عصمت ائمه علیهم السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 23 - 46 دقیقه)

یکی از بحث های دیرینه در عقاید اسلامی بحث و گفتگو در مورد ضرورت و عدم ضرورت عصمت در امام است .در مذهب شیعه بر ضرورت وجود عصمت در امام اتفاق نظر می باشد و لذا شیعه بر تحقق این شرط اساسی در مورد کسی که به منصب امامت نائل آمده تأکید دارد چرا که مقام امامت بسیار حساس و دقیق می باشد .کسی که به عنوان رهبر و راهنما ، بسیاری از مسئولیت های جامعة اسلامی را بر عهده می گیرد ، دائماً با خطرهای گمراهی و انحراف مواجه می شود که اگر او در این دام گرفتار شود خیلی سریه منجر به سقوط و انحطاط جامعه می گردد و اگر امام و رهبر از این خطرات ایمن باشد می تواند با دقت و ظرافت تمام ، دیگران را بسوی پیشرفت و کمالات راهنمایی کند . 

این دقت نظر و آگاهی در مورد ضرورت عصمت ، از ویژگی های تشیع می باشد که خود دلیلی بر سطح بالای فکری و درک عمیق اسلامی ایشان می باشد ، چرا که شیعه سعی دارد بدینوسیله امام و رهبر را در نهایت دقت و بیداری معرفی کند و معتقد است که امامت و رهبری همانند گردنبندی است که کسی بجز امام عالم معصوم ، شایستگی آن را ندارد .

اما اهل سنت مقام امامت و خلافت را از هر مدعی خلافت بدون هیچ قید و شرطی از این قبیل پذیرفته اند و این یعنی اهل سنت ، عصمت از گناهان و معاصی را برای خلفای خود شرط نمی دانند .

هنگامی که دوران حیات و زندگی ائمه طاهرین (ع) را مورد بررسی قرار می دهیم می بینیم که مخالفین ایشان بخاطر سابقة سوءشان در گرفتاری در دام گناهان سعی و تلاششان چندان در جامعة اسلامی مؤثر نبود چرا که شوکت اسلامی و کرامت انسانی آنها به علت انجام اعمال فاسد در دید مسلمانان از بین رفته بود .اما کسی نیست که تأثیر گذاری شگرف و پر خیر و برکت هر یک از امامان معصوم (ع) را در جامعة اسلامی انکار کند ، چنانکه به شهادت تاریخ حتی سرسخت ترین مخالفان این بزرگواران هم زبان به مدح ایشان گشوده و معترف بوده اند که اگر وجود مقدس امام معصوم (ع) نبود جامعة اسلامی از هم پاشیده و به هلاکت مسلمانان          می انجامید . و این تأثیر گذاری عمیق که از جان امامان (ع) بر می خواست به علت عصمت و طهارت ایشان بود که باعث شده بود عظمت و جلال الهی آنها همچنان در دید همه باقی مانده و دیگران را هم از این نعمت الهی برخوردار می نمایند 

بنابراین بر هر مسمانی واجب است که به عصمت و طهارت ائمه طاهرین (ع) از خاندان گرامی رسول اکرم (ص) ایمان داشته و در سیر و سلوک دینی زندگی خود ، با تمام وجود گفتار و رفتار و اعمال بدون اشتباه معصومین (ع) را سرلوحة خود قرار بدهد . که تنها راه سعادت بشر همین است .

اهمیت و ضرورت مسأله

انسان همیشه رو بسوی کمال حرکت کرده و فطرتاً خواهان کمال و صعود به مراتب بالا در هر زمینه ای اعم از مادی و معنوی بوده است . فلذا برای رسیدن به این کمالات باید راه های پرفراز و نشیبی که او را به خواستة درونی اش می رساند ، بپیماید .

بدیهی است که اگر درمسیر خود دچار اشتباه و خطا گردد،از ادامة راه مستقیم خودبازمانده وبه بیراهه می رسد و با هر قدمی که در بیراهه می گذارد از راه مستقیم دورتر شده و در نتیجه از رسیدن به مقصد که همان نائل شدن به کمال می باشد باز می ماند .

روشن است با این احوالات انسان باید کاملاً از مسیری که در آن سیر می کند ، آگاه باشد و شناخت کامل به بیراهه ها و خطرهای آن داشته باشد و از هرگونه خطا و لغزش و گناه مصون بماند و اگر خود او فاقد این شناخت و آگاهی و مصونیت باشد ، باید خود را بدست کسی بسپارد که خود او در اوج و آگاهی و شناخت بوده و هیچگاه دچار خطا و لغزش نشده باشد که بدینوسیله از سقوط به بیراهه ها محفوظ و مصون بماند .

همانطور که همیشه تاریخ این مسیر حرکت بسوی کمال که همان زندگی چند روزة دنیای فانی است وجود داشته در زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم نیز وجود دارد چرا که هنوز زندگکی انسان جاری است پس باید این راه را بدون اشتباه طی کرد .اما نکته ای که در اینجا مورد توجه است این است که در طول تاریخ ثابت شده است که همة انسان ها جائز الخطا و بلکه واجب الخطا هستند بگونه ای که گرفتاری در خطا و اشتباه با سرشت آدمی آمیخته است لکن خالق انسان او را در این سرگردانی رها نکرده است چرا که افرادی را در میان انسان ها قرار داده که نه تنها خود در گذر از مسیر زندگی از هرگونه خطا و اشتباه محفوظ و مصونند که در راهنمایی دیگران هم بدون اشتباه عمل می کنند و اینها همان انبیاء و اهل بیت پیامبر اکرم (ص) بطور عام هستند .در زمانه ای که ما در آن زندگی می کنیم بیشتر از هر وقت دیگر به بیراهه ها و لغزش های انسانی افزوده شده لذا بیشتر از هر وقت دیگر به انسان های معصوم احساس نیاز می شود .

این گفتار درصدد بیان این تشنگی نیاز انسان به راهنمای معصوم که در فطرت او نهفته ، می باشد که این خود در وهلة اول نیازمند اثبات نیروی الهی عصمت در برخی افراد منتخب الهی است و سپس معرفی این افراد معصوم که همان وجود مقدس رسول گرامی (ص) و اهل بیت پاک و مطهر او می باشد .

سؤالات تحقیق:

1ـ عصمت در لغت و اصطلاح به چه معناست ؟ ( عصمت یعنی چه ؟ )

 

2ـ آیا فرد معصوم مجبور به عصمت است ؟ به عبارت دیگر آیا فرد معصوم قدرت انجام گناه را ندارد ؟

3ـ رهبریت جامعه باید دارای چه امتیازاتی باشد ؟

4ـ چگونه ممکن است یک فرد در برابر گناه معصوم باشد ؟

5ـ چرا امام باید معصوم باشد ؟

6ـ آیا اجماع امت اسلامی نیاز به امام معصوم را برطرف می کند ؟

7ـ آیا قرآن که کتاب هدایت کننده است به مسألة عصمت و معرفی افراد معصوم پرداخته است ؟

8ـ با توجه به اینکه به اعتقاد شیعه خود پیامبر گرامی اسلام (ص) به معرفی افراد معصوم تصریح فرموده آیا اهل سنت هم به این مطلب اعتراف کرده اند؟(به عبارت دیگر آیا این مطلب مورد قبول اهل سنت هم می باشد ؟ )

 

 

 بخش اول : عصمت:

عصمت در لغت

المنجد مینویسد: عصمت،آن ملکه اجتناب از معاصی وخطا که در نمایندگان پروردگار است ، پاکی ، لغزش ناپذیر .

عاصم : نگاهدارنده  ، باز دارنده : « ما لهم من الله من عاصم » [1] ، « کسی نیست که آنها را از عذاب خدا باز دارد » .

« ولا تمسکوا بعصم الکوافر» [2] ،« زنهای کافره را در پناه خود قرار مدهید یعنی ایشان را نکاح مکنید » .

عصم،عصمت: جلوگیری، ممانعت ، نگهداری ، حفظ، خود داری، حمایت .

صاحب العصمت : منزه از خطا ، پاک دامن (14 معصوم علیه السلام )

در قاموس قران قرشی آمده است :

عصم بر( وزن فلس ) : امساک وحفظ . راغب گفته : « العصم : الامساک».

در صحاح گفته عصمت به معنی منع است « عصمت الطعام » یعنی طعام اورا از گرسنگی مانع شد .

