در برخی مساجد صنعاء از بعضی نمازگزاران بسیار شنیده میشود که بعد از نماز میگویند: هدیه میکنیم ثواب قرائت سوره فاتحه را برای ارواح پدران و مادران ما و شما و برای هر کسی که حقی بر گردن ما دارد تا خداوند آنها را در بهشت هایی که از زیر آنها رودها جاری میشود قرار بدهد و از اکنون تا روز قیامت آنها را در بهجت و شادمانی و روشنایی و نور داخل کند و ما و آنها را مورد مغفرت قرار دهد ... و همچنین اینگونه سخن ها را در فاتحه خوانی ها و در هنگام عیادت مریض و نیز در زیارت قبرستان ها و جاهای دیگر میشنویم.
و افراد دیگری وجود دارند که این گونه کارها را قبول ندارد و میگویند : هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به مردگان حرام است و نفعی برای مردگان ندارد و ثواب آن به آنها نمیرسد؛ بلکه بدعت منکر است و باید از آن اجتناب کرد.
و افرادی نیز وجود دارند که میگویند : این عمل از امور جائز میباشد و از مواردی است که عمل به آن جائز است و میت از آن نفع میبرد و به همین دلیل دوست داشتم این مسئله را آنگونه که فقهاء و مفسرین مطرح کردند بحث و بررسی کنم.
سیر بحث به ترتیب ذیل خواهد بود :
مقدمه
هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت.
دلایل عدم رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.
دلایل رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.
تأویل ادله مانعین از دیدگاه مجیزیین .
خلاصه بحث.
قول مختار و راجح.
با استعانت از خدای متعال میگویم و او مرا کفایت میکند و همانا او بهترین وکیل است :
مقدمه
علماء بر جواز هدیه کردن ثواب صدقه به میت و اینکه ثواب آن به او میرسد و از آن سود میبرد ، همانند دعای برای میت ، اجماع نمودهاند.
ابن کثیر میگوید: «أما دعا و صدقه دادن، بر رسیدن ثوابشان به میت اجماع وجود دارد و شارع نیز بر آن دو نص (به جواز) دارد».[1]
ودر روایت أبي هريره آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله میفرماید: « اگر انسان بمیرد عمل او قطع میشود مگر از سه چیز: از فرزند صالحی که برایش دعا کند یا صدقه جاریهایی که پس از او باقی بماند یا علمی ( که از او باقی میماند) و از آن نفع برده شود»[2]
پس این سه چیز در حقیقت از کار و تلاش خود انسان میباشد همان طور که در روایت آمده است : « همانا پاکترین چیزی که انسان میخورد از دست رنج اوست وهمچنین فرزندان او از دست رنج وی هستند».[3]
... و همچنین در روایت صحیح آمده است: « هر کس (دیگران را) به راه راست دعوت کند برای او پاداشی است همانند پاداش کسی که از او تبعیت کرده بدون اینکه از اجرشان چیزی کاسته شود».[4]
زكريا أنصاري در کتاب فتح الوهاب از کتب مذهب شافعیه میگوید: «میت از صدقه دادن و دعاء وارث و غیر وارث نفع میبرد و این مسئله با اجماع و غیر آن ، ثابت است».[5]
و همچنین اینگونه اجماع بر این مسئله را ابن قدامه حنبلي در الشرح الكبير نقل کرده است و میگوید: «(انسان) هر کار مقربی را که انجام دهد و ثوابش را برای میت مسلمان بفرستد منفعت آن کار به میت میرسد، و همچنین هیچ اختلافی در جواز دعاء و استغفار کردن و صدقه دادن و قضاء دین و اداء واجبات (برای میت) که قابلیت نیابت را داشته باشند، سراغ نداریم».[6]
نووي مینویسد: «و آنچه اقضی قضات ابو الحسن الماوردی البصری فقیه شافعی در کتاب الحاوی از بعضی از اصحاب کلام حکایت کرده آن است که به میت ثوابی بعد از مرگش نمیرسد ، قطعا قول باطل و خطایی واضح و مخالف نصوص کتاب و سنت، و مخالف اجماع امت میباشد پس نباید به آن اهمیت و بهاء داد».[7]
و همچنین بر عدم جواز خواندن نماز به نیابت از دیگری، اجماع دارند.
قرطبی میگوید: « (علماء) اجماع دارند بر این که کسی نمیتواند به نیابت از دیگری نماز بخواند».[8]
قرافی مالکی گفته است: « عبد نمیتواند کاری را برای غیر هدیه کند».[9]
و علماء در اهداء ثواب اعمالی غیر از مواردی که ذکر نمودیم اختلاف نظر دارند و از این موارد ، اهداء ثواب قرائت قرآن به میت میباشد.که در ادامه مطلب به بیان آن میپردازیم : هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت:
در مسئله هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت، بین فقهای مسلمین اختلاف نظر وجود دارد که آیا این عمل جایز است؟ و آیا آن ثواب به میت میرسد؟ وآیا میت از آن نفع میبرد؟.
و اکنون براساس مذاهب مختلف، این مسئله را بررسی خواهیم نمود:
-مذهب حنفی:
حنفیها قائل به جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت میباشند و اعتقاد دارند که میت از آن نفع میبرد و ثوابش به میت میرسد و این مورد در کتاب تبیین الحقایق که از کتب آنها میباشد بیان شده است.[10]
-مذهب مالکی:
امام مالک قائل به عدم جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت است و اعتقاد دارد که میت از آن نفع نمیبرد و ثوابش به آن نمیرسد.
ولی بعضی از اصحاب مذهب مالک گفتهاند که میت از آن نفع میبرد و ثوابش به آن میرسد در کتاب منح الجلیل آمده است: «قرافی گفت : مقربات سه قسم میباشند:
قسم اول آن است که خداوند ثواب آن را برای عبدش محصور کرده و نمیتواند آن را به دیگری انتقال دهد مانند ایمان و توحید.
