نقد رویکرد ابن‌تیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی (ع) بر اساس متون اهل سنت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 14 - 27 دقیقه)

چکیده
ابن‌تیمیه در منهاج السنة با در پیش‌گرفتن شیوه انکار و تضعیفِ اسناد روایات یا منحرف‌کردن خطاب روایات از علی (ع) و توجه‌دادن آن به اشخاص دیگر، در صدد بی‌پایه و اساس نشان‌دادن نظر شیعیان، درباره مقام علمی علی (ع) برآمده است، تا جایی که در این مسیر با تکیه بر روایات جعلی و غیرواقعی، نهایت تلاش خود را کرده تا مقام علمی صحابه را بر علی (ع) رجحان دهد؛ لذا در این نوشتار بر آنیم با توجه به فراوانی منابع و ثبت وقایع تاریخی در لابه‌لای متون اهل سنت، حقیقت را که خلاف گفته‌های ابن‌تیمیه است، ثابت کنیم و نشان دهیم تا چه اندازه در قبال علی (ع) عناد داشته و تمام همت خود را صرف قلب و تدلیس واقعیاتی می‌کند که مورخان و محدثان آنها را ثبت و ضبط کرده‌اند.
کلیدواژه‌ها
امام علی (ع)؛ ابن‌تیمیه؛ منهاج السنه؛ علم امام؛ انکار روایات
مقدمه
ابن‌تیمیه یکی از بنیان‌گذاران اصلی مکتب سلفی است. از شاخصه‌های اصلی سلفیه، می‌توان به ظاهرگرایی و کم‌توجهی به تعقل در کتاب خدا و سنت رسول (ص) اشاره کرد. ابن‌تیمیه در کتاب منهاج السنه، که در مقابله با آرای کلامی علامه حلی به نگارش درآمده است، هر گونه اندیشه شیعی در باب علم امام علی (ع) را انکار کرده و مدعی شده است امام اول شیعیان، و به تعبیر خود او رافضیان، از مقام علمی برخوردار نبوده است. لذا در این مقاله می‌کوشیم ضمن بررسی آرا و اندیشه‌های ابن‌تیمیه در باب مقام علمی امام علی (ع)، آن را بر اساس متون اهل سنت نقد کنیم و به پرسش‌های زیر پاسخ دهیم:

اندیشه ابن‌تیمیه راجع به مقام علمی امام علی (ع) در منهاج السنه چیست؟
چه نقدی بر اندیشه ابن‌تیمیه راجع به مقام علمی امام علی (ع) بر اساس متون اهل سنت وجود دارد؟
علم امام (ع) از منظر شیعیان
در باب علم امام علی (ع)، متکلمان شیعه معتقدند ایشان عالم‌ترین شخص پس از رسول خدا (ص) بوده است. آنها برای اثبات این ادعا، چنین استناد می‌کنند: علی (ع) از نظر حدس و ذکاوت بسیار قوی بود و به دلیل علاقه فراوان به یادگیری و مصاحبت همیشگی با رسول خدا (ص) به تعلیم از ایشان (ص) علاقه‌مند بود. وقتی کسی دارای این خصوصیات باشد، معلوم است که وی بعد از معلم خود داناتر از هر کسی خواهد بود. از این‌‌رو، پیامبر (ص) در حق علی (ع) فرمود: «قاضی‌ترین شما علی است»؛ و معلوم است که قضاوت به علوم بسیاری نیازمند است. تا جایی که بزرگان صحابه و تابعان در مسائلی که برای ایشان پیش می‌آمد به او مراجعه می‌کردند، سخن او را می‌پذیرفتند و از اجتهاد و رأی خود باز می‌گشتند.

از سوی دیگر، دلیل دیگری که شیعیان به آن استناد می‌کنند، گفتار آن حضرت است که فرمود: «اگر زمینه فراهم می‌شد و من بر مسند می‌نشستم، برای اهل تورات با توراتشان و برای اهل قرآن با قرآنشان و میان اهل انجیل به انجیلشان و میان اهل زبور با زبورشان داوری می‌کردم. به خدا قسم هیچ آیه‌ای نازل نشده است در شب یا روز، دره یا کوه، مگر اینکه من بهتر از همه می‌دانم که درباره چه کسی و راجع به چه چیزی نازل شده است». این سخن دلالت بر آن دارد که حضرت (ع) به مجموع علوم الاهی احاطه داشته است (حلی، 1371: 107).

مقام علمی امام علی (ع) در اندیشه ابن‌تیمیه
ابن‌تیمیه در منهاج السنة اندیشه شیعیان درباره امام را نقل می‌کند و می‌نویسد: «امامیه مذهب خود را، از ائمه مشهور به فضل، علم، زهد و ورع می‌گیرند». وی در ادامه می‌افزاید: «از نظر شیعه، آنان کسانی هستند که علوم را به مردم آموزش می‌دهند» (ابن‌تیمیه، 1406: 4/5).

