بدا در قضا و قدر الهی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 32 دقیقه)

یکی از عقاید مسلمانان، مسأله بدا است که در قرآن و حدیث به آن اشاره شده است. درباره این مسأله که در بحث قضا و قدر مطرح می شود، نظرات مختلفی مطرح گردیده است. مسأله قضا و قدر یا همان سرنوشت از جمله مسائلی است که همواره در زندگی انسان ها دارای جایگاه بسیار مهمی بوده است. قضا و قدر اقسامی دارد که در قسمت اول این مقاله قضا و قدر الهی در تکوین و تشریع مطرح و سپس قضا و قدر علمی و عینی در آیات بیان شد. شمول قضا و قدر الهی و نقد برخی نظریه ها دراین زمینه نیز مطرح شد. در این شماره به شمول قضا و قدر الهی در امور غیر اختیاری و نقد برخی نظرات با استفاده از آرای اندیشمندان و بزرگان دینی، جمع میان شمول قضا و قدر با اختیار انسان و دلایل عقلی و نقلی آن خواهیم پرداخت.

 قسمت دوم
شمول قضا و قدر الهی در امور غیر اختیاری شمول قضا و قدر الهی در امور غیراختیاری، یکی از عقاید فرقة معتزله است. معتزله برای حفظ اصل عدل ، افعال انسان را از قلمرو قضا و قدر الهی بیرون می دانند. آنان در دلایل عقلی و نقلیِ قضا و قدر، به نوعی استثنا قائل می شوند و معتقدند که همه چیز از جانب خدا با اندازه گیری خاصی به حکم و ایجاب او آفریده می شود، جز افعال انسان که خصوصیات آن از طرف خود انسان طراحی می شود. اگر اندازه گیری می شود، به وسیلة خود انسان انجام می گیرد و اگر پس از پیدایش علت، وجود او لازم و واجب می گردد، به وسیله خود او است.

در حقیت حفظ اصل عدل، سبب شده است که افعال انسان از حیطة قضا و قدر بیرون برود و به همین جهت کمتر دربارة قضا و قدر سخن می گویند. برداشت معتزله از قضا و قدر دربارة موجودات طبیعی این است که خدا شیء را می آفریند و هرگاه کسی بگوید: افعال انسان در قضا و قدر الهی است ، نتیجه این است که خدا خود خالق گناه باشد و آن گاه برای آن مجازات نماید. از این جهت از قضا و قدر درباره افعال انسان، فقط اطلاع و آگاهی خدا از افعال یا فرمان به طاعات را پذیرفته اند. قاضی عبدالجبار در کتاب المحیط بالتکلیف می گوید: هرگز نمی توان گفت افعال بندگان در قلمرو قضای الهی است؛ زیرا معنی آن این است که خداوند، آن ها را آفریده است. ﴿ 1 ﴾

معتزله برای اثبات سخن خود به آیات قرآن نیز استناد می کنند که چند نمونه از آن ها را به صورت اختصار بیان می کنیم:

1. خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمی کند، مگر آنکه خود آن ها وضع خود را تغییر دهند .﴿ 2 ﴾

2. ما انسان را راه نمودیم، او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس .﴿ 3 ﴾
نقد

این صحیح نیست که اختیار خود انسان، یگانه سبب و علت تامة حوادث پنداشته شود و هر حادثة مربوط به خود را تنها به خود و اختیارش نسبت دهد و هیچ یک از اجزای عالم و در رأس همة آن ها ارادة الهی را در آن حادثه دخیل نداند. اگر خداوند متعال آن اسباب و شرایط را فراهم نمی کرد، اختیار او به تنهایی کاری از پیش نمی برد.

معتزله به خاطر اصل عدل ، برخی از معارف عقلی و قرآنی را نادیده گرفته است. قضا و قدر در روایات به صورت چشم گیر وارد شده و این گروه به گمان منافات اصل عدل و اعتقاد به قضا و قدر، مسأله دوم را از جدول معارف حذف کرده اند و در تفسیر آن به همان معنی اعلام و اخبار، یا امر به اطاعت اکتفا ورزیده اند؛ در حالی که قضا و قدر از معارف قرآنی است، ارتباطی به اخبار و اعلام یا امر به اطاعت ندارد.

افعال بندگان به دو صورت مورد تعلق قضا و قدر الهی هستند؛ نخست به صورت کلی و دوم به صورت جزئی. در صورت نخست، مقصود قوانین کلی آفرینش است که بر جهان و افعال انسان، حاکم است و هر انسانی محکوم این قوانین بوده و برای او گریزی از آن ها نیست، هر چند کلید گزینش هر یک از این قوانین در دست اوست و به دیگر سخن سنت های الهی، بر همه یکسان حاکم است. تفاوت در این است که هر انسانی، کدام یک از سنت ها را برگزیند. در برخی روایات وارد شده است: چشم حضرت علی (ع) به دیواری افتاد که در حال فروریختن بود. سریع از جای خود برخاست و از آن دور شد. مرد ناآگاهی به ایشان اعتراض کرد و گفت: از قضای قطعی خدا می گریزی؟ فرمود: من از قضای خدا به تقدیر او می گریزم.﴿ 4 ﴾