« والله یعصمک من الناس» [3] ، خداوند تو را حفظ می کند .

« من ذا الذی یعصمکم من الله » [4] .

« سآوی الی جبل یعصمنی من الماء » [5] .

حفظ ومنع هر دو در اینجا به یک معنی است.

« ما لهم من الله من عاصم » [6] ، آنها را از عذاب خدا ، حافظی و مانعی نیست.

استعصام : امتناع،یعنی طلب آنچه خویش را با آن حفظ کند ، « و لقد راودته عن نفسه فاستعصم » [7] ، با او در مورد کام گرفتن مراوده کردم امتناع نمود.

عصمت در اصطلاح

معنای عصمت دراصطلاح برگرفته از همان معنای لغوی عصمت می باشد با این تفاوت که در تعریف اصطلاحی عصمت علاوه بر معنای لغوی آن به نکات دیگری نیز اشاره میشود که حائز اهمیت است.

از جمله آن نکات توجه به این مطلب می باشد که عصمت یک نیروی باطنی و صفت نفسانی است وچیزی قابل حس نیست که در افراد قابل رؤیت باشد چنانکه در تعریف آن گفته اند:عصمت یک صفت نفسانی ونیروی باطنی ودرونی است که دارنده را از فکرو خیال و انجام گناه باز می دارد تا چه رسد به خود گناه و به عبارت دیگریک حالت خدا ترسی باطنی است که شخص را در برابر گناه و حتی فکر و تصمیم برانجام آن، بیمه می نماید .

نکته دیگری که مورد توجه است اینست که نیروی عصمت امری است اکتسابی که به کمک ایمان و یقین و با رعایت تقوا از سوی خداوند متعال به شخص پرهیزگار عطا می شود . روایات فراوانی هم وجود دارد که این نکته را متذکر می شود مانند فرمایش امیر المؤمنین (ع) که فرمودند : « بالتقوی قرنت العصمة » [8] ونیز فرمودند : « إن التقوی عصمةلک فی حیاتک وزلفی لک بعد مماتک » [9] لذا در ادامه تعریف عصمت آنگونه بیان می شود که : عصمت یعنی داشتن یک نیروی باطنی که در اثر مشاهدات حقایق جهان هستی وباطن عالم ورسیدن به مقام والای عبودیت وبندگی و نائل شدن به مقام قرب ربوبی که نتیجه ایمان وتقوا وشناخت کامل و دقیق نسبت به خداوند علی عظیم می باشد برای انسان حاصل می گردد.

نکته سوم اشاره به تاثیر مشاهده ی حقایق اعمال بواسطه گشوده شدن چشم باطنی د رممانعت انسان از انجام گناه در محضر الهی می باشد چنانکه گفته شده: انسان معصوم (که به اعتقاد شیعه ، انبیاء و چهارده معصوم علیهم السلام می باشند) چون به درجات کمال نازل شده و چشم باطن بین او عمق وباطن جهان هستی را می بیند و نیروی غیبی که در وجودش نهاده شده عوامل گناه وخطا در وجودش آن چنان شکست خورده و بی اثر شده که نه تنها گناه نمی کند بلکه اراده گناه ومعصیت هم نمی کند .

انسان وقتی به کمال مطلق نائل آمد هر چیزی که زشتی وبدی آن را عقل و شرع مورد تائید قرار دهد و محکوم بداند به عمق فلسفه آن پی می برد از این رو،از انجام عمل زیان بار آن مصونیت پیدا می کند .

درست مثل کسی که با چشم ، لجن متعفن و آلوده را ، با میلیون ها میکروب وانگل خطرناک می بیند ، چگونه آن را نمی خورد و میل به خوردن آن پیدا نمی کند شخص معصوم نیز نسبت به گناه چنین است .[10]

اما اخرین نکته در مساله عصمت شبه جبری بودن وعدم قدرت انجام گناه در انسان معصوم می باشد که در جواب باید گفت : ناگفته پیداست که مصونیت از گناه و خطا بر این معنا نیست که امام معصوم قدرت بر معصیت و گناه را ندارد ودر اطاعت او از امر خدا مجبور است چرا که اجبار در عبادت وبندگی کمال نیست ، کمال انسان معصوم بر این است که با اراده ، خدا را عبادت کند و بنده مخلص او باشد تا بدین سبب با اینکه او هم مانند سایر مردم دارای غرائز است و می تواند گناه کند ولی پرهیزگاری را پیشة راه خود نماید .[11]

بله، چون چنین ملکه ای باعنایت خاص الهی ، تحقق می یابد فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده می شود ولی چنان نیست که خدای متعال ، انسان معصوم را جبراً از گناه باز دارد و اختیار را از او سلب کند.

بخش دوم : اثبات عقلي عصمت

هدایت ورهبری جامعه

آیا مقامی و منصبی خطیرتر وپرمسئولیت تر از مقام رهبری جامعه است؟

آيا یک فرد بدون داشتن یک سلسله امتیازات روحی و جسمی ،نمی تواند رهبری جامعه را حتی در یک قسمت از شئون زندگی به عهده بگیرد ؟ ،چه رسد به رهبری مردم در تمام شئون مادی و معنوی که ازآن رهبران آسمانی است.    رهبران سیاسی که فقط مسائل سیاسی مملکت را رهبری می کنند و یا متخصصان مسائل اقتصادی ،که زمام اقتصاد و درآمد کشوررا دردست دارند بدون داشتن شرایط وویژگیهای برجسته که توفق و برتری آنان را بر دیگران ثابت کند ، هرگز نمی توانند بر مسند رهبری سیاسی واقتصادی مملکت تکیه زنند .

بنابراین پیامبران آسمانی واوصیائ ایشان که رهبران واقعی جامعه در کلیه شئون زندگی می باشند باید از یک سلسله صفات عالی و برجسته که موقعیت ومقام رهبری  آنان راتحکیم کند برخوردار شوند ودر حقیقت بر اثر داشتن این امتیازات است که این منصب فعلیه به آنان واگذار می گردد.

 

امتیازات لازم را می توان تحت عناوین زیر خلاصه کرد:            

1ـ مصونیت از گناه ونا فرمانی خدا

2ـ مصونیت از خطا واشتباه در فراگرفتن احکام از خدا، وتبلیغ آنهادر میان مردم

3ـ اطلاعات کافی و وسیع نسبت به مسائلی که تبلیغ آنها به عهدهئ آنان واگذار شده است.

4ـ پیراستگی از یک رشته روحیات بد و عیوب جسمانی که موجب تنفر مردم و عقیم شدن اثر تبلیغ آنان می شود.

چگو.نگي وجود عصمت در فرد معصوم:

در اینجا این سؤال پیش می آید : چگونه ممکن است یک شخص نسبت به تمام گناهان مصونیت پیدا کند؟ چنانکه نه تنها معصیتی از او سر نزند بلکه حتی به فکر گناه و نافرمانی نیز نباشد .

پاسخ این سؤال این است که عصمت ومصونیت در برابر گناه از شئون ولوازم علم به مفاسد گناه است ، البته این مطلب ، نه به این معنی است که هر نوع علم به لوازم گناه پدید آورنده مصونیت و عصمت است بلکه باید واقع نمائی علم به اندازه ای قوی ونیرومند باشد که  لوازم و آثار گناه را آن چنان در نظر انسان مجسم وروشن سازد ، که انسان لوازم کارهای خود را با دیده دل ، موجود ومحقق ببیند ، در این موقع صدور گناه از وی به صورت یک «محال عادی » در می آید.

به عنوان مثال هر یک از ما در برابر یک سلسله اعمال خارجی که به قیمت جان ما تمام می شود ، یک نوع عصمت و مصونیت داریم و این نوع مصونیت زائیده علم ما به لوازم اینگونه اعمال است .

مثلا هر فرد عاقل و خرد مندی که به حیات و زندگی خود علاقه مند است در برابر هر سم کشنده ای که نوشیدن آن به قیمت جان انسان تمام می شود  و یا سیم لخت برق که تماس با آن ، انسان را خشک وسیاه می کند ویا باقیمانده غذای بیماری که مبتلا به مرض «جذام » و«برص» است و خوردن آن موجب سرایت بیماریهای مذکور می گردد، یک نوع مصونیت وعصمت دارد یعنی انسان هرگز به هیچ قیمت این اعمال را انجام نمی دهد ، وصدور این اعمال از وی محال عادی می باشد وعلت این مصونیت ، همان تجسم آثار مرگبار این اعمال است و این آثار چنان در نظر وی مجسم و محقق ، و از نظر دیدة عقل آن چنان مسلم و موجود می باشد که در پرتو آن فکر اقدام به چنین کارها را، در مغز خود نمی پروراند، تا چه رسد به اینکه عملا به این کار اقدام نماید .

