چکيده
بررسي فضاي دوره غيبت صغرا، ما را به اين نتيجه رهنمون ميسازد که اماميه در آن دوره در عرصههاي گوناگون اجتماعي جنب و جوش فراواني داشته است. به نظر ميرسد با وجود نظريههاي گوناگون در چرايي چنين مواجههاي، «تقيه» به عنوان نظريه مختار، بر روش عملگرايانه آن دوره اماميه بيشترين دلالت را داشته است؛ به طوري که شبکه وکالت به عنوان نهادي از پيش طراحي شده، سازوکار خويش را بر پايه پنهان کاري شديد استوار ساخت و لذا نه تنها مکان حضور امام براي اماميه فاش نشد، بلکه نام امام نيز آشکار نگرديد. همچنين منابع حديثي اماميه و گمانههاي کلامي ايشان تا اندازه قابل توجهي از شرايط پديد آمده متأثر بوده است. اين جستار بعد از بررسي نظريههاي موجود در اين زمينه، سعي داشته است ديدگاه مختار را در لابه لاي متون تاريخي ـ حديثي معرفي كند.
مقدمه
غيبت صغرا را ميتوان با انگارههاي ناهمگون خويش، يكي از دشوارترين ادوار تاريخ شيعيان امامي از ابتدايي تاريخ اسلام تا آن دوره دانست؛ دورهاي كه به هر دليل پديده غيبت براي امام ايشان حاصل گشت. اين ديدگاه از آن جهت اهميت به سزايي دارد كه در آن دوره، «اماميه» در حوزههاي سياسي، فرهنگي، علمي، و اقتصادي، به سامان نبوده است. پيش از آغاز غيبت، اماميه، همواره از طرف حاكمان عباسي تحت فشار قرار گرفته و اندک فعاليت اماميه، بازتاب گستردهاي به همراه داشت؛ به طوري كه حبس و قتل برخي از اماميه را ميتوان از نمونههاي عملكرد حاكمان عباسي در اين خصوص شمرد. اين، در حالي بود که عملکرد ستيزه جويانه خلافت عباسي در دوره غيبت همچنان پي جويي شد. همچنين در آستانه غيبت صغرا، انديشمندان اهل سنت به جمع آوري مجامع روايي روي آوردند و كتابهاي ديگر از ايشان نيز در دوره غيبت صغرا در حال تدوين بود.
از دگر سوي، اماميه تا پيش از آغاز غيبت به دليل حضور امام، به منابع مکتوب کمتر توجه داشته و به تدوين كتابهاي خويش توجه جدي نداشته است. اين احساس بي نيازي در آن دوره به تدريج از ميان رفت و اين احتمال داده شد كه با غيبت امام اين امکان وجود دارد که ميراث ايشان نيز دستخوش تحريف قرار گيرد. در اين جستار، سعي شده است به بررسي فضاي تقيه و نشانههاي آن بر عملکرد امامي مذهبان پرداخته شود. شايسته بيان است که در اين زمينه، اثر مستقلي نميتوان معرفي کرد و تنها نگارنده طي دو مقاله به بخشهايي از اين پديده توجه داشته که در ضمن برخي از مطالب مشترک بدانها اشاره خواهد شد.
بررسي فضاي تقيه در دوره غيبت صغرا
در ابتدا بايد ذکر شود كه چرا اماميه توجه آشکاري به پديدهاي آن دوره داشته؛ در صورتي که چنين توجه اي پيش از اين و تا اين اندازه گسترده نبوده است. در ابن باره گمانههايي چند به ذهن ميرسد. اين احتمال دور از ذهن نيست که عملکرد اماميه در آن دوره محصول زمانه خويش بوده است. اين امر ميتوانسته به سبب شرايط پديد آمده در آن دوره باشد؛ به طوري که بالندگي تمدن اسلامي سبب شد تا جمع آوري روايات شيعه و سنّي صورت گيرد و با توجه به اينكه انديشمندان اهل سنت در اين خصوص بر اماميه پيشي گرفتند؛ اماميه متاثر از ايشان، به جمع آوري کتابهاي روايي خويش روي آورد. فعاليتهاي انديشمندان اهل سنت در اين دوره، درخور توجه ميباشد؛ به طوريکه صحاح سته[1] در سده سوم ه.ق به رشته تحرير در ميآيد. علاوه بر آن، کتابهاي مهم ديگري در زمينه تفسير و تاريخ به رشته تحرير درآمد. بنابراين، در چنين فضايي، اماميه نيز درصدد گردآوري کتابهاي روايي خويش برآمد، در نتيجه نميبايست گمانه تقيه را در فضا و عملکرد اماميه بيش از دوره حضور دانست.
