صحابه از نظر قرآن و اهل بیت علیهم السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 44 - 88 دقیقه)

صحابه یا صحابی، عنوان فخیمی است که جز فرهیختگان اطراف مقام رسالت را نشاید. از این رو در توصیف و تعریف صحابه، چه از پیامبر اکرم و چه از ائمه اطهار، توصیه‌های اکید شده و حرمت آنان را واجب شمرده‌اند. عمده، تعریف اصطلاحی صحابی است که امثال ابن حجر عسقلانی به طور گسترده معتقدند هر که با حضرت، کمترین ملاقاتی داشته و ایمان بیاورد و مسلمان بمیرد جزء صحابه شمرده می شود که این تعریف از دیدگاه مکتب اهل بیت، قابل قبول و معقول هم نیست، زیرا عنوان «صحابی» یک عنوان عرفی مورد اتفاق همگان است که حتی به اطرافیانی که همواره حضور خدمت دارند مانند خدمه و راننده و فانوس کش را هرچند به شخص مورد نظر، علاقه‌مند و فرمانبردار باشند، صحابه نمی گویند، مگر آنکه همه همت خویش را مصروف کسب علم و معرفت از محضر شخصیت مورد نظر کرده باشند و هریک، جلوه‌گاهی از صفات حمیده و اخلاق کریمه آن حضرت باشند و اصحاب پیامبر اسلام مانند حواریون حضرت مسیح، تعداد نفراتی هستند که از برکات وجودی آن حضرت در حد بالایی، بهره ها برده و کسب فیض وافر کرده باشند.
کلید واژه‌ها : قرآن، صحابه، پیامبر، اهل بیت

عنوان «صحابه»، عنوان فخیمی است که تنها شایسته کسانی است که پروانه وار گرداگرد شمع وجود حضرت ختمی مرتبت را فرا گرفته بودند و بر اثر ملازمت و مصاحبت پیوسته، از برکات
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 10)

وجودی آن حضرت بهره‌ها برده و هریک، همچون مظهری تابناک جلوه گر صفات و اخلاق کریمه آن وجود مبارک گردیده بودند.

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - از روز نخست، نخبگان از پیروان راستین خود را در پوشش عنایت خاص خود قرار داده و در فرصت های مناسب و احیاناً روزانه در تعلیم و تربیت آنان کوشا بود تا هریک حامل رسالت جهانی اسلام بر جهانیان گردند و به مصداق آیه کریمه «و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً» وسائطی باشند تا پیام ناب اسلام را از منبع اصیل آن دریافت کرده، به جویندگان و پویندگان راه حق و حقیقت برای همیشه ارائه دهند.

صحابه، یارانی بودند که همواره پشتوانه مستحکمی برای تثبیت و پیشرفت اسلام، جان بر کف بودند و از هر گونه بذل جهد و توان در راه تقویت و استحکام پایه هایی اسلام، دریغ نمی‌ورزیدند. همواره منتظر خدمت و دریافت دستور خاص سرورشان بودند تا از جان و دل در انجام آن بکوشند، هرچند دشوار و سنگین باشد. زیرا جان فشانی در راه دوست از هر سهلی سهل‌تر است و از هر شیرین شیرین‌تر و هرگز، احساس دشواری یا سنگینی بار نمی‌کردند و بی پروا در انجام خدمات کوشا بودند.. و مصداق «الذین اتبعوه فی ساعة العسرة»1 را تحقق عینی بخشیدند.

خداوند درباره این فرهیختگان شایسته می فرماید: «والسابقون الأولون من المهاجرین والانصار، والذین اتبعوهم بإحسان، رضی الله عنهم و رضواعنه ...» و در پایان آیه نشانه افتخار «ذلک الفوز العظیم»2 را نصیب آنان می گرداند.

در آیه دیگر می فرماید: «محمد رسول الله، والذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم، تراهم رکعاً سجداً، یبتغون فضلاً من الله و رضواناً، سیماهم فی وجوههم من أثر السجود، ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع،‌ لیغیظ بهم الکفار . و عدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عظیماً».3

فضل الله راوندی از امام موسی بن جعفر - علیهما السلام - روایت می کند، که از پدرانش از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: «انا امنة لاصحابی، فاذا قُبضتُ دنا من أصحابی ما یوعدون. و اصحابی اَمَنَة لامتی فاذا قبض اصحابی دنا من امتی ما یوعدون. ولایزال هذا الدین ظاهراً علی الادیان کلها مادام فیکم من قدرآنی و من رآی من رآنی».4

در این حدیث شریف، پیامبر اکرم، خود را مأمن و ملجأ در کشف معضلات و حل مشکلات برای صحابه معرفی می کند و پس از وی، صحابه دارای سمت مرجعیت عموم هستند. سپس
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 11)

نوید می دهد که دین و آئین اسلام، همواره شکوفایی و برتری دارد، مادام که در میان امت کسانی باشند که همچون صحابه، از نور علم و هدایت پیامبر بهره مند باشند و در میان جمع امت به نور افشانی همت گمارند.

و لذا در حدیثی از امام امیرمؤمنان - علیه السلام - آمده که پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند: «طوبی لمن رآنی، أورآی من رآنی، أورآی من رآی من رآنی»5.

خوشا به حال کسانی که شرف حضور مرا یافته، یا نزد حضور یافتگان حضور یافته، یا از حضور یافتگان نزد حضور یافته، بهره گرفته‌اند. که این حالت تسلسل، پیوسته و برای همیشه، در سلسله فرهیختگان امت ادامه دارد. لذا همواره امت، از این فرهیختگان - که وارثان علم نبوت و دارندگان و دایع مقام رسالت اند - بهره وافی می‌برند و هیچ گاه زمین،‌ از حجت حق خالی نخواهد بود و ائمه أطهار - علیهم السلام - و تربیت یافته گان مکتب اهل بیت - علیهم السلام - ادامه دهنده حلقات این سلسله مبارکه هستند.

ابن حجر هیثمی در ملحق کتاب «الصواعق» (باب أن اهل البیت أمان لاهل الارض) حدیثی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل می کند: « فی کل خلف من امتی عدول من اهل بیتی، ینفون عن هذا الدین تحریف الغالین، وانتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین»6.

یعنی در هر دوره از زمان که بر امت می گذرد، شخصیت‌های با کفایتی از سلاله طیبه وجود دارند که جلو هر گونه انحرافات را می گیرند و در روایتی دیگر از امام احمدبن حنبل و غیره می آورد که پیامبر اکرم فرمود:

«النجوم أمان لاهل السماء... و اهل بیتی آمان لاهل الارض ...». و در حدیثی دیگر: «أمان لامتی من الاختلاف ...».7

لذا ادامه دهنده رویت روایتی از پیامبر اکرم(ص)، همان سلاله طیبه عترت طاهره هستند.

مولا امیرمومنان - علیه السلام - در مدح انصار فرموده: «هم - والله - ربوا الاسلام کما یرّبی الفلو مع غنائهم، بأیدیهم السباط و السنتهم السّلاط».8

(آنان را پروراندند، چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند. با توانگری و دستهای بخشنده و زبان های برنده).9

از این قبیل توصیفات درباره اصحاب پیامبر اکرم(ص) - در کلمات بزرگان اهل عصمت - فراوان به چشم می خورد، که از صحابه ستایش کرده و آنان را مورد دعای خیر قرار داده اند، چنانچه در کلمات امام سجاد و امام صادق و امام رضا - علیه السلام - آمده، شمه ای از آن را به سمع
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 12)

دوستداران می رسانیم..

٭٭٭

اکنون این پرسش مطرح است که این گونه تعاریف و ستایشها شامل تمامی اصحاب می گردد - چنانچه ظاهر اطلاق لفظ است - یا عدّه مخصوصی که به راستی حق صحبت پیامبر را ادا کرده و آنچه لازمه صحابی بودن است در خود فراهم کرده اند؟

لذا، باید تعریف جامع و مانعی از صحابه ارائه داد تا موضع گرانقدر این زمره از حاملان پیام رسالت از دیگران جدا شوند و بی‌جهت کسانی که شایستگی این لقب فخیم را ندارند، آنان را به معنای واقعی کلمه، صحابی ندانیم.

٭٭٭

صحابه - از نظر لغت - به دو معنا آمده:

1 - مصدر «صَحِبهُ صُحَبةً و صَحابَةً و صِحابةً» به معنای: صاحَبَه مُصاحَبَةً أی لازمه و عاشره ... ملازم و معاشر کسی بودن.

2 - جمع صاحب، که به پنج گونه آمده: صَحب. صُحبَة . صحبان. أصحاب، صحابه - به فتح و کسر صاد - جمع أصحاب: أصاحیب.

صَحابه - اصطلاحاً - به اصحاب و یاران پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم - گفته می شود... و مفرد آن: صحابی ، با یاء نسبت، به معنای : منسوب به زمره أصحاب یا منسوب به صحبت و صحابت مصدری، به معنای: فردی که شرف افتخار صحبت و مصاحبت پیامبر را یافته است.. و این تفسیر دوم شاید اوفق باشد و به هدف و مقصود این نسبت نزدیک تر ...

لذا صحابه یاصحابی - با لحاظ یاء نسبت، که یک نوع وابستگی مستحکم را می رساند - به معنای مطلق مصاحب و ملازم رکاب نیست، بلکه شرائطی دارد که باید در او فراهم باشد.

مقصود از رابطه مستحکم، رابطه وثیق فرهنگی و علمی است که این دسته از فرهیختگان را مظاهر تجلی خلق و خوی پیامبر گرامی نشان دهد!.

٭٭٭

در قرآن کریم، در نعت و توصیف صحابه، تعابیری به کار رفته، که موضع صحابی را در عین
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 13)

فخامت و عظمت ،‌ سنگین و با شرائط دشوار، معرفی می کند:

«الذین اتبعوه فی ساعة العسرة»10.

«أشداء علی الکفار رحماء بینهم. تراهم رکعا سجداً. یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السجود»11.

«وأوذوا فی سبیلی و قاتلو و قتلوا»12.

«فالذین آمنوا و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النور الذی أنزل معه، اولئک هم المفلحون»13.

«والموفون بعهدهم إذا عاهدوا، و الصابرین فی البأساء والضراء و حین البأس، أولئک الذین صدقوا و اولئک هم المفلحون»14.

و از این قبیل آیات که موضع صحابی بودن را سنگین ولی پربار معرفی می کند. مولا امیرمؤمنان - علیه السلام - درباره صحابه می‌فرماید:

«أوصیکم بأصحاب نبیکم .. و هم الذین لم یحدثوا بعده حَدَثاً ولم یوؤوا مُحدثاً؛ فإنّ رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - أوصی بهم»15.

حضرت درباره صحابه سفارش می کند، زیرا پیامبر سفارش آنان را نموده است و در معرفی آنان می گوید: مشروط بر آنکه پس از رحلت پیامبر، بدعت گذار نبوده باشند و نیز بدعت گذاری را در آستین خود، پرورش نداده باشند.

و نیز در فرموده امام سجاد - علیه السلام - آنجا که درباره صحابه دعا می کند، یادآور می شود:

«الذین أحسنوا الصحابة والذین أبلوا البلاء الحسن فی نصره و کانفوه ...»16که تفصیل آن را می آوریم.

آنانکه لازمه صحابی بودن را به خوبی رعایت کردند و در نصرت و یاری او با دشواری‌ها، پنجه نرم کردند و به خوبی از عهده نصرت او برآمدند و همواره کمک یار او بودند ...

٭٭٭

اینک تعریف صحابه از منظر قرآن کریم و دیدگاه ائمه اطهار:

«صحابه - جمع صحابی - فرهیختگان از شیفتگان فخر رسالت بودند، که پروانه وار شمع وجود آن حضرت را فرا گرفته، شبانه روز از فیض برکات آن جناب بهره وافر می بردند و در یاری و نصرت وی، همواره کوشا بودند و تمامی هستی خود را در طبق اخلاص، نثار مقدمش می نمودند ‌و در پرورش شجره طیبه اسلام و نشر و پخش تعالیم عالیه قرآن لحظه‌ای، غفلت نمی ورزیدند. همیشه بیدار، همیشه هوشیار، تا آسیبی به بدنه این درخت برومند وارد نیاید، نفس نفیس خود را
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 14)

بی دریغ در این راه، بذل و جانفشانی می کردند. هیچ گاه تعلل نجسته و در سختی ها و دشواری ها، عقب گرد نکرده و در تداوم و هرچه بارورتر شدن اسلام برای همیشه می کوشیدند‌ و چون سپری آهنین، جلو هر گونه بدعت و ناروائی می‌ایستادند، گرچه به قیمت از دست دادن جان و هستی خویش باشد...».

طبق این تعریف ، صحابه کسانی بودند - که بر اثر تربیت مستمر پیامبر اسلام - مظهریت خلق و خوی آن حضرت را یافته و جلوه گاه علم و حکمت و حامل رسالت جهانی اسلام گردیدند.

لذا صحابه پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - همانند حواریون حضرت مسیح - علیه السلام - گروه خاصی بودند، که جنبه اختصاصی به آن حضرت را داشتند.

از این رو، همه اطرافیان و پیروان آن حضرت - چه در مکه و چه در مدینه - و حتی کسانی که برای خدمات معمولی در کنار حضرت بودند، صحابه شمرده نمی شوند. مگر آنکه جنبه اختصاصی وی در جهت کسب معنویت باشد . در این راه با تمام توان کوشیده باشد و بر همین حالت فرهیختگی تداوم یافته باشد.

این تعریفی است که بزرگان شیعه، طبق تعالیم اهل بیت و صریح کتاب عزیز از صحابه و صحابی دارند و هر آنچه مدح و فضیلت که برای صحابه در لسان پیامبر اکرم و دیگر معصومان رسیده، تنها شامل همین گروه خاص می گردد و لاغیر...

٭٭٭

ولی ابن حجر عسقلانی، از صحابه، تعریف دیگری دارد که شامل تمام اطرافیان، بلکه همه مسلمانان عصر رسالت، که صرفاً با حضرت ملاقاتی - هر چند کوتاه - داشته باشند، می گردد.

چنین می گوید: «الصحابی من لقی النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - مؤمناً به و مات علی الاسلام».

صحابی کسی است که با پیامبر اندک ملاقاتی داشته باشد و به وی ایمان آورده و مسلمان بمیرد و در توضیح این تعریف می‌گوید: ملاقات وی با پیامبر چه اندک باشد یا طولانی. از وی حدیثی نقل کرده باشد یا نه . در جنگ در رکاب حضرت شرکت باشد یا نه. ابن حجر این تعریف را بهترین تعریف توصیف می کند.17

معلوم نیست ابن حجر،‌ این تعریف را بر چه مبنایی مطرح کرده، زیرا بنابراین تعریف، عنوان صحابی با واژه مشاهد (مطلق مشاهده و دیدار) یکسان خواهد بود، و این ، منطقی به نظر
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 15)

نمی رسد که هر که دیگری را دیدار کرد، یا اندکی با گفتگو کرد و تا حدی شیفته وی گردید، او را از صحابه وی به حساب بیاوریم.

اساساً، صحابه و اصحاب و صحابی، اصطلاحی عرفی است که در متداول عام به کار می رود، مثلاً: اصحاب امامین الباقر والصادق - علیهماالسلام - یا أصحاب ابوحنیفه یا احمدبن حنبل، صرفاً به کسانی نمی گویند که آنان را مشاهده کرده و یا اندکی با آنان ملاقاتی داشته و یا به عنوان مقلد ملتزم دستورات فقهی آنان گردیده باشد. مگر آنکه مدت ها، ملتزم حضور گردد و از علم و فقاهت و درایت آنان بهره ها برده باشد و از کمالات معنوی و اخلاقی آنان، اندوخته‌هایی در خود فراهم کرده باشد.

