تحليل مبنايي عدالت مهدوي در عصر غيبت با ابتنا بر نظريه ولايت فقيه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 30 دقیقه)

130c

چکيده

در اين نوشتار، دو مقطع زماني «غيبت» و «ظهور» به تصوير کشيده شده است. مقطع غيبت تداعي‌كننده جامعه عصر غيبت به سرپرستي ولي فقيه و مقطع ظهور، بيان‌گر جامعه عصر ظهور به سرپرستي امام مهدي است. جامعه عصر ظهور به عنوان «جامعه منتظَر» و جامعه عصر غيبت به عنوان «جامعه منتظِر»؛ از نظر غايت شناختي و کارکرد شناختي همپوشاني دارند. يعني جامعه منتظِر که جامعه ولي فقيه باشد، در جهت رسيدن به غايت و هدف جامعه مهدوي نظير عدالت، معنويت، انسانيت، ديانت خدامحوري و اخلاق محوري حرکت مي‌کند. پس، از جمله اهداف و غايات مهم نظام جهاني مهدوي، تحقق عدالت در گستره جهاني در همه ساحت‌ها و ابعاد زندگي بشر است. تحليل مبنايي اجراي عدالت مهدوي در عصر غيبت، به واسطه ترابط و نسبتي که ميان دو جامعه عصر ظهور و عصر غيبت بر قرار است، توجيه مي‌شود. بر اين اساس، جامعه عصر ظهور، جامعه الگو و جامعه عصر غيبت، جامعه الگو­پذير معرفي مي‌شود. در اين نوشتار، رابطه لزومي ميان جامعه عصر غيبت با جامعه عصر ظهور با روش عقلي و متد نقلي توجيه پذير شده و داده‌هاي عقلي، همراه با تحليل نظري، همراهي جامعه ولي فقيه با جامعه مهدوي را در تحقق عدالت مبرهن مي‌سازد.

 

مقدمه

«تحقق عدالت» از جمله اهداف مهم نهضت جهاني مهدوي است که گستره آن، همه ساحت‌هاي زندگي بشر، نظير ساحت نظري و اعتقادي، ساحت عملي و فقهي، و ساحت فردي و اجتماعي را در‌نورديده و در چهار حوزه ارتباطي انساني، يعني ارتباط انسان با خود، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با طبيعت و ارتباط انسان با همنوعان؛ خودنمايي مي‌کند. انديشه مهدويت، به عنوان آموزه مهم اسلامي ـ ديني با رهيافت عقلي ـ نقلي، در دو مقطع زماني غيبت و پسا غيبت، با رويکرد کاربردي و کارکردي اثر بخشي و نقش آفريني مي‌کند اين نقش آفريني و اثر بخشي، شاخصه‌هاي انساني و ديني در جامعه و بسترسازي بروز قابليت‌ها و استعدادها را در بشر فراهم مي‌كند و انسان براي اولين و آخرين بار در طول تاريخ به آرزوي ديرينه تاريخي و فطري خويش رسيده و با شروع زندگي جديد همراه با شکل گيري شاخصه‌هاي انساني و ديني «به زيستن» را تجربه مي‌كند. اين فرايند، يعني فرايند انتقال شاخصه‌هاي جامعه منتظَر (جامعه عصر ظهور) به جامعه منتظِر (جامعه عصر غيبت) با کاربست دو قانون، يعني «قانون سنخيت» و «قانون الگو پذيري» و با کاربست دو رويکرد يعني «رويکرد همپوشاني غايت شناختي» و «رويکرد نسبت تضايفي»، اجرايي و عملياتي مي‌شود؛ زيرا با قانون سنخيت که به شاخصه فراگيري و کليت مزين است، همسنخي دو مقطع عصر غيبت و عصر ظهور نمايان مي‌شود و با قانون الگوي­پذيري، ارتباط گيري ميان دو جامعه شکل گرفته و جامعه منتظِر به عنوان جامعه «تابع» با جامعه منتظَر به عنوان جامعه «متبوع»، اعلام همراهي و همنوايي مي‌كند و با رويکرد همپوشاني غايت شناختي، هماوردي دو جامعه بر ملا شده و با رويکرد نسبت تضايفي، معنا داري دو جامعه منتظِر و منتظَر توجيه پذير مي‌شود. بي‌شک اين ارتباط گيري و هماهنگي ميان دو جامعه با تبيين الگويي انديشه مهدويت در عصر غيبت، همراه با تحليل مبنايي آن با مکانيزم جديد و کارآمد بر اساس نظريه ولايت فقيه که بر گرفته ازتئوري نيابت عام امام زمان است؛ نظم و سامان مي‌يابد.

تبيين و تحليل مفاهيم

تحليل مفهومي عدالت مهدوي و گستره کاربردي آن

نهضت جهاني امام مهدي که بر بشارت همه انبياي الاهي مبتني است؛ داراي اهداف مقدس ديني، انساني و جهاني است. اين اهداف ـ که از بستر نهضت جهاني و مقدس امام مهدي برمي‌خيزد ـ داراي اقسام سه گانه کوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت (نهايي) مي‌باشد. در اهداف کوتاه مدت، حکومت امام مهدي با شاخصه جهاني پي‌ريزي و استقرار پيدا مي‌کند؛ همان حکومتي که همه جغرافيا و همه مرزها و همه فرهنگ‌ها و نژادها را در مي‌نوردد (صافي، 1421: ص585). در هدف ميان مدت، نظام جهاني مهدوي به دنبال تحقق عدالت در سطح جهان در ساحت‌هاي مختلف فردي و اجتماعي و نيز در ابعاد مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي مي‌باشد (همان، ص308). در هدف بلند مدت و نهايي، يعني بعد از استقرار نظام جهاني مهدوي و بعد از تحقق عدالت مهدوي در سطوح مختلف جامعه؛ نظام جهاني امام مهدي با به‌کارگيري بسترهاي لازم و با تدوين ساز و کارهاي مناسب به تحقق دين الاهي و شاخصه‌هاي انساني در جامعه مبادرت مي‌ورزد.

پس، عدالت مهدوي، جزء اهداف ميانه نهضت جهاني امام مهدي است و در اين خصوص، روايات متعدد و بسياري از حضرات معصومين به يادگار مانده (خزاز رازي، 1401: ص47؛ نعماني، 1397: ص5 و صدوق، 1376: ص26)؛ و حجم عظيمي از منابع روايي شيعه و اهل سنت به اين امر اختصاص يافته است (حنبل، 1416: ج17، ص211؛ ابي داود، 1420: ج4، ص1831 و صافي، 1421: ص598)؛ و بي­ترديد در بيانات و سخنان هيچ يك از معصومين، اين نکته، يعني عدالت مهدوي و کيفيت رخداد آن، به فراموشي سپرده نشده است؛ به‌طوري که محدثان و حديث شناسان اسلامي، به جهت کثرت و متواتر بودن اين روايات به حقيقي و معتبر بودن آن‌ها نظر داده‌اند (ابن قيم جوزيه، 1390: ص142 و ابن حجر عسقلاني، بي­تا: ج6، ص493). در اين ميان، از جمله مباحث مهم اين باب، بحث گستردگي و پردامنگي عدالت مهدوي است که روايات فراواني به اين شاخصه پرداخته و به جهاني و فراگير بودن آن اشاره كرده‌اند (کليني، 1407: ج1، ص341 و مسعودي، 1384: ص217). آري؛ اين فراگيري و شموليت، بر اساس اشارت‌هاي روايي به حدي است که همه ساحت‌هاي فردي و اجتماعي بشر و همه ابعاد سياسي، فرهنگي، حقوقي، اقتصادي و نظامي جامعه، و همه تعاملات و ارتباطات انساني، نظير ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با طبيعت و ارتباط انسان با ديگر انسان‌ها را در بر مي‌گيرد.

تحليل مفهومي عصر غيبت و التزامات اجتماعي آن

به‌طور کلي، حيات اجتماعي امام مهدي، به عنوان آخرين حجت و آخرين وصي پيامبر گرامي اسلام، به دو مقطع «غيبت» و «ظهور» تقسيم مي‌شود که يکي تداعي‌گر پنهان زيستي و ديگري بيانگر جلوت زيستي امام مهدي است. دوره غيبت امام زمان نيز بر اساس مقوله نيابت که از نظر شرايط و عوامل محيطي و نيز از نظر کيفيت و مدت زماني متفاوت است؛ به دو قسم «غيبت صغرا» و «غيبت کبرا»؛ يعني غيبت کوتاه و غيبت بلند متنوع مي‌شود. بي‌شک همسو با تفاوت‌هاي حيات اجتماعي امام زمان، حيات اجتماعي باورمندان مهدوي نيز متفاوت شده و به سه دوره مختلف، نظير دوره «غيبت صغرا»، «دوره غيبت کبرا» و «دوره ظهور» تقسيم مي‌شود که هر کدام از آن‌ها بر اساس شرايط زماني و الزامات محيطي، داراي ضرورت‌هاي کاربردي و کارکردي متناسب با همان زمان است. البته در اين نوشتار تنها به مفهوم شناسي دوران غيبت کبرا و الزامات زماني و محيطي آن، با عطف به دوران ظهور پرداخته مي‌شود.

عصر غيبت کبرا، داراي شاخصه‌هاي ويژه اجتماعي است که با اين شاخصه‌ها از عصر غيبت صغرا و عصر ظهور متمايز مي‌شود؛ زيرا اولا، در اين عصر، امام و رهبر جامعه در پس پرده غيبت به‌سر مي‌برد؛ ثانيا، در اين دوره، غيبت و پنهان زيستي امام مهدي طولاني‌تر مي‌باشد؛ ثالثا، در اين مقطع، غيبت و پنهان زيستي امام به صورت کامل و فراگير شکل گرفته است؛ رابعا، در اين دوره، بحث تئوري نيابت عام فقها و نظريه ولايت فقيه مطرح است که در واقع، اين شاخصه‌ها الزاماتي تحت عنوان رسالت منتظران براي مردم به همراه دارد: اولا، وظايف و رسالت مردم در اين عصر بايد بيش‌تر مورد باز‌شناسي قرار گيرد؛ ثانيا، معرفت شناسي مردم نسبت به امام غايب بايد بيش‌تر شود؛ ثالثا، معرفت نايبان امام زمان، بالاخص ولي فقيه و پيروي از آن‌ها بايد بيش‌تر ترويج و اشاعه شود؛ رابعا، بايستي مردم اجراي شاخصه‌هاي عصر ظهور، نظير خدامحوري، دين محوري، کمال محوري، عدالت محوري و انسانيت را از طريق نيابت عام و با مکانيزم تئوري ولايت فقيه و با سيستم حکومتي ولي فقيه را هرچه بهتر دنبال كنند.

تحليل مفهومي نظريه ولايت فقيه

«ولايت فقيه»، مرکب از دو واژه «ولايت» و «فقيه» است. «ولايت» به معناي قرب، نصرت، موالات، محبت، تصرف، تصدي گري، سرپرستي است (ابن منظور، 1416: ج15، ص406؛ الفراهيدي، 1405: ج8، ص365 و الطريحي، 1375: ج1، ص455)؛ و واژه «فقيه» يعني متخصص و کارشناس دين در امور فقهي. «ولايت فقيه» در معناي ترکيبي خودش ـ که به عنوان يک اصطلاح مقبول و رايج در ميان انديشمندان و علماي اسلامي مطرح است ـ به معناي تصدي گري و سرپرستي فقيه مي‌باشد (نراقي، 1417: ص529 و جوادي آملي، 1389: ص122). ولايت فقيه، بدان معناست كه فقيه در اداره و امور مسلمانان حق تصرف و حق تشريع و قانونگذاري و تصميم گيري دارد (مصباح يزدي، 1389: ص80) و به معناي حکومت، سرپرستي و اجراي حدود در عصر غيبت است (امام خميني، 1373: ص51). مراد از فقيه در مبحث ولايت فقيه، فرد اسلام شناسي است که داراي رتبه اجتهاد است و علاوه بر دارا بودن شرايط لازم براي افتا و قضاوت، و شاخصه‌هايي مثل بلوغ، عقل، عدالت، مرد بودن، حلال زادگي، زنده بودن و شيعه بودن (حکيم، 1374: ج1، ص40)؛ از تدبير و شجاعت لازم براي اداره حکومت برخوردار مي‌باشد (هادوي تهراني، 1377: ص127). از آن جا که «فقاهت»، مهم‌ترين ويژگي در ولي فقيه است؛ اين نظريه به اختصار «ولايت فقيه» ناميده مي‌شود. بنابر اين ولايت فقيه، يعني بهره‌مندي فقيه جامع الشرايط از حق تصرف در اموري که به اداره جامعه اسلامي مربوط است. پس ولي فقيه، در حقيقت نايب عامّ امام زمان بوده و به عنوان سرپرست امور شيعيان در عصر غيبت كبرا شناخته مي‌شود. فقهاى شيعه در مورد اصل نيابت فقيه عادل داراى شرايط فتوا از امام معصوم، متّفق‏القول (كركى، 1368: ج1، ص143)؛ و حتّى برخى از آنان، اين اصل را بديهى دانسته‏اند (نجفي، 1362: ج16، ص178 و نراقي، 1417: ص529). پس تشکيل حکومت اسلامي و سرپرستي جامعه بر عهده ولي فقيه است.

تحليل اجمالي مبنا سازي عدالت مهدوي در عصر غيبت

فرايند تحليل اجمالي از بحث مبنا سازي عدالت مهدوي در عصر غيبت، با ابتنا بر نظريه ولايت فقيه به قرار ذيل است:

  1. مقوله غيبت و پسا غيبت، تداعي‌گر دو فضاي متفاوت اجتماعي، نظير ظهور و عدم ظهور است؛

  2. فضاي متفاوت ظهور و عدم ظهور، توجيه‌گر شکل‌گيري دو جامعه منتظِر و منتظَر است؛

  3. جامعه منتظِر و منتظَر که يکي بيان‌گر جامعه عصر غيبت و ديگري تداعي‌گر جامعه عصر ظهور است با مقوله انتظار، معنا و مفهوم پيدا مي­کنند؛

  4. مبناي ارتباطي ميان جامعه منتظِر و منتظَر با مقوله انتظار، از طريق اصل سنخيت و اصل الگوپذيري انسان توجيه مي­شود؛

  5. بر اساس مقوله «انتظار» و دو اصل «سنخيت» و «الگو پذيري» و نيز دو رويکرد «تضايف» و «غايت شناختي»، اِعمال مولفه‌هاي جامعه منتظَر، از جمله عدالت در همه ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و حقوقي در جامعه منتظِر اجرايي و عملياتي مي­شود؛

  6. تئوري ولايت فقيه، به عنوان تئوري مشروعيت بخش در جهت اِعمال شاخصه جامعه مهدوي، نظير عدالت مهدوي در جامعه عصر غيبت نقش ايفا مي­کند؛

  7. مشروعيت تشکيل حکومت در عصر غيبت بر اساس نظريه ولايت فقيه و تثبيت نظريه ولايت فقيه بر اساس مقوله نيابت عام و توجيه نيابت عام بر اساس انديشه مهدويت، به صورت سلسله مراتبي سامان مي­يابد؛

  8. ولي فقيه، به عنوان حاکم عادل و نايب بر حق امام زمان، بر اساس تئوري ولايت فقيه عدالت مهدوي را در جامعه منتظران اجرايي و عملياتي مي­كند.

تحليل مبنايي عدالت مهدوي در عصر غيبت با نگرش تفصيلي

اجراي عدالت مهدوي با ابتنا بر نظريه ولايت فقيه، با دو تحليل «بنيادي» و «کاربردي» توجيه پذير مي­شود. در تحليل بنيادي، مولفه­هاي مبنايي و نظري، مثل اصل سنخيت، اصل الگوپذيري، رابطه غايت شناختي و رابطه تضايفي، ميان جامعه عصر ظهور و عصر غيبت، مورد توجه قرار مي­گيرد؛ ولي در تحليل کاربردي، مولفه­هاي اجرايي و عملياتي، نظير مقبوليت ولي فقيه، محبوبيت ولي فقيه، عدالت ولي فقيه، عدالت کارگزاران ولي فقيه و مديريت صحيح ولي فقيه، مورد نظر مي­باشد که در اين نوشتار، تنها به تحليل اول، يعني تحليل مبنايي عدالت مهدوي با ابتنا بر نظريه ولايت فقيه پرداخته مي­شود و اين مهم، با طرح مطالبي چون «تحليل دوگانگي جامعه منتظِر با جامعه منتظَر» و «کيفيت رابطه جامعه منتظِر با جامعه منتظَر، از طريق مقوله انتظار» آماده­سازي شده و بعد با طرح دلايل توجيهي، نظير «قاعده سنخيت مبناي اجراي عدالت مهدوي در عصر غيبت»، «اصل الگو پذيري مبناي همراهي جامعه عصر غيبت از جامعه عصر ظهور»، «همپوشاني جامعه عصر غيبت با جامعه عصر ظهور در غايت شناختي» و «اصل تبعيت پذيري جامعه منتظِر از جامعه منتظَر»، همراهي جامعه عصر غيبت به سرپرستي ولي فقيه از جامعه عصر ظهور، به سرپرستي امام زمان قابل اجرايي و توجيه پذير مي­شود.