گمانه ديگر آن است كه انديشمندان امامي در آن دوره توجه و ارتباط چنداني به وکلا نداشتهاند؛ به طوري که واکاوي و جستوجو در آثار دوره غيبت صغرا حاکي از آن است که منابع نگاشته شده در آن زمان کمترين توجه را به شبکه وکالت داشتهاند. برخي از خاورشناسان بر اين باورند گزارشي از امامان شيعه وجود ندارد که ايشان شخصي را به عنوان نماينده (وکيل) خويش در دوره غيبت معرفي کرده باشند. بنابراين، شبکه وکالت مورد تأييد ولايات مختلف، از جمله قم و بغداد نبوده است (نيومن، 1386: 377). اين امر ميتوانسته به طور عمده از اختلاف فکري دو مکتب قم و بغداد متأثر باشد و انديشمندان نقلگراي قم بيش و کم به وکلا و شبکه وکالت توجه داشته؛ در صورتي که عالمان امامي بغداد چنين نميانديشيدند. شايد به همين دليل باشد که حسين بن روح نوبختي، وکيل سوم امام دوازدهم، با آنکه در بغداد زندگي ميکرده، کتاب «التکليف» شلمغاني را براي بازبيني نزد عالمان قم ميفرستد (طوسي، 1387: 677) و در اين باره از عالمان بغدادي کمک نميطلبد. در هر صورت، وجود فضاي پديد آمده در دوره غيبت صغرا و با اختلاف دو مکتب قم و بغداد سبب جمع آوري روايات شيعه و طرح برخي از بحثهاي شبه تقيه شده؛ در نتيجه گمانه تقيه نميتواند عنصر اصلي در عملکرد امامي مذهبان در آن دوره باشد.[2]
نگارنده بر اين باور است كه نميتوان شرايط اجتماعي آن دوره را در تدوين مجامع روايي بي تأثير دانست و چه بسا بالندگي تمدني بر نگارش و تدوين برخي از کتابهاي نگارش يافته شيعه و سني، تاثير داشته؛ در عين حال، پديدههاي ديگري در دوره غيبت صغرا براي اماميه به وجود آمد که مخصوص ايشان بوده و نميتوان آن را نتيجه تمدني دانست. به نظر ميرسد چنين توجه گسترده اي از سوي اماميه به جمع آوري روايات و ديگر گمانهها به طور عمده از گزارشهاي مبني بر غيبت امام دوازدهم متأثر بوده که انديشمندان اماميه دريافت كرده بودند. در اين روايات تأکيد شده بود که در دوره غيبت دسترسي به امام به آساني ممکن نخواهد بود. بنابراين، اين احتمال داده ميشد که با نبود امام، تُراث ايشان بهزودي تحت تاثير غيبت، دستخوش تحريف قرار خواهد گرفت. به نظر ميرسد از ميان رفتن تراث اماميه در دورهاي که امام حضور آشکار نداشته، ميتوانست براي جمع آوري روايات انگيزه مناسبي باشد؛ چراکه عدم حضور خود امام ميتوانست بر سردرگميها بيفزايد؛ به طوري که توده اماميه نميدانست بدون امام و از انبوه روايات شفاهي و بعضاً متناقض چگونه احکام خويش را به دست آورد؛ امري که به تأکيد برخي از محدثان آن دوره سبب جمع آوري روايات توسط ايشان شد (کليني، 1407، ج1: 24).
در همين جهت ميبايست غيبت امام دوزادهم را پيرو پنهان کاري، يا همان تقيه دانست. بررسي فضاي سياسي عصر غيبت صغرا و سه دهه قبل ازآن نشان ميدهد که خلفاي بني عباس به شدت عليه امامان شيعي فعاليت ميکردند. با روي کار آمدن متوکل عباسي اوضاع براي شيعيان دشوار شد؛ به طوري که وي از طرفي با حبس امام هادي و امام عسکري، سبب کاهش روابط شيعيان با امام خويش شد.[3] از طرف ديگر، با برخي از وکلاي امام هادي برخورد کرد. چنانكه نقل شده است، او وکلايي همچون علي بن جعفر هماني را دستگير كرد و حتي وساطت وزيرش، عبيدالله بن يحيي بن خاقان را نپذيرفت (كشي، 1348: 607). متوکل در اقدامي ديگر چند تن ديگر از وکلا را دستگير كرد و در زندان به قتل رساند (طوسي، 1387: 610).
به نظر ميرسد شدت عمل عباسيان با روي کار آمدن حکومت زيدي علويان در سال 250 ه.ق تشديد شد. اين افراد آشكارا گرايشهاي شيعي (زيدي) داشتند و از حاکميت عباسي خارج شده وآن را به رسميت نميشناختند (طبري، 1358، ج3: 1857 و جاسم حسين، 1367: 176). در نتيجه، همه اين عوامل سبب شدند هنگامه تولد امام دوازدهم با حساسيتهاي زيادي مواجه شود. بنابراين، قابل تصور بود که تولد امام در پنهاني صورت پذيرد (مفيد، 1387، ج2: 474). همچنين وجود رواياتي در خصوص تولد پنهاني امام دوازدهم (نعماني،1390: 263) و كنترل شديد خانه امام عسكري (طوسي، 1387: 391)، در بردارنده اين نكته است كه حاكمان عباسي طرح قتل امام دوازدهم را قبل از تولد ايشان، در دستور کار داشتند؛ چنانکه خانه امام عسکري براي جستوجوي فرزندي از ايشان بارها مورد بازرسي قرار گرفت (همان: 391). برخي از محققان بر اين باورند كه چنين حساسيت شديدي از طرف دستگاه خلافت همراه با تحريكات جعفر بدان سبب بود تا گذشته از كنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسي به آن حضرت، دست كم بتوانند اعلام كنند كه امام يازدهم فرزندي نداشته است (جعفريان، 1387: 569).
