حقانیت دین

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 8 - 15 دقیقه)

262c

برخی ادعا می کنند محققان ادیان می دانند که هیچ دلیل معتبری بر صحت هیچ دینی نیست و نیز صدها دلیل برای ادیانی که منشأ الهی ندارند وجود دارد. پس انسان نباید به هیچ دینی اعتقاد داشته باشد.  هرچند این سخن که هیچ دلیلی بر صحت هیچ دینی وجود ندارد، محض ادعا است. همچنین صدها دلیلی که برای ادیان غیر الهی ادعا شده نیز بدون دلیل است، در عین حال در . این نوشته این مطلب مورد توجه قرار گرفته و ثابت گردیده که دین چیزی نیست که بر حقانیت و بطلان آن دلیلی وجود ندارد.

دین خالی از دو حالت نیست یا حق است و یا باطل. ادیانی که منشأ الهی ندارند و ساخته دست بشر است همین مطلب خودش کافی بر بطلان این ادیان است.

توضیح مطلب این است که انسان از نیروی درونی عقل برخوردارد است و قدرت تشیخص حق از باطل را دارد. ازاین‌رو اساسی ترین معیار تفاوت انسان با سایر حیوانات همین عقل او است که به وسیله آن حقایق را از غیر آن درک می کند. یعنی نوع انسان از عقل نظری و عملی برخوردار است تا با کمک عقل نظری قضایا و آموزه های علمی و اعتقادی را مورد سنجش قرار داده و حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه، آن چه را که باطل است از حوزه اعتقادی خود طرد نماید و آنچه را که حق است در حوزه اعتقادی خود بگنجاند. معیار اصلی در عقل نظری استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین است که هر گزاره و آموزه ای اگر منتهی به این دو قضیه بشود از نظر عقل باطل خواهد بود. و نیز به وسیله عقل عملی که ملاک آن حسن و قبح عقلی است، بایدها و نبایدهای عملی را تشخیص داده و بر طبق آن باید عمل نماید.

تشخیص حق بودن و باطل بودن ادیان و آیین های رائج در دنیا نمی تواند از حوزه معیارهای عقل نظری خارج باشد و این وظیفه انسان است که در این جهت عقل خود را به کار انداخته تا با تفکر دقیق حق را از باطل تشخیص داده و مایه نجات خود و دیگران گردد. پس به حکم عقل انسان موظف است درباره حقانیت و بطلان ادیان و مذاهب بیاندیشد و به آنچه که حق است و مورد تایید عقل و عقلانیت است گرایش پیدا نموده و به آن ایمان بیاورد و از آن چه که باطل است خود را رهانیده، فکر و ذهن و درون خود را از آنها پاک کند.

با توجه به اینکه بهره گیری از عقل و استدلال در ابتدای زندگی برای انسان میسر نیست، لذا انسان از کودکی در ابتداء با پیروی از فرهنگ حاکم بر خانواده و محیط، متدین به آن دین و مذهبی می شود که بر آن خانواده و محیط حاکمیت دارد و این روش همگانی را نمی توان مورد نقد و نکوهش قرارداد. اما از زمانی که توانایی فکری انسان به کمال خود می رسد به حکم عقل باید در آموزه ها و تعالیم همان دینی که خود از کودکی پذیرفته و نیز آدیان دیگر تحقیق کند و حقانیت و بطلان آنها را با دلیل به دست آورد و آن دین و مذهب را بپذیرد که از نظر عقل و برهان حق باشد. عقل به هیچ انسانی این اجازه را نمی دهد که دین و مذهب را با معیار میل و مذاق و خواهش‌های نفسانی و مادی انتخاب کند. کسی که ادعای پایبندی نسبت به عقل و برهان دارد باید تسلیم حکم عقل باشد و برخلاف آن نباید قدم بگذارد. پس بر نوع انسان که از قدرت تفکر و تعقل برخوردار می باشد لازم است که کمال تلاش را در جستجوی راه حق مبذول بدارد و بعد از آشکار شدن حق نباید به خود اجازه دهد تا در برابر عقل خود قد علم نموده و  بر علیه حق سخن بگوید و آن را از حوزه دینی خود طرد کند و به جای آن چیزی را بپذیرد که عقل خط بطلان بر آن می کشد.

برای دریافت پاسخ، دقت  به مطالب زیر ضروری می باشد: 

در این مجال بهتر است از بی دینی و بی خدایی آغاز کنیم. ممکن است کسی بگوید که بی دینی و بی خدای حق است و باید به آن اعتقاد و باور داشته باشیم. در پاسخ این باور باید گفت که اثبات چنین چیزی از طریق عقل هرگز امکان ندارد و هیچ برهان و استدلالی بر نفی دین و خدا و عالم غیب قابل اقامه نیست. تنها دلیلی که برای نفی دین و عالم غیب قابل اقامه می باشد انکار و عدم پذیرش است که هیچ مبنای عقلی و برهانی ندارد. پس چیزی که با عقل قابل اثبات نمی باشد یک عاقل نمی تواند آن را بپذیرد. افزون بر آن نفی و عدم چیزی نمی تواند از عنوان حق برخوردار باشد تا متعلق عقیده انسان قرار بگیرد. افزون بر آن نفی هر نوع دین و خدا جامعه انسانی را به سوی حیوانیت می کشاند در حالی که به وضوح می بینیم که انسان در این بعد نمی تواند مثل حیوانات زندگی کند بنابراین می توان گفت بی دینی هم خودش یک نوع دینداری است؛‌ زیرا در میان حیوانات پدیده­ی بی دینی هم وجود ندارد. پس به علت اینکه انسان هستیم به حکم عقل ناچاریم که یکی از ادیان را که در دنیا رایج است بپذیریم. و همان عقل بعد ازاین مرحله حکم می کند که از میان ادیان باید آن دین و مذهبی مورد اعتقاد و ایمان قرار گیرد که حق بوده و هیچ نوع بطلانی در آن راه نداشته باشد.

 این مطلب هم روشن است که ادیان رایج در دنیا به دو دسته تقسیم می شود. یک دسته آن ادیانی هستند که ساخته­ی دست بشر و یا مبتنی بر افسانه های اساطیری می باشند و دسته دوم ادیان آسمانی و الهی هستند که توسط پیامبران برای بشر آورده شده اند.

از نظر عقل ادیانی که ساخته دست و تفکرات بشر اند و یا از افسانه های اساطیری گرفته شده اند، هیچ گونه صلاحیت هدایت گری و نجات بخشی انسان را ندارد، زیرا اولاً شخصی که آیینی را اختراع نموده خودش مانند سایر انسان ها، انسان است و از هیچ نوع علم و قدرت فوق بشری برخوردار نمی باشد. اگر قرار باشد انسان خودش برای خود دین و مذهبی بسازد این حق برای هر فردی از افراد انسان باید ثابت باشد.

ثانیاً انسان قدرت و صلاحیت ساختن دین را برای بشر ندارد زیرا او نه به حقیقت انسان آگاهی دارد و نه از مقتضیات فطری و احتیاجات درونی و معنوی انسان چیزی می داند.

ثالثاً به حکم عقل عملی، معقول نیست که انسان از دینی پیروی کند که انسان دیگری آن را ساخته و پرداخته باشد. زیرا پیروی از این گونه آیین در حقیقت پیروی از مؤسس آن است که در واقع از مصادیق عبادت و پرستش او به شمار می آید و این ظلم آشکار است که انسانی، انسان دیگر را بپرستد.

پس با توجه به این مطالب، ادیان غیر آسمانی هیچ کدام قابلیت هدایت گری را نداشته و از ریشه و اساس باطل و غیر معقول می باشند و لذا پیروی از این گونه ادیان بر طبق معیارهای عقل قابل تحقق نیست و آنهایی که از آیین های ساخته دست بشر پیروی می کنند به یقین از عقل خود کمک نگرفته اند و کور کورانه پیرو آیینی شده اند که از اصل داری انحراف می باشند.

اما ادیان ابراهیمی و آسمانی که عبارتند از دین اسلام، مسیحیت، یهودیت و ساخته دست بشر نیستند، بر طبق دلایل و شواهد متعدد بر پیامبران الهی در مقاطع مختلف زمانی مطابق با اقتضائات همان زمان برای هدایت بشر  نازل شده اند. هرگاه پذیرفته شد که این سه دین پدیده آسمانی هستند و هر کدام برای زمانی خاصی از طرف خداوند آمده اند دیگر چاره ای نداریم جز اینکه به آموزه ها و تعالیم آنها سر فرو نهیم و عقل اجازه سرپیچی از آنها را به ما نمی دهد. وقتی که به حکم عقل باید متدین به ادیان آسمانی گشته و به آنها ایمان آوریم در انتخاب یکی از بین آنها نیز باید تسلیم حکم عقل باشیم. عقل سلیم حکم می کند که از میان آنها آن دین باید انتخاب شود که آخرین و کامل ترین است و آموزه های آن دست نخورده باشد و صد در صد الهی باقی مانده باشد و با آموزه های بشری و خرافات مخلوط نشده باشد و تعالیم آن با علم و عقل و واقعیات تاریخی مخالف نباشد چه اینکه اگر چنین باشد نه تنها مایه رستگاری و نجات نخواهد بود بلکه باعث گمراهی و شقاوت انسان می گردد.

با چشم پوشی از اینکه در سنت الهی دین قبلی با آمدن دین بعدی در نزد خداوند از رسمیت می افتد، با ملاحظه و مطالعه این ادیان این نتیجه به دست می آید که دو دین یهودیت و مسیحیت دست نخورده باقی نمانده بلکه گرفتار انحرافات و تحریفات گردیده و آموزه های بشری در کتابهای مقدس آنان راه پیدا کرده و در نتیجه عقاید و آموزه های مطرح در این دو دین مخالف با علم و عقل و واقعیات تاریخی گردیده اند. اما دین اسلام و آموزه های قرآنی از چنین حوادث سالم باقی مانده است. اگر چنین چیزی ثابت باشد عقل اجازه نمی دهد که دین یهودیت و مسیحیت مورد پیروی قرار گیرند. و اثبات این مطلب از مراجعه به خود کتابهای مقدس آنها قابل دست یابی می باشد. و کتابهایی که در این خصوص نگاشته شده است نیز پرده از این واقعیت برمی دارد. از جمله کتاب «مقایسه تورات، ‌انجیل،‌ قرآن و علم» توسط دکتر بوکای فرانسوی با دقت بسیار به این مطلب پرداخته و ثابت نموده که بسیاری از آموزه های تورات و انجیل با علم و عقل و واقعیات تاریخی در تضاد می باشد برخلاف آموزه های قرآن که حتی یک مورد ازین نوع اختلاف و تضاد به چشم نمی خورد. ما در این مقاله نیازی نمی بینیم انحرافات و تحریفات و نواقص دین یهود  و مسیحیت را از یک طرف و جامعیت و ماندگاری و دست نخوردگی و عقلانیت و آموزه ای اسلامی را از طرف دیگر بیان کنیم. اگر خواسته باشید مکاتبه کنید تا در این خصوص هم مطالبی خدمت تان عرضه گردد.

 وقتی که حقانیت دین اسلام ثابت باشد عقل انسان حکم می کند که باید دین اسلامی که دارای این خصوصیات است، مورد پیروی و ایمان قرار گیرد و ادیان تحریف شده­ی یهودیت و مسیحیت قابل پیروی نیستند. از طرف دیگر دین حق به خود اجازه نمی دهد که انسان می تواند از هر دینی که دلش بخواهد پیروی کند؛‌ زیرا چنین اجازه ای مساوی با خیانت و بدبختی انسان می باشد و هر دینی اگر چنین اجازه ای بدهد که دلیل بر بطلان خود آن دین خواهد بود. بنابراین همانگونه که انتخاب دین از نظر عقل اختیاری و دلبخواهی نیست از نظر دین حق نیز انتخاب دین اختیاری نمی باشد. به این معنا که هم عقل و هم دین حق، این اجازه را نمی دهد که انسان هر دینی که دلش خواست آن را انتخاب کند. بلی انسان خودش یک موجود مختار است و می تواند هر دینی را دلش خواست انتخاب کند و هر کاری را که میل دارد انجام دهد. ولی این اختیار توسط عقل مورد تایید نیست. البته این مطلب هم بدیهی است که ایمان و تدین با جبر و زور قابل تحقق نیست بلکه با اختیار و میل انسان محقق می گردد. منتهی این ایمان ممکن است باطل باشد و ممکن است حق لکن عقل حکم می کند که انسان باید به حق ایمان آورد و از باطل دوری جوید.

اما آنچه که پرسشگر گفته است انسان نباید به هیچ دینی اعتقاد داشته باشد، این باید دلیل می خواهد و از آنچه بیان شد بی دلیلی آن ثابت است و چنین تفکری نه تنها هیچ مبنایی جز انکار ندارد بلکه متضاد با حکم عقل است.

این سخن پرسشگر که گفته است «عذاب انسان ها برای اعتقاد یا عدم اعتقاد دینی شان به شدت ظالمانه است»، نیز بدون مبنا و دلیل است. اگر اعتقاد به عذاب و بهشت و جهنم وجود داشته باشد، چرا عذاب کسی که بر خلاف حکم عقل با خداوند مخالفت کرده و از دستورات او تمرد می جوید و عمدا از دین حق پیروی نمی کند ظالمانه باشد؟ و چرا نباید به کسانی که به حکم عقل از خداوند و دستورات او و از دین حق  اطاعت کرده پاداش داده نشود؟

البته خداوند بدون دلیل کسی را عذاب نمی کند و بی تردید برای کسی که حجت تمام نشده باشد و قدرت تشخیص دین حق از باطل را نداشته و یا در شرایطی قرار دارد که دینی را که از آن پیروی می کند حق می داند هر چند در واقع باطل باشد، مقتضای عدالت خداوند عدم مجازات و عذاب اوست. خداوند در قرآن کریم می فرماید «مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یضِلُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»[۱] 

   به تصریح قرآن کریم تنها دین پذیرفته شده و مورد رضایت خداوند متعال همان دین اسلام است که می فرماید «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ؛  همانا دین در نزد خداوند همان اسلام است». و باز خداوند می فرماید« وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ؛  و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینى براى خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیانکاران است».  آیات قرآن تصریح بر این دارد که غیر مسلمانان در آخرت از خاسرین هستند و هیچ عملی از آنان پذرفته نخواهد بود. ولی در عین حال پیروان دیگر ادیان اعما از الهی و غیر الهی از حیث عذاب و عقاب قیمت به چند دسته تقسیم می شوند:

۱. یک گروه آنانی هستند که با اسلام آشنا شده ولی به دلیل تعصّب یا عناد و لجاجت از پذیرفتن آن سرباز می زنند. چنین افرادی به فرموده قرآن کریم اهل جهنم هستند.

۲. گروهی دیگر کسانی هستند که با اسلام آشنا نیستند ولی در جهالت خود مقصرّند یعنی از وجود دینی به نام اسلام یا مذهبی به نام تشیّع مطلع هستند ولی در جستجوی حقیقت اقدامی نمی کنند، چنین افرادی در حدّ تقصیر خویش در روز قیامت مجازات می شوند.

۳. گروهی دیگر به کسانی گفته می شود که با اسلام آشنا نیستند و در جهالت خود تقصیری ندارند. بلکه یا اصلاً دین اسلام به گوششان نخورده و یا آن که امکان تحقیق و پژوهش برای آنان وجود نداشته است و تنها هر آن چه را که به آن ها رسیده، «مثل مسیحیت و دین های دیگر» قبول نموده و عمل نموده اند چنین افرادی به یقین اهل جهنم نیستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار می دهد و اعمال آن ها را با آن چه فکر می نموده اند که حق است می سنجند.

۴. گروه چهارم به اهل فطرت موسومند و اهل فطرت کسانی هستند که حجّت نقلی توسط پیامبر یا جانشین وی در عصر آن ها نباشد. بنابر این اهل کتاب هرگز به حکم دوران فترت محکوم نیستند؛ زیرا همان کتاب آسمانی سابق تا زمان نزول کتاب آسمانی لاحق، حجت فعلی خداست و با بودن آن مجالی برای توهم و دوران فترت نیست. اما کسانی که اهل کتاب نبودند و به هیچ دینی ایمان نیاوردند، خواه اصلا به وحی و نبوّت معتقد نباشند یا بر این پندار باطل باشند که اصلاً مبدا و معادی وجود ندارد و انسان همانند سایر موجودات طبیعی آغاز و انجام مادی دارد نه بیش از آن و می گویند: «وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکنَا إِلَّا الدَّهْرُ» یا اگر به مبدئی اعتقاد دارند امّا ارتباط با آن مبدأ را مقدور بشر نمی دانند که وحی را از آن مبدأ دریافت کنند و به مردم برساند و اگر رسالتی در بین باشد، آن را فقط نصیب فرشتگان می دانند به این گروه ها اهل فطرت گفته می شود این گروه ها بر مبنای حسن و قبح عقلی موظفند یعنی آن چه را که دلیل عقلی معتبر درباره آغاز و انجام جهان را از یک سو و راجع به کمال و نقص فرد و جامعه از سوی دیگر ادراک نموده وبر طبق آن عمل کند. و بر مبنای انکار چنین ادراکی هیچ تکلیفی برای بشر دوران فترت نیست.

کسانی که اصل وحی و نبوّت را ممکن می دانند، لکن بر اثر قصور نه تقصیر، گرفتار استضعاف فرهنگی یا فکری شده اند، معذورند؛ چنان که مبتلایان به تبلیغ سوء و رسوب برخی عقاید فاسد که توان ارزیابی از آن ها گرفته شده و به استخفاف مغزی گرفتار شده اند، شاید مورد عفو الهی قرار گیرند لکن مستکبرانی که بر استبرق غرور تکیه زده اند، مانند زهد فروشانی که بر بوریایی نشسته اند که جز بوی ریا از آن استشمام نمی شود، از این رو حاضر نیستند دست از طغیان و تمردّ بردارند و در مورد وحی الهی فحص کنند، هرگز به حکم دوره فترت محکوم نخواهند شد.

پی نوشت:

 . اسراء، ۱۵.

 

 

چاپ   ایمیل