چکیده
رویآورد سیاسی امام سجاد (ع) در مقاطع مختلف زندگی، از جمله در شورش مدنیان علیه دستگاه حاکمیت اموی از مسائل مهم سیره آن حضرت است. او که در سنین جوانی، شهادت سخت نزدیکان و اسارت خاندانش را دیده بود، در ادامه زندگی خویش الگوی رفتاری ویژهای را دنبال کرد، بهویژه آنچه در مواجهه با سیاست خودکامانه یزید از خود بروز داد. امام به رغم انتظار اولیه، نهتنها با دستگاه حکومت اموی مقابله نکرد، بلکه در اعتراضهای مردمی علیه حاکمیت نیز ورودی نیافت و به تعبیر امروزیان سیاست عدم مداخله در پیش گرفت و به عنوان دانشمندی پارسا و پیشوایی زهدپیشه، بیشتر اوقات خویش را با انجامدادن کارهایی سپری کرد که با ذهنیت مردم زمانه و ادوار دیگر همسازی نداشت. این مقاله بر آن است تا ضمن تبیین رفتار امام، مبنای مواجهه ایشان با قضایای پیشآمده را بکاود و رویآورد سیاسی ایشان را، بهویژه در واقعه حره، تبیین کند. فرضیه نوشته آن است که امام با روحیهای مسالمتآمیز، برای حفظ کرامت انسانی، صیانت از جان آدمیان و تحکیم جامعه انسانی، چنین سیاستی را برگزیده بود.
کلیدواژهها
امام سجاد؛ حاکمیت یزید؛ واقعه حره؛ رویآورد سیاسی؛ انسجام جامعه؛ حفظ خون
اصل مقاله
در دوران زندگی امام سجاد (ع)، گذشته از تحولات سیاسی و دگرگونیهای فرهنگ دینی، چند رخداد بزرگ واقع شد که هر یک تأثیری جدی در حیات اسلامی داشت. البته آنچه در دوره نوجوانی آن حضرت واقع شد خود بحثی دیگر است. آن حضرت برابر دادههای قابل استناد تاریخی، در دوران نوجوانی و جوانی پیشوایی عمویش امام حسن (ع) را تجربه کرده بود و آنچه را در آن دوره از زد و بندهای سیاسی و نیرنگهای حکومتی به نام دین پیش آمده بود در خاطر داشت، اما آنچه بیش از همه ذهن او را به خود مشغول کرده بود، تصمیم و عمل پدر بزرگوارش امام حسین (ع) و ماجراهای پیشآمده برای آن جناب بود که در نهایت به شهادت آن حضرت و دستهای از افراد خانواده و یارانش منجر شد؛ واقعهای که همه لحظههای آن در منظر امام سجاد (ع) قرار داشت.
جز اینها، وقایع دیگری نیز پدید آمد، مثل شورش مدنیان، قیام توابین، قیام مختار، قیام عبدالله بن زبیر و دیگر رویدادهای خرد و کلان که در مجموع دوره متفاوتی را برای آن امام رقم زد. امام به رغم همه این مسائل، زندگی متفاوتی به منظور ایفای نقش پیشوایی خود پیشه کرد و عملاً از انتظار عموم مردم در ورود علنی به عرصه فعالیتهای سیاسی و اقدامهای شورشمحور پرهیخت. او در هیچ یک از حرکتهای اجتماعی و سیاسی پس از عاشورا، که نقطه عطفی در زندگی ایشان و البته مسلمانان بود، مشارکت نجست و کوشید خود را از همه آنها دور نگه دارد. حتی برابر دادههای تاریخی، آن حضرت در واقعه حره، که یکی از رخدادهای بزرگ و پرهزینه زمانش بود، آشکارا کنارهگیری کرد و در تأیید یا رد شورشیان سخنی بر زبان نراند و پس از آن نیز هرگز از آن حادثه یاد نکرد، در حالی که به زعم برخی نویسندگان، دستهای از مدنیان برای انتقام خون پدرش وارد عمل شده بودند، هرچند این ادعا بهآسانی پذیرفتنی نیست. امام در این واقعه خود را به کناری کشید و با فاصلهگرفتن از شهر، دامن خود را از آن برچید و حتی در اقدامی شگفت و عملی انساندوستانه خانواده مروان بن حکم را، که خود یکی از امویانی بود که مدنیان از او خشمگین بودند در امان خویش گرفت و از آن مهمتر، به گفته طبری، حصین بن نمیر، یکی از فرماندهان یزید در کشتار مدینه را به هنگام بازگشت از مکه، چون خسته و کوفته یافت، در مدینه پذیرایی کرد (طبری، 1403: 7/432)، که در صورت صحت، میتواند حاکی از اصرار امام بر دخالتنکردن در واقعه باشد. بهراستی چرا امام سجاد چنین سیاستی را پیشه کرد و اساساً رویآورد سیاسی وی چه بود؟ برای پاسخ به این پرسش اساسی، مقاله در سه بند و یک نتیجه سامان مییابد؛ بند اول تصویری از شخصیت امام سجاد (ع) ترسیم میکند؛ بند دوم واقعه حره را بهاجمال بررسی میکند؛ و بند سوم به رویآورد سیاسی امام میپردازد و در نهایت نتیجه بحث را مطرح خواهیم کرد.
1. شخصیت امام سجاد (ع)
در خصوص شخصیت و زیستنامه امام سجاد (ع) سخن به فراوانی گفته شده است، اما آنچه در اینجا محل تأمل است وجهی از شخصیت آن حضرت است که در تحلیل مباحث بعدی به کار میآید. امام به سال 37 یا 38 ه.ق. در شهر مدینه به دنیا آمد (کلینی، 1407: 1/466؛ مفید، 1414: 2/138؛ ابن شهرآشوب، 1376: 4/175). بنابراین، در زمان قیام عاشورا، که در آغاز سال 61 هجری رخ داد، سنی بیش از بیست سال داشته که گویی به سبب مریضی (یعقوبی، بیتا: 2/244؛ اربلی، 1405، 2/105؛ ابنعنبه، 1380: 193؛ جعفری، 1366: 278) از آن واقعه دردناک رهیده و جان سالم به در برده است.[i] آن حضرت در نهایت به سال 95 هجری، در دوره حکومت ولید بن عبدالملک، از دنیا رفت.