آیا فانوس کش یا دربان یا خدمه - که همواره حضور خدمت دارند - از اصحاب شمرده می شوند؟ در حالی که هیچ بهره ای از علم و کمالات آنان در وجودشان راه نیافته و درصدد هم نبوده‌اند!

آیا شتربان یا انبار دار آن حضرت که هیچ گاه در صدد کسب معارف نبوی نبوده و یا شایستگی آن را نداشته اند، می توان جزء صحابه جلیل شمرد؟

آری معاصرین حضرت، چند دسته اند:

1 - افراد عادی کوچه و بازار، که ایمان آورده، به نماز و جماعات حضور می یافتند.

2 - افراد آماده به خدمت به عنوان سرباز یا دیگر مأموران نظام اداری.

3 - افراد خدمتگذار،‌ در تأمین مایحتاج زندگی شخصی حضرت و خانواده اش.

4 - افراد ملازم حضور در هر مجلس و محفل برای کسب فیض و کمالات معنوی و اخلاقی و بالا بردن سطح معلومات از طریق پرسش یا استماع کلمات دُرربار آن حضرت.

حضرت، عده‌ای را موظف کرده بود تا روزانه حضور یابند و ده آیه، ده آیه، مطرح می فرمود، تلاوت، تفسیر و نحوه استنباط فروع احکام از اصول و مبانی کتاب و سنت را به آنان می آموخت. یعنی: همواره در تربیت این عده می کوشید تا افرادی شایسته و لایق، حافظ و قاری قرآن، مفسر و شارح آیات و فقهایی کامل، از میان آنان به وجود آورد، تا در آینده، راهبران لایقی برای امت باشند و هریک به اندازه لیاقت و شایستگی خود، بهره می برد.18 که سرآمد همه، مولا امیر مؤمنان - علیه السلام - بود . زیرا پس از پیامبر، اعلم الناس بود و همگان به علم او نیازمند و او از همه مستغنی بود، در قرآن کریم می خوانیم:
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 16)

«أنزل من السماء ماءً فسالت أودیة بقدرها»19. باران رحمت که فیض الهی است، ریزش می کند و در پهنای دشت، هر جویباری به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می گیرد.

«نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علیم علیم»20 شایستگان درجات متفاوتی دارند و هر دانش وری، دانش ور برتری بر او هست.

«یؤتی الحکمة من یشاء، و من یوت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً»21

حکمت، یعنی بینش و بصیرت دینی . تنها به شایستگان داده می شود و هر که مشمول این عنایت کبری گردید، از خیر و برکات عظیمی برخوردار است.

مسروق بن اجدع همدانی ( از تابعان پارسا و از صحابه خاص مولا امیرمؤمنان) می گوید: من با فرهیختگانی از صحابه پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نشسته و فیض برده ام، ولی آنان را همچون آبشخورهایی یافتم، که برخی یک نفر را سیراب و برخی دو نفر‌ و برخی ده نفر و برخی صدنفر را سیراب می کردند و برخی، آن اندازه سرشار بود که اگر تمامی مردم جهان از آن می‌نوشیدند، جملگی را سیراب می نمود - که مقصود وی از این آبشخور سرشار، مولا امیرمؤمنان است. «هم درجات عندالله»22 در این باره در کتاب تفسیر و مفسران به تفصیل سخن گفته ایم23.

٭٭٭

از منظر پیروان اهل بیت - علیهم السلام - تنها این گروه (کوشا در کسب فضائل و مکارم اخلاق نبوی) شایسته لقب فخیم «صحابه» می باشند و دیگران که این لقب را یدک می کشند، تنها اسم صوری است و هیچ گونه شایستگی این لقب را ندارند و پیروان مکتب تشیع بالاجماع، اینان را صحابه نمی دانند، گرچه مرافق یا ملازم یا مصاحب و همواره در رکاب بوده باشند. چون شرائط سنگین صحابی بودن را در خود، فراهم نکرده بودند!!

ولی تعریفی که ابن حجر - بدون مبنا - از صحابی کرده، شامل تمامی این افراد می گردد و حتی رهگذری که احیاناً پیامبر را مشاهده کرده، سخنانی از وی شنیده و به وی ایمان آورده باشد و راه خود را گرفته و دیگر خدمت آن حضرت نرسیده باشد، نیز مشمول تعریف ابن حجر می گردد. و همچنین، شامل کسانی می شود که در محضر پیامبر بوده، ولی رفتار و کردار آنان، برخلاف سنت و شریعت بوده و شاید هم در دل، بذر نفاق و حقد بر اسلام را می پروراندند که پس از رحلت پیامبر، خلاف کاری آنان برملا گردید، که بر صفحه تاریخ ثبت و ضبط شده است. آری چگونه می توان این گونه افراد را صحابی شمرد؟!
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 17)

٭٭٭

مثلاً: سَمُرة بن جندب که در زمان حیات پیامبر(ص) و پس از آن، پیوسته حرکاتی مضادّ از خود نشان داده و اساساً یک فرد معاند و لجوج، شمرده می شد تا جایی که پیامبر او را مورد عتاب شدید قرار داده، عنوان: «انک رَجُلٌ مضّار» را نصیب او نمود24 و سمره تا پایان عمر چنین بود و از هر گونه تجاوز و ستمگری به روش طاغوتیان روی گردان نبود.

زیادبن ابیه که از جانب معاویه والی بصره بود و هرچند مدت برای رسیدگی به امور کوفه نیز به آنجا می رفت و با دستور معاویه، سمره را جایگزین خود می کرد. سمره در این مدت کوتاه از ریختن خون - به بهانه های واهی - به حد افراط روی گردان نبود و بیش از هشت هزار نفر را سر برید. زیاد در موقع برگشت او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آیا نمی هراسی تا مبادا میان کشته شدگان بی گناهی باشد؟! سمره گفت: اگر دو برابر این مقدار را هم می کشتم نیز هراسی نداشتم.25

ابوسّوار عَدَوی گوید در یک صبحگاهی، تنها از قبیله ما چهل و هشت نفر را سر برید که همگی حافظ قرآن بودند26.

سلمان عجلی گوید: حاضر بودم که افراد کثیری را به حضور سمره آوردند که همگی به وحدانیت خدا و رسالت خاتم الانبیاء شهادت می دادند و از هر گونه اندیشه و مکتب انحرافی، تبری می جستند. ولی سمره بدون توجه به شهادت آنان، دستور می داد تا همگی را سر ببرند. عجلی گوید: تا بیست و اندی را شاهد بودم که سر برید و دیگر تاب نیاورده و بیرون رفتم.27

سمره آن اندازه در خونریزی و ستمگری بیداد می کرد، که مثل معاویه ای از کارهای او به وحشت افتاد و او را از ولایت موقت بصره به کلی معزول نمود.

سمّره گوید:‌خدا، معاویه را لعنت کند: چنانچه به اندازه فرمانبرداری از وی از خدا فرمانبرداری کرده بودم، شاید خداوند مرا می‌آمرزید.28

آری فرمانبرداری وی از معاویه، قابل بخشش پرودگار نبوده و او خود به خوبی می دانست که جرائم و جنایات او، قابل بخشش نیست!!

ابن ابی الحدید، داستان پیشنهاد معاویه به سمره تا آیه «و من الناس من یعجبک قوله فی الدنیا و یشهدالله علی ما فی قلبه و هوالدّالخصام. و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لایحب الفساد»29 را ، درباره مولای متقیان، معرفی کند. و آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء‌
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 18)

مرضات الله والله رؤوف بالعباد»30 را درباره ابن ملجم. البته در مقابل دریافت چهار صدهزار درهم!؟ سمره چنین جنایت بزرگی را پذیرفت و لعن ابدی را نصیب خود گردانید.31

سمره در مدت کوتاهی که ولایت بصره را برعهده داشت، حرکات طاغوت منش از خود بروز می داد، مثلاً هنگام حرکت با سواران خود، چنان می تاخت که افراد و حیوانات و هرچه در جلویش بود زیر پا وزیر سم ستوران، لگدمال می کرد و باکی نداشت.

از سفری بازگشته بود و بر محله ای که بنی اسد در آنجا سکونت داشتند به تاخت عبور کرد، مردی از یکی از کوچه ها بیرون آمد، که یکی از پیش قراولان سمره با نیزه ای که در دست داشت طعنه‌ای به او زد و او را نقش زمین ساخت، در همین حال که در خون خود می غلتید، سمره سررسید، پرسید: چه شده، به او گفتند: که بر سر راه ما قرار داشت و او را با نیزه کنار زدیم!!

آنگاه سمره گفت: تا هشداری باشد که موقع حرکت کوکبه امیر، کسانی سر راه نباشند تا مورد طعنه نیزه‌های ما قرار نگیرند! و بی تفاوت گذشت!!32

و عاقبت کار او به آنجا انجامید که در واقعه دلخراش کربلا، پست ریاست پلیس ابن زیاد را برعهده داشت و مردم را برای قتال با فرزند پیامبر، تشویق و تحریک می کرد33. ابن قتیبه نوشته: او به سال شصت و اندی، هلاکت یافت34.

اساساً عداوت و حقد او نسبت به پیامبر اسلام، از همان دوران عهد رسالت، آشکار بود. از امام باقر(ع) روایت است که فرمود:

حضرت رسول(ص) گاه که در منزلگاهی فرود می آمد، افسار شتر خود را بر گرده اش افکنده، رها می نمود. شتر، در خرگاه آزادانه می چرید و گاه که در مقابل خیمه یکی از صحابه می رسید، چون می دانستند شتر پیامبر است به او چیزی می دادند.

در همین حال به خیمه سمره رسیده و طبق معمول سرکشید. ولی سمره از روی حقد و کینه فراوان با چوب دستی سترگی که در دست داشت چنان بر سر حیوان کوفت که سر حیوان شکافت و خون جاری گشت.35

آری، حالت نفاق و حقد درونی او نسبت به اسلام، همواره برای همگان روشن بود و صفحات تاریخ از مساویء گفتاری و رفتاری او، چیزها نوشته که مایه شگفتی است و دشمنی او با مولا امیرمؤمنان(ع) در حد افتضاح است و همین امر برای اثبات نفاق و حقد او، بر اسلام و در نهایت دوزخی بودن او، کافی است.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 19)

٭٭٭

محمدبن منصور گوید: نزد احمدبن حنبل بودیم که شخصی از وی درباره حدیث مروی از مولا امیر مؤمنان(ع) پرسید که فرموده: «أنا قسیم النار»؟ احمدبن حنبل به او گفت: چه چیز این حدیث، تو را در شگفتی وا داشته؟ آیا مگر روایت نکرده ایم که پیامبر اکرم(ص) به علی فرمود:

«لا یحبک الا مؤمن، ولا یبغضک الا منافق»؟ (دوست ندارد تو را جز مؤمن و دشمن ندارد و تو را جز منافق).

محمدبن منصور و جماعت حاضر همگی گفتند: آری، حدیثی است صحیح و فرموده پیامبر اکرم است! آنگاه احمدبن حنبل به آنان گفت، از شما می پرسم: جایگاه مؤمن کجا است؟ همگی گفتیم: بهشت! أحمد گفت: جایگاه منافق کجا است؟ همگی گفتیم: دوزخ! سپس احمد گفت: بر این اساس، علی، قسیم النار است!36

یعنی: مولا امیر مؤمنان، معیار سنجش است تا بهشتیان از دوزخیان شناخته شوند.

از پیامبر اکرم(ص) حدیث مشهوری روایت شده که به ابوهریره و ابومحذوره و سمره بن جندب فرمود: «آخرکم موتاً فی النار»36

و آخرین آنها، تنها ابومحذوره و سمره بودند که هریک انتظار مرگ دیگری را پیش از خود می کشید و در نهایت، ابومحذوره پیش از سمره جان سپرد و این وسام (نشان) نصیب سمره گردید.37

سمره با بدترین وضعی جان سپرد، او به مرض زمهریره38 مبتلا گردید و دستور داده بود تا دیگی از آب جوشان تهیه کنند و او از شدت سرمازدگی، بر تخته پاره ای که روی دیگ جوشان بود، می‌نشست، که ناگاه پاره تخته شکست و او در میان آب جوشان، جان سپرد39 . طبری گوید: فمات شرّ میتة40 آری داغی آتش را در دنیا پیش از ورود به آتش جاوید آخرت چشید. و علیه مایستحقه .

از مولا امیرمؤمنان(ع) پرسیدند: شقی ترین خلق چه کسی است؟ فرمود: «من باع دینه بدنیا غیره»41. (کسی که دین و آئین و مقدسات خود را، به خواسته های پست دنیوی دیگران بفروشد.). البته از باب «بیع مالایملک» است!

برای آگاهی بیشتر از زندگی سر تا پا ننگین سمره، به نوشته محقق علامه تستری رجوع شود42.

اینک چگونه است که ابن حجر، چنین فرد آلوده ای را جزء صحابه درجه یک43 به شمار می آورد؟!
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 20)

در صورتی که امثال سمره از چهره های چرکین شناخته شده منافقین بودند که خداوند در قرآن درباره آنان می فرماید: «و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق، لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذّبهم مرتین، ثم یردون الی عذاب عظیم»44

مقصود از «مردوا علی النفاق»: تجاوز بیش از اندازه و به نهایت رساندن صفت زشت نفاق است که سمره بن جندب، مصداق اتم این آیه مبارکه است.

سمره از قبیله بنی فزاره از اعراب بادیه نشین بود که در کودکی، پدرش فوت نمود و مادرش او را به شهر مدینه آورد و با مردی به نام مری بن شیبان ازدواج نمود و سمره در دامان پدر خوانده‌اش تربیت یافت و از (حلفاء) هم بستگان انصار به شمار می رفت45.

لذا، هم از «ممن حولک من الاعراب» و هم «و من أهل المدینه مردوا علی النفاق» محسوب می شود.

فرد دیگری که از اصحاب شمرده شده و در ردیف درجه یک صحابه قرار گرفته،46 و مانند سمره بن جندب، از افرادی است که «باع دینه بدنیا غیره»، دین و شرف خود را در اختیار طاغوت زمان، یعنی معاویه قرار داد، بسربن أرطاة است که به دستور معاویه با گروهی به مدینه حمله برده و خانه‌هایی را خراب و بزرگانی را شهید و سپس به یمن حمله برده دو فرزند عبیدالله بن عباس (قثم و عبدالرحمان) را در دامان مادرشان سربرید و از هرگونه جنایت و هتک حرمت روی گردان نبود و هر آنچه معاویه دستور می‌داد، بی‌درنگ انجام می داد.

مولا امیرمؤمنان(ع) درباره او فرمود: «اللهم ان بسراً باع دینه بالدنیا، وانتهک حریمک و کانت طاعة مخلوق فاجر آثر عنده من طاعتک».