با توجه به همه اين عوامل، امام عسکري سعي زيادي داشت تا تولد امام عصر، دور از محدوديتهاي عباسيان آشکار نشود، و همچنين با وجود امام عصر در بيت امام عسکري و آمد و شدهايي که در بيت صورت ميگرفت، احتمال آشکار شدن تولد ايشان داده ميشد. بنابراين، امام يازدهم، فرزندش را از سامرا به مدينه منتقل کرد (کليني، 1407، ج1: 330).
در هرصورت، پديده استثنايي غيبت را ميتوان محصول چنين منازعاتي در تاريخ آن دوره دانست. ستيزهجويي عباسيان در دوره غيبت، همچنان با شتاب عليه اماميه ادامه داشت؛ به طوري که نقل شده عبيدالله بن سليمان وزير، قصد داشت وکلا را دستگير کند؛ اما خليفه عباسي به او فهماند که بايد مخفيگاه امامشان را کشف کند. به همين جهت بايد افراد ناشناسي را براي پرداخت وجوهات نزد وکلا بفرستي و هر کدام از وکلا که اموال را دريافت کرد، وي را دستگير کني! بنابراين، توقيعي صادر شد که هيچ يک از وکلا تا اطلاع بعدي وجوهاتي دريافت نکند و آن را رد و خود را در اين زمينه بياطلاع معرفي کند (کليني 1418: 599).
همچنين در برخي از گزارشها چنين آمده است كه معتضد، خليفه عباسي جايگاه امام عصر را کشف كرد و به سه نفر دستور داد که به خانه پدر امام يورش برده و هر که را يافتند، به قتل برسانند (طوسي1412: 442؛ راوندي، 1409: 67 و جاسم حسين، 1367: 181). اين خبر و موارد مشابه گوياي شدت حکومت و پيگيري جدي عباسيان براي دستيابي به امام بوده است. لذا آنها مکان و زمان حضور حضرت را مدتها پس از آغاز غيبت کشف کرده بودند. تحليل برخي از محققان آن است که به علت شکنجههاي معتضد و مکتفي و سختگيريهاي آنان بر اماميه بين سالهاي 278 تا 295 ه.ق؛ امام، مقر خود را از سامرا به حجاز تغيير داد (طوسي 1387: 422).
در اين شرايط بزرگان امامي، غير از استفاده از پوشش تقيه چارهاي نداشتند. بر اين اساس، دوره غيبت صغرا بر امامي مذهبان بسيار دشوار آمد. در عين حال، دستاوردهاي مهمي در عرصههاي فرهنگي و علمي داشته كه به نظر ميرسد بسآمد كار بست تقيه و پنهان كاري امامي مذهبان بوده است. از جمله گروههاي امامي مذهب که از پوشش تقيه فراوان سود جست، «شبکه وکلا» بوده است که به آن اشاره ميشود:
بررسي نشانههاي تقيه در شبکه وکالت
با تشکيل نهاد وکالت در نيمه سده دوم ه.ق از سوي امامان شيعه به منظور ساماندهي شيعيان در امور مختلف؛ تشکيلات کارآمدي پديد آمد که توانست نيروي دروني شيعيان را متمرکز و عملاً به عنوان بازوي قدرتمند در مقابل حاکميت قرار گيرد. به درستي آشکار نيست که شبکه وکالت از چه زماني شکل يافت؛ گرچه برخي بر اين باورند در زمان امام صادق شكل گرفت (حسين جاسم، 1367: 134). گزارش شيخ طوسي نيز اين گمانه را قوت بخشيده است (طوسي، 1387: 603).
در علت شکل گيري چنين نهادي بايد دانست که علاوه بر سختگيريهاي عباسيان بر شيعيان، عدم دسترسي ايشان به امام خود به واسطه حبس، شهادت و يا غيبت در شکل گيري آن موثر بوده است. از جمله امام کاظم مدت قابل ملاحظهاي در زندان به سر برد (مفيد، 1389: 305).
نهاد وکالت در برخورد با جريان انحرافي قدرتمندي همچون واقفه، يونس بن عبدالرحمان وکيل شايسته امام کاظم بر پذيرش امامت امام هشتم در ميان شيعيان نقش تأثيرگذاري داشته است (طوسي، 1412: 43). به نظر ميرسد خلافت عباسي به اين باور رسيده بود که بدون آنکه امامان شيعي را به زندان ببرد -که اين امر هزينه رواني زيادي را براي عباسيان داشته- ايشان را ناآشکار زير نظر بگيرد. بنابراين، امام رضا را از مدينه به طوس نقل مکان دادند، و اين سياست درباره امامان نهم و دهم ادامه يافت (مفيد، 1387، ج2: 407 ـ 438). اين، در حالي بود که هجرت امام سبب مشکلات فراواني براي شيعيان ميشده و لذا تنها شبکه وکالت ميتوانسته پيوستگي ميان امام و پيروانش را فراهم کند.
