چکیده
واژۀ «مجوس» فقط یک بار در قرآن به کار رفته (حج: 17) بیآنکه تعریف و توضیحی از آن آمده باشد و این موجب ابهام و اجمال و پیشکشیدن مسائلی از قبیل چیستی آیین مجوس و نیز کیستی پیامبر آنان شده است. روایات تفسیری قرآن کریم، که تالی تلو و مبیّن قرآن است و در منابع فریقین گرد آمده، غالباً در چنین مواقعی میتواند دستکم برخی ابهامات را برطرف، و به روشنشدن پاسخِ مسئله کمک کند. در این مقاله میکوشیم واژه یا اصطلاح «مجوس» را از منظر روایات تفسیری بررسی کنیم. روایات را در دو دسته روایات شیعه و اهل سنت گنجانیدهایم. پیامبر و کتاب مجوس، نسبت مجوس با زرتشتیان، ویژگیها و نحوۀ رفتار و تعامل مسلمانان با آنان و مسئلههایی نظیر آن، در این مقاله بررسی شده است.
اصل مقاله
مقدمه
همواره میان متدینان، بهخصوص مسلمانان، پرسشهایی درباره مجوس و مسائل مرتبط با آن مطرح بوده است؛ از جمله اینکه:
اصطلاح «مجوس» بر چه کسانی اطلاق میشود؟
آیا زرتشتیان همان مجوساند و زرتشت پیامبر مجوس است؟
اگر جواب منفی است، پیامبر مجوس کیست؟
آیا مجوسیان اهل کتاباند؟
واژۀ «مجوس» یک بار در قرآن مجید به کار رفته است. در آیه 17 سورۀ حج آمده است: «همانا آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودیاند و صابئان و نصارا و مجوس و کسانی که شرک ورزیدهاند، حتماً خدا روز قیامت میانشان داوری میکند؛ بیتردید خدا بر همه چیز گواه است».
این واژه از لحاظ مصداقی، مبهم و مجمل است و مفسران شیعه و سنی در تفسیر آن اقوال مختلفی دارند. قانون جزیه و اهل ذمه، که در صدر اسلام، هم در زمان حیات پیامبر اسلامn و هم پس از ایشان، زیر نظر حاکم اسلامی به اجرا در میآمد و شامل مجوسیان آن عصر هم میشد، مسلمانان را برانگیخت تا از پیامبر اکرمn و صحابه، تابعین، امامان شیعه و عالمان اهل سنت درباره مجوس بپرسند و همین سبب شده است احادیث متعددی در کتب حدیثی شیعه و سنی گرد آید که هر یک آگاهیهایی در خود دارد. به نظر میرسد تاکنون در تبیین واژۀ «مجوس»، کمتر از احادیث استفاده شده است. برخی از این احادیث در تحقیقات و تألیفات معاصر، حتی در تفسیر قرآن نیز به کار گرفته نشده است. در نظرگاه شیعه، معصومانA قرآن ناطق و یکی از ثقلیناند و سخنان صحابه نیز میتواند فضای عصر نزول را تا حدودی روشن کند و در تفسیر و تبیین قرآن به کار آید. علاوه بر این، حضور زرتشتیان در ایران و اطلاق «مجوس» بر آنان از سوی برخی مفسران، با توجه به قرائن و مستندات، از جمله نامۀ پیامبر اکرمn به کسری، پادشاه ایران،[1] موجب میشود در احادیث رسیده ذیل واژهٔ «مجوس» پژوهشهایی انجام گیرد تا حقیقت مطلب روشن شود.
مفهومشناسی الف. مجوس اقوال واژهشناسان درباره «مجوس» مختلف است. گروهی مجوس را واژهای عربی میدانند و معتقدند از مادهٔ «مَجَسَ» مشتق شده و اسم جمع و مفرد آن مجوسی است؛ مثل «یهود» و «یهودی» (نک.: فراهیدی، 1409: 6/60؛ صاحب، 1414: 7/19). البته راغب «مجوس» را از «جَوَس» میداند و مینویسد: «الْجَوْسُ[2] طلب ذلک الشیء باستقصاء والْمَجُوسُ معروفٌ» (راغب اصفهانی، 1412: 212). کسانی دیگر این واژه را فارسی و دخیل دانستهاند. صاحب معجم مقاییس اللغة مینویسد: «المیم والجیم والسین کلمة ما نعرف لها قیاساً و أظنها فارسیَّة» (ابنفارس، 1404: 5/298). احمد بن محمد فیومی نیز همین عقیده را دارد (نک.: فیومی، 1414: 564).
گروه دیگری از لغویان گفتهاند مجوس معرَّب «منجقوش»، «منجکوش» و «میخگوش» است (ازهری، 1421: 10/317؛ فیروزآبادی، 1415: 2/390؛ تهانوی، 1996: 2/1479). فرهنگنامهنویسان بر همین سخن رفتهاند. فرهنگنامۀ موضوعی قرآن میگوید واژۀ «مجوس» ایرانیالاصل است و آن را آرامیها با تغییر صوتی و حرفیِ مختصر به زبان عرب وارد کردهاند و معادل این واژه در فارسی باستان «مگوش»، «موغو»، «مگ» و در فارسی جدید «مُغ» است (خاتمی، 1384: ذیل واژهٔ «مجوس»). محمد معین نیز «مجوس» را معرّب کلمه پارسی «مگوش» یا «مگو» دانسته که به یونانی «ماگوس» و در فارسی جدید «مغ» است (معین، 1371: 6/1906).
