وضعیت سیاسی و فرهنگی شیعیان در دوره امامت امام رضا علیه السلام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 35 - 69 دقیقه)

 

 

 

 

وضعیت سیاسی و فرهنگی شیعیان در دوره امامت امام رضا علیه السلام 

زهرا بختیاری

 

مقدمه

«بسترشناسی و شناخت وضعیت دوره هر یک از ائمه ـ علیهم السلام ـ می تواند یاریگر محقق در شناخت و تحلیل سیره آنها باشد؛ همچنانکه این آگاهی به خوبی قادر خواهد بود تا تفاوت سیره های ائمه علیهم السلام با یکدیگر به ویژه در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و نیز حتی چگونگی تفاوت برخوردهای یک امام علیه السلام  در مقابل جریانات مختلف را توجیه کند. البته باید توجه داشت که بسترشناسی مخصوص به شناخت دوره زمانی نبوده و هر آنچه را که می تواند به عنوان ظرف یک پدیده و یا مقارنات آن تلقی گردد، شامل می شود که از آن جمله میتوان شناخت وضعیت اجتماعی، مردم شناسی، روان شناسی فردی شخصیت های تأثیر گذار در آن پدیده، روان شناسی اجتماعی، اوضاع سیاسی، فرهنگ حاکم بر جامعه و نیز حتی آداب و رسوم رایج در میان مردم را در این محدوده گنجاند. همچنان که شناخت وضعیت علمی و تمدنی و نیز آگاهی از جریانات و فرقه های کلامی، فقهی، و همچنین شناخت وضعیت اقتصادی از مهم ترین مؤلفه های بسترشناسی می باشند؛ و در این هنگام است که می توان گفت: بستر شناسی نه تنها در فهم بهتر سیره عملی ائمه علیهم السلام مؤثر است، بلکه باعث فهم بهتر و صحیح تر از گفتار و احادیث آن بزرگواران نیز می شود».(1)

در این راستا، بررسی و شناخت وضعیت سیاسی و فرهنگی شیعیان در دوره امامت امام رضا ـ علیه السلام ـ نیز باعث روشن شدن زاویه ای مهم از دوره امامت و زندگی آن بزرگوار است که می تواند راهنمای ارزشمندی در شناخت و تحلیل سیره ایشان، به طور عام، و تعامل و مناسبات آن حضرت علیه السلام با شیعیان ـ در اینجا فرقه های شیعی ـ به طور خاص باشد.

برای بررسی وضعیت سیاسی و فرهنگی شیعیان در دوره امامت امام رضا علیه السلام ناگزیریم که محدوده زمانی و مکانی این دوره را کاملاً بشناسیم؛ یعنی بدانیم که از نظر زمانی در این دوره، امامت امام رضا علیه السلام معاصر با کدام خلفای عباسی است و از نظر مکانی، محل استقرار و فعالیت شیعیان، بیشتر در چه مناطقی می باشد، و از طرفی وضعیت کلی آن زمان را بشناسیم، چرا که شیعیان جزئی از آن کل و در ارتباط با آن و مسلماً تحت تأثیر آن بوده اند؛ لذا بررسی وضعیت شیعه در زمان مورد بحث، نیازمند مروری هرچند اجمالی، به وضعیت کلی جهان اسلام در آن روزگار می باشد.

ـ وضعیت سیاسی جامعۀ اسلامی معاصر امامت امام رضا علیه السلام:

دوره بیست سالۀ امامت امام رضا علیه السلام (183 ـ 203 هـ.ق) با دوران حکومت سه خلیفه عباسی یعنی هارون (170 ـ 193 هـ.ق)، امین (193 ـ 198 هـ.ق) و مأمون (198 ـ 218 هـ.ق) مصادف بود که در ادامه به آنها پرداخته می شود.

 هارون (170 ـ 193 هـ.ق)

هارون، پنجمین خلیفه عباسی بود که در سن 21 یا 22  سالگی به حکومت رسید.(2) علاقه او به جنگ چنان بود که دربارۀ او گفته شده که: «رشید جنگ را دوست می داشت و عادت داشت یک سال به حج و یک سال به جنگ برود. او زرهی بر تن می کرد که بر پشت آن کلمه «حاج» و بر جلوی آن کلمه «غازی» نوشته شده بود».(3)

دوران وی، شاهد ناآرامی هایی در نقاط مختلف حکومتی بود، از جمله در دوران وی، قیام دو برادر علوی، به نام های یحیی وادریس، فرزندان عبدالله بن حسن رخ داد که یحیی در مشرق و برادرش ادریس در سرزمین مغرب قیام کرد.

هارون توانست یحیی را فریفته و با وعده امان، او را به بغداد کشانیده و به قتل برساند،(4) اما ادریس بن عبدالله که به شمال آفریقا و سرزمین مغرب گریخته بود، توانست در آنجا با کمک قبایل بربر در مقابل حکومت هارون ایستادگی کند و هرچند هارون با خدعه توانست وی را نیز با سم به قتل برساند، اما فرزندش ادریس که او را به نام پدرش «ادریس» نامیده بودند، جانشین پدر شد و حکومت بربر را به دست آورد.(5) در واقع ادریس دوم، بنیانگذار واقعی دولت ادریسیان است. پس از استقلال کامل اردیسیان (ادارسه) و ناامیدی عباسیان از سرکوب آنان، هارون برای آنکه از خطر حملات آل اردیس به قلمرو خلافت در امان بماند، به ابراهیم بن اغلب اجازه داد تا با اختیارات بسیار، برافریفته (تونس) حکم راند.(6) پس در دوران هارون، تشکیل نخستین دولت مستقل شیعی یعنی ادارسه، و در پی آن تأسیس دولت نیمه مستقل اغالبه ـ به منظور خنثی کردن اثر دولت ادارسه ـ را شاهدیم.

به اعتقاد برخی محققان ونویسندگان معاصر، هارون پس از رهایی یافتن از این دو نهضت بزرگ علوی، با دیده ترس و نگرانی به فرزندان بیت علوی می نگریست و از این رو  پیشوایان آنها را دستگیر، و به حیاتشان پایان داد که در رأس آنها عبدالله بن حسن و محمدبن یحیی و عباس بن محمد و امام موسی بن جعفرعلیه السلام بودند.(7)

امام موسی بن جعفرعلیه السلام مدت زیادی از عمر شریفش که مصادف با ایام خلافت هارون الرشید بود، پیوسته به زندان منتقل می شد، (8) و سرانجام هارون فرمان قتل امام(علیه السلام)را صادر کرد(9) و امام علیه السلام در سال 183 هـ.ق به شهادت رسید.

رفتار سرکوب گرانه هارون در این سال ها با علویان، شدت تقیه امام علیه السلام و یارانش را به دنبال داشت که این امر باعث توسعه سازمان وکالت(10) در زمان امام کاظم علیه السلام شده بودتاازآن طریق، امام(علیه السلام)و شیعیانش باهم در ارتباط باشند، اما این شدت تقیه، و از آن طرف زندان های طولانی مدت امام علیه السلام و سپس شهادت ایشان در زندان، آثار سویی برای شیعه و جامعه شیعی به جای گذاشت که از آن جمله می توان به ایجاد بزرگترین انشقاق در جامعه شیعی یعنی تشکیل فرقه واقفه اشاره کرد. چنانکه پیشتر هم بیان شد، عده ای از پیروان و شیعیان امام علیه السلام اعم از سودجویان و عده ای از دنباله روان نادان آنها(11) برای این غیبت های امام علیه السلام در طول حیاتش و سپس شهادت ایشان، دلایل وروایات مختلف آورده، و ایشان را مهدی موعود دانستند. پس شرایط سیاسی دوره هارون مقارن با زمان امامت امام موسی کاظم علیه السلام تأثیر بسزایی در به وجود آمدن فرقه ای مهم از درون شیعه به نام واقفیه ایفا کرد و اگر تلاش های بی وقفه امام رضا علیه السلام نبود، می رفت تا تشیع را نابود سازد.

ناآرامی های حاکم بر بخش هایی از حکومت عباسی، تنها ناشی از حرکتهای علویان نبود بلکه دوران خلافت هارون شاهد شورشهایی از قبیل شورش حمزۀ بن عبدالله خارجی (181 هـ.ق) (12) معروف به حمزه آذرک- که از نظر نظامی شاید بتواند گفت که خطرناک ترین و گسترده ترین عملیات نظامی خوارج در زمان مورد بحث یعنی دورۀ امامت امام رضا علیه السلام (183 ـ 203 هـ.ق) رخ داد ـ بود، و نیز شورش مردم خراسان که سرانجام وقتی رشید، شخصاً در سال 192 ق، برای ساماندهی به اوضاع و فرونشاندن شورش مذکور که به رهبری رافع بن لیث انجام گرفته بود، راهی خراسان شد، (13) در راه به علت بیماری در سال 193 ق در توس درگذشت.(14)

سبب شورش مردم خراسان، ظلم و ستم فراوان حاکم آنجا یعنی علی بن یحیی بن ماهان گزارش شده است. (15)

ـ امین (193 ـ 198 هـ.ق)

محمد بن هارون، ملقب به امین در سال 193 به خلافت رسید.(16) به گفته سیوطی، وی لیاقت خلافت را نداشت، زیرا جوانی مسرف و خودپسند و بی سیاست بود. از این رو، از همان آغاز خلافتش زمینه های آشوب و فتنه  به وجود آمد.(17)

امین در تاریخ، به عنوان فردی خوشگذران، هوسران، مسرف و سست رأی معرفی شده که حتی در کارهای مهم به دیگران تکیه می کرده است.(18) در مورد رفتار و صفات امین، همین بس که ابن العبری بعد از ذکر صفات و رفتار او، در پایان چنین می گوید: «خلاصه آنکه در سیرت او چیزی که در خور ذکر باشد، یافت نشد ...». (19)

دوران خلافت امین با فتنه ها و ناآرامی ها همراه بود که برجسته ترین این نابسامانی ها، درگیری شدید بین او و برادرش، عبدالله مأمون بود، همچنین این نابسامانی نتیجه نزاع بین ایرانیان و اعراب بود. به هنگام درگیری شدید این دو برادر، آتش قیام دیگری در سرزمین شام با حرکت سفیانی شعله ور شد. سفیانی، به خاندان سفیانیان اموی منسوب بود. او به نام خود دعوت کرد و بر شام و مناطق اطراف آن چیره شد، و اگر اختلاف و درگیری بین یمانیان و مضریان روی نمی داد و نیروی او به ضعف نمی گرایید، هر آینه حکومتی در شام تأسیس می کرد. امین پس از دو سال تلاش بی وقفه توانست به قیام وی خاتمه بخشد.(20)

به هر حال، تقریباً تمام دوران حکومت وی، صرف درگیری با برادرش مأمون شد که این درگیری ها در نهایت منجر به کشته شدن امین و به حکومت رسیدن مأمون در سال 198 هـ.ق گردید.(21) به گفته یکی از محققان معاصر، دوران حکومت او بر مردم، دوران جنگ و بلیات و غصب و ویرانی و رواج اموری بود که هیچ شریعتی آنها را مجاز نمی شمرد و هیچ اخلاق شایسته ای آنها را روا نمی داند.(22)

ـ مأمون (198 ـ 218 هـ.ق)

از دوران بیست ساله حکومت مأمون، فقط پنج سال آغازین حکومت وی که مصادف با سالهای آخر امامت امام رضا(علیه السلام)می باشد، در بحث حاضر می گنجد.

عبدالله مأمون در سال 170 هـ.ق به دنیا آمد(23) و مادرش کنیزی باد غیسی به نام مراجل بود.(24) مأمون بر خلاف برادرش امین،در تاریخ به عنوان فردی با شهامت و بلند همت و از لحاظ علم و حکمت ستاره درخشان بنی عباس معرفی شده که از همه فنون و دانش ها بهره ای بسزا داشته است(25) درباره دانایی و علم دوستی او مطالب فراوانی گفته شده است، از جمله اینکه در جایی آمده «داناترین خلفا در فقه و کلام بود»(26) و یا اینکه سیوطی، وی را برترین و داناترین خلیفه عباسی معرفی کرده است. (27) حتی به امام علی علیه السلام منسوب شده است که آن حضرت علی علیه السلام در یک پیشگویی در قسمتی از توصیف خلفای عباسی چنین فرمودند: «... و سابعهم اعلمهم ...»(28)  یعنی هفتمین آنها (مأمون)، داناترین آنهاست. و بالاخره گواهی مهم در این باره اعترافات پدرش هارون بر این مسأله است. که بارها بر دور اندیشی و حسن سیاست مأمون، و از آن طرف بر بی لیاقتی و هوسبازی امین تأکید کرده بود، (29) ولی علیرغم این برتری های مأمون نسبت به امین و نیز اینکه وی از برادرش امین بزرگتر بود، (30) او به عنوان ولیعهد دوم انتخاب شد، (31) که از مهمترین علل نادیده گرفتن این برتری های مأمون نسبت به امین، هواداری عباسیان و به ویژه زبیده معروف به ام جعفر ـ مادر امین بود.(32)

اما به هر حال، با آنکه پایگاه امین بسیار نیرومند بود و هوا دارانی محکم داشت، (33) زیرکی و هوشیاری و سعی و تلاش مأمون، و استفاده به موقع از عناصر تحت فرمانش از جمله ایرانیان، باعث پیروزیش بر امین گردید. دوره بیست ساله حکومت مأمون (198 ـ 218 هـ.ق) را می توان با توجه به مرکزیت حکومت به دو بخش ایران و بغداد تقسیم کرد:

دوره اول، شامل حضور مأمون در بخش های مختلف ایران همچون ری، سرخس، طوس و مرو می شود که در این دوره مرکزیت حکومت، شهر مرو است، و می توان سالهای 198 ـ 204 هـ.ق را در این دوره دانست؛ و این نوشته در همین دوره بحث می کند.

اما دوره دوم که از ورود وی به بغداد در سال 204 هـ.ق تا مرگ او در نزدیکی های شهر طرسوس در مرز روم را شامل می شود، شامل فراز و نشیب های فراوانی از جهات مختلف سیاسی، اداری، علمی و کلامی است که خود بحث مستقلی را می طلبد.

بطور کلی، اوضاع سیاسی در دوره اول حکومت مأمون، اوضاعی ناآرام و تثبیت نشده بود، و این ناآرامی ریشه در درگیری های میان امین و مأمون، و به تبع آن درگیری و اختلاف وابستگان و هواداران آن دو ـ که از دو طیف و دو حزب متفاوت ایرانی و عربی تشکیل شده بودند، و در رأس این دو طیف، فضل بن ربیع، نماینده آرمان های عربی و فضل بن سهل، نماینده افکار و آرمان های ایرانی قرار داشتند که امور دو برادر را تحت تأثیر افکار و آرمان هایشان قرار داده بودند ـ داشت.

حکومت مأمون که با انبوهی از مشکلات آغاز شده بود، ناراضیان بسیار و از طیف های مختلفی را داشت که مهم ترین آنها عبارت بودند از:

ـ عده ای از ناراضیان، عباسیانی بودند که از قتل امین و به حکومت رسیدن مأمون، ناراضی و خشمگین بودند. علاوه بر آن، انتقال پایتخت از بغداد (شهر عربی)، به مرو (شهری ایرانی)، و نیز واگذاری اداره و اجرای امور مهم کشوری، آن هم در نقاط مهم و کلیدی به ایرانیان که مهم ترین حامیان مأمون بودند، و مخصوصاً سپردن وزارت و دادن لقب ذوالریاستین به فضل بن سهل ایرانی و نیز فرستادن حسن بن سهل، به حکومت عراق(34) از جمله عللی بودند که باعث نارضایتی و خشم عناصر عربی و به ویژه عباسیان شده بود که برای نمونه، از عواقب این نارضایتی ها بیعت بغدادیان با منصور بن مهدی (عموی مأمون)، بیرون راندن حسن بن سهل از عراق، بیعت با ابراهیم بن مهدی به عنوان خلیفه و جنگ های متعاقب این بیعت، (35) و نیز شورش نصر بن شبث(36) را می توان ذکر کرد.

نصر بن شبث، رهبری عربی بود که در کیسوم در شمال حلب سکونت و درباره امین تعصب داشت؛ زیرا او عنصر عربی را نمایندگی می کرد و به مأمون که به خراسانی ها تمایل داشت، کینه می ورزید، وی در اواخر سال 198 ق شورش کرد و بسیاری از اعراب او را همراهی نمودند و کار او بالا گرفت تا جایی که خلیفه از او وحشت کرد. در حقیقت حرکت او در برابر حکومت عباسی نبود، بلکه قیامی در برابر نفوذ ایرانی بود که قدرت های خلافت را در چنگ خود داشت. (37) چنانچه خود نصر بن شبث، علت جنگ و شورش خود را برتری و مقدم دانستن عجم بر عرب توسط حکومت بیان کرده است.(38)

ـ عده ای از ناراضیان، علویانی بودند که حکومت را حق خود دانسته و حکومت عباسیان را نامشروع می دانستند، و در راستای به دست آوردن این حق خود، به قیام های گسترده و زیادی دست زدند. از جمله قیام ابن طباطبا در کوفه (199 هـ)، خروج و قیام محمد بن علی بن حسن معروف به ابن افطس در مکه (199 هـ). (39)

البته گماردن افراد نالایق و ضعیفی مثل حسن بن سهل در نقاط کلیدی و اصلی مملکتی نیز باعث گسترش ناآرامی ها و افزایش نارضایتی مردم از وضع جامعه شده بود. علاوه بر آن، دادن اختیارات فراوان و تفویض اداره امور حکومتی به فضل بن سهل(40) باعث شده بود که وی از رسیدن اخبار به مأمون ممانعت نماید و او را از مهم ترین اخبار و اطلاعات از جمله آشوب بغداد و خلع مأمون از حکومت توسط آنها و موارد دیگر، محروم کند، تا جایی که جنگ خانگی در بغداد شعله ور و کارهای حکومتی و اداری متوقف شد. روستاهای جنوب عراق در معرض دستبرد مزدوران قرار گرفت و اوضاع بغداد بعد از اینکه خیابان ها از راهزنان پر شد، به گونه ای تحمل ناپذیر گشت. (41)

طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(42) که با اهداف مختلفی انجام شده بود، (43) مهم ترین تدبیر و سیاست مأمون در جهت ساماندهی اوضاع به شمار می رفت و گرچه با این سیاست، مأمون توانست تا حدی بر اوضاع مسلط شود و عده ای را راضی کند ولی این سیاست نیز، ناراضیان و مخالفان خاص خود را داشت. (44)

در این شرایط، این مردم بودند که مثل دیگر ادوار حکومت عباسی و اموی، زیر چکمه حکومت خواهی و سلطنت طلبی حکام، قربانی می شدند.

وضعیت فرهنگی جامعه اسلامی معاصر امامت امام رضا(علیه السلام)

طبیعت علم دوستی اسلام سبب شده بود که علوم و دانش های کشورهای مختلف جهان به جامعه اسلامی راه یابد، و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان تازی که زبان اسلامی بود ترجمه شود.

ترجمه آثار علمی دیگران که از اواخر زمان امویان شروع شده بود، در عصر عباسیان مخصوصاً زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید، همانگونه که در این زمان وسعت کشورهای اسلامی به بالاترین حدّ خود در طول تاریخ ارتقاء یافت.(45) بطوریکه عصر هارون الرشید دوران طلایی حکومت عباسی محسوب می شود.(46) البته این حرکت علمی چیزی نبود که به وسیله امویان یا عباسیان پایه گذاری شده باشد، بلکه نتیجه مستقیم تعلیمات اسلام در زمینه علم بود که برای علم و دانش وطنی قائل نبود.(47)

دوران مأمون، از پیشرفته ترین دوران های علمی عصر اول عباسی(48) به حساب می آید به گونه ای که تلاش های فرهنگی به اوج خود رسید.(49) مأمون با حکما خلوت می نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی می کرد. وی درترجمۀ کتابهای یونانی بسیار کوشش نمود و پول زیادی در این راه صرف کرد. (50) تا جایی که هیأت هایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «بیت الحکمه» اعزام نمود.(51) بیت الحکمه محلی برای مطالعه، نسخه برداری، ترجمه وتألیف کتب بود.(52) این بیت، تراث فرهنگی اسلامی را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمع آوری کرد.(53) به این ترتیب نشر علوم و دانشهای دیگران، در کنار دانش های اسلامی، مسألۀ مطلوب روز شد، و در نتیجه مترجمین بسیاری از عراق، شام، ایران به بغداد آمدند. اما آنچه مایه نگرانی بود این بود که در بین این گروه مترجمان افرادی از پیروان متعصب و سرسخت مذاهب دیگر مانند زردشتیان، صابئان، نسطوریان، رومیان و برهمن های هند بودند که آثار علمی بیگانه را از زبان های یونانی، فارسی، سریانی، هندی،لاتین و غیره به عربی ترجمه می کردند.(54) و البته نگاهی کوتاه به مترجمان برجستۀ آن دوران، نشان می دهد که یهود و نصاری در امر ترجمه کتب، نقش بسزایی داشته اند؛(55) و یقیناً همه آنها در کار خود حسن نیت نداشتند و گروهی از آنان سعی می کردند که آب را گل آلود کرده و ماهی بگیرند، و از این بازار داغ انتقال علوم بیگانه به محیط اسلام، برای نشر عقاید فاسد و مسموم خود فرصتی به دست آورند و درست به همین علت عقاید خرافی و افکار انحرافی و غیر اسلامی در لابلای این کتب به ظاهر علمی، به محیط اسلام راه یافت، و به سرعت در افکار گروهی از جوانان و افراد ساده دل و بی آلایش نفوذ کرد. مسلماً در آن زمان، یک هیأت نیرومند علمی که از تقوا و دلسوزی برخوردار باشد، در دربار عباسیان وجود نداشت که آثار علمی بیگانگان را مورد نقد و بررسی قراردهد و آن را با فیلتر جهان بینی اسلامی تصفیه کند، دردها و ناخالصی ها را بگیرد و آنچه صاف و بی غل و غش است در اختیارجامعه اسلامی بگذارد.(56)

از سوی دیگر از خصوصیات زمان مورد بحث، پدید آمدن مذاهب فقهی گوناگون است که بسیاری از آنها تا چند دهه و بلکه چند قرن، نقش عظیمی در تاریخ فقه اهل سنت ایفا کردند. برای دانستن اهمیت این دوره همین بس که  سه مذهب از مذاهب فقهی چهارگانه اهل سنت، یعنی مذاهب فقهی حنفی ، مالکی و شافعی، دراین دوره پدید آمده اند.(57)

خصوصیت دیگر این دوره، دخالت مستقیم حکومت عباسی در فقه است، چنانکه منصور خلیفه عباسی، در زمان حکومت خویش (136 ـ 158 ق) به دنبال چهره شاخص فقهی بود تا آن را در مقابل امام صادق علیه السلام مطرح سازد. بدین منظور ابتدا به سراغ ابوحنیفه رفت و پس از آنکه ابوحنیفه روی خوشی نشان نداد، از او صرف نظر کرده، به سراغ مالک فقیه اهل مدینه رفت و تقریباً هم زمان با تأسیس بغداد به بزرگنمایی این فقیه مدنی پرداخت و از او خواست تا کتابی در فقه بنویسد تا وی آن را در سراسر مملکت اسلامی به عنوان کتاب مرجع فقه رواج دهد و به مالک قول داد که عراقی های مخالف مذهب فقهی او را با شمشیر وادار خواهد کرد تا به این امر تن در دهند. چنین درخواستی از سوی هارون نیز درباره کتاب الموطّأ مالک انجام شد که مالک این پیشنهاد را نپذیرفت. از این مطلب می توان رواج فقه مالک را تا سال وفات او (179 ق) در بغداد به دست آورد، گرچه در نُه سال اخیر یعنی از سال 170 ق، فقه حنفی نیز شروع به گسترش نمود.(58)

با توجه به اوضاع و احوال مدینه در زمان مالک و نیز شخصیت او، می توان این مطلب را استنباط نمود که فقه او در این بیست سال همچنان بر مدینه سیطره داشته و به عنوان فقه غالب و یا دست کم یکی از مکاتب فقهی مطرح، مورد توجه مردم و فقها قرار گرفته بوده است.(59)

در کنار مذاهب فقهی که باید آن ها را مکاتب نقلی دانست مکاتب عقل گرا، کلام و فلسفه در حوزه های مختلف ممالک اسلامی فعالیت داشتند.

