تاریخ تطور علم کلام شیعه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 31 دقیقه)

بحث ما پیرامون تاریخ کلام شیعه است. ابتدا باید مفاهیم اولیه بحث را توضیحی بدهیم، لذا سه مفهوم تاریخ، تاریخ کلام یا اندیشه و شیعه را به ترتیب توضیح میدهیم. سپس با توجه به رابطه میان تاریخ و کلام، فایده بحث از تاریخ کلام را بررسی میکنیم. در ادامه دو گونه تقسیم بندی از تاریخ کلام شیعه را بیان می­نماییم.

مفهوم اول: تاریخ تعریف

تاریخ تاریخ دانشی است که به شخصیت ها و  یا نهادهایی برمی گردد که به صورت جزیی و در مکان و زمان قرار دارد. فرق تاریخ و علم برخی میان تاریخ و علم فرق گذاشته اند به این ترتیب که مورخ به دنبال این است که مصادیق را به صورت عینی و مشخص و به صورت جزیی و حقیقی بشناسد، اما عالمان جزئیات را بررسی می کنند تا قوانین و قواعد کلی را استخراج کنند . از این جهت برخی درعلم بودن تاریخ تردید کرده اند.

اما این فرق درست نیست، چون آنچه را ما علم می نامیم، لزوما به کلی بودن نتایج آن بستگی ندارد، علم بودن یک علم به روش شناسی آن مربوط است که روش شناسی اگر روش شناسی علمی باشد، تاریخ نیز می تواند علم باشد .

از این جهت روش شناسی تاریخ یک روش شناسی علمی است که دو محور اصلی علوم که یکی استقراء و دیگری فرضیه وآزمون است، عینا در باب علم تاریخ وجود دارد.

با این تفاوت که  استقراء در علوم رایج کلی، ولی در تاریخ جزئی است به این معنا که ما در علوم دنبال جمع شواهد میگردیم تا یک قانون کلی و یا قانون حقیقی را ثابت کنیم ولی در تاریخ برای اثبات یک واقع عینی و مشخص، قرائن وجود یک واقعه تاریخی را به دست می آوریم. پس در تاریخ به دنبال قانون عام نیستیم و استقراء ها به ما کمک می کند تا یک مورد جزئی را بشناسیم و تعیین کنیم.

محور دوم روش شناسی تاریخ که این هم با علوم رایج فرق دارد، فرضیه وآزمون است. در علوم رایج فرضیه ها را در می اندازیم تا قوانین کلی اثبات کنیم، ولی در علم تاریخ فرضیه و آزمون برای نقطه ابهام یک واقعیت تاریخی است. این است که می توان در یک امر جزیی هم فرضیه سازی کرد و برای آن آزمون هایی را پیشنهاد داد که یا تایید می کنند یا ابطال.

از این جهت ما در علم بودن تاریخ تردید نداریم گرچه هر دانشی باید با مختصات خود مورد مطالعه قرار گیرد. آنچه میان علوم تجربی رایج یا علوم انسانی مصطلح و یا علوم اجتماعی با علم تاریخ فرق می گذارد در همین خصوصیات جزیی، موضوع علم و روش شناسی علم است.

پس ما از این جهت بحث تاریخی می کنیم که معتقدیدم یک بحث علمی است و می توان با روش شناسی علمی آن را دنبال کرد.

 مفهوم دوم: تاریخ کلام یا تاریخ اندیشه

وقتی تاریخ اضافه می شود به اندیشه یا یک دانش مانند کلام، چه وضعیتی پیدا می کند؟

برای پاسخ به این سوال، ابتدا به دسته بندی گزاره های کلامی و سپس به بررسی رابطه میان تاریخ و کلام می­پردازیم.

گزاره های کلامی

گزاره های کلامی بر سه دسته تقسیم میشوند:

دسته اول که اصل گزاره های دینی است گزاره هایی است که  مربوط به امور فرا تاریخی است، یعنی در زمان و مکان معین نمی گنجد و اساس دین با آن هاست. مثل امور مربوط به اسماء و صفات، حقیقت وحی (آموزه های توحیدی) تا معاد.

دسته دوم گزاره های کلامی آنهایی است که می خواهد واقعیت دین را در صحنه تاریخ اثبات کند. این جا دین با تاریخ نسبت پیدا می کند. مثل اصل بعثت، این که پیامبری آمده و کتابی آمده. اینجاست که تاریخ باکلام پیوند میخورد. از این جهت در باب گزاره های کلامی و نسبت آن ها با تاریخ به صورت یکدست و یک قاعده کلی نمی توان داوری کرد.

دسته سوم گزاره هایی است که اساسا فرا تاریخی است، ولی مصداق تاریخی پیدا می کند. یعنی در عنصر زمان و مکان معین نمیگنجد ولی در عین حال مصداق تاریخی پیدا می کند. مثل عصمت پیامبران یا ائمه. عصمت یک امر فرا تاریخی است ولی چون مصداق تاریخی پیدا می کند یا مثل علم غیب همین طور است.

حال سوال این است که رابطه علم تاریخ با این سه دسته چگونه است؟

دسته دوم که کاملا تاریخی است بین تاریخ و کلام همپوشی وجود دارد. پیامبری آمده و کتابی آورده. دراینجا کلام کاملا با تاریخ سر و کار دارد، هم از نظر موضوع هم روش. البته این دسته از گزاره ها گزاره های اصلی دین نیستند. به واسطه حضور دین در عرصه تاریخ متکلم الزام پیدا می کند به این گزاره های تاریخی بپردازد. به هر حال متکلم بدون اثبات این گزاره ها، نمی تواند دین را اثبات کند.

دسته اول که گزاره هایی کاملا فرا تاریخی است و مصداق تاریخی هم ندارد در این جا تاریخ نه می تواند آن را اثبات کند و نه نقد کند. یعنی شواهد تاریخی مستقیما با مدعیات دینی فراتاریخی درگیر نمی شود. شما می گویید خدا وجود دارد. هیچ گزاره تاریخی وجود ندارد که بخواهد خدا را اثبات کند یا نفی کند.

رحمت خداوند، عدل، معاد از این دسته اند. در این گزاره ها، تاریخ هیچ اثر روش شناختی و منطقی ندارد، ولی یک اثر روانشناختی دارد. یعنی می توان با گزاره های تاریخی، مدعیات دینی را در ذهن مخاطب به لحاظ روانی تقویت یا تضعیف کرد. ولی این منطقی و روش شناختی نیست، بلکه روان شناختی است. یعنی ما اگر با انباشتی از گزاره های تاریخی مواجه بشویم که رحمت خدا مورد سوال قرار گیرد، موجب تضیعف می شود یا بالعکس، چرا؟ چون متکلمان هیچ گاه مثلا رحمت خداوند را با گزاره های تاریخی اثبات نکرده اند.

مثال بارزش مسئله شر در طول تاریخ کلام است. این مسئله هیچ گزاره کلامی را مستقیما نقض نمی کند. در مسیحیت مسئله شر با محبت و عطوفت الهی در می افتد و در کلام اسلامی با عدل. اگر خدا عادل باشد چگونه اجازه می دهد که بنده دچار این مصائب شود.  ممکن است این گزاره های تاریخی با آموزه شر هماهنگ نباشد در یک استقرایی ولی این ستیز منطقی ندارد.

دسته سوم که گزاره های کلامی فرا تاریخی که مصادیق و شواهد تاریخی پیدا می کند، شواهد تأیید یا نقض. مثلا وقتی مصداقی از فعل حضرت امیر را می بینید یا کاری انجام می دهند که استانداری را نصب می کنند بعد می فهمند که اشتباه بود. یا مسئله علم غیب که مثلا به راوی می گویند که این چیست که اصحاب به ما نسبت علم غیب می دهند، در حالی که جاریه ما مخفی شده و من نمی دانم کجاست. این گزاره های تاریخی با آموزه عصمت هم داستان نیست. البته ما عصمت را با گزاره های تاریخی اثبات نمی کنیم ولی متکلم باید این شواهد نقض کننده را پاسخ دهد.

پس تأثیر تاریخ در کلام سه گونه است:

    مستقیما روش­شناسی تاریخی گزاره کلامی را ثابت کند.

مستقیما ثابت نمی کند، ولی شواهد نقض می آورد.

هیچ کدام نیست، بلکه شواهد تایید و یا نقض روان­شناختی می آورد.

تأثیر کلام بر تاریخ

از طرف دیگر کلام هم بر تاریخ اثر متقابل دارد که ما به یک مورد آن، اشاره می کنیم.  آن تاثیر این است که کلام می تواند برای مورخان پیش فرض ها یا فرضیه های جدید تاریخی تولید کند. برخی گمان می کنند وقتی می گوییم کلام بر تاریخ موثر است یعنی این که با عینک کلامی وارد تاریخ شود. این را فرض کنیم نادرست است باید جای دیگر بحث شود. یک مورخ باید پیش فرض کلامی نداشته باشد. این را باید پذیرفت. ولی مسئله به این جا ختم نمی شود.

داشتن پیش فرض های مختلف ذهن مورخ را آماده می کند تا بتواند فرضیه های جدید را خلق کند تا بتواند تاریخ را بهتر بفهمد و تحلیل کند. کار تحلیل تاریخی تنها با استقراء کامل نمی­شود. کار علمی دقیق این است که شما با فرضیه و آزمون سر و کار داشته باشید. پویایی علم تاریخ با این تحلیل هاست که بر پایه فرضیه ها قرار دارد. در شکل­گیری فرضیه ها در ذهن مخاطب گزاره های کلامی بسیار می تواند مورخ را کمک کند.

به عنوان مثال کسی که اساسا این فرضیه کلامی را که انسانی می تواند امام و دارای قدرت ویژه­ای باشد ، قبول ندارد یا احتمالش را به ذهن نمی آورد، مانند یک مورخ سکولار، که فقط صحنه تاریخی را با آیتم های مادی رصد می کند. خب با این فرضیه، تاریخ اسلام و معصومین با مشکل مواجه می شود.

مثلا در جنگ ایران و روم، یا ایران ساسانیان، یا جنگ احد یا بدر یا تاریخ عاشورا که چرا امام حسین ع با توجه به شرایط موجود و اینکه می­داند این جریان منجر به تشکیل حکومت نمی شود. خب امام اینجا باید دستور ویژه ای داشته باشد. انگیزه مادی نبوده است و شاید انگیزه اجتماعی یا دینی یا مورد دیگری بوده است. این پیش فرضها است که تحلیل های جدید در اختیار می گذارند که اثبات یا رد آن با گزاره های تاریخی است.

پس یک ارتباط دو سویه بین کلام و تاریخ برقرار است.

تاریخ کلام

مسئله اصلی ما تاریخ کلام بود. به بیان دیگر وقتی تاریخ اضافه می شود به اندیشه یا یک دانش مانند کلام، چه وضعیتی پیدا می کند؟

چه فرقی میان تاریخ کلام و تاریخ مصطح و کلام از طرف دیگر است؟

تاریخ کلام نه کلام صرف و نه تاریخ صرف است، به آن معنایی که می شناسیم، بلکه یک گرایش میان رشته ای است ولی این که دقیقا ماهیت آن چیست، نیازمند بحث بیشتر است. تاریخ کلام از زیر مجموعه های  تاریخ تفکر و تمدن است.

در تاریخ تفکر ما سه محور را مورد مطالعه قرار می دهیم: چیستی، چگونگی و چرایی.

لذا گفته شده که ما دو دسته تاریخ نگاریِ تفکر داریم.

دسته اول: عقیده ­نگاری

عقیده نگاری تنها به چیستی  و سیر تاریخ تفکر می پردازد. یعنی این عقیده متعلق به چه کسی است، استنادش را مشخص می کند. زمان تاریخی عقیده را تعیین می کند، به عنوان مثال قاعده لطف برای اولین بار چه موقع و توسط چه کسی مطرح شد؟

و همین طور نسبت تاریخی میان عقیده ها را بیان می­کند. مثلا می گوید اول این تعریف، بعد این، بعد این. یا می گوید این نظریه مقارن این نظریه بود. یعنی سیر تاریخ آن فکر را مطرح می کند، فقط در حد این که بگوید تاریخ این فکر  تداخل و تداومش چگونه بوده است. مانند کتاب آلفا متافیزیک، نوشته ارسطو.

دسته دوم: تاریخ تحلیلی تفکر

تاریخ تحلیلی علاوه بر چیستی، به چگونگی و چرایی  تفکر نیز می پردازد. یعنی می گوید این تفکر توسط این فرد در این زمان رخ داد، ولی چگونه پیدا شد. اصلا چه مسئله ای مطرح بود که این موضوع مطرح شد؟ چرا اون مسئله رخ داد؟ ریشه اش کجا بود؟ چه کسی مسئله را مطرح  کرده بود که این شخص به آن پاسخ داد؟ نفر بعد که آمد این نظریه را تغییر داد چرا تغییر داد؟

یعنی چگونگی این تحول تاریخی و چرایی اش را می گوید. همه عوامل و اسباب تاریخی که به ظهور یا تطور یک نظریه می انجامد را مورد بحث قرار می دهد.

تاریخ تحلیل تفکر به دو قسم تقسیم می­شود:

اگر در چگونگی و چرایی یک اندیشه تنها در حوزه درونی اندیشه ها توجه کنیم این یک نوع تحلیل تاریخی است.

اگر به عوامل برون اندیشه ای هم توجه کنیم، یعنی عوامل سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی ، اجتماعی این گونه دوم تحلیل است. مثلا اندیشه قَدَر که در اثر جریان فتوحات پیش آمد که فاصله طبقاتی در جامعه شکل گرفت. برخی از نظر مالی اوج گرفتند. بنی امیه این جا قدر را مطرح کرد.

تاریخ کلام شیعه از نوع کامل، باید از نوع سوم باشد. تحلیل هم اگر به شرایط اجتماعی و اقتصادی نرسد و تنوع اندیشه شیعه و تطور آن را در بستر تاریخ سیاسی و اجتماعی نبینیم، این ناقص است. خواهیم گفتم که بسیاری از عقیده هایی و تنسیق ها و تفاوت دیدگاه ها که در تشیع هست، به جنبه های سیاسی تاریخ تشیع بر میگردد. پس باید تاریخ اندیشه شیعه را در کنار تاریخ سیاسی دید و رسالت کلام بدون این جهت کامل نیست.

یکی از کارهای متکلمین نازل­کردن اندیشه های دینی در حوزه خاص موقعیت سیاسی و اجتماعی است. یک متکلم  باید بتواند در یک تعامل دیالکتیک با واقعیت به تولید نظریه کلامی بپردازد.

بدون فهم بسترها، اندیشه های کلام شیعه قابل فهم نیست. بالاتر از این حتی فهم اعتقادی شیعه هم در این چارچوب است.

فرق محدث و متکلم

بخش زیادی از فرق محدثان و متکلمان در این جاست. یک محدث کار ندارد که الان محیط اجتماعی چیست. او می گوید من بر اساس این نسخه یا این سلسه، این روایت را به منبع اصلی متصل می کنم. ولی تغییر نمی دهد. آموزه دینی را بازکاوی مجدد نمی کند. ولی متکلم این گونه نیست. متکلم همان مضمون روایت را با توجه به فضای زمانه آن، مورد مطالعه قرار می دهد و کار بزرگ متکلم همین است. کار متکلم تاثیر گزاری است کار محدث حفظ میراث است. کار متلکم تبیین و دفاع از اندیشه ها با زبان روز است که فرهنگ جامعه را تکامل دهد به سمت آرمان های مذهب و معرفت مطلوب. متکلم نظام فکری متناسب با زمانه را ارائه می کند به صورت فعال نه منفعل.

ما چون معقدیم که کلام کاملا با ظرفیت سیاسی و اجتماعی در  تعامل هست و متکلم در ظرف واقعیت تاریخی به تولید اندیشه می پردازد بهترین نوع تاریخ کلام را نوع سوم می دانیم که به چیستی و چرائی و چگونگی میپردازد و همه عوامل را مورد مطالعه قرار می دهد.

رابطه تاریخ کلام با فلسفه علم

تاریخ کلام با فلسفه علم، نوعی هم پوشانی دارد، ولی یک مرزی بین آنها وجود دارد. فیلسوف علم بستر تاریخی را موضوع کار خود قرار نمی دهد. او دنبال روش شناسی و ساختار علم است. نهایت یکی از ابزار فیلسوف علم در بررسی روش شناسی یا موضوع یا ساختار علم، تحولات تاریخی علم است. او تحولات تاریخی علم را به عنوان یک داده می گیرد تا بگوید در نهایت روش شناسی علم کلام چیست. ما از فیلسوف علم انتظار داریم که اول علم را تعریف کند. علم کلام چیست؟ قلمرو آن تا کجاست؟ مرز میان کلام و فقه و فلسفه کجاست. پاسخ به این پرسش ها تاریخی نیست، چنان که موضوعش هم تاریخ نیست. ما نپرسیدم که تحول علم کلام را در بستر زمان بگو. می گوییم هویت دانش علم کلام را بگو. فیلسوف علم از اکنونِ علم سخنی می گوید نه تحولات یک علم. ولی تاریخ هر علم برای هر فیلسوف علم یک دستگاه و بستر مهم است و بدون آن با بد اندیشی مواجه می شود.

لذا تاریخ کلام با فلسفه علم، هم پوشی هایی دارد، ولی در رسالت و تحلیل متفاوت است.

مفهوم سوم: شیعه

منظور از شیعه چیست؟

ما چهار معنای اصلی برای تشیعه در طور تاریخ داشته ایم که ما یکی از این معانی را منظور داریم:

خلافت بلافصل امیرالمومنین

معنای معروف مصطلح این که شیعه کسی است که قائل به خلافت بلافصل علی ع باشد.

افضلیت امیرالمومنین نسبت به خلفای سه گانه

کسانی که در تاریخ قائل به افضلیت امیرالمومنین نسبت به خلفای سه گانه هستند.  اگر به کتاب تراجم به خصوص اهل سنت مراجعه کنیم به اینها گفته اند شیعه. این نباید ما را به اشتباه بیندازد. اینان معتقدند که علی ع افضل از سه خلیفه دیگر هست، ولی افضلیت شرطی برای امامت نیست و همین ترتیب (ابوبکر، عمر، عثمان، علی) را برای خلفا قائلند.

تقدم و احقیت امیرالمومنین بر عثمان

کسانی بودند که قائل به تقدم و احقیت امیرالمومنین بر عثمان بودند. اینها در کوفه بودند غالبا می گفتند که ابوبکر ،عمر ، و علی ع و عثمان. حالا توجیه می کردند. برخی عثمان را کامل رد می  کردند. برخی دیگر می گفتند که خود امام این را بخشیدند و چیزهایی از این قبیل.

محبت اهلبیت

اهل بیت ع از نظر شخصیت علمی و جایگاه معنوی در جامعه اسلامی به صورت کلی محبوب بودند، ولی گروهی از مسمانان به خاطر آیه مودت، ارادت ویژه ای به ائمه داشتند ولی این ربطی به مسئله خلافت و افضلیت لزوما نداشت. فقط لزوم مودت را قائل بودند. در منابع تاریخی، بسیاری که متهم یا متصف به تشیع شدند از این گروهند.

ما در این جا معنای اول را منظور داریم. هم شامل شیعه امامی یا به اصطلاح روافض یا کسانی که ممکن است در  حضور ائمه بوده اند، ولی قائل به تمام این خصوصیات بوده اند که اصل مهم این بود که خلافت بلافصل را قبول داشند و سلسله امامت را می پذیرفتند و برائت هم داشتند. شامل زیدیه، کیسانیه، واقفیه، فطحیه و کسانی که اهل غلو بوده اند ولی غیر از بخشی از آنان، مرجئه شیعی. همه این ها در تاریخ کلام شیعه می گنجند.

فایده تاریخ کلام

در اينجا دو نظريه افراط و تفريط وجود دارد:

نظريه اول: کلام چیزی جز تاریخ کلام نیست و کسی كه می خواهد کلام شیعه را بفهمد، باید برود و این فهم های گوناگون را ببیند و نقد بزند و اندیشه تشیع را بفهمد. این همان نگاه تاریخی به معرفت است.

نظريه دوم: کلام یک مقوله اندیشه ای است و ربطی به تاریخ ندارد،‌ مانند فلسفه كه ما گزاره­هاي آن را درك مي­كنيم. مثلا درباره عصمت امام، ادله را بررسي مي­كنيم يا حتي خودمان ادله­اي را تأسيس مي­كنيم، كه آيا این مطلب را اثبات می کند یا نفی؟

نظريه مختار: ما راه میانه را می پسندیدم كه همان « بررسي مسائل كلامي در سير تاريخي آن » مي­باشد.

براي توضيح اين مطلب توجه به رسالت علم كلام اهميت زيادي دارد، كه آن را در چهار محور بيان مي­نماييم:

1.  فهم و استنباط گزاره های دینی.

مثلا قرآن در باب « ایمان و کفر»  چه نظریه ای دارد. از آنجا كه متکلم در مقام دفاع از دين است، اول باید خودش گزاره­هاي ديني را خوب بفهمد.

2.  تنسیق یا تبیین گزاره­هاي ديني.

پس از فهم گزاره­اي ديني مانند « عصمت »، متکلم باید آن معرفت را در یک قالب مفهومی عقلی بریزد و آن را تبيين نمايد. در اين تبيين به مباحث ديگري هم نياز مي­شود: مثلا تعریف شما از انسان چیست؟ بحث فعل انسان، خطا­پذیري انسان، ملکات انسان، تأثیرات بیرونی در انسان، تأثیرات علم در فعل و... .

این جاست که می گوییم متکلم از یک دستگاه مفهومی استفاده می کند و بدون آن کار تبیین گزاره های دینی صورت بندی نمی شود.

3.  توجیه و استدلال.

اعم از استدلال عقلي،‌ نقلي، تجربي،‌ تاريخي و ... .

4.  دفاع از گزاره­ديني و نقد نظريه­هاي رقیب.

حالا سوال این است که بررسي تاریخ کلام در این چهار محور چه تاثیراتی دارد:

1. در محور فهم و استنباط گزاره­هاي ديني.

تاريخ كلام در فهم گزاره­هاي ديني ازجهات مختلف تأثيردارد : اول این که ما با فهم مخاطبان آشنا می شویم. فهم آنها می­تواند ـ مخصوصا اگر فهم ها متنوع باشند ـ معیار باشد.  در بحث اندیشه تشیع نيز به­خاطر محدودیت هایی که برای ائمه و جامعه شیعه و حضور عنصر تقیه وجود داشته این سبب شد که شرایط و موقعیت ها کاملا در زبان و ادبیات ائمه برای القاء معارف تاثیر گزار باشد.

دوم مخاطب شناسی و شناخت ظرفیت آنها، در بحث تاریخ کلام باید روشن شود. کسی که این ها را بداند خیلی خوب می تواند تفاوت بیان امام رضاع و امام سجاد ع را بفهمد. مثلا در « معانی الاخبار» ذیل واژه عصمت روایاتی که به ترتیب صدوق آورده از امام سجاد تا امام رضا ع، تفاوت تبيين­ها در بحث عصمت، دقیقا متناسب با ظرفیت های زمانی است.

2.  تنسیق يا تبيين گزاره­هاي ديني.

تاریخ کلام ما را با گونه­های مختلف تنسیق و تبيين آشنا مي­سازد و به ما فرصت می دهد تا تبیین­های بهتر را انتخاب کنیم. چون خود این تبییین­ها هم دیگر را نقد کرده­اند. ضعف­های تبیین­ها خود را درگذر تاریخ نشان می دهد. یک متکلم در نگاه تاریخ می­تواند بهترین تبیین را انتخاب کند. یک متکلم الان فکر می کند که بهترین تبیین در مکتب صدرایی می داند ولی چه بسا مدرسه حله یا بغداد تبیین بهتری انجام داده باشد یا ممکن است به اين برسد که هیچ کدام بهترين نیست ولی این ها کمک می کند که بیان جدیدی تاسیس کنیم. پس تاریخ در تنسیق هم به ما کمک می کند.

3. توجیه و استدلال.

متکلمی که با همه ادله آشنا باشد اسیر ادله يا چارچوب خاص نمی شود. اسیر نوع برداشت های متکلمان لاحق نسبت به متکلمان سابق نمی شود. مثلا الان داریم اندیشه صدوق را با قرائت صدرا یا با دستگاه خواجه می­خوانیم. ولی اگر بافت شیخ صدوق و موقعیت او مطالعه شود می بینیم که نظر او اثر تفسیر متأخر را نداشت.

4. دفاع و نقد نظريه­ هاي رقيب.

اگر کسی سه مورد قبل را انکار کند این یکی را می پذیرد. این که اگر من بخواهم یک نظریه را نقد کنم حق ندارم فقط به یک کتاب متاخر مراجعه کنم. مثلا صدرالمتالهین در ج6 همه اقوال متکلمان و فیلسوفان در باب علم الهی را آورده و ما همان را ببینیم، این كار درست نیست، زيرا چه بسا برداشت صدرا از نظر ابن سینا برداشت درستی نباشد. خیلی از برداشت های ما از آرای گذشتگان و از نوع اختلافاتشون با آن چیزی که در واقعیت تاریخی کلام ما بوده، متفاوت است.

البته فوائد دیگری این جا هست که در طور بحث ها خواهیم دید.

تقسيم ­بندي تاريخ كلام

براي تقسيم تاريخ كلام به دوره­هاي مختلف، معيارهاي گوناگوني وجود دارد، مثلا معيار ظهور متكلمان يا حوادث سياسي يا ظهور فرقه­هاي مختلف يا ظهور برخي مباحث خاص و ...

در این نوشتار ما دو تقسیم­بندی برای تاریخ کلام شیعه بیان می­کنیم، یک تقسیم­بندی به لحاظ تطوراتی که در کلام شیعه به لحاظ یک دانش رخ داد و لذا آن را به دوره هایی تقسیم کرد و تقسیمی دیگر به لحاظ مدارس کلامی که در طول تاریخ کلام شیعه سراغ داریم.

تقسیم اول: تقسيم تاريخ كلام شیعه براساس تطورات علم كلام

در يك تقسيم­بندي كلي چهار دوره را براي علم كلام بيان مي­كنيم كه هركدام از اين دوره­ها نيز قابل تقسيم­ مي­باشد:

دوره اصالت و استقلال

دوره رقابت و اختلاط

دوره انحطاط و استحاله

دوره احيا و تجديد

دوره اصالت و استقلال

منظور از اصالت این است که پیدایش و شکل گیری دانش، به گونه ای تحت تاثیر عوامل بیرونی در حدی نباشد که چارچوب و بنیان های آن را بسازد  و هویت بخشد. مدعا این است که کلام اسلامی علیرغم تمام تعاملاتی که با سایر فرهنگ ها داشته است، در این مرحله هنوز هویت خویش را به عنوان یک دانش مستقل و متمایز با علومی مثل فلسفه و منطق حفظ کرده است.

این مرحله را به سه دوره جزئی تر می توان تقسیم کرد:

1. دوره پیدایش

2. دوره شکل گیری کلام نظری

3. دوره تدوین جامع و تاسیس دانش

1.1 دوره پيدايش:

ویژگی های این دوره عبارت است از :

- در این دوره بر خلاف قول سلفیه، فعالیت کلامی آغاز شد ولی هنوز نام "کلام" بر او نهاده نشده بود.

- در این دوره کلام بیشترین مسائل خود را از بستر سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی گرفت. از این رو برخی آن را کلام سیاسی نام نهاده اند.

- هدف از کلام بیشتر کاربرد های عملی بود تا نتائج فکری و نظری

- مباحث کلامی بیشتر به صورت شفاهی انتقال می یافت : خطابه ها، محاجه ها و احتجاجات و مناشده ها. حداکثر در این دوره از نامه ها برای ارتباط کلامی استفاده می شد.

- در این مرحله اختلافات اعتقادی هنوز به صورت فرقه های مشخص شکل نگرفته است بلکه به صورت گروه بندی های اجتماعی و فرهنگی است (مثل تمایز شیعه از سنی یا خوارج با دیگران).

- نزاع ها بیشتر در قالب مساله ها بروز می کند تا گروه های متشکل.

1.2 دوره شکل گیری کلام نظری

ویژگی های این دوره عبارت است از :

- نام "کلام" در این مرحله بر این دانش گذاشته می شود و فعالیت کلامی به عنوان یک فعالیت علمی در کنار فقه، قرائت و .... به کار می رود.

- کلام به تدریج رنگ خالص اعتقادی پیدا می کند و نظریه پردازی آغاز می گردد.

- فرقه های اعتقادی شکل می گیرد و مرزهای فکری گروه های مختلف، از هم جدا می شود ( شیعه، خوارج، معتزله، و سلفیه؛ قدریه و جبریه در معتزله و سلفیه منحل می شوند و مرجئه هم در این مرحله به صورت یک فرقه اعتقادی مستقل نیست.)

- بحث های کلامی در قالب مناظره در می آید و نیز به صورت مکتوب در قالب رساله های موضوعی و کوچک ارائه می شود

1.3دوره تدوین جامع و تاسیس دانش

- به بنیاد ها و منظومه های اعتقادی توجه می شود و مساله ها در قالب یک چارچوب کلان مورد بحث و نقد قرار می گیرد.

- مکتب های کلامی در این عصر شکل می گیرد ( شیعه، معتزله، خوارج، سلفیه،اشاعره، ماتریدیه، طحاویه؛ در شیعه هم امامیه، کیسانیه زیدیه و اسماعیلیه)

- تاسیس دانش کلام به معنای مصطلح مربوط به این دوره است.

2. دوره رقابت و اختلاط

فلسفه که تا این زمان در کنار کلام به حیات مستقل ادامه می دهد، مورد توجه متکلمان قرار می گیرد. در این مرحله، دو حرکت موازی و همزمان رخ می دهد : از یک سو، متکلمان به جذب مفاهیم و روش های فلسفی و بازسازی کلام بر اساس این مفاهیم نو دست می زنند و از سوی دیگر، به حفظ عقاید کلامی در برابر اندیشه های فلسفی می پردازند.

علم منطق که تا پیش از این، از نظر متکلمان مطرود بود، در این مرحله به کلام وارد شد.

این مرحله در معتزله با ابوالحسین بصری و در اشاعره با محمد غزالی و فخررازی و در شیعه با خواجه نصیر و ابن میثم بحرانی آغاز شد.

برای مثال، در این مرحله، مفاهیم جوهر و عرض که در کلام معنائی خاص داشت، به مفهوم فلسفی از این دو تغییر یافت. متکلمان جوهر را کوچکترین جزء ماده می گرفتند (جزء لایتجزی) و عرض را حاصل انواع ترکیب های جواهر قلمداد می کردند، در حالی که فیلسوفان در تعریف جوهر می گفتند: ألذی إذا وجد، وجد لافی موضوع. یا متکلمان در انواع وجودات، به قدیم و حادث تقسیم می کردند ولی فیلسوفان تقسیم به واجب و ممکن را اساس کار خود قرار می دادند.

مثال سوم، معنای سببت و علیت بود که مفهوم آن در کلام و فلسفه فرق می کرد ولی به تدریج مفهوم فلسفی در کلام وارد شد.

متکلمان هرچند این مفاهیم را از فلسفه گرفتند اما لوازم آنها که در فلسفه به قدیم بودن عالم مخلوق و یا غیراختیاری بودن فعل انسان و یا معاد روحانی منجر می شد، باور نداشتند.

از بین شخصیت های این مرحله می توان به علامه، فخر المحققین، شهید اول و در نهایت به فاضل مقداد اشاره کرد.

البته در این مرحله در کنار کلام مصطلح، شاهد حضور  و استمرار نوعي ديگر از کلام هستیم که در مقابل گرایش های فلسفی و معتزلی ایستادگی می کند. نمونه بارز آن در مرحله قبل، شیخ صدوق و شیخ کلینی، و نمونه آن در این مرحله، سید بن طاووس و شهید ثانی است.

جریان سلفیه در اهل سنت، هر چند خود وارد عرصه های کلامی شد، ولی در مقابل حضور اندیشه های معتزلی و فلسفی در حوزه عقاید مقاومت کردند.

3.دوره انحطاط و استحاله

در این مرحله، شاهد انحطاط دانش کلام در بین اهل سنت هستیم؛ زیرا از یک سو، کلام معتزلی از بین می رود و طرفداری ندارد و تنها کلام اشعری به حیات خود ادامه می دهد که این گرایش هم هر چند به لحاظ کمی، به تولید آثار فراوانی دست می زد ولی عموما در مرحله شرح و تعلیقه محدود می ماند.

اما در کلام شیعه، در این مرحله شاهد شکل گیری کلام کاملا فلسفی هستیم که مرهون حضور پررنگ تر مفاهیم فلسفه در کلام و پذیرش پاره ای از مهم ترین عقاید فلسفی بود.  این جریان از شخصیت هائی چون میرداماد، ابن ابی جمهور احسائی و دشتکی ها آغاز شد و با ملاصدرا به اوج رسید. مهم ترین متکلمان دراین دوره ملاعبدالرزاق لاهیجی و فیض کاشانی و ملا مهدی نراقی هستند.

البته در این مرحله ادامه نوع ديگر كلام كه در مقابل فلسفه بود، را هم شاهدیم ولی چندان رونقی ندارد، شخصیت هائی چون علامه مجلسی و شیخ حر عاملی در این دوره همان روش شيخ صدوق و ابن طاوس را ادامه می دهند.

4. دوره احیا و تجديد

از قرن دوازدهم هجری و مقارن با تعامل جهان اسلام با اندیشه های الهیاتی و الحادی از مغرب زمین، به تدریج ضرورت بازنگری در علم کلام و توسعه آن متناسب با نیازهای روز مطرح شد. از این رو، بازسازی این علم در دستور کار همه علمای اسلامی قرارگرفت و مکتب های کلامی یکی پس از دیگری،  ظهور پيدا كردند.

جالب این جاست که در این دوره نمایندگان همه مدارس مهم کلامی گذشته، یک بار دیگر پا به میدان گذاشتند و هر کدام به منظور توسعه کلام خود برای پاسخ گوئی به پرسشها معاصر تلاش نمودند. امروز واژه هائی چون " نومعتزلی" و یا " نو اشعری" و یا " نوسلفی گری" بر همین شرایط جدید دلالت دارد.

در عالم تشیع نیز در کنار احیای اندیشه های صدرائی در علم کلام که از آن به " نوصدرائی" یاد می شود، شاهد احیای مدرسه کلامی متاخران مثل علامه حلی و نیز احیای مدرسه فکری شیخ صدوق که به عنوان " مکتب تفکیک" ، نيز هستيم.

البته در این دوره شاهد ظهور گرایش های جدیدی در کلام هم هستیم که از آن جمله "جریان شیخیه" قابل یادآوری است. همچنین گروه­های روشنفکری دینی نیز به اندیشه­های کلامی روی آورده اند و به سبک های جدید تری به اثبات و یا نقد اندیشه های کلامی پرداختند.

تقسیم دوم: تقسیم تاریخ کلام شیعه بر اساس مدارس کلامی

یک مدرسه کلامی دارای پنج ویژگی است، سه ویژگی اصلی و دو ویژگی تبعی و حاشیه ای:

ویژگیهای اصلی:

باید یک سنت فکری متمایزی تولید شده باشد به لحاظ محتوا، ادبیات یا روش شناختی

وجود یک حوزه تعلیم و تعلم، سلسله انتقال معلومات کلامی

تولید ادبیات کلامی اعم از ادبیات کتبی یا شفاهی

ویژگیهای تبعی:

در یک محدوده تاریخی بوجود آمده باشد.

در یک محدوده جغرافیایی بوجود آمده باشد.

این دو ویژگی بخاطر محدودیتهای گذشته بوده است اما در دوره معاصر با توجه به پیشرفت و تکنولوژی و انتقال اطلاعات، این دو ویژگی تبعی دیگر لازم نیست.

با توجه به این خصوصیات، دوازده مدرسه کلامی در تاریخ تشیع می یابیم:

1)      مدرسه اول مدینه: از سقیفه بلکه قبل از آن تا عاشورا ادامه یافت.

2)      مدرسه دوم مدینه: بعد از ساکت شدن پس لرزه های عاشورا و استقرار حکومت بنی مروان در حدود سال 70 تا زمان هجرت امام کاظم به بغداد یعنی زمان حکومت هارون (یک گروه با محوریت ائمه و گروهی هم با محوریت محمدبن حنفیه ـ کیسانیه ـ که بعدها زیدیه و بنو حسن از این طیف برخاستند)

3)      مدرسه کوفه: تقریبا مقارن با مدینه دوم از زمان امام سجاد، گروهی از یاران حضرت که از شاخه های یمنی و ساکن کوفه هستند، اندیشه های امام را به کوفه می آورند و ترویج میکنند. (البته پیشینه این مدرسه به دوران خلافت امیرالمومنین میرسد اما به آن دوران مدرسه نمیگوییم) اوج این مدرسه در زمان امام صادق است و با شهادت امام کاظم این مدرسه به افول میرسد.

4)      مدرسه اول بغداد: از اواخر امامت امام صادق و شکل گیری بغداد به عنوان مرکز حکومت توسط منصور تا زمان استقرار کامل مأمون در بغداد ، اصحاب ائمه به عللی (مانند اینکه بغداد پایتخت اسلامی بود و رشد علوم در آنجا انجام میشد، همچنین آزادی نسبی در آنجا بود و ثالثا حضور اجباری ائمه در این دوره در بغداد) از کوفه به سمت بغداد رفتند و برخی تردد داشتند و برخی هم در محله شیعی کرخ ساکن شدند. این مدرسه را میتوان استمرار مدرسه کوفه دانست یعنی انتقال جغرافیایی مدرسه کوفه، زیرا در اینکه سنت متمایزی از مدرسه کوفه در آن شکل گرفته باشد، ترید وجود دارد. البته با توجه به شاخه های مختلف فکری شیعه و حلقه های علمی و تولید آثار علمی در بغداد در این دوره، ادعای مدرسه بودن هم خالی از وجه نیست.

5)      مدرسه قم و ری: شروع آن در قم و ختم آن در ری، از ظهور خاندان اشعری (که از گروه های مبارز یمنی بودند) در قم با گرایشهای حدیثی، پس از واقعه ای که در کوفه رخ داد و شیعیان در محدودیت سیاسی قرار گرفتند. اوج این مدرسه در قم در زمان مشایخ صدوق و نقطه پایان آن در قم با هجرت مرحوم صدوق به ری بین سالهای 339 تا 342، به دعوت رکن الدین دیلمی که دولت شیعی در ری مستقر کرده بود،  میباشد. اما مدرسه ری از زمان حضور حضرت عبدالعظیم حسنی شروع میشود (البته در زمان حیات ایشان این مدرسه رشد چندانی نداشته است اما نطفه تشیع ری بنا نهاده میشود) و تا پایان قرن چهارم ادامه پیدا میکند. با وفات شیخ صدوق در سال385 مدرسه کلامی قم و ری رو به افول نهاد.

6)      مدرسه دوم بغداد: بنیان این مدرسه توسط دو متکلم بزرگ نوبختی (ابوسهل و ابومحمد) که در اوایل قرن چهارم فوت کردند. پایه اصلی مدرسه بغداد توسط شاگرد شاگردان آنها بخصوص شیخ مفید انجام میشود. سپس توسط شاگردان بخصوص سید مرتضی بسط و نظام یافته میشود و بعدا توسط شاگردان سید مرتضی مانند شیخ طوسی ابوالصلاح حلبی و ابن براج شرح داده میشود. با هجرت شیخ طوسی در سال 447 از بغداد به نجف در پی سقوط آل بویه و غلبه سلجوقیان در بغداد و حوادثی که در رخ داد ، مدرسه بغداد رو به افول نهاد. بقیه شاگردان سید مرتضی هم به مناطقی مانند طرابلس، حلب، نجف، حله و ایران(ری ، خراسان، نیشابور) هجرت کردند. از میان این مناطق ری زمینه بیشتری به لحاظ فکری و علمی برای رشد داشت. با هجرت دو شاگرد شیخ طوسی که به مفیدان نیشابوری معروف بودند ، پایه تفکر جدید شیعی در ری بنا نهاده شده است. بزرگان متکلم شیعی در این دوره مانند ابن شهر آشوب، ابوالفتوح رازی و اوج آن در سدیدالدین حمصی، همه از شاگردان مفید نیشابوری بودند. این دوره­ درحقیقت بسط و شرح مدرسه بغداد در ری اتفاق افتاد و تفکرات مدرسه بغداد با یک نظام و قواعد دقیقتر و ترتیب بهترو علمی ارائه شد. در این دوره بسیاری از آموزه های معتزله متأخر البته با تأملات تازه ای که متکلمان شیعی داشتند، وارد کلام شیعی شد.

7)      مدرسه اول حله: شهر حله که شهری شیعی بود، در حدود سال 495 ، توسط خاندان شیعی بنی مزید بنا نهاده شد، شهر حله که دارای تفکر فقهی و حدیثی بود و مشکل آن فقدان تفکر کلامی بود. با سفر سدیدالدین حمصی به حج در برگشت از مسیرحله، علمای این شهر وی را نگهداشتند. ایشان دو تا سه سال در آنجا اقامت کرد و مدرسه کلامی حله را تأسیس کرد. همه بزرگان حله با واسطه یا بی واسطه شاگردان وی هستند مانند محقق حلی، جدّ ابن طاووس.  تا اینجا مرحله اول مدرسه حله است که ادامه مدرسه بغداد بود.

8)      مدرسه دوم حله: مرحله دوم مدرسه حله که کلام شیعه را وارد مرحله جدیدی کرد، دراین دوره اتفاق افتاد. مرحوم خواجه طوسی با هلاکوخان وارد بغداد شد و از طرفی هم ابن میثم بحرانی از بحرین به بغداد آمد. این دو شخصیت که حاملان فلسفه مشاء بودند، مرحله جدیدی را پایه گذاری کردند که ظهور آن در شخصیت علامه حلی، فخرالمحققین، فاضل مقداد و شهید اول و... پیدا شد. شهید اول را وارث مدرسه کلامی حله میدانیم که با هجرت وی به جبل عامل، این تفکر به آن منطقه لبنان کنونی و شامات رفت.

از شاگردان فخرالمحققین به بعد یک فطرتی در کلام شیعه بوجود آمد تا اینکه دو مدرسه دیگر تقریبا بطور همزمان ایجاد شد که شاید مدرسه شیراز مقدم بود.

9)      مدرسه شیراز: این مدرسه عمدتا توسط دشتکی های فارس بنا نهاده شد که محور آنها میرصدرالدین و بعدها توسط میرغیاث الدین و نسل دشتکی ها ادامه یافت که ظاهرا بسیاری از افکار صدرا برگرفته از میراث دشتکی هاست. این مدرسه از دشتکی ها شروع شد و تا زمان صدرالمتألهین ادامه یافت.

10) مدرسه اصفهان: آغاز این مدرسه از میرداماد شروع شد و تا پایان صفویه و دوران قاجار ادامه یافت و دوران اوج آن دوره صفویه بود و آنچه بعد آمد، بسط و شرح همان درون مایه قبلی بود.

دوران معاصر:

11) مدرسه معارفی خراسان (مکتب تفکیک): از زمان میرزا مهدی اصفهانی در مشهد شروع شد و توسط شاگردان تا زمان حاضر بسط پیدا کرده است. برخی میگویند جریان تفکیک چیزی جزء شرح و بسط اندیشه های محدثین شیعه مانند شیخ صدوق، ابن طاووس، علامه حلی و ... نیست. اما به نظر ما ضمن اینکه احیای این اندیشه هاست، خودش نیز دارای تمایزات و خصوصیاتی (مانند پرسش ها و تحلیلات تازه) است که میتوان آن را یک مدرسه کلامی محسوب کرد.

12) مدرسه نوصدرائی: این مدرسه هرچند ریشه هایی در مکتب فلسفی اصفهان، مکتب فلسفی تهران و مکتب فلسفی خراسان دارد اما ما نقطه تمایز آن را توسط علامه طباطبائی، در قم پیدا میکنیم. خلاقیت وی و تسلط وی بر فلسفه صدرائی باعث خلاقیت و نوخوانی اعجاب انگیزی توسط ایشان شد. همچنین درگیری وی با مسائل فلسفی روز، علی رغم انزوای اجتماعی ایشان، اعجاب آور است. ایشان از دلِ مکتب فلسفی صدرائی، آموزه های عرفانی و معارف قرآنی، یک مدرسه کلامی جدید استخراج نمود. یکی از ریشه های فکری علامه، اندیشه های مرحوم بلاغی بود که تأثیر بسیاری بر وی داشت.

نکته: ما باید جای تحقیق نسبت به مدارس دیگری هم فرض نماییم. یکی از جاهایی که جای تحقیق دارد بحرین است زیرا که ابن میثم که به دعوت علمای حله از بحرین به حله آمد، دارای اساتید بزرگی در بحرین بوده است مانند  علی بن سلیمان، ابن سعاده و ... مخصوصا تحقیق در دوران معاصر مثلا مراکش که عقاید بسیار نزدیکی به شیعه دارند و ...

همچنین نجف، با افکار بزرگانی همچون شهید صدر، مرحوم مظفر، کاشف الغطاء، مرحوم خوئی و ... جای تحقیق بسیار دارد.


 

برگرفته از مباحث استاد سبحانی

تنظیم: حسن حیدری


چاپ   ایمیل