بررسی تاریخی مرجعیت فقهی ائمه (ع) و نقش آنها در حفظ سنت پیامبر (ص)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 42 دقیقه)

چکیده
پژوهش حاضر به بررسی تاریخی مرجعیت علمی ائمه (ع) با تأکید بر نقش آنها در حفظ سنت پیامبر (ص) می‌پردازد. مسئله این پژوهش آن است که: چگونه و با چه شیوه‌ای ائمه (ع)، مرجعیت فقهی خود را نه‌تنها برای شیعیان بلکه برای مسلمانان به اثبات رساندند؟ پاسخ اجمالی به این پرسش آن است که با وجود حاکمیت فشار و اختناق در بیشتر مقاطع تاریخی عصر حضور، ائمه (ع) اقدامات و کوشش‌های بسیاری برای انجام‌دادن چنین رسالت بزرگی به کار بستند که در این میان دو اقدام مهم آنان، یعنی احیای کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) و تبیین و تفسیر احکام و پاسخ به پرسش‌های فقهی، مهم و در خور توجه بیشتر است.

کلیدواژه‌ها
مرجعیت علمی ائمه (ع)؛ حفظ سنت پیامبر (ص)؛ عصر حضور؛ امامیه

مقدمه: وضعیت دینی و فرهنگی عصر حضور
بی‌اعتنایی به نص الاهی و کنارگذاشتن آن درباره وصایت حضرت علی (ع) و در نهایت حذف امامان (ع) از مرجعیت سیاسی و سپس مرجعیتِ علمی و دینی جامعه اسلامی به دست خلفای نخست و بعدها حاکمان اموی و عباسی، پیامدهای ناگوار دینی و فرهنگی از جمله اختلافات عمیق اعتقادی و فقهی را میان امت اسلامی رقم زد. زمامداری افراد نالایق و ناتوان در پاسخ‌گویی به امور دینی و فقهی مسلمانان بر جامعه اسلامی و تلاش فراگیر برای حذف جایگاه خاندان پیامبر (ص)، سبب شد کار تفسیر دین و فقه را نیز خود یا علما و فقهای همسو با آنان عهده‌دار شوند و چون شایستگی این را نداشتند، مسائل و معضلات بسیاری را در این خصوص به وجود آوردند. چنان‌که نخستین پیامد این سیاست، درگیری و معضل علمی‌فقهی در مسائلی چون ارث رسول خدا (ص) و نبرد با مانعان زکات بود (شهرستانی، بی‌تا: 1/25).

افزون بر این، یکی از سیاست‌های مهم دینی و فرهنگی خلفای سه‌گانه، منع نقل و نگارش حدیث پیامبر (ص) بود که به علل و انگیزه‌های گوناگونی (درباره علل این منع، برای نمونه، نک.: شهرستانی، 1420؛ حسینی جلالی، 1388؛ ابوریه، بی‌تا؛ مؤدب، 1384؛ جعفریان، 1368؛ مهدوی‌راد، 1377 الف و 1377 ب) صورت گرفت. این سیاست به هر انگیزه و هدفی که صورت گرفت، در کنار پیامدهای سیاسی، نتایج و پیامدهای مهمِ اعتقادی و فرهنگی را به‌تدریج در جامعه اسلامی به دنبال داشت که از مهم‌ترین آنها، طرد و انزوای دانش حدیث و فقه اهل بیت (ع) و در نهایت، بی‌خبری و ناآگاهی مسلمانان از سنت پیامبر (ص) و احکام شریعت اسلام بود.

این در حالی بود که پیامبر اکرم (ص) سفارش بسیاری به کتابت احادیث خود و به طور کلی، هر دانشی کرده بود (احمدی میانجی، 1419: 1/359 به بعد). آن حضرت فرمود: «هر کس دانشی یا حدیثی را از من بنویسد، تا زمانی که آن دانش یا حدیث ماندگار باشد، برای نویسنده آن پاداش نوشته می‌شود»[i] (متقی هندی، 1409: 10/183، ح28951؛ احمدی میانجی، 1419: 1/364).

مرجعیت علمی‌فقهی امامان (ع)
پیش از پرداختن به اصل موضوع، تذکر این نکته مهم است که بنا بر باور امامیه که امامان (ع) را معصوم و آگاه به همه احکام شریعت می‌دانند، ائمه (ع) در اثبات درستی بیان احکام شریعت برای شیعیان، نیازی به استناد به سنت پیامبر (ص) نداشتند، چراکه آنان حامل و دارنده علم پیامبر اکرم (ص) بودند. بنابراین، همانند پیامبر (ص) حکم هر چیزی را که بیان می‌کردند، حکم الاهی بود. حتی بر اساس برخی روایات، اگر پاسخ مسائلی در قرآن و سنت یافت نمی‌شد، پاسخ آنها را با الهام الاهی دریافت می‌کردند (صفار قمی، 1390: 1/827-828، جزء پنجم، باب نهم).

اما عموم مسلمانان، به‌ویژه اهل مدینه، با توجه به آنکه با حضرت علی (ع) به عنوان خلیفه (نه امام) بیعت کرده بودند، به وصایت و امامت آن حضرت اعتقاد نداشتند. همچنین، امامان دیگر نیز به عنوان امام و وصی در میان عموم مسلمانان مطرح نبودند. بنابراین، تنها منابع نقلی پذیرفتنی نزد اهل سنت، قرآن و سنت پیامبر (ص) بود که البته بیشتر ناقلان سنت، به سبب حاکمیت جریان منع تدوین حدیث، تابعان و افراد پس از آنان بودند. از این‌رو امامان (ع) برای قبولاندن احکام شریعت به مسلمانان، راهی جز استدلال و استشهاد به قرآن و سنت نبوی پذیرفته‌شده نزد همه مسلمانان نداشتند. به همین سبب، آنان، به‌ویژه حضرت علی (ع)، تأکید بسیاری بر احیای سنت رسول خدا (ص) داشتند تا با این شیوه از یک سو، جامعه اسلامی آمادگی مناسب‌تری برای دریافت و فهم احکام واقعی شریعت پیدا کند و از سویی، زمینه و بستری فراهم شود تا بدعت از سنت، تمیز داده شود.

افزون بر این، ائمه (ع) اقدامات دیگری برای آشنایی جامعه اسلامی و به‌ویژه شیعیان، با احکام فقهی و سنت پیامبر (ص) و در نتیجه، پذیرش تدریجی مرجعیت فقهی آنان از سوی جامعه اسلامی انجام دادند که پرداختن به هر یک از آنها، مجال دیگری می‌طلبد. اما در این میان، دو اقدام آنان در این باره، جایگاه مهم و خاصی دارد که به تبیین و تحلیل آن می‌پردازیم.

1. احیای کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص)
با خلافت حضرت علی (ع) یکی از سیاست‌های بنیادین آن حضرت برای تقویت باورهای دینی مردم و اصلاح امور دینی‌شان، به‌ویژه اصحاب امامیه، احیای کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) بود. با توجه به حاکمیت 25 ساله خلفای سه‌گانه بر جامعه اسلامی و فاصله‌گرفتن تدریجی جامعه از آموزه‌های قرآنی و سنت نبوی و جایگزین‌شدن سنت و اجتهادات سه خلیفه اول در بسیاری از امور دینی، بازگشت به عمل به تعالیم قرآن و سنت نبوی و احیای آن، بزرگ‌ترین رسالت و آرمان حضرت علی (ع) در عصر خلافت خویش و رسالت دیگر امامان (ع) در دوران امامتشان بود؛ چراکه مهم‌ترین و منحصرترین راه اصلاح امور دینی و دنیوی مسلمانان و زدودن کژی‌ها، ناراستی‌ها و بدفهمی‌ها از باورهای دینی آنان، عمل به کتاب خدا و احیای سنت نبوی، عمل به سنت نبوی و ترویج آن در جامعه اسلامی بود.