دوران امامت ایشان (61-95 ه.ق.) با پنج خلیفه و نیز با حکومت عبدالله بن زبیر در مکه مقارن بود و طبعاً آن حضرت سیاستهای آنان را از نزدیک لمس کرده بود. همچنین، دو قیام انتقامجویانه و ظاهراً شیعی را از نزدیک دیده بود، همانطور که پیش از اینها، شورش مردم مدینه را تجربه کرده بود، اما در هیچ یک از منابع تاریخی سخنی از حضور آن حضرت در قیامها یا نقش وی در تصمیمسازیها نیامده است،[ii] چنانکه گزارش متقنی در خصوص همراهی و همکاری ایشان با دستگاه حاکمیت دیده نشده است. گرچه برخی نویسندگان با پیشفرضی اعتقادی، مبنی بر اقتضای ستیزهگری امام، در مقام بیان رفتاری ستیزهگرانه از امام برآمدند، ولی تواریخ موجود گزارشی از آن به دست نمیدهد، جز آنچه آن حضرت در حضور یزید در شام بر زبان راند و به گفته راویان در ترسیم چهره حقیقی یزید سخت مؤثر افتاد، به گونهای که او برای تبرئه خویش همه گناه را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخت و او را لعن کرد که برخلاف دستورش عمل کرده است (دینوری، 1960: 261) دیگر چیزی از کنشگری سخت آن حضرت دیده نمیشود، به همین سبب هیچ یک از خلفا در مقام مبارزه علنی با آن حضرت برنیامدند، با اینکه اخباری از گوشه و کنار به آنان میرسید که امام به صورت پنهانی اقدامهای زیربنایی انجام میدهد، جز آنچه در خصوص حجاج بن یوسف ثقفی نقل است که از عبدالملک مروان خواسته بود امام را، که مخفیانه به کارهای فرهنگی و مذهبی مشغول بود، از پای درآورد، ولی او در پاسخ، وی را از مبتلاشدن به خون بنیهاشم بر حذر داشت (مسعودی، 1426: 146؛ اربلی، 1405، 2/311). غیر از این خبری وجود ندارد که نشان دهد به جان امام سوء قصدی شده یا در تحدید فعالیتهای حضرتش اقدامی صورت گرفته باشد، هرچند برخی از روایتگران زندگی آن حضرت، فرجام زندگیاش را غیرطبیعی و با مسمومیت ذکر کردند (جعفریان، 1372: 157 منقول از: الشبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، س143) که در صورت اثبات، دلیل بر تعقیب سیاسی ایشان از سوی حکومت بوده است. همچنین، روایتی مبنی بر مقتول یا مسمومشدن ائمه دوازدهگانه (قمی رازی، 1401: 162؛ مجلسی، 1413: 27/217)، مؤیدی بر این دیدگاه قلمداد میشود که خود مایه گفتوگو است.
تاریخ، بیش از هر چیزی از فعالیتهای علمی، فرهنگی، مذهبی و عرفانی امام سجاد (ع) سخن دارد. بزرگان تاریخ اسلام او را به وصف علمی و عبادی شناساندهاند. ابن ابی الحدید از محمد بن سعد نقل میکند که علی بن حسین فردی محل اعتماد و ثقه، پرحدیث و دارای شخصیتی برجسته، شناختهشده و پارساپیشه بوده است (ابن ابی الحدید، 1378: 15/274). به نقلی شافعی امام را فقیهترین مردم مدینه میدانسته (ابنسعد، 1410: 5/222) و افرادی چون ابنشهاب زهری، با همه خصومتی که با شیعه داشتند، از او به بزرگی یاد کرده (ابونعیم اصفهانی، 1409: 3/135) و فاضلترین فرد از بنیهاشم دانسته است (عجلی، 1405: 2/153). بیگمان امام سجاد (ع) بزرگترین شخصیت علمی و اخلاقی زمان خویش بود. دو اثر باقیمانده از ایشان، رسالة الحقوق و صحیفه سجادیه سندی ارجمند از کارنامه ماندگار آن بزرگ است که هر یک در جای خود اهمیت والایی دارد. در رساله حقوق (مجموعه اصول، مقررات و وظایف) که محققان بر صحت انتسابش به امام تردیدی ندارند،[iii] به ظرافت تمام، حقوق انسانها در پنجاه یا پنجاهویک فقره بیان شده است که بهراستی همچنان مایه تأمل است. دیگر کتاب ارجمند صحیفه سجادیه است که آکنده از مضامین بلند نیایش و بیانگر نوع گفتوگوی عبد مؤمن در مقابل مولا و حاوی ادعیه زیبا است که نظر محققان و مفسران را به خود جلب کرده است.
بیتردید امام در پرتو ذکر نیایشها و بیان حقوق، به گونهای مدبرانه در حفظ و ترویج اسلام ناب و منزه از شوائب زمانه توفیق یافت. همچنین، در تثبیت موقعیت اجتماعی و فکری شیعه، که پس از جریان کربلا دچار تشتت و تا حدی یأس شده بودند، گامهای بلند و مؤثری برداشت (جعفری، 1366: 279). با همه اینها، از مجموع دادهها و اخبار برمیآید که رویکرد و عمل وی بیش از آنکه وجه سیاسی و اجتماعی داشته باشد، شأنی علمی و اخلاقی داشته است، چنانکه القاب و اوصاف ذکرشده برای حضرتش بهروشنی از آن پرده برمیدارد. جعفر شهیدی اوصاف و القاب ایشان را مستند به منابع چنین آورده است: «زینالعابدین، ذوالثفنات، سیدالعابدین، قدوةالزاهدین، سیدالمتقین، امامالمؤمنین، الامین، سجاد، الزکی، زینالصالحین، منارالقانتین، امام الامة، البکاء و ...». سپس مینویسد: «بیشتر کسانی که این لقبها را بدو دادهاند نه شیعه بودند و نه او را امام و منصوب از جانب خدا میدانستند، اما نمیتوانستند آنچه را در او میبینند ندیده بگیرند» (شهیدی، 1367: 7-8). از میان صفات و لقبهای ذکرشده، جز دو لقب، امامالمؤمنین و امامالامة، که تا حدی میتواند وجهه اجتماعی حضرت را نشان دهد، بقیه ویژگیها، همگی ناظر به کمال نفس و برتری ایمان و پایهای از تقوا و پارسایی است. بنابراین، میتوان ادعا کرد که امام در ذهنیت زمانه خویش، فردی والا، شایسته، پرهیزکار و صالح بود که در مقام تهذیب نفس و اصلاح اخلاقی و اعتقادی میکوشید، بیآنکه رأساً و رسماً در حرکتی سیاسی و اجتماعی دخالت کند (جعفری، 1366: 230-278)، چنانکه در شورش بزرگ مدینه خود را کنار کشید. فهم این اقدام با شناخت واقعه حره پیوند دارد.