سپس او را نفرین کرد: «اللهم فلاتمته حتی تسلبه عقله». که پس از اندکی دچار وسواس و آشفتگی عقلی گردید و هر دم می‌گفت: شمشیر مرا بیاورید تا افراد را بکشم، بستگان او شمشیری از چوب به دست او می دادند و مشکی پر از باد در جلوی او می‌گذارد و او، آن قدر بر آن می زد تا از حال می رفت و اگر پاره می شد، مشکی دیگر می طلبید.47

و کار او به جایی رسید که مدفوع خود را می خورد و هر دم می گفت چه خوراک خوبی است که دو فرزند عبیدالله به من می‌خورانند و گاه دست های او را از پشت می بستند، آنگاه با دهان به مدفوع خود حمله ور می شد و آن را می خورد. و در همین حال راه دوزخ را در پیش گرفت و به لعنت أبدی پیوست.48

٭٭٭
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 21)

و عجیب تر آنکه ابن حجر، حکم بن ابی العاص (طرید رسول الله - تبعید شده پیامبر) را جزء صحابه درجه یک شمرده، با آنکه پیامبر او را مورد نفرین و لعنت قرار داد و او را به طائف تبعید کرد و تا پیامبر، حیات داشت جرأت آمدن به مدینه را نداشت، تا آنگاه که برادرزاده اش عثمان بر اریکه خلافت تکیه زد و او را باز گردانید و تا اندکی به پایان خلافت عثمان در کمال احترام نزد اهل نفاق می زیست. عائشه، خطاب به مروان - می گوید: «أما أنت یامروانُ فأشَهَدُ ان رسول الله (ص) لعن أباک و انت فی صُلبه».

از عبدالله بن عمروبن العاص روایت است که می گوید: «نزد پیامبر بودم که فرمود: اکنون مرد لعینی وارد می شود و آن مرد کسی جز حکم بن ابی العاص نبود، که همان لحظه وارد شد.»

و در سبب لعن و نفرین پیامبر نسبت به حکم نوشته اند: علاوه بر جاسوسی و افشای اسرار سیاسی او، همواره پیامبر را با حرکات ناهنجار، تمسخر می کرد و گاه، حرکات پیامبر را در راه رفتن - که به سبب کبر سن به سختی راه می رفت - تقلید گونه، به دنبال پیامبر، لنگان لنگان راه می رفت و در انظار، موجب تمسخر آن حضرت می گردید. نوشته اند: گاه که پیامبر در خانه یکی از زوجات خود خلوت داشت، از دیوار خانه بالا رفته، سر می کشید و شکلک در می آورد... پیامبر او را دید و فرمان تبعید او را صادر نمود. و فرمود: امیدوارم همواره ناهنجار ولنگان باشی و حکم تا آخر عمر پلیدش، قبیح المنظر و در راه رفتن همواره لرزان و مورد مسخره دیگران بود.

در این باره عبدالرحمان بن حسان بن ثابت، در هجو عبدالرحمان بن الحکم بن ابی العاص می‌گوید:

ان اللعین أبوک فارم عظامه ان ترم ترم مخلّجاً مجنونا

یمسی خمیص البطن من عمل التقی و یظل من عمل الخبیث یطینا49

اینک آیا شرم آور نیست که این شخص پلید را جزء اصحاب پیامبر به شمار آوریم؟!

٭٭٭

و از این قبیل افراد ناشایست، بسیارند که لقب صحابی بودن را یدک می کشند و شمه‌ای از خلق و خوی پیامبر، یا پای بندی به اصول شریعت در آنان، دیده نمی شود، همانند عمروبن العاص که ننگ آفرین ترین رجال آن عصر بود و ابوموسی اشعری که خیانت بزرگ را نسبت به بزرگترین مرد جهان اسلام مرتکب گردید و در اواخر عمر ننگین اش آن اندازه پیر و خرفت گردیده که جملاتی را به عنوان آیه های سقط شده از قرآن مطرح می کرد و مروان بن الحکم که
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 22)

نشانه «الوزغ ابن الوزغ» را آذین سینه پر کینه خود نموده بود. و ولید بن عقبه و ابوالاعور سلمی و ضحاک بن قیس و مغیره بن شعبه که در حمله به خانه دخت پیامبر اکرم و ضرب و شتم آن حضرت سهمی خطیر ایفا کرد... و غیره و غیره که همواره مورد لعن و نفرین بزرگ مرد اسلام مولای متقیان قرار داشتند.50 آیا شایسته است که چنین افراد ناشایست را به لقب فخیم صحابی مفتخر نمود؟؟ کلا و صدکلا ..

٭٭٭

آری در میان صحابه، افرادی بودند که این لقب را به شایستگی به خود اختصاص داده بودند و هر آنچه، مدح و ثنا یا تعریف و توصیف که از لسان پیامبر اکرم و ائمه اطهار درباره صحابه آمده، مقصود همین گروه نخبه‌اند و به قول معروف: «ضمیر، مرجع خود را مشخص می کند».

و اساساً تناسب حکم و موضوع یکی از اصول بلاغت کلام است که شنونده باید عاقل باشد!

٭٭٭

متقی هندی از طریق زاذان روایت می کند، گوید: موقعی که جمع کثیری پیرامون مولا امیرمؤمنان گردآمده بودند و در وی، حالت خوشی یافتند. لذا فرصت را غنیمت شمرده، از وی درخواست کردند راجع به صحابه خویش سخنی بگوید. فرمود: از کدام گروه صحابه؟ گفتند: آنان که از صحابه پیامبر نیز شمرده می شوند!

فرمود: همه صحابه پیامبر صحابه من اند، کدامین را خواستارید؟

گفتند: آنان که بیشتر مورد ستایش شمایند و بر آنان درود می فرستید، نه دیگران .

فرمود: کدامشان؟

گفتند: عبدالله بن مسعود؟

فرمود:‌ سنت را دریافت و قرآن را به جان خرید.

گفتند: حذیفة بن الیمان؟

فرمود: دانست و پرسید و پی جوی کشف معضلات و حل مشکلات بود، تا آنکه آن را دریافت. از او جویا شوید تا شما را به خوبی رهنمون باشد.

گفتند: ابوذر غفاری؟

فرمود: علم فراوانی را فرا گرفت و سخت بر آنچه اندوخته بود، پاسداری می کرد و در دین خود و
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 23)

دستیابی به علوم و معارف همواره در تلاش بود و همواره پرسشگر بود و دست آوردهای فراوان فراهم کرده بود، گاه به او ارزانی می شد و گاه مورد امتناع قرار می گرفت. سینه وی، انباشته از علم و آگاهی بود و ظرفیت علمی او، لبریز شده بود.

گفتند: سلمان فارسی؟

فرمود: مردی است از ما و به سوی ما اهل بیت، پناه گرفته . چه کسی را همانند لقمان حکیم می توانید بیابید؟ (یعنی: جز سلمان!)

او علم اولین و آخرین را دریافته بود، کتاب های پیشین و پسین را خوانده بود. همچون دریایی متلاطم بود که هیچ گاه فرو نمی کشید.

گفتند: عمار بن یاسر؟

فرمود: او یگانه مردی است که خداوند ایمان را با گوشت و خون و عظم و شعر و بشره او مخلوط کرده، هیچ گاه از حق جدا نبوده و نخواهد بود. او همراه حق باشد. و هرگز آتش را نشاید که از بشره وی بچشد.

گفتند: ای مولای ما، از خود بگو!

فرمود: آرام باشید، خداوند از خود ستودن را منع کرده!

شخصی از حاضران گفت: ای مولای ما، مگر نه آن است که خداوند فرموده «و اما بنعمة ربک فحدث»51 ؟!

فرمود: اکنون گوشه ای از نعمت های الهی - که بر من ارزانی شده - برایتان بازگو می کنم:

من، در محضر پیامبر اکرم(ص) هر آنچه می پرسیدم، جواب کامل دریافت می کردم. هرگاه ساکت می شدم - و در برخی روایات آمده: هرگاه پرسش‌هایم به اتمام می رسید - خود حضرت شروع به سخن می کرد و بیان مطالب می نمود. فرمود: از این جهت است که در میان سینه ام انباشته‌ای از علم فراوان، فراهم گشته و در برخی روایات آمده: از حضرت درخواست کردم تا این همه دریافت‌ها، فراموشم نشود! حضرت، دست خود را بر سینه‌ام نهاد و دعا فرمود و تا به امروز، هیچ گونه دریافتی را فراموش نکرده‌ام52.

و از این قبیل روایات که درباره نخبگان اصحاب رسیده، فراوان است که مقصود: همان قلیل افرادی هستند که همانند حواریون حضرت عیسی(ع) جنبه اختصاصی فراگیری علم و اخلاق کریمه آن حضرت را دارا بودند، نه هر که اندک ملاقاتی داشته و ایمان آورده باشد.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 24)

٭٭٭

در این حدیث که ابوجعفر صدوق - علیه الرحمة - از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل می کند، بنگرید که چگونه برخی از افراد - که احیاناً عنوان صحابی را یدک می کشند - اساساً (و تخصصاً) از زمره صحابه بیرونند.

از أحمدبن محمدبن اسحاق طالقانی، روایت می کند که پدرش گفت: مردی در خراسان، سوگند به طلاق زوجه‌اش خورد، چنانچه معاویه از صحابه شمرده شود...

و این موقعی بود که حضرت رضا(ع) در آن سامان بود و فقهاء موجود، همگی فتوا دادند که زوجه اش، مطلقه گردیده و در ضمن از حضرت رضا(ع) استفتاء گردید، حضرت در جواب نوشت: طلاق، واقع نشده... فقهاء از حضرتش درخواست توضیح کردند؟ حضرت، در جواب نوشت: در روایات شما هم آمده، که ابوسعید خدری گفت: پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه، به کسانی که ( از روی ناچاری) در همان موقع اسلام آوردند و بسیاری بودند که گرد حضرت را گرفتند و توقع داشتند که آنان را جزء صحابه خود بشمرد؛ حضرت فرمود: «انتم خیر، و أصحابی خیر، ولا هجرة بعدالفتح». (شما جایگاه خود را دارید و اصحاب من جایگاه خود را و هجرت - (که شرط نخست صحابی بودن است53) - پس از فتح مکه برای مردم آن سامان، موردی ندارد.)

حضرت رضا(ع) فرمود: ملاحظه می کنید که پیامبر اکرم(ص) چنین افرادی را که پس از فتح مکه اسلام آورده اند، از صحابه خود جدا ساخت. فقهاء - پس از شنیدن دلائل حضرت رضا - آن را کامل دانستند و پذیرفتند.54

ملاحظه می‌فرمائید که حضرت با چه برداشت منطقی و ظریف و قابل قبول برای همه، امثال معاویه‌ها را از جرگه صحابه بیرون خواند و علت اصلی، همان ناشایستگی امثال این گونه افراد است که هرگز از علم و حکمت و اخلاق کریمه حضرت ختمی مرتب، چیزی فرا نگرفته، بلکه بالعکس همواره، حرکتی بر خلاف جهت اسلام داشته اند.

این گونه افراد، گرچه به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی همواره با همان عقائد و افکار جاهلی می زیستند و احیاناً در جرگه منافقین بودند تا اصحاب کبار. این جا است که مولا امیرمومنان(ع) در شرط صحابی بودن می فرماید: «ما لم یحدثوا بعده حدثاً و لم یأووا محدثاً»55.

که پس از پیامبر، دست به بدعتی نزده باشد، یا بدعت گذاری را در کنف و حمایت خود قرار نداشته باشد که امثال معاویه ها،‌ درست برخلاف این فرمایش، هم بدعت گذار در دین و هم فضایی ایجاد کرده بودند که بدعت گذاران، در آن فضای آلوده، به هر ننگی و بدعت دست
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 25)

می زدند و امثال سمره ها در کنف و حمایت آنان، آزادانه با خدا و رسول و قرآن و اسلام، به جنگ و ستیز بر می خواستند!!

اینک چرا ابن حجر، این گونه افراد مضادّ با دین و مضارّ در جامعه مسلمین را در عداد صحابه آورده؟!

در صحیح بخاری و دیگر کتب معروف حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر اکرم(ص)، از ارتداد و بازگشت به جاهلیت برخی از اطرافیان نزدیک خود خبر می دهد.

پیامبر در خطبه ای فرمود: «... ألا وانه یجاء برجال من امتی فیؤخذبهم ذات الشمال56. فاقول: یارب، اُصیحابی؟! فیقول: انک لاتدری ما أحدثوا بعدک؟! فأقول - کما قال العبدالصالح: «و کنت علیهم شهیداً مأدمت فیهم، فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم»57 فیقال: ان هؤلاء لم یزالوا مرتدین علی أعقابهم منذ فارقتهم.58»

بخاری از ابن ابی ملیکه روایت می کند که بعد از استماع این حدیث گفت: «الهم انا نعوذبک ان نرجع علی أعقابنا أو نفتن عن دیننا»59.

این حدیث، از متواترات است که تمامی اصحاب سنن آن را آورده اند60.

مرحوم فیروزآبادی در کتاب پرارج خود (کتاب السبعة) از منابعی معتبر، متواتراً این حدیث را آورده است. علاوه بر صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ابن ماجه و مسند امام احمد.. از صحیح ترمذی، صحیح نسائی، مستدرک حاکم نیشابوری و ابوداود طیالسی و استیعاب ابن عبدالبر - در شرح حال بسر بن ارطاة - و جلال الدین سیوطی در تفسیر الدرالمنثور و تفسیر طبری و کنزالعمال و نیز روایاتی که شاهد مدعی یا مؤید مطلب است، مشروحاً آورده است .. و به خوبی حق مطلب را اداء کرده و هرگونه توجیه ناروا یا تفسیر غلطی که برخی خواسته اند، از این راه، پارگی را رفو کنند، جواب قاطع داده است. جزا الله عن الاسلام والدفاع عن حریم الرساله و القرآن ... خیرجزاء الصالحین.61

برخی خواسته اند آیه «انقلبتم علی اعقابکم62» و روایات یاد شده را، ناظر به اعراب بادیه نشین و کسانی بدانند که در ابتدای خلافت ابی بکر از پرداخت زکاة - تا روشن شدن اوضاع - امتناع ورزیدند.

در صورتی که این آیه و روایات مربوطه، خطاب به کسانی است که پیرامون پیامبر را فرا گرفته بودند و منافق گونه در طرح و تهیه نقشه برای آینده خویش بودند.

شاهد مطلب گفتار ابن عبدالبر در کتاب استیعاب، در شرح حال بسربن ارطاة است که از شفاعت
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 26)

و فضاحت کارهای او سخن می‌گوید و آنگاه روایت یاد شده را می آورد، تا روشن کند که بسر بن أرطاة. از نمونه های بارز این حدیث است63.

غرض آن است که در میان اطرافیان پیامبر - که به ناحق لقب صحابه یافته اند - کسانی - فراوان - یافت می شوند که هرگز شایسته چنین لقب فخیمی نیستند و از نظر پیروان مکتب اهل بیت(ع) جنایتی بزرگ و حتک حرمت پیامبر عظیم الشأن است که چنین افراد دون صفتی، در زمره صحابه جلیل نام برده شوند!!

از این رو حدیثی که امام رضا از پدرش از جدش امام صادق(ع) نقل می کند، فرمود: «اجتمع آل محمد.. علی أن یقولوا فی أصحاب النبی - صلی الله علیه و آل وسلم - أحسن قول»64.

یعنی: آل البیت(ع) اتفاق نظر دارند، که همواره درباره صحابه، شایسته ترین عبارات را به کار برند.

این حدیث و امثال آن، خود به خود ناظر به همان صحابه راستین است، که رفتار و گفتارشان، نمایانگر خلق و خوی پیامبر است.

و به گفته حافظ شیرازی

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آئین سروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند

هزار نکته باریکتر زمو این جا است نه هر که سر بتراشد قلندری داند65

ابوجعفر صدوق - علیه الرحمة - از محمدبن موسی بن نصر رازی، از پدرش روایت می کند: از امام رضا(ع) درباره فرموده پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که فرموده: «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» (به هریک از صحابه که روی آوری، تو را به خوبی هدایت گر خواهد بود.)