بر این اساس، حسن بصری (متوفای 110 ه‍.ق.) از فقها و زاهدان اهل سنت، درباره شخصیت و سیره دینی و سیاسی حضرت علی (ع) گفته است: «أراهم السبیل و أقام لهم الدینَ اذا اعوَجّ» (ابن‌ابی‌شیبه، 1409: 7/505)؛ «راه را به مردم نمایاند و زمانی که دین به کجی گراییده بود، آن را راست کرد». این سخن حَسن بصری، بسیار سنجیده و حساب‌شده و کاملاً منطبق بر سیاستی بود که آن حضرت در دوران خلافت بر اساس آن عمل کرد. ابوذر نیز در توصیف دین‌مداری حضرت علی (ع) و صیانت وی از اصول دین و سنت پیامبر (ص) می‌گفت: «[علی (ع)] زرُّ الدین» (زمخشری، 1417: 2/82؛ ابن‌منظور، 1363: 4/322 ماده «زر»)؛ «[علی (ع)] قوام دین است.

البته آن حضرت حتی پیش از خلافت نیز در صورت فراهم‌بودن زمینه، از التزام و پای‌بندی به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دفاع کرده و به ترویج آن همت می‌گمارد تا جایی که در جریان شورای شش‌نفری عمر برای انتخاب خلیفه، فقط عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) (ابن‌واضح یعقوبی، بی‌تا: 2/162؛ رازی جصاص، 1405: 4/55؛ ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 1/188؛ ابن‌عِبْری، 1992: 104) و اجتهاد خویش (رازی جصاص، 1405: 4/55؛ ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 1/188؛ ابن‌عِبْری، 1992: 104) و سرباززدن از عمل به روش شیخین در خلافت، آن حضرت را از خلافت بازداشت. یا زمانی که عثمان در عهد خلافت خود از مُحْرِم‌شدن به عمره در ایام حج یا مُحرم‌شدن به عمره و حج با هم نهی کرد، حضرت علی (ع) ضمن مخالفت با او درباره رعایت سنت رسول خدا (ص) به عثمان فرمود: «ما کُنْتُ لِأَدَعَ سُنَّةَ رسولِ اللّه (ص) لأحَدٍ من الناس»‌ (ابن‌شَبّه نمیری، 1386: 3/1043-1044)؛ «من به خاطر کسی، سنت آن حضرت را رها نمی‌کنم». همچنین، در یکی از سال‌ها که عثمان در مِنا نمازش را تمام می‌خواند، چون ناخوش شد، از آن حضرت خواست به جای او نماز بخواند. امام (ع) به این شرط پذیرفت که اگر او نماز بخواند، همانند پیامبر (ص) خواهد خواند. عثمان نپذیرفت و امام (ع) درخواست او را رد کرد (صنعانی، بی‌تا الف: 50).

به سبب چنین اهمیت و جایگاه ویژه‌ای که سنت پیامبر اکرم (ص) پس از قرآن، در اسلام داشت، حضرت علی (ع) یکی از وظایف «امام» را احیای سنت می‌دانست (نهج‌البلاغة، خطبه 105). البته پیامبر اکرم (ص) از چنین تکلیفی در حیات خود به حضرت علی (ع) خبر داد و به آن حضرت فرمود: «انت تقاتل علی سنتی» (هلالی، 1405: 569، 655 و 769؛ ابن‌سلیمان کوفی، 1412: 351؛ تمیمی مغربی، بی‌تا الف: 1/113؛ صدوق، 1362: 558؛ ابن‌خزاز قمی، 1401: 76؛ طبرسی، 1417: 1/366)؛ «تو بر اساس (سیره و) سنت من (با دشمنان) می‌جنگی».

بر این اساس، آن حضرت پس از خلافت در سخنان خود، تأکید بسیاری بر وفاداری به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و عمل به آن دو کرد و سرپیچی از سنت رسول خدا (ص) را منشأ انحرافات می‌دانست. از دیدگاه امام (ع)، بهترین بنده خدا، امام عادلی است که سنتی را احیا کند و بدعتی را نابود؛ و بدترین بندگان خدا، پیشوای ستمگری است که سنتی را از بین برد و بدعتی را احیا کند (نهج‌البلاغة، خطبه 164). او معتقد بود هیچ بدعتی پیدا نشد، مگر آنکه سنتی ترک شد. همچنین، اهتمام آن حضرت به سنت پیامبر (ص) تا آنجا بود که ضایع‌نکردن سنت پیامبر (ص) در کنار شرک‌نورزیدن به خدا، به عنوان دو پایه و چراغ (دین) در وصیت وی مطرح شده است (نهج‌البلاغة، خطبه 145). وی در تأکید بر این سیاست می‌فرمود: «اگر من از میان شما غایب شوم، چه کسی به این سیره در میان شما عمل کند؟» (صنعانی، بی‌تا ب: 10/124).

امام (ع) در همین راستا، در یکی از نخستین خطبه‌هایش خطاب به مردم زمانه خویش، فرمود: «و إنی حاملکم علی منهج نبیکم (ص)» (ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 7/36)؛ «من سنت پیامبر (ص) را در میان شما پیاده خواهم کرد»؛ و در سخن دیگری فرمود: «مگر ... شما را از مرز و حدود حلال و حرام آگاه نکردم؟» (نهج‌البلاغة، خطبه 87).[ii] بر این اساس، امام (ع) بر همراهی و هماهنگی سیره خود با سیره رسول خدا (ص) اصرار داشت. آن حضرت مردم را دو گروه می‌داند: «متّبع شرعة و مبتدع بدعة» (نهج‌البلاغة، خطبه 176)؛ گروهی پیرو شریعت و دین و برخی بدعت‌گذارند که از سوی خدا دلیلی از سنّت پیامبر (ص) و نوری از براهین حق ندارند. او در جای دیگری، مصداق گروه نخست را منافقان می‌داند که در دریای فتنه فرو رفته، بدعت‌ها را به کار گرفته و سنت‌ها را کنار گذاشته‌اند (نهج‌البلاغة، خطبه 154) و اولیای الاهی را مصداق گروه دوم می‌داند که «یحْیون سُننَ اللّه و سُنَنَ رسوله» (نهج‌البلاغة، خطبه 192)؛ «سنت‌های خدا و رسول او را زنده می‌کنند».

حتی امامان بعدی نیز، التزام و پای‌بندی آن حضرت به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) را گواهی داده‌اند. امام سجاد (ع) در زیارتی که با عنوان «زیارت امین اللّه» مشهور است، شهادت می‌دهد که جدّشان حضرت علی (ع) امامی است که به کتاب خدا عمل، و از سنت پیامبر (ص) پیروی کرده است[iii] (ابن‌قولویه قمی، 1417: 92؛ طوسی، 1411 ب: 738).

این سخنان و مانند آن، اهتمام و تأکید آن حضرت را بر پیروی از سنت و پرهیز از بدعت نشان می‌دهد. اما در برابر این توجه و اهتمام، کسانی بودند که بدعت‌هایی را ایجاد کردند و چون بر آنان خُرده گرفته می‌شد می‌گفتند: «اگر هم بدعت است، بدعت خوبی است!» (ابن‌انس، 1406: 1/114-115؛ ابن‌شبه نمیری، 1386: 2/714؛ خطیب بغدادی، 1417: 8/51).