ما ملاحظه می کنیم که برخی از افراد  از خوردن مال یتیم بینوا کوچکترین پروائی ندارند ولی در مقابل، گروهی از خوردن حبه ای حرام امتناع می ورزند ، چرا اولی  با کمال بی پروائی مال بینوایان را حیف ومیل می کند ولی دیگری از کوچکترین تصرف خود داری می نماید ؟

علت این است که که شخص نخست یا اساسا معتقد به لوازم وتبعات این نوع نافرمانی نیست و یا اگر هم نیمه ایمان واعتقادی داشته باشد لذایذ زودگذر جهان ، آن چنان حباب غلیظی میان دیده دل و عواقب شوم عمل ، به وجود آورده است که از این آثار جز شبحی احساس نمی کند ولی دومی آن چنان علم قوی و نیرومند به لازم این گناه دارد که هر قطعه ای از مال یتیم در نظر او با قطعه ای از آتش برابر است و به اتلاف وحیف و میل آن اقدام نمی کند ، زیرا او با دیده علم وبصیرت می بیند که چگونه این اموال به آتشهای سوزنده مبدل گردیده است ، روی این اصل در برابر این عمل مصونیت پیدا می کند .

هر گاه برای شخص نخست چنین عمل و بینشي رخ دهد قطعا او نیز مانند دومی از هر نوع تصرف ظالمانه خودداری می کند .

قرآن کریم درباره کسانی که طلا و نقره را کنز کرده و حقوق واجب آن را در راه خدا نمی پردازند چنین   می فرماید : « یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکونی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون » [12]، « این فلزها در روز رستاخیز به صورت آتش درآمده و با آنها پیشانی و پهلو وپشت کنز کنندگان را داغ می نهند » .

اگر برخی از کنز کنندگان این منظره را با دیدگان خود مشاهده کنند وببینند که چگونه همکاران آنها به کیفر اعمال خود رسیدند سپس اخطار شود که اگر شما نیز ثروت خود را کنز سازید ، سرانجام به همین سرنوشت دچار می شوید ، آنان فورا تمام ثروتهای کنز شده نا مشروع را آزاد می سازند.گاهی برخی از افراد در همین جهان ، بدون مشاهده منظره کیفر الهی ، آن چنان به مفاد این آیه ایمان پیدا   می کنند که اثر این ایمان،کمتر از شهود اثر آن گناه، نمی باشد تا آنجا که اگرپرده های این جهان از برابر دیده های آنها برداشته شود کوچکترین تفاوتی در ایمان آنان به وجود نمی آید ، در این صورت این افراد در برابر کنز کردن طلا و نقره ، یک نوع مصونیت و عصمت پیدا می کنند ، یعنی هرگز طلا ونقره را کنز نمی کنند .

حالا اگر فردی یا گروهی نسبت به کیفرتمامی معاصی یک چنین حالتی پیدا کنند ، وکیفر الهی آن چنان بر آنها روشن ویقینی شود که ارتفاع حجاب و از بین رفتن فواصل زمانی و مکانی ، کوچکترین اثری در ایمان و اعتقاد آنان نگذارد در چنین صورت این فرد یا آن گروه در برابر همه معاصی یک نحوه مصونیت و عصمت صد در صد پیدا می کند و نه تنها گناه از آنان سر نمی زند بلکه به فکر گناه نیز نمی افتند.

بنابراین عصمت در مورد افراد معصوم ، اثر مستقیم در ایمان شدید و علم قاطع به کیفر اعمال دارد و هر فردی برای خود یک نوع عصمت در برخی از موارد دارد . چیزی که هست پیامبران بر اثر احاطه علمی به کیفر اعمال و آگاهی کامل از عظمت خداوند ، درباره تمام گناهان عصمت جامع و کامل دارند ، وروی همین علم ،تمام گناه وغرائز سرکش انسانی در آنها مهار شده و لحظه ای از خطوطی که خداوند تعیین کرده است تجاوز نمی کنند .

چرا امام باید معصوم باشد؟

امام فرد کامل انسانیت و نمونه ممتاز بشریت وامین وحی وحافظ دین خداست به همین خاطر باید از هر آلودگی و گناه وسهو ونسیان مصون و محفوظ باشد. کسی که آلوده به گناه باشد واز سهو وخطا مصونیت نداشته باشد ممکن است از راه خدا و دین او منحرف شود . در این صورت چگونه می تواند امانت دار و حافظ دین خداوند باشد ؟ چگونه می تواند زعامت و رهبری مردم را در نیل به سعادت و رساندن به اهداف عالی انسانی به عهده بگیرد ؟

دف خداوند از بعثت انبیاء و فرستادن کتب آسمانی در صورتی تأمین می گردد که از گناه و خطا مصون و محفوظ باشند ، تا احکام و قوانین الهی را به طور کامل وبدون کم و زیاد به اجرا گذارند، محال است که خداوند حکیم کاری را انجام دهد که بدون حکمت و نتیجه نهایی باشد [13].

 

استدلال هشام بن حکم بر عصمت

محمدبن ابی عمیر گوید : در مدتی که همدم هشام بن حکم بودم سخنی از او نشنیدم و بهره ای ازوی نبردم که سودمندتر ازاین سخن باشد که در صفت رهبری گفت : روزی از او پرسیدم : آیا امام معصوم است؟

گفت : بلی

گفتم : حقیقت بی گناهی چه چیزی است ؟ ومعیار شناخت عصمت چیست ؟

پاسخ داد : تمامی گناهان برخاسته ازچهار چیز است و پنجمی ندارد : حرص، حسد، خشم، و خواهشهای نفسانی و هیچیک ازاینها درامام نمی باشد .

روا نیست امام براین دنیا حریص باشد که حرص ناشی ازتهیدستی است درحالیکه همه جهان زیر مهر و در اختیار اوست و خزانه دارمسلمانان است به چه دلیل حرص بورزد ؟

اما حسود نیست ، زیرا آدمی به کسی رشک می ورزد که مقامی بالاتر از او داشته باشد و مقامی بالاتر از امامت نیست پس چگونه به شخصی که پایینتر از او باشد حسد بورزد ؟

و روا نیست برای امور دنیا خشمگین شود مگر آنکه خشمش برای خدا باشد چون خدا او را موظف کرده که حدود را اجرا نماید ونکوهش هیچ ملامتگری او را باز ندارد و بر خلاف دین با کسی عطوفت نکند تا حدود الهی را اجرا کند .

وبر او جایز نیست که پیرو هوای نفس خویش باشد و دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، زیرا خدای عزوجل دوستی جهان دیگر را دردل او افکنده و همانگونه که ما با چشم علاقه به این جهان نگاه می کنیم ، اوبه آخرت   می نگرد . آیا کسی را دیده ای که دیدن چهره زیبایی را برای تماشای شخص بد منظری رها کند ؟ و خوردن غذای گوارایی را بخاطر غذای تلخی ، و بر تن کردن لباس نرمی را برای لباس خشکی ترک کند ؟ ونعمت جاودانه پایداری را بر دنیای سپری شونده و رو به زوال برتری دهد ؟ [14]

 

 

استدلال شیخ صدوق درمورد عصمت ائمه (ع)

هر سخنی که از گوینده ای نقل می گردد ، تاویلات مختلفی در آن احتمال داده می شود و حتی آیات قرآن و روایاتی که مورد اجماع فرقه های مختلف مسلمین است و صحیح وبدون تغییرو تبدیل و کم و زیاد شدن ، دست نخورده باقی مانده اند باز هم احتمال تاویلهای گوناگونی درآن وجود دارد . بنابراین لازم است ،خبر را  یک خبردهنده راستگو که از دروغگویی عمدی و خطا مبرا می باشد خبر را به مردم برساند تا آنها را ازنیت حقیقی خداو پیغمبرش  یعنی آنچه در قرآن و احادیث آمده آگاه سازد و چون مردم ازنظر هوش واستعداد و عادات متفاوتند ، در توجیح وتاویل یکسان نیستند به همین دلیل هر کس آیات قرآن و احادیث را طبق نظر و مرام خویش توجیه می نماید ، حال اگر خداوند ، آگاه سازنده راستگویی را که واقعیت کتابش را بیان نماید ، بر ایشان قرار ندهد ، اختلاف در دین را به دست خویش ایجاد کرده و بنابراین آنرابرای مردم جایز دانسته است.