2. شورش مردم مدینه؛ واقعه حره
چنانکه در نوشتهای بهتفصیل از آن سخن به میان آمده (واسعی، 1391: فصل 2)، واقعه حره در سال 63 ه.ق.، یعنی دو سال پس از واقعه عاشورا روی داد. این واقعه بهراستی یکی از حادثههای اعجابآور و در عین حال اسفناک تاریخ اسلام و زشتی بزرگی در کارنامه یزید است. این واقعه البته گوناگون ذکر شده، اما برآیند آنها این است که مردم مدینه طبق برآورد و تابع برنامهای، علیه دستگاه خلافت یزید شورش کردند و در اقدامی شگفتانگیز و تا حدی مبهم، یزید را از خلافت خلع و امیر اموی شهر، عثمان بن محمد بن ابی سفیان، را به همراه دیگر امویان ساکن مدینه، که بالغ بر هزار تن بودند، از شهر مدینه بیرون کردند (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 1/54؛ ابنکثیر، 1408: 8/219). سرعت عمل یا قدرت منسجمانه مردم در اقدام علیه حکومت و حامیان امویاش، به گونهای بود که امیر مدینه و همراهانش نتوانستند در مقابل آنان ایستادگی کنند و بهناچار تسلیم خواسته آنان شدند و شهر و دیار خویش را ترک کردند (ابنخیاط، 1414: 148 به بعد)، به گونهای که یزید با شنیدن آن دچار شگفتی شد که چگونه جمعیتی اینچنینی نتوانستند در مقابل مدنیان تاب آورند و مقاومت کنند (طبری، 1403: 5/483-484).
اینکه انگیزه اصلی مدنیان در چنین اقدام سهمگینی چه بود، روایات گوناگون است، اما روشن است که سمت و سوی حرکتشان بیشتر وجه سیاسی داشته است، چون بهسرعت با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه به عنوان امیر یا حاکم بیعت کردند (ابن عبد ربه، 1404: 5/137-139) و با این عمل مسیر استقلال سیاسی یا تمرکز مجدد قدرت در مدینه را، که سالیان نسبتاً درازی از آن خارج شده بود، طراحی کردند. بدیهی بود که این عمل خشم و کینه خلیفه، یزید بن معاویه را که دو سالی بود خلافت مسلمانان را به دست گرفته بود، برانگیزد (ابوالفرج اصفهانی، 1415: 1/55؛ طبری، 1403: 5/483؛ بلاذری، 1394: 5/321). او به رغم وساطت دستهای از بزرگان مثل عبدالله بن جعفر (ابنسعد، 1410: 5/263؛ ذهبی، 1407: 5/26) و نعمان بن بشیر (ذهبی، 1407: 5/26) در صدد سرکوبی مردم مدینه برآمد، با اینکه میدانست در اثر آن قریشیان (ابن جوزی، بیتا: 6/14)، صحابه و بزرگانی کشته خواهند شد (طبری، 1403: 5/485؛ ابنکثیر، 1408: 8/220؛ نویری، 1423: 20/488-489). او به این منظور مسلم بن عقبه را نشان کرد. مسلم کسی بود که در دستگاه معاویه آزموده شده و وفاداری خود را به خاندان او نشان داده بود، به همین سبب معاویه او را به عنوان فردی خیرخواه، برای تصدی کارهای بزرگ به یزید توصیه کرده بود (ابن عبد ربه، 1404: 5/137؛ ابنکثیر، 1408: 8/222 و 223؛ ابنطقطقی، 1418: 160). یزید او را با سپاهی بزرگ همراه با تطمیع چشمگیر روانه مدینه کرد. مردم مدینه، وقتی از حرکت شامیان اطلاع یافتند، بیگمان سازوکارهایی پیشه کردند و تاکتیکهایی به کار بستند تا در تقابل با یزیدیان توان ایستادگی داشته باشند؛ کندن خندق در بخشهای نفوذپذیر اطراف شهر، مانند آنچه در عهد پیامبر (ص) در نبرد احزاب کنده شده بود (مسعودی، 1426: 264؛ ابنجوزی، بیتا: 6/15)، کشیدن دیوار بلند در بخشهایی از شهر (یعقوبی، بیتا: 2/250) و نیز مسمومکردن چاههای بیرون مدینه که در مسیر راه سپاهیان قرار داشت، از آن جمله بود (ابنخیاط، 1414: 149؛ ابوعلی مسکویه، 1379: 2/106؛ ابنعساکر، 1415: 46/106)، گرچه هیچ یک از این تاکتیکها افاقه نکرد و مسلم با پشت سر گذاشتن همه موانع و از دست دادن شماری از یارانش، توانست داخل مدینه شود. البته در این نفوذ، خیانت بنیحارثه، یکی از قبایل ساکن مدینه نقش داشت (طبری، 1403: 5/488؛ بلاذری، 1394: 5/328 و 335).
مسلم که به داخل شهر راه یافت، چنانکه یزید خواسته بود، سه روز مردم مدینه را فرصت داد تا دست از شورش بردارند و به اطاعت درآیند (نک.: طبری، 1403: 5/484-485؛ نویری، 1423: 20/491-492)، اما وقتی با مخالفت جدی آنان مواجه شد، به سرکوبی آنان روی کرد. جدال میان سپاه مسلم و مردم مدینه در شرق مدینه، منطقهای به نام حره واقم واقع شد که در نهایت به شکست سنگین مدنیان منجر شد (ابناثیر، 1385: 11/248). در این درگیری، ابنغسیل، فرمانده ارشد مدنیان، که اعتباری دینی داشت، همراه با هفت یا هشت فرزندش، کشته شد (طبری، 1403: 5/490-491 و 496؛ ابناثیر، 1385: 3/115؛ و ابنجوزی، بیتا: 6/15) و ابنمطیع، دستیار او و دیگر فرمانده شورش، به صورت مشکوکی از چنگ امویان جان سالم به در برد و به مکه رفت و در آنجا با عبدالله ابن زبیر همراه شد و به عنوان یکی از سرداران وی ایفای نقش کرد (ابنسعد، 1410: 5/265).