وی پس از ذکر این موضوع، در خصوص باور شیعیان درباره مقام علمی امام علی (ع) موضع می‌گیرد و به طرق مختلف آن را انکار می‌کند. وی در ابطال نظر شیعیان، که علی (ع) را عالم‌ترین اشخاص پس از رسول خدا (ص) می‌دانند، معتقد است هیچ یک از اهل سنت به این اعلمیت اعتقاد نداشته‌اند و متفق‌القول، ابوبکر و سپس عمر را عالم‌ترین افراد بعد از رسول خدا (ص) می‌دانند؛ به اعتقاد وی، اجماع هم بر این موضوع صحه می‌گذارد. از نظر ابن‌تیمیه، تنها کسی که در محضر پیامبر (ص) به قضاوت و فتوا مبادرت می‌کرد، ابوبکر بود. ابن‌تیمیه برای اثبات نظر خود، روایات متعددی از کتب صحاح را نقل می‌کند (همان: 7/500). وی در مواجهه با روایتی که رسول خدا (ص) فرمود «قاضی‌ترین شما علی است» و شیعیان با استناد به آن اعلمیت امام (ع) را ثابت می‌کنند، می‌نویسد:

این حدیث اثبات نشده و سند قوی که بتوان به عنوان حجت به آن استناد کرد، وجود ندارد. هیچ کس آن را در کتب‌ حدیثی مشهور نقل نکرده است؛ نه در کتاب‌های سنن و نه در کتاب‌های مسند، نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف. این حدیث صرفاً از طریق کسی نقل شده که به دروغ‌گویی معروف است. (همان: 7/512).

ابن‌تیمیه در انکار حدیث منقول از پیامبر خدا (ص) که فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها»؛ «من شهر علم هستم و علی دروازه آن» می‌گوید این حدیث بسیار ضعیف و سست است؛ لذا در جرگه احادیث دروغین قرار گرفته است (همان: 7/515). وی درباره روایاتی که در باب علم امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است، اشکال، و آنها را رد می‌کند؛ یکی از این نمونه‌ها این آیه شریفه است: «وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» (الحاقه: 12)؛ «گوش‌های هوشمند فراگیر، آنها را درک می‌کند». طبق روایات، این آیه در شأن حضرت علی (ع) نازل شده است. ابن‌تیمیه می‌گوید: «این حدیث به اتفاق و اجماع اهل علم، ساختگی است؛ زیرا خداوند از گوش شنوا، گوش شخص معینی را اراده نکرده، بلکه مراد او، نوع گوش بوده است» (ابن‌تیمیه، 1406: 7/522).

وی در خصوص ذکاوت بسیار قوی و شدت حرص امام علی (ع) به تعلیم از رسول خدا (ص) می‌نویسد:

از کجا معلوم که او از عمر و ابوبکر باهوش‌تر بوده و نسبت به آن دو، در یادگیری علم رغبت بیشتری داشته است؟ در حالی که در صحیحین آمده است که رسول خدا (ص) فرمود: در امت‌های قبل از شما محدثانی وجود داشت ولی در امت من غیر از عمر کسی وجود ندارد. محدث یعنی الهام‌پذیر و او کسی است که خدا به او الهام می‌کند (همان: 7/523).

او در این مجال، با ذکر روایات متعدد در صدد اثبات رجحان علمی دیگران برآمده است تا مقام علمی علی (ع) را کم‌ارزش جلوه دهد، تا جایی که روایتی از ابن‌مسعود نقل می‌کند که گفت: «وقتی عمر از دنیا رفت، من گمان کردم نُه‌دهم علم از بین رفت و مردم در یک‌دهم باقی‌مانده آن سهیم‌اند» (همان: 7/524). ابن‌تیمیه در نهایت نتیجه می‌گیرد در مسائلی که بین عمر و علی اختلاف وجود داشت، همانند مباحث مرتبط با زوجه حامله از متوفی و مسائل حرام، غالباً قول عمر ارجح بوده است (همان: 7/525). او می‌نویسد:

بدان که اهل کوفه و اصحاب ابن‌مسعود مثل علقمه، اسود، شریح، حارث بن قیس، عبیده سلمانی، مسروق، وزر بن حبیش، ابی‌وائل و دیگران، علم عمر و ابن‌مسعود را بر علی فضیلت دادند و اکثر اوقات، قول عمر و ابن‌مسعود را بر قول علی ترجیح می‌دادند (همان: 7/526).

