هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 41 دقیقه)

7853943297925795

در برخی مساجد صنعاء از بعضی نمازگزاران ‏بسیار شنیده میشود که بعد از نماز میگویند: هدیه میکنیم ثواب قرائت سوره فاتحه را برای ارواح پدران و مادران ما و شما و برای هر کسی که حقی بر گردن ما دارد تا خداوند آنها را در بهشت هایی که از زیر آنها رودها جاری میشود قرار بدهد و از اکنون تا روز قیامت آنها را در بهجت و شادمانی و روشنایی و نور داخل کند و ما و آنها را مورد مغفرت قرار دهد ... و همچنین اینگونه سخن ها را در فاتحه خوانی ها و در هنگام عیادت مریض و نیز در زیارت قبرستان ها و جاهای دیگر می­شنویم.

و افراد دیگری وجود دارند که این گونه کارها را قبول ندارد و می­گویند : هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به مردگان حرام است و نفعی برای مردگان ندارد و ثواب آن به آنها نمی­رسد؛ بلکه بدعت منکر است و باید از آن اجتناب کرد.

و افرادی نیز وجود دارند که می­گویند : این عمل از امور جائز می­باشد و از مواردی است که عمل به آن جائز است و میت از آن نفع می­برد و به همین دلیل دوست داشتم این مسئله را آنگونه که فقهاء و مفسرین مطرح کردند بحث و بررسی کنم.

سیر بحث به ترتیب ذیل خواهد بود :

مقدمه

هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت.

دلایل عدم رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.

دلایل رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.

تأویل ادله مانعین از دیدگاه مجیزیین .

خلاصه بحث.

قول مختار و راجح.

با استعانت از خدای متعال می­گویم و او مرا کفایت می­کند و همانا او بهترین وکیل است :

مقدمه

علماء بر جواز هدیه کردن ثواب صدقه به میت و اینکه ثواب آن به او می­رسد و از آن سود می­برد ، همانند دعای برای میت ، اجماع نموده­اند.

ابن کثیر می­گوید: «أما دعا و صدقه دادن، بر رسیدن ثوابشان به میت اجماع وجود دارد و شارع نیز بر آن دو نص (به جواز) دارد».[1]

ودر روایت أبي هريره آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله می­فرماید: « اگر انسان بمیرد عمل او قطع می­شود مگر از سه چیز: از فرزند صالحی که برایش دعا کند یا صدقه جاریه­ایی که پس از او باقی بماند یا علمی ( که از او باقی می­ماند) و از آن نفع برده شود»[2]

پس این سه چیز در حقیقت از کار و تلاش خود انسان می­باشد همان طور که در روایت آمده است : « همانا پاکترین چیزی که انسان می­خورد از دست رنج اوست وهمچنین فرزندان او از دست رنج وی هستند».[3]

... و همچنین در روایت صحیح آمده است: « هر کس (دیگران را) به راه راست دعوت کند برای او پاداشی است همانند پاداش کسی که از او تبعیت کرده بدون اینکه از اجرشان چیزی کاسته شود».[4]

زكريا أنصاري در کتاب فتح الوهاب از کتب مذهب شافعیه می­گوید: «میت از صدقه دادن و دعاء وارث و غیر وارث نفع می­برد و این مسئله با اجماع و غیر آن ، ثابت است».[5]

و همچنین اینگونه اجماع بر این مسئله را ابن قدامه حنبلي در الشرح الكبير نقل کرده است و می­گوید: «(انسان) هر کار مقربی را که انجام دهد و ثوابش را برای میت مسلمان بفرستد منفعت آن کار به میت میرسد، و همچنین هیچ اختلافی در جواز دعاء و استغفار کردن و صدقه دادن و قضاء دین و اداء واجبات (برای میت) که قابلیت نیابت را داشته باشند، سراغ نداریم».[6]

نووي مینویسد: «و آنچه اقضی قضات ابو الحسن الماوردی البصری فقیه شافعی در کتاب الحاوی از بعضی از اصحاب کلام حکایت کرده آن است که به میت ثوابی بعد از مرگش نمی­رسد ، قطعا قول باطل و خطایی واضح و مخالف نصوص کتاب و سنت، و مخالف اجماع امت می­باشد پس نباید به آن اهمیت و بهاء داد».[7]

و همچنین بر عدم جواز خواندن نماز به نیابت از دیگری، اجماع دارند.

قرطبی میگوید: « (علماء) اجماع دارند بر این که کسی نمی­تواند به نیابت از دیگری نماز بخواند».[8]

قرافی مالکی گفته است: « عبد نمی­تواند کاری را برای غیر هدیه کند».[9]

و علماء در اهداء ثواب اعمالی غیر از مواردی که ذکر نمودیم اختلاف نظر دارند و از این موارد ، اهداء ثواب قرائت قرآن به میت می­باشد.که در ادامه مطلب به بیان آن می­پردازیم : هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت:

در مسئله هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت، بین فقهای مسلمین اختلاف نظر وجود دارد که آیا این عمل جایز است؟ و آیا آن ثواب به میت می­رسد؟ وآیا میت از آن نفع می­برد؟.

و اکنون براساس مذاهب مختلف، این مسئله را بررسی خواهیم نمود:

-مذهب حنفی:

حنفی­ها قائل به جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت می­باشند و اعتقاد دارند که میت از آن نفع می­برد و ثوابش به میت می­رسد و این مورد در کتاب تبیین الحقایق که از کتب آنها می­باشد بیان شده است.[10]

-مذهب مالکی:

امام مالک قائل به عدم جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت است و اعتقاد دارد که میت از آن نفع نمی­برد و ثوابش به آن نمی­رسد.

ولی بعضی از اصحاب مذهب مالک گفته­اند که میت از آن نفع می­برد و ثوابش به آن می­رسد در کتاب منح الجلیل آمده است: «قرافی گفت : مقربات سه قسم میباشند:

قسم اول آن است که خداوند ثواب آن را برای عبدش محصور کرده و نمی­تواند آن را به دیگری انتقال دهد مانند ایمان و توحید.

وقسم دوم، مقربات مالی می­باشند که علماء بر جواز نقل دادن آن اتفاق نظر دارند.

و قسم سوم، که مورد اختلاف است ، روزه گرفتن و حج نمودن و قرائت قرآن می­باشند ، که مالک و شافعی رضي الله تعالى عنهما آن را جایز نمی­دانند.

سپس گفت : سزاوار نیست که انسان آن را ترک نماید چه بسا حق آن باشد که ثواب آن به میت می­رسد چون که حقیقت این چیز بر ما مخفی است؛ و همچنین تهلیل کردن که مردم به آن عادت کرده­اند نیز سزاوار است که به آن عمل شود و بر فضل خداوند اعتماد کرد.[11]

همچنین صاحب کتاب منح الجلیل، فتوای ابن رشد در معنای آیه ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] را نقل می­کند ، میگوید: «اگر قرآن بخواند و ثواب آن را به میت هدیه کند ، این عمل جایز است و پاداشش برای میت حاصل می­شود، و نفعش به او می­رسد ان شاء الله، و دلیل بر آن حدیثی است که نسائی از پیامبر (ص) نقل نموده که : هر کس بر مقبره­ایی داخل شود و ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را یازده مرتبه قرائت نماید و ثوابش را برای آنها (اهل قبور) هدیه کند خداوند به عدد مردگانی که در آن دفن شده­اند برای وی حسنات می­نویسد».[12]

و همچنین دسوقی نیز این قول را از ابن رشد و ابن هلال نقل کرده و آن را به اهل آندلس نیز نسبت داده است و می­گوید:

« وابن هلال در نوازل خود گفته است: آن چیزی که ابن رشد و جمعی از اهل آندلس اختیار نموده­اند این است که: میت از قرائت قرآن سود می­برد و این نفع به او می­رسد و اگر قاری، ثواب قرائت را برای او هدیه کند پاداش آن، برای میت حاصل می­شود و عادت مسلمانان در مشرق و مغرب‏ بر این عمل بوده است، و بر آن ایستادگی کرده و از زمان های دور بر آن مداومت داشته­اند».‏[13]

و این قول، مختار متأخرین مذهب مالکی می­باشد همان طور که دسوقی به آن تصریح نموده و می­گوید:

« متأخرین بر این باورند که قرائت قرآن و ذکر گفتن و هدیه کردن ثواب آن به میت، هیچ اشکالی ندارد و پاداش آن برایش حاصل می­شود إن شاء الله تعالی».[14]‏

علمای مذهب مالکی قول سومی را در این مسئله ذکر می­کنند و آن: اینکه میت ثواب استماع (قرائت قرآن) را می­برد، لکن این عمل از سوی او صحیح نمی­باشد چون تکلیف از میت برداشته شده است.[15]

و شاید هم منظور آن­ها از این قول، عدم رسیدن ثواب هدیه شده به میت است ولی از جهت شنیدن قرائت قرآن نفع می­برد.

و محمد مالكي در کتاب منح الجلیل بر انقطاع تکلیف از میت تعلقه­ایی زده و می­گوید:

«ظاهر آن است که برکت قرائت (برای میت) حاصل می­شود و آن بخاطر حصول آن در مجاورت انسان صالح است و این مسئله بر تکلیف متوقف نیست همانطور که بالجمله ثابت گردیده که به طور قطع و یقین برکت رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- برای اسب­ها و چهارپایان و غیره (بخاطر مجاورت) حاصل شده است».[16]‏

-مذهب الشافعی

شافعیه در این مسئله چند قول دارند:

قول مشهور منقول از شافعی این است که : هدیه نمودن ثواب قرائت قرآن به میت جایز نیست و این عمل برای او سودی ندارد و ثوابش نیز به او نمی­رسد.

بسیاری از اصحاب شافعی گفته­اند : هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز است و میت از آن سود می­برد و ثوابش به او می­رسد.

نووی می­گوید : « واما درباره قرائت قرآن ، قول مشهور مذهب شافعی، عدم رسیدن ثواب آن به میت است و بعضی از اصحاب شافعی گفته­اند که ثواب آن به میت می­رسد».[17]

و در فتح المعین بر این سخن نووی تعلقه­ایی زده و می­گوید:

فقال: «و عده­ای عدم رسیدن ثوابی که نووی بیان کرد را اینگونه حمل نموده­اند که اگر قرآن در کنار میت خوانده نشود و قاری نیز نیت اهداء ثواب ننماید».[18]

و زکریا انصاری در فتح الوهاب قول سبکی را نقل می­کند که می­گوید : «چیزی که از استنباط خبر، دلالت می­شود آن است که اگر قصد نفع رساندن به میت از قرائت مقداری از قرآن باشد سود آن به میت میرسد».[19]

و در فتح المعين نقل شده که قول به جواز، همان قول مختارِ بسیاری از ائمه مذهب شافعی میباشد.[20]

و در نهایه المحتاج آمده است«قول به رسیدن ثواب قرائت برای میت در صورت داشتن قصد و نیت به فرستادن ثواب آن ، وجه قابل قبولی دارد و این قول مذهب ائمه ثلاث می­باشد و بسیاری از ائمه ما این قول را پذیرفته­اند...».

ابن الصلاح می­گوید: سزاوار است که به نفع بردن میت از گفتن این قول اطمینان حاصل شود که بگوید : «خداوندا ثواب آنچه که خوانده­ایم را (به میت) برسان یعنی مثل آن را، و مراد ما همین است هرچند که به نام میت تصریح نکند چون زمانیکه میت از دعائی که از زبان دعا کننده نیست ، سود می­برد به طریق اولی از دعائی که توسط دعا کننده گفته می­شود سود می­برد».[21]‏

-مذهب حنابله:

حنابله همچون شافعیه در این مسئله چند قول دارند:‏

هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز است ، ومیت از آن نفع می­برد و ثوابش به آن می­رسد و این قول مشهور از احمد است.

هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز نیست ، ومیت از آن نفع نمی­برد و ثوابش به آن نمی­رسد و این قول را بهوتی به اکثر حنابله نسبت داده است.

گفته شده: ثواب برای قاری است؛ لکن بوسیله آن برای میت درخواست رحمت می­شود.

ابن قدامه می­گوید:

«و هر کار مقربی انجام دهد و ثواب آن را به میت مسلمان هدیه کند ، برای میت نافع خواهد بود».[22] ‏

و بهوتی می­گوید:

«و هر کار مقربی را که مسلمان انجام دهد ، و ثواب آن یا بعضی از ثواب را مثلا نصف یا یک سوم یا یک چهارم را به مسلمان زنده یا مرده هدیه کند جایز است و این عمل به دلیل حصول ثواب برای میت برای او حتی برای رسول خدا نافع می­باشد ، مَجد گفته که «مِن» در اینجا بیان برای هر قربتی است که شامل - مستحبات و واجباتی که انجام دادن نیابتی آنها جایز است همچون حج و مانند آن مثل روزه نذر یا حتی مواردی که انجام دادن نیابتی آنها جایز نیست همچون نماز ، دعاء ، استغفار ، صدقه ، عتق ، ذبح نمودن ، اداء دین ، روزه و قرائت و غیر آن- ، می­شود».

احمد گفته است : هر گونه خیری به میت می­رسد. و دلیل آن نصوص موجود در این رابطه و اینکه مسلمانان در هر شهری جمع می­شوند و قرآن می­خوانند و ثواب آن را برای امواتشان هدیه می­کنند و کسی هم از این عمل نهی نمی­کند پس در این مورد اجماع وجود دارد.[23]

و برخی گفته­اند: اگر قرآن نزد میتی خوانده شود یا ثواب آن را به او هدیه کنند ثواب برای قاری خواهد بود و میت همانند فرد حاضر در هنگام قرائت قرآن می­باشد که امید است مورد رحمت واقع شود.[24]

بهوتی میگوید: «و اکثر علماء گفته­اند: ‏ثواب قرائت به میت نمیرسد بلکه برای قاری آن خواهد بود».[25] ‏دلایل بر عدم رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.‏

برخی از علماء که قائل به عدم وصول ثواب قرائت قرآن به اموات هستند و معتقدند که برای آنها سودی ندارد به دلایلی استدلال نموده­اند که بعضی از آنها عبارتند از :

آیه مبارکه ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست،[النجم: 39] [26]

وجه دلالت از این آیه این است که قرائت قرآن عمل و کار مردگان نمی­باشد و به همین دلیل پیامبر -صلى الله عليه وسلم- از امت خود این چیز را، درخواست و یا بر آن تشویق نکرده است و نه با نص و نه اشاره به آن ارشادی نکرده است.[27]

آیه مبارکه ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ‌گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود. [البقرة: 134]. [28]‏

آیه دلالت دارد بر اینکه انسان فقط با فعل خودش مواخذه میشود و با فعل دیگران مواخذه نمیشود.

و همچنین به این حدیث پیامبر-صلى الله عليه وسلم- استدلال کرد‏ه­اند که فرموده است: « اگرفرزند آدم بمیرد عمل او قطع می­شود مگر از سه چیز: صدقه جاریه­ایی که پس از او باقی بماند یا علمی ( که از او باقی می­ماند) و از آن نفع برده شود یا فرزند صالحی که برایش دعا کند».[29]‏

حدیث دلالت دارد بر اینکه عمل از میت منقطع می­شود مگر از سه چیز که در حدیث ذکر شده است و اهدای ثواب قرائت جزء آن سه عمل نمی­باشد.

و همچنین در عدم وصول ثواب به قیاس قرائت بر نماز استدلال نموده­اند ، چونکه هر دوی آنها عبادت بدنی هستند[30]

استدلال دیگر آنها این است که از هیچ­ یک از صحابه -رضي الله عنهم- نقل نشده که آنها ثواب قرائت را به اموات هدیه می­دادند و اگر در این کار خیری بود آنها در این مورد از ما پیشی می­گرفتند.[31]

و همچنین استدلال نموده­اند به اینکه اعمال مقرب از اموری می­باشند که باید با نص ثابت شوند و نمیتوان با انواع قیاس و آراء در آنها تصرف نمود.[32]

و همچنین استدلال کرده­اند به اینکه ثواب و جزای قرائت، همان بهشت است و یک بنده، نمی­تواند بهشت را برای خود قرار بدهد چه رسد به اینکه بخواهد آن برای دیگری قرار دهد.[33]

و همچنین استدلال نموده­اند ‏به اینکه نفع قرائت برای خود قاری می­باشد و به غیر او نمی­رسد پس ثواب نیز برای غیر قاری نخواهد رسید.[34]

دلایل رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان

علمائی که قائل هستند هدیه ثواب قرائت قرآن به اموات می­رسد و آن­ها از آن سود می­برند به دلایلی استدلال نموده­اند که برخی از آنها عبارتند از :

آیه شریفه: ‏﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا ‏وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ *رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ‏*‏ وَقِهِمُ ‏السَّيِّئَاتِ﴾

فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می‌کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می‌گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می‌کنند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می‌کنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار!

پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده‌ای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی! [غافر: 7،8]،

در این آیه دعا برای میت است و این دعا از اعمال میت نمی­باشد بلکه از اعمال غیر است ولی برای آنها سودمند بود.[35]

آیه ‏﴿وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ﴾ [الحشر: ‏‏10].(همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می‌گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، ...» .

دلالت این آیه همانند مورد قبل است. [36]

آیه: ‏﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾(و براي گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن).[محمد: 19][37]

در این آیه خداوند به پیامبرش دستور می­دهد که برای مومنان استغفار کند پس این آیه دلالت می­کند بر اینکه استغفار به مردگان مومن می­رسد و برایشان نافع خواهد بود.

در تبیین الحقایق آمده است: «از ابو هریره روایت شده که می­گوید: اگر مردی بمیرد و فرزندی بر جای بگذارد یک درجه به مقام او افزوده می­شود پس آنگاه می­گوید: پروردگارا این چیست؟ خداوند (در جوابش) می­گوید: این استغفار فرزندت (برای تو) است. و به همین دلیل است که خداوند متعال می­فرماید : و براي گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن.[محمد: 19] و آنچه از دعا و استغفار برای مؤمنین که خداوند به آن امر فرموده است.‏[38]

و همچنین استدلال نموده­اند به این آیه: ‏﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ﴾ کساني که ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مي کنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزي نمي کاهيم. ‏‏[الطور: 21].

این آیه دلالت دارد بر اینکه فرزندان مؤمنان به پدران مؤمن خود ملحق می­شوند و اینکه انسان از سعی غیر خود سود می­برد.[39]

همچنین به این حدیث استدلال نموده­اند که [40]: «هر کس قبرستان ها را زیارت کند و یازده مرتبه سوره ‏﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ ‏را بخواند و ثوابش را به مردگان هدیه کند به او به تعداد مردگان پاداش داده می­شود».[41]

معقل بن یسار[42] از پیامبر -صلى الله عليه وسلم- نقل می­کند که می­فرماید: ‏«سوره یاسین را بر مردگانتان بخوانید» ابو داوود نیز این حدیث را روایت نموده است.[43]

پیامبر -صلى الله عليه وسلم-امر فرموده است که بر مردگان سوره یس که جزئی از قرآن می­باشد ، خوانده شود پس این دلیلی است بر اینکه اموات از قرائت نفع می­برند در غیر اینصورت دستور به خواندن سوره یس برای اموات هیچ سودی نخواهد داشت.

عایشه و ابو هریره نقل می­کنند که پیامبر ص دو گوسفند چاق و بزرگ، که رنگ آنها سیاه آمیخته به سفید است و شاخ دار و اخته هستند را قربانی نمود و یکی از آن دو را ذبح کرد و گفت: «خداوندا از سوی محمد و امت او ، هرکس که به توحید تو و رسالت من شهادت داده است»[44] ‏ یعنی ثواب آن را برای امتم قرار ده.

و این آموزه­ایی از پیامبر (ص) می­باشد که از آن فهمیده می­شود انسان می­تواند با عملش به دیگران نفع برساند و اقتدای به پیامبر همان تمسک به عروة الوثقی است.[45]

و همچنین به حدیث ابوموسی اشعری استدلال نموده­اند که گفته است : هنگامی که عمر مورد اصابت واقع شد صهیب می­گفت : وای برادر، عمر گفت که آیا قول پیامبر ص را نشنیده­ایی که فرموده است : «میت بوسیله گریه افراد زنده عذاب می­شود».[46]

پس اگر گریه کردن بر مرده باعث ضرر به او می­شود باید قرائت قرآن برای میت، نفع داشته باشد و خداوند سخاوتمند­تر از آن است که عقوبت معصیت دیگری را به او برساند ولی از رسیدن ثواب دیگری دریغ کند.[47]

و همچنین برای اثبات جواز به اجماع مسلمانان استدلال نموده­اند؛ چون آنها در هر زمان و هر شهری اجتماع می­کنند و قرآن می­خوانند و ثواب آن را به اموات خود هدیه می­کنند بدون اینکه کسی از این عمل نهی کند.[48]

می­گویم : لکن نقل اجماع در مورد این مسئله غریب است چونکه مشهور بین فقهاء ‏اختلافی بودن این مسئله است.

و نیز استدلال کرده­اند به قیاس قرائت با صدقه دادن وحج نمودن که بر اساس ادله شرعیه و اجماع ، ثواب آنها به میت می­رسد[49] ، پس همان طور که ثواب آن دو عمل، به میت می­رسد ثواب قرائت قرآن نیز به آن می­رسد.

یکی از ادله شرعی در این باب ، روایت ابن عباس است که می­گوید : مردی نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و سوال نمود: ای رسول خدا مادرم فوت کرده و یک ماه روزه بر گردن او است آیا من از سوی او روزه­اش را قضا کنم؟ پیامبر (ص) فرمودند: بله و سپس گفتند: دَین خدا اولی­تر است به اینکه قضا شود.[50]

و همچنین از ابن عباس روایت شده که فضل بن عباس هم ردیف رسول خدا ص بود و زنی از خثعم نزد پیامبر برای سوال کردن آمد فضل به زن نگاه می­کرد و زن نیز به او نگاه می­کرد پس پیامبر صورت فضل را به جهت دیگر برگرداند و آن زن گفت :« ای رسول خدا همانا فریضه خدا بر بنده­هایش حج است و پدرم پیرمردی مسن می­باشد که نمیتواند بر راحله قرار گیرد و مستقر شود آیا من از طرف او حج کنم؟ فرمودند: آری، و این مسئله در حج وداع بود.[51]

و همچنین ابن عباس روایت نموده است که مردی به پیامبرص گفت: « مادر شخصی، فوت کرده است آیا صدقه دادن از طرف او برایش نافع است فرمودند: آری».[52]

این احادیث بر نافع بودن حجِ افراد زنده برای اموات و صدقه دادن از طرف آنها دلالت دارند ، پس میتوان قرائت را با آن دو مقایسه نمود و گفته شود که میت از قرائتی که برای او خوانده می­شود نفع می­برد.

ابن قدامه می­گوید: «وهمه این احادیث صحیح می­باشند و بر نفع بردن میت از تمامی کارهای مقرب دلالت دارند زیرا صدقه دادن و حج رفتن و دعا و استغفار کردن همه این موارد از عبادات جسمی هستند و به طور قطع خداوند نفعشان را به میت می­رساند؛ پس اعمال دیگر نیز همانند آنها هستند؛ و دلیل دیگر حدیثی است که ذکر نمودیم و بر رسیدن ثواب قرائت سوره یس به اهل قبور، و اینکه خداوند به سبب آن قرائت به اهل قبور تخفیف می­دهد ، دلالت داشت ، و همچنین به دلیل اینکه این عمل ، عملی نیک و اطاعت است، پس رساندن نفع و ثواب آن همانند صدقه و روزه و حجِّ واجب است».‏[53]

و همچنین برای اثبات جواز اهدای ثواب قرائت آن را با دعای برای میت[54] ( که جواز آن در روایات زیادی ثابت شده است) قیاس نموده­اند.

از جمله احادیثی که دلالت بر جواز دعا برای میت دارند ، روایت كثير بن عبد الله از پدرش از جدش از عبد الله ذي البجادين‏ همان کسی که در جنگ تبوک هلاک شد وی در تاریکی شب هلاک شد پس رسول خدا ص در حفره او نازل شد و به ابوبکر و عمر گفت «برادر خودتان را به سوی من بیاورید ، پس هنگامیکه رسول خدا او را در قبرش نهاد فرمودند : خداوندا من از او راضی گشتم پس تو هم از او راضی باش ، ابوبکر گفت : به خدا سوگند آرزو داشتم که من صاحب آن حفره باشم.»[55] ‏

همانا این حدیث بر جواز دعا نمودن برای میت دلالت دارد و این دلیلی است بر اینکه میت از این دعا سود می­برد؛ و با وجود اینکه این دعا از عمل میت نیست ولی او از این دعا منتفع می­شود.

وهمانند آن احادیث وارده در جواز دعا کردن بر سر جنازه[56] می­باشد؛ مانند حدیث ابو هریره که می­گوید شنیدم که رسول خدا بر جنازه نماز می­خواند؟ و فرمودند: « خداوندا تو پروردگارش هستی، و تو او را خلق کردی، و تو او را به اسلام هدایت کردی، و تو به نهان و آشکار او داناتر هستی، ما برای شفاعت آن آمده­ایم، پس او را بیامرز».[57]

از عوف بن مالک نقل شده است که می­گوید شنیدم که رسول خدا بر جنازه­ایی می­فرمودند:

«خداوندا، او را بیامرز و مورد رحمت و بخششت قرار ده، و او را عافیت بدار، و محل نزولش را با کرامت قرار بده و مدخل وی را وسعت ببخش و گناهان او را با آب یخ و سرما شستشو ده و او را همانگونه که لباس سفید را از چرکی پاک می­کنند از گناهان پاک بگردان و برای او خانه­ایی بهتر از خانه­اش، و خانواده­ایی بهتر از خانواده­اش، و همسری بهتر از همسرش جایگزین کن، و از آزمایش قبر و عذاب آتش محفوظ بدار». و روایات دیگر».[58] ‏ ‏تأویل ادله مانعین از دیدگاه مجیزیین:

افرادی که هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت، را جایز می­دانند أدله ی مانعین را به این صورت تأویل نموده­اند:

آیه مبارکه (وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] را به صورت های زیر تأویل کرده­اند:

الف) قرطبی می­گوید: و إحتمال می­رود که مراد از آیه ‏ (وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] ‏در خصوص اعمال بد ­باشد به دلیل اینکه در صحیح مسلم از ابو هریره نقل شده است که پیامبر اکرم فرموده­اند: « خداوند می­فرماید: اگر بنده­ام برای پاداش نیکی اهتمام ورزد ولی آن را انجام ندهد برای او یک حسنه می­نویسم و اگر آن را انجام دهد از ده تا هفتصد برابر آن ، برای او حسنه می­نویسم و اگر برای کار بدی تلاش کند و آن را انجام ندهد آن را برای او نمی­نویسم و اگر آن کار را انجام دهد فقط یک سیئه برای او خواهم نوشت».[59]

2- ابوبکر الوراق: {إلا ما سعی} یعنی (إلا ما نوی): (مگرآن چیزی که نیت شده) می­باشد و دلیل آن حدیث نبوی: «در روز قیامت خداوند مردم را بر اساس نیت­هایشان محشور می­کند».[60]‏ می­باشد

3-از ابن عباس نقل شده که آیه­ی ‏﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ ‏ با آیه­ی ‏﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾ [الطور: 21] منسوخ شده است.[61]

4- و نیز گفته شده: آیه در خصوص قوم حضرت موسی و حضرت ابراهیم می­باشد چونکه در صُحُفشان قصه­هایی حکایت شده است که آیه­ی ‏﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾ [النجم: 36،37] آن را بیان میکند.[62]

عکرمه می­گوید: این آیه در خصوص آنها می­باشد و این برخلاف شریعت ماست و حدیث الخثعمیة بر آن دلالت دارد.[63]

5- و نیز گفته شده: مراد از إنسان در آیه، انسان کافر است ولی انسان مؤمن از تلاش برادر مؤمنش بهره می­برد.[64]

در کشاف القناع آمده است: «یا اینکه آیه مختص به انسان کافر باشد یعنی برای او ، چیزی از عمل خیر نخواهد بود جز پاداش تلاش خودش که در دنیا به او داده می­شود و در آخرت برای او سهمی نخواهد بود».[65]

6- و نیز گفته شده: انسان براساس عدالت، چیزی بیش از پاداشِ سعیِ خودش به دست نمی­آورد ولی از راه فضل و بخشش می­تواند پاداش سعی دیگرانی که برای او انجام داده اند کسب کند.[66]

7-گفته شده: لام در کلمه (للإنسان) بمعنای (علی) است مانند آیه ‏﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ [الإسراء: 7]‏ که «فلها بمعنی فعلیها است» وهمچنین مانند آیه ‏﴿لَهُمُ اللَّعْنَةُ﴾ [الرعد: 25] ‏که «لهم به معنی علیهم است».[67]

8-و نیز گفته شده: برای انسان جز سعی و عملش چیزی نخواهد بود ولی ممکن است عمل و سعی او ، بوسیله اسبابی که ایجاد نموده است ، صورت پذیرد؛ مثلا در به دست آوردن برادران بیشتر و ایمان زیاد سعی کند و این سبب می­شود که شفاعتِ شفاعت کنندگان به او برسد.[68]

بعضی از علماء بین آیه­ی: ‏﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39]، و آیه­ی: ﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم ‏بِإِيمَانٍ﴾ [الطور: 21]جمع نموده­اند که یکی از آنها امام شنقیطی می­باشد، وی می­گوید: ‏﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾‏ دلالت دارد بر اینکه انسان مستحق اجر و پاداشی نمی­باشد مگر بر آنچه که خودش تلاش کرده است پس این آیه نسبت انتفاع از سعی و تلاش دیگران نه نفیا و نه اثباتا دلالتی ندارد و لام در آیه‏﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾‏ دلالت دارد بر اینکه انسان جز به سعی خودش مستحق چیزی نیست و مالک چیزی نمی­شود و این آیه متعرض نفی انتفاع در مواردی که ملک او نیست و یا استحقاق آن را ندارد ، نمی شود.[69]

و همچنین گفته است: «این آیه (نجم:39) بر عدم انتفاع انسان بدون سعی خویش دلالت دارد و بر نفی انتفاع بوسیله سعی دیگران ، دلالتی ندارد؛ چون آیه نمی­گوید : «انسان سودی نمی­برد مگر با سعی خودش»؛ بلکه می­گوید: «و اینکه برای انسان بهره­ای نیست» و بین این دو فرق است. چون سعی دیگران ملک خود آنها است و اگر بخواهند می­توانند آن را به دیگری ببخشند و در این صورت آن فرد از آن منتفع خواهد شد و اگر بخواهد می­تواند آن را برای خود نگه دارد.»

وجه دوم در تأویل آیه:

همانا ایمان فرزندان سبب بزرگی است که در بالا بردن درجات آنها نقش دارد و اگر کافر بودند این رفعت درجه برای آنها حاصل نمی­شد پس ایمان داشتن و اطاعت کردن عبد سعی و تلاش اوست که به وسیله آن از عمل دیگر مسلمانان منتفع می­شود مثلاً نماز جماعت که مؤمنان با هم آن را به جا می­آورند ، می­توانند در آن از همدیگر نفع ببرند و در اینصورت ثواب آنها در نماز جماعت از نماز فرادی بیشتر می­شود و این ثواب مضاعف ، انتفاع از عمل غیر است که نمازگذار با ایمان و نمازی که به جماعت خوانده تحصیل نموده است و این از تلاش و سعی ‏او می­باشد و آیه ‏﴿واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾ به این مفهوم اشاره دارد. ‏

وجه سوم در تأویل آیه:

آن سعی و تلاشی که در بالا بردن درجات فرزندان مومن نقش دارد، از سعی أولاد نمی­باشد همان گونه که آیه ‏﴿وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سعى﴾ ‏ به آن اشاره دارد بلکه از سعی و تلاش پدران می­باشد پس این سعی پدران است که خداوند بخاطر آن مقام فرزندانشان را بیشتر می­کند تا بتوانند در بهشت از ملاقات آنها بهره ببرند پس این آیه، آیه دیگر ‏(نجم:39) ‏را تصدیق می­کند و هیچ منافاتی با آن ندارد ، چون مقصود از رفعت درجه اکرام پدران است نه فرزندان؛ و به تبع آن فرزندان نیز مورد اکرام واقع می­شوند و این تفضلی از سوی خدا بر آنها در چیزی که حق آنها نیست ، می­باشد ، همان­گونه که بر فرزندان بهشتی و حور العین و کسانی که به بهشت می­برد ، تفضل داشته است و علم آن نزد خداوند متعال است.[70]

همانطور که آیه ‏﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 134].[71] ‏را تأویل نمودند ، به اینکه مفهوم آن بر عدم انتفاع انسان از عمل دیگری دلالت دارد. ولی منطوق احادیثی که به آنها استدلال نموده­اند بر خلاف آن دلالت دارد؛ و اگر بین مفهوم و منطوق تعارضی ایجاد شد ، منطوق مقدم می­شود.[72]

اما در تأویل حدیث «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث» گفته­اند که اختلاف در عمل غیر او است نه در عمل خود شخص و جهل فاعل به ثواب به آن ضرری نمی­رساند ، چون خداوند از آن آگاه است.[73]

ابن قدامة می­گوید: «روایتی که به آن احتجاج کرده­اند دلیل بر اثبات مدعای آنها نیست چونکه بر انقطاع عمل خود انسان دلالت ‏می­کند و ( این در صورتی است که) این مورد از اعمال او نمی­باشد پس در این روایت دلالتی بر آن وجود ندارد. و اگر دلالت کند مخصوص مواردی است که بیان نموده­اند ، می­شود و در این­صورت می­توان آن را به مواردی که منع ­نموده­اند نیز تعدی داد؛ و آن معنایی که ذکر کرده­اند صحیح نمی­باشد چونکه رسیدن ثواب متفرع بر رسیدن نفع نمی­باشد؛ سپس این معنا بوسیله روزه و دعا و حج باطل است و برای آن اصلی وجود ندارد که بوسیله آن اعتبار پیدا کند».[74] ‏

در کتاب تبیین الحقایق در مورد این حدیث آمده است :

«این حدیث دلالت بر انقطاع عمل غیر نمی­کند و کلام ما در خصوص آن است و در حدیث چیزی که عقل آن را بعید بداند نیست چونکه در آن چیزی جز قرار دادن ثواب خود برای غیر نیست، و خداوند متعال است که آن ثواب را به او می­رساند و بر آن قادر است و این مورد در تمامی اعمال می­باشد و مخصوص یک عمل نیست».‏[75] خلاصه:

علماء در جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن توسط زندگان به اموات و اینکه آیا ثواب آن به میت می­رسد و از آن نفع میبرد؟ سه قول و نظر متفات دارند :

قول اول: هدیه نمودن قرآن از سوی فرد زنده به میت جایز است و ثواب آن به مرده می­رسد و از آن سود می­برد و این نظر ابوحنیفه و برخی از اصحاب مالک و بسیاری از اصحاب شافعی و همچنین قول مشهور نزد احمد می­باشد.

‏قول دوم: هدیه نمودن قرآن از سوی فرد زنده به میت جایز نیست و ثواب آن به مرده نمی­رسد و از آن سود نمی­برد و این قول مالک و نظر مشهور نزد شافعی و همچنین رأی بسیاری از اصحاب احمد است؛ و در کتاب تبیین الحقایق که از کتب حنفیه می­باشد این نظر را به معتزله نسبت داده است.[76]

‏ قول سوم: ثواب استماع برای میت حاصل می­شود ولی این عمل از سوی او صحیح نمی­باشد؛ و این قول نزد مالکی­ها و حنبلی­ها می­باشد. قول راجح:

با توجه به دلایلی که از سوی دو گروه ذکر شد به دلایل زیر صحیح بودن قول به جواز برای ما آشکار می­شود:

چون دلایل قائلین به جواز در دلالت بر حکم مسئله نسبت به دلایل قائلین به حرمت بسیار واضح­تر و روشن­تر است.

و همچنین دلایل قائلین به حرمت قابل تأویل و یا قابل رد هستند مثلاً استدلال آنها به آیه ‏﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[77] ‏و آیه­ی: ‏﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾‏ و اینکه قرائت قرآن از اعمال و کسب اموات نیست، جواب آن این است که گفته شود :

این دو آیه، اصلی از اصول شریعت را حکایت میکنند و آن این که برای انسان جز اعمالی که از طریق کسب و سعی خود او می­باشد چیز دیگری نخواهد بود و همچنین این مضمون در غیر از این آیه ثابت شده است همانند آیه ‏﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ [المدثر: 38]، «هر انسان در گرو اعمالی که تحصیل کرده است می­باشد» ودر دو آیه قبل چیزی که بر عدم انتفاع انسان از ثواب هدیه شده به وی توسط دیگران دلالت داشته باشد ، وجود ندارد.

و ممکن است گفته شود که هدیه کردن ثواب قرائت، توسط دیگری از سعی و کسب او است چونکه این هدیه کردن در بیشتر اوقات بخاطر ارتباط ، علاقه و محبتی که بین افراد مرده و زنده وجود داشته ، می­باشد و در این حالت این مورد از موارد کسب میت در زمان حیاتش خواهد بود.

و بر فرض صحت استدلال قائلین به حرمت به این دو آیه، می­گوییم که این دو آیه از محل بحث و نزاع ما خارج است چونکه از تلاش انسان برای خودش حکایت می­کند نه از سعی دیگران برای او، و این موضوع مورد خلاف واقع شده است.

و همچنین این دو آیه که در مرادشان صراحت نیست با آیه: ‏﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ﴾ ‏‏[الطور: 21]‏ که به صراحت دال بر نفع بردن میت از دیگری است، تعارض دارد.

و اما نسبت به استدلالشان به حدیث ‏«إذا مات ابن آدم انقطع عمله، إلا من ثلاث:...» می­گوییم:

این حدیث ربطی به موضوع مورد نزاع ندارد همان گونه که دو آیه ی سابق مطرح شده ربطی به ‏محل نزاع نداشتند چونکه حدیث از اعمال خود میت سخن می­گوید و از اعمال دیگران، که به انسان هدیه می­شود سخنی نیاورده است.

همچنین این حدیث که صراحت در مراد ندارد با حدیث دیگری که بیان آن گذشت و درباره روزه و حج و صدقه آن زن به نیابت از پدر و مادرش بود و صراحت در مطلب داشت ، در تعارض است.

اما این استدلال آنها که قرائت را در عدم رسیدن ثواب به نماز و اینکه هر دو از عبادات بدنی هستند ، قیاس نموده­اند ، جواب آن این است که بهتر است این مسئله با دعا و حج قیاس شود که ثواب آنها به میت می­رسد و قرائت قرآن برای میت هم مثل آنها است.و در این مورد هم هر دو از عبادات بدنی هستند

و اگر گفته شود که نماز عبادت بدنی می­باشد ولی با این وجود ثواب آن به میت نمی­رسد، پس چرا قرائت قرآن در عدم جواز هدیه نمودن ثواب و عدم رسیدن آن به میت با نماز قیاس نمی­شود؟

جواب آن این است که : بین این دو مسأله فرق وجود دارد و آن اینکه نماز قابلیت نیابت را ندارد و انسان چه بتواند نماز را خودش انجام دهد یا نتواند برای او ممکن نیست که آن را به نیابت از دیگری انجام دهد. أما در صورت قادر بودن، مسئله واضح و آشکار است و در صورت عدم توانایی به دلیل این است که وجوب آن‏ از وی ساقط می­شود.

این بر خلاف دعا و حج است و اما جواز دعا کردن برای میت، به این علت است که امکان انجام آن توسط دیگری به دلیل نصوصی که بیان آنها گذشت ، وجود دارد و اما حج ، به این دلیل است که از عباداتی می­باشد که امکان انجام نیابتی آن از طرف افراد ناتوان وجود دارد.

همانطور که قرائت قرآن بر اصل خود در جواز اهدای عبادات بدنی که احادیث دعا و حج بر آن دلال دارد ، باقی است. و اما نماز ، با وجود اینکه عبادت بدنی ­می­باشد ولی به دلیل اجماعی که بر عدم جواز اهدای آن وجود دارد -و بیان آن گذشت- اهدای آن جایز نیست. پس بدین ترتیب نماز از اصل جواز اهدای عبادات بدنی خارج شد.

و اما باقی دلایل آنها قدرت مقابله با نصوص شرعی دال بر جواز را ندارد.

و همانا خداوند متعال بالاتر و عالمتر است.

و بازگشت همه به سوی اوست و او ما را کفایت می­کند و او بهترین وکیل است.

و ستایش مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است و اوست هدایت کننده به سوی راهِ راست و درود خدا بر پیامبر ما محمد و بر خاندان و یاران او.

[1] تفسير ابن كثير 7/ 465.

[2] صحيح مسلم 8/ 405، ح : 3084، سنن النسائي 11/ 424، ح : 3591، سنن الترمذي 5/ 243، ح: 1297.

[3] سنن النسائي 13/ 462، ح : 4373، سنن أبي داود 9/ 406، ح : 3061، به نقل از عائشه. و حديث صحيح است. بنگرید: مختصر إرواء الغليل 1/ 429، ح : 2162.

[4] صحيح مسلم 13/ 164، ح: 4831، سنن الترمذي 9/ 284، ح: 2598. به نقل از أبي هريره.

[5] فتح الوهاب 2/ 31.

[6] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425.

[7] شرح النووي على مسلم 1/ 25.

[8] تفسير قرطبي 17/ 114.

[9] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 176.

[10] بنگرید: تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.‏

[11] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 176.‏

[12] منح الجليل شرح مختصر خليل 16/ 172. و این حدیث در مباحث آینده بیان خواهد شد.‏

[13] حاشية الدسوقي على الشرح الكبير 4/ 173.‏

[14] حاشية الدسوقي على الشرح الكبير 4/ 172.‏

[15] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏

[16] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏

[17] شرح النووي على مسلم 1/ 25.‏

[18] بنگرید: فتح المعين 3/ 258.‏

[19] فتح الوهاب 2/ 31.‏

[20] فتح المعين 3/ 258.‏

[21] نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 341.‏

[22] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425.‏

[23] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.

[24] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.‏

[25] ‏كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.‏

[26] شرح النووي على مسلم 1/ 25، تفسير ابن كثير 7/ 465، تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، كشاف ‏القناع عن متن الإقناع 4/ 431. منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏

[27] ‏ تفسير ابن كثير 7/ 465.‏

[28] ‏كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.‏

[29] شرح النووي على مسلم 1/ 25، ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431. ‏منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177. بیان حدیث در مباحث قبل گذشت.‏

[30] ‏منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏

[31] ‏ تفسير ابن كثير 7/ 465.‏

[32] ‏ تفسير ابن كثير 7/ 465.‏

[33] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، المغني5/ 80.‏

[34] ‏ ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.‏

[35] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 135.‏

[36] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.‏

[37] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.‏

[38] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.‏

[39] أضواء البيان 8/ 53.‏

[40] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.‏

[41] كشف الخفاء 2/ 282، ح: 2630، و گفت:رفاعی در تاریخ خود آن را از علی روایت کرده است.البانی گفته: این حدیث موضوع است. بنگرید: ‏السلسلة الضعيفة 3/ 289، ح: 1290.‏

[42]تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.‏

[43] سنن أبي داود 8/ 385، ح: 2714، سنن ابن ماجة 4/ 380، ح: 1438، الباني می­گوید : ضعيف است. بنگرید: ‏مختصر إرواء الغليل 1/ 138، ح: 688.‏

[44] المستدرك على الصحيحين للحاكم 17/ 406، ح: 7654، بيهقي ، شعب الإيمان ، 3/ 485،ح: 1429. ‏و این حدیث را البانی تصحیح نمود و اینگونه حدیث را نقل نموده است : "أن أنس بن مالك حدثهم أن نبي الله -صلى الله عليه وسلم-: «ضحى بكبشين ‏أقرنين أملحين يطأ على صفاحهما ويذبحهما ويسمي ويكبر». بنگرید: صحيح وضعيف سنن النسائي 9/ 490، ح: 4418.‏

[45] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.‏

[46] صحيح البخاري 5/ 35، ح: 1208، صحيح مسلم 4/ 496، ح: 1539.‏

[47] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.‏

[48] همان.

[49] شرح النووي على مسلم 1/ 25.‏

[50] صحيح البخاري 7/ 52، ح: 1817، صحيح مسلم 6/ 6، ح: 1936.‏

[51] صحيح مسلم 7/ 35، ح: 2375، سنن النسائي 8/ 464، ح: 2593.‏

[52] صحيح البخاري 9/ 321، ح: 2563، سنن أبي داود 8/ 79، ح: 2496.‏

[53] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني 5/ 79.‏

[54] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏

[55] المعجم الأوسط للطبراني 19/ 444، ح: 11165. و كثير ضعيف است. بنگرید: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد 1/ ‏‏466.‏

[56] ‏ ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.‏

[57] سنن أبي داود 8/ 492، ح: 2785، مسند أحمد 17/ 231، ح: 8189. البانه گفته: ضعيف است. بنگرید: ‏مشكاة المصابيح 1/ 380، ح: 1688.‏

[58] صحيح مسلم 5/ 75، ح: 1601، سنن النسائي 7/ 84، ح: 1957.‏

[59] صحيح مسلم 1/ 320، ح: 184، سنن الترمذي 10/ 337، ح: 2999.‏

[60] تفسير قرطبي 17/ 115. و مقصود او از حدیث ، روایت عایشه -رضي الله عنها- می­باشد که گفته است : قال رسول الله -صلى ‏الله عليه وسلم-: «يغزو جيش الكعبة، فإذا كانوا ببيداء من الأرض، يخسف بأولهم وآخرهم. قالت: قلت: يا ‏رسول الله! كيف يخسف بأولهم وآخرهم، وفيهم أسواقهم، ومن ليس منهم؟ قال: يخسف بأولهم وآخرهم، ثم ‏يبعثون على نياتهم» بخاري آن را روایت نموده 7/ 314، ح: 1975، و همچنین مسلم 14/ 55، ح: 5134.‏

[61] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133، نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340، ‏كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.‏

[62] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.‏

[63] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432. ومراد او از حديث الخثعمية، این روایت است: "إن فريضة الله على عباده ‏في الحج، أدركت أبي شيخاً كبيراً" و بیان آن در مباحث قبل گذشت.

[64] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133. نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340.‏

[65] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.‏

[66] ‏ تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133. نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340، ‏كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.‏

[67] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، ‏‏432.‏

[68] ‏ تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.‏

[69] أضواء البيان 8/ 52.‏

[70] أضواء البيان 8/ 53.‏

[71] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.‏

[72] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.‏

[73] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.‏

[74] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.‏

[75] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.‏

[76] ‏ تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.‏

[77] شرح النووي على مسلم 1/ 25، تفسير ابن كثير 7/ 465، تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، كشاف ‏القناع عن متن الإقناع 4/ 431. منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.‏


چاپ   ایمیل