وقسم دوم، مقربات مالی میباشند که علماء بر جواز نقل دادن آن اتفاق نظر دارند.
و قسم سوم، که مورد اختلاف است ، روزه گرفتن و حج نمودن و قرائت قرآن میباشند ، که مالک و شافعی رضي الله تعالى عنهما آن را جایز نمیدانند.
سپس گفت : سزاوار نیست که انسان آن را ترک نماید چه بسا حق آن باشد که ثواب آن به میت میرسد چون که حقیقت این چیز بر ما مخفی است؛ و همچنین تهلیل کردن که مردم به آن عادت کردهاند نیز سزاوار است که به آن عمل شود و بر فضل خداوند اعتماد کرد.[11]
همچنین صاحب کتاب منح الجلیل، فتوای ابن رشد در معنای آیه ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] را نقل میکند ، میگوید: «اگر قرآن بخواند و ثواب آن را به میت هدیه کند ، این عمل جایز است و پاداشش برای میت حاصل میشود، و نفعش به او میرسد ان شاء الله، و دلیل بر آن حدیثی است که نسائی از پیامبر (ص) نقل نموده که : هر کس بر مقبرهایی داخل شود و ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را یازده مرتبه قرائت نماید و ثوابش را برای آنها (اهل قبور) هدیه کند خداوند به عدد مردگانی که در آن دفن شدهاند برای وی حسنات مینویسد».[12]
و همچنین دسوقی نیز این قول را از ابن رشد و ابن هلال نقل کرده و آن را به اهل آندلس نیز نسبت داده است و میگوید:
« وابن هلال در نوازل خود گفته است: آن چیزی که ابن رشد و جمعی از اهل آندلس اختیار نمودهاند این است که: میت از قرائت قرآن سود میبرد و این نفع به او میرسد و اگر قاری، ثواب قرائت را برای او هدیه کند پاداش آن، برای میت حاصل میشود و عادت مسلمانان در مشرق و مغرب بر این عمل بوده است، و بر آن ایستادگی کرده و از زمان های دور بر آن مداومت داشتهاند».[13]
و این قول، مختار متأخرین مذهب مالکی میباشد همان طور که دسوقی به آن تصریح نموده و میگوید:
« متأخرین بر این باورند که قرائت قرآن و ذکر گفتن و هدیه کردن ثواب آن به میت، هیچ اشکالی ندارد و پاداش آن برایش حاصل میشود إن شاء الله تعالی».[14]
علمای مذهب مالکی قول سومی را در این مسئله ذکر میکنند و آن: اینکه میت ثواب استماع (قرائت قرآن) را میبرد، لکن این عمل از سوی او صحیح نمیباشد چون تکلیف از میت برداشته شده است.[15]
و شاید هم منظور آنها از این قول، عدم رسیدن ثواب هدیه شده به میت است ولی از جهت شنیدن قرائت قرآن نفع میبرد.
و محمد مالكي در کتاب منح الجلیل بر انقطاع تکلیف از میت تعلقهایی زده و میگوید:
«ظاهر آن است که برکت قرائت (برای میت) حاصل میشود و آن بخاطر حصول آن در مجاورت انسان صالح است و این مسئله بر تکلیف متوقف نیست همانطور که بالجمله ثابت گردیده که به طور قطع و یقین برکت رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- برای اسبها و چهارپایان و غیره (بخاطر مجاورت) حاصل شده است».[16]
-مذهب الشافعی
شافعیه در این مسئله چند قول دارند:
قول مشهور منقول از شافعی این است که : هدیه نمودن ثواب قرائت قرآن به میت جایز نیست و این عمل برای او سودی ندارد و ثوابش نیز به او نمیرسد.
بسیاری از اصحاب شافعی گفتهاند : هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز است و میت از آن سود میبرد و ثوابش به او میرسد.
نووی میگوید : « واما درباره قرائت قرآن ، قول مشهور مذهب شافعی، عدم رسیدن ثواب آن به میت است و بعضی از اصحاب شافعی گفتهاند که ثواب آن به میت میرسد».[17]
و در فتح المعین بر این سخن نووی تعلقهایی زده و میگوید:
فقال: «و عدهای عدم رسیدن ثوابی که نووی بیان کرد را اینگونه حمل نمودهاند که اگر قرآن در کنار میت خوانده نشود و قاری نیز نیت اهداء ثواب ننماید».[18]
و زکریا انصاری در فتح الوهاب قول سبکی را نقل میکند که میگوید : «چیزی که از استنباط خبر، دلالت میشود آن است که اگر قصد نفع رساندن به میت از قرائت مقداری از قرآن باشد سود آن به میت میرسد».[19]
و در فتح المعين نقل شده که قول به جواز، همان قول مختارِ بسیاری از ائمه مذهب شافعی میباشد.[20]
و در نهایه المحتاج آمده است«قول به رسیدن ثواب قرائت برای میت در صورت داشتن قصد و نیت به فرستادن ثواب آن ، وجه قابل قبولی دارد و این قول مذهب ائمه ثلاث میباشد و بسیاری از ائمه ما این قول را پذیرفتهاند...».
ابن الصلاح میگوید: سزاوار است که به نفع بردن میت از گفتن این قول اطمینان حاصل شود که بگوید : «خداوندا ثواب آنچه که خواندهایم را (به میت) برسان یعنی مثل آن را، و مراد ما همین است هرچند که به نام میت تصریح نکند چون زمانیکه میت از دعائی که از زبان دعا کننده نیست ، سود میبرد به طریق اولی از دعائی که توسط دعا کننده گفته میشود سود میبرد».[21]
-مذهب حنابله:
حنابله همچون شافعیه در این مسئله چند قول دارند:
هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز است ، ومیت از آن نفع میبرد و ثوابش به آن میرسد و این قول مشهور از احمد است.
هدیه کردن ثواب قرائت قرآن به میت جایز نیست ، ومیت از آن نفع نمیبرد و ثوابش به آن نمیرسد و این قول را بهوتی به اکثر حنابله نسبت داده است.
گفته شده: ثواب برای قاری است؛ لکن بوسیله آن برای میت درخواست رحمت میشود.
ابن قدامه میگوید:
«و هر کار مقربی انجام دهد و ثواب آن را به میت مسلمان هدیه کند ، برای میت نافع خواهد بود».[22]
و بهوتی میگوید:
«و هر کار مقربی را که مسلمان انجام دهد ، و ثواب آن یا بعضی از ثواب را مثلا نصف یا یک سوم یا یک چهارم را به مسلمان زنده یا مرده هدیه کند جایز است و این عمل به دلیل حصول ثواب برای میت برای او حتی برای رسول خدا نافع میباشد ، مَجد گفته که «مِن» در اینجا بیان برای هر قربتی است که شامل - مستحبات و واجباتی که انجام دادن نیابتی آنها جایز است همچون حج و مانند آن مثل روزه نذر یا حتی مواردی که انجام دادن نیابتی آنها جایز نیست همچون نماز ، دعاء ، استغفار ، صدقه ، عتق ، ذبح نمودن ، اداء دین ، روزه و قرائت و غیر آن- ، میشود».
احمد گفته است : هر گونه خیری به میت میرسد. و دلیل آن نصوص موجود در این رابطه و اینکه مسلمانان در هر شهری جمع میشوند و قرآن میخوانند و ثواب آن را برای امواتشان هدیه میکنند و کسی هم از این عمل نهی نمیکند پس در این مورد اجماع وجود دارد.[23]
و برخی گفتهاند: اگر قرآن نزد میتی خوانده شود یا ثواب آن را به او هدیه کنند ثواب برای قاری خواهد بود و میت همانند فرد حاضر در هنگام قرائت قرآن میباشد که امید است مورد رحمت واقع شود.[24]
بهوتی میگوید: «و اکثر علماء گفتهاند: ثواب قرائت به میت نمیرسد بلکه برای قاری آن خواهد بود».[25] دلایل بر عدم رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان.
برخی از علماء که قائل به عدم وصول ثواب قرائت قرآن به اموات هستند و معتقدند که برای آنها سودی ندارد به دلایلی استدلال نمودهاند که بعضی از آنها عبارتند از :
آیه مبارکه ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست،[النجم: 39] [26]
وجه دلالت از این آیه این است که قرائت قرآن عمل و کار مردگان نمیباشد و به همین دلیل پیامبر -صلى الله عليه وسلم- از امت خود این چیز را، درخواست و یا بر آن تشویق نکرده است و نه با نص و نه اشاره به آن ارشادی نکرده است.[27]
آیه مبارکه ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچگاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود. [البقرة: 134]. [28]
آیه دلالت دارد بر اینکه انسان فقط با فعل خودش مواخذه میشود و با فعل دیگران مواخذه نمیشود.
و همچنین به این حدیث پیامبر-صلى الله عليه وسلم- استدلال کردهاند که فرموده است: « اگرفرزند آدم بمیرد عمل او قطع میشود مگر از سه چیز: صدقه جاریهایی که پس از او باقی بماند یا علمی ( که از او باقی میماند) و از آن نفع برده شود یا فرزند صالحی که برایش دعا کند».[29]
حدیث دلالت دارد بر اینکه عمل از میت منقطع میشود مگر از سه چیز که در حدیث ذکر شده است و اهدای ثواب قرائت جزء آن سه عمل نمیباشد.
و همچنین در عدم وصول ثواب به قیاس قرائت بر نماز استدلال نمودهاند ، چونکه هر دوی آنها عبادت بدنی هستند[30]
استدلال دیگر آنها این است که از هیچ یک از صحابه -رضي الله عنهم- نقل نشده که آنها ثواب قرائت را به اموات هدیه میدادند و اگر در این کار خیری بود آنها در این مورد از ما پیشی میگرفتند.[31]
و همچنین استدلال نمودهاند به اینکه اعمال مقرب از اموری میباشند که باید با نص ثابت شوند و نمیتوان با انواع قیاس و آراء در آنها تصرف نمود.[32]
و همچنین استدلال کردهاند به اینکه ثواب و جزای قرائت، همان بهشت است و یک بنده، نمیتواند بهشت را برای خود قرار بدهد چه رسد به اینکه بخواهد آن برای دیگری قرار دهد.[33]
و همچنین استدلال نمودهاند به اینکه نفع قرائت برای خود قاری میباشد و به غیر او نمیرسد پس ثواب نیز برای غیر قاری نخواهد رسید.[34]
دلایل رسیدن ثواب قرائت قرآن به مردگان
علمائی که قائل هستند هدیه ثواب قرائت قرآن به اموات میرسد و آنها از آن سود میبرند به دلایلی استدلال نمودهاند که برخی از آنها عبارتند از :
آیه شریفه: ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ *رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ﴾
فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف میکنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را میگویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار میکنند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی میکنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار!
پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرمودهای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی! [غافر: 7،8]،
در این آیه دعا برای میت است و این دعا از اعمال میت نمیباشد بلکه از اعمال غیر است ولی برای آنها سودمند بود.[35]
آیه ﴿وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ﴾ [الحشر: 10].(همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و میگویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، ...» .
دلالت این آیه همانند مورد قبل است. [36]
آیه: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾(و براي گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن).[محمد: 19][37]
در این آیه خداوند به پیامبرش دستور میدهد که برای مومنان استغفار کند پس این آیه دلالت میکند بر اینکه استغفار به مردگان مومن میرسد و برایشان نافع خواهد بود.
در تبیین الحقایق آمده است: «از ابو هریره روایت شده که میگوید: اگر مردی بمیرد و فرزندی بر جای بگذارد یک درجه به مقام او افزوده میشود پس آنگاه میگوید: پروردگارا این چیست؟ خداوند (در جوابش) میگوید: این استغفار فرزندت (برای تو) است. و به همین دلیل است که خداوند متعال میفرماید : و براي گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن.[محمد: 19] و آنچه از دعا و استغفار برای مؤمنین که خداوند به آن امر فرموده است.[38]
و همچنین استدلال نمودهاند به این آیه: ﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ﴾ کساني که ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مي کنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزي نمي کاهيم. [الطور: 21].
این آیه دلالت دارد بر اینکه فرزندان مؤمنان به پدران مؤمن خود ملحق میشوند و اینکه انسان از سعی غیر خود سود میبرد.[39]
همچنین به این حدیث استدلال نمودهاند که [40]: «هر کس قبرستان ها را زیارت کند و یازده مرتبه سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را بخواند و ثوابش را به مردگان هدیه کند به او به تعداد مردگان پاداش داده میشود».[41]
معقل بن یسار[42] از پیامبر -صلى الله عليه وسلم- نقل میکند که میفرماید: «سوره یاسین را بر مردگانتان بخوانید» ابو داوود نیز این حدیث را روایت نموده است.[43]
پیامبر -صلى الله عليه وسلم-امر فرموده است که بر مردگان سوره یس که جزئی از قرآن میباشد ، خوانده شود پس این دلیلی است بر اینکه اموات از قرائت نفع میبرند در غیر اینصورت دستور به خواندن سوره یس برای اموات هیچ سودی نخواهد داشت.
عایشه و ابو هریره نقل میکنند که پیامبر ص دو گوسفند چاق و بزرگ، که رنگ آنها سیاه آمیخته به سفید است و شاخ دار و اخته هستند را قربانی نمود و یکی از آن دو را ذبح کرد و گفت: «خداوندا از سوی محمد و امت او ، هرکس که به توحید تو و رسالت من شهادت داده است»[44] یعنی ثواب آن را برای امتم قرار ده.
و این آموزهایی از پیامبر (ص) میباشد که از آن فهمیده میشود انسان میتواند با عملش به دیگران نفع برساند و اقتدای به پیامبر همان تمسک به عروة الوثقی است.[45]
و همچنین به حدیث ابوموسی اشعری استدلال نمودهاند که گفته است : هنگامی که عمر مورد اصابت واقع شد صهیب میگفت : وای برادر، عمر گفت که آیا قول پیامبر ص را نشنیدهایی که فرموده است : «میت بوسیله گریه افراد زنده عذاب میشود».[46]
پس اگر گریه کردن بر مرده باعث ضرر به او میشود باید قرائت قرآن برای میت، نفع داشته باشد و خداوند سخاوتمندتر از آن است که عقوبت معصیت دیگری را به او برساند ولی از رسیدن ثواب دیگری دریغ کند.[47]
و همچنین برای اثبات جواز به اجماع مسلمانان استدلال نمودهاند؛ چون آنها در هر زمان و هر شهری اجتماع میکنند و قرآن میخوانند و ثواب آن را به اموات خود هدیه میکنند بدون اینکه کسی از این عمل نهی کند.[48]
میگویم : لکن نقل اجماع در مورد این مسئله غریب است چونکه مشهور بین فقهاء اختلافی بودن این مسئله است.
و نیز استدلال کردهاند به قیاس قرائت با صدقه دادن وحج نمودن که بر اساس ادله شرعیه و اجماع ، ثواب آنها به میت میرسد[49] ، پس همان طور که ثواب آن دو عمل، به میت میرسد ثواب قرائت قرآن نیز به آن میرسد.
یکی از ادله شرعی در این باب ، روایت ابن عباس است که میگوید : مردی نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و سوال نمود: ای رسول خدا مادرم فوت کرده و یک ماه روزه بر گردن او است آیا من از سوی او روزهاش را قضا کنم؟ پیامبر (ص) فرمودند: بله و سپس گفتند: دَین خدا اولیتر است به اینکه قضا شود.[50]
و همچنین از ابن عباس روایت شده که فضل بن عباس هم ردیف رسول خدا ص بود و زنی از خثعم نزد پیامبر برای سوال کردن آمد فضل به زن نگاه میکرد و زن نیز به او نگاه میکرد پس پیامبر صورت فضل را به جهت دیگر برگرداند و آن زن گفت :« ای رسول خدا همانا فریضه خدا بر بندههایش حج است و پدرم پیرمردی مسن میباشد که نمیتواند بر راحله قرار گیرد و مستقر شود آیا من از طرف او حج کنم؟ فرمودند: آری، و این مسئله در حج وداع بود.[51]
و همچنین ابن عباس روایت نموده است که مردی به پیامبرص گفت: « مادر شخصی، فوت کرده است آیا صدقه دادن از طرف او برایش نافع است فرمودند: آری».[52]
این احادیث بر نافع بودن حجِ افراد زنده برای اموات و صدقه دادن از طرف آنها دلالت دارند ، پس میتوان قرائت را با آن دو مقایسه نمود و گفته شود که میت از قرائتی که برای او خوانده میشود نفع میبرد.
ابن قدامه میگوید: «وهمه این احادیث صحیح میباشند و بر نفع بردن میت از تمامی کارهای مقرب دلالت دارند زیرا صدقه دادن و حج رفتن و دعا و استغفار کردن همه این موارد از عبادات جسمی هستند و به طور قطع خداوند نفعشان را به میت میرساند؛ پس اعمال دیگر نیز همانند آنها هستند؛ و دلیل دیگر حدیثی است که ذکر نمودیم و بر رسیدن ثواب قرائت سوره یس به اهل قبور، و اینکه خداوند به سبب آن قرائت به اهل قبور تخفیف میدهد ، دلالت داشت ، و همچنین به دلیل اینکه این عمل ، عملی نیک و اطاعت است، پس رساندن نفع و ثواب آن همانند صدقه و روزه و حجِّ واجب است».[53]
و همچنین برای اثبات جواز اهدای ثواب قرائت آن را با دعای برای میت[54] ( که جواز آن در روایات زیادی ثابت شده است) قیاس نمودهاند.
از جمله احادیثی که دلالت بر جواز دعا برای میت دارند ، روایت كثير بن عبد الله از پدرش از جدش از عبد الله ذي البجادين همان کسی که در جنگ تبوک هلاک شد وی در تاریکی شب هلاک شد پس رسول خدا ص در حفره او نازل شد و به ابوبکر و عمر گفت «برادر خودتان را به سوی من بیاورید ، پس هنگامیکه رسول خدا او را در قبرش نهاد فرمودند : خداوندا من از او راضی گشتم پس تو هم از او راضی باش ، ابوبکر گفت : به خدا سوگند آرزو داشتم که من صاحب آن حفره باشم.»[55]
همانا این حدیث بر جواز دعا نمودن برای میت دلالت دارد و این دلیلی است بر اینکه میت از این دعا سود میبرد؛ و با وجود اینکه این دعا از عمل میت نیست ولی او از این دعا منتفع میشود.
وهمانند آن احادیث وارده در جواز دعا کردن بر سر جنازه[56] میباشد؛ مانند حدیث ابو هریره که میگوید شنیدم که رسول خدا بر جنازه نماز میخواند؟ و فرمودند: « خداوندا تو پروردگارش هستی، و تو او را خلق کردی، و تو او را به اسلام هدایت کردی، و تو به نهان و آشکار او داناتر هستی، ما برای شفاعت آن آمدهایم، پس او را بیامرز».[57]
از عوف بن مالک نقل شده است که میگوید شنیدم که رسول خدا بر جنازهایی میفرمودند:
«خداوندا، او را بیامرز و مورد رحمت و بخششت قرار ده، و او را عافیت بدار، و محل نزولش را با کرامت قرار بده و مدخل وی را وسعت ببخش و گناهان او را با آب یخ و سرما شستشو ده و او را همانگونه که لباس سفید را از چرکی پاک میکنند از گناهان پاک بگردان و برای او خانهایی بهتر از خانهاش، و خانوادهایی بهتر از خانوادهاش، و همسری بهتر از همسرش جایگزین کن، و از آزمایش قبر و عذاب آتش محفوظ بدار». و روایات دیگر».[58] تأویل ادله مانعین از دیدگاه مجیزیین:
افرادی که هدیه کردن ثواب قرائت قران برای میت، را جایز میدانند أدله ی مانعین را به این صورت تأویل نمودهاند:
آیه مبارکه (وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] را به صورت های زیر تأویل کردهاند:
الف) قرطبی میگوید: و إحتمال میرود که مراد از آیه (وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] در خصوص اعمال بد باشد به دلیل اینکه در صحیح مسلم از ابو هریره نقل شده است که پیامبر اکرم فرمودهاند: « خداوند میفرماید: اگر بندهام برای پاداش نیکی اهتمام ورزد ولی آن را انجام ندهد برای او یک حسنه مینویسم و اگر آن را انجام دهد از ده تا هفتصد برابر آن ، برای او حسنه مینویسم و اگر برای کار بدی تلاش کند و آن را انجام ندهد آن را برای او نمینویسم و اگر آن کار را انجام دهد فقط یک سیئه برای او خواهم نوشت».[59]
2- ابوبکر الوراق: {إلا ما سعی} یعنی (إلا ما نوی): (مگرآن چیزی که نیت شده) میباشد و دلیل آن حدیث نبوی: «در روز قیامت خداوند مردم را بر اساس نیتهایشان محشور میکند».[60] میباشد
3-از ابن عباس نقل شده که آیهی ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ با آیهی ﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾ [الطور: 21] منسوخ شده است.[61]
4- و نیز گفته شده: آیه در خصوص قوم حضرت موسی و حضرت ابراهیم میباشد چونکه در صُحُفشان قصههایی حکایت شده است که آیهی ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾ [النجم: 36،37] آن را بیان میکند.[62]
عکرمه میگوید: این آیه در خصوص آنها میباشد و این برخلاف شریعت ماست و حدیث الخثعمیة بر آن دلالت دارد.[63]
5- و نیز گفته شده: مراد از إنسان در آیه، انسان کافر است ولی انسان مؤمن از تلاش برادر مؤمنش بهره میبرد.[64]
در کشاف القناع آمده است: «یا اینکه آیه مختص به انسان کافر باشد یعنی برای او ، چیزی از عمل خیر نخواهد بود جز پاداش تلاش خودش که در دنیا به او داده میشود و در آخرت برای او سهمی نخواهد بود».[65]
6- و نیز گفته شده: انسان براساس عدالت، چیزی بیش از پاداشِ سعیِ خودش به دست نمیآورد ولی از راه فضل و بخشش میتواند پاداش سعی دیگرانی که برای او انجام داده اند کسب کند.[66]
7-گفته شده: لام در کلمه (للإنسان) بمعنای (علی) است مانند آیه ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ [الإسراء: 7] که «فلها بمعنی فعلیها است» وهمچنین مانند آیه ﴿لَهُمُ اللَّعْنَةُ﴾ [الرعد: 25] که «لهم به معنی علیهم است».[67]
8-و نیز گفته شده: برای انسان جز سعی و عملش چیزی نخواهد بود ولی ممکن است عمل و سعی او ، بوسیله اسبابی که ایجاد نموده است ، صورت پذیرد؛ مثلا در به دست آوردن برادران بیشتر و ایمان زیاد سعی کند و این سبب میشود که شفاعتِ شفاعت کنندگان به او برسد.[68]
بعضی از علماء بین آیهی: ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39]، و آیهی: ﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾ [الطور: 21]جمع نمودهاند که یکی از آنها امام شنقیطی میباشد، وی میگوید: ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ دلالت دارد بر اینکه انسان مستحق اجر و پاداشی نمیباشد مگر بر آنچه که خودش تلاش کرده است پس این آیه نسبت انتفاع از سعی و تلاش دیگران نه نفیا و نه اثباتا دلالتی ندارد و لام در آیه﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ دلالت دارد بر اینکه انسان جز به سعی خودش مستحق چیزی نیست و مالک چیزی نمیشود و این آیه متعرض نفی انتفاع در مواردی که ملک او نیست و یا استحقاق آن را ندارد ، نمی شود.[69]
و همچنین گفته است: «این آیه (نجم:39) بر عدم انتفاع انسان بدون سعی خویش دلالت دارد و بر نفی انتفاع بوسیله سعی دیگران ، دلالتی ندارد؛ چون آیه نمیگوید : «انسان سودی نمیبرد مگر با سعی خودش»؛ بلکه میگوید: «و اینکه برای انسان بهرهای نیست» و بین این دو فرق است. چون سعی دیگران ملک خود آنها است و اگر بخواهند میتوانند آن را به دیگری ببخشند و در این صورت آن فرد از آن منتفع خواهد شد و اگر بخواهد میتواند آن را برای خود نگه دارد.»
وجه دوم در تأویل آیه:
همانا ایمان فرزندان سبب بزرگی است که در بالا بردن درجات آنها نقش دارد و اگر کافر بودند این رفعت درجه برای آنها حاصل نمیشد پس ایمان داشتن و اطاعت کردن عبد سعی و تلاش اوست که به وسیله آن از عمل دیگر مسلمانان منتفع میشود مثلاً نماز جماعت که مؤمنان با هم آن را به جا میآورند ، میتوانند در آن از همدیگر نفع ببرند و در اینصورت ثواب آنها در نماز جماعت از نماز فرادی بیشتر میشود و این ثواب مضاعف ، انتفاع از عمل غیر است که نمازگذار با ایمان و نمازی که به جماعت خوانده تحصیل نموده است و این از تلاش و سعی او میباشد و آیه ﴿واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ﴾ به این مفهوم اشاره دارد.
وجه سوم در تأویل آیه:
آن سعی و تلاشی که در بالا بردن درجات فرزندان مومن نقش دارد، از سعی أولاد نمیباشد همان گونه که آیه ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سعى﴾ به آن اشاره دارد بلکه از سعی و تلاش پدران میباشد پس این سعی پدران است که خداوند بخاطر آن مقام فرزندانشان را بیشتر میکند تا بتوانند در بهشت از ملاقات آنها بهره ببرند پس این آیه، آیه دیگر (نجم:39) را تصدیق میکند و هیچ منافاتی با آن ندارد ، چون مقصود از رفعت درجه اکرام پدران است نه فرزندان؛ و به تبع آن فرزندان نیز مورد اکرام واقع میشوند و این تفضلی از سوی خدا بر آنها در چیزی که حق آنها نیست ، میباشد ، همانگونه که بر فرزندان بهشتی و حور العین و کسانی که به بهشت میبرد ، تفضل داشته است و علم آن نزد خداوند متعال است.[70]
همانطور که آیه ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 134].[71] را تأویل نمودند ، به اینکه مفهوم آن بر عدم انتفاع انسان از عمل دیگری دلالت دارد. ولی منطوق احادیثی که به آنها استدلال نمودهاند بر خلاف آن دلالت دارد؛ و اگر بین مفهوم و منطوق تعارضی ایجاد شد ، منطوق مقدم میشود.[72]
اما در تأویل حدیث «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث» گفتهاند که اختلاف در عمل غیر او است نه در عمل خود شخص و جهل فاعل به ثواب به آن ضرری نمیرساند ، چون خداوند از آن آگاه است.[73]
ابن قدامة میگوید: «روایتی که به آن احتجاج کردهاند دلیل بر اثبات مدعای آنها نیست چونکه بر انقطاع عمل خود انسان دلالت میکند و ( این در صورتی است که) این مورد از اعمال او نمیباشد پس در این روایت دلالتی بر آن وجود ندارد. و اگر دلالت کند مخصوص مواردی است که بیان نمودهاند ، میشود و در اینصورت میتوان آن را به مواردی که منع نمودهاند نیز تعدی داد؛ و آن معنایی که ذکر کردهاند صحیح نمیباشد چونکه رسیدن ثواب متفرع بر رسیدن نفع نمیباشد؛ سپس این معنا بوسیله روزه و دعا و حج باطل است و برای آن اصلی وجود ندارد که بوسیله آن اعتبار پیدا کند».[74]
در کتاب تبیین الحقایق در مورد این حدیث آمده است :
«این حدیث دلالت بر انقطاع عمل غیر نمیکند و کلام ما در خصوص آن است و در حدیث چیزی که عقل آن را بعید بداند نیست چونکه در آن چیزی جز قرار دادن ثواب خود برای غیر نیست، و خداوند متعال است که آن ثواب را به او میرساند و بر آن قادر است و این مورد در تمامی اعمال میباشد و مخصوص یک عمل نیست».[75] خلاصه:
علماء در جواز هدیه کردن ثواب قرائت قرآن توسط زندگان به اموات و اینکه آیا ثواب آن به میت میرسد و از آن نفع میبرد؟ سه قول و نظر متفات دارند :
قول اول: هدیه نمودن قرآن از سوی فرد زنده به میت جایز است و ثواب آن به مرده میرسد و از آن سود میبرد و این نظر ابوحنیفه و برخی از اصحاب مالک و بسیاری از اصحاب شافعی و همچنین قول مشهور نزد احمد میباشد.
قول دوم: هدیه نمودن قرآن از سوی فرد زنده به میت جایز نیست و ثواب آن به مرده نمیرسد و از آن سود نمیبرد و این قول مالک و نظر مشهور نزد شافعی و همچنین رأی بسیاری از اصحاب احمد است؛ و در کتاب تبیین الحقایق که از کتب حنفیه میباشد این نظر را به معتزله نسبت داده است.[76]
قول سوم: ثواب استماع برای میت حاصل میشود ولی این عمل از سوی او صحیح نمیباشد؛ و این قول نزد مالکیها و حنبلیها میباشد. قول راجح:
با توجه به دلایلی که از سوی دو گروه ذکر شد به دلایل زیر صحیح بودن قول به جواز برای ما آشکار میشود:
چون دلایل قائلین به جواز در دلالت بر حکم مسئله نسبت به دلایل قائلین به حرمت بسیار واضحتر و روشنتر است.
و همچنین دلایل قائلین به حرمت قابل تأویل و یا قابل رد هستند مثلاً استدلال آنها به آیه ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[77] و آیهی: ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ و اینکه قرائت قرآن از اعمال و کسب اموات نیست، جواب آن این است که گفته شود :
این دو آیه، اصلی از اصول شریعت را حکایت میکنند و آن این که برای انسان جز اعمالی که از طریق کسب و سعی خود او میباشد چیز دیگری نخواهد بود و همچنین این مضمون در غیر از این آیه ثابت شده است همانند آیه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ [المدثر: 38]، «هر انسان در گرو اعمالی که تحصیل کرده است میباشد» ودر دو آیه قبل چیزی که بر عدم انتفاع انسان از ثواب هدیه شده به وی توسط دیگران دلالت داشته باشد ، وجود ندارد.
و ممکن است گفته شود که هدیه کردن ثواب قرائت، توسط دیگری از سعی و کسب او است چونکه این هدیه کردن در بیشتر اوقات بخاطر ارتباط ، علاقه و محبتی که بین افراد مرده و زنده وجود داشته ، میباشد و در این حالت این مورد از موارد کسب میت در زمان حیاتش خواهد بود.
و بر فرض صحت استدلال قائلین به حرمت به این دو آیه، میگوییم که این دو آیه از محل بحث و نزاع ما خارج است چونکه از تلاش انسان برای خودش حکایت میکند نه از سعی دیگران برای او، و این موضوع مورد خلاف واقع شده است.
و همچنین این دو آیه که در مرادشان صراحت نیست با آیه: ﴿والذين آمَنُواْ واتبعتهم ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَاهُمْ مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ﴾ [الطور: 21] که به صراحت دال بر نفع بردن میت از دیگری است، تعارض دارد.
و اما نسبت به استدلالشان به حدیث «إذا مات ابن آدم انقطع عمله، إلا من ثلاث:...» میگوییم:
این حدیث ربطی به موضوع مورد نزاع ندارد همان گونه که دو آیه ی سابق مطرح شده ربطی به محل نزاع نداشتند چونکه حدیث از اعمال خود میت سخن میگوید و از اعمال دیگران، که به انسان هدیه میشود سخنی نیاورده است.
همچنین این حدیث که صراحت در مراد ندارد با حدیث دیگری که بیان آن گذشت و درباره روزه و حج و صدقه آن زن به نیابت از پدر و مادرش بود و صراحت در مطلب داشت ، در تعارض است.
اما این استدلال آنها که قرائت را در عدم رسیدن ثواب به نماز و اینکه هر دو از عبادات بدنی هستند ، قیاس نمودهاند ، جواب آن این است که بهتر است این مسئله با دعا و حج قیاس شود که ثواب آنها به میت میرسد و قرائت قرآن برای میت هم مثل آنها است.و در این مورد هم هر دو از عبادات بدنی هستند
و اگر گفته شود که نماز عبادت بدنی میباشد ولی با این وجود ثواب آن به میت نمیرسد، پس چرا قرائت قرآن در عدم جواز هدیه نمودن ثواب و عدم رسیدن آن به میت با نماز قیاس نمیشود؟
جواب آن این است که : بین این دو مسأله فرق وجود دارد و آن اینکه نماز قابلیت نیابت را ندارد و انسان چه بتواند نماز را خودش انجام دهد یا نتواند برای او ممکن نیست که آن را به نیابت از دیگری انجام دهد. أما در صورت قادر بودن، مسئله واضح و آشکار است و در صورت عدم توانایی به دلیل این است که وجوب آن از وی ساقط میشود.
این بر خلاف دعا و حج است و اما جواز دعا کردن برای میت، به این علت است که امکان انجام آن توسط دیگری به دلیل نصوصی که بیان آنها گذشت ، وجود دارد و اما حج ، به این دلیل است که از عباداتی میباشد که امکان انجام نیابتی آن از طرف افراد ناتوان وجود دارد.
همانطور که قرائت قرآن بر اصل خود در جواز اهدای عبادات بدنی که احادیث دعا و حج بر آن دلال دارد ، باقی است. و اما نماز ، با وجود اینکه عبادت بدنی میباشد ولی به دلیل اجماعی که بر عدم جواز اهدای آن وجود دارد -و بیان آن گذشت- اهدای آن جایز نیست. پس بدین ترتیب نماز از اصل جواز اهدای عبادات بدنی خارج شد.
و اما باقی دلایل آنها قدرت مقابله با نصوص شرعی دال بر جواز را ندارد.
و همانا خداوند متعال بالاتر و عالمتر است.
و بازگشت همه به سوی اوست و او ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است.
و ستایش مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است و اوست هدایت کننده به سوی راهِ راست و درود خدا بر پیامبر ما محمد و بر خاندان و یاران او.
[1] تفسير ابن كثير 7/ 465.
[2] صحيح مسلم 8/ 405، ح : 3084، سنن النسائي 11/ 424، ح : 3591، سنن الترمذي 5/ 243، ح: 1297.
[3] سنن النسائي 13/ 462، ح : 4373، سنن أبي داود 9/ 406، ح : 3061، به نقل از عائشه. و حديث صحيح است. بنگرید: مختصر إرواء الغليل 1/ 429، ح : 2162.
[4] صحيح مسلم 13/ 164، ح: 4831، سنن الترمذي 9/ 284، ح: 2598. به نقل از أبي هريره.
[5] فتح الوهاب 2/ 31.
[6] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425.
[7] شرح النووي على مسلم 1/ 25.
[8] تفسير قرطبي 17/ 114.
[9] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 176.
[10] بنگرید: تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.
[11] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 176.
[12] منح الجليل شرح مختصر خليل 16/ 172. و این حدیث در مباحث آینده بیان خواهد شد.
[13] حاشية الدسوقي على الشرح الكبير 4/ 173.
[14] حاشية الدسوقي على الشرح الكبير 4/ 172.
[15] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.
[16] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.
[17] شرح النووي على مسلم 1/ 25.
[18] بنگرید: فتح المعين 3/ 258.
[19] فتح الوهاب 2/ 31.
[20] فتح المعين 3/ 258.
[21] نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 341.
[22] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425.
[23] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.
[24] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.
[25] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.
[26] شرح النووي على مسلم 1/ 25، تفسير ابن كثير 7/ 465، تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431. منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.
[27] تفسير ابن كثير 7/ 465.
[28] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.
[29] شرح النووي على مسلم 1/ 25، ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431. منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177. بیان حدیث در مباحث قبل گذشت.
[30] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.
[31] تفسير ابن كثير 7/ 465.
[32] تفسير ابن كثير 7/ 465.
[33] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، المغني5/ 80.
[34] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.
[35] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 135.
[36] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.
[37] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.
[38] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.
[39] أضواء البيان 8/ 53.
[40] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.
[41] كشف الخفاء 2/ 282، ح: 2630، و گفت:رفاعی در تاریخ خود آن را از علی روایت کرده است.البانی گفته: این حدیث موضوع است. بنگرید: السلسلة الضعيفة 3/ 289، ح: 1290.
[42]تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.
[43] سنن أبي داود 8/ 385، ح: 2714، سنن ابن ماجة 4/ 380، ح: 1438، الباني میگوید : ضعيف است. بنگرید: مختصر إرواء الغليل 1/ 138، ح: 688.
[44] المستدرك على الصحيحين للحاكم 17/ 406، ح: 7654، بيهقي ، شعب الإيمان ، 3/ 485،ح: 1429. و این حدیث را البانی تصحیح نمود و اینگونه حدیث را نقل نموده است : "أن أنس بن مالك حدثهم أن نبي الله -صلى الله عليه وسلم-: «ضحى بكبشين أقرنين أملحين يطأ على صفاحهما ويذبحهما ويسمي ويكبر». بنگرید: صحيح وضعيف سنن النسائي 9/ 490، ح: 4418.
[45] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132.
[46] صحيح البخاري 5/ 35، ح: 1208، صحيح مسلم 4/ 496، ح: 1539.
[47] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.
[48] همان.
[49] شرح النووي على مسلم 1/ 25.
[50] صحيح البخاري 7/ 52، ح: 1817، صحيح مسلم 6/ 6، ح: 1936.
[51] صحيح مسلم 7/ 35، ح: 2375، سنن النسائي 8/ 464، ح: 2593.
[52] صحيح البخاري 9/ 321، ح: 2563، سنن أبي داود 8/ 79، ح: 2496.
[53] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني 5/ 79.
[54] منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.
[55] المعجم الأوسط للطبراني 19/ 444، ح: 11165. و كثير ضعيف است. بنگرید: مجمع الزوائد ومنبع الفوائد 1/ 466.
[56] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 425، المغني5/ 79.
[57] سنن أبي داود 8/ 492، ح: 2785، مسند أحمد 17/ 231، ح: 8189. البانه گفته: ضعيف است. بنگرید: مشكاة المصابيح 1/ 380، ح: 1688.
[58] صحيح مسلم 5/ 75، ح: 1601، سنن النسائي 7/ 84، ح: 1957.
[59] صحيح مسلم 1/ 320، ح: 184، سنن الترمذي 10/ 337، ح: 2999.
[60] تفسير قرطبي 17/ 115. و مقصود او از حدیث ، روایت عایشه -رضي الله عنها- میباشد که گفته است : قال رسول الله -صلى الله عليه وسلم-: «يغزو جيش الكعبة، فإذا كانوا ببيداء من الأرض، يخسف بأولهم وآخرهم. قالت: قلت: يا رسول الله! كيف يخسف بأولهم وآخرهم، وفيهم أسواقهم، ومن ليس منهم؟ قال: يخسف بأولهم وآخرهم، ثم يبعثون على نياتهم» بخاري آن را روایت نموده 7/ 314، ح: 1975، و همچنین مسلم 14/ 55، ح: 5134.
[61] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133، نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.
[62] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.
[63] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432. ومراد او از حديث الخثعمية، این روایت است: "إن فريضة الله على عباده في الحج، أدركت أبي شيخاً كبيراً" و بیان آن در مباحث قبل گذشت.
[64] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133. نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340.
[65] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.
[66] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133. نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 19/ 340، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.
[67] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.
[68] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.
[69] أضواء البيان 8/ 52.
[70] أضواء البيان 8/ 53.
[71] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.
[72] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431.
[73] كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431، 432.
[74] ابن قدامه ، الشرح الكبير ، 2/ 426.
[75] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 132، فتح القدير 6/ 133.
[76] تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131.
[77] شرح النووي على مسلم 1/ 25، تفسير ابن كثير 7/ 465، تبيين الحقائق شرح كنـز الدقائق 5/ 131، كشاف القناع عن متن الإقناع 4/ 431. منح الجليل شرح مختصر خليل 3/ 177.