غلات در آینه عقیده

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 4 - 8 دقیقه)

163c

عقاید غلات را می توان به طور کلی به دو بخش تقسیم کرد:

1-عقایدی که اثری از آنها در عقاید شیعه وجود ندارد.این عقاید عبارتند از:

الف-عقیده به الوهیّت و خدایی ائمه علیهم السّلام و اشخاص دیگر

ب-عقیده به نبوت ائمه علیهم السّلام و اشخاص دیگر

ج-عقیده به حلول

د-عقیده به تناسخ

ه-عقیده به تشبیه خداوند به موجودات

و-عقیده به تفویض.

از این عقاید با عنوان«عقاید مختص به غلات»یاد می کنیم.

2-عقایدی که اصل آنها در عقاید شیعه موجود بوده و غلات آنها را تحریف کرده اند این عقاید عبارتند از:

الف-عقیده به وصایت و جانشینی حضرت علی علیه السّلام

ب-عقیده به مهدویت

ج-عقیده به رجعت

د-تاویل قرآن

ه-عقیده به بداء.

از این عقاید با عنوان«عقاید مشترک بین غلات و شیعه»یاد می کنیم.

عقاید مختص به غلات 1-اعتقاد به الوهیت و خدایی ائمه علیهم السّلام و اشخاص دیگر تاریخچه در فصل اول،نمونه های فراوانی از اعتقاد به خدایی افرادی چون پادشاهان و امپراطورانی مانند امپراطور ژاپن و فرعون مصر ذکر کردیم.

همچنین اعتقاد یهودیان و مسیحیان را مبنی بر این که عزیر و مسیح،پسران خدا می باشند یادآور شدیم.

در اسلام،اعتقاد به خدایی ائمه علیهم السّلام برای اوّلین بار به عبد الله بن سبأ نسبت داده شده است که حضرت علی علیه السّلام را خدا می دانست.

در بخش تاریخ سبائیه،روشن شد که اساسا عبد الله بن سبأ،شخصیتی موهوم و ساختگی دارد و نه خود او و نه اعتقاداتش اساس تاریخی ندارند.

علاوه بر این،در کتب ملل و نحل از گروهی از طایفه«زطّ»یاد شده بود که اعتقاد به خدایی حضرت علی علیه السّلام داشتند که اینها را نیز مورد نقد و بررسی قرار دادیم و احتمال وجود آنها را منتفی ندانستیم.

به هرحال،روایاتی که از این طایفه نام می برد،شدت عمل حضرت علی علیه السّلام با آنها را نیز ذکر می کند،به طوری که نوشته اند آن حضرت علیه السّلام همه آنها را نابود کرد و دیگر اثری از آنها باقی نماند تا فرقه ای تشکیل دهند و عقاید خود را ترویج کنند.

اولین فرقه ای که در اسلام ظهور کرد و اعتقاد به خدایی افراد داشت،فرقه ای بود که از سوی هیچ یک از فرقه نویسان،منتسب به شیعه نشده است،بلکه ظهور آن در میان گروههای غیرشیعه بوده است.این فرقه،فرقه ای بود به نام راوندیه از پیروان عبد الله راوندی که گفته شده است در ابتدا محمّد بن علی بن عبد الله بن عباس را امام،خدا و عالم به هرچیز می دانستند و می گفتند:هرکس او را شناخت،آزاد است که هر کاری بکند. (1)

در زمان منصور،خلیفه عباسی،عده ای از این فرقه،منصور را خدای خود خطاب کردند.

اما پس از آن که منصور،ابو مسلم خراسانی را کشت،بر او شوریدند و منصور آنان را قتل عام کرد. (2)

از این گروه بود که غلوّ به دیگر گروهها سرایت کرد؛گرچه قبل از این فرقه،به عبد الله بن معاویه نسبت داده شده است که خود را خدا می دانست (3)که گفته شد،این نسبت، دروغ است.

در همین هنگام،ابو الخطاب که قبلا از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود،برای آن که عده ای را دور خود جمع آوری کند،قائل به خدایی امام جعفر صادق علیه السّلام شد تا بتواند خود را به عنوان پیامبر منصوب از طرف او،به پیروانش بقبولاند. (4)

ابو منصور عجلی هم در همین زمان قائل شد که خداوند او را بالا برده و به او خطاب «یا پسر»کرده است. (5)

پس از ابو الخطاب،گروههایی همانند:معمریه(پیروان معمر)،بزیعیه(پیروان بزیع حائک)،سریه(پیروان سری)راه ابو الخطاب را در پیش گرفته،امام جعفر صادق علیه السّلام یا ائمه دیگر را خدا و رهبران خود را فرستاده او دانستند.

در هنگام بررسی روایات،دیدیم که در عصر امامان بعد از امام رضا علیه السّلام تا حضرت حجت علیه السّلام افراد و گروههایی بودند که به صفات مخصوص خداوند مانند خلق و رزق برای امامان اعتقاد داشتند،اما در آن روایات،نام فرقۀ مشخصی برده نشده بود.

