هدايت امام كاظم(علیه السلام) و عقل كاربردي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 7 - 14 دقیقه)

وقتي از امامان(ع) سخن مي گوييم، سخن از انسان هاي كامل، مظاهر تمام و كمال اسماي الهي، موجودات متاله و كلمات رباني تاماتي است كه سرمشق بشريت هستند. از اين رو، سخن گفتن از ايشان بسيار دشوار مي شود،چرا كه هريك از آنان مصداق اين كلام پيامبر(ص) خطاب به حضرت اميرمؤمنان علي(ع) هستند كه فرموده است: يا علي لايعرفك الاالله و انا؛ اي علي تو را جز خدا و من نشناخت . بنابراين، در شناخت هريك از اين اولياي الهي مي بايست به كلام پيامبر(ص) و خداوند در قرآن و احاديث شريف قدسي مراجعه كرد. از آن جايي كه در آيه مباهله قرآن، حضرت اميرمؤمنان(ع) نفس و جان پيامبر(ص) معرفي شده و در روايات نبوي و ولوي نيز همه امامان معصوم(ع) از همان نور واحد محمدي(ص) جدا شده و صفات وخصوصيات يكتا و يگانه اي دارند، مي توان حكم كرد كه آنان نور واحدي هستند كه تجليات گوناگوني با توجه به شرايط زماني و مكاني داشته اند.

پس آن چه درباره ايشان گفته مي شود تنها تبيين تجليات است و تفاوت ديگري نمي توان يافت. امام موسي بن جعفرالكاظم(ع) يكي از اين تجليات نور محمدي(ص) است كه با توجه به شرايط زماني و مكاني، سنت ها و سيره هاي خاصي را براي سرمشق قرار دادن بشريت بيان كرده است تا مردم در صراط مستقيم ايشان و با پيروي از سنت و سيره آن بزرگوار، متاله، رباني و محبوب خدا شوند. نويسنده دراين مطلب كوشيده است تا ضمن بيان اهميت و جايگاه عقل، ديدگاه امام كاظم(ع) را در اين خصوص تبيين كند كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم. ¤ ¤ ¤ راهي براي كمال عقل يكي از نعمت هاي بزرگ الهي عقل است. در رواياتي كه از امامان معصوم اين حجت هاي الهي (ع) رسيده است، عقل همان چيزي است كه بدان خداوند شناخته و عبادت مي شود و انسان به كمك آن در مسير عبوديت ربوبي قرار مي گيرد و بهشت رضوان و كمال را براي خود مي سازد: العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان (اصول كافي، ج1، كتاب عقل و جهل، حديث3) عقل در وجود آدمي چنان است كه ظرفيت تمام و كمال يابي را دارا است. همه بشر جز شماري انسان هاي بيمار و ناقص، داراي عقل هستند. همين قوه در آدمي موجب تميز و شناخت حق از باطل، خير از شر و خوب از بد و مانند آن مي شود. چنان كه عقل، عامل گرايش به زيبايي ها و كمالات و گريز از زشتي ها و نواقص مي باشد.

عقل در يك فرآيندي به كمال و تماميت مي رسد و در صورتي كه به درستي از آن بهره گرفته نشود به سفاهت مي انجامد و بي خردي جايگزين عقل و خرد مي شود. به عبارت ديگر اگر از اين قوه به درستي بهره گرفته شود، رشد و نمو كرده و به اوج خود مي رسد و تمام و كمال مي يابد و اگر به درستي با آن برخورد نشود و برخلاف احكام عقلي عمل شود، چراغ عقل خاموش مي شود و با پوشيده شدن و پرده افتادن، ناتوان از شناخت و تميز و تشخيص مي شود و درنهايت شخص دچار سفاهت مطلق مي شود و سفيه و نابخرد مي گردد. از اين رو در آيات و روايات بر به كارگيري عقل و عمل به احكام آن تأكيد شده است؛ چراكه با اين كار عقل، نورانيت بيشتر مي يابد و شخص را به چنان بصيرتي مي رساند كه كشف الغطاء پس از مرگ براي او معنا و مفهومي ندارد، چراكه با نورانيت عقل خود، همه پرده هاي غفلت دنيوي را شكافته و حقايق امور را به ديدگان عقل نظاره نشسته است؛ بنابراين نيازي به كشف الغطاء ندارد. اهميت عقل كاربردي با نگاهي گذرا به آموزه هاي قرآني مي توان دريافت كه عقل با آن كه امري ارزشمند در جان آدمي است ولي خود به خودداري ارزش نيست، چراكه چراغي است كه مي بايست به كار گرفته شود و با احكام آن در مسير صراط انسانيت، كمالات را به دست آورد و متاله و رباني شد كه در عبوديت است. از اين رو كساني كه به عقل كاربردي مي رسند، با عبوديت خويش، به يقين در همه مراتب علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين دست مي يابند و مصداق آيه:

«فاعبد ربك حتي ياتيك اليقين» مي شوند؛ چراكه مرگ اختياري را با كشف الغطاء اختياري با بهره گيري از نورانيت عقل به دست آورده اند و چيزي نمي ماند كه پس از مرگ براي ايشان آشكار شود. آيات قرآني به عقل كاربردي اشاره دارد كه از آن در فارسي به خردورزي تعبير مي شود. اين عقل هرگاه به شكل «يعقلون» به كار گرفته شود، بازتاب و نتيجه اي دارد كه در قرآن از آن به اولوالالباب يعني صاحبان خرد سرخ و ناب تعبير مي شود. البته در قرآن از اين عقل كامل تعبيرات ديگري چون قلب، فواد، النهي و الحجر شده است؛ چرا كه شخص با تفكر توانسته است آن را در مراتب عالي تر از قوه قرار دهد. هريك از تعابير قرآني در مورد عقل ناظر به مرتبه اي از كمالات عقل است كه حالات و صفات خاصي را بروز و ظهور مي دهد. به اين معنا كه گاه عقل كاربردي، آدمي را از هر چه زشتي ها است بازمي دارد و گاه شخص را در پناه و حجر خود مي گيرد و گاه ديگر دل ها را گرم و مهربان مي سازد و گاه ديگر چون مغزي همه هستي را در خود جمع مي كند و همه وجود آدمي را مديريت مي كند و جان مايه هستي شخص مي شود كه در اين حالت از آن به لب تعبير مي شود. در قرآن كريم، عواملي چون شكر حقيقي (احقاف، آيه 15)، پرهيز از هرگونه زشتي (انعام، آيه 151)، احسان و نيكوكاري در همه اشكال آن به ويژه نسبت به والدين و خويشان (همان) كه اطاعت محض از خدا و رسول(ص) و احكام عقل را بيان مي كند، به عنوان مهم ترين عوامل رشدي عقل بيان شده است. به اين معنا كه انسان مي تواند از اين طريق عقل خويش را فعال ساخته و نورانيت ويژه اي به آن بخشد تا به مرحله و مرتبه لب برسد.

يونس ظبيان در روايتي از امام جعفر الصادق(ع) نقل مي كند كه امير مؤمنان علي(ع) در توصيف اولوالالباب فرموده است: «اولوالالباب و خردمندان، كساني هستند كه با تفكر، سر و كار دارند تا آنكه نتيجه حاصله از آن، محبت خدا مي گردد. زيرا چون دل ها حب خدا را در خود گرفت و پذيرفت، دل به حب خدا روشن مي شود و لطف خدا بدان سرعت مي گيرد و چون در منزل لطف قرار گرفت (و اسم لطيف الهي بر وي فرود آمد) از گروه و اهل فوائد مي شود و چون ازگروه و اهل فوائد گشت با حكمت سخن مي گويد و چون با حكمت سخن گفت از گروه و اهل فطنت (حذاقت و جودت فهم) مي گردد وچون در منزل فطنت وارد شد با فطنت، در قدرت دست مي برد و چون با فطنت در قدرت دست برد در طبقات هفتگانه آسمان اثر و عمل مي كند و چون بدين مرتبه رسيد، وجودش در لطف وحكمت و بيان دگرگون مي شود و چون بدين منزلت رسيد، شهوت و ميل و محبتش را در خالق خودش قرار مي دهد و چون اين كار را انجام داد، در منزلت و مكانت كبراي خداوندي وارد مي شود و پروردگارش را در دلش بالعيان مشاهده مي كند و حكمت را از غير طريقي كه حكماء به دست آورده اند به دست مي آورد. و علم را از غير راهي كه علماء آموخته اند مي آموزد و صدق را از غير منهجي كه صديقون تحصيل كرده اند تحصيل مي نمايد.»