حضرت رضا(ع) فرمود: حدیثی صحیح و درست است، البته، مراد، کسانی اند که پس از رحلت پیامبر دست به تغییر و تبدیل و تحریف دین نزدند.66

همچنین، روایات فراوان دیگری که اصحاب را مورد ستایش قرار داده ناظر به همین گروه صادق القول و استوار در دین اند.

ابوجعفر کلینی به سند صحیح از منصور بن حازم روایت می کند که از امام صادق(ع) درباره صحابه سؤال می کند: آیا آنچه از پیامبر نقل حدیث می کنند، راست می گویند یا به دروغ نسبت می دهند؟ حضرت فرمود: البته که صادق و راست گو هستند67.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 27)

در این فرمایش که به طور عموم، صحابه را مورد تصدیق و ستایش قرار داده، بدون شک، ناظر به صحابه ای است که از نظر اهل بیت، صحابی شمرده می شوند، نه به تعریف ابن حجر.

سپس، حضرت به سبب اختلاف در حدیث صحابه پرداخت و فرمود: که این به سبب عدم هماهنگی در حضور به هم رساندن به خدمت پیامبر بوده، برخی اول کلام، برخی آخر کلام و برخی عموم کلام را حضور داشته و دیگر خصوص آن را، برخی ناسخ و برخی منسوخ را... و هر کس هر آنچه شنیده و دریافت کرده بود، بعدها نقل می کرد و بدین سبب اختلاف در گفتار آنان پیدا شد که این اختلاف نه مایه تضاد است نه موجب تکذیب برخی و تصدیق برخی، بلکه همگی، صادق اند.68

مولا امیرمومنان(ع) آنجا که از شایستگان صحابه به طور گسترده سخن می گوید و جایگاه بلند آنان را از جرگه منافقین جدا می‌سازد، می فرماید: گفتار آن دسته از صحابه بلند پایه، جملگی صادق و مصدق است و هیچ گونه اختلافی میان آنان نیست جز سبب اختلاف در حضور و تلقی .. که هریک به آنچه فرا گرفته سخن می‌گوید و راست می‌گوید.

آنگاه از خودش سخن می گوید: که هرگز از محضر پرفیض پیامبر، غیبت نجسته و هر آنچه پیامبر بر صحابه عرضه داشته، همگی را بدون کم و کاست فرا گرفته و هرگز فراموشش نشده است69.

در این جا، مناسب است دعای حضرت زین العابدین امام سجاد را که درباره صحابه و نیز درباره تابعین ایراد فرموده اند، از نظر خوانندگان بگذرانم و به خوبی روشن است که دعا، تنها شامل شایستگان این لقب فخیم می گردد و همانگونه که عرض شد: ضمیر، مرجع خود را تشخیص می دهد. علاوه که در ابتدای دعا، عبارت «الذین أحسنوا الصحبه» تقریباً تصریح به همین نکته است.

حضرت در دعای چهارم صحیفه چنین می فرماید:

اَللّهُمَ وَ اَصحابُ مُحمَّدٍ خآصَّةً الَّذینَ احسَنُوا الصَّحابَةَ وَ الَّذینَ اَبلَوا البَلآءَ الحَسَنَ فی نَصرِه ، وَ کانَفُوهُ ، وَ اَسرَعُوآ اِلی وفادَتِه وَ سابَقُوا اِلی دَعوَتِه ، وَاستَجابُوا لَهُ حَیثُ اَسمَعَهُم حُجَّةَ رِسالاتِه وَ فارَقُوا الاَزواجَ وَ الاَولادَ فی اِظهارِ کَلِمَتِه ، وَ قاتَلُوا الٰابآءَ وَ الاَبنآءَ فی تٍَثبیتِ نُبُوَّتِه ، وَ انتَصَروُا بِه وَ مَن کانُوا مُنطَوینَ عَلی مَحَبَّتِه یرجُونَ تِجاٰرَةً لَن تَبُورَ فی مَوَدَّتِه وَ الَّذینَ هَجَرَتهُمُ العَشآئر ُ اِذ تَعَلَّقُوا بِعُروَتِه ، وَ انتَفت مِنهُمُ القَرٰاباتُ اِذ سَکَنُوا فی ظِلِّ قَرابَتِه فَلا تَنسَ لَهُمُ اللّٰهُمَّ مٰا تَرَکُوا لَکَ وَ فیکَ ، وَ اَرضِهِم مِن رِضوانِکَ ، وَ بِما حاشُوا الخَلقَ عَلَیکَ ، وَ کانُوا مَعَ رَسُولِکَ دُعاةً لَکَ اِلَیکَ وَ اشکُرهُم عَلی
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 28)

هَجرِهِم فیکَ دِیارَ قَومِهِم ، وَ خُرُوجِهِم مِن سَعَةِ المَعاشِ اِلی ضیقِه ، وَ مَن کَثَّرتَ فی اِعزازِ دینِکَ مِن مَظلُومِهِم

و در مورد تابعان راستین هم فرموده:

اَللّهُمَّ وَ اَوصِل اِلی التّابِعینَ لَهُم بِاِحسٰانٍ ، الَّذینَ یقولُونَ : رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِاِخوٰانِنَا الَّذینَ سَبَقُونٰا بِالایمانِ خَیرَ جَزآئِکَ الَّذینَ قَصَدُوا سَمتَهُم ، وَ تَحَرَّوا وِجهَتَهُم ، وَ مَضَوا عَلی شا کِلَتِهِم لَم یثنِهِم رَیبٌ فی بَصیرَتِهِم ، وَ لَم یختَلِجهُم شَکٌّ فی قَفوِاتارِهِم ، وَ الایتِِمامِ بِهِدایةِ مَنارِهِم مُکانِفینَ وَ مُوازِرینَ لَهُم ،یدینُونَ بِدینِهِم ، وَیهتَدوُنَ بِهَدیهِم ، یتَّفِقُونَ عَلَیهِم ، وَ لا یتَّهِمونَهُم فیمآ اَدَّوا اِلَیهِم اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلی التّابِعینَ مِن یومِنا هذا اِلی یومِ الدّینِ وَ عَلی اَزواجِهِم وَ عَلی ذُرِّیاتِهِم وَ عَلی مَن اَطاعَکَ مِنهُم صَلوٰةً تَعصِمُهُم بِها مِن مَعصِیتِکَ ، وَ تَفحُ لَهُم فی رِیاضِ جَنَّتِک ، وَ تَمنَعُهُم بِها مِن کَیدِ الشَّیطانِ وَ تُعینُهُم بِها عَلی مَا استَعانُوکَ عَلَیهِ مِن بِرٍّ ، وَ تَقیهِم طَوارِقَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ اِلّا طارِقاً یطرُقُ بِخَیرٍ وَ تَبعَثُهُم بِها عَلی اعتِقادِ حُسنِ الرَّجآءِ لَکَ ، وَ الطَّمَعَ فیمٰا عِندَکَ ، وَ تَرکِ التُهمَةِ فیما تَحویهِ ایدی العِبادِ لِتَرُدَّهُم اِلی الرَّغبَةِ اِلَیکَ وَ الرَّهبَةِ مِنکَ ، وَ تزَهِّدَهُم فی سَعَةِ العاجِل ، وَ تُحَبِّبَ اِلَیهِمُ العَمَلَ لِلاجِلِ ، وَ الاستِعدادَ لِما بَعدَ المَوتِ

وَ تُهَوِّنَ عَلَیهِم کُلَّ کَربٍ یحِلُّ بِهِم یومَ خُروُجِ الاَنفُسِ مِن اَبدانِها وَ تُعافیهُم مِمّا تَقَعُ بِهِ الفِتنَةُمِن مَحذُورٰاتِها ، وَ کَبَّةِ النّارِ وَ طولِ الخلُودِ فیها وَ تُصَیرَهُم اِلیٰ اَمنٍ من مقیلِ المُتَّقینَ

تذکر: بحث ادامه دارد به ویژه در رابطه برخی شبهات و نیز در باره اعتبار قول صحابی درتفسیر و اصول معارف و احکام ، که در ادامه خواهیم آورد .

بعونه تعالی
پی‌نوشت‌ها:

1 - سوره توبه 9: 117.

2 - همان : 100.

3 - سوره فتح 48: 26.

4 - کتاب النوادر - راوندی ص146 / 199 . بحار ج22 ص310 / 12. طرائف ابن طاووس ص428. صحیح مسلم ج 7 ص183.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 29)

5 - امالی ابن الشیخ: 281 - 282 . بحار ج22 ص313 / 19.

6 - الصواعق المحرقة ص141. این روایت را محب الدین طبری در باب شرف النبوه آورده است.

7 - همان، ص 140. این حدیث را حاکم نیشابوری در مستدرک و متقی هندی در کنزالعمال و محب الدین طبری با سندهای معتبر آورده اند. رجوع شود به: فضائل الخمسه - فیروزآبادی ج2، ص59 - 60.

8 - فلو: کره اسب. سباط: دست باز و بخشنده. سلاط: زبان گویا و برنده، نهج البلاغه - کلمات قصار: 465.

9 - ترجمه دکتر شهیدی: 443.

10 - سوره توبه 9: 117.

11 - سوره فتح 48: 26.

12 - آل عمران 3: 195.

13 - اعراف 7: 157.

14 - سوره بقره 2: 177.

15 - امالی ابن الشیخ ص332. بحار ج22 ص305 - 306 / 4.

16 - دعاء چهارم - صحیفه سجادیه.

17 - الاصابة فی معرفة الصحابة - مقدمه - ج 1 ص7.

18 - در روایت از عبدالله بن مسعود. رجوع شود به: تفسیر و مفسران ج1 ص162 - 163.

19 - سوره رعد 13: 17.

20 - سوره یوسف 12: 76.

21 - سوره بقره 2: 269.

22 - آل عمران 3: 163. رجوع شود به تاریخ دمشق ابن عساکر ج3، ص51، شرح حال مولا امیرمومنان).

23 - رجوع شود به: تفسیر و مفسران ج1: 162 - 164 و 187 - 189 و 195 - 200 و غیره.

24 - در داستان مرد انصاری که سمره در خانه وی درختی داشت و بدون هشدار قبلی وارد منزل او می گردید، مرد انصاری شکایت او را نزد پیامبر برد، پیامبر هر آنچه توسط نمود تا شاید او را نرم کند، زیر بار نرفت تا آنگاه که پیامبر دستور داد، درخت او را از بیخ برکنده به رویش بیافکنند، سپس او را مورد خطاب قرار داده فرمود: «أنت رجل مضارّ»: تو، فردی هستی که همواره در صدد آزار و ایذاء دیگران هستی و این کلام خجسته، از آلودگی درونی سمره، خبر می‌دهد.

رجوع شود به: کافی شریف ج 5 ص294 / 8 باب الضرار من لایحضره الفقیه ج3 ص59 / 9 باب حکم الحریم 44 : «ما أراک یاسمره الا مضاراً». سنن أبی داوود ج 3 ص 315 / 3636: «أنت مضار». سنن بیهقی ج6 ص157:
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 30)

«أنت مضار».

25 - تاریخ طبری 5: 236 . حوادث سال 50.

26 - همان 5: 237.

27 - همان 5: 292.

28 - همان 5: 291.

29 - سوره بقره 2: 204 - 205.

30 - بقره : 207.

31 - شرح النهج ج4، ص78.

32 - تاریخ طبری ج5، ص237.

33 - شرح النهج 4: 78.

34 - روضه کافی (ج8 ) ص332 / 515.

35 - مات بالکوفه سنة بضع و ستین، المعارف - ابن قتیبه ص132.

36 - الاصابة - ابن حجر ج2 ص79. معارف ابن قتیبه ص132خطاب به 10 نفر فرمود: آخرکم موتاً فی النار.

37 - أنساب الاشراف بلادزی ج1 ص527.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 31)

38 - ابن اثیر می نویسد: زمهریره، مرضی است کشنده و فوق العاده دردناک که خداوند آن را برای شکنجه کافران در پایان کار آمده ساخته. النهایه ج 2 ص314. ابن اثیر - صاحب اسدالغابة - مرض او را به «کزاز شدید» تعبیر کرده (ج 2 ص355)

39 - اسدالغابة - ابن اثیر ج 2 ص355.

40 - تاریخ طبری 5: 292.

41 - امالی طوسی ص294. بحار 47: 165 / 5.

42 - قاموس الرجال ج 5: 312 - 315 / 3429.

43 - الاصابه ج 2 ص78 / 3475 حرف سین - القسم الاول.

44 - سوره توبه 9: 101.

45 - رجوع شود به: نهایه الارب فی انساب العرب - قلقشندی ص392. الاصابه - ابن حجر ج2 ص78. اسدالغابة - ابن أثیر ج2 ص354.

46 - ابن حجر او را در قسم اول حرف باء قرار داده - الاصابة ج 1 ص147 / 642.

47 - شرح النهج ،‌ ج2 ص18.

48 - قاموس الرجال ج2 ص304 - 306 / 1087.

49 - الاصابه - ابن حجر 1 ص344 / 1777 . الاستیعاب - ابن عبدالبر، حاشیه الاصابه ج1 ص317 - 318 . أسدالغابه - ابن اثیر ج2 ص33 - 34.

50 - شرح النهج ج4 ص79.

51 - سوره ضحی 93: 11.

52 - کنزالعمال - متقی هندی 13: 159 - 161 / 36492 . امالی صدوق مجلس 43: 324 - 325 / 9 . بحار 22:‌ 318 - 319 / 4.

53 - بدین معنا که اسلام آوردن وی از روی انتخاب صحیح باشد نه از روی ناچاری.

54 - عیون اخبار الرضا ج2 ص93 باب 32 / 34.

55 - بحار ج22 ص305 - 306 / 4.

56 - اشاره به آیه 41 - 46 سوره واقعه : « و اصحاب الشمال، ما أصحاب الشمال؟! فی سموم و جحیم، و ظل من یحموم، لابارد ولا کریم، انهم کانوا قبل ذلک مترفین. و کانوا یصرون علی الحنث العظیم..».

57 - سوره مائده 5: 117.

58 - اشاره به آیه کریمه: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم...» (آل عمران 3: 144).

59 - صحیح مسلم ج7 ص66 کتاب الفضائل باب اثبات حوض و صحیح بخاری ج9، ص58 کتاب الفتن.

60 - رجوع شود به : صحیح بخاری کتاب الفتن (ج9 ص 58 - 59) . تفسیر سوره الانبیاء ج 6 ص122. تفسیر سوره مائده ج6 ص70 کتاب الرقاق باب کیف الحشر ج8، ص136. صحیح مسلم ج 7 ص 66 دو حدیث 1 - اسماء بنت ابی بکر - 2 عائشه ، باب اثبات حوض نبینا. و ج 8 ص157 باب فناء الدنیا و بیان الحشر (کتاب الجنه و صفة نعیمها). مسند احمدبن حنبل ج1 ص235 و ص253 و ج 3 ص28 . و ج 5 ص48.

61 - رجوع شود به : کتاب السبعة من السلفه ص24 - 34.

62 - سوره آل عمران 3: 144.

63 - الاستیعاب - حاشیه الاصابه ج1 ص154 - 163.

64 - ابوالفتوح رازی در تفسیر بسمله و جهر به آن، این حدیث را به گونه ارسال مسلم آورده است . که همانند مرسلات صدوق - علیه الرحمه - واجد اعتبار استنادی است. (تفسیر ابوالفتوح ج1: 49 - 50).