شبکه وکالت پس از شهادت امام هشتم و در پي اين سئوال که آيا امامت فرزند خردسال ايشان ممکن است يا خير؛ مجدداً نقش قدرتمند خويش را در گسترش مفهوم امامت در هر سني نشان داد (مسعودي، 1955: 212) و نقش آن نهاد، بهخصوص پس از شهادت امام عسکري بسيار پررنگ شد؛ به طوري که وکلاي آن دوره در هدايت عمومي شيعيان و رهنمون ايشان به امام غايب بسيار مؤثر بودند (مجلسي، 1376، ج51: 300). اين نکته قابل ذکر است که گستردگي شبکه وکالت به ميزان پراکندگي شيعيان در جغرافياي اسلام بازميگشت؛ به طوري که از مدينه به عنوان محل استقرار امامان شروع (طوسي، 1412: 210)؛ تا مکه (جاسم حسين، 1367: 151)؛ يمن و بحرين (كليني، 1418، ج1: 519)؛ عراق (جباري، 1382، ج1: 79)؛ کوفه (نجاشي، بيتا: 74)؛ بغداد (مسعودي، 1955: 213و 215)؛ سامرا (طوسي، 1412: 214)؛ واسط (مسعودي، 1955: 215)؛ بصره (جاسم حسين، 1367: 137و 136)؛ مصر (كليني، 1418، ج1: 494) و قم (اشعري، 1313: 211) و ديگر شهرها امتداد يافته بود. همين امر ضرورت وجود چنين نهادي را ميرساند. سرانجام شبکه وکالت با توقيع آخر امام دوزادهم به وکيل چهارم به پايان رسيد (طوسي، 1387: 684). در هر صورت، آن نهاد به طور گسترده و فراوان از تقيه براي پيشبرد اهداف خويش سود جست؛ به طوري که عملکرد شبکه وکالت از پوشش تقيه متأثر بوده است.
با پيدايش غيبت صغرا منابع، چهار نفر را به عنوان وکيلان اصلي معرفي ميکردند که چنين تقسيمبندياي، بهطور عمده در منابع متقدم ديده ميشود و منابع کهن به چنين ترکيبي به صورت ضمني، نه مستقيم اشاره داشتهاند. براي نمونه تنها منبعي که امروزه از ميان رفته و گويا از چهار وکيل اصلي سخن به ميان آورده است، ميتوان به «اخبار الوکلاء الاربعه»، اثر احمد بن نوح بصري اشاره كرد که عمده خبريهاي آن نيز توسط شيخ طوسي در کتاب غيبت عنوان شده است (طوسي، 1411: 345). گرچه برخي از منابع متقدم بر شيخ طوسي به وکلاي اربعه اشاره خاص داشتهاند؛ اين دسته از انديشمندان، اين گونه از وکلا را در زمره وکيلان خاص دانستهاند. براي نمونه، صدوق به عنوان يک منبع بالادستي و داراي تقدم زماني بر طوسي، گزينش وکلاي اصلي را توسط خود امام ميداند و بر وکالت ايشان تأکيد دارد (صدوق 1395، ج2: 432).
کشي نيز با انتساب اين دسته از وکيلان به امام، از آنان به کساني تعبير ميکند که امر وکالت دائر مدار ايشان بوده است (کشي، 1348، ج2: 813). همچنين ابوسهل نوبختي (311ه.ق)[4] که گويا وي از جمله دستياران وکيل دوم بوده (طوسي، 1411: 353) و گفته شده به اندازهاي در دستگاه وکالت رفعت مقام داشته که ديگران او را نامزد مقام نيابت ميدانستند (همان: 391)؛ به رغم اين توصيفات وي به مقام وکلاي خاص اشاره غيرمستقيم دارد؛ بهطوري که از نقل او تمايز وکيل خاص از ديگران فهميده ميشود، يكي از اشخاص موثقي كه در خدمت امام حسن عسكري بوده، ذكر كرده است كه وي بين او و فرزند حسن بن علي بوده و او نامهها، اوامر و نواهي آن حضرت را با دست خود به شيعيان ميرسانيده است. زماني كه او از دنيا رفت، و آن حضرت، به شخص مستور ديگري به عنوان وكيل وصيت فرموده و براي او (شخصي كه از دنيا رفته بود) جانشين معين كرده است[5] ( صدوق، 1395، ج1: 90) در اين نقل، وي بهطور ضمني چنين تأکيد دارد که آن وکيل سبب اتصال ديگران با امام عصر ميباشد. در نتيجه ميتوان تمايز وکلاي اصلي با غير ايشان را در سه امر دانست:
انتخاب و تعيين اين دسته از وکلا به دستور امام صورت ميپذيرفته است، به طوريكه وقتي واسطه ميان امام و مردم از دنيا ميرود؛ حضرت به شخص مستور ديگري وصيت فرموده و براي او جانشين معين نموده است.[6]
توقيعات به دست ايشان صادر ميگشته است ( طوسي، 1411: 356).
