پرتوي از سيره امام هادي(علیه السلام)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 3 - 5 دقیقه)

حضرت امام علي النقي، ملقب به هادي، فرزند امام جواد(عليه السلام) در 15 ذي حجه سال 212 هجري در مدينه به دنيا آمد. نام مادر بزرگوارش، سمانه، معروف به سيده است. آن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارش در محيط پر از خفقان و وحشتي كه متوكل عباسي به وجود آورده بود به سختي ميزيست.

خليفه غاصب با حمله به ياران امام(عليه السلام)و ويران ساختن قبر حضرت امام حسين(عليه السلام)، شيعيان را بيش از پيش، در اختناق قرار دارد و امام را از آنان دور ساخت و دستور داد تا آن بزرگوار را به سامرا آوردند.
متوكل به وسيله يحيي بن هرثمه، يكي از فرماندهان ارتش خود، نامهاي براي امام فرستاد و سپاهي را با يحيي همراه كرد تا به مدينه روند و خانه امام هادي را بازرسي كنند، بلكه مدركي بجويند تا آن حضرت را محكوم به توطئه و اقدام عليه دولت كند.
هرثمه گويد: سراي امام را بازرسي كردم و در آن جز قرآن و دعا و كتب علمي چيزي نيافتم.
هدف متوكل از احضار امام(عليه السلام) به سامرا نزد خود و يارانش، محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بود تا آن حضرت را زير نظر گيرد.
امام(عليه السلام) توجه داشت كه سياست ستمگرانه آنان به او، روز به روز، تندتر و بيش‌تر ميشود، تا جايي كه متوكل در پايان حكومت خود، به علت خبرچينيها بر ضد امام(عليه السلام)، او را زنداني كرد.
يحيي بن اكثم به متوكل گفت: دوست ندارم پس از پرسش هاي من از اين مرد چيزي پرسيده شود، زيرا وقتي آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان تقويت مي‌گردند.
امام(عليه السلام) با كوشش خستگي‌ناپذير و فراوان، پايگاه هاي مردمي خود را تا سر حد امكان تقويت مي‌كرد تا در برابر مشكلات، نيرويي پايدار به دست آورد و مجهز و آماده باشد.
براي امام هادي(عليه السلام) از راه هاي پنهاني و آشكار، مبالغي از بابت خمس و زكات و خراج مي‌رسيد كه آن‌ها را در مصالح عمومي اسلام به مصرف مي‌رسانيد تا جنبش فرو ننشيند.
آن حضرت پس از شهادت پدر، بيش از بيست سال در مدينه باقي ماند.
مردم به امام علاقه فراوان نشان مي‌دادند و به دورش گرد مي‌آمدند و علما و دانش طلبان در محضر ايشان جمع مي‌شدند.
بريحه عباسي يكي از ياران متوكل به او نوشت: اگر ميخواهي حرمين را از دست ندهي، علي بن محمد (امام هادي) را از آن‌جا بيرون كن، چرا كه او مردم را به خود فرا ميخواند و خلق بسياري از او پيروي مي‌كنند.
مسعودي در مروج الذهب مينويسد: گروهي از درباريان متوكل به سعايت امام هادي(عليه السلام) نزد متوكل پرداخته و به او گفتند كه در خانهاش اموال و سلاح و نامه هايي از شيعيان اوست كه وي را به قيام، دعوت كردهاند و او نيز در تدارك اين كار است.
متوكل عدهاي را به سراغ حضرت فرستاد كه در دل شب به خانهاش يورش بردند، او را تنها در خانه يافتند، قبايي بافته از موي بز بر تن داشت و در خانهاش چيزي از اثاث و فرش يافت نميشد، ملافهاي پشمي بر سر داشت و آيات قرآني مربوط به وعد و وعيد الهي را زير لب تلاوت ميكرد.
حضرت را به همان سان كه ديده بودند نزد متوكل بردند و او در حالي به حضور متوكل رسيد كه خليفه مشغول مي‌گساري بود و جام مي بهدست داشت. وقتي متوكل حضرت را ديد، گرامياش داشت و كنار خود نشاند. در خانه امام هادي(عليه السلام)چيزي از آن‌چه به او گفته بودند يافت نشده بود و هيچ بهانهاي هم نميشد از امام گرفت. متوكل جامي را كه در دست داشت به حضرت داد! حضرت فرمود: به خدا قسم! گوشت و خون من هرگز با ميآلوده نشده است، مرا از آن معاف دار.
متوكل ايشان را معاف داشت. آنگاه گفت: برايم شعر بخوان. حضرت فرمود:
من چندان گوينده شعر نيستم.
متوكل گفت: چارهاي جز اين نيست.
حضرت چون چنين ديد اشعاري را كه مشتمل بر ناپايداري دنيا، مرگ سلاطين و ذلت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواند. ترجمه روان اين اشعار چنين است:
بر قله هاي كوهسار شب را به روز آوردند و مردان نيرومند از آنان پاسداري كردند، ولي قله ها سودي به آنان نرساندند.
پس از عزت، از جايگاههايي امن پايين كشيده شدند، و در گودالهاي گور جايشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندي!
پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فريادگري فرياد برآورد: كجاست آن دستبندها و تاج ها و لباس هاي فاخر؟!
كجاست آن چهره هاي به ناز و نعمت پرورده، كه به احترامشان پرده ها ميآويختند؟!
گور، به جاي ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اكنون كرمها راه ميروند!
روزگاري دراز، خوردند و نوشيدند! ولي اكنون خود، طعمه [جانوران قبر] شدهاند!
تأثير كلام امام (عليه السلام) چنان بود كه متوكل به سختي گريست، و ديگر مجلسيان نيز گريستند! سپس دستور داد بساط شراب را جمع كنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.

www.partosokhan.ir

 


چاپ   ایمیل