علاوه بر بحثهای ریشهشناسی واژۀ «مجوس»، بحثهای مصداقی نیز درباره آن در گرفته است. برای نمونه، زبیدی معتقد است «مجوس بر وزن صبور، مردی خُردگوش است که واضع دین مجوس است» (زبیدی، 1414: 8/469)؛ و فخرالدین بن محمد طریحی مجوس را همانند یهود، عنوانی برای جمعیت و گروه خاصی دانسته است (طریحی، 1375: 4/105).
در روایتی گفتوگویی میان مفضّل و امام صادقA رخ داده که به ریشه زبان سریانی «مجوس» تصریح دارد. بنا بر این روایت، مفضل پرسیده است: چرا مجوس را مجوس میگویند؟ امام صادقA پاسخ دادهاند: «زیرا اینان در زبان سریانی خود را مجوسی نامیدهاند» (خصیبی، 1419: 394؛ حلی، 1421: 437؛ مجلسی، 1403: 53/5). سریانی از زبانهای قدیم است (بلاغی، 1386: 2/287). این روایت میتواند نشان از قدمت واژه یا ماده «مجوس» داشته باشد.
مستر هاکس، مجوس را کلدانی یا مُدی دانسته که مقصود از آن کاهنانی هستند که از نظر مقام کمتر از حاکم و بالاتر از بقیه مردم هستند. به گفته او، خادمان دین زردشت را نیز مجوس میگفتند. آنان به لباس خاص، عزلت و گوشهنشینی معروف بودهاند و از تکالیفشان این بوده که آتش را پیوسته، در آتشکدههای اورمزد نگاه دارند و در مقابل شر اهریمن مقاومت کنند. مجوسان در این بیان، عالمان و دانشمندان قوم فارس بودهاند و فلسفه و هیئت و علوم رایج آن دوران را تعلیم میدادهاند (نک.: هاکس، 1383: 785).
با توجه به حدیث نقلشده از امام صادقA که مجوس را سریانی خوانده است و نیز تعدد طرفداران غیرعربیبودن واژۀ «مجوس»، به نظر میرسد این واژه با تغییراتی صوتی و حرفی به زبان عربی راه یافته است و در اصطلاح، بر پیروان ادیان کهن ایرانی، بهویژه دین زردشتی دلالت دارد.
ب. روایات اسلامی روایات اسلامی از جنبههای گوناگون به موضوع مجوس پرداختهاند؛ ولی تنوع محتوایی روایات شیعه در این باره بیشتر از روایات صحابه است که در کتب روایی اهل سنت گرد آمده است.
- مجوس در روایات شیعه در روایات شیعه مجوس از اهل کتاباند و پیامبری به نام «داماست» و کتابی به نام «جاماست» دارند (صدوق، 1413: 2/53؛ طوسی، 1407: 4/113؛ حر عاملی، 1409: 15/127). برخی از این روایات، از چگونگی رفتار با مجوسیان سخن گفتهاند و برخی نیز نشانهها و افعالی را از آنِ مجوس دانستهاند و مسلمانان را از آنها پرهیز دادهاند. در ادامه با توجه به این روایات، مطالبی را درباره مجوس بررسی میکنیم.
- کتابیبودن «اهل کتاب» اصطلاحی قرآنی است و بر غیرمسلمانانی اطلاق میشود که به یکی از ادیان آسمانی معتقدند و خود را پیرو یکی از پیامبران صاحب کتاب میدانند. پیامبر اسلامn در مواجهه با غیرمسلمانان اینگونه عمل میکرد که از اهل کتاب در صورت نپذیرفتن دین اسلام، جزیه میگرفت؛ ولی مشرکان مجبور به پذیرش اسلام بودند و قانون جزیه شامل آنان نمیشد. بدینترتیب، یهود، نصارا و مجوس جزیه پرداختند. برخی گمان میکردند مجوس اهل کتاب نیستند. لذا میپرسیدند: چگونه از مجوس هم جزیه دریافت میشود؟ این موجب شد روایاتی از بزرگان معصومA در پاسخ به این مسئله صادر شود که در این مجال آنها را بررسی میکنیم.
روایات شیعه، در موضوع مجوس با قرآن کریم همراهاند؛ در آیهای مجوس در کنار دیگر اهل کتاب ذکر شده است. در آیۀ «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَالَّذینَ هادُوا وَالصَّابِئینَ وَالنَّصاری وَالْمَجُوسَ وَالَّذینَ أَشْرَکوا» (حج: 17)، مجوس با حرف عطف «واو» به اهل کتاب وصل و با موصول (الّذین) از مشرکان جدا شده است. عنوان «مجوس» در اینجا بنا بر قواعد ادبیات عرب، با سه عنوان پیش از خود مشمول یک حکم است (نک.: طباطبایی، 1417: 9/237) و روایات بزرگان معصومA نیز بر اهل کتاب بودن مجوس صحه گذاشته و در هیچ روایتی نیامده است که مجوس کتاب ندارد.
احادیثی که از اهل کتاب بودن مجوس سخن گفتهاند، بر چند دستهاند:
الف. برخی روایات، مجوس را دارای کتاب و پیامبر معرفی میکنند. اصبغ بن نباته نقل کرده است که امام علیA بر فراز منبر گفت: «از من بپرسید قبل از آنکه مرا نیابید!». اشعث بن قیس برخاست و گفت: «یا امیرالمؤمنین! چرا از مجوس جزیه میگیرند در حالی که کتاب آسمانی و پیامبری ندارند؟». علیA گفت: «آنان کتاب داشتهاند و خدا در میانشان پیامبری مبعوث فرموده بود» (مجلسی، 1403: 14/461؛ قمی، 1414: 8/28؛ حر عاملی، 1409: 15/128؛ عروسی حویزی، 1415: 3/475؛ شریف لاهیجی، 1373: 3/168؛ قمی مشهدی، 1368: 9/57).[3] در روایت دیگری از همان امام نقل شده است که «مجوس اهل کتاباند؛ اما آیین آنان از خاطرهها رفته است» (ابنحیون، 1385: 1/380؛ نوری، 1408: 11/101).
