اسباب و علل شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 9 - 17 دقیقه)

11111

پیش از ارائه گزارشهای حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها این نکته حائز اهمیت است که علاوه بر همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، امیرمومنان علی و حضرت فاطمه علیهما السلام درکنار مسجد خانه­ای داشتند که با منفذی با خانه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ارتباط داشت؛[1] البته صحابه هم اطراف مسجد خانه­هایی داشتند که یک درآن به مسجد وا می­شد و بعدها رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به امر خداوند تمام دربهای خانه­هایی که به مسجد گشوده می­شد، را بستند مگر درب خانه علی علیه السلام[2] - پیداست که تمام خانه های اطراف مسجد حتی خانه علی علیه السلام دو درب داشتند که یکی از آنها بسته شد - نیز رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در برابر آن می­ایستادند ومی­فرمودند: «السلام علیکم یا اهل البیت ... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[3] علاوه بر این خانه، گزارشهایی از داشتن خانه دیگری برای حضرت(ع) خبر داده اند:

ابن سعد گزارشی آورده که خانه ابو سفيان نزديك خانه عقيل بن ابى طالب بود و آن همان خانه‏اى است كه به دار الكراحى معروف است و ديوار به ديوار خانه على بن ابى طالب عليه السّلام بوده است.[4]

عبيد الله بن عدي در مدینه خانه­ای در کنار خانه علی بن ابی طالب داشت[5] پیداست این خانه غیر ازخانه­ای بود که علی بن ابی طالب درکنارمسجد داشت زیرا همسایگانش رسول خدا(ص)و همسرانش بود.

طبری هم در گزارشی آورده که قبر محمد بن عبد الله بن حسن‏ در بقيع مقابل كوچه خانه على بن ابى طالب بود بر كنار راه يا نزديك آن.[6]

سمهودی از ابن شبه چنین گزارش کرده که علی بن ابی طالب علیهما السلام دو خانه در مدینه داشتند یکی خانه ای که فاطمه دختر رسول خدا(ص) درآن سکونت داشت و در کنارمسجد النبی(ص) بود... و دیگری خانه­ای که در بقیع و در دست فرزندانش بود.[7]

ابن نجار از سعید بن جبیرگزارشی آورده که گفته قبر حسن بن علی بن ابی طالب را دیدم که در اول کوچه­ای که بین خانه نبیه بن وهب و خانه علی بن ابی طالب بود، قرار داشت.[8]

حال فارغ از این که کدام خانه[9] بوده و شکل خانه در آن عصر چگونه بوده است، با ارائه گزارشهایی به این موضوع می پردازیم :

1.هجوم به خانه ابن قتيبة دينوري (276م):«گروهی از مردم که با ابی­بکر بیعت نکرده بودند، در خانه علی بودند که ابی­بکر عمر را - برای بیعت - به سوی آنان فرستاد؛ عمر به خانه علی آمد؛ فریاد زد؛ولی کسی برای بیعت کردن بیرون نیامد؛عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست؛ یا باید- برای بیعت - بیرون بیایید یا خانه را بر سر هر کسی که در آن هست، آتش می­زنم؛ به او گفتند: ای عمر!فاطمه درآن خانه است؛عمر گفت: هرچند فاطمه درآن باشد؛پس همگی بیرون آمده و بیعت کردند؛ ولی علی بیرون نیامد؛ عمر نزد ابی­بکر آمد و گفت : آیا نمی­خواهی از این متخلّف (علی) بیعت بگیری ؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت : برو ... و به او بگو : خلیفه رسول خدا تو را دعوت می کند که با او بیعت کنی ؛پس قنفذ مأموریت را انجام داد؛ علی با صدای بلند گفت : سبحان الله پس او ( ابی­بکر) مدعی چیزی شده که از آن او نیست !؛ پس قنفذ بازگشت ... سپس عمر برخاست و عده ای نیز همراه او آمدند تا به خانه فاطمه رسیدند و در زدند؛آنگاه که فاطمه سر و صدای آن عده را شنید ( و از قصدشان باخبر شد ) با صدای بلند فریاد کشید : ای پدر جان ، ای رسول خدا! ببین پس از تو عمر و ابوبکر چگونه با ما رفتار می­کنند؛وقتی آن عده صدای آن حضرت و گریه او را شنیدند به گریه افتادند و رفتند ! ... و عمر به همراه چند نفر دیگر ماندند ؛ پس آن عده، علی را از خانه اش خارج کردند و به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند : بیعت کن ! علی گفت: اگر انجام ندهم چه ؟ گفتند : در آن صورت سوگند به خدایی که خدایی جز او نیست، گردنت را خواهیم زد ! علی گفت : پس آنگاه بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته اید ؛در اینجا عمر گفت : اما بنده خدا ، بله ، ولی برادر رسول خدا ، نه ! ... پس علی به نزد قبر رسول خدا(ص) رفتند و فریاد زد و گریست و ندا داد : ای پسر عمو!همانا این قوم مرا ضعیف داشتند و نزدیک است مرا بکشند». [10]

