امام علی (ع) و وحدت اسلامی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 27 - 53 دقیقه)

1. مقصود از وحدت اسلامی، وحدت امت اسلام است که خداوند فرمود: «انّ هذه امتّکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون»(1) (انبیاء / 92) همانا این امت شما امت واحده است. پس اساس این وحدت را قرآن نهاده است. قرآن بارها مسلمانان را به‏عنوان یک امت مخاطب ساخته است مانند «کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس...» (آل‏عمران / 11) «و کذلک جعلناکم امّةً وسطا» (بقره/ 143).
رسول اکرم(ص)، به‏طور رسمی پس از هجرت، در قرارداد و عهدی بین مهاجرین و انصار، وحدت امت اسلام را اعلان فرمود: «انّهم امّةٌ واحدةٌ من دون النّاس»(2): مسلمانان جدای از بقیه مردم، یک امت هستند. این اعلان رسمی که همزمان با هجرت رسول اکرم(ص) و تأسیس حکومت اسلامی، صورت گرفته علاوه‏بر مفهوم وحدت دین و عقیده، وحدت سیاسی و اجتماعی آنان را نیز دربر دارد.
مسلمانان، موظف هستند با اختلافات قومی و زبانی و احیانا اختلاف رأی در فروع فقهی و در روش‏های عملی و یا در فهم کتاب و سنّت و گرایش‏های سیاسی، این وحدت را حفظ کنند و هیچگاه این قبیل اختلافات که وجود امری طبیعی است آنان را فرقه فرقه نکند و به درگیری و جنگ با یکدیگر وادار ننماید. لهذا در آیاتی که مسلمانان را به وحدت دعوت و از اختلاف باز می‏دارد، جمله «و لا تفرّقوا» قید گردیده است مانند «واعتصموا بحبل اللّه‏ جمیعا و لا تفرقوا» (آل‏عمران/ 103) به ریسمان الهی چنگ بزنید و از تفرقه بپرهیزید. «و أن اقیموا الّدین و لا تتفرّقوا» (نساء/ 163) دین را بپای دارید و متفرق نشوید. «و لا تکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا» (آل‏عمران/ 105) مانند کسانی که به تفرقه گرائیدند و با هم اختلاف کردند نباشید.
2. سخن گفتن از وحدت، همواره توأم با یاد کردن از اختلاف است، قرآن نیز غالبا در آیات بسیار، این دو مفهوم یعنی وحدت و اختلاف را با هم آورده است مانند: همان آیه آل عمران که تقریبا همه داعیان و منادیان وحدت و مصلحان جهان اسلام، آن را شعار خود قرار داده و می‏دهند: «واعتصموا بحبل اللّه‏ جمیعا و لاتفرّقوا واذکروا نعمت اللّه‏ علیکم اذ کنتم أعداء فألّف بین قلوبهم فأصبحتم بنعمته إخوانا....»
علت تقارن و تلازم وحدت و اختلاف در کتاب و سنت، و در سخنان مولی علی(ع)، آن است که اگر
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 4)


اختلاف نباشد نیاز به سفارش به وحدت نیست. همواره توحید به وحدت، جهت پرهیز از اختلاف و تفرقه موجود یا متوقع است. و به عبارت دیگر مراد از آن، رفع اختلاف موجود و یا جلوگیری و دفع اختلافی است که خطر بروز آن احساس می‏شود.
3. هنگام خلافت علی(ع)، زمینه اختلافات، تشدید گردیده بود و پس از آن در دوران خلافت وی بر اثر جنگ‏ها و حوادث ناخواسته، شدت بیشتری پیدا کرد و به همین خاطر، مبارزه با اختلاف و دعوت به وحدت، در رأس برنامه‏های آن حضرت قرار داشت. اختلافات و عداوت‏های قبیله‏ای که در تاریخ عرب ثبت گردیده، قرآن مکررا به آنها اشاره و از آنها منع کرده است و بسیاری از آنها به اختلاف قومی و قبیله‏ای برمی‏گردد، در سوره‏های آل عمران (103 ـ 105)، انفال (43)، حجرات (بیشتر آیات آن) آمده است. البته آیات بیشتری هم از قرآن در زمینه اختلافات دینی و عقیدتی است که علی(ع) در آن‏باره هم سخن گفته است. این اختلافات هر چند بطور موقت، با آمدن اسلام فروکش کرد، اما رسوبات آنها باقی بود و در تحولات و حوادث مهم در طول تاریخ اسلام نقش داشت. اختلاف عربی قحطانی و عدنانی، اختلاف انصار و مهاجر که پس از اسلام پیدا شد، اختلاف خاندان هاشم و بنی‏امیه، اختلافات قبائل دیگر با هم، در هنگام خلافت علی(ع) بروز کرد پیش از آن هم در روی کار آمدن خلفای پیش از علی(ع) تأثیر داشت که شواهد آن در تاریخ به چشم می‏خورد، علی(ع) وارث این رقابتهای قبیله‏ای و دسته‏بندی‏های سیاسی بود که گاهی چنان اوج می‏گرفت که علی(ع) می‏فرمود:
«ألا و انّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللّه‏ نبیّه صلی اله علیه و آله؛(3) آگاه باشید که همانا بلای (اختلاف شما) مانند روزی که خداوند پیغمبر خود را مبعوث کرد برگشته است.»
حال، علاوه‏بر همه اختلافات گذشته پیش از روی کار آمدن علی(ع) حادثه قیام مردم علیه عثمان پیش آمد که از آن به «الفتنه الکبری» نام برده‏اند فتنه‏ای که مردم را به جان هم انداخت و معاویه حداکثر استفاده را از آن برد و علی(ع) را متهم می‏کرد که او محرّک قتل خلیفه است. این شبهه و فتنه آنقدر بزرگ و گسترده بود که نه‏تنها توده مردم که خواص را هم فراگرفت و شخصیت‏هایی از صحابه به خاطر آن از
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 5)


بیعت با علی(ع) سرباز زدند. بخشی از نامه‏ها و خطبه‏های علی(ع) در رفع این شبهه و در دفاع از خودش می‏باشد که نه‏تنها دخالت در وقوع این حادثه نداشته بلکه تا توانسته است از جان خلیفه دفاع کرده است گاهی می‏فرمود:
«اللّه‏ لقد دفعت عنه حتی خشیت أن أکون آثما؛(4)
بخدا قسم تا آن حد، از عثمان دفاع کردم که خوف آن را دارم که مرتکب گناه شده باشم.»
بنابراین، علی(ع) در یک چنین جوّ نا آرام و متلاطمی به خلافت رسید و هرچه در برابر خود می‏دید اختلاف، دسته‏بندی، دو روئی، نفاق و توطئه بود. بنابراین حق داشت که تا این حد درباره اختلاف و وحدت امت سخن بگوید. کما اینکه درباره فتنه نیز بسیار سخن گفته است(5) گویا نخستین گفتار وی درباره فتنه سخنی است که در پاسخ عباس و ابوسفیان بر زبان جاری ساخته است. بنا به‏نقل سید رضی در نهج‏البلاغه(6) هنگامی که رسول خدا از دنیا رفت عباس و ابوسفیان بن حرب به او پیشنهاد کردند که با او بیعت کنند، و این پس از آن بود که بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام گرفته بود. فرمود:
«أیها الناس شَقّوا امواج الفتن النجاة و عرّجوا عن طریق المنافرة...؛
مردم، موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید و از راه تک روی و اختلاف دوری گزینید.»
البته درباره عباس عموی پیغمبر و علی(ع)، احتمال فتنه نمی‏رود. او پیش از بیعت مردم با ابوبکر هم به آن حضرت پیشنهاد بیعت کرد و گفت مردم خواهند گفت عموی پیغمبر با پسر عمویش بیعت کرده است و با تو بیعت می‏کردند اما احتمال فتنه‏گری ابوسفیان قوی است. در نقل دیگری آمده که پس از بیعت مردم با ابوبکر ابوسفیان نزد علی(ع) آمد و گفت: می‏خواهم با تو بیعت کنم و من قادرم بین دو کوه مدینه را به حمایت تو پر از لشکر کنم!! علی(ع) به او فرمود: تو هنوز به نفاق خود باقی هستی!! این قبیل قطعه‏های تاریخی بسیار پر معنی است و اوضاع و احوال جامعه اسلامی را هنگام رحلت رسول اکرم نشان می‏دهد.
باری، شاید علی(ع) نخواسته بود صریحا به عباس و ابوسفیان بگوید: شما نفاق به خرج می‏دهید، لهذا مخاطب خود را مردم قرار داده است.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 6)


مسلما فتنه، مهم‏ترین عامل اختلاف است، به همین جهت علی(ع) ضمن نکوهش مکرر از فتنه ماهیت و اثر و منشأ آن را هم بارها بیان کرده است از این قبیل:
1. انما بدء وقوع الفتن أهواء تُتّبع و احکام تُبتدع...(7)
2. ان الفتن اذا أقبلت شَبّهت، و اذا أدبرت نَبّهَت...(8)
3. فتن کقطع اللیل المُظِلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردلها رایة...(9)
4. تمام خطبه 151.(10)
5. بخش مهمی از خطبه 15...(11)
با این مقدمه اینک دیدگاه علی(ع) در وحدت اسلامی در دو بخش قابل بحث است:
یکی سخنان آن حضرت که عمدتا در «نهج‏البلاغه» آمده و بیشتر در دوران خلافت از او سرزده است، و دیگری روش عملی وی که از هنگام رحلت رسول اکرم آغاز می‏شود و تا هنگام خلافت و شهادت او ادامه داشته و از نهج‏البلاغه و تاریخ سیاسی آن دوران به‏دست می‏آید.
امام علی(ع) از وحدت می‏گوید
گفتار علی(ع) راجع به وحدت را باید به چند دسته تقسیم کرد:
اول ـ توصیف وی از نقش رسول اکرم(ص) در ایجاد وحدت و اخوت بین مؤمنین و توصیف اختلافات شوم قومی و قبیله‏ای دوران جاهلیت، که از شیوه قرآن درباره وحدت و اختلاف تبعیت فرموده است:
1. قد صُرّفت نحو أفئدة الابرار، و ثُنّت الیه أزّمة الأبصار، دَفن به الضغائن، و أطفأ به الثوائر، ألّف به اخوانّا، و فرّق به أقرانا، أعزّبه الذلّة، و أذلّ به العزّة...(12) یعنی دلهای نیکوکاران شیفته او گشت، نگاه چشمها به او دوخته شد، خداوند به‏وسیله او کینه‏های دیرینه را دفن کرد، شعله‏های فروزان دشمنی و عداوت را خاموش نمود، دلها را با هم الفت داد، و مردم را با هم برادر ساخت، و دوستان (در کفر و جهالت) را از هم جدا کرد، ذلتها را به عزت و عزتها را به ذلت، تبدیل کرد.
2. ... فلّم اللّه‏ به اصَدْع، وَرَتق به الفْتق، و ألّف به الشَمل بین ذوی الأرحام بعد العداوة الواغرة فیالصدور، و
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 7)


الضغائن القادحة فیالقلوب.(13) خداوند به‏وسیله پیغمبر جدائیها را وصل، و فاصله‏ها را پیوسته کرد، میان خویشان ألفت داد و یگانگی برقرار ساخت پس از آن‏که دشمنی ریشه‏دار در سینه‏ها و کینه‏های برافروخته در دلها جای داشت.
در این عبارات نیز علی(ع) بر الفت دلها و آشتی بین خویشان و رفع کینه‏ها و تبدیل دشمنی‏ها به دوستی‏ها به برکت بعثت رسول اکرم(ص) تاکید می‏کند.
3. و أهل الارض یومئذ مللٌ متفرقةُ و أهواء منتشرة، و طرق متشتّة بین مشبّهِ للّه‏ بخلقه، او مُلحدٍ فی اسمه، او مشیر الی غیره، فهدا هم به من الضّلالة و أنقذهم سبحانه من الجهالة.(14) مردم روی زمین هنگام بعثت رسول اکرم، دارای ادیان گوناگون، و گرایشهای پریشان، و دسته‏های متفرق بودند، دسته‏ای خدا را به مخلوقاتش تشبیه می‏نمودند یا خدا را انکار می‏کردند، یا به خدایان دیگری جز او توجه داشتند، پس خداوند به برکت پیغمبر، آنها را از اختلاف و ضلالت رهانید، و از جهالت نجات داد.
گویا امام، اوضاع و احوال مسلمانان و گرایش‏هایشان را به دنیا، و مظاهر آن، و سرگرم شدن مردم را به مسائل اختلاف برانگیز و دسته‏بندی‏های سیاسی و مذهبی که ناشی از حوادث پیش از او بود خطری جدی برای اسلام و مسلمین می‏دانست، و راه رفع و دفع این خطر با بازگشت به عصر رسول اکرم و به‏خاطر آوردن برکات وجود آن حضرت، با مقایسه اوضاع قبل و بعد از بعثت می‏دانست، که می‏رفت تا از خاطرها محو گردد، و نسل‏های پس از آن دوران که شاهد و ناظر آن تحولات زودگذر نبوده‏اند، از برکات بعثت محروم شوند، و بکلی از آن‏ها فاصله گیرند. بخصوص که دست‏های پنهانی از منافقان قدیمی و یا نوپیدا در صدد بودند جوان‏ها را از گذشته اسلام دور نگه دارند.
ما اینک همین مشکل را راجع به نسل‏های پس از انقلاب داریم و خطر بیگانگی و جدائی این نسل‏ها را از جاذبه‏های دوران انقلاب، احساس می‏کنیم. بخشی از این ناآگاهی نسل جدید، طبیعی است، اما بخش دیگر عمدی است و دشمنان انقلاب و اسلام با توطئه و نیرنگ‏های گوناگون، جدّا در صدد جدا کردن این نسل از انقلاب هستند و می‏خواهند جوانان، چیزی از جاذبه‏ها و آثار انقلاب ندانند و به‏جای آن به
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 8)


جاذبه‏های غربی جلب شوند.
ما اینک خوب می‏فهمیم که علی(ع) چه خطر بزرگی را برای آینده اسلام، احساس یا پیش‏بینی می‏کرده و چاره را منحصر به آگاهی دادن به نسل جوان، و نیز یادآوری به نسل دوران رسول اکرم که هنوز باقی اما در شرف انقراض بودند و دنیاپرستی و چالش‏های سیاسی و دسته‏بندی‏ها آنان را از گذشته اسلام بازداشته بود، می‏دید.
عوامل اخلاقی «وحدت و اختلاف»
1. قلوب الرّجال وحشیّة فمن تأّلفها أقبلت علیه؛(15) دلهای مردم طبعا بیگانه و وحشی است، هر کس با آنها الفت پیدا کند به او روی می‏آورند.
در این سخن امام، به یکی از نقاط ضعف مردم در راه معاشرت و دست‏یابی اشاره می‏کند: در حالی که شاید به تصور ما عاجزترین مردم کسی است که از لحاظ ناتوانی جسمی، یا اقتصادی یا فرهنگی و مانند آنها عاجز است، امام، کسی را که در دوست‏یابی و مردم‏داری ناتوان باشد و بالاتر از آن، انسان ناتوان در حفظ دوستان و ادامه دوستی با آنان را عاجزترین مردم می‏داند.
2. «خالطوا الناس مخالطةً اِن متّم معها بکوا علیکم، و اِن عِشتم حَنوا الیکم؛(16) با مردم بگونه‏ای آمیزش کنید که اگر مردید بر شما بگریند، و اگر ماندید، قلبا به شما بگروند.»
شکی نیست که حسن معاشرت با مردم، تا حدی که در حیات و ممات دلشان با انسان پیوند داشته باشد پیوندی مستحکم و عاطفه‏انگیز، و سنگ بنای جامعه سالم و متعهد و امت واحده اسلامی است.
3. «الغریب من لم یکن له حبیب؛(17) غریب کسی است که دوستی ندارد.»
4. «فقد الأحبّة غربة؛(18) از دست دادن دوستان یک نوع غربت و تنهائی است.»
5. «المودّة قرابةٌ مستفادةٌ؛(19) دوستی با مردم یک نوع خویشاوند گزینی است.»
6. «التودّد نصف العقل؛(20) دوستی با مردم نیمی از عقل است.»
7. «لا تتّحذنّ عدوَّ صدیقک صدیقا فتعادی صدیقک؛(21) دشمن دوست خود را به دوستی خود اتخاذ نکن
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 9)


که بدین وسیله با دوست خود دشمنی کرده‏ای.»
8. «و من أطاع الواشی ضیّع الصدیق؛(22) هرکس از سخن چین پیروی کند دوست خود را از دست می‏دهد.»
9. «أیّها الناس، من عرف من أخیه وثیقة دین و سواء طریق، فلا یسمعنّ فیه أقاویل الرجال؛(23) ای مردم هر کس از برادر دینی خود ایمان محکم و راه استوار نشان دارد به عیب‏جوئی مردم درباره‏اش گوش ندهد.»
این ده سخن از علی(ع) است درباره آئین دوست‏یابی و دوست‏داری که به پیوند مستحکم میان افراد جامعه می‏انجامد. سخنان آن حضرت در این‏باره فراوان است و حاکی از روح سرشار او از محبت و صداقت و از علاقه شدید او به ایجاد وحدت و اخوت میان مسلمانان است. بیشتر این‏گونه از سخنان مودت‏آمیز آن حضرت، در کتاب «المعجم الموضوعی لنهج البلاغة»(24) تحت عنوان «الصداقة و الاصدقاء» گرد آمده است.
دعوت به وحدت و پرهیز از اختلاف
1. «الخلاف یهدم الرّأی ؛(25) اختلاف، رأی صحیح را ویران می‏سازد.»
انسان در حالت آرامش می‏تواند نظر درست اختیار نماید، اما در جوّی پر از برخورد، از جاده صواب، منحرف می‏گردد.
2. «ما اختلف دعوتان الاّ کانت احداهما ضلالة؛(26) هیچگاه دو دعوت و دو نظریه در قبال هم قرار نمی‏گیرند مگر اینکه یکی از آن دو ضلالت و باطل است.»
این جمله حکیمانه اشاره به این است که حق و باطل با هم جمع نمی‏شوند و همواره حق در برابر باطل است و تبلیغات، دعوت‏ها و احزاب هم همین‏طور هستند از بین آنها، یکی حق و بقیه باطل و ضلالت‏اند.
3. «قال له بعض الیهود: ما دفنتم نبیّکم حتی اختلفتم فیه! فقال(ع) له: انما اختلفنا عنه لا فیه، و لکنکم ما جَفّت ارجلکم من البحر حتی قلتم لنبیّکم: اجعل لنا الها کما لهم آلهة، فقال انکم قوم تجهلون؛(27) کسی از قوم یهود به آن حضرت (در مقام شماتت مسلمانها بر اختلافشان) گفت: هنوز پیغمبرتان را به خاک نسپرده بودید (و به اصطلاح هنوز آب غسلش خشک نشده بود) که درباره او اختلاف کردید!! امام به او فرمود: ما تنها در آنچه
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 10)


از او شنیده‏ایم اختلاف کردیم، نه درباره خود او. اما شما هنوز پاهاتان از آب دریا (که از آن عبور کردید) خشک نشده بود که به پیغمبرتان گفتید: خدائی برای ما قرار بده، همانطور این بت‏پرستان خدایانی دارند. آنگاه فرمود شما مردمی نادان هستید.»
با دقت در این گفتگو به چند نکته پی می‏بریم:
اول) یهودیان در عصر آن حضرت در صدد عیبجویی از مسلمانان بودند، و یکی از عیب‏هائی که به مسلمان‏ها می‏گرفتند همانا اختلاف آنها پس از رحلت رسول اکرم(ص) در مسئله مهم و سرنوشت ساز خلافت و امامت بود. این خود قابل بررسی است که یهودیان در آن هنگام، در امور مسلمان‏ها دقت و اظهار نظر و عیبجوئی، و چه بسا عملا دخالت می‏کردند و دست کم، در صدد بودند میان مسلمان‏ها اختلاف بیندازند و یا اختلاف آنها را بزرگ جلوه دهند، و این امر، برنده‏ترین حربه آنان علیه اسلام و جامعه اسلامی بود.
دوم) یهودیان تا آن اندازه از آزادی برخوردار بودند که با خلیفه مسلمان‏ها تماس بگیرند و با لحنی شماتت‏آمیز، با او سخن بگویند و علی(ع) چنین اجازه‏ای را به آنان می‏داد.
سوم) امام به نیرنگ آنان که می‏خواهند میان مسلمانان اختلاف اندازند پی برد و به سخن مغالطه‏آمیز یهودی پاسخ فرمود، یهودی می‏خواست وانمود کند که مسلمان‏ها تا آن حد سُست عقیده و ناآگاه بودند که به مجرد درگذشت پیغمبرشان درباره او اختلاف کردند، امام، اولاً، از روی مغالطه یهودی، پرده برداشت که ما درباره پیغمبرمان اختلاف نکردیم، او در نظر همه مسلمان‏ها پیغمبر بود، کسی در پیغمبری او شک نکرد، بلکه اختلاف مسلمان‏ها در گفتار پیغمبر راجع به جانشین او بود که اکثریت، راه انتخاب را برگزیدند و امام و هواخواهانش بر نصّ تأکید داشتند. ثانیا، به جواب نقضی و مقابله به مثل پرداخت که با آن همه تاکید موسی و هارون بر یکتاپرستی، شما هنوز از دریا به خشکی قدم نه نهاده بودید، همینکه چشمتان به بت‏پرستان افتاد به پیغمبرتان گفتید: برای ما بتی مانند بت‏های آنان قرار بده تا آن بت را بپرستیم!! یعنی شما در اصل دین که توحید پروردگار است، آن هم در حیات پیغمبرتان و نه پس از مرگش، دستخوش
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 11)


ضلالت و انحراف شدید. ثالثا، پیداست که علی(ع) از اظهار نظر و بزرگ کردن اختلاف مردم درباره امامت او پرهیز دارد و این همان چیزی است که در موضع‏گیری آن حضرت در برابر خلفا چه در هنگام خلافت آنان و چه پس از آن، در هنگام خلافت خودش که بعدا خواهیم گفت کاملا نمایان است.
چهارم) آیا یهودیان در تحریف و بزرگ کردن داستان‏های مربوط به خلافت و در نشر شایعات ضد و نقیض درباره حوادث دوران خلافت خلفای پیش از علی(ع) بخصوص در تشدید شایعات، مربوط به اختلاف و جبهه‏بندی میان صحابه و از جمله علی(ع) با خلفا و نیز در پخش اخبار دوران خلافت عثمان که به قتل او منتهی گردید، و نیز کوشش در نشر روایات جعلی در مورد تحریف قرآن، و در اختلاف احادیث، و در سیر حوادث تاریخ سیاسی اسلام، و مسائلی از این قبیل، دخالت نداشته‏اند؟
پنجم) و علیکم بالتّواصل و التّباذل و ایّاکم و التّدابر و التّقاطع. (نامه 47): بر شما باد به وصل کردن و همبستگی با هم و بذل و بخشش به هم و بپرهیزید از پشت کردن به هم و قطع رابطه با یکدیگر. این جمله در وصیت آن حضرت به فرزندانش امام حسن و امام حسین(ع) آمده است.
ششم) و أیاکم و التلّون فی دین اللّه‏، فاءن جماعة فیما تکرهون من الحق، خیرٌ من فُرقةٌ فیما تحبّون من الباطل...(28).
مبادا در دین خدا تردید و تلون و اختلاف از خود نشان دهید، که همانا اجتماع و همبستگی در آنچه از حق مورد کراهت شما است، از تفرقه در آنچه از باطل مورد محبت شما است بهتر است.
هفتم) واجعلوا اللّسان واحدا...(29): سخنانتان را یکی قرار دهید و وحدت کلمه داشته باشید در این خطبه علی(ع) از اختلاف و وحدت بسیار سخن گفته از جمله درباره حفظ زبان و وحدت گفتار.
هشتم) و الظّاهر أنّ دیننا واحدٌ و نبیّنا واحدٌ و دعوتنا فی الاسلام واحدةً... (نامه 58): بدیهی است که پروردگار ما یکی است و پیغمبر ما یکی است و دعوت ما در اسلام یکی است.
این جمله را علی(ع) در نامه‏ای برای مردم جهان اسلام، نوشته و در آن از سرپیچی مردم شام شکایت کرده است که ما و آنها دارای یک دین و یک پیغمبر و یک رسالت و دعوت هستیم. پس از آن، در توضیح
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 12)


این جمله فرموده است:
«ما چیزی بیش از شامیان درباره ایمان به خدا و تصدیق رسولش نداریم، آنها نیز در این خصوص فزونی بر ما ندارند. ما و آنها در همه امور شریک و متحد هستیم، مگر در مورد قتل عثمان که ما از آن بری هستیم، و آنان در حمایت از عثمان کوتاهی کردند...»
علی(ع) بارها در پرهیز از اختلاف بر وحدت امت در دین و کتاب و پیغمبر و دعوت تاکید فرموده است:
نهم) «... والههم واحدٌ و نبیّهم واحد، و کتابهم واحدُ، أفأمر هم اللّه‏ سبحانه بالاختلاف فأطاعوه أم نهاهم عنه فعصوه؟؛(30) ... در حالی که خدای آنان یکی است، پیغمبرشان یکی است، کتابشان یکی است، آیا خدا آنان را به اختلاف امر کرده و آنان او را اطاعت کرده‏اند، یا اینکه خداوند آنان را از اختلاف نهی کرده و آنان خدا را نافرمانی کرده‏اند؟»
این جمله را امام در نکوهش و مذمت قاضیان که در قضاوت‏ها و فتاواهای‏شان، با هم اختلاف دارند و چون آن داوری‏های متناقض را بر امام و خلیفه وقت که آنان را به قضاوت برگزیده، عرضه می‏کنند همه را صواب می‏داند و می‏پذیرد، در حالی که مسلما یکی از آنها حق است و بقیه ناحق، و خلیفه چطور مهر قبول بر همه آنها می‏گذارد. بدیهی است مسئله اختلاف فتاوی از سوی مجتهدان و قاضیان، امری است طبیعی و تا امروز در همه مذاهب اسلامی از جمله در بین علمای شیعه شایع است، و نمی‏توان جلو این قبیل اختلافات را گرفت، والا نباید در مسائل مبهم و غیر منصوص، اجازه اجتهاد می‏دادند که داده‏اند، و گفته‏اند: «للمُصیب أجران و للمخطی‏ء أجرٌ واحدٌ.»
اما آنچه مورد انکار امام است، همان موافقت خلیفه با همه آنها است که این عمل با عقیده برخی از اهل سنت در مسأله کلامی «تصویب» سازگار است. تصویب، یعنی اینکه خداوند در این قبیل مسائل، حکمی ندارد و حکم آنها را به مجتهدین واگذار کرده، بنابراین هر فتاوایی از آنان، خود حکم اللّه‏ است و در این قبیل مسائل مانعی ندارد که چند حکم وجود داشته باشد. تصویب به اتفاق علمای امامیه باطل است و همچنین نزد برخی از مذاهب دیگر.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 13)


دهم) «و ألزموا السّواد الأعظم، فانّ یداللّه‏ مع الجماعة، فان یداللّه‏ مع الجماعة، و ایاکم والفرقة؛(31) همواره با سیاهی و انبوه مردم مسلمان ملازم باشید که همانا دست خدا با جماعت است، و از تفرقه بپرهیزید.»
در این سخن و جمله‏های پیش از آن، امام مردم را از تندروی درباره خود و اینکه بر خلاف نظر عمومی، مقام و منزلتی برای او قایل شوند، جز آنچه مردم می‏پندارند به شدت منع فرموده است.
پیش از آن فرموده: سیهلک فیّ صنفان... : دو صنف از مردم درباره من هلاک خواهند شد: دوستی که بنا حق فضیلتی برای من قائل باشد، و دشمنی که بنا حق فضیلتی را از من انکار نماید...
به‏نظر می‏رسد در زمان آن حضرت غالیان چیزهائی از فضایل درباره او می‏گفتند کما اینکه خوارج، و دشمنان او ابتدائی‏ترین فضائل او را انکار می‏کردند، و علی(ع) به هر دو هشیار می‏داده است این احتمال هم هست که برخی از شیعیان خاص، اسرار را فاش می‏کردند که علی(ع) از ابراز آنها ناراضی بود و در هر حال، علی(ع) مایل نبود به‏خاطر او مسلمان‏ها فرقه فرقه شوند، امّا متأسفانه شدند و عده‏ای از دوستان کم ظرفیت در آن هنگام و در طول تاریخ تا کنون بر این تفرقه اصرار دارند، در حالی که بزرگان دین، از جمله چند عالم معروف در عصر ما از قبیل: آیة‏اللّه‏ بروجردی، آیة‏اللّه‏ کاشف الغطاء، آیة‏اللّه‏سید محسن جبل‏عاملی، آیة‏اللّه‏ سیدشرف‏الدین، و مانند آنان، در موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی و علمی خود، بر وحدت صفوف مسلمین تأکید داشتند که شرح آن نیاز به چند کتاب دارد و در آثاری از سوی «مجمع جهانی تقریب» انتشار یافته است.
یازدهم) «فاجتمع القوم علی الفُرقة و افترقوا علی الجماعة؛(32) مردم بر تفرقه، اجتماع کردند و در وحدت و اجتماع، متفرق شدند.»
این جمله علی(ع) انسان را به یاد نابغه اسلام سیدجمال‏الدین اسدآبادی معروف به افغانی می‏اندازد که می‏گفت: «المسلمون اتّفقوا علی ان لا یتّفقوا؛ مسلمانان اتفاق کرده‏اند که متفق نشوند.» و این بهترین تعبیر است از اختلاف و تفرقه مسلمانان که از زمان علی(ع) تا کنون مصداق داشته و دارد.
دوازدهم) «فیا عجبا عجبا، و اللّه‏ یمیت القلب و یجلب الهمّ من اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم، و تفرقکم عن
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 14)


حقکم...؛(33) ای عجب و چه عجبی، که دل را می‏میراند و انبوه غم را به دل راه می‏دهد، از اجتماع و هماهنگی این قوم (اهل شام) بر باطل خودشان و از پراکندگی شما از حق خودتان.»
این سخن را علی(ع) در خطبه جهادیه که با جمله: «فانّ الجهاد باب من أبواب الجنة» آغاز می‏شود بر زبان آورده است. این خطبه را به نوشته سیدرضی علی(ع) در هنگامی ایراد فرمود که خبر دستبرد لشکر معاویه بر شهر انبار، به اطلاع آن حضرت رسید کلمات علی(ع) در این خطبه حاکی از نهایت حزن و اندوه اوست از دو امر یکی از این حادثه ناگوار که آنان، زر و زیور از دست و پای زن مسلمان و یک زن از اهل ذمه بیرون آورده‏اند، این حادثه تا آن حد در نظر علی(ع) ناگوار است که می‏فرماید اگر مرد مسلمانی از شدت تأسف بمیرد شایسته تقدیر است و نه ملامت.
شیوه عملی امام علی(ع) در حفظ وحدت
یکی از حامیان صدیق تقریب مذاهب و از نویسندگان مقاله در مجله «رسالة‏الاسلام» ارگان «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة»، استاد شیخ عبدالمتعال صعیدی است. در یکی از مقالات ایشان به‏عنوان «علی بن‏ابیطالب(ع) والتقریب بین المذاهب»(34) آمده است:
«این فضیلت بزرگی است برای علی بن ابیطالب رضی‏اللّه‏ عنه و کرم‏اللّه‏ وجهه که برای اولین‏بار در اسلام، اساس تقریب بین مذاهب را بنا نهاده است، تا اینکه اختلاف در رأی، به تفریق کلمه امت و برافروختن آتش عداوت میان طوائف مختلف نینجامد. بلکه در عین اختلاف رأی، وحدت امت محفوظ بماند، و طرف‏های متخالف در رأی، همچنان برادران و دوستان هم باقی بمانند و باز هم با یکدیگر با دوستی بسر ببرند، بدین‏گونه که هر کدام از آنها برادر خود را با رأی و نظرش باز گذارد، زیرا او از دو حال خارج نیست: یا مصیب است و مأجور و یا مخطی‏ء است و معذور. و اگر هم بخواهد، با او بگونه جدال به احسن برخورد کند و در بحث و جدال بین آنان تعصّب رأی نباشد بلکه منحصرا هدف از بحث، رسیدن به حقیقت باشد و نه غلبه و پیروزی بر خصم.
بلی این فضیلت، وجه فضیلتی است برای پسر عموی رسول خدا، که از فضیلت او در شرف نسبت و
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 15)


قرابت به صاحب رسالت، کمتر نیست، و نه از فضیلت سبقت وی در ایمان به پیغمبر در حالی که او پسر نابالغی بود، اما از هر صغیر و کبیری بیشتر و بهتر به‏دست رسول اکرم هدایت یافت.
همچنین، این فضیلت که گفته شد، دست کمی از فضیلت وی در جمع میان جهاد به رأی، و جهاد به مال، و جهاد با شمشیر، ندارد. علی(ع)، با ابوبکر بیعت کرد در حالی که عقیده به حقانیت خود را در دل حبس کرد، و مایل نبود که نسبت به ابوبکر حیله و نیرنگی بکار برد. هنگامی که مسلمانان با ابوبکر در جنگ با مرتدین و مانعین زکاة، مخالفت کردند، ابوبکر به تنهائی با شمشیر به‏دست به «ذی القصه» رفت پس از آن علی(ع) به وی پیوست و زمام ناقه‏اش را گرفت و گفت: کجا می‏روی؟ ما را به مصیبت مبتلا نکن بخدا قسم اگر کشته شوی، برای اسلام، نظامی باقی نمی‏ماند. ابوبکر سخن علی(ع) را شنید و به مدینه برگشت، سخن مخلصانه‏ای که گواه بر نهایت علاقه علی(ع) به زنده ماندن خلیفه است، در حالی که هنوز معتقد بود ابوبکر خلافت را از او غصب کرده است. همین‏گونه بود روش علی(ع) با عمر بن خطاب که ابوبکر خلافت را به او سپرد، باز هم عقیده خود را در دل حبس کرد، و به همان‏گونه که با ابوبکر رفتار کرده بود با عمر هم رفتار کرد، و در راه عقیده خود تن به تفرقه و جدائی نداد... رفتار علی(ع) با عثمان نیز چنین بود، هنگامی که بر اثر شورای معروف (که به‏نظر علی(ع) یک توطئه‏ای علیه او بود) به خلافت رسید. ولی علی(ع) باز هم رأی و عقیده خود را مبنی بر محق بودن خود به خلافت، در سینه حبس کرد، و به تفرقه و جدائی از عثمان رضایت نداد.
هنگامی که در پایان خلافت عثمان، شورشیان و طاغیان، بر او شوریدند، علی(ع) از این فرصت به سود خود استفاده نکرد، بلکه می‏خواست آن فتنه را بخواباند. و همین که آشوب به جائی رسید که بر جان عثمان خائف گردید، دو فرزندش حسن و حسین را فرستاد تا از عثمان دفاع کنند، با اینکه خواباندن آشوب، خلاف حق او بود که اقتضا می‏کرد خلیفه را با آشوب‏گران رها کند. ولی او تصمیم گرفت تا پایان، به سنت و روشی که به‏عنوان مثل اعلا و کار نمونه در مورد اختلاف رأی، اتخاذ کرده بود ادامه دهد.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 16)


هنگامی که مردم پس از عثمان می‏خواستند با او بیعت کنند در قبول بیعت عجله نکرد و آن را فرصتی برای رسیدن به آرمان و عقیده‏اش مغتنم نشمرد، زیرا علی(ع) خلافت را نه برای مصلحت شخصی، بلکه برای مصلحت مسلمانان می‏خواست، لهذا از بیعت امتناع کرد. و به طالبان بیعت پاسخ موافق نداد، مگر پس از اصرار آنان که ملاحظه کرد ناچار از اجابت آنها است تا تفرقه پیش آمده بین مسلمین بر اثر قتل عثمان را، برطرف نماید. و لهذا زبیر و طلحه را دعوت کرد و گفت: اگر میل دارید با من بیعت کنید و اگر نه با شما بیعت شود. آنان گفتند ما با تو بیعت می‏کنیم (بعدا نویسنده امتناع سعد بن ابی وقاص، عبداللّه‏ عمر، و دیگران را به تفصیل ذکر کرده) نتیجه می‏گیرد: که علی(ع) مایل نبود خلافت خود را بر کسی تحمیل نماید، بلکه می‏خواست مردم به اختیار خود با او بیعت کنند و هرکس از بیعت با او ابا می‏کرد او را آزاد می‏گذارد.»
(آنگاه راجع به رفتار علی(ع) با معاویه می‏گوید) :
«معاویه از فرمان علی(ع) هنگام عزل او از استانداری شام، سرپیچی کرد، و این یکی از حقوق خلیفه است درباره معاویه و دیگران که از او اطاعت کنند، و اگر اطاعت نکردند این امر از عنوان اختلاف رأی، به عصیان و طغیان تبدیل می‏شود، عصیان حکمی دارد غیر از حکم اختلاف در رأی، زیرا عصیان و نافرمانی، موجب تفرقه بین مسلمین است، و لازم است با آن رفتاری اتخاذ شود که باعث جمع کلمه مسلمین گردد هر چند به خشونت منتهی شود. همین بود رفتار علی(ع) با کسانی که در قضیه تحکیم میان او و معاویه با او مخالف شدند و از او عزلت گزیده به لحاظ قبول تحکیم او را محکوم نمودند. با اینکه از لحاظ دینی ایرادی نداشت، اما آنان عده‏ای تندرو و افراطیان مذهبی بودند ولی علی(ع) به آن‏گونه که آنان نسبت به علی(ع) حکم کردند که او را کافر دانستند بر آنها حکم نکرد، بلکه به آنان گفت: مادامی که با ما مصاحبت و همراهی دارید، سه چیز را از شما دریغ نمی‏داریم: از حضور در مساجد خدا منع نمی‏کنیم، مادامی که با ما همراه هستید شما را از سهم بیت‏المال محروم نمی‏کنیم، و با شما نمی‏جنگیم مگر شما پیش قدم در جنگ با ما شوید.»
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 17)


دیگر بالاتر از این روش تسامح و گذشت در مورد اختلاف رأی، متصور نیست.
حال‏که از سخن یک فرزانه محقق، استاد جامع از هراز اهل سنت روش علی(ع) را در پای‏بندی به عقیده و شجاعت در ابراز رأی، همراه با تسامح و گذشت از منافع خود در راه مصالح اسلام، مطلع شدیم به سخن یک شیعه مخلص علی(ع)، دل می‏سپاریم. مرحوم علامه شهید مطهری زیر عنوان «اتحاد اسلام»(35) می‏گوید:
«طبعا هرکس می‏خواهد بداند آنچه علی(ع) درباره آن می‏اندیشید، آنچه علی(ع) نمی‏خواست آسیب ببیند، آنچه علی(ع) آن اندازه برایش اهمیت قائل بود که چنان رنج جانکاه را تحمل کرد چه بود؟ حدسا باید گفت: آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است. مسلمین، قوت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان می‏دادند مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند، موفقیت‏های محیرالعقول خود را در سال‏های بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند، علی‏القاعده علی(ع) به‏خاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد:... مخصوصا در دوران خلافت خودش آنگاه که طلحه و زبیر نقض بیعت کردند و فتنه داخلی ایجاد نمودند، علی(ع) مکررا وضع خود را بعد از پیغمبر با این‏ها مقایسه می‏کند و می‏گوید: من به‏خاطر پرهیز از تفرق کلمه مسلمین، از حق مسلم خودم چشم پوشیدم و اینان با اینکه به طوع و رغبت بیعت کردند، بیعت خویش را نقض کردند. و پروای ایجاد اختلاف در میان مسلمین را نداشتند.»
و اینک از خود علی(ع) در نهج‏البلاغه بشنویم:
1. «لقد علمتم أنّی أحقّ الناس بها من غیری، و واللّه‏ لأسلمنّ ما سلمت امور المسلمین، و لم یکن فیها جور اءلاّ علیّ خاصةً، التماسا جز ذلک و فضله، و زهدا فیما تنا فستموه من زخرفه و زبرجه؛(36) قطعا شما خود می‏دانید که من از دیگران شایسته‏تر و احق به خلافت هستم، ولی به خدا سوگند من تسلیم هستم و مخالفتی ندارم، مادامی که امور مسلمانان روبراه باشد و تنها به من ستم شود. و در این کار أجر و فضل خدا و هم پرهیز از آنچه از زر و زیور دنیا در آن اختلاف دارید را مسئلت دارم.»
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 18)


این سخن را علی(ع) در شورای شش نفره منتخب از جانب خلیفه دوم ایراد فرمود هنگامی که دید می‏خواهند با عثمان بیعت کنند و او را به خلافت برگزینند. علی(ع) با تأکید بر حق خود و اینکه با انتخاب دیگری بجای وی به حق او تعدی و ستم نموده و درباره‏اش جفا و جور رواداشته‏اند، اما اگر با این وصف وحدت و مصالح جامعه اسلامی محفوظ باشد او با این بیعت موافق است. و از حق غصب شده خود در راه مصالح عمومی سکوت می‏کند.
2. «فأمسکت یدی حتی رأیت راجعة‏الناس قد رجعت عن الاءسلام یدعوت إلی محق دین محمد صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلم فخشیت اءن لم أنصر الاءسلام و أهله أن أری فیه ثَلما او هدماتکون المصیبة به علیّ أعظم من فوت ولایتکم... فنهضت فی تلک الأحداث حتی زاح الباطل و زهق و اطمأنّالدین و تَنَهنَهَ؛(37) من دست خود را (از بیعت با ابوبکر) نگه داشتم تا اینکه مشاهده کردم مردمی را که از اسلام برگشتند و به نابودی دین محمد دعوت می‏کنند، پس ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، رخنه و یا خرابی در بنای اسلام ببینم که مصیبت آن برای من عظیم‏تر است از اینکه حکومت و ولایت شما را از دست بدهم، پس در آن حوادث ناگوار قیام کردم تا اینکه باطل، از میان رفت و دین اسلام ثبات و قوام یافت.»
این عبارت بخشی از نامه‏ای است که علی(ع) برای اهالی مصر همراه مالک اشتر فرستاد. البته این نامه کوتاه است و غیر از فرمان طولانی آن حضرت برای مالک اشتر است. در آغاز این نامه، علی(ع) جهت اطلاع مردم مصر از اوضاع و احوال پس از رحلت رسول اکرم، شمه‏ای از اختلافات مردم در جانشینی پیغمبر و بیعتشان را با دیگری بجای او درحالی که فکر نمی‏کرد مردم در جانشینی پیغمبر و بیعتشان را با دیگری بجای او در حالی که فکر نمی‏کرد مردم کسی غیر از او را انتخاب کنند، می‏گوید:
«من ابتدا از بیعت خودداری کردم، تا اینکه ارتدادِ جماعتی را از اسلام و کوششان را علیه دین مشاهده کردم در این هنگام برای حفظ اسلام با خلیفه همراهی کردم تا خطر از اسلام مرتفع گردید.»
در این سخن اشاره می‏کند که اختلاف مردم درباره خلافت، کار نادرستی بود و حق خاندان پیغمبر ر
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 19)


از میان بردند و طبعا برای احقاق حق خود باید مقاومت می‏کردم، اما حفظ اسلام برای من مهم‏تر از خلافت بود. علی(ع) در جاهای دیگر هم به مسئله سکوت از حق خود به لحاظ پرهیز از تفرقه و به‏خاطر حفظ اسلام پرداخته است: ابن ابی الحدید در شرح خطبه 119 از عبداللّه‏ بن جناده نقل می‏کند که علی(ع) در روزهای اول خلافتش در مسجد مدینه طی خطبه‏ای از انحراف امت پس از رحلت رسول اکرم، و غصب کردن حق خاندان پیغمبر فرمود:
«بخدا قسم اگر از تفرقه مسلمانان و برگشت کفر و نابود شدن دین اسلام نمی‏ترسیدم، هر آینه رفتار ما با آنان بجز آن بود که انجام دادیم.»(38)
همچنین ابن ابی الحدید از کلبی نقل می‏کند که علی(ع) پیش از حرکت به بصره، فرمود:
«قریش پس از رسول خدا حق ما را از ما گرفت و به خود اختصاص داد. پس من دیدم صبر بر این امر، از تفرقه کلمه مسلمین، و ریختن خون‏هایشان، بهتر است در حالی که مردم همه مسلمان‏اند و دین همچون مشکی متلاطم است که کمترین سستی، آن را نابود و کوچک‏ترین فردی آن را وارونه می‏کند.»(39)
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 65 نقل می‏کند که یکی از فرزندان ابولهب اشعاری در فضیلت علی(ع) و ذم مخالفانش و در اثبات حق علی(ع) سرود، علی(ع) فرمود: «بقای دین (اسلام) از هر چیز دیگری نزد ما محبوبتر است.»(40)
در بحث از فتنه نیز گفتیم که پس از بیعت مردم با ابوبکر، عباس و ابوسفیان آمدند با علی(ع) بیعت کنند وی آنان را از فتنه‏گری و ایجاد تفرقه منع فرمود.(41)
یک پرسش
در اینجا سئوالی پیرامون عکس‏العمل علی(ع) در قبال غصب خلافت، به ذهن خطور می‏کند: از یک سو آن حضرت اصرار دارد که خلافت حق او است و دیگران آن را غصب کردند و بارها در این‏باره سخن گفته است، از سوی دیگر از تفرقه پرهیز دارد و دیگران را از مطرح کردن حق او و از برانگیختن آتش فتنه و تفرقه منع می‏کند. این دو کار با هم سازگار نیست.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 20)


علی(ع)، اگر می‏خواست بر سر مسئله غصب خلافت که حق او بود، اختلاف در بین مسلمین بروز نکند (که کرد، و آثار آن تا امروز باقی است) می‏باید به کلی سکوت می‏فرمود و دم از حق خود و خاندانش نمی‏زد، و در این‏باره به شکایت از مردم و بی‏وفائی‏شان و از گله کردن از خلفا و اطرافیانشان، دمی نمی‏زد.
مگر همین سخنان علی(ع) منشأ اختلاف و انشعاب مسلمین به دو دسته شیعه و اهل سنت، و سبب نزاع و مشاجره و جدال لفظی و عملی و جنگ و خونریزی نگردیده است؟ و باعث نشده در طول تاریخ دسته‏جاتی و احزابی بنام پیروان علی(ع) پیدا شوند و راه تفرقه را پیش گیرند؟ و نیز حکومت‏هائی بنام تشیع در جای جای جهان اسلام و در راه دفاع از حق علی(ع) و خاندانش به‏سر کار آیند؟ و در قبال خلفای سنتی که در خط خلفای راشدین بوده‏اند، قیام کنند؟ آیا این جریان اختلاف برانگیز، از روش و منش و از سخنان و خطبه‏های علی(ع) سرچشمه نگرفته است؟
مگر علی(ع) وحدت مسلمین را تنها برای زمان خود می‏خواست و به فکر آینده اسلام و مسلمین نبود؟ و توجه نداشت که سخنان بلیغ و جاندارش در خصوص خلافت، در آینده اختلاف برانگیز خواهد بود؟
در پاسخ به این شبهه که بسیار گسترده و شامل جهات مختلف است بررسی چند مطلب ضروری است:
اول) علی(ع) تنها از حق شخصی خود که غالبا در نهج‏البلاغه به‏عنوان احقیت او به خلافت به لحاظ قرابت با پیغمبر آمده شکایت نمی‏کرد تا گفته شود حالا کار از کار گذشته مانند اینکه دو نفر در رسیدن به ریاست جمهوری با هم رقابت نموده و یکی از آن دو پیروز شده است، دیگر نباید تا قیامت از رقیب خود شکایت کند این کار از افراد کم ظرفیت و ریاست طلب سر می‏زند نه از شخصیتی مانند علی(ع). خیر، علی(ع) از یک حق الهی که باید در خاندان پیغمبر و در افراد مشخص با امتیازات خاص باقی بماند دفاع می‏کرد. امامت، رکنی از ارکان اسلام است و حفظ اسلام در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وابسته به آن لازم است، انصراف خلافت از علی(ع) به خلفای پیش از او، تنها انتقال ریاست از شخصی به شخص دیگر نبود، بلکه از دیدگاه علی(ع) انحراف از رکنی از ارکان اسلام بود که حق الهی ولایت خاندان پیغمبر را به انتخاب و رأی مردم تبدیل کرد. آیا علی(ع) در حالی که از مطالبه حق شخص خود به‏خاطر وحدت مسلمین و حفظ اسلام، صرف نظر کرد، انتظار دارید از بیان این رکن عظیم اسلام که ضامن کیان
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 21)


اسلام است سکوت می‏کرد؟ این خود کتمان یکی از حقایق اسلام است که گناهی است بزرگ.
البته در دوران خلفا چند نوبت در شوراها و در میان صحابه خاص به‏عنوان احتجاج آن را مطرح فرمود و نه در بین عامه مسلمین که خوف فتنه و تحریک علیه دستگاه خلافت می‏رفت، و به همین خاطر به تشخیص من و به اعتراف برخی از محققین در داستان غدیر خم، حق الهی ولایت اهل بیت در بین عامه مردم به سکوت برگزار شد و جز معدودی از افراد آگاه، بقیه مردم، حساسیت نشان ندادند و می‏رفت که با فوت آن افراد، بکلی فراموش شود.
لهذا علی(ع)، از آغاز خلافتش، همت گماشت که مردم را از حق آگاه نماید. خطبه علی(ع) را در آغاز خلافت در مسجد مدینه، از قول «ابن ابی الحدید» به‏نقل از عبداللّه‏ بن جناده و نیز نامه علی(ع) را به اهل مصر که در آن مسئله حق اهل بیت را مطرح کرده بود، و نیز خطبه آن حضرت را پیش از حرکت به بصره راجع به قریش که پس از رحلت پیغمبر حق خاندان او را به خودشان، اختصاص دادند، نقل کردیم. این سخنان را نباید بر دفاع از حق شخصی و نقل یک اتفاق تاریخی حمل کرد، خیر، باید آنها را حامل یک پیام الهی و افشای یک حق ضایعه شده دانست، تا در تاریخ باقی بماند.
دوم) مسئله فقط حکومت و ریاست سیاسی اهل بیت نبود، بلکه در کنار آن، امامت و هدایت و مرجعیت علمی اهل بیت هم بود که مایه اصلی حکومت است یعنی به عقیده علی(ع) و پیروانش، سرپرستی مسلمین صرفا در حکومت و ریاست بر آنها خلاصه نمی‏شود، بلکه امامت ادامه رسالت، و حامل همان پیام‏ها و وظائف است که لازمه‏اش علم و تقوی و عصمت و اموری از این قبیل است.
این حقیقت مکتوم را علی(ع) در دوران خلافت بارها بیان داشته است. سخنان آن حضرت در نهج‏البلاغه که قطعا گزیده‏ای از کل سخنان او است فراوان است. کسانی این سخنان را گردآوری و شرح کرده‏اند.(42) دکتر صبحی صالح در «فهرست موضوعات نهج‏البلاغه» زیر عنوان «آل البیت المطهرون»(43) شمه‏ای از آنها را گردآورده است که هر کدام دنباله یا ماقبل دارد و باید به نهج‏البلاغه رجوع شود:
1. «آل النبی هم موضع سرّه و لجأ أمره...»(44)
2. «هم أساس الدین و عماد الیقین اءلیهم یفی‏ء الغالی، و بهم یلحق التالی...»(45)
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 22)


3. «و هم أزمّة الحق، و أعلام الدین، وألسنة الصدیق»(46)
4. «نحن اهل البیت منها (من فتنة بنی‏امیة) بمنجاة، و لسنافیها بدعاة...»(47)
5. «عترته خیر العتر، و أسرته خیر الأسر، و شجرته خیرالشجر...»(48)
6. «ألا إنّ مثل آل محمد صلی اللّه‏ علیه و آله، کمثل نجوم السماء، اذا خوی نجم طلع نجم...»(49)
7. «نحن شجرة النبوة، و محطّ الرسالة، و مختلف الملائکة و معادن العلم و ینابیع الحکم...»(50)
8. «و عندنا ـ اهل البیت ـ ابواب الحکم، و ضیاء الأمر»(51)
9. «فیهم کرائم القرآن، و هم کنوز الرحمن، إن نطقوا صدقوا، و إن حکموالم یُسبَقوا»(52)
10. «هم عیش العلم، و موت الجهل، یخبرکم حلمهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم... و هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق إلی نصابه، و انزاج الباطل عن مقامه»(53)
علی(ع) وظیفه خود می‏داند، در دوران خلافت که فرصتی بدست آورده، مقامات معنوی اهل بیت را که قهرا خاص امامان آنان است پی در پی در خلال خطبه‏ها، حتی بدون ارتباط با اول و آخر خطبه، گوشزد فرماید. نکته قابل دقت، در این قبیل سخنان آن است که امام بجای تاکید بر خلافت اهل بیت، بر علم و دانش و محوریت علمی و معنوی آنان تاکید دارد، شاید به همین سبب با عکس‏العمل مردم مواجه نمی‏شد، زیرا سخن از ریاست سیاسی نبود، تا عامه مردم که به خلافت خلفای پیش از علی(ع) عادت کرده و برای آنان احترام قائل بودند، از شنیدن و پذیرش سخنان علی(ع) اباء کنند.
علی(ع) در زمان خلافت خود نیز بر مرجعیت علمی و مقام معنوی خاندان پیغمبر تأکید داشت، درحالی که در دوران خلفا برای خواص و در آغاز خلافت خود مسئله انحراف خلافت را برای عموم مطرح می‏کرد نه مقام معنوی آنان و این از سر مصلحت‏سنجی و رعایت وحدت و اتفاق مسلمین بوده است.
در عین حال، این امر می‏تواند حائز نکته دیگری هم باشد. پذیرش مقامات معنوی امامان، نیاز به طول زمان و طی مراحلی از معرفت و شناخت دارد، علی(ع) قبل و بعد از خلافت خود در آغاز، مسئله خلافت را مطرح می‏کرد، ولی هنوز در مردم آن آمادگی و رشد لازم را برای افشای سرّ ولایت نمی‏دید، تدریجا که در کوفه مستقر گردید و عده‏ای از اصحاب خاص و صاحبان سرّ دور او جمع شدند به افشا و کشف این سرّ
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 23)


مکتوم برای آنان پرداخت. این قبیل سخنان غالبا در کوفه و برای خود شیعیان ایراد گردیده است و در گذشته جز همان افراد انگشت‏شمار از قبیل سلمان و ابوذر و عمار و مقداد، دیگران از این سرّ آگاه نبودند، هرچند از دوستان علی(ع) و از هواخواهان سیاسی او بشمار می‏آمدند و عده آنان هم کم نبود.
ولی عده صاحبان سرّ، قبل از خلافت انگشت‏شمار و مأمور به کتمان آن بودند. حتی این قبیل اصحاب معدود قدیمی علی(ع) و صاحبان سرّ جدید که تعدادشان بیشتر بود، همه از لحاظ معرفت، در یک رتبه نبودند و در آینده هم نخواهند بود. روایات نیز گواه است و به‏نظر می‏رسد دیدگاه بزرگان هم درباره مقامات اهل‏بیت، متفاوت است.
سوم) درباره مسائل مربوط به خلافت از قول علی(ع) در تواریخ و احادیث، مطالب زیادی دیده می‏شود که هیچگاه با یک میزان و معیار علمی، همساز و همخوان با شیوه آن حضرت و با هدف او از طرح این مسئله، ارزیابی نگردیده است و اگر چنین ارزیابی شوند بسیاری از آن مطالب با منش و روش و رفتار علی(ع) با خلفا سازگار نیست. علی(ع) با این مسئله مانند همه مسائل دیگر، حکیمانه و مصلحانه برخورد می‏کرد و نه عوامانه و توأم با حسرت و عُقده، و با لسانی و هدفی انتقام‏جویانه و بی‏مسئولیت.
علی(ع) بنا به وظیفه الهی، می‏خواست رکنی از ارکان اسلام را که برای اسلام و مسلمین سرنوشت‏ساز است و حقی از حقوق الهی را که ضایع و فراموش شده، برملا کند و از مسئولیت و گناه کتمان آن حق بزرگ بیرون آید، بدون رساندن زیانی از این راه به مصالح اسلام، و بدون ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین.
اگر همین را معیار برای تشخیص صحت و سقم منقولات از آن حضرت در مورد خلافت قرار دهیم، خواهیم دید بخش مهمی از آنها از جمله فقراتی از کتاب معروف «سلیم‏بن قیس» با این معیار همخوانی ندارد. من اکنون در صدد رد یا قبول این کتاب نیستم، بزرگان رجال از قبیل شیخ نجاشی و علامه حلی در این‏باره اختلاف نظر دارند و می‏گویند در آن دست برده شده و کم و زیاد گردیده است. مسلما در اواخر قرن سوم این کتاب در دست علما بوده و کسانی از قبیل نعمانی در کتاب غیبت و کلینی در کافی از آن نقل کرده‏اند. بلی خواننده خواهد گفت درباره «خطبه شقشقیه» چه می‏گوئی که در نهج‏البلاغه آمده و «ابن ابی الحدید» در منبعی دویست سال پیش از سید رضی مؤلف نهج‏البلاغه آن را دیده است؟ پاسخ آن است که
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 24)


از کتاب غارات ثقفی(54) برمی‏آید که این کلمات را علی(ع) در یک خطبه برای عموم ایراد نکرده است، بلکه روزی آن حضرت در جائی نشسته بوده و بطور خصوصی صحبت می‏کرده است و کسی نامه‏ای به‏دست او داده و او به خواندن نامه مشغول شده و دیگر سخنش را ادامه نداده است. ابن‏عباس در آن جلسه حاضر بوده و تقاضا کرده است، علی(ع) به سخنان خود ادامه دهد. چند شاهد بر خصوصی بودن این سخنان می‏توان اقامه کرد: یکی همین نقل کتاب «غارات» دیگر اینکه رسم نبوده که در بین خطبه عمومی نامه به‏دست علی(ع) بدهند و او در حال خطبه، به مطالعه آن بپردازد. علی(ع) این قبیل خاطرات و ذهنیات خود را حتی از یاران خاص خود مانند ابن‏عباس پنهان می‏داشته، و اینک برای اولین بار، به‏طور خصوصی، شمه‏ای را بر زبان آورده است. ابن‏عباس هم از آن سخنان به (کلام) تعبیر می‏کند و نه به خطبه.
آخرین شاهد بر محرمانه بودن آن سخنان، همان تعبیر خود علی(ع) است که در پاسخ ابن‏عباس می‏گوید: «هیهات یابن عباس تلک شقشقة هدرت ثم قرّت»: هیهات ای ابن‏عباس این مانند نعره‏ای بود که از دهان شتر هنگام طغیان و سرکشی برمی‏آید و سپس آرام می‏گیرد. یعنی حرفی بود بر اثر هجوم عواطف گفته شد و قابل ادامه نیست.
باری، من انکار نمی‏کنم که در دل رازدار علی(ع)، اسراری بوده که مصلحت نمی‏دیده آنها را اظهار کند، حال اگر گاهی به‏طور خصوصی آن اسرار را فاش می‏کرده، ما نیز باید به پیروی مولی، رازدار آن حضرت باشیم و اسرار او را فاش نکنیم و آنچه را او از نزدیک‏ترین خویشان و یارانش پنهان می‏داشته، آن را سرِ هر کوچه و بازار و نزد خودی و بیگانه افشا نکنیم.
در این قبیل مطالب تحریک‏آمیز و احساس‏برانگیز که در کتاب‏ها آمده، باید میان موضع علی(ع) و مواضع پیروان او فرق گذاشت، علی(ع)، رازدار و مسلط بر عواطف خود بود اما شیعیان او گاهی چنین نبودند، متأسفانه نه‏تنها شیعیان معمولی که بسیاری از اوقات گویندگان و نویسندگان ما نیز زمام قلم و عنان زبان را به‏دست احساسات می‏سپارند، و از مرز حکمت و مصلحت تجاوز می‏کنند.
صحابه و یاران خاص علی(ع)، در این خصوص در رفتار و گفتار از مولای خود پیروی می‏کردند، و مانند او با خلفای پیش از او چه در هنگام خلافت آنان و چه پس از آن، رفتار می‏کردند. از سوی خلیفه دوم،
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 25)


سلمان فارسی به استانداری مداین، و عمار یاسر به حکومت کوفه، و دیگران، به فرمان خلیفه به میدان‏های جنگ می‏روند، علی(ع) خود برای حفظ اسلام خلیفه را از حضورش در جنگ فارس(55) و روم،(56) و بیش از آن خلیفه اول را از حضور در جنگ‏های ردّه، باز می‏دارد.
علاوه‏بر همه آنچه گفته شد، ما غالبا از یک نکته تاریخی در مورد صحابه علی(ع) و خلافت او غفلت می‏کنیم. تصور عموم آن است که علی(ع) به‏عنوان امام منصوص از قبل رسول خدا به خلافت رسیده، و حضور او در صحنه خلافت، احراز منصب الهی است که در غدیر خم به او تفویض گردید. درحالی که با سیری در تاریخ و در نهج‏البلاغه، جای تردید باقی نمی‏ماند که آن حضرت، پس از قتل عثمان به اصرار مردم و با انتخاب ایشان، به‏عنوان خلیفه چهارم، بر کرسی متزلزل و پر از غوغای خلافت نشست و بیعت‏کنندگان با وی (صرف نظر از افراد انگشت‏شمار، یاران خاص عارف به حق الهی او) کسانی بودند که با خلفای پیش از او و با همان دیدگاه بیعت کرده بودند.
بنابراین، علی(ع) از دیدگاه عامه مردم، خلیفه‏ای همچون خلفای پیش از وی بود، و نه امامی واجب‏الطاعه منصوب از قبل خدا. مردم، در قبال دسته‏جات مخالف او بخصوص اهل شام و حامیان آل ابوسفیان، شیعه او شمرده می‏شدند، اما نه به‏معنی شیعه عارف به حق او. آنان به حساب امروز، سنّی بودند و برای خلفای پیش از او حتی گاهی بیشتر از علی(ع)، احترام و مقام قائل بودند. علی(ع) خود بارها به این مطلب اشاره و احساسات مردم را رعایت فرموده است.
هواخواهان علی(ع) دو دسته بودند:
اکثریت قریب به تمام و اقلیت انگشت‏شمار که تدریجا در حال گسترش بودند، و در اواخر حیات علی(ع) و در عصر ائمه اهل بیت تعداد آنها زیاد بود. بنابراین، اظهار آن قبیل سخنان نیش‏دار و اهانت‏آمیز به خلفا و صحابه در جمع مردم، هم خلاف مصلحت اسلام بود و هم خلاف سیاست علی(ع) و باعث تفرّق مردم از گرد علی(ع) می‏گردید. به‏خصوص راجع به خلیفه دوم که با حساب‏های معمولی وی باعث گسترش و قدرت و عظمت اسلام گردیده بود و چهره‏ای حق به جانب و زاهد و عادل از خود نزد مردم به‏جای گذارده بود،(57) بلی خلیفه سوم پس از آشوب و فتنه کبری که به قتل وی منتهی گردید، چنین وجهه همگانی
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 26)


نداشت و داوری‏ها درباره او بسیار مختلف و متضاد بود.
چهارم) علی(ع) نه‏تنها نسبت به خلفای پیش از خود، بی‏پروا در اجتماعات عمومی این چنین اهانت‏آمیز و خشن سخن نمی‏گفت، حتی نسبت به صحابه که آن خلفا را روی کار آورده بودند با ملایمت و با احتیاط سخن می‏گفت: در خطبه‏ای که احتمالاً در آغاز خلافت(58) پس از قتل عثمان ایراد فرموده چنین گفت:
«و قد کانت امور مضت ملتم فیها میلةً کنتم فیها عندی غیر محمودین، و لئن رُدّ علیکم امرکم انکم لسعداء، و ما علیّ الا الجُهد، و لو أشاء أن أقول لقلت: عفا اللّه‏ عما سلف!؛(59) همانا جریان‏هائی اتفاق افتاد که شما در آنها انحرافی پیدا کردید که نزد من قابل ستایش نبودید، حال اگر امورتان به‏شما برگردد حتما شما سعادتمند خواهید بود، و بر عهده من چیزی جز کوشش نیست، و اگر بخواهم بگویم خواهم گفت: خدا از گذشته عفو کند.»
به‏نظر می‏رسد علی(ع) می‏خواهد از رفتار مردم در گذشته گله کند، اما از گفتن مطلبی خودداری می‏کند و می‏گوید: «عفا اللّه‏ عما سلف» گویا هنگام ایراد این خطبه هنوز امر خلافت بر وی مستقر نگردیده بوده ولی در شرف استقرار بوده و لهذا می‏گوید: «لئن رُدّ علیکم أمرکم....»
نتیجه‏ای که نقدا از سخنان پیشگفته می‏گیریم چنین است:
اولاً، محققّان، نویسندگان و گویندگان ما باید در برابر سخنان خشن منقول که در کتاب‏ها آمده، احتیاط به خرج دهند و بر فرض که آنها را قطعی می‏دانند، مصالح اسلام و وحدت مسلمین را در نقل آنها در نظر بگیرند.
ثانیا، تاریخ اسلام و وقایع دوران پس از رحلت رسول اکرم تا دوران خلافت علی(ع) را با دقت و کنجکاوی و هم زندگی صحابه معروف و خدمات آنان را در این قطعه از تاریخ اسلام در کتاب‏های معتبر تاریخ و تراجم و شرح حال، ببینید و تنها به روایات و کتاب‏های خودمان اکتفا نکنند. در این خصوص باید همه مدارک را با هم سنجید.
ثالثا، آنچه از ائمه اهل بیت به‏خصوص از حضرت صادق(ع) در کتاب‏های اهل سنت درباره خلفا آمده
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 27)


توجه کنند، اگر این روایات گرد آید حقایق بسیاری را آشکار می‏کند. اینجانب بخشی از آنها را گردآورده و زیر نظر آیت‏اللّه‏ احمدی میانجی و آیت‏اللّه‏ روحانی رحمة‏اللّه‏ علیهما به چاپ رسیده است.
رابعا، روابط و معاشرت ائمه را با فرزندان صحابه و تابعین معروف و هم با پیشوایان مذاهب معاصر خود مانند ابوحنیفه و یا مالک‏بن انس که در منابع معتبر اهل سنت آمده و نیز ازدواج‏های بین خاندان‏های پیغمبر و صحابه را مد نظر قرار دهند. از مجموع اینها خواهیم فهمید که کدورت و دشمنی بین آنان تا آن حد که در سال‏ها و قرون بعد تدریجا در روایات اوج گرفته و مانند آتشی شعله‏ور می‏گردد، نبوده است.
خامسا، در روایات تقیّه، دقت شود. هدف عمده از تقیه، حفظ وحدت بوده است نه ترس.
سادسا، از سوی مصلحان و علمای بزرگ، در قرن اخیر در تقریب مذهب شیعه و اهل سنت گام‏هایی برداشته شده که آنها را در مجله «رسالة الاسلام» ارگان «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» در قاهره، و مجله «رسالة التقریب» ارگان «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» در تهران، و کتاب‏هائی که از سوی این دو مؤسسه انتشار یافته، می‏توان دید. مقاله را با ذکر دیدگاه دو تن از بزرگان برای نزدیک کردن دو دیدگاه در خلافت علی(ع) خاتمه می‏دهم:
1. مرحوم آیت‏اللّه‏ عظمی بروجردی استاد بزرگ ما که از حامیان جدی اندیشه تقریب و از یاران صدّیق «دار التقریب» بود، می‏فرمود:
ما شیعیان با اهل سنت، عمدتا در دو اصل مربوط به اهل بیت اختلاف داریم، یکی درباره خلافت علی(ع) و خاندانش، دیگر درباره مرجعیت علمی اهل بیت. در حال حاضر مسئله خلافت مورد نیاز مسلمین نیست زیرا خلافتی وجود ندارد که سر آن با هم دعوا کنیم، خلافت مسئله‏ای است تاریخی که مربوط به گذشته بوده است.
آنچه امروز محل حاجت و مورد نیاز مسلمین است این است که بدانند از چه مأخذی باید احکام را گرفت، قرآن مورد اتفاق همه است، در مورد سنت هم در اصل حجیت سنت رسول اکرم اختلافی نیست، اختلاف در این است که اهل سنت، سنت را از طریق صحابه می‏گیرند و شیعه از طریق
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 28)


اهل بیت، که استناد می‏کنند به حدیث معروف ثقلین که پیغمبر فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه‏ و عترتی...»(60)
این روایت به طرق بسیار از اهل سنت و شیعه آمده، و به اشاره آیت‏اللّه‏ بروجردی مرحوم «شیخ قوام‏الدین قمی وشنوی» در رساله‏ای آنها را گرد آورده و در قاهره از سوی «دار التقریب» و در تهران همراه ذیلی از من، از سوی «مجمع جهانی تقریب» چاپ شده است. مرحوم آیت‏اللّه‏ بروجردی در مقدمه کتاب مهم «جامع الاحادیث» که زیر نظر ایشان تألیف گردیده این موضوع را با شرح و بسط مرقوم داشته است.
2. آیت‏اللّه‏ علامه سمنانی از محققان و علمای بزرگ عصر ما در نامه مفصلی که برای مجله «رسالة الاسلام» فرستاده و در شماره (12) آن مجله و هم در کتاب «الوحدة الاسلامیة او التقریب بین المذاهب» جمع‏آوری «دکتر بی‏آزار شیرازی»(61) تحت عنوان «منهاج عملی للتقریب إلی اخواننا المسلمین» به‏چاپ رسیده است. وی میان خلافت و امامت(62) فرق می‏گذارد به این بیان که امامت، منصبی است الهی که خاصّ علی(ع) و ائمه علیهم‏السلام بود و خلفاء، مدّعی آن نبودند و از طرفی هم امام حتی اگر از خلافت، ممنوع شود، امامت او هرگز مخدوش نمی‏شود.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 29)


پی‏نوشت‏ها

______________________________
1. آیه دیگر به همین معنی آمده است «و ان هذه امتکم واحدة و انا ربکم فاتقون»، (مومنون/ 52). البته برخی از مفسرین این دو آیه را به لحاظ اینکه پیش از آنها راجع به همه پیروان انبیا سخن رفته است، خطاب به همه دانسته و آنها را اختصاص به امت اسلام نداده‏اند.
2. سیره ابن هشام، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 115.
3. صبحی صالح: 57، خ 16.
4. همان، 358، خ 240.
5. همان، 756.
6. همان، 52، خ 5.
7. همان، 88، خ 50.
8. همان، 137، خ 93
9. همان، 148.
10. همان، 210.
11. همان، 220.
12. همان، 141، ج 96.
13. همان، 353: خ 231.
14. همان، 44، خ 1.
15. همان، 477، حکمت 50.
16. همان، 470، حکمت 10.
17. همان، 404، نامه 31.
18. همان، 479، حکمت 95.
19. همان، 506: حکمت 211.
20. همان، 495.
21. همان.
22. صبحی صالح: 239.
23. همان.
24. تالیف اویس کریم محمد، از انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی: 370 تا 372.
25. صبحی صالح: 507، حکمت 215.
26. همان، 502، حکمت 183.
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 30)


27. همان، 531، حکمت 317.
28. همان، 255، خ 176.
29. همان، 253، خ 176.
30. همان، 60، کلام 18.
31. همان، 184، کلام 127.
32. همان، 205، خ 147.
33. همان، 70، خ 27.
34. رسالة‏الاسلام ط مجمع جهانی تقریب ج 3: 434، شماره 12.
35. سیری در نهج‏البلاغه: 178.
36. صبحی صالح: 102، خ 74.
37. صبحی صالح: 451، نامه 62.
38. سیری در نهج‏البلاغه: 179. در این سه نقل ترجمه از من است.
39. سیری در نهج‏البلاغه: 180.
40. سیری در نهج‏البلاغه: 181.
41. صبحی صالح: 52.
42. از جمله استاد محمد تقی شریعتی: در کتابی به‏نام «اهل بیت در نهج‏البلاغه».
43. صبحی صالح: 733.
44. خطبه 2 ص 47.
45. خطبه 2 ص 47.
46. خطبه 87 ص 120.
47. خطبه 94 ص 139.
48. خطبه 94 ص 139.
49. خطبه 100 ص 146.
50. خطبه 109 ص 162.
51. خطبه 120 ص 176.
52. خطبه 154 ص 215.
53. خطبه 239، ص 357.
54. این کتاب تألیف ابواسحاق ابراهیم‏بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی متوفای 282 ه. است، از انتشارات انجمن آثار ملی، با تصحیح و تعلیقات میرجلال‏الدین حسینی معروف به «محدّث.» این کتاب از منابع مهم خطبه‏ها و کلمات و سرگذشت
کتاب نقد » شماره 19 (صفحه 31)


علی(ع) است.
55. صحبی صالح: 302، کلام 146.
56. صبحی صالح: 192، کلام 134.
57. ابراهیم‏بن محمد ثقفی در کتاب «الغارات: 307، از قول علی(ع) درباره عمر نقل می‏کند که فرمود فسمعنا واطعنا و ناصحنا و تولّی الامر و کان مرضیّ السیرة، میمون التقیّة».
58. صبحی صالح: 251، خطبه 178.
59. همان: ص 257.
60. ندای وحدت: 275 و 280.
61. از انتشارات مجمع جهانی تقریب، ص 216.
62. صبحی صالح، سخنان علی(ع) راجع به خلافت: 332، و راجع به امامت: 736.

نویسنده : واعظ زاده خراسانی، محمد


چاپ   ایمیل