کلینی روایت کرده است که کسی از امام جعفر صادقA پرسید: «آیا مجوسیان پیامبری داشتهاند؟». حضرت پاسخ داد: «آری، مگر خبر نامه رسول خدا به تو نرسیده که به مردم مکه نوشت: اسلام بیاورید وگرنه برای جنگ آماده شوید. آنان به پیامبر نامه نوشتند و خواستند که جزیه بگیرد و در عوض، آنان را واگذارد تا به پرستش بتها ادامه دهند. پیامبر پاسخ نوشت که جز از اهل کتاب از کسی جزیه نمیگیرد. مشرکان مکه گفتند پس چگونه از مجوس هَجَر جزیه گرفتهاید؟ پیامبر نوشت: مجوس پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابی داشتند که به آتش کشیدند. کتاب آنان در دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود» (کلینی، 1429: 3/568؛ مجلسی، 1403: 14/463؛ حر عاملی، 1409: 15/126؛ فیض کاشانی، 1415: 2/334؛ بحرانی، 1416: 2/758؛ عروسی حویزی، 1415: 2/202؛ قمی مشهدی، 1368: 5/432).
ب. روایاتی که از پیامبر یا کتاب مجوس نام برده و پیامبریِ زرتشت برای مجوس را انکار میکند. به نظر میرسد برخی گمان میکردهاند مراد قرآن از مجوس، همان زرتشتیان است و در نتیجه، زرتشت را پیامبر و اَوِستا را کتاب مجوس میدانستند. لذا برخی روایات، علاوه بر اینکه مجوس را اهل کتاب شمردهاند، پیامبری زرتشت برای مجوس را رد کردهاند و اَوِستا را نیز کتاب مجوس ندانستهاند و از شخصی دیگر به عنوان پیامبر و کتاب دیگری به عنوان کتاب مجوس یاد کردهاند.
بنا بر منابع روایی و تفسیری، مردی زندیق پرسشهایی از امام صادقA پرسید که از جمله آنها، پرسش دربارۀ مجوس بود. زندیق گفت: «آیا خدا برای مجوسان پیامبری فرستاده است؟ من کتاب محکم و پند و اندرز شفابخش میان آنان دیدهام و اقرار به ثواب و عقاب و شرایعی که عمل میکنند». امام صادقA پاسخ داد: «هیچ امتی نیست مگر اینکه پیامبری داشته و رسولی با کتاب از سوی خدا میانشان برانگیخته شده است؛ اما آنان انکارش کردهاند». مرد گفت: «پیامبر مجوسان کیست؟ بعضی مردم او را خالد بن سنان معرفی میکنند». امام صادقA پاسخ گفت: «خالد بن سنان عرب بَدَوی بود نه پیامبر. پیامبری او شایعهای است میان مردم». گفت: «آیا پیامبر آنان زرتشت است؟». امامA فرمود: «زرتشت ... ادعای پیامبری کرد. برخی ایمان آوردند و برخی انکار کردند و او را به بیابان راندند و خوراک درندگان شد» (طبرسی، 1403: 2/346-347؛ مجلسی، 1403: 14/462؛ عروسی حویزی، 1415: 4/359؛ قمی مشهدی، 1368: 10/558).
در مناظرۀ نقلشده از امام رضاA با عالم زرتشتی نیز نکاتی میتوان یافت که باعث تقویت نفی پیامبریِ زرتشت میشود. حسن بن محمد نوفلی میگوید وقتی حضرت علی بن موسی الرضاA نزد مأمون آمد، مأمون فضل بن سهل را امر کرد تا صاحبنظرانی چون جاثلیق، رأسالجالوت، رؤسای صابئیان، هربذ اکبر، اصحاب زرتشت، نسطاس رومی و متکلمان را جمع کند تا سخنان امام رضاA و او را بشنوند. این روایت ادامه دارد تا آنجا که نوفلی میگوید حضرت گفت:
ای نوفلی! میخواهی بدانی مأمون چه هنگام [از برپاکردن مناظره] پشیمان میشود؟ گفتم: «بله». گفت: «زمانی که ببیند با اهل تورات با تورات و با اهل انجیل با انجیل و با اهل زبور با زبور و با صابئین با عبری و با زرتشتیان با فارسی و با رومیان با رومی و با هر فرقهای از علما با زبان خود آنان سخن میگویم و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگی پیروز شدم و همه، سخنان مرا پذیرفتند، مأمون خواهد دانست آنچه میجوید، شایسته او نیست و پشیمان میشود؛ لاحول و لا قوة الا بالله» (طبرسی، 1403: 2/415-416).
در متن روایت بالا، به کتاب یهود، نصارا و زبوریان تصریح شده است: «با تورات، انجیل و زبور با آنها سخن خواهم گفت»، ولی برای صابئیان، زردشتیان و رومیان سخنی از کتاب به میان نیامده و در عوض، به عبری، فارسی و رومی تصریح شده است. اگر زرتشت، پیامبر و صاحب کتاب بود، باید از کتابش نام برده میشد.