معتزلیان، جبهه مقابل سنت گرایان اهل حدیث بودند و عقیده داشتند در شناخت دین و اصول آن علاوه برنقل آیات و روایات از عنصر عقل وخرد نیز بایستی بهره گرفت. معتزلیان تأثیر بسزایی در تکوین و تکوّن علم کلام داشتند و مبدع نظریاتی بودند که با اندیشه های اهل حدیث تعارض داشت. از مشهورترین متکلمان معتزلی، ابوالهذیل علاف (م 235 ق) بود که نظریات مشهوری در کلام داشته و پیروانش به هُذیله شناخته می شدند و از شاگردان برجستۀ او، ابوعمرو جاحظ (م 255 ق) بود که طایفه ای نیز به او منتسب هستند.(60)

معتزله در ایام بین خلافت مأمون ومتوکل (198 ـ 232 ق) به اوج اقتدار و اعتلای خود رسیدند، چنانچه مأمون غالب ایام خویش را با ابواسحق ابراهیم بن سیار نطّام و ابوالهذیل علاف و ثمامۀ بن اشرس و ابوعبدالله احمد بن ابی دواد ایادی (متوفی 240) از رؤسای بزرگ معتزله می گذراند و در نتیجه این معاشرت، به فرقه معتزله تعلق قلبی پیدا کرده و طرفدار عقاید ایشان گردیده بود. (61) در این راستا، دینوری (م 282) می نویسد: «(مأمون) در مدت خلافت خود مجالسی برای مناظره میان ادیان و مذاهب تشکیل می داد و استاد او در این مسائل ابوهذیل محمد بن هذیل علاف بود».(62) در ادامه معاشرت مأمون با سران معتزله و نفوذ آنها در دستگاه حکومت عباسی، (63) مأمون در سال 218، ماجرای محنت قرآن مجید را به راه انداخت(64)، که با توجه به اینکه بحث در این رابطه، مورد نظر این پژوهش نیست، از ادامه بحث خودداری می کنیم.

 وضعیت سیاسی شیعیان در دوره امامت امام رضا علیه السلام

چنانکه گفته شد، نیمه اول امامت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام مصادف با 10 سال پایانی خلافت هارون الرشید (183 ـ 193 ق) بود.

به نظر می رسد فضای سیاسی این دوره برای شیعیان، نسبت به دوره قبل از آن، یعنی دوران امامت امام کاظم علیه السلام که شیعیان تقریباً به طور کامل در فشار و اختناق به سر می بردند، فضایی نسبتاً آرام بود؛ البته این به معنای آزادی صددرصد شیعیان در این دهه نیست، بلکه به دلایلی هارون از شدت عمل خود نسبت به شیعیان کاسته بود، از جمله اینکه:

1. شهادت امام موسی بن جعفرعلیه السلام: هارون به دلیل به شهادت رساندن امام موسی بن جعفرعلیه السلام، دستخوش بیم و هراس بود و می ترسید مبادا عکس العمل های مسلحانه از سوی وابستگان به اهل بیت(علیهم السلام)بروز کند.(65)از این رو پس از شهادت امام کاظم علیه السلام فرماندهان، دبیران، بنی هاشم و قضات و هرکس از طالبیان که در بغداد بود را با فراخوانده، با باز کردن چهره امام کاظم علیه السلام، به آنان گفت: «آیا اثری و چیزی که دلیل بر کشته شدن باشد، در او می بینید؟»(66)

2. تقیه: از برخی روایات چنین استنباط می شود که امام علیه السلام در دوران هارون سعی بر آن داشت تا خود را مشغول زندگانی عادی و روزمره نشان دهد تا توجه هارون از او منصرف شود. (67)چنانکه در گزارشی چنین آمده که امام علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش ـ امام موسی کاظم علیه السلام ـ به بازار رفته و گوسفند، خروس و سگ خریداری کرده بود، (68) بطوریکه وقتی این خبر به گوش هارون رسید، وی احساس ایمنی و رفع خطر از سوی امام علیه السلام  را ابراز و اظهار داشت، عبارت وی در این مورد چنین است: «قد أمنا جانبه».(69)

این تقیۀ امام علیه السلام را در موارد دیگری نیز شاهدیم از جمله اینکه؛ در دیدار خصوصی که با بزنطی دارد، از وی می خواهد شب را در آنجا بماند تا افراد حکومتی، او را نبینند.(70)

3. عدم قیام مهمی از سوی علویان دراین دهه، بهانه را از هارون گرفته بود؛ البته این گفته زمانی درست به نظرمی رسد که بپذیریم، قیام های علویان باعث گسترش و ازدیاد ظلم و جور حکام بر آنها بوده است. چنانکه زمانی که محمد بن جعفر در مدینه خروج و قیام کرد، هارون الرشید جلودی را برای سرکوب قیام وی فرستاد و به او دستور داد که اگر بر محمد بن جعفر ظفر یافت، گردنش را بزند و خانه های آل ابیطالب را خراب کند و... .(71)

این ماجرا که در زمان امامت امام رضا علیه السلام اتفاق افتاده است(72) بیانگر میزان ظلم و جور و کینه عباسیان و به خصوص هارون، با خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله باشد و همچنین نشان می دهد که در صورت ظهور قیام از سوی علویان، این قیام با شدت و حدّت از جانب هارون سرکوب می شد؛ و این سخت گیری های هارون در دوره حکومتش را می توان یکی از علل عدم قیام مهمی در زمان وی از سوی علویان دانست.

و اما در تحلیل کناره گیری شیعیان از تحرکات سیاسی در ده سال آخر خلافت هارون همچنین گفته شده که قتل بسیاری از پیشوایان برجستۀ علوی در دوره هارون الرشید و در نتیجۀ آن، محرومیت شیعیان از پیشوایانی که می توانست آنها را در رویارویی با دولت عباسی رهبری کند، باعث پرداختن شیعیان به ترمیم زخم های پیشین و تجدیدسازماندهی، و همچنین انتظار برای دست یافتن فرصتی مناسب برای ایجاد قیام های جدید شیعی شده بود. (73)

4. علاوه بر موارد یاد شده، مراقبتهای ویژه و پنهانی جاسوسان هارون، حاکی از آزادی نسبی، و نه مطلق و صد در صدی شیعیان در زمان هارون است. از جمله آنچه حکایت از کنترل و نظارت امام علیه السلام و شیعیانش توسط جاسوسان هارون دارد، این است که وقتی یکی از کارگزاران هارون به نام زبیری، به هارون نامه نوشته و سخن از ادعای امامت امام علیه السلام و خواندن مردم به سوی خود به میان آورد، هارون رسیدن دو گزارش به ظاهر متناقض جاسوسانش یعنی گزارش رفتن به بازار و خرید سگ و گوسفند و خروس، توسط امام علیه السلام ـ مشغول بودن به زندگی روزمره و پرهیز از انجام امور سیاسی ـ و از سوی دیگر خبر ادعای امامت از سوی امام علیه السلام را توسط دیگری، متناقض خواند و ابراز تعجب و شگفتی نمود.(74)

حکایت دیگر مبنی بر عدم آزادی کامل امام علیه السلام و شیعیانش، پاسخ امام علیه السلام به نامه احمد بن أبی نصر بزنطی است که وقتی احمد بزنطی، طی نامه ای از امام علیه السلام درخواست ملاقات می نماید، امام علیه السلام در ضمن پاسخ به سؤالات وی، زمان ملاقات را به وقت دیگری موکول می نماید، زیرا در آن زمان، حکومت بر امام علیه السلام سخت گرفته بوده است و رجوع مردم به امام علیه السلام مشکل بوده است.(75)

همچنین ماجرای دستگیری احمد بن عیسی بن زید توسط هارون در سال 188 هـ.ق، و گریختن وی از زندان(76) و حوادث متعاقب آن نیز، دلیل دیگری بر عدم آزادی کامل شیعیان ـ بطور عام یعنی همه فرقه ها ـ در زمان هارون می باشد. ماجرا از این قرار بود که در سال 188 ق هارون، احمد بن عیسی بن زید علوی را دستگیر کرد، ولی او از زندان گریخت و به بصره رفت و در آنجا شیعیان را به خود دعوت می کرد. هارون برای دستگیری او جاسوسانی گمارد و همچنین جایزه تعیین کرد، اما بر او دست نیافتند، پس ملازم او را که پیرمردی بالای نود سال بود را گرفته و نزد هارون بردند، ولی او حاضر به نشان دادن محل اختفای احمد بن عیسی نشد و سرانجام در اثر تازیانه به قتل رسید.(77)

فعالیت شیعیان، در پوشش سازمان وکالت نیز دلیل دیگری بر عدم آزادی کامل شیعیان در دوره مذکور می باشد که از جمله وکلای امام رضا علیه السلام، عزیز بن مهتدی، صفوان بن یحیی، عبدالله بن جندب و عبدالرحمن بن حجاج بودند.(78)

نکته قابل تأمل اینکه، هارون قصد کشتن امام رضا علیه السلام را داشته اما بنا به دلایلی، موفق به انجام آن نشده است؛ این برداشت از آنجا حاصل می شود که در گزارشی چنین آمده که یکبار که امام رضا علیه السلام از سوی هارون الرشید احضار شده بود، امام علیه السلام به اباصلت فرمود: او (هارون)، مرا برای اجرای اندیشۀ شوم خود و بلایی سترگ فراخوانده است، اما به خدا سوگند، او نمی تواند کاری که بر من ناگوار باشد، در حق من انجام دهد.

چون امام رضا علیه السلام بر هارون وارد شد، هارون او را گرامی داشت و از آن حضرت علیه السلام خواست تا نیاز خانواده اش رابنویسد، و هنگامی که امام علیه السلام از نزد هارون بیرون رفت، هارون گفت: من چیزی را می خواستم و خداوند چیز دیگری خواست و آنچه خداوند خواست، خیر بود.(79)

همچنین وقتی به امام علیه السلام ماجرای یادآوری قسم و سوگند هارون ـ مبنی بر به قتل رساندن هر فردی از آل ابی طالب که ادعای امامت کند، را خبر دادند، امام علیه السلام فرمود: «... به خداقسم که قدرت ندارند کاری در حق من کنند».(80)

اما در این میان، نکته قابل توجه و تأمل آنکه، علی رغم شدت عمل هارون، ونیز سوگند خوردن او مبنی بر مقابله شدید با مدعیان امامت پس از امام کاظم علیه السلام ،و نیز با توجه به تقیۀ امام رضا علیه السلام که قبلاً بیان شد، امام علیه السلام در مورد امر امامت خود، تقیه را کنار گذاشته و ادعای امامت نمودند که این عمل موجب وحشت و تعجب شیعیان شده بود. (81)

در تحلیل و تبیین این رویداد، به نظر می رسد که یکی از علل مهم عدم تقیۀ امام علیه السلام و اظهار امری مهم یعنی امامت خویش، فعالیت گسترده و مخرب فرقه های درون شیعی از جمله واقفیه بوده است، چنانکه در جاهای مختلف، امام علیه السلام در پاسخ به واقفیه به طور واضح و آشکار، زنده بودن پدر خویش را رد کرده و ادعای امامت برای خویش می نمودند.(82) و زمانی که این افراد (واقفیه)، آشکار کردن این امر توسط امام علیه السلام را بر خلاف رویه پدرانش (امامان قبل از ایشان) خواندند، امام علیه السلام در پاسخ به آنها، این عمل خویش را مطابق با عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله دانسته، و وقتی در ادامه، این افراد از امام علیه السلام پرسیدند که آیا از برخورد دستگاه حکومتی بخاطر اظهار این امر مهم (امامت) نمی ترسد، امام علیه السلام عدم آسیب رساندن حکومت به خویش را از دلایل امامت خویش برشمردند.(83)

بنابراین، شیعیان در سالهای 183 تا 193 هـ.ق، از آزادی نسبی، و نه مطلق برخوردار بودند ولی در زمان حکومت امین، به دلیل اختلاف و درگیری شدید بین او و مأمون، ونیز سرگرم شدن بیش از حدّ امین به خوشگذرانی و هوسرانی، شیعیان از آزادی بیشتر و تقریباً کاملی برخوردار بودند. چنانکه گفته اصفهانی مؤید این مطلب می باشد؛ وی دو علت سرگرم بودن امین به عیاشی و خوشگذرانی و لهو و لعب، و نیز جنگ بین او و مأمون که در نهایت منجر به قتل امین شد، را از علل عدم برخورد و آسیب به هیچ یک از علویان در دوره امین دانسته است.(84)

اما نکته جالب توجه اینکه می بینیم، علیرغم این توفیق اجباری ـ آزادی سیاسی برای شیعیان ـ که نصیب شیعیان و بخصوص علویان زیدی شده بود، قیام مهم و قابل توجهی از سوی آنان در تاریخ ثبت نشده است. در تحلیل این واقعیت تاریخی گفته شده است که فتنه گسترده ای که در ارکان دولت اسلامی گسترش یافته بود، بیش از چهار سال ادامه یافت و این می توانست فرصتی طلایی برای علویان و شیعیان باشد تا باز هم دست به قیام بزنند، اما ایشان آرامش و صلح را ترجیح دادند. به نظر می رسد، عامل اصلی اتخاذ این رویه، فقدان رهبر برجسته ای بود که قیام شیعیان را بر عهده گیرد. علاوه بر این، بین فرقه های مختلف شیعه همچون امامیه، زیدیه، اسماعیلیه و دیگر فرقه ها، اختلاف شدیدی درگرفته بود، و نیز علویان منتظر ماندند تا ببینند که پیروزی از آن کدام یک از این دو برادر است تا علیه او برخیزند و آماده قیام باشند؛ زیرا می دانستند برادری که پیروز شده، از این جنگ خسته و ضعیف بیرون می آید. (85) به هر حال هرچند این احتمال را نیز نمی توان نادیده گرفت که در صورت قیامی بزرگ علیه عباسیان، دو برادر، اصل حکومت خاندان خود را در خطر دیده و در مقابل این قیام به نوعی اتحاد و همبستگی دست یازند.(86)

پس به طور کلی در دوره خلافت امین که مصادف با پنج سال اول، از نیمه دومِ امامت امام رضا علیه السلام (193 ـ 198 هـ.ق) بود، اوضاع سیاسی جامعه به نفع شیعیان رقم خورده بود.

پس از قتل امین و به خلافت رسیدن مأمون (198 ق)؛ هنوز یکسال از حکومت تثبیت نشده مأمون نگذشته بود که قیامهای علویان در سال 199 ق، از منطقه عراق و در کوفه آغاز شد و عمده نقاط مرکزی همانند کوفه، بصره،حجاز و یمن و برخی از نقاط شرقی همانند فارس و اهواز را دربرگرفت(87) و به تهدیدی بسیار جدی علیه حکومت تبدیل شد. (88)

قیامهای این دوره همان طور که تند وزیده بود، به زودی نیز فرونشست، و نتوانست بیش از دو سال به پویایی خود ادامه دهد. اما در طول همین دو سال، ویژگی هایی را از خود به نمایش گذاشت که در طول تاریخ قیامهای علویان کم نظیر و بلکه بی نظیر بوده است؛ از جمله این ویژگی ها می توان به گستردگی جغرافیایی آنها به ویژه در مناطق مرکزی، تسلط هرچند کوتاه مدت بر حجاز و به ویژه مکه و مدینه، اشتراک هر دو خاندان حسنی و حسینی در این قیام ها و بالأخره فراوانی آنها اشاره کرد. از نکات قابل توجه آنکه در این قیام ها، چنانچه خواهیم دید، فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام یعنی برادران امام رضا علیه السلام نقش بسیار فعالی داشتند. (89)

آغازگر قیام های علویان در دوره مأمون، شخصی به نام ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن اسماعیل معروف به ابن طباطبا بود، و سپهسالار وی در جنگ هایش، ابوالسرایا سری بن منصور نام داشت.(90) ابوالسرایا در کوفه خروج و قیام کرد. بصره را عباس بن محمد بن موسی جعفری گرفت و حجاز را محمد بن جعفر گرفت، (91) همچنین ابوالسرایا حسین بن حسن بن علی معروف به افطس را امیر مکه نموده و ایالت یمن را به ابراهیم بن موسی بن جعفر و فارس را به اسماعیل بن موسی بن جعفر و اهواز را به زیدبن موسی بن جعفر واگذار کرد.(92)

بلکه به گفته برخی از مورخان، شهری نمی یافتی مگر آنکه در آن شهر شخصی علوی یا خود در صدد انقلاب بوده یا مردم انتظار انقلاب بر ضد عباسیان را از او داشتند. (93)

پس حکومت مأمون، چنانکه قبلاً هم گفته شد با انبوهی از مشکلات آغاز شد، و اوضاع سیاسی در آغاز حکومتش آشفته بود و ناراضیان و مخالفان بسیاری داشت؛ مأمون که زیرک ترین خلیفه عباسی به شمار می رفت و خود و خلافتش را در برابر تندباد حوادث می دید، دریافت که نمی تواند همزمان در دو جبهه مهم (عباسیان و علویان) مبارزه کند، پس ابتدا با علویان از در صلح و سازش درآمد و به دنبال راه حلی برای غلبه بر مشکلات ناشی از آنان، با توجه به گستردگی قیامهای علویان، که خلافت عباسی را نامشروع می دانستند و نیز گرایش اکثرمردم تحت حکومتش به ویژه ایرانیان و بالأخص خراسانیان به آنان (علویان)، و با توجه به پایگاه و جایگاه مردمی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و مسائلی از این دست، مسألۀ ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(94) و حتی به نقلی خلافت ایشان(95) را مطرح کرد، البته طرح مسألۀ ولایتعهدی امام رضا علیه السلام می توانسته اخطاری(96) هم برای عباسیان طرفدار امین، و ناراضی از مأمون بوده باشد که در صورت ادامۀ این وضع، یعنی ادامۀ درگیری بین او و خاندان پدری اش، ممکن است خلافت از عباسیان به علویان انتقال یابد.(97)

مأمون در ادامه سیاست صلح و سازش با علویان، و نشان دادن اخلاص خود در دوستی با علویان، اقداماتی را انجام می دهد، از جمله اینکه؛ لباس سیاه که نشانه و شعار عباسیان بود را کنار گذارده و لباس سبز برتن نمود و دستور داد که دیگران نیز چنین رفتار نمایند.(98) همچنین از آنجا که علویان با شعار «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله» قیام می نمودند ـ و البته خود عباسیان نیز با همین شعار به پیروزی و غلبه بر بنی امیه دست یافته بودند ـ مأمون، امام علیه السلام را مصداق واقعی این شعار دانست(99) و از این راه می توانست تقریباً بر همۀ قیام هایی که با این شعار، انجام می شد غلبه یابد.

پس در مجموع، در پنج سال دوم و پایانی امامت امام رضا علیه السلام که با سالهای آغازین حکومت مأمون معاصر بود، وضعیت سیاسی برای شیعیان، وضعیتی نسبتاً مطلوب و آزاد به شمار می رفت؛ از شواهد این مطلوب بودن اوضاع برای شیعیان و علویان که پاره ای از آنها قبلاً بیان شد، بدین قرار است:

1. جایگاه و پایگاه مردمی بسیار والای امام رضا علیه السلام؛ چنانکه خود ایشان زمانی که مأمون از امام علیه السلام انتظاراتی بالاتر از شروط  ولایتعهدی داشت؛ امام علیه السلام ضمن یادآوری شروط خود بر قبول ولایتعهدی، به موقعیت و نفوذ فوق العاده خود، پیش از امر ولایتعهدی در مدینه اشاره می فرمایند و اینکه چگونه در آن زمان حوائج مردم مدینه و دیگر شهرها را برمی آوردند و چگونه آنها نسبت به امام علیه السلام محبت بسیار بالایی پیدا می کردند. آن حضرت علیه السلام در ادامه چنین می فرمایند: «و َ إنّ کُتُبی لَنا فِذَۀٌ فی الأمصار و ما زدتَنی فی نعمۀٍ هی عَلیَّ مِن رَبّی»؛(100) یعنی (در آن زمان) نوشته های من در همه شهرها نافذ بود و نعمتی را که خداوند به من عطا فرموده است، تو چیزی بر آن نیفزوده ای.

از دیگر شواهد و قراین در مورد جایگاه والای امام رضا علیه السلام در بین مردم و به ویژه شیعیان؛ دستور مأمون مبنی بر حرکت و ورود امام علیه السلام از مسیر خاصی به خراسان؛ که این دستور و احتیاط بسیار حکومت، از طرفی نشان دهنده میزان نفوذ امام علیه السلام در بین مردم و بخصوص شیعیان می باشد که باعث شده حکومت وقت بر آن شود که امام علیه السلام از مسیرهای شیعه نشین عبور نکند و خطری متوجه حکومت نگردد، و از طرفی نشانگر گستردگی و نفوذ شیعیان در شهرهای مختلف، به ویژه شهرهای مورد اشاره یعنی قم، کوفه(101) و دیگر شهرها می باشد.

استقبال مردم ـ در مسیر راه امام علیه السلام به خراسان ـ در آبادی های مختلف و به ویژه در نیشابور از امام علیه السلام(102)؛ و نیز در برپایی نماز عید توسط امام علیه السلام که  به درخواست مأمون صورت گرفته بود، استقبال مردم و حتی سپاهیان به حدی بود که حکومت مأمون را به وحشت انداخته و باعث شد که قبل از خوانده شدن نماز عید، مأمون از امام علیه السلام، درخواست مراجعت نماید.(103) از دیگر موارد نشانگر نفوذ امام علیه السلام در بین مردم و حتی سپاهیان، ماجرای کشته شدن فضل بن سهل، و در پی آن خشم و تجمع سران سپاه و لشکریان فضل، در خانه مأمون که وی رامسئول قتل فضل می دانستند، و خواهان تقاص بودند، تا آنجا که مأمون از امام رضا علیه السلام، درخواست آرام نمودن و پراکندن آنها را نمود، و امام(علیه السلام)با اشاره ای همه آنها را آرام و متفرق فرمود.(104)

2. قدرت و نفوذ شیعیان در آغاز دوره مأمون، به حدی بود که وقتی عباس بن موسی ـ برادر امام رضا علیه السلام ـ به کوفه فرستاده می شود تا برای مأمون و سپس برای امام رضا علیه السلام دعوت کند، جمعی از شیعیان آنجا چنین گفتند: «اگر برای مأمون دعوت می کنی، واز پی او برای برادر خویش، ما به دعوت تو نیاز نداریم و اگر برای برادرت یا یکی از مردم خاندانت، یا خودت دعوت می کنی از تو می پذیریم».(105)

ملاحظه می شود که فردی علوی، و آن هم برادر امام رضا علیه السلام، برای اعزام به کوفه که معروف به تشیع بود، انتخاب شده و نیز ملاحظه می شود که علت نپذیرفن دعوت او توسط کوفیان، این بوده که دعوتش متضمن دعوت برای مأمون بوده است.(106)

3. گماشتن علویان و شیعیان در مناصب والای حکومتی از جمله؛ به نقل شده که ریان بن صلت که یکی از یاران امام رضا علیه السلام به شمار می رفت در دستگاه فضل بن سهل کار می کرده و صاحب نفوذ بوده است؛(107) البته در جایی دیگر نقل شده که وی از مردان حسن بن سهل بوده است.(108)گماردن عباس بن موسی علوی بر کوفه(109)، همچنین گماشتن ابراهیم بن موسی بن جعفرعلیه السلام به امیرالحاجی به فرمان مأمون، (110) و نیز ورود دیگر علویان به دستگاه حکومتی.

موارد ذکر شده، بیانگر بالارفتن قدرت و نفوذ علویان، و گسترش پایگاه و جایگاه آنان در بین مردم، و درنتیجه ترس و وحشت حکومت از قدرت آنان است که باعث شده حکومت و خلافت در این زمان، به سراغ آنان برود و پیشنهاد ولایتعهدی و حتی خلافت ـ هرچند هم فرض کنیم که این پیشنهاد، جدی نبوده باشد(111) ـ را به برجسته ترین و والاترین آنان که دارای پایگاه و جایگاهی عظیم در بین مردم بوده، بدهد و جالب تر آنکه خود خلیفه وقت (مأمون)، اقرار به فضل و برتری و شایستگی حقیقی ایشان (امام رضا علیه السلام) برای خلافت بنماید.(112)

بطور کلی، درزمان امامت امام رضا علیه السلام خلفای وقت ـ به خصوص مأمون ـ به دلایل مختلف که مهم ترین آنها، بالارفتن توان و قدرت علویان وشیعیان، و ترس حکومت از قدرت آنان وخطری که برای حکومت داشته اند، بوده است، به شیعیان رو کرده، واین دوران ها هرچند مقطعی، به نفع شیعیان بوده است، و نسبت به دوره های قبلی، فضایی نسبتاً آزاد و باز برای فعالیت شیعیان به شمار می رفته است.(113)  در واقع، این فضا به گونه ای بوده است که برخی گمان کرده اند که مأمون شیعه بوده است. سید محسن امین، و محمد جواد فضل الله از کسانی هستند که وی را شیعه می دانند و دلایلی را ارائه می دهند، (114) اما آنچه قوی تر می نماید، معتزلی بودن مأمون است که به دلایل مختلف، این نظر صحیح تر می نماید.

در این زمان (دوران امامت امام رضا علیه السلام) همچنین تشیع افراد حکومتی از جمله مربیان امین و مأمون در زمان هارون،(115) تشیع فضل بن سهل، (116) طاهر بن حسین(117) در دوره مأمون را بیان کرده اند که پیرامون تشیع آنان بحثهای ضدّ و نقیضی وجود دارد؛ که البته ما در صدد بررسی صحت و سقم این موارد نیستیم، بلکه آنچه برای ما مهم است، نفوذ گسترده تشیع در این زمان (امامت امام رضا علیه السلام) است که باعث شده عده ای، افراد مهم حکومتی و حتی خود خلیفه را شیعه معرفی نمایند.

 وضعیت فرهنگی شیعیان در زمان امامت امام رضا(علیه السلام)

از منظر مسائل فرهنگی، امام علی بن موسی الرضا علیه السلام هفده سال از دوره امامت خود را در مدینه سپری کرده و با آزادی نسبی به نشر معارف اسلامی و مذهبی می پردازد. در این مدت، هارون عمدتاً گرفتار درگیری های سیاسی و نظامی در شرق یعنی خراسان بوده و پس از وی دوران درگیری میان پسران او، امین و مأمون (193 ـ 198 ق) فرا می رسد و در آغاز حکومت مأمون، وی به تثبیت پایه های حکومت خود و مبارزه با مدعیان در نقاط مختلف می پردازد و از این رو در این هفده سال، حکومت مرکزی نمی تواند توجه چندانی به فعالیت های امام علیه السلام وبه دنبال آن ممانعت از ادامه آن داشته باشد.(118) جایگاه والای امام رضا علیه السلام در مدینه که پیشتر آورده شد، می تواند مؤید این گفته باشد.

در طی حکومت پنج ساله امین، مدینه نیز درگیر مناقشات سیاسی بین دو برادر بوده و از توجه به مسائل دیگر و ازجمله فعالیت های فرهنگی شخصیتی مانند امام رضا علیه السلام غافل بودند و در طی این مدت، امام علیه السلام توانست بخش عظیمی از معارف اسلامی و شیعی را در میان مردم منتشر سازد که بخش مهمی از روایات آن حضرت علیه السلام تحت عنوان مسند الامام الرضا علیه السلام گردآوری شده است.(119)

در دوره حکومت امین، امام رضا علیه السلام در سال 194 ق به بصره رفت و به درس و تعلیم و تربیت پرداخت.(120)

برشماری تعداد راویان امام رضا علیه السلام، نشان می دهد که تعداد کسانی که از این بزرگوار کسب حدیث کرده اند، بیش از تعداد کسانی هستند که از سه امام بعد از امام علی علیه السلام و از سه امام بعد از امام رضا علیه السلام نقل روایت کرده اند، که این امر با توجه به اینکه ایشان غالب عمر خود را در مدینه سپری کرده اند، نشانگر پویایی و تحرک و نشاط مدرسه مدینه در این دوران می باشد. به عنوان نمونه، شیخ طوسی تعداد راویان امام رضا علیه السلام را 317 نفر برشمرده است، این در حالی است که تعداد راویان سه امام پس از امام رضا علیه السلام را به ترتیب 113 و 182 و 103 نفر، و تعداد راویان سه امام پس از امام علی علیه السلام به ترتیب 41 و 109 و 173 نفر ذکر کرده است.(121)

محل تحدیث، تدریس و افاضات علمی وحدیثی امام رضا علیه السلام در مدینه مسجد نبوی بود، و همچنین مجالس دیگری نیز در بیت شریف آن بزرگوار منعقد می شد. (122) چنانکه از امام رضا علیه السلام نقل شده که می فرمود: «در روضه می نشستم و شهر مدینه آکنده از عالمان بود، اما هرگاه یکی از آنان در مسأله ای دچار مشکل و سرگشتگی می شد، همگان او را به سوی من راهنمایی می کردند، ومسأله را  نزد من می فرستادند و من پاسخ آن را می دادم».(123)

نکته شایان ذکر درباره شیوه های حاکم بر مدرسه حدیثی شیعه در مدینه آن که، پس از عصر صادقین علیهما السلام به تدریج کار تبویب و دسته بندی همراه با کتابت احادیث در کتب و مجموعه های حدیثی رو به آغاز و انجام گرفتن نهاد؛ و لذا در بررسی فهرست مؤلفات اصحاف امام کاظم و امام رضا علیه السلام کار تبویب و دسته بندی احادیث به وضوح مشاهده میشود.(124)

حیثیت علمی امام علیه السلام مهم ترین عامل در توسعهمذهب شیعه به حساب می آمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعاً مرجعیت علمی امام علیه السلام، توسعۀ فکر شیعی را دربرداشت.(125) چنانچه آثار متعددی با عناوین کتاب، نسخۀ، مسائل، نسخۀ مبوّبۀ کبیرۀ، به آن حضرت علیه السلام منسوب است.(126)

از مهم ترین ویژگی های دوره امامت امام رضا علیه السلام، در بعد فرهنگی، حضور چند ساله امام علیه السلام (200 ـ 203 ق) در شرق دنیای اسلام آن روز ـ که به خراسان مشهور بود ـ می باشد؛ حضوری که در طول سلسله امامت درباره هیچ یک از دیگر امامان علیهم السلام تکرار نشد واین خود فرصتی گرانبها برای امام علیه السلام بود تا معارف شیعی را مستقیماً و بدون واسطه برای خراسانیان که به صورت کلی دوستدار خاندان اهل بیت(علیهم السلام)بودند و هنوز تفکیک چندانی میان مصادیق این خاندان نمی کردند، بیان کند.(127)

خراسان از قرن دوم هجری بدین سو، محلی مناسب برای حضور و رشد و گسترش تشیع بوده و حضور هرچند کوتاه مدت امام رضا علیه السلام در این منطقه نیز موجب تعمیق و تقویت این زمینه شد. در بررسی منابع مربوط به تاریخ تشیع در خراسان، قرائن متعددی بر گرایش های شیعی در نقاط مختلف آن دلالت دارند.(128)

امام رضا علیه السلام که از روی اکراه و اجبار راهی خراسان شده بود(129)، در این سفر هم، از تلاش و فعالیت برای هدایت و ارشاد جامعه و بخصوص شیعیان فروگذار نکردند واز هر فرصتی برای ارشاد آنان استفاده می نمودند، چنانکه در طول مسیر، همواره و از طرق مختلف و حتی با بجاگذاشتن آثار و معجزاتی، به ارشاد و هدایت مردم می پرداختند(130) و با اینکه مأمون دستور داده بود که امام علیه السلام را از مسیر کوفه و قم که شیعه نشین بودند، عبور ندهند بلکه از راه بصره و اهواز و فارس به مرو بیاورند، (131) ولی با این حال امام علیه السلام، تمام تلاش خود را برای گسترش معارف شیعی می نمودند، چنانکه ملاحظه می شود در نیشابور که شمار بسیاری از مردم به استقبال امام علیه السلام شتافته بودند و چند هزار قلم به دست مشغول نوشتن روایت از امام علیه السلام بودند،(132) وقتی علماء نیشابور از امام(علیه السلام)تقاضا نمودند که حدیثی از پدران بزرگوارش بیان نماید، حضرت علیه السلام با ذکر حدیثی که سلسله سند آن را از طریق پدر بزرگوارش تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله متصل نمود، از قول جبرئیل و او از قول خداوند متعال چنین فرمود: (133)

«لا إله إلا الله دژ من است، پس هرکس وارد (قلعه و دژمن) شود، از عذاب من در امان خواهد بود». و سپس بعد از آنکه مرکب امام به حرکت درآمد، حضرت فرمود: «بشروطها، وأنا من شروطها».(134) البته شروطی دارد و من از شروط آن هستم. و. نیز در روایتی مشابه در پایان چنین آمده است که؛ و جبرئیل از قول خداوند متعال فرمود: منم خدایی که نیست خدایی جز من، پس عبادت کنید مرا، و هرکس از شما با اخلاص به لا إله الا الله شهادت دهد، همانا او وارد قلعه و دژ من شده است، و هرکس وارد دژ من شود، از عذابم در امان خواهد بود. در این هنگام از امام(علیه السلام)پرسیدند که اخلاص در شهادت چیست؟ و آن حضرت علیه السلام فرمود: «طاعۀ الله و طاعۀ رسول الله و لایۀ أهل بیته علیهم السلام».(135)

این  واقعه تاریخی، حاوی نکات فراوانی است از جمله اینکه. امام علیه السلام در آن لحظه حساس و فرصت طلایی، اساسی ترین مسأله را بیان می نمایند وآن مسألۀ توحید است و در ادامه و در پیوند با مسألۀ توحید، مسألۀ امامت را بیان می نمایند. طرح مسألۀ امامت و ارتباط آن با توحید، از یک طرف مشروعیت حکومت را زیر سؤال می برد و از طرفی پاسخی محکم و دندان شکن به همه کسانی بود که به هر طریق و به هر دلیلی، در حلقات سلسله امامان معصوم علیهم السلام ، دست برده و جامعه شیعه را دچار سرگردانی و چالش نموده بودند.

مسألۀ امامت، همانطور که در بحث محور اختلافات بین شیعیان در فصل گذشته هم آمد، مسأله ای مهم و کلیدی بود که اختلاف بر سر آن، باعث ایجاد بحران در جامعه و بخصوص در بین شیعیان شده بود تا جایی که میان آنها تفرقه انداخته بود؛ و طرح آن، در این فرصت طلایی، نشان دهنده اوج بحران در این دوره می باشد. از دیگر نکات قابل توجه در این واقعه، شیوه سخنرانی امام علیه السلام  و چگونگی ذکر مطالب مهم و کلیدی است که ملاحظه می شود که ایشان چگونه برای توجه دادن مخاطبین به اهمیت مسأله و امر امامت، و نیز ماندگاری بیشتر و ماندن این قضیه در اذهان و تاریخ، پس از آنکه مرکبشان به راه می افتد، شرط پذیرش امامتشان را از شروط وارد شدن در دژ الهی و ایمن ماندن از عذاب الهی بیان می فرمایند. همچنین در اینجا امام علیه السلام  با نقل حدیث از طریق پدران بزرگوارش، امامان قبل از خود را به طور واضح معرفی می نمایند و خط بطلانی بر تمام فرق به وجود آمده تا آن زمان، می کشند.

تکیه ائمه علیهم السلام  بر طریق اباء خود، در نقل روایت بهترین علامت برای توسعۀ فکر شیعی بوده است.(136) اقدامات و فعالیت های بعدی امام علیه السلام  در طول دوره ولایتعهدی، نیزبا همه مراقبت ها و محدودیت هایی که بر ایشان و شیعیانشان از سوی دستگاه خلافت وجود داشت، در جهت تعلیم و تربیت و نشر معارف ناب اسلامی ادامه یافت، چنانکه از عبدالسلام بن صالح هروی نقل شده که گفت: وقتی خبر به مأمون رسید که حضرت رضا علیه السلام  مجالس کلام منعقد کرده و مردم جذب دانش او شده اند، مأمون به حاجب خود محمد بن عمرو طوسی دستور داد که مردم را از مجلس آن حضرت علیه السلام  دور کرده و آن حضرت علیه السلام  را نزد مأمون حاضر سازد سپس مأمون وقتی نظرش به آن حضرت علیه السلام  افتاد، سخنان درشت به ایشان گفت و آن حضرت علیه السلام  را زجر و استخفاف کرد و حضرت رضا علیه السلام  غضبناک از نزد مأمون بیرون رفت، و او را نفرین سختی نمود.(137)

حتی امام علیه السلام  در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی در احیاء سنت پیامبرصلی الله علیه و آله داشتند، چنانچه وقتی مأمون با اصرار و پافشاری از امام علیه السلام خواست تا نماز عید را بخواند، امام علیه السلام به شرط خارج شدن برای نماز به شیوه پیامبرصلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام خواندن نماز را قبول کردند. (138) که این خود، مشروعیت عباسیان را که با شعار «الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله» به پیروزی و حکومت رسیده بودند، زیر سؤال می برد و نیز حقانیت ائمه اطهار: را که إحیاء کنندگان واقعی سنت جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند را به اثبات می رساند. و تأثیر این گونه نماز خواندن و آن هم توسط نواده رسول خدا صلی الله علیه و آله در مردم به حدی بود که مأمون دستور داد تا امام علیه السلام را قبل از خواندن نماز، برگردانند.(139)