شامیان با این نگاه که با غیرمسلمانان میجنگند،[iv] پس از تصرف شهر، سه روز به کشتار مردم دست زدند و بیرحمانه تاخت و تاز کردند و به هر کسی دست یافتند از پای درآوردند (ابنحنبل، بیتا: 4/370؛ ابناعثم، 1411: 161). در این سه روز شهر را به ویرانهای مبدل کردند، به گونهای که کسی جرئت نمیکرد در معابر و مجامع ظاهر شود. سکوت تمام شهر را گرفت و حتی صدای اذانی برنمیخاست. فقط همهمه آشوبیان بود که فضای مدینه را آکنده بود (دارمی، 1349: 1/44). مسلم شهر مدینه را بر سپاهیان خود مباح اعلام کرد تا آنچه تمایل دارند انجام دهند. گفتهاند سپاه وی، گذشته از کشتار مردم، غارت اموال و تخریب خانههای مردم (حلی، 1407: 321)، افراد را تعقیب کردند و شکم زنان را دریدند (مقدسی، بیتا: 6/15) و حرمت بسیاری از زنان و دختران را شکستند (ابنطقطقی، 1418: 160)، هرچند پارهای از گزارشها مقرون به واقع نمینماید (نک.: واسعی، 1391: 166 به بعد).
شامیان دستهای از مردم را به اسارت گرفتند و برخی را به حبس انداختند و برای اِعمال سختی بیشتر، آنان را از غذا بازداشتند (ابنجوزی، بیتا: 6/16). علاوه بر اینها، بر اساس برخی دادههای متأخران، اسبان در مسجدالنبی جولان دادند و چون مردم از ترس پنهان شده بودند، سگان به داخل مسجد شدند و آن را آلودند (حلبی، 1400: 1/268). بدینگونه مسلم وظیفه خود را عملی کرد؛ او که پس از این ماجرا به مسرف شناخته شد، پس از فراغت از مأموریت، در نامهای (ابنکثیر، 1408: 8/233) به همراه تعدادی از سرهای کشتهشدگان، یزید را از آنچه انجام داده بود باخبر کرد. یزید نیز با دریافت آن بنا به روایاتی، با تمسک به شعر ابنزبعری که در آن از انتقام امویان از خزرجیان سخن رفته،[v] عقدههای تاریخی درون خویش را آشکار کرد و از آنچه پیش آمده بود ابراز خرسندی کرد (دینوری، 1960: 268؛ بلاذری، 1394: 5/334). بدینترتیب شورشی که در شرف آن بود که پایههای حکومت او را متزلزل کند، سرکوب شد. واقعه حره، البته با همه شدت و حدت و هزینههایی که داشت، در تواریخ بعدی چندان محل توجه محققان و اندیشمندان قرار نگرفت و بهدرستی تبیین نشد، اما به عنوان یکی از وقایع صدر اسلام اهمیت فراوانی دارد.
واقعه حره، چنانکه به کوتاهی ذکر شد، در نگاهی اولیه، قیامی علیه دستگاه تبعیض و ستم بود و طبعاً اقتضا میکرد بزرگان مدینه با آن همراه شوند، اما با همه گستردگی و فراگیری، دستهای از نامبرداران از آن فاصله گرفتند؛ افرادی چون عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم، عمرو بن عثمان فرزند خلیفه سوم، محمد بن حنفیه فرزند امام علی (ع) خلیفه چهارم، علی بن عبدالله بن عباس فرزندزاده عموی پیامبر (ص)، و در رأس همه اینان امام سجاد زینالعابدین (ع) فرزند امام حسین (ع) که اغلب مردم مدینه، بلکه جهان اسلام، به ایشان توجه داشتند و احترام خاصی برایشان قائل بودند، و بیگمان میتوانست مانند پدر خود سردمداری قیام علیه یزید را به دوش بکشد، اما چنین نکرد. طبعاً این پرسش برای پژوهنده تاریخ اسلام پدید میآید که رفتار امام بر چه اساسی تبیینپذیر است. آیا ناشایستگی رهبران قیام، وی را از همراهی بازداشته بود؟ یا آسودهطلبی آن حضرت و تجربه ناگوار عاشورا وی را به اتخاذ چنین سیاستی کشانده بود؟ یا یزید را آنقدر آلوده و منحرف نمیدانست که به تقابل با او برخیزد؟ یا امر دیگری موجب چنین رویآورد و رفتاری شده بود؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند تعمق و تأمل جدی است.
3. شورش مدینه در سنجه نگاه امام
مورخان و گزارشگران واقعه حرّه اتفاق نظر دارند که امام سجاد (ع) در شورش مدینه حضور نداشت و به هیچ نحوی با آنان همراه نشد. البته در جایی نیز نیامده که رهبران قیام از آن امام درخواستی کرده باشند یا مشورتی با ایشان انجام داده باشند، جز آنچه خنجی اصفهانی آورده که مردم مدینه نزد آن حضرت آمدند و اتفاق کردند که یزید را خلع، و خون حسین را طلب کنند. اما امام نپذیرفت و فرمود من پس از پدر چنین کاری نمیکنم (خنجی اصفهانی، 1375: 178). اما این سخن در جای دیگری نیامده است. همچنین، روایات حاکی از آن است که یزید بن معاویه، مسلم بن عقبه را توصیه کرده بود که از هر گونه تعرض به آن جناب پرهیز کنند و حرمت او را نگاه دارند (بلاذری، 1394: 5/330؛ ابناعثم، 1411: 164؛ ابنکثیر، 1408: 8/220). مسلم نیز چنین کرد، اما پیش از آن، این امام بود که مسیر اعتدال را پیشه کرده و از درافتادن در شورشی که فرجامی روشن داشت پرهیز کرده بود. اینکه بهراستی چرا امام سجاد (ع) چنین سیاستی را پیشه کرد، پرسشی بنیادین است که پاسخگویی به آن نیازمند دو چیز است؛ یکی انگیزه یا انگیزههای مدنیان در ایجاد شورشی علیه دستگاه حاکمیت که میزان ارج و اعتبار قیام را نشان میدهد؛ و دیگر رویآورد سیاسی امام در رویارویی با آن، که در پرتو مسئولیت و اهداف آن حضرت باید دیده شود.