افزون بر این، پیشوای اول در مقام عمل و سلوک فردی و اجتماعی و به‌ویژه، در سیره سیاسی و حکومتی، کاملاً پای‌بند به احکام شریعت و سنت رسول خدا (ص) بود. در روزهای آغازین خلافت، زمانی که طلحه و زبیر از مشورت‌نکردن امام (ع) با آنان شکایت کردند، آن حضرت علت را این‌گونه فرمود: «چون کار حکومت به من رسید، به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم‌کردن بدان امر فرموده، نگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا (ص) نهاده است، اقتدا کردم. از این‌رو نیازی نداشتم تا در این باره از شما و دیگران نظر خواهم» (نهج‌البلاغة، خطبه 205). همچنین، درباره رفتار خود با اهل بصره، پس از نبرد جمل، فرمود: «من همانند سیره پیامبر (ص) در مواجهه با مردم مکه، با اهل بصره رفتار کردم» (بلاذری، 1417: 3/64).

پای‌بندی آن حضرت به سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) منحصر به امور حکومتی و اداره جامعه اسلامی نبود، بلکه وی در امور عبادی نیز به‌شدت پیرو سیره رسول اکرم (ص) بود، تا جایی که هر کس در نماز به او اقتدا می‌کرد، با دیدن نماز آن حضرت، نماز پیامبر (ص) را به یاد می‌آورد. مطرَّف بن عبداللّه می‌گوید همراه عِمْران بن حُصَین (از اصحاب رسول خدا (ص)) پشت سر علی نماز می‌خواندم. پس از پایان نماز، عِمران دست مرا گرفت و گفت: «لقد صلّی صلاةَ محمّد، و لقد ذکرنی صلاةَ محمد (ص)» (همان: 2/404)؛ «علی، همانند نماز پیامبر (ص) نماز خواند. او مرا به یاد نماز پیامبر (ص) انداخت». بر اساس گزارش دیگری، زمانی که ابوموسی اشعری در آغاز ورود امام (ع) به کوفه، پشت سر امام (ع) نماز خواند، گفت: «ذَکرَنا علی بن ابی طالب صلاةَ النبی (ص)» (ابن‌حنبل، بی‌تا: 4/392؛ بخاری، بی‌تا: 4/33؛ امینی نجفی، 1416: 9/66)؛ «علی (با نماز خود) ما را به یاد نماز پیامبر (ص) انداخت». شیعیان و اصحاب خاص امام (ع) نیز این حقیقت را به‌درستی درک کرده بودند. عمار در این باره می‌گفت: «اگر علی هیچ کاری جز زنده‌کردن دو تکبیر هنگام سربرداشتن از سجده نکرده باشد، به سبب این کار، به فضیلت بزرگی دست یافته است»[iv] (بلاذری، 1417: 2/403).

به هر حال، حضرت علی (ع) بر اجرای کامل و دقیق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت تا جایی که می‌کوشید هیچ سنتی از سنت‌های رسول خدا (ص) حتی در امور فردی همچون خوراک و پوشاک بر زمین نماند. وقتی اسود بن قیس از امام (ع) پرسید چرا در مسجد غذای مناسب به مردم می‌دهد، اما خود در خانه نان با سبوس می‌خورد، امام (ع) با گریه پاسخ داد: «به خدا سوگند هرگز ندیدم در خانه پیامبر (ص) نان بدون سبوس باشد» (همان: 2/408). همچنین، گزارش‌های تاریخی بسیاری در این باره وجود دارد (نک.: سبط ابن جوزی، 1426: 1/456-462). به‌علاوه، آن حضرت در لباس و پوشاک خود به نامرغوب‌ترین، خشن‌ترین و ارزان‌ترین آن اکتفا می‌کرد (ابونعیم اصفهانی، 1412: 1/82؛ مفید، 1413: 2/142؛ ابن‌عساکر دمشقی، 1415: 42/481؛ سبط ابن جوزی، 1426: 1/463-467 و 470-476؛ اربلی، 1426: 1/334 و 336-337). از این‌رو است که عبیداللّه بن عباس پس از شهادت آن حضرت، در خطبه‌ای که مسلمانان را به بیعت با امام حسن (ع) فرا می‌خواند، در توصیف شخصیت حضرت علی (ع)، یکی از ویژگی‌هایی که برای آن حضرت می‌شمرد، آن است که او سنت پیامبر (ص) و پسرعمویش را احیا کرد و در میان امت پیامبر (ص) به حق حکم کرد (بلاذری، 1417: 3/279).

امامان بعدی نیز پای‌بندی به سنت پیامبر (ص) و فراخوانی مسلمانان به عمل به سنت پیامبر (ص) را در عرصه‌ها و موقعیت‌های گوناگون اظهار کرده‌اند. بر اساس خبری، امام حسین (ع) نیز بر احیای سنت رسول خدا (ص) تأکید داشت، تا جایی که چون جهاد را احیای سنت پیامبر (ص) می‌دانست، از برترین اعمال شمرده است (ابن‌شعبه حرانی، 1363: 243؛ طوسی، 1365: 6/124). همچنین، آن حضرت در سخنان و نامه‌های خود، فلسفه و چرایی قیام خویش را احیای سنت رسول خدا (ص) و از بین بردن بدعت دانسته است؛ چنان‌که در نامه خود به بزرگان بصره که از آنان به همیاری و همراهی با خویش دعوت کرده است، ضمن دعوت به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص)، انگیزه قیامش را از میان رفتن سنت پیامبر (ص) و زنده‌شدن بدعت می‌داند[v] (طبری، 1387: 5/357؛ بلاذری، 1417: 2/335‌) و در پاسخ به پرسش عبداللّه بن مُطیع که چرا از حرم خدا و جدش خارج شده است، فرمود: «کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته‌اند نزدشان بروم. چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانه‌های حق، زنده و بدعت‌ها، نابود شود»[vi] (دینوری، 1960: 246).

افزون بر این، آن حضرت در خطبه‌ای که پس از مواجهه با حرّ بن یزید ریاحی در منزل «بَیضَه» ایراد فرمود، یکی از علل و انگیزه‌های قیام خود را به استناد فرمایش پیامبر (ص)، مخالفت و رویارویی حاکم روزگار خویش (یزید) با سنت پیامبر (ص) ذکر کرد[vii] (طبری، 1387: 5/403) و سرانجام آن حضرت در روز عاشورا، خطاب به عمر سعد و سپاهش فرمود: «به خدا سوگند، من نزد شما نیامدم تا زمانی که نامه‌های بزرگانتان دستم رسید که (در آن نوشته بودید) سنت پیامبر (ص) از بین رفته و نفاق ظاهر شده و حدود الاهی تعطیل شده است»[viii] (ابن‌سعد، 1405: 72).

روش فقهی امام سجاد (ع) نیز بر اساس نقل احادیث پیامبر (ص) به نقل از جدش حضرت علی (ع) بود (برای نمونه نک.: روایات فقهی آن حضرت به نقل از جد بزرگوارش: عطاردی، 1379: ج2). چنان‌که از دیدگاه آن حضرت، برترین اعمال نزد خدا هرچند اندک، عمل به سنت نبوی است[ix] (کلینی، 1363: 1/70). از این‌رو آن حضرت هر وقت اذان می‌گفت، پس از «حی علی الفلاح»، «حی علی خیر العمل» را (که اهل سنت آن را ترک کرده بودند) می‌گفت و چون به او اعتراض کردند فرمود: «هو الاذان الاوّل» (ابن‌ابی‌شیبه کوفی، 1409: 1/244)؛ «اذان نخستین، این‌گونه بوده است». اما برخی با حذف این جمله، سنت پیامبر (ص) را نادیده گرفته و اذان را تحریف کرده‌اند. همچنین، وقتی بحث از جهر به بسمله مطرح شد، امام (ع) فرمود: «ما فرزندان فاطمه بر این امر اتفاق نظر داریم» (تمیمی مغربی، بی‌تا ب: 1/160).

امام باقر (ع) نیز علوم پیامبر (ص) را از طریق حضرت علی (ع) برای مردم روایت می‌کردند، در حالی که افرادی همانند ابومسلم مکحول شامی (متوفای 112 ه‍.ق. یا پس از آن) (مزّی، 1406: 28/473) از فقهای شام و از معاصران آن حضرت و برخی دیگر، وقتی حدیثی از حضرت علی (ع) روایت می‌کردند، به سبب ترس، از آن حضرت به «ابوزینب» یا «رجل من قریش» یاد می‌کردند (منسوب به مفید، 1414: 128؛ مفید، 1413: 1/310). یا حسن بصری در عصر حَجّاج به سبب وضعیت خفقان، روایات منقول از حضرت علی (ع) را به پیامبر (ص) نسبت می‌داد که چون علت آن از او پرسیده شد، گفت در روزگاری هستم که نمی‌توانم از علی یاد کنم (مِزّی، 1406: 6/124).

بنابراین، میراث امام باقر (ع) بود که سبب مصونیت شیعه از تحریفات حدیثی شد که به سبب مکتوب‌نشدن احادیث و انگیزه‌های دیگر، زمینه‌های آن ایجاد شده بود. آن حضرت با استناد به حدیث «أقضاکم علی» (ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 1/18)، «فقیه‌ترین شما، علی است»، که از طریق عامه و خاصه از رسول خدا (ص) نقل شده، می‌کوشید یکی از علمای اهل سنت را به پذیرفتن احکام فقهی و قضایی حضرت علی (ع) وادارد و باور آن عالم را مبنی بر جواز عمل‌کردن به احکام فقهی و قضایی دیگران، باطل کند (کلینی، 1363: 7/408؛ طوسی، 1365: 6/220-221). همچنین، آن حضرت بعضاً علومی را که از طریق برخی صحابه نقل شده بود، به‌صراحت باطل اعلام کرد، تا جایی که یک بار پس از تقسیم احکام به الاهی و جاهلی، گواهی داد که زید بن ثابت در مسئله ارث، مطابق احکام جاهلیت حکم کرده است (کلینی، 1363: 7/407؛ طوسی، 1365: 6/218).

بنابراین، شیعه تنها وارث احادیث رسول خدا (ص) بود، چراکه این میراث متکی بر قرآن بود و امامان شیعه تنها مفسر و شارح و تطبیق‌دهنده آن با کتاب خدا بودند، تا آنجا که امام باقر (ع) فرمود: «وقتی حدیثی برای شما نقل می‌کنم، درباره تطبیق آن با کتاب خدا از من بپرسید» (برقی، 1370: 1/269؛ کلینی، 1363: 1/60 و 5/300؛ طوسی، 1365: 7/231). همچنین، در پای‌بندی آن حضرت به سنت پیامبر (ص) این سخن حضرت کافی است که فرمود: «هر کس از سنت تجاوز کرد، باید به سنت برگردانده شود» (برقی، 1370: 1/221؛ کلینی، 1363: 1/71). و نیز بر اساس گزارش سَدیر صَیرفی، امامین صادقین (ع) فرمودند: «تنها آنچه با کتاب خدا و سنت پیامبرش موافق است، بر ما تصدیق کنید» (عیاشی، بی‌تا: 1/9؛ مجلسی، 1403: 2/244).

ائمه دیگر نیز اصل و ریشه همه احکام را در کتاب و سنت می‌دانستند. از این‌رو رویکرد آنان با فقهای اهل سنت، تفاوت مبنایی داشت. امام صادق (ع) می‌فرمود: «هیچ امری نیست که دو تن در آن اختلاف نکنند، مگر اصلی در کتاب خدا دارد، اما عقول مردم به آن دست نمی‌یابد» (برقی، 1370: 1/268؛ کلینی، 1363: 1/60 و 7/158؛ طوسی، 1365: 9/357). همچنین، آن حضرت با اشاره به آیه «... تبیاناً لِکلِّ شیء ...» (نحل: 89)، قرآن را دربردارنده همه آنچه انسان به آن نیاز دارد، دانسته است[x] (برقی، 1370: 1/267). ابان بن تغلب نیز می‌گوید: «گروهی به سبب آنکه از جعفر بن محمد (ع) روایت می‌کنم، بر من خرده می‌گیرند. به آنان گفتم چگونه درباره روایت‌کردن از مردی بر من خرده می‌گیرید که هر زمان چیزی از او پرسیدم، او در پاسخم فرمود: رسول خدا (ص) فرمود» (نجاشی، 1429: 12-13).

همچنین، امام کاظم (ع) در پاسخ محمد بن حَکیم که به آن حضرت گفته بود گاهی پاسخ مسئله کوچکی را نمی‌دانیم، اما با مشابه آن (قیاس) می‌توانیم فتوا دهیم، فرمود: «رسول خدا (ص) با آنچه آورده است، نیازهای (فقهی) مردم زمان خویش و پس از خود را تا روز قیامت، برطرف کرده است»[xi] (صفار قمی، 1390: 2/144، جزء ششم، باب 15).

افزون بر این، جریان موافقت امام رضا (ع) با اقامه نماز عید قربان در عهد خلافت مأمون به شرط آنکه آن حضرت به شیوه پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) نماز بر پا دارد، حاکی از پای‌بندی استوار آن حضرت به سنت رسول خدا (ص) است. البته مأمون چون دید آن حضرت به شیوه پیامبر اکرم (ص) آماده امامت نماز شده است، احساس خطر کرد و مانع از ادامه کار ایشان شد تا از بروز شورش و انقلاب جلوگیری کرده باشد (کلینی، 1363: 1/489-490؛ صدوق، 1404 ب: 1/161-162؛ مفید، 1413: 2/264-266).

اما نکته مهم دیگر آنکه با توجه به دسترسی امامانِ پس از حضرت علی (ع) به مکتوباتی چون صحیفه (برای نمونه در این باره، نک.: صدوق، 1385: 1/89-90، باب 81)، جامعه و کتاب علی (ع) و بی‌نیازی از مراجعه به استنادات معمول در محافل عادی محدثان اهل سنت در مسیر دست‌یابی به سنت نبوی، به طور طبیعی بسیاری از مسائلی که می‌توانست برای معاصران آنان در خصوص سنت و حدیث مطرح باشد، ممکن بود برای آنان و اصحاب امامیه مطرح نباشد. برای نمونه، در عصر امام صادق (ع) مباحثی مانند «ضرورت فراهم‌آوردن اَسناد» برای امکان ارزیابی و نقدپذیری احادیث، که از عصر تابعانی چون محمد بن سیرین (متوفای 110 ه‍.ق.) آغاز شده بود و در روزگار شعبة بن حجّاج و سفیان ثَوْری و ابن‌مبارک، به اوج رسیده بود، یا «حجیت اخبار واحد» که بیشتر، متکلمان تعقیب می‌کردند و محافل فقهی چون محافل اصحاب رأی[xii] را نیز درگیر کرده بود، یا این بحث که «چه خبری قاطع عذر است و چنین خبری تا چه حد حجیت دارد؟» و امثال آن، در محافل آن عصر به‌جِدّ مطرح بوده است، در حالی که برای آن حضرت زمینه‌ای برای این بحث‌ها وجود نداشته است. این در حالی است که امام صادق (ع) از اقوال اصحاب و تابعان، آگاه بوده و گاه مانند مسئله رفتار با مجوس، مأخذِ نقل برخی از اختلاف اقوال نزد سلف بوده است[xiii] (صنعانی، بی‌تا ب: 10/325).