قرآن مجید به یک رشته سنت های الهی به صورت قضایای شرطیه اشاره کرده که مشعر به آن است که این سنت ها تقدیر و قضای قطعی خداست، ولی قرار گرفتن در پوشش آن در اختیار بشر است. اینک به برخی از این آیات اشاره می کنیم:

1. نوح می گوید: من به آنان گفتم: از خدا طلب آمرزش کنید. او را بخشنده می یابید. اگر استغفار کنید، ابرهای رحمت خود را بر سر شما می فرستد و شما را با ثروت ها و فرزندان کمک می کند و برای شما باغ ها و نهرهایی قرار می دهد .﴿ 5 ﴾

معنی جمله شرطیه این است که بشر می تواند از یکی از این دو راه وارد شود: یکی استغفار و دیگری ادامه گناه است که هرکدام برای خود عکس العملی دارد و هر دو متعلق تقدیر الهی است. چیزی که هست انتخاب آن در دست بشر است.

2. خدا وضع زندگی مردم را دگرگون نمی سازد، مگر آن که قبلاً در خود آن ها دگرگونی پدید آید .﴿ 6 ﴾

این نوع آیات در قرآن، که حاکی از سنت های کلی الهی است، فراوان به چشم می خورد و اعتقاد به چنین تقدیر و قضایی از انسان، اختیار و آزادی را سلب نمی کند.

در مورد دوم که افعال بندگان به صورت جزئی مورد تعلق قضا و قدر الهی است، می توان گفت همان طور که تمام پدیده های جهان برای خود حد و مرزی دارد، کارهای انسان نیز از این حد و مرز که اندازه گیری تکوینی است، بیرون نیست. تمام افعال انسان با یک رشته مشخصات قهری همراه است، برای مثال فعل هر انسانی، متصف به حسن و قبح، از مقوله طاعت یا معصیت، از جهان ماده یا فوق آن می باشد. همه این حدود نوعی مهندسی و اندازه گیری است که خواه به خداوند مستند باشد یا به خود انسان، مایه جبر و انحراف از عدل نمی باشد.

کار مهم، تبیین مسئله قضا به معنی ایجاب و الزام الهی است که به صدور فعلی تعلق می گیرد. باید توجه نمود تا صدور یک شیء از فاعلی به حد لزوم نرسد، فعل تحقق پیدا نمی کند. ایجاد پدیده هر چند مربوط به خود انسان است، ولی این فعل، مانند دیگر افعال او نمی تواند بی ارتباط با خداوند بوده و فقط به خود انسان مستند باشد؛ زیرا لازمة آن این است که در جهان هستی، دو نوع فاعل مستقل وجود داشته باشد. فاعلی که انسان را آفریده و فاعلی که فعل خود را انجام می دهد و این، همان ثنویت (دوگانه پرستی) است که باطل می باشد. حق آن است که تمام آنچه که از انسان سر می زند، حتی ایجاب فعل را به خدا مستند بدانیم و معنای قضای الهی این است که خدا به خاطر حتمیت و الزامی که خود انسان به فعل خود با کمال اختیار می بخشد، صدور فعل از انسان را حتمی گردانیده است.

اما اصل وجود ارادة ازلی خداوند، موجب جبر و رافع اختیار نمی گردد، بلکه باید در چگونگی تعلق ارادة او، دقت و سپس قضاوت و داوری نمود. درست است که تمام پدیده های جهان، از آن جمله فعل انسان از حوزة اراده خدا خارج نیست و در قلمرو حکومت او چیزی بدون اراده و خواست او انجام نمی گیرد و ارادة الهی از ازل بر تحقق پدیده تعلق گرفته است؛ ولی آنچه را که خدا از ازل اراده کرده، این است که انسان از روی اختیار و آزادی، عملی انجام دهد، نه از روی جبر و اضطرار و نیز هر فعلی از مبادی و علل خاص خود صادر گردد. اگر فاعل مضطر است، از ازل خواسته که بر اضطرار کار خود را انجام دهد و اگر فاعل آگاه و آزاد است، از روز نخست خواسته است که با کمال آزادی و آگاهانه علت فعل خود شود. یک چنین ارادة ازلی موجب جبر نیست، بلکه درست در نقطه مقابل جبر قرار می گیرد.﴿ 7 ﴾
جمع بین شمول قضا و قدر با اختیار انسان

ما شیعیان به پیروی از راهنمایی های امامان بزرگوار خود: معتقدیم که در باب قضا و قدر الهی نه جبر وجود دارد و نه تفویض، بلکه حد وسط میان این دو درست است. این راه، آن چنان دقیق و باریک است که ستیزه جویان اهل جدل توان درک آن را ندارند؛ از این رو راه افراط و تفریط رفته اند.