3. 1. انگیزه یا انگیزههای قیام مدنیان
برابر گزارشهای تاریخی، عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه آغازگر قیام مدینه بود، بیآنکه پیش از آن گفتوگویی در میان مردم مدینه درگرفته یا تجمع و مشورتی رخ داده باشد. آوردهاند که عبدالله به همراه جمعی از مردم مدینه برای گفتوگو با یزید به دیار شام رفت، اما پس از ملاقات حضوری و همنشینی، خشمگینانه علیهش جبهه گرفت و مدعی شد اگر هیچ کس او را یاری نکند باز به مخالفت با یزید برمیخیزد (ابنخیاط، 1414: 148 به بعد). بیگمان دغدغههای دینی در اندیشه او خلجانی آفریده بود، همانطور که رفتارهای یزید با خاندان رسول خدا (ص) نیز در این خشم و نفرت بیتأثیر نبود، ولی هیچ یک از اینها برای شورش کافی نبود، بلکه رفتار هیجانی عبدالله با هیجانهای سیاسی- اجتماعی مردم مدینه بهزودی پیوند خورد و بدون سنجش جوانب کار (جعفریان، 1372: 181) به اقدامی سخت دست زدند.
با جستوجو در منابع و تحقیقات، به دیدگاههایی در انگیزهشناسی قیام یا عوامل شورش میتوان دست یافت. برخی آن را حرکتی انتقامجویانه دانستند که پس از جریان عاشورا در دلهای مردم مدینه پدید آمده و مترصد فرصتی برای ابراز آن بودند (بلعمی، 1378: 4/719-720؛ علی، 1366: 95). دستهای دیگر با رویکردی اخلاقی و ارزشی واقعه را تبیین کردهاند و آوردهاند که قیام مردم برای مبارزه با فساد و بداخلاقیهای دستگاه حاکمیت و ناشایستگی شخص خلیفه بوده است (ابنخیاط، 1414: 148 به بعد؛ یعقوبی، بیتا: 2/186). دستهای دیگر از مقولههای اقتصادی سخن به میان آوردند و شورش مدنیان را معطوف به درخواست مالیات سنگین شام دانستند (دینوری، 1960: 1/229؛ زرگرینژاد، 1381: 175). گروه چهارم این شورش را زاده رقابتهای قومی و قبیلهای ذکر کردند و از این منظر به تحلیل نشستند (نک.: بیضون، 1403: 250 به بعد). واقعیت آن است که همه اینها به نحوی در شکلگیری شورش و تجمیع مردم اثرگذار بود، اما شاید انگیزه فراگیر یا محوری را بتوان در چیز دیگری پیجویی کرد. تأمل در ساخت و تدابیر واقعه، آدمی را آشکارا به این نتیجه میرساند که ناهمراهی امام، واکنشی طبیعی و اخلاقی در مقابل انگیزه یا انگیزههای اصلی قیامکنندگان بوده که از منظر دینی نمیتوانست مساعدت آن حضرت را برانگیزد. به همین سبب از هر گونه همراهی با آنان سرباز زد.
به زعم این نوشتار، آنچه به عنوان محرک مدنیان، در خیزش علیه حاکمیت یزید نقش ایفا کرد، بیش از هر چیز، تلاش برای دستیافتن به موقعیت سیاسی از دست رفته و به تبع آن جایگاه دینی بود که آنان را به انتظار فرصتی نشانده بود تا خواسته خود را عملی کنند. ناهنجاریهای اخلاقی یزید، اوضاع حاکم بر جامعه مدینه، مکه و شام، و نیز بحران عاطفی پدیدآمده از پس واقعه عاشورا، آنان را به تحلیلی مبتنی بر سستی دستگاه خلافت و امکان براندازی آن کشاند که هم نسل قدیم را، که دغدغه دین داشتند، ارضا میکرد و هم نسل جدید را که در پی بازیافت موقعیت سیاسی بودند، بسیج میکرد. این رویکرد که ریشه در احساس حقارت مدنیان در مقابل شامیان داشت و ذیل «فاصله میان انتظار مدنیان و یافتههای آنان (اصطیاد)» خودنمایی میکرد بهشدت آنان را میآزرد و طبیعی بود که جرقه کوچک یا بهانه خردی آنان را علیه دستاندرکاران این وضعیت بشوراند، چنانکه چنین شد. بنابراین، میتوان مدعی شد که علت یا انگیزه اصلی قیام، احیای حقوق سیاسی و شهروندی بود، بیآنکه دغدغههای دینی یا نقشآفرینی دیگر عوامل در آن به صورت کامل و صد درصدی نادیده گرفته شود. همین نقطه کانونی، انحراف از مسیر ارزشهای دینی بود، هرچند راه دیگری شاید فراروی مدنیان برای احقاق حقوق از دسته رفتهشان متصور نبود. این اقدام چون نه بر اصول اسلامی و آموزههای ارزشی استوار بود، نه در راستای تحکیم حیات اجتماعی یا توسعه ارزشهای انسانی و نه از دورنمای روشنی بهره داشت، دستهای از بزرگان مدینه، از جمله امام سجاد (ع) را به کنارهگیری کشاند، در حالی که در نگاه اولیه او میبایست جلودار مبارزه با یزید و دستگاه حاکمیتش باشد.
3. 2. رویآورد سیاسی امام (ع)
امام، که فردی آگاه به زمانه، برخوردار از تجارب گذشته و واقف به جریانهای پیش رو بود، در مواجهه با قدرت، رویکرد متفاوت و ویژهای داشت. به همین سبب، در مواجهه با اقدام مدنیان، نهتنها با مردم همراه نشد یا تشویق و تأییدشان نکرد، بلکه به گونههایی کنارهگیری خود را برجسته، و حتی طبق گزارشی آنان را مذمت کرد و در ملاقات با مسرف، رسماً عمل آنان را ناخوشایند خویش ذکر کرد (دینوری، 1960: 266). این کنشها حاکی از رفتار سیاسی[vi] آن حضرت در چگونگی مواجهه با قدرت حاکم است که برای فهم بهتر، کنشهای امام در جریان شورش باید مد نظر قرار گیرد:
1. حضورنداشتن در تصمیمگیری و حتی تصمیمسازی؛ با اینکه امام یکی از شخصیتهای برجسته علمی، فرهنگی و تأثیرگذار در حیات اجتماعی زمانه و مقبول بخش بزرگی از جامعه بود (جعفری، 1366: 284) و از منظر شیعه پیشوایی مردم را بر عهده داشت،[vii] در هیچ مرحلهای از شورش، حضور نداشت و حتی قیامکنندگان با وی مشورت نکردند. در منابع موجود، روایت یا گزارشی دیده نمیشود که به گونهای همراهی آن حضرت را نشان دهد. بهعلاوه، دستهای از رفتارهای ایشان بر موافقتنکردن و همراهینداشتن ایشان با شورشیان و انگیزههای آنان تأکید دارد، چراکه با اهداف بلند ایشان همسویی نداشت.