در زمان امام حسن عسکری علیه السّلام،محمد بن نصیر نمیری،امام حسن علیه السّلام را خدا و خود را پیامبر می دانست. (6)

ابن حزم در کتاب خود از گروههای زیادی نام می برد که قائل به الوهیت ائمه علیهم السّلام یا افراد دیگر بوده اند که با آن که در کتب دیگر ملل و نحل مدرکی برای سخنان او یافت نشد،اما به جهت تکمیل بحث،آنها را ذکر می کنیم.

این گروهها از قرار زیر است:

1-گروهی اعتقاد به الوهیت آدم و پیامبران بعدی تا حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله دارند و از آن پس به خدایی امامان شیعه تا امام جعفر صادق علیه السّلام معتقدند و در این جا توقف می کنند.

ابن حزم سپس خطابیه را به عنوان مظهر این گروه ذکر می کند،در حالی که گفتیم خطابیه فقط به خدایی امام جعفر صادق علیه السّلام اعتقاد داشتند.

سخن دیگری که درباره خطابیه می گوید،این است که آنها ابو الخطاب را خدایی بزرگتر از امام جعفر صادق علیه السّلام می دانستند.

2-قرامطه به خدایی محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق علیه السّلام اعتقاد دارند و بعضی از آنها خدایی رهبرشان ابو سعید حسن بن بهرام جبایی و پسرانش را قبول دارند.

قبلا در بحث قرامطه یادآور شدیم که آنها هیچ کس را به حد خدایی نمی رسانند.

3-بعضی به خدایی ابو القاسم نجار که در یمن ظهور کرد و ملقب به منصور شد، اعتقاد دارند.

4-عده ای به خدایی حسین بن منصور معروف به حلاج که در زمان مقتدر خلیفه عباسی به دستور وزیرش ابن حامد بن عباس به دار آویخته شد،معتقدند.

5-عده ای خدایی ابو مسلم خراسانی و سپس خدایی المقنع را که به خونخواهی او برخاست،قبول دارند.

6-گروهی نیز خدایی عبد الله بن حرب کندی کوفی را معتقدند. (7)

شایان یادآوری است که با مراجعه به تاریخ و کتب ملل و نحل نتوانستیم صحت بعضی از این گفته های ابن حزم را اثبات کنیم.همچنین در بسیاری از کتب ملل و نحل هنگام ذکر بعضی از این فرقه ها،هیچ سخنی از اعتقاد آنها به الوهیت اشخاص در میان نیست. علل این اعتقاد ما در این جا فقط به بررسی علل این اعتقاد در میان غلات منتسب به شیعه می پردازیم.

به طور کلی می توان علل زیر را برای این اعتقاد ذکر کرد:

1-جهل و ناآگاهی:

افراد کم ظرفیت،هرگاه کرامتی از یکی از ائمه علیهم السّلام مشاهده می کردند،می پنداشتند که چون این کرامت از هیچ یک از مخلوقان صادر نشده است،پس حتما صاحب این کرامت مخلوق نیست و لذا او را به حدّ خدایی می رساندند،بدون آن که به این نکته پی ببرند که او مخلوقی است که خالق او را گرامی داشته و آن کرامت را به او عطا کرده است.

امام رضا علیه السّلام در حدیثی که قبلا ذکر کردیم،به این نکته اشاره می فرماید. (8)

2-دوست داشتن زیاد(حبّ مفرط):

امام سجاد علیه السّلام در حدیثی،گروهی از شیعیان را به یهود و نصاری تشبیه می کند که بر اثر محبت فراوان،عزیز و عیسی را پسر خدا دانستند. (9)

در احادیث دیگری نیز این مضمون تأئید شده است.البته باید توجه داشت که این دو علت فقط درباره افراد عامی و ساده دل صدق می کند،نه درباره افراد شیاد و دنیاطلبی مانند مغیره و ابو الخطاب.

3-کسب مقام نبوت برای خود:

رهبران شیاد این فرقه ها مانند ابو الخطاب،معمر و بزیع اعتقاد به خدایی ائمه علیهم السّلام را پلی برای اثبات نبوّت برای خود قرار دادند و بدین وسیله افراد ساده دل را دور خود جمع کردند و برای چند روزی،مقامی خودساخته کسب کردند.

در حقیقت،منظور اصلی آنان از طرح خدایی ائمه علیهم السّلام خودشان بودند،نه این که بخواهند مقام ائمه علیهم السّلام را بالا ببرند.

1) -فرق الشیعه،ص 50. [1] 2) -همان،ص 66. 3) -مقالات الاسلامیّین،ص 5. 4) -فرق الشیعه،ص 57. 5) -بحار الانوار،ج 25،ص 282. 6) -فرق الشیعه،ص 103-102. [2] 7) -الفصل،ج 4،ص 178. 8) -بحار الانوار،ج 25،ص 276،ح 19. 9 ) -اختیار معرفه الرجال،ص 79؛بحار الانوار،ج 25،ص 288،ح 44.


چاپ   ایمیل