نکته دیگر در پرسش امام رضاA از هربذ اکبر (عالم بزرگ زرتشتیان) نهفته است: «أَخْبِرْنِی عَنْ زَرْدُشْتَ الَّذِی تَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِی مَا حُجَّتُک عَلَی نُبُوَّتِهِ؟ (همان: 2/424)؛ ای هربذ اکبر! مرا خبر بده از زرتشت که گمان میبرید پیغمبر است. حجّت شما بر نبوّت وی چیست؟». هربذ گفت: «چیزهایی آورده که قبل از او کسی نیاورده است؛ البتّه ما خود او را ندیدهایم ولی روایاتی از گذشتگان در دست است که او چیزهایی را که دیگران حلال نکردهاند، بر ما حلال کرده است. لذا از او پیروی میکنیم». امام رضاA گفت: «مگر نه این است که به سبب روایاتی که به شما رسیده است، از او پیروی میکنید؟». گفت: «آری». امام رضاA گفت: «دیگر امّتهای گذشته نیز چنیناند و روایاتی از دین پیامبران سلف و موسی، عیسی و محمّدn به دستشان رسیده است. عذر شما از ایماننداشتن به آن پیامبران و ایمان به غیر آنان چیست؟». هربذ از جواب باز ماند و ساکت شد.
در بخشی از روایت بالا، امام رضاA گفته است: «خبر بده مرا از زردشتی که گمان میکنی پیامبر است». گویا این تعبیر به نفی نبوت زردشت اشاره دارد.
روایاتی دیگر، از شخصی به نام «داماست» یا «داماس» و کتابی به نام «جاماست»، «جاماس» و «جاماسب» به عنوان پیامبر و کتاب مجوسیان یاد کردهاند. در روایتی از امام باقرA آمده است: «از مجوس جزیه گرفته میشود، زیرا پیامبرn فرمود: به سنّت اهل کتاب با مجوس رفتار کنید. آنان پیامبری به نام داماست (دامسب) داشتهاند. او را کشتند و کتابی داشتهاند که آن را جاماست میخوانند و آن کتاب در 12 هزار پوست گاو نوشته شده بود ولی آن را سوزاندند» (صدوق، 1413: 2/53؛ حر عاملی، 1409: 15/127).
از امام صادقA دربارۀ مجوس پرسیدند. فرمود: «مجوس پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابی داشتند که آن را سوزاندند. پیامبرشان کتابی داشت که در 12 هزار پوست گاو نوشته شده بود و به آن جاماست میگفتند»(طوسی، 1407: 4/113؛ حر عاملی، 1409: 15/127). در حدیث دیگری که در کتاب تهذیب الأحکام آمده است، به جای «جاماست»، «جاماسب» ذکر شده است (طوسی، 1407: 6/175).
با این همه، برخی منابع تفسیری متقدم و متأخر فریقین با بیان شأن نزولی ذیل آیات ابتدایی سورۀ روم، مجوس را مشرک و بدون کتاب آسمانی معرفی کردهاند[4] (طوسی، بیتا: 8/228؛ طبرسی، 1372: 8/461؛ زمخشری، 1407: 3/466؛ ابنعجیبه، 1419: 4/324؛ مغنیه، 1424: 6/130؛ مراغی، بیتا: 21/29؛ زحیلی، 1418: 21/49؛ نووی جاوی، 1417: 2/225). این سخن گویای کتابینبودن مجوس است. از اینرو با روایات و اقوال صحابه و مفسران، که مجوس را صاحب کتاب و پیامبر میدانند، در تضاد است.
در توجیه این نظرگاه میتوان گفت این شأن نزول قول مشرکان عرب را بازگو میکند. همانگونه که در آن آمده است: «مشرکان شاد شدند و به مسلمانان گفتند همانا فارس (مجوس) که کتابی ندارند بر روم که کتاب دارند، غلبه کردند».
حدیثی را منابع شیعه (از طریق امام سجادA) و سنی (از طریق امام صادقA) از پیامبرn نقل کردهاند که «با مجوس به شیوۀ اهل کتاب رفتار کنید». جصاص، مفسر سنی قرن چهارم، گفته است: «اینگونه رفتار با مجوس، فقط در جزیه روا است» (جصاص، 1405: 3/327)، ولی شیخ مفید روایتی از امام علیA نقل کرده است که بنا بر آن، مجوس در جزیه و دیه به یهود و نصارا ملحق میشوند؛ زیرا آنان هم کتاب داشتهاند (مفید، 1413: 270). فخر رازی حدیث نبوی را با کلمات بیشتری آورده است: «روی عبد الرحمن بن عوف أنه قال فی المجوس: سنوا بهم سنة أهل الکتاب، غیر ناکحی نسائهم و لا آکلی ذبائحهم» (فخرالدین رازی، 1420: 6/410)؛ یعنی با مجوس جز در ازدواج با زنانشان و خوردن ذبائح، به سنت اهل کتاب رفتار کنید. فخر با این نقل، بر جواز نکاح زنان اهل کتاب استدلال کرده و گفته است: «اگر ازدواج با زنان اهل کتاب جایز نباشد، استثنایی که در روایت آمده است، عبث و بیهوده خواهد بود». اما با توجه به آیۀ 17 سورۀ حج، که مجوس را همراه اهل کتاب آورده، و نص روایاتی که مجوس را دارای پیامبر و کتاب آسمانی معرفی کردهاند، میتوان گفت مجوس اهل کتاباند و این استثنا سبب دیگری دارد. طبق حدیثی از امام علیA، مجوس در موضوع ازدواج گمراه شدند و همین گمراهی میتواند دلیل جایزنبودن ازدواج با زنان آنان باشد:
مجوس کتابی داشتند و خداوند پیامبری برایشان مبعوث فرمود. در شریعت آن پیامبر ازدواج با محارم جایز نبود. یکی از پادشاهان مجوس در شبی به حال مستی با دختر یا خواهر خویش درآمیخت. مردم آگاه شدند و شورش کردند و گفتند اکنون لازم است بر تو حَد جاری کنیم. پادشاه نیرنگی اندیشید و دستور داد همه جمع شوند ... . مردم تجمّع کردند و او گفت: شما همه میدانید که در میان مردم هیچ کس به پای پدر و مادر ما آدم و حوا نمیرسد. مگر نه این است که این دو تن که صاحب دختران و پسران شدند، همۀ آنان با یکدیگر ازدواج کردند؟ مردم قانع شدند و از آن پس ازدواج با محارم در میان آنان مرسوم شد» (کاشانی، 1336: 10/203؛ مجلسی، 1403: 14/461؛ قمی، 1414: 8/28؛ شریف لاهیجی، 1373: 3/168؛ عروسی حویزی، 1415: 3/475).
