افکار و رفتار سیاسی امام حسین (ع)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 37 دقیقه)

220c

امامان شیعه، به عنوان جانشینان رسول خدا (ص) که از مقام عصمت نیز برخوردارند، اگرچه غیر از دوره ای کوتاه از منصب خلافت به دور بوده اند، اما در باب حکومت و سیاست نظرات و اندیشه هایی دارند؛ این اندیشه را می توان در سیره و عمل سیاسی آن بزرگواران مشاهده و استنباط کرد. امام حسین (ع) به عنوان شخصیتی که در تاریخ اسلام جریان ویژه ای برپا کرده است، جایگاه ویژه ای در این میان دارد. مقالۀ حاضر در راستای دستیابی به افکار و رفتار سیاسی آن حضرت، سخنان و سیرۀ ایشان را مطالعه کرده و آرای آن امام همام را در قالب نگاه به: حکومت، جامعه، اصلاحگری، قیام، جنگ و کرامت انسانی استنباط نموده و نتیجه گرفته است که امام حسین (ع) بر اساس منظومۀ فکری متکی بر کتاب و سنت و اصل «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» عمل نموده است.

مقدمه

از دیدگاه شیعه، اهل بیت (ع) جانشینان رسول خدا (ص )، حجت های خدا بر خلق، حافظان دین و شریعت الهی و رهبران سیاسی در جامعه هستند؛ اما شرایط سیاسی - اجتماعی عصری که ایشان در آن میزیسته اند، فرصت حاکمیت سیاسی را به ایشان نداده و طبیعتا اعمال دستورات شرعی نیز برای آنان میسر نشده است. این مسأله بدان خاطر بوده است که آن بزرگواران ابزار لازم را - که همان حکومت و قوۀ اجرایی بوده باشد - در دست

نداشته اند؛ به همین خاطر، آرا و اندیشه های ائمۀ معصومین (ع) منتشر نشده و در لابه لای سخنان و موضع گیریهای سیاسی- اجتماعیشان پنهان مانده است. از این رو، پرسشی که وجود دارد آن است که حیات سیاسی امامان شیعه و از جمله امام حسین (ع) ، چه هنگام قیام و چه هنگام صلح و سکوت ، بر اساس کدام آموزه ها و با چه اندیشه ای بوده است؟

اگرچه همۀ انسان ها داری فکر و اندیشه هستند، اما ضرورت درک و فهم اندیشۀ ائمۀ معصومین (ع) به دلیل منصب الهیای که دارند و از آن جاییکه اسوه و سرمشق دیگر انسان های غیرمعصوم محسوب میشوند، دارای اهمیت بسیار مهم بالایی است. چون کسانی که پیرو آنان هستند و میکوشند همانند ایشان رفتار کنند، باید بیش و پیش از هر چیز با نظرات ائمۀ معصومین (ع) در هر زمینه ای آشنا باشند تا بتوانند آن نظرات را به عنوان قواعد و قوانین زندگی فردی و اجتماعی، مبنای عمل خود قرار دهند. با این حال، متأسفانه اندیشه ها و چارچوب فکری ائمۀ معصومین (ع) کم تر مورد توجه و کنکاش قرار گرفته است؛ حال آن که در مقام عمل و اعمال احکام دین و اجرای سیاست های دینی، به شدت نیازمند آن هستیم که با چارچوب های دینی و منظومه های فکری رهبران دینی آشنا بوده باشیم. از این رو نویسنده در این مقاله کوشیده است تا در حد توان خود، اندیشۀ سیاسی امام حسین (ع) را به عنوان سومین جانشین رسول خدا (ص ) از میان رفتارها و سخنان آن حضرت استخراج کرده و در دو بخش: «افکار» و «رفتار» ارایه نماید. بدیهی است که این نوشته منعکس کنندۀ همۀ آرا و رفتارهای سیاسی امام حسین (ع) نیست؛ بلکه به فراخور یک مقاله، بازتاب دهنده بخشی از اندیشه ها و سیرۀ سیاسی آن حضرت - آن هم به صورت کلی و مجمل - خواهد بود. در این مقاله، منظور از افکار و رفتار سیاسی، بخشی از افکار و رفتار امام حسین (ع) است که مفهوم سیاسی داشته و در حوزۀ علم سیاست کاربرد دارد.

الف : افکار سیاسی امام حسین (ع) ١. وظایف متقابل حکومت و مردم هر حکومتی (برگرفته از قانون اساسی یا نشأت گرفته از خودکامگی) بر اساس تعریفی سیاست متعالیه

که از حکومت، حاکمان و مردم دارد؛ تکالیفی بر دوش خود میگیرد و یا انتظاراتی از شهروندان دارد. در اندیشۀ امام حسین (ع) حکومت در قبال مردم وظایف و تکالیفی دارد و موظف است به امورات شهرها و شهروندان رسیدگی کند. خود آن حضرت نیز هدف افکار و رفتار سیاسی

خود را دست یافتن به قدرت و مال دنیا نمیداند، بلکه حکومت را برای حاکمیت دین خدا، امام حسین (ع)

سامان بخشی به شهرها و آسودگی بندگان خدا میخواست و از این که افراد کور و لال و (٧ تا ٢٤) ناتوان در شهرها رها شده و به آنان توجه نمیشود، شکوه نموده و میفرمود که در خور مسئولیت ، انجام وظیفه نمیشود (حرانی، ١٤٢١: ١٦٨؛ مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ١٠٠: ٧٩).

از منظر امام حسین (ع) شهروندان نیز تکالیفی در قبال حکومت دارند. برای مثال: مردم ضمن آن که باید از تملق و چاپلوسی بپرهیزند، در مقابل حوادث جامعه و فساد حکومت نباید بیتفاوت باشند. برای آسایش خود نباید با ظالمان سازش نمایند؛ بلکه بایستی به تکلیف خود از جانب خدا عمل کرده و با اعمال خلاف مبارزه نمایند و اگر کسی قیام کرد، او را یاری رسانند (پیشین ). بنابراین طبق فرمایش حضرت، مسلمانان نه تنها باید خودشان در مقابل حاکمان ظالم و اعمال فاسد آن ها واکنش نشان دهند، بلکه موظف اند از قیام امام معصوم (ع) حمایت عملی کرده و ایشان را یاری نمایند. پس چه آنانیکه در مدینه و مکه مانده و امام را همراهی نکردند و چه آنانیکه به گمان خود امام را نصیحت کرده و خواستند راه دیگری برگزیند و چه آنان که دعوت امام را نپذیرفته و عذر آوردند؛ همگی از وظایف خود کوتاهی کرده و امام را تنها گذاشته اند. جرم کسانیکه نقض عهد کرده و در مقابل حضرت ایستادند، بسیار بیش تر است. شاید از همین رو است که امام حسین (ع) حرکت خود را آزمونی برای جامعه و مسلمانان میدانستند (مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٤٤: ٣٣٠).

٢. لزوم حفظ وحدت مسلمین ائمۀ معصومین (ع) و از جمله امام حسین (ع) نسبت به وحدت بین مسلمانان اهمیت بسیار ویژه ای قایل بودند و برای آن که اصل دین و شریعت آسیب نبیند، معتقد بودند که وحدت در جامعه باید حفظ شود. امام حسین (ع) با این که خلافت را میراث نبوت و حق اهل بیت و خود میدانستند، اما برای حفظ وحدت ، پس از رسول خدا(ص ) سکوت کردند

(طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٨٠؛ امین، ١٤١٨، ج ١: ٥٩٠). اما این سکوت و تحمل شرایط حاکم بر جامعه تا زمانی بود که به سود اسلام باشد؛ لذا هرگاه این سکوت و مدارا باعث افزایش ظلم و فساد

سیاست متعالیه » تابستان 1395 - شماره 13 (صفحه 10)

گردد و به دین ضربه زند، دیگر جای سکوت نیست؛ بلکه باید برای دفاع از مرزهای شریعت الهی قیام کرد. چه با قول و چه با عمل (ابن اعثم ، ١٤٠٦، ج ٥: ٩١).

٣. ضرورت دشمن شناسی یکی از مواردی که در سخنان امام حسین (ع) قابل مشاهده است، ضرورت دشمن شناسی

پژوعهلشمی است. آن حضرت از این که مردمان کوفه از شناخت دوست و دشمن ناتوان بودند و دوست

را دشمن قرار داده و دشمن را دوست گرفته اند، در رنج بود (طبرسی، ١٤٠٣: ٣٠٠؛ خوارزمی، ١٣٦٧،

ج ٢: ٥). آن حضرت تا روز عاشورا بسیار کوشید تا این مفهوم را به کوفیان بفهماند که دشمن حقیقی را بشناسند؛ اما سپاه کوفه به جای توجه به دغدغه ها و دلسوزیهای ایشان، با آشوب و بلوا مانع شنیدن سخن حضرت شدند. به همین خاطر، وقتی امام حسین (ع) از هدایت آنان ناامید شد، فرمود: شکم هایتان از حرام پر شده و خدا بر دل هایتان مهر زده است (طبرسی،

١٤٠٣: ٣٠٠؛ مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٤٤: ٣٨٣ و ج ٧٥: ١١٧).

٤. پاسخ به ندای مظلومان و ستمدیدگان در منظومۀ فکری امام حسین (ع) نخبگان جایگاه ویژه ای دارند؛ البته این سخن بدان معنا نیست که نخبگان شان بالاتری داشته باشند، بلکه بدان معناست که در مقایسه با دیگر طبقات جامعه، وظیفۀ سنگین تری بر عهدۀ آن هاست. از دیدگاه امام حسین (ع) ، بزرگان و نخبگان جامعه وظیفه دارند که در راه خدا و دفاع از حق، با ابزار امر به معروف و نهی از منکر از جان و مال و آبروی خود هزینه کنند و بر سختیها و آزارها شکیبا باشند (حرانی،

١٤٢١: ١٦٨؛ مجلسی، ١٣٦٣، ج ١٠٠: ٧٩). شاید یکی از وجوهی که آن حضرت قدم در راه نهضت کربلا گذاشت، همین مسأله بوده باشد؛ چون به حکم جایگاه معنوی و سیاسیای که ایشان داشت، امید انسان های ستم دیده و مستضعفان جامعه به شمار میآمد؛ لذا برای احقاق حقوق آن ها و دفاع از مظلوم و امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. آن حضرت خود را اسوه و سرمشق معرفی میکرد تا مردم از حرکت امام درس گرفته و علیه ظلم و فساد و اصلاح جامعه قیام کنند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٠٦؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٥٢؛ تستری، بیتا، ج ١١: ٦٠٩). حضرت میفرماید: نتیجۀ این اقدامات و تحمل سختیها در راه خدا آن است که زمام امور دین خدا به نخبگان سپرده شود. عکس آن نیز صادق است. جدا شدن از حق، اختلاف در سنت رسول خدا(ص ) و سپردن امور به دست ظالمین ، موجب از دست دادن قدرت و جایگاه اجتماعی میشود. مردم نیز وظیفه دارند که امامان عادل و پیشوایان پرهیزکار را در مبارزه با ظلم یاری کنند. در غیر این صورت ستمگران بیش از پیش بر جامعه مسلط شده، بر ظلم و فساد خواهند افزود (حرانی، ١٤٢١: ١٦٨؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٨٠). از این زاویه است که امام حسین (ع) نامه ها و

درخواست یاری کوفیان را تکلیفی بر خود میدانست و برای این که پاسخی به استمداد کوفیان داده باشد، به سوی کوفه حرکت کرد (دینوری، ١٩٦٠: ٢٤٦).

٥. لزوم اصلاح جامعه اصلاح و اصلاح گری از مفاهیم پسندیده و مقبول و با طبع انسان سازگار است. جوامع بشری به خاطر فراز و فرودی که دارند، همواره نیازمند اصلاح اند. همین نیاز فطری و طبیعی است که معمولا مصلحانی را برمیانگیزاند تا برای جلوگیری از انحرافات و رفع کژیها قیام افکار و رفتار سیاسی کنند. البته نوع انحرافات و شدت و ضعف آن ها مهم است. زمانی انحراف در آیین و رسوم امام حسین (ع) و رفتارهای اجتماعی است و زمانی در عقیده و ایمان . انحراف گاهی در میان توده های مردم، (٧ تا ٢٤ ) گاهی در سیستم حکومتی و گاهی در همۀ سطوح جامعه پدید می آید؛ راه کارهای برخورد با هر کدام نیز متفاوت است. اگر حاکمان عهده دار اصلاحات باشند، ابزار بیش تری در اختیار مصلحان قرار خواهد گرفت؛ ولی اگر مصلحان از میان اقشار مردم بوده و مورد حمایت حکومت نباشند، یا در تقابل با حکومت قرار گیرند، کار مشکل خواهد شد. باید به خاطر داشت که اگرچه اصلاح امری نیکوست، اما از آن جاکه همین امر نیکو در تقابل با منافع برخی از حاکمان مستبد قرار میگیرد، با آن مخالفت کرده و برای تحقق اصلاحات، موانع متعددی را ایجاد خواهند کرد.

یکی از ابزارهای مهم اصلاح گری که در دین مبین اسلام تعبیه شده است ، امر به معروف و نهی از منکر است. هر کس در هر جایگاه و با هر موقعیتی که دارد، نه تنها میتواند، بلکه باید از این ابزار بهره بگیرد. از نگاه اسلام هیچ فردی نباید نسبت به کژی ها بیتفاوت باشد و چشم خود را بر انحرافات دینی و اجتماعی ببندد. هرکسی به میزان توانش مسئولیت دارد و موظف است که برای جلوگیری از انحراف، قیام کند. بدین منظور، بهترین ابزاری که در دسترس همۀ طیف ها و طبقات جامعه قرار دارد، فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر است. فریضه ای که گاهی با قول و گاهی با فعل باید آن را انجام داد. امام حسین (ع) به عنوان یک مصلح بزرگ الهی، زمانیکه مشاهده کرد دین و شریعت الهی به خطر افتاده و ارزش ها تغییر کرده است، قدم در این راه نهاده و با قول و فعل به یاری دین خدا برخاست. آن حضرت اصلاح جامعه و قیام علیه حکومتی را که از اطاعت خداوند خارج شده و پیرو شیطان شده بود، فساد برپا میکرد و حدود الهی را تعطیل مینمود، منکراتی چون شرب خمر را در ملأ عام مرتکب میشد و اموال فقرا و مسکینان را تصاحب مینمود، لازم میدانست (سبط ابن جوزی، ١٤٠١: ٢١٧ ). از همین رو است که فرمود: قیام کرده ام تا امت اسلام را اصلاح کنم (مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٤٤: ٣٢٩).

البته شرط تحقق اصلاح جامعه آن است که اگر امامی قیام کرد، ملت و جامعه به سخن او گوش داده و اطاعت کند تا امام بتواند مردم را به سوی هدایت راهنمایی کند (طبری، بیتا، ج ٤، ص ٢٦٦؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨، ص ١٧٠؛ مجلسی، ١٣٦٣، ج ٤٥، ص ٨؛ امین، ١٤١٨، ج ١، ص ٦٠٢). به تعبیر دیگر، تحقق اصلاح دو رکن اصلی دارد؛ اول وجود مصلح یا مصلحان فعال که به اصلاح قیام کرده باشند، دوم اقبال و استقبال جامعه از این حرکت اصلاحی. هر کدام از این دو شرط تحقق نیابد، عملا اصلاحی صورت نخواهد گرفت. اگر مصلح حرکت کند ولی جامعه (توده مردم ) به اصلاحات، تن ندهد، این حرکت نافرجام و عقیم خواهد ماند. گرچه ممکن است بذری کاشته شود که در آینده ثمر دهد.

٦. ضرورت حاکمیت صالح برای جامعه قرآن کریم معتقد به وجود دو نوع «امام » است؛ امام حسین (ع) نیز با اشاره به آیه ی: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم» (اسراء، ٧١)، امامان را دو گروه معرفی میکند. برخی امام هدایت اند که مردم را به رستگاری میخوانند، و بعضی دیگر نیز امام ضلالت اند که جامعه را به گمراهی میکشانند (ابن اعثم ، ١٤٠٦، ج ٥: ٧٧؛ ابن طاووس، ١٣٨٥ق: ٣٠). از دیدگاه امام حسین (ع) امام و حاکم جامعه باید از نوع اول و عامل به قرآن، عادل، مجری حق، نیک رفتار، امانت دار، هدایت پذیر و هدایت کننده باشد و خود را وقف راه خدا کند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٧٨؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٠٤؛ ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ٣٥). انسان فاسق و فاجر شایستۀ رهبری و امارت نیست. برای مثال کسی که شراب خوار باشد، شرور و فاسق است و هیچ امانتی حتی یک درهم را نمیشود به چنین شخصی سپرد؛ پس چگونه چنین کسی شایسته است که امین امت باشد (مغربی، دعائم الاسلام، ١٤١١، ج ٢: ١٣٣). یزید فردی فاسق و فاجر بود و امام حسین (ع) نیز بارها و در موقعیت های مختلف به این ویژگیهای او تصریح فرموده بود؛ ایشان در مقابل به حقانیت و شایستگی خود بر مبنای نص الهی و فضیلت های انسانی و دینی تأکید داشت و مردم را به خود میخواند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٨٠؛ ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ١٧؛ مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٤٤: ٣٢٥؛ ابن نما، ١٤٠٦: ١٥؛ طبرسی، ١٤٠٦، ١٣٨٦ق، ج ٢: ٢٣). آن حضرت در مکه و در گفت و گو با عبدالله بن عمر، او را به یاری خود امر کرد و از بیعت با یزید منع فرمود (ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ٢٦؛ خوارزمی، ١٣٦٧ش، ج ١: ١٩٢ ). از نظر امام حسین (ع) بین حق و شایستگیهای انسانی (فضایل و مناقب ) رابطۀ مستقیمی وجود دارد. به تعبیر دیگر، وجود این فضایل برای دارندۀ آن ایجاد حق میکند؛ امامت و رهبری یکی از این حقوق است (مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٣٣: ١٨٢).

هم چنین از نظر امام حسین (ع) شایستگی مدیریت جامعه و اجرای احکام از آن عالمان آگاه به دین است که امینان خداوند بر حلال و حرامش هستند (حرانی، ١٤٢١: ١٦٨)؛ به بیان دیگر، دین شناسی و علم به دین از شرایط امامت و رهبری است. در منظومۀ اندیشۀ سیاسی امام حسین (ع) نه دین از سیاست جداست و نه میتوان به مدل های دیگر حکومتی دل بست. یعنی حاکم جامعۀ اسلامی نمیتواند فردی غیر دینی یا ناآگاه به دین باشد؛ با این تصور که چنین حاکمی در امور دینی از علمای دین کمک بگیرد. از منظر امام حسین (ع) حاکمان باید استحقاق حکومت بر مسلمانان را داشته باشند و کسانی این شأنیت را دارند که افضل از دیگران بوده باشند. پس در جایی که عالم دین باشد، این فرد در حکومت مقدم بر کسانی است که در اجرای دین محتاج دیگران هستند. بدیهی است که اگر حاکم جامعه، دین دار و دین مدار نباشد، نه تنها دغدغه ای برای حاکمیت دین و اجرای احکام دینی را نخواهد داشت، بلکه دین و احکام دینی را مانع (٧ تا ٢٤) خواسته ها و سیاست های خود خواهد دید و خواسته های خود را مقدم بر دین خواهد دانست.

در طول تاریخ و در حکومت هایی که در قلمرو دین برپا بوده اند، همواره یک رقابت بر سر قدرت بین حاکمان و نمایندگان دین وجود داشته است. کم تر دوره ای را میتوان یافت که متولیان دین، رفتار و کردار حاکمان را مطابق با دین بدانند. همین کشمکش ها و اختلافات بر سر حکومت دین، نشان گر آن است که تا زمانیکه حاکم جامعه، خود عالم و عامل به دین نباشد، خواسته های دین برآورده نخواهد شد. پس باید دین و سیاست به وحدت برسند تا اختلافی نباشد؛ این شدنی نیست مگر آن که حاکمان جامعه از جامعۀ دینی و متولیان دین برگزیده شوند.

٧. مقبولیت، شرط حکومت و بقای امارت امام حسن (ع) فرموده اند: «ولّانی المسلمون الامر بعده؛ مسلمانان حکومت پس از حضرت امیر را به من سپردند» (ابوالفرج اصفهانی، ١٣٨٥ق: ٣٦). امام حسین (ع) نیز برای حکومت همین نگاه را دارند و هیچ گاه نمیخواستند خود را بر مردم تحمیل کنند. از این رو زمانی به کوفه رفتند که مطمئن شدند مردم خواهان حکومت ایشان و پذیرای حضرت هستند. البته در این بین ، رای و نظر نخبگان و فرهیختگان جامعه و نیز اندیشه و نیات مردم برای حضرت مهم بوده است. هنگامی که فرستادگان کوفه در مکه خدمت حضرت رسیدند، امام پرسیدند: صاحبان این نامه ها کیستند؟ سفیران ، نام بزرگان کوفه از قبیل: شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث ، یزید بن رویم، عروة بن قیس و عمرو بن حجاج زبیدی را بردند. پس از آن امام، مسلم را فرستاد و فرمود: اکنون برادر، پسر عمو و مورد وثوقم را میفرستم ؛ از او خواسته ام تا احوال و امور و افکار شما را برایم بنویسد. اگر نوشت که بزرگان و اندیشمندان و خردمندان شما بر آن چه فرستادگان شما میگویند، هم داستانند، به زودی نزد شما خواهم آمد (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٧٨؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٣٤؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٠٤). گویا امام بدین امر نظر داشتند که مبادا این نامه ها و درخواست ها از سر احساس و بدون تدبر باشد و زمانیکه مشاهده فرمودند عقلای کوفه نیز چنین نظری دارند، رفتن به کوفه را پذیرفتند.

هم چنین وقتی آن حضرت به بصره نامه دادند، نامه را به چند تن از سران و معتمدین بصره نوشتند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٨٠؛ ابن طاووس، ١٣٨٥ق: ٣٨). در گفت و گو با عبدالله بن زبیر نیز نامه های شیعیان و اشراف کوفه را از دلایل تصمیم به رفتن به کوفه میشمارد (طبری، ١٤٠٦،ج ٣: ٢٩٤؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٤٦؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨: ١٧٢). موضع گیری امام در باب امارت عمرو بن عاص نیز موید همین مبنا است. آن گاه که معاویه از عمرو بن عاص دفاع و او را صحابی و از امیران رسول خدا (ص) معرفی کرد، امام حسین (ع) فرمود: اگر چه مصاحبت با پیامبر در آن زمان برای عمرو فضیلت بود، اما مردم امارت او را نپذیرفتند و رسول خدا(ص ) نیز عمرو را عزل و خود امور مردم را بر عهده گرفت (ابن قتیبه، ١٣٦٣ش، ج ١: ٢٠٨-٢١٠؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٤٨ ).

٨. امامت و خلافت ، میراثی از رسول خدا(ص ) معمولا نظام های سیاسی برای حکومت و ادارۀ جامعه قاعده و قانون دارند. مسلمانان در امر حکومت پس از رسول خدا(ص ) دچار اختلاف شدند. شیعه معتقد به وجود قانونی است که بر اساس آن، کسانی خاص از اهل بیت پیغمبر حق حکومت دارند؛ اما سایر مسلمانان اگرچه از زمان خلیفۀ نخست به بعد به قواعدی ملتزم شدند، ولی مقطع پس از رحلت پیامبر تا روی کار آمدن خلیفۀ اول را، موقعیتی رهاشده و بدون قانون میشمارند؛ موقعیتی که مسلمانان مختار بودند هر تصمیمی بگیرند. پیجویی اندیشه و نظرات اعضای خاندان پیامبر در باب جانشینی و رهبری مسلمین از این باب مهم است که از سویی ما را با اندیشۀ درون خاندان شخص اول اسلام آشنا میسازد و از دیگر سو تا حد زیادی به برداشت ها و تحلیل های درست در این زمینه کمک میکند.

امام حسین (ع) به عنوان یکی از اعضای برجستۀ این خاندان، امامت و رهبری جامعه را حق خود و خاندان اش میدانست و معتقد بود که خلفای پیشین با دلایل ناموجه آن را گرفتند و مردم هم به ناچار پذیرفتند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٨٠؛ ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ٩١). ایشان معتقد است که معاویه هم همان شیوه را به کار برده است (ابن قتیبه ، ١٣٦٣ش ، ج ١: ٢٠٨ – ٢١٠؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٤٨). هم چنین آن حضرت به استناد صلح امام حسن (ع) حکومت پس از معاویه را حق خود میدانست و میفرمود: معاویه نقض عهد و خلف وعده کرد و فرزند خود را حاکم ساخت.

امام حسین (ع) مسلم را نیز که فرستاد، علاوه بر پیبردن به صدق نامه های کوفیان، یکی از اهدافش گرفتن بیعت از مردم برای خود بود. آن حضرت در گفت وگو با عبیدالله بن حر جعفی (ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ١١، ٣٦ و ٨٣) و در سخنرانی خود برای سپاه حر بن یزید ریاحی نیز بدین حق تأکید فرموده است (شیخ مفید، بیتا: ٢٠٥ و ٢٠٦؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٤: ٣٠٣ و ٣٠٤ ). بنابراین یکی از اهداف امام حسین (ع) بازپس گرفتن حق خود و میراث جدش رسول خدا(ص ) بود و تلاش کرد تا امامت و رهبری را در مجرای خود قرار دهد.

ب: رفتار سیاسی امام حسین (ع)
١. عزت مندی سیرۀ امام حسین (ع) در طول دوران امامت شان بر این اساس بوده است که هرگز زیر بار ذلت و خواری نروند. اگرچه در زمان معاویه همواره مدارا میکرد، اما در همان زمان نیز از بیان حق پرهیز نکرده و با وی اصطکاک سیاسی داشت. در زمان یزید، شرایط کاملا (٧ تا ٢٤ ) متحول شد و حاکم جدید با فشار و تهدید وارد میدان گردید. به همین خاطر امام هم ناگزیر شد راه دیگری برگزیند که چند مرحله داشت: نخست عدم سازش و عدم بیعت، دوم تغییر شرایط به سود دین و حق و عدالت، و سوم سرنگونی حکومت ظلم و جور در صورت موفقیت.

بر همین مبنا هنگامی که امام به دارالحکومه فراخوانده شد، در مسجد به عبدالله بن زبیر فرمود: من از بیعت با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت (ابن اعثم ، ١٤٠٦، ج ٥: ١٢؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٧٠). ایشان وقتی راه مکه را در پیش گرفت، شاهراه را برگزید. برخی از همراهان پیشنهاد دادند تا از بیراهه برود تا تعقیب کنندگان بر ایشان دست نیابند؛ اما امام فرمود: هرگز از ترس مرگ به بیراهه و کوه و شن زار پناه نخواهد برد (طبری،

١٤٠٦، ج ٣: ٢٧٦؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٠٢). یا زمانیکه شرایط پیروزی کاملا از بین رفت و امام بین تسلیم و مرگ مخیر شد، مرگ با عزت را بر تسلیم با ذلت ترجیح داد (طبرسی، ١٤٠٣: ٣٣٦؛ ابن شهرآشوب، بیتا، ج ٤: ١١٠؛ ابن طاووس، ١٣٨٥ق: ٥٩ ). حتی پاسخ ابن زیاد را نداد و فرمود: آیا چیزی بیش از مرگ خواهد بود؟ خوشا چنین مرگی (دینوری، ١٩٦٠: ٢٥٣). هم چنین در یکی از گفت وگوهایش با سران سپاه کوفه که درخواست مصالحه با یزید را داشتند، بیعت ذلیلانه را از خود دور دانست (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣١٨؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٣٤؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨: ١٩٤). بنابراین آن روایتی که میگوید امام سه پیشنهاد داد که یکی بیعت با یزید بود (ابن حجر، ١٤١٥، ج ٢: ٧١) کذب محض و ساختۀ دروغ پردازان است؛ چنان که عقبۀ بن سمعان خادم امام که در کربلا حضور داشت ، آن را دروغ و برداشت غلط کوفیان از دیدار خصوصی امام با ابن سعد دانسته است (طبری، ١٤٠٦، ج ٣:

٢١٢؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٥٧). کاملا روشن و منطقی است کسی که مرگ را خوشبختی و زندگی با ستم پیشگان را ذلت میداند (مغربی، شرح الاخبار، ١٤١٤، ج ٣: ١٥٠ ) و بالاتر از آن، چنان از خفت گریزان است که از پوشیدن لباسی خاص خودداری ورزیده و آن را لباس خواری میشمارد (ابن عساکر، ١٤١٥، ج ١٤: ٢٢١؛ هیثمی، ١٤٠٨، ج ٩: ١٩٣؛ مجلسی، ١٣٦٣ش ، ج ٤٥: ٥٤) چگونه ممکن است پیشنهاد بیعت دهد. این ادعا با سیرۀ عملی حضرت سازگار نیست.

٢. عدم سازش و اندیشۀ قیام یکی از مباحث مطرح شده در باب سیرۀ ائمۀ معصومین (ع) آن است که آیا آنان مکلف بودند در برابر حاکمان ظالم و جائر قیام کنند؟ و آیا موظف بودند برای قرار گرفتن رهبری در مجرای خود به منظور اجرای حق و عدالت تلاش کنند؟ یا نه؛ چنین وظیفه ای نداشتند و تنها در صورت اقبال جامعه و بیعت عمومی، رهبری سیاسی را بر عهده می گرفتند و در غیر آن، تکلیفی برای حکومت و بالتبع اجرای احکام نداشتند؟

از گزارش های موجود در طول دورۀ امامت امام حسین (ع) و نیز در زمان معاویه چنین به دست میآید که ایشان معتقد به مبارزه با ظلم و فساد بوده و سر سازگاری نداشته اند. از یک سو سکوت مطلق (چه با قول و چه با فعل ) در مقابل حاکم جائری که حرام خدا را حلال کرده باشد را جایز نمیدانستند و چنین فردی را مستحق عقاب میشمردند (ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ٩١) و از سوی دیگر و در همین راستا، با یزید به عنوان ولیعهد بیعت نکردند؛ گویا آن حضرت اقداماتی داشتند که مروان - والی معاویه بر مدینه - تحرکات امام را گزارش میداد و معاویه را از عواقب آن بیم میداد و چنین وانمود میکرد که ماجرای درازی با حسین خواهید داشت. به همین دلیل است که شیعیان کوفه از جمله عمه زاده های آن حضرت (فرزندان جعدة بن هبیره مخزومی و ام هانی خواهر علی(ع)) پس از شهادت امام حسن (ع) به ایشان نامه نوشته و درخواست خلع معاویه را کردند. گروهی نیز به سرکردگی مسیب بن نجبه به مدینه آمده و از آگاهی خود به عدم سازش با معاویه سخن گفته و درخواست قیام کردند. حضرت نیز از تصمیم خود به مبارزه سخن گفتند (ابن سعد، بیتا، ج ١: ٤٣٩ و ٤٤٠؛ بلاذری، ١٣٩٤ق، ج ٣: ١٥١؛ ابن عساکر، ١٣٨٩ق، ج ١٤: ٢٠٥؛ مزی، ١٤٠٦، ج ٦: ٤١٣؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ١٤١٣، ج ٣: ٢٩٤؛ همو، تاریخ الاسلام، ١٤٠٩، ج ٥: ٦؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨: ١٧٤).

بنابراین آن دسته روایاتی که امام را پایبند به صلح با معاویه نشان میدهند، درست نیست. چون صلحی نمانده بود که تعهدی نسبت به آن باشد و معاویه بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت، صلح نامه را زیر پا گذاشته بود. از همین رو است که امام در مکه با تلاوت آیه ٤١ سورۀ یونس در پاسخ اشعار یزید و درخواست عمرو بن سعید بن عاص - والی مکه - مبنی بر عدم تفرقه، راه خود را از سیاست حاکم بر جامعه جدا کرده و نارضایتی خود را از وضع موجود بیان فرمود (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٩٦؛ شیخ مفید، بیتا: ٢١٩). بنابراین امام حسین (ع) اقدامات عملی را دست کم برای رفع ظلم و فساد لازم میدانست؛ اما چگونگی و شرایط آن امر دیگری است که بیان خواهد شد.

نکتۀ شایستۀ توجه دیگر این است که همیشه افراد و گروه های فرصت طلبی وجود دارند که مترصدند تا از شرایط و حوادث و به اصطلاح از آب گل آلود بهره برداری کنند.

به همین خاطر رهبر و فرمانده باید زیرک و هوشیار باشد تا دوست و دشمن را بشناسد و فریب جریانات را نخورده و در دام فرصت طلبان نیفتد. از سخنان امام حسین (ع) هویداست که آن حضرت به این مسأله واقف بوده و از احتمال سوءاستفادۀ برخی جریان های مخالف معاویه، از موقعیت خود آگاه بودند و به آنان پاسخ رد میدادند (ابن سعد، بیتا، ج ١: ٤٣٩؛ ابن عساکر، (٧ تا ٢٤ ) ١٣٨٩ق ، ج ١٤: ٢٠٥؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ١٤١٣، ج ٣: ٢٩٤؛ همو، تاریخ الاسلام، ١٤٠٩، ج ٥: ٥).

٣. قیام به شرط امکان (عمل به قدر مقدور) هر حرکت و قیامی نیازمند پشتوانۀ دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی است . بدین معنا که هم باید مشروعیت داشته باشد، هم از نظر مالی تامین شود و هم نیروی کافی در اختیار داشته باشد. بدون این فاکتورها، منطقا نباید امیدی به موفقیت داشت . از این رو، امام حسین (ع) اگر چه در اندیشۀ قیام بود، ولی هیچ گاه بنا نداشت در هر شرایطی و به هر قیمتی قیام کند؛ بلکه آن را مشروط به فراهم شدن شرایط و امکان موفقیت نهضت خود میدانست و منتظر آن زمان بود. امام به خوبی آگاه بود که معاویه از سویی از تسلط سیاسی، نظامی و اقتصادی برخوردار است و از سوی دیگر به خاطر صحابیبودن، حفظ ظواهر دین و داشتن حکم امارت از سوی خلفای پیشین، تا حدودی کاریزما دارد. بنابراین امام قیام را موفق نمیدید و از پیروان خود میخواست تا معاویه زنده است، دست به هیچ اقدامی نزنند و خواسته ها و فعالیت های خود را پنهان دارند (دینوری، ١٩٦٠: ٢٢٢؛ بلاذری، ١٣٩٤ق، ج ٣: ١٥٢).

به همین خاطر، امام حسین (ع) در پاسخ معاویه که حضرت را متهم به فعالیت های پنهانی و تحرکات سیاسی میکرد، فرمود: قصد جنگیدن با او را ندارد؛ اما در عین حال، شجاعانه و قاطعانه، انحرافات و ظلم ها و فسادهای معاویه را برشمرد و فرمود که جنگ با او افضل ترین جهاد است و بیم دارد خداوند از ترک نبرد با معاویه خشنود نباشد (بلاذری، ١٣٩٤، ج ٥: ١٢٠-١٢٢؛ ابن قتیبه، ١٣٦٣ش، ج ١: ١٨٠). در پی این نامه نگاری، کسانی مثل عبدالله بن عمرو بن عاص و یزید از معاویه میخواستند تا با نوشتن مطالبی، امام حسین (ع) را تحقیر کند؛ ولی معاویه نظر آنان را خطا دانسته و ضمن اعتراف به جایگاه امام، عدم تمایل خود به تحریک امام برای رویارویی را ابراز میداشت. در واقع این معاویه بود که تلاش میکرد امام حسین (ع) را به سوی قیام سوق ندهد و به جای آن، هدایا میفرستاد (طوسی، ١٤٠٤، ج ١: ٢٥٢؛ طبرسی، ١٤٠٣: ٢٩٧؛ مجلسی، ١٣٦٣ش، ج ٤٤: ٢١٢ و ٢١٥). اگرچه معاویه همواره از تهدید مخالفان، از جمله امام حسین (ع) به عنوان ابزاری برای فشار سیاسی بهره میبرد؛ به ویژه در مسألۀ بیعت گرفتن برای یزید ناچار بود مخالفان را با انواع ترفندها و تهدیدها ساکت نماید (ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٤: ٣٤٣، ٣٤٦ و ٣٤٧؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥١١).

امام حسین (ع) با این که تدبیر و قضای الهی را حاکم بر ارادۀ انسان ها میدانست و این احتمال را میداد که قیامش با پیروزی همراه نباشد، اما همواره امید موفقیت در مسیر حرکت حضرت وجود داشت و میفرمود: اگر آن گونه که ما میخواهیم اتفاق افتاد، خدا را شکرگذار خواهیم بود (طبری، ١٤٠٤، ج ٣: ٢٩٦؛ شیخ مفید، بیتا: ٢١٨؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨: ١٨٠) اما پس از قیام، نتیجه با خداست (طبری، همان ، ج ٤: ٣٠١).

٤. تدابیر نظامی و جنگی امام حسین (ع) به عنوان فرمانده سپاه در رویارویی با لشکر ابن زیاد که برای تسلیم یا قتل حضرت اعزام شده بود، تدابیر خاصی، بسته به موقعیت کاروان در حال حرکت خود، می‏اندیشید:

١،٤. حمایت قاطعانه از یاران و نیروها اگر فرماندهی به نیروهای خود ارزش قایل شده و در جایی که نیاز به حمایت دارند به یاری آن ها برخیزد، این امر در استحکام روحیۀ سپاه اثر مثبت گذاشته و آنان را در یاری فرمانده و اهداف او استوارتر میکند. این گونه حمایت ها حتی باعث میشود که یاران در جان فشانی و دفاع از اهداف و آرمان های فرمانده تردید نکرده و با نیرویی مضاعف و مشتاقانه گام در میدان نبرد بگذارند. اگرچه ما نمیتوانیم ادعا کنیم که امام حسین (ع) چنین اندیشه ای داشته، ولی رفتار آن حضرت این نتیجه را برای یارانش داشته است. نمونه ای از این گونه برخورد حضرت در منزل عذیب الهجانات روی داد. زمانیکه چهار نفر از جمله طرماح بن عدی طائی از کوفه به سپاه حضرت پیوستند. حر ریاحی فرمانده سپاه ابن سعد که موظف بود مانع رسیدن امام به کوفه شود، با این برداشت که آنان کوفیاند، نه از نیروهای امام، برآن شد تا آنان را بازداشت کند؛ اما امام حسین (ع) با قدرت و قاطعیت فرمود: اینان انصار و یاران من هستند و من هم چون خودم از ایشان حمایت می کنم . حر ناچار عقب نشست (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٠٧؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٥٣؛ ابن کثیر، ١٤٠٨، ج ٨: . 187)

٢،٤. موقعیت یابی و استقرار جنگی یکی از استراتژی‏های موفقیت آمیز جنگی، انتخاب موضع و مکان استقرار نیروهاست. از این رو در منزل شراف، پس از دیدن سپاه کوفه، امام کاروان خود را به پناه کوه ذوحسم برد تا از یک سو با دشمن مواجه شود (دینوری، ١٩٦٠: ٢٤٨؛ طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٠٥؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٥١؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٢٣). در کربلا نیز تدابیر بسیار مؤثری انتخاب شد و باعث گردید امام حسین (ع) با نیروهای اندکش مدت طولانی مقاومت کرده و بجنگند. سیاست امام بدین گونه بود که دستور داد خیمه ها را نزدیک به هم برپا کرده و طناب های آن ها را درهم کنند. گویا دایره وار چیدند. چراکه نیروها در میان آن ها قرار میگرفتند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٢٣٢؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٦٠؛ (٧ تا ٢٤) ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ١٠٧ و ١٠٨؛ شیخ مفید، بیتا: ٢٣٢). و باز چنین برمیآید که شماری از خیمه های جنگجویان در اطراف و خیمه های زنان در جای مطمئنی قرار داشته است. پس از آن امام دستور داد تا دورتادور خیمه ها خندق کنده و میان آن ها را پر از هیزم و خار و خاشاک کردند (ابن اعثم، ١٤٠٦، ج ٥: ١٠٧ و ١٠٨؛ قندوزی، ١٤١١: ٤١٠). با این تدبیر، عملا موانع طبیعی مستحکمی ساختند و لشکر دشمن ناچار شد تنها از یک سو با امام بجنگد. اگر امام چنین نمیکرد به راحتی محاصره شده و از هر طرف مورد هجوم قرار میگرفت. هم چنین روشن میشود که نبرد امام و یارانش نزدیک خیمه ها و در فضایی نسبتا بسته انجام میشده است. آن گونه که اهل خیام هم شاهد جنگ بوده و این امکان فراهم میشد تا امام حسین (ع) شهدا را به نزدیک ترین خیمه برساند؛ در غیر این صورت چگونه ممکن بود که ایشان بر سر شهدا حاضر شده و هیچ خطری تهدیدشان نکند. آیا میتوان تصور کرد که آن حضرت به تنهایی بتواند برخی شهدا را از مسافتی طولانی تا خیمه ها بیاورد؟ بر همین اساس برداشت ما این است که خیمه گاه امام در جایی نبوده که اکنون مشخص شده است، بلکه در جایی بوده که به نام تل زینبیه شناخته میشود. یعنی امام محل استقرار خود را در جایی نسبتا بلند قرار داده و اطراف آن را هم خندق کنده بود تا از نفوذ دشمن و غافل گیری جلوگیری شود.

