چکیده
نظریه تحلیل گفتمان انتقادی از روشهای نو و کیفی در بررسی متون است و به جای چیستی توصیف گفتمان، از چگونگی و چرایی تولید آن سخن میگوید. بر پایه¬ این نظریه، میان متن و زمینه¬ متن رابطه¬ تعاملی وجود دارد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و بر پایه¬ تئوری فرکلاف، سعی دارد چگونگی تعامل گفتمان علوی با گفتمان خوارج را در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی کند. امام علی (ع) به منظور اقناع مخاطبان، نخست سرانجامِ تلخِ برونرفت از سلطه قدرتِ حاکم را بیان میکنند تا مانع تغییر ایدئولوژی یاران خود شوند و در گام بعد، باطل بودن جهانبینی خوارج را آشکار و از تقابل با ایدئولوژی قدرت مسلط بر جامعه منصرف میسازند. دستاورد این نوشتار، تبیین تقابل ایدئولوژی امام با ایدئولوژی خوارج در خطبهها، اثرپذیری گفتمان علوی از رخدادهای سیاسی و اجتماعی جامعه و تأثیر گفتمان علوی بر گفتمان خوارج است.
کلیدواژهها
• نهجالبلاغه
• گفتمان انتقادی
• نورمن فرکلاف
• خوارج
عنوان مقاله [English]
Critical Discourse Analysis of Nahj al-Balāgha in Terms of Norman Fairclough (a Case Study of ‘Alī’s Sermons concerning the Sedition of Khawārij)
نویسندگان [English]
• Ali Ghahramani 1
• Fazel Bidar 2
1 Assistant professor, Department of Arabic Language and Literature, Shahid Madani University of Azerbaijan
2 PhD student, Department of Arabic Language and Literature, Shahid Madani University of Azerbaijan
چکیده [English]
The theory of critical discourse analysis is a new qualitative method of considering texts, which is concerned with how and why discourse is produced, instead of what it is. According to this theory, there is an interactive relationship between a text and its context. In this research, we draw upon a descriptive-analytic method based on Fairclough’s theory to consider how ‘Alī’s discourse interacted with Khawārij’s on three levels: description, interpretation, and explanation. In order to convince his audience, Imām ‘Alī delineates bitter consequences of rioting against the power of the ruler so as to prevent his companions from changing their ideology, and in the next step, he unearths the falsity of Khawārij’s worldview and tries to dissuade them from opposing the predominant ideology. This paper explains the contrast between the Imam’s ideology and Khawarij’s in his sermons, the Imam’s discourse being affected by political and social events, and the impact of his discourse on that of Khawārij.
کلیدواژهها [English]
• Nahj al-Balāgha
• critical discourse
• Norman Fairclough
• Khawārij
اصل مقاله
1. مقدمه
خوارج گروهی افراطی و تندرو بودند که در جریان نبرد صفین از سپاه اسلام جدا شدند و با انتقاد از گفتمان مسلط بر جامعه، الگوهای فکری مغایر با گفتمان علوی را مطرح کردند. علی(ع) برای خاموش کردن فتنه¬ خوارج، ابتدا سیاست مدارا و گفتوگو را در پیش گرفتند تا وجدانهای خفته و افکار سادهلوح را بیدار و از خونریزی جلوگیری کنند. حدود پنج خطبه از نهجالبلاغه به گفتمان امام با خوارج مربوط میشود. واکاوی زبانشناختی و روانشناختی خطبهها نشان میدهد که گفتمان علوی بر روشن کردن ذهن خوارج و اثبات باطل بودن ایدئولوژی آنان استوار است تا با اقناع مخاطبان، وحدت جامعه را که دچار تزلزل شده، انسجام بخشند. برای این منظور از ساخت واژگان و جملاتی با بار معنایی گوناگون (مثل توبیخی و ارشادی) بهره¬ میگیرند.
این مقاله قصد دارد با روش توصیفی ـ تحلیلی، جنبه زبانشناختی پنج خطبه (36، 58، 120، 122، 124)نهجالبلاغه که با خوارج ارتباط دارند را بررسی و فراتر از صورتهای زبانی، فضای سیاسی حاکم بر جامعه¬ آن روز مسلمانان و رابطه¬ قدرت و ایدئولوژی را تبیین کند. مبنای اثر، تئوری تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف است؛ زیرا نظریه¬ فرکلاف بافت متن و موقعیتی دخیل در گفتمان را با هم میکاود و متن را جزئی بریده از ادیب و اجتماع نمیبیند.
1ـ1. بیان مسئله
هر متن یا گفتهای زاییده¬ رخدادهای بیرونی است که در جهان گفتهپرداز روی میدهد.
زندگی ادیب از جمله عوامل بیرونی است که آگاهانه یا ناآگاهانه تأثیر خود را بر آثار او بر جای میگذارد. گرچه امروز برخی نظریههای ادبی مرگ نویسنده را مطرح میکنند، در واقع متن و جهان خارج با یکدیگر روابط ارگانیک و مستقیم دارند (ابومحبوب، 1387: 19).
نظریه تحلیل گفتمان انتقادی (Critical Discourse Analysis) تأثیر و تأثر محیط اجتماعی و گفتهپرداز از هم و بر هم را میکاود، «چگونگی تبلور و شکلگیری معنا و پیام واحدهای زبانی را در ارتباط با عوامل درون زبانی (زمینه¬ متن) واحدهای زبانی، محیط بلافصل زبانی مربوطه و نیز کل نظام زبانی و عوامل برون زبانی (زمینه اجتماعی، فرهنگی و موقعیتی) بررسی میکند» (فرکلاف، 1379: 8) و درصدد است با رویکرد زبانشناسی، چگونگی پیوند آثار ادیبان با محیط اجتماعی و تأثیر این محیط بر روش و اسلوب آنان را تحلیل کند.
نظریه¬ تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف از جمله نظریههای نو در بررسی متن و کشف ناگفتههای پنهان در پس بافت متنی است و سه سطح دارد: 1. توصیف: تحلیل زبانشناختی متن (نحو، ساخت واژه، معناشناسی و...)؛ 2. تفسیر: در این سطح، تفسیر متن بر مبنای آنچه در سطح توصیف گفته شده و با در نظر گرفتن بافت موقعیتی، مفاهیم کاربردشناسی زبان و عوامل بینامتنی بررسی میشود و 3. سطح تبیین که در آن چرایی تولید متن در ارتباط با عوامل جامعهشناختی، تاریخی، گفتمان ایدئولوژی و قدرت و دانش فرهنگی اجتماعی توضیح داده میشود (آقاگلزاده، 1386: 19).
1ـ2. سؤالات پژوهش
1. ویژگیهای واژگانی و بافت متنی گفتمان علوی در خطبههای مورد تحلیل چگونه است؟
2. تقابل ایدئولوژی غالب گفتمان علوی با ایدئولوژی مغلوب خوارج چگونه در واژگان بازتولید شده است؟
3. چگونه گفتمان موفق شده است بستر فکری افکار مخاطبان را به نقد بکشاند و با اقناع آنان، زمینه تغییر ایدئولوژی آنان را فراهم کند؟
1ـ3. پیشینه¬ تحقیق
به دلیل مجال اندک به ذکر چند نمونه از پژوهشهای صورت گرفته در مورد نهجالبلاغه که با موضوع مقاله ارتباط دارند بسنده می-کنیم:
1. دکتر علیاکبر محسنی و نورالدین پروین (1394) در مقاله ¬«بررسی گفتمان انتقادی در نهجالبلاغه بر اساس نظریه¬ نورمن فرکلاف (مطالعه¬ موردی توصیف کوفیان)»، تعامل زبانی خطبههای امام درباره کوفیان را بررسی کرده و سبک خطبههای امام را به بستر اجتماعی و فکری مردم آن زمان کوفه پیوند دادهاند.
2. علی صفایی و بهروز سلطانی (1395) در «تحلیل گفتمان انتقادی نامه¬ امام علی(ع) به معاویه» بهرهگیری امام از امکانات زبانی را بر اساس گرامر هالیدی، از سه منظر فرانقش اندیشگانی، میان فردی و متنی بررسی میکنند و نتیجه میگیرند که امام از امکانات زبان برای مشروعیتبخشی به گفتمان علوی سود برده است.
3. عطیه کامیابینیا (1394) در پایاننامه ارشد «تحلیل گفتمان انتقادی ترجمه¬ نامه¬ حضرت علی(ع)به مالک اشتر» ویژگیهای گفتمان علوی را بازتاب ایدئولوژیکی این گفتمان در بافت متنی معرفی میکند و جملات و واژگان را حاوی پیام ایدئولوژیک میداند.
4. روحالله جعفری (1395) در رساله¬ دکتری «تحلیل گفتمان انتقادی خطبههای سیاسی با تکیه بر رویکرد فرکلاف، موردپژوهی دوره¬ اسلامی تا پایان عصر عباسی اول»، ایدئولوژی و زبان را مرتبط با هم میداند. هر سه جریان سیاسی (بنیامیه، عباسیان و اهلبیت) در پیشبرد اهداف سیاسی خود از هژمونی واژگان و جملات استفاده میکنند و از واژگان به عنوان حاملان قدرت و ایدئولوژی خود سود میجویند. در هر سه جریان سیاسی، میان بافت متنی و بافت موقعیتی رابطه¬ مستقیم و دیالوگ فعال برقرار است.
نگارندگان، موضوع این مقاله که گفتمان علوی در تقابل با فتنه¬ خوارج را بر پایه تئوری نورمن فرکلاف در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی میکند را موضوعی تازه میدانند.
1ـ4. تحلیل گفتمان انتقادی
تحلیل گفتمان انتقادی ریشه در زبانشناسی انتقادی دارد. این دانش «به عنوان روش تحقیق کیفی به تراوشات فکری انسان در عصر پسامدرن و معنادهی رویدادها و کنشها در قالب ساختهای زبانی در تعامل اجتماعی و بینافردی می¬پردازد و آن را
در ارتباط دوسویه¬ زبان و گفتمان معناسازی و بازتعریف میکند» (آقاگل¬زاده، 1390: 2).
در تحلیل گفتمان مواردی فراتر از تحلیل نوشتار (Text analysis) و تحلیل گفتار
(Speech analysis) بررسی میشود (ایلهای، بیتا: 58)؛ زیرا زبان و امور اجتماعی با هم ارتباط دیالکتیک برقرار میکنند. تحلیل گفتمان به شکلی جامعهمدارانهتر درباره گفتهپرداز، گفتهیاب و بسیاری از عوامل اجتماعی و فرهنگی بحث میکند تا متنهای مات را شفاف سازد. تحلیل گفتمان انتقادی به این معنا انتقادی است که میخواهد نقش کردارهای گفتمانی در حفظ و بقای جهان اجتماعی، از جمله آن دسته از روابط اجتماعی که توأم با مناسبات قدرت نابرابرند، را آشکار کند (محسنی، 1391: 63ـ86). تحلیلگر گفتمان بر آن است که متنخوان را به متن، عوامل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دخیل در تولید متن حساس کند و ایدئولوژی موجود در متن را از حالت طبیعیشدگی بیرون آورد و نظامهای معنایی حاکم را متزلزل سازد.
سه مفهوم قدرت، ایدئولوژی و تاریخ در همه¬ روشهای تحلیل گفتمان انتقادی دیده میشود؛ چون هر گفتمانی به شکل تاریخی تولید و تفسیر میشود و ساختارهای استیلا با¬ ایدئولوژیهای گروههای قدرت مشروعیت مییابند، تثبیت میشوند، صورتی خنثا مییابند و طبیعی جلوه میکنند. بنابراین تأثیرات قدرت و ایدئولوژی در تولید معنا پوشیده و بدیهی انگاشته میشود (ساسانی، 1389: 97ـ107). فرکلاف ایدئولوژی را «معنا در خدمت قدرت» میداند (Fairclough, 1995: 14)، به این صورت که هر قدرتی ایدئولوژی خود را بر ایدئولوژی رقیب غالب میبیند. در باور فرکلاف، امکان دارد ایدئولوژی و اعمال ایدئولوژیک اندکی از منشأ اجتماع و منافع خاصی که به وجودشان آوردهاند، بگسلند و در نتیجه به جای آنکه برخاسته از منافع طبقات یا گروههای اجتماعی دانسته شوند، به صورت عقل سلیم جلوه ¬کنند (فرکلاف، 1379: 38). اهداف انتقادی به معنای غیر طبیعی کردن ایدئولوژیها، آشکار کردن تعینها و تأثیرات اجتماعی گفتمان است که از دید مشارکان آن پنهان میماند (همان: 26ـ27). چنین اهدافی در تحلیل گفتمان موجب تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه میشوند، مناسبات قدرت را به هم میریزند و زمینه را برای افول یک ایدئولوژی و ظهور ایدئولوژی دیگر فراهم میسازند.
2. تحلیل گفتمان انتقادی خطبهها
2ـ1. سطح توصیف
در نظریه فرکلاف، اولین سطح از تحلیل گفتمان انتقادی، سطح توصیف است (Fairclough, 1989: 109). تحلیلگر گفتمان در سطح توصیف از زوایای¬ مختلف و با ترکیب مفاهیم جامعهشناسی، علوم سیاسی و زبانشناسی متن را تحلیل زبانشناختی میکند و رابطه صورت، معنا، دستور و باهمآیی واژگان را میکاود (پاشازانوس، جعفری، 1394: 40) و به این باور میرسد که شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و گفتمان بر هم تأثیر میگذارند و از هم تأثیر میپذیرند (یورگنسن، فیلیپس، 1389: 66)؛ بنابراین مجموعه ویژگیهای صوری یک متن، انتخابهایی خاص از میان گزینههای مربوط به واژگان و دستورند که متن از آنها استفاده میکند (فرکلاف، 1379: 167).
2ـ1ـ1. تحلیل واژگانی خطبهها
الف) بدون دلیل، دشمنی توأم با سرپیچی، سبک¬سر، گمراه
در گفتمان هر واژه با اهدافی خاص انتخاب میشود.
هدف واژههای سازنده نه ایجاد الگوهایی از صداها، بلکه هماهنگ ساختن «دلالتگریهای» واژهها و سازماندهیشان به شیوه¬ از پیش انگاشته¬ عقل است. این مسئله به این خاطر است که فرایند ساخت ادبی، فرایندی است که طی آن مجموعهای درونی از روابط در صورتهای زبانیای که یک معنا یا تجربه را منتقل میکنند، آشکار میشود (ابوادیب، 1394: 77).
امیر(ع) در گفتوگو با خوارج واژگانی را برمیگزینند که بار اقناعی بیشتری داشته باشند و موجب هدایت و تغییر ایدئولوژی مخاطبان شوند. به این منظور، ایدئولوژی خوارج را چنین ترسیم میکنند: «عَلَى غَیرِ بَینَةٍ مِنْ رَبِّکمْ، وَلاَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکمْ» (نهجالبلاغه: خطبه 36). «بینه» به معنای «الحجة الواضحة/ دلیل آشکار» (انیس و همکاران، 1376: 80) و «الایضاح والوضوح/ آشکار و روشن بودن« (ابنمنظور، 1405: 1/406) است و «سلطان» به معنای «الملک و الوالی/ پادشاه و فرمانروا» (انیس و همکاران: 1376: 296). همآیی ساخت واژه¬ «غیر بینه من ربکم ولا سلطان مبین معکم» بیانگر انحراف فردی و اجتماعی مخاطبان است که نهتنها دلیلی قرآنی بر فتنهانگیزی خود ندارند، بلکه از خرد فردی و جمعی نیز محرومند.
ساخت واژه¬ مشهود در گفتوگوی امام(ع) با خوارج، واژگانی با بار منفی است. چنین رویکردی خشم، غضب و اندوه ایشان از رفتار مخاطبان را آشکار میکند. «مُنابذَة» به معنای ترک¬ کسی از روی دشمنی و کینه است (بستانی، 1388: 558) و «إنتباذُ الفریقَینِ لِلحربِ» به معنای دور شدن دو گروه از هم برای نبرد (فراهیدی، 1383: 8/191). کاربست این واژه در سازه ¬«فَأَبَیتُمْ عَلَی إِبَاءَ المُخالِفینَ المُنابِذینَ» (نهجالبلاغه: خطبه36) و شروع این سازه با واژه¬ کنشی «أبیتم» و متصل شدن ضمیر مخاطب (کم) به فعل و اضافه شدن مصدر «إباء» به مخالف و منابذ، بیانگر شدت انحراف و سرپیچی توأم با دشمنی است. با شدت یافتن مخالفتها در فضای اجتماع، امام نیز در بازتولید متن از واژگانی با بسامد بالا بهره میبرند.
بار تأکیدی جمله¬ اسمیه از جمله فعلیه بیشتر است. صورت حصری و نبودِ اداتِ تأکید در جمله «أنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِّ، سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ» (نهجالبلاغه: خطبه36) به گفتوگوی مستقیم سخنگو با مارقین مفهوم یقینی میبخشد و کژفهمی، سبکسری و گمراهی آنان را تثبیت میکند. این سبک گفتوگو، آن هم در حضور مخاطبان و در آن شرایط بحرانی، برای به چالش کشیدن مخاطبان، دعوت به تفکر قبل از اقدام کورکورانه و نیز بیان اندوه امام از جبههگیری خوارج است. سبکسری کنایه از نابخردی است و کاربست صورت کنایی در «أَخِفَّاءُ الْهَامِّ، سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ» برای بیان مبالغهآمیزِ اقدام جاهلانه مخاطبان است و تکاپوی بیحاصل آنان را آشکار میکند.
ب) غیر قابل اعتماد، بدترین مردم، سرنوشت شوم
در عبارت «مَا أَنْتُمْ بَوَثِیقَةٍ یعْلَقُ بِهَا، وَلاَ زَوَافِرَ عِزٍّیعْتَصَمُ إِلَیهَا، لَبِئْس حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ» (همان: خطبه122)، «وَثیقَة» از «وَثِقتُ بِفلانٍ أثِقُ به ثِقَةً و أنا واثِقٌ به، و هو مَوثوقٌ به» به معنای «شخص قابل اعتماد» است (فراهیدی، 1383: 5/202؛ بستانی، 1388: 657) و «زاوفر» جمع زافره به معنای «گروه مردم، قوم و قبیله شخص» (ابنمنظور، 1405: 20/1482). حرف منفیساز «ما» به همراه باء زائده، نفی را تأکیدی میکند (سامرایی، 2007: 1/230ـ234). آمدن ضمیر «أنتم» بلافاصله پس از «ما» نشانگر این است که خوارج محور بی¬اعتمادی هستند. همآیی ساخت فعلهای «یعلَقُ و یعتَصَمُ» به صورت مجهول و نیز در صیغه¬ مفرد مذکر غایب به جای صورت معلوم در صیغه متلکم وحده، بیانگر این است که مخاطبان سخنان امام(ع)، نهتنها برای حضرت، بلکه برای هیچ کسی یاریگر نیستند. امام در سازه ¬«لَبِئْس حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ» با اسلوب ذم و ساختار تأکیدی، خوارج را بدترین جنگافروزان میخواند و به صورت مخصوص نکوهش میکند. کاربرد سازههای تأکیدی و ذمی و مخصوص قرار گرفتن خوارج در این سازه، نشان میدهد که امام این فرازها را تحت تأثیر رخدادهای بیرونی، پیش از جنگ نهروان و برای جلوگیری از نبرد ایراد فرمودهاند.
معرفه بودن هر دو جزء جمله و حصرآفرینی در سازه ¬«ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ» (نهجالبلاغه: خطبه124)، خوارج را بدترین مردمان قلمداد میکند که از شدت اندوه و خشم گفتهپرداز خبر میدهد. اندوه امام از جمود فکری مخاطبان به حدی میرسد که در قالبی تأکیدی میفرمایند: «لَقَدْ لَقِیتُ مِنْکمْ بَرْحاً یوْماً أُنَادِیکمْ وَیوْماً أُنَاجِیکمْ، فَلاَ أحْرارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَلاَ إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ» (همان: خطبه 122) این جمله در واژه ¬«برحا» مرکزیت مییابد؛ «بَرَحاً» معنای آزردگی میدهد (معلوف، 1379: 33) و «هذا الأمرُ أَبرَحُ عَلَی من ذاکَ؛ این کار برایم از آن سختتر است» (فراهیدی، 1383: 3/216) به همین معنا است. ارتباط واژگانی و آوایی در این پارهگفتار از رنجش حضرت خبر میدهد. پارهگفتار «یوْماً أُنَادِیکمْ وَیوْماً أُنَاجِیکمْ» کنایه از این است که مولای متقیان به اقتضای حال مخاطبان و در دو زمان متفاوت، دو گفتوگو ــ عمومی با همه خوارج و خصوصی با بزرگان خوارج ــ داشتهاند.
در فقره ¬«أمَا إِنَّکمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلاًّ شَامِلاً، وَسَیفاً قَاطِعاً، وَ أَثَرَةً یتَّخِذُهَا الظَّالِمونَ فِیکمْ سُنَّةً» (نهجالبلاغه: خطبه 58)، واژهها بار معنایی فرودستانگاری و نابودی مخاطبان را دارند. در این جمله تأکید کلام با «أنَّ» در آغاز جمله اسمیه، خبر قرار گرفتن فعل «ستلقون» و «س» تأکید در ابتدای آن، اسناد در اسناد و تکرار مسندالیه به دلیل انکار مخاطبان است و تندی لحن در بیان سرانجام شوم رقیب را اقتضا میکند. میتوان گفت منظور از «إِنَّکمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی» نابودی خوارج در صورت کناره¬گیری از حضرت و بیراهه رفتن حتی در زمان خود امام است.
ج) رسول خدا، ضمایر «من» و «شما»
امام در خطبه 120 پس از بیان ماجرای حکمیت در نبرد صفین، برای ایجاد تقابل گفتاری و کرداری، شرایط جامعه¬ زمان رسول خدا(ص) را بازگو میکنند: «فَلَقَدْ کنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه وآله ، وَإِنَّ الْقَتْلَ لَیدُورُ بَینَ الاْباءِ وَالاْبْنَاءِ وِالاْخوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَى کلِّ مُصِیبَةٍ وَشِدَّةٍ إِلاَّ إِیمَاناً، وَمُضِیاً عَلَى الْحَقِّ، وَتَسْلِیماً لِلاْمْرِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ» (نهجالبلاغه: خطبه¬120). این رویکرد روانشناختی و زیباییشناختی در گفتوگو موجب تقویت گفتمان مسلط و تضعیف گفتمان خوارج میشود. ساختار تأکیدی «لَقَدْ کنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ» در عین حال که همراهی با رسول خدا را در تقابل با سرپیچی از امام قرار میدهد، موجب هوشیاری و بیداری وجدانهای خفته میشود. پارهگفتار «وَإِنَّ الْقَتْلَ لَیدُورُ بَینَ الاْباءِ وَالاْبْنَاءِ وِالاْخوَانِ وَالْقَرَابَاتِ» به فضای اجتماعی دوره¬ جاهلیت و اوایل اسلام و پیدایش ایدئولوژی برتر اشاره میکند که آزمون¬های بزرگی را پیش روی پیروان ایدئولوژی جدید قرار میداد؛ ولی با هر آزمونی، ایمان مسلمانان نیز تقویت میشد. در مقابل چنین جامعه¬ یکپارچهای، حضرت با مشاهده¬ فضای نابسامان جامعه میفرمایند: «وَلکنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی الاْسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِیهِ مِنَ الزَّیغِ وَالاِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِیلِ» (همان). باهمآیی واژگان «ایمان، صبر، پیروی از حق و تسلیم» در برابر «انحراف، کژی، امور شبههناک و تأویل» در پس صورت کلام، چند قطبی بودن جامعه¬ زمان علی(ع) را آشکار میکند.
بیشتر ضمایر موجود در خطبهها، اول شخص مفرد (من/أنا/تُ/ی) و دوم شخص جمع (شما/انتم/کم/و) هستند و از تقابل دو گروه مخالف خبر میدهند. امام از طریق شروع سخن با ضمیر «أنا» در «أنا نذیر لکم» (همان: خطبه 36) و سیاق امری در «فَأَقِیمُوا عَلى شَأْنِکمْ، وَالْزمُوا طَرِیقَتَکمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بِنَوَاجِذِکمْ، وَلاَ تَلْتَفِتُوا إِلى نَاعِقٍ نَعَقَ» (همان: خطبه¬ 120)، از موضعی برتر، مخاطبان فرودست خود را ارشاد میکنند. از دیگر سو، اتصال واژگانی ضمایر متکلم و مخاطب در «قد کنت نهیتکم» (همان: خطبه 36) و «قلت لکم» (همان: خطبه 120)، به نوعی بیانگر غفلت جمعی مخاطبان در عین حضور و مشاهده¬ رویدادها، نزدیکی متکلم به مخاطبان، حضور انفرادی علی(ع) در مقابل جمع خوارج و شگفتزدگی متکلم از حقناشناسی مخاطبان است؛ شایسته بود جایگاه و مرتبت متکلم را بشناسند و رفتار خود را اصلاح کنند (السامرائی، 2007: 89).
ضمایر مخاطب در عباراتی مانند «قد طوحت بکم الدار و احتبلکم المقدار ... فأبیتم علی إباء المخالفین المنابذین... انتم معاشر أخفاء الهام سفهاء الأحلام» (نهجالبلاغه: خطبه 36) ویژگیهای ناخوشایند مارقین، مانند کژروی، کم¬خردی و پیامدِ آن خواری، سرنوشت شوم و برونرفت از راه حق را نشان میدهند. در مقابل، ضمیر متکلم در «وَلاَ أَرَدْتُ لَکمْ ضُرّاً» (همان: خطبه 36) «وَلاَ خَتَلْتُکمْ عَنْ أَمْرِکمْ، وَلاَ لبَّسْتُهُ عَلَیکمْ» (همان: خطبه 124) نماد حاکمیت، خیرخواهی، راهبلدی و هدایت است.
د) تضاد و ترادف
یکی از راههای تداعی معانی در ذهن مخاطب، کاربست واژگان متضاد است (مختارعمر، 1998: 209)؛ زیرا دوگانگی فضای حاکم بر جامعه را به تصویر می¬کشد و موجب گسترش زاویه دید، فهم و اقناع مخاطب میشود؛ برای نمونه در پارهگفتار «حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیی إِلَىْ هَوَاکمْ» (نهجالبلاغه: خطبه 36)، دو واژه¬ «رأی و هوی» با تصویر دو جریان مخالف، گفتمان علوی برخاسته از خرد و اندیشه¬ را در برابر نادرستی گفتمان رقیب برخاسته از هوی و احساس قرار میدهد. علی(ع) در فرازهایی مانند «کلِمَةُحَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» (همان: خطبه 40)، «حَتَّى یسْتَرِیحَ بَرٌّوَیسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ» (همان)، «هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِیمَانٌ، وَبَاطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ ... إِنْ أُجِیبَ أَضَلَّ، وَإِنْ تُرِک ذَلَّ» (همان: خطبه 120) و «سُیوفُکمْ عَلَى عَوَاتِقِکمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ البَراءةِ وَالسُّقْمِ» (نهجالبلاغه: خطبه 124) سادهلوحی و تزلزل باور یاران خود در برابر مکر و نیرنگ سپاه دشمن، دوگانگی جامعه، ظاهربینی و بیبصیرتی و در پی آن تشخیص ندادن حق از باطل و تساوی ظلم و رحمت در دید خوارج را نشان میدهند. این جهت¬گیری در گفتار انتقادی حضرت نگرانی ایشان را از سرانجام دسیسه و مکر امویان و سادهلوحی و ظاهربینی مارقین بازمیآفریند؛ زیرا «گفتمانها به هیچوجه جنبه مسالمتآمیز و آشتیجویانه ندارند، بلکه از دل تضادها، برخوردها و تصادم با یکدیگر سر برآورده، بسط و گسترش مییابند؛ به همین دلیل، هر نوع کاربرد واژهها و عبارات در نوشتار یا گفتار دارای بُعد سیاسی است» (مکدانل، 1380: 112).
ترادف واژگان در جملات «حِیلَةً وَغِیلَةً وَمَکراً وَخَدِیعَةً» (نهجالبلاغه: خطبه 120) و تقارب معنایی در «الزَّیغِ وَالاِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِیلِ» (همان) برای تأکید معنا، اثبات مکر و نیرنگ سپاه معاویه در نبرد صفین و انحراف خوارج از مسیر حق است. پیآیی ترادف و تقارب واژگان در این سازهها بیانگر خشم امام از سادهلوحی، کژروی و کمخردی خوارج است که با وجود هشدارهای مکرر امام، به جای آنکه خود را مذمت کنند، امام را مقصر میدانستند.
هـ) استعاره
در تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف بررسی جنبه¬ استعاری واژگان جایگاه ویژهای دارد. در پاره¬گفتار «قَدْ طَوَّحَتْ بِکمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَکمُ الْمِقْدَارُ» (همان: خطبه 36) استعاره مکنیه و جانبخشی در «الدار» و «المقدار» و تشبیه آن به شخص تبهکار، ظاهرگرایی مارقین را ترسیم میکند. نکته¬ مهم در اینجا معرفه آمدن هر دو واژه است. تعریف به «ال» بیانگر نکره بودن پیشین و معرفه بودن پسین است که نشان می دهد اگر مکر و نیرنگ دشمن در آغاز امر برای خوارج مبهم بود، اکنون پس از گذشت زمان، باید راه را از چاه تشخیص دهند. در سازه¬ «أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَمَنْ رَمَى بِهِ الشَّیطَانُ مَرَامِیهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ» (همان: خطبه 124) استعاره¬ در «رمی» بیانگر شدت انحراف مخاطبان از حق است که با وجود ظاهر شدن نتایج حکمیت و اثبات مکر دشمن، هنوز حقیابی برای خوارج دشوار مینماید. میشود استعاره در واژه¬ «الشیطان» دانست؛ حضرت شخصی از دشمن را که موجب گمراهی سپاهیان علی(ع) شده به شیطان تشبیه و پس از حذف مشبه و آوردن مشبهبه، به یکی از لوازم مشبه (رمی) اشاره کرده است. این شیطان چنان مکری به کار بست که افراد سادهلوح از قرارگاه نخستین خود به جایی که مد نظر شیطان بود، پرت شدند.
و) تشبیه
در پارهگفتار «فَأَبَیتُمْ عَلَی إِبَاءَ المخالفین» (همان: خطبه36) خوارج به مخالفانی که در جبهه¬ مقابل قرار دارند تشبیه میشوند. ساختار تشبیهی مفعول مطلقی و مصدری، کنشی بودن مخالفت و اقدام زبانی و فعلی مخاطبان در مخالفت با حضرت را تداعی میکند. در عبارت «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ، کمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» (همان: خطبه 124)، امام (ع) پراکندگی مخاطبان را به پراکندگی گوسفندانی تشبیه کرده که جز نصیب گرگ شدن سرانجامی ندارند. این بیان بیش از هر چیز، جامعه منحط و متزلزل آن روز را نشان میدهد که دوست از دشمن تشخیص داده نمیشود.
ز) گونههای مختلف افعال و جملات
نمودار زیر تعداد و انواع افعال و جملاتی که در این خطبهها واکاوی شدهاند را نشان میدهد:
جمله ماضی مضارع امر نهی معلوم مجهول شرطی اسمیه فعلیه
تعداد 46 49 12 1 81 14 10 43 82
تساوی حدودی افعال ماضی و مضارع نشانگر تساوی و تقابل وضعیت گذشته و حال مخاطبان در ذهن گوینده و متناسب با اقناع مخاطب است. افعال مضارع در بیشتر موارد برای بیان شکست ایدئولوژی رقیب به کار گرفته شدهاند. کاربرد فعل مضارع در سازه -«إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ» (همان: خطبه120)، تداوم و استمرار مبارزه با کجاندیشیها و تأویلات نادرست را مطرح میسازد. معنای تجدد و استمرار در فعل مضارع بیانگر این است که موارد فوق نیز در هر زمان و هر مکانی به صورتهای تازه جلوه و جامعه را تهدید میکنند. در چنین مواردی همچنان مردان خدایی (وَإِنَّمَا ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ؛ همان: خطبه 122) هستند که اگر راهبری آنان در سایه قرار گیرد، باطل به جای حق خواهد نشست.
امام(ع) ایدئولوژی خود را با جملات اسمیه بیان میکنند که بار تأکیدیشان بیشتر از جمله فعلیه است و ثبوت و دوام را میرسانند، مانند «وَخَیرُ النَّاسِ فی حَالاً الَّنمَطُ الاْوْسَطُ ...» (همان: ¬خطبه 124)، «وهذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ ... وَلاَ بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ» (همان: خطبه 122)، «إِنِّی لَلْمُحِقُّ الَّذِی یتَّبَعُ، وَإِنَّ الْکتَابَ لَمَعِی» (همان). شمار جملات فعلیه تقریباً دو برابر جملات اسمیه است. جملات فعلیه علاوه بر زمانمند بودن، بر پویایی و حرکت دلالت میکنند (عکاشه، 2005: 83). امام(ع) با استفاده فراوان از جملات فعلیه کنشهای متنوع و اشتباهات مکرر خوارج در جریان حکمیت و اقناع آنان برای بازگشت به مسیر حق را تصویر میکند.
2ـ1ـ2. تحلیل دستوری
الف) مجهول و معلوم بودن جملات
تیلور میگوید: «سازماندهی قوای دیداری ما به شکلی است که برجستگیها زودتر دریافت میشوند» (گلفام، 1383: 269). برجستهسازی افعال در ساختار مجهول، کنش را مهمتر از کنشگر میسازد. در گفتار علوی، فعل مجهول بهندرت و فقط در جاهایی کارکرد دارد که گفتهپرداز برای حفظ منافع و جلوگیری از جنگ به کنایه سخن میگوید. در مقابل، فعلهای معلوم با فاعل مشخص میآیند؛ زیرا از سوی قدرت و ایدئولوژی حاکم بر جامعه حمایت میشوند (عکاشه، 2005: 65).
در سازه¬ «وَیبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الاْجَلَ» (نهجالبلاغه: خطبه 40)، ذکر فاعل برای تعظیم و بیان مرکزیت آن در ایدئولوژی است؛ چراکه اگر فعل مجهول «یبَلَّغُ فیها الأجلُ» بیاید، تصور میشود که رساندن به موعد مقرر امری ممکن و در توان همگان است، در صورتی که منظور این است که این کار تنها در دست خدا است. در جملاتی مانند «وَیجْمَعُ بِهِ الْفَیءُ، وَیقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَیؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی، حَتَّى یسْتَرِیحَ بَرٌّ، وَیسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ» (همان)، «إِنِّی لَلْمُحِقُّ الَّذِی یتَّبَعُ» (همان: خطبه 120)، «وَلاَ تُؤْخَدُ بِأَکظَامِهَا» (همان: خطبه122)، «فَإِنَمَّا حُکمَ الْحَکمَانِ» و «یقاتَلُ به العَدُوُّ» (همان: خطبه 124) افعال مجهول نشانگر تعلق غرض به کنش به جای کنشگر، خالی شدن میدان از یاران امام و در مقابل جولان دشمن در صحنه¬ کارزار است. مجهول بودن افعال در این پارهگفتارها از این رو است که بر اساس مفهوم انطباق ذهنی، میتوان یک رخداد را با توجه به نحوه¬ کدگذاری ذهن به صورتهای مختلف دریافت کرد. شیوه بیان یک رخداد به نوع مفهومسازی در ذهن گوینده مربوط میشود (گلفام، 1385: 8)؛ از این رو مجهول بودن جملات میتواند مخاطبان را از کلام امام قانع کند و آنان را به کنش سازنده، به جای کنش مخرب، رهنمون شود. چنانکه در پارهگفتار «فَأَینَ یتَاهُ بِکمْ؟ وَمِنْ أَینَ أُتِیتُمْ؟» (نهجالبلاغه: خطبه 122)، مجهول بودن فعل موجب سرزنش مارقین شده و با هشدار غیر مستقیم، سوگیری ناراست، غفلت و شخصیت انفعالی آنان را نقد کرده است.
ب) استفهام
منظور از استفهام آگاهی یافتن از موضوعی است که گوینده از آن بیخبر است، اما «بعضی از سؤالها خالی از طلبند؛ زیرا فرستنده¬ پیام سؤالهایی را برای جلب توجه مخاطب بر یک موضوع مشخص از سخن مطرح میکند» (الشهری، 2004: 353). خوارج بر این باور بودند که حضرت با پذیرش حکمیت از دین خارج شده است. امیر بیان برای اینکه خوارج را از اشتباه اعتقادیشان آگاه کنند، با استفهام انکاری، رقیب را به چالش میکشند: «أَبَعْدَ إِیمَانی بِاللهِ وَجِهَادِی مَعَ رَسُولِاللهِ أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِی بِالْکفْرِ؟» (نهجالبلاغه: خطبه 58). روشن است که هدف امام از پرسش فوق، انکار باور خوارج و تنبیه آنان به خطایی است که در ذهن پرورده و به آن عمل کردهاند. حضرت با یادآوری جنگ صفین و ماجرای حکمیت میفرمایند: «أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ ـ حِیلَةً وَغِیلَةً وَمَکراً وَخَدِیعَةً ـ: إِخْوانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَاسْتَرَاحُوا إِلى کتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْی الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِیسُ عَنْهُمْ؟» (همان: خطبه120). قصد امام از این بیان، اقرارگیری از مارقین راهگمکرده است؛ چراکه انسان وقتی به اشتباه خود پی ببرد، راه بازگشتش هموارتر میشود.
ج) تکرار
تکرار واژگان در متن، ساختار متن را محکم، جانب دلالی آن را تقویت (حلوه، 2012: 20)، مضمون اصلی متن را بارزتر و فهم آن¬ را آسانتر و سریعتر میکند (محمد، 2009: 105). تکرار موجب جلوهگری بیشتر موضوع متن میشود و خواننده با مشاهده واژگان تکراری در بافت کلی متن، به منظور نویسنده یا گوینده پی میبرد. جدول زیر نتیجه¬ بررسی تکرار واژگانی در خطبه 122را نشان میدهد.
مشتقات حکم الله کتب قرآن حق رسول رجال ردّ هذا
تکرار 7 6 4 3 4 3 2 3 2
خطبه¬ 122 پاسخ علی(ع) به خوارج درباره چرایی قبول حکمیت است. واژگان تکراری در این خطبه پیام اصلی و ایدئولوژی گفتمان امام(ع) را آشکار میکنند. واژه¬ «الرجال» در دو سازه¬ مخالف به صورت معرفه آمده است. یکی در جمله ¬«إِنَّا لَمْ نُحَکمِ الرِّجَالَ» است که نشان میدهد حضرت حکمین جریان جنگ صفین را میشناختند، به آنان اعتماد نداشتند و حکم لشکر اسلام را نماینده خود نمیدانستند. مورد دوم در جایی است که حضرت لزوم وجود رهبر در جامعه اسلامی را گوشزد میکنند: «وهذَا الْقُرْآنُ ... وَلاَ بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ، وَإِنَّمَا ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ». در این سازه امیرمؤمنان از کسانی سخن میگویند که برایشان آشنا هستند؛ اما در این سازه، برخلاف سازه قبل، الرجال کسانیاند که قرآن بدون آنان فهمیده و اجرا نمیشود و راهبریشان در جامعه¬ اسلامی ضرورت دارد. حصر موجود در «إنّما» نشاندهنده جدا نبودن قرآن از این راهبران است.
تکرار بیشتر مشتقات واژه¬ «حکم» در خطبه¬ 122 نشانگر محوریت و مرکزیت مفهوم این واژه و مشتقات آن در گفتار علوی است. مشتقات واژه «حکم» به صورت فعل ماضی و مضارع (6بار) و اسمی (1بار) به کار رفتهاند. کاربرد صورت اسمی و مصدری آن در آخر سازه¬ «لِمَ جَعَلْتَ بَینَک وَبَینَهُمْ أَجَلاً فِی التَّحْکیمِ؟» در کنار صورتهای فعلی در سازههای «إِنَّا لَمْ نُحَکمِ الرِّجَالَ، وَإِنَّمَا حَکمْنَا الْقُرْآنَ و... وَلَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَى أَنْ نُحَکمَ بَینَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کتَابِ اللهِ، وقَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: فَرَدُّهُ إِلَى اللهِ أَنْ نَحْکمَبِکتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُکمَبِالصِّدْقِ فِی کتَابِ اللهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ، وَإِنْ حُکمَبسُنَّةِ رَسُولِهِ فَنَحْنُ أَوْلاَهُمْ بِهِ» (نهجالبلاغه: خطبه¬122) موجب تمرکز گفتار بر حکمیت و انسجام متنی کلام شده است.
از دیگر موارد انسجام متنی در این خطبه، تکرار واژه «کتاب» است. اگر «کتاب و قرآن» را با هم در نظر بگیریم، شمار تکرار این واژه با شمار تکرار مشتقات «حکم» برابر است و این یعنی حکمیت زاییده دسیسه و تزویر دشمن در زدن قرآن بر نیزه و سادهلوحی یاران بوده است. کاربست واژه «القرآن» در کنار اسم اشاره¬ «هذا» تفاوت جایگاهی و مفهومی قرآن در نگاه امام با قرآن در اندیشه رقیب را آشکار میکند؛ اما در میانه و انجام گفتار، از «کتاب» به صورت مضاف به الله و معرفه به «ال» بهره میگیرد تا به مخاطبان بفهماند که قرآن که کتاب خدا است و باید رضای خدا محور حکمیت باشد، وسیله¬ عوامفریبی شده است.
2ـ2. سطح تفسیر
2ـ2ـ1. بافت موقعیتی
نقطه¬ عطف در بافت ¬موقعیتی خطبههای امام با خوارج، نبرد صفین، مکر عمرو بنعاص و بر نیزه زدن قرآنها است، یعنی نقطه¬ تحول تقابل برداشتهای مختلف از یک ایدئولوژی که در پس آن، ماجرای حکمیت اتفاق افتاد. در کل گفتوگو، گفتهپرداز وگفتهیاب رودرروی هم قرار دارند و شکل گفتوگو مستقیم است. مخاطبان کسانیاند که در جریان جنگ صفین به هنگام فریبکاری عمرو بنعاص و بر نیزه زدن قرآنها، فریب ظاهر امر را خوردند و با شعار ایدئولوژیکی «لاحکم إلا لله» مقابل سپاه امام قرار گرفتند. این خطبهها در ماه صفر سال 37 هجری در مکانی به نام صفین در منطقه «حروراء» ایراد شدهاند. گفتمان¬ خوارج درصدد بود با نگرش صرف به پوسته¬ قرآن و برداشت نادرست از آن، ایدئولوژی ناراست و سطحی خود را به جای ایدئولوژی راستین علوی قرار دهد. پیشفرض گفتمان مخاطبان از این ناشی میشود که حکومت فقط از آن خدا است و گفتمان علوی مشروعیت ندارد؛ اما گفتمان علوی در تقابل با گفتمان رقیب و درست بر اساس موازین شرع مقدس شکل میگیرد، طوری که عقل سلیم و نیز باور متعارف جامعه آن را میپذیرد. امیر بیان با گذاشتن انگشت بر نکتههای کور گفتمان رقیب، مانند «أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ ـ حِیلَةً وَغِیلَةً وَمَکراً وَخَدِیعَةً ـ: إِخْوانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَاسْتَرَاحُوا إِلى کتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ و قُلْتُ لَکمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِیمَانٌ، وَبَاطِنُهُ عُدْوَانٌ...» (نهجالبلاغه: خطبه120)، گفتمان و ایدئولوژی خوارج را به چالش میکشاند و آنان را در جریان گفتوگو نگه میدارد.
2ـ2ـ2. بینامتنیت
«هر متنی درصدد جذب و دگرگونسازی متن دیگر بوده» (کریستوا، 1381: 41)، با متن پیش و پس از خود دیالوگ برقرار میکند. یک متن نمیتواند بهمثابه یک کل اسرارآمیز و خودبسنده وجود داشته باشد و همچون یک سیستم بسته عمل کند (Worton and Still, 1990: 1). تحلیل گفتمان بدون در نظر گرفتن بینامتنیت به نتیجه نخواهد رسید؛ زیرا «مشارکان هر گفتمان بر پایه¬ پیشفرضهایی که مجموعه¬ گفتمانهای پیشین را به گفتمان کنونی پیوند داده است، عمل میکنند» (فرکلاف، 1379: 220). امام(ع) با برقراری بینامتنیت میان خطبهها و آیات قرآن، موجب پویندگی و برجستگی گفتمان میشوند و انگیزش لازم را برای اقناع مخاطبان میآفرینند. در ادامه به چند مورد از وامگیری¬ها امام از قرآن اشاره می¬کنیم.
پارهگفتار «عَلَى غَیرِ بَینَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَلاَ سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکمْ» (نهجالبلاغه: خطبه 36) از آیههای¬ «أَفَمَنْ کانَ عَلَى بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ کمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ» (محمد: 14) و «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ»(غافر/23) وام گرفته شده است. امیرمؤمنان با تأثیرپذیری از آیات مذکور ضمن اشاره به خردمندانه نبودن اقدام خوارج، ایدئولوژیای را قابل قبول میداند که از پشتوانه¬ خدایی و اجماع خردمندان برخوردار باشد. سوگیری اشتباه مارقین موجب شده است که گفتار علوی با «أنا نَذیرٌ لَکُم أن تُصبِحوا صَرعَی» آغاز شود.
امام(ع) در پارهگفتار «أَمَا إِنَّکمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلاًّ شَامِلاً، وَسَیفاً قَاطِعاً، وَأَثَرَةً یتَّخِذُهَاالظَّالِمونَ فِیکمْ سُنَّةً» ( نهجالبلاغه: خطبه¬ 58) با اثرپذیری از آیه¬ «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَینَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکذَلِک نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ» (اعراف: 152)، فریب خوردن و بیبصیرتی یاران دیروز و دشمنان امروز خود را به تصویر میکشند. یاران موسی(ع) با برونرفت از مسیر حق در نتیجه سحر و جادوی سامری، نبی خدا را رها کردند و گوسالهای را پرستیدند. در رخداد صفین و ماجرای قرآن بر نیزه نهادن نیز تاریخ تکرار میشود، با این تفاوت که بنیاسرائیل موسی را برای مدتی نزد خود نداشتند و به بیراهه رفتند؛ اما یاران علی(ع) در حضور رهبر الهی و مردمی، فریفته¬ مکر عمرو بنعاص شدند. پیامد هر دو رویداد نابودی تمام پیروان باطل در دو زمان متفاوت از تاریخ در اثر دور شدن از رهبر الهی است.
بهترین شیوه برای اینکه راهگمکردگان حقیقت را بیابند، زماندهی مناسب است. علی(ع) عبارت «وَلَعَلَّ اللهَ أَنْ یصْلِحَ فِی هذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هذِهِ الاْمَّةِ» (نهجالبلاغه: خطبه 122) را با تأثیرپذیری از آیه قرآنی «و لَعَلَّ اللَّهَ یحْدِثُ بَعْدَ ذَلِک أَمْراً» (طلاق: 1) در برابر پرسشها و کنجکاویهای مخاطبان بیان میفرمایند؛ زیرا هدایت مخاطبان و جلوگیری از خونریزی مهمترین هدف گفتمان علوی است.
عبارت «أُفٍّ لَکمْ» در پارهگفتار «لَبِئْس حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ؛ أُفٍّ لَکمْ» (نهجالبلاغه: خطبه 122) بیانگر بُعد عاطفی گفتمان علوی است. اسم فعلها در کنار تعجب، مبالغه و تأکید را نیز در خود دارند (سامرائی، 2007: 37/4). اسم فعل «اف» بسیار خلاصهتر از فعل «أتَضَجَّرُ» است و راحتتر و سریعتر در سینه¬ مخاطب جای میگیرد. امام(ع) با این سبک بیان و با اقتباس از آیه ¬«أُفٍّ لَکمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (انبیاء: 67) از پریشانفکری و تندروی مخاطبان انتقاد میکنند.
از خطارفتهای مهم خوارج، تشخیص ندادن حق از باطل و افراط و تفریط بود. علی(ع) برای اقناع مخاطبان، با برقراری بینامنتیت میان «وَتَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یذْنِبْ» (نهجالبلاغه: خطبه¬ 124) و «َسَیهْلِک فِی صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ... وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ...» (همان) با آیات «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا» (توبه: 102)، «وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِک وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِک سَبِیلًا» (اسراء: 110) و «الَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَلَمْ یقْتُرُوا وَکانَ بَینَ ذَلِک قَوَامًا» (فرقان: 67)، که رویکرد ارشادی دارند، دانش پیشزمینهای خوارج را به چالش میکشانند و با انتقاد به سوگیری آنان، راستترین راه را راه میانه معرفی میکنند.
2ـ3. سطح تبیین
در مرحله تبیین، رابطه¬ میان گفتمان با سیاست، بافت اجتماعی و قدرت بررسی میشود. هدف اصلی در این سطح از تحلیل گفتمان پاسخ به این پرسش است که «گفتمان حاضر در پی حفظ وضعیت سیاسی موجود و تقویت ساختارهای قدرت است یا در پی تغییر آن؟» (Fairclogh, 1989: 166). گفتمان خوارج با ایدئولوژی «لا حکم إلا لله» موجب چندصدایی در جامعه اسلامی شد و گفتمان علوی برای از بین بردن چندصدایی، رویکرد توبیخی و ارشادی به خود گرفت تا مانع تغییر ایدئولوژی و برونرفت افراد از حیطه¬ قدرت حاکم شود.
فرکلاف گفتمان را کنشی اجتماعی در برابر قدرت حاکم میداند که در تلاش است قدرت و ایدئولوژی حاکم بر جامعه را تغییر دهد؛ اما گفتمان علوی برخلاف آنچه در تئوری فرکلاف آمده، در تلاش است مخاطبان را در مسیر ایدئولوژی و قدرت حاکم بر جامعه نگه دارد و جلوی تقابل آنان با گفتمان حاکم بر جامعه را بگیرد. در تبیین گفتمان مفاهیمی مانند قدرت، ایدئولوژی و هژمونی تحلیل میشوند.
2ـ3ـ1. ایدئولوژی و قدرت
ایدئولوژی و قدرت بنمایههای گفتمان انتقادی هستند؛ زیرا گفتمان، همسو یا در تقابل با جهانبینی قدرت حاکم بر جامعه آفریده میشود. یکی از اصول پذیرفتهشده در تحلیل گفتمان انتقادی، کارکرد ایدئولوژیک گفتمان است (Vandijk, 2001: 353). هر سازهای بخشی از جهانبینی حاکم بر گفتمان را نشان میدهد و ایدئولوژی و قدرت سیاسی حاکم بر جامعه را تقویت یا تضعیف میکند. هدف گفتمان علوی تقویت ایدئولوژی و قدرت حاکم بر جامعه و ابطال و خنثاسازی ایدئولوژی رقیب نوظهور است.
کنش بیانی گفتمان امام علی (ع) تلاشی برای بازگشت به مفاهیم ارزشمند قرآنی و بستر فکری جامعه¬ زمان پیامبر اکرم (ص) و نیز دگرگون کردن محور تفکرات مخاطبان است. امیر(ع) با پیشانگاری داشتههای جامعه¬ اسلامی در زمان رسول خدا(ص)، مانند «فَلَقَدْ کنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ (ص) وَإِنَّ الْقَتْلَ لَیدُورُ بَینَ الاْباءِ وَالاْبْنَاءِ وِالاْخوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَى کلِّ مُصِیبَةٍ وَشِدَّةٍ إِلاَّ إِیمَاناً، وَمُضِیاً عَلَى الْحَقِّ، وَتَسْلِیماً لِلاْمْرِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ» (نهج¬البلاغه: خطبه 120)، باورهای مخاطبان را به نقد میکشد و آنان را به گفتمان مسلط حساس میکند تا دریابند که در سایه جهانبینیهای چندگانه، فرمانپذیری مردم از رهبر جامعه¬ اسلامی با زمان رسول خدا(ص) تفاوت چشمگیری یافته است. حضرت در مورد چندصدایی جامعه¬ آن روز میفرمایند: «وَلکنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی الاْسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِیهِ مِنَ الزَّیغِ وَالاِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِیلِ...» (همان) و آشکار میسازند که جز ایدئولوژی اسلام ناب، دیگر رویکردها مسیرهای انحرافیاند، هرچند لباس اسلام بپوشند و در مواقع نیاز، قرآن بر نیزه کنند.
در گفتمان علوی شخص بهخودیخود محور ایدئولوژی نیست، بلکه همراهیاش با قرآن و سنت رسول خدا او را به عنوان حاکم جامعه اسلامی، محور ایدئولوژی قرار میدهد. برای این منظور امام با تأکید میفرمایند: «إِنِّی لَلْمُحِقُّ الَّذِی یتَّبَعُ، وَإِنَّ الْکتَابَ لَمَعِی، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ» (نهجالبلاغه: خطبه 120) و «فَرَدُّهُ إِلَى اللهِ أَنْ نَحْکمَ بِکتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُکمَ بِالصِّدْقِ فِی کتَابِ اللهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ، وَإِنْ حُکمَ بسُنَّةِ رَسُولِهِ فَنَحْنُ أَوْلاَهُمْ بِهِ» (همان: خطبه122).
2ـ3ـ2. هژمونی
یکیاز اهداف تحلیل گفتمان انتقادی، بررسی چگونگی استفاده قدرت از گفتار و نوشتار برای راهبری و کنترل اذهان دیگران است (Van dijk, 2001: 354). هژمونی روشی است برای اقناع مخاطب با هزینه¬ اندک. در تئوری فرکلاف، یکی از موارد مهم در سطح تبیین، بررسی هژمونی در گفتمان است. با کاربست هژمونی به جای اقدامات نظامی و دیگر شیوههای پرهزینه، اذهان با روشهای مخاطبپسند و تبلیغاتی هدایت میشوند. یکی از این روشهای اعمال قدرت و هژمونی در گذشته و حال، سخنرانی برای اقناع شنوندگان بوده است (شیخو، 1929: 7). گفتمان علوی برای کم کردن هزینههای مالی و جانی اقناع مخاطبان، از هر فرصتی برای گفتهپردازی و سخنرانی بهره میگیرد. امام (ع) در نبرد صفین پس از مکر عمرو بنعاص و فریفته شدن سادهلوحان، در گفتوگو با کسانی که گرفتار دسیسه¬ دشمن شده بودند، استفهام همراه پاسخ را با بار اقناعی و توجیهی به کار گرفتند: «وَأَمَّا قَوْلُکمْ: لِمَ جَعَلْتَ بَینَک وَبَینَهُمْ أَجَلاً فِی التَّحْکیمِ؟ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذلِک لِیتَبَینَ الْجَاهِلُ، وَیتَثَبَّتَ الْعَالِمُ، وَلَعَلَّ اللهَ أَنْ یصْلِحَ فِی هذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هذِهِ الاْمَّةِ» (نهجالبلاغه: خطبه122).
امام(ع) برای اعمال هژمونی جهت تقویت قدرت حاکم و ایجاد انگیزش، افزون بر کاربست مفاهیم قرآنی مانند «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» (نساء: 59)، از واژگان و جملاتی بهره میگیرند که از آینده¬ شوم و ناخوشایند مخاطبان خبر میدهند. این سبک گفتاری از یک سو موجب ترس و نگرانی مخاطبان و نومیدی خوارج از عملکردشان میشود و از دیگر سو، با تثبیت باطل بودن ایدئولوژیشان، آنان را به بازگشت به ایدئولوژی حاکم ترغیب میکند: «أَمَا إِنَّکمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلاًّ شَامِلاً، وَسَیفاً قَاطِعاً، وَأَثَرَةًیتَّخِذُهَاالظَّالِمونَ فِیکمْ سُنَّةً» (نهجالبلاغه: خطبه 58).
3. نتیجهگیری
تحلیل ساختهای ایدئولوژیک گفتمان علوی با خوارج بر پایه تئوری فرکلاف زوایای پنهان آن را آشکار میکند؛ زیرا علاوه بر تحلیل زبانشناختی در سطح توصیف، با ورود به سطح تفسیر و تبیین، ارتباط متن با محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کاویده و هدف نویسنده یا گوینده آشکار میشود. تحلیل سطوح مختلف گفتمان علوی با خوارج نشان داد که:
1. امیرمؤمنان (ع) در گفتمان خویش برای جلوگیری از پراکندگی و حفظ انسجام و وحدت جامعه از صورتهای مختلف واژگانی و دستوری بهره ¬بردهاند.
2. مرکزیت راهبردی گفتمان علوی بر ماجرای حکمیت، پس از قرآن بر سر نیزه زدن¬ سپاه معاویه در نبرد صفین بنا میشود. ایشان با تشریح ایدئولوژی راستین اسلام ناب، در کنار ارشاد اذهان به پاسداشت شالوده¬ دین اسلام، به دنبال ابطال ایدئولوژی انحرافی و نوظهور خوارج هستند و برای این منظور از هر شیوه و راهکاری جهت اقناع مخاطبان بهره مییرند.
3. امام (ع) با کاربرد انواع واژگان، ویژگیهای واقعی خوارج را در فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه¬ آن روز مسلمانان به بهترین شکل آشکار کردهاند؛ از جمله: سادهلوحی، منفعتطلبی، ظاهر¬گرایی، کمخردی و بیبصیرتی.
4. کاربست واژگان متضاد و مترادف و نیز ساختارهای دستوری گوناگون در گفتمان علوی، در کنار ویژگیهای زبانشناختی، چندقطبی بودن جامعه و تقابل ایدئولوژیها را نشان میدهد و موجب گسترش دید مخاطب در تحلیل مسائل میشود.
5. امام علی(ع) با یادآوری حقایق زمان رسول خدا (ص) و برانگیختن طرحوارههای ذهنی در پیوند بینامتنی با آیات قرآن، تلاش دارند موجب دگرگونی باورها و ایدئولوژی گفتمان رقیب شوند. این نوع سوگیری موجب ابطال ایدئولوژی انحرافی خوارج و تثبیت ایدئولوژی علوی میشود.
6. برخلاف نظریه فرکلاف که در آن گفتمان انتقادی، در تقابل با قدرت حاکم، سعی در تغییر گفتمان و ایدئولوژی حاکم بر جامعه دارد، گفتمان علوی به منظور حمایت از قدرت و ایدئولوژی حاکم بر جامعه تولید میشود و در تقابل با گفتمان رقیب قرار میگیرد که در شرف طبیعیزدایی از ایدئولوژی حاکم است
نویسندگان
• علی قهرمانی 1
• فاضل بیدار 2
1 استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
2 دانشجوی دکتری زبان وادبیات عربی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان