چکیده
اجازه، به عنوان یکی از طرق تحمل حدیث و حفظ احادیث از تحریف، به مرور در جهت تضمین درستی آثار علمی، به دیگر علوم نیز سرایت کرد و از ضروریات نظام آموزش اسلامی قرار گرفت و کارکردهای مختلفی یافت. اما پرسش این است که در عصر صفوی با رسمیت یافتن مذهب تشیع، اجازه نامه ها چه روندی را طی کردند و چه کارکردی داشتند؟ این نوشتار، تلاش میکند با استفاده از اجازه نامه های عصر صفوی، به ویژه آنچه در جلد آخربحارالانوار آمده است، به این پرسش پاسخ گوید. بر اساس مطالعات صورتگرفته در این باره، اجازه نامه ها از اهمیت فراوانی برخوردار بود و علوم معقول و منقول را دربر میگرفت، اما در نیمة دوم عصر صفوی با چیرگی اندیشة اخباری، اجازه نامه ها بیشتر شامل احادیث گردید و از معقولات کاسته شد. با توجه به ماهیت دینی حکوت صفوی،اجازه نامه ها علاوه بر این که یکی از طرق تحمل حدیث بود، کارکردهای برجسته تری نسبت به گذشته داشت و نشانی بر شایستگی طلبه برای اجتهاد، کسب مرتبه تدریس و همچنین تصدی امور شرعیبودکه با توجه به تشکیلات گسترده دینیاین دوره و نیازهای آن بسیار اهمیت داشت.
کلیدواژهها
اجازهنامه؛ اخباریگری؛ حدیث؛ صفویه
اصل مقاله
حدیث پس از قرآن کریم، دومین منبع شرعیدین اسلام است. کلام معصوم7با توجه به عصمت و حجت بودن آن، اهمیت خاصیداشته است. از این رو مسلمانان، از آغاز برای حفظ و نقل کلام معصوم و عمل به آن، بسیار اهتمام ورزیدند. پس از دوره حضور، تنها راه دستیابی به کلام معصوم، شنیدن احادیث از راویان حدیث بود. با توجه به زیاد شدن واسطهها و راهیابی احادیث ساختگی به روایات و برخی مشکلات دیگر، مسلمانان بر آن شدند تا از وثاقت راویان مطمئن شوند و برای حفظ و صیانت حدیث، قوانین و قواعدی را بنیان نهند و راههای متعددی را برای نقل حدیث وضع کنند. بدین سبب، «اجازه» نیز در تکمیل اسناد و برای حفظ احادیث و اخبار نبوی به وجود آمد تا نسبت کتابهای حدیث به نویسندگانش را از تحریف مصون دارد و متون حدیثی را از تصحیف و تدلیس حفظ کند.
اجازه از مادة«ج و ز»،یعنی عبور و گذشتن، و در معنای اصطلاحی، یکی از طرق تحمل حدیث است و به اذن شیخ راوی برای روایت از او اطلاق میشود. (شهیدثانی، 1408، ص264)مشروعیت اجازهنامهها، بر اساس موازین دینی است و در اصل یکی از طرق تحمل و نقل حدیث و اخبار شمرده میشود. از آن جا که اجازه وسیلهای برای تضمین درستی آثار علمی و درستی نسبت آنها به نویسندگان بود، به مرور در سنت تعلیمی اسلام برای استاد و دانشجو به یک ضرورت بدل شد و به علوم دیگر نیز سرایت کرد و همة علوم اعم از نقلی و عقلی رایج را دربرگرفت.
اجازهنامهها از اسناد بیبدیل برای مطالعات تاریخیـ فرهنگی است و گاهی میتوان آگاهیهای گرانبهایی را از اوضاع علمیـ فرهنگی به دست آورد و کمبود منابع تاریخی را در این زمینه تا حدی برطرف کرد. اجازهنامهها منعکسکنندة موقعیت و جایگاه عالمان و جریانها و مجادلات علمیـ فکری است و نقش مهمی در شناخت سنت آموزشی و متون درسی متداول در هر دوره دارد.
تأسیس حکومت صفوی در سال 907 قمری، نقطة عطفی در تاریخ ایران اسلامی به شمار میرود؛ زیرا ایران براینخستین بار پس از اسلام،یکپارچگی سیاسی خود را به دست آورد و مذهب تشیع دوازدهامامی را رسمیت بخشید؛ در حالی که به گمان برخی از نویسندگان، بسیاری از مردم ایران به مذهب تشیع پایبند نبودند؛ (صفتگل،1381، ص303؛ ترنر، 2000، ص50) از این رو، حکومت صفوی بسیار تلاش کرد تا مذهب تشیع را در ایران ترویج کند که در این زمینه به تعلیم و تربیت، به عنوان یکی از اساسیترین نهادهای کشور توجه گردید و آن را تحت تأثیر قرار داد.بنابراین، با توجه به اهمیت اجازهنامهها در شناخت حیات علمیـ فرهنگی جامعه، در این نوشتار تلاش میشود اجازهنامهها و کارکردهای آن به عنوان یکی از اجزای جدانشدنی نهاد آموزش در عصر صفویواکاویگردد تا از این رهگذر، بتوان به شناخت و آگاهی بیشتر از عصر صفوی دست یافت.
اجازهنامههای عصر صفوی
«اجازه» چهار رکن دارد که شامل مجیز(اجازهدهنده)، مجاز له(اجازه داده شده به او)، مورد اجازه و لفظ اجازه است که بر اساس وجود این چهار رکن یا فقدان یکی از آنها،انواعیدارد که مهمترین آن چنین دستهبندی میشوند:
1. اجازة معین برای معین
در این اجازه، همه ارکان اجازه، یعنی شخص اجازهدهنده، اجازهگیرنده، مطالب مورد اجازه و لفظ اجازه وجود دارد که کاملترین و مهمترین نوع اجازه است و در نظام مدرسهای بسیار اهمیت دارد.[1] (غنیمه، 1377،ص282-285) این نوع اجازه، به فراوانی در عصر صفوی مشاهده میشود؛ مانند اجازة محمدباقر مجلسی به شاگردش جمشید کسکری در مدرسة «سلیمانیه» اصفهان که طی آن کتاب تهذیبالاحکام را به او اجازه داده است. (آقابزرگ، 1372، ص 149) در این نوع، استاد اجازه، درخواستکنندة اجازه، مورد اجازه و لفظ آن موجود است. نمونة دیگر،اجازة میردامادبه شاگردش سیداحمد عاملیاست که در آن به او فن سیزده از کتاب مابعدالطبیعه شفا اجازه داده است. (مجلسی، 1403، ج106، ص153)
2. اجازه به غیرمعین
در این نوع اجازه، شخص اجازهگیرنده معلوم است، ولی مطالب مورد اجازه مشخص نگردیده و به صورت کلی گفته شده است؛ مانند این که کسی بگوید: تو را به روایت در مسموعات خود اجازه دادم. بنابراین یکی از ارکان چهارگانه اجازه وجود ندارد. (غنیمه، 1377، ص282)
3. اجازة عام غیرمعین
در این اجازه، نه شخص اجازهگیرنده و نه مطالب مورد اجازه به صورت جزیی و مصداقی مشخص نشده است، مانند این که کسی بگوید: به طلابی که تاکنون نزد من درس خواندهاند، اجازه دادم. در این نوع نیز دو رکن وجود ندارد. این نوع اجازه نیز در عصر صفوی رایج بود؛مانند، اجازة نجیبالدین علی عاملیکه طی آن به معاصرانش اجازة روایت داد که مورد اجازه و اشخاص مورد اجازه، مشخص نیست و اجازة عام غیرمعین به شمار میآید. (مجلسی، ج105، ص122)
4.اجازه به مناوله
نوعی اجازه است که استاد کتاب یا رسالة علمی موجود نزد خود را در اختیار طلبه قرارمیدهد که به صورت تملیک، عاریه یا استنساخ از او روایت کند و بسیار نیز معتبر بود. در این صورت، دانشجو باید از استاد اجازة روایت داشته باشد؛ زیرا صرف دادن اصل علمی، به معنای اجازه نیست؛ از این رو، روایت از استاد بدون اجازه نادرست است. (غنیمه، 1377، ص283) اجازة محمدعلی خاتونآبادی به محمدحسین تبریزی، در سال 1057قمری، از این نوع است. (آقابزرگ، بیتا، ص83)
5. اجازه به مراسله(مکاتبه)
اجازهای که طی آن استاد، کمی از روایات خود را برای شاگردش مینویسد و روایت آن اندازه را به او اجازه میدهد. این نوع اجازه نیز در عصر صفوی وجود داشت؛ همانند اجازهای که نویسنده لؤلؤة البحرین در شرح حال جمالالدین خوانساری به آن اشاره کرده است. (بحرانی، بیتا، ص91)
اجازات مربوط به نظام مدرسه در این دوره، بیشتر اجازة معین برای معین است که بیشتر مورد اعتماد بود.معمولاً در این نوع اجازه، متون درسی و گاهی بخشهایی که طلبه از یک کتاب خوانده، مشخص شده است.
اجازهنامه در نظام آموزشیعصر صفوی،مجرای رسمی انتقال دانش از مدرس به طلاب بود و از اصول آموزش محسوب میشد و اهمیت بسیاریداشت. شیخابراهیم قطیقی، از مشهورترین عالمان عصر صفوی، در یکی از اجازهنامهها که در بحارالانوار موجود است، صدور اجازه را امری متداول برای مدرسان در سنت تعلیمی دورة خود ذکر میکند. (مجلسی، 1403، ج105، ص119) کسانی که به اخذ اجازه از استادان و مدرسان بزرگ نایل میشدند، آن را افتخاری بس بزرگ میدانستند و به آن مباهات میورزیدند؛[2] زیرا اعتباری علمی برای آنان به شمار میآمد و به نوعی خود را به عالمی بزرگ منسوب میکردند. سیدناصرالدین سبزواری، شاگرد فاضل هندی، ضمن درخواست اجازة افتاء از استاد خود، توضیح میدهد که «در این دوران تعلیمات و آنچه آموخته شده، ارزشی ندارد، مگر پس از آزمایش و وابستگی علمی به معیاری همانند توست که در نظر دیگران ارزش مییابد». (فاضل هندی، 1416، ص20)
صدور اجازه
اعطای اجازه جنبه شخصی داشت و مدرس، رکن اصلیاعطای اجازه بود و مدرسه و یا مؤسسة دیگر، وظیفه و دخالتی در اعطایآن نداشت. روند صدور اجازه فقط با درخواست طلبه از استاد و موافقت او صورت میگرفت و منوط به سن معینی نبود. غیر از استاد، هیچ مقام دیگری، حتی شاه و بزرگان تشکیلات نهاد دینی عصرصفوی، همانند صدر و شیخالاسلام، نقشی در اعطای آن نداشتند. در منابع مربوط به اجازات در عصر صفوی، نشانی دالّ بر چنین دخالتهایییافت نمیشود؛ بنابراین به ندرت نام و نشانی از مدارسیا مراکز آموزشی دیگر در اجازهنامههای عصر صفویمشاهده میشود.
معمولاً طلبه پس از این که در درس استاد شرکت میکرد و به حدی از توانایی در آن درس دست مییافت، پس از ابراز لیاقت و استعداد،از استاد درخواست اجازه میکرد و استاد نیز در صورت دارا بودن شایستگی علمی، اخلاقی و صلاحیت انتقال افکار و عقاید خود به دیگران،به او اجازه اعطا میکرد. برای نمونه، در اجازهای که حسینبنحسن عاملی مشغری در سال 1111 قمری برای شاگردش عبدالکاظم کاظمی برای کتاب من لایحضره الفقیه صادر کرد، آورده که او این کتاب را از اول تا آخر همراه با مذاکره، مباحثه و تحقیق بر او خوانده و چون او را شایسته دیده، اجازة روایت و نقل آن را به او داده است. (افندی، 1401، ج3، ص163-164) گاهی برایاطمینان از توانایی علمی، مستجیز، او امتحان میشد که در بعضی از اجازهنامهها به آن اشاره شده است. در اجازة میرداماد به سیداحمد عاملی، به قرائت و سماع محققانه و مدققانة او تأکید شده و میرداماد یادآوری کرده است که مسائل پیچیده برای او مطرح شده و او از عهدة پاسخگویی به آنها برآمده است. (مجلسی، 1403، ج106، ص153)
البته اخذ اجازه، همیشه منوط به گذراندن مراحل تحصیل و حضور طلبه در کلاس درس استاد نبود. گاهی طلبه کتابی را نزد عالمیمیخواند و شایستگی خود را به نوعی به اثبات میرساند، مانند مطابقت یک نسخه با نسخة دیگر و موفق به کسب اجازه میشد. اجازهنامهها به آسانی صادر نمیگردید و مدرسان در صدور آن سختگیری میکردند و اگر مستجیز(درخواستکنندة اجازه) را دارای شایستگی میدیدند، به او اجازهنامه میدادند. گاهی مدرسان زیر بار صدور اجازهنامه نمیرفتند(مجلسی، 1403، ج106، ص153) و حتی بعضی برای صدور اجازهنامه، به رغم شایستگی مستجیز، به استخاره روی میآوردند. چنین سختگیریهایی در ریاضالعلما گزارش شده است. (افندی، 1401، ج5، ص295)
دلیل سختگیری این بود که اجازهنامه، میتوانست پشتوانة علمییا به تعبیر امروزی دانشنامه و مدرک تحصیلی طلبه شمرده شود و به واسطة آن مورد اعتماد دیگران
قرار گیرد.پس اگر طلبهای شایستگی لازم را نمیداشت، علاوه بر این که دانش مدرس
را به درستی منتقل نمیکرد و به انحراف میکشاند، اعتبار علمی استاد را نیز خدشهدار میکرد.
معمولاً اجازهنامهها در آخرین صفحه و یا در پشت کتابینوشته میشد که طلبه نزد مدرس آموخته بود و گاهی بیش از چند سطر نبود. (حرعاملی،بیتا، ج1، ص69) گاهی نیز جداگانه و به صورت مستقل نوشته میشد که مختصر یا مطول بود. در اجازات مختصر، مجیز به صورت خلاصه،یکی از طرق روایت حدیث یا کتابی را ذکر میکرد که به مستجیز اجازه میداد؛اما در اجازات مطول،معمولاً ابتدا مجیز به درخواست مستجیز برای دریافت اجازه اشاره میکرد و شاگرد خود را میستود که در بیشتر موارد با عباراتی پرطمطراق همراه بود که در آن ضمن اشاره به استعداد و تواناییهای وی، کتابهایی را که نزد استاد، تعلیم دیده بود، از تألیفات خود یا دیگران ذکر میکرد و طرق مشایخ خود و حتی شرح حال بعضی از آنان و آثارشان را به لحاظ وجود یک سنت علمی بین استاد و شاگرد نام میبرد. افندی در شرح حال حرعاملی، اجازات مختصر و مطول او را ذکر کرده است. (افندی، 1401، ج5، ص66)
مواد علمیمورد اجازه
یکی از مهمترین ابعاد اهمیت اجازهنامه، شناخت مواد درسی متداول یک دوره است. بدیهی است تکرار متون در اجازهنامهها،نشاندهندة رواج آن به عنوان متن درسیدر یک دوره یا مقطع خاص است. علاوه بر این، میتوان از طریق اجازهنامهها،آگاهیهای ارزشمندیدربارة جریانهای فکری حاکم بر مراکز آموزشیمیتوان به دست آورد. اجازهنامهدر عصر صفوی، در همة علوم اعم از منقول و غیرمنقول مرسوم بود، هر چند تحت تأثیر جریانهای فکری روند یکسانی را طی نکرد.
عصر صفویهاز نظر رواج جریان فکری و علمی، به دو دوره تقسیم میشود:
1. نیمة اول عصر صفویه، دورةغلبةاندیشة اصولیان و حکما در مراکز آموزشی؛
2. نیمة دوم عصر صفویه، دورة احیا و رواج اندیشة اخباری.
در آغاز این عصر، همچون دورة پیش از صفویه، گرایش اصلی علمی و فکری غالب در مراکز آموزشی ایران مکتب عقلگرا بود و در بیشتر مدارس، به ویژه در شیراز و اصفهان، علوم حکمی به ویژه فلسفه آموزش داده میشد. اغلب مدرسان ایرانی همانند غیاثالدین منصور دشتکی(د. 948ق)، مدرس مدرسة منصوریة شیراز، توجه فراوانی به علوم عقلی داشتند و در حقیقت بیشتر حکیم بودند تا فقیه.[3] علوم عقلیدر میانههای عصر صفوی، با حضور دانشمندانی همچون میرداماد و ملاصدرا در مکتب فلسفی اصفهان به اوج شکوفایی رسید.[4]بر اثر این جریان، علاوه بر حدیث،اجازة معقولاتنیزرواج داشت؛برای نمونه، محقق کرکی در اجازهای که برای عبدالعلی استرآبادی در سال 929 قمری صادر کرده، روایت معقولات و منقولات را به او اجازه داده است. (مجلسی، 1403، ج105، ص40-49)در اجازهنامههای این دوره، به فراوانی میتوان اجازة کتابی همچون شفا و اشارات ابنسینا را مشاهده کرد؛ مانند اجازة میرداماد به شاگردانش. (همان، 1403، ج106، ص153) در موارد دیگر نیز میتوان اجازات مربوط به علوم عقلی همچونخلاصةالحسابشیخ بهایی در ریاضی و کتاب تشریحالافلاک در نجومرا نام برد.(همان، ج107، ص109)
نیمة دوم عصر صفوی،مقارنبااحیاورونقمکتباَخباریاست و اوج شکوفایی آن دهههای پایانی این دوره است. اندیشه و روش اخباریان، در مقابل فقیهان اصولی قرار گرفت که علاوه بر کتاب و سنت، اجماع و عقل را نیز از منابع و مراجع احکام به شمار میآورند و تنها اخبار را پاسخگوی نیازهای هر زمانی نمیدانند. (جناتی، 1372، ص309)احیایایناندیشهرادرعصرصفوی،بهمحمدامیناسترآبادی(د. 1033ق) نسبتمیدهند.[5]او ابتدا روش اصولی داشت و از مجتهدان محسوب میشد، اما پس از اقامت در مکه و مدینه و تحت تأثیر فقیهان حجاز به ویژه محمدبنعلی استرآبادی(د.1028ق)، نویسندةالرجال الکبیر، سرانجام گرایش اخباریگری را برگزید و تصمیم گرفت این اندیشه را در برابر روش فقهی ـ اصولی مجتهدان احیا کند. (آزاد کشمیری، 1382، ص25) استرآبادی برای اجرای دستورهای دینی بر اساس کتاب و سنت و به دور از دلایل و باورهای عقلانی و استنباط مجتهدان، بسیار کوشید علمای شیعه را به شیوة علمای سلف بازگرداند. او علمای اصولی را گمراه و بدعتگزار نامید و برای نخستین بار شیعیان را به اخباری و مجتهد تقسیم کرد. (بحرانی، بیتا، ص117)
اخباریان تابع احادیث و روایات ائمة اطهار: هستند و در مسائل دینی بهویژه احکام، به اخباراستناد میکنند و اجتهادی را که بر محور عقل استوار است، نادرست میدانند. (رعدی، 1386، ص108) دراندیشةاخباری،علمحدیث،کانوناصلیعلومدینیاستوعلمایاخباری،اهمیت و اعتبارویژهایبرایاینعلمقائلند و به علوم عقلی، بهویژه فلسفه، روی خوش نشان نمیدهند و به ذمّ آن نیز میپردازند؛[6]براینمونه،محمدزمان تبریزی از مدرسان مدارس اصفهان، ضمن انتقاد از کسانی که به فلسفه میپردازند، منظور از حکمت را در آیات و روایات، به علم الهی تعبیر میکند، نه به معنای متعارف یعنی فلسفه. (تبریزی، 1373، ص240-241)
بر اثر جریان اخباری، اندکاندکاجازهنامههابیشتر شامل احادیث وعلوم مربوط به آنها گردید و از معقولات کاسته شد و دیگر اجازاتی مانند اجازة میرداماد به شاگردانش به ندرت مشاهده میشود. با بررسی اجازهنامهها، تفاوت معناداری میان نیمة اول و نیمه دوم این دوره وجود دارد. (بخشی استاد، 1390، ص130-133)کانون اصلی علم حدیث در این دوره، کتب اربعة حدیثی است و سلسله اسناد اجازهنامههای احادیث به کتب اربعه حدیثی ختم میشوند.چنین اجازهنامههایی در این دوره بسیار است. (تبریزی، 1374، ص274) شیخ بهایی در اجازهنامههایی که برای شاگردانش صادر نموده، به اهمیت این کتب در عصر صفویه تأکید کرده است. (مجلسی، ج106، ص146 و 150) در همة اجازهنامههایی که محمدتقی و محمدباقر مجلسی برای شاگردانشان صادر کردهاند و در جلد آخر بحار الانوار موجود است؛ کتب اربعة حدیثی جزو مواد اصلی اجازهبه شمار میآیند.
بیتردیدرواجچنیناندیشههایی،دررونقیافتنعلمحدیثدرنیمةدومعصرصفویهو رکود علوم عقلی بهویژه فلسفه بسیارتأثیر گذاشت؛ به گونهای که تدریس کتب اربعة حدیث از شروط وقفنامة بعضی از مدارس، مانند مدرسة سلطانی اصفهان بود.[7](بخشی استاد و احمدی، 1392، ص19)غیر از کتب اربعه حدیثی، آثار محقق حلی، علامه حلی، شهید اول و محقق کرکی، از مهمترین موارد اجازه در عصر صفوی است.
کارکرد اجازهنامهها
اجازهنامهیکی از طرق تحمل و نقل حدیث،باسابقهترین اجازهای است که وجود داشته و هدف از آن تأمین وثاقت نقل روایات است. اجازه در دورة صفوی، همچون گذشته چنین کارکردی داشتو اجازة حدیثی از رایجترین اجازات محسوب میشد. (تبریزی، 1373، ص278)علاوه بر این، اجازة روایت کتاب اعم از حدیث و غیرحدیث نیز متداول شد، بهگونهای که نویسنده به شاگردش اجازه میداد، از کتابش روایت کند و آن شاگرد نیز میتوانست اجازة روایت آن را به شاگرد خود اعطانماید. چنین اجازهنامههایی در عصر صفوی بسیار رایجبود. با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع، مدار احادیث مورد اجازه، احادیث شیعی است که سلسله اسناد آنها به کتب اربعه حدیث ختم میشود. اجازه روایت حدیث به فراوانی در عصر صفوییافت میشود. (برای نمونه، فیض کاشانی، برگ. 18 ب)محمدباقر مجلسیابتکاری جالب برای ترویج کتب اربعه به کار برد. او هر کسی را
که موفق به استنساخ یکی از کتب چهارگانه حدیثی میشد، به اجازهای روایتیمفتخر میکرد، مانند اجازهای که به محمدتقی اردبیلینویسنده تهذیبالاحکام در مدرسةصفویة اصفهان اعطا کرد. (فهرست نسخههای خطی کتابخانة آیتالله مرعشی، 1385، ج11، ص274) این نوع اجازه، در آن دوره از اعتبار و ارزش بالایی برخوردار بود؛ زیرا به سبب آن اجازة روایی، سلسله اسناد صاحب اجازه به معصوم متصل میگردید. (رجایی، 1379، ج1، ص20) عبدالحی رضوی، از علمای اواخر عصر صفوی، به اجازهنامههای روایتی مجلسی انتقاد کرده و معتقد است، بعضی از آنان شایستة دریافت اجازه نبودهاند.(رضوی، برگ. 55 ب)
طلاب در نظام مدرسهای عصر صفوی، مدرک یا گواهینامهایدریافت نمیکردند
که نشاندهندة مرحلهای از تعلیمات یا پایان آن باشد؛ از این رو، مفاهیم و اصطلاحات، امتحان و مدرک تحصیلی، همچون گذشته نامأنوس و ناآشناست. آنچه تا حدی میتوان
از آن به عنوان مدرکی برای تحصیلات طلاب و پشتوانة علمی آنان سخن گفت،
اجازهنامهاست که نشانی بر شایستگیهای علمی طلاب به شمار میرفت و بدان معنا
بود که تحصیلات آن طلبه در رشتة تحصیلی یا مادة درسی نزد استاد به پایان رسیده است. اجازه در عصر صفوی، با توجه به رسمیت یافتن مذهب تشیع و قدرت یافتن نهاد دین
و نفوذ علما در دستگاه حکومت، به ویژه در ثلث پایانیآن که بیشتر با دورة سلطانسلیمان (حک:1077-1105ق) و سلطانحسین صفوی(حک: 1105-1135ق)مقارن است، با عالمانی همچون محمدباقرمجلسی(د.1111ق)، شیخ الاسلام اصفهان،کارکردهای چشمگیرتری در مقایسه با گذشته داشتند که در ادامه، به مهمترین آنها پرداخته میشود.
1. اجازة اجتهاد
دستیابی به مرتبة اجتهاد در نظام آموزشی عصر صفوی،یکی از مهمترین اهداف آموزش بود و هر طلبهای برای رسیدن به آن تلاش میکرد. طلابی که به مرتبة اجتهاد دست مییافتند، از استاد خود اجازهنامهای دریافت میکردند که در آن شایستگی و تواناییایشان برای اجتهاد تصریح میشد. از این رو،یکی از کارکردهای مهم اجازه،معرفی مجتهد توانا و موثق، به جامعه بود واز این منظر بسیار مهم و معتبر محسوب میشد. علینقی کمرهای(د. 1061ق) در رسالةلزوم وجود مجتهد در عصر غیبت،[8]به اثبات وجود مجتهد در دوران غیبت پرداختهو شمار زیادى روایت در این زمینه آورده است. وى پس از بحثى طولانى در این باره، به اجازات برخى از علما از جمله نواده شهید ثانى، شیخ بهایى و میرداماد در حق خود استناد کرده تا ثابت کند خود از جمله مجتهدان عصر است. این گزارش، گویای اهمیت اجازهنامههای اجتهاد در عصر صفوی است. (جعفریان،1379 ج3، ص1169)
مستجیزبرای دریافت اجازة اجتهاد، علاوه بر پرهیزگاری، باید شایستگی علمی خود را به اثبات میرساند. از جمله مهمترین ویژگیهای مستجیز برای دریافت اجازة اجتهاد، توانایی در مباحثه بود؛ به این صورت که استاد در آخرین جلسه که به منظور سنجش میزان تواناییهایمستجیز برگزار میشد، با طلبه در زمینههای مختلف بحث میکرد و در صورت موفقیت طلبه، به او« اجازة اجتهاد» اعطا میشد، (خوانساری، 1392، ج5، ص370) اینگونه اجازات را در حال حاضر تا حدودی میتوان به پایاننامههای تحصیلی شبیه دانست. اخذ اجازة اجتهاد معمولاً مدتها به طول میانجامید و علما در صدور آن سختگیر بودند؛ (برای نمونه، عبدیبیگ شیرازی، 1369، ص66-67) زیرا اگر طلبه شایستگی لازم را نداشت، ممکن بود با فتوای نادرست خود، دیگران را گمراه سازد. ملاعبدالله شوشتری مدت سی سال نزد ملااحمد اردبیلی شاگردی نمود تا توانست اجازة تلقین مسائل اجتهادی را دریافت کند. (خوانساری، 1392،ج4، ص243)
در اجازهای که میرداماد به سیداحمد عاملی اعطا کرد، تأکید نمود که وی مدت زمان طولانی، مصاحب و ملازم وی بوده و نزد وی محققانه و مدققانه به تحصیل پرداخته، بهطوری که مسائل پیچیده را برای وی مطرح کرده و او از عهدة پاسخگویی به آنها برآمده و نکتهای نمانده، مگر این که دربارة آن بحث و گفتوگو شده است.(مجلسی، 1403، ج106، ص153) خوانسارینیز در روضاتالجنات،در موارد متعدد، به اجازهنامههای اجتهاد در عصر صفوی اشاره میکند. (خوانساری، 1392، ج7، ص113) فاضل هندی در اجازهنامهای به احمد مختاری سبزواری (د.1137ق)، رسیدن او را به مرتبة اجتهاد تصریح کرده است. (آقابزرگ، 1372، ص45) فاضل هندی در اجازهای به شاگرد دیگرش سیدناصرالدین سبزواری، تأکید میکند که او را شایستة افتاء دیده و وی در علومی که افتاء لازمة آن است، مهارت دارد؛ بنابراین توانایی اجتهاد و راهنمایی مردم را داراست. (فاضل هندی، 1416، ص21) نمونة دیگر اجازة شیخمحمدفقیه کرمانی از شاگردان شیخ بهایی است که در آن اجازة روایت احادیث و إفتاء فتاوا را از شیخ بهایی به دست آورد. (مشیزی، 1369، ص206)
شایان توجه است که برای رسیدن به اجتهاد،علاوه بر دریافت اجازة اجتهاد،طلبه باید از نظر علمی به درجهای میرسید که دانش او برای اجتهاد، به تأیید علما و فقهای زمانمیرسید؛برای نمونه، درباره شیخ بهایی(د.1031ق) آمده است:
او در اندک زمانی در علوم عقلی و نقلی بسیار ترقی نمود و به پایة والایی از اجتهاد رسید و دانشمندان زمان به اجتهاد او اذعان داشتند و وی را مجتهد میشمردند. (والة اصفهانی، 1372، ص433)
محمدشفیع عاملی نیز دربارة میرداماد مینویسد:
در بیشتر علوم، به درجة علیا دست یافت و رتبة عالی اجتهاد به هم رسانید و فقهای عصر، فتاوی شرعی او را معتبر میدانستند. (حسینی عاملی، 1383، ص76)
2. اجازة تدریس
یکی از کارکردهای اجازه در این دوره، گواهی صلاحیت تدریس است. طلاب وقتی میتوانستند به مرتبة تدریس دست یابند که مدرسان و استادان،مرتبة فضل و شایستگی علمی آنان را تأیید میکردند. اجازهنامهها یکی از بهترین راههای تصدیق شایستگی طلاب برای احراز امر تدریس به شمار میآمد.شهید ثانی تربیت و معرفی مدرسان شایسته به جامعه را از وظایف مدرس در برابر طلبه میداند. (شهید ثانی، 1409، ص202-203) به نظر او برای رسیدن به این هدف، از وظایف مدرس است که طلبه شایسته را در محافل و مجالس علمی بستاید و از ویقدردانی و تجلیل کند و با شرح و بسط کافی، جامعه را از مقام علمی و میزان معلومات و مایههای دانش و همچنین از پارسایی او آگاه سازد و به تحصیل نزد وی تشویق کند، وگرنه ممکن است، عدهای از شایستگی چنین کسی بیاطلاع بمانند و از این رو، به مهارت و کارایی علمی او اعتماد نکنند و استعداد او هدر رود. (همان) شهید ثانی این امر را عاملی مهم برای سامانیافتن علم و دانش و زمینهای مهم و مؤثر برای بهبود جامعه، مدرسان و طلاب بیان میکند. (همان)
طلبهای میتوانست عهدهدار تعلیم دیگران شود که از پشتوانة تأیید مدرسی خوشنام برخوردار باشد تا شخصیت علمیـ اخلاقی و کاردانی او در کسوت تدریس به وسیله او تأیید شود. اجازهنامهبه عنوان ابزاریمناسب میتوانست این نقش را به خوبی انجام دهد. در اجازهنامههای این دوره، نمونههاییوجود دارد که در آن به شایستگی و لیاقت طلبة مورد اجازه برای تدریس، اشاره شده است. برای نمونه، شیخابراهیم قطیفی، به سیدشریف شوشتری،اجازة تدریس داد که عبارت عربی آن چنین است: «اَجزتُ له التدریس فی ذلک». (مجلسی، 1403، ج105، ص119)محمد فاضل، مدرس مدرسة «دو در» مشهد، از محمدتقی مجلسیاجازة تدریس داشت. (امین، 1406، ج10، ص35) جمالالدین خوانساری(د.1122ق)، از معروفترین مدرسان اواخر عصر صفوی، به شاگردش خلیلبناشرف اصفهانیاجازة تدریس داد و گفت:«تو به کمال فضل رسیدهای و شایستة توست که تدریس کنی». ( قزوینی، 1407، ص143)
معمولاً در اجازهنامههای تدریس، به صورت تخصصی، متونیذکر میشد که دریافتکنندة اجازه، توانایی تدریس آن را داشت. برای نمونه، محمدحسین تبریزی در سال 1057 قمری، تقریرات استادش محمدعلی خاتونآبادی را تدوین کرد و استاد پس از بررسیبه او اجازه داد آن را تدریس کند.(آقا بزرگ، بیتا، ص83) محمدزمان تبریزی، کتاب شرایع الاسلام را نزد نعمت الله جزایریخواند و او نیز پس از این که تبریزی را شایستة تدریس دید، به او اجازه داد این کتاب را برای هر کس که میخواهد تدریس کند. (آقا بزرگ، 1372، ص83)جزایرینیزدر صفحة آخر کتاب الإرشاد الأذهان الی الاحکام ایمان در سال 1086 قمری، به یکی از شاگردانش به نام محمدبنعلیبنمحمود جزایری، تدریس این کتاب را اجازه داد. (فهرست نسخههای خطی کتابخانة آیتالله مرعشی، 1385، ج4 ص47) در اجازهای دیگر که نسخة خطی آن موجود است، محمدمسیح کاشانی، از علمای اواخر عصر صفویه، به میرعالم کرمانی[9]اجازة اشتغال به تدریس و تعلیم شعایر اسلامی را در هر جایی که بخواهد، داده است. (اجازة میرعالم کرمانی، برگ. 16 الف) نسخهای از کتاب تهذیب الاحکامدر کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی موجود است که در آن به اجازهگیرنده، اجازة تدریس آن داده شده است. (فهرست نسخههای خطی کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1385، ج35، ص 474)
بعضی از نویسندگان، صدور اجازهنامه برای طلبه را به این معنا میدانند که وی پس از اخذ اجازه میتواند به طور رسمی به تدریس بپردازد. (گلشنی، 1349، ص54) این گفتة درست به نظر نمیرسد؛ زیرا اخذ اجازه همیشه به این معنا نبود که دارندة اجازه میتوانست تدریس کند، آن هم بهطور رسمی، بلکه میتوانست مدرک معتبری در اثبات شایستگی علمی شخص دارای اجازه و نشانی بر توانایی او در تدریس موضوع مورد اجازه باشد. در حقیقت اجازهنامه، مدرکی لازم برای تدریس بود اما کافی نبود و شرایط دیگری نیز باید حاصل میشد تا طلبه بتواند به تدریس بپردازد.
در مدارس عصر صفوی و وقفنامههای موجود، موردییافت نشد که تدریس در آن منوط به داشتن اجازهنامه باشد، اما در مدارس حکومت رقیب صفویه (عثمانی) متداول بود. در مدارس عثمانی، هر فقیه و عالمی که میخواست در مدرسهای تدریس کند، باید از باب عالی در استانبول مجوز میگرفت و برای این کار، به معرفینامهای از قاضی محلی منصوب عثمانینیاز داشت که به «عَرض»یا «سجلالعداله» مشهور بود، (آقاجری و دیگران، 1389، ص7-8)او همچنین باید رسالهای کوتاه در علوم عقلی و دینی مینگاشت تا نشاندهندة توان علمی او باشد و پس از آن اجازة تدریس صادر میشد. شهید ثانیاین روند را برایسمت تدریس در مدارس عثمانی طی کرد. (همان)از بررسیوضعیت مدرسان عصر صفوی،چنین برمیآید کههمة آنان معمولاً دارای اجازهنامه از مدرسان و علمای بزرگ دورة خود بودهاند و تلویحاً جزو شروط تدریس بوده است.
البته گاهیدر مدارس زیر نظر حکومت صفوی، با نظر صاحبان نفوذ و قدرت همانند شاه، افرادی بدون صلاحیت لازم را برای تدریس انتخاب میکردند. گزارش افندیدربارة علیرضا شیرازی مشهور به «تجلی» (د.1085ق)،از شاعران برجسته زمان خویش، شاهدی بر این مدعاست. او میگوید،تجلی به سبب تقربی که به شاهعباس دوم(حک: 1052-1077ق) داشت، مدرس مدرسة«جدة کوچک»[10] اصفهان گردید، اما پس از مدتیاستعفا کرد و به حج رفت.(افندی، 1401، ج4، ص95) به نظر میرسد، او به دلیل ضعف در تدریس، از سمت خود کنارهگیری کرده باشد. شیخ بهایی نیز از بعضیمدرسان نالایق برای نشستن بر کرسی تدریس انتقاد کرده و آن را سبب پایین آمدن مقام علم دانسته است. (بخشی استاد، 1392، ص79)اجازة تدریس، تا حدی میتوانست مدرسان شایسته را به جامعة علمی بشناساند و از تصدی آن به افراد نالایق جلوگیری کند.
3.اجازة تصدی امور شرعی
اجازة تصدی امور شرعی، در اصل به تأیید قوه اجتهاد یک عالممتکی است. این اجازه در عصر صفوی، با توجه به رسمیت یافتن مذهب شیعه و نفوذ علما و آزادی عمل شیعیان در عرصههای مختلف سیاسیـ اجتماعی، بیش از گذشته متداول گشت، بهگونهای که پیش از آن سابقه نداشت. باورهای دینی حکومت وتشکیلات دینی وابسته به آن، با باورهای دینی پیش از صفویه تفاوتهایی داشت؛ از این رو، حکومت به عالمانی پایبند به مذهب رسمی نیازمند بود تامتصدیامور شرعی همانند قضاوت، امامت جماعت، اوقاف و اخذ وجوهات شرعی و هزینه کردن آن در موارد تعیینشده، باشند.[11]کمبود فقیهان و عالمان شیعه برای رسیدگی به امور شرعیمردم و تعلیم آنان بر اساس مذهب رسمی، در ابتدا، از مشکلات حکومت نوپای صفوی بود. آنان برای رفع این مشکل، از عالمان شیعی مناطقی همچون جبلعامل، دعوت کردند تا به ایران مهاجرت کنند. این امر نقش مهمی در گسترش مذهب تشیع در ایران داشت. (بخشی استاد، 1392، ص25-29)شاهتهماسب(حک: 930-984ق)طی فرمانی به محقق کرکی[12](د.940ق)، مهمترین و تأثیرگذارترین فقیه مهاجر به ایران، به او در امور شرعی و عزل و نصب مربوط به آن در شهرهای مختلف اختیارات تام واگذار کرد. (خاتونآبادی، 1352، ص461)در دورة شاهان دیگر نیز همچنان امور شرعی با تنگناهای خاص حکومت، در اختیار عالمان دین بود، هر چند شدتو ضعف داشت.
مسئولیتهای شرعی بر اساس قواعد کلی موجود در فقه شیعه باید از قدرت اجتهاد سرچشمه گیرد؛ از این رو، تأیید صلاحیت تصدی امور شرعیتوسط مجتهدی برجسته، سبب مشروعیت آنان نزد مردم میشد و ابزار مناسبی بود تا مردم به آنان اعتماد کنند. در منابع عصر صفوی، بسیارهستند، طلابی که پس از تحصیل در مراکز علمی مانند اصفهان و کسب اجازه و البته جلب توجه استادان و صاحبان نفوذ، به دیار خویش بازمیگشتند و امور شرعی را برعهده میگرفتند. ملامحسنبنسالم گیلانی(د. 1106ق)، نمونهای از این طلاب است. او پس از تحصیل در مدارس اصفهان و بهره بردن از عالمانی همچون: محقق سبزواری، محقق خوانساری و محمدتقی مجلسی و کسب اجازه از آنان، به زادگاهش گیلان بازگشت و شیخالاسلامی آن جا را بر عهده گرفت. (فاضل خوانساری، 1378، ص290-291) گزارشهای فراوان دیگری از این اجازات، در منابع عصر صفویدر دست است.(نصرآبادی، 1361، ص251؛ جزایری تستری، 1409، ص157-158)
در این دوره، با فراهم آمدن موقعیت مساعد سیاسیـ اجتماعی، برگزاری نماز جمعه اهمیت یافت. علمای شیعه، کتابهای متعددیدربارة لزوم برپاییآن نوشتند و به برگزاری آن اهتمام ورزیدند. محقق کرکی، نخستین فقیهی بود که به صورت جدی به این امر توجه کرد، (جعفریان، 1379، ج1، ص263)بدین سببیکی از مواردی که در اجازهنامه این دوره یافت میشود،اجازة برگزاری نماز جمعه است،(خوانساری، 1392ق، ج4، ص243)[13]نویسندةحدیقةالشیعهکه نگاهی انتقادی به حکومت و اوضاع دینی عصر صفوی دارد، به اجازهنامههای بعضی از علما، مانند محمدباقر مجلسی، برای اقامة نماز جمعه و جماعت، انتقاد کرده و معتقد است، بعضی از کسانی که این اجازهنامهها را دریافت کردهاند، شایستگیلازم را نداشتهاند؛ زیرا مردمبه سبب جایگاهی که آنان دارند، پرسشهای شرعی و حلال و حرام خود را از آنان میپرسند، در حالی که آنان فاقد دانش کافی در این زمینه هستند و سبب میشود سمت امامت جمعه و جماعات در وضعیت نامناسبی قرار گیرد. (رضوی، [نسخه خطی]،برگ 55 الف)
نتیجه
اجازهنامه در عصر صفوی، از اصول آموزش به شمار میرفت. استاد رکن اصلی صدور اجازه بود و مدرسه و هیچ مؤسسةدیگری و همچنین بزرگان ساختار نهاد دینی همانند صدر و شیخ الاسلام، در صدور آن نقشی نداشتند. مواد علمی اجازات، علوم منقول و معقول را دربرمیگرفت، اما روند یکسانی را طی نکرد. با احیای مسلک اخباری در نیمةدوم عصر صفویو چیرگی آن در دهههایپایانی، محتوای اجازهنامهها نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفت و بیشتر شامل احادیث گردید و از معقولات همچون شفا و اشارات نسبت به گذشته کاسته شد؛ زیرا حدیث،اساساندیشة اخباریبود و با علوم عقلی به ویژه فلسفه مخالفت میکرد. کتب اربعة حدیث در اجازهنامههای این دوره، جایگاه ممتازی دارد و اجازة آنها به فراوانی مشاهده میشود.
بر پایة بررسیهای صورتگرفته، اجازهنامه علاوه بر این که یکی از طرق نقل و تحمل حدیث بود، کارکردهای دیگری نیز داشت که با توجه به دعاوی مذهبی حکومت صفوی و رسمیت یافتن تشیع، برجستهتر از گذشته است. اجازة اجتهاد و تدریس، از مهمترین اجازات این دوره بود و استاد از این رهگذر، میتوانست مجتهد و مدرس شایسته را به جامعه معرفی کند. با توجه به ماهیت دینی حکومت صفویه و نیاز تشکیلات دینی به عالمان دین برای تصدی امور شرعی همچون تصدی امامت جمعه و جماعت، این نوع اجازه نیز رواج یافت، در حالی که پیش از صفویه سابقه نداشت.
[1]. برای اطلاعات بیشتر دربارة اقسام اجازهنامهها نک: غنیمه، 1377، ص282-285.
[2]. عبدالحسین خاتونآبادی(د. 1105ق.) در کتاب وقایع السنین و الاعوام که از منابع تاریخی مهم عصر صفوی است، بسیاری از وقایع را گذرا نقل کرده، امّا در ذیل حوادث سال 1081 قمری که فقط شامل نه سطر است؛ از دریافت اجازهنامة خود از ملامحمدباقر سبزواری(د1090ق.) سخن میگوید و بسیار به آن میبالد. (خاتونآبادی، 1352، ص 531) او در جاهای دیگر کتابش، از سایر اجازهنامههایی نیز سخن گفته که موفق به اخذ آن شده است. (همان، ص 533)
[3]. با مطالعة شرح احوال عالمان عصر صفوی، همانند آنچه در عالمآرای عباسی آمده است، میتوان چیرگی گرایشهای حکمی را بر مراکز آموزشی ایران در نیمة اول عصر صفوی به روشنی دریافت. (نک: اسکندر بیگ ترکمان، 1382، ج 1، ص 143-156)
[4]. اوج رونق و بالندگی فلسفه در عصر صفوی، دوره شاهعباس اول (حک: 996-1038ق) و در مکتب فلسفی اصفهان و مقارن با شکوفایی سیاسی ـ اقتصادی حکومت صفوی است. با تعیین اصفهان به عنوان پایتخت از سوی شاهعباس اول، این شهر با حمایتهای او، به کانون هنر و علم بدل شد و دانشمندان و فیلسوفان بزرگی همانند میرداماد و ملاصدرا، پا به عرصة حیات گذاردند و شاگردان بسیاری در این مکتب تربیت شدند. (مطهری، 1368، ص583)
[5]. محمدامین استرآبادی سالها در مکه و مدینه مجاور بود. او در پی احیای طریقة اخباریگری، در برابر روش فقهی اصولی مجتهدان بود و در این راه موفق به ارائة دیدگاههایعقیدتی و فکری خود در آثارش شد و تأثیر زیادی در حوزة تفکر دینی در ایران و اسلام داشت. دو اثر معروف او فوائدالمدنیه، به زبان عربی و دانشنامة شاهی، به زبان فارسی است. (برای اطلاعات بیشتر نک: رعدی، 1386، ص107-132)
[6]. سماهیجینیزازدانشمندانبرجستةاخباریاواخرعصرصفویهوازکسانیبه شمار میآید کهبهبیاناختلافاتبیناصولیانواخباریانپرداختهاست.اودرکتابمنیةالممارسین،دیدگاهاصولیانرامبنیبراینکهبرایاجتهاد،دانستنمنطقوکلامضروریاست،ردمیکندوآگاهیازعلمحدیثرابرایمجتهدومفتیکافیمیداند. (سماهیجی، نسخة خطی: برگ 189ب)
[7]. برای نمونه، در وقفنامة مدارس «مریم بیگم» و «سلطانی» در اصفهان و «شیخ علیخان زنگنه» در همدان، صریحاً به عنوان یک دستورالعمل، پرداختن به فلسفه ممنوع شد. واقفان این مدارس شرط کردند، مدرس و متولی مدرسه، هر طلبهای را که به این علوم بپردازد، از مدرسه اخراج کنند. در وقفنامة «مدرسة شیخ علیخان زنگنه» که یکی از صاحبمنصبان عالیرتبة حکومت صفوی در سال 1100 قمری بنا کرد، پرداختن به حکمت و فلسفه قد غن شد مگر با هدف نقض و ابطال آن و از ادارهکنندگان مدرسه خواسته شد، هرگاه طلاب این دستورالعمل را رعایت نکردند، مقرری آنان را قطع و از مدرسه اخراج کنند. (بخشی استاد، 1392، ص211)
[8]. نسخهاى از این رساله در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 2813 موجود است.
[9]. میرعالم کرمانی، از شاگردان شیخجعفرکمرهای (د 1115ق) شیخالاسلام و قاضی اصفهان بود. (فاضل خوانساری، 1378، ص30)
[10]. این مدرسه در بازار بزرگ اصفهان، معروف به قهوهکاشیها واقع شده است. براساس لوحی مرمری که بر دیواره یکی از غرفه های شمالی مدرسه نصب گردیده، این مدرسه به دستور دلارام خانم، همسر شاهعباس اول و جده بزرگ شاهعباس دوم در سال 1056 قمری تأسیس شد. (بخشی استاد، 1392، ص 38)
[11]. در ابتدای تأسیس حکومت صفوی، کمبود فقیهان و عالمان شیعه برای رسیدگی به امور مردم و تعلیم آنان بر اساس مذهب رسمی، از مشکلات حکومت نوپای صفوی بود. آنان برای رفع این مشکل، از عالمان شیعی سایر مناطق همچون جبلعامل دعوت کردند تا به ایران مهاجرت کنند. این امر، نقش مهمی در گسترش مذهب تشیع در ایران عصر صفوی داشت. (بخشی استاد، 1392، ص25-29)
[12]. علیبنعبدالعالی کرکی مشهور به محقق ثانی و محقق کرکی، از پیشگامان مهاجرت علمای جبلعامل به ایران است. او نقش بسیار مهمی در مشروعیت بخشیدن به حکومت صفوی و ترویج مبانی فقه شیعه ایفا کرد، به گونهای که بعضی از مخالفانش در همان عصر صفوی، به او لقب«مخترع مذهب شیعه» دادند، (حسینی خاتونآبادی، [نسخه خطی]، برگ 112 الف)
[13]. شایان ذکر است که وجوب یا حرمت برگزاری نماز جمعه درعصر صفوی، مورد منازعه و بحث علما بود و از موضوعات مهم عصر صفوی به شمار میرود. (جعفریان، 1379، ج1، ص260-266)
مراجع
آزادکشمیری،محمدعلی،نجوم السماءفی تراجم العلماء،تصحیح میرهاشم محدّث،تهران:شرکت چاپ ونشربین الملل،1382ش.
طهرانی، آقابزرگ،الکواکب المنتشرةفی القرن الثانی بعد العشرة،تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372ش.
آقاجری، سیدهاشم و دیگران، «تحول های دینی در عصر صفویه و نقش عالمان عاملی: مطالعة موردی محقق کرکی و شهید ثانی»، فصلنامةجستارهای تاریخی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شمارة دوم، پاییز و زمستان 1389ش.
اجازه نامه میرعالم کرمانی، کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، مجموعة شمارة 3426.
اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالمآرای عباسی، تصحیح ایرج افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات امیرکبیر،1382ش.
افندی، میرزاعبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سیداحمد الحسینی؛ قم: مطبعه الخیام،1401ق.
امین، سیدمحسن،اعیانالشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
بحرانی، یوسفبناحمد،لؤلؤةالبحرین فی الاجازات و تراجم رجال الحدیث، تصحیح سیدصادق بحرالعلوم، بیروت: دارالاضواء، بیتا.
9.بخشی استاد، موسی الرضا،تأثیرات علمی و اجتماعی مدارس در عصر صفوی، پایاننامة دکتری رشتة تاریخ و تمدن ملل اسلامی، 1390.
ـــــــــــــــــــــ، نزهت احمدی، «تأثیر علمی مدارس در عصر صفویه»، پژوهشنامه تاریخ اسلام، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز 1392.
تبریزی، محمدزمان، فرائد الفوائد در احوال مساجد و مدارس، به کوشش رسول جعفریان، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، 1373ش.
جزایری تستری، عبداللهبننورالدین، الاجازةالکبیرﺓ،قم: مکتبه مرعشی نجفی، 1409ق.
جعفریان، رسول، صفویه در عرصة دین، فرهنگ و سیاست، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379.
جناتی،محمدابراهیم،ادواراجتهادازدیدگاهمذاهباسلامی،تهران:سازمانانتشاراتکیهان، 1372ش.
حرعاملی، محمدبنحسن، امل الآمل، تحقیق سیداحمد الحسینی، بغداد: مکتبه الاندلس، بیتا.
ـــــــــــــــــــــ، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1362ش.
حسینی عاملی، محمدشفیع، محافلالمؤمنین، تصحیح ابراهیم عربپور و منصور جغتایی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1383.
خاتونآبادی، عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، تصحیح محمدباقربهبودی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1352ش.
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم: مکتبه اسماعیلیان، 1392ق.
رجایی، مهدی، «خدمات علمی و اجتماعی علامه مجلسی»، مجموعه مقالات یادنامه مجلسی،تهران: وزارتفرهنگوارشاداسلامی، سازمانچاپوانتشارات،۱۳۷۹.
رضوی کاشانی، عبدالحیبنعبدالرزاق،حدیقةالشیعه،نسخة خطی، کتابخانةمجلسشورایاسلامی،شمارة 19083.
رعدی، علی،« اخباریان و نقش آنان در تاریخ شیعه»، فصلنامةاندیشة نوین دینی، سال سوم، شماره هشتم، 1386.
سماهیجی، عبداللهبنصالح،منیةالممارسین، نسخة خطی کتابخانة مجلس شورای اسلامی، شماره 27/1916.
شهید ثانی، زینالدینبنعلی، الرعایه فی علم الروایه، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی، 1408ق.
ــــــــــــــــــــــــ،منیةالمرید فی ادب المفید و المستفید، تحقیق رضا مختاری، قم:مؤسسةالإعلام الاسلامی، 1409ق/1368ش.
صفتگل، منصور، ساخت نهاد و اندیشةدینیدرایرانعصرصفوی، چاپ اول، تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1381 ش.
ــــــــــــــ، الروضة النضرة فی علماء الماءة الحادیة العشرة،الطبعة الثانیة،قم:مؤسسة اسماعیلیان،بیتا.
عبدی بیگ شیرازی، خواجه زینالعابدین علی،تکملةالاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی، 1369ش.
غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمة نورالله کسایی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377ش.
فاضلخوانساری،محمدحسن،محققخوانساری: شرححالوآثارآقاحسینبنجمالالدینمحمدخوانساری،قم:مؤسسةعلمیـ فرهنگیفاضلخوانساریومجمعذخایراسلامی، 1378.
فاضل هندی، بهاءالدین محمدبنحسن، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، قم:مؤسسة نشر اسلامی، 1416ق.
فیض کاشانی، ملامحسن، فهرستالعلوم، کتابخانة مجلس شورای اسلامی، مجموعة شمارة 3818.
قزوینی، عبدالنبی، تتمیم اَمل الامل، تحقیق سیداحمدالحسینی، قم: مکتبه آیتالله مرعشی، 1407ق.
گلشنی، عبدالکریم، «تشکیلات آموزشی ایران در دورة صفویه»، فصلنامة خرد و کوشش، دورة دوم، شمارة 1و2، شیراز، 1349ش.
مجلسی؛ محمدباقر، بحار الانوار الجامعه لِدرر أخبارالائمةالاطهار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق/1983م.
مشیزی، میرمحمد سعید،تذکرة صفویه کرمان، تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی،بیجا، نشر علم، 1369ش.
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: انتشارات صدرا، 1368.
نصرآبادی، میرزا محمدطاهر،تذکرةنصرآبادی، تصحیح وحید دستگردی، بیجا، کتابفروشی فروغی، 1361ش.
والة اصفهانی، محمدیوسف، خلدبرین،تصحیح میرهاشم محدّث، تهران: انتشارات بنیادموقوفات دکتر محمود افشار، 1372.
40. Turner, Colin, Islam without Allah:The Rise Religious Externalism in safavid Iran, Curzon press. Britain,2000.