65 - دیوان حافظ (حرف دال)‌شماره 177.

66 - عیون اخبار الرضا ج2: 93 / 33 باب 32.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 32)

67 - کافی شریف ج1 ص65 / 3 باب اختلاف الحدیث.

68 - همان.

69 - همان ص62 - 64 / 1.

ظر، علاقه‌مند و فرمانبردار باشند، صحابه نمی گویند، مگر آنکه همه همت خویش را مصروف کسب علم و معرفت از محضر شخصیت مورد نظر کرده باشند و هریک، جلوه‌گاهی از صفات حمیده و اخلاق کریمه آن حضرت باشند و اصحاب پیامبر اسلام مانند حواریون حضرت مسیح، تعداد نفراتی هستند که از برکات وجودی آن حضرت در حد بالایی، بهره ها برده و کسب فیض وافر کرده باشند.

کلید واژه‌ها : قرآن، صحابه، پیامبر، اهل بیت

عنوان «صحابه»، عنوان فخیمی است که تنها شایسته کسانی است که پروانه وار گرداگرد شمع وجود حضرت ختمی مرتبت را فرا گرفته بودند و بر اثر ملازمت و مصاحبت پیوسته، از برکات
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 10)

وجودی آن حضرت بهره‌ها برده و هریک، همچون مظهری تابناک جلوه گر صفات و اخلاق کریمه آن وجود مبارک گردیده بودند.

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - از روز نخست، نخبگان از پیروان راستین خود را در پوشش عنایت خاص خود قرار داده و در فرصت های مناسب و احیاناً روزانه در تعلیم و تربیت آنان کوشا بود تا هریک حامل رسالت جهانی اسلام بر جهانیان گردند و به مصداق آیه کریمه «و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً» وسائطی باشند تا پیام ناب اسلام را از منبع اصیل آن دریافت کرده، به جویندگان و پویندگان راه حق و حقیقت برای همیشه ارائه دهند.

صحابه، یارانی بودند که همواره پشتوانه مستحکمی برای تثبیت و پیشرفت اسلام، جان بر کف بودند و از هر گونه بذل جهد و توان در راه تقویت و استحکام پایه هایی اسلام، دریغ نمی‌ورزیدند. همواره منتظر خدمت و دریافت دستور خاص سرورشان بودند تا از جان و دل در انجام آن بکوشند، هرچند دشوار و سنگین باشد. زیرا جان فشانی در راه دوست از هر سهلی سهل‌تر است و از هر شیرین شیرین‌تر و هرگز، احساس دشواری یا سنگینی بار نمی‌کردند و بی پروا در انجام خدمات کوشا بودند.. و مصداق «الذین اتبعوه فی ساعة العسرة»1 را تحقق عینی بخشیدند.

خداوند درباره این فرهیختگان شایسته می فرماید: «والسابقون الأولون من المهاجرین والانصار، والذین اتبعوهم بإحسان، رضی الله عنهم و رضواعنه ...» و در پایان آیه نشانه افتخار «ذلک الفوز العظیم»2 را نصیب آنان می گرداند.

در آیه دیگر می فرماید: «محمد رسول الله، والذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم، تراهم رکعاً سجداً، یبتغون فضلاً من الله و رضواناً، سیماهم فی وجوههم من أثر السجود، ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع،‌ لیغیظ بهم الکفار . و عدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عظیماً».3

فضل الله راوندی از امام موسی بن جعفر - علیهما السلام - روایت می کند، که از پدرانش از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: «انا امنة لاصحابی، فاذا قُبضتُ دنا من أصحابی ما یوعدون. و اصحابی اَمَنَة لامتی فاذا قبض اصحابی دنا من امتی ما یوعدون. ولایزال هذا الدین ظاهراً علی الادیان کلها مادام فیکم من قدرآنی و من رآی من رآنی».4

در این حدیث شریف، پیامبر اکرم، خود را مأمن و ملجأ در کشف معضلات و حل مشکلات برای صحابه معرفی می کند و پس از وی، صحابه دارای سمت مرجعیت عموم هستند. سپس
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 11)

نوید می دهد که دین و آئین اسلام، همواره شکوفایی و برتری دارد، مادام که در میان امت کسانی باشند که همچون صحابه، از نور علم و هدایت پیامبر بهره مند باشند و در میان جمع امت به نور افشانی همت گمارند.

و لذا در حدیثی از امام امیرمؤمنان - علیه السلام - آمده که پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند: «طوبی لمن رآنی، أورآی من رآنی، أورآی من رآی من رآنی»5.

خوشا به حال کسانی که شرف حضور مرا یافته، یا نزد حضور یافتگان حضور یافته، یا از حضور یافتگان نزد حضور یافته، بهره گرفته‌اند. که این حالت تسلسل، پیوسته و برای همیشه، در سلسله فرهیختگان امت ادامه دارد. لذا همواره امت، از این فرهیختگان - که وارثان علم نبوت و دارندگان و دایع مقام رسالت اند - بهره وافی می‌برند و هیچ گاه زمین،‌ از حجت حق خالی نخواهد بود و ائمه أطهار - علیهم السلام - و تربیت یافته گان مکتب اهل بیت - علیهم السلام - ادامه دهنده حلقات این سلسله مبارکه هستند.

ابن حجر هیثمی در ملحق کتاب «الصواعق» (باب أن اهل البیت أمان لاهل الارض) حدیثی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل می کند: « فی کل خلف من امتی عدول من اهل بیتی، ینفون عن هذا الدین تحریف الغالین، وانتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین»6.

یعنی در هر دوره از زمان که بر امت می گذرد، شخصیت‌های با کفایتی از سلاله طیبه وجود دارند که جلو هر گونه انحرافات را می گیرند و در روایتی دیگر از امام احمدبن حنبل و غیره می آورد که پیامبر اکرم فرمود:

«النجوم أمان لاهل السماء... و اهل بیتی آمان لاهل الارض ...». و در حدیثی دیگر: «أمان لامتی من الاختلاف ...».7

لذا ادامه دهنده رویت روایتی از پیامبر اکرم(ص)، همان سلاله طیبه عترت طاهره هستند.

مولا امیرمومنان - علیه السلام - در مدح انصار فرموده: «هم - والله - ربوا الاسلام کما یرّبی الفلو مع غنائهم، بأیدیهم السباط و السنتهم السّلاط».8

(آنان را پروراندند، چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند. با توانگری و دستهای بخشنده و زبان های برنده).9

از این قبیل توصیفات درباره اصحاب پیامبر اکرم(ص) - در کلمات بزرگان اهل عصمت - فراوان به چشم می خورد، که از صحابه ستایش کرده و آنان را مورد دعای خیر قرار داده اند، چنانچه در کلمات امام سجاد و امام صادق و امام رضا - علیه السلام - آمده، شمه ای از آن را به سمع
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 12)

دوستداران می رسانیم..

٭٭٭

اکنون این پرسش مطرح است که این گونه تعاریف و ستایشها شامل تمامی اصحاب می گردد - چنانچه ظاهر اطلاق لفظ است - یا عدّه مخصوصی که به راستی حق صحبت پیامبر را ادا کرده و آنچه لازمه صحابی بودن است در خود فراهم کرده اند؟

لذا، باید تعریف جامع و مانعی از صحابه ارائه داد تا موضع گرانقدر این زمره از حاملان پیام رسالت از دیگران جدا شوند و بی‌جهت کسانی که شایستگی این لقب فخیم را ندارند، آنان را به معنای واقعی کلمه، صحابی ندانیم.

٭٭٭

صحابه - از نظر لغت - به دو معنا آمده:

1 - مصدر «صَحِبهُ صُحَبةً و صَحابَةً و صِحابةً» به معنای: صاحَبَه مُصاحَبَةً أی لازمه و عاشره ... ملازم و معاشر کسی بودن.

2 - جمع صاحب، که به پنج گونه آمده: صَحب. صُحبَة . صحبان. أصحاب، صحابه - به فتح و کسر صاد - جمع أصحاب: أصاحیب.

صَحابه - اصطلاحاً - به اصحاب و یاران پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم - گفته می شود... و مفرد آن: صحابی ، با یاء نسبت، به معنای : منسوب به زمره أصحاب یا منسوب به صحبت و صحابت مصدری، به معنای: فردی که شرف افتخار صحبت و مصاحبت پیامبر را یافته است.. و این تفسیر دوم شاید اوفق باشد و به هدف و مقصود این نسبت نزدیک تر ...

لذا صحابه یاصحابی - با لحاظ یاء نسبت، که یک نوع وابستگی مستحکم را می رساند - به معنای مطلق مصاحب و ملازم رکاب نیست، بلکه شرائطی دارد که باید در او فراهم باشد.

مقصود از رابطه مستحکم، رابطه وثیق فرهنگی و علمی است که این دسته از فرهیختگان را مظاهر تجلی خلق و خوی پیامبر گرامی نشان دهد!.

٭٭٭

در قرآن کریم، در نعت و توصیف صحابه، تعابیری به کار رفته، که موضع صحابی را در عین
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 13)

فخامت و عظمت ،‌ سنگین و با شرائط دشوار، معرفی می کند:

«الذین اتبعوه فی ساعة العسرة»10.

«أشداء علی الکفار رحماء بینهم. تراهم رکعا سجداً. یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السجود»11.

«وأوذوا فی سبیلی و قاتلو و قتلوا»12.

«فالذین آمنوا و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النور الذی أنزل معه، اولئک هم المفلحون»13.

«والموفون بعهدهم إذا عاهدوا، و الصابرین فی البأساء والضراء و حین البأس، أولئک الذین صدقوا و اولئک هم المفلحون»14.

و از این قبیل آیات که موضع صحابی بودن را سنگین ولی پربار معرفی می کند. مولا امیرمؤمنان - علیه السلام - درباره صحابه می‌فرماید:

«أوصیکم بأصحاب نبیکم .. و هم الذین لم یحدثوا بعده حَدَثاً ولم یوؤوا مُحدثاً؛ فإنّ رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - أوصی بهم»15.

حضرت درباره صحابه سفارش می کند، زیرا پیامبر سفارش آنان را نموده است و در معرفی آنان می گوید: مشروط بر آنکه پس از رحلت پیامبر، بدعت گذار نبوده باشند و نیز بدعت گذاری را در آستین خود، پرورش نداده باشند.

و نیز در فرموده امام سجاد - علیه السلام - آنجا که درباره صحابه دعا می کند، یادآور می شود:

«الذین أحسنوا الصحابة والذین أبلوا البلاء الحسن فی نصره و کانفوه ...»16که تفصیل آن را می آوریم.

آنانکه لازمه صحابی بودن را به خوبی رعایت کردند و در نصرت و یاری او با دشواری‌ها، پنجه نرم کردند و به خوبی از عهده نصرت او برآمدند و همواره کمک یار او بودند ...

٭٭٭

اینک تعریف صحابه از منظر قرآن کریم و دیدگاه ائمه اطهار:

«صحابه - جمع صحابی - فرهیختگان از شیفتگان فخر رسالت بودند، که پروانه وار شمع وجود آن حضرت را فرا گرفته، شبانه روز از فیض برکات آن جناب بهره وافر می بردند و در یاری و نصرت وی، همواره کوشا بودند و تمامی هستی خود را در طبق اخلاص، نثار مقدمش می نمودند ‌و در پرورش شجره طیبه اسلام و نشر و پخش تعالیم عالیه قرآن لحظه‌ای، غفلت نمی ورزیدند. همیشه بیدار، همیشه هوشیار، تا آسیبی به بدنه این درخت برومند وارد نیاید، نفس نفیس خود را
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 14)

بی دریغ در این راه، بذل و جانفشانی می کردند. هیچ گاه تعلل نجسته و در سختی ها و دشواری ها، عقب گرد نکرده و در تداوم و هرچه بارورتر شدن اسلام برای همیشه می کوشیدند‌ و چون سپری آهنین، جلو هر گونه بدعت و ناروائی می‌ایستادند، گرچه به قیمت از دست دادن جان و هستی خویش باشد...».

طبق این تعریف ، صحابه کسانی بودند - که بر اثر تربیت مستمر پیامبر اسلام - مظهریت خلق و خوی آن حضرت را یافته و جلوه گاه علم و حکمت و حامل رسالت جهانی اسلام گردیدند.

لذا صحابه پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - همانند حواریون حضرت مسیح - علیه السلام - گروه خاصی بودند، که جنبه اختصاصی به آن حضرت را داشتند.

از این رو، همه اطرافیان و پیروان آن حضرت - چه در مکه و چه در مدینه - و حتی کسانی که برای خدمات معمولی در کنار حضرت بودند، صحابه شمرده نمی شوند. مگر آنکه جنبه اختصاصی وی در جهت کسب معنویت باشد . در این راه با تمام توان کوشیده باشد و بر همین حالت فرهیختگی تداوم یافته باشد.

این تعریفی است که بزرگان شیعه، طبق تعالیم اهل بیت و صریح کتاب عزیز از صحابه و صحابی دارند و هر آنچه مدح و فضیلت که برای صحابه در لسان پیامبر اکرم و دیگر معصومان رسیده، تنها شامل همین گروه خاص می گردد و لاغیر...

٭٭٭

ولی ابن حجر عسقلانی، از صحابه، تعریف دیگری دارد که شامل تمام اطرافیان، بلکه همه مسلمانان عصر رسالت، که صرفاً با حضرت ملاقاتی - هر چند کوتاه - داشته باشند، می گردد.

چنین می گوید: «الصحابی من لقی النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - مؤمناً به و مات علی الاسلام».

صحابی کسی است که با پیامبر اندک ملاقاتی داشته باشد و به وی ایمان آورده و مسلمان بمیرد و در توضیح این تعریف می‌گوید: ملاقات وی با پیامبر چه اندک باشد یا طولانی. از وی حدیثی نقل کرده باشد یا نه . در جنگ در رکاب حضرت شرکت باشد یا نه. ابن حجر این تعریف را بهترین تعریف توصیف می کند.17

معلوم نیست ابن حجر،‌ این تعریف را بر چه مبنایی مطرح کرده، زیرا بنابراین تعریف، عنوان صحابی با واژه مشاهد (مطلق مشاهده و دیدار) یکسان خواهد بود، و این ، منطقی به نظر
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 15)

نمی رسد که هر که دیگری را دیدار کرد، یا اندکی با گفتگو کرد و تا حدی شیفته وی گردید، او را از صحابه وی به حساب بیاوریم.

اساساً، صحابه و اصحاب و صحابی، اصطلاحی عرفی است که در متداول عام به کار می رود، مثلاً: اصحاب امامین الباقر والصادق - علیهماالسلام - یا أصحاب ابوحنیفه یا احمدبن حنبل، صرفاً به کسانی نمی گویند که آنان را مشاهده کرده و یا اندکی با آنان ملاقاتی داشته و یا به عنوان مقلد ملتزم دستورات فقهی آنان گردیده باشد. مگر آنکه مدت ها، ملتزم حضور گردد و از علم و فقاهت و درایت آنان بهره ها برده باشد و از کمالات معنوی و اخلاقی آنان، اندوخته‌هایی در خود فراهم کرده باشد.

آیا فانوس کش یا دربان یا خدمه - که همواره حضور خدمت دارند - از اصحاب شمرده می شوند؟ در حالی که هیچ بهره ای از علم و کمالات آنان در وجودشان راه نیافته و درصدد هم نبوده‌اند!