بنا بر این روایت و روایتی که در ذیل میآید، اگر در دورهای ازدواج با محارم در بین مجوس مرسوم شده، عملی عارضی و به سبب خطای پادشاهی شرابخوار بوده و در شریعت نخستین این دین چنین حلیتی وجود نداشته است. طبرسی در ماجرای آدمA و چگونگی گسترش نسل انسان از قول ابوحمزه ثمالی نقل کرده است که امام زینالعابدینA به مردی از قریش گفت: «حضرت آدم از حوّا صاحب بیست پسر و بیست دختر شد و در هر بار زایمان، حوّا صاحب دو فرزند پسر و دختر میشد. اولین فرزند پسر او «هابیل» بود که با دختری به نام «اقلیما» متولد شد و در زایمان دوم صاحب پسری به نام «قابیل» و دخترکی به نام «لوذا» شد. لوذا زیباترین دختر آدم بود، به طوری که پدرش پیوسته برای او احساس خطر میکرد. لذا تصمیم گرفت او را به ازدواج هابیل، و اقلیما را به ازدواج قابیل درآورد. قابیل به این رأی اعتراض کرد و گفت: تو مرا به ازدواج خواهر زشت هابیل و خواهر زیبای مرا به ازدواج هابیل درمیآوری؟ آدمA تصمیم گرفت بین آنها قرعه بیندازد و نتیجه قرعه با نظر او همراه بود. بدینترتیب قرعۀ هابیل به نام لوذا و قرعۀ قابیل به نام اقلیما افتاد. پس از این بود که خداوند ازدواج با خواهران را حرام کرد». در اینجا مرد قریشی پرسید: «فرزندان آدم چگونه با یکدیگر ازدواج کردند و اگر چنین است، مجوسیان نیز چنین رفتار میکنند!». امام صادقA در پاسخ گفت: «مجوسیان پس از تحریم خدا چنین کردند» (طبرسی، 1403: 2/314؛ فیض کاشانی، 1415: 1/418؛ عروسی حویزی، 1415: 1/436؛ مجلسی، 1403: 11/226؛ قمی مشهدی، 1368: 2/314).
مجوسیان در توحید نیز گمراه شدند و به دو مبدأ برای جهان (ثنویت) باور یافتند. این انحراف میتواند سببی برای نهی خوردن گوشت ذبایح آنان باشد؛ بدین معنا که چون ذکر نام خدای یکتا بر ذبیحۀ مجوس برده نمیشود، بنا بر آیۀ قرآنی (از آنچه [هنگام ذبح] نام خدا را بر آن نبردهاند، نخورید (انعام: 121)) ذبیحۀ مجوس حرام است. شاید از همینرو است که امام صادقA شرط اباحه شکار مجوس با سگ را، تعلیم حیوان به دست مسلمان و ذکر نام خدا هنگام ارسال سگ به سوی شکار برشمرده و خوردن گوشت حیوانی را که مجوس با سگ شکار کرده، جایز ندانسته است (عیاشی، 1380: 1/293؛ طوسی، 1390: 4/70؛ بحرانی، 1416: 2/249).
همچنین، روایتی از امام باقرA نقل شده است که گویای روش غلط مجوس در ذبح حیوانات است و همین میتواند سبب دیگری بر حرمت خوردن ذبائح مجوس باشد. امام باقرA ذیل آیۀ «حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیةُ وَالنَّطیحَةُ وَ ما أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکیتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ ...» (مائده: 3)، فرموده است:
مراد از مردار و خون و گوشت خوک معلوم است؛ اما مراد از آنچه برای غیرخدا کشته میشود، حیوانی است که [بتپرستان] برای بتان قربانی میکردند و «منخنقة» به معنای رسم و عادت مجوس است که از حیوان سربریده نمیخوردند و مردار میخوردند. آنان گاو و گوسفند را خفه میکردند و چون این حیوانات خفه میشدند و میمردند، از آنها میخوردند. «موقوذه» حیوانی است که چشم و پایش را میبستند و او را میزدند تا بمیرد و وقتی میمرد، آن را میخوردند. «متردیة» حیوانی است که مجوس، چشمهای آن را میبستند و از پشت بام به زمین میافکندند و چون به این ترتیب میمرد، آن را میخوردند. «نطیحة» آن است که گوسفندان را شاخبشاخ هم میانداختند و چون یکی در این میان میمرد، گوشت آن را میخوردند. معنای ما أَکلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکیتُمْ این است که حیوانی را که گرگ و شیر و خرس میکشتند، میخوردند و خداوند متعال آن را حرام کرد. معنای ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ آن است که مجوس برای آتشکدهها قربانی میکردند و قریش نیز که درخت و سنگ میپرستیدند، برای آنها قربانی میکردند (قمی، 1367: 1/162؛ صدوق، 1362: 2/451؛ فیض کاشانی، 1415: 2/7؛ بحرانی، 1416: 2/221؛ عروسی حویزی، 1415: 1/586؛ قمی مشهدی، 1368: 4/29؛ شبر، 1407: 2/140).
از این روایت برمیآید که مجوس حیوانات را ذبح نمیکردند؛ بلکه آنها را به صورتها و اشکال مختلف میکشتند و سپس میخوردند. خداوند اینگونه ذبح را حرام کرده است. مجوس این نوع کشتن را حلال میشمردهاند؛ چراکه آنها کشتن حیوان به این اَشکال را فعل خداوند میدانستند. در این باره از عِکرَمه نقل کردهاند: «بعضی از مجوس فارس برای دوستان قریشی خود [مشرکان مکه] نوشتند که محمد [ص] و یاران او مدعیاند ما پیرو فرمان خداییم، در حالی که آنان آنچه را خود میکشند، میخورند و آنچه را خدا کشته است، حرام میدانند» (واحدی، 1411: 226؛ مجلسی، 1403: 9/91).
بنابراین، مجوس در شمار اهل کتاب است، ولی به سبب برخی گمراهیها، بنا بر شریعت اسلامی، ازدواج با زنان مجوس و خوردن ذبیحۀ آنان روا نیست و این نهی و استثنا دلیل بر کتابینبودن آنان نیست. روایت دیگری که به کتابینبودن مجوس اشاره دارد، روایت عیاشی از امام صادقA است که آن حضرت گفت: «در موضوع وصیت، دو تن عادل مسلمان یا اهل کتاب و اگر از اهل کتاب کسی نبود، از مجوس گواه بگیرید؛ چون پیامبرn فرمود: با مجوس به سنت اهل کتاب رفتار کنید»(عیاشی، 1380: 1/348؛ فیض کاشانی، 1415: 2/95: بحرانی، 1416: 2/376؛ کاشانی، 1410: 1/318؛ عروسی حویزی، 1415: 1/687؛ قمی مشهدی، 1368: 4/254؛ شبر، 1407: 2/224).
از اینکه در روایت بالا، مجوس از اهل کتاب جدا شده و امامA به حدیث نبوی استناد کرده است این گمان پدید میآید که مجوس در شمار اهل کتاب نیست؛ ولی با در نظر گرفتن روایات و دلایل پیشگفته مبنی بر کتابیبودن مجوس، میتوان گفت مجوس در حقیقت از ادیان توحیدی و اهل کتاب است، اما چون این دین از ادیان قدیم بوده و باورمندان به آن بر اثر گناه، کتاب آیین خویش را از دست دادهاند، از نظر مسلمانان مانند یهودیان و مسیحیان اهل کتاب شناخته نمیشدهاند. افزون بر این، نافذبودن وصیت مجوس در مرتبه بعد از اهل کتاب و ذکرنکردن پیروان آیینهای دیگر شایستۀ تأمل است و میتواند اشاره به کتابیبودن مجوس، پیش از گمراهی، باشد.
- شیوۀ تعامل با مجوسیان مسلمانان در معاشرت با غیرمسلمانان وظایف و تکالیفی دارند. گویا در زمان صادقینA مردم از ایشان دربارۀ چگونگی معاشرت با مجوسیان مطالبی پرسیدهاند و روایاتی در این باره در کتب روایی و فقهی وجود دارد. در روایتی، امام باقرA استفاده از ظروف و غذای مجوس را نهی (کلینی، 1429: 6/264) و در زمان اضطرار، استفاده از ظروف را مقید به شستن کرده است (برقی، 1371: 2/584؛ صدوق، 1413: 3/348). امام صادقA خوردن برخی خوراکیهای آنان را جایز دانسته است: «لَا بَأْسَ بِکوَامِیخِ[5] الْمَجُوسِ وَ لَا بَأْسَ بِصَیدِهِمُ السَّمَک» (صدوق، 1413: 3/324)؛ یعنی اشکالی نیست در خوردن دوغ جوشیده، خامه یا ادویه مجوس و نیز ماهیای که آنان صید کردهاند. در جای دیگری از آن حضرت دربارۀ صید مجوس پرسیدهاند و ایشان پاسخ دادهاند: «اگر شکار خود را زنده واگذارند، مانعی نیست. صید ماهی نیز بر همین حکم است وگرنه گواهی آنان بر اینکه ماهی را زنده از آب گرفتهاند، مسموع نیست؛ مگر تو خود هنگام شکار آنان حاضر بوده باشی»(طوسی، 1407: 9/10).
همچنین، امام صادقA در جواب اینکه آیا نماز در عبادتگاه و خانۀ مجوسیان جایز است، گفت: «آب بپاشید و نماز بگزارید» (همان: 10/387). با این همه، ایشان توهین به مجوسیان را برنمیتافت و بنا بر روایت، به کسی که مردی مجوسی را ولد الزنا خواند، فرمود: «تو حق نداری او را ولد الزنا بخوانی» (صدوق، 1385: 2/540؛ طوسی، 1407: 10/75).