امام جعفر صادق (ع) در بیان معروف خود فرموده اند: نه جبر در کار است و نه تفویض، بلکه حقیقتی است میان این دو ﴿ 8 ﴾. خلاصه معنای بلند و دقیق نهفته در این جمله اینکه: اعمال و رفتار ما از یک نظر، در واقع ساخته خود ما است. ما اسباب و علت طبیعی وجود آن ها هستیم و آن ها در قدرت و اختیار ما هستند. از نظر دیگر، همه اعمال و رفتار ما به قدرت خدا پدید می آیند و زیر فرمان و اراده او هستند.﴿ 9 ﴾
دلایل عقلی

در دو گفتار پیش دلایل عقلی پیرامون قضا و قدر بیان شد. موجود ممکن در صفاتی که واجد آن می گردد و آثاری که از آن صدور می یابد، رها و مستقل از واجب تعالی نیست؛ بلکه زمام امرش به دست باری تعالی است و جز آنچه او مقدر ساخته، تحقق نمی یابد. در توضیح اصل الامر بین الامرین میان فلاسفه و متکلمین امامیه و سایر فرقه های اسلامی در عصرهای اخیر اختلافی وجود دارد. بهترین تشبیهی که در این باره دیده شده، همان است که یکی از اندیشمندان معاصر بیان کرده است. اجمال تشبیه مذکور این است:

فرض کنیم انسانی فلج است، به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما می توانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم و در هنگام این حرکت نیز کلید برق در دست ما باشد؛ به طوری که هر لحظه بتوانیم آن شخص را از حرکت باز داریم. حال اگر چنین شخصی، حرکت کند و کارهایی انجام دهد، این کارها با اختیار او انجام خواهد گرفت، خواه کار بد یا کار خوب. آنچه که از این کار به ما مستند می باشد، نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کرده ایم و در هر لحظه می توانیم آن قدرت را از او سلب نماییم. ما این کار را نمی کنیم و او را به حال خود می گذاریم. طرز بهره برداری از این نیرو که ما به او داده ایم، مربوط به اختیار اوست و به ما تعلقی ندارد. کارهای صادر شده از ما نیز چنین است، که نیرو از خداوند است و در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام می گیرد و در هر لحظه هم می تواند آن را قطع کند. ولی اختیار بهره برداری از آن نیرو به طور کامل به دست ما است. بنابراین هنگامی که ما بهترین کار را انجام می دهیم، نیرو از خداوند بوده که هر لحظه ای قدرت بریدن آن را دارد. همچنین هنگامی که مرتکب زشت ترین کارها می شویم، باز نیرو از او بوده و اختیار بهره برداری از ماست.﴿ 10 ﴾
دلایل نقلی

1. آیات قرآن؛ برای تثبیت مطالب گفته شده و این که اسناد مستقیم کارهای اختیاری انسان ها به قضا و قدر، مخالف مشیت خداوند است، صدها آیه قرآنی را می توان در نظر گرفت. آیات با صور مختلفی کوشش و سعی و فعالیت های انسانی را تمجید می کنند و کسانی را که تبهکاری های خود را به مشیت و قضای خداوندی مستند می کنند، به شدت توبیخ می نمایند.﴿ 11 ﴾ به عنوان نمونه:

الف. )ما أصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأرْضِ وَ لا فِی أنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أنْ نَبْرَّأها إِنّ ذٰلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ(﴿ 12 ﴾، این آیه دال بر آن است که این امور در کتاب مبین قرار دارند. بنابراین این سؤال مطرح است که آیا این امور هم از جهت غیب و هم از جهت شهودش در کتاب می باشد و یا تنها از جهت غیب بودن؟ به عبارت دیگر آیا کتاب مبین عبارت است از همین عالم کون که اجرام مذکور را در خود جای داده، یا آنکه کتاب مبین چیز دیگری است که تمامی موجودات به نحو مخصوصی در آن نوشته شده و به قسم خاص در آن گنجانده شده است، به طوری که از فهم درک کنندگان و از حیطه علم هر صاحب علمی بیرون است؟ اگر معنای کتاب مبین این باشد، محتویات آن همان غیب مطلق خواهد بود. به عبارتی دیگر، آیا موجوداتی که در ظرف این عالم قرار دارند و آیه مورد بحث به طور عموم از آن ها اسم برده، مانند خطوطی هستند که در کتاب قرار می گیرد؟ یا آنکه مانند مطالب خارجی است که یک واقعه نگار معنای آن را در قالب الفاظی در کتاب خود درج نموده و آن معانی به تبع آن الفاظ، با خارج منطبق می گردد؟ از آیه شریفه فوق چنین بر می آید که نسبت کتاب مبین به حوادث خارجی، نسبت خطوط برنامه عمل است به خود عمل، پس کتاب مبین هر چه باشد، یک نحوه مغایرتی با این موجودات خارجی دارد. کتابی است که نسبت به موجودات خارجی تقدم داشته و بعد از فضای آن هم باقی می ماند، مانند خطوط برنامه که مشتمل بر مشخصات عمل بوده، قبل از عمل وجود داشته و بعد از آن هم باقی می ماند. ﴿ 13 ﴾

ب. )قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکّلِ الْمُؤْمِنُونَ(﴿ 14 ﴾.