2. تبیین و تفسیر احکام و پاسخ به پرسش‌های فقهی
بیان، تشریح و تفسیر احکام فقهی و شیوه استخراج مسائل و فروع فقهی از قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص)، یکی دیگر از شئون مرجعیت علمی و فقهی ائمه (ع) بود؛ چراکه یکی از مصادیق و نمودهای عینی احیای سنت پیامبر اکرم (ص)، تفسیر و مستدل‌کردن آن و در نتیجه، تسهیل در فهم و پذیرش آن برای اصحاب امامیه و حتی مسلمانان بود. افزون بر این، آنان با استدلال‌های محکم و متقن به آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص)، پاسخ‌گوی مراجعات و پرسش‌هایفقهی مسلمانان بودند. پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را موظف کرد وضو و سنت را به مسلمانان تعلیم دهد (ابن‌سعد، 1418: 4/38). امام باقر (ع) فرمود: «امیرالمؤمنین (ع) پس از اقامه نماز صبح تا طلوع آفتاب، تعقیبات نماز را انجام می‌داد. زمانی که آفتاب طلوع می‌کرد، فقرا و دیگر مردمان نزد او جمع می‌شدند و آن حضرت به آنان فقه و قرآن می‌آموخت» (ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 4/109). ابن‌حجر نیز نگاشته است: «علی پس از پیامبر (ص)، پیوسته یار و یاور علم و فتوا بود» (ابن‌حجر عسقلانی، 1415: 4/465).

همچنین، گزارش شده مردی هنگام وضوگرفتن، بر کفش خویش مسح کشید و وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. حضرت علی (ع) که شاهد ماجرا بود، به او فرمود: «وای بر تو، بدون وضو به نماز می‌ایستی؟!». گفت: «عمر به من فرمان داده که بر روی کفش‌هایم مسح بکشَم». علی (ع) دست او را گرفت و پیش عمر برد و با صدای بلند فرمود: «ببین که این مرد چه چیزی از تو روایت می‌کند». عمر گفت: «درست است من به او امر کردم. چون رسول خدا (ص) این‌گونه مسح می‌کشید». آن حضرت پرسید: «قبل از نزول سوره مائده یا پس از آن؟». عمر گفت: «نمی‌دانم». علی (ع) فرمود: «پس چرا فتوا می‌دهی در حالی که نمی‌دانی؟ کتاب خدا، مسح بر خُفَّین[xiv] (موزه)‌ را کنار گذاشته است»[xv] (عیاشی، بی‌تا: 1/297).

همین منزلت و جایگاه علمی حضرت علی (ع) سبب شد بسیاری از معاصران و حتی دشمنان و معارضان آن حضرت، به اعلمیت آن حضرت اعتراف کنند، چنان‌که عطا از تابعان، می‌گفت علی، فقیه‌ترین شخص در میان اصحاب پیامبر (ص) است (ابن‌ابی‌الدنیا، 1369: 107). همچنین، با وجود دشمنی‌های عایشه با حضرت علی (ع) او معتقد بود علی (ع)، داناترین مردم به سنّت رسول خدا (ص) است (بخاری، بی‌تا: 2/255 و 3/228؛ تمیمی مغربی، بی‌تا الف: 2/310 و 561؛ ابن‌عبدالبر قرطبی، 1415: 3/ 1104). عمر نیز آن حضرت را داناترین مردم به کتاب و سنت و همه امور دیگر می‌دانست (کلینی، 1363: 1/531؛ طوسی، 1411 الف: 152-153؛ طبرسی، ‌1417: 2/167). به همین سبب بود که این دو آن حضرت را مرجع پاسخ‌گویی به مسائل فقهی می‌دانستند (ابن‌عبدالبر قرطبی، 1415: 3/1103). عمر هر گاه در پاسخ‌گویی به مسائل دینی ناتوانی خود را نشان می‌داد، با تعابیر گوناگون، آن را اظهار می‌کرد، از جمله می‌گفت: «لو لا علی لَهلَکَ عمر» (کلینی، 1363: 7/424؛ صدوق، 1404 ب: 4/36؛ منسوب به مفید، 1414: 111؛ طوسی، 1365: 6/306 و 10/50؛ ابن‌عبدالبر قرطبی، 1415: 3/1103؛ ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 1/18 و 141 و 12/179 و 205-206). امینی این تعابیر را گرد آورده است (امینی نجفی، 1416: 3/97-98 و 6/327-328).

معاویه پس از شهادت محمد بن ابی‌بکر، وقتی احادیث فقهی آن حضرت را که برای محمد حاکم مصر نوشته بود، به چنگ آورد، آنها را با شگفتی مطالعه می‌کرد و بر اساس آن فتوا و حکم می‌داد و چون ولید بن عقبه به این کار وی اعتراض کرد، در پاسخ به اعتراضِ او گفت: «به خدا سوگند، من علمی جامع‌تر، محکم‌تر و روشن‌تر از این احادیث نشنیده‌ام» (ثقفی، بی‌تا: 1/251؛ ابن‌ابی‌الحدید، 1378: 6/72). همچنین، وقتی خبر شهادت آن حضرت را شنید، پس از استرجاع، گفت: «افسوس! مردم چه کسی را از دست دادند که از دانش، خیر و فضیلت و فقه برخوردار بود» (ابن‌ابی‌الدنیا، 1369: 105؛ ابن‌عساکر دمشقی، 1415: 42/583). و نیز بر اساس روایتی مفصّل از امام حسن (ع)، کعب الاحبار، حضرت علی (ع) را داناترین این امت پس از پیامبر (ص) دانسته است (ابن‌ابراهیم کوفی، 1410: 184 و 186؛ مجلسی، 1403: 54/91 و 94). حضرت علی (ع) خود می‌فرمود: «ای جماعت قریش، ما اهل بیت تا زمانی که در میان ما کسی باشد که قرآن را می‌خواند و سنت را می‌شناسد و به دین حق ایمان دارد، به این امر (خلافت) از شما سزاوارتریم» (ثقفی، بی‌تا: 1/307). عُمَر ابوالنصر، از مورخان معاصر اهل سنت، در این باره می‌نویسد: «علی (ع) در مدینه کوشید تا بُعد علمی نیروهای جوان را هدایت کند. از این‌رو همراه پسرعمویش عبداللّه بن عباس هر هفته در مسجد در زمینه حکمت، حدیث، بلاغت و فقه به سخنرانی می‌پرداخت» (عبود، 1371: 101).

امامان دیگر نیز این رسالت را همانند حضرت علی (ع) به‌درستی به انجام رسانده‌اند. جابر می‌گوید امام باقر (ع) هفتاد هزار حدیث برایم بیان فرمود که هرگز آنها را برای کسی بیان نکرده‌ام و هیچ‌گاه بیان نخواهم کرد. وی می‌افزاید به امام باقر (ع) گفتم: «فدایت گردم! بار سنگینی بر من نهاده‌ای؛ چراکه اسراری (در قالب احادیث) برایم بیان کرده‌ای که نباید برای کسی بیان کنم. به این سبب گاه سینه‌ام به جوشش درمی‌آید، تا جایی که حالتی شبیه جنون به من دست می‌دهد». امام (ع) فرمود: «در این حالت به کوه‌های اطراف برو، حفره‌ای بکن و سرت را در آن فرو ببر و بگو: محمد بن علی به من چنین و چنان گفت» (کلینی، 1363: 157؛ منسوب به مفید، 1414: 67؛ طوسی، 1382: 266-267، ش343؛ مجلسی، 1403: 2/69). از دیگر امامان می‌توان به امام رضا (ع) اشاره کرد که واقدی درباره‌اش گفته: «علی بن موسی بن جعفر (ع) در مسجد رسول خدا (ص) فتوا می‌داد، در حالی که بیست و چند سال عمر داشت» (سبط ابن جوزی، 1426: 2/471؛ ابن‌جوزی، 1412: 10/119-120؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1404: 7/339). ظاهراً ذهبی با استنباط از این گزارش است که گفته آن حضرت در جوانی و در زمان حیات مالک بن انس، فقیه مدینه، فتوا می‌داده است (ذهبی، 1413: 9/388).