برخی روایات تَکفُّف (دست روی دست گذاشتن) در نماز و بلندکردن شاب و تراشیدن محاسن را از افعال مجوس خوانده و نهی کردهاند. امام باقرA ضمن برشمردن آداب نماز، تَکفُّف را جایز ندانسته و فعل مجوس خوانده است. از زراره نقل کردهاند که امام باقرA فرمود: «چون به نماز برمیخیزی، به نمازت توجه کن؛ زیرا از نماز همان مقبول است که قلباً به آن رو میکنی. در نماز با دست و سر و ریش خود بازی مکن و حدیث نفس مگو، خمیازه مکش ... و دستبسته نماز مگزار که این از فعل مجوس است»(کلینی، 1429: 3/299).[6]
بنا بر روایت، پیامبرn تراشیدن ریش و بلندکردن سبیل را از کارهای مجوس خوانده است: «مجوسیان ریش خود را میتراشیدند و شارب را میگذاشتند و ما ریش را میگذاریم و شارب را میزنیم و این فطرت است» (صدوق، 1413: 1/130).
- مجوس در روایات اهل سنت تنوع موضوعی روایاتِ شیعه نسبت به روایات اهل سنت بیشتر است. روایات منابع سنی دربارۀ مجوس گویای این است که پذیرفتن کتابیبودن مجوس برای بزرگان اهل سنت سخت بوده است. با اینکه پیامبرn از مجوس جزیه گرفت (جصاص، 1405: 4/284؛ سیوطی، 1404: 3/229) عُمَر بن خطاب در گرفتن جزیه تردید داشت. عبدالرحمن بن عوف حدیث نبوی «سنوا بهم سنة أهل الکتاب» را به وی یادآوری کرد (جصاص، 1405: 4/284؛ سمرقندی، بیتا: 2/52؛ ابنجوزی، 1429: 1/519؛ بغوی، 1420: 2/336، بغدادی، 1415: 2/351؛ سیوطی، 1404: 3/229).
امام علیA درباره جزیه مجوس گفت: «به خدا قسم امروز در زمین کسی آگاهتر از من به این مسئله نیست. مجوس اهل کتاب بودند» (طبری، 1412: 30/84؛ ثعلبی نیشابوری، 1422: 10/171؛ بغوی، 1420: 5/235؛ بغدادی، 1415: 4/413؛ سیوطی، 1404: 3/229) اما عمر خوردن از ذبیحۀ مجوس را روا ندانست و دربارۀ علت آن گفت: «آنان اهل کتاب نیستند» (ابنابیحاتم، 1419: 7/2234؛ طبری، 1412: 8/9؛ سیوطی، 1404: 4/70). قتاده نیز مجوس را در جزیه به اهل کتاب ملحق شمرده و خوردن از ذبائح و ازدواج با زنان مجوس را جایز دانسته است (ابنابیحاتم، 1419: 4/1378؛ ابنکثیر دمشقی، 1419: 3/36؛ سیوطی، 1404: 3/42). پیشتر اشاره شد که علت این استثنا میتواند انحراف مجوس در موضوع توحید و ازدواج باشد.
طبری در نقلی از سُدَی مجوس را با یهود و نصارا همراه آورده و میگوید: «اگر در سرزمین غربت شاهد مسلمانی نبود، از یهود و نصارا و مجوس شاهد بگیرید» (طبری، 1412: 7/70). ابوثعلبه از قول پیامبرn استفاده از ظروف مجوس را مقید به شستن میکند (ابنکثیر دمشقی، 1419: 3/32).
همچنین، انس از پیامبرn نقل کرده است که فرمود: «با مجوس همسانی مکنید و شارب را کوتاه و لحیه را بلند کنید». ابنابیشیبه نیز میگوید شخصی مجوسی نزد پیامبرn آمد در حالی که ریش خود را تراشیده و شارب را بلند کرده بود. حضرت پرسید: «این چه کاری است؟». گفت: «این جزء دین ما است». پیامبرn گفت: «اما در دین ما شارب را کوتاه و لحیه را بلند میگذارند» (سیوطی، 1404: 1/112).
نتیجه مجوسیان در روایات اسلامی، اهل کتاباند و پیامبری به نام داماست و کتابی به نام جاماست دارند. آنان گروهی غیر از زرتشتیاناند و زرتشت پیامبر آنان نیست. از آنجا که مجوسیان در زمان رسول خداn در مناطقی مانند بحرین بوده و بعدها در زمان امام رضاA نیز در نیشابور حضور داشتهاند، میتوان آنان را با ایران مرتبط دانست و دین کهن ایرانیان را مجوس نامید. ایشان پیامبر خود را کشتند و کتاب او را سوزاندند.
گویا در برههای از زمان ازدواج با محارم در بین مجوسیان روا شمرده شد؛ از دورهای که پادشاهی میگسار برای پوشانیدن خطای نزدیکی با زنی از محارم خویش، این عمل را روا شمرد. ازدواج با محارم در اصل این دین حلال نبوده است.
پیامبر اسلامn از مجوسیان جزیه میگرفت و سفارش کرد با آنان به شیوه و سنت اهل کتاب رفتار شود. عُمَر در گرفتن جزیه از آنان دچار تردید شد. عبدالرحمن بن عوف سخن و روش مواجهه پیامبرn با مجوسیان را به او خاطرنشان کرد؛ اما او مجوس را اهل کتاب نمیدانست.
امامان معصومA توهین به مجوسیان و استعمال صید و ظروف و پذیرش گواهی آنان را روا نمیدانستند. همچنین، خوردن از شکار مجوسیان را مشروط به آن شمردند که شکار به صورت زنده به دست مسلمانان برسد و خوردن از ماهی صیدشده به دست مجوسیان نیز مشمول همین حکم است.
بنا بر روایات، مجوسیان در عبادت دست بر دست میگذاشتهاند و تراشیدن ریش و بلندکردن شارب نیز در میان آنان مرسوم بوده است.