شیعیان معتقدند علم علی (ع) بر دیگر صحابه برتری دارد، چراکه رسول خدا (ص) فرمود: «آموختن علم در کودکی چون نقش بر روی سنگ می‌ماند»؛ و از آنجایی که علی (ع) از کودکی ‌ علوم را از محضر پیامبر دریافت کرده و خود نیز انسان کاملی بوده است علوم علی (ع) نسبت به علوم دیگران بیشتر است. وی در پاسخ به این عقیده شیعیان می‌نویسد:

این نیز نشان از ناآگاهی رافضیان از علم حدیث دارد، زیرا اصحاب رسول خدا (ص) ایمان، قرآن و سنت را از پیامبر (ص) می‌آموختند و علی نیز از این امر مستثنا نبود. این در حالی است که تا علی به سی‌سالگی نرسید، قرآن تکمیل نشد و این حاکی از آن است که علی بیشتر قرآن را در بزرگ‌سالی حفظ کرده است نه در خردسالی. وانگهی، تعلیم پیامبر (ص) اختصاص به شخص واحدی نداشت بلکه هر کسی به حسب استعداد خود علوم را فرا می‌گرفت (همان: 7/527).

ابن‌تیمیه در واکنش به اینکه مردم از علوم علی (ع) استفاده می‌کردند، با پیش‌کشیدن نقش ابن‌مسعود در علوم قرآنی و جایگاه او در میان مردم، معتقد است کوفیان، ایمان، قرآن و تفسیر آن را به انضمام فقه و سنت از ابن‌مسعود و دیگران می‌آموختند و این زمانی است که علی وارد کوفه نشده بود (همان: 7/527). وی پا را از این فراتر می‌گذارد و می‌نویسد: «اهل مدینه و مکه، شام و بصره نیز علوم خود را از علی دریافت نکردند و آنچه از ایمان و قرآن و شریعت به یاد دارند، از نبوت آموخته‌اند» (همان: 7/528).

او با وارد کردن اشکال بر عقیده شیعیان در باب اینکه علی (ع) واضع علم نحو است، می‌افزاید:

علم نحو از علوم نبوت نیست، بلکه معیاری است برای حفظ زبانی که قرآن به آن زبان نازل شده است. در زمان خلفای سه‌گانه هیچ‌گونه انحرافی در زبان وجود نداشت و منقول است هنگام استقرار علی در کوفه، با دستور ایشان به ابوالأسود دوئلی مبنی بر تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف، علم نحو بنا شده است (همان: 7/528).

وی با جبهه‌گرفتن در برابر این عقیده شیعیان که فقها به علی (ع) مراجعه می‌کردند، می‌گوید: «این دروغی آشکار است و هیچ یک از ائمه چهارگانه از فقها، به او مراجعه نکرده‌اند» (همان: 7/529). وی در ادامه به‌تفصیل نظر خود را بیان می‌کند و با نام‌بردن از هر یک از پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت، از دیدگاه خود دفاع می‌کند و همه دیدگاه‌های شیعیان را کذب محض می‌داند.

ابن‌تیمیه با کذب‌خواندن نظر شیعیان در بازگشت علم کلام به علی (ع) استدلال می‌آورد که این بحث مخالف کتاب و سنت بوده و در میان صحابه و تابعان، احدی با استدلال به حدوث اجسام به حدوث عالم نپرداخته است. این در حالی است که علم کلام بعد از قرن اول در جهان اسلام رواج یافته است (همان: 8/5). او در انکار این گفتار امام (ع) که فرمود: «قبل از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید. از من درباره راه‌های آسمان بپرسید که من به راه‌های آسمان نسبت به راه‌های زمین آگاه‌ترم» چنین استدلال می‌کند:

علی این سخن را در مدینه، بین مهاجران و انصار نگفته است، بلکه هنگامی که او به عراق رفت این سخن را ایراد کرد و آن زمانی بود که جمعیت بسیاری به اسلام گرویده بودند و از دین اسلام اطلاع کامل نداشتند. علی نیز به عنوان امامی که باید به او مراجعه شود و به آنان تعلیم و فتوا دهد چنین سخنی را بیان کرده است (همان: 8/56).

وی در رد این دیدگاه شیعیان که عمر در قضایای متعددی به علی (ع) مراجعه کرده و اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد، می‌نویسد: «اگر صحیح باشد، این اتفاق یک بار پیش آمده و اگر غیر از علی، کسی دیگر می‌بود، قطعاً عمر به او هم اشاره می‌کرد» (همان: 8/62).

نقد افکار ابن‌تیمیه
با کمی دقت در گفتار ابن‌تیمیه به هنگام مواجهه با محاسن امام علی (ع) در باب علم، به دست می‌آید که او یا شیوه انکار را در پیش گرفته و از به‌کار‌بردن واژگانی چون کذب محض، برای اثبات ادعای خود استمداد جسته است، یا اینکه با ضعیف‌دانستن اسناد روایت، در صدد انکار آن برآمده، یا خطاب روایت را از علی (ع) منحرف ساخته و متوجه شخص دیگری کرده است.