زیرا کتابی نازل نموده که قابل تاویل است ، و پیغمبرش قوانین و آدابی را مقرر نموده که احتمال تاویل در ان می رود و به مردم دستور داده تا به آن کتاب وسنت عمل نمایند همچنان است که گفته باشد : قرآن و سنت مرا تاویل نمائید و عمل کنید و روشن است در چنین فرضی روا خواهد بود که ضدو نقیض عمل نمودن و یا اعتماد داشتن به حق و خلاف آن را جایز دانسته باشد . وچون چنین رخصتی بر خدا محال است پس باید در هر دوره ای همراه با قرآن وسنت شخصی باشد که با آن آگاهی کامل از معناهایی که خدا در نظر داشته مقصود او را از آیات قران بیان نماید ، و احتمالات دیگری را که در الفاظ قران وجود دارد کنار زند و معنای صحیحی را که پیامبر (ص) در مقررات و اخبارش در نظر داشته است بیان نماید ف و نیز احتمالاتی را که در الفاظ اخبار آن حضرت وجود دارد که درست بودن صدور آنها مورد اجماع است رد نماید ، وحال که ثابت شد خبر دهنده ای راستگو لازم است چون صداقت لازم بود باید معصوم نیز باشد ، واز جمله مؤیدات این برهان آن است که مخالفان ما معتقدند خداوند قرآن را فقط بر مردم زمان پیغمبر نفرستاده بلکه برای عصرهای بعد از او نیز فرستاده است ، و پیامبری هم در میان مردم بعد از آن عصر نخواهد بود که مطلب را روشن نماید ، مع ذلک آنان را مامور ساخته تا به آنچه که در قرآن است بر وجه حق و صدقش عمل نمایند. وقتی جایز نباشد بدون ناطق و مفسر و روشنگری که مبهمات آنرا واضح نماید قرآن بر قومی نازل گردد ، همچنین روا نیست با اینکه فردی وجود داشته باشد که قائم مقام پیغمبر باشد ، و شامخ و مشموخ و خاص و عام و مقاصدی که خدا از کلامش در نظر داشته برای ما بیان کند ، یا تأویلهایی که احتمال می رود ما را مأمور عمل به آن نماید ، همچنانکه پیغمبر برای مردم زمان خودش تأویلهایی که احتمال میرود ما را مأمور عمل آن نماید ، همچنانکه پیغمبر برای مردم زمان خودش توضیح می داد ، بالا خره در این مورد آنچه را عقل و دین حکم مینماید لازم و واجب است .

 بنا بر آنچه گفته شد چنانچه شخص بگوید : « درست است که باید گوینده ای باشد ، ولی آنچه را ما ناگزیریم از دانستن آن از متشابهات قرآن ، و از معناهایی که مراد خداست و او در نظر گرفته است ( نه آنچه او از الفاظش احتمال آن می رود) خود امت به ما می رسند .»

باید گفت : عمل « امت » این سخن را تکذیب می نماید ، چون ما اختلافی را که در میان امت در بسیاری از آیات قرآن وجود دارد می بینیم ، و همین گواهی میدهد در بیشتر آیات قرآن جاهلند و معنائی را که خدا قصد نموده درک ننموده اند، و این روشنگر آن است که« امت » نمیتواند ادا کننده حق قرآن باشد وقائم مقام پیغمبر گردد.

اگر گستاخی سر برداشته و بگوید : جایز است که قرآن بر مردم نازل شود و همراه با آن پیغمبری نباشد ، و با آنکه احتمال تأویل در آن می رود خداوند می تواند آنان را مأمور به عمل نماید .

به او گفته می شود : بر فرض حرف تو درست باشد ، می پرسیم با چنین وضعی اگر در معانی آن اختلاف شد  ( چنانکه در این زمان شده است )  مردم چه وظیفه ای دارند ؟ اگر بگوید : همان چاره ای که الان باید کرد می گوئیم : حالا چنان است که هر طایفه ای یک تأویل را می گیرند ، و بر طبق آن عمل می نماید و فرقه دیگر تأویل دیگری را ، و هر یک دیگری را گمراه می داند و قائلند به اینکه دسته مخالف،راه حق را در پیش نگرفته است ، اگر بگوید: ی شود که در آغاز اسلام نیز چنان باشد و آن حکمتی است که از جانب خداوند و عدل درباره آنان است .

با این ادعا مرتکب اشتباه فاحشی شده است که فکر نمی کنم هیچ مخلوقی پيش از او دچار گردیده باشد ، باز هم به او پاسخ داده می شود : به ما بگو که اگر شخصی چنین بپرسد عربهای فصیح لغت شناس قرآن را تأویل می نماید عمل می کنند ولی اشخاصی که آشنا به لغت فصیح عرب نیستند چه بکنند ؟ و غیر عربها از ترکها و فارسها و غیره چگونه بفهمند ؟ و برای دانستن احکامی که خدا در کتاب خویش برایشان واجب ساخته به چه چیز مراجعه نمایند ؟ به کدام فرقه روی آورند ، با اختلافی که خود در تأویل دارند ؟چون تو معتقدی هر فردی می تواند بر طبق تأویل خود عمل نماید ، پس به ناچار باید غیر عرب و هر شخص دیگری را که لغت نم داند مانند اصحاب لغت بدانی ، یا اینکه به آنان اختیار بدهی تا از هر فرقه ای که مایلند پیروی نمایند . که در این صورت بر تو لازم است تمای حق را در آن گروه قرار دهی نه غیر آن ، و اگر حق را به دسته بخصوصی اختصاص دهی ، پایه ای که سخنانت را بر آن قرار دادی در هم ریخته ، و آن را نقض نموده ای و باید قبول کنی که با آن دسته دانش و دلیلی است که به سبب آن از دیگران جدا گشته و ممتاز می شوند ، و این مخالف گفته توست ، حال اگر همه گروهها را در حق برابر دانستی با آنکه تأویلات آنان ضدّ یکدیگر است ، پس بر تو لازم می آید برای عجم و عرب غیر فصیح جایز بدانی هر گروهی را که مایلند انتخاب و پیروی نمایند و اگر این مطلب را پذیرفتی ، پس باید هیچیک از مخالفان خودت را از قبیل شیعه ، خوارج ، اصحاب تأویلات و سایر مخالفین ، چه آنان که فرقه خاصی را تشکیل داده اند ، و چه بدعت گذارانی که فرقه ای ندارند مورد نکوهش و مذمّت قرار ندهی ، و چنین کاری نقض اسلام و بیرون رفتن از اجماع است و به تو چنین اعتراض می شود ، باید خدا مخلوق را فرمان داده باشد که بدون چون و چرا به آنچه در کتاب بسته است عمل نماید .

اگر چنان چیزی را مجاز بدانی بیهودگی را بر خدا روا دانسته ای زیرا چنین عمل شیوه بیهوده گرایان است . و باید اجازه دهی شخص با فرد خویش در مسائل تأمل کند ، و هر امری از دین را که صلاح بداند به آن معتقد گردد ، زیرا تفاوتی ندارد ( مباح نموده باشد ) که در قوانین حلال و حرام به آراء خودشان عمل کنند و یا در همه اصول و فروع دین ( توحید آن و مسائل دیگر ) به فردهای خود رجوع کرده و آنچه را که نیک می پندارند و نزد آنان حق است ، عمل نمایند اگر این اجازه را دادیبر خدا روا دانستی که مخلوق علیه او گواهی دهند که خدا دو تا است ، یا طبیعی مذهب و عادّی شوند و خدا را انکار نمایند . این آخرین نتیجه چنین اعتقادی است زیرا اگر شخص جایز بداند که خدا ما را مأمور ساخته تا به قرآن که احتمالات مختلف دارد عمل نمائیم و می گوید : لازم نیست خبر دهنده راستگویی باشد تا منظور خدا را از معانی حقیقی آن به مردم بازگو کند باید برمردم زمان پیغمبر نیز مانند آنرا روا بداند ، و اگر چنان چیزی را جایز شمرد ضروری خواهد بود خداوند هر فرقه ای را آزاد گذاشتهباشد تا به رأی خود عمل نماید و هر طور که مایلند تأویل نمایند ، چون چاره ای جز آن ندارند ، در صورتی که حجتی همراه آنان نباشد تا معین نماید که کدام تأویل صحیح تر از دیگری است . پیروی از ایشان را برای افرادی که لغت نمی دانند روا دانسته ، و چون چنین گشت در این زمانه برای ما نیز درست خواهد بود .