عبد الملك العصامي المكي (1111م) می نویسد : «برخی از مهاجران همانند علی و زبیر، از جریان بیعت با ابی­بکر خشمگین بودند؛(مهاجمان) در حالیکه مسلح بودند، وارد خانه فاطمه شدند که عمر بن خطاب با افرادی همانند اسید بن حضیر، سلمه بن وقش، ثابت بن قیس بن شماس خزرجی و محمد بن مسلمه وگفته شده که عبدالرحمن بن عوف هم با اینان بود؛ پس بین آنان گفتگو در گرفت که در این بین محمد بن مسلمه با پرتاب سنگی به زبیر زد، یک از آنان(مهاجمان) شمشیر را از او گرفت».[11]

2.تهدید به آتش زدن خانه ابن ابي شيبة كوفي(235م): «پس از رسول خدا آنگاه که برای ابی­بکر بیعت گرفته می­شد، علی و زبیر وارد خانه فاطمه دختر رسول خدا می­شوند و با وی در باره وضعیتشان به گفتگو و مشورت می­پردازند؛ این خبر که به عمر بن خطاب رسید، به سوی خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا به خدا سوگند! هیچ کس نزد ما محبوبتر از پدرت نیست و پس از پدرت، هیچ کس نزد ما محبوبتر از تو نیست؛ به خدا سوگند! این محبت مانع از آن نمی­شود، که اگر این افراد نزد تو جمع شوند، فرمان دهم تا خانه را بر آنان آتش زنند؛آنگاه که عمر بیرون رفت و علی و زبیر به خانه بازگشتند، فاطمه به آنان گفت: می­دانید عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما آتش زند؛ به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می­دهد».[12]

نکته: حسن فرحان مالکی نویسنده کتاب«قراءة فی کتب العقائد المذهب الجنبلی نموذجا» چنین می­نویسد: «در زمان بیعت گیری برای ابی­بکر، به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها هجوم برده شد و برخی از صحابه­ای که همراه علی(ع) بودند، از بیعت با ابی­بکر ناخشنود بودند و اکراه داشتند و این واقعه با سندهای صحیح ثابت شده است؛ وی در پاورقی هم ادامه داده که: در باره ماجرای هجوم ابتدا می­گفتم دروغ است و صحیح نمی­باشد تا اینکه سندهای قوی و محکمی برای آن یافتم؛ از جمله گزارشی که ابن ابی شیبه در کتاب المصنف با سند صحیح از اسلم غلام عمر آورده است و غیر از این گزارش».[13]

محمد بن جرير طبرى (م310) از زياد بن كليب آورده که: عمر به سوی خانه علی آمد که در آن طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران بود و خطاب به آنان گفت: به خداوند سوگند! اگر براى بيعت نياييد خانه را بر سرتان آتش مى‏زنم». [14]‏

جوهري(323م) :« آنگاه که ابی­بکر بر منبر خلافت نشست، علی، زبیر وگروهی از بنی هاشم در خانه فاطمه جمع شده بودند که عمر نزد آنها آمد و گفت: که قسم به کسی که جانم در دست اوست، اگر براى بيعت نياييد خانه را بر سرتان آتش مى‏زنم». [15]

3.آوردن وسیله آتش زدن و درگیری لفظی ابن قتيبة دينوري (276) : «ابی­بکر پیگیر افرادی بود که از بیعت با او سرباز زده و در خانه علی گرد هم آمده بودند؛ از اینرو، عمر را طی مأموریتی نزد آنان فرستاد؛ آنگاه که عمر آمد با فریاد از افراد در خانه خواست که – برای بیعت – بیرون بیایند؛ ولی آنها از بیرون آمدن خودداری کردند؛ در این هنگام عمر دستور داد تا هیزم آورده و سوگند خورد که قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، اگر براى بيعت بیرون نيايند، خانه را بر سر کسانی که در آن هستند، آتش مى‏زنم؛به عمر گفته شد: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است؛ عمر گفت: اگر چه فاطمه باشد». [16]