وکيل اصلي بعدي توسط ايشان معرفي شده، گرچه به دستور امام صورت ميپذيرفته است. همچنين اتمام غيبت صغرا و ورود شيعه به دوران غيبت کبرا با اتمام وكالت وکيل چهارم صورت پذيرفت. اين افراد عبارت بودند از: عثمان بن سعيد (267 ه.ق)، محمد بن عثمان (305 ه.ق)، حسين بن روح نوبختي (326 ه.ق) و علي بن محمد السمري (329 ه.ق) پذيرفت.[7]
در اين ميان وکلاي چهارگانه از عنصر تقيه بيشترين استفاده را داشته اند، که به نظر ميرسد به جهت رياست پذيرفته شده اين افراد در نهاد وکالت بوده است. در هرصورت، اين دسته از وکلا با استفاده فراوان از تقيه در هدفمند کردن مسير نهاد وکالت سعي کردند. براي نمونه به برخي از موارد استفاده از تقيه اشاره خواهد شد:
نقل مکان نايبان خاص از سامرا به بغداد: عثمان بن سعيد با آغاز دوران غيبت براي ماندن در شهر سامرا دليلي نميبيند و از آنجا به بغداد منتقل ميشود (کليني، 1407، ج1: 523). اين امر از سوي وکلاي ديگر نيز صورت گرفت. بايد توجه داشت سالهاي آغازين غيبت صغرا مرکز حکومت عباسي در سامرا بوده؛ بنابراين، بهتر بود که وکلا از مرکز فاصله داشته باشند تا بتوانند راحتتر به فعاليتهاي خود ادامه دهند و از اين زمان بسياري از ديدارها در بغداد با وکلا صورت ميپذيرفت و بخش قابل توجهي از شيعيان در آنجا به وکلا رجوع ميکردند (صدوق، 1426: 498).
انتخاب وکلا از غير علويان: بازخواني منابع کهن ما را به اين نتيجه ميرساند که هيچ يک از وکلاي دوره غيبت صغرا از علويان شمرده نميشدند. به نظر ميرسد اين امر بدان دليل بوده که علويان همواره مورد توجه عباسيان بوده؛ بنابراين، سعي شده از علويان در اين باره استفاده نشود.
عدم اشتهار علمي وکلا: عدم شهرت علمي وکلاي اصلي، به خصوص وكيل اول و دوم، عمدتاً به همين منظور بوده است؛ چنانکه پيشه آن دو وکيل را روغن فروشي دانسته اند (طوسي، 1387: 615)؛ گرچه در مورد وكيل دوم گزارش شده كه وي كتابهايي در فقه به رشته تحرير در آورده و همه آنها را از امام عسكري و امام دوازدهم شنيده است (همان: 6). در مورد وكيل سوم نيز گزارش شده با اينكه داراي شخصيت علمي بوده؛ انديشمندان ديگري از ايشان برتر بودهاند؛ به طوريکه درباره ابوسهل چنين احتمالي داده ميشود (همان: 678) و از وکيل چهارم خبر خاصي نيست.
پنهان نگه داشتن نام و مکان امام دوازدهم: همچنين از وظايف وکلا اين بوده است كه نام و محل زندگي امام را نه تنها از دشمنان، بلکه از شيعيان هم مخفي نگه دارند. در عين حال، بر وکيل لازم بود که وجود امام را براي هواداران مورد اعتماد حضرتش اثبات كند (همان: 140)؛ به طوري که وکيل اول فرزند دار بودن امام عسکري را آشکارا تبليغ نکرد. شايد بدين جهت بوده كه اين امر همچنان براي خلافت عباسي مبهم و حتي مورد ترديد قرار داشت (کليني، 1407، ج1: 330) و چه بسا به دليل همين ضرورت بوده که بردن نام خاص حضرت در آن دوره حرام اعلام گرديد (کشي، 1348، ج2: 533).
رفتارهاي شخصي وکلا: بررسي رفتار وکلاي چهارگانه در دوره غيبت صغرا گوياي آن است که اين افراد به طور گسترده از تقيه استفاده ميکردند. براي نمونه عثمان بن سعيد نامهها را در ظروف و خيکهاي روغن کرده و به امام ميرساند (همان: 615) و محمد بن عثمان با استفاده از نام مستعار به عملکرد اماميه کمک ميکرده است؛ به طوري که کشي وي را وکيل ابي محمد، امام عسکري دانسته و در ادامه افزوده که محمد بن حفص بن محمد، معروف به ابن عمري وکيل ناحيه بوده است (همان: 533). همچنين با توجه به برخي از نقلها، وکيل دوم بعد از قرائت توقيعات براي شيعيان آن را از بين ميبرد (صدوق، 1426: 498). چه بسا به همين دليل بوده که وکلاي چهارگانه پس از گرفتن وجوهات، هيچگونه رسيدي مبني بر اخذ وجوهات نميدادند (طوسي، 1387: 643). همچنين گرايشهاي حسين بن روح در پنهان کاري باورهاي اوليه تشيع بر اساس تقيه صورت ميپذيرفته است؛ به طوري که شيخ طوسي با نقل سه روايت، شدت عمل وي را به تقيه تبيين کرده است (همان: 668-671).
در نتيجه نشانههاي فراواني از تقيه را ميتوان در عملکرد وکلا مشاهده کرد، که همگي اين موارد، گوياي فضاي تقيه در دوره غيبت صغرا بوده است. همچنين پي جويي تقيه را ميتوان در منابع امامي مشاهده کرد.
در اين دوره، اماميه كتابهايي در موضوعات مختلفي نگاشت که ميتوان به اين موارد اشاره كرد: بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار قمي (290هـ.. ق)؛ فرق الشيعه، حسن بن موسي نوبختي (310 ه.ق)؛ المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله اشعري (301 ه.ق)؛ التنبيه في الامامه، ابوسهل نوبختي (311 ه.ق)؛ اصول كافي، كليني (م329 ه.ق)؛ الامامة و التبصرة من الحيرة، ابن بابويه (329 ه.ق)؛ الانوار في تاريخ الائمة الاطهار، محمد بن همام اسکافي (م336 ه.ق).[8]
البته تقيه را نميتوان به راحتي در همه اين آثار ايشان پيجويي کرد؛ چراکه انگيزه تأليف بخشي از اين نوشتهها را ميتوان از شرايط تمدني جديد متأثر دانست.
تنها نشانه تقيه در اين دسته از آثار عدم حضور پررنگ وکلا ميباشد. با توجه به اينكه برخي از نويسندگان اين آثار در زمره وكلا قرار داشتند؛ به شبكه وكالت اشاره چنداني نداشته كه اين امر ميتوانسته به سبب شرايط خاص آن دوره باشد. براي نمونه ابن بابويه، از جمله راويان وکلاي چهارگانه براي پسرش، شيخ صدوق بوده (جاسم حسين، 1367: 26) و منابع به ارتباط وي با وکلا خبر داده اند (طوسي، 1387: 687)؛ در عين حال گزارشي از وکلا و شبکه وکالت در اثر وي ديده نميشود.
در اين ميان، تنها کليني به طور گسترده از تقيه در کتاب خويش سود جسته است. براي نمونه وي از وکلاي چهارگانه، تنها از وکيل اول و دوم روايات بسيار اندكي را طرح کرده است (همان: 370). در عين حال، از وکيل سوم (حسين بن روح نوبختي) و وکيل چهارم (علي بن محمد سمري) هيچ گونه بحثي به ميان نياورده؛ ولي به شرايط سخت دوره غيبت صغرا اشاره داشته است (همان: 599). کليني از ذکر نام امام عصر اجتناب ورزيده و در ضمن روايتي به حرمت آن باور داشته است (كليني، 1418، ج1: 37). به همين جهت سعي داشته تنها از القاب آن حضرت سود برد؛ به طوريکه در کافي از حدود نه واژه براي امام عصر نام برده شده که ميتوان به اين موارد اشاره داشت: صاحب دار (همان: 387)؛ الحجة من آل محمد (همان: 367)؛ صاحب (همان: 587)؛ م ح م د (همان: 368)؛ غلام (همان: 378)؛ ناحيه (همان: 591)؛ رجل (همان)؛ قيل (همان: 593) و غريم (همان: 596). در چنين شرايطي که وي از ذکر نام امام به دليل حفظ جان آن حضرت اجتناب ميورزد، ذکر نام افرادي که با امام عصر مرتبط هستند، خطر ديگري براي آن حضرت خواهد داشت. به همين دليل، در موارد بسيار اندک به ايشان توجه ميکند. در اين بخش نيز کليني عمدتاً اسامي وکلايي را متذکر ميشود که در زمان تأليف يا انتشار کافي در قيد حيات نبودند (ر.ك: فروشاني و احمدي كچايي، 1391: 141).
منابع کلامي نيز به تقيه بي توجه نبوده اند و برخي از انگارههاي کلامي با توجه به شرايط پديد آمده تغييراتي داشته است. غيبت امام از آن جهت که دسترسي اماميه به امام را محدود كرد، هدايت جامعه اماميه را به گونهاي غير مستقيم بر دوش عالمان امامي نهاد. عدم دسترسي به امام، سالها پيش از آغاز غيبت صغرا با حصر و بازداشت امامان معصوم به نوعي آغاز شده بود؛ امّا غيبت صغرا و مهمتر از آن، غيبت کبرا آغازي رسمي بر فرايند ارجاع اماميه به عالمان دين است. از جمله پيامدهاي غيبت امام معصوم در تاريخ کلام اماميه، توجه جدي متکلمان امامي به حجيت اجماع و به مرور رويگرداني از حجيت اخبار آحاد در ساحت انديشهورزي است؛ زيرا نبود امام، بخشي از منابع معرفتي اماميه را محدود ميکرد؛ لاجرم اماميه با استفاده از منابعي مانند اجماع و تاکيد بر منابعي مانند عقل در جايگزين کردن اين امر تلاش داشت.[9]
از سويي با شروع غيبت امام معصوم، مسئله غيبت، محور تهاجم متکلمان ديگر فرقهها به اماميه گرديد؛ به گونهاي که متکلمان امامي مذهب، پاسخ به شبهات مرتبط با غيبت امام را در اولويت قرار دادند. نوبختيان، بهخصوص با تاليف آثاري در پاسخ به شبهات مخالفين پرداختند ( جاسم حسين، 1367: 23-28). اماميه که هويت خود را در دفاع از مسئله امامت ميديد، براي محدود کردن جبهه تقابل با معتزله، از بسياري از اختلافات خود در حوزههاي ديگر کوتاه آمد. نمونه اين مسائل را در اراده الاهي، علم الاهي، معرفت، بدا، استطاعت و غير آن ميتوان رديابي کرد.[10] نتيجه اين رفتار نوعي تقليل گرايي در برخي معارف عميق و توجيه و ساده سازي اين معارف فرا عقلي در مدرسه کلامي بغداد شد. از همين رو، جامعه کلامي اهلسنت که اين تغييرات را غير واقعي ميدانست، همچنان در مجادله با اماميه بر آموزههاي کلام کوفي به عنوان انديشه حقيقي اماميه تاکيد ميکرد. البته بعدها برخي از معتزليان بين اماميه نخستين و اماميه بغداد تفکيک قائل شدند و انديشه متاخران اماميه را تغيير يافته و با خود همنوا دانستند.[11]
همچنين غيبت، طرح مسائلي مانند بحث در مورد چگونگي استفاده از امام غايب، طول عمر امام، نيابت خاصه و دليل غيبت را در پي داشت که در ميان اماميه نوپيدا بود. تبيين اين مباحث و دفاع از آن در مقابل مخالفان اماميه راهي جز روشهاي کلامي مورد استفاده و پذيرش مخالفان نداشت. مهمترين و کارآمدترين اين ابزارها در آن عصر، استفاده از روش عقلگرايي معتزلي بود. اين ناگزيري چنان بود که که حتي محدث متکلمي مانند شيخ صدوق در مباحث غيبت، از خروج از ادله روايي و گرتهبرداري از ادله متکلماني مانند ابوسهل نوبختي و ابنقبه ابايي نداشت (صدوق، 1395، ج1: 51). بنابراين، ميتوان ادعا کرد غيبت امام معصوم يکي از مهمترين عوامل تاثيرگذار بر شکلگيري دستگاه جديد کلام است.
