009, Hadrami Arabs in Present-day Indonesia, An Indonesia-Oriented group whit an Arab signature, London, Routledge Contemporary Southeast Asia Series,.
3. Ho, Engseng, 2010, the Graves of Tarim, Genealogy and Mobility across the Indian Ocean, California, World History Liberary.
4. Ricklefs, M.C, 2001, A History of Modern Indonesia since c.1200, third edition, Palgrave Macmilan, London.
5. Fealy, Gred & Hooker, Virginia,2006, Voices of Islam In Southest Asia, A Contemporary Sourcebook, Institute of Southest Asian Studies.
6. Drakely, Steven, 2005, The History of Indonesia, Greenwood publishing Group, London.
7. Federspiel Howard M, 2007, Islam and Muslims in Southest Asia, University of Hawaii Press Production.
8. Yusuf, Imtiyaz2004, Measuring the Effect of Iranian Mysticism on Southeast Asia, Thailand, Assumption University Bangkok.
9. Leonard, Andaya, 1999, Ayutthaya and the Persian and Indian Muslim Connection, Bangkok, Thammasat University.
10. Alwi, Shihab, 2009, Tasawwuf in Indonesia, Jakarta, Iiman..
11. Fealy, Gred & Hooker, Virginia, 2006, Voices of Islam In SouthestAsia, A Contemporary Sourcebook, Institute of Southest Asian Studies.
12. Al-Attas-Nagib, Sayed Muhammad, 1967, New Light on the Life of Hamza Fanshuri, Kualalampur..
13. Marcinkoweski, Mohammad Ismail, 2000, "Persian Religious and Cultural Influnces in Siam / Thailand and Maritime Southest Asia in Historical Perespective: Bangkok, Journal of the Siam Sociaty.
14. Azra, Azyumardi, 2009, Discourse on Sufism in the Malay-Indonesian World in the 17t and 18t Centuries, Jakarta, Uin.
Kongchana, Plubplung, 2005, A History of the Chula Raja Montri Position (Shikh ul–Islam), JCAS Symposhium.
نویسندگان
محمّدرضا بارانی* 1؛ محمّدعلی ربانی2
1دکترای تاریخ و عضو هیأت علمی دانشگاهالزهراء
2دانشجوی دکتری مطالعات تاریخ تشیّع دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی