ظرفیت‌های تقریبی احمد‌بن‌حنبل به شیعه امامیه در ساحت اندیشه و عمل

امامت و ولایت بازدید: 542
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 31 دقیقه)

چکیده
احمد‌بن‌حنبل نگاه تکریم‌آمیزی به اهل‌بیت7 و علی7 دارد. او در کتاب روایی خود، المسند، فضایل بسیاری را از خاندان رسالت نقل کرده است. در سخنان منسوب به او در کتب شرح حال و کتب تاریخی نیز می‌توان نقل فضایل اهل بیت را مشاهده کرد. نگاه اجلالی او به اهل‌بیت: نگاهی خاص و دارای ظرفیت‌های ویژه‌ای است. منزلت‌هایی که او برای اهل‌بیت: برمی‌شمرد، به اندیشه‌های شیعه امامیه نزدیک است، مانند مرجعیت علمی، فضل تقدم در بین صحابه، ولایت و موالات، معیار سنجش نفاق و ایمان، نبرد برای تأویل در ادامه نبرد برای تنزیل، هم‌ترازی با قرآن و حسرت و تنافس صحابه به جایگاه اهل‌بیت:. او همچنین در منازعه با مخالفان همواره از اهل‌بیت: جانبداری می‌کرد. در این پژوهش با اجتناب از تفسیر به‌رأی، مطالب متنوعی از او نقل و با دیدگاه شیعه تطبیق داده شده و افق‌های نزدیک آنها بازنمایی شده است. نگارنده درصدد انتساب احمدبن‌حنبل به غیر مذهب خودش نیست اما نمی‌توان از رویکردهای خاص او نیز چشم‌پوشی کرد. کتاب‌های حدیثی او به‌ویژه المسند و فضایل صحابه مرجع اصلی استناد در این پژوهش است.

کلیدواژه‌ها

اهل‌بیت:، ابن‌حنبل، تقریب، مرجعیت علمی، جانشینی،
اصل مقاله
مقدمه
هدف تقریب همگرایی حداکثری در نقاط مشترک و واگرایی حداقلی در نقاط اختلافی است. این مطلب برگرفته از منطق قویم قرآنی است (آل عمران: 103 – 106؛ انفال: 46؛ حجرات: 9 - 10). راهبرد اسلامی و قرآنی برای برخورد مسلمین با دیگران حتی با غیرهمکیشان از اهل کتاب، همگرایی در نقاط مشترک و در عین حال نقد جدی عقاید آنها است (آل عمران: 65 - 78). نقد با روش جدال احسن (نحل / 125) برای ایضاح حق و بیان منطق، از تفرقه جلوگیری می‌کند و در ایجاد استبصار موثرترین شیوه است. این منطق نیاز به‌روز و جدی مذاهب مختلف اسلامی است؛ یعنی همگرایی حداکثری در نقاط مشترکی مانند خدای واحد، کتاب خدا، پیامبر واحد، عترت و اهل‌بیت پیامبر:، قبله واحد، منافع مشترک اسلامی، مرابطه از جهان اسلام در مقابل دشمنان و رعایت مصالح و انصاف و ادب در نقد عقاید دیگران در حوزه‌های اختلافی. یافتن نقاط مشترک برای همگرایی، فضای گفت‌وگو را تلطیف می­کند و از دامنه خصومت‌ها می‌کاهد.

چنین ظرفیتی از تقریب در اندیشه ابن‌حنبل و نگاه خاص او به پیشوایان شیعه وجود دارد. با توجه به مؤلفه‌های اصلی عقاید شیعه، به‌طور مسلم ابن‌حنبل از جرگه اعتقادی شیعیان خارج است؛ اما گاهی گفتار، اندیشه و رفتار او به دیدگاه شیعه درباره منزلت اهل‌بیت: نزدیک است.

وجه تمایز بنیادین تفکر اعتقادی شیعه با اهل‌سنت، پذیرش وصایت و مرجعیت علمی اهل‌بیت: است (طباطبایی، 1360: 9؛ سبحانی، 1414: 6/46). در واقع تشخص اعتقادی و فرهنگی و سیاسی شیعه از اکثریت اهل‌سنت را ‌از قرون اولیه اسلام با این دو شاخص می‌توان بازشناخت (جعفریان، 1377: 24). وصایت، بار معنایی بیشتری نسبت به خلافت در فرهنگ اعتقادی و سیاسی شیعه دارد. آنها ائمه: را واجد حقی از جانب خدا برای جانشینی پیامبر9 در ریاست دینی و دنیوی می‌دانند. ابوالحسن اشعری درباره وصایت اهل‌بیت: می‌نویسد:

همه شیعیان گمان می‌کنند که پیامبر تصریح به امامت علی‌بن‌ابی‌‌طالب7 کرده و او را با اسم و مشخصات به جانشینی خود برگزیده است و علی7 بر امامت فرزندش حسن‌بن‌علی و حسن‌بن‌علی بر امامت برادرش حسین‌بن‌علی و حسین‌بن‌علی بر امامت فرزندش علی‌بن‌حسین و او بر امامت فرزندش محمد‌بن‌علی و ایشان بر امامت فرزندش جعفر‌بن‌محمد و ایشان به امامت فرزندش موسی‌بن‌جعفر و او بر امامت فرزندش علی‌بن‌موسی و او بر امامت فرزندش محمد‌بن‌علی‌بن‌موسی و او بر امامت فرزندش علی‌بن‌محمد‌بن ‌علی‌بن‌موسی و او بر امامت فرزندش حسن‌بن‌علی‌بن‌محمد ‌بن‌علی‌بن‌موسی به نص تصریح نموده است. او در سامرا بود و حسن‌بن‌علی بر امامت فرزندش محمد‌بن‌حسن‌بن‌علی تصریح کرده است و ایشان در اعتقاد شیعه غایب منتظر است. آنها ادعا می‌کنند که او ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد می‌کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده است (اشعری، 1400: 18).

مرجعیت علمی به معنای این است که اقوال و اعمال ائمه: در تفسیر و تبیین دین، بعد از پیامبر9 فصل‌الخطاب (کلام نهایی) است. درحالی‌که اهل‌سنت به‌ وصایت و نصی درباره اهل‌بیت: معتقد نیستند و مرجعیت اهل‌بیت: را به‌صورت موجبه جزئیه، ذیل عنوان صحابه و تابعین و تابعین تابعین و اهل نظر و ائمه ابرار و بزرگان هاشمی قبول می‌کنند و در موارد تعارض، نظرات غیر اهل‌بیت: از علمای خود را ارجح بر آنها می‌دانند (ابن‌تیمیه، 1321: 2/122 و همان، 4/144، همو، 1407: 40).

ابان‌بن‌تغلب از محدثین شیعه عصر ائمه:، به مرزبندی کلامی و فقهی بین شیعه و سنی، با تعیین مرجع علمی نهایی صالح تصریح کرده است. نجاشی در رجال در تعریف شیعه می‌گوید:

شیعیان کسانی هستند که اگر مردم درباره مطلبی از رسول خدا9 اختلاف کردند، به فرمایش علی7 تأسی می‌کنند و زمانی که درباره گفتار علی7 گرفتار چند دستگی شدند به ‌فرمایش امام صادق7 استناد می‌کنند (النجاشی الاسدی الکوفی، 1365: 12).[1]

شیعیان معتقدان به مدرسه اهل‌بیت: در مقابل مدرسه خلفا هستند. شیعیان شاگرد مدرسه و مکتب اهل‌بیت: می‌باشند (ابن‌طاووس، 1413:20).[2]

بنابراین شیعه اعتقادی، تمایز روشنی با فرق دیگر اسلامی دارد و ابن‌حنبل با این نگاه، شیعه نیست ولی در ساحت اندیشه و عمل مطالب و رفتارهایی از او ثبت و نقل شده است که به قرائت شیعه نزدیک است. این پژوهش جستاری در حوزه تقریب است و درصدد انتساب فردی به غیر مقدورات کلامی و اعتقادیش نیست.

برترین صحابه
شیعیان امام علی7 را به عنوان سرسلسله اهل‌بیت: بعد از پیامبر9، افضل و برترین فرد امت می‌دانند که انبوه فضایلش موجب گزینش او به عنوان وصی پیامبر9 شده است. علی7 با فضل‌ترین مردم بعد از رسول خدا9 بود. ایشان افضل صحابه بود، پس او امام بود (فاضل مقداد، بی‌تا: 352).[3] در مطالب نقل‌شده از احمد‌بن‌حنبل بر فضیلت‌ها و مکرمت‌های بی‌نظیر علی7 تأکید شده و آن حضرت برتر از صحابه دیگر معرفی شده است. عبدالله‌بن‌احمد گفت: «شنیدم که پدرم می‌گفت: فضایلی که مطابق اسناد صحیح برای علی7 نقل شده، درباره هیچ‌یک از صحابه نقل نشده است» (ابن‌الجوزی، بی‌تا: 163؛ الهیتمی المکی، 1385: 121).[4] عبارت «درباره هیچ‌یک»، در مقایسه‌ای ضمنی، مشیر به فضیلت بی‌مانند علی7 بین صحابه است. عبدالله گفت: «پدرم حدیث سفینه را نقل می‌کرد، گفتم: درباره تفضیل چه می‌گویی؟ گفت: دربارة خلافت ابوبکر، عمر و عثمان. گفتم: و علی‌بن‌ابی‌طالب7؟ گفت: ای فرزندم علی‌بن‌‌ابی‌طالب7 از اهل‌بیت: است، هیچ‌کس با آنان درخور مقایسه نیست» (ابن‌الجوزی، بی‌تا: 163).[5] در نقل ابن‌جوزی به‌صراحت و با نام‌بردن از خلفای راشدین، علی7 قیاس‌ناپذیر با خلفای قبل معرفی شده است. این نظر تطابق کاملی با اندیشه‌های شیعی درباره منزلت علی7 دارد.

در منابع شیعی ‌شأن تقسیم‌کننده آتش برای علی7 (طوسی، 1414: 629) ذکر شده است. احمدبن‌حنبل ضمن پذیرش آن، تفسیر جالبی از مفاد آن و منزلت اخروی امام علی7 و سنجه‌بودن او در میزان اعمال دارد. محمد‌بن‌منصور می‌گوید:

نزد احمد‌بن‌حنبل بودیم، مردی به او گفت: «ای اباعبدالله درباره حدیثی که روایت می‌کنم چه می‌گویی؟ علی7 گفته است که من تقسیم‌کننده آتشم». پس احمد گفت: «آیا این حدیث را انکار می‌کنی که پیامبر9 به علی گفت: «لایحبّک الّا مؤمن و لایبغضک الّا منافق»؟ دوست نمی‌دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی‌دارد تو را مگر منافق». گفتیم: بله، گفت: مؤمن کجاست؟ گفتیم دربهشت. گفت: منافق کجاست؟ گفتیم درآتش. احمدگفت: «پس علی7 تقسیم‌کننده آتش است» (البغدادی الحنفی، 1419: 1/320).

احمد‌بن‌حنبل در جلسه مذاکره درباره خلفای راشدین، علی7 را زینت‌بخش خلافت مسلمین می‌داند. او با قاطعیت اعلام می‌کند خلافت برای علی7 افتخاری محسوب نمی‌شود بلکه قضیه برعکس است. عبدالله‌بن‌احمد گفت:

روزی پیش پدرم نشسته بودم، طائفه‌ای از کرخ آمدند و درباره خلافت ابی‌بکر و خلافت عمر و خلافت عثمان و خلافت علی‌بن‌ابی‌طالب7، صحبت می‌کردند. پس صحبت زیاد و طولانی شد، پدرم سرش را به سوی آنها بلند کرد و گفت: «شماها درباره علی7 و خلافت او زیاد گفتید، همانا خلافت، علی7 را زینت نبخشید بلکه علی7، خلافت را زینت بخشید» (ابن‌ابی‌‌الحدید، 1404: 1/52؛ ابن‌‌الجوزی، بی‌تا: 163).[6]

مطلبی که در ادامه می‌آید مشیر به نظریه کامل شیعه است که ناقل آن محقق اربلی است. این نظر هرچند با مبانی اندیشه کلامی ابن‌حنبل سازگاری کاملی ندارد، اما در مکتب او توجیه‌پذیر است و حاکی از نگرش مثبت عالمی شیعی به او و از این حیث متضمن قابلیت تقریبی است:

احمد‌بن‌حنبل وارد کوفه شد و از عده‌ای از علمای حدیث آنجا، استماع حدیث کرد و با اینکه برای یادگرفتن حدیث خیلی حریص بود، نزد یکی از علمای کوفه که مشهور به تشیع بود نرفت، تا اینکه جمعی با احمد صحبت کرده و او را قانع کردند تا با آن مرد ملاقات کرده و از او هم اخذ حدیث کند. احمد به ملاقات او رفت و احادیثی از او فراگرفت. هنگامی که خواست برود، آن مرد عالم گفت درخواستی دارم. احمد گفت برآورده است. گفت دوست ندارم از پیش من بروی و عقیده‌ام را نزدت اظهار نکنم. گفت بگو! گفت: «عقیده‌ام این است که علی‌بن‌ابی‌طالب7 بعد از پیامبراکرم9 بهترین مردم است و افضل و اعلم از تمام اصحاب آن حضرت است و به همین سبب جانشین و امام بعد از پیامبر9 او می‌باشد.» احمد گفت: «در این عقیده اشکالی نمی‌بینم، زیرا چهار نفر از اصحاب پیامبر9 به ‌نام‌های: جابر، ابوذر، مقداد و سلمان همین عقیده را داشتند» (اربلی، 1381: 1/161؛ خوانساری، 1336: 1/301).

با توجه به اعتقادات اعلامی و مشهور ابن‌حنبل ممکن است برخی این مطلب را ناشی از اشتباه در نقل بدانند؛ اما اگر درست نقل شده باشد، یا ناشی از صدور مطالب متفاوت و متناقض از اصحاب حدیث است که بر اساس احادیث متعارض بدون تأویل نظر می‌دهند یا در موضع عدم مقابله و ترک جدال در نزد شیعه، این مطلب اظهار شده است.

بر اساس برخی نصوص، ابن‌حنبل حضرت علی7 را از زمره بهترین‌ها در جامعه انسانی می‌داند (ابن‌حنبل، 1425: 62). بریده می‌گوید:

خیبر را محاصره کرده بودیم، ابوبکر پرچم مبارزه را تحویل گرفت و کاری از پیش نبرد و بازگشت. فردا نیز این رویداد تکرار شد و مردم حاضر نگران وضعیت بودند که پیامبر9 فرمود: «فردا پرچم مبارزه را به کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد و از صحنه مبارزه جز با فتح و پیروزی برنمی‌گردد.» بعد از سخنان حضرت رسول9 مطمئن شدیم که فردا مسلمین پیروز خواهند شد. فردا همه منتظر بودند و رسول‌الله9 پرچم را خواست و سپس علی9 را خواست که دچار چشم درد بود. از آب دهانش به چشم ایشان زد و پرچم را به علی9 تحویل داد و پیروزی حاصل شد (همو، 1414: 9/19).

در حدیث دیگری که مکمل حدیث پیش‌گفته است، اعطای پرچم به عمر، خلیفه دوم و ناکامی او در گشودن قلعه خیبر نقل شده است (همان: 28). روایت عبدالرحمن‌بن‌‌یعلی با نقل همان مضمون روایت قبلی، عبارت «لیس بفرار» را به متن اضافه می‌کند (همان: 1/214). مفاد روایت در فقرات دیگر المسند نقل شده است (همان: 282). روایت در سنن ابن‌ماجه در حدیث شماره 117 تا «لیس بفرار» نقل شده است (القزوینی، 1426: 27). درج حدیث در صحاح مورد اعتماد اهل‌سنت، مطالب منقول ابن‌حنبل را در کتاب المسند تقویت می‌کند. در حدیث مذکور بر محبوبیت استثنایی علی7، چهره شاخص اهل‌بیت: در نزد خدا و رسول اعظم9 و بی‌نظیربودن در مبارزه با کفار، توأم با ظفزمندی‌ای که فراری در آن نبود، تصریح شده است.

پیامبر9 تأکید فرمودند بر اجتناب از بغض علی7 و توصیه جدی و مصرانه داشتند به محبت ایشان. بر این اساس ابن‌بریده می‌گوید: «من که از علی بغض شدیدی داشتم اکنون او محبوب‌ترین مردم بعد از رسول خدا9 نزد من است» (ابن‌حنبل، 1414: 9/14).

مرجعیت علمی
اعتقاد به مرجعیت علمی اهل‌بیت: از مؤلفه‌های کلامی شیعیان است. تصریح به برتری علمی اهل بیت: و نابرابری دیگران با آنان در در ساحت علم و عمل، مبیّن پذیرش مرجعیت علمی آنان است. امام حسن مجتبی7 سبط اکبر رسول خدا9 در خطبه‌ای پس از شهادت امیرالمؤمنین علی7، منزلت ایشان را برای مردم توصیف می‌کند. این روایت در چند فقره از کتاب مسند ابن‌حنبل وارد شده است: «دیروز مردی از شما مفارقت کرد که در علم، از پیشینیان کسی بر او پیشی نگرفته و از پسینیان کسی به او نخواهد رسید» (همان: 1/425).[7] روایت دیگری با وحدت مضمون و تفاوت مختصر در عبارت حاکی از همان معنا است؛ به‌جای «لا یدرکه الاخرون» از عبارت «لا ادرکه الاخرون» استفاده شده است که مخل معنا نیست (همان: 1/426).

نابرابری کسی از سلف و خلف با علی7 در علم، تثبیت مرجعیت علمی ایشان است که از ممیزات اعتقادی شیعیان است. در تأکید بر مرجعیت علمی امامان: احمد در کتاب المسند روایت‌های درخور توجهی نقل کرده است؛ فردی نقل می‌کند: «درباره مسح از روی کفش از عایشه سؤال کردم، مرا به علی7 ارجاع داد و گفت او با پیامبر9 زیاد مسافرت می‌کرد، لذا مطلب را از علی7 پرسیدم» (همان: 254). مطابق حدیثی دیگر، عایشه گفته است: «این سؤال را از علی7 بپرس که ملازم پیامبر9 بود» (همان: 250). در جایی دیگر این طور نقل شده است: «مسئله را از علی7 سؤال کن که عالم‌تر از من است» (همان: 314).[8]

جانشینی پیامبر9
سیاق و مهندسی کلام برخی روایت‌های نقل‌شده در کتب احمدبن‌حنبل، ظرفیت تفسیر شیعی را دارد، هرچند ایشان به آن تصریح نکرده باشد. براء‌بن‌عازب می‌گوید:

با رسول خدا9 در غدیر خم بودیم. پیامبر بعد از نماز ظهر دست علی7 را گرفت و این جملات را فرمود: «آیا نمی‌دانید من نسبت به مؤمنین از خودشان اولویت بیشتری دارم؟» گفتند بله دارید. فرمود: «آیا نمی‌دانید من از هر مؤمنی نسبت به خودش اولی هستم؟» گفتند بله اولی هستید. ایشان دست علی7 را گرفت و فرمود: «هر کسی من مولای اویم علی7 مولای اوست. خدایا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنانش را!» عمر بعد از این بیان به علی7 رسید و خطاب به ایشان گفت: «مبارک است بر شما فرزند ابی‌طالب! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی» (همان: 6/401).[9]

أولی‌به‌تصرف‌بودن، مترادف با محبت به‌نظر نمی‌رسد و از امری فراتر از دوستی حکایت دارد. اگر محبت و دوستی، مد نظر پیامبر بزرگوار9 بود، در مقام اقرارگرفتن از مردم، می‌فرمود آیا مرا دوست دارید. اما به‌جای آن فرمود آیا من اولی به‌تصرف از شما به خودتان نیستم.

تبریک خلیفه دوم هم با مفهوم سرپرستی تناسب دارد. در نحوه تبریک خلیفه دوم به‌صورت مضمر، می‌توان سرپرستی را استنباط کرد، زیرا دوستی امری قلبی است و به صرف فرمایش رسول خدا9 نمی‌توان از جانب کل مؤمنین به آن تفوه کرد؛ اما اگر امری مثل سرپرستی و حکومت مد نظر باشد در این ‌صورت پذیرش مردمی در موصوف‌شدن به مولی تأثیری ندارد. فهم ابتدایی خلیفه دوم از فرمایش رسول‌الله9 همین معنا بوده که به خود اجازه می‌دهد در همان مجلس بگوید شما مولای من و هر مرد و زن مؤمن شدی. اگر موالات قلبی مراد باشد هر فردی فقط حق سخن از جانب خود را دارد.

عباد‌بن‌عبدالله اسدی از علی7 نقل می‌کند:

در روز انذار پیامبر9 دعوت به اسلام را در حضور سی نفر از بنی‌هاشم مطرح کرد و در ضمن دعوت، گرونده به اسلام را برادر و خلیفه خود معرفی کرد. در آن جلسه تنها علی7 پاسخ مثبت داد. پیامبر بعد از تکرار دعوت و دریافت پاسخ انحصاری از علی7 او را برادر و خلیفه خود خطاب کرد (همان: 236 و ابن‌حنبل: 1/335).[10]

در روایت مذکور کلمه «ولایت» به‌کار نرفته است اما از کلمه «خلیفتی» که مشیر به جانشینی است، استفاده شده است. همچنین کلمه «اخوت» و «مصاحبت» در کلمات دیگر پیامبر9 همراه با «ولایت» آمده است و سیاق این نوع کلمات حضرت رسول9 جانشینی بعد از خود را افاده می‌کند.

‌ظبیان از علی نقل می‌کند که رسول خدا9 فرمود: «ای علی7 اگر متولی امر حکومت شدی اهل نجران را از جزیرةالعرب اخراج کن» (همان: 189).

زید‌بن‌یثبع نقل می‌کند پیامبر9 در برابر پرسش از امارت بعد از خود، پاسخ داد: «اگر علی7 امیر شما شود که به آن تن نخواهید داد، او را راهنمای هدایت‌شده خواهید یافت که راه مستقیم را به شما می‌نمایاند» (همان: 232).

پیامبر9 خطاب به عموزادگانش فرمود: «کدامتان می‌خواهد ولی من در دنیا و آخرت باشد؟» کسی جز علی7 پاسخ مثبت نداد. پیامبر خطاب به ‌ایشان فرمود: «تو ولی من در دنیا و آخرت خواهی بود» (همان: 708).[11] دوستی پیامبر9 برای همه اقوام و پسرعموها حاصل بود، زیرا شخصیتی بارز و مهربان داشت. پس «ولایت» در حدیث، حاکی از مقامی فراتر از دوستی است.

از عایشه روایت شده است پیامبر9 در جنگی علی7 را در مدینه به‌جای خود گماشت و این امر موجب حزن و گریه ایشان شد. پیامبر فرمود: «نمی‌خواهی نسبت به من منزلتی همانند منزلت هارون برای موسی، به‌جز مقام نبوت داشته باشی؟»[12] (همان: 361 و 307، 10/412). مفاد روایت در فقرات دیگر المسند با عبارت‌های گوناگون نقل شده است (همان:1/367، 369، 370، 375، 379، 386، 390 و 391).

جانبداری از اهل‌بیت7
در کتاب تجارب السلف نقل شده است موقعی که جنازه حضرت موسی‌بن‌جعفر7 را از خانه بیرون آوردند، ندا می‌کردند امام رافضی به مرگ خویش از دنیا رفت. احمد حنبل حاضر بود و پنهان می‌گریست، اظهار داشت: «نه تنها امام رافضی‌ها مرده بلکه به‌ خدای بزرگ سوگند امام مشرق و مغرب در گذشته است» (صاحبی نخجوانی، 1357: 140). این مطلب را خوانساری نویسنده کتاب روضات الجنات، تأیید و تأکید می‌کند (خوانساری، 1336: 1/305).

محدث قمی جانبداری و حمایت قوی ابن‌حنبل را از اهل‌بیت: در مقابل جریان مخالف و حاکمان عباسی تأیید می‌کند:

هارون‌الرشید با اینکه موسی‌بن‌جعفر7 را مدت بسیاری زندانی کرد، بااین‌حال در سیاست مملکتی، صلاح نمی‌دانست که خود را کشنده آن حضرت معرفی کند، بدین سبب پس از مسموم‌کردن ایشان دستور داد، علما و فقهای بغداد را در زندان حاضر کنند. آنها پس از مشاهده جنازه، زیر نوشته‌ای امضا کردند که موسی‌بن‌جعفر7 به اجل خود از دنیا رفته است. تنها کسی که از امضای این نوشته خودداری کرد، احمد‌بن‌حنبل بود؛ او را تهدید، تطمیع و شکنجه کردند اما قبول نکرد و این افتخار را در تاریخ برای خود ثبت کرد (القمی، 1388: 1/704).

هرچند در زمان هارون او محدث جوانی بود ولی با توجه به قضاوت دیگران درباره احمد‌بن‌حنبل مطلب مذکور دور از واقع نیست، زیرا افرادی تصریح کرده‌اند احمد‌بن‌حنبل در جوانی (اسود الراس) در علم به احادیث شهره بود (ابن‌عساکر، 1415: 5/290).

محقق اربلی نیز در شهادت فقها و افراد شاخص بغداد به ‌مرگ طبیعی موسی‌بن‌جعفر7 نامی از احمد‌بن‌حنبل نمی‌برد (اربلی، 1381 ق: 2/234).

بنا به شهادت عده‌ای از علمای سنتی شیعه، احمد‌بن‌حنبل با پیشوای هفتم شیعیان دارای رابطه خاصی بود. از احمد حنبل نقل شده است:

در روزهای خاصی خدمت موسی‌بن‌جعفر7 شرفیاب شدم تا مطلبی به او بگویم. در این هنگام مار بزرگی دهانش را به گوش موسی‌بن‌جعفر7 نزدیک کرد. انگار مطلبی گفت. وقتی از این وضعیت فراغت یافت، موسی‌بن‌جعفر7 مطالبی به او گفت که من متوجه نشدم. ایشان فرمود: «ای احمد! این مار فرستاده‌ای از گروه جنیان بود. آنان در مطلبی اختلاف داشتند و برای رفع آن به من مراجعه کردند که جوابشان را دادم. ای احمد! تو را به خدا سوگند می‌دهم تا زنده‌ام این مطلب را فاش نکنی.» من تا مرگ ایشان مطلب را آشکار نکردم (شامی، 1420: 665 و القمی، 1388: 1/704).

منزلت انحصاری
از منزلت‌های مورد اهتمام مورخان و محدثان و متکلمان برای اهل‌بیت:، استثنای خانه آنان در ماجرای بسته‌شدن درب خانه‌ها به مسجد نبوی است. خانه تعدادی از صحابه دری باز به مسجد داشت؛ در دستوری الاهی همه آنان غیر از خانه علی7 مسدود شدند. این منزلت در احادیث منقول ابن‌حنبل تصریح شده و الاهی‌بودن دستور به وضوح بیان شده است. این دلیل روشنی بر تقدم و برتری آنان به سایر مسلمین است. زید‌بن‌ارقم می‌گوید:

راه‌هایی از منازل تعدادی از اصحاب به مسجدالنبی باز بود. پیامبر9 روزی فرمود: «این درب‌ها را جز درب خانه علی7 ببندید.» مردم در این باره به گفتگو نشستند. پیامبر9 برخاست و حمد و ثنای الاهی را به‌جا آورد و آنگاه فرمود: «به من امر شده درب تمام خانه‌ها جز درب خانه علی7 را ببندم. شما در این باره مطالبی بیان می‌کنید. به ‌خدا سوگند من دربی را باز و بسته نمی‌کنم، بلکه به من امر می‌شود و از امر الاهی تبعیت می‌نمایم» (ابن‌حنبل، 1414- 1994: 7/79).

مستثنی‌شدن از دستوری عمومی و بسته‌نشدن درب خانه اهل‌بیت: به مسجد نبوی به امر خدا، مشیر به جایگاه ویژه و استثنایی آنان است.

 

اگر امری در دین با نماز توأم شود یا مقبولیت نماز به اتیان آن منوط شود، از اهمیت بی‌بدیل آن حکایت دارد. درود و تحیت به اهل‌بیت7 به هنگام تشهد و توصیه اکید نبوی به تسبیحات اربعه موسوم به تسبیحات حضرت فاطمه3 بعد از نماز به ‌عنوان ذکر مکمل، تأکیدی بر مقام منیع و انحصاری اهل‌بیت: است.

رسول خدا9 در مقابل سؤال مردم، نحوه درود بر خود را بیان می‌فرماید که توأم با تحیت و درود بر اهل‌بیت: است (همان:1/343 و 423).[13] پاداش خدا به درود مردم بر پیامبر9 و خاندان اهل‌بیت:، مضاعف و چند برابر است (همان: 307، 313، 320،320، 324 و 325).[14]

محمد‌بن‌ادریس شافعی معتقد به ‌وجوب صلوات در تشهد است. او خطاب به اهل‌بیت: می‌گوید: «برای عظمت شأن شما این مطلب کافی است که اگر کسی برای شما صلوات نفرستد، نماز او نماز نیست» (الهیتمی المکی، 1385: 148).

نقل شده است که فاطمه3 درخواست مستخدمی برای کمک به اداره امور زندگی داشت که پیامبر9 فرمود: « تو را دلالت می‌کنم به چیزی بهتر از آنچه می‌خواهی» و تسبیحات اربعه را بیان فرمود (همان: 1/174 و 10/187).[15] این تسبیحات بعد از هر نماز واجبی با تأکید توصیه شده است. امیرالمؤمنین علی7 می‌فرماید: «تسبیحات فاطمه3 در شرایط سخت جنگ صفین هم ترک نشد» (همان: 1/206).

معیار ایمان
در روایت‌های شیعی، علی7 میزان و معیار اعمال (مجلسی، 1403: 97/287)[16] معرفی شده است. او ملاکی برای سنجش ایمان و نفاق دیگران است. ابن‌حنبل در کتب روایی خود علی7 را معیار و ملاک سنجش ایمان و نفاق معرفی کرده است.

علی7 نقل می‌کند پیامبر9 به من فرمود: «جز منافق بغض مرا ندارد و جز مؤمن دوستدار من نمی‌شود» (ابن‌حنبل، 1414: 1/183).[17] مفاد روایت در جاهای دیگری هم تکرار شده است (همان: 204). در حدیثی دیگر، عبارت «محب تو نمی‌گردد مگر مؤمن و دشمن تو نمی‌شود مگر منافق»، وارد شده است که با حدیث اول وحدت مضمون دارد و اختلاف در جابه‌جایی عبارت و ضمایر است (همان: 272). مضمون روایت از ام سلمه هم نقل شده است: «مؤمن به تو بغض نمی‌روزد و منافق دوستدار تو نمی‌شود» (همان: 10/176).[18]

ابن‌حنبل، سنجه‌بودن علی7 را در روایت‌های دیگر و با کلامی متفاوت نقل کرده است. ابوسعید خدری می‌گوید: «منافقینِ انصار را به‌واسطه بغضشان نسبت به علی7 می‌شناختیم» (ابن‌حنبل، 1425- 2004: 80).[19]

از حضرت علی7 نقل شده است که فرمود:

آگاه باشید دو گروه درباره من هلاک خواهند شد، محبی که درباره من چیزی فرض می‌کند که در من نیست و بغض‌ورزی که بدی‌ای به من نسبت می‌دهد و به من تهمت می‌زند. من پیامبر نیستم و به من وحی نمی‌شود ولی در حد توانم به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل می‌کنم، پس آنچه از فرمانبری خدا به شما امر می‌کنم باید اطاعت کنید، چه دلخواهتان باشد و چه نباشد (ابن‌حنبل، 1414- 1994: 1/337).

مضمون این روایت در منابع حدیثی شیعه از جمله نهج‌البلاغه ذکر شده است (نهج‌البلاغه: خطبه 127 و حکمت 117؛ ثقفی، 1395: 2/589).

طهارت ربانی
بر اساس مفاد آیه 33 سوره احزاب و حدیث کسا، اهل‌بیت: از هر پلیدی و ناپاکی با خواست و ضمانت الاهی مبرا هستند. این از منزلت‌های انحصاری آنان است.

انس‌بن‌مالک نقل می‌کند: «پیامبر9 به مدت شش ماه وقتی به مسجد برای نماز صبح می‌رفت و از کنار خانه فاطمه3عبور می‌کرد، می‌فرمود: «ای اهل‌بیت نماز را دریابید!» و بعد آیه 33 سوره احزاب را که متضمن طهارت اهل‌بیت: است قرائت می‌فرمود» (ابن‌حنبل، 1414: 4/516 و 568؛ همان: 6/45).

ام‌سلمه پس از نقل حدیث کسا از درخواست خود برای ورود به زیر کسا می‌گوید که با مخالفت معنا‌دار پیامبر9 مواجه می‌شود. حضرت رسول9 ضمن ممانعت از ورود همسر پرهیزگار خود به زیر کسا می‌فرماید: «شما انسان خوبی هستی»[20] (همان: 10/228).

وقتی خبر شهادت حسین‌بن‌علی7 رسید، ام‌سلمه همسر پیامبر9 به‌خاطر ظلم اهل عراق آنان را لعنت کرد و گفت:

فاطمه3 خدمت پیامبر9 رسید و هدیه‌ای محضرش ارائه کرد. حضرت فرمود: «پسر عمویت کجاست؟» فاطمه3 پاسخ داد خانه است. حضرت رسول9 فرمود: «او و دو فرزندش را اینجا بیاور». آنها در حجره من خدمت رسول‌الله9 رسیدند. پیامبر9 کسای یمانی را بر روی آنها قرار داد و با دست راستش به پروردگار اشاره کرد و عرض کرد: «خدایا اینها اهل من هستند، پلیدی را از آنان دور کن و پاکشان گردان...» (همان: 10/187).

نقل این روایت‌ها در کتب ابن‌حنبل، نشان‌دهنده اهتمام وی به جایگاه اهل‌بیت: و نزدیکی او به تفکرات اعتقادی شیعه است.

حسرت احترام‌آمیز به جایگاه اهل‌بیت7
تعدادی از صحابه مورد احترام و ممدوح اهل‌سنت، در حسرت داشتن یکی از مناقب و منزلت‌های علی7، عضو ارشد اهل‌بیت:، بودند. ابن‌حنبل مطالبی نقل نموده است که نشان‌دهنده غبطه و تنافس آنها به جایگاه انحصاری اهل‌بیت: است:

پس از کلام رسول خدا9 درباره مأموریت خطیر و بزرگ علی7 در مقابله با قریش، عمر‌بن‌خطاب حسرت آن مأموریت را می‌خورد. رسول خدا9 فرمود: «به ‌خدا قسم مردی از من و همانند خودم را مأمور می‌کنم که گردن شما را بزند و نسلتان را مشخص کند و اموالتان را بگیرد.» عمر در این هنگام گفت: «تا آن روز علاقه‌ای به امارت و ریاست نداشتم ولی امید داشتم بگویند من آن فرد هستم.» در این هنگام پیامبر9 دست علی7 را گرفت و دو مرتبه فرمود: «این همان مرد است» (همو، 1425: 95).

عبدالله‌بن‌عمر به سه ویژگی امام علی7 حسرت می‌خورد که وجود یکی از آنها موجب بی‌نیازی او به اموال باارزش و ثروت دنیوی است؛ پیامبر9 دخترش را به عقد او در آورد که برایش فرزند آورد و درب تمام خانه‌ها را به مسجد جز درب خانه او بست و روز خیبر پرچم مبارزه را به او داد (همان: 2/256).

تنافس سعد‌بن‌‌وقاص به مقام علی7 نیز در صحاح مورد اتکای اهل‌سنت ذکر شده است. سعد‌بن‌‌وقاص در مقابل پرسش معاویه که چرا ابوتراب را دشنام نمی‌دهی، پاسخ داد:

به‌ دلیل سه مطلبی که پیامبر9 درباره او فرمود و انجام داد، او را هرگز دشنام نمی‌دهم که اگر یکی از آن افتخارات نصیب من می‌شد از داشتن شتران سرخ‌موی برایم محبوب‌تر بود: 1. معرفی او به منزله هارون برای موسی؛
2. اعطای پرچم در جنگ خیبر و معرفی او به عنوان محبوب و محب خدا و رسولش؛ 3. وقتی آیه مباهله نازل شد، رسول خدا9 علی، فاطمه، حسن و حسین: را خواست و فرمود: «خدایا اینها اهل من هستند» (البخاری، بی‌تا: 9/279).

همراهی با پیامبر9در ماموریت‌های مخاطره‌آمیز
علی7 چون سربازی فداکار از روزهای نخست نهضت نبوی تا پایان عمر با برکت پیامبر9 در کنار ایشان بود و در مراحل شدید و سخت‌ و در ماموریت‌ها و اقدامات مخاطره‌آمیز در کنار پیامبر9 بود. در اینجا با استمداد از مطالب ابن‌حنبل، به یک نمونه از اقدامات علی7 در ابتدای بعثت اشاره می‌کنیم. ایشان از علی7 نقل می‌کند:

با رسول‌الله9 به سمت کعبه رفتیم، پیامبر فرمود بنشین و بر دوش من بالا رفت. خواستم بلند شوم که احساس ضعف به‌ من دست داد و ایشان وقتی ضعف مرا دید پایین آمد و نشست و فرمود از دوش من بالا برو. از دوش ایشان بالا رفتم و پیامبر9 بلند شد در این زمان حس کردم اگر بخواهم، می‌توانم به افق‌های دوردست آسمان برسم، سپس بالای کعبه رفتم و بت‌ها را با شکل‌های گوناگون از تمام جهات به پایین انداختم و همانند شیشه شکستم. سپس بدون اینکه کسی متوجه شود به خانه‌های خود بازگشتیم (ابن‌حنبل،1414: 1/183).

 

مضمون روایت را با کمی تفاوت در عبارت، خوارزمی در المناقب با عنوان «شرف صعوده ظهر النبی لکسر الاصنام» نقل کرده است (الخوارزمی المکی، 1417: 123).

اهل‌بیت7هم‌تراز کتاب الاهی
وصیت رهبران و بنیان‌گذاران هر نهضتی متضمن دغدغه اصلی آنها برای استمرار نهضتی است که به‌ وجود آورده‌اند. پیامبر9 برای دوره بعد از رحلت خود کتاب خدا و اهل‌بیت: را به عنوان دو چیز گران‌بها وصیت کرده و مردم را به تمسک به آنان سفارش می‌کند و جدایی‌ناپذیری آنان را گوش‌زد می‌کند. این بیان مشیر به هم‌ترازی و حقانیت و راه‌نیافتن باطل در هردوی آنها است.

ابوسعید خدری از رسول‌الله9 نقل می‌کند: «دو چیز گران‌بها در بین شما گذاشتم، یکی بزرگ‌تر از دیگری است، کتاب خدا که چون ریسمانی از آسمان به زمین امتداد دارد و عترتم. آگاه باشید آن دو از هم جدایی ندارند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند» (ابن‌حنبل،1414: 4/54).[21]

ابن‌حنبل حدیث ثقلین را با چند جمله متفاوت جهت‌دار در کتاب فضایل صحابه نقل کرده است. بعد از ذکر حدیث ثقلین عبارت «اگر به آنها تمسک کنید گمراه نمی‌شوید» و در پایان، عبارت «بنگرید که چگونه بعد از من با آنها رفتار می‌کنید» وارد شده است (همان، 1425: 87)[22] که اولی به لزوم تمسک و راه‌نیافتن باطل در ثقلین و دومی به نگرانی مضمر رسول خدا9 در باب عمل اصحاب به توصیه ایشان اشاره دارد.

نبرد برای تأویل
حضرت علی7 در طول حکومت خود با سه جنگ تحمیلی داخلی مواجه شد. جنگ جمل به‌ بهانه ناموجه خون‌خواهی عثمان، خلیفه سوم، در سال 36 و جنگ دوم، صفین، با ادامه همین بهانه نادرست و به ‌دلیل نافرمانی شامیان به ‌سرکردگی معاویه از امام مستقر و صاحب سیف و خلیفه راشد و راقی به قرائت اهل‌سنت در سال 37 و جنگ سوم یعنی جنگ حرورا و مارقین در ماه صفر سال 38 با دسیسه شریک سیاسی معاویه، عمرو‌بن‌عاص، و با تجاهل عده‌ای متصلب ظاهربین اتفاق افتاد.

دانشمندان اهل‌سنت حقانیت امام علی7 و انحراف مخالفین و محاربین در جنگ‌ها را تصریح کرده‌اند (همان، 1414: 7/106؛ همان: 4/11 و 45).

بر اساس روایتی رسول ‌خدا9 خطاب به اصحابش فرمود: «از میان شما فردی برای تأویل قرآن خواهد جنگید، همان‌گونه که من در راه تنزیل جنگیدم.» عمر و ابوبکر (برای تطبیق خود با کلام) بلند شدند. پیامبر فرمود: «شما نیستید بلکه آن فرد کسی است که در حال تعمیر کفش است» و علی7 مشغول به‌ این کار بود (ابن‌حنبل، 1414: 4/68).[23] در این روایت مقایسه معناداری بین صحابه مشهور پیامبر9 صورت گرفته است و علی7 از میان آنها، برای حفظ و استمرار وحی، مأمور به تأویل صحیح وحی شده است که منزلتی بی‌نظیر است.

رابطه اختصاصی و انحصاری با رسول خدا9
در این بخش مطالبی مطرح می‌کنیم که رابطه پیامبر9 و اهل‌بیت: را فراتر از رابطه نسبی نشان می‌دهد که ناشی از نوعی هم‌ترازی معنوی و شخصیتی بین آنها است. این امور درباره صحابه دیگر نقل نشده و ابن‌حنبل بدان تصریح می‌کند.

در سریه‌ای (جنگ و جهاد بدون حضور پیامبر9) که علی7 امیر جماعتی بود، مسائلی پیش آمد و تعدادی از افراد تصمیم گرفتند در بازگشت گلایه آن را نزد رسول خدا9 مطرح کنند. موقع بازگشت یکی گفت ای رسول خدا9 علی7 در طول جنگ چنین چنان کرد. رسول خدا به حرفش توجه نکرد و از او روی برگرداند. دومی گلایه را تکرار کرد و با بی‌اعتنایی و اعراض رسول خدا9 مواجه شد. نفر سوم گلایه را تکرار و با رفتار مشابه حضرت مواجه شد. وقتی نفر چهارم گلایه را مطرح کرد، درحالی‌که رنگ چهره رسول خدا9 از ناراحتی تغییر یافته بود، با او مواجه شد و دو مرتبه فرمود: «علی را رها کنید! علی از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمنی بعد از من است» (همان: 7/215).[24]

وقتی پیامبر مریض شد و رحلت کرد، در خانه عایشه بود، فرمود: «علی را دعوت کنید بیاید». عائشه عرض کرد: «آیا ابوبکر را دعوت کنم؟» حضرت فرمود: «اشکالی ندارد دعوت کنید». حفصه عرض کرد: «آیا عمر را دعوت کنم؟» حضرت فرمود: «مانعی ندارد دعوت کنید». ام‌فضل گفت: «آیا عباس را فراخوانیم؟» فرمود: «دعوت کنید». پیامبر9 سر خود را بلند کرد و علی7 را در مجلس ندید و چیزی نفرمود. در این موقع عمر گفت جلسه را ترک کنید، آنگاه بلال آمد و برای نماز اذان گفت... . (همان: 2/763).

در روایت مذکور، نبود علی7 در آن لحظات خاص و جلسه ویژه تلویحاً مایه ناخرسندی رسول‌الله9 شده است و به ‌همین دلیل بعد از رؤیت مجلس، کلامی انشا نفرمودند. این روایت مشیر به تمرد ضمنی افرادی از اعضای منسوب به پیامبر9 از خواسته مشخص حضرت درباره فراخوانی علی7 است.

در تاریخ اسلام بعد از امر رسول خدا9 به‌ ایجاد عقد اخوت بین مؤمنین، افتخار برادری ایشان که به ‌مواخاة مشهور است، تنها نصیب امام علی7 شد. سعید‌بن‌مسیب می‌گوید:

رسول‌الله9 بین اصحاب خود برادری ایجاد کرد، خود حضرت و ابوبکر و عمر و علی7 ماندند، پس بین ابوبکر و عمر اخوت ایجاد کرد و به علی7 فرمود: «تو برادر من و من برادر تو هستم» (همان، 1425: 101).[25] رسول‌خدا9 به ‌علی7 فرمود: «تو برادر و همراه من هستی» (همو، 1414: 1/496).[26]

سخت‌گیری و انعطاف‌ناپذیری درباره پایه اصلی دیانت، در سیره علی7 در احادیث شیعه نقل شده است (ابن‌بطریق، 1407: 273). ابوسعید خدری می‌گوید که عده‌ای از علی7 شکایت کردند، رسول‌خدا9 بلند شد و خطبه خواند. از ایشان شنیدم که مکرر می‌فرمود: «از علی شکایت نکنید زیرا او در ذات یا راه خدا خشن است» (ابن‌حنبل، 1414: 4/172؛ همو، 1425: 191).[27]

جانبازی علی7 از طلیعه دعوت نبوی مورد اذعان همه مورخین است. ابن‌حنبل بر ماجرای مخاطره‌آمیز لیلة‌المبیت صحه می‌گذارد؛ قریش شبی در مکه به ‌مشورت نشستند، برخی پیشنهاد دادند وقتی صبح شد او (رسول خدا9) را به ‌بند بکشید، عده‌ای گفتند او را بکشید و عده‌ای نیز نظر به ‌اخراج ایشان داشتند، خداوند پیامبرش را از توطئه قریش مطلع کرد. علی7 به‌جای او در بستر خوابید و پیامبر9 از مکه خارج شد و در غاری پناه گرفت و مشرکین تا صبح به امید قتل پیامبر9 در انتظار نشستند، اما در بستر علی7 را دیدند و خدا کیدشان را خنثی کرد... (همو، 1414: 1/744 و 4/125).

نتیجه
ابن‌حنبل یکی از محدثین و پیشوایان فقهی چهارگانه اهل‌سنت است. تمایز اعتقادی او با شیعه انکارناپذیر است. اما در احادیث و منابع اهل‌سنت مطالبی از او نقل شده است که گاه تفسیر شیعی از منزلت و منقبت اهل‌بیت: را برمی‌تابد. رویکردهای ابن‌حنبل در مواردی همانند بی‌مانندی علی7 در فضایل و جنگ حضرت برای تأویل صحیح دین در همان مسیر نزول وحی، اعجاب محقق را برمی‌انگیزد. جنگ‌های علی7 در زمان خلافت خود با افرادی بود که رؤسای آنان مورد احترام اهل‌سنت هستند. ابن‌حنبل به مرجعیت علمی حضرت علی7 و به اعتراف برخی از صحابه و محدثین مورد اعتماد اهل‌سنت، صحه می‌گذارد. احادیثی هم در باب ولایت علی7 نقل می‌کند که در منطق بحث به تفسیر شیعی بیش از اهل‌سنت شباهت دارد. او در منازعه اهل‌بیت: و بنی‌عباس، جانب خاندان رسالت را می‌گیرد و علاقه و ارادت خود را به موسی‌بن‌جعفر7 نشان می‌دهد. این تحقیق درصدد انتساب ایشان به غیر مقدورات مذهبی و کلامی او نیست اما ظرفیت تقریبی او به تفسیر امامیه در موارد ذکرشده انکارناپذیر است.

چاپ