به هر روی، امام حسین (ع) صبح عاشورا و پس از نماز صبح نیروهایش را آرایش داد و مهیای جنگ شد. آن گاه دستور داد هیزم های خندق را آتش زدند (شیخ صدوق، ١٤٠٠: ١٣٤). آن گونه که به دست میآید این آتش مدتی دوام داشت، اما به هرحال هیزم ها سوخته و آتش خاموش شد. از این رو گروهی از دشمنان تلاش میکردند از پشت سر نفوذ کنند؛ اما چینش خیمه ها مانع بود و نمیتوانستند. ابن سعد دستور داد که از چپ و راست خیمه ها را بیفکنند.

یاران امام در گروه های سه نفره و چهار نفره بر مهاجمین حمله کرده و یا با تیر میزدند تا خیمه ها پابرجا بمانند. ابن سعد ناگزیر دستور داد خیمه ها را آتش زنند. امام فرمود: بگذارید چنین کنند چون آتش خیمه ها مانع خودشان خواهد شد و چنین شد (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٢٦؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٦٧؛ خوارزمی، ١٣٦٧، ج ٢: ١٦؛ مجلسی، ١٣٦٣، ج ٤٥: ٢١). باز گفتنی است که در این آتش سوزی، قاعدتا تنها خیمه های اطراف که به عنوان دیواره استفاده شده بود، سوخت و سایر خیمه ها تا عصر عاشورا ماند که بقیه را هم آن زمان آتش زدند.

شیوۀ مبارزه نوع مبارزه و انتخاب افراد چه به صورت سواره یا پیاده و چه تن به تن یا گروهی و پیروزیهایی که به دست میآید، تاکتیک و استراتژی خاصی میطلبد که بسته به شرایط مکان و نیروها اتخاذ میگردد. به همین خاطر در آغاز درگیریها، یسار (غلام زیاد بن ابیه ) و سالم (غلام ابن زیاد) که گویا تنومند بوده اند، به میدان آمده و همآورد طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بریر که هر دو مسن بودند، برخاستند تا به میدان بروند. از آن جا که پیروزیهای نخستین در روحیۀ نیروها بسیار مؤثر است، به دستور امام نشستند و عبدالله بن عمیر کلبی، که مردی رشید و قوی‏پنجه بود، داوطلب مبارزه شد و او هر دو را کشت (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٢١؛ ابن اثیر، ١٤٠٤، ج ٢: ٥٦٤؛ مجلسی، ١٣٦٣، ج ٤٥: ١٧).

با همین سیاست است که امام حسین (ع) برادرش عباس را که علمدار سپاه است تا آخر نگاه داشت، تا قوت قلبی باشد برای یارانش؛ چراکه معمولا هر لشکری تا زمانیکه علمدارش استوار و پرچم اش برافراشته باشد، به معنای آن است که هنوز آن سپاه شکست نخورده و در حال مبارزه است؛ و هرگاه پرچم بر زمین افتاد، شکست سپاه تلقی میشود. از همین رو است که هر لشکری پیروز میشود، در نخستین اقدام، پرچم دشمن را پایین کشیده و پرچم خود را به اهتزاز در میآورد. بنابراین امام حسین (ع) پرچمدار خود را تا آخرین لحظات نگه داشت و زمانیکه دیگر یاری نداشت، حضرت عباس نیز به میدان رفت . اما میبینیم که به خاطر شهادت آن عزیز امام حسین (ع) فرمود: کمرم شکست. چون شهادت عباس، در ظاهر به معنای شکست سپاه امام حسین (ع) بود.

٤،٤. مبارزه تبلیغاتی معمولا بخشی از جنگ ها را تبلیغات شکل میدهد؛ چه برای جذب نیرو، چه برای دادن روحیه برای نیروهای خودی و یا تضعیف طرف مقابل. شکل تبلیغات هم مختلف است؛ گاهی تبلیغ ضد تبلیغ است، بدان معنا که تبلیغات دشمن را خنثی میکند. در کربلا امام و یارانش عمدتا از سخنرانی و رجز بهره میگرفتند. سخنرانیها ارشادی و با نیت اصلاح بود؛ اما رجزها برای غلبۀ روحی بر دشمن سروده میشد که هر رزمنده ای وقتی به میدان میرفت، یا اشعاری در حسب و نسب و شجاعت خود میسرود و یا پاسخ رجز دشمن را میداد. اما در کنار آن ها، مسألۀ حق و باطل بودن یکی از طرفین درگیری بسیار مهم بود؛ تاجاییکه هر جناحی خود را حق میشمرد. بسیاری از کوفیان همانند عمرو بن حجاج زبیدی و علی بن قرظه انصاری، امام را باغی و خارج از دین معرفی کرده و وعدۀ جهنم میدادند. امام حسین (ع) و یاران شان هم ساکت نبوده و پاسخ قاطع میدادند (طبری، ١٤٠٦، ج ٣: ٣٢٤؛ ابن اثیر،

١٤٠٤، ج ٢: ٥٦٥).

نتیجه گیری بر اساس آن چه گفته شد، امام حسین (ع) در طول دوران امامت خود استراتژی خاصی را در مواجهه با قدرت حاکم در پیش گرفته بود. از این رو با تغییر رویکرد حکومت، واکنش امام حسین (ع) نیز تغییر میکرد. ضمن این که آن حضرت در همین تغییر سیاست ها، تدابیر خاصی به کار میبرد و همواره بر مبنای اندیشۀ متکی به قرآن و سنت، عمل میکرد. به بیان روشن تر، هدف امام حسین (ع) اصلاح جامعه و حفظ دین بود؛ اما رسیدن به این هدف اقتضائاتی داشت که در شرایط مختلف متفاوت میشد. استراتژیهای امام یا فرهنگی بود، یا سیاسی، یا اقتصادی، یا جنگی و یا تلفیقی از این ها. در واقع، همۀ این موارد در سیره و اندیشۀ سیاسی امام حسین (ع) قابل مشاهده است.

