پاسخ هاي امام هادي عليهالسلام به شبهات کلامي و فقهي يحيي بن اکثم، قاضي القضات متوکل عباسي، مناظره مکتوبي است که بين آن حضرت با يحيي بن اکثم صورت گرفته است و در حقيقت، يکي از آخرين تلاشهاي شکست خورده خلافت عباسي است که ميخواست عظمت علمي امامان عليهمالسلام را زير سوال برد و مرجعيت علمي آنان را مخدوش کند. نکته¬اي که وجود دارد اين است که اين مناظره به واسطه موسي مبرقع، برادر امام صورت گرفته و دستگاه خلافت از اين کار، اهداف شومي را در نظر داشته، در صدد توطئه چيني بوده است؛ اما ملاقات موسي با برادرش امام هادي (ع)، و روشنگري¬هاي امام در اين ملاقات، سبب ناکامي توطئه چينان مي¬گردد. چنان که موسي مي¬گويد: «پس از ملاقات با ابن اکثم، خدمت برادرم علي بن محمد(ع) رسيدم و پس از موعظه¬هايي که فرمود و سبب شد در حق آن جناب «بصيرت» يافتم و لزوم اطاعتش را شناختم، عرض کردم: قربانت گردم! ابن اکثم مسائلي را کتباً از من پرسيده که جواب دهم. حضرت خنديد و فرمود: پاسخ دادي؟ گفتم: نه، نمي¬دانستم...». او سپس سوال¬ها را مطرح مي¬کند و در ادامه، امام (ع) به او مي گويد: بنويس. موسي مي گويد: چه بنويسم؟ امام مي فرمايد: «بنويس: بسم الله الرحمن الرحيم. خدا تو را به راه راست هدايت کند! نامه ات رسيد. خواسته اي ما را با خرده گيري¬ها بيازمايي تا مگر نقطه ضعفي در ما بيابي و عيب¬جويي کني. خدا تو را بر سوء نيتت مکافات دهد! مسائلت را مشروح پاسخ مي¬دهيم. گوش فرا ده، فهمت را براي درک آن آماده و حواست را جمع کن! که بر تو، حجت تمام شد».
پيش از تبيين و توضيح اين مناظره مکتوب، لازم است به اختصار جايگاه و شخصيت يحيي بن اکثم بررسي و روند مناظرات جريان امامت با دستگاه خلافت عباسي به صورت خلاصه مطرح شود.
شخصيت يحيي بن اکثم
يحيي بن اکثم يکي از عالمان دستگاه خلافت عباسي بود که درسالهاي ۲۱۲ ق. يعني در دوره امامت امام جواد عليهالسلام منصب قضاوت بصره را بر عهده داشت؛ اما يکي دو سال بعد از سوي مامون به بغداد فرا خوانده شد و به عنوان قاضي القضات خلافت منصوب شد. يحيي بن اکثم چند سال منصب قاضي القضاتي مامون را بر عهده داشت؛ اما در پي اختلافات و مسائلي ديگر، برکنار شد؛ اما متوکل دوباره يحيي بن اکثم را قاضي القضات قرار داد. به نوشته مورخان، يحيي بن اکثم به فساد اخلاقي مبتلا بود. اشتهار او به فساد اخلاقي، چنان بود که اعتراض مردم را به دنبال داشت و امام هادي عليهالسلام نيز در يکي از پاسخهاي خود به ابن اکثم، به فساد وي اشاره ميکند.
شواهد تاريخي، بيانگر آن است که پرسشهاي ابن اکثم، گونهاي مناظره براي خرد کردن شخصيت علمي امام هادي عليهالسلام بوده است و نه حل مسائل علمي. از اين رو، امام عليهالسلام در ابتدا نيت شوم او را فاش کرد که پرسشهاي کتبي ابن اکثم نه پرسش از موسي مبرقع برادر امام عليهالسلام؛ بلکه پرسش از خود امام هادي عليهالسلام بوده است و مقصود اصلي از اين پرسشها، پيدا کردن نقطه ضعفي از امام هادي عليهالسلام بوده است و موسي مبرقع در اين بين، وسيلهاي بيش نبوده است.