2. بیرونرفتن از شهر؛ برابر دادههای تاریخی، امام سجاد (ع) برای تبرای خویش از شورش یا انکار آن، و دوری از هیاهوی پیشآمده از شهر مدینه بیرون رفت (ابناثیر، 1371: 11/245) تا دامن خویش را از هر گونه ارتباط با شورشیان پیراسته نگاه دارد.
3. پناهدادن به خانواده مروان؛ مروان بن حکم، که از سردمداران اموی و هدف هجمه مردم مدینه بود در جریان پیشآمده به دنبال پناهخواهی برای خانواده خویش برآمد. بدینمنظور با عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه دوم، گفتوگو کرد که وی نپذیرفت، اما وقتی از امام خواست که آنان را در پناه خود گیرد، آن حضرت پذیرا شد و در عملی انساندوستانه[viii] آنها را در حمایت خود گرفت تا از تعدی مردم در امان بمانند.[ix] امام با اینکه میدانست چنین مساعدتی چهبسا موجب اعتراض مردم شود، اعتنایی به آن نکرد. روشن است که این رفتار، کنشی نسنجیده و تابع عواطف یا احساسات زودگذر و مقطعی نبود. از اینرو باید در ترازوی عقلانیت رهبرانه ارزیابی شود.
4. اعلام همراهی با نمایندگان خلیفه؛ داستان خشونتورزی شامیان و نمایندگان خلیفه با مردم مدینه دامنه وسیع و ابعاد گستردهای داشت، از آن جمله اخذ بیعت از مردم در پایان نبرد بود. مسرف از بازماندگان خواسته بود با خلیفه به عنوان کسی که مالک جان و مالشان است، پیمان ببندند،[x] اما امام را از آن معاف کرد (مسعودی، بیتا: 265؛ حمیری، 1984: 193؛ حسنی، 1382: 3/136)، هرچند گزارشی مبنی بر مخالفت آن حضرت نیز دیده نمیشود. حتی بر پایه برخی گزارشها، امام در زمانی دیگر برای بیعت اعلام آمادگی کرد (مجلسی، 1413: 46/138؛ کلینی، 1407، روضه کافی: 235) که اگر صحیح باشد،[xi] توصیهای عملی برای دیگران بود تا از سماجتی که مایه خونریزی میشد، دست بردارند.
5. ملاطفت با حصین بن نمیر؛ حصین یکی از فرماندهان سپاه شام بود و به عنوان جانشین مسلم بن عقبه در واقعه حره حضور داشت و پس از این فاجعه، طبق برنامه یزید، به سوی مکه رفت تا عبدالله بن زبیر را بر جای خود بنشاند. او پس از فجایعی که در آن دیار ایجاد کرد با شنیدن مرگ یزید، به سوی شام مراجعت کرد. در بازگشت از فرط خستگی، از امام یاری طلبید و آن حضرت به رغم همه بدرفتاریها و خشونتها، ضمن ملاطفت با وی، زمینه آرامشش را فراهم کرد (طبری، 1403: 7/432).
رویآوردهای سیاسی امام در این واقعه و دیگر رخدادهای سیاسی زمانه، به طور طبیعی داوریهایی را موجب میشد، چنانکه مشروعیت اصل واقعه را نیز با تردیدهایی مواجه میکرد، بهویژه اگر دغدغههای پیشوایانه آن حضرت، همراه با حس دردمندانهای که پس از رخداد عاشورا یافته بود، مد نظر قرار گیرد، پیچیدگی قضیه افزون میشود. بدیهی است این ناهمراهی نمیتوانست زاده جبن امام یا دنیاخواهی یا اعتراضی به ناشایستگی رهبران قیام[xii] بوده باشد، بلکه جهات دیگری در این میان موجب اتخاذ چنین رفتاری شده است.[xiii]
چنانکه گفته شد، امام سجاد (ع) به دنبال ساخت جامعهای سالم و خداپسند بود، اما وقتی دغدغههای مردم را در چیزی یافت که نتیجهای جز خونریزی و فلاکت به دنبال نداشت و طبعاً با کرامت انسانی ناسازگار بود، نهتنها با آنان همراه نشد، بلکه علناً ناصوابی حرکت آنان را به رخ کشید (همان: 5/486؛ ابناثیر، 1385: 11/245) و بیپروا از ملامتهای احتمالی از آنان دوری گزید. در نگاهی کلانتر، میتوان گفت امام سجاد (ع) اساساً با رویکردی متناسب با ضرورتهای زمانه و اقتضائات جامعه اسلامی، به سیاستی خاص تمسک جست و بیآنکه جوی علیه خویش ایجاد کند به ارشاد و هدایت پرداخت و این سیاست را تا پایان عمر دنبال کرد. ایشان در این رویآورد سیاسی، هدف بلندی را دنبال میکرد که چهبسا در ترازوی فهم بسیاری از همدورهایها یا بعدیها راست نمیآمد، اما گذر زمان بر ارزشمندی رفتار آن حضرت صحه نهاد. بدیهی بود که تخریب جایگاه انسانی و ریختهشدن خون انسان برای به دست آوردن موقعیت سیاسی، با تکریم انسان که بر پایه داده قرآنی نفلهشدن یکی از آنان برابر با از بین بردن همگان شمرده میشد،[xiv] سازگار نبود و چنین قیامی به طور طبیعی نمیتوانست همراهی امام را برانگیزد.