«حكماء، حكمت را از راه سكوت و صمت تحصيل مي كنند و علماء، علم را از راه طلب به دست مي آورند و راستگويان، صدق را از راه خشوع و عبادت هاي دراز واجد مي شوند و كسي كه بدين سيره و منهاج وارد شود و حكمت و علم و صدق را از آن اخذ كند يا به پستي واژگون مي گردد و يا به بالائي و برتري ترفيع مي يابد و اكثريت ايشان آنهايي هستند كه به پستي در مي افتند و به برتري و رفعت نمي گرايند اگر حق خداوند را رعايت ننموده و به اوامر وي عمل ننموده باشند. پس اين اوصاف كسي مي باشد كه خداي را آن طور كه بايد و شايد نشناخته و بدو معرفت پيدا نكرده است و آن طور كه بايد و شايد پاس محبت او را نداشته و او را محبوب مطلق خويشتن ندانسته است. (اي يونس!) بنابراين نمازشان و روزه شان ترا فريب ندهد، و روايات و علومشان ترا فريفته نكند؛ چرا كه آنان خراني هستند كه فراري داده شده اند! (كه از شير ژيان يا به فرار گذارده اند.)» «اي يونس! اگر علم صحيح را مي طلبي بدان كه نزد ما أهل البيت وجود دارد؛ زيرا كه آن علم به عنوان ميراث به ما رسيده است، و به ما شرح حكمت و فصل خطاب عطا شده است.» يونس مي گويد: من گفتم: يابن رسول الله! و كل من كان من أهل البيت ورث كما ورثتم من علي و فاطمه ؟!؛ «تمام آنان كه از اهل بيت هستند آن علم را ارث برده اند همان طور كه شما از علي و فاطمه به ميراث برده ايد؟!» حضرت فرمود: ما ورثه الا الائمه الاثنا عشر!؛ «آن را به طريق ارث حائز نشده اند مگر امامان دوازده گانه!» (بحارالانوار، ج07، ص52، باب 34، روايه 62 و نيز «البرهان في تفسير القرآن» طبع سنگي (سنه 2031 هجري قمري) ج2، ص039؛ اين روايت را با مختصر اختلافي در لفظ و با همين سند بدون واسطه ابن بابويه بلكه مستقيما از علي بن الحسين (پدر او)، شيخ اقدم ما علي بن محمد خراز قمي رازي در كتاب «كفايه الاثر في النص علي الائمه الاثني عشر» طبع حروفي انتشارات بيدار (سنه 1041) از ص 552 تا ص 952 روايت نموده است.)

جايگاه عقل از نگاه امام كاظم(ع) امام موسي كاظم(ع) در بيان چگونگي كمال يابي عقل و رسيدن به اين مرحله اولوالالباب مي فرمايد: عقل هيچ كس كامل نمي شود مگر با داشتن اين صفات: كفر و شر از او دور باشد، خير و رشد از او تراوش نمايد، اضافه اموالش را ببخشد، زيادي كلامش را براي خودش نگه دارد، بهره اش از دنيا تنها قوت اندكي باشد، در طول زندگي از علم سير نشود، ذلت همراه خدا برايش بهتر از عزت با غير خدا باشد، تواضع را بهتر از بزرگ بيني ببيند، كار خوب و كم ديگران را زياد بيند و كار زياد و خوب خود را اندك بشمرد، خود را بدترين فرد و ديگران را بهتر از خود بداند. اين سخني كه امام موسي كاظم(ع) براي دست يابي به كمال عقل بيان مي كند بيان ديگر راه هاي رسيدن به رشدي است كه در آموزه هاي قرآني بيان شده است. از نظر امام كاظم(ع) عقل از چنان جايگاهي برخوردار است كه هيچ جايگزيني نمي توان براي آن يافت. در يكي از احاديث بلند آن حضرت كه در كتاب عقل و جهل اصول كافي آمده مي توان به حديثي اشاره كرد كه هشام بن حكم آن را روايت كرده است. اين روايت كه بيش از صد سطر دارد، حاوي نكات معرفتي- تربيتي فراوان است. محور اساسي اين حديث، ارزش عقل است. در بخشي از اين روايت امام موسي كاظم(ع) خطاب به هشام به حكم از دانشمندان كلامي زمان مي فرمايد: «اي هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است: حجتي ظاهري و حجتي باطني. حجت ظاهري همان پيامبران و رسولان و امامان هستند و حجت باطني عقل است. هركس سه چيز را بر سه چيز مسلط كند، گويي به نابودي عقلش كمر بسته است: كسي كه با آرزوي بلند، نور انديشه اش را تاريك سازد، شكوفه هاي حكمتش را با سخنان اضافي و بي مورد از بين برد و با شهوات نفساني، نور عبرت خود را خاموش نمايد. چنين كسي گويي از هواي نفس خود براي نابودي عقلش كمك گرفته و هركس عقلش را نابود سازد، دين و دنيايش را از دست داده است. نشانه عقل، صبر بر تنهايي است.