در کنار بیان و تشریح احکام فقهی، رسالت و وظیفۀ دیگرِ ائمه (ع)، پاسخ‌گویی به پرسش‌ها و مسائل فقهی اصحاب امامیه و غیر آنان بود. عبداللّه بن مَعْمَر (عمیر) لیثی از امام باقر (ع) پرسید: «نظر شما درباره متعه زنان چیست؟». امام (ع) فرمود: «خدا آن را در کتابش و به زبان پیامبرش حلال کرده و تا قیامت حلال است». عبداللّه گفت: «مانند تو این‌گونه قائل است، در حالی که عمر آن را حرام کرده و از آن نهی کرده است». آن حضرت فرمود: «اگرچه او حرام کرده است». عبداللّه گفت: «من به خدا پناه می‌برم از اینکه تو چیزی را حلال می‌دانی که عمر آن را حرام کرد». امام (ع) فرمود: «تو بر فتوای رفیقت باش و من بر حکم رسول خدا (ص)» (اشعری قمی، 1408: 86‌؛ کلینی، 1363: 5/449؛ آبی، 1424: 1/234؛ طوسی، 1365: 7/250-251؛ اربلی، 1426: 3/139-140).

مَکْحُول بن ابراهیم از قیس بن ربیع نقل می‌کند که از ابواسحاق درباره مسح بر خُفَّین پرسیدم. در پاسخ گفت مردم را می‌دیدم که بر خُفّین مسح می‌کردند تا شخصی از بنی‌هاشم را که محمد بن علی بن الحسین بود، دیده و در این باره از او پرسیدم. فرمود: «امیرالمؤمنین (ع) بر خُفّین مسح نمی‌کرد و می‌فرمود کتاب خدا نیز آن را تجویز نکرده است». ابواسحاق می‌گوید: «از زمانی که امام (ع) مرا نهی کرده است، من دیگر این‌گونه مسح نکردم». قیس بن ربیع نیز گفت: «از زمانی که این مسئله را از ابواسحاق شنیدم، این‌گونه مسح نکردم» (مفید، 1413: 2/161؛ مجلسی، 1403: 77/297). همچنین، امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش کلبی نَسّابه[xvi] درباره پرسش پیشین فرمود: «چون روز قیامت شود، خدا هرچه را به اصل خود برمی‌گرداند و پوست (موزه‌شده) به گوسفند برمی‌گردد. پس می‌بینی کسانی که مسح بر آن کرده‌اند، وضوی آنها به کجا می‌رود» (کلینی، 1363: 350).

افزون بر این، آن حضرت درباره کسی که نذر کرده بود مال بسیاری (کثیر) را صدقه دهد، فرمود: «مقصود از بسیار، هشتاد (درهم یا دینار) و بیشتر از آن است. چون خدا در قرآن می‌فرماید خدا شما را در جاهای بسیار یاری کرد (توبه: 25) که مقصود هشتاد جا است»[xvii] (صدوق، 1361: 218). همچنین، وقتی مهدی، خلیفه عباسی، از امام کاظم (ع) پرسید که آیا می‌توان حرمت خمر را بر اساس آیات قرآن اثبات کرد، آن حضرت با استدلال و استشهاد به دو آیه قرآن[xviii] (اعراف: 33 و بقره: 219)، حرمت آن را اثبات کرد و مهدی را واداشت تا اعتراف کند که چنین فتوایی، فتوای هاشمی است (عیاشی، بی‌تا: 2/17؛ کلینی، 1363: 6/406، ح1).

نکته دیگر آنکه با توجه به اینکه معصومان (ع) پیشوای جنّیان نیز بودند، پاسخ‌گویی به پرسش‌های دینی و فقهی آنان نیز از دیگر شئون و وظایف ائمه (ع) بود. در منابع کهن حدیثی شیعه، روایاتی درباره مراجعه جنّیان شیعه به پیامبر (ص) و ائمه (ع) و پاسخ‌گویی آنان به پرسش‌های دینی و فقهی جنیان بیان شده است (برای نمونه، نک.: صفار قمی، 1390: 1/368-385، جزء دوم، باب 18؛ کلینی، 1363: 1/394-395؛ مفید، 1413: 1/349؛ طبرسی، 1417: 1/351-352). این روایات حاکی از آن است که جنیان نیز مرجعیت علمی اهل بیت (ع) را پذیرفته بودند و برای حل و فصل مسائل و معضلات دینی و فقهی خود، چاره‌ای جز مراجعه به اهل بیت (ع) نداشتند.

آنچه گذشت، فقط بیان گوشه‌ای از دو اقدام مهم ائمه اطهار (ع) برای اعلام و اثبات مرجعیت علمی‌فقهی خویش بود، چراکه آنان کوشش‌ها و اقدامات دیگری را نیز در این باره به انجام رساندند که فقط به فهرستی از آنها اکتفا می‌شود و پرداختن به آن، مجال دیگری می‌طلبد: 1. اعلام مرجعیت دینی و علمی خود و فراخوانی مردم به پیروی؛ 2. تعلیم روش صحیح اجتهاد به اصحاب خود و نهی آنان از قیاس؛ 3. ارجاع به اصحاب و برخی از بزرگان اهل سنت؛ 4. تبیین ناکارآمدی مکتب فقهی اهل سنت؛ 5. تقیه و کتمان اسرار در عرضه‌کردن آرا و دیدگاه‌های فقهی؛ 6. مبارزه با آرا و دیدگاه‌های فقهی غُلات کژاندیش؛ 7. نهی از دروغ‌بستن به آنان؛ 8. نهی از فتوای بدون علم.

نتیجه‌
ائمه اطهار (ع) به منظور اعلام و اثبات مرجعیت فقهی‌علمی خود بر همه فقها و اندیشمندان عصر خویش، شیوه‌های گوناگونی را به کار بستند که افزون بر آنکه شیوه‌های یادشده بدیع بود و برخی از آنها جنبه تحدّی و دعوت به هماوردی داشت، معضلات، تنگناها، بن‌بست‌ها و نارسایی‌های دستگاه فقهی حاکمیت اهل سنت را نمایان، و راه‌حل‌های مناسب را برای برون‌رفت از آن معضلات و بن‌بست‌ها عرضه می‌کرد. نکته دیگر آنکه رسالت اعلام و اثبات مرجعیت فقهی و برتری ِعلمی ائمه (ع) با توجه به اختناق و فشار حاکم در بسیاری از مقاطع تاریخی، با رعایت تقیه بوده و رعایت چنین اعتدال و موازنه‌ای (میان انجام رسالت یادشده و حفظ تقیه) کاری بس دشوار و هوشمندانه بوده است که فقط ائمه (ع) توان مدیریت و اجرای درست آن را داشته‌اند.

پی‌نوشت‌ها

[i]. «من کتب عنّی علماً أو حدیثاً لم یزل یکتب له الأجر ما بقی ذلک العلم أو الحدیث».

[ii]. «الم اعمل فیکم بالثقل الأکبر و أترک فیکم الثقل الاصغر و رکزت فیکم رایةَ الایمان و وقَفْتُکم علی حدود الحلال والحرام و ألبستکم العافیة من عدلی و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی و أریتکم کرائم الأخلاق من نفسی».

[iii]. «السلام علیک یا أمیر المؤمنین، أشهد أنک جاهدت فی اللّه حق جهاده و عملت بکتابه واتبعت سنن نبیه».

.[iv] «لو أنّ علیا لم یعمل عملاً و لم‌ یصنع شیئاً الا أنه أحیی التکبیرتَین عند السُجود، لکان قد أصاب بذلک فضلاً عظیماً»؛ و به‌اختصار قریب به این گزارش: ابن ابی شیبه کوفی، 1409: 1/271.

[v]. «اَنَا اَدْعُوکمْ اِلی کتابِ اللّه وَ سُنَّةِ نَبِیه (ص) اِنَّ الْسُنَّةَ قَدْ اُمیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْییتْ»؛ و مشابه آن، نک.: دینوری، 1960: 231: «فَاِنِّی اَدْعُوکمْ اِلی إحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ»؛ «من شما را به زنده‌کردن نشانه‌های حق و نابودکردن بدعت‌ها می‌خوانم».

[vi]. «اِنَّ اَهْلَ الْکوفَةَ کتَبُوا اِلَی یسْأَلُونَنَی اَنْ اَقدِمَ عَلَیهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ إماتَةِ الْبِدَعِ».

[vii]. «ایها الناس! اِنَّ رَسُولَ اللّه (ص) قالَ: مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا ًلِحُرُمِ اللّه، ناکثاً لِعَهْدِ اللّه، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللّه (ص)». همچنین، ابن‌اعثم (1411: 5/81-82) و به پیروی از او، خوارزمی (1418: 1/‌335) این خطبه را با اندکی تفاوت در عبارات، در قالب نامه‌ای که آن حضرت خطاب به اشراف و بزرگان کوفه نوشته است، آورده‌اند.

[viii]. «واللّه ما أتَیتُکم حتّی أتَتْنِی کتُبُ أماثِلِکم بانَّ الْسُنَّةَ قَدْ اُمیتَتْ وَالنفاقُ قد نَجَمَ وَالحُدودُ قد عُطِّلَتْ».

[ix]. «إنّ أفضل الأعمال عنداللّه ما عمل بالسنّة و إنّ قلّ».

[x]. همچنین حسن بن سلیمان حلی (1370: 109) و صفار قمی (1390: 2/143، جزء ششم، باب 15) مشابه این خبر را به نقل از امامان دیگر آورده‌اند.

[xi]. برقی (1370: 1/213) و کلینی (1363: 1/57) مشابه این خبر را آورده‌اند.

[xii]. مقصود اهل حدیث از اهل سنت است.

[xiii]. «أخبرنا عبد الرزاق قال: أخبرنا ابن جریج قال: أخبرنی جعفر أیضا عن أبیه أن النبی (ص) کتب لأهل هجر: ألا یحمل علی محسن ذنب مسئ، و إنی لو جاهدتکم أخرجتکم من هجر»، برگرفته از: پاکتچی، 1391: 142-143.

[xiv]. خفین به معنای صندل و دمپایی است.

[xv]. همچنین، آن حضرت در مناسبت‌های دیگری با استشهاد به آیه 6 سوره مائده، جواز مسح بر خفین پس از نزول آیه یادشده را جایز نمی‌دانستند (طوسی، 1365: 1/361-362؛ همو، 1407: 1/206-207).

[xvi]. مقصود محمد بن سائب کلبی (متوفای 146 ه‍.ق.) پدر هشام کلبی (شاگرد و راوی مقتل ابومخنف) است.

[xvii]. کلینی (1363: 7/463)، ابن‌شعبه حرّانی (1363: 481) و طوسی (1365: 8/309) مشابه این خبر را به‌تفصیل درباره نذر متوکل آورده‌اند. خلاصه این خبر آنکه متوکل مسموم شد و نذر کرد اگر سالم شود، مال بسیاری انفاق کند. چون سالم شد، از فقها درباره میزان پرداخت مال بسیار پرسید. اما آنان در میزان آن اختلاف کردند. از امام هادی (ع) در این باره پرسیدند. آن حضرت با استشهاد به آیه مذکور، این مشکل فقهی را حل کرد. اما اربلی پس از نقل این خبر به‌اختصار و اینکه اگر این جریان برای متوکل اتفاق افتاده باشد، پاسخ‌دهنده باید امام هادی (ع) باشد نه امام جواد (ع)، چراکه امام نهم (ع) خلافت متوکل را درک نکرد، چنین پاسخی را شایسته امام (ع) ندانسته است، چراکه تعبیر «کثیر» به حسب اشخاص و اشیا، متفاوت است (اربلی، 1426: 3/523-524).

[xviii]. «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَالاِثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ»و «یسْأَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا».

مراجع
منابع
قرآن کریم.

نهج البلاغة.

آبی، منصور بن حسین (1424). نثر الدرّ فی المحاضرات، تحقیق: خالد عبدالغنی محفوظ، بیروت: دار الکتب العلمیة.

ابن ابراهیم کوفی، فرات (1410). تفسیر فرات الکوفی، تحقیق: محمد کاظم، تهران: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی.

ابن ابی ‌الحدید، عبدالحمید بن هبةاللّه (1378). شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء الکتب العربیة.

ابن ابی ‌الدنیا، عبداللّه بن احمد (1369). مقتل الامام امیرالمؤمنینعلی بن ابی ‌طالب (ع)، تهران: وزارة الثقافة والارشاد الاسلامی.

ابن ابی‌ شیبه کوفی، عبداللّه بن محمد (1409). المصنّف فی الاحادیث والآثار، تحقیق: سعید اللحام، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاولی.

ابن اعثم، احمد (1411). کتاب الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الاضواء.

ابن انس، مالک (1406). کتاب الموطأ، تصحیح، تخریج و تعلیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (1361). معانی الاخبار، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (1362). الخصال، تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم: منشورات جماعة المدرسین.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (1385). علل الشرائع، تحقیق: سید محمدصادق بحرالعلوم، نجف: منشورات المکتبة الحیدریة.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (1404 الف). عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق: شیخ حسین اعلمی،‌ بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

ابن بابویه قمی (صدوق)، محمد بن علی (1404 ب). من لایحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، قم: منشورات جماعة المدرسین، الطبعة الثانیة.

ابن بکار، زبیر (1374). الاخبار الموفقیات، تحقیق: سامی مکی العانی، قم: منشورات الشریف الرضی.

ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی (1412). المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (1404). تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاولی.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (1415). الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

ابن حنبل، احمد (بی‌تا). المسند، بیروت: دار صادر.

ابن خزاز قمی، علی بن محمد (1401). کفایة الاثر، قم: انتشارات بیدار.

ابن سعد، محمد (1405). ترجمة الامام الحسین (ع) و مقتله، تحقیق: سید عبدالعزیز طباطبایی، قم: مؤسسة اهل البیت لاحیاء التراث.

ابن سعد، محمد (1418). الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.

ابن سلیمان کوفی، محمد (1412). مناقب الامام أمیرالمؤمنین علی ‌بن أبی ‌طالب (ع)، قم: مجمع إحیاء الثقافة الاسلامیة.

ابن شبه نمیری بصری، ابوزید عمر (1386). تاریخ المدینة المنورة، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، بیروت: دار الفکر.

ابن شعبه حرّانی، حسن بن علی (1363). تحف العقول عن آل الرسول (ص)، تصحیح و تعلیق: علی‌اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

ابن عبدالبر قرطبی، یوسف بن عبداللّه (1415). الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود و شیخ علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

ابن عِبْری، غریغوریوس ملطی (1992). تاریخ مختصر الدول، تحقیق: آنطوان صالحانی الیسوعی، بیروت: دار الشرق، الطبعة الثالثة.

ابن عساکر دمشقی، علی بن حسن (1415). تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفکر.

ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد (1417). کامل الزیارات، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

ابن منظور، محمد بن مکرم (1363). لسان العرب، قم: نشر أدب الحوزة.

ابن واضح یعقوبی،احمد بن ابی ‌یعقوب (بی‌تا). تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر.

ابوریه، محمود (بی‌تا). أضواء ٌعلی السنة المحمدیة، بی‌جا: نشر البطحاء، چاپ پنجم.

ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبداللّه (1412). حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، قاهره: مطبعة السعادة.

احمدی میانجی، علی (1419). مکاتیب الرسول (ص)، قم: مؤسسة دار الحدیث الثقافیة.

اربلی، علی بن عیسی (1426). کشف الغُمّة فی معرفة الائمة (ع)،‌ تحقیق: علی الفاضلی، بی‌جا: مرکز الطباعة والنشر للمجمع العالمی لاهل البیت (ع).

اشعری قمی، احمد بن محمد (1408). کتاب النوادر، تحقیق و نشر: مدرسة الامام المهدی (ع)، قم: مدرسة الامام المهدی، چاپ اول.

امینی نجفی، عبدالحسین احمد (1416). الغدیر فی الکتاب والسنة والادب، قم: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة.

بخاری، محمد بن اسماعیل (بی‌تا). التاریخ الکبیر، دیار بکر: المکتبة الاسلامیة.

برقی، احمد بن محمد (1370). المحاسن، تصحیح و تعلیق: سید جلال‌الدین حسینی، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

بلاذری، احمد بن یحیی (1417). انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاولی.

پاکتچی، احمد (1391). «امام صادق (ع) و تدوین مذهب جعفری: تدوین فقه جعفری»، چاپ‌شده در: مبانی و روش اندیشه علمی امام صادق (ع)، به کوشش: احمد پاکتچی، تهران: دانشگاه امام صادق (ع).

تمیمی مغربی، نعمان بن محمد (بی‌تا الف). شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار (ع)، تحقیق: سید محمد حسینی جلالی،‌ قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

تمیمی مغربی، نعمان بن محمد (بی‌تا ب). دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام عن اهل بیت رسول اللّه (ص)، تحقیق: آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره: دار المعارف، الطبعة الثانیة.

ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (بی‌تا). الغارات، تحقیق: سید جلال‌الدین محدث ارموی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی.

جعفریان، رسول (1368). مقدمه‌ای بر تاریخ تدوین حدیث، قم: نشر فؤاد.

حسینی جلالی، سید محمدرضا (1388). تدوین السنة الشریفة، قم: بوستان کتاب.

حلی، حسن بن سلیمان (1370). مختصر بصائر الدرجات، نجف: المکتبة الحیدریة.

خطیب بغدادی، احمد بن علی (1417). تاریخ بغداد او مدینة السلام، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.

خوارزمی، موفق بن احمد (1418). مقتل الحسین (ع)، تحقیق: محمد سماوی، قم: دار انوار الهُدی.

دینوری، احمد بن داود (1960). الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قاهره: دار احیاء الکتب العربیة، الطبعة الاولی.

ذهبی، محمد بن احمد (1413). سیر أعلام النبلاء، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت: مؤسسة الرسالة، الطبعة التاسعة.

رازی جصاص، احمد بن علی (1405). الفصول فی الاصول، دراسة و تحقیق: عجیل جاسم النشمی، بی‌جا: بی‌نا.

زمخشری، محمود بن عمر (1417). الفائق فی غریب الحدیث، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی.

سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام الدین (1426). تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة (ع) تحقیق: حسین تقی‌زاده، بی‌جا: مرکز الطباعة والنشر للمجمع العالمی لاهل البیت (ع)، الطبعة الاولی.

شهرستانی، سید علی (1420). منع تدوین الحدیث، قم: مرکز الابحاث العقائدیة، الطبعة الاولی.

شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (بی‌تا). الملل والنحل، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دار المعرفة.

صفار قمی، محمد بن حسن (1390). بصائر الدرجات فی علوم آل محمد (ص)، ترجمه، تصحیح و تعلیق: علی‌رضا زکی‌زاده رنانی، قم: وثوق، چاپ چهارم.

صنعانی، عبدالرزاق بن همام (بی‌تا الف). الامالی فی آثار الصحابة، تحقیق و تعلیق: مجدی السید ابراهیم، قاهره: مکتبة القاهرة.

صنعانی، عبدالرزاق بن همام (بی‌تا ب). المصنف، تحقیق و تخریج و تعلیق: حبیب الرحمن الاعظمی، بی‌جا: منشورات مجلس العلمی.

طبرسی، فضل بن حسن (1417). إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق: مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم: مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث.

طبری، محمد بن جریر (1387). تاریخ الامم والملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.

طوسی، محمد بن حسن (1365). تهذیب الاحکام، تحقیق و تعلیق: سید حسن موسوی خرسان، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم.

طوسی، محمد بن حسن (1382). اختیارمعرفةالرجال المعروف بـ «رجال الکشی»، تحقیق: محمدتقی فاضل میبدی و ابوالفضل موسویان، تهران: مؤسسة الطباعة والنشر لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی.

طوسی، محمد بن حسن (1407). الخلاف، تحقیق: سید علی خراسانی، سید جواد شهرستانی و مهدی طه نجف، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

طوسی، محمد بن حسن (1411 الف). الغیبة، تحقیق: عبداللّه تهرانی و علی احمد ناصح، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة الاولی.

طوسی، محمد بن حسن (1411 ب). مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة، الطبعة الاولی.

عبود، عبدالغنی (1371). فی التربیة الاسلامیة، قاهره: دار الفکر العربی.

عطاردی، عزیزاللّه (1379). مسند الامام السجاد (ع)، تهران: عطارد، چاپ اول.

عیاشی، محمد بن مسعود (بی‌تا). تفسیر العیاشی، تصحیح، تحقیق و تعلیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة.

کلینی، محمد بن یعقوب (1363). الکافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

متقی هندی، علی (1409).‌ کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، تصحیح: بکری حیانی و صفوة الصفا، بیروت: مؤسسة الرسالة.

مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

مزّی، یوسف (1406). تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة.

مفید، محمد بن محمد (1413). الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل ‌البیت (ع) لاحیاء التراث، قم: المؤتمر العالمی ‌لألفیة الشیخ المفید، الطبعة الاولی.

منسوب به مفید (1414). الاختصاص، تصحیح: علی‌اکبر غفاری و سید محمود زرندی، بیروت: دار المفید.

مهدوی‌راد، محمدعلی (1377 الف). «تدوین حدیث (6): منع تدوین حدیث؛ رازها و رمزها»، در: علوم حدیث، ش8، ص7-39.

مهدوی‌راد، محمدعلی (1377 ب). «تدوین حدیث (7): منع تدوین حدیث؛ پیامدها و بازتاب‌ها»، در: علوم حدیث، ش9، ص9-28.

مؤدّب، سید رضا (1384). تاریخ حدیث، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی.

نجاشی، احمد بن علی (1429). فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر بـ «رجال النجاشی»، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

هلالی، سلیم ابن قیس (1405). کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق: محمدباقر انصاری زنجانی، قم: هادی، چاپ اول.

 


نویسنده
محسن رنجبر
استادیار گروه تاریخ، مؤسسه آموزشی‌پژوهشی امام خمینی


چاپ   ایمیل