ترابط جامعه منتظِر و منتظَر با مقوله انتظار

مقوله «انتظار» که مردمان عصر غيبت بدان مزين بوده و به واسطه آن، به واژه «منتظِر» متصف مي­شوند؛ به معناي چشم به راه بودن و نگاه به فراسو دوختن (ابن منظور، 1416: ج5، ص219 و دهخدا، 1334: ج8، ص294)؛ به منظور رخداد ظهور و آمدن منجي است. شاخصه انتظار، از جمله شاخصه­هاي مهم و اساسي مهدويت در عصر غيبت است و به نوعي ايجاد کننده رابطه ميان جامعه منتظِر با جامعه منتظَر است؛ زيرا واژه «منتظِر» که تداعي كننده جامعه عصر غيبت و واژه «منتظَر» که بيان‌گر جامعه عصر ظهور است؛ به واسطه واژه انتظار به يکديگر مرتبط شده و اين رابطه، يعني رابطه ميان جامعه منتظِر با جامعه منتظَر رابطه‌اي تضايفي است. در تبيين رابطه و نسبت تضايفي، گفته مي­شود که متضايفان دو واژه و يا دو مفهومي هستند که در معناداري و در تصديق انگاري به يکديگر وابسته‌اند (فاضل لنکراني، 1381: ج2، ص378)؛ نظير ابوت و بنوت، فوقيت و تحتيت که معناداري و تصديق انگاري ابوت به واسطه بنوت و بالعکس خواهد بود و همچنين معناداري و حقيقت­انگاري فوقيت به واسطه تحتيت و بالعکس واقع مي­شود.

پس، در خصوص رابطه ميان متضايفان گفته مي­شود که صدق يکي، صدق ديگري را تضمين و کذب يکي، کذب ديگري را عيان مي­کند. به بيان ديگر، وجود يکي، وجود ديگري را تأمين و نفي يکي، نفي ديگري را نمايان مي­کند. بر اين اساس، معناداري و تصديق انگاري هريک از متضايفان به يکديگر وابسته مي­باشد (صدر، 1417: ج1، ص134). اين نوع رابطه که از آن به «ترابط تضايفي» تعبير مي­کنند، در واقع دو سويه و طرفيني بوده و به نحوي معرف و بيانگر يکديگر مي­باشند. از اين رو، جامعه منتظَر و جامعه منتظِر که به واسطه مقوله انتظار، ترابط دو سويه ميانشان بر قرار است، در معناداري و تصديق انگاري به يکديگر وابسته‌اند؛ يعني جامعه منتظِر به واسطه جامعه منتظَر واقعيت پيدا کرده و معنا دار مي­شود. بالعکس، جامعه منتظَر نيز به واسطه جامعه منتظِر، شناسايي و معرفي شده و واقعيت و حقانيت آن براي مردم روشن مي­گردد؛ چنانکه امام صادق مي‌فرمايد:

إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِي‏ءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ ثُمَّ قَالَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر؛ براي ما دولتى است كه هر گاه خداوند بخواهد، آن را مى‏آورد. سپس افزود: هر کس علاقه دارد از ياران قائم ما باشد، بايد منتظر باشد، پرهيز كارى پيشه سازد، داراى اخلاق نيكو باشد و اين فرد با اين شاخصه­ها منتظر است (نعماني، 1397: ص200).

در تبيين و تحليل اين روايت گفته مي­شود: اولا، دولت حقي که با اراده و قدرت خدا در آينده شکل مي­گيرد، دولت جهاني امام مهدي است که از آن، به دولت «منتظَر» تعبير مي‌شود. ثانيا، در برابر دولت منتظَر، افراد و جامعه منتظِر قرار دارند که در فضاي غيبت به سر برده و ولايت و سرپرستي آن را ولي فقيه عهده دار است و نيز دولتي که در عصر غيبت به سرپرستي ولي فقيه تشکيل مي­شود، به عنوان دولت منتظِر شناخته مي­شود. بي‌شک جامعه و دولت ولي فقيه، بر اساس مقوله انتظار که شاخصه اصلي آن به حساب مي­آيد و نيز بر اساس رابطه تضايفي که ميان جامعه منتظَر و جامعه منتظِر بر قرار بوده (و اين رابطه، به نوعي رابطه دو سويه مي­باشد) بايد جامعه ولي فقيه، به عنوان جامعه منتظِر به بايسته‌ها و شاخصه‌هاي جامعه امام زمان، به عنوان جامعه منتظَر، مزين باشد (همان شاخصه‌هايي که در روايت مذكور و نظاير آن بيان گرديده، نظير ورع و خدا ترسي و نيز محاسن اخلاق که همه موارد اخلاق اسلامي، نظير انسانيت، مروت، مودت، شجاعت و عدالت را شامل مي‌گردد). بر اين اساس، از مقوله انتظار که شاخصه اصلي جامعه عصر غيبت است، اصل رابطه ميان دو جامعه منتظَر و منتظِر توجيه و از قانون تضايف نوعيت و کيفيت رابطه ميان آن دو نيز تبيين مي‌شود.

بي‌شک مفهوم انتظار داراي شاخصه­هاي مختلفي است که با «آمادگي»، به عنوان اصلي‌ترين شاخصه آن شناخته مي­شود، چنان‌که شيخ صدوق در کتاب عيون الاخبار مي‌نويسد:

معنى انتظار فرج الاهى؛ خود را آماده و مهيّاى آن كردن است و نيز كوشش و خودسازى براى آمدن آن؛ مانند كسى كه منتظر آمدن وقت نماز، يا وقت افطار، يا آمدن مسافرش است؛ نه اين‌كه بدون هيچ گونه اقدامى دست روى دست بگذارد و بگويد: هر چه شدنى است، خواهد شد. انتظار فرج آل محمّد را كسانى دارند كه در راه تحقّق آن شبانه روز مى­كوشند و خود و جمعيّت خود را براى آن آماده مى­سازند (صدوق، 1372: ج2، ص33).

همچنين آيت‌الله خويي در اين باره مي­گويد:

انتظار به معناي آمادگي روحي و عملي براي ظهور امام زمان به منظور ياري رساندن به آن حضرت است که در اين خصوص بايد از کارهايي که با اين عمل منافات دارد، دوري کرد (خوئي، 1413: ج5، ص319).

پس، در درون و در حقيقتِ مفهوم انتظار، به نحوي شاخصه آمادگي و مهيا شدن بارگزاري شده که اين شاخصه، در واقع تداعي كننده انتظار واقعي و عملي است و انتظار واقعي و عملي، يعني حركت در مسير انديشه مهدويت و گام برداشتن در راه اهداف نهضت جهاني امام مهدي. چنان‌كه بيان شد، از جمله اهداف مهم نهضت جهاني امام مهدي، تحقق عدالت در سطح جهاني در همه ساحت‌ها و ابعاد فردي و اجتماعي بشر است. پس زماني مي­توان ادعا کرد که در جامعه انتظار واقعي و عملي تحقق پيدا کرده است که آن جامعه در مسير حرکت نهضت جهاني امام مهدي قرار گرفته و در جهت اهداف آن نظام مقدس گام بر دارد که در واقع نمود و بروز اين حرکت‌ها و اين گام برداشتن­ها با اعمال و اجراي شمه­اي از شاخصه­ها و اهداف نهضت جهاني مهدوي، نظير خدا محوري، دين محوري، کمال محوري، عدالت محوري و انسانيت در جامعه است.

قاعده سنخيت مبناي اجراي عدالت مهدوي در عصر غيبت

«قانون سنخيت[1]» که از آن به «قاعده سنخيت» تعبير مي­کنند (جوادي آملي، 1387: ج2، ص315)؛ قاعده‌اي عقلي ـ فلسفي است که در بستر علت و معلول، فعل و فاعل و... شکل مي­گيرد (صدراي شيرازي، 1417: ج2، ص602 و طباطبائي، 1416: ص280). قاعده سنخيت، ارتباط و سازگاري ميان دو شيء را سامان مي­دهد و اين دو شيء بعضا در قالب علت و معلول و بعضا در قالب فعل و فاعل و بعضا در قالب خالق و مخلوق نمايان مي­شوند. بي‌شک قاعده سنخيتي که با الگوي علت و معلول دنبال مي­شود، ارتباط ميان جامعه عصر غيبت (که جامعه منتظِر ناميده مي‌شود) و جامعه عصر ظهور را (که به جامعه منتظَر مشهور است) توجيه مي­كند که البته اين ارتباط­گيري و اين سامان بخشي ميان دو جامعه منتظَر و منتظِر، با محوريت اصل نيابت تنظيم مي­شود. يعني اصل نيابت، به عنوان حلقه اتصال ميان دو جامعه مزبور عمل کرده و به نحوي مشروعيت بخش اين ارتباط و توجيه‌گر تحقق شاخصه‌هاي جامعه ايده­آل مهدوي، نظير عدالت در جامعه عصر غيبت و حکومت ولي فقيه مي­باشد.

چنان‌که بيان شد، اصل نيابت بر اساس تفاوت­هاي کارکردي و کاربردي و بر اساس شرايط تاريخي و محيطي، به دو قسم عام و خاص متنوع مي­شود. نيابت عام که در فضاي غيبت کبرا شکل گرفته و توجيه كننده رابطه ميان انديشه مهدويت و انديشه ولايت فقيه است؛ به‌طور طبيعي مباحثي چون بحث «نايب» و بحث «منوب عنه» که يکي به انديشه مهدويت و ديگري به نظريه ولايت فقيه متعلق است؛ به ميان مي­آيد. انديشه مهدويت که «منوب عنه» قضيه تلقي مي­شود، براي نظريه ولايت فقيه‌نقش علت را داراست و انديشه ولايت فقيه که بستر اجرايي نايب عام است، نقش معلول قضيه را ايفا مي­کند. پس، ميان دو انديشه مهدويت و نظريه ولايت فقيه، قانون عليت برقرار است و شکل‌گيري نظريه ولايت فقيه، متفرع بر انديشه مهدويت مي­باشد. بر اساس داده­هاي عقلي ـ فلسفي، هميشه ميان علت و معلول، علاوه بر پيوند وجودي، پيوند تسانخ و تناسب بر قرار است (طباطبايي، 1390: ج13، ص194). از اين رو، جامعه ولي فقيه در عصر غيبت به عنوان حکومت نايب امام زمان، مرتبه نازله و رقيقه جامعه منوب عنه، يعني جامعه ايده­آل مهدوي است. نيز از آن‌جا که هميشه هر معلولي، کمالي از کمالات علت خويش را به همراه دارد؛ جامعه عصر غيبت و حکومت ولي فقيه نيز شاخصه‌هاي فردي و اجتماعي جامعه منوب عنه، يعني نظام مهدوي، نظير ديانت، انسانيت و عدالت را به همراه دارد. از طرف ديگر، حکومت ولي فقيه به عنوان حکومت نايب، حکومت منوب­عنه را چنان نمايشگري مي­کند که موجبات علاقه­مندي شديد و اشتياق ورزي قوي منتظران را فراهم مي‌سازد.

اصل الگو پذيري مبناي همراهي جامعه عصر غيبت از جامعه عصر ظهور

الگو پذيري به عنوان اصلي انساني، از جمله شاخصه­هاي مهم فطرت و امور فطري است (مصباح يزدي، 1386: ص13). فطري بودن اصل الگو­پذيري به اين معنا است که انسان­ها با همه تفاوت­هاي نژادي، فرهنگي، جغرافيايي و با همه تفاوت­هاي زباني، اجتماعي و محيطي، بالاتفاق به اين اصل گرايش و توجه دارند. بي­شک اين گرايش علاوه بر هدايت­گري بشر به سوي مقصود، فرايند کيفيت راه يابي به غايت را براي او تسهيل مي‌كند. از اين رو، بشر هميشه در اين مسير، يعني در مسير الگو پذيري و الگوگيري با جديت تمام گام برداشته و براي رسيدن به زندگي بهتر، همراه با جامعه کامل‌تر به دنبال الگوي برتر حرکت مي‌كند. دراين خصوص، باورمندان اسلامي، به‌ويژه باورمندان شيعي، به منظور رسيدن به نياز‌ها و خواسته‌هاي فطري و نيز براي رسيدن به جامعه ايده­آل و مطلوب در عصر غيبت، به دنبال الگوي برتر، يعني جامعه عصر ظهور حرکت كرده، با اقتدا و همراهي، مسير رسيدن به مقصود را تسهيل كنند؛ چنان‌که پيامبر اكرم در اين خصوص مي­فرمايد:

طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ يَأْتَمُّ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ قَبْلَ قِيَامِه؛ خوش به حال كسى كه قائم اهل بيت مرا ببيند و در غيبت و پيش از قيامش به او اقتدا كند ‏ (صدوق، 1395: ج1، ص286).

و نيز مي‌فرمايند:

طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ يَأْتَمُّ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ قَبْلِه‏ (مجلسي، 1403: ج51، ص72).

از نظر برخي روان‌شناسان و جامعه شناسان، تقليد و الگوپذيري به معناي عام را مي­توان به سه رويكرد «محاكات»، «تقليد بالمعني‌الاخص»، «اقتباس» تقسيم كرد:

  1. محاكات: تقليد و الگو برداري ناآگاهانه و عاري از هرگونه انديشه و تشخيص است؛

  2. تقليد و الگو برداري بالمعني الاخص: اين نوع تقليد، الگوبرداري نيمه آگاهانه از رفتار ديگران است؛ يعني عنصر آگاهي و هدف‌داري حضور دارد؛ اما حضوري كمرنگ و اندك؛

  3. اقتباس: اين قسم كه عالي‌ترين مرتبه تقليد و الگو برداري است، عبارت است از تكرار عمل ديگري با آگاهي كافي از حسن كار او. اين نوع تقليد و الگوبرداري، كاملاً آگاهانه و هدف‌دار و از روي علم و قصد است (مطهري، 1374: ج15، ص836 و مصباح، 1389: ص68). بي‌شک در بحث الگو پذيري، سر و كار ما با اقتباس است و محاكات و نيز الگو برداري بالمعني الاخص از گستره بحث ما خارج است.

به‌طور کلي، حس الگو پذيري انسان، از حس کمال خواهي او سر چشمه مي­گيرد (جوادي آملي، 1384: ص60)؛ يعني انسان بر اساس حس کمال خواهي که از امور فطري ِاصلي است، به حس الگوي خواهي که از امور فطري تبعي و ظلي است؛ راه پيدا مي­کند (همان، ص27). بي­شک براي جامعه عصر غيبت که با اصل نيابت و نظريه ولايت فقيه معنا پيدا مي­کند؛ جامعه ايده­آل مهدوي با شاخصه­هاي متعالي، در واقع کمال و هدف نهايي محسوب مي­شود. يعني رسيدن به جامعه مطلوب مهدوي که داراي شاخصه­هاي خدا محوري، عدالت محوري، دين محوري، اخلاق محوري و انسانيت است؛ کمال نهايي و هدف اصلي جامعه عصر غيبت، با سرپرستي ولي فقيه تلقي مي­شود. بي­ترديد وقتي جامعه مهدوي کمال و هدف جامعه عصر غيبت باشد، ضروري است جامعه عصر غيبت بر اساس اصل کمال خواهي و اصل الگو پذيري به دنبال رسيدن به آن تلاش و کوشش مضاعفي داشته باشد. از جمله راهکار رسيدن به جامعه مهدوي، هماهنگي و اجراي شاخصه­هاي جامعه منتظَر در جامعه منتظِر است. از اين رو، جامعه عصر غيبت، بايد همچون جامعه عصر ظهور خدا محور، دين محور، عدالت محور، کمال محور و اخلاق محور باشد و تک تک اين شاخصه­ها را بر اساس اصل الگو پذيري در جامعه اجرايي و عملياتي كند.

مطالب مذكور، بر اساس برهان چنين ارائه مي­شود:

  1. جامعه مهدوي، هدف و کمال جامعه ولي فقيه تلقي مي­شود؛

  2. جامعه ولي فقيه، براي رسيدن به اين هدف به دنبال بهترين الگو مي­باشد؛

  3. بر اساس قانون تناسب، جامعه مهدوي بهترين الگو براي جامعه ولي فقيه است؛

  4. به منظور تحقق الگو، لازم است شاخصه­هاي جامعه مقصد در جامعه مبدا اعمال شود.

  5. پس لازم است جامعه ولي فقيه، به عنوان جامعه مبدا به شاخصه­هاي جامعه مقصد مزين باشد.

همپوشاني جامعه عصر غيبت با جامعه عصر ظهور در غايت شناختي

چنان‌که بيان شد، از جمله غايات مهم نهضت جهاني امام مهدي، عدالت و گسترش آن در سطح جهان است. غايات نهضت جهاني امام مهدي، با رويکرد کارکرد گرايانه به سه رويكرد کوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت تقسيم مي­شود. غايت کوتاه مدت، در واقع اولين و نزديک­ترين غايتي است که بعد از ظهور تحقق پيدا مي­کند که آن، همان تشکيل حکومت جهاني توسط امام زمان است که اين مهم، بعد از پيروزي حضرت بر دشمنان و بر همه نظام‌ها و حکومت­هاي بشري به ظهور مي­رسد. غايت ميان مدت که بعد از تشکيل حکومت جهاني و استقرار آن در سطح جهاني به وقوع مي­پيوندد؛ در واقع تحقق عدالت و گسترش آن، در گستره جهاني است و غايت نهايي که از آن به «غايت الغايات» تعبير مي­شود؛ نظير خدا محوري، دين محوري، کمال محوري و اخلاق محوري؛ در واقع غايت براي دو غايت کوتاه مدت و ميان مدت است. در واقع، سومين غايت، علاوه بر غايت نهايي بودن براي نهضت جهاني، خود براي دو غايت اول و دوم، غايت به شمار مي‌رود. به اين بيان که رهبر نهضت جهاني امام مهدي از يک طرف بعد از ظهور، به تأسيس حکومت جهاني اقدام کرده تا عدالت را در جهان بگستراند و از طرف ديگر، مقصود از تشکيل حکومت جهاني و گسترش عدالت، رسيدن به هدف نهايي، يعني خدا محوري و دين محوري خواهد بود.

بي­شک با محوريت دو اصل «الگو پذيري» و «تبعيت پذيري» که اصل اولي برآمده از مقوله فطرت و اصل دومي برآمده از مقوله انتظار است؛ همپوشاني غايت شناختي ميان جامعه ولي فقيه در عصر غيبت، با جامعه امام زمان در عصر ظهور، توجيه و تفسير مي­شود؛ زيرا چنان‌که بيان شد، هميشه اصل الگوپذيري، انسان را به سوي انتخاب الگوي مناسب فرا مي­خواند و الگوي مناسب و برتر، الگويي است که با الزامات و شرايط دروني و بيروني جامعه و نظام، هماهنگ و همساز باشد. از اين رو، جامعه عصر غيبت، به عنوان جامعه منتظران به سوي جامعه مطلوب مهدوي که به عنوان جامعه منتظَر و الگوي برتر شناخته مي­شود؛ سوق پيدا کرده و در جهت اجرايي و عملياتي کردن اهداف و شاخصه‌هاي آن نظام، گام­هاي جدي بر مي­دارد که يکي از آن اهداف و شاخصه‌ها «مفهوم عدالت» است که اين مفهوم هم به عنوان هدف و هم به عنوان شاخصه مهم نظام مهدوي قلمداد مي­شود.

اما اصل دوم که اصل تبعيت­پذيري است، در واقع تبعيت­پذيري جامعه منتظِر با حاکميت ولي فقيه، به عنوان جانشين امام زمان را توجيه و تفسير مي‌كند. در مفهوم «جانشيني»، دو بحث نايب و منوب عنه مطرح است که يکي به عنوان تابع و ديگري به عنوان متبوع شناخته مي­شود. يعني نايب هميشه بايد در فعاليت­ها، کارکردها و در غايات، از منوب عنه به عنوان متبوع تبعيت بکند؛ زيرا نقش نايب نسبت به منوب عنه نقش جانشيني و معاونت بوده که در واقع لازمه اين نقش، تبعيت و همراهي را توصيه مي­کند. پس، نايب، به عنوان جانشين، بايد همه فعاليت­ها و همه سياست­هاي خود را بر اساس فعاليت­ها و سياست­هاي منوب عنه تنظيم كند و در جهت اهداف و غايات آن گام بر دارد. در عصر غيبت که عصر پنهان زيستي امام زمان است و مردم و جامعه از حاکميت و سرپرستي ايشان محروم مي­باشند؛ بر اساس داده­هاي روايي، ولي فقيه در اين دوره نايب و جانشين امام زمان مي­باشد که اين جانشيني و نيابت اقتضا دارد تا ولي فقيه در جهت تبعيت از امام مهدي، اولا، سرپرستي جامعه را قبول کرده و به تشکيل حکومت اسلامي اقدام كند؛ ثانيا، اهداف و شاخصه‌هاي نظام مطلوب مهدوي را در ميان جامعه عصر غيبت اجرايي و عملياتي كند که از جمله آن‌ها مقوله «عدالت» است که هم در قالب غايت و هم در قالب شاخصه نظام مهدوي قرار دارد و ولي فقيه، به عنوان جانشين امام زمان در عصر غيبت، بايد به اجرا و گسترش آن مبادرت ورزد.

نتيجه­گيري

غيبت و پسا غيبت، به عنوان دو مقطع مختلف زماني، تداعي كننده دو رخداد مهم اجتماعي، يعني پنهان زيستي و ظهور امام زمان است. در مقطع غيبت که جامعه از حضور امام و هدايت­گري او محروم است؛ ولي فقيه به عنوان جانشين و نايب ايشان سرپرستي و هدايت جامعه را در اجراي شاخصه­هاي جامعه مهدوي، نظير عدالت و مساوات بر عهده دارد. مشروعيت اين جانشيني و نيابت، با مباني و اصول شرعي و عقلي قابل توجيه است که از جمله آن‌ها مي­توان به موارد ذيل اشاره كرد: 1. لزوم ترابط عقلي ميان جامعه منتظِر با جامعه منتظَر، مبناي توجيه پذيري اجراي عدالت مهدوي در عصر غيبت؛ 2. قاعده سنخيت ميان جامعه منتظِر با جامعه منتظَر، توجيه­گر اجرا و تحقق عدالت مهدوي در عصر غيبت؛ 3. اصل الگوپذيري توجيه­گر جامعه منتظِر از جامعه منتظَر، در تحقق عدالت مهدوي؛ 4. اصل تبعيت پذيري جامعه منتظِر از جامعه منتظَر، با رويکرد غايت شناختي مبناي توجيهي تحقق عدالت مهدوي در عصر غيبت.

بي­شک با اصول و مباني مذكور؛ اولا، رابطه لزومي ميان جامعه عصر ظهور (جامعه منتظَر) با جامعه عصر غيبت (جامعه منتظِر) ثابت مي‌گردد؛ ثانيا، مشروعيت شرعي و عقلي ولي فقيه به عنوان نايب و امام مهدي به عنوان منوب عنه توجيه مي­شود؛ ثالثا، مکانيزم نظام ولي فقيه به عنوان دورنما و شمه­اي از مکانيزم نظام مهدوي تفسير مي­گردد.

منابع

  1. ابن ادريس حلي، محمد بن احمد (1417ق). السرائر، قم، موسسه نشر اسلامي.

  2. ابن حجر عسقلاني، احمد (بي­تا). فتح الباري، بيروت، دارالمعرفه.

  3. ابن قيم جوزي، شمس الدين (1390ق). المنار المنيف، حلب، مکتب المطبوعات الاسلاميه.

  4. ابن منظور، محمد بن مکرم (1416ق). لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربى.

  5. ابي داود، سليمان (1420ق). سنن ابي داود، مصر، دارالحديث.

  6. اصفهاني، محمدتقي (1421ق). مکيال المکارم، تحقيق: سيد علي عاشور، بيروت، موسسه اعلمي للمطبوعات.

  7. جوادي آملي، عبدالله (1388). شميم ولايت، تحقيق: سيد محمود صادقي، قم، اسرا.

  8. ــــــــــــــــــ (1384). فطرت در قرآن، قم، اسراء.

  9. ــــــــــــــــــ (1387). فلسفه صدرا، تقرير: محمد کاظم بادپا، قم، اسراء.

  10. ــــــــــــــــــ (1389). ولايت فقيه، تحقيق: محمد محرابي، قم، اسراء.

  11. حنبل، احمد (1416ق). مسند احمد، بيروت، موسسه الرساله.

  12. خزاز رازي، علي (1401ق). کفايه الاثر، قم، بيدار.

  13. خويي، سيد ابوالقاسم (1413ق). صراط النجاه، تحقيق: ميرزاي تبريزي، قم، دار الصديقه الشهيده.

  14. دهخدا، علي اکبر (1334). لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، تهران.

  15. صدر، محمد باقر (1417ق). بحوث في علم الاصول، تقرير: محمود هاشمي شاهرودي، قم، موسسه دایرۀ المعارف فقه اسلامي.

  16. صدراي شيرازي، محمد (1417ق). الشواهد الربوبيه، بيروت، موسسه التاريخ العربي.

  17. صدوق، محمد (1376). امالي، تهران، کتابچي.

  18. ــــــــــــ (1372). عيون اخبار الرضا، مترجم: مستفيد و غفاري، تهران، نشر صدوق.

  19. ــــــــــــ (1395ق). کمال الدين، تهران، اسلاميه.

  20. طباطبايي، محمد حسين (1390ق). الميزان، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.

  21. ـــــــــــــــــــــ (1416ق). نهايه الحکمه، قم، جامعه المدرسين.

  22. طبرسي، فضل بن الحسن (1390ق). اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، اسلاميه.

  23. الطريحي، فخرالدين (1375). مجمع البحرين، انتشارات تهران، مرتضي.

  24. عسکري، سيد مرتضي (1412ق). معالم المدرستين، تهران، موسسه البعثه.

  25. فاضل لنکراني، محمد (1381). اصول فقه شيعه، قم، مرکز فقهي ائمه اطهار.

  26. الفراهيدي، خليل (1405ق). كتاب العين، تحقيق:‌ مهدي مخزومي، قم، مؤسسه‌ دارالهجرة.

  27. کرکي، علي (1368). رسائل محقق کرکي، قم، مکتبه آيه الله العظمي المرعشي.

  28. کليني، محمدبن يعقوب (1407ق). کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.

  29. مسعودي، علي (1384). اثبات الوصيه، قم، انصاريان.

  30. مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، دار احياء التراث العربي، بيروت.

  31. مصباح يزدي، محمدتقي (1389). جامي از زلال کوثر، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.

  32. ــــــــــــــــــــ (1386). خودشناسي براي خودسازي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.

  33. مطهري، مرتضي (1374). مجموعه آثار، تهران، صدرا.

  34. نجفي محمد حسن (1362). جواهر الکلام، محقق: عباس قوچاني، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  35. نراقي، احمد (1417ق). عوائد الايام، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

  36. نعماني، محمد (1397ق). غيبت نعماني، تهران، نشر صدوق.

  37. هادوي تهراني، مهدي (1377). ولايت فقيه، تهران، کانون انديشه جوان.

[1] . «سنخ» در لغت به معنی اصل و اساس و ریشه‌ یک شیء است. عرب به ریشه‌های دندان «اسناخ الثنایا» می‌گوید. سنخیت مصدر صناعی است و بنا بر آنچه گذشت به معنای «اصل بودن چیزی برای چیزی» است و گاهی نیز به معنای رابطه‌ یک چیز با اصلش به کار می‌رود. در فارسی معاصر و گاهی نیز در عربی معاصر به معنای هم‌ریشه بودن دو چیز و گاه به معنای سازگاری و توافق به كار برده مي‌شود (رک: لسان العرب، ج6، ص387؛ معجم مقاییس اللغة، ص 493 و فرهنگ سخن، ص4261).

 

نویسنده:

حسين الهي نژاد

 


چاپ   ایمیل