نتيجهگيري
بررسي فضاي دوره غيبت صغرا ما را به اين نتيجه ميرساند که اماميه با شرايط جديدي مواجه بوده که تا پيش از آن، با اين شرايط مواجه نبوده است. بنابراين، سعي کرد با ورود به عرصههاي گوناگون علمي و کارکردگرا حوادث جديد را پشت سر نهد. گرچه نميتوان عواملي همچون بالندگي تمدن اسلامي را بر روي آوري عالمان امامي به نوشتهها بيتأثير دانست؛ به طور عمده شرايط سنگين سياسي پديد آمده، سبب گشت اماميه از تقيه استفاده گسترده اي برده؛ به طوريکه نشانههاي آن را ميتوان در آن دوره پي جويي کرد. اين امر سبب شد نشانههاي آن را در قالب تقيه در همه بخشهاي اماميه به نظاره نشست. اينها را ميتوان در امور زير خلاصه کرد:
شبکه وکالت با ضرورتهاي پيش آمده به پنهان کاري زيادي دست زد که مهمترين آنها عبارت بود از: اعلام حرمت نام و مکان امام، تغيير مکان استوانههاي وکالت از سامرا به بغداد براي دور از دسترس بودن از مرکز خلافت عباسي، انتخاب شغلهاي غير رسمي، عدم مشارکت علمي چشمگير، استفاده از نامهاي مستعار و پنهان کاري باورهاي اوليه.
در عرصه مکتوبات امامي نشانههاي تقيه را ميتوان در کافي جستوجو کرد. مولف کتاب با عدم طرح چشمگير وکلا و حرام دانستن نام امام بر پوشش تقيه اصرار داشت.
در کلام، نشانههاي تقيه و شرايط پديد آمده نسبت به منابع حديثي داراي آثار بيشتري بوده که ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
لزوم مواجهه اماميه با ديگر فرقهها و پاسخگويي به اين دست از نيازهاي نو ظهور سبب گرايش انديشمندان امامي به علم کلام شد. همچنين با غيبت امام، حضور اماميه (بهخصوص متکلمان نوبختي) در حوزههاي سياسي که به نوعي از سوي ائمه در دوران حضور با محدوديت مواجه بود، گسترش يافت. همچنين اماميه براي تبيين برخي از مباحث به استفاده از روش کلامي غالب در ميان مسلمانان که همان شيوه اعتزالي است؛ ناچار گرديد. اين مسئله در مورد مؤلفههايي مانند بدا و رجعت قابل پي گيري است. غيبت امام بخشي از منابع معرفتي اماميه را محدود کرد؛ لاجرم اماميه با استفاده از منابعي مانند اجماع و تاکيد بر منابعي مانند عقل در جايگزين کردن اين امر سعي داشت و اين امر حتي در کتابهاي فقهي متکلمان امامي نمود يافت و حتي در منابع روايي قابل ردگيري است. بر خلاف آثاري مانند بصائر که مسائل فرا عقلاني در آن نمود بسيار دارد، آثاري مانند کافي که روايات بيشتر عقلاني را مورد نظر دارد تاليف گرديد و محدثيني مانند صدوق به ناچار در صدد گزينش روايات، مانند التوحيد برآمدند.
منابع
ابن بابويه، على بن حسين (1404ق). الإمامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الإمام المهدى.
اشعري، حسن بن محمد (1313ق). تاريخ قم، مترجم عبدالملك قمي، مصحح: سيد جلال الدين تهراني، تهران، انتشارات مجلس.
جباري، محمدرضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
جعفريان، رسول (1387). حيات فكري سياسي امامان شيعه، قم، انصاريان.
حسين، جاسم (1367). تاريخ سياسي امام دوازدهم، مترجم: محمدتقي آيتاللهي، تهران، اميركبير.