البته امام برای ایجاد فضای انسانی بر عنصر مسالمت تأکید داشت. اگر جمله منقول از آن حضرت که فرمود: «لو أن قاتل الحسین استودعنی السیف الذی قتل به الحسین لرددته؛ اگر قاتل حسین، شمشیری که با آن پدرم را کشته به من دهد، آن را به او برمیگردانم» (امین، بیتا: 1/636)، محل تأمل باشد، روح حاکم بر رساله حقوق آن حضرت، حاکی از صبوری و پذیرش است تا امکان زندگی بهتر میسر شود (نک.: مجلسی، 1413: ج71، (باب اول: رسالة الحقوق)، ص3 به بعد). همچنین، نقل است که وقتی دستهای از مردم خراسان در ملاقات با ایشان از ظلم و ستم والیانشان شکایت کردند، امام آنان را به صبر و خودنگهداری امر کرد (ابنسعد، 1410: 5/217). این رفتار سیاسی آثار ارزشمندی به دنبال داشت و در جریان حره، گذشته از اینکه خود آن حضرت از آسیبهای متعرضانه در امان ماند (مفید، 1414: 2/152)، توانست چهارصد تن از زنان را با شوهران یا فرزندانشان تحت حمایت خود بگیرد و از تعرض دشمن محافظت کند (زمخشری، ربیع الابرار، 1/427 به نقل از: امین، بیتا: 1/636؛ اربلی، 1405: 2/649). تاریخ گواه است که او با رفتار خود موجب حفظ شیعه و بقا و گسترش آن برای فعالیتهای بعدی شد (جعفریان، 1372: 1/273).
نتیجه
امام سجاد (ع)، که در طول زندگی خویش جریانهای بسیاری را تجربه کرد، برخلاف انتظار اولیه از ورود به عرصههای انتقامجویانه و اعتراضی دوری جست، اما این کنارهگیری نه از سر ترس و سستی یا گریز از مسئولیتپذیری، بلکه به منظوری بالاتر و هدفی متعالیتر بود. امام با الگوی سیاسی ویژهای نقش پیشوایی را ایفا کرد و آنچه برایش اهمیت داشت، بیش از هر چیز حفظ کرامت انسانی، صیانت از جان و آبروی آدمیان و تحقق جامعه اسلامی بود که بهخوبی توانست آن را به انجام برساند و با همین رویکرد از واقعه حره فاصله گرفت و راه دیگری را جستوجو کرد. مردم مدینه، هرچند پس از واقعه عاشورا و به دنبال رفتار شنیع یزید با خاندان رسول خدا (ص) به شورش دست زدند، اما برابر تحلیلی واقعنگر، انگیزه اصلی و پیشران عمومی آنان نه فسق و فجور یزید، یا دغدغه اصلاح جامعه و گسترش عدالت یا به کرسی نشاندن حق، بلکه دستیابی به موقعیت از دست رفته سیاسی و اجتماعی بود که امام سجاد (ع) نمیتوانست با آنان همراه شود. از اینرو به عنوان پیشوایی بزرگ و با رویکردی علمی، فرهنگی و مذهبی در سایه تقیه به ترسیم خط صحیح اسلام و فقه نبوی پرداخت و شاگردانی را تربیت کرد؛ کاری که اگر دیگر امامان نیز بودند، جز آن را انجام نمیدانند.
پینوشتها
[i]. دستهای از روایات و شواهد وجود دارد که سن امام را در کربلا کمتر از اینها نشان میدهد، که البته وجاهت علمی ندارد (نک.: طبری، 1403: 5/229 و 231). شهیدی دیدگاههای مختلف را با نقدی تاریخی بهدقت بررسی کرده است (نک.: شهیدی، 1367: 29-37).
[ii]. برابر روایتی امام در جریان مختار نقش داشته و اساساً ایشان بوده که محمد بن حنفیه را به رهبری قیام مختار برگزیده بود. ابننما حلی مینویسد امام به عمویش محمد حنفیه گفته بود اگر بنده سیاهی برای پشتیبانی و همراهی ما قیام کند بر دیگران است که وی را یاری رسانند. سپس فرمود: «من تو را بر این امر گماردم، هر چه میخواهی انجام ده» (نک.: ابننما حلی، 1416: 96؛ مجلسی، 1413: 45/365). دعای امام در حق مختار نیز مؤید آن دانسته شد. آوردهاند آن حضرت وقتی از انتقام خون پدرش به دست مختار خبر یافت، فرمود: «خداوند به او پاداش خیر دهد» (یعقوبی، بیتا: 2/259؛ طوسی، 1404: 125 و 127). خویی از مجموعه دادهها چنین نتیجه میگیرد که قیام مختار به اذن امام بوده است (نک.: خویی، 1411: 18/101). اما واقعیت این است که شواهد متقنی برای اثبات این ادعا وجود ندارد.
[iii]. این رساله اول بار در تحف العقول حرانی و سپس در کتابهای خصال و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق با اختلافهای اندکی آمده است که محققان بعدی در نشر و ترجمه آن کوشیدند.
[iv]. بلاذری مینویسد: «شامیان با مردم مدینه میجنگیدند و آنان را یهودی خطاب میکردند» (بلاذری، 1394: 5/331).
[v]. ابن عبد ربه مینویسد: «وقتی یزید به این شعر تمثل کرد، فردی به او گفت: مرتد شدی ای امیرالمؤمنین! در پاسخ گفت: درست میگویی، استغفار میکنم» (ابن عبد ربه، 1404: 5/140). هرچند برخی چون ابنکثیر، به مجعولبودن این انتساب گرایش داشتهاند و آن را ناشی از اتهامات برآمده از انگیزههای مذهبی میدانند (نک.: ابنکثیر، 1408: 8/224 و 225).
[vi]. رفتار سیاسی، در تعریفی کوتاه، کنشهای انسان در نسبت با قدرت است و رویآورد سیاسی، گونههای نگاه انسان به مقوله قدرت و تعریف رفتار بر اساس آن است.
[vii]. در روایات شیعی تأکید شده است که امام سجاد (ع) از سوی امام حسین (ع) به عنوان جانشین وی معرفی شده بود (کلینی، 1407: 1/353).
[viii]. طبری عمل امام را از سر دوستی کهن میداند (طبری، 1403: 5/486)، اما محسن امین (بیتا: 1/636) و شهیدی با نقد جدی آن، اقدام امام را از سر انساندوستی میشمارند (شهیدی، 1359: 82).
[ix]. همسر مروان، عایشه دختر عثمان بن عفان بود (بلاذری، 1394: 5/324؛ مجلسی، 1413: 46/138). عسکری ذیل عنوان «امام سجاد بنیامیه را پناه میدهد!» از آن یاد میکند (عسکری، 1410: 3/183).
[x]. ابنبطریق مینویسد: «تمام خانههای مدینه تخریب شدند، جز خانه علی بن حسین که مردی شامی از آن مراقبت کرد و خانه اسامة بن زید که سگی آن را پاس داشت و خانه زنی حمیری که خود آن را نگهبان بود!» (ابنبطریق، 1407: 321).