و هر گاه آن را در مورد قرآن جایز دانستیم ، لازم است در اصول حلال و حرام و قیاسهای عقلی نیز روا بدانیم ، و تمامی اینها خروج از مرز دین می باشد و با دلایلی که قبلا گفتیم ثابت شد که چاره ای نیست و باید مترجمی برای قرآن و اخبار پیامبر (ص) داشته باشیم و واجب است که آن مترجم معصوم باشد تا پذیرفتن سخنش واجب گردد ، و هرگاه واجب شد ، معصوم باشد ، بدلایلی که گذشت نمی تواند« امّت » باشد زیرا اختلاف امّت در تأویل قرآن و اخبار و جدالهایی که در آن دارند به حدّی است که برخی از آنان فرقه دیگر را کافر می شمرند و چون ثابت شد که امّت نمی تواند به جای«امام» باشد پس معصوم همان فرد می باشد که ما آن را یاد نمودیم و او « امام » است و با دلیل ثابت کردیم که جز معصوم نمی شود کس دیگری امام باشد ، و نظر ما ( شیعه ) بر این است وقتی عصمت در امام لازم بود ، ناگزیر فرد معصوم کسی است که پیغمبر به نام ونشان او تصریح نموده باشد ، زیرا « عصمت » صفتی نیست که در ظاهر آفرینش باشد تا مردم آنرا به چشم ببینند و تشخیص دهند پس می بایست که آگاه از همه نهان ها که منزه و والاست با زبان پیامبرش بر آن تصریح نماید و این بدان جهت است که « امام » سفی گردد جز کسی که به صراحت معرفی شده باشد و تصریحات و اخباری که از ائمه (ع) به ما رسیده دلیل درستی گفتار ماست[15] .

بخش سوم : اثبات نقلي عصمت

ديدگاه قرآن

خداوند متعال در بعضي از آيات قرآن كريم با هنر خاصي به اثبات پاكيزگي و عصمت انسان هاي وارسته و مورد رحمت خاصة خود كه همان وجود مقدس و طاهر انبياء و ائمة معصومين (ع) مي باشد پرداخته و هر گونه آلودگي و گناه را كه ديگران كم يا زياد به آن دچار مي باشند از اين بندگان پاك خود مبرا مي كند . به عنوان مثال قرآن كريم گروهي از انسان ها را مخلَص ناميده است كه حتي ابليس هم طمعي در گمراه كردن ايشان نداشته و ندارد و در آنجا كه سوگند ياد كرده كه همة فرزندان آدم (ع) را گمراه كند ، مخلصين را استثنا كرده است . چنانكه در قرآن مي فرمايد : « فبعزتك لدغوينهم اجمعين إلا عبادك منهم المخلصين » [16]، و بي شك طمع نداشتن ابليس در گمراهي ايشان بخاطر مصونيتي است كه از گمراهي و آلودگي دارند وگرنه دشمني وي شامل ايشان هم مي شود و در صورتي كه امكان مي داشت هرگز دست از گمراه كردن ايشان برنمي داشت ، بنابراين عنوان مخلَص مساوي با معصوم خواهد بود[17] . همانطور كه مفسر بزرگ طبرسي هم در ذيل آية شريفه مخلصين را بندگاني معرفي مي كند كه داراي عصمت مي باشند و به همين دليلِ عصمت ، شيطان به ايشان راهي ندارد[18] .

يكي ديگر از آيات شريفه اي كه مضامين زيباي آن بيانگر مقام عصمت مي باشد ، آية 124 از سورة مباركة بقره است : « و اذا ابتلي ابراهيم ربُه بكلمات فاتمهن قال إني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين » .

با اين بيان كه سفيران الهي و پيام آوران وحي بخاطر آنكه سنگين ترين مسئوليت ها را در جهان انسانيت بر دوش دارند بايد از بالاترين سطح تقوا برخوردار باشند همان چيزي كه آن را مقام عصمت مي ناميم .

عصمت يكي از شرايط مهم رسالت و امامت است البته مقام عصمت فقط به معني مصونيت از ارتكاب معصيت و گناه نيست بلكه شاخة مهم ديگري دارد كه آن مصونيت از هرگونه خطا و لغزش و انحراف و گمراهي است .

براي روشن شدن بحث توجه به اين نكته لازم است كه ظلم از ديدگاه قرآن يك مفهوم عام است كه در موارد زيادي استعمال مي شود :

ظلم به خدا ، يعني كفر و شرك ورزيدن به خدا .

« و إذ قال لقمان لإبنه و هو يعظه يا بني لا تشرك بالله إن الشرك لظلم عظيم » [19].

2ـ افترا و دروغ بستن به خدا ظلم است .

« فمن افتري علي الله كذب من بعد ذلك فاولئك هم الظالمون » [20].

3ـ ظلم انسان بر خويشتن زيرا هرچه در روي زمين است خداوند براي بشر آفريده و استفاده نكردن از آنها در حد مجاز ظلم به نفس است « خلق لكم ما في الأرض جميعاً »[21] اعضا و جوارح ، هر كدام براي انسان حقي دارندكه اگر حقوق آن ادا نشود ظلم است . « فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات » [22].

4ـ ظلم انسان بر انسان ديگر .

« إنما السبي علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الأرض و غير الحق اولئك لهم عذاب أليم » [23].

5ـ تجاوز كردن از حدود الهي ظلم است .

« و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه » [24].

بنابراين از آيات قرآن استفاده مي شود كه ظلم يك مفهوم عام است و هر گناه و پليدي و عمل زشت را شامل مي گردد .

امام كسي است كه از تمام اوصاف رذيله و ظلم و شرك پاك و معصوم باشد و به فرمودة خود معصوم در طول عمر خود حتي يك بار در مقابل بت سر فرود نياورده باشد به همين خاطر ائمة معصومين (ع) در اثبات انحصار خلافت بلافصلِ پيامبر اسلام (ص) براي علي بن ابيطالب (ع) به همين آيه استدلال مي كردند چرا كه ديگران د دورا نجاهليت بت پرست بودند و تنها كسي كه حتي يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد حضرت علي (ع) بود و چه ظلمي بالاتر از بت پرستي  « إن الشرك لظلم عظيم » [25].

هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند : « قد كان ابراهيم نبياً و ليس بإمام حتي قال الله إني جاعلك للناس إماماً قال و من ذريتي فقال الله لا ينال عهدي الظالمين من عبد صنماً أو وثناً لا يكون إماما » [26].

در حديث ديگري عبدالله بن مسعود از پيامبر اسلام (ص) نقل مي كند كه خداوند به ابراهيم (ع) فرمود : « لا أعطيك عهدا لظالم من ذريتك قال يا رب و من الظالم من ولدي الذي لا ينال عهدك ؟ قال من سجد لصنم من دوني لا أجعله إماما أبدا و لا يصلح أن يكون إماما » [27].

همين معني را دانشمند معروف اهل سنت « ابن مغازلي » در كتاب « مناقب » از ابن مسعود از پيامبر گرامي اسلام با كمي تفاوت نقل كرده است . مي گويد پيغمبر اكرم در تفسير اين آيه فرمود : « من سجد لصنم من دوني لا أجعله إماما » . سپس فرمود سرانجام نتيجة دعاي ابراهيم (ع) به من و برادرم علي (ع) رسيد و هيچيك از ما هرگز براي بتي سجده نكرديم .

مفسر كبير مرحوم علامة طباطبايي در تفسير الميزان مي گويد دربارة چگونگي دلالت اين آيه و لزوم معصوم بودن امام ( در تمام عمر ) از يكي از اساتيد ما سؤال شد ايشان در پاسخ چنين گفت : مردم طبق يك دسته بندي منطقي عقلي بر چهار گروهند :

1ـ كسي كه در تمام عمرش ظالم و ستمگر بوده است .