بلاذرى (م 279) : ابی­بکریه دنبال علی فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی بیعت نکرد؛پس عمر درحالیکه آتشزنه­ای داشت، آمد که با فاطمه روبرو شد؛ فاطمه به او گفت: ای پسر خطاب! می خواهی خانه­ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: بله! این کارآنچه را که پدرت آورده محکمتر می­کند»![17]

ابن عبد ربه اندلسي (328م) : علی ، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابی بکر، عمر بن خطاب را مأمور کرد که برود و آنان را از خانه بیرون کند، و به عمرگفت که اگر از بیرون آمدن خودداری کردند با آنها درگیر شو و جنگ کن؛عمر با شعله آتشی حرکت کرد تا خانه را بر آنها به آتش کشد؛فاطمه گفت ای پسر خطاب! آمدی خانه ما را آتش بزنی؟ عمرگفت: بله، مگر اینکه آنچه امت در آن وارد شده( بیعت با ابی­بکر) شما هم وارد شوید».[18]

ابو الفداء (732م) : ابی­بکر، عمر بن خطاب را مأمور کرد تا علی و همراهانش را از خانه فاطمه بیرون کند، و به عمر گفت که اگر از بیرون آمدن خودداری کردند، با آنها درگیر شو و جنگ کن؛عمر در حالیکه آتشی داشت حرکت کرد تا خانه را به آتش کشد؛ فاطمه با او روبرو شد و گفت: ای پسر خطاب! کجا؟ آیا آمدی خانه ما را آتش بزنی؟ عمرگفت: بله».[19]

4.آتش زدن درب خانه و هجوم به حضرت فاطمه سلام الله علیها آلوسى (1270م) : « در كتاب أبان بن عياش آمده است که آنگاه که مردم با ابی­بکر بیعت کردند، علی بیعت نکرد؛ابی­بکر قنفذ را نزد علی فرستاد و گفت: به او بگو خلیفه رسول خدا را اجابت کن؛ قنفذ پیام ابی­بکر را به وی رساند؛ علی گفت: چه زود به رسول خدا دروغ بستید و مرتد شدید؛ به خدا سوگند! رسول خدا، غیر از من کسی را جانشین نکرد؛ همچنین در کتاب ابان آمده است، آنگاه که علی - گفته ابی­بکر را - اجابت نکرد، عمر خشمگین شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه برابر او قرار گرفت و فریاد زد: یا ابتاه یا رسول الله! عمر شمشیرش را که در غلاف بود، بلند کرد و به پهلوی فاطمه زد و نیز تازیانه به بازویش زد؛ در این هنگام فاطمه فریاد زد: یا ابتاه! پس علی از جای برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت به زمین کوبید و ضربه­ای محکم بر بینی و گردن عمر نواخت.[20]

شهرستاني (548م) : «عمر در روز بیعت چنان به شکم فاطمه زد که محسن را از شکمش انداخت و عمر فریاد می­زد که خانه فاطمه و هرکس در آن است را آتش بزنید و غیر از علی، فاطمه، حسن و حسین در خانه نبود».[21]

ذهبي ( 748م) : «عمر به فاطمه لگد زد و سبب سقط محسن شد».[22]

صفدي (764م) : «عمر در روز بیعت چنان به شکم فاطمه زد که محسن را از شکمش انداخت».[23]

نکته: آتش زدن آنچنان مشهور بود که هنگامی که عبدالله بن زبیر بر شهر مکه چیره شد و مردم با او بیعت کردند، ولی پسر محمد بن حنیفه بیعت نکرد، عبدالله بن زبیر هم خانه­اش را آتش زد.[24]

گزارش آخر: اظهار پشیمانی ابی­بکر در هنگام مرگ از هجوم به خانه حضرت فاطمه علیها السلام که منابع گوناگونی به آن اشاره کرده­اند که یک از سه آرزوهای ابی­بکر این بود که ای کاش خانه فاطمه را نگشوده بودم! [25]

نتیجه: این گزارشها حاکی از این است که یکی از حقایق تاریخ اسلام، هجوم به خانه سیده نساء اهل الجنه[26] حضرت فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است و با توجیهات باطل نمی­توان سرپوشی بر آن واقعیت تاریخی گذاشت وهمین حوادث وروی دادهای تلخ سبب گردید آن بانوی بزرگ اسلام ومادر ائمه (ع) وپاره تن رسول الله (ص) روحا وجسما رنجیده و آسیب بزرگ دیده وبه شهادت برسد وشبانه براساس وصیت خود به همسرش امیر مومنان(ع) دفن شود .

