بیعت و روش سیاسی حکومت علوی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 10 - 20 دقیقه)

الف) بیعت با علی علیه السلام *
پس از آشفتگی خلافت اسلامی در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی1 روز به روز بر مشکلات امر افزوده شد تا عثمان کشته شد؛ مردم مدینه، آنهایی که از دست مظالم عمّال و حکّام گذشته به تنگ آمده بودند2 بالاتّفاق از کوچک و بزرگ؛ زن و مرد؛ پیر و جوان؛ عرب و غیرعرب، به در خانه علی علیه السلام هجوم آوردند و یک صدا اعلام کردند یگانه شخصیّت لایق خلافت اسلامی، اوست و او باید خلافت را بپذیرد.3 به قدری اصرار و ازدحام و اظهار رضایت کردند که خودش می فرماید: «چیزی نمانده بود فرزندانم زیر دست و پای مردم پامال شوند...»:

«وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُموها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداکَکْتُمْ عَلَیَّ تَداکَّ الاْءِبِلِ الْهِیمِ عَلی حِیاضِها یَوْمَ وِرْدِها، حَتَّی انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ، وَ وُطِئَ الضَّعیفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرورِ النّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ اِیّایَ اَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغیرُ، وَ هَدَجَ اِلَیْهَا الْکَبیرُ، وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلیلُ، وَ حَسَرَتْ اِلَیْها الْکِعابُ.4؛ شما دست خود را برای بیعت باز می کردید و من به عکس، به علامت امتناع از قبول، دست خود را می بستم. ولع و تشنگی نشان دادید مانند شتران تشنه که به آب می رسند. ازدحام به قدری بود که کفش ها از پاها و رداها از دوش ها افتاد. ضعفا، پامال شدند. مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند. پیران شکسته و سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند که بیعت کنند. بیماران با مشقّت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند. حتّی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمی شناختند.»5

برخی از عواملی که حضرت از پذیرش خلافت امتناع می ورزید، عبارتند از:

الف) از بین رفتن زمینه برای اصلاحات و سامان بخشیدن به نظام فرو پاشیده سیاسی؛

ب) نامناسب بودن جوّ عمومی پس از قتل عثمان؛

ج) عدم آمادگی مردم برای پذیرش آرمان های اصیل اسلامی؛

د) فقدان امکانات و نیروهای کافی برای اداره امور کشور.

فلسفه پذیرفتن خلافت
علی علیه السلام فلسفه پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیرِ سیر و گرسنه گرسنه ذکر می کند و می فرماید:

«لَوْلا حُضورُ الْحاضِرِ، وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَاللّه ُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایُـقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لاسَغَبِ مَظْلُومٍ، لألْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أوَّلِها...6؛ اگر نبود که عدّه ای به عنوان یار و یاور به درِ خانه ام آمدند و بر من اتمام حجّت شد؛ دیگر این که خداوند از دانایان و روشن ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن قدر اموال و ثروت ها و موهبت های الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عدّه ای آن قدر حقوقشان پایمال شود که مایه سدّ جوعی هم نداشته باشند؛ در همچو اوضاع و احوال، این دانایان و روشن ضمیران نمی توانند بنشینند و تماشاچی و حدّاکثر متأسّف باشند. اگر همچو وظیفه ای را در حال حاضر احساس نمی کردم، کنار می رفتم و افسار خلافت را در دست نمی گرفتم و مانند روز اوّل، پهلو تهی می کردم...»

و چون این طور برنامه ای در دوران حکومتش داشت ...7 می دانست که چه جنجالی به پا خواهد شد؛ لذا با تردید و نگرانی زیر بار خلافت رفت و به مردمی که آمدند بیعت کنند، گفت:

«دَعونی وَالْتـَمِسُوا غَیْری، فَإنّا مُسْتَقْبِلونَ أَمْراً لَهُ وُجوهٌ وَ أَلْوانٌ، لاتَقومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَلاتَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ...8؛ مرا رها کنید، سراغ کسی دیگر بروید. آینده ای رنگارنگ و نا ثابت در پیش است. اطمینانی به موفقیّت در اجرای آنچه وظیفه اسلامی من به عهده من گذاشته نیست. آشفتگی ها در جلو است که دل ها ثابت نمی ماند و افکار متزلزل می گردد و همین شماها که امروز آمده اید، وقتی که دیدید راه بسیار دشواری است، از وسط راه ممکن است برگردید. ...