نکتۀ دیگری که از سیرۀ ائمۀ معصومین (ع) و از جمله امام حسین (ع) به دست میآید، آن است که یک اصل کلی بر اندیشه و عمل امامان معصوم (ع) حاکم است که میتوان آن را اصل «لولا حضور الحاضر و قیام الحجۀ بوجود الناصر» خواند. یعنی اگر جامعه (امت اسلام ) یا دست کم بخشی از جامعه برای امام هر زمان، اقبال نشان داد و تحت فرمانش درآمد، امام هم برای حکومت اسلامی و اجرای احکام، قیام و حرکت میکند؛ ولی اگر جامعه، امام را نشناخت و یا اگر شناخت ولی او را تنها گذاشت، امام وظیفه ای برای قیام ندارد. چون امام بنا ندارد به هر قیمتی حکومت را به دست بگیرد. حکومت اصل و هدف نیست، بلکه وسیله است. امام حکومت را برای اجرای شریعت میخواهد؛ لذا اگر امکانی برای اجرای احکام وجود نداشته باشد، وجود حکومت ارزشی ندارد. بر این اساس است که امیرالمومنین (ع) ٢٥ سال سکوت کرد و خانه نشین شد. پس از آن وقتی خلافت به ایشان پیشنهاد شد، آن حضرت ابتدا زیر بار نرفت و فرمود: من وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم.

چون امام، جامعه را دگرگون شده میدید و چندان امیدی به اجرای اسلام ناب نداشت ؛ اما هنگامیکه اصرار مسلمان ها را مشاهده کرد، اول شرایط سخت خود را اعلام کرد، که بر اساس قرآن و سنت رسول خدا عمل خواهد کرد و حقوق تضییع شده را احیا و اموال بیت المال را برخواهد گرداند، حتی اگر کابین زنان شده باشد. با قبول مردم و در واقع مهیاشدن حضور حاضر و وجود ناصر، امیرالمومنین (ع) خلافت را پذیرفت. باز با همین دیدگاه است که امام

حسن (ع) ابتدا با وجود ناصر به جنگ معاویه رفت و چون خیانت ها، سپاهش را متلاشی کرد، دست از جنگ کشید. چون چنین جنگی ثمری برای اسلام نداشت. امام حسین (ع) سال ها سکوت کرد و وقتی مردم کوفه حضور خود را اعلام کردند و امام با فرستادن مسلم، اطمینان یافت، به سمت کوفه حرکت کرد و آن گاه که نقض عهد و پیمان شکنی کوفیان را دید، فرمود: من به دعوت شما آمده ام ؛ اگر نمیخواهید برمیگردم.

منابع

١- قرآن کریم

٢- ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم شیبانی (١٤٠٤ق ). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

٣- ابن اعثم، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی (١٤٠٦ق ). الفتوح. بیروت: دار الکتب الاسلامیه.

٤- ابن حجر، احمد بن علی بن حجر عسقلانی (١٤١٥ق ). الاصابۀ فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض. بیروت: دارالکتب العلمیه .

٥- ابن سعد، محمد بن سعد کاتب واقدی (بیتا). الطبقات الکبری. بیروت: دار صادر.

٦- ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانی (بیتا). مناقب آل ابی طالب، تصحیح محمد حسین دانش آشتیانی و هاشم رسولی محلاتی. قم: انتشارات علامه.

٧- ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر حسینی (١٣٨٥ق ). اللهوف. نجف: مکتبۀ الحیدریه.

٨- ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن به هبۀ الله شافعی (١٣٨٩ق ). تاریخ مدینۀ دمشق. بیروت: مؤسسه محمودی.

٩- (١٤١٥ق ). تاریخ مدینۀ دمشق، تحقیق علی شیری. بیروت : دارالفکر.

١٠- ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم دینوری (١٣٦٣). الامامۀ و السیاسه. قم: انتشارات شریف رضی.

١١- ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر دمشقی (١٤٠٨ق ). البدایۀ و النهایه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

١٢- ابن نما، نجم الدین محمد بن جعفر بن ابی البقاء هبۀ الله بن نما حلی (١٤٠٦ق ). مثیر الاحزان، تحقیق و نشر مدرسه امام مهدی(ع) . قم: بینا، چاپ سوم.

١٣- ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین بن محمد (١٣٨٥ق ). مقاتل الطالبیین، تحقیق کاظم مظفر. نجف: مکتبۀ الحیدریه، چاپ دوم .

١٤- (بیتا). مقاتل الطالبیین، تصحیح احمد صقر، بیروت: دار المعرفه .

١٥- امین، سید محسن بن عبدالکریم عاملی (١٤١٨ق ). اعیان الشیعه ، تصحیح حسن امین. بیروت : دارالتعارف، چاپ پنجم.

١٦- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (١٣٩٤ق ). انساب الاشراف. بیروت: دارالتعارف. افکار و رفتار سیاسی

١٧- تستری، سید نورالله (بیتا ). احقاق الحق. قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی. ا(ما٧م تح٤س٢ی)ن (ع)

١٨- حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حلبی (١٤٢١ق ). تحف العقول عن آل الرسول ، تصحیح علیاکبر غفاری. قم: انتشارات جامعه مدرسین ، چاپ ششم.

١٩- خوارزمی، ابوموید موفق بن احمد خطیب (١٣٦٧). مقتل الحسین (ع) ، تحقیق محمد سماوی. قم : انتشارات مفید.

٢٠- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود (١٩٦٠م ). الاخبار الطوال . قاهره : دار احیاء الکتب العربی.

٢١- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان (١٤٠٩ق ). تاریخ الاسلام. بیروت: دار الکتاب العربی.

٢٢- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان دمشقی (١٤١٣ق ). سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنوط و حسین اسد. بیروت: موسسۀ الرساله، چاپ نهم.

٢٣- سبط ابن جوزی، ابومظفر یوسف بن قزاغلی بن عبدالله (١٤٠١ق ). تذکرة الخواص. بیروت: مؤسسۀ اهل البیت.

٢٤- شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه (١٤٠٠ق ). الامالی. بیروت: موسسۀ اعلمی.

٢٥- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (بیتا). الارشاد. قم: بصیرتی.

٢٦- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب (١٤٠٣ق ). الاحتجاج. مشهد: نشر مرتضی.

٢٧- طبری، محمد بن جریر بن یزید (١٤٠٦ق ). تاریخ الامم و الملوک. بیروت: دارالکتب الاسلامیه .

٢٨- (بیتا). تاریخ الامم و الملوک. بیروت: مؤسسه اعلمی.

٢٩- قندوزی، سلیمان بن خواجه کلان ابراهیم بن بابا بلخی حنفی (١٤١١ق ). ینابیع الموده. نجف: مکتبۀ الحیدریه.

٣٠- مجلسی، محمد باقر (١٣٦٣ ). بحار الانوار. تهران: اسلامیه .

٣١- مزی، ابوحجاج یوسف بن عبدالرحمان بن یوسف (١٤٠٦ق ). تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف. بیروت: مؤسسۀ الرساله، چاپ چهارم.

٣٢- مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی (١٤١١ق ). دعائم الاسلام. بیروت: دارالاضواء. 23

٣٣- (١٤١٤ق ). شرح الاخبار فی فضائل الائمۀ الاطهار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی. قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.

٣٤- هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (١٤٠٨ق ). مجمع الزوائد. بیروت: دار الکتب العلمیه.

 

منبع : مجله «سیاست متعالیه» تابستان 1395 - شماره 13 ,      غفوری، محمد مشخصات نویسنده : عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسـلامی

 


چاپ   ایمیل