آیا شتربان یا انبار دار آن حضرت که هیچ گاه در صدد کسب معارف نبوی نبوده و یا شایستگی آن را نداشته اند، می توان جزء صحابه جلیل شمرد؟

آری معاصرین حضرت، چند دسته اند:

1 - افراد عادی کوچه و بازار، که ایمان آورده، به نماز و جماعات حضور می یافتند.

2 - افراد آماده به خدمت به عنوان سرباز یا دیگر مأموران نظام اداری.

3 - افراد خدمتگذار،‌ در تأمین مایحتاج زندگی شخصی حضرت و خانواده اش.

4 - افراد ملازم حضور در هر مجلس و محفل برای کسب فیض و کمالات معنوی و اخلاقی و بالا بردن سطح معلومات از طریق پرسش یا استماع کلمات دُرربار آن حضرت.

حضرت، عده‌ای را موظف کرده بود تا روزانه حضور یابند و ده آیه، ده آیه، مطرح می فرمود، تلاوت، تفسیر و نحوه استنباط فروع احکام از اصول و مبانی کتاب و سنت را به آنان می آموخت. یعنی: همواره در تربیت این عده می کوشید تا افرادی شایسته و لایق، حافظ و قاری قرآن، مفسر و شارح آیات و فقهایی کامل، از میان آنان به وجود آورد، تا در آینده، راهبران لایقی برای امت باشند و هریک به اندازه لیاقت و شایستگی خود، بهره می برد.18 که سرآمد همه، مولا امیر مؤمنان - علیه السلام - بود . زیرا پس از پیامبر، اعلم الناس بود و همگان به علم او نیازمند و او از همه مستغنی بود، در قرآن کریم می خوانیم:
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 16)

«أنزل من السماء ماءً فسالت أودیة بقدرها»19. باران رحمت که فیض الهی است، ریزش می کند و در پهنای دشت، هر جویباری به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می گیرد.

«نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علیم علیم»20 شایستگان درجات متفاوتی دارند و هر دانش وری، دانش ور برتری بر او هست.

«یؤتی الحکمة من یشاء، و من یوت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً»21

حکمت، یعنی بینش و بصیرت دینی . تنها به شایستگان داده می شود و هر که مشمول این عنایت کبری گردید، از خیر و برکات عظیمی برخوردار است.

مسروق بن اجدع همدانی ( از تابعان پارسا و از صحابه خاص مولا امیرمؤمنان) می گوید: من با فرهیختگانی از صحابه پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نشسته و فیض برده ام، ولی آنان را همچون آبشخورهایی یافتم، که برخی یک نفر را سیراب و برخی دو نفر‌ و برخی ده نفر و برخی صدنفر را سیراب می کردند و برخی، آن اندازه سرشار بود که اگر تمامی مردم جهان از آن می‌نوشیدند، جملگی را سیراب می نمود - که مقصود وی از این آبشخور سرشار، مولا امیرمؤمنان است. «هم درجات عندالله»22 در این باره در کتاب تفسیر و مفسران به تفصیل سخن گفته ایم23.

٭٭٭

از منظر پیروان اهل بیت - علیهم السلام - تنها این گروه (کوشا در کسب فضائل و مکارم اخلاق نبوی) شایسته لقب فخیم «صحابه» می باشند و دیگران که این لقب را یدک می کشند، تنها اسم صوری است و هیچ گونه شایستگی این لقب را ندارند و پیروان مکتب تشیع بالاجماع، اینان را صحابه نمی دانند، گرچه مرافق یا ملازم یا مصاحب و همواره در رکاب بوده باشند. چون شرائط سنگین صحابی بودن را در خود، فراهم نکرده بودند!!

ولی تعریفی که ابن حجر - بدون مبنا - از صحابی کرده، شامل تمامی این افراد می گردد و حتی رهگذری که احیاناً پیامبر را مشاهده کرده، سخنانی از وی شنیده و به وی ایمان آورده باشد و راه خود را گرفته و دیگر خدمت آن حضرت نرسیده باشد، نیز مشمول تعریف ابن حجر می گردد. و همچنین، شامل کسانی می شود که در محضر پیامبر بوده، ولی رفتار و کردار آنان، برخلاف سنت و شریعت بوده و شاید هم در دل، بذر نفاق و حقد بر اسلام را می پروراندند که پس از رحلت پیامبر، خلاف کاری آنان برملا گردید، که بر صفحه تاریخ ثبت و ضبط شده است. آری چگونه می توان این گونه افراد را صحابی شمرد؟!
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 17)

٭٭٭

مثلاً: سَمُرة بن جندب که در زمان حیات پیامبر(ص) و پس از آن، پیوسته حرکاتی مضادّ از خود نشان داده و اساساً یک فرد معاند و لجوج، شمرده می شد تا جایی که پیامبر او را مورد عتاب شدید قرار داده، عنوان: «انک رَجُلٌ مضّار» را نصیب او نمود24 و سمره تا پایان عمر چنین بود و از هر گونه تجاوز و ستمگری به روش طاغوتیان روی گردان نبود.

زیادبن ابیه که از جانب معاویه والی بصره بود و هرچند مدت برای رسیدگی به امور کوفه نیز به آنجا می رفت و با دستور معاویه، سمره را جایگزین خود می کرد. سمره در این مدت کوتاه از ریختن خون - به بهانه های واهی - به حد افراط روی گردان نبود و بیش از هشت هزار نفر را سر برید. زیاد در موقع برگشت او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آیا نمی هراسی تا مبادا میان کشته شدگان بی گناهی باشد؟! سمره گفت: اگر دو برابر این مقدار را هم می کشتم نیز هراسی نداشتم.25

ابوسّوار عَدَوی گوید در یک صبحگاهی، تنها از قبیله ما چهل و هشت نفر را سر برید که همگی حافظ قرآن بودند26.

سلمان عجلی گوید: حاضر بودم که افراد کثیری را به حضور سمره آوردند که همگی به وحدانیت خدا و رسالت خاتم الانبیاء شهادت می دادند و از هر گونه اندیشه و مکتب انحرافی، تبری می جستند. ولی سمره بدون توجه به شهادت آنان، دستور می داد تا همگی را سر ببرند. عجلی گوید: تا بیست و اندی را شاهد بودم که سر برید و دیگر تاب نیاورده و بیرون رفتم.27

سمره آن اندازه در خونریزی و ستمگری بیداد می کرد، که مثل معاویه ای از کارهای او به وحشت افتاد و او را از ولایت موقت بصره به کلی معزول نمود.

سمّره گوید:‌خدا، معاویه را لعنت کند: چنانچه به اندازه فرمانبرداری از وی از خدا فرمانبرداری کرده بودم، شاید خداوند مرا می‌آمرزید.28

آری فرمانبرداری وی از معاویه، قابل بخشش پرودگار نبوده و او خود به خوبی می دانست که جرائم و جنایات او، قابل بخشش نیست!!

ابن ابی الحدید، داستان پیشنهاد معاویه به سمره تا آیه «و من الناس من یعجبک قوله فی الدنیا و یشهدالله علی ما فی قلبه و هوالدّالخصام. و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لایحب الفساد»29 را ، درباره مولای متقیان، معرفی کند. و آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء‌
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 18)

مرضات الله والله رؤوف بالعباد»30 را درباره ابن ملجم. البته در مقابل دریافت چهار صدهزار درهم!؟ سمره چنین جنایت بزرگی را پذیرفت و لعن ابدی را نصیب خود گردانید.31

سمره در مدت کوتاهی که ولایت بصره را برعهده داشت، حرکات طاغوت منش از خود بروز می داد، مثلاً هنگام حرکت با سواران خود، چنان می تاخت که افراد و حیوانات و هرچه در جلویش بود زیر پا وزیر سم ستوران، لگدمال می کرد و باکی نداشت.

از سفری بازگشته بود و بر محله ای که بنی اسد در آنجا سکونت داشتند به تاخت عبور کرد، مردی از یکی از کوچه ها بیرون آمد، که یکی از پیش قراولان سمره با نیزه ای که در دست داشت طعنه‌ای به او زد و او را نقش زمین ساخت، در همین حال که در خون خود می غلتید، سمره سررسید، پرسید: چه شده، به او گفتند: که بر سر راه ما قرار داشت و او را با نیزه کنار زدیم!!

آنگاه سمره گفت: تا هشداری باشد که موقع حرکت کوکبه امیر، کسانی سر راه نباشند تا مورد طعنه نیزه‌های ما قرار نگیرند! و بی تفاوت گذشت!!32

و عاقبت کار او به آنجا انجامید که در واقعه دلخراش کربلا، پست ریاست پلیس ابن زیاد را برعهده داشت و مردم را برای قتال با فرزند پیامبر، تشویق و تحریک می کرد33. ابن قتیبه نوشته: او به سال شصت و اندی، هلاکت یافت34.

اساساً عداوت و حقد او نسبت به پیامبر اسلام، از همان دوران عهد رسالت، آشکار بود. از امام باقر(ع) روایت است که فرمود:

حضرت رسول(ص) گاه که در منزلگاهی فرود می آمد، افسار شتر خود را بر گرده اش افکنده، رها می نمود. شتر، در خرگاه آزادانه می چرید و گاه که در مقابل خیمه یکی از صحابه می رسید، چون می دانستند شتر پیامبر است به او چیزی می دادند.

در همین حال به خیمه سمره رسیده و طبق معمول سرکشید. ولی سمره از روی حقد و کینه فراوان با چوب دستی سترگی که در دست داشت چنان بر سر حیوان کوفت که سر حیوان شکافت و خون جاری گشت.35

آری، حالت نفاق و حقد درونی او نسبت به اسلام، همواره برای همگان روشن بود و صفحات تاریخ از مساویء گفتاری و رفتاری او، چیزها نوشته که مایه شگفتی است و دشمنی او با مولا امیرمؤمنان(ع) در حد افتضاح است و همین امر برای اثبات نفاق و حقد او، بر اسلام و در نهایت دوزخی بودن او، کافی است.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 19)

٭٭٭

محمدبن منصور گوید: نزد احمدبن حنبل بودیم که شخصی از وی درباره حدیث مروی از مولا امیر مؤمنان(ع) پرسید که فرموده: «أنا قسیم النار»؟ احمدبن حنبل به او گفت: چه چیز این حدیث، تو را در شگفتی وا داشته؟ آیا مگر روایت نکرده ایم که پیامبر اکرم(ص) به علی فرمود:

«لا یحبک الا مؤمن، ولا یبغضک الا منافق»؟ (دوست ندارد تو را جز مؤمن و دشمن ندارد و تو را جز منافق).

محمدبن منصور و جماعت حاضر همگی گفتند: آری، حدیثی است صحیح و فرموده پیامبر اکرم است! آنگاه احمدبن حنبل به آنان گفت، از شما می پرسم: جایگاه مؤمن کجا است؟ همگی گفتیم: بهشت! أحمد گفت: جایگاه منافق کجا است؟ همگی گفتیم: دوزخ! سپس احمد گفت: بر این اساس، علی، قسیم النار است!36

یعنی: مولا امیر مؤمنان، معیار سنجش است تا بهشتیان از دوزخیان شناخته شوند.

از پیامبر اکرم(ص) حدیث مشهوری روایت شده که به ابوهریره و ابومحذوره و سمره بن جندب فرمود: «آخرکم موتاً فی النار»36

و آخرین آنها، تنها ابومحذوره و سمره بودند که هریک انتظار مرگ دیگری را پیش از خود می کشید و در نهایت، ابومحذوره پیش از سمره جان سپرد و این وسام (نشان) نصیب سمره گردید.37

سمره با بدترین وضعی جان سپرد، او به مرض زمهریره38 مبتلا گردید و دستور داده بود تا دیگی از آب جوشان تهیه کنند و او از شدت سرمازدگی، بر تخته پاره ای که روی دیگ جوشان بود، می‌نشست، که ناگاه پاره تخته شکست و او در میان آب جوشان، جان سپرد39 . طبری گوید: فمات شرّ میتة40 آری داغی آتش را در دنیا پیش از ورود به آتش جاوید آخرت چشید. و علیه مایستحقه .

از مولا امیرمؤمنان(ع) پرسیدند: شقی ترین خلق چه کسی است؟ فرمود: «من باع دینه بدنیا غیره»41. (کسی که دین و آئین و مقدسات خود را، به خواسته های پست دنیوی دیگران بفروشد.). البته از باب «بیع مالایملک» است!

برای آگاهی بیشتر از زندگی سر تا پا ننگین سمره، به نوشته محقق علامه تستری رجوع شود42.

اینک چگونه است که ابن حجر، چنین فرد آلوده ای را جزء صحابه درجه یک43 به شمار می آورد؟!
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 20)

در صورتی که امثال سمره از چهره های چرکین شناخته شده منافقین بودند که خداوند در قرآن درباره آنان می فرماید: «و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق، لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذّبهم مرتین، ثم یردون الی عذاب عظیم»44

مقصود از «مردوا علی النفاق»: تجاوز بیش از اندازه و به نهایت رساندن صفت زشت نفاق است که سمره بن جندب، مصداق اتم این آیه مبارکه است.

سمره از قبیله بنی فزاره از اعراب بادیه نشین بود که در کودکی، پدرش فوت نمود و مادرش او را به شهر مدینه آورد و با مردی به نام مری بن شیبان ازدواج نمود و سمره در دامان پدر خوانده‌اش تربیت یافت و از (حلفاء) هم بستگان انصار به شمار می رفت45.

لذا، هم از «ممن حولک من الاعراب» و هم «و من أهل المدینه مردوا علی النفاق» محسوب می شود.

فرد دیگری که از اصحاب شمرده شده و در ردیف درجه یک صحابه قرار گرفته،46 و مانند سمره بن جندب، از افرادی است که «باع دینه بدنیا غیره»، دین و شرف خود را در اختیار طاغوت زمان، یعنی معاویه قرار داد، بسربن أرطاة است که به دستور معاویه با گروهی به مدینه حمله برده و خانه‌هایی را خراب و بزرگانی را شهید و سپس به یمن حمله برده دو فرزند عبیدالله بن عباس (قثم و عبدالرحمان) را در دامان مادرشان سربرید و از هرگونه جنایت و هتک حرمت روی گردان نبود و هر آنچه معاویه دستور می‌داد، بی‌درنگ انجام می داد.

مولا امیرمؤمنان(ع) درباره او فرمود: «اللهم ان بسراً باع دینه بالدنیا، وانتهک حریمک و کانت طاعة مخلوق فاجر آثر عنده من طاعتک».

سپس او را نفرین کرد: «اللهم فلاتمته حتی تسلبه عقله». که پس از اندکی دچار وسواس و آشفتگی عقلی گردید و هر دم می‌گفت: شمشیر مرا بیاورید تا افراد را بکشم، بستگان او شمشیری از چوب به دست او می دادند و مشکی پر از باد در جلوی او می‌گذارد و او، آن قدر بر آن می زد تا از حال می رفت و اگر پاره می شد، مشکی دیگر می طلبید.47

و کار او به جایی رسید که مدفوع خود را می خورد و هر دم می گفت چه خوراک خوبی است که دو فرزند عبیدالله به من می‌خورانند و گاه دست های او را از پشت می بستند، آنگاه با دهان به مدفوع خود حمله ور می شد و آن را می خورد. و در همین حال راه دوزخ را در پیش گرفت و به لعنت أبدی پیوست.48

٭٭٭
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 21)

و عجیب تر آنکه ابن حجر، حکم بن ابی العاص (طرید رسول الله - تبعید شده پیامبر) را جزء صحابه درجه یک شمرده، با آنکه پیامبر او را مورد نفرین و لعنت قرار داد و او را به طائف تبعید کرد و تا پیامبر، حیات داشت جرأت آمدن به مدینه را نداشت، تا آنگاه که برادرزاده اش عثمان بر اریکه خلافت تکیه زد و او را باز گردانید و تا اندکی به پایان خلافت عثمان در کمال احترام نزد اهل نفاق می زیست. عائشه، خطاب به مروان - می گوید: «أما أنت یامروانُ فأشَهَدُ ان رسول الله (ص) لعن أباک و انت فی صُلبه».

از عبدالله بن عمروبن العاص روایت است که می گوید: «نزد پیامبر بودم که فرمود: اکنون مرد لعینی وارد می شود و آن مرد کسی جز حکم بن ابی العاص نبود، که همان لحظه وارد شد.»

و در سبب لعن و نفرین پیامبر نسبت به حکم نوشته اند: علاوه بر جاسوسی و افشای اسرار سیاسی او، همواره پیامبر را با حرکات ناهنجار، تمسخر می کرد و گاه، حرکات پیامبر را در راه رفتن - که به سبب کبر سن به سختی راه می رفت - تقلید گونه، به دنبال پیامبر، لنگان لنگان راه می رفت و در انظار، موجب تمسخر آن حضرت می گردید. نوشته اند: گاه که پیامبر در خانه یکی از زوجات خود خلوت داشت، از دیوار خانه بالا رفته، سر می کشید و شکلک در می آورد... پیامبر او را دید و فرمان تبعید او را صادر نمود. و فرمود: امیدوارم همواره ناهنجار ولنگان باشی و حکم تا آخر عمر پلیدش، قبیح المنظر و در راه رفتن همواره لرزان و مورد مسخره دیگران بود.

در این باره عبدالرحمان بن حسان بن ثابت، در هجو عبدالرحمان بن الحکم بن ابی العاص می‌گوید:

ان اللعین أبوک فارم عظامه ان ترم ترم مخلّجاً مجنونا

یمسی خمیص البطن من عمل التقی و یظل من عمل الخبیث یطینا49

اینک آیا شرم آور نیست که این شخص پلید را جزء اصحاب پیامبر به شمار آوریم؟!

٭٭٭

و از این قبیل افراد ناشایست، بسیارند که لقب صحابی بودن را یدک می کشند و شمه‌ای از خلق و خوی پیامبر، یا پای بندی به اصول شریعت در آنان، دیده نمی شود، همانند عمروبن العاص که ننگ آفرین ترین رجال آن عصر بود و ابوموسی اشعری که خیانت بزرگ را نسبت به بزرگترین مرد جهان اسلام مرتکب گردید و در اواخر عمر ننگین اش آن اندازه پیر و خرفت گردیده که جملاتی را به عنوان آیه های سقط شده از قرآن مطرح می کرد و مروان بن الحکم که
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 22)

نشانه «الوزغ ابن الوزغ» را آذین سینه پر کینه خود نموده بود. و ولید بن عقبه و ابوالاعور سلمی و ضحاک بن قیس و مغیره بن شعبه که در حمله به خانه دخت پیامبر اکرم و ضرب و شتم آن حضرت سهمی خطیر ایفا کرد... و غیره و غیره که همواره مورد لعن و نفرین بزرگ مرد اسلام مولای متقیان قرار داشتند.50 آیا شایسته است که چنین افراد ناشایست را به لقب فخیم صحابی مفتخر نمود؟؟ کلا و صدکلا ..

٭٭٭

آری در میان صحابه، افرادی بودند که این لقب را به شایستگی به خود اختصاص داده بودند و هر آنچه، مدح و ثنا یا تعریف و توصیف که از لسان پیامبر اکرم و ائمه اطهار درباره صحابه آمده، مقصود همین گروه نخبه‌اند و به قول معروف: «ضمیر، مرجع خود را مشخص می کند».

و اساساً تناسب حکم و موضوع یکی از اصول بلاغت کلام است که شنونده باید عاقل باشد!

٭٭٭

متقی هندی از طریق زاذان روایت می کند، گوید: موقعی که جمع کثیری پیرامون مولا امیرمؤمنان گردآمده بودند و در وی، حالت خوشی یافتند. لذا فرصت را غنیمت شمرده، از وی درخواست کردند راجع به صحابه خویش سخنی بگوید. فرمود: از کدام گروه صحابه؟ گفتند: آنان که از صحابه پیامبر نیز شمرده می شوند!

فرمود: همه صحابه پیامبر صحابه من اند، کدامین را خواستارید؟

گفتند: آنان که بیشتر مورد ستایش شمایند و بر آنان درود می فرستید، نه دیگران .

فرمود: کدامشان؟

گفتند: عبدالله بن مسعود؟

فرمود:‌ سنت را دریافت و قرآن را به جان خرید.

گفتند: حذیفة بن الیمان؟

فرمود: دانست و پرسید و پی جوی کشف معضلات و حل مشکلات بود، تا آنکه آن را دریافت. از او جویا شوید تا شما را به خوبی رهنمون باشد.

گفتند: ابوذر غفاری؟

فرمود: علم فراوانی را فرا گرفت و سخت بر آنچه اندوخته بود، پاسداری می کرد و در دین خود و
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 23)

دستیابی به علوم و معارف همواره در تلاش بود و همواره پرسشگر بود و دست آوردهای فراوان فراهم کرده بود، گاه به او ارزانی می شد و گاه مورد امتناع قرار می گرفت. سینه وی، انباشته از علم و آگاهی بود و ظرفیت علمی او، لبریز شده بود.

گفتند: سلمان فارسی؟

فرمود: مردی است از ما و به سوی ما اهل بیت، پناه گرفته . چه کسی را همانند لقمان حکیم می توانید بیابید؟ (یعنی: جز سلمان!)

او علم اولین و آخرین را دریافته بود، کتاب های پیشین و پسین را خوانده بود. همچون دریایی متلاطم بود که هیچ گاه فرو نمی کشید.

گفتند: عمار بن یاسر؟

فرمود: او یگانه مردی است که خداوند ایمان را با گوشت و خون و عظم و شعر و بشره او مخلوط کرده، هیچ گاه از حق جدا نبوده و نخواهد بود. او همراه حق باشد. و هرگز آتش را نشاید که از بشره وی بچشد.

گفتند: ای مولای ما، از خود بگو!

فرمود: آرام باشید، خداوند از خود ستودن را منع کرده!

شخصی از حاضران گفت: ای مولای ما، مگر نه آن است که خداوند فرموده «و اما بنعمة ربک فحدث»51 ؟!

فرمود: اکنون گوشه ای از نعمت های الهی - که بر من ارزانی شده - برایتان بازگو می کنم:

من، در محضر پیامبر اکرم(ص) هر آنچه می پرسیدم، جواب کامل دریافت می کردم. هرگاه ساکت می شدم - و در برخی روایات آمده: هرگاه پرسش‌هایم به اتمام می رسید - خود حضرت شروع به سخن می کرد و بیان مطالب می نمود. فرمود: از این جهت است که در میان سینه ام انباشته‌ای از علم فراوان، فراهم گشته و در برخی روایات آمده: از حضرت درخواست کردم تا این همه دریافت‌ها، فراموشم نشود! حضرت، دست خود را بر سینه‌ام نهاد و دعا فرمود و تا به امروز، هیچ گونه دریافتی را فراموش نکرده‌ام52.

و از این قبیل روایات که درباره نخبگان اصحاب رسیده، فراوان است که مقصود: همان قلیل افرادی هستند که همانند حواریون حضرت عیسی(ع) جنبه اختصاصی فراگیری علم و اخلاق کریمه آن حضرت را دارا بودند، نه هر که اندک ملاقاتی داشته و ایمان آورده باشد.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 24)

٭٭٭

در این حدیث که ابوجعفر صدوق - علیه الرحمة - از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل می کند، بنگرید که چگونه برخی از افراد - که احیاناً عنوان صحابی را یدک می کشند - اساساً (و تخصصاً) از زمره صحابه بیرونند.

از أحمدبن محمدبن اسحاق طالقانی، روایت می کند که پدرش گفت: مردی در خراسان، سوگند به طلاق زوجه‌اش خورد، چنانچه معاویه از صحابه شمرده شود...

و این موقعی بود که حضرت رضا(ع) در آن سامان بود و فقهاء موجود، همگی فتوا دادند که زوجه اش، مطلقه گردیده و در ضمن از حضرت رضا(ع) استفتاء گردید، حضرت در جواب نوشت: طلاق، واقع نشده... فقهاء از حضرتش درخواست توضیح کردند؟ حضرت، در جواب نوشت: در روایات شما هم آمده، که ابوسعید خدری گفت: پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه، به کسانی که ( از روی ناچاری) در همان موقع اسلام آوردند و بسیاری بودند که گرد حضرت را گرفتند و توقع داشتند که آنان را جزء صحابه خود بشمرد؛ حضرت فرمود: «انتم خیر، و أصحابی خیر، ولا هجرة بعدالفتح». (شما جایگاه خود را دارید و اصحاب من جایگاه خود را و هجرت - (که شرط نخست صحابی بودن است53) - پس از فتح مکه برای مردم آن سامان، موردی ندارد.)

حضرت رضا(ع) فرمود: ملاحظه می کنید که پیامبر اکرم(ص) چنین افرادی را که پس از فتح مکه اسلام آورده اند، از صحابه خود جدا ساخت. فقهاء - پس از شنیدن دلائل حضرت رضا - آن را کامل دانستند و پذیرفتند.54

ملاحظه می‌فرمائید که حضرت با چه برداشت منطقی و ظریف و قابل قبول برای همه، امثال معاویه‌ها را از جرگه صحابه بیرون خواند و علت اصلی، همان ناشایستگی امثال این گونه افراد است که هرگز از علم و حکمت و اخلاق کریمه حضرت ختمی مرتب، چیزی فرا نگرفته، بلکه بالعکس همواره، حرکتی بر خلاف جهت اسلام داشته اند.

این گونه افراد، گرچه به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی همواره با همان عقائد و افکار جاهلی می زیستند و احیاناً در جرگه منافقین بودند تا اصحاب کبار. این جا است که مولا امیرمومنان(ع) در شرط صحابی بودن می فرماید: «ما لم یحدثوا بعده حدثاً و لم یأووا محدثاً»55.

که پس از پیامبر، دست به بدعتی نزده باشد، یا بدعت گذاری را در کنف و حمایت خود قرار نداشته باشد که امثال معاویه ها،‌ درست برخلاف این فرمایش، هم بدعت گذار در دین و هم فضایی ایجاد کرده بودند که بدعت گذاران، در آن فضای آلوده، به هر ننگی و بدعت دست
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 25)

می زدند و امثال سمره ها در کنف و حمایت آنان، آزادانه با خدا و رسول و قرآن و اسلام، به جنگ و ستیز بر می خواستند!!

اینک چرا ابن حجر، این گونه افراد مضادّ با دین و مضارّ در جامعه مسلمین را در عداد صحابه آورده؟!

در صحیح بخاری و دیگر کتب معروف حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر اکرم(ص)، از ارتداد و بازگشت به جاهلیت برخی از اطرافیان نزدیک خود خبر می دهد.

پیامبر در خطبه ای فرمود: «... ألا وانه یجاء برجال من امتی فیؤخذبهم ذات الشمال56. فاقول: یارب، اُصیحابی؟! فیقول: انک لاتدری ما أحدثوا بعدک؟! فأقول - کما قال العبدالصالح: «و کنت علیهم شهیداً مأدمت فیهم، فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم»57 فیقال: ان هؤلاء لم یزالوا مرتدین علی أعقابهم منذ فارقتهم.58»

بخاری از ابن ابی ملیکه روایت می کند که بعد از استماع این حدیث گفت: «الهم انا نعوذبک ان نرجع علی أعقابنا أو نفتن عن دیننا»59.

این حدیث، از متواترات است که تمامی اصحاب سنن آن را آورده اند60.

مرحوم فیروزآبادی در کتاب پرارج خود (کتاب السبعة) از منابعی معتبر، متواتراً این حدیث را آورده است. علاوه بر صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ابن ماجه و مسند امام احمد.. از صحیح ترمذی، صحیح نسائی، مستدرک حاکم نیشابوری و ابوداود طیالسی و استیعاب ابن عبدالبر - در شرح حال بسر بن ارطاة - و جلال الدین سیوطی در تفسیر الدرالمنثور و تفسیر طبری و کنزالعمال و نیز روایاتی که شاهد مدعی یا مؤید مطلب است، مشروحاً آورده است .. و به خوبی حق مطلب را اداء کرده و هرگونه توجیه ناروا یا تفسیر غلطی که برخی خواسته اند، از این راه، پارگی را رفو کنند، جواب قاطع داده است. جزا الله عن الاسلام والدفاع عن حریم الرساله و القرآن ... خیرجزاء الصالحین.61

برخی خواسته اند آیه «انقلبتم علی اعقابکم62» و روایات یاد شده را، ناظر به اعراب بادیه نشین و کسانی بدانند که در ابتدای خلافت ابی بکر از پرداخت زکاة - تا روشن شدن اوضاع - امتناع ورزیدند.

در صورتی که این آیه و روایات مربوطه، خطاب به کسانی است که پیرامون پیامبر را فرا گرفته بودند و منافق گونه در طرح و تهیه نقشه برای آینده خویش بودند.

شاهد مطلب گفتار ابن عبدالبر در کتاب استیعاب، در شرح حال بسربن ارطاة است که از شفاعت
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 26)

و فضاحت کارهای او سخن می‌گوید و آنگاه روایت یاد شده را می آورد، تا روشن کند که بسر بن أرطاة. از نمونه های بارز این حدیث است63.

غرض آن است که در میان اطرافیان پیامبر - که به ناحق لقب صحابه یافته اند - کسانی - فراوان - یافت می شوند که هرگز شایسته چنین لقب فخیمی نیستند و از نظر پیروان مکتب اهل بیت(ع) جنایتی بزرگ و حتک حرمت پیامبر عظیم الشأن است که چنین افراد دون صفتی، در زمره صحابه جلیل نام برده شوند!!

از این رو حدیثی که امام رضا از پدرش از جدش امام صادق(ع) نقل می کند، فرمود: «اجتمع آل محمد.. علی أن یقولوا فی أصحاب النبی - صلی الله علیه و آل وسلم - أحسن قول»64.

یعنی: آل البیت(ع) اتفاق نظر دارند، که همواره درباره صحابه، شایسته ترین عبارات را به کار برند.

این حدیث و امثال آن، خود به خود ناظر به همان صحابه راستین است، که رفتار و گفتارشان، نمایانگر خلق و خوی پیامبر است.

و به گفته حافظ شیرازی

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آئین سروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند

هزار نکته باریکتر زمو این جا است نه هر که سر بتراشد قلندری داند65

ابوجعفر صدوق - علیه الرحمة - از محمدبن موسی بن نصر رازی، از پدرش روایت می کند: از امام رضا(ع) درباره فرموده پیامبر اکرم(ص) پرسیدند که فرموده: «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» (به هریک از صحابه که روی آوری، تو را به خوبی هدایت گر خواهد بود.)

حضرت رضا(ع) فرمود: حدیثی صحیح و درست است، البته، مراد، کسانی اند که پس از رحلت پیامبر دست به تغییر و تبدیل و تحریف دین نزدند.66

همچنین، روایات فراوان دیگری که اصحاب را مورد ستایش قرار داده ناظر به همین گروه صادق القول و استوار در دین اند.