پرسشها و پاسخها
يحيي بن اکثم ۱۳ سؤال از امام عليهالسلام پرسيد و امام نيز به آنها پاسخ داد که در اين جا به برخي از اين سؤال و جوابها اشاره ميکنيم:
سؤال 1: چرا يعقوب در برابر يوسف سجده کرد؟
سوال اول ابن اکثم، سؤالي کلامي است و از علت سجدة يعقوب و فرزندانش بر حضرت يوسف عليهالسلام ميپرسد. او با استناد به اين آيه شريفه که ميگويد: «پدر و مادرش را بر فراز تخت برد و ]همه[ در برابر يوسف به سجده افتادند»1، سؤال کرد که چگونه يعقوب و فرزندانش که پيامبر بودند، براي يوسف سجده کردند؛ در حالي که سجده براي غيرخدا شرک است؟
امام عليهالسلام در پاسخ خود سجده يعقوب را سجده شکر ناميد که پس از فراقي طولاني، خداوند ديدار فرزندش را نصيب او کرده است. بنابراين، سجده براي خدا و براي تشکر از فراهم شدن اين ديدار است و نه براي يوسف. متن پاسخ چنين است: سجده يعقوب و فرزندانش، براي اطاعت خدا و اظهار محبت به يوسف بود ]نه براي يوسف[؛ چنان که سجده ملائکه هم براي آدم نبود؛ بلکه براي اطاعت فرمان خدا بود و اظهار علاقه به حضرت آدم. سجده يعقوب و فرزندانش در کنار يوسف نيز به شکرانه گرد هم آمدن دوباره و پايان دوران فراق بود. نميبيني که همان دم در مقام شکر ميگويد: «پروردگارا! مرا پادشاهي دادي و علم تعبير خواب آموختي».2
سوال 2: شک پيامبر صلياللهعليهوآله در وحي؟
دومين سوال قاضي القضات متوکل باز هم يک مسئله کلامي بود که با استناد به ظاهر آيهاي از قرآن بود. سؤال او اين بود که ظاهر آيه قرآن نشان ميدهد يا پيامبر صلياللهعليهوآله نسبت به نزول وحي بر خود شک داشته و يا اين که قرآن بر غير پيامبر نازل شده است. او با استناد به آيه ۹۴ سوره يونس که ميگويد: «اگر از آن چه بر تو نازل کردهايم در شکي، از آنها که پيش از تو کتاب ميخوانده¬اند، بپرس»، اين سوال را مطرح کرد که مخاطب آيه کيست؟
اگر پيامبر صلياللهعليهوآله است، چگونه وي در نزول وحي او شک دارد و اگر خطاب به ديگري است، قرآن بر چه کسي نازل شده است؟
امام عليهالسلام پاسخ داد که مخاطب آيه، پيامبر صلياللهعليهوآله است و او هيچ شکي درباره نزول وحي بر خود نداشته است و اگر در آيه شريفه جمله: «و ان کنت في شک؛ اگر شک داري»، آمده است، تنها به خاطر مماشات با مخالفان پيامبر صلياللهعليهوآله و اقتضاي جدال احسن است؛ سپس امام عليهالسلام براي پاسخ خود به آيه مباهله استناد کرد. در آيه مباهله با اين که هيچ شکي در حقانيت پيامبر صلياللهعليهوآله وجود نداشت، اما قرآن ميفرمايد: «لعنت خدا را بر دروغگويان قرار ميدهيم» و دروغگويان را مشخص نميکند. متن پاسخ امام عليهالسلام از اين قرار است: در آيه «فان کنت في شک...»، مخاطب، پيامبر صلياللهعليهوآله است؛ اما او نسبت به وحياي که بر او نازل شده بود، شک نداشت. نادانان ميگفتند: چرا خدا فرشتهاي را به رسالت نفرستاده و ميان پيامبرش با ما فرقي نگذاشته است؛ او مانند ما ميخورد و مينوشد و در بازارها راه ميرود؟ خداوند وحي کرد که در حضور اين جاهلان، از آنها که پيش از تو با کتابهاي آسماني آشنا بودهاند، بپرس که آيا خدا تاکنون پيامبري براي بشر فرستاده است که نخورد و ننوشد و در بازارها راه نرود؟ به کاررفتن تعبير «اگر شک داري...»، با اين که پيامبر صلياللهعليهوآله شک نداشت، به خاطر مماشات و همراهي با طرف مقابل بوده است؛ چنان که در آيه مباهله، قرآن دستور ميدهد: بگو: «بياييد تا فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت کنيم؛ سپس نفرين کنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم»3 در اين جا دروغ گويان، نصاري بودند و در اين امر، ترديدي نبود. با اين حال، قرآن دروغ گو را مبهم ذکر کرد؛ زيرا اگر ميگفت: لعنت خدا را بر شما قرار دهيم، آنان حاضر به مباهله نميشدند. اين در حالي بود که خدا ميدانست پيامبرش رسالتهاي او را ابلاغ ميکند و دروغگو نيست. در مورد سؤال هم پيامبر صلياللهعليهوآله نسبت به راستگويي خود يقين داشت؛ ولي ميخواست با مدعي به عنوان يک شخص بيطرف، گفتوگو کند. بنابراين، قواعد گفتوگو و مجادله چنين اقتضا ميکرد.