ابن‌تیمیه، اعلمیت امام علی (ع) بعد از رسول خدا (ص) را انکار و ابوبکر و عمر را جایگزین امام (ع) می‌کند. در حالی که صفحات تاریخ و متون روایی، خلاف آن را نشان می‌دهد. پیامبر (ص) خطاب به دختر خود فاطمه (س) فرمود: «اما ترضین انی زوجتک اول المسلمین اسلاماً و اعلمهم علماً» (حاکم النیسابوری، 1418: 3/140)؛ «آیا از اینکه تو را به ازدواج نخستین مسلمان و دانشمندترین آنان درآورم، خشنود نیستی؟»؛ و نیز از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «علی خازن علمی»؛ (ابن ابی الحدید، 1404: 2/488) «علی گنجینه علم من است». جاحظ درباره مقام علمی امام علی (ع) می‌گوید اولین خطبه‌ای که علی ‌بن ‌ابی‌طالب ایراد کرد چنین بود: «ما داناترین مردم هستیم و خداوند از علم خود به ما آموخت و ما به حکم خداوند حکم می‌کنیم» (جاحظ، بی‌تا: 2/50). همین مضمون نیز در کتاب العقد الفرید ذکر شده است (ابن‌عبدربه، 1404: 4/157).

ابن‌درید درباره این سخن پیامبر (ص) که فرمود «علی عیبة علمی؛ علی خزینه علم من است» می‌نویسد:

و این کلامی موجز و مختصر از پیامبر اکرم است و چنین ضرب‌المثلی سابقه نداشته است؛ و این ضرب‌المثل می‌رساند علی (ع) به امور باطنی پیامبر اکرم (ص) دسترسی داشته که دیگران بر آن اطلاعی نداشته‌اند و این منتهای مدح و ستایش علی است؛ و به تحقیق که ضمائر دشمنانش از اعتقاد به بزرگی او پر بود (ابن‌درید، 1384: 1/369).

حاکم نیشابوری از انس‌ بن‌ مالک نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: «أنت تبین لأمتی ما اختلفوا فیه من بعدی؛ تو بعد از من تبیین‌کننده اختلافات امت من هستی» (حاکم النیسابوری، 1418: 3/4620). وی در ادامه می‌نویسد: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛ حدیث صحیحی است و شرایط صحیح مسلم و بخاری را دارد».

هرچند ابن‌تیمیه می‌کوشد مقام علمی دو خلیفه نخست را بر علی (ع) برتری دهد، اما شواهد تاریخی چیز دیگری می‌گوید. شخصی از عمر درباره معنای واژه «اب» در آیه «و فاکهة و اباً» (عبس: 31) پرسید. عمر گفت: «نهینا عن التعمق والتکلف» (بخاری، 1414: 6/2659؛ حاکم النیسابوری، 1418: 2/514؛ زمخشری، 1415: 3/253؛ سیوطی، 1411: 6/317). ابن‌تیمیه با پرسیدن این مسئله از شیعیان که «از کجا معلوم علی از عمر و ابوبکر باهوش‌تر بوده» در صدد تضعیف مقام علمی حضرت برآمده است. در حالی که منقول است خلیفه دوم دوازده سال طول کشید تا سوره بقره را حفظ کند و وقتی آن را حفظ شد، شتری قربانی کرد (قرطبی، 1964: 1/34).

ابن‌تیمیه با سست و ضعیف‌دانستن حدیث مشهور پیامبر (ص) که علی (ع) را دروازه علم دانست، کوشید از مقام علمی آن امام بکاهد، در حالی که متون اهل سنت به علم آن حضرت گواهی می‌دهد، به طوری که سیوطی در تاریخ الخلفاء (1/150)، غزالی در احیاء علوم الدین (2/190) و حاکم در المستدرک علی الصحیحین (3/138) به این روایت اشاره کرده‌اند. از طرف دیگر، ابن‌عباس می‌گوید: «لقد أُعطی علی تسعة اعشار العلم، و ایم الله لقد شارکهم فی العشر العاشر؛ به علی نُه‌دهم علم داده شد و به خدا سوگند که او در یک‌دهم باقی‌مانده نیز با دیگران شریک است» (ابن‌اثیر، بی‌تا: 4/109؛ ابن‌عبدالبر، 1415: 3/1104).

ابن‌تیمیه با تمسخر گفتار امام (ع)، که فرمود: «درباره هر چه ‌می‌خواهید از من پرسش کنید» در صدد توجیه این سخن حضرت (ع) برمی‌آید و می‌گوید او فقط با استفاده از جایگاه رهبری که بین مردم آن زمان داشته، چنین گفتاری را بیان کرده است. این در حالی است که مشابه آن گفتار نیز از علی (ع) نقل شده است که فرمود: «سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء یکون إلی یوم القیامة إلا حدثتکم به» (عسقلانی، 1379: 8/599)؛ «به خدا سوگند تا قیام قیامت هر آنچه از من بپرسید من به شما جواب می‌دهم». «سلونی عن کتاب الله، فوالله ما من آیة إلا و انا اعلم ابلیل أنزلت ام بنهار ام فی سهل ام فی جبل» (قرطبی، 1964: 1/35)؛ «از کتاب خدا بپرسید. قسم به خدا هیچ آیه‌ای نیست در قرآن که من می‌دانم شب نازل شده است یا روز، در شهر نازل شده یا در بیابان».