بدانید اگر من این دعوت را پذیرفتم، آن طور که خودم می دانم و می فهمم و طبق برنامه ای که خودم دارم، عمل می کنم و به حرف و توصیه احدی هم گوش نخواهم کرد. بلی اگر مرا به حال خود واگذارید و مسؤولیّت حکومت و خلافت را بر عهده من نگذارید، من معذورم و مثل گذشته، حکم یک مشاور خواهم داشت.»9

ب) روش سیاسی حکومت علوی علیه السلام
1) مبارزه با تبعیضات اجتماعی
در یک جریان بحرانی عظیم، در کشور اسلامی بود که امیرالمؤمنین زمام امور را به دست گرفت. تخم های فتنه و آشوب از سال ها پیش کاشته شده بود. روزگار، آبستن حوادث ناگواری بود که نوبت خلافت به علی علیه السلام رسید. امیرالمؤمنین با کرامت و توجّه به سختی ها، زمامداری را قبول کرد10 و پس از عهده دارشدن مسؤولیّت، دو کار را وجهه همّت و در رأس برنامه خود قرار داد:

یکی پند و اندرز و اصلاح روحیّه و اخلاق مردم و بیان معارف الهی که نمونه اش «نهج البلاغه» است. و دیگر مبارزه با تبعیضات اجتماعی.11

علی علیه السلام راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضی ای که متعلّق به عامّه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود:

«وَاللّه ِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِه النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِه الاْءماءُ لَرَدَدْتُهُ.12؛ به خدا قسم! زمین هایی که متعلّق به عامّه مسلمین است و عثمان به این و آن داده، پس خواهم گرفت؛ هرچند آنها را مِهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانی خریده باشند.»13

2) صراحت و صداقت در سیاست
امیرالمؤمنین در دوران خلافتش صراحت به خرج داد. سیاست او صریح بود. نمی خواست کاری را که می خواهد بکند، در دلش مخفی نگه دارد... با اعلام این برنامه از همان روزهای اوّل، مخالفت با حکومت علی علیه السلام آغاز شد.

اوّلین مخالفت رسمی در شکل «جنگ جمل» متجلّی گردید. طلحه و زبیر، دو شخصیّت خدمتگزار اسلام در زمان پیامبر بودند، ولی در دوره عثمان به دلیل وضع مخصوص دستگاه خلافت و رشوه های کلانی که عثمان به آنها می داد، به صورت ثروتمندان بزرگی در آمده بودند و حالا می دیدند که علی علیه السلام قصد مصادره اموالشان را دارد...14

به دنبال جنگ جمل، «جنگ صفّین» به پا شد. معاویه که از بستگان عثمان بود، حدود بیست سال فعّال مایشاء و حاکم مطلق منطقه سوریه بود و در این مدّت توانسته بود پایه های حکومتش را به اندازه کافی مستحکم کند. علی علیه السلام بعد از بیعت، فرموده بود: «من به هیچ وجه حاضر نیستم پای ابلاغ معاویه را امضا کنم ...» به دنبال این پاسخ، معاویه جنگ صفّین را به راه انداخت.

به دنبال جنگ صفّین، «جنگ خوارج» بر پا شد، که ماجرایش را همه کم و بیش می دانید. نتیجه این شد که در مدّت چهار سال و چند ماه خلافت علی علیه السلام به علّت حسّاسیّتی که حضرت در امر عدالت داشت، دائما در حال مبارزه بود و آنی راحتش نمی گذاشتند.

3) انعطاف ناپذیری در امر عدالت
او حکومت را برای اجرای عدالت می خواست و همین شدّت عدالت خواهی بالأخره منجر به شهادتش در محراب شد.15 درست است که «وَ قُتِلَ فِی مِحْرابِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ» آن تصلّب و انعطاف ناپذیری در امر عدالت برایش دشمن ها درست کرد؛ جنگ جمل و جنگ صفّین به پا کرد؛ امّا در نهایت، دست جهالت و جمود و رکود فکری از آستین مردمی که به نام «خوارج» نامیده می شدند، بیرون آمد و علی علیه السلام را شهید کرد.16

دوره خلافت برای علی علیه السلام از تلخ ترین ایّام زندگی او به حساب می آید. امّا از نظر مکتبش، او موفّق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامی بکارد. ...

روش علی علیه السلام به وضوح به ما می آموزد که تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پست ها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آنها، بدون دست زدن به بنیادهای اجتماع از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایده ای ندارد و اثربخش نخواهد بود.17

4) عدم گذشت در مسایل اجتماعی
روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام ـ طبق عادتی که در ایّام خلافت داشت که خود تنها می رفت و حتّی در جاهای خلوت می رفت و شخصا اوضاع و احوال را تفتیش می کرد 18 ـ در یکی از کوچه باغ های کوفه راه می رفت؛ یک وقت فریادی شنید:... [معلوم شد [جنگ و دعوایی... بین دو نفر [که [با هم رفیق هستند [در گرفته بود]. وقتی امام خواست ضارب را جلب کند و ببرد، مضروب گفت: من از او گذشتم. امام فرمود: بسیار خوب... از حقّ خودت گذشتی؛ امّا یک حقّی هم سلطان... و حکومت دارد و یک مجازاتی هم حکومت باید بکند؛ این را دیگر تو نمی توانی بگذری [زیرا] به تو مربوط نیست. غرضم این است که از حقّ عمومی نمی توان گذشت و در موارد حقّ عمومی، اسلام هم نمی گذرد.19 اسلام در مسائل اجتماعی نمی گذرد. چون این گذشت مربوط به شخص نیست، مربوط به فرد نیست؛ مربوط به اجتماع است.20

5) وفای به عهد و پیمان
از کلمات علی علیه السلام ] این است که]: «وفای به عهد و پیمان و صداقت و راستی، قرین یکدیگرند. من سپری بهتر از وفا سراغ ندارم. کسی که به بازگشت به سوی خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد هرگز با مردم با غدر و فریب رفتار نمی کند.»21

از نظر علی علیه السلام مسئله وفای به پیمان، یک مسئله عمومی و انسانی است. در فرمان معروفی22 که به فرماندار خود... مالک اشتر می نویسد، یکی از دستورهایش این است که: «مبادا با مردمی عهد و پیمان برقرار کنی و بعد هرجا که دیدی منفعت این است که عهد و پیمان را نقض کنی، آن را نقض نمایی.» بعد حضرت استناد می کند به جنبه عمومی و بشری عهد و پیمان، که اگر بنا شود پیمان در میان بشر احترام نداشته باشد، دیگر سنگ روی سنگ نمی ایستد.

«وَ اِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ لَکَ عُقْدَةً، اَوْ اَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوفاءِ.23؛ اگر با دشمن خودت پیمانی بستی یا آنها را با شرایط ذمّه قبول کردی (به پیمانت وفادار باش)».

«وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دونَ ما اَعْطَیْتَ؛ عهده خودت را که پیمان بستی به امانت رعایت کن و خودت را سپر قولی که داده ای قرار بده.»

«فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللّه شَی ءٌ، النّاسُ اَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِماعا، مَعَ تَفَرُّقِ اَهْوائِهِمْ، وَتَشَتُّتِ آرائِهِمْ، مِنْ تَعْظیمِ الْوَفاءِ بِالْعُهود؛ از فرائض الهی هیچ فریضه ای نیست که مردم با همه اختلاف سلیقه ها و اختلاف عقیده ها، در آن به اندازه این فریضه متّفق باشد (حالا عمل بکنند یا نکنند، مسئله دیگری است) و آن، این است که پیمان را باید وفا کرد.»24

6) دیدگاه علی علیه السلام نسبت به خواص
علی علیه السلام درباره طبقه خاصّه در فرمان معروف مالک اشتر می نویسد:

«وَ لَیْسَ أحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أثْقَلَ عَلَی الْوالی مَؤونَةً فِی الرَّخاءِ، وَ أَقَلَّ مَعونَةً لَه فِی الْبَلاءِ، وَ أکرَهَ لِلْإِنْصافِ، وَ أسْألَ بالاْءِلْحافِ، وَ أَقَلَّ شُکْرا عِنْدَالاْءِعْطاءِ، وَ أَبْطَأَ عُذْرا عِنْدَ الْمَنْعِ،وَ أضْعَفَ صَبْرا عِنْدَ مُلِمّاتِ الدَّهْر، مِنْ أهْلِ الْخاصَّةِ. وَ انَّما عَمُودُ الدّینِ وَ جِماعُ الْمُسْلِمینَ وَ الْعُدَّةُ لِلأَعْداءِ، الْعامَّةُ مِنَ الاُمَّةِ. فَلْیَکُنْ صَغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ؛25 برای والی هیچ کس پرخرج تر در هنگام سستی، کم کمک تر در هنگام سختی، متنفّرتر از عدالت و انصاف، پرتوقّع تر، ناسپاس تر، عذر ناپذیرتر و کم طاقت تر در شداید، از طبقه خاصّه نیست. همانا استوانه دین و نقطه مرکزی واقعی مسلمین و مایه پیروزی بر دشمن، عامّه مردم می باشند. توجّه تو همواره به عامّه مردم معطوف باشد نه به خاصّه.»

علی علیه السلام چقدر خوب روحیّه خاصّه، یعنی طبقه ممتاز را که عزیزهای بی جهت اجتماع اند، توصیف و تشریح کرده است!26

7) مساوات در تقسیم بیت المال
از همان ابتدا که علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت، بعضی از دوستان و علاقه مندان آن حضرت راجع به دو موضوع پیشنهادهایی داشتند و در حقیقت به سیاست آن حضرت اعتراض داشتند...

یکی، خون عثمان که مستمسک اصحاب جمل و اصحاب صفّین بود؛ در صورتی که خودِ آنها در آن کار دست داشتند. و یکی داستان حَکَمَین که مستمسک خوارج بود و خود آنها به وجود آورنده آن داستان بودند.

اکنون عرض می کنم که دو موضوع دیگر هم بود که بعضی دیگر از راه خیرخواهی و کمک به امیرالمؤمنین پیشنهاد می کردند ولی برای آن حضرت اخلاقا مقدور نبود که بپذیرد. آن دو موضوع؛ یکی، تقسیم بیت المال بود که آن حضرت امتیازی برای بعضی نسبت به بعضی قائل نمی شد. فرقی میان عرب و عجم، ارباب و غلام، قریشی و غیرقریشی نمی گذاشت. و یکی دیگر، به کار بردن اصل صراحت و امانت و صداقت در سیاست بود که به هیچ وجه حاضر نبود ذرّه ای از آن منحرف شود و تا حدّی اصول تزویر و فریب و نیرنگ را به کار ببرد...

راجع به تقسیم علی السّویّه و رعایت اصل مساوات و تبعیض قائل نشدن، می فرماید:

«أتَأْمُرونّی اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟ وَاللّه لااَطورُبِهِ ما سَمَرَ سَمیرٌ؛27 به من پیشنهاد می کنید موفّقیت را از راه جور و ستم بر مردمی که رعیّت من هستند، تأمین کنم؟ به خدا قسم که تا دنیا، دنیاست چنین چیزی برای من ممکن نیست.»

«لَوْ کانَ الْمالُ لی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ، فَکَیْفَ وَ اِنَّمَاالْمالُ مالُ اللّه ؛28 اگر اینها مال شخصی خودم می بود و می خواستم بر مردم تقسیم کنم، تبعیضی قائل نمی شدم تا چه رسد به این که بیت المال است. مال خداست و ملک شخصی کسی نیست.»

«أَلا وَ اِنَّ اِعْطاءَ الْمالِ فی غَیْرِ حَـقِّهِ تَبْذیرٌ وَ اِسْرافٌ، وَ هُوَ یَرفَعُ صاحِبَهُ فِی الدُّنْیا وَ یَضَعُهُ فِی الاْخِرَةِ، وَ یُکْرِمُهُ فِی النّاسِ وَ یُهینُهُ عِندَاللّه ؛29 مال را در غیر مورد، مصرف کردن و به غیر مستحقّ دادن، اسراف و تضییع است؛ این کار، کننده خود را در دنیا بالا می برد امّا در آخرت پایین می آورد. در نزد مردم دنیا و اهل طمع، عزیز و محترم می کند ولی در نزد خدا خوار و بی مقدار می سازد»؛ «... و از شکرگزاری و سپاسگزاری آنها محروم می کند.»30

8) هشدار و نهیب به فرمانداران
علی علیه السلام وقتی خبردار می شود که عامل او ... در یک مهمانی شرکت کرده است، نامه عتاب آمیزی به او می نویسد و می گوید:

«وَ ما ظَنَنْتُ انَّکَ تُجیبُ اِلی طَعامِ قَوْمٍ، عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِیُّهمْ مَدْعُوّ.»31 گناه فرماندارش این بوده که بر سر سفره ای شرکت کرده است که صرفا اشرافی بوده، یعنی طبقه اغنیا در آنجا شرکت داشته و فقرا محروم بوده اند. علی علیه السلام می گوید: من باور نمی کردم که فرماندار من، نماینده من، پای در مجلسی بگذارد که صرفا از اشراف تشکیل شده است.32

9) رسیدگی به احوال مردم
علی علیه السلام در نامه ای به قثم بن عبّاس، والی حجاز، می نویسد:

«وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ، فأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ، وَ عَلِّمِ الْجاهِلَ، وَ ذاکِرِ الْعالِمَ، وَ لایَکُنْ لَکَ اِلَی النَّاسِ سَفیرٌ إلاّ لِسانُکَ، وَلاحاجِبٌ إلاّ وَجْهُکَ؛33 در هر بامداد و شام، ساعتی برای رسیدگی به امورِ رعیّت معیّن کن و به سؤالات آنها شخصا جواب ده و نادان و گمراهشان را متوجّه ساز. با دانشمندان در تماس باش. جز زبانت واسطه ای بین خود و مردم قرار مده و جز چهره ات حاجبی.»

10) ارتباط مستقیم با مردم
علی علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر می نویسد:

«وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْما تُفَرِّغُ لَـهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِسا عامّا فَتَتَواضَعْ فیه لِلّهِ الَّذی خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوانَکَ مِنْ أَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِـعٍ، فإِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صَلَّی اللّه ُ علیه و آلِه یَقُولُ فی غَیْرِمَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ حَتَّی یُؤْخَذَ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ؛34 برای ارباب رجوع، وقتی مقرّر کن و خود شخصا به گرفتاری هایشان برس و برای این موضوع، مجلسی عمومی تشکیل ده و در آن مجلس برای خدایت که تو را آفریده و این مقام داده، فروتنی کن. و در این موقع، ارتش و مأموران و پاسبانان را از جلوی چشم مردم دور کن تا بدون پروا و هراس، با تو سخن گویند؛ زیرا مکرّر از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: هرگز ملّتی به قداست و پاکی نخواهد رسید مگر آنکه در میان آنها حقّ ضعفا از اقویا و نیرومندان بدون لکنت و پروا گرفته شود.»35

پی نوشت ها:
*. کلّیه مطالب مقاله حاضر عیناً از کتب استاد شهید مرتضی مطهّری (ره) استخراج شده است. به جهت حفظ امانت در نقل، در صورت حذف مطلب، با علامت «...» و افزودن مطلب، با علامت کروشه مشخّص شده است. در ضمن کلّیه عناوین و پاورقی ها ـ به غیر از پاورقی شماره 7، 24، 34 و 35 ـ از گردآورنده است.

1. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج 2، ص 111 و جهان بینی توحیدی، شهید مطهری، ص 52 .

2. حکمت ها و اندرزها، ص 129.

3. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 145.

4. نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خ 229، ص 262.

5. حکمت ها و اندرزها، ص 129 و 130

6. نهج البلاغه، خ 3، ص 11.

7. برای اطّلاع بیش تر از برنامه های علی(ع) در این دوران، ر.ک: سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص 22 ـ 24.

8. نهج البلاغه، خ 92، ص 85 .

9. بیست گفتار، ص 19 ـ 21 و در این زمینه، ر.ک: جهان بینی توحیدی، ص 52 و 53 و حماسه حسینی، ج 2، ص 275 و 276 و سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص 22 ـ 24.

10. حکمت ها و اندرزها، ص 126 و 127 و در این زمینه ر.ک: بیست گفتار، ص 23 ـ 28.

11. مجموعه آثار، ج 2، ص 112 و جهان بینی توحیدی، ص 53. و ر.ک: داستان راستان، ج 2 ـ 1، ش 110، ص 328 ـ 333.

12. نهج البلاغه، خ 15، ص 16.

13. بیست گفتار، ص 21.

14. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، خ 90، ص 271 ـ 273.

15. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 146 ـ 148.

16. بیست گفتار، ص 51 .

17. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 148 و 149.

18. علی(ع) در روزهای گرم، بیرون دارالاماره می آمد تا مبادا مراجعه کننده ای در آن هوای گرم به او دسترسی پیدا نکند. (بیست گفتار، ص 29 و 30. با اندکی تغییر و تلخیص)

19. آشنایی با قرآن، ج 4، ص 62 و 63 .

20. همان.

21. حکمت ها و اندرزها، ص 130 ـ 132 و 151؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص 44.

22. نهج البلاغه، نامه 53 ، ص 338 و 339.

23. مسئله ای است که اهل کتاب را گاهی با شرایط ذمّه می پذیرد و گاهی با آنها قرارداد صلح می بندد. در اینجا کلمه دشمن به کار رفته که اعمّ (اهل کتاب و غیره) است.

24. آشنایی با قرآن، ج 3، ص 151 و 152.

25. نهج البلاغه، نامه 53 ، ص 327.

26. بیست گفتار، ص 106.

27 ـ 29. نهج البلاغه، خ 126، ص 124.

30. حکمت ها و اندرزها، ص 152 و 153.

31. نهج البلاغه، نامه 45، ص 302.

32. گفتارهای معنوی، ص 229 و در این زمینه ر.ک: انسان کامل، ص 83 ـ 85 .

33. نهج البلاغه، نامه 67 ، ص 351 و 352.

34. همان، نامه 53 ، ص 336.

35. بیست گفتار، ص 30 و 31.

 


چاپ   ایمیل