ابوجعفر کلینی به سند صحیح از منصور بن حازم روایت می کند که از امام صادق(ع) درباره صحابه سؤال می کند: آیا آنچه از پیامبر نقل حدیث می کنند، راست می گویند یا به دروغ نسبت می دهند؟ حضرت فرمود: البته که صادق و راست گو هستند67.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 27)

در این فرمایش که به طور عموم، صحابه را مورد تصدیق و ستایش قرار داده، بدون شک، ناظر به صحابه ای است که از نظر اهل بیت، صحابی شمرده می شوند، نه به تعریف ابن حجر.

سپس، حضرت به سبب اختلاف در حدیث صحابه پرداخت و فرمود: که این به سبب عدم هماهنگی در حضور به هم رساندن به خدمت پیامبر بوده، برخی اول کلام، برخی آخر کلام و برخی عموم کلام را حضور داشته و دیگر خصوص آن را، برخی ناسخ و برخی منسوخ را... و هر کس هر آنچه شنیده و دریافت کرده بود، بعدها نقل می کرد و بدین سبب اختلاف در گفتار آنان پیدا شد که این اختلاف نه مایه تضاد است نه موجب تکذیب برخی و تصدیق برخی، بلکه همگی، صادق اند.68

مولا امیرمومنان(ع) آنجا که از شایستگان صحابه به طور گسترده سخن می گوید و جایگاه بلند آنان را از جرگه منافقین جدا می‌سازد، می فرماید: گفتار آن دسته از صحابه بلند پایه، جملگی صادق و مصدق است و هیچ گونه اختلافی میان آنان نیست جز سبب اختلاف در حضور و تلقی .. که هریک به آنچه فرا گرفته سخن می‌گوید و راست می‌گوید.

آنگاه از خودش سخن می گوید: که هرگز از محضر پرفیض پیامبر، غیبت نجسته و هر آنچه پیامبر بر صحابه عرضه داشته، همگی را بدون کم و کاست فرا گرفته و هرگز فراموشش نشده است69.

در این جا، مناسب است دعای حضرت زین العابدین امام سجاد را که درباره صحابه و نیز درباره تابعین ایراد فرموده اند، از نظر خوانندگان بگذرانم و به خوبی روشن است که دعا، تنها شامل شایستگان این لقب فخیم می گردد و همانگونه که عرض شد: ضمیر، مرجع خود را تشخیص می دهد. علاوه که در ابتدای دعا، عبارت «الذین أحسنوا الصحبه» تقریباً تصریح به همین نکته است.

حضرت در دعای چهارم صحیفه چنین می فرماید:

اَللّهُمَ وَ اَصحابُ مُحمَّدٍ خآصَّةً الَّذینَ احسَنُوا الصَّحابَةَ وَ الَّذینَ اَبلَوا البَلآءَ الحَسَنَ فی نَصرِه ، وَ کانَفُوهُ ، وَ اَسرَعُوآ اِلی وفادَتِه وَ سابَقُوا اِلی دَعوَتِه ، وَاستَجابُوا لَهُ حَیثُ اَسمَعَهُم حُجَّةَ رِسالاتِه وَ فارَقُوا الاَزواجَ وَ الاَولادَ فی اِظهارِ کَلِمَتِه ، وَ قاتَلُوا الٰابآءَ وَ الاَبنآءَ فی تٍَثبیتِ نُبُوَّتِه ، وَ انتَصَروُا بِه وَ مَن کانُوا مُنطَوینَ عَلی مَحَبَّتِه یرجُونَ تِجاٰرَةً لَن تَبُورَ فی مَوَدَّتِه وَ الَّذینَ هَجَرَتهُمُ العَشآئر ُ اِذ تَعَلَّقُوا بِعُروَتِه ، وَ انتَفت مِنهُمُ القَرٰاباتُ اِذ سَکَنُوا فی ظِلِّ قَرابَتِه فَلا تَنسَ لَهُمُ اللّٰهُمَّ مٰا تَرَکُوا لَکَ وَ فیکَ ، وَ اَرضِهِم مِن رِضوانِکَ ، وَ بِما حاشُوا الخَلقَ عَلَیکَ ، وَ کانُوا مَعَ رَسُولِکَ دُعاةً لَکَ اِلَیکَ وَ اشکُرهُم عَلی
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 28)

هَجرِهِم فیکَ دِیارَ قَومِهِم ، وَ خُرُوجِهِم مِن سَعَةِ المَعاشِ اِلی ضیقِه ، وَ مَن کَثَّرتَ فی اِعزازِ دینِکَ مِن مَظلُومِهِم

و در مورد تابعان راستین هم فرموده:

اَللّهُمَّ وَ اَوصِل اِلی التّابِعینَ لَهُم بِاِحسٰانٍ ، الَّذینَ یقولُونَ : رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِاِخوٰانِنَا الَّذینَ سَبَقُونٰا بِالایمانِ خَیرَ جَزآئِکَ الَّذینَ قَصَدُوا سَمتَهُم ، وَ تَحَرَّوا وِجهَتَهُم ، وَ مَضَوا عَلی شا کِلَتِهِم لَم یثنِهِم رَیبٌ فی بَصیرَتِهِم ، وَ لَم یختَلِجهُم شَکٌّ فی قَفوِاتارِهِم ، وَ الایتِِمامِ بِهِدایةِ مَنارِهِم مُکانِفینَ وَ مُوازِرینَ لَهُم ،یدینُونَ بِدینِهِم ، وَیهتَدوُنَ بِهَدیهِم ، یتَّفِقُونَ عَلَیهِم ، وَ لا یتَّهِمونَهُم فیمآ اَدَّوا اِلَیهِم اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلی التّابِعینَ مِن یومِنا هذا اِلی یومِ الدّینِ وَ عَلی اَزواجِهِم وَ عَلی ذُرِّیاتِهِم وَ عَلی مَن اَطاعَکَ مِنهُم صَلوٰةً تَعصِمُهُم بِها مِن مَعصِیتِکَ ، وَ تَفحُ لَهُم فی رِیاضِ جَنَّتِک ، وَ تَمنَعُهُم بِها مِن کَیدِ الشَّیطانِ وَ تُعینُهُم بِها عَلی مَا استَعانُوکَ عَلَیهِ مِن بِرٍّ ، وَ تَقیهِم طَوارِقَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ اِلّا طارِقاً یطرُقُ بِخَیرٍ وَ تَبعَثُهُم بِها عَلی اعتِقادِ حُسنِ الرَّجآءِ لَکَ ، وَ الطَّمَعَ فیمٰا عِندَکَ ، وَ تَرکِ التُهمَةِ فیما تَحویهِ ایدی العِبادِ لِتَرُدَّهُم اِلی الرَّغبَةِ اِلَیکَ وَ الرَّهبَةِ مِنکَ ، وَ تزَهِّدَهُم فی سَعَةِ العاجِل ، وَ تُحَبِّبَ اِلَیهِمُ العَمَلَ لِلاجِلِ ، وَ الاستِعدادَ لِما بَعدَ المَوتِ

وَ تُهَوِّنَ عَلَیهِم کُلَّ کَربٍ یحِلُّ بِهِم یومَ خُروُجِ الاَنفُسِ مِن اَبدانِها وَ تُعافیهُم مِمّا تَقَعُ بِهِ الفِتنَةُمِن مَحذُورٰاتِها ، وَ کَبَّةِ النّارِ وَ طولِ الخلُودِ فیها وَ تُصَیرَهُم اِلیٰ اَمنٍ من مقیلِ المُتَّقینَ

تذکر: بحث ادامه دارد به ویژه در رابطه برخی شبهات و نیز در باره اعتبار قول صحابی درتفسیر و اصول معارف و احکام ، که در ادامه خواهیم آورد .

بعونه تعالی
پی‌نوشت‌ها:

1 - سوره توبه 9: 117.

2 - همان : 100.

3 - سوره فتح 48: 26.

4 - کتاب النوادر - راوندی ص146 / 199 . بحار ج22 ص310 / 12. طرائف ابن طاووس ص428. صحیح مسلم ج 7 ص183.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 29)

5 - امالی ابن الشیخ: 281 - 282 . بحار ج22 ص313 / 19.

6 - الصواعق المحرقة ص141. این روایت را محب الدین طبری در باب شرف النبوه آورده است.

7 - همان، ص 140. این حدیث را حاکم نیشابوری در مستدرک و متقی هندی در کنزالعمال و محب الدین طبری با سندهای معتبر آورده اند. رجوع شود به: فضائل الخمسه - فیروزآبادی ج2، ص59 - 60.

8 - فلو: کره اسب. سباط: دست باز و بخشنده. سلاط: زبان گویا و برنده، نهج البلاغه - کلمات قصار: 465.

9 - ترجمه دکتر شهیدی: 443.

10 - سوره توبه 9: 117.

11 - سوره فتح 48: 26.

12 - آل عمران 3: 195.

13 - اعراف 7: 157.

14 - سوره بقره 2: 177.

15 - امالی ابن الشیخ ص332. بحار ج22 ص305 - 306 / 4.

16 - دعاء چهارم - صحیفه سجادیه.

17 - الاصابة فی معرفة الصحابة - مقدمه - ج 1 ص7.

18 - در روایت از عبدالله بن مسعود. رجوع شود به: تفسیر و مفسران ج1 ص162 - 163.

19 - سوره رعد 13: 17.

20 - سوره یوسف 12: 76.

21 - سوره بقره 2: 269.

22 - آل عمران 3: 163. رجوع شود به تاریخ دمشق ابن عساکر ج3، ص51، شرح حال مولا امیرمومنان).

23 - رجوع شود به: تفسیر و مفسران ج1: 162 - 164 و 187 - 189 و 195 - 200 و غیره.

24 - در داستان مرد انصاری که سمره در خانه وی درختی داشت و بدون هشدار قبلی وارد منزل او می گردید، مرد انصاری شکایت او را نزد پیامبر برد، پیامبر هر آنچه توسط نمود تا شاید او را نرم کند، زیر بار نرفت تا آنگاه که پیامبر دستور داد، درخت او را از بیخ برکنده به رویش بیافکنند، سپس او را مورد خطاب قرار داده فرمود: «أنت رجل مضارّ»: تو، فردی هستی که همواره در صدد آزار و ایذاء دیگران هستی و این کلام خجسته، از آلودگی درونی سمره، خبر می‌دهد.

رجوع شود به: کافی شریف ج 5 ص294 / 8 باب الضرار من لایحضره الفقیه ج3 ص59 / 9 باب حکم الحریم 44 : «ما أراک یاسمره الا مضاراً». سنن أبی داوود ج 3 ص 315 / 3636: «أنت مضار». سنن بیهقی ج6 ص157:
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 30)

«أنت مضار».

25 - تاریخ طبری 5: 236 . حوادث سال 50.

26 - همان 5: 237.

27 - همان 5: 292.

28 - همان 5: 291.

29 - سوره بقره 2: 204 - 205.

30 - بقره : 207.

31 - شرح النهج ج4، ص78.

32 - تاریخ طبری ج5، ص237.

33 - شرح النهج 4: 78.

34 - روضه کافی (ج8 ) ص332 / 515.

35 - مات بالکوفه سنة بضع و ستین، المعارف - ابن قتیبه ص132.

36 - الاصابة - ابن حجر ج2 ص79. معارف ابن قتیبه ص132خطاب به 10 نفر فرمود: آخرکم موتاً فی النار.

37 - أنساب الاشراف بلادزی ج1 ص527.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 31)

38 - ابن اثیر می نویسد: زمهریره، مرضی است کشنده و فوق العاده دردناک که خداوند آن را برای شکنجه کافران در پایان کار آمده ساخته. النهایه ج 2 ص314. ابن اثیر - صاحب اسدالغابة - مرض او را به «کزاز شدید» تعبیر کرده (ج 2 ص355)

39 - اسدالغابة - ابن اثیر ج 2 ص355.

40 - تاریخ طبری 5: 292.

41 - امالی طوسی ص294. بحار 47: 165 / 5.

42 - قاموس الرجال ج 5: 312 - 315 / 3429.

43 - الاصابه ج 2 ص78 / 3475 حرف سین - القسم الاول.

44 - سوره توبه 9: 101.

45 - رجوع شود به: نهایه الارب فی انساب العرب - قلقشندی ص392. الاصابه - ابن حجر ج2 ص78. اسدالغابة - ابن أثیر ج2 ص354.

46 - ابن حجر او را در قسم اول حرف باء قرار داده - الاصابة ج 1 ص147 / 642.

47 - شرح النهج ،‌ ج2 ص18.

48 - قاموس الرجال ج2 ص304 - 306 / 1087.

49 - الاصابه - ابن حجر 1 ص344 / 1777 . الاستیعاب - ابن عبدالبر، حاشیه الاصابه ج1 ص317 - 318 . أسدالغابه - ابن اثیر ج2 ص33 - 34.

50 - شرح النهج ج4 ص79.

51 - سوره ضحی 93: 11.

52 - کنزالعمال - متقی هندی 13: 159 - 161 / 36492 . امالی صدوق مجلس 43: 324 - 325 / 9 . بحار 22:‌ 318 - 319 / 4.

53 - بدین معنا که اسلام آوردن وی از روی انتخاب صحیح باشد نه از روی ناچاری.

54 - عیون اخبار الرضا ج2 ص93 باب 32 / 34.

55 - بحار ج22 ص305 - 306 / 4.

56 - اشاره به آیه 41 - 46 سوره واقعه : « و اصحاب الشمال، ما أصحاب الشمال؟! فی سموم و جحیم، و ظل من یحموم، لابارد ولا کریم، انهم کانوا قبل ذلک مترفین. و کانوا یصرون علی الحنث العظیم..».

57 - سوره مائده 5: 117.

58 - اشاره به آیه کریمه: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم...» (آل عمران 3: 144).

59 - صحیح مسلم ج7 ص66 کتاب الفضائل باب اثبات حوض و صحیح بخاری ج9، ص58 کتاب الفتن.

60 - رجوع شود به : صحیح بخاری کتاب الفتن (ج9 ص 58 - 59) . تفسیر سوره الانبیاء ج 6 ص122. تفسیر سوره مائده ج6 ص70 کتاب الرقاق باب کیف الحشر ج8، ص136. صحیح مسلم ج 7 ص 66 دو حدیث 1 - اسماء بنت ابی بکر - 2 عائشه ، باب اثبات حوض نبینا. و ج 8 ص157 باب فناء الدنیا و بیان الحشر (کتاب الجنه و صفة نعیمها). مسند احمدبن حنبل ج1 ص235 و ص253 و ج 3 ص28 . و ج 5 ص48.

61 - رجوع شود به : کتاب السبعة من السلفه ص24 - 34.

62 - سوره آل عمران 3: 144.

63 - الاستیعاب - حاشیه الاصابه ج1 ص154 - 163.

64 - ابوالفتوح رازی در تفسیر بسمله و جهر به آن، این حدیث را به گونه ارسال مسلم آورده است . که همانند مرسلات صدوق - علیه الرحمه - واجد اعتبار استنادی است. (تفسیر ابوالفتوح ج1: 49 - 50).

65 - دیوان حافظ (حرف دال)‌شماره 177.

66 - عیون اخبار الرضا ج2: 93 / 33 باب 32.
پیام جاویدان » شماره 7 (صفحه 32)

67 - کافی شریف ج1 ص65 / 3 باب اختلاف الحدیث.

68 - همان.

69 - همان ص62 - 64 / 1.
نویسنده : معرفت، محمدهادی


چاپ   ایمیل