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر: 1.رنج های زهرا(ع)،سید جعفرمرتضی عاملی،ترجمه محمدسپهری؛

2.زندگانی فاطمه زهرا(ع)،سید جعفرشهیدی؛

  1. چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا)، مسعود پور سید آقایی.

[1] . ابن النجار، الدرة الثمينة في أخبار المدينة، تحقیق: حسين محمد علي شكري، شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم، ص91-92 ؛ أبو البقاء محمد بن أحمد المكي الحنفي، تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف، تحقيق: علاء إبراهيم و أيمن نصر، بیروت، دار الكتب العلمية، 1424 هـ - 2004 م، چاپ دوم، ص269 ذكر بيت السيدة فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم رضي الله عنها

[2] . احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، تحقیق: وصي الله محمد عباس، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 – 1983، چاپ اول، ج2، ص581 ؛ نسائي، السنن الكبرى، تحقيق : دكتر عبد الغفار سليمان البنداري وسيد كسروي حسن، بیوت، دار الكتب العلمية، 1411 - 1991 م، چاپ اول، ج5، ص118

[3] - حاكم حسكانی ، شواهد التنزيل، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية،1411 - 1990 م، چاپ اول، ج2، ص74-75 ؛ ابو سعيد واعظ خرگوشى، شرف النبى، تحقيق محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش، ص270؛ جلال الدين السيوطي، الدر المنثور في تفسير المأثور، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر، ج5، ص199 و مشابه همین گزارشها: احمد بن حنبل، مسند احمد،بیروت،دار صادر، ج3، ص259 ؛ ابن أبي شيبة الكوفي، المصنف، تحقيق: سعيد اللحام، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، جمادی الآخرة 1409 - 1989 م، چاپ اول، ج7، ص527 ؛ ترمذي، سنن الترمذی، تحقيق: عبد الرحمن محمد عثمان، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج5، ص31؛ طبراني، المعجم الكبير، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، دار إحياء التراث العربي، 1404 - 1984 م، چاپ دوم، ج3، ص56 ؛ ذهبی، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 - 1993 م، چاپ نهم، ج2، ص134.

[4] - ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية ، 1410- 1990، چاپ اول، ج‏4، ص40 كانت داره قريبا من دار عقيل بن أبي طالب و هي الدار التي تدعى دار الكراحي. و هي حديدة دار علي بن أبي طالب. ع.

[5] - ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية ، 1410- 1990، چاپ اول، ج‏5، ص 36 قد روى عبيد الله بن عدي عن عمر و عثمان. و له دار بالمدينة عند دار علي بن أبي طالب.

[6] - طبري، تاریخ الطبری، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387-1967، ج‏7، ص 600 ،

[7] - نورالدین علی بن احمد المصری السمهودی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، حققه و فصله و علق حواشیه محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی،ج2، ص59

[8] - ابن النجار، الدرة الثمينة في أخبار المدينة، تحقیق: حسين محمد علي شكري، شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم، ص166.

[9] - در گزارشی چنین آمده که ابن سعد می­نویسد: (ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية ، 1410- 1990، چاپ اول، ج‏8، ص 18-19)

[10] - ابن قتيبه دينوري، الإمامة و السياسة، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410- 1990، ج‏1، ص30-31.

[11] - عبد الملك العصامي المكي، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود و علي محمد معوض، بیروت، دار الكتب العلمية، 1419 هـ - 1998 م، چاپ اول، ج2، ص332 سَلمَة

[12] - ابن أبي شيبة الكوفي، المصنف، تحقيق: سعيد اللحام، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، جمادی الآخرة 1409 - 1989 م، چاپ اول، ج 8، ص 572 ؛ متقی هندی، کنزالعمال، تحقیق: بكري حياني و صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1409 - 1989 م، چ5، ص651 ,.

[13] - حسن بن فرحان مالکی، قراءة فی کتب العقائد المذهب الجنبلی نموذجا، ریاض، مرکز الذراسات التاریخیه، 1430هـ - 2009م، چاپ سوم، ص46.