از این آیه و آیات دیگر به دست می آید که همه چیز مشمول تقدیر الهی است. پس تمام افعال اختیاری انسان بی نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست، پس قضا شامل همه چیز می تواند باشد و معنایش جبر نیست. جبر این است که جایی که من می توانم اختیار کنم، کسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم، کسی به زور تحمیل کند؛ یعنی بدون میل و ارادة من، ولی امور به اختیار من سر می زند، هر چند من در اختیار خود مستقل نیستم، اما کارم اختیاری است. خدا می خواهد انسانِ انتخاب گر را از مجرای انتخاب خود پرورش دهد.﴿ 15 ﴾

2. روایات؛ روایاتی نیز از ائمه اطهار: در مورد چیستی قضا و قدر و اثبات آن وارد شده است که به صورت اختصار به بیان آن ها می پردازیم:

الف. ای فرزند آدم! با خواست من است که تو گزینش گر شده و هر چه را بخواهی، برای خود اختیار می کنی و با نیروی من است که واجباتم را به جا می آوری و با نعمت های من است که بر نافرمانی ام توانمند شده ای. من تو را شنوا و بینا و توانا ساختم؛ پس این را بدان که هر چه از نیکویی به تو می رسد، از خدا است و هر چه از بدی به تو رسد، از خودت می باشد.﴿ 16 ﴾

ب. امام صادق (ع) فرمود: نه جبر و نه تفویض، بلکه چیزی است میان این دو. راوی می گوید، گفتم: چیزی میان این دو یعنی چه؟ فرمود: مثال آن، مثال کسی است که در حال گناه است و تو او را نهی می کنی و او نمی پذیرد. پس از آن، رهایش می کنی و او آن گناه را انجام می دهد. پس چنان نیست که چون از تو نپذیرفت و تو به حال خود رهایش کردی، این تو بودی که به گناه فرمانش دادی.﴿ 17 ﴾

ج. امیر مؤمنان (ع) در پاسخ به پرسشی درباره قضا و قدر فرمودند: نگویید خداوند بندگانش را به حال خودشان واگذاشته است؛ زیرا این سخن اهانتی است به خداوند و نگویید آنان را بر انجام گناهان مجبور ساخته است؛ زیرا این سخن ظلمی است به خداوند؛ بلکه بگویید خیر و نیکی در اثر توفیق الهی و شر و بدی در اثر سلب توفیق است و خدا همه اعمال را از پیش می داند.﴿ 18 ﴾

با توجه به مسائل ذکر شده، به خوبی روشن می شود که نظر صحیح، نظر امامیه است که آن را با تمسک به اهل بیت: یافته است. معتزله طرفدار آزادی و اختیار بی حد و حصر انسان در کارها می باشد و برخلاف این گروه، اشاعره تمام افعال را از روی جبر می داند و همة کارهای انسان را از جانب خداوند می دانند و هیچ اختیاری را برای انسان قائل نیستند.

در این مجال، ابتدا به فلسفه بدا پرداخته می شود که چرا بدا ایجاد می شود و در چه مواردی از قضا و قدر، جای دارد. سپس فوائد و آثار اعتقاد به بدا مورد بحث قرار گرفته و در پایان تفاوت بدا با نسخ و موارد جاری شدن بدا و نسخ بررسی می شود.
فلسفه بد

موضوع تغییر و دگرگونی سرنوشت که در کتاب های اعتقادی به آن بد می گویند، از موضوعات بسیار بحث برانگیز است.

فلسفه بدا را می توان در دستورات دین به انجام امور نیک و پرهیز از امور نادرست و همچنین در آثار اعتقاد به بدا جستجو کرد. این عقیدة باطلی است که کسی معتقد شود که برخی از انسان ها که در زمره نیک بختان قرار دارند، هرگز حالشان عوض نمی شود و هیچ گاه در ردیف سیه روزان قرار نمی گیرند و برعکس انسان سیه روز هرگز حالش عوض نشده و در زمره نیک بختان قرار نمی گیرد. همچنین مفاهیمی مانند توبه و در کمین بودن شیطان بی معنا خواهد شد. مراقبه در اعمال نیکوکاران به تکبر و خودخواهی مبدل می شود، به گونه ای که خود را در آخر امر در قعر جهنم خواهد یافت. پس باید توجه داشت که بدا و اعتقاد به آن در زندگی انسان جایگاه مهمی دارد و می تواند سرنوشت یک فرد یا ملت را تغییر دهد و عواقب شوم یا خوبی را برای آن ها به دنبال داشته باشد. می توان گفت پذیرش بدا، اعتقادی است که پدیده خوف و رجا، پای بندی به اصول اخلاقی و ... را به ارمغان می آورد.
آثار اعتقاد به بد

