اختیار انسان و قضا و قدر

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 2 - 4 دقیقه)

 

111الانسان بالوجدان می یابد که افعال او اختیاری است، نه جبری و چنانچه آنها جبری باشند، عقلا، ارسال رسل و انزال کتب و بهشت و جهنم را لغو و لهو می دانند. این درحالی است که آیات قرآن از جمله آیه«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا(2)؛ بدون شک ما راه را به او(انسان) نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس»، اختیار انسان را تأیید می نمایند.

ولی خود اختیار و اصل آن، اختیاری نیست، لذا بشر قادر و توانا نیست اختیار و اراده را از خود سلب نماید، بنابراین می توان نوشت: فعل الانسان باختیار الانسان ولکن لیس اختیاره فی فعله باختیاره(3).

اراده انسان در طول اراده خداوند است، نه در عَرْض آن. به این معنا که او خواسته است انسان اعمالش را طبق اراده و خواستی که او به انسان داده است، به منصه ظهور و بروز برساند. درحقیقت هر موجودی و آثارش، بر طبق توحید افعالی، از جمله اراده انسان، از آنِ حضرت حق است و در عین حال که دارای اراده است افعالش اختیاری است. درست است که خداوند به انسان اراده داده است ولی خاصیت اراده در او این است که یا راه سعادت را برگزیند و یا راه شقاوت را.

اراده بشر از قضا و قدر الهی خارج نیست، بلکه موکِّد بر آن دو است، زیرا در لغت قضا به معنای یکسره و قطعی نمودن و فیصله دادن و یک طرفه کردن است(4)

و قدر به معنای اندازه و نسبت و تناسب خاصی است که میان اجزای پدیده ها برقرار می باشد.اما در اصطلاح فلاسفه و متکلمان اسلامی آن دو به ترتیب به معنای قانون علت و معلول و نظامندی جهان هستی و طراحی و سازماندهی موجودات، مطابق با نسبت های خاص میان آنهاست و اراده انسان نیز علت انجام کارهای او و معلول شوق مؤکد و این نیز ناشی و معلول از تصور و تصدیق نسبت به خیر و نخبه بودن امور است.

از جمله دلایل سمعی، جهت تأیید سببیت، آیه قرآن:«وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا(5)؛ ما به ذوالقرنین از هر چیزی، سبب آن را به او عطا نمودیم» و حدیث«ابی الله أن یُجری الاشیاء الا بالاسباب»(6) است.

اساساً هیچ موجودی حتی افعال اختیاری آدمی خارج از علم عمومی باری تعالی نیست. در قرآن آمده است:«وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(7)،

چون او به موجودات همان گونه که هستند آگاهی دارد، پس او حرکات طبیعی و رفلکسی و رفتار غریزی و فطری و اختیاری را به همان نحو که هستند می داند، یعنی خواص پنجگانه نیز از موارد علم خداونداند. خلاصه این که علم خدا به اختیار انسان، اختیار او را تبدیل به جبر نمی نماید.

چنان که افعال ارادی بشر، خارج از قدرت عمومی او نیست و از موارد قدرت فراگیر حضرت حق است. در قرآن آمده است:«إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(8)

و در عین حال هر فعالیتی که از آن موجودات بروز و ظهور پیدا می کند، ناشی از خواص آنها، از جمله اراده انسان، است.

ولی اشاعره، علی رغم شیعه، نتوانستند میان عمومیت قدرت خداوند با اختیار انسان سازش برقرار نمایند، چون آنها برخلاف شیعه از معارف اهل بَیت به دور بودند. در نتیجه به جبرگرایی روی آوردند.

اشاعره به ظاهر قرآن متمسک شده اند و اختیار انسان را سلب نمودند که این افراط است و معتزله انسان را مفوَّض و به خود وانهاده در افعال خویش می دانند و بر این باورند که حضرت حق در فاعلیت بشر هیچ اثر و نقشی ندارد که این تفریط است. زیرا آن ها می گویند:« نحن مستقلون فی افعالنا» که بنابر قول امام صادق (علیه السلام) با آیه «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ(1)»،

منافات جدی دارد(2). اما شیعه فاعلیت انسان را در طول فاعلیت حق تعالی می دانند که این رأی و نظر، حد وسط و صائب و صواب است، به بیان دیگر قدرت جن و انس و مَلَک در طول قدرت واجب تعالی است(3)، نه در عرض و معارض با او.

1- نهج البلاغه، خطبه126. 2- انسان، 3. 3- رحمت الله شریعتی، کلام برین، ص 44، 1395. 4- شهید مطهری، انسان و سرنوشت، ص 31، بی تا 5- کهف، 84. 6- مجمع البحرین، ماده سبب. 7 - بقره، 231. 8 - بقره، 148. 9- فاتحه، 5. 10 - نک: حسن زاده، نمط 3، ص 1174. 11- حسینی طهرانی، توضیح المراد، ص 439، 1365.


چاپ   ایمیل