همچنین، طبری در جامع البیان می‌گوید: «سمعت علیا رضی الله عنه یقول لا تسألونی عن کتاب ناطق ولا سنة ماضیة إلا حدثتکم» (طبری، 1415: 26/186)؛ «شنیدم علی (رضی الله عنه) می‌گفت هر آنچه از کتاب ناطق و سنت گذشته از من بپرسید من برای شما بیان می‌کنم». آن حضرت در حالی که زره پیامبر (ص) را به تن، شمشیرش را حمایل و عمامه آن حضرت را به سر نهاده بود بالای منبر کوفه نشست، پیراهن خود را بالا زد و فرمود:

سلونی قبل ان تفقدونی، فانما بین الجوانح منی علم جم، هذا سفط العلم، هذا لعاب رسول الله، هذا ما زقنی رسول الله، زقا زقا، فوالله لو ثنیت لی وساده فجلست علیها لافتیت اهل التوراة بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم، حتی ینطق الله التوراة والانجیل فیقولان: صدق علی قد افتاکم بما انزل فی و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون (جوینی، 1398: 1/341)؛ از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید. همانا در سینه‌ام دانش فراوان است، این صندوق دانش است، این شیره دانش رسول خدا است، این دانشی است که پیامبر خدا (ص) دانه‌دانه در سینه من قرار داده است. به خدا سوگند، اگر کرسی دانش برای من نهاده شود و من بر آن تکیه زنم هر آینه پاسخ اهل تورات را با توراتشان و پاسخ اهل انجیل را با انجیلشان می‌دهم تا اینکه خداوند تورات و انجیل را به سخن درآورد و آن دو بگویند: علی راست می‌گوید، همانا پاسخ شما را با آنچه در من نازل شده است داد، آیا شما که کتاب را می‌خوانید تعقل نمی‌کنید.

ابن‌تیمیه در مواجهه با روایت پیامبر (ص) که فرمود: «بهترین شما در قضاوت و داوری، علی است» معتقد است این حدیث ثابت نیست و سند محکمی ندارد که بتوان به آن استدلال کرد. به زعم او، این حدیث از طریق کسی نقل شده که به دروغ‌گویی معروف است. این در حالی است که بخاری این حدیث را در صحیح خود (5/149) در تفسیر آیه شریفه: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا» (بقره: 6) نقل کرده است. همچنین، ابن‌بطال در شرح صحیح بخاری (10/244)، عسقلانی در فتح الباری فی شرح صحیح البخاری (10/590)، معافری در المسالک فی شرح موطأ ابن ‌مالک (6/ 246)، ابن‌ادریس در الذخیرة (3/379)، ابن‌سعد در الطبقات الکبری (2/209)، احمد‌ بن‌ حنبل در مسند (6/131)، سیوطی در تفسیر الدر المنثور (1/104) نقل کرده‌اند. این روایت در تاریخ ابن‌الوردی (1/157)، تفسیر قرطبی (15/164)، تاریخ ابن‌خلدون (1/246)، الملل والنحل(1/163)، اعلام النبوة (1/142) و الاستیعاب (3/38) نیز نقل شده است.

ابن‌تیمیه آیه «وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ؛ گوش‌های هوشمند فراگیر آنها را درک می‌کند» (الحاقه: 12) را، که طبق روایات بسیاری در شأن حضرت علی (ع) نازل شده است، به اجماع اهل علم، ساختگی می‌داند. اما در منابع اهل سنت از پیامبر (ص) نقل شده است که به علی (ع) فرمود: «یا علی إن الله أمرنی أن أدنیک، و أعلمک لتعی، و أنزلت هذه الآیة (و تعیها أذن واعیة)، فأنت أذن واعیة لعلمی؛ ای علی، خداوند به من امر فرموده تا به تو نزدیک شوم و به تو آموزش دهم و این آیه درباره تو نازل شده و تو گوش شنوایی برای علم من هستی». همان‌گونه که ذکر شد، بسیاری از مفسران اهل سنت در تفاسیر خود به آن پرداخته‌اند، از جمله: تفسیر طبری (29/35)، کنز العمال (6/408)، حلیة الاولیاء (1/67)، تفسیر ابن‌کثیر (4/647) و کشاف (2/485).

از جملات مشهوری که بارها از خلیفه دوم در باب عظمت علمی علی (ع) و ضعف علمی گوینده صادر شده، جمله «لو لا علی لهلک عمر» است؛ اما ابن‌تیمیه در رد این نظر شیعیان که عمر، در قضایای متعددی به علی (ع) مراجعه کرده و بارها گفته است اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد، می‌گوید اگر صحیح باشد، این اتفاق یک بار بیشتر پیش نیامده است و اگر غیر از علی، کسی دیگر می‌بود قطعاً عمر به او هم اشاره می‌کرد. در حالی که منابع تاریخی با ذکر جزئیات، دفعاتی را برشمرده‌اند که سخن «لولا علی لهلک عمر» را از عمر شنیده‌اند. اگر این خبر، باطل و مردود بود، علمای اهل سنت آن را در کتب خود ذکر نمی‌کردند؛ و همین نشانه صحت این خبر نزد آنها است. در این میان می‌توان به منابعی چون الاستیعاب (3/1103) اثر ابن‌عبدالبر، تقریب التهذیب (1/364) اثر ابن‌حجر، شرح مقاصد (2/294) اثر تفتازانی، التفسیر الکبیر (21/22) اثر فخر رازی، و ینابیع المودة (1/216 و 2/172 و 3/147) اثر قندوزی اشاره کرد.

سخنانی، مشابه عبارت «لو لا علی» نیز از زبان ابوبکر در منابع متعدد ذکر شده است. در این میان، منابع تاریخی عبارت «اعوذ بالله من کل معضلة لیس لها أبو الحسن» را نیز ذکر کرد‌اند. ابن‌اثیر در اسد الغابة (4/ 23)، ابن‌حجر در تقریب التهذیب (7/296)، قندوزی در ینابیع المودة (‌2/405)، ذهبی در تاریخ الاسلام (3/638)، ابن‌کثیر در البدایة والنهایة (7/397)، خوارزمی در المناقب (ص96)، ابن‌قتیبه در غریب الحدیث (2/293)، ابن‌منظور در لسان العرب (11/453) از آن یاد کرده‌اند.

ابن‌تیمیه با توجه به شدت عنادی که با علی (ع) داشته است، با انکار مقام علمی او (ع) دیگران را در فتوادادن، بر امام (ع) ترجیح داد و یادآور شد که بعد از رسول خدا (ص) امام علی (ع) از این جایگاه ویژه محروم بوده است؛ اما تاریخ گواهی می‌دهد هنگامی که ابوبکر، مسند خلافت را از امام علی (ع) غصب کرد و در برابر فشار اعتراضات مردم به‌ویژه احتجاجات علی (ع) قرار گرفت، درب خانه خود را به روی مردم بست و سپس به مسجد آمد و خطاب به مردم گفت: «اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم؛ مرا رها کنید، مرا رها کنید، من برتر و افضل شما نیستم در حالی که علی در میان شما است» (طبری، 1409: 2/450)؛ و نیز منقول است که عمر گفته است: «لایفتین احد فی المسجد و علی حاضر؛ هیچ کس حق ندارد با حضور علی در مسجد فتوا دهد» (ابن‌ابی‌الحدید، 1387: 1/4؛ خوارزمی، 1421: 48).

ابن‌تیمیه با استدلال به اینکه علم کلام از قرن چهارم در جهان اسلام انتشار یافته، در صدد انکار بازگشت علم کلام به امام علی (ع) شده است، اما با توجه به سخنان آن حضرت، درمی‌یابیم مباحث کلامی در همان آغاز صدر اسلام رواج داشته است. در سفارشی که امام (ع) به فرزند خویش دارد به برهان اجماع عام انبیا اشاره می‌کند:

وَاعْلمْ یا بُنَی، اَنَّه لَو کان لرَبِّک شریک لاَتَتْک رسله و لرَاَیت آثار ملکه و سُلْطانه و لعرفْت افْعاله و صفاته، وَلکنَّه اِله واحِد کما وَصفَ نفْسه، لایضادُّه فی ملْکه احد و لایزول ابداً؛ پسرم! بدان اگر برای پروردگارت شریکی بود پیامبران آن شریک به سویت می‌آمدند و آثار ملک و سلطنت او را دیده و به افعال و صفاتش آشنا می‌شدی، اما او خدایی یگانه است همان‌گونه که خود را وصف کرده، کسی در حکمرانی‌اش با او ضدیت نمی‌کند و هرگز از بین نمی‌رود (ابن‌ابی‌الحدید، 1387: 16/77).

و نیز از ایشان روایت شده است که فرمود: «اذا حل قضاء الله بالانسان عکس تدبیره و نکس تقدیره؛ چون قضای خدای عزوجل فرود آید تقدیر خلق باطل گردد و تدبیر او برعکس شود» (جاحظ، 1374: 144). همچنین منقول است که شخصی از امام (ع) پرسید آیا حرکت ما به سمت شام به قضا و قدر الاهی بوده است یا خیر؟ امام پاسخ می‌دهد هیچ تپه‌ای را بالا نرفته‌ای و بر هیچ دشتی پا نگذاشته‌ای مگر اینکه به قضا و قدر او بوده است: «روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام: أنه سأله رجل بعد انصرافه من الشام فقال: یا أمیر المؤمنین أخبرنا عن خروجنا إلی الشام أبقضاء و قدر؟ فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام: نعم یا شیخ ما علوتم تلعه ولا هبطتم بطن واد إلا بقضاء من عند الله و قدر» (ابن‌ابی‌الحدید، 1387: 18/227).

و نیز روایت کرده‌اند علی (ع) جمعی از اصحاب خود را دید که درباره مسئله عدل و جور مباحثه می‌کنند. پس بر منبر رفت و مطالب بسیار مهمی درباره فلسفه آفرینش انسان، اوامر و نواهی الاهی، وعد و وعید، لذایذ و آلام دنیوی بیان فرمود. این مباحث که در اصطلاح متکلمان از آن به لطف محصّل و مقّرب یاد می‌شود، چنان جامعیت و اتقان دارد که اعجاب صاحب‌نظران را برانگیخته است، چنان‌که جاحظ با شنیدن آن گفته است: «هو جماع الکلام الذی دوّنه الناس فی کتبهم و تحاوروه بینهم؛ این جامع‌ترین کلامی است که انسان‌ها در کتاب‌های خود ضبط کرده‌اند». ابوعلی جبایی پس از شنیدن سخن جاحظ گفته است: «صدق الجاحظ هذا ما لا یحتمله الزیادة والنقصان؛ جاحظ راست گفته است؛ در خصوص این کلام، احتمال زیاده و نقصان داده نمی‌شود» (مجلسی، 1403: 5/317).

ابن‌تیمیه با پیش‌کشیدن ابن‌مسعود در حوزه علوم قرآنی و بیان جایگاه او در میان مردم معتقد است کوفیان، ایمان، قرآن و تفسیر آن را به انضمام فقه و سنت از ابن‌مسعود و دیگران آموختند در حالی که در روایات متعدد از رسول خدا (ص) به علی (ع) به عنوان مصداق آیه «و من عنده علم الکتاب» (رعد: 43) اشاره شده است:

عن ابی سعید الخدری قال: سألت رسول الله (ص) عن قول الله تعالی «و من عنده علم الکتاب» قال: ذاک اخی علی بن ابی طالب» (حسکانی، 1411: 1/307)؛ ابوسعید خدری می‌گوید: از پیامبر خدا (ص) درباره این سخن خدا «و من عنده علم الکتاب» پرسیدم، فرمود: او برادرم علی بن ابی طالب است.

اعمش نیز از ابوصالح نقل می‌کند که او درباره سخن خداوند «و عنده علم الکتاب» می‌گوید: «او علی بن ابی طالب است که عالم به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام بود»؛ «عن اعمش عن ابی صالح فی قوله تعالی: «و من عنده علم الکتاب» قال: علی بن ابی طالب، کان عالما بالتفسیر والتأویل والنّاسخ والمنسوخ والحلال والحرام» (همان: 1/307).

نتیجه
ابن‌تیمیه در منهاج السنة با استمداد از شیوه انکار روایات، یا ضعیف‌دانستن اسناد آنان و منحرف‌کردن خطاب روایت از علی (ع) و توجه‌دادن آن به شخص دیگر، در صدد بی‌پایه و اساس نشان‌دادن نظر شیعیان درباره مقام علمی علی (ع) برآمده است. او در این مسیر با تکیه بر تعدادی از روایات باب میل خود، کوشیده است علم دیگران را بر علم علی (ع) رجحان دهد؛ و روایات مشهوری که در باب علم امام (ع) از پیامبر (ص) نقل شده را انکار کند. او با ضعیف‌دانستن روایت رسول خدا (ص) که علی را دروازه علم پیامبر دانست، در سند گفتار دیگری از پیامبر (ص) درباره امیرمؤمنان تشکیک کرد؛ روایتی که در آن علی را قاضی‌ترین افراد صحابه دانست. این در حالی است که روایت مزبور را بخاری در صحیح و همچنین شارحان صحیح نقل کرده‌اند.

وی از روی لجاجت، سخن مشهور و کثیرالنقل «اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد» را به سخره گرفته و به این سخن خلیفه دوم که گفته بود هر گاه علی در مسجدی حضور یابد کسی حق فتوا ندارد، وقعی نمی‌نهد. اما این سخنان به حدی در تاریخ تکرار شده که انکار آنها میسر نیست. وی در مسیر خود، با پیش‌کشیدن تعدادی از صحابه و تلاش برای اثبات رجحان علمی آنان بر علی (ع) عنادش با علی (ع) را به نمایش گذاشت؛ اما با توجه به فراوانی منابع و ثبت وقایع تاریخی در خلال متون اهل سنت، خلاف گفته‌های ابن‌تیمیه اثبات می‌شود و می‌بینیم که او تا چه اندازه، تمام همت خود را صرف قلب و تدلیس واقعیاتی می‌کند که مورخان و محدثان به ثبت و ضبط آن مبادرت کرده‌اند. جالب اینکه ابن‌تیمیه برای اثبات نظر خود به صحاح ارجاع می‌دهد، اما روایاتی از صحاح را که در باب مقام علمی امام است و با اندیشه وی منطبق نیست، با دیده اغماض می‌نگرد و به تضعیف یا رد آن رأی می‌دهد که بیانگر شدت کینه‌توزی وی به ساحت علی (ع) است.

مراجع
قرآن کریم.

ابن ابی الحدید (1404). شرح نهج البلاغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، ج1، 2، 12، 16، 18.

ابن اثیر (بی‌تا). اسد الغابة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج4.

ابن ادریس، شهاب الدین احمد (1994). الذخیرة، تحقیق: محمد حجی، بیروت: دار الغرب، ج3.

ابن الوردی، زین الدین (1417). تاریخ ابن الوردی، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج1.

ابن بطال، علی بن خلف (1423). شرح صحیح بخاری، ریاض: مکتبة الرشد السعودیة، ج10.

ابن تیمیة الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم (1406). منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، محقق: محمد رشاد سالم، بی‌جا: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، ج4، 7، 8.

ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین أحمد بن علی (1379). فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفة، ج10.

ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین أحمد بن علی (1416). تقریب التهذیب، بیروت: مؤسسة الرسالة، ج1، 7.

ابن حنبل، احمد (1415). مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة، ج6.

ابن درید، ابی بکر محمد بن حسن (1384). ترتیب جمهرة اللغة، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیة، ج1.

ابن سعد، محمد (1410). طبقات الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج2.

ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله محمد (1415). الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج3.

ابن عبد ربه، ابو عمر (1404). العقد الفرید، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج4.

ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل (1413). البدایة والنهایة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج7.

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1406). تفسیر ابن کثیر، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج4.

ابن منظور، محمد بن مکرم (1995). لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی: مؤسسة التاریخ العربی، ج11.

اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله (بی‌تا). حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج1.

بخاری، محمّد بن اسماعیل (1414). صحیح بخاری، دمشق: دار ابن کثیر، الطبعة الخامسة، ج5، 6.

تفتازانی، مسعود بن عمر سعد الدین (1998). شرح المقاصد، بیروت: عالم الکتب، ج2.

جاحظ، عمرو بن بحر (1374). مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابی طالب، شرح: رشید وطواط، تهران: انتشارات نهج البلاغه.

جاحظ، عمرو بن بحر (بی‌تا). البیان والتبیین، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج2.

جوینی خراسانی، ابراهیم بن محمد (1398). رائد السمطین، بیروت: مؤسسة المحمودی للطباعة والنشر، ج1.

حاکم النیسابوری، ابو عبدالله (1418). المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار المعرفة، ج2، 3.

حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (1411). شواهد التنزیل، قم: مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، ج1.

حلی، حسن بن یوسف (1371). باب حادی عشر، شرح: فاضل مقداد، ترجمه: عقیقی بخشایشی، قم: دفتر نشر نوید اسلام.

خوارزمی، الموفق بن أحمد بن محمّد المکی (1421). المناقب، بی‌جا: مؤسسة النشر الاسلامی.

ذهبی، شمس الدین (1408). تاریخ الاسلام، بیروت: دار الکتاب العربی، ج3.

رازی، فخر (بی‌تا). التفسیر الکبیر، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة، ج21.

زمخشری، جار الله محمود بن عمر (1415). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، قم: نشر البلاغة، ج3.

سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن (1411). الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت: دار الکتب العلمیة، ج1، 6.

سیوطی، عبدالرحمن ابن ابی بکر (1952). تارخ الخلفاء، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، مصر: مطبعة السعادة، ج1.

شهرستانی، عبدالکریم (بی‌تا). الملل والنحل، بی‌جا: مؤسسة الحلبی، ج1.

طبری، محمّد بن جریر (1415). جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ تفسیر الطبری، بیروت: دار الفکر، ج29.

الطریحی، فخرالدین (1408). مجمع البحرین، تحقیق: سید احمد حسینی، بی‌جا: مکتب النشر الثقافة الاسلامیة، ج2.

غزالی، ابو حامد محمد بن محمد (بی‌تا). احیاء علوم الدین، بیروت: دار المعرفة، ج2.

قرطبی، ابو عبدالله (1964). تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، تحقیق: أحمد البردونی و إبراهیم أطفیش، قاهره: دار الکتب المصریة، ج1، 15.

قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (1417). ینابیع المودة، قم: منشورات شریف رضی، ج1، 2.

مجلسی، محمد باقر (1403). بحار الانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج5.

المعافری، محمد بن عبد الله (1428). مسالک فی شرح موطأ مالک، شرح: محمد بن الحسین السلیمانی و عائشة بنت الحسن السلیمانی، بی‌جا: دار العرب الاسلامی، ج6.

نیآوردی، ابوالحسن (1987). اعلام النبوة، بیروت: دار الکتب العربی، ج1.

هندی، علی المتقی ابن حسام الدین (1364). کنز العمال، حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانیة، ج6.

 


چاپ   ایمیل