اعتقاد به بدا ـ محو و اثبات ـ و این که شخص قادر است به وسیلة اعمال و افعالش سرنوشتش را تغییر دهد، امید را در قلب هر کسی که بخواهد پاک شود، زنده می کند و خوبی را در نفس آن شخص رشد می دهد. پس تشریع در بدا مثل تشریع در قبول توبه، شفاعت و تکفیر گناهان کوچک با اجتناب از گناهان بزرگ است. تمام این ها به خاطر زنده کردن امید و روشن نمودن نور آن در قلب انسان گناهکار است، تا این که از رحمت خداوند نا امید نشود و از خداوند روی برنگرداند؛ با این تصور که آن ها به طور حتم از اهل دوزخ هستند و سعی در انجام اعمال نیک فایده ای در تغییر سرنوشت آن ها ندارد. در حالی که قلم الهی در لوح محو و اثبات خشک نمی شود و اوست که هر آنچه را که بخواهد، محو می کند و آنچه را که بخواهد، ثبت می کند. پس اگر عبد توبه و به فرائض عمل نماید و به ریسمان الهی چنگ زند، از زمرة اشقیا خارج می شود و به صنف سعادت مندان وارد می شود و بالعکس. این چنین است که آنچه در حق او از مرگ و بیماری و فقر و ... مقدر می شود، به وسیلة دعا، صدقه، صله رحم، بزرگداشت والدین و... امکان تغییر دارد و همه این ها به خاطر گسترش امید در قلب انسان و از باب رحمت الهی است و به همین خاطر اعتقاد به آن از ضروریات دین اسلام می باشد.

بنابراین بدا از معارف بلندی است که همة مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند، هر چند که از معنای آن غافل هستند و اگر آن را می شناختند به آن اذعان می نمودند. اما یهودیان معتقدند مشیت به غیر از آنچه که قلم الهی آن را نگاشته، تعلق نمی گیرد و به همین خاطر گفته اند: دست خداوند در قبض و بسط بسته است و همچنین گرفتن و بخشیدن و به عبارت دیگر انسان سرنوشت واحدی دارد که تغییرناپذیر است و آنچه را از خیر و شر که برای او مقدر شده است، به دست می آورد. نتیجه این عقیدة باطل، این است که دعا و تضرع و نیز این قول که اعمال ناشایست و شایسته انسان در تغییر سرنوشت انسان تأثیر دارند، باطل می شود. اگر اقرار به بدا به این معنا بود، هیچ گاه معرفت خداوند ممکن نبود. همچنین خداوند سبحان در نظر بنده اش (بنابر عقیدة باطل در مورد بدا) قادر به تغییر آنچه که مقدر کرده، نبود. ﴿ 19 ﴾

در اینجا به یکی از عواملی که موجب بدا می شود و نقش مهمی در آن دارد، می پردازیم.
دع

دعا از جمله عواملی است که نباید از تأثیر و کارایی آن غفلت نمود. روشن است که خداوند از اسرار درون هر کس آگاه است، ولی در رابطة انسان با خدا، نظام دعا به مثابة نظام تلاش و عمل در مناسبات انسان با طبیعت است و گذشته از آثار روانی آن، خود به طور مستقل عمل می کند. هر لحظه در طبیعت پدیده های جدیدی که در پیدایش آن ها عوامل قبلی مؤثرند، به وجود می آیند. در بخش بزرگی از جهان هستی، کوشش و دعا در رساندن انسان به هدف هایش اثر بسیاری دارد، چنان که در نظام علّیت، خداوند نقشی بر عهدة هر یک از عناصر طبیعت گذارده، نقشی هم به عهدة دعا گذاشته است. وقتی انسان در محاصره دشواری ها قرار می گیرد، نباید مأیوس و نا امید شود. درهای رحمت حق هیچ گاه به روی کسی بسته نمی شود، شاید فردا وضع دیگری پیش آید که با پیش بینی او تطبیق نکند؛ زیرا به گفتة قرآن: خدا هر روز در کاری است ﴿ 20 ﴾ و به همین سبب نباید در هیچ شرایطی دامن کوشش را از دست بدهد. از دعای بدون کوشش، نباید انتظار اثر و نتیجه را داشت. چنانچه از کلام امام علی (ع) می توان این امر را استفاده کرد: دعوت کنندة بی عمل، چون تیرانداز بودن کمان است .﴿ 21 ﴾

امام سجاد (ع) در فرازهایی از دعای معروف ابوحمزه به درگاه الهی عرضه می دارد: آفریدگارا! من راه های درخواست و طلب را به سوی تو باز و هموار و کانون های امید به تو را سرشار می بینم. کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز و درهای دعا را به روی آنان که تو را بخوانند و از تو مدد بجویند، باز و گشوده می بینم و یقین می دانم که تو آمادة اجابت دعای دعا کنندگان و در انتظار پناه دادن به پناهندگان هستی .﴿ 22 ﴾

برخی از روشنفکران غرب زده نیز این ایراد دیرینه را به صورت دیگری مطرح می کنند و می گویند: دعا برای نزول باران و بهبودی بیمار چه سودی دارد؛ زیرا اگر اوضاع برای باران مساعد باشد، باران خواهد بارید، خواه دعا بکند، خواه نکند و اگر شرایط جوی مساعد نباشد، دعا امر لغو و بیهوده ای خواهد بود. همچنین دعا برای بهبودی بیمار، اگر بیماری مریض و قابل علاج باشد با خوردن دارو بهبودی پیدا می کند، خواه دعا بکنند، خواه دعا نکنند و در غیر این صورت، نه دعا مفید است و نه دارو. روی این منطق واهی و سست، بسیاری از کارهای خیر و نیک که می تواند در مقدرات، دگرگونی ایجاد کند، بی نتیجه خواهد بود؛ زیرا هرگاه تقدیر خداوند قابل تغییر نباشد و تحقق آنچه که روز نخست تعیین شده است، ضروری و قطعی باشد؛ دیگر چه نیازی به دعا داریم و صدقه و سایر اعمال نیک چه سودی به حال ما در تغییر سرنوشت ما خواهد داشت؟ .