حلي، علامه حلى،حسن بن يوسف (1411ق). رجال العلامةالحلي، نجف اشرف، دارالذخائر.
حلي، حسن بن علي بن داود (1342). الرجال، تهران، دانشگاه تهران.
صفري فروشاني نعمت الله؛ احمدي کچايي مجيد (1391). چگونگي طرح وکلاء در منابع امامي دوره غيبيت صغري، قم، مشرق موعود شماره24.
ــــــــــــــــــــــ (1392)، بررسي سير تحول غيبت پژوهي اماميه از نوبختي تا شيخ طوسي، قم، انتظار موعود، شماره 41.
راوندي، ابوالحسن سعيد بن هبةالله (1409ق). الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدي، قم، مؤسسة المهدي.
طبري، محمدبن جرير طبري (1358ق) تاريخ طبري، قاهره، مطبعة الاستقامه.
طوسي، محمد بن حسن (1412ق). کتاب الغيبه، ابو جعفر محمد بن حسن، بيروت، دارالکتاب الاسلامي.
کشي: ابوعمرو محمد بن عمربن عبدالعزيز کشي (1348). اختيار معرفة الرجال، تصحيح حسن مصطفوي، مشهد، بينا.
كلينى، محمدبن يعقوب بن اسحاق (1407ق). الكافي، تهران، دارالكتب الإسلامية.
كليني، محمد بن يعقوب (1418ق). اصول كافي، تهران، دارالاسوة للطباعة والنشر.
مفيد، محمد بن نعمان (1389). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، مترجم: امير خان بلوكي، قم، انتشارات تهذيب.
مجلسي، محمدباقر (1376ق). بحارالانوار، تهران، بينا.
مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين (1955م). اثبات الوصيه، قم، بصيرتي.
نجاشي، احمدبن علي (بيتا). رجال النجاشي. (فهرست اسماء مصنفي الشيعه، ابوالعباس احمدبن علي اسدي، قم، مکتبةالداوري.
نيومن، أندروجي (1386). دوره شكل گيري تشيع دوازده امامي، گفتمان حديثي ميان قم و بغداد، مترجم: مؤسسه شيعه شناسي، قم، مؤسسه شيعه شناسي.
[1] . شش كتاب صحيح در باور اهل سنت.
[2]. براي مطالعه بيشتر ر.ک: احمدي کچايي و صفري فروشاني: «چگونگي طرح وکلا در منابع امامي دوره غيبت صغرا».
[3]. چه بسا عمر کوتاه اين دو امام بزرگوار و امام نهم معلول دسيسه هاي مخفيانه حاکميت عباسي بوده است.
[4]. ابوسهل، اسماعيل بن علي بن اسحاق بن ابيسهل نوبختي، از بزرگان شيعه امامي و از متکلمين ايشان محسوب ميشود. نجاشي او را شيخ المتکلمين و داراي جلالت عظيم در دين و دنيا ميداند (نجاشي، بيتا: 31). ابوسهل در دوران نيابت حسين بن روح نوبختي در هدايت شيعيان و برخورد با غاليان و مدعيان دروغين نيابت امام عصر نقش عمدهاي برعهده داشت.
[5]. و قد ذکر بعض الشيعه ممن کان في خدمة الحسن بن علي و اَحَد ثقاته ان السبب بينه و بين ابن الحسن بن علي متصل و کان يخرج من کتبه وامره ونهيه علي يده الي شيعته الي أن توفي و اوصي الي رجل من الشيعه مستور فقام مقامه في هذا الامر.
[6]. درباره وکيل اول و دوم منابع زيادي بر تعيين ايشان توسط امام يازدهم و دوازدهم گواه دادهاند (طوسي، 1411: 356 و 393؛ کشي، 1348، ج2: 813 و حلي، 1411: 273). همچنين درباره حسين بن روح نيز نقل شده که انتخاب وي توسط وکيل دوم؛ اما به دستور امام عصر صورت پديرفته بود (طوسي، 1411: 368) و براي انتخاب وکيل چهارم (همان: 393).
[7]. طوسي در نقلي جامع چنين آورده است: «فَلَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ أَوْصَى إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ أَوْصَى أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَوْصَى أَبُو الْقَاسِمِ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَلَمَّا حَضَرَتِ السَّمُرِيَّ الْوَفَاةُ سُئِلَ أَنْ يُوصِيَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ» (طوسي، 1411: 393).
[8]. درباره تأثير تقيه بر منابع امامي ر.ک: بررسي سير تحول غيبت پژوهي اماميه از نوبختي تا شيخ طوسي، احمدي کچايي و صفري فروشاني.
[9]. ر.ک: سيد علي حسينيزاده خضرآباد، مقايسه انديشههاي کلامي نوبختيان و شيخ مفيد در بستر ميراث کلامي اماميه و معتزله.
[10]. ر.ک: سيد علي حسيني زاده خضرآباد، کلام اماميه پس از دوران حضور؛ نخستين واگراييها.
[11]. قاضي عبدالجبار، المغني في ابواب التوحيد والعدل، ج20: 37-39؛ و همان، فصل الاعتزال: 308-309.
نویسندگان:
مجيد احمدي کچايي ـ مهدي حميدي نژاد