پینوشتها [1]. حضرت به او نوشتند: «اگر اسلام نیاوری، گناه مجوس بر تو است».
[2]. الجَوْس یعنی مطالبهکردن و کاملاً کوششکردن و جدّیتکردن. معنای المَجُوس معروف است و از واژه «الجوس» مشتقّ شده است.
[3]. عَنِ ابْنِنُبَاتَةَ قَالَ: قَالَ عَلِیA عَلَی الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیسٍ فَقَالَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کیفَ تُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْیةُ وَ لَمْ ینْزَلْ عَلَیهِمْ کتَابٌ وَ لَمْ یبْعَثْ إِلَیهِمْ نَبِی فَقَالَ بَلَی یا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیهِمْ کتَاباً وَ بَعَثَ إِلَیهِمْ نَبِیاً وَ کانَ لَهُمْ مَلِک سَکرَ ذَاتَ لَیلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَی فِرَاشِهِ فَارْتَکبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَی بَابِهِ فَقَالُوا أَیهَا الْمَلِک دَنَّسْتَ عَلَینَا دِینَنَا فَأَهْلَکتَهُ فَاخْرُجْ بِظَهْرِک نُقِمْ عَلَیک الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَاسْمَعُوا کلَامِی فَإِنْ یکنْ لِی مَخْرَجٌ مِمَّا ارْتَکبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَکمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یخْلُقْ خَلْقاً أَکرَمَ عَلَیهِ مِنْ أَبِینَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَیهَا الْمَلِک قَالَ أَ فَلَیسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِیهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِیهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّینُ فَتَعَاقَدُوا عَلَی ذَلِک فَمَحَا اللَّهُ مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْکتَابَ فَهُمُ الْکفَرَةُ یدْخُلُونَ النَّارَ بِغَیرِ حِسَابٍ وَ الْمُنَافِقُونَ أَشَدُّ حَالًا مِنْهُمْ فَقَالَ الْأَشْعَثُ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَاللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَی مثلها أَبَداً الْخَبَرَ.
[4]. مفسران شیعه و سنی درباره سبب نزول آیات ابتدایی سوره مبارکه روم، اقوال فراوانی دارند که خلاصه آن چنین است: بین ملت فارس (که دارای دین مجوسیت بوده و نظیر مشرکان کتاب آسمانی نداشتند) با ملت روم (که دارای دین مسیحیت بودند و نظیر مسلمانان کتاب آسمانی دارند) در أذرعات و بُصرا که از سرزمین شام بود، جنگی واقع شد. مشرکان میخواستند ملت فارس بر ملت روم پیروز شوند؛ چراکه مشرکبودن و نداشتن کتاب آسمانی (اهل کتاب نبودن) وجه اشتراک ملت فارس و مشرکان عرب بود. ولی مسلمانان خواهان پیروزی ملت روم بر ملت فارس بودند؛ چراکه هر دو ملت کتاب آسمانی داشتند. بعدها علیرغم خواسته مسلمانان، ملت فارس بر ملت روم پیروز شد و این موضوع بر مسلمانان ناگوار و ناخوشایند آمد. در مقابل مشرکان خوشحال و مسرور بودند و به مسلمانان طعنه میزدند و میگفتند: ملت فارس که کتاب آسمانی ندارند بر ملت روم که کتاب آسمانی دارند، پیروز شدند، حال آنکه شما مسلمانان فکر میکنید بهزودی به وسیله کتابی که پیامبرتان آورده است، بر ما پیروز خواهید شد. اما ملاحظه کردید که چگونه آنهایی که کتاب آسمانی ندارند (فارس- مجوس) بر کسانی که کتاب آسمانی دارند (روم- مسیحیت) پیروز شدند. ما نیز بر شما پیروز خواهیم شد. بعد از این جریان، آیات ذیل نازل شد: «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ * فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ». هنوز نُه سال از پیروزی فارس بر روم نگذشته بود که ملت روم بر ملت فارس پیروز شدند. در این هنگام مسلمانان فرحمند و مشرکان محزون شدند و این إخبار از آینده، یکی از مظاهر و مصادیق معجزات قرآن مجید است.
[5]. والکامَخُ، بفتحِ المیمِ و قد تُکسَرُ: إِدامٌ یتَّخذُ من الفُوذَجِ واللَّبَنِ والأَبازِیرِ، مُعرَّبُ «کامَهْ». الجمع: کوامِخُ، و کوامِیخُ (مدنی، 1384: 5/168)؛ آنچه که اشتهاآور باشد مانند سرکه و ادویه تند و خوشبو که در غذا ریزند (بستانی، 1375).
[6]. زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرA إِذَا قُمْتَ فِی الصَّلَاةِ فَعَلَیک بِالْإِقْبَالِ عَلَی صَلَاتِک فَإِنَّمَا یحْسَبُ لَک مِنْهَا مَا أَقْبَلْتَ عَلَیهِ وَ لَا تَعْبَثْ فیها بِیدِک وَ لَا بِرَأْسِک وَ لَا بِلِحْیتِک وَ لَا تُحَدِّثْ نَفْسَک وَ لَا تَتَثَاءَبْ وَ لَا تَتَمَطَّ وَ لَا تُکفِّرْ فَإِنَّمَا یفْعَلُ ذَلِک الْمَجُوسُ وَ ... .
نویسندگان
محمدمهدی علیمردی 1 حسن خیبری 2 1 استادیار گروه ادیان غیرابراهیمی، دانشگاه ادیان و مذاهب
2 دانشجوی کارشناسی ارشد تفسیر روایی، دانشگاه قرآن و حدیث قم