2ـ كسي كه در تمام عمرش پاك از هرگونه ظلم و گناه بوده است .

3ـ كسي كه در اول عمر ظالم بوده و در آخر عمر نبوده است .

4ـ كسي كه به عكس در آغاز عادل و معصوم بوده و سپس ظالم شده است .

به يقين مقام ابراهيم از آن بالاتر است كه امامت را براي گروه اول و چهارم از فرزندانش تقاضا كند . بنابراين دو گروه بيشتر باقي نمي ماند خداوند يك گروه را نفي كرده ( گروهي كه در آغاز عمر در صف ظالمان بوده و سپس از آن خارج شدند ) در نتيجه تنها يك قسم ديگر يعني گروهي كه در تمام عمر پاك بوده اند باقي مي مانند .

فخر رازي در تفسير كبير به اين اندازه اعتراف مي كند كه آيه دلالت بر معصوم بودن پيامبران دارد و اين مطلب را از طريق لزوم معصوم بودن امام و اينكه هر پيامبري امام است ثابت مي كند .

به هر حال اگر با اين معيار بخواهيم جانشين پيامبر اسلام (ص) را تعيين كنيم كسي غير از علي بن ابيطالب (ع) نمي تواند باشد .

اما از آيات مهم قرآن كريم كه به اعتراف شيعه و سني بر عصمت و پاكي ائمة معصومين (ع) دلالت مي كند ، آية تطهير مي باشد : « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا » [28].

در آية تطهير به چند نكته بايد توجه كرد :

1ـ بعضي براي «رجس » مصاديق و معاني زيادي ذكر كرده اند . مانند گناه و شرك ، حسد ، بخل ، ناپاك ، نجس مخلوط ، چركين ، صداي شديد خارج از حد اعتدال ، شك ، كفر ، لعنت ، بوي بد و مانند آن .

بطور كلي در لغت عرب به هر چيز پليد و آلوده « رجس » مي گويند چه آلودگي از نظر ظاهري باشد و يا باطني كه در اصطلاح به آن گناه مي گويند .

2ـ از ديدگاه قرآن تنها شرك و زنا و آدم كشي رجس نيست و دليلي هم برمحدوديت آن نداريم . علاوه بر اين « ال » الرجس جنس است و هرگونه پليدي همچون شرك ، مشروبات الكلي ، قمار ، گوشت خوك و ميته را شامل مي گردد .

3ـ ارادة خداوند تخلف ناپذير است و شروع آيه با كلمة « إنما » دليل بر اينكه اين موهبت مخصوص خاندان پيامبر مي باشد بنابراين ارادة قطعي خداوند بر اين قرار گرفته كه اهل بيت از هرگونه رجس و پليدي پاك مي باشندو اين همان مقام عصمت است  در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم : « عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن و طهركم من الدنس و أذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيرا » [29].

4ـ این آیه دربارة چه کسانی نازل گردیده است ؟

بعضی از علمای اهل سنت مانند قاضی بیضاوی و زمخشری اصرار دارند که آیه درمورد همسران پیامبر نازل شده و برخی دیگر می گویند که آیه دربارة زنان پیامبر و دیگر اعضای خاندان آن حضرت نازل گردیده است . این دو نظر از جهاتی قابل اشکال است :

یک ) اگر مورد خطاب « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجسا » زنان پیامبر باشند ضمیر باید مؤنث باشد یعنی بجای ضمیر « کم » در « عنکم » باید می گفت : « عنهن »

دو ) چنانکه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه فرموده : ما هیچ دلیلی نداریم که آیة « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا » همراه آیات قبل نازل شده باشد بلکه از روایات اسفاده می شود که این بخش جداگانه و در یک مورد خاص نازل گردیده و به هنگام جمع آوری قرآن در عصر پیامبر (ص) یا بعد از آن ، در کنار یکدیگر قرار گرفته اند .

سه ) قرآن با بیان این قسمت از آیه می خواهد به همسران پیامبر بگوید شما در خانواده ای قرار گرفته اید که گروهی از آنان معصوم هستند و کسی که در جمعی از معصومین قرار گرفته سزاوار است که بیشتر از دیگران مراقب خود باشد و به مقررات دینی و شئون اسلامی توجه داشته باشد .

چهار ) همسران پیامبر اکرم (ص) خودشان گفته اند که آیه دربارة شخص پیامبر (ص) و علی بن ابیطالب (ع) و زهرا و حسن و حسین ( علیهم السلام ) نازل شده است . به عنوان نمونه از عایشه نقل است که می گوید : صبحگاهی رسول خدا (ص) در حالی که جامة یشمی سیاهی بر دوش داشت از منزل خارج شد . آنگاه حسنین و فاطمه و علی ( علیهم السلام ) بر آن حضرت وارد شدند ، پیامبر جامه را بر آنها پوشانید و فرمود : « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا » .

نکتة دیگری که در مورد نزول آیة تطهیر قابل توجه است این که : حضرت زینب و ام کلثوم نیز از فرزندان حضرت زهرا (س) بودند ولی پیامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود شوهرت علی و فرزندانت حسن و حسین را دعوت کن و اسمی از آن بانوی بزرگوار نبرده است و به « ام سلمه » نیز اجازة وارد شدن در زیر عبای خیبری را نمی دهد . بنابراین به خوبی روشن است که آیة تطهیر دربارة اهل بیت رسول خدا (ص) نازل شده است و آن هم نه همة اهل بیت بلکه افراد خاصی که برای زعامت و رهبری مردم باید دارای مقام عصمت باشند .

نتیجه اینکه از مجموع روایات و احادیثی که در شأن نزول آیة تطهیر وارد شده این مطالب به روشنی استفاده می شود :

اول ) آیة تطهیر در مقام بیان عصمت اهل بیت پیامبر اعظم (ص) می باشد .

دوم ) شأن نزول آیه یک موضوع عادی نبوده که پیامبر (ص) را در کنار خود قرار دهد و از روی مهر و محبت پدری آنان را دعا کند بلکه یک واقعة کاملاً غیر عادی بوده که خداوند توسط پیامبر خود با نزول آیة تطهیر خواسته تا حساب بعضی از خانوادة پیامبر را از دیگران جدا کند و مصداق آیة تطهیر را بطور دقیق روشن نماید تا راهی برای سوء استفاده نباشد . از این رو پیامبر اسلام (ص) و حسن و حسین ( علیهم السلام ) را روی زانوها و علی (ع) و فاطمه (س) را در مقابل صورتش نشانید و ام سلمه را در این جمع راه نداد و با این کمیت و کیفیت خاص عبا را بر سر آنها کشیده و آیة تطهیر را تلاوت فرمود .

 

 

 

دیدگاه روایات شیعی:

شیعه معتقد است که امام باید مانند پیامبران الهی از تمام رذائل و اعمال باطنی و ظاهری چه عمدا و چه سهواً معصوم باشد همانطور که واجب است از سهو و خطا و نسیان معصوم باشد چرا که این امام است که باید از شرع مقدس و تعالیم گرانقدر آن محافظت نماید .

روایاتی که از طریق شیعه در این باب وارد شده است بسیار است .

امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند برای شناساندن عترت پیامبر و امامان راستین و برای جلوگیری از انحراف مردم: « « فأین تذهبون » ؟ « و أنّی تؤفکون » و الأعلام قائمة و الآیات واضحة و المنار منصوبة فأین یتاه بکم ! و کیف تعمهون و بینکم عترة نبیکم ! و هم أزمة الحق و اعلام الدین و أسنة الصدق . فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن ( 2 ) وردوهم ورود الهيم العطاش أيها الناس خذوها عن خاتم النبيين صلى الله عليه وآله إنه يموت من مات منا وليس بميت ويبلى من بلي منا وليس ببال فلا تقولوا بما لا تعرفون . فإن أكثر الحق فيما تنكرون» [30].

ترجمه : « مردم کجا می روید ؟ چرا از حق منحرف می شوید ؟ پرچم های حق برپا و نشانه های آن آشکار است ، با اینکه چراغ های هدایت روشنگر راهند ، جون گمراهان به کجا می روید ؟ چرا سرگردانید ؟ در حالیکه عترت پیامبر شما در میان شماست ، آنها زمامداران حق و یقینند ، پیشوایان دین ، و زبان های راستی و راستگویانند ، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانی که به سوی آب شتابانند به سویشان هجوم ببرید .

ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود : « هر که از ما می میرد در حقیقت نمرده است و چیزی از ما کهنه نمی شود پس آنچه نمی دانید ، نگویید زیرا بسیاری از حقایق در اموری است که ناآگاهانه انکار می کنید .

امام صادق (ع) نیز به ویژگی و خصائص امام معصوم (ع) پرداخته و اینگون می فرماید :

« فالامام هو المنتجب المرتضى ، والهادي المنتجى ، والقائم المترجى ، اصطفاه الله بذلك واصطنعه على عينه في الذر حين ذرأه ، وفي البرية حين برأه ، ظلا قبل خلق نسمة عن يمين عرشه ، محبوا بالحكمة في علم الغيب عنده ، اختاره بعلمه ، وانتجبه لطهره ، بقية من آدم عليه السلام وخيرة من ذرية نوح ، ومصطفى من آل إبراهيم ، وسلالة من إسماعيل ، وصفوة من عترة محمد صلى الله عليه وآله لم يزل مرعيا بعين الله ، يحفظه ويكلؤه بستره ، مطرودا عنه حبائل إبليس وجنوده ، مدفوعا عنه وقوب الغواسق ونفوث كل فاسق ، مصروفا عنه قوارف السوء ، مبرءا من العاهات ، محجوبا عن الآفات ، معصوما من الزلات ، مصونا عن الفواحش كلها ، معروفا بالحلم والبر في يفاعه ، منسوبا إلى العفاف والعلم والفضل عند انتهائه ، مسندا إليه أمر والده ، صامتا عن المنطق في حياته » [31].

امام همان شخصی است که منتخب است و پسندیده و رهبر و محرم اسرار ، خدایش او را برگزید برای آن و در عالم ذر او را دیده و شناخته ، برای همین ساخته و از میان آفریده ها چنینش پرداخته پیش از آفرینش بشر شبحی بوده است در سمت عرش او که در علم غیب حکمت آموخته بوده است خدایش به دانش خویش برگزید و برای پاکی او انتخابش کرد .

امام (ع) یادگاری است از آدم (ع) و بهترین نژاد نوح است برگزیدة خاندان ابراهیم (ع) و سلالة اسماعیل (ع) و زبده از عترت محمد (ص) است ، همیشه منظور خداوند است و او را نگه می دارد و به حمایت خود دارد ، دام های شیطانی و لشکرش را از او دور می گرداند و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع می نماید چنگال بدی را از او دور می گرداند و از آ،ات برحذر می دارد ، از گناه معصوم است از هرگونه هرزگی مصون ، هر جا باشد به بردباری و نیکوکاری معروف است و به عفاف و علم و فضل بی نهایت موصوف ، مسند نشین پدر باشد و تا پدرش هست دم بر گناه نزند .

علاوه بر بیان خصائص و ویژگی های امام معصوم روایات دیگری نیز هست که صراحتاً به عصمت ائمه (ع) تأکید می کنند .

« عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس الهلالي قال : سمعت أمير المؤمنين عليا عليه السلام يقول : إنما الطاعة لله ولرسوله ولولاة الامر ، وإنما أمر الله عزوجل بطاعة الرسول لانه معصوم مطهر ، لا يأمر بمعصيته وإنما امر بطاعة اولى الامر لانهم معصومون مطهرون لا يأمرون بمعصيته » [32].

امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند : همانا طاعت برای خداوند و رسول و صاحبان امر می باشد و همانا خداوند امر به طاعت رسول اکرم (ص) نموده است زیرا که او معصوم و مطهر است و به معصیت امر نمی کند و همان خداوند امر به طاعت از اولی الأمر کرده است زیرا که آنها مصوم و مطهرند و به مصیت امر نمی کنند .

از امام رضا (ع) نقل است که فرمودند : « الإمام مطهر من الذنوب و المبرأ عن العیوب » [33].

یعنی امام (ع) از گناهان پاک و از عیوب بریء است .

امام صادق (ع) هم بر این نکته اشاره کرده و فرمودند : « الأنبیاء و اوصیاؤهم لا ذنوب لهم لأنهم معصومون مطهرون » [34].

همانطور که اشاره شد امام علاوه بر معصومیت از گناه باید از هرگونه خطا و اشتباه و لغزش هم معصوم باشد فلذا امام رضا (ع) فرمودند : « معصوم مؤيد موفق مسدد قد أمن الخطايا والزلل والعثار ، يخصه الله عزوجل بذلك ليكون حجته على عباده وشاهده على خلقه » [35].

یعنی پس امام معصوم است و تأیید و تقویت شده و توفیق یافته و استوار گشته ( از جانب خداوند ) از هرگونه خطا و لغزش و اشتباه در امان است ، خداوند این خصوصیات را به او می بخشد تا حجت او بر بندگانش و گواه او بر آفریدگانش باشد .

امام صادق (ع) هم در بیان صفات امام می فرمایند : « قال أمير المؤمنين عليه السلام : والامام المستحق للامامة له علامات فمنها أن يعلم أنه معصوم من الذنوب كلها صغيرها وكبيرها ، لا يزل في الفتيا ، ولا يخطئ في الجواب ، ولا يسهو ولا ينسى ، ولا يلهو بشئ من أمر الدنيا » [36].

یعنی حضرت علی (ع) فرمودند :امامی که شایستة چنین منصبی است دارای علاماتی است که از آن علامات معصوم بودن از تمامی گناهان کبیره و صغیره است که در جوانی زائل نمی شود و در جواب خطا نمی کند ، سهواً گناه نمی کند و چیزی را هم فراموش نمی کند ، و متوجة لهو و لعب دنیا نمی شود .

دیدگاه روایات سنی

اطاعت احدی از مخلوقات بر انسان جائز نیست مگر آن کسی را که خداوند امر به اطاعت او نموده است وقتی مراجعه به قرآن کریم و این سند محکم آسمانی می نمائیم دستور اطاعت را در آیات چندی کاملاً به ما داده است از جمله آیة شریفة « أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم »[37] که عقیدة امامیه و شیعه این است که مراد از اولی الأمر در آیه شریفه طبق دلایل عقلیه و براهین نقلیه، ئمه اثنی عشر ( سلام الله علیهم اجمعین ) هستند و نیز طبق دلایل عقلیه و نقلیه اولی الأمر بایستی مانند پیغمبر مهذب و منزه از جمیع صفات رذیله و اخلاق فاسده و معصوم از تمام کبائر و صغائر ، ظاهراً و باطناً باشند چنانچه امام فخر رازی هم در تفسیرش اقرار به این معنا نموده که اگر گفته شود اولی الأمر معصوم نیست اجتماع نقیضین خواهد شد و آن محال است .

اخبار بسیاری نیز در کتب معتبرة علماء اهل تسنن در عصمت آن خاندان ذکر گردیده که به عنوان نمونه به چند خبر از اهل تسنن اشاره می کنیم .

شیخ سلیمان بلخی( اشکال ) در صفحة 445 ( اشکال ) ضمن باب 77 و شیخ الإسلام حموینی در فرائد المسلمین از ابن عباس روایت نموده اند که گفت : « سمعت رسول الله (ص) یقول : أنا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون » ، یعنی شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود : من و علی و حسن و حسین و نه نفر از اولاد حسین همگی پاک و پاکیزه و معصوم از جمیع گناهان می باشیم .

و از سلمان فارسی نقل می نماید که رسول اکرم (ص) دست بر کتف حسین (ع) گذاشت و فرمود : « إنه الإمام بن الإمام تسعة من صلبه أئمة ابرار أمناء معصومون » ، یعنی بدرستیکه او امام پسر امام و نه نفر از صلب او امامان و نیکوکاران امناء ، معصوم هستند .

و از زید بن ثابت روایت نموده اند که آن حضرت فرمود : « و إنه لیخرج من الحسین ائمة ابرار امناأ معصومون قوامون بالقسط » ، یعنی هر آینه بیرون می آید از صلب حسین ، امامان نیکوکار ، امناء با عصمت و کارگزاران با عدل و داد .