سؤال 3: چرا آدم از بهشت بيرون آمد؟
سومين سؤال ابن اکثم درباره مجازات آدم و حوا بر اثر خوردن شجره ممنوعه بود. با اين که قرآن ميگويد: بهشتيان هرچه بخواهند، ميخورند و آزادي عمل دارند، سوال او اين است: خدا در توصيف بهشت فرموده است: «هرچه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد، در آن موجود است»4، دل آدم هنگامي که در بهشت بود، گندم خواست و خورد؛ پس چرا خدا او را مجازات کرد؟
پاسخ امام عليهالسلام اين است که «شجره ممنوعه»، درخت حسد بود و نه گندم و چون آدم مرتکب حسد شد، مجازات شد. متن پاسخ چنين است: «اما بهشت، البته هرگونه خوراکي، نوشيدني و سرگرمي که دل بخواهد و چشم لذت ببرد، در آن هست و همه را هم خداوند براي آدم حلال کرده بود؛ اما آن درختي که خدا آدم و همسرش را از آن نهي کرده بود، درخت حسد بود ]که به عنوان استعاره، نام درخت بر آن نهاده شده[ و به آنها توصيه کرده بود که به چشم حسد، بر کساني که خدا بر مخلوقات ديگر فضيلتشان داده، نگاه نکنند؛ اما آدم فراموش کرد و بر آنها حسد برد و حال آن که عزم و تصميمي ]بر حسد[ نداشت.»
سؤال 4: چرا نماز صبح بلند خوانده ميشود؟
سؤال چهارم ابن اکثم از علت بلند خواندن نماز صبح است. او سؤال کرد که چرا نماز صبح بلند خوانده ميشود؛ چون نماز صبح از نمازهاي روزانه است و بلند خواندن، مربوط به نمازهاي شب است؟
امام عليهالسلام فرمود: نماز صبح در بلند خواندن حمد و سوره، حکم نمازهاي شب را دارد؛ زيرا که پيامبر(ص) وقتي نماز صبح را ميخواند که هوا تاريک بود ]در اول وقت، نماز صبح را ميخواند؛ در حالي که هنوز هوا تاريک بود) و از اين جهت، از نظر قرائت، مثل نمازهاي شبانه است.
سؤال 5: علت تفاوت برخورد امام علي با فراريان صفين و جمل چه بود؟
سؤال پنجم، سؤال از اختلاف روش امام علي عليهالسلام در جمل و صفين در برخورد با طرف مقابل است. سؤال اين است: چرا علي عليهالسلام در جنگ «صفين» همه لشکريان دشمن را ميکشت؛ چه مهاجم، چه فراري و چه زخمي؛ اما در جنگ جمل با فراري و مجروح، کاري نداشت و حتي اعلام کرد: هر که به خانهاش برود، در امان است و هر که سلاحش را بيندازد، در امان است؟ اين اختلاف رويه، براي چه بود؟ اگر حکم اول درست باشد، ناچار حکم دوم اشتباه بوده است؟
امام هادي عليهالسلام در پاسخ به تفاوت اساسي جنگ جمل و صفين و کشته شدن سران جمل، يعني طلحه و زبير و پابرجا بودن ستاد جنگ صفين، يعني معاويه را علت تفاوت برخورد امام علي عليهالسلام با دشمن در اين دو جنگ ذکر کرد. امام هادي عليهالسلام فرمود: اما اختلاف روش علي عليهالسلام در جنگ «صفين» و «جمل» که در صفين، مهاجم، فراري و زخمي را ميکشت و در جمل، فراريان را تعقيب نميکرد و مجروحان را نميکشت و به آنها که سلاح را بر زمين گذاشته، يا به خانهها پناه برده بودند، امان ميداد، سرّش آن است که فرمانده و رهبر اهل جمل ]طلحه و زبير[ کشته شده بودند و ديگر ]پايگاه و [جمعيتي نداشتند که به آن باز گردند و همه به خانهها برگشتند و ديگر نه مهاجم بودند، نه مخالف و نه معارض و راضي بودند که کسي به آنها کاري نداشته باشد و قهراً وظيفه درباره آنها که ديگر به فکر جمع آوري لشکر و از سرگرفتن جنگ نبودند، خودداري از آزار و تعقيب آنها بود؛ اما اهل صفين، به پايگاه و اردوي مجهز خود برميگشتند و باز فرماندهي داشتند که آنها را دوباره تجهيز ميکرد و اسلحه و زره و نيزه و شمشير برايشان فراهم ميآورد و به آنها جايزه ميداد و برايشان آذوقه تهيه ميکرد؛ بيماران را عيادت و مجروحان را مداوا ميکرد؛ پيادگان را مرکب و برهنگان را جامه ميداد و دوباره آنها را به ميدان نبرد ميفرستاد. از اين رو، علي عليهالسلام اين دو گروه را به يک چشم نمينگريست.
بدين گونه امام هادي عليهالسلام همه پرسشهاي يحيي بن اکثم را پاسخ داد و زواياي مختلفي از احکام و معارف نوراني قرآن و عترت را روشن و مشخص کرد که تنها با تمسک به قرآن و عترت ميتوان به هدايت دست يافت و از وادي جهل و ضلالت رهايي يافت.
پي نوشتها:
1. يوسف، آيه ۱۰۰.
2. يوسف، آيه ۱۰۱.
3. آل عمران، آيه ۶۱.
4. زخرف، آيه ۷۱.