پس هر كس عقل الهي داشته باشد، از اهل دنيا و مشتاقان به آن، دوري مي گزيند و به آنچه نزد خداوند است علاقمند مي شود. خداوند نيز همراه تنهايي او و غناي فقر او و عزت بخش او خواهد بود.» (اصول كافي- كتاب العقل و الجهل، باب1، ح21) در اين حديث به خوبي ويژگي هاي عقل و چگونگي بهره گيري و ظرفيت بخشي به عقل و رشد آن و هم چنين نابودي عقل و رسيدن به سفاهت و جهل بيان شده است. آن چه در اين جا آمده است تنها گوشه اي از اين كلام سنگين و گهربار آن امام همام است. عقل سياسي و اجتماعي در قرآن كريم، براي عاقلان نشانه هايي بيان شده است كه از آن جمله مي توان به آخرت طلبي به سبب شناخت حكمت الهي از آفرينش نظام هستي (انعام، آيه 23)، ايمان به پيامبران و تصديق حقانيت آنان (اعراف، آيه 961)، خداشناسي (بقره، آيه 461)، عبرت آموزي از رخدادها و اهل بصيرت بودن (آل عمران، آيه 811 و طه، آيه 821) درك زوال پذيري قواي جسماني و ناپايداري دنيا و سلامت و نشاط جسماني (يس، آيه 86)، گرايش به توبه و بازگشت به سوي خدا (احقاف، آيه 51)، تقواپيشگي (طلاق، آيات 8 و 01)، جهنم گريزي (ملك، آيات 9 و 01)، اجتناب از هرگونه هواپرستي (فرقان، آيه 43 و 44) و نيز پرهيز از هر پليدي و زشتي (مائده، آيه 001) اشاره كرد. البته گرايش به ادب و رعايت آن (حجرات، آيه 4)، و گرايش به وحدت واقعي در عرصه سياسي و اجتماعي جامعه و بهره گيري از تمام ظرفيت جامعه براي رشد فردي و جمعي (حشر/ آيه 41) از ديگر نشانه هاي عاقلان معرفي شده است. اين بدان معناست كه عقل سليم موجب مي شود تا همه ارزش هاي انساني و پاكي ها و كمالات محبوب شخص شود (شعراء، آيه 98) و همه ضدارزش ها و پلشتي ها زشت جلوه نمايد و شخص از آن ها گريزان گردد. نشانه كمال عقل نيز گرايش به خدا و تعبد محض و تسليم صرف در برابر خداوند است كه در آيه 51 سوره احقاف به آن اشاره شده است. به سخن ديگر، انساني كه داراي عقل سليم و كامل است، انسان تسليم در برابر خداوند، خوبي ها و كمالات و گريزان از نواقص و زشتي ها و شرك ها و كفرهاست. (همان)

بنابراين مي توان گفت كه مقتضاي كمال عقل و سلامت آن، رفتاري اجتماعي و سياسي وحدت گرايانه و كمال گرايانه است. بر اين اساس عقل كامل، عدالت را به عنوان بنياد هر وحدت و كمالي شناسايي مي كند و به سوي آن تمايل مي يابد و خواستار اجراي تمام و كمال عدالت در همه عرصه ها مي شود و با ظلم و ستم در همه حوزه ها و عرصه ها به مبارزه مي پردازد. امام كاظم(ع) جامعه اي را كه ظلم و بي عدالتي بر آن غالب آمده، جامعه سفيهانه برمي شمارد كه ازعقل و خرد بي بهره است. از اين رو مي فرمايد: در موقعيتي كه ظلم و ستم بر حق و عدل غلبه دارد و حكومت عادلانه الهي جاري نيست، نبايد به حكومت شخص ديگري خوش گمان باشيد؛ مگر آنكه به نيكي و عدالت او ايمان داشته باشيد. آن امام درباره نشانه هاي عاقل در حوزه عمل سياسي و اجتماعي به اين نكته اشاره مي كند كه هرگونه همدلي و همراهي با ظالمان و بيدادگران جايز نيست و از آن جايي كه در برخي از موارد لازم است تا دفع شر و ظلمي شود، حضور در دستگاه ظالمان و بيدادگران تنها در صورتي جايز است كه به قصد اجراي عدالت و احسان به مردم باشد. از اين رو درباره جواز اين حضور مانند حضور برخي از اصحاب خود از جمله علي بن يقطين مي فرمايد: كفاره كارمندي و خدمت به سلطان ظالم، نيكي و احسان به برادران ايماني است؛ چرا كه از نظر آن امام همام، ياري ضعيفان از بهترين صدقات است. بنابراين مجوز حضور در دستگاه ظالمان بني عباس را مشروط به احسان و اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم برمي شمارد و به علي بن يقطين اجازه مي دهد تا مقام صدارت و وزارت در دستگاه بالا برود و در صورت اجراي عدالت، ضامن بهشت او باشد: «ضمانت كردم كه علي بن يقطين را آتش نسوزاند.» و نيز مي فرمود: «من شهادت مي دهم كه علي بن يقطين اهل بهشت است.» اما با اين كه حضور در مقامات دنيوي را براي افراد عاقلي چون علي بن يقطين مي پذيرد ولي در همان حال كساني كه به سوي مقامات و مناصب دنيوي مي روند تا هواهاي نفساني خويش را ارضا كنند مي فرمايد: هركس در پي رياست باشد به مهلكه مي افتد، و هركس خودبيني در دلش راه يابد، هلاك مي گردد. (اصول كافي- كتاب العقل و الجهل، باب 1) علي صداقت منش


چاپ   ایمیل