 و از عمران بن حسین نقل می کند که گفت از رسول اکرم (ص) شنیدم که به علی (ع) فرمود : « أنت وارث علمی و أنت الإمام و الخلیفة بعدی تعلم الناس ما لا یعلمون و أنت ابوالبعلی و زوج ابنتی و من ذریتکم العترة الأئمة المعصومین » یعنی تو وارث علم منی و تو امام و خلیفة بعد از من هستی ، به مردم چیزی که نمی دانند یاد می دهی و توئی پدر دو دخترزادة من و شوهر دختر من و ذریة شما است عترت پاک و امامن با عصمت[38] .

در مورد حدیث کساء نیز روایات متعددی در منابع اهل سنت دیده می شود که از مجموع آنها این معنا بدست می آید که پیامبر اسلام (ص) ، علی و فاطمه و حسن و حسین ( علیهم السلام ) را فراخواند و طبق روایتی از جعفر طیار عرضه داشت : « اللهم لکل نبی أهلا و إن هؤلاء أهلی فأنزل الله تعالی : إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً » ، یعنی خداوندا ! برای هر پیامبری اهلی است و این ها اهل بیت من هستند در این هنگام خداوند این آیه را نازل فرمود : همان خداوند اراده کرده است تا پلیدی ها از شما اهل بیت دور شود و شما را مطهر قرار داده است .

در این موقع زینب ، همسر پیامبر (ص) جلو آمد و عرض کرد : « ألا أدخل معکم ؟ قال : مکانک فإنیک علی خیر إن شاء الله » ، یعنی آیا من هم با شما داخل شوم ؟ فرمود : در جای خودت باشد ، تو إن شاءالله در مسیر خیر و نیکی هستی ولی جزء این جمعیت نخواهی بود[39] .

در حدیث دیگری همین معنا از عایشه نقل شده است که در پایان آیه می گوید به پیغمبر اکرم (ص) عرض کردم : « یا رسول الله ألست من أهلک ؟ قال إنک علی خیر و لم یدخلنی معهم » ، یعنی ای رسول خدا من از اهل تو نیستم ؟ ( که شمول این آیه بشوم ) ، فرمودند : تو به خیر و نیکی هستی . ولی من را با آنها زیر کساء وارد نکرد[40] .

و در حدیث دیگری همین معنا از « ام سلمه » نقل شده است و در آخر آن آمده است که « ام سلمه » گفت :  « یا رسول الله و أنا معهم ؟ فقال : إنک علی خیر » [41].

استنتاج

همة انسان ها در طول زندگي خود دو راه در پيش رو دارند يا اينكه به اعمال و رفتار نيك و پسنديده پرداخته و از گناهان و انحرافات دوري كنند كه در اين صورت در راه سعادت و خوشبختي ابدي گام نهاده اند و يا اينكه به اعمال بد و ناپسند رو آورده و به لذت هاي چند روزة دنيوي بسنده كنند كه در اين صورت در راه شقاوت و بدبختي ابدي گام نهاده اند .

كساني كه گناهان و معاصي را بعنوان توشة خود برگزيده اند تكليفشان روشن است و بايد در آتش جهنم عقوبت شوند اما گروهي كه مي خواهند به سعادت و خوشبختي ابدي برسند ، براي مصون ماندن از انحرافات بايد پاي خود را در جاي پاي امام و راهنمايي بگذارند كه خود او از همة انحرافات و گناهان ، پاك و معصوم باشد .

و بيان شد كه هم آيات شريفة قرآن و هم روايات منقوله از طريق شيعه و سني همه شهادت مي دهند كه تنها اين خاندان پاك و مطهر رسول گرامي اسلام ، حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله و سلم ) هستند كه از جانب خداوند متعال بعنوان پيشوايان معصوم معرفي شده اند و عدم اعتقاد به عصمت اين بزرگواران تهمتي آشكار و ظلمي بزرگ در حق آنهاستلذا انكار عصمت ائمه ( عليهم السلام ) انكار ضروريات دين مي باشد .

 

چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست

نبود خير در آن خانه كه عصمت نبود[42]

 منابع و مآخذ

1ـ آموزش عقائد ، آیت الله مصباح یزدی چاپ یازدهم 1382 شمسی شرکت چاپ و نشر بین الملل

2ـ اصول کافی محمدبن یعقوب شیخ کلینی ترجمة محمدباقر کمره ای چاپ هفتم 1385 ش

3ـ اصول العقائد فی الإسلام سید مجتبی الموسوی اللاری چاپ سوم 1411 قمری

4ـ الهیات و معارف اسلامی استاد جعفر سبحانی چاپ سوم 1372ش نشر مؤسسه امام صادق (ع) ـ قم

5ـ بحار الأنوار علامه محمدتقی مجلسی

6ـ الخصال المحصوره و المذمومه محمدبن علی بن بابویه شیخ صدوق چاپ اول 1384 ش انتشارات ارمغان طوبی .

7ـ ديوان حافظ ، خط داود رواساني با مقدمة دكتر احمد محمدي ( ملايري) ، چاپ دهم 1379 ش انتشارات زرين

8ـ شب های پیشاور مرحوم سلطان الواعظین

9ـ قرآن كريم .

10ـ القاموس قرآن سیدعلی اکبر قرشی چاپ سوم ، 1361 ش چاپ افست مروی

11ـ مجمع البیان شیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی چاپ دوم 1408 ق دارالمعرفه بیروت

12ـ معارفی از قرآن محمدتقی وحیدی گلپایگانی چاپ اول 1381 ش انتشارات انصاریان قم

13ـ المنجد ترجمه احمد سیاح مقدمه حسن زادة آملی و محمدتقی جعفری چاپ بیست و یکم 1380 ش انتشارات اسلامی

14ـ میزان الحکمه محمد مهدی ری شهری ترجمه حمیدرضا شیخی چاپ پنجم 1384ش ناشر دارالحدیث

15ـ نهج البلاغه ترجمة محمد دشتی چاپ هفتم 1379ش چاپ

--------------------------------------------------------------------------------

1ـ یونس ، 27 .

2ـ ممتحنه ، 10 .

3ـ مائده ، 17 .

4ـ احزاب : 17 .

5ـ هود : 43 .

1ـ یونس: 27 .

2ـ یوسف :32 .

3ـ غررالحکمة / 4316 .

4ـ میزان الحکمه/64و13 .

1ـ کتاب معرفی از قرآن ، ( وحیدی گلپایگانی )

2ـ کتاب معرفی از قرآن

1ـ توبه ، 31 .

1ـ معارفی از قرآن ص 248 .

1ـ معانی الاخبار ج 1 ص310  .

1ـ معاني الأخبار ، ج 1 ، ص 312

2ـ سورة ص ، 82 و 83 .

3ـ آموزش عقايد ، استاد مصباح .

4ـ مجمع البيان ، سورة ص ، ذيل آية 82 و 83 .

1ـ لقمان ، 13 .

2ـ آل عمران ، 94 .

3ـ بقره ، 29 .

4ـ فاطر ، 32 .

1ـ شوري ، 42 .

2ـ طلاق ، 1 .

3ـ لقمان ، 13 .

4ـ بحار الأنوار ، ج 11 ، ص 55 .

5ـ بحار الأنوار ، ج 25 ، ص 201 .

1ـ احزاب ، 33 .

2ـ بحار الأنوار ، ج 99 ، ص 129 .

1ـ نهج البلاغة دشتی ، خطبة 87 .

1ـ اصول کافی با ترجمة محمد بار کمره ای ، ج 2 ، ص 132 .

1ـ الخصال ، ص 139 .

2ـ اصول کافی ، ج 2 ، ص 123 .

3ـ بحار الأنوار ، ج 10 ، ص 227 .

1ـ بحار الأنوار ، ج 25 ، ص 127 .

2ـ بحار الأنوار ، ج 52 ، ص 164 .

3ـ نساء ، 59 .

1ـ شب های پیشاور ، ص 983 ، 984 .

1ـ حاکم حسکانی ، شواهد التنزیل ، ج 2 ، ص 32 ، حدیث 673 .

2ـ حاکم حسکانی ، شواهد التنزیل ، ج 2 ، ص 38 ، حدیث 683 .

3ـ ابن أثیر أسد الغابه فی معرفت الصحابه ، ج 3 ، ص 413 .

1ـ ديوان حافظ .


چاپ   ایمیل