[14] - طبري، تاریخ الطبری، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387-1967، ج‏3، ص202 حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا جرير، عن مغيره، عن زياد بن كليب، قال: اتى عمر بن الخطاب منزل على و فيه طلحه و الزبير و رجال من المهاجرين، فقال: و الله لأحرقن عليكم او لتخرجن الى البيعه.

[15] - جوهري، السقيفة وفدك، تحقيق : محمد هادي الأميني،بیروت، شركة الكتبي للطباعة والنشر، 1413 - 1993 م، چاپ دوم، ص53 ؛ ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم، دار إحياء الكتب العربية - عيسى البابي الحلبي وشركاه، 1378 - 1959 م، چاپ اول، ج2، ص56.

[16] - ابن قتيبه دينوري، الإمامة و السياسة، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410- 1990، ج‏1، ص30 قال: و إن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم و هم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الّذي نفس عمر بيده. لتخرجن أو لأحرقنها على من فيها، فقيل له: يا أبا حفص، إن فيها فاطمة؟ فقال: و إن‏

[17] - بلاذرى، انساب الأشراف، تحقيق: سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر ، 1417/1996، چاپ اول، ج‏1، ص586 أن أبا بكر أرسل إلى علىّ يريد البيعة، فلم يبايع. فجاء عمر، و معه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يا ابن الخطاب، أتراك محرّقا علىّ بابى؟ قال: نعم، و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك.

[18] - ابن عبد ربه الأندلسي، العقد الفريد، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1404، ج5، ص13

[19] - ابو الفداء، تاريخ أبي الفداء المسمی المختصر في أخبار البشر، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417هـ - 1997م، چاپ اول، ج1، ص219

[20] - آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق: على عبدالبارى عطية، بیروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق، چاپ اول، ج‏2، ص120

[21] - شهرستاني، الملل و النحل، بيروت، دار الكتب العلمية، 1413هـ -1992م، چاپ دوم، ج1، ص51 إن عمر ضرب بطن فاطمة علیها السلام يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها وكان يصیح أحرقوا دارها بمن فيها، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين

[22] - ذهبي، سير أعلام النبلاء، تحقيق : إبراهيم الزيبق، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413 - 1993 م، چاپ نهم، ج15، ص578 کأن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن

[23] - الصفدي، الوافي بالوفيات، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، بيروت، دار إحياء التراث، 1420 - 2000م، ج6، ص15 وَقَالَ إِن عمر ضرب بطن فَاطِمَة يَوْم لبيعة حَتَّى أَلْقَت المحسن من بَطنهَا

[24] - مسعودي، مروج‏الذهب،تحقيق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة ، 1409، چاپ دوم، ج‏3، ص77 و خطب ابن الزبير فقال: قد بايعني الناس، و لم يتخلف عن بيعتي إلا هذا الغلام محمد بن الحنفية، و الموعد بيني و بينه أن تغرب الشمس، ثم أضرم داره عليه نارا

[25] - بلاذرى، أنساب‏الأشراف، تحقيق: سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417-1996، ج‏10، ص346 عبد الرحمن بن عوف قال: دخلت على أبي بكر في مرضه فقال...وددت أني لم أفتش منزل فاطمة و لو نصب علي لي الحرب.

طبري، تاریخ الطبری، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387-1967، ج‏3 ، ص 430 قال ابو بكر رضى الله عنه: ... فوددت انى لم اكشف بيت فاطمه عن شي

ابن عبد ربه الأندلسي، العقد الفريد، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1404، ج5، ص20-21. عبد الرحمن بن عوف عن أبيه، أنه دخل على أبي بكر رضي الله عنه في مرضه الذي توفي فيه، فأصابه مفيقا، فقال:... فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة عن شيء؛ وإن كانوا أغلقوه على الحرب،

طبراني، المعجم الكبير، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، ج1، ص62 عبد الرحمن بن عوف عن أبيه قال : دخلت على أبي بكر رضي الله عنه أعوده في مرضه الذي توفي فيه فسلمت عليه وسألته كيف أصبحت ؟ ... فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته

[26] - احمد بن حنبل، مسند احمد،بیروت،دار صادر، ج3،ص80 ؛ بخاري، صحيح البخاري، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع،1401 - 1981 م،ج4،ص209 ؛ ترمذي، سنن الترمذی، تحقيق: عبد الرحمن محمد عثمان، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج5، ص326.


چاپ   ایمیل