آنچه بر اهمیت حضور امام علیه السلام در خراسان ـ که چنانکه گفته شد به درخواست خود حکو مت وقت نیز صورت گرفته بود ـ در بعد فرهنگی می افزود، شخصیت خاص و ویژۀ مأمون بود که به عنوان عالم ترین و علم دوست ترین خلفای بنی عباس معرفی شده است، و همو بود که به هر دلیل کم نظیرترین مجالس مناظره و احتجاج را در مرو تشکیل می داد تا دانشمندان آیین ها و مذاهب مختلف، دیدگاههای خود را بیان کرده و برای اثبات باورهای خود به تلاش بپردازند.(140)  در این راستا، مأمون به طرق مختلف کوشش داشت که امام رضا علیه السلام را در معرکه مناظرات و مباحثاتی که با سایر فرقه ها و صاحبان ادیان و مذاهب مختلف برپا می شد، وارد گراند، او مجالسی برای بحث درباره مسائل علمی و مشکلات فکری ترتیب می داد و برجسته ترین دانشمندان و برترین متفکران زمان و همچنین سران زندیقان و اصحاب جدل ومناظره را در این مجالس گرد می آورد، و اینها کسانی بودند که سطوت و قدرت علمی آنها بیم انگیز و مغالطه های پیچیده و خصمانه آنها که راه را بر دلیل و حجت می بست ترس آور بود. و تشکیلات تند آنها دلیل و برهان را سست و ناچیز می کرد. اما امام علیه السلام به سبب تملک نیروی عظیم علمی، در تمام این مجالس بر حریفان و دشمنانش پیروز بود، بدون اینکه آن حضرت علیه السلام خود را وارد مغالطات جدلی کند، چنانکه برخی از مناظره کنندگان برای اینکه بنای حجت خصم را ویران کنند، و قوت استدلال او را از میان ببرند، بدان پناه می بردند،ولی آن حضرت با بیانی معجزه آسا و روشی روشن و راهگشا، به دلائل مطمئن خود در اثبات حق، تکیه می فرمود.(141)

و این چنین بود که مأمون، خود مصداق این بیان گردید که؛ عدو سبب خیر شود، اگر خدا خواهد اما با وجود همه این تلاشهای امام رضا علیه السلام و همه زمینه های مساعد در زمان امامت ایشان، اینکه چرا دوره امامت ایشان، مثل دوره امامت جد بزرگوارش امام صادق علیه السلام به یکی از نقاط عطف دوران تشیع امامی تبدیل نشد، به نظر می رسد عمده مشکل به جریان های درون شیعی باز می گردد.(142)

به دیگر عبارت شاید بتوان گفت: مهم ترین ویژگی دوران امامت امام رضا علیه السلام ظهور فرقه ها و جریان های پرقدرت درون شیعی و مقابله شدید برخی از آنهابا امام علیه السلام بود به گونه ای که اینگونه مقابله را در دوران امامت امامان دیگر، کمتر مشاهده می کنیم. آنچه این ویژگی را با اهمیت تر می ساخت آن بود که سردمداران برخی از این جریانات، امامت هفت امام قبلی را پذیرفته و بلکه خود به عنوان مورد اطمینان ترین اشخاص امام قبلی یعنی امام کاظم علیه السلام مطرح بودند، و از منظر علمی جزو دانشمندان و راویان برجسته به شمار می آمدند و البته طبیعی بود که امام علیه السلام در مقابله با اینگونه فرقه ها که در آن زمان، کیان سلسله وار امامت را به شدت در معرض خطر قرار داده بودند، ایستادگی کرده و عمده همت خود را صرف محکوم کردن و از بین بردن آنها بنماید، به ویژه آنکه به علت جایگاه سردمداران آنها ونیز وارد شدن آنها از راه مناظره و استدلال ممکن بود که شیعیان فراوانی تحت تأثیر قرار گرفته و انسجام درون شیعی، ضربات جبران ناپذیری را تحمل نماید.(143)

تلاش های بسیار امام رضا علیه السلام در مقابله با اینگونه جریانات و بالأخره پیروزی نسبی بر آنها، به گونه ای بود که در پایان امامت امام علیه السلام، یک انسجام نسبی در میان شیعیان امامیه پدید آمده بود و زیرساخت های این انسجام به قدری قدرتمند بودند که حتی بحران های بعدی همچون کودکی امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام در آغاز امامتشان نیز نتوانست این یکپارچگی را از بین ببرد و از این رو در دوران آن دو امام علیه السلام کمتر شاهد پدید آمدن فرقه های درون شیعی می باشیم، و از اینجاست که می توان گفت: این قدرت، تلاش و جایگاه امام علیه السلام بود که توانست بر این جریان های درون شیعی فائق آید.(144)

در واقع تلاش ها و روشنگری های امام علیه السلام و برخی اصحاب خاص آن حضرت علیه السلام در نقاط مختلف موجب شد که معارف و احادیث شیعی تا حدّ زیادی از دستبرد تحریف و جعل، در امان بماند و همچنین باعث نجات بسیاری از شیعیان از افتادن در دام گمراهی و ضلالت شد.

از جمله اصحاب آن حضرت علیه السلام یونس بن عبدالرحمن و محمد بن ابی عمیر بودند که در شمار اصحاب اجماعند. این دو تن از جمله راویان از امام هفتم و هشتم (علیهما السلام) هستند و دارای تألیفات بسیار بوده اند و به عنوان نمونه، ابن ابی عمیر علاوه بر تألیفات شخصی، نزدیک به صد اصل از اصول روایی شیعه را نیز حدیث کرده است.(145) یونس بن عبدالرحمان نیز، هزاران جلد کتاب در رد مخالفین نگاشته است، (146) درجات علمی وی تا آنجا بوده که وقتی عبدالعزیز بن مهتدی خدمت امام رضا علیه السلام رسیده و عرض کرده بود که در هر زمان و همه وقت، نمی تواند به خدمت امام علیه السلام برسد، در این صورت برای فراگیری معالم و معارف دینی اش چه کند؟ امام علیه السلام او را به مراجعه به نزد یونس بن عبدالرحمن راهنمایی کرد.(147) میزان فقاهت او به حدی بوده که فضل بن شاذان دربارۀ او چنین گفته است: در اسلام، کسی فقیه تر از سلمان فارسی نیامده و پس از وی، کسی فقیه تر از یونس بن عبدالرحمن ظاهر نشده است.(148) همچنین در روایت دیگری به سلمان در عصر خودش، تشبیه شده است.(149)

از دیگر اصحاب برجسته امام رضا علیه السلام، زکریابن آدم قمی بود که نجاشی (م 450 ق) از وی با تعبیر «ثقۀ، جلیل، عظیم القدر و کان له وجه عندالرضا علیه السلام یاد کرده است.(150) شیخ طوسی (م 460 ق) نیز او را جزء وکلای ممدوح ائمه علیهم السلام معرفی کرده است.(151)

کارگزاران سازمان وکالت که نمایندگان ائمه علیهم السلام شمرده می شدند، مهم ترین مرجع و ملجأ در حل معضلات علمی و اعتقادی شیعیان بودند. آنان گاه این وظیفه را شخصاً انجام می دادند (در صورت وجود شرایط لازم علمی و معرفتی)، و گاه از طریق اخذ و ارسال نامه های حاوی سؤالات شیعیان به معصومین علیهم السلام و متقابلاً تحویل پاسخ آنها به شیعیان؛ و از آنجا که برخی از وکلای ائمه: از رتبه های علمی خوبی برخوردار بودند، با اصرار و تأکید ائمه هدی علیهم السلام گاه در مسند  افتا و یا بحث و مناظره می نشستند.(152) چنانکه امام رضا علیه السلام در پاسخ به علی بن مسیّب که اظهار می داشت به دلیل دوری محل سکونتش از امام علیه السلام در هر زمان، توان ملاقات امام علیه السلام را ندارد، در این صورت، معارف و معالم دینی اش را از چه کسی فراگیرد؟ امام علیه السلام فرمود: از زکریا بن آدم، که بر دین و دنیا امین است.(153)

جایگاه و مقام علمی والای برخی اصحاب امام رضا علیه السلام ـ که به چند تن آنها اشاره شد ـ نشان دهنده رشد و توسعۀ تفکر شیعی در دوره امامت امام رضا علیه السلام می باشد که البته این به معنای رشد وتوسعه صحیح تفکر شیعی و آن هم در بین همه شیعیان نیست، چنانکه در روایتی آمده که زکریا بن آدم به علت ازدیاد و کثرت نادانان در بین خاندانش، قصد خروج از میان آنها را داشت و زمانی که این مسأله را به اطلاع امام رضا علیه السلام رساند، امام علیه السلام به او فرمود: چنین مکن، زیرا که از اهل بیت تو، به واسطه تو دفع بلا می شود، چنان که از اهل بغداد به واسطه ابی الحسن کاظم علیه السلام دفع بلا می شود.(154) از دلایل دیگر انحراف در تفکر شیعی در این زمان، وجود و فعالیت گسترده فرقه های مختلف درون شیعی می باشد.

در پایان یادآور می شویم که در زمان مأمون که به علما و دانشمندان توجه بسیار شد، و امام رضا علیه السلام به عنوان ولیعهد به دربار خلافت آورده شد، شعرای شیعی از جمله دعبل خزاعی که در مدح اهل بیت علیهم السلام و ذمّ دشمنانشان، شعرهایی در خور ستایش سروده بود، به عرصه اجتماع آمده و در ملأ عام، از مصیبت ها و ظلم و جور فراوانی که بر ائمه علیهم السلام رفته بود، پرده برداشته و از ظلم و جور بنی عباس که گناهشان بیشتر از بنی امیه بود، سخن گفت.(155) از دیگر شاعران برجسته این زمان، می توان به ابراهیم بن عباس صولی که نابغه زمان خود در نظم ونثربود، ونیز ادیب و شاعر بزرگ رزین بن علی که دوست دعبل خزاعی بود، اشاره کرد.(156)

نتیجه

بطور کلی وجود آزادی و آسایش نسبی در دهه آخر حکومت هارون، چنانکه گذشت و نیز آزادی عمل بیشتر از آن، در دوره بعدی یعنی در زمان حکومت امین، و همچنین سیاست صلح و سازش و مسالمت آمیز مأمون با علویان و شیعیان در دوره مورد بحث، و نیز علم دوستی مأمون و حمایت وی از علما و دانشمندان؛ همه نشان دهنده شرایط بسیار مساعد و مناسب سیاسی و در نتیجه  فرهنگی در زمان مذکور می باشد که در صورت اتحاد بین شیعیان و جمع شدن زیر پرچم امامت اصیل یعنی امام رضا علیه السلام این شرایط مساعد و فرصت طلایی و ارزشمند به عنوان نقطه اوج و عطفی مهم، وحتی عصری طلایی برای شیعۀ امامی مطرح می شد، و اثراتی گرانبها به دنبال داشت؛ هرچند تلاش والای امام رضا علیه السلام و شیعیان خاص و خالص ایشان، این نقطه عطف را به وجود آورد؛ ولی به نظر می رسد بیشترین توان وتلاش امام رضا علیه السلام در خالص سازی و پاکسازی شیعه و تشیع از غبار انحرافات و کژیها صرف شد، و ایشان تمام تلاش خود را برای تعمیق سازی و رشد کیفی تشیع، واز سویی هشدارها و برحذر داشتن دیگر شیعیان از این آلودگی ها و انحرافات و انشعابات به کار بردند؛ و اگرچه در زمان جدّ بزرگوارشان، امام صادق علیه السلام گسترش شیعه و ایجاد مکتب شیعی را شاهدیم، در این زمان، پاکسازی و نگهداری شیعیان را که در ورطه نابودی به سر می بردند را مرهون مجاهدت های امام رضا علیه السلام هستیم.

 

پی نوشت ها :

(1) . نعمت الله صفری، خورشید شب، چاپ اول، انتشارات قدس رضوی، مشهد، 1387، ص 11.

(2) . ابو جعفر محمدبن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعۀ الثانیۀ، دارالتراث، بیروت، 1387/1967، ج8، ص230.

(3) . أبی عبدالله محمد بن عبدوس الجهشیاری، کتاب الوزراء و الکُتاب، تحقیق إبراهیم صالح، الطبعۀ الأولی، ابوظبی للثقافه و التراث، ابوظبی، 1430/2009، ص 304؛ در مورد جنگ ها و روابط خارجی رشید، برای نمونه، ر.ک: محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، چاپ اول، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1380، صص 105 ـ 115.

(4) . برای گاهی از جزئیات ماجرا ر.ک: ابوالفرج علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، دارالمعرفۀ، بیروت، بی تا، صص 388 ـ 406.

(5) . همان، صص 406 ـ 409.

(6) . احمد رضا خضری، تاریخ خلاف عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، چاپ چهارم، سمت، تهران، 1383، ص 56.

(7) . سمیرۀ مختار اللیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأول، الطبعۀ الأولی، مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، قم، 1428 / 2007، ص 397.

(8) . همان، ص 402.

(9) . محمد بن علی بن طباطبا المعروف بابن الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الإسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، الطبعه الأولی، دارالقلم العربی، بیروت، 1418/1997، ص 196.

(10) . در مورد سازمان وکالت در عصر ائمه(علیهم السلام) ر.ک: جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم«عج»، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، چاپ دوم، امیرکبیر، تهران، 1377؛ محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(علیهم السلام)، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی«ره»، قم، 1382.

(11) . منظور کسانی است که از روی جهالت و نادانی، و مثلاً صرفاً به دلیل سابقه خوب قبلی برخی از یاران امام(علیه السلام)، به پیروی از آنها مبادرت ورزیدند.

(12) . برای آگاهی بیشتر از جریان شورش حمزه آذرک، ر.ک: مؤلف مجهول، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، کلاله خاور، تهران، 1366، صص 156 به بعد.

(13) . عزالدین ابوالحسن علی بن أبی الکرم المعروف به إبن الأثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر ـ دار بیروت، بیروت، 1385/1965، ج 6، ص 207؛ ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحا نی الیسوعی، الطبعۀ الثالثه، دار الشرق، بیروت، 1992، ص 130.

(14) . ابن اثیر، پیشین، ص 211؛ ابن العبری، پیشین.

(15) . ابوحنمیفه احمد بن داود الدینوری، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، منشورات الرضی، قم، 1368، ص 391.

(16) . طبری، پیشین، ص 498.

(17) . خضری، پیشین، ص 64.

(18) . در این باره برای نمونه ر.ک: جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، تاریخ الخلفا، نور محمد، کراچی، 1378/1959، ص 227؛ ابن الأثیر، پیشین، ص 293؛ ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه والأشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، دارالصاوی، القاهره، بی تا، ص 302.

(19) . ابن العبری، پیشین، ص 134.

(20) . مختاراللیثی، پیشین، صص 423 ـ 425.

(21) . برای اطلاع از جریان و جزئیات درگیری امین و مأمون، ر.ک: تاریخ الطبری، پیشین، صص 472 ـ 481.

(22) . جعفر مرتضی الحسینی العاملی، الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الرضا(علیه السلام)، الطبعه الثانیه، جماعۀ المدرسین فی الحوزۀ العلمیۀ، قم، 1362/1403، صص121-122.

(23) . احمد بن ابی یعقوب المعروف بالیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت، بی تا، ج 2، ص 407.

(24) . همان، ص 444؛ المسعودی، پیشین.

(25) . دینوری، پیشین، ص 401.

(26) . ابن الندیم، الفهرست، مطبعۀ الاستقامۀ، القاهره، بی تا، ص 174.

(27) . سیوطی، پیشین، ص 234.

(28) . الشیخ عباس القمی، سفینه البحار و مدینۀ الحکم و الآثار، المطبعۀ العلمیه، نجف اشرف، بی تا، ج 2، ص 332، مادۀ غیب.

(29) . ر.ک: أبوالحسن علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، الطبعه الثانیه، دارالهجره، قم، 1409، ج 3، صص 352 ـ 353؛ دینوری، پیشین، ص 389.

(30) . یعقوبی، پیشین، ص 407؛ابن العبری، پیشین، ص 129.

(31) . یعقوبی، پیشین، ص 415.

(32) . مسعودی، پیشین؛ همچنین ر.ک: حسینی عاملی، پیشین، صفحات مختلف از جمله، صص 152 و 153 و 155.

(33) . برای آگاهی تفصیلی از چگونگی و چرایی نیرومندتر بودن پایگاه امین ر.ک: الحسینی العاملی، پیشین، صفحات مختلف از جمله، صص 157 ـ 162.

(34) . جهشیاری، پیشین، صص 428 ـ 429.

(35) . ر.ک: مسعودی، التنبیه و الأشراف، پیشین، ص 303؛ در مورد برخی علل نارضایتی و عواقب آن برای نمونه، ر.ک: ابن اثیر، پیشین، صص 326 ـ 327.

(36) . درباره شورش نصر بن شبث ر.ک: یعقوبی، پیشین، ص 445، ابن اثیر، پیشین، ص 308.

(37) . طقوش، پیشین، صص 132 ـ 133.

(38) . ابن اثیر، پیشین.

(39) . أبوعمر و خلیفۀ بن خیاط، تاریخ خلیفۀ بن خیاط، تحقیق فواز، الطبعۀ الأولی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 / 1955، صص 310 ـ 311.

(40) . ر.ک: جهشیاری، پیشین.

(41) . طقوش، پیشین، ص 126.

(42) . خلیفۀ بن خیاط، پیشین، ص 312؛ المسعودی، پیشین، ص 302.

(43) . برای آگاهی از برخی از این اهداف، ر.ک: الحسینی العاملی، پیشین، صص 212 ـ 242.

(44) . برای آگاهی از برخی ناراضیان و مخالفان ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) برای نمونه، ر.ک: المسعودی، پیشین، ص 302 ـ 303؛ ابن الأثیر، پیشین، صص 326 ـ 327.

(45) . ناصر مکارم شیرازی، «مناظرات تاریخی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر»، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1366، ج 1، صص 428 ـ 429.

(46) . طقوش، پیشین، ص 96.

(47) . مکارم شیرازی، پیشین، ص 429.

(48) . برای آگاهی از چگونگی تقسیم بندی حکومت عباسی توسط مورخان به چهار عصر، ر.ک: طقوش، پیشین، ص 39.

(49) . طقوش، پیشین، ص 138.

(50) . مکارم شیرازی، پیشین، صص 431 ـ 432.

(51) . طقوش، پیشین، صص 138 ـ 139.

(52) . با اقتباس از: عصر المأمون، احمد فرید رفاعی، الطبعه الرابعه، دارالکتب المصریه، القاهره، 1346/1928، ج 1، ص 375.

(53) . طقرش، پیشین، ص 139.

(54) . مکارم شیرازی، پیشین، ص 432.

(55) . سید محمد مرتضوی، نهضت کلامی در عصر امام رضا علیه السلام، چاپ اول، آستان قدس رضوی، مشهد، 1375، ص 28.

(56) . مکارم شیرازی، پیشین، ص 433.

(57) . نعمت الله صفری، نقش تقیه در استنباط، چاپ اول، مؤسسه بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی)، قم، 1381، ص 504.

(58) . همان، صص 505  و 545.

(59) . همان، ص 518.

(60) . حسن حسین زاده شانه چی، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، چاپ اول، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1386، ص 88.

(61) . عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، چاپ دوم، کتابخانه طهوری، تهران، 1345، ص 42.

(62) . دینوری، پیشین، ص 401.

(63) . برای آگاهی از میزان نفوذ معتزله در دستگاه  حکومت عباسی ر.ک: قبال آشتیانی، پیشین، صص42-43.

(64) . برای آگاهی از قضیۀ محنت قرآن برای نمونه ر.ک: ابن اثیر، پیشین، ص 423.

(65) . گروه مؤلفان، پیشوایان هدایت، ثامن الأئمۀ، حضرت امام رضا علیه السلام، ترجمه سید حسین اسلامی اردکانی، چاپ اول، مجمع جهانی اهل ییت7، قم، 1385، ج 10، ص 107.

(66) . یعقوبی، پیشین، ص 414.

(67) . صفوی، پیشین، ص 17.

(68) . محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی معروف به الشیخ الصدوق، عیون أخبارالرضا علیه السلام، تصحیح الشیخ حسین الأعلمی، الطبعۀ الأولی، منشورات مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1404/1984، ج 1، ص 222.

(69) . همان.

(70) . برای آگاهی  تفصیلی از ماجرا، ر.ک: الشیخ الصدوق، پیشین، ص 172.

(71) . ر.ک: همان.

(72) . شیخ الطوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، تحقیق جواد القیومی الإصفهانی، الطبعۀ الاولی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1427، ص 485، رقم 1099؛ همچنین ر.ک: صغری محبی پور، نقش امام رضا علیه السلام در حدیث شیعه، دانشکده اصول الدین، تهران، کارشناسی ارشد، 84 ـ 83، ص 44.  البته شایان ذکر است که زمان و تاریخ این ماجرا، در رجال کشی نیامده ولی با توجه به قرائن و شواهد، از جمله سختگیریهای قارون به علویان احتمال قریب به یقین می رود که این واقعه در زمان هارون رخ داده باشد.

(73) . مختار اللیثی، پیشین، ص 423.

(74) . صدوق، پیشین، ص 222.

(75) . همان، ص 229، در این ماجرا نیز تاریخ و زمان دقیق آن، مشخص نشده است ولی به احتمال زیاد، در زمان هارون الرشید اتفاق افتاده است.

(76) . یعقوبی، پیشین، ص 423.

(77) . همان.

(78) . ر.ک: جاسم حسین، پیشین، ص 136.

(79) . العلامۀ محمد باقر المجلسی، بحارالأنوار الجامعۀ لدرر اخبار الأئمۀ الأطهار، الطبعۀ الثالثۀ المصححۀ، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 / 1983، ج 49، ص 116.

(80) . صدوق، پیشین، ص 246.

(81) . همان.

(82) . همان، ص 230.

(83) . همان.

(84) . اصفهانی پیشین، ص 420.

(85) . مختار اللیثی، پیشین، صص 425 ـ 426.

(86) . نعمت الله صفری فروشانی، تحلیلی بر قیام های علویان در دوران امام رضا علیه السلام و ارتباط آن با ولایتعهدی، شیعه شناسی، سال هفتم، ش 26، تابستان 1388، صص 64 ـ 65.

(87) . ر.ک: ابن اثیر، پیشین، صص 302 و 305؛ برای آگاهی از قیامهای علویان که در سراسر مملکت اسلامی آن زمان، انتشار یافته بود، برای نمونه، ر.ک: ابن اثیر، پیشین؛ همچنین یعقوبی، پیشین، ص 445؛ ابن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایۀ، دارالفکر، بیروت، 1407 / 1986، ج 10، صص 244ـ 246.

(88) . صفری فروشانی، پیشین، ص 65.

(89) . همان.

(90) .  ابن اثیر، پیشین، ص 302.

(91) . یعقوبی، پیشین، ص 445.

(92) . ابن اثیر، پیشین، ص 305.

(93) . حسینی عاملی، پیشین، ص 184.

(94) . در مورد ولیعهدی امام رضا(علیه السلام) برای نمونه ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، پیشین، ص 302؛ ابن کثیر، پیشین، ص 247؛ و برای تفصیل و تحلیل ولایتعهدی و حتی خلافت ر.ک:حسینی عاملی، پیشین، صص 277 ـ 298.

(95) . عزیز الله عطاردی الخبوشانی، مسندالامام الرضا علیه السلام، المؤتمر العالمی الإمام الرضا(علیه السلام)، 1406 هـ، ج 1، ص 64؛ الشیخ الصدوق، پیشین، ج 1، ص 161.

(96) . اقتباس از صفری فروشانی، پیشین، ص 73.

(97) . برای نمونه ر.ک: مسعودی، پیشین، ابن کثیر، پیشین.

(98) .  اقتباس از ابن کثیر، پیشین.

(99) . صدوق، پیشین، ج1، ص 177؛ العلامۀ محمد باقر المجلسی، بحارالأنوار، الطبعه الثانیه المصححه، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403/1983، ج 49، ص 144.

(100) . صدوق، پیشین،  ص161.

(101) . همان.

(102) . الشیخ الصدوق، الأمالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، الطبعه الأولی، مؤسسه البعثه، قم، 1417، ص 306.

(103) . صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، پیشین، صص 161 ـ 162.

(104) . همان، ص 174 .

(105) . طبری، پیشین، ج 8، صص 559 ـ 560.

(106) . حسینی عاملی، پیشین، ص 188.

(107) . عبدالهادی احمدی، گوشه ای از فعالیت های شیعیان امام رضا و امام جواد علیهما السلام در قم، مشکوۀ، ش 38، بهار 1372، ص 144.

(108) . صدوق، پیشین، ص 160.

(109) . طبری، پیشین، ص 559.

(110) . مسعودی، مروج الذهب، پیشین، ج 3، ص 441.

(111) . ر.ک: الحسینی العاملی، پیشین، ص 285.

(112) . ر.ک: صدوق، پیشین، ص 151.

(113) . البته در زمان مأمون هم محدودیت هایی برای امام علیه السلام و شیعیانش وجود داشته است؛ برای نمونه. ر.ک: صدوق، پیشین، صص 164 ـ 165 و 184.

(114) . السید محسن الأمین، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، بی تا، ج 2، صص 15 ـ 16.  محمد جواد فضل الله، الامام الرضا تاریخ و دراسه، الطبعه الأولی، دارالزهرا، بیروت،1393 / 1973، ص 91. همچنین برای آگاهی از ردّ شیعه بودن مأمون، و اثبات تشیع دروغین وی برای نمونه، ر.ک: باقر شریف القرشی، حیاۀ الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام الطبعۀ الثانیۀ، منشورات سعید بن جبیر، قم، 1380، ج 2، صص 275 ـ 280.

(115) . پروین ترکمنی آذر، تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران (از ورود مسلمانان به ایران تا تشکیل حکومت صفویه)، چاپ اول، شیعه شناسی، تهران، 1383، ص 86.

(116) . ابن اثیر، پیشین، ص 197؛ برای تحلیل و ردّ تشیع فضل بن سهل ر.ک: الحسینی العاملی، پیشین، صص 262 ـ 273.

(117) . الحسینی العاملی، پیشین، ص 135. (به نقل از الکامل ابن اثیر، حوادث سال 250 هـ).

(118) . صفری فروشانی، پیشین، ص 58.

(119) . صفری، خورشید شب، پیشین، ص 22.

(120) . ابوعبدالله حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، آگه، تهران، 1375، صص 207 ـ 208.

(121) . اقتباس از: محمدرضا جباری، مکتب حدیثی قم: شناخت و تحلیل مکتب حدیثی قم از آغاز تا قرن پنجم هجری، چاپ اول، انتشارات زائر، قم، 1384، صص 35 ـ 36.

(122) . ر.ک: همان، ص 36.

(123) . مجلسی، پیشین، ص 100.

(124) . جباری، پیشین، ص 37.

(125) . رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، چاپ اول، انصاریان، قم، 1375، ج 1، ص 221.

(126) . جباری، پیشین، ص 42؛ برای آگاهی در مورد دلایل انتساب و عدم انتساب برخی از این کتب به امام علیه السلام، ر.ک: محمد جواد فضل الله، پیشین، صص 189 ـ 201؛ همچنین برای آشنایی بیشتر با آثار منسوب به امام علیه السلام ، ر.ک: جباری، پیشین، صص 42 ـ 43.

(127) . صفری فروشانی، «تحلیلی بر قیامهای علویان در دوران امام رضا(علیه السلام) و ارتباط آن با ولایتعهدی، پیشین، ص 58 ـ 59.

(128) . جباری، پیشین، ص 64.

(129) . در این مورد برای نمونه ر.ک: صدوق، پیشین، صص 150 ـ 152 و 161.

(130) . برای آگاهی از برخی آثار و معجزات امام علیه السلام برای نمونه، ر.ک: صدوق، پیشین، صص 141 و 142 و 145؛ همچنین ر.ک: مجلسی، پیشین، صص 120 ـ 125.

(131) . صدوق، پیشین، ص 161.

(132) . برای آگاهی بیشتر از ماجرای عظیم استقبال در نیشابور ر.ک: حسینی عاملی، پیشین، صص 144-145.

(133) . مجلسی، پیشین، صص 120 ـ 121 .

(134) .الشیخ الصدوق، التوحید، تحقیق السید هاشم الحسینی الطهرانی، جماعۀ المدرسین، قم، 1387، ص 25..

(135) . مجلسی، پیشین، ص 121.

(136) . جعفریان، پیشین.

(137) . الشیخ الصدوق، عیون اخبار الرضا، پیشین، صص 184 ـ 185.

(138) . همان، ص 161.

(139) . همان، ص 162.

(140) . صفری فروشانی، پیشین، ص 59.

(141) . محمد جواد فضل الله، پیشین، ص 205؛ برای آگاهی تفصیلی از متن مناظره و گفتگوهای امام رضا علیه السلام با فرق مذاهب گوناگون، در حضور مأمون برای نمونه: ر.ک: الشیخ الصدوق، پیشین، ج 2، صص 139 ـ 173.

(142) . اقتباس از صفری فروشانی، پیشین، ص 59.

(143) . صفری فروشانی، پیشین، صص 59 ـ 60.

(144) . همان، ص 60.

(145) . ر.ک: جباری، پیشین، ص 74.

(146) . ر.ک: الشیخ الطوسی، اختیار معرفۀ الرجال، تحقیق  میرداماد، محمد باقر الحسینی، السید مهدی الرجائی، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1404، ج 2، ص 780، رقم 917.

(147) . همان، ص 779، رقم 910.

(148) . همان، ص 780، رقم 914.

(149) . همان، ص 781، رقم 919.

(150) . ابی العباس احمد بن علی النجاشی، رجال النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری الزنجانی، الطبعه الخامسه، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1416، ص 174.

(151) . ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، کتاب الغیبه، مکتبۀ نینوی الحدیثه، تهران، بی تا، ص 211.

(152) . محمد رضا جباری، پیشین، ج1، ص 321.

(153) . طوسی، اختیار معرفه الرجال، پیشین، ص 858، رقم 1112.

(154) . همان، صص 857 ـ 858، رقم 1111.

(155) . برای آگاهی از متن برخی اشعار و قصاید وی، ر.ک: صدوق، پیشین، صص 281 و 294 ـ 296.

(156) . ر.ک: باقر شریف القرشی، پیشین، ص 325.

 

منابع 

•    «تحلیلی بر قیام های علویان در دوران امام رضا علیه السلام و ارتباط آن با ولایتعهدی»، نعمت الله صفری فروشانی، شیعه شناسی، سال هفتم، ش 26، تابستان 1388.
•    «گوشه ای از فعالیت های شیعیان امام رضا علیه السلام و امام جواد: در قم»، عبدالهادی احمدی، مشکوه، ش 38، بهار 1372.
•    «مناظرات تاریخی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر»، ناصر مکارم شیرازی، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، آستان قدس رضوی، 1366.
•    الأخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، تحقیق عبدالمنعم عامر، منشورات الرضی، قم، 1368.
•    اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، شیخ الطوسی، تحقیق جواد القیومی الإصفهانی، الطبعه الإولی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1427.
•    اختیار معرفۀ الرجال، الشیخ الطوسی، تحقیق میرداماد، محمدباقر الحسینی، السید مهدی الرجائی، موسسۀ آل البیت:، قم، 1404.
•    اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، بی تا.
•    الأمالی، الشیخ الصدوق، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیه، الطبعۀ الأولی، مؤسسه البعثه، قم، 1417.
•    الإمام الرضا تاریخ و دراسۀ، محمد جواد فضل الله، الطبعه الأولی، دارالزهراء، بیروت، 1393 / 1973.
•    اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، حسن حسین زاده شانه چی، چاپ اول، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1386.
•    بحارالأنوار الجامعه لدرر اخبار الأئمه الأطهار، العلامه محمد باقر المجلسی، الطبعه الثالثه المصححه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 / 1983.
•    بحارالأنوار، العلامۀ محمدباقر المجلسی، الطبعۀ الثانیۀ المصححۀ، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1403/1983.
•    البدایۀ و النهایۀ، ابن کثیر الدمشقی، دارالفکر، بیروت، 1407 / 1986.
•    پیشوایان هدایت ثامن الأئمه حضرت امام رضا علیه السلام، گروه مؤلفان، ترجمه سید حسین اسلامی اردکانی، چاپ اول، مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، قم، 1385.
•    تاریخ الأمم و الملوک، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الثانیه، دارالتراث، بیروت، 1387/1967.
•    تاریخ الخلفاء، جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، نور محمد، کراچی، 1378 / 1959.
•    تاریخ الیعقوبی، احمد بن أبی یعقوب المعروف بالیعقوبی، دارصادر، بیروت، بی تا.
•    تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، رسول جعفریان، چاپ اول، انصاریان، قم، 1375.
•    تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، احمدرضا خضری، چاپ چهارم، سمت، تهران، 1383.
•    تاریخ خلیفۀ بن خیاط، أبوعمر و خلیفه بن خیاط، الطبعه الأولی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415/1995.
•    تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران، پروین ترکمنی آذر، چاپ اول، شیعه شناسی، تهران، 1383.
•    تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم «عج»، جاسم حسین، ترجمه سید محمدتقی آیت اللهی، چاپ دوم، امیرکبیر، تهران، 1377.
•    تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقق ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، کلاله خاور، تهران، 1366.
•    تاریخ مختصر الدول، ابن العبری، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، الطبعۀ الثالثه، دارالشرق، بیروت، 1992.
•    تاریخ نیشابور، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، آگه، تهران، 1375.
•    التنبیه و الأشراف، ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، دارالصاوی، القاهره، بی تا.
•    التوحید، الشیخ الصدوق، تحقیق السید هاشم الحسینی الطهرانی، جماعه المدرسین، قم، 1387.
•    جهادالشیعه فی العصر العباسی الأول، سمیرۀ مختاراللیثی، الطبعه الأولی، مؤسسه دارالکتاب الإسلامی، قم، 1428/2007.
•    حیاه الإمام علی بن موسی الرضا علیه السلام، باقر شریف القرشی، الطبعه الثانیه، منشورات سعید بن جبیر، قم، 1380.
•    الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الرضا علیه السلام، جعفر مرتضی الحسینی العاملی، الطبعه الثانیه، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم، 1362 / 1403.
•    خاندان نوبختی، عباس اقبال آشتیانی، چاپ دوم، کتابخانه طهوری، تهران، 1345.
•    خورشید شب، نعمت الله صفری، چاپ اول، انتشارات قدس رضوی، مشهد، 1387.
•    دولت عباسیان، محمد سهیل طقوش، ترجمه حجت الله جودکی، چاپ اول، پژوهشکده حوزه و دانشگاه قم، 1380.
•    رجال النجاشی، احمدبن علی النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری الزنجانی، الطبعۀ الخامسۀ، مؤسسۀ النشر الاسلامی، قم، 1416.
•    سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(علیهم السلام)، محمد رضا جباری، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی«ره»، قم، 1382.
•    سفینه البحار و مدینۀ الحکم والآثار، الشیخ عباس القمی، المطبعه العلمیه، نجف اشرف، بی تا.
•    عصرالمأمون، احمد فرید رفاعی، الطبعه الرابعه، دارالکتب المصریه، القاهره، 1346/1928.
•    عیون أخبارالرضا(علیه السلام)، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی معروف به الشیخ الصدوق، تصحیح الشیخ حسین الأعلمی، الطبعه الأولی، منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1404/1984.
•    الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الإسلامیه، محمد بن علی بن طباطبا المعروف بابن الطقطقی، تحقیق عبدالقادر  محمد مایو، الطبعه الأولی، دارالقلم العربی، بیروت، 1418/1997.
•    الفهرست، ابن الندیم، مطبعه الاستقامه، القاهره، بی تا.
•    الکامل فی التاریخ، ابوالحسن علی بن أبی الکرم المعروف بابن الأثیر، دار صادر ـ دار بیروت، بیروت، 1385/1965.
•    کتاب الغیبه، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، مکتبه نینوی الحدیثه، تهران، بی تا.
•    کتاب الوزراء و الکتاب، محمد بن عبدوس الجهشیاری، تحقیق إبراهیم صالح، الطبعه الأولی، ابوظبی للثقافه والتراث، ابوظبی، 1430/2009.
•    مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، تحقیق اسعد داغر، الطبعه الثانیه، دارالهجره، قم، 1409.
•    مسند الإمام الرضا علیه السلام، عزیزالله عطاردی الخبوشانی، المؤتمر العالمی الامام الرضا(علیه السلام)، 1406 هـ.
•    مقاتل الطالبین، ابوالفرج الأصفهانی، تحقیق سید احمد صقر، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
•    مکتب حدیثی قم، محمدرضا جباری، چاپ اول، انتشارات زائر، قم، 1384.
•    نقش امام رضا علیه السلام در حدیث شیعه، صغری محبی پور، دانشکده اصول الدین، تهران، کارشناسی ارشد، 84 ـ 83.
•    نقش تقیه در استنباط، نعمت الله صفری، چاپ اول، مؤسسه بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی)، قم، 1381.
•    نهضت کلامی در عصر امام رضا علیه السلام، سید محمد مرتضوی، چاپ اول، آستان قدس رضوی، مشهد، 1375.


چاپ   ایمیل