قرآن مجید در ذیل همان آیه دربارة این منطق سست چنین می فرماید: )... بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ...(؛﴿ 23 ﴾ بلکه هر دو دست (قدرت) او همواره باز است، هر گونه اراده نماید، انفاق می کند و می تواند نیازمندی را غنی و ثروتمندی را نیازمند سازد؛ یعنی محدود دانستن قدرت خداوند، معلول عدم شناسایی قدرت نامتناهی او است.

توضیح این که: در علم خداوند دو نوع تقدیر است: تقدیر قطعی و ضروری که به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست و آن دسته از مقدراتی که به فرمان و اذن خدا قابل تغییر است، ولی هر دو سرنوشت سرچشمة واحدی دارند و هر دو مربوط به خداوند است. خدایی که سرنوشت نخستین را معین نموده است، در ازل نیز از سرنوشت دوم غافل نبوده است؛ به عنوان مثال تقدیر نخستین خداوند، دربارة فردی این بود که بیمار شود و بمیرد، ولی اگر فرض کنیم که این تقدیر به صورت یک سرنوشت صد در صد قطعی نبوده؛ بلکه مشروط به این باشد که عمل نیکی را انجام ندهد و یا مومن پاکدلی در حق او دعا نکند، هرگاه یکی از این دو شرط محقق نگردد، سرنوشت او، قطعیت پیدا می کند. اما ممکن است سرنوشت نخستین به سرنوشت دیگری تبدیل گردد و بر اثر اعمال نیکی که انجام می دهد و یا دعای خیری که در حق او صورت می پذیرد، شایستگی این را پیدا کند که عمر بیش تر و زندگی گسترده تری پیدا نماید. آری، خداوند از روز نخست می دانست که سرانجام کدام یک از این دو سرنوشت، در حق او حکومت خواهد کرد.﴿ 24 ﴾
معتقدان به بد

شیعه در باب بدا معتقد است که دست خداوند بسته نیست و دائم روی موجودات نظارت داشته و هر لحظه توانایی تغییر دادن پدیده های ایجاد شده در جهان را دارد. این تغییر و تحولات روی قوانین و اصول است.
دلایل عقلی

سخن در باب بدا در دو جایگاه مطرح می شود:

1. بدا در مقام ثبوت یا تغییر سرنوشت با اعمال شایسته یا ناشایست.

2. بدا در مقام اثبات یا خبر دادن از تحقق شیء، در حالی که علم به مقتضا دارد با پنهان کردن مانع.

بدا در مقام ثبوت به این صورت است که خداوند سبحان در امر خلقت و تدبیر امور، میراندن و زنده کردن، وسعت و تنگ نمودن در روزی، زیاد نمودن یا کم کردن در هر چیز، فراغ دارد و دست او باز است. پس خداوند متعال در هر زمان با اسمای حسنا و صفات بلند مرتبه اش مانند خالقیت و رازقیت و... در جهان متجلی است و او برحسب مشیت حکیمانه و اراده نافذش از بین می برد و یا تثبیت می کند و امور غیر حکیمانه هیچ گاه از خداوند سر نمی زند.

بدا به این معنا در بین مسلمانان مشترک است و اختصاص به شیعه ندارد. همة مسلمانان می دانند که خداوند سبحان در هر روز در شأنی است و خداوند بلند مرتبه برحسب مشیّت حکیمانه و مصالح و افعال آغاز می کند، باز می گرداند، زنده می کند و می میراند، همان گونه که روزی و عمر را زیاد می کند و کم می نماید.

بدا در مقام اثبات، وقوع تغییر در بعضی از مظاهر علم خداوند سبحان است. شهید مطهری; در رابطه با این موضوع، گفته است: اگر مقصود از تغییر و تبدیل سرنوشت از جنبة الهی این باشد که علم و ارادة الهی چیزی را ایجاب کند، آن گاه عاملی مستقل که آن عامل از قضا و قدر سرچشمه نگرفته است، در مقابل آن پیدا شود و آن را بر خلاف آنچه مشیت و اراده و علم حق اقتضا کرده، ایجاد کند، یا آنکه آن عامل مستقل خارجی، علم و مشیت حق را عوض کند، البته چنین چیزی محال است. همچنین از جنبة علّیت عمومی، اگر مقصود این باشد که علّیت عمومی چیزی را ایجاب کند و عاملی در مقابل علّیت عمومی پیدا شود و آن را بی اثر کند، البته محال است؛ زیرا تمام عوامل هستی از علم و ارادة حق سرچشمه می گیرد و هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند. تجلی علم و ارادة حق و مظهر خدا و آلت اجرای قضا و قدر است و نیز هر عاملی را که در نظر بگیریم، محکوم قانون علیّت و مظهری از مظاهر آن است؛ عاملی که خود تجلی اراده حق و مظهر خواست او و آلت اجرای قضا و قدر او نباشد، یا از حوزة قانون علّیت خارج بوده باشد و در مقابل آن عرض اندام کند، تصور ندارد .﴿ 25 ﴾
ادله نقلی
1. آیات:

الف. )یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمّ الْکِتابِ(﴿ 26 ﴾ ؛ خداوند آنچه را بخواهد محو و باطل می کند و یا مندرج می سازد و امّ الکتاب (لوح محفوظ) در نزد اوست .

این آیه به منزلة تاکید و استدلال است بر اینکه هر حادثه و هر حکم و فرمانی، زمان معینی دارد و اگر بعضی از کتاب های آسمانی جای بعضی دیگر را می گیرند، به خاطر این است که خداوند هر چیز را بخواهد محو می کند، همان گونه که به مقتضای اراده و حکمت خویش اموری را اثبات می نماید و کتاب اصلی و ام الکتاب نزد اوست.

جمله )یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ...( بیانگر قانونی کلی است که در منابع مختلف اسلامی نیز به آن اشاره شده است و آن اینکه، تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: یکی مرحلة قطعیت که هیچ گونه دگرگونی در آن راه ندارد و در آیه فوق از آن تعبیر به ام الکتاب شده است و دیگری مرحلة غیر قطعی به تعبیر دیگر مشروط است که در این مرحله دگرگونی در آن راه دارد و از آن تعبیر به مرحلة محو و اثبات می شود.﴿ 27 ﴾

ب. )وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلّتْ أیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ ألْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلیٰ‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أطْفَأهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبّ الْمُفْسِدینَ(؛﴿ 28 ﴾ و یهود گفتند: دست خدا در بند است؛ دست های خودشان در بند باد و به سزای گفتارشان از رحمت خدا دور باشند. بلکه هر دو دست (قدرت) او همواره باز است، هرگونه اراده نماید انفاق می کند و حتماً آنچه به سوی تو از جانب پروردگارت نازل شده، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. و ما میان آنان (یهود و نصارا و فرقه های آن ها) تا روز قیامت دشمنی و کینه افکنده ایم؛ هر بار آتشی را برای جنگ (با مسلمانان) افروختند، خداوند آن را خاموش نمود. و آن ها در روی زمین راه فساد می پویند، و خداوند مفسدان را دوست ندارد .

و یهودیان گفتند: دست خدا در بند است ؛ یعنی روزی را بر مردم تنگ می کند. غل ید کنایه از بخل است چنانچه بسط ید کنایه از جود است. پس حق تعالی در ردّ ایشان می فرماید که: غلّت أیدیهم ، در بند باد دست های ایشان و از رحمت خداوند دور شدند به آنچه گفتند، بلکه هر دو دست خدا گشاده است. تثنیة ید کنایه است از غایت جود حق تعالی؛ زیرا که نهایت جود و احسان انسان این است که به هر دو دست عطا کند، روزی می دهد چنانچه خود می خواهد. علی بن ابراهیم در تفسیرش از امام صادق (ع) و ایشان از امام علی (ع) روایت کرده که این آیه ردّ بر یهود است که ایشان نفی بدا می کردند و می گفتند که خدای تعالی فارغ است از تقدیر اشیا و غیر آنچه که در ازل تقدیر کرده را ایجاد نمی کند، پس حق تعالی در ردّ ایشان می فرماید که )بَل یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ(؛ یعنی قوت و قدرت الهی مبسوط است، اگر خواهد بعضی چیزها را تقدیم می دهد و بعضی را تأخیر و بعضی را زیاده می کند و بعضی را ناقص. بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء أی یقدم و یؤخر و یزید و یَنْقُصُ و له البَداء و المشیة و حقیقت بدا، ظهور مشیت و اراده جدید در عالم نفوس است یا در عالم اعیان بعد از آنکه ظاهر نبوده است. ﴿ 29 ﴾ در کلام امام رضا (ع) آمده که خلق عالم نمونه ای از بدا است. ﴿ 30 ﴾ خلاصة کلام آنکه چون حق سبحانه و تعالی عالم به مصالح و شرایط وجود و عدم عالم و عالمیان است و این مصالح و شروط به حسب اختلاف حالات و زمان ها مختلف می شود، پس معنای بد ، تجدید تقدیر الهی و اراده و مشیت اوست، در هر وقتی که به حسب شروط و مصالح نزد خالق اشیا لحاظ شود، چنانچه ارادة جدید ربانی به مقتضای شرایط و اسباب تعلق می گیرد به زیادتی عمر و مال شخصی، به نقصان آن ها در شخصی دیگر نیز تعلق می گیرد.﴿ 31 ﴾
2. روایات:

الف. در اصول کافی﴿ 32 ﴾ و توحید﴿ 33 ﴾ از معلی نقل شده است که از امام (ع) پرسیدند: علم خداوند چگونه است؟ امام (ع) فرمود: خدا بداند و بخواهد و اراده کند و مقدر سازد و حکم کند و امضا فرماید. پس امضا کند آنچه را حکم کرد و حکم کند آنچه را مقدر ساخت و مقدر کند، آنچه را اراده کرد. بنابراین از علمش، مشیت خیزد و از مشیتش، اراده و از اراده اش، تقدیر و از تقدیرش، حکم و از حکمش، امضا و علمش مقدم بر مشیت است. مشیت در مرتبه دوم است و اراده در مرتبه سوم و تقدیر بر حکم مقرون به امضا واقع شود و برای خدای تبارک و تعالی بدا است، نسبت به آنچه بداند. هر گاه که خواهد و نسبت به آنچه برای تقدیر اشیا اراده کند، ولی اگر حکم، مقرون به امضا گشت، دیگر بدا نیست و علم به هر معلومی پیش از بودن اوست و مشیت نسبت به خواسته شده، پیش از وجود آن است و اراده پیش از برپا شدن مراد است و تقدیر این معلومات پیش از آن است که در وجود، مشخص و از لحاظ وقت، جدا شوند و به هم بپیوندند و حکم مقرون به امضا، همان انجام شدنی های قطعی می باشند. برای خدای تبارک و تعالی نسبت به آنچه وجود خارجی ندارد، بدا می باشد و چون وجود خارجی بیابد بدا نباشد و خداوند آنچه را خواهد انجام دهد، با علم خود همه چیز را پیش از پدید آمدنشان می داند.

ب. عیاشی در تفسیرش از امام باقر (ع) روایت می کند که امام سجاد (ع) می فرمود: اگر یک آیه در کتاب خدا نبود، آنچه را تا روز قیامت تحقق می یابد، برای شما می گفتم. پرسیدم: کدام آیه؟ فرمود: این سخن خدا که، خداوند آنچه را خواهد، بزداید و ثبت کند و نزد اوست مادر کتاب .﴿ 34 ﴾

ج. علی (ع) فرمود: ایمان خود را با صدقه نگاه دارید، دارایی هایتان را با زکات محفوظ سازید و رواج بلا و گرفتاری را با دعا از خود دور نمایید .﴿ 35 ﴾

در مجموع می توان گفت در مورد مسأله بدا دو نظریه وجود دارد: گروهی همچون یهود دست خدا را بسته می دانند و یک قضا و قدر را برای هر شخص معتقد هستند، ولی مسلمانان اعتقاد راسخ به بدا داشته و آیات و روایاتی را برای اثبات سخن خود بیان می کنند.
پی نوشت:

1 . مطهری، مرتضی، کلام، عرفان و حکمت عملی، ص 23.

2 . رعد (13) : 11.

3 . دهر (76) : 3.

4 . بحارالانوار، ج 5 ، باب قضا و قدر، شماره 44.

5 . نوح (71) : 12 ـ 10.

6 . رعد (13) : 11.

7 . مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 445.

8 . اصول کافی، ج 1، ص 160.

9 . جعفری، محمدتقی، جبر و اختیار، ص 281 ـ 277.

10 . سبحانی، جعفر، سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، ص 91.

11 . مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، ص 198.

12 . حدید (57) : 22.

13 . طباطبایی، همان، ج 7، ص 176.

14 . توبه (9) : 51.

15 . مصباح یزدی، محمدتقی، همان، ص 220.

16 . اصول کافی، ج 1، ص 297.

17 . همان. ص 298 و عسکری، مرتضی، جبر و تفویض و اختیار و قضا و قدر، مترجم محمدجواد کرمی، ص 21.

18 . بحارالانوار، ج 5 ، ص 59 .

19 . سبحانی، جعفر، البداء فی ضوء الکتاب و سنة، ص 36 و ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر شیعه شناسی، ص 188 و بهشتی نژاد، محمد، پرسش ها و پاسخ های اعتقادی براساس باب حادی عشر، ص 119 و اثنی عشری، محمدحسن، عین النجاة فی الاصول و العقائد، ص 64.

20 . الرحمن (55) : 29.

21 . نهج البلاغه، حکمت 337.

22 . مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.

23 . مائده (5) : 64.

24 . سبحانی، جعفر، همان، ص 199.

25 . مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 64.

26 . رعد (13) : 39.

27 . بابانی، احمدعلی، تفسیر برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 488.

28 . مائده (5) : 64.

29 . بحارالأنوار، ج 4، ص 98 و تفسیر قمی، ج 1، ص 171.

30 . عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 160.

31 . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر ، ج 1، ص 677.

32 . اصول کافی، ج 1، ص 204.

33 . قمی، محمدبن علی بن الحسین بابویه، همان، ص 334.

34 . بحارالأنوار، ج 4، ص 92.

35 . نهج البلاغه، حکمت 146.

 

پدید آورنده : معصومه کچویی


چاپ   ایمیل