با توجه به تغییرات پیشآمده در کشور عراق پس از سال 2003، شیعیان که در طول تاریخ عراق در موضع ضعف قرار داشتند، توانستند نفوذ قابل توجهی در ساختار دولت عراق به دست آورند و دولتی شیعی را برپا کنند. شیعیان در قالب احزاب و گروههای اسلامگرا اهداف خود را پیش میبرند و اگرچه در بسیاری از جزئیات اهدافشان با هم اختلاف دارند، ولی در اصل کلی هویتسازشان، یعنی اسلام و برپایی جامعهای اسلامی، با هم متحد و متفقاند و در سایة آموزههای دینی، به دنبال معنادهی به سیاستهای آیندة کشورشان هستند. در این مقاله کوشیدهایم با تأکید بر اسلام و نقش آن در هویتدهی به گروههای فعال در عراق به بررسی جامعه شیعی عراق بپردازیم.
کلیدواژهها
شیعیان؛ سازهانگاری؛ اسلامگرایی؛ هویت؛ حزبالدعوه؛ جریان صدر؛ عراق
شیعیان از ابتدا در عراق اکثریت مخالف به شمار میآمدند. دربارة سرآغاز گرایش مردم عراق به تشیع اختلاف نظر هست. برخلاف استنادات تاریخی دربارة تشکیل خلافت حضرت علی7 در کوفه و مبانی حمایتی کوفه و بصره از قیام حضرت امام حسین7، پژوهشگران غیراسلامی، قدرت اصلی شیعیان عراق امروزی را به بخشهای تازهمسلمانشده استناد میدهند؛ مثلاً برخی، پیدایش جامعة شیعی در عراق را در پی تحولات قرن نوزدهم دانسته، برخی دیگر، ریشة فکری تشیع جدید این سرزمین را ناشی از اسکان قبایل ایلی ـ عشیرتی در مناطق شهری میدانند. چراکه اسکان ایلها در مجاورت و همسایگی جوامع شیعی و بقاع متبرکه خاص این مذهب، آنان را به تعریفی جدید از خود واداشت. همچنین فشار دولت سنیمذهب عثمانی از یک سو، و وهابیگری سعودیها از سوی دیگر، این گروه مهاجر را به تعریفی شیعی از خود وادار کرد. تشدید شیعهگری در عراق را ناشی از حملات عثمانی در سال 1831م میدانند. تخریب اماکن متبرکة شیعی در 1843م نیز به اساس هویت شیعیان دامن زد. ازاینرو، مخالفت شیعیان با دولت عراق، گرایشی درونسیستمی دارد و آنان صرفاً داوطلب مشارکت در تعیین سرنوشت خود در داخل نظام سیاسی عراقاند. به نظر برخی از نویسندگان (Yitzhak Nakash)، در انقلاب مشروطة ایران (1906م) و عثمانی (1908م) بر این دیدگاه از ابتدا تأثیر گذاشته بود. با وجود این مخالفت سالم و درونسیستمی شیعیان، دولت عراق همیشه آنان را از دسترسی به قدرت محروم کرده است (سیفزاده، 1379، ص78). سرنگونی صدام زمینة حضور شیعیان و خروج آنها را از انزوا فراهم ساخت. از آن زمان، شیعیان در عرصه سیاسی ـ اجتماعی بهشدت فعال شدهاند. بهگونهای که آمریکا که با شعار استقرار دموکراسی به اشغال عراق مبادرت ورزید، نمیتواند اکثریت شیعة این کشور را نادیده بگیرد و از ورود آنها به عرصة سیاست و حکومت جلوگیری کند. سرنگونی صدام و نقش تأثیرگذار شیعیان بر کنترل بحرانهای پس از آن، موجب ایجاد و گسترش نوعی خودآگاهی و خودباوری و توجه به اهمیت خود در معادلات سیاسی شده است. در همین راستا، مرجعیت شیعه که همواره جایگاه و نفوذ گستردهای در بین شیعیان داشته، در این دوره نقش بسیار تأثیرگذاری در دولتسازی در عراق ایفا کرده است (تلاشان، 1389، ص8). هدف این مقاله بررسی تغییراتی است که در جایگاه شیعیان در ساختار سیاسی عراق رخ داده است.
1. چهارچوب نظری
سازهانگاری، با ارتقای سطح بحث از حالت معرفتشناختی (جریان غالب در مدرنیته)، بحث را به هستیشناسی میکشاند و تلقی ذاتگرایانه از موجودیت جهان، معرفت، انسان، اخلاق، قواعد و حقیقت را به «مسئلهای برای اندیشیدن» بدل میکند و مایل است جهان و موجودیتهای آن را «در حال شدن» ببیند تا «بودن». پیشینة این نوع طرز تفکر، به عصر روشنگری باز میگردد و به گونهای در اندیشههای فیخته و کانت بیان شده است. بنابراین، از حیث هستیشناسی، از ایدهئالیسم در مقابل ماتریالیسم، و از «ذهنیتگرایی» (subjectivism) در مقابل «عینیتگرایی» (objectivism) دفاع میکند، در واقع در همین بعد هستیشناسانه است که توجه سازهانگاران بیشتر بر انگارهها، معانی و قواعد، رویهها و هنجارها بوده و بر همین مبناست که به نظر آنها، در واقع نظامهای معناییاند که تعیینکنندة چگونگی تفسیر کنشگران از
محیطاند (wendt, 1998, p.101-11) از مباحث مهم در سطح هستیشناسی برای سازهانگاران، بحث هویت، و ساختار ـ کارگزار است. هویت عبارت است از فهمها
و انتظارات دربارة خود. برای سازهانگاران، سازههای تمدنی، عوامل فرهنگی و
هویتهای دولتی، همراه با اینکه چگونه به منافع دولتها شکل میدهند؛ مهماند. اینها نوعی «جهانبینی» ایجاد میکنند و بر الگوهای تعامل بینالمللی اثر میگذارند. نهادها و رژیمهای بینالمللی، همچون رژیمهای تسلیحاتی و حقوق بشر، کنشگران را به سمت بازتعریف منافع و حتی هویتهایشان سوق میدهند.
هویتها در سیاست بینالمللی و جامعة داخلی نقش مهمی دارند. البته مولفههای هویت، در عرصة داخلی و بینالمللی فرق دارند؛ با این حال، دستکم نظم و پیشبینیپذیری را ممکن میسازند. جهان بدون هویتها، جهان هرج و مرج، تحملناپذیر و بسیار خطرناکتر از دورة آنارشی خواهد بود. سازهانگاران برای توضیح چگونگی شکلگیری منافع، بر هویتهای اجتماعی بازیگران ـ اعم از افراد و کشورها ـ تأکید میورزند. از نگاه آنها، منافع ناشی از روابط اجتماعی است و نمیتوان به شکل ماقبل اجتماعی دربارة آن سخن گفت. هویتها تجسم شرایط فردیاند که کارگزاران از طریق آنها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. این شرایط، از آنجا که باعث میشوند کنشگران خود را در وضعیتهای خاص ملزم ببینند، به گونهای منافع آنها را تعریف میکنند.
به نظر سازهانگاران، هویت امری است اجتماعی؛ بدین معنا که در ساختن خود، دیگری هم ساخته میشود؛ بنابراین، سیال است. از همین روست که در نگاه آنها، برداشت کنشگران از خود، منافع و اهدافشان، تغییرپذیر است و پیرو شکلگیری یک هویت جدید، منافع جدید هم برای یک دولت تعریف میشود (فرخی، عباسی، 1388، ص8-7). از منظر سازهانگاران، هویتهای دولتی از طریق رویهای پیچیده و متداخل، و اغلب متناقص و تاریخی، قوام مییابند و در نتیجه، سیال و بیثبات، و پیوسته در حال دگرگونیاند. از سوی دیگر، با دگرگونی انگارهها و تلقیها، در نهایت تغییر در نظام نیز ممکن میشود. در این تغییر، تحول در وضعیت یک بازیگر بر حسب نقش آن، بر مجموعهای از بازیگران دیگر نیز تأثیری قاطع دارد. بنابراین در این چهارچوب، هویت و منافع، امری نشئتگرفته از منابع داخلی هویت بازیگران است.
سازهانگاری جهان روابط بینالملل را به عنوان جهان برساخته ترسیم میکند که ساختارهای بیناذهنی، در قوام بخشیدن به آن و هویت کنشگران، منافع آنها و تعاملاتشان نقش دارند و رویههای کنشگران است که به ساختارها شکل میدهند، آنها را بازتولید میکنند یا متحول میسازند. این رویهها، حتی میتوانند به تغییرات بنیادی در شرایط بینجامند (مشیرزاده، 1384، ص333).
به اعتقاد سازهانگاران، ساختار و کارگزار به گونهای متقابل به یکدیگر قوام میبخشند و ساختارهای اجتماعی نتیجة پیامدهای کنش انسانیاند. خود ساختارها، به مثابه پدیدههای نسبتاً پایدار، با تعامل متقابل خلق میشوند و بر اساس آنها، کنشگران هویتها و منافع خود را تعریف میکنند. اعمال دیدگاه ساختار ـ کارگزار در خصوص سازهانگاری، بدین معنا خواهد بود که سازههای روابط بینالمللی دیگر نه برساختة عوامل عینی و ساختاری محض و نه برساختة عوامل ذهنی و تفسیری محض تصور نخواهد شد؛ بلکه عملکرد روابط بینالمللی، منتج از درهمتنیدگی عوامل ساختاری و کنشی دانسته میشود و عوامل کنشی و ساختاری، تنها به صورت تحلیلی از یکدیگر قابل تفکیک خواهند بود (مشیرزاده، 1384، ص324).
2. اسلام به مثابه امری هویتبخش
اسلام به منزلة یک جهانبینی الهی و مجموعه معارف موجود در قرآن، سنت، فقه، فلسفه، عرفان، کلام و اخلاق هستیشناسی خاصی دارد. در هستیشناسی اسلامی، موضوعات و مسائل مطرح در فلسفة علم (اعم از طبیعی و انسانی)، دین، اخلاق و متافیزیک، بررسی میشود. اسلامگرایی بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی، متمایز از اسلام سنتی به مثابه «دین» و امری «فرهنگی» است. ازاینرو، مذهب، «اسلام» به منزلة امری «معنابخش» در جوامع اسلامی و تنها نقطة اقتدار نمادین برای وحدتبخشی و معنادهی و معنایابی کانون توجه قرار میگیرد، که نهتنها به منزلة یک دال برتر جهت ایجاد نظم سیاسی، بلکه به مثابه عنصری « هویت بخش» است که مسلمانان بهوسیله آن خود را معرفی میکنند وهویت خود را تحقق میبخشند؛ به این معنا که وقتی اسلام به اسلامگرایی تبدیل میشود، برای بهدست آوردن موقعیتی مناسب و خروج از در حاشیه بودن برای مشارکت در فرآیند تاریخ جهان، به گونهای مبانی مشروعیتبخش خود را نیز بازبینی میکند و درصدد برمیآید با رهاشدن از بند ارزشها و تفاسیر سنتگرایانه، بازبینی مفاهیم اسلامی و کاربست آنها در راستای بسیج و تجهیز مسلمانان، بتواند نوعی هماوردی و رویارویی با ایدئولوژیهای جدید انجام دهد. از این منظر، اسلامگرایان بر دستیابی به دستگاهی کموبیش پیوسته از اصول سیاسی و معنابخش، تاکید میکنند که به دلیل همراه نمودن دانش و کنش، به مثابه نیروی انگیزهبخش برای عمل سیاسی ظاهر میشود.
خصلت مهم اسلامگرایی، فراهمسازی زمینه برای شکلگیری هویتی خاص و منحصربهفرد در جهانی است که در آن سرمایة جهانی شده و رسانههای همگانی حاکم بر فرهنگ عمومی، به خلق هویتهای عام (غربی) میپردازند. آنچه نیز اسلام را در نظر غربیها، تنها گزینة محتمل برای رویارویی با غرب معرفی میکند، ظرفیتهای ساختاری اسلام جهت برقرار کردن راهکاری هویتبخش و فراگیر است که داعیة عامگرایانه و جهانشمول دارد. علت اصلی معارضهجوییهای اسلامگرایان با غرب، اولاً، ناشی از سیاستها و رفتارهای کشورهای غربی در ارتباط با مسلمانان است؛ ثانیاً، در برخی موارد، کل اسلام فارغ از زوایای معتدل یا رادیکال آن مورد هجمه قرار میگیرد، که با برجسته کردن توصیفهای تعصبآلود، حافظة جمعی معارضهجویانهای برضد اسلام ایجاد میشود. (بهروزلک، 1386، ص57) منظور از جنبشهای اسلامگرا جنبشهاییاند که به دین اسلام به منزلة یک برنامة زندگی نگاه میکند و میکوشند تا این برنامهها را در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی پیاده کنند.
هستیشناسی اسلامی، هستی و وجود را مساوی ماده و جهان مادی نمیداند؛ بلکه علاوه بر آن، موجودات و جهان غیرمادی و عالم غیب و ملکوت نیز وجود دارد (اشرف نظری، 1387، ص5). مذهب اسلام بهعنوان یک ساختار فرامادی در قالب گروههای اسلامگرا، نقشی هویتبخش را دارد. چنانکه در بحث سازهانگاری به آن اشاره شد، مقولة اصلی در سطح هستیشناختی هویت و بحث ساختار ـ کارگزار است. در گروههای اسلامی، تاکید بر هویت اسلامی است. این گروهها در قالب این اصل به خود معنا میدهند و به تعامل با محیط بیرون خود میپردازند. سازهانگاران معتقدند که افزون بر بعد مادی نظام بینالملل، ابعاد غیرمادی نیز وجود دارد و بر نقشباورها، ارزشها و هنجارها در شکلدهی به سیاست کشورها و گروهها در سطح جهان تأکید دارند. اسلامگرایی به مثابه یک ایدئولوژی، به بسیاری از افراد ازخودبیگانه که جهت اجتماعی ـ معنوی خود را از دست دادهاند، هویت جدیدی میدهد؛ جهانبینی مؤمنان را با شناساندن منابع «خیر و شر» بهطور صریح و غیرمبهم تعریف میکند؛ برای مقابله با محیط ناگوار، راههای درمان نشان میدهد، یک ایدئولوژی اعتراض دربرابر نظم استقراریافتة موجود ارائه میکند؛ احساس شرافت و تعلق به شخص میدهد و او را از لحاظ روحی، از بیاطمینانی رها میسازد؛ و زندگی بهتری را در جامعة آرمانی اسلامی آینده ـ که ممکن است در زمین یا قطعاً در بهشت موجود باشد ـ وعده میدهد. حرکتهای اسلامی در پی ارائة الگوی توسعة مبتنی بر شریعتاند و اسلام را کاملترین راه زندگی میدانند. این حرکتها، گسترش و اجرای دستورهای اسلام را در زندگی دنیوی مسلمانان، وظیفه و هدف مهم خود میدانند. در واقع، از دیدگاه حرکتهای اسلامی، اسلام تنها راه نجات انسان است.
گروههای اسلامگرا، تحقق علمی اسلام در متن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان را تنها در گرو بهدست گرفتن قدرت سیاسی، تشکیل حکومت اسلامی و زدودن مظاهر ظلم و جهل از زندگی آنان میدانند.
آنان با تأکید بر هویتاسلامی به دنبال برپا کردن باورها و انگارههایشان در سطح جهان هستند و به نوعی خواهان بازگشت به اصول اولیة اسلام، به مثابه یک مبنا و اساس برای خودشاناند. این اسلام است که به این گروهها هویت و معنا میدهد. برخی مؤلفهها و انگارههای هویتبخش اسلامی که این گروهها و جریانها در قالب آن معنا مییابند و درصدد احیای آن در سطح جهاناند، عبارتاند از: امت اسلامی، دارالاسلام و دارالکفر و نفی سلطة کفار بر مسلمین.
2-1. امت اسلامی
تعبیر «امت» در قرآن کریم، به ویژه دربارة جامعة اسلامی، بعد جمعی امت اسلامی را بیان میکند. این مفهوم بهجای واژة ناسیونالیستی «ملت»، بر محوریت ایمان به وحی الهی و پیامبر اسلام استوار است. تمرکز بر ایمان دینی به منزلة مبنای پیوند اجتماعی، جایگزین سنتهای جاهلی مانند نژاد، خون، قبیله و منشأ طبقاتی شد. بدین سان، امت اسلامی به پیروی از پیامبر اسلام شناخته میشوند و شخص آن حضرت در ابتدای کانون هویت اسلامی قرار دارند. در سنت نبوی نیز بر ماهیت جمعی زندگی اسلامی تأکید شده است.
2-2. دارالاسلام ودارالکفر
دارالاسلام سرزمینی است که در آن امت اسلامی آزادانه خداوند را عبادت میکنند و قوانین اسلامی بر آن حاکم است؛ اما در دارالکفر کفر و شرک حاکمیت دارد. هرچند اصل دارالاسلام و دارالکفر، به عنوان اصل اجماعی در سنت اسلامی، معیار تمایز جامعة اسلامی از جوامع کفر تلقی میشود اما در مفهومشناسی دارالاسلام و دارالکفر، معیارها و شاخصهای مختلفی ارائه شده است.
2-3. نفی سلطة کفار بر مسلمین
در قرآن کریم و سنت الهی، یکی از ابعاد غیریتسازی میان امت اسلامی و جوامع غیراسلامی را میتوان در اصل «نفی سبیل کفار بر مسلمانان» یافت. بر اساس این اصل، هرگونه سیطره و تفوق غیرمسلمانان بر امت اسلامی نفی شده است. قرآن کریم بر این اصل تصریح می کند؛ ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً (نساء، 141؛ بهروزلک، 1386، ص319-323).
اسلامگرایی در برابر سیطره مدرنیسم بر جهان اسلام ظهور کرد و با غیریتسازی با آن تداوم یافته است. این رویارویی، درگذشته بیشتر از راههای مخالفت و مقابله با حکومتهای دست نشاندة غربگرا صورت میگرفت.
یکی از اهداف اسلامگرایان، تطبیق اسلام با نیازهای زمانه است که این امر به مدد اجتهاد حاصل میشود. برخلاف نگرشهای ساختارگرا که هویت را امری ثابت و محصول صرف ساختارهای مختلف اجتماعی، مانند اقتصاد و زبان میدانند، در برخی نگرشهای جوهرگرا از جمله نگرش اسلامی، هرچند از ویژگیهای خاص ذاتی ـ فطری در انسانها یاد شده، تأثیرگذاری عوامل اجتماعی بر دگرگونی محتوای درونی انسانها نیز سخن به میان آمده است. برخلاف رویکردهای جوهرگرا و ساختارگرا، یکی از نکات اساسی مشترک در بیشتر نگرشهای جدید همانند نگرش اسلامی به هویت، تأکید بر سیلانیت هویتها است (عباسزاده فتحآبادی، 1388، ص2). گروهها و جریانات اسلامگرا نمونة بارز هویتهای مقاومتی و برنامهای در برابر هویت مسلط بر نظام بینالملل (لیبرال دموکراسی)اند.
فراملی شدن حوزة فعالیت گروههای اسلامگرا، نهتنها از ذات و جوهره آنها، بلکه از این واقعیت نیز ناشی میشود که این گروهها علتالعلل بیعدالتیها و تبعیضها را در ماهیت سلطهجویانة نظام سرمایهداری میبینند. گروههای اسلامگرا به عنوان کارگزار، ساختار نظام بینالملل را به چالش میطلبند. امروزه بهندرت کشور اسلامی یافت میشود که در آن، جنبش احیاگری اسلامی یک گرایش سیاسی اصلی نباشد. مطالعات جامعهشناختی نشان میدهدکه بنیادگرایی اسلامی واکنشی به پیامدهای منفی استعمار و امپریالیسم بوده است. اسلامگرایی و امپریالیسم دارای اختلافی بنیادیناند. این اختلاف، افزون بر جنبة ایدئولوژیک آن، در مجموعهای از مسائل اقتصادی و اجتماعی ریشه دارد. شیوة خاص توسعة نظام سرمایهداری پیامدهایی مثبت برای جوامع غربی، پیامدهایی منفی برای جوامع جهان سوم، از جمله کشورهای اسلامی داشته است. پیشرفت، رفاه ثروت محصول نظام سرمایهداری برای جوامع غربی، و در مقابل فقر، تبعیض بیعدالتی پیامدهای این نظام برای کشورهای جهان سوم بوده است (عارف، 1389، ص17).
امروزه جریان اسلامخواهی یک جریان سیاسی ـ ایدئولوژیک محصور در یک کشور نیست؛ بلکه رگههایی از این جریان جنبة جهانی و بینالمللی یافته است. یکی از اهداف اساسی گروههای اسلامگرا، استقرار یک نظام جهانی اسلامی است. این هدف در دو سطح مرتبط دنبال میشود: یکی چالش با حفظ وضع موجود در بین کشورهای اسلامی؛ و دیگری ارائة یک شبکة ارتباطی فراملی در حال گسترش برای استقرار صلح و ثبات اسلامی در بین جهان عرب و مسلمان است. گروههای اسلامگرا، غربگرایی را امری مطرود میدانند و پذیرش بیچون و چرای دنیای غرب با مدلهایی غیرمذهبی را عامل نابسامانیهای جوامع مسلمان بهشمار میآورند. با اینکه غربگرایی امری محکوم است، اما کسب علوم و فنون جدید، حتی از غرب، امری پسندیده بهشمار میرود.
گروههای اسلامگرا، مسلمانان را در مقابل غرب و دشمنان، امت واحده و یکپارچه تلقی میکنند و آنها را از هر گونه اختلافات فکری، مذهبی، نژادی و ملی برحذر میدارند و تنها راه نجات را وحدت مسلمانان میدانند. این حرکتها واقعیتهای جغرافیای سیاسی امروزی را در قالب دولت ـ ملتها مانع این وحدت نمیدانند. این گروهها، نظام حاکم بر دنیا را نظامی ظالمانه و ناکارآمد میدانند و بر این باورند که وضعیت امروز جهان، به یک بازنگری و ارزیابی منطقی نیاز دارد. در همین راستا، این حرکتها اسلام را در برابر مارکسیسم و سرمایهداری قرار دادهاند و تفاوت ماهوی آن را در الهی بودن آن میدانند. این گروهها، آمریکا و اسرائیل را بزرگترین دشمنان جوامع اسلامی و مسلمانان به شمار میآورند و معتقدند نزاع اسلامگرایی با آمریکا و اسرائیل، نه یک نزاع دینی با مسیحیت و یهودیت، بلکه چالشی ظلمستیزانه است. همچنین آنها در سطوح ملی خواستار عدالت اقتصادی، رفاه عمومی، مشارکت سیاسی، حکومت مردمی و برچیده شدن مظاهر فساد از جوامع خود بودهاند و در این مسیر، به مبارزه با حکومتهای مستبد و نامشروع و حامیان خارجی آنها پرداختهاند (بهروزلک، 1388، ص272).
به طور کلی، در زمینة گروههای اسلامگرا باید به دو نکتة اساسی توجه داشت. نخست، توجه به نقش مذهب اسلام بهعنوان دال معنابخش و یک ساختار فرامادی است که این گروهها میکوشند با توسل به آن، برای خود هویت تازهای ایجاد کنند تا از طریق آن بتوانند موقعیتی مناسب بهدست آورند و در نتیجه بهعنوان عاملی مشروعیتبخش در فرایند تعاملات جهانی نقش فعالی داشته باشند. گروههای اسلامگرا با داشتن هویت اسلامی، به دنبال برپاکردن باورها و انگارههایشان در سطح منطقه و جهان و به نوعی خواهان بازگشت به اصول اولیه اسلاماند. نکته دوم اینکه، این گروهها در راستای اجرای اهدافشان با نظام سرمایهداری تعارض پیدا میکنند و آن را عامل فقر، بیعدالتی و تبعیض در سطح جهان میدانند. این گروهها غربگرایی را همواره امری مطرود میشمارند و خواهان بازگشت به اصول اولیة اسلام و برپا کردن جامعة اسلامیاند. در راستای اجرای این اهداف، برخی از این گروهها روشهای مسالمتآمیز را در پیش میگیرند و میکوشند در ساختار سیاسی کشورهایشان مشارکت سیاسی و شرکت فعال داشته باشند؛ مانند گروه اسلامگرای اخوانالمسلمین. دستة دیگری از این گروهها، در قالب جریانهای سلفی و بنیادگرا از روشهای خشونتآمیز و جهادی برای عملی کردن اهدافشان استفاده میکنند.
3. جایگاه شیعیان در عراق، پیش از اشغال
کشور عراق، با اینکه در طول تاریخ استقلال خود، همواره جمعیت با اکثریت شیعه داشته است به دلیل اهمیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک، مورد طمع قدرتهای فرامنطقهای بوده و با وجود ظرفیتهای اقتصادی بسیار بالا، ناگزیر گونههای مختلف فقر و ناامنی را تجربه کرده است. شاید یکی از دلایل اصلی بیثباتی در عراق، وجود اکثریت شیعه باشد که هیچگاه حاکمیت سلطه به دلیل سنی بودنش نتوانسته است آنگونه که با دیگران کنار آمده است، با آنان کنار بیاید. بنابراین، تاریخ نود سالة استقلال عراق بیانگر ظلم و فشار بر شیعیان بوده است. شیعة امامیه از آغاز اسلام تحت فشار و تهاجم قرارگرفته؛ اما هیچگاه نابود نشده و به عقاید آن خدشهای وارد نشده است. بنابراین، شیعة عراق با وجود اکثریت، هیچگاه فرصت حکومت را نیافته و همیشه در صف اول مبارزه با سلطه قرار گرفته است (اکبری، 1388، ص33). نهضت امام حسین7 درگسترش تدریجی شیعه نقش بسزایی داشت، به طوریکه گرایش به مذهب شیعه تا آخر حکومت بنی امیه ادامه داشت (جویس، 1373، ص27). جنبشهای شیعیان در زمان حاکمیت عباسیان و مغولها بر عراق ادامه پیداکرد. از سال ۴۱ تا ۱۳۲ هجری عراق زیر سلطة حکومت امویان قرار گرفت. در دهم محرم سال ۶۱ هجری بود که واقعة عاشورا و شهادت امام حسین7 توسط یزیدبنمعاویه خلیفة دوم اموی، در کربلا روی داد. در سال ۱۳۲ق عباسیان جای بنیامیه را گرفتند. ابوالعباس، نخستین خلیفه عباسی بود که در این سال در کوفه به خلافت نشست. از سال 914ق که عثمانیها بر بغداد مسلط شدند، شیعیان تحت ظلم و استبداد عثمانیها قرار داشتند تا اینکه در سال 1917م عراق توسط انگلستان اشغال شد. با اینکه اشغال عراق موجب رهایی شیعه از ظلم عثمانیها شد، ولی در سال 1918م شیعیان تحت رهبری علمای زمان، از جمله محمدتقی شیرازی و آیت الله ابوالحسن اصفهانی، مبارزه برضد انگلیس را آغاز کردند و سرانجام انگلیس به ناچار استقلال عراق را بهرسمیت شناخت. در انقلاب معروف به ثورة العشرین، قیام مراجع برضد بریتانیا در سال 1920م، انگلیسیها و نظامیان سنی کشتار عظیمی از شیعیان به راه انداختند. در سال 1935م قیام گستردهای علیه زمامداران حکومت صورت گرفت. همزمان شیعه در اعتراضات خود، مطالبات جدیدی را مطرح کرد. این مطالبات عبارت بودند از:
1. عضویت در پارلمان بهنسبت جمعیت شیعه؛ 2. انتخابات آزاد؛ 3. آزادی مطبوعات؛ 4. کاهش مالیات.
در این سال قیام گسترده شیعیان، بهویژه در فرات الاوسط به اوج خود رسید و تا سال 1936م ادامه یافت. با آغاز سلطة حکام عرب ناسیونالیست بر عراق، فعالیت رهبران شیعه شدت بیشتری گرفت. آنان که کمونیسم و ناسیونالیسم را مخالف اسلام میدانستند، برای مقابله با این دو جریان، حزب الدعوة اسلامی را در ژوئیة 1958م تشکیل دادند. همزمان، احزاب سنی اسلامی مانند اخوانالمسلمین و حزب التحریر اسلامی نیز در عراق فعالیت خود را آغاز کردند. حزبالدعوة اسلامی فعالیت مشترک خود را با اخوانالمسلمین برای ایجاد حکومت اسلامی در عراق آغاز کرد. در سال 1968م که حزب بعث قدرت را در دست گرفت، شاهد اوج خشونت بعثیها برضد شیعیان عراق هستیم. نظام سلطه در دورانهای مختلف حکومت عراق، اثرات فراوانی را بر شیعة عراق داشته است که مهمترین این آثار عبارتاند از:
1. مدیریت فقر در عراق، به ویژه در جوامعی شیعی، برای جلوگیری از طغیان و استقلالطلبی آنها؛
2. توسعه و تعمیق اختلاف در میان شیعیان و حتی بزرگان شیعه به منظور جلوگیری از وحدت آنها؛
3. بیثباتی در اتحادها و تصمیمات مشترک در جوامع شیعی؛
4. نداشتن استراتژی برای حکومت اسلامی در آینده از سوی رهبران شیعی عراق؛
5. اقناع جوامع شیعی برای تأمین حداقل مطالبات خود (اکبری، 1388، ص41-48).
شیعیان عراق با اینکه حدود شصت درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، به لحاظ تاریخی حاشیهنشین بودهاند. آزار و تعقیب شیعیان در دوران حکومت بعثی، بهویژه تحت نظارت گرفتن علما، باعث احساس محدودیت و مظلومیت در بین آنان شده است. بنابراین طبیعی است از هر نوع تقسیم قدرت و سهم گرفتن از آن استقبال میکنند. از سوی دیگر، شیعیان دارای نوعی سازماندهی درونیاند که از توجه آنان به علما ناشی میشود. گاه این سازماندهی برمحور علمای بزرگ یا بیت آنان شکل میگیرد (مانند گروه صدر و جیشالمهدی)؛ اما افزون بر آنها، احزاب و گروههای شیعی که با صدام مبارزه میکردند، همچون مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزبالدعوة الاسلامیة، نیز نفوذ و اعتباری دارند. بنابراین، سازماندهی و تسلط بر منابع غنی زیرزمینی و زراعی (با توجه به محل سکونت شیعیان که اغلب نواحی جنوبی و مرکزی عراق است)، و جمعیت قابل توجه، از امتیازات شیعیان به شمار میآیند. (قاسمی، 1389، ص41)
4. گروههای اسلامگرای شیعی در عراق
گروههای اسلامگرای شیعی را میتوان به دو جریان میانهرو و لائیک تقسیم کرد؛ که هر کدام سعی دارند تحولات عراق را تحت تاثیر قرار بدهند.
4-1. حزبالدعوة الاسلامیة (گروههای اسلامگرای شیعی میانهرو)
واژه دعوة در مفهوم مذهبی آن، به معنی دعوت بشر به ایمان آوردن به مذهب واقعی یعنی اسلام است. این کلمه در مفهوم سیاسی، به معنای دعوت مردم به برگرفتن آرمان اسلام است. در اواخر دهة 1950م، علمای عراق دعوت را به هر دو مفهوم آن صادر نمودند از نظر علما، اسلام در خطر بود و خود آنها به عنوان یک گروه اجتماعی، رو به زوال داشتند و گرایش به امور دنیوی موجب تضعیف جایگاه تاریخی آنها شده بود. ناسیونالیسم عربی و کمونیسم نیز تعداد زیادی از عراقیها را جلب کرده بودند. هر دو ایدئولوژی، غیرمذهبی بودند و جدایی مذهب از دولت و مردود شناختن دخالت روحانیون در سیاست، بخشی از جوهرمایة این ایدئولوژیها را تشکیل میداد. ناسیونالیسم عربی با جامعیت اسلام مخالف بود و کمونیسم نیز اصل مذهب را تهدید میکرد. در اواخر سال 1957م، جلساتی در منزل یکی از علمای بانفوذ و جوان، به نام سیدمحمدباقر صدر (931-1980) تشکیل شد تا راهها و اقدامات اصلاحی احتمالی را به بحث بگذارند. آنها تحت تأثیر ایدههای اخوانالمسلمین مصر، و بهویژه حسن بنا، توجه خود را روی آیة 11 سوره رعد قرآن متمرکز کردند: بهدرستی که خداوند شرایط یک قوم را تغییر نمیدهد، مگر وقتی که آنها آنچه را که در نفسهایشان هست، تغییر دهند (ادیب، 1383، ص16-35).
4-1-1. استراتژی حزب الدعوه
استراتژی حزب الدعوة الاسلامیة برای ایفای نقش خود و دستیابی به هدف نهایی، روی مرحلهبندی هدفها استوار است. استراتژی مرحلهبندی مبارزه، بر ضرورت ایجاد پایههای فکری ـ فرهنگی استوار بهمثابه پیشزمینة ورود در صحنة کشمکشهای سیاسی پایهریزی شده است.
این استراتژی حزبالدعوه بر مراحل زیر استوار است،
1. مرحلة تحولخواهی بهمثابه پیشزمینة تحولات عملی؛
2. مرحلة سیاسی؛
3. مرحلة حضور درخصوص عرصة قدرت سیاسی و نظارت.
حزبالدعوه در سازوکار دستیابی به قدرت و شکل آن، به پلورالیسم حزب و رأی مردم از طریق برگزاری انتخابات معتقد است. در واقع، این حزب به سیستم نظام پارلمانی متکی بر قانون اساسی، به منزلة مقدمة دستیابی به دولت اسلامی معتقد است؛ زیرا تنها گزینه، نظام پارلمانی متکی بر قانون اساسی است که دولت را پس از برگزاری انتخابات آزاد عمومی تشکیل میدهد. در 13 ژوئن 1980 حامیان آیتالله سیدمحمدباقر صدر «انتفاضة رجب» را از منزل وی در نجف آغاز کردند. ایشان نیز بر لزوم مبارزة همگان برضد حزب بعث فتوا دادند. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بسیاری از جوانان عراقی نیز جرئت بیشتری یافتند و به فعالیت سیاسی فراگیر برضد حزب بعث پرداختند (ادیب، 1383، ص 31).
4-2. سازمان عمل اسلامی
از دیگر جریانهای اسلامگرا در عراق، میتوان به پیدایش «سازمان عمل اسلامی» در سال 1961م توسط آیتالله محمد شیرازی در کربلا، اشاره کرد. نام این گروه، «عمل اسلامی»، به معنای بسیج جامعه شیعه در راه رسیدن به دولت اسلامی بود. در پی آن، گروههای اسلامی دیگری نیز با هدفهای دیگری چون مخالفت با توسعة کمونیسم و فعالیت در جهت تأسیس دولت الهی در آینده، تشکیل شدند. برای نمونه، در سال 1962م «جماعت الانصار الدعوة» که به گروه انصار نیز معروف است، برای کمک به مأموریت دعوت مردم به اسلام تشکیل شد. اعضای این گروه، مسلمانان مخلصی بودند که تحصیلات آنها از اعضای حزبالدعوه به میزان قابل ملاحظهای کمتر بود (همان، ص19).
4-3. مجلس اعلا انقلاب اسلامی عراق
«مجلس اعلا» یکی دیگر از جریانهای اسلامگرای میانهرو شیعه در کشور عراق است. این مجلس در 17 نوامبر 1982م، توسط «محمد باقرحکیم» تشکیل شد. این سازمان، خود را نمایندة تمام مردم مسلمان عراق از سنی و شیعه توصیف کرد و جمهوری اسلامی ایران را پایه و اساس (و نخستین پیشنهادکنندة) انقلاب اسلامی جهانی خواند.
تشکیل مجلس اعلا، در واقع مقدمة تشکیل دولت موقت عراق بود که در صورت تصرف بصره، دومین شهر بزرگ عراق، میتوانست مسئولیت ادارة امور را برعهده بگیرد. هر چند بصره تصرف نشد، اما مجلس اعلا به کار هماهنگی فعالیتهای گروههای اسلامی عراق ادامه داد.
کمیتة مرکزی سازمان، که در ابتدا شانزده نفر عضو داشت، تقریباً بهطور مرتب تحت رهبری حجتالاسلام محمدباقر حکیم جلساتی تشکیل داده است. مجلس اعلا، در کل فاقد جلسات منظم دورهای است؛ اما در واقع تقریباً سالی یکبار جلسه تشکیل داده است. این سازمان همچنین، هفتهنامهای به نام «الشهادة» منتشر میکند.
در سال 1983م مجلس اعلا نیروی نظامی خود را با حدود دویست داوطلب بنیان نهاد و پایگاهی در حاجعمران، واقع در کردستان عراق، ایجاد کرد و رزمندگان مسلمان عراق را به آنجا فراخواند. مبارزان مجلس اعلای انقلاب اسلامی در عراق، ضمن شرکت در عملیات نیروهای ایرانی برضد ارتش عراق، به دلیل حمایت مالی و لجستیکی کویت از عراق، به چند محل در کویت حمله کردند؛ حمله به سفارت آمریکا در دسامبر 1983م، یکی از این موارد بود.
عراق، خود بعدها کویت را هدف حملة نظامی قرار داد. از دسامبر 1987م روند همگرایی معارضان عراقی با تشکیل جلسهای در ایران آغاز شد و ادامه یافت. پس از پایان حملة نظامی آمریکا و متحدانش به عراق، شیعیان جنوب عراق و کردهای شمال، در برابر دولت صدام قیام کردند که به «انتفاضة شعبانیه» معروف شد.
در آن زمان، ائتلاف گروههای اسلامی سه نوع واحد نظامی داشت: نیروهای ویژه؛ نیروهای ذخیره و نیروهای بسیج. نیروهای ویژه «سپاه بدر» نام داشت که در داخل عراق عملیات چریکی انجام میداد؛ اما در عملیات نظامی ایران نیز شرکت میکرد. از جمله نیروهای بدر، نیروی ویژة «حمزه»، متشکل از اسرای جنگی عراقی بود که نیروهای اسلامی مخالف دولت عراق بودند. واحد بسیج نیز از داوطلبانی تشکل شده بود که آموزش نظامی ابتدایی دیده بودند و سلاحهای سبک داشتند؛ اما پولی دریافت نمیکردند. در داخل عراق، مجلس اعلا در امر تدارک گروههای اسلامی مستقل و همچنین مجاهدان خود، کمک میکرد. دو گروه کرد نیز به عضویت مجلس اعلا درآمدند که عبارت بودند از: جنبش اسلامی کردستان، به رهبری شیخ عبدالرحمن نوارسی و ملاعثمان عبدالعزیز؛ و حزبالله کردستان، به فرماندهی محمد خالد بارزانی.
مجلس اعلا به منظور تقویت ادارة خود برای ادامة مقاومت و فعالیتهایش، دفاتر زیادی در نقاط مختلف دنیا دایر کرده بود و فعالیتهای زیاد و گوناگونی داشت. مجلس اعلا در ژوئن 1990م بیانیهای را منتشر کرد که در آن، مخالفت گروههای اسلامی عراق با دولت بعث بررسی شده بود. این مخالفتها با درگیری میان احمد حسن الکبر و آیتالله محسن حکیم در سال 1969م آغاز شده بود و تا دورة بعد از جنگ ایران و عراق به صورت عملیات چریکی ادامه یافت. این بیانیه از مردم عراق میخواست تا زمان سرنگون شدن صدام ستمگر، به مبارزة خود ادامه دهند (جویس،1373، ص57).
حزبالدعوه و مجلس اعلای عراق جزء گروههای اسلامگرای اهل تشیع در عراق هستند که میکوشند از طریق راهکارهای مسالمتآمیز و مذاکره، و با استفاده از ظرفیتهای مدنی، اهداف خود را پیش برند (دکمجیان، 1377، ص19).
هدف از تشکیل مجلس اعلا در اوایل دهة 1980م در واقع تمرکز دادن به نیروهای جهادی عراق با همکاری اعضای حزبالدعوه برضد رژیم بعث بوده است. مجلس اعلا از همان ابتدای شکلگیری توانست یک وجهه بینالمللی پیدا کند؛ اما بعد از مدتی، اختلافات آن با اعضای حزبالدعوه افزایش یافت و تعدادی از گروههای وابسته به حزب مجلس اعلا را ترک کردند. در اواخر دهه 1980م، مجلس بیشتر به طرفداران آیتالله سیدمحمدباقر حکیم اختصاص یافت، پس از حملة آمریکا به عراق و سقوط رژیم بعث، حزبالدعوه بار دیگر به مجلس اعلا پیوست و اکنون این دو تشکل مهم، در کنار یکدیگر، برای آیندة عراق همکاری میکنند و به عنوان دو حزب منظم و باقدرت، در ساختار سیاسی عراق حضور دارند.
مجلس اعلای اسلامی عراق و حزبالدعوه، اکنون اعتبار دو عالم بزرگ شیعیان عراق را با خود همراه دارند، مجلس اعلا اعتبار شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم و پدر ایشان مرحوم آیتالله سیدمحسن حکیم، و حزبالدعوه اعتبار شهید سیدمحمدباقر صدر را با خود دارند. این دو شخصیت، از علمای بانفوذ جامعة شیعة عراق بهشمار میآمدند. شهید حکیم در خطبة نماز جمعة نجف اشرف، پیش از شهادت خود، به تعیین خطمشی اساسی جریان خود در قبال حضور اشغالگران پرداخت و آن عبارت بود از: مقاومت سیاسی است.
هماکنون این تشکل با رهبری سید عمار حکیم، نقش برجستهای در ساختار سیاسی عراق دارد.
ویژگیهای برجستة این جریان میانهرو عبارتاست از:
1. برخورداری از پایگاه اجتماعی گسترده در میان شیعیان عراق؛
2. ارتباط بسیار تنگاتنگ با مرجعیت شیعه، به ویژه حضرت آیتالله سیستانی؛
3. تلاش برای ارتقای جایگاه شیعیان با استفاده از ظرفیتهای مدنی و مسیرهای سیاسی؛
4. نگاه ابهامآمیز به حضور اشغالگران و عدم موضعگیری دربارة خروج آنها.
4-4. جماعةالعلما
تحرکات اولیه برای تشکیل جماعةالعلما، در اواسط یا اواخر سال 1378ق/1959م، آغاز شد؛ اما اعلام رسمی تشکیل آن در سال 1379ق/1960م، همزمان با سالروز ولادت امام علی7 در شهر نجف اشرف اتفاق افتاد. اگرچه حضور تعدادی از مؤسسان اولیة حزبالدعوه در ترکیب اعضای اصلی جماعةالعلما، نقاط مشترکی را بین این دو گروه به وجود آورده بود، اما واقعیت آن است که برخلاف حزبالدعوه، انگیزة تشکیل این گروه، بیشتر اعتقادی بود تا سیاسی. مبارزه با گسترش کمونیسم و تأکید دوباره بر آموزههای شیعه و اصول اسلام، از اهداف مهمی بود که بنیانگذاران جماعةالعلما در پی آن بودند.
از سوی دیگر، فعالیت این گروه نیز منحصراً با حضور طبقة روحانی و تحت نظارت دقیق مرجعیت آغاز شد. بیشک، پشتیبان و حامی واقعی این گروه، آیتاللّه سیدمحسن حکیم، مرجعیت اعلای وقت شیعه بود؛ زیرا بدون رضایت وی تشکیل چنین اجتماعی از علما، حتی تصور نمیشد. در واقع، جماعةالعلما که بعدها زمینة سقوط حکومت عبدالکریم قاسم را در سال 1963م بهوجود آورد، مجموعهای از علما، مجتهدان و فضلای حوزة علمیة نجف را دربر میگرفت که از برجستهترین آنها میتوان سیدمرتضی آلیاسین و سیداسماعیل صدر (به ترتیب دایی و برادر سید محمد باقر صدر) را نام برد. برخلاف حزبالدعوه که بنیانگذاران آن بیشتر از نسل جوان بودند، ده نفر از شخصیتهای ردهاول جماعةالعلما بالغ بر شصت سال سن داشتند که در حوزة علمیه از جایگاهی عالی یا متوسط برخوردار بودند. اهداف اصلی بانیان این گروه، اجرای برنامههایی در راستای دفاع از ارزشهای اسلامی و بهبود شرایط زندگی شیعیان عراق در حوزههای مختلف اجتماعی بود. در راستای اجرای این سیاست و تحت تأثیر اقدامات سازمان اخوانالمسلمین مصر، این گروه به تأسیس مراکز بهداشتی، فرهنگی و صندوقهای خیریه، برای کمک به نیازمندان، فقرا و یتیمان اقدام کرد. همچنین بنیانگذاران جماعةالعلما، به منظور تحول در نظام آموزشی حوزه، ده مدرسه در سطوح ابتدایی، راهنمایی و متوسطه، در شهرهای بغداد، بصره، حله و نعمانیه احداث و افتتاح کردند. این مدارس، جدا از دانشکدة الهیات بود که در بغداد و تحت نظارت و سرپرستی سیدمهدی حکیم و سیدمرتضی عسگری راهاندازی شد. بدین ترتیب، با حمایت مالی و معنوی آیتاللّه سیدمحسن حکیم، جماعةالعلما بهتدریج به گروهی مؤثر در سیاستگذاریهای جامعة شیعی عراق تبدیل شد.
جماعةالعلما در شرایطی پا به عرصه گذاشت که در نتیجة فعالیت گستردة کمونیستها و قدرتگیری آنان با انقلاب 1958م توسط عبدالکریم قاسم شهر نجف شاهد انتشار انبوهی از نشریات، هفتهنامهها و کتابهایی در زمینة مبارزه با کفر و الحاد بود. یکی از مهمترین اقدامات فرهنگی جماعةالعلما انتشار نشریة اضواء الاسلام بود که در جایگاه سخنگوی گروه عمل میکرد. اضواء الاسلام در خودآگاهی نسل جدید شیعة عراق و آشنایی آنان با تفکرات نوین اسلامی بسیار مؤثر واقع شد. یکی از بخشهای قابل توجه در این مجله، انتشار مقالات آیتاللّه سیدمحمدباقر صدر در ستونی با عنوان «رسالتنا» بود. این مقالات که در خصوص موضوعات مختلف و با دیدگاهی اسلامی منتشر میشد، به واسطة بار معنایی، وضوح و روشنی، و ایجاد روحیة امید، اهمیت خاصی داشتند (دادفر، 1388، ص24-26).
4-5. جریان لائیک
«ایاد علاوی» یکی از سکولارترین و معتدلترین نیروهای سیاسی در عرصة سیاسی عراق است. شیعه و بعثی بودن او باعث شده است که به نوعی نماد اتحاد شیعیان لائیک و سنی در عراق باشد.
بیشتر جریانهای قومی، مذهبی و سیاسی، مخالفت جدی با او نداشتهاند. وی در پایان جنگ، از معدود افرادی بود که با اقدام نیروهای ائتلاف در انحلال حزب و ارتش عراق مخالفت کرد و آن را باعث افزایش هرجومرج دانست.
اعتراض شدید او به حملة گستردة ارتش آمریکا به عراق، باعث افزایش نسبی محبوبیت او در بین مردم شد. مختصات جریان لائیک عبارت است از:
1. نداشتن پایگاه اجتماعی گسترده در میان مردم عراق؛
2. دنبالهروی از سیاستهای راهبردی آمریکا در عراق؛
3. ستیز با جریانهای شیعی اصیل؛
4. مخالفت با ارتباطات میان عراق جدید و جمهوری اسلامی ایران؛
5. همصدایی با همسایگان عرب سنی در منطقه؛
6. عدم ارتباط با مرجعیت عراق. (www.islam-online.net)
4-6. حضرت آیتالله سیستانی
پس از درگذشت آیتالله خویی آیتالله سیستانی مرجعیت اسلامی شیعیان عراق را برعهده گرفت. او چهرة بانفوذ حوزههای علمیة شیعه در این کشور بهشمار میرود. وی افزون بر عراق، در پاکستان، افغانستان، عربستان، کشورهای حاشیة خلیج فارس، شیعیان اروپا و آمریکا، و ایران نیز مقلدانی دارد. حضرت آیتالله سیستانی در 15 آذر 1382 آمریکا را مجبور کرد تا درخصوص اصلاح طرح انتقال قدرت به مردم عراق اقدام کند. وی همچنین در دیدار با جلال طالبانی رئیسجمهور عراق عنوان کرد: ما با ایجاد یک نظام مردمسالار در عراق مخالفتی نداریم؛ بلکه بر ضرورت ایجاد چنین نظامی تأکید هم میکنیم. آیتالله سیستانی اشغالگران را تحت فشار قرارداد تا در این کشور انتخابات آزاد برگزار کنند. اشغالگران در ابتدا با ادعای فراهم نبودن شرایط برای برگزاری انتخابات، از انجام آن سر باز میزنند؛ ولی سرانجام با تظاهرات صدهزارنفری مردم، با برگزاری انتخابات همگانی در ژانویة 2004م موافقت میکنند. این نشان دهندة میزان قدرت و نفوذ مرجعیت بود (تلاشان، 1389، ص9).
4-7. جریان سیدمقتدا صدر
سیدمقتدا صدر فرزند سیدمحمدصادق صدر است که در سال 1999م به دست عوامل صدام ترور شد. با اینکه بسیاری از تحلیلگران غربی مقتدا صدر را فاقد مشخصات لازم برای رهبری شیعیان میدانند، وی از وجهة خوبی در میان شیعیان عراق برخوردار است. طرفداران وی، اغلب آن دسته از جوانانیاند که فقر و بدبختی خویش را به سیاستهای رژیم صدام و اشغالگران بهویژه آمریکا نسبت میدهند. مقتدا صدر شرط کنار گذاشتن مبارزه با اشغالگران را بیرون رفتن آنها از عراق عنوان میکرد، او همچنین نفوذ زیادی در میان عشایر دارد.
مقتدا صدر از میان جوانان، سپاهی با عنوان «جیش المهدی» راه انداخته است. او مسائل عراق و فلسطین را مرتبط و مشترک اعلام میکند و از این طریق، خود را در صحنة کشورهای عربی قرار میدهد. صدر اعلام کرده است ما به فلسطینیان و دیگر ملتهای ستمدیده در خاور نزدیک اطمینان میدهیم که با ستمگران نبرد خواهیم کرد و بر آنان پیروز خواهیم شد. همچنین، او خود را حامی حماس و حزبالله معرفی کرده است. مقتدا صدر با این ویژگیهای خود، حمایت قشر عظیمی از ناراضیان سنی را نیز بهویژه در فلوجه، به خود جلب کرده است.
بهطور کلی میتوان ویژگیهای جریان صدر را به قرار زیر مشخص کرد:
1. مخالفت شدید با اشغالگری آمریکا و تحریم هرگونه مماشات با این کشور؛
2. مخالفت نداشتن با دیگر جریانها و گروههای شیعی؛
3. برخورداری از یک منطق درونی، مبنی بر لزوم حفظ شیعیان به صورت یک کل تجزیهناپذیر؛
4. پرهیز از تقابل با مراجع بزرگ شیعه، مثل آیتالله سیستانی؛
5. برقراری رابطة ویژه با جمهوری اسلامی ایران؛
6. برخورداری از پایگاه اجتماعی قابل توجه و بیشترین طرفداران در شهرک صدر بغداد که بالغ بر دو میلیون نفر در آن زندگی میکنند. (www.shistu.com)
5. دلایل عدم موفقیت شیعیان در دستیابی به قدرت، پیش از اشغال عراق
جنبشهایی که در عراق بهوجود آمدند، افزون بر سرکوبی از طرف حکومت و جلوگیری از موفقیت آنان، گرفتار موانع و آفات بازدارندة درونساختاری نیز بودند که طی دهههای اخیر عدم موفقیت آنها را موجب شده است. مهمترین عوامل این عدم موفقیت عبارتاند از:
1. ضعف فرهنگی شیعیان و وضعیت نیمهمدنی آنان، با توجه به شرایط خاص اقلیمی، به ویژه در جنوب عراق؛
2. نبود رهبری مقتدر و ناآگاهی سیاسی رهبران؛
3. ایرانی بودن برخی مراجع عراقی؛
4. تفاوتهای رویکرد مبارزاتی شیعیان با سنیها؛ چه اینکه سنیها اساساً بیشتر طرفدار اصلاحات و تغییر از بالایند؛ ولی شیعیان خواهان اقدامات انقلابی و تغییر از پایین هستند؛
5. حذف فعالیتهای نظاممند و تشکیلاتی بین شیعیان (غلامی قمی، 1386، ص17).
حجتالاسلام سیدباقر مهری در بیان علت اینکه چرا مهمترین جنبش و سازمان سیاسی اسلامگرای شیعه، یعنی حزبالدعوه، نتوانسته است به خواستههای خود در دوران حکومت صدام پیش از سقوطش دست یابد، میگوید: این ناتوانی ناشی از نگرشهای برابرطلب یا بهعکس سلسلهمراتبی در حزب است؛ زیرا او معتقد است که روحانیت و طلاب حوزة علمیه، بزرگتر و والاتر از آناند که داخل تشکیلات حزبی شوند؛ بلکه همیشه علمای مبارز و متعهد، سرپرست و ناظر بر تحرک و کارهای احزاباند. وی همچنین بر این نکته تأکید کرده بود که سازماندهی در حزب الدعوة الاسلامیة باید هرمی شکل و از بالا به پایین باشد که این گونه نیز هست.
چنین برداشت فرادستانه ـ فرودستانه، بعدها موجب تفرقه بین طرفداران ولایت فقیه شد. اعضای حزب، دو دیدگاه موسع و مخفف از اختیارات ولایت را مطرح کردند. گروهی از اعضای حزب مدعی بودند حوزة اختیارات ولی فقیه فراقانونی است؛ که در نتیجة آن، گروهی از اعضای حزب از آن جدا شدند (حجت الاسلام مهری، 1361، ص35).
آیتالله حکیم، رهبر مجلس اعلا و حزبالدعوة عراق، عوامل دخیل در ناکامیهای مبارزان شیعی را چنین برمیشمارد: بیتوجهی رژیم عراق به منافع ملی؛ نبود سازماندهی نیروهای مردمی؛ دفعی بودن انقلاب و آماده نبودن مردم؛ و سرانجام، نبود رهبری واحد.
حسین علوی در توضیح علل ناکامی شیعیان عراق، به پنج عامل اشاره میکند:
1. فقدان اجماع دربارة رد دیکتاتوری در امر حکومت؛
2. نبود پیوند عاطفی و ارتباطی میان تودهها و گروههای اسلامی؛
3. نبود حمایت خارجی؛
4. ترس خارجیها از بنیادگرایی؛
5. نبود درک ضرورت استقرار قیام، به مثابه ابزاری برای پیروزی (سیفزاده، 1379، ص135).
عامل دیگری که در ناکامی شیعیان و گروههای اسلامگرای شیعی دخیل بوده، الزامات منافع ملی کشورهای منطقه و استراتژی قدرتهای بزرگ در قبال عراق است؛ چراکه آنها معتقدند خطرناکترین مذهب اسلامی، مذهب تشیع است که به مذهب، محتوای سیاسی میدهد و عنصر فداکاری و شهادت و مبارزه با ظلم و استعمار و عدم همکاری با حکومتهای غیراسلامی، در زمرة اساسیترین فعالیتهای آنان بهشمار میرود. مجموع عوامل یادشده، باعث افول قدرت شیعیان در عراق تا پیش از سقوط صدام حسین شد.
6. موضع شیعیان پس از اشغال عراق
ورود آمریکا به عراق در سال 2003م و اشغال این کشور، و در مقابل، سکوت شیعیان تحت ظلم صدام و حزب بعث، در واقع به این مفهوم بودکه شیعه نه با بقای رژیم بعث موافق بود و نه به اشغال آمریکا تن خواهد داد؛ دقیقاً مشابه شرایطی که انگلیسیها در سال 1920م به بهانة آزادی مردم از ظلم عثمانیها عراق را اشغال کردند. شیعه در ایام سقوط حزب بعث سکوت اختیار کرد و پس از حاکمیت اشغالگران، مطالبات خود را از زبان مرجعیت دینی مطرح نمود؛ با این تفاوت که شیعه در عراق در اکثریت است و آمریکا نیز حزب بعث و ارتش بعثی را منحل کرد. از سوی دیگر، شیعه توان نظامی و سیاسی خود را حفظ کرده است و در میدان حضور دارد. بنابراین، شیعیان با محوریت مرجعیت، پس از اشغال عراق نقشی مهم ایفا کردند. مهمترین تأثیر شیعیان بر تحولات عراق پس از اشغال، عبارتاند از:
1. تحمیل اراده به اشغالگران برای تشکیل حکومتی از احزاب و قومیتهای مختلف عراق؛
2. نوشته شدن قانون اساسی عراق به دست عراقیها و به انتخابات گذاشتن آن؛
3. برگزاری انتخابات در عراق و تأکید بر نقش فعال مردم در تعیین سرنوشت خود؛
4. تأکید بر نقش شیعه در حکومت به اندازة جمعیت خود؛
5. حفظ قدرت نظامی شیعه، سپاه بدر و لشکر مهدی؛
6. تشکیل جبهة متحد شیعی، ائتلاف شیعی، بیت شیعی و همکاری با ایران؛
7. تبعیت مردم و سپس احزاب سیاسی عراق از مرجعیت شیعی؛
8. ترجیح منافع شیعی بر منافع اشغالگران در عراق (اکبری، 1388، ص47).
7. امتیازات و امکانات شیعیان در ساختار جدید عراق
شیعیان از امتیازات و امکاناتی برای تحقق اهداف و استراتژیهای خویش برخوردارند که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. سازماندهی و انسجام بر محور روحانیت؛ برخی گروههای شیعه به صورت علنی یا غیرعلنی مسلح نیز هستند؛
2. فقدان رقیب جدی در صحنة عراق؛ در عراق فقط کردها به اندازة شیعیان منسجماند که البته در بسیاری موارد با آنان اشتراک هدف هم دارند. البته حوزة منافع این دو گروه هم تا حدود زیادی مجزا و متفاوت از یکدیگر است. جامعة اهل سنت هم، نه از حیث جمعیت و نه از حیث منابع زیرزمینی و نظایر آن، با جامعة شیعیان قابل قیاس نیست (قاسمی، 1389، ص43).
8. نقاط ضعف شیعیان در عراق جدید
جامعة شیعة عراق در کنار تمام امکانات و شرایطی که از آن برخوردار است، نقاط ضعف زیادی نیز دارد که در ادامه به چند مورد اشاره میشود:
الف) هرچند ملت عراق بهطور کلی طی سه دهة اخیر شداید و لطمات فراوانی دیده، اما به دلیل سیاستهای رژیم بعث، جنگ با ایران، و وقوع انتفاضة 1991م، بر شیعیان محرومیت و ستمی دوچندان تحمیل شده است. میزان باسوادی و شمار تحصیلکردگان شیعه در مراکز آموزشی عالی و شاغلان در مشاغل مدیریتی، تخصصی و حساس، بسیار کمتر از دیگران بوده است. همین امر میتواند موقعیت آنان را در آینده، باوجود برخورداری از اکثریت عددی، آسیبپذیر سازد؛
ب) حوزة علمیة نجف و مراکز دینی و علمی شیعیان، ظرف دهههای گذشته بهشدت آسیب دیدهاند؛ منابع ملی آنان محدود و ضعیف است؛ مدرسان و برخی شخصیتهای برجستة حوزوی بهشهادت رسیده یا از کشور خارج شدهاند. ارتباطات اجتماعی مراجع تقلید به دنبال سالها انزوای اجباری، تا حدودی گسسته و آنان را از عمق تحولات جامعة شیعی دور ساخته است؛
ج) معارضان شیعه، طی دوران مبارزه با رژیم بعث بیشتر به فعالیتهای سیاسی و نظامی در قالب تشکیلات بسته روی آوردهاند. این امر، ضمن افزایش آسیبپذیری داخلی این گروهها، باعث غفلت از توجه به مسائل فرهنگی، اجتماعی و آموزشی شده است. این در حالی است که عراق جدید اقتضای فعالیت به سبک گذشته را ندارد و این گروهها مستعد انطباق سریع با تحولات جدیدند (ازغندی، کرمی، 1388، ص13-12)؛
د) اختلافات درونگروهی بین گروههای شیعه وارد مرحله تازهای شده است. جامعة شیعه بنا به دلایل زیر بهشدت مستعد پراکندگی و درگیری است:
1. بافت عشیرهای و طایفهای جامعه شیعی و غلبه فرهنگ سیاسی سنتی بر آن؛
2. نبود رهبری سیاسی–مذهبی واحد و فراگیر؛
3. وجود گرایشهای فکری و ایدئولوژیک متفاوت و بعضاً متعارض، و نبود اجماع و اشتراک نظر در خصوص مسائل مهم، مانند چگونگی پیوند دین و سیاست، و ارتباط حکومت با ولایت، مرجعیت و روحانیت. حتی گروههای دارای پشتوانة ایدئولوژیک مانند مجلس اعلا نیز در این زمینه نظریهای منسجم ارائه نکردهاند. در سطح کلی، وجود دو گرایش متفاوت مذهبی (فقاهتی) و سکولار، جامعة شیعه را دچار انشقاق کرده است؛
4. وابستگی برخی شخصیتها و گروههای شیعه به کشورهای مختلفی که منافع متعارضی را در عراق میجویند و برای دستیابی به آنها از این تشکلها و عناصر بهرهبرداری ابزاری میکنند. همین امر بر تنشهای داخلی شیعیان میافزاید؛
5. اختلاف نظر جدی دربارة آیندة ساختار سیاسی عراق و نحوة نقشآفرینی شیعیان در عراق آینده. تاکنون هیچیک از این گروهها دیدگاه، الگو و مدلهای بدیل و مطلوب را ارائه نکرده است؛
6. ابهام و تعارض قابل توجه دربارة نوع تعامل با آمریکا و حضور نظامی آن در عراق؛ بهویژه درصورت تداوم حضور آمریکا و تقارن آن با مسئلة تعیین نوع نظام سیاسی آیندة عراق؛
7. سابقة تاریخی تنشها و تعارضات، و وجود انگیزههای انتقامجویانه و کینهتوزیهای عشیرهای و طایفهای میان گروههای شیعه، که بارزترین نمود آن، در ترور زودهنگام سیدمجید خویی در نجف اشرف توسط دیگر گروههای شیعه جلوهگر است؛
8. وجود مشربهای فکری و مکاتب فقهی متفاوت که برمحور تفکرات مراجع پیشین، مانند آیتالله خویی، آیتالله صدر و آیتالله حکیم شکل گرفته است و توسط شاگردان، فرزندان و بیوت آنان به انگارههای تردیدناپذیر و واجبالاطاعه برای دیگران تبدیل شده و ایجاد وفاق و اجماع نظر در میان شیعیان و حوزة علمیه را دشوار ساخته است؛
9. ضعف نظام ارتباطی و فقدان شبکة رسانهای جامع و فراگیر (مانند رسانههای کرد در شمال عراق) که بتواند در وضعیت گذار کنونی یا شرایط احتمالی عدم راهیابی شیعیان به قدرت، کارکردهای ارتباطی مورد انتظار را عهدهدار شود؛
10. حساسیت اکثریت قاطع کشورهای عربی به قدرتیابی شیعیان، و حمایت از رقبای اهل سنت آنان؛
11. مخالفت آمریکا با پیوند شیعیان با مهمترین متحد منطقهای آنان، یعنی ایران، و مشروط کردن نقشآفرینی آنها در عراق آینده به همراهی و همکاری نکردن با ایران؛
12. نفوذ برخی جریانهای انحرافی در میان روحانیون و عناصر بانفوذ شیعه که باعث فرقهگرایی، گسست میان روحانیت و نهاد مرجعیت، و همراهسازی شیعیان با سناریوی نیروهای مهاجم درخصوص انفکاک از ایران میشود (حق پناه، 1382، ص10).
9. موضع آمریکا در برابر قدرتیابی شیعیان
بیاعتمادی آمریکا به شیعه باعث شد که از ابتدا مانع ورود شیعیان معارض عراقی به حکومت شود؛ به ویژه درخصوص ورود سپاه بدر به عراق موضعگیری کرد. البته این سیاست شکست خورد و امروزه هم معارضان شیعه و هم مسئولان سپاه بدر، در مسئولیتهای کلیدی نقشآفرینی میکنند. آمریکا در مرحلة بعد تلاش کرد عناصر لائیک و سکولارهای شیعه را در رأس قدرت قرار دهد و شعار ائتلاف با شیعه را در منطقه به طور گسترده تبلیغ کردند. این سیاست نیز شکست خورد و مردم با اعتماد به مرجعیت، سکولارها را حذف کردند. در مرحله بعد، آمریکا ناگزیر شد تحت فشار مرجعیت، حکومت را از طریق انتخابات بپذیرد؛ اما اقدامات همهجانبهای را برضد شیعه آغازکرد. مهمترین این اقداماتعبارتاند از:
1. ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی؛
2. جلوگیری از کارآمدی حکومت مردمی که شیعه در رأس آن قرار دارد. آمریکا عملاً وزارتخانههای دفاع و سیستم امنیت عراق را در دست گرفت و اجازه نداد دولت شیعی از آنها استفاده کند؛
3. تلاش برای بازگرداندن بعثیها به حکومت، به مثابه ابزاری در برابر شیعه؛
4. تلاش برای ایجاد درگیری و اختلاف بین شیعه، بهویژه میان نیروهای بدر و ارتش مهدی؛
5. تلاش برای تخریب چهرة ایران در عراق؛
6. تبلیغات گسترده برضد شیعه و تلاش برای تشکیل جبهة ضدشیعه، بهویژه در خاورمیانه، از طریق حکومتهای دستنشانده (اکبری، 1388، ص49).
10. ائتلافهای شیعی در انتخابات پارلمانی 2010 در عراق
در 7 مارس 2010م، دومین دوره مجلس نمایندگان عراق پس از سقوط حکومت صدام، برای تعیین 325 نماینده برگزار شد. این مجلس، نهاد قانونگذاری در عراق و تعیینکننده نخستوزیر و رئیسجمهور این کشور است. در این انتخابات، ائتلاف «العراقیه» به رهبری ایاد علاوی ـ که بیشتر از اعراب سکولار شیعه و سنی تشکیل میشد ـ با 91 کرسی در جایگاه نخست، ائتلاف «دولت قانون» به رهبری نوری المالکی، نخست وزیر عراق، با 89 کرسی در جایگاه دوم قرار گرفتند. ائتلاف «ملی عراق» ـ که از سازمانهای مهم شیعیان اسلامگرای عراق همچون «مجلس اعلای اسلامی» و «جریان صدر» تشکیل میشد ـ با هفتاد کرسی در جایگاه سوم نشست و بقیة احزاب، به نسبت کرسیهایی که بهدست آوردند، در جایگاههای دیگر قرار گرفتند. «جبهة توافق» که ائتلاف اصلی اعراب سنی عراق است، شش کرسی از کرسی های مجلس را به خود اختصاص داد.
در انتخابات سال 2010م، 6172 نامزد از 165 جریان سیاسی، در قالب دوازده ائتلاف بزرگ انتخاباتی برای کسب 325 کرسی پارلمانی به رقابت پرداختند و انتخابات در قالب سیستم لیست باز و نظام چنددایرهای برگزار شد. در این انتخابات، بیش از 4/62 درصد از مردم عراق شرکت کردند که بالاترین مشارکت با نرخ هشتاد درصد، به استان دهوک مربوط بود. از ویژگیهای انتخابات پارلمانی عراق در سال 2010م، برهم خوردن ائتلافهای سیاسی دورة قبل، و شکلگیری ائتلافهای جدید بود. بیشتر این ائتلافها از گروههای مختلف قومی و مذهبی تشکیل شدهاند و در بیشتر آنها شیعیان، اهل تسنن و دیگر اقلیتهای دینی و قومی همزمان حضور دارند. این مسئله باعث تقسیم آرا بین ائتلافهای مختلف شد. از مهمترین ائتلافهای شیعیان در این دوره از انتخابات، عبارتاند از:
10-1. جنبش ملی عراق یا «فهرست العراقیه» به رهبری ایاد علاوی
جنبش ملی عراق که به «فهرست العراقیه» معروف است و تحت رهبری ایاد علاوی، شخصیت شیعة سکولار قرار دارد، توانست در انتخابات پارلمانی با کسب 2.631.138 رأی، معادل 87/25 درصد، بیشترین میزان کرسیها، یعنی 91 کرسی از مجموع 325 کرسی را به خود اختصاص دهد. احزاب اصلی این ائتلاف، عبارتاند از: «توافق ملی عراق» به رهبری ایاد علاوی، با گرایش شیعی سکولار؛ و «جبهة گفتوگوی ملی عراق» به رهبری صالح مطلق، با گرایش سنی سکولار که عمدتاً جمعیت سنیمذهب و بخشی از شیعیان سکولار عراق را نمایندگی میکند. «جنبش ملی عراق» در واقع ترکیبی از شخصیتهای سیاسی مطرح عراق (شیعیان، سکولارها، سنیها و بعثیهای جدید) است که در پی ایجاد ائتلافی قدرتمند در مقابل ائتلافهای شیعی اسلامگرا بودهاند. همچنین بخشی از ائتلافهای سنی قبلی نیز به این فهرست پیوستهاند.
10-2. ائتلاف دولت قانون به رهبری نوری مالکی
«ائتلاف دولت قانون» به رهبری نوری مالکی، نخستوزیر عراق، توانست در انتخابات پارلمانی، با 042، 620، 2 رأی، 89 کرسی از مجموع 325 کرسی، یا به عبارت دیگر 76/25 درصد از کرسیها را به خود اختصاص دهد و بعد از «فهرست العراقیه» بیشترین میزان کرسی ها را بهدست آورد. احزاب و شخصیتهای اصلی این ائتلاف، به این شرح میباشند:
- «حزب الدعوه» به رهبری نوری المالکی، با گرایش شیعة میانهرو؛
- «جبهه ملی نجات انبار» به رهبری شیخ علی حاتم السلیمان، با گرایش سنی، قبیلهای، انبار؛
- «التجمع» به رهبری مهدی الحافظ و صفیه سهیل، با گرایش شیعة سکولار، عضو سابق «فهرست العراقیه»؛
ائتلاف دولت قانون در وهلة اول حول شخصیت و مدیریت نوری مالکی طراحی شده است و برای نخستین بار، طی انتخابات شوراهای استانی در سال 2009م شکل گرفت و با کسب 126 کرسی از مجموع 440 کرسی شوراهای استانی، موفقیت قابل توجهی بهدست آورد.
حزبالدعوه در انتخابات پارلمانی سال 2005م، عضو «ائتلاف یکپارچة عراق» بود؛ اما نوری مالکی به دلیل موفقیتهایش در مسند نخستوزیری در چند سال گذشته و کارایی دولت و در ایجاد ثبات و امنیت در عراق، تلاش کرد تا ائتلافی مستقل، ملیگرا و فرافرقهای ایجاد کند. وی در این راستا کوشید تا گروههای سنی و کرد را نیز در ائتلاف خود وارد کند. هر چند تلاشهایی برای پیوستن «ائتلاف دولت قانون» به «ائتلاف ملی عراق» به مثابه چتری برای پوشش دادن گروههای شیعی انجام شد، اما با نپذیرفتن شروط مالکی از سوی ائتلاف ملی عراق، از جمله اختصاص پنجاه درصد کرسیهای ائتلاف و پست نخستوزیری به مالکی، فهرست دولت قانون به صورت مستقل وارد انتخابات پارلمانی 2010م شد.
10-3. ائتلاف ملی عراق به رهبری عمار حکیم
«ائتلاف ملی عراق»، که در واقع جانشین «ائتلاف عراق یکپارچه» بهعنوان ائتلاف فراگیر شیعی در انتخابات پارلمانی سال 2005م، منهای حزب الدعوه است، توانست در انتخابات پارلمانی سال 2010م هفتاد کرسی از مجموع 325 کرسی، معادل 43/19 درصد از کرسیها را به دست آورد و به سومین ائتلاف قدرتمند تبدیل شود. احزاب و شخصیتهای این ائتلاف عبارتاند از:
- «مجلس اعلای اسلامی عراق» به رهبری عمارحکیم، با گرایش شیعه؛
- «سازمان بدر» به رهبری هادی عامری، با گرایش شیعه؛
- «جریان صدر» به رهبری مقتدا صدر، با گرایش شیعه ـ ملیگرا؛
- «حزب فضیلت اسلامی» به رهبری هاشم الهاشمی، با گرایش شیعه؛
- «کنگرة ملی عراق» به رهبری احمد چلبی، با گرایش شیعة سکولار؛
- «جنبش اصلاح ملی» به رهبری ابراهیم جعفری، با گرایش شیعی؛
«ائتلاف ملی عراق» که عمدتاً دربرگیرندة گروههای شیعی اسلامگراست، موفقیت چندانی در کسب همکاری گروههای سنی و کرد برای نمایش وجههای فرافرقهای به دست نیاورد؛ با این حال توانست میزان قابل توجهی از آرای شیعیان جنوب عراق را به خود اختصاص دهد (میرکریمی، 1386، ص1-12).
نتیجهگیری
وجود منابع نفت و گاز در جنوب، و ارتباط با دریا و تسلط شیعیان بر این منطقه، فرصت و ابزاری در اختیار شیعیان است. به همین نسبت، این فرصت برای دیگر اقوام، چالش بهحساب میآید. بنابراین، این منطقه به مثابه ابزاری سیاسی در اختیار شیعیان عراق است. مرحلة کنونی، مرحلهای حساس برای شیعیان عراق به شمار میآید؛ زیرا این امکان برای این گروه فراهم شده است که پس از صدها سال در حاشیه بودن، خود را به عنوان قدرتی مسلط در عرصة سیاسی عراق مطرح کند. پس از سقوط رژیم صدام، خواستههای انقلابی جدید جامعة شیعه عراق قالب تازهای پیدا کرده و موجی از تحرک سیاسی در بین آنها بهوجود آمده که برای سیاستگذاران آمریکایی و حتی سنیهای عراق غافلگیرکننده بوده است. در واقع شیعیان دریافتهاند که در حال حاضر، اشغالگران آمریکایی تنها عاملیاندکه شیعیان را از رسیدن به قدرت سیاسی بازداشتهاند. همین مسئله اصلیترین عامل بحرانی شدن رابطه بین جامعة شیعة عراق و موضوع حضور آمریکاییها در این کشور شده است. اگرچه شاهد قدرت گرفتن گروههای مختلف شیعی در قالب احزاب سیاسی هستیم، ولی این گروهها دربارة راههای پیشبرد اهداف در آیندة عراق با هم اختلاف دارند؛ همانند اختلافی که بین فهرست العراقیه و دیگر ائتلافهای شیعی وجود دارد. این مسئله تا حدودی آیندة تحولات عراق را با ابهام مواجه کرده است. گروههای شیعی با داشتن موضع برتر در عراق جدید به دنبال دستیابی به سهم بیشتری از قدرت سیاسی بر مبنای نسبت بالای جمعیت خود و ایجاد امنیت و ثبات در این کشور بهعنوان گروه مسلط در حاکمیتاند. گروههای سنی نیز در راستای جلوگیری از تسلط شیعیان، و مانعتراشی در نهادینهسازی قدرت آنان در ساختار سیاسی جدید عراق با ابزارهای گوناگون، و مخالفت با اقداماتی مانند بعثیزدایی و فدرالیسم، بهویژه در جنوب و شمال این کشور، درصدد بازنگری قانون اساسی و احیای مجدد نقش سنتی خود در عراقاند. بنابراین، تعارضات و اختلافات موجود در اهداف و منافع گروههای داخلی، فقدان زمینههای مصالحه و همگرایی بین گروههای اهلسنت و شیعی، فقدان سنت مدنی دموکراسی و سهم ملی در عرصة قدرت مدیریت، روند سیاسی و شرایط امنیتی عراق را با مشکل مواجه کرده است. عراق پس از ایران دومین کشوری است که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند. این می تواند در آیندة روابط دو کشور نقش بسزایی داشته باشد؛ همانگونه که در طول تاریخ روابط دو کشور، شاهد روابط در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بودهایم.
مراجع
منابع
1. ادیب، عادل، حزبالدعوة اسلامی عراق، ترجمة سیدحسین موسوی، تهران، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1383.
2. ازغندی، علیرضا، «قومگرایی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک در عراق»، فصلنامة تخصصی علوم سیاسی، سال چهارم، شمارة7، 1386.
3. اشرفنظری، علی، «غرب، هویت و اسلام سیاسی: تصورات و پنداشتهای غرب از اسلام»، فصلنامة سیاست، دورة 38، شمارة1، 1387.
4. برنا بلداجی، سیروس، «شیعیان عراق، بررسی وضعیت جامعهشناختی»، فصلنامة فلسفه، کلام و عرفان، شمارة 7، 1383.
5. بهروزلک، غلامرضا، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1386.
6. تلاشان، حسن، «دورنمای ژئوپلتیک شیعه درعراق»، فصلنامة شیعهشناسی، سال 8، ش31، 1389.
7. جویس، انویلی،نهضتهای اسلامی شیعیان عراق، ترجمة مهوش غلامی، تهران، اطلاعات، 1373.
8. حقپناه، جعفر، شیعیان و آیندة عراق، بولتن پژوهشکدة مطالعات راهبردی، 1382.
9. دادفر، سجاد، «جماعة العلما، احیاگر هویت سیاسی شیعیان عراق»، تاریخ در آیینة پژوهش، شمارة 24، 1388.
10. دکمجیان، هرایر،جنبشهایاسلامیدرجهانعرب، ترجمة حمید احمدی، تهران، کیهان، 1377.
11. سیفزاده، حسین، عراق، ساختارها و فرآیند گرایشهای سیاسی، وزارت امور خارجه، تهران، 1379.
12. صالحی، عباس و علیرضا رضایی، «مبانی جنبشهای اسلامگرایانه: نظریات و دیدگاهها»، فصلنامة مطالعات سیاسی، سال دوم، شمارة5، 1388.
13. عارف، رضا، «هویت اسلامی ما»، فصلنامة اسلامپژوهی، شماره4، 1389.
14. عباسزاده فتحآبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصلنامة سیاست، دورة 40، شمارة 2، 1389.
15. عباسی مجید و مرتضی فرخی، «چارچوبی تحلیلی برای مفهوم امنیت از منظر سازهانگاری»، فصلنامة مطالعات سیاسی، سال دوم، شمارة6، 1388.
16. العلوی، حسین، الشیعه والدولة التوحید العراق 1914-1990، قم، 1992م.
17. غلامی قمی، مصطفی،«نقش شیعیان و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی و اجتماعی عراق در سدههای اخیر»، فصلنامة شیعهشناسی، سال پنجم، شمارة 17، 1386.
18. قاسمی، محمدعلی، «بازیگران مؤثر بر عراق آینده: منافع و سناریوها»، فصلنامة مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شمارة 1، 1389.
19. گراهام، فولر، شیعیان عرب، مسلمانان فراموششده، ترجمة خدیجه تبریزی، قم، شیعهشناسی، 1384.
20. میرکریمی، انتخابات پارلمانی در عراق، تهران، اداره کل آموزش و پژوهش معاونت سیاسی، کد پژوهش237، 1386.
21. Wendt, Alexander, "On Constitution and Causation in International Relations",Review of International Studies, 1998.
نویسندگان
علی آدمی؛ حوا ابراهیمی پور