[xi]. شهیدی در رد این گزارش، مطالب درخوری دارد (شهیدی، 1367: 80 به بعد).
[xii]. برخی بدون استناد به منبعی تاریخی مدعی شدند چون شورش مردم مدینه به حکومت عبدالله ابن زبیر وابسته بود، امام به تقیه روی آورد (خضری، 1386: 206-207). این سخن، جدای از آنچه ذکر شد، موجهی مقبول برای ناهمراهی امام نمیتواند باشد.
[xiii]. برای بررسی تفصیلی این دیدگاهها، نک.: واسعی، 1391: فصل 3 و 4.
[xiv]. خداوند در قرآن میفرماید: «من قتل نفساً بغیر نفس او فسادا فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً؛ هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است» (مائده: 32).
مراجع
قرآن مجید.
ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد بن هبة الله مدائنی (1378/1959). شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی.
ابن اثیر، عز الدین (1371). کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی بن ابی الکرم (1385/1965). الکامل فی التاریخ، بیروت: دار
صادر.
ابن اعثم کوفی، احمد (1411). الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الاضواء للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الاولی.
ابن بطریق حلی، یحیی بن حسن بن حسین (1407). العمدة، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
ابن جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (بیتا). المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.
ابن حنبل، احمد (بیتا). مسند احمد، بیروت: دار صادر.
ابن خیاط، خلیفه عصفری (1414/1993). تاریخ خلیفه، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دار الفکر.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری (1410/1990). الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطاء، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.
ابن شهر آشوب (1376/1956). مناقب آل ابوطالب، نجف اشرف: مطبعة الحیدریة.
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا (1418/1997). الفخری فی الآداب السلطانیة والدول الاسلامیة، تحقیق: عبد القادر محمد مایو، بیروت: دار القلم العربی، الطبعة الاولی.
ابن عبد ربه، شهاب الدین (1404). العقد الفرید، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.
ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة الله (1415/1995). تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر والطباعة والنشر والتوزیع.
ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی حسینی (1380/1961). عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، نجف: مطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیة.
ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (1408/1988). البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی.
ابننما حلی، جعفر بن محمد (1416). ذوب النضار فی شرح الثار، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
ابو علی مسکویه رازی، احمد ابن محمد ابن یعقوب (1379). تجارب الامم و تعاقب الهمم، تحقیق: ابوالقاسم امامی، تهران: سروش، چاپ دوم.
اربلی، علی ابن عیسی (1405). کشف الغمه فی معرفة الائمة، بیروت: دار الاضواء.
اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین (1415). الاغانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی.
اصفهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق (1409). حلیة الاولیاء، بیروت: دار الکتب العلمیة.
امین، سید محسن (بیتا). اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف.
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (1394/1974). انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
بلعمی، ابوعلی (1378). تاریخنامه طبری، تحقیق: محمد روشن، تهران: سروش، چاپ دوم.
بیضون، ابراهیم (1403). الحجاز والدولة الاسلامیة، بیروت: المؤسسة الجامعیة للدراسات والنشر والتوزیع.
جعفری، سید حسین محمد (1366). تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه: سید محمدتقی آیتاللهی، تهران: دفتر فرهنگ نشر اسلامی، چاپ چهارم.
جعفریان، رسول (1372). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم.
حسنی، هاشم معروف (1382). سیرة الائمة الاثنی عشر، نجف: المکتبة الحیدریه.
حلبی،علی ابن ابراهیم (1400). السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المأمون، بیروت: دار المعرفة.
حمیری، محمد بن عبد المنعم (1984). الروض المعطار فی خبر الاقطار، بیروت: مکتبة لبنان، الطبعة الثانیة.
خضری، سید احمدرضا (زیر نظر) (1386). تاریخ تشیع، تهران و قم: سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم.
خنجی اصفهانی، فضلالله بن روزبهان (1375). وسیلة الخادم الی المخدوم، قم: انتشارات انصاریان.
خویی، سید ابوالقاسم (1411). معجم رجال الحدیث، قم: منشورات مدینة العلم، الطبعة الخامسة.
دارمی، عبدالله بن بهرام (1349). سنن دارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال.
دینوری، احمد بن داوود (1960). اخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، قاهره: دار احیاء الکتب العربی، الطبعة الاولی.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان (1407/1987). تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتب العربی، الطبعة الاولی.
زرگرینژاد، غلامحسین (1381). تاریخ تحلیلی اسلام، قم: انجمن معارف اسلامی ایران، چاپ اول.
شهیدی، سید جعفر (1359). قیام حسین (ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شهیدی، سید جعفر (1367). زندگانی علی بن الحسین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (1403/1983). تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الرابعة.
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (1404). رجال الکشی، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.
عجلی، احمد ابن عبدالله (1405). معرفة الثقات، مدینة المنورة: مکتبة الدار.
عسکری، سید مرتضی (1410/1990). معالم المدرستین، بیروت:مؤسسة النعمان للطباعة والنشر.
علی، امیر (1366). تاریخ عرب و اسلام، ترجمه: فخر داعی گیلانی، تهران: گنجینه، چاپ سوم.
قمی رازی، ابوالقاسم علی بن محمد بن علی بن خزاز (1401). کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، قم: مطبعة الخیام.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407). الکافی، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الرابعة.
مجلسی، محمد باقر (1413). بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار ائمة الاطهار (ع)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین بن علی (بیتا). التنبیه والاشراف، تصحیح: عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، (افست قم: مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامیة).
مسعودی، علی بن حسین (1426). إثبات الوصیة للامام علی بن أبی طالب، قم: انصاریان، چاپ سوم.
مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414/1993). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت لتحقیق التراث، بیروت: دار المفید.
مقدسی، مطهر بن طاهر (بیتا). البدء والتاریخ، بور سعید، بیروت: مکتبة الثقافة الدینیة.
نویری، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب (1423). نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره: دار الکتب والوثائق القومیة، الطبعة الاولی.
واسعی، سید علیرضا (1391). واقعه حره؛ رویارویی ارزشهای دینی و سنتهای جاهلی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح (بیتا). تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر.
نویسنده
سیدعلیرضا واسعی1
1. دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی