دلاوری علی علیه السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 11 - 22 دقیقه)

چون به شجاعت و دلاوری آن حضرت که زبانزد همگان است بنگریم، درمی یابیم که او از سن بیست سالگی یا اندکی بیشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنکه با جنگاوریی که علی (ع) از خود به نمایش گزارد، نام شجاعان پیش از خود را به بوته فراموشی سپرد و نیز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گیتی پاک کرد.خواهیم دید که علی (ع) در شجاعت بر تمام مردم برتری دارد، این امر آن چنان بدیهی و روشن است که سخن گفتن و ایراد شواهد برای اثبات آن بر انسان زشت و قبیح جلوه می کند. آنچه علی در جنگ کرد، تا روز قیامت به عنوان ضرب المثل به جای خواهد ماند.برای اثبات شجاعت آن حضرت همین قدر کافی است که وی در هیچ میدانی از دشمن گریزان نشد و خود را در مقابل لشگریان آنان نباخت و با کسی گرم کارزار نشد، مگر آنکه او را بکشت و هرگز ضربه ای بر دشمن وارد نکرد که بخواهد دومین ضربه را نیز بر او بزند. ضربات او بس سهمناک بود.هرگز از پیش دشمنی نمی گریخت.چون به مبارزه ای فراخوانده می شد باک نمی داشت.اینها همه از امور حیرت آوری است که جز برای پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا که بتوان شجاعت وی را بیش از اینها مورد توصیف قرار داد.او خود می فرمود: «با کسی به نبرد نپرداختم مگر آنکه من و او در میدان بودیم.»یکی از موارد افتخار اعراب، ایستادگی در برابر علی (ع) در صحنه های پیکار بود.آنان و دار و دسته شان افتخار می کردند که علی (ع) با ایشان به جنگ پرداخته است.حی بن احطب سید قبیله بنی نضیر یکی از کسانی است که بر این امر بالیده و گفته است: «اینها کشتگانی شریف به دست انسانی شریفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعری که در رثای برادرش سروده است، به کشته شدن وی به دست علی (ع) می بالد.هنگامی که حسان در یکی از سروده هایش به قتل عمرو بن عبدود بالید، یکی از مردان قبیله بنی عامر در جواب او اشعاری گفت که برخی از ابیات آن چنین است:

1.دروغ گفتید و به خانه خدا سوگند که ما را نکشتید اما به خاطر تیغ برنده علی (ع) بر خود ببالید 2.به شمشیر پسر عبد الله یعنی احمد در جنگ و به پنجه نیرومند علی (ع) بدین حال دست یافتند، پس کوتاه کنید 3.علی است آنکه در فخر مقامی والا دارد پس بیهوده ادعا مکنید و پست و کوچک شوید (گم شوید)

مشرکان کارزار علی (ع) را مورد ستایش قرار می دادند و آن را افتخاری برای علی به شمار می آوردند و با این وجود، علت افتخار ایشان، تنها آن بود که علی کشنده آنهاست.مسافع بن جمحی در سوگ عمرو و کشته شدن او به دست امیر المؤمنین (ع) شعری سروده که یکی از ابیات آن چنین است:

علی پیروز شد و من به مانند این افتخار دست نیافته و با مردی چنین قدرتمند روبه رو نشده بودم

هبیرة بن ابی وهب در رثای عمرو و قتل او به دست علی (ع) چنین می سراید:

از تو ای علی، این دلیری که در میدان به خرج دادی در جای دیگری ندیدم و من بر نجد مقدم، همچون پیری متوقف شدم.

به چه پیروزی شگفتی دست یافتی که همین برای فخر تو بس است و تا زمانی که زنده ای از خواری و زبونی در امان می مانی.

سعید بن عاص نیز به علی (ع) بالید و گفته است: من خوشحال نیستم جز آنکه می بینم کشنده پدرم پسر عموی او یعنی علی بن ابی طالب است.

همچنین پدر علی (ع) وی را در زمانی که کودکی بیش نبود، در واقعه شعب ابو طالب، در بستر پیامبر خوابانید و آن حضرت (ع) با طیب خاطر به استقبال خطری بس بزرگ رفت.

شجاعت والای آن حضرت را همچنین می توان شب هجرت پیامبر از مکه به مدینه، ملاحظه کرد.وی بدون هیچ ترس و نگرانی خود را در معرض خطری عظیم قرار داد.در حالی که مردان مکه خانه پیامبر را به محاصره خود درآورده بودند، تا کسی را که در بستر خفته است به قتل برسانند.

شجاعت دیگر او در زمانی است که پس از هجرت پیامبر که به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پیغمبر، و فاطمه دختر حمزه) آشکارا از مکه به طرف مدینه در حرکت شد و او را در این سفر به جز ابن ام ایمن و ابو واقد لیثی که آنان نیز در مقابل جماعت قریش کاری از دستشان برنمی آمد، کس دیگری همراهی نمی کرد.در این حال با هشت تن از سواران قریش برخوردند که پیشاپیش آنان جناح برده حرب بن امیه قرار گرفته بود.جناح در حالی که بر اسب سوار بود با شمشیر بر علی (ع) حمله برد، آن حضرت پیاده بود و از ضربت او جا خالی کرد و چون جناح از طرف کتف خم شده بود آن حضرت با ضربتی سنگین او را به دو نیم کرد، آن چنان که آن ضربت تا کوهه زین اسب وی رسید و آن را شکافت و باقی مشرکان با دیدن این صحنه هر یک پا به فرار گذاشتند.

در روز بدر، آن حضرت ولید بن عتبه را کشت و در کشتن عتبه و گروهی از سران مشرکان شرکت و دخالت داشت.روایت کرده اند که علی (ع) نیمی از کشتگان یا بیشتر آنان را به تنهایی به دیار عدم فرستاد و نیم دیگر را باقی مسلمانان به همراهی ملائکه مسومین به قتل رساندند.

در روز احد، آن حضرت مطابق با صحیح ترین روایات، پرچمداران مشرکان را که گفته اند هفت یا نه تن بوده اند به قتل رساند و مشرکان با به قتل رسیدن آنها از معرکه جنگ گریزان شدند.به طوری که اگر تیراندازان از فرمان پیامبر اکرم (ص) سرپیچی نمی کردند، جنگ به سود مسلمانان پایان می یافت.تمام کسانی که در این روز از لشگر مشرکان به قتل رسیدند، بیست و هشت تن بودند که هجده تن آنان را علی (ع) کشته بود و وقتی که مسلمانان، به جز اندکی از آنها، متواری شدند، علی (ع) در کنار پیامبر باقی ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت کرد و هرگاه مشرکان، بر او یورش می بردند پیامبر وی را آگاه می کرد و علی (ع) آنان را پراکنده می ساخت.وی چنان از مشرکان کشت که جبرئیل از آن در شگفت شد و گفت: «ای پیامبر!این طریق یاری کردن است »و آن گاه ندا داد (شمشیری مانند ذوالفقار و مردی همچون علی (ع) نیست.)

در واقعه خندق، هنگامی که عمرو بن عبدود و همراهان او پیشروی می کردند و از خندق گذشتند، علی (ع) به همراه تنی چند از مسلمانان آمدند تا شکافی را که مشرکان برای پیشروی از آن استفاده کرده بودند، مسدود کنند.هیچ کس از مسلمانان، به جز علی (ع) ، بر انجام این کار بی باک نبود.وقتی عمرو همنبردی برای خود طلبید، همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گویی بر بالای سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با دیدن این وضع شروع به توبیخ و سرزنش آنان کرد.پیامبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه کسی به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر کس با عمرو به نبرد پردازد، خداوند ورود به بهشت را برای او تضمین می کند.کسی برنخاست جز علی (ع) و گفت: ای پیامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پیامبر به او فرمود: بنشین!او عمرو است.پیامبر سه مرتبه دیگر همنبردی برای عمرو درخواست کرد و بار سوم به علی گفت: «اگر چه او عمرو است اما تو می توانی به جنگ او بروی.»علی (ع) در جنگ با عمرو بر او دست یافت و او را کشت.با کشته شدن عمرو کسانی که همراه وی از خندق گذر کرده بودند متواری شدند.علی (ع) به تعقیب آنان پرداخت و بعضی از آنها را به دیار عدم رهسپار کرد و با این کار خود هیبت مشرکان را در هم کوبید و«خداوند کافران را با همان خشم و غضبی که به مؤمنان داشتند، بدون آنکه به غنیمتی دست یابند، بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود علی (ع) ) از مؤمنان کفایت فرمود». (1)

در جنگ خیبر علی (ع) به درد چشم گرفتار آمد، به گونه ای که نه صحرا را می دید و نه کوه را.از این روی پیامبر دو تن از مهاجران را به جنگ دشمنان فرستاد، اما آنان شکست خورده و بازگشتند.یکی از آن دو به دوستانش دشنام می داد و آنان نیز او را دشنام می دادند و دیگری دوستان خود را سرزنش می کرد و آنان او را سرزنش می کردند.آن گاه پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نیز دوستدار اویند.او حمله برنده ای است که از میدان نمی گریزد و از معرکه بازنمی گردد، مگر آنکه خداوند بر او گشایشی قرار دهد.سپس علی (ع) را فراخواند و در چشم او از آب دهان خود ریخت و بهبود یافت.چون فردا شد پیامبر پرچم را به علی (ع) سپرد.مرحب (از مردان نیرومند یهودیان خیبر) در حالی که بر سر کلاهخودی گذارده بود و بر تن زرهی داشت، با علی رو به رو شد.علی (ع) با ضربت شمشیری آن کلاهخود را همچون تخم مرغی درهم شکست و زره و سر او را پاره کرد تا آنکه شمشیر به فلک او رسید و همه لشگریان صدای این ضربه را شنیدند.آن حضرت در این جنگ در قلعه خیبر را که بیست مرد از آن محافظت می کردند، از جای کند.و آن را همچون پلی بر روی خندق قرار داد.چون مسلمانان از کار جنگ بازمی گشتند افراد زورمند این در را اندکی جابه جا کردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند اما نتوانستند و آن گاه می بینیم که علی (ع) دری را که هفتاد نفر نتوانستند بلند کنند به عنوان سپری برای خود می گیرد.به راستی در جهان کدام مرد شجاعی است که تا این حد به شجاعت و دلیری رسیده باشد؟

در جنگ حنین علی (ع) در کنار پیامبر قرار گرفت.و این در حالی بود که همه مسلمانان از کنار او متواری و پراکنده شده بودند.به جز ده تن که نه تن از آنان از قبیله بنی هاشم بودند.علی و عباس و پسر عباس در بین این نه تن قرار داشتند.در این جنگ علی (ع) ابو حرول و چهل تن دیگر از آنان را به دیار عدم روانه کرد.و با فرار مشرکان، و به لطف ثبات قدم علی و آن عده قلیل، مسلمان دوباره بازگشتند.مسلمین با دیدن پایمردیهای علی (ع) ، استقامت کردند، چرا که از آنان، شجاعتی همچون دلاوری که علی به خرج می داد، دیده نمی شد.امیر المؤمنین (ع) در تمام پیشامدها و جنگها از مقامی شامخ برخوردار بود.

در جنگهای جمل و صفین و نهروان، آن حضرت شخصا شرکت داشت و پهلوانان نامدار را از میان برداشت و با مردان زورمند آنان به جنگ پرداخت.

در جنگ جمل هر دو لشگر روبه روی هم ایستادند و نیزه های آنها در قلب یکدیگر می نشست. هر سپاهی که آهنگ رفتن به سوی شتر عایشه را می کرد، کشته می شد.از صدای بر هم خوردن شمشیرها صدایی همچون صدایی پتک به گوش می رسید.چون جنگ به اوج خود رسید، آن حضرت به تنهایی به طرف شتر، که با پارچه ای سبز پوشانده شده بود و مهاجرین و انصار گردش را گرفته و اطراف آن فرزندانش بودند، یورش برد.آن گاه بر آنان تاخت و بر قلب لشگریان جمل زد و با آنان در کار نبرد شد، سپس بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود با زانویش راست کرد.یاران و پسرانش گفتند: ما به تو کمک خواهیم کرد.اما علی هیچ پاسخی به آنان نداد و حتی نگاهی به ایشان نکرد و آن گاه دوباره چون شیری ژیان، خروشید و برای بار دوم به تنهایی به خیل دشمن زد.مردان جنگی دشمن از ترس رویارویی با علی (ع) می گریختند و از چپ و راست او عقب می نشستند، تا آنکه زمین از خون کشتگان، رنگین شد.آن حضرت دوباره به میان یاران خود بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود، راست کرد و به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: ای پسر حنفیه!در میدان نبرد چنین باید جنگ کرد.کسانی که در اطراف آنان بودند خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند ای امیر المؤمنین!چه کس خواهد توانست کاری را که تو می کنی، انجام دهد؟

یوم الهریر یکی از فرازهای حساس جنگ صفین است.بعض روایان گفته اند: «به خدایی که محمد را برانگیخت سوگند که ما رئیس هیچ گروهی را، از زمانی که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است، ندیده ایم که یک روز بتواند مانند علی (ع) عمل کند.او، بنا بر آنچه حسابگران شمرده اند بیش از پانصد تن از نام آوران عرب را کشت، وی با شمشیری کج و ناراست به سوی سپاه دشمن خارج می شد و می گفت «از خداوند و از شما پوزش می طلبم ».ما او را در میان می گرفتیم و از وی مراقبت می کردیم ولی او به ناگاه از دست ما به در می شد و بر قلب لشگریان دشمن، تاخت می آورد.به خدا سوگند ما هیچ شیری را قوی تر و نزدیک تر از او به دشمن ندیدیم.

پی نوشت:

1. مضمونی است از آیه 25 سوره احزاب.-م.

چون به شجاعت و دلاوری آن حضرت که زبانزد همگان است بنگریم، درمی یابیم که او از سن بیست سالگی یا اندکی بیشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنکه با جنگاوریی که علی (ع) از خود به نمایش گزارد، نام شجاعان پیش از خود را به بوته فراموشی سپرد و نیز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گیتی پاک کرد.خواهیم دید که علی (ع) در شجاعت بر تمام مردم برتری دارد، این امر آن چنان بدیهی و روشن است که سخن گفتن و ایراد شواهد برای اثبات آن بر انسان زشت و قبیح جلوه می کند. آنچه علی در جنگ کرد، تا روز قیامت به عنوان ضرب المثل به جای خواهد ماند.برای اثبات شجاعت آن حضرت همین قدر کافی است که وی در هیچ میدانی از دشمن گریزان نشد و خود را در مقابل لشگریان آنان نباخت و با کسی گرم کارزار نشد، مگر آنکه او را بکشت و هرگز ضربه ای بر دشمن وارد نکرد که بخواهد دومین ضربه را نیز بر او بزند. ضربات او بس سهمناک بود.هرگز از پیش دشمنی نمی گریخت.چون به مبارزه ای فراخوانده می شد باک نمی داشت.اینها همه از امور حیرت آوری است که جز برای پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا که بتوان شجاعت وی را بیش از اینها مورد توصیف قرار داد.او خود می فرمود: «با کسی به نبرد نپرداختم مگر آنکه من و او در میدان بودیم.»یکی از موارد افتخار اعراب، ایستادگی در برابر علی (ع) در صحنه های پیکار بود.آنان و دار و دسته شان افتخار می کردند که علی (ع) با ایشان به جنگ پرداخته است.حی بن احطب سید قبیله بنی نضیر یکی از کسانی است که بر این امر بالیده و گفته است: «اینها کشتگانی شریف به دست انسانی شریفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعری که در رثای برادرش سروده است، به کشته شدن وی به دست علی (ع) می بالد.هنگامی که حسان در یکی از سروده هایش به قتل عمرو بن عبدود بالید، یکی از مردان قبیله بنی عامر در جواب او اشعاری گفت که برخی از ابیات آن چنین است:

1.دروغ گفتید و به خانه خدا سوگند که ما را نکشتید اما به خاطر تیغ برنده علی (ع) بر خود ببالید 2.به شمشیر پسر عبد الله یعنی احمد در جنگ و به پنجه نیرومند علی (ع) بدین حال دست یافتند، پس کوتاه کنید 3.علی است آنکه در فخر مقامی والا دارد پس بیهوده ادعا مکنید و پست و کوچک شوید (گم شوید)

مشرکان کارزار علی (ع) را مورد ستایش قرار می دادند و آن را افتخاری برای علی به شمار می آوردند و با این وجود، علت افتخار ایشان، تنها آن بود که علی کشنده آنهاست.مسافع بن جمحی در سوگ عمرو و کشته شدن او به دست امیر المؤمنین (ع) شعری سروده که یکی از ابیات آن چنین است:

علی پیروز شد و من به مانند این افتخار دست نیافته و با مردی چنین قدرتمند روبه رو نشده بودم

هبیرة بن ابی وهب در رثای عمرو و قتل او به دست علی (ع) چنین می سراید:

از تو ای علی، این دلیری که در میدان به خرج دادی در جای دیگری ندیدم و من بر نجد مقدم، همچون پیری متوقف شدم.

به چه پیروزی شگفتی دست یافتی که همین برای فخر تو بس است و تا زمانی که زنده ای از خواری و زبونی در امان می مانی.

سعید بن عاص نیز به علی (ع) بالید و گفته است: من خوشحال نیستم جز آنکه می بینم کشنده پدرم پسر عموی او یعنی علی بن ابی طالب است.

همچنین پدر علی (ع) وی را در زمانی که کودکی بیش نبود، در واقعه شعب ابو طالب، در بستر پیامبر خوابانید و آن حضرت (ع) با طیب خاطر به استقبال خطری بس بزرگ رفت.

شجاعت والای آن حضرت را همچنین می توان شب هجرت پیامبر از مکه به مدینه، ملاحظه کرد.وی بدون هیچ ترس و نگرانی خود را در معرض خطری عظیم قرار داد.در حالی که مردان مکه خانه پیامبر را به محاصره خود درآورده بودند، تا کسی را که در بستر خفته است به قتل برسانند.

شجاعت دیگر او در زمانی است که پس از هجرت پیامبر که به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پیغمبر، و فاطمه دختر حمزه) آشکارا از مکه به طرف مدینه در حرکت شد و او را در این سفر به جز ابن ام ایمن و ابو واقد لیثی که آنان نیز در مقابل جماعت قریش کاری از دستشان برنمی آمد، کس دیگری همراهی نمی کرد.در این حال با هشت تن از سواران قریش برخوردند که پیشاپیش آنان جناح برده حرب بن امیه قرار گرفته بود.جناح در حالی که بر اسب سوار بود با شمشیر بر علی (ع) حمله برد، آن حضرت پیاده بود و از ضربت او جا خالی کرد و چون جناح از طرف کتف خم شده بود آن حضرت با ضربتی سنگین او را به دو نیم کرد، آن چنان که آن ضربت تا کوهه زین اسب وی رسید و آن را شکافت و باقی مشرکان با دیدن این صحنه هر یک پا به فرار گذاشتند.

در روز بدر، آن حضرت ولید بن عتبه را کشت و در کشتن عتبه و گروهی از سران مشرکان شرکت و دخالت داشت.روایت کرده اند که علی (ع) نیمی از کشتگان یا بیشتر آنان را به تنهایی به دیار عدم فرستاد و نیم دیگر را باقی مسلمانان به همراهی ملائکه مسومین به قتل رساندند.

در روز احد، آن حضرت مطابق با صحیح ترین روایات، پرچمداران مشرکان را که گفته اند هفت یا نه تن بوده اند به قتل رساند و مشرکان با به قتل رسیدن آنها از معرکه جنگ گریزان شدند.به طوری که اگر تیراندازان از فرمان پیامبر اکرم (ص) سرپیچی نمی کردند، جنگ به سود مسلمانان پایان می یافت.تمام کسانی که در این روز از لشگر مشرکان به قتل رسیدند، بیست و هشت تن بودند که هجده تن آنان را علی (ع) کشته بود و وقتی که مسلمانان، به جز اندکی از آنها، متواری شدند، علی (ع) در کنار پیامبر باقی ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت کرد و هرگاه مشرکان، بر او یورش می بردند پیامبر وی را آگاه می کرد و علی (ع) آنان را پراکنده می ساخت.وی چنان از مشرکان کشت که جبرئیل از آن در شگفت شد و گفت: «ای پیامبر!این طریق یاری کردن است »و آن گاه ندا داد (شمشیری مانند ذوالفقار و مردی همچون علی (ع) نیست.)

در واقعه خندق، هنگامی که عمرو بن عبدود و همراهان او پیشروی می کردند و از خندق گذشتند، علی (ع) به همراه تنی چند از مسلمانان آمدند تا شکافی را که مشرکان برای پیشروی از آن استفاده کرده بودند، مسدود کنند.هیچ کس از مسلمانان، به جز علی (ع) ، بر انجام این کار بی باک نبود.وقتی عمرو همنبردی برای خود طلبید، همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گویی بر بالای سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با دیدن این وضع شروع به توبیخ و سرزنش آنان کرد.پیامبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه کسی به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر کس با عمرو به نبرد پردازد، خداوند ورود به بهشت را برای او تضمین می کند.کسی برنخاست جز علی (ع) و گفت: ای پیامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پیامبر به او فرمود: بنشین!او عمرو است.پیامبر سه مرتبه دیگر همنبردی برای عمرو درخواست کرد و بار سوم به علی گفت: «اگر چه او عمرو است اما تو می توانی به جنگ او بروی.»علی (ع) در جنگ با عمرو بر او دست یافت و او را کشت.با کشته شدن عمرو کسانی که همراه وی از خندق گذر کرده بودند متواری شدند.علی (ع) به تعقیب آنان پرداخت و بعضی از آنها را به دیار عدم رهسپار کرد و با این کار خود هیبت مشرکان را در هم کوبید و«خداوند کافران را با همان خشم و غضبی که به مؤمنان داشتند، بدون آنکه به غنیمتی دست یابند، بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود علی (ع) ) از مؤمنان کفایت فرمود». (1)

در جنگ خیبر علی (ع) به درد چشم گرفتار آمد، به گونه ای که نه صحرا را می دید و نه کوه را.از این روی پیامبر دو تن از مهاجران را به جنگ دشمنان فرستاد، اما آنان شکست خورده و بازگشتند.یکی از آن دو به دوستانش دشنام می داد و آنان نیز او را دشنام می دادند و دیگری دوستان خود را سرزنش می کرد و آنان او را سرزنش می کردند.آن گاه پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نیز دوستدار اویند.او حمله برنده ای است که از میدان نمی گریزد و از معرکه بازنمی گردد، مگر آنکه خداوند بر او گشایشی قرار دهد.سپس علی (ع) را فراخواند و در چشم او از آب دهان خود ریخت و بهبود یافت.چون فردا شد پیامبر پرچم را به علی (ع) سپرد.مرحب (از مردان نیرومند یهودیان خیبر) در حالی که بر سر کلاهخودی گذارده بود و بر تن زرهی داشت، با علی رو به رو شد.علی (ع) با ضربت شمشیری آن کلاهخود را همچون تخم مرغی درهم شکست و زره و سر او را پاره کرد تا آنکه شمشیر به فلک او رسید و همه لشگریان صدای این ضربه را شنیدند.آن حضرت در این جنگ در قلعه خیبر را که بیست مرد از آن محافظت می کردند، از جای کند.و آن را همچون پلی بر روی خندق قرار داد.چون مسلمانان از کار جنگ بازمی گشتند افراد زورمند این در را اندکی جابه جا کردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند اما نتوانستند و آن گاه می بینیم که علی (ع) دری را که هفتاد نفر نتوانستند بلند کنند به عنوان سپری برای خود می گیرد.به راستی در جهان کدام مرد شجاعی است که تا این حد به شجاعت و دلیری رسیده باشد؟

در جنگ حنین علی (ع) در کنار پیامبر قرار گرفت.و این در حالی بود که همه مسلمانان از کنار او متواری و پراکنده شده بودند.به جز ده تن که نه تن از آنان از قبیله بنی هاشم بودند.علی و عباس و پسر عباس در بین این نه تن قرار داشتند.در این جنگ علی (ع) ابو حرول و چهل تن دیگر از آنان را به دیار عدم روانه کرد.و با فرار مشرکان، و به لطف ثبات قدم علی و آن عده قلیل، مسلمان دوباره بازگشتند.مسلمین با دیدن پایمردیهای علی (ع) ، استقامت کردند، چرا که از آنان، شجاعتی همچون دلاوری که علی به خرج می داد، دیده نمی شد.امیر المؤمنین (ع) در تمام پیشامدها و جنگها از مقامی شامخ برخوردار بود.

در جنگهای جمل و صفین و نهروان، آن حضرت شخصا شرکت داشت و پهلوانان نامدار را از میان برداشت و با مردان زورمند آنان به جنگ پرداخت.

در جنگ جمل هر دو لشگر روبه روی هم ایستادند و نیزه های آنها در قلب یکدیگر می نشست. هر سپاهی که آهنگ رفتن به سوی شتر عایشه را می کرد، کشته می شد.از صدای بر هم خوردن شمشیرها صدایی همچون صدایی پتک به گوش می رسید.چون جنگ به اوج خود رسید، آن حضرت به تنهایی به طرف شتر، که با پارچه ای سبز پوشانده شده بود و مهاجرین و انصار گردش را گرفته و اطراف آن فرزندانش بودند، یورش برد.آن گاه بر آنان تاخت و بر قلب لشگریان جمل زد و با آنان در کار نبرد شد، سپس بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود با زانویش راست کرد.یاران و پسرانش گفتند: ما به تو کمک خواهیم کرد.اما علی هیچ پاسخی به آنان نداد و حتی نگاهی به ایشان نکرد و آن گاه دوباره چون شیری ژیان، خروشید و برای بار دوم به تنهایی به خیل دشمن زد.مردان جنگی دشمن از ترس رویارویی با علی (ع) می گریختند و از چپ و راست او عقب می نشستند، تا آنکه زمین از خون کشتگان، رنگین شد.آن حضرت دوباره به میان یاران خود بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود، راست کرد و به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: ای پسر حنفیه!در میدان نبرد چنین باید جنگ کرد.کسانی که در اطراف آنان بودند خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند ای امیر المؤمنین!چه کس خواهد توانست کاری را که تو می کنی، انجام دهد؟

یوم الهریر یکی از فرازهای حساس جنگ صفین است.بعض روایان گفته اند: «به خدایی که محمد را برانگیخت سوگند که ما رئیس هیچ گروهی را، از زمانی که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است، ندیده ایم که یک روز بتواند مانند علی (ع) عمل کند.او، بنا بر آنچه حسابگران شمرده اند بیش از پانصد تن از نام آوران عرب را کشت، وی با شمشیری کج و ناراست به سوی سپاه دشمن خارج می شد و می گفت «از خداوند و از شما پوزش می طلبم ».ما او را در میان می گرفتیم و از وی مراقبت می کردیم ولی او به ناگاه از دست ما به در می شد و بر قلب لشگریان دشمن، تاخت می آورد.به خدا سوگند ما هیچ شیری را قوی تر و نزدیک تر از او به دشمن ندیدیم.

پی نوشت:

1. مضمونی است از آیه 25 سوره احزاب.-م.


چاپ   ایمیل