اندیشه سیاسی علوی در نامه های نهج البلاغه نامه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 9 - 18 دقیقه)

اندیشه سیاسی علوی در نامه های نهج البلاغه نامه (1)

گویا عایشه از اوّل از طرفداران عثمان یا بی طرف بود؛ ولی چه شد كه ناگهان به مخالفان عثمان پیوست و تحریكات دامنه داری علیه او به راه انداخت. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره اش فرمود:

«و كانَ عائشةَ فیهِ فلتةُ غضبٍ(1)».

«و عایشه به طور ناگهانی در مورد عثمان خشم گرفت».

آیا خشم او انگیزه الهی و مردمی داشت؟ اگر چنین باشد باید بر او و بر خشمش آفرین گفت. اگر انگیزه اش خیر؛ و نیّتش خالص بود، چرا با حكومتی كه هم وجهه نیرومند الهی داشت و هم وجهه بسیار ارزشمند مردمی، به مخالفت برخاست و چرا بلافاصله بعد از كشته شدن عثمان به همراه طلحه و زبیر -كه دستهایشان به خون وی آلوده بود- به خوانخواهی وی برخاست و چرا با پول و سرمایه یعلی بن منیّه -كه سر از یك میلیون درهم و یكصد شتر(2) درمی آورد- و به تشویق وی از رفتن به دمشق منصرف شدند و راه بصره را در پیش گرفتند و عملاً به تقویت حكومت گستاخ و متخلّف معاویه و به تضعیف حكومت عدل و مردمی علوی برخاستند؟ آیا می توان به اینگونه مخالفت ها و موافقت ها، خوشبینانه نگریست و دست های پیدا و ناپیدای بنی امیّه را در شورش خائنانه و ظالمانه آنها نادیده گرفت؟

«یعلی» از دست نشانده های عثمان و حاكم یمن بود(3). او چگونه در مكه بر سر راه عایشه و طلحه و زبیر -مهره های اصلی فتنه- قرار گرفت و آن سرمایه كلان را برای تأمین بودجه جنگی از كجا آورده بود؟ آیا از زد و بندهای خودش بود یا معاویه در اختیارش قرار داده بود، تا هم آتش فتنه روشن بماند و هم دود آن به چشم بنی امیّه - و مخصوصا قهرمان حیله باز آنها یعنی معاویه- نرود. راستی اینها چگونه توانستند به هنگام حركت از مكه به سوی بصره ششصد نیروی سواره با خود به حركت درآورند(4)؟

امام علی علیه السلام همان كسی بود كه برای جلوگیری از قتل عثمان، عده ای -از جمله حسنین علیهماالسلام - را به پاسداری و حراست او مأمور كرد و عده ای نیز به پیروی آن بزرگوار كسان خود را برای حفظ جان عثمان به درِ خانه او فرستادند. آنهایی كه تصمیم به قتل عثمان گرفته بودند، از خانه همسایه ها بر او هجوم بردند و خون او را ریختند و از این ماجرا، امیرالمؤمنین علیه السلام واله و غمگین گشت(5)؛ زیرا می دانست كه ریخته شدن خون عثمان، زمینه ساز آشوب ها و فتنه ها و مشكلاتی برای امّت است و از این پس، اهل بیت و عاشقان حق و حقیقت و فضیلت با گرفتاری های بزرگی روبه رو خواهند شد.

علی علیه السلام همان كسی بود كه به پاس احترام پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله ، محمد بن ابوبكر را مأمور كرد كه پس از افتادن هودج عایشه از روی شتر، به سراغ او رود و از او احوالپرسی كند. محمد دست به درون هودج برد و عایشه فریاد زد كه كیستی؟ گفت: نزدیك ترین و مبغوض ترین افراد نزد تو می باشم. علی مرا فرستاده كه از حال تو جویا شوم. آیا آسیبی ندیده ای؟ گفت: آسیب مهمی ندیده ام(6).حضرتش كه دستهای توطئه های مرموز و آشكار را پیرامون عایشه كه هر روزی به رأی و رویه جدیدی روی می آورد مشاهده می نمود، تنها پس از زدن چوبدستی خود به هودج وی فرمود:

«ای حمیرا! آیا پیامبر خدا تو را به این كار مأمور كرده بود؟ مگر او به تو دستور نداده بود كه در خانه ات بنشینی؟ به خدا! آنهایی كه نوامیس و عقیله های خود را در خانه ها صیانت كردند و تو را آواره شهر و دیار ساختند و در دید توده مردم قرار دادند، نسبت به تو كمال بی انصافی را كردند(7)».

آنگاه در نهایت بزرگواری، محمد بن ابوبكر (برادر پدری عایشه) را مأمور كرد كه او را به خانه صفیه - دختر حارث بن طلحه عبدی- ببرد(8) تا در آن جا بیاساید و در موقع مناسب، او را محترمانه به مدینه بازگرداند.

با بر زمین افتادن هودج عایشه در جنگ جمل و خارج شدن او از صحنه كارزار، صحنه زد و خورد و كشت و كشتار، ورق خورد و طولی نگذشت كه عبداللّه بن زبیر -كه خود از آتش بیارهای معركه بود- به دست توانای مالك اشتر نقش زمین شد. عبداللّه چنان زیر دست و پای مالك، ناتوان و از زندگی نومید شده بود كه فریاد زد:

اقتلونی و مالكا و اقتلوا مالكا معی
«من و مالك را بكشید. مالك را با من بكشید».
اما جنگ آن چنان مغلوبه شده بود كه نه صدای او به گوش كسی می رسید و نه كسی را یارای آن بود كه كمكش كند. گرد و غبار غلیظ، چشم ها را از دیدن عاجز كرده و همه را دستخوش هیجان و حیرت و اضطراب كرده بود(9). به هر حال عبداللّه به سختی از مرگ نجات یافت.

آنچه برای همه مایه عبرت بود و درس هایی ماندگار به اهل بصیرت می داد، حكمت و سیاست والای علوی بود كه هدفی جر خاتمه دادن به فتنه، با كمترین تلفات و ضایعات، نداشت. حضرتش مردم بصره را با فرو نشستن آتش جنگ سرزنش كرد و آنها را با ندای «یا جُند المرأة» و «یا أتباع البهیمة» به اخلاق نااستوار بردگان و دورویی شوم منافقان و نااستواری در راه دین و گریز از وحدت و اتفاق و روی آوردن به دودستگی و شقاق، مورد انتقاد و نكوهش قرار داد و این در روز پنجشنبه، دهم جمادی الآخرة سال 36 هجری بود كه پیروزمندانه وارد بصره شده بود(10) و بر خلاف دیگر فاتحان میادین جنگ و كشورگشایان كه با ورود به شهر دشمن، عربده فتح و پیروزی سرمی دهند، او به حال مردم، حسرت می خورد و می كوشید كه با مغلوبین و شكست خوردگان -مخصوصا عایشه- به بهترین وجه ممكن، رفتار كند.

به همین جهت بود كه عبداللّه بن عباس را نزد عایشه فرستاد تا او را برای بازگشت به مدینه مهیا سازد. عبداللّه بدون اجازه به خانه محل اقامت او وارد شد و نشست. عایشه گفت: بر خلاف سنت رفتار كردی؛ چراكه بدون اجازه ما وارد شدی و بدون دستور ما بر فرش ما جلوس كردی. عبداللّه گفت: اگر در خانه ای كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایت به جای گذاشت، می نشستی، ما بدون اجازه وارد نمی شدیم و بدون دستور، بر فرشت، جلوس نمی كردیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان داده است كه بی درنگ خود را برای بازگشت به مدینه آماده كنی. عایشه گفت: از آنچه می گویی امتناع دارم و مخالفت می كنم. ابن عباس به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و پاسخ عایشه را گزارش كرد. حضرت او را بازگرداند تا به عایشه اعلام كند كه چاره ای جز بازگشت به مدینه ندارد. عایشه اجابت كرد و آماده بازگشت شد(11).

روز بعد امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه حسنین علیهماالسلام و دیگر فرزندان و برادرزادگان و جوان هایی از بنی هاشم و گروهی از شیعیان هَمْدان نزد عایشه آمدند. گروهی از زنان با دیدن حضرت فریاد زدند: «ای كشنده دوستان!». حضرتش در نهایت بزرگواری فرمود: «اگر من كشنده دوستان بودم، اكنون كسانی را كه در این خانه پنهان شده اند، می كشتم»؛ آنگاه اشاره به اتاقی كرد كه مروان بن حكم، عبداللّه بن زبیر و عبداللّه بن عامر(حاكم عثمان در بصره)(12) و... در آنجا پنهان شده بودند. همراهان حضرت، شمشیرها را آماده كردند تا مبادا این افراد از پناهگاه خارج شوند و به حضرت حمله كنند.

عایشه بعد از گفتگوی بسیار عرض كرد كه دوست می دارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان، تو را یاری دهم. حضرت فرمود: بلكه باید به همان خانه ای بازگشت كنی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تو را در آن خانه به جای گذاشت.

عایشه تقاضا كرد كه خواهرزاده اش،-عبداللّه بن زبیر- را امان دهد و حضرت پذیرفت. حسنین علیهماالسلام هم تقاضا كردند كه حضرت، مروان بن حكم را امان دهد كه پذیرفته شد.

اما حضرتش با سیاست نرمش و مدارا -همانگونه كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله مردم مكه را مورد عفو قرار داد- تمام مردم بصره را بخشید و از ولید بن عُقْبه و فرزندان عثمان و دیگر امویان نیز گذشت و عدل و عطوفت اسلامی را به نمایش گذاشت و درسی ماندگار به همه سیاست مداران مسلمان داد(13).

جلوه ای دیگر از بزرگواری
عایشه ناچار بود كه طبق فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه بازگردد. این كار هم به مصلحت دین او بود و هم به مصلحت دنیای او و هم به صلاح امّت. شخصیّتی كه به حكم همسری بهترین بنده خدا و سرور همه اولیا و انبیا، باید در میان امّت اسلامی همواره الگو و معزّز و مقتدا باشد، با درگیر شدن در مسایلی كه نه خدا می پسندید و نه وجدان پاك انسان های سلیم النفس، چنان به سقوط و انحطاط كشانده شد كه هیچ كس نمی توانست او را از این ورطه هولناك نجات دهد. تنها كسی كه در این موقعیّت خطیر دستش را گرفت و حرمت او را پاس داشت، امیرالمؤمنین علیه السلام بود كه علی رغم اصرار عایشه بر عدم بازگشت به مدینه و روی آوردن او به تعصب های غلط زنانه، به نجات او اقدام كرد و اگر عایشه، زن قدرشناسی بود، شاید می توانست توبه كند و گناهان كبیره خود را با آب استغفار و انابه شستشو دهد. شاید اینكه تقاضا می كرد كه در خدمت حضرت باشد و در جنگ با دشمنان، او را یاری دهد، حكایت از این می كرد كه او در عمق وجدانش، شرمسار است و مایل است كه خود را از لوث گناهان، شستشو دهد؛ ولی هیهات! مگر اطرافیان نابخرد و تعصب های كوركورانه و دل بستگی مفرط به عبداللّه بن زبیر -كه هم دین و ایمان پدر را به باد داده و هم وجدان و شخصیّت خاله مهربان را به تاراج برده بود- رهایش می كردند و مگر سبكسری و احساسات زنانه از نهاد او رخت برمی بستند؟!

باری امام، عالی ترین تابلوی بزرگواری و شرافت انسانی را به نمایش گذاشت و عایشه را به همراه برادرش عبدالرحمان بن ابی بكر و سی مرد و بیست زن متشخص و متدیّن، از قبیله عبدالقیس و هَمْدان و جز آنها روانه مدینه كرد. مردها و زنها همه مسلّح بودند. به زن ها دستور داده بود كه لباس مردانه بپوشند و به عایشه نگویند كه زن هستند. اینان در حالی كه نقاب مردانه بر چهره داشتند، كلیّه خدمات را در قبال عایشه برعهده داشتند و در موقع پیاده شدن و سوار شدن، او را كمك می كردند.

هنگامی كه به مدینه رسید، از او سؤال كردند كه چگونه سفری بود؟ پاسخ داد: سفر خوبی بود. به خدا، علی بن ابی طالب علیه السلام ، حداكثر بزرگواری و بخشش را درباره من اعمال كرد؛ ولی افسوس كه با من مردانی فرستاد كه آنها را نمی شناختم. در این هنگام، زنهای هم سفر، خود را به او معرفی كردند و او از فرط خوشحالی به سجده افتاد و گفت: «ای پسر ابوطالب! چه بزرگواری ها كه در حق من نكردی! كاش از مدینه خارج نشده بودم و خود را به آن همه مشقّت گرفتار نمی كردم؛ مرا فریب دادند. می گفتند: اگر به این سفر پرخطر تن دهم، میان مردم مسلمان، صلح و آشتی برقرار می كنم؛ ولی شد آنچه شد(14)».

متأسفانه، عایشه دیر بیدار شده بود. آب رفته به جوی، باز ناید. نوشته اند در جنگ جمل، از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام پنج هزار و از لشكر شتر و بانوی شترسوار، از مردم بصره و غیر بصره سیزده هزار نفر كشته شدند(15). آنكه بر همه این كشتگان از هر دو جناح، بیش از هر كس ناراحت بود و ناراحتی خود را كتمان نمی كرد، شاه ولایت و پرچمدار امامت و محور حقیقی خلافت، علی علیه السلام ، بود(16). بی جهت نیست كه ملای رومی می گوید:

رومی؛ نشد از سرّ علی كس آگاه زیرا كه نشد كس آگه از سرّ اِله
یك ممكن و این همه صفات واجب لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه و از اشعار منسوب به بوعلی سیناست:
بر صفحه چهره ها خط لم یزلی معكوس نوشته است نام دو علی
یك لام و دو عین با دو یاء معكوس از حاجب و انف و عین با خط جلی
و سنایی چنین سروده است:

ای سنایی! به قوّت ایمان مدح حیدر بگو پس از عثمان
كز مدیحش مدایح مطلق زهق الباطل است و جاء الحق
هنگامی كه وارد بیت المال بصره شد، نگاهی به پول های طلا و نقره انداخت و فرمود: ای دینارها! ای درهم ها! جز مرا فریب دهید. آنگاه نگاهی متفكرانه به آن اموال انداخت و فرمود: پانصد پانصد بر همراهانم - كه دوازده هزار نفر بودند- تقسیم كنید. شگفت اینكه یك درهم كم نیامد(17).

كالاها و اسباب به غنیمت گرفته شده را هم به دستور حضرت فروختند و همان میزان میان همراهان تقسیم كردند. جالب این كه سهم حضرت نیز مانند بقیه، پانصد درهم بود. یكی بعد از تقسیم اموال به محضرش آمد و عرض كرد: من محروم شده ام. می خواستم به یاری شما بشتابم؛ ولی موانعی مرا از این كار بازداشت. حضرت، سهم خود را هم به او بخشید(18).

چگونه عایشه كه سال ها در بیت رسالت زیسته و از محضر انور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حقایق بسیاری استماع كرده بود، بی تقوایی دیگران را بر تقوای علوی و ستم گرایی دیگران را بر عدالت و ستم ستیزی علوی و نامردمی های دیگران را بر مردم گرایی علوی و بی خدایی دیگران را بر خداجویی و اخلاص علوی ترجیح داد؟

گویند: زنی از عایشه اجازه خواست كه مسأله ای فقهی سؤال كند. او با آغوش باز پذیرفت. زن گفت: اگر مادری فرزند خود را بكشد، كیفرش چیست؟ عایشه گفت: كیفرش جهنّم است. زن گفت: این بچه هنوز از مادر متولد نشده بود. عایشه گفت: پاسخ همان است كه گفته شد. زن گفت: خواهش می كنم دقت كنید. این جنین، بسیار كوچك بوده و تا تولدش مدت زیادی مانده بود. باز هم عایشه گفت: پاسخ همان است كه گفتم. زن گفت: اگر مادری به خاطر كشتن فرزندی كه جنین بوده و از انعقاد نطفه اش چیزی نگذشته است، باید به جهنم برود، پس سرانجام مادری كه چند هزار فرزند خود را به كشتن داده، چه خواهد شد؟!

عایشه متوجه شد كه هدف آن زن، انتقاد بوده، نه سؤال. از این جهت، او را مورد پرخاش قرار داد و دستور اخراجش را صادر كرد(19).

جمود و تعصّب
متأسفانه، بسیارند مسلمانانی كه نقد صحابه را برنمی تابند و اجازه نمی دهند كه كسی در حریم اخلاقیّات و رفتار و سلوك آنها وارد شود و آنها را مورد چون و چرا و بازخواست قرار دهد؛ حال آنكه این شیوه، در صورتی كه به دور از تعصّب و جمود باشد، هم لازم است و هم مفید؛ چراكه برای تشخیص حق و باطل و جدا كردن سره از ناسره، راهی جز این نداریم. ما باید سپاسگزار آئین پاك تشیّع باشیم كه باب انتقاد را در مورد غیرمعصوم بر ما گشوده و اجازه داده است كه همه صحابه -حتی همسران پیامبر خدا را- مورد نقد و سؤال قرار دهیم.

به خاطر دارم در یكی از سفرهای حج، به هنگام غروب در مسجدالحرام نشسته بودم و از قرآن مجید، سوره احزاب را تلاوت می كردم. رسیدم به آیاتی كه مخاطب آنها زنان پیامبر صلی الله علیه و آله است. در میان این آیات، آیه شریفه «و قَرْنَ فی بُیوتِكُنَّ(20)» جلب توجه می كند. كنار دست من مردی باهیبت نشسته بود كه ظاهرش نشان می داد پاكستانی و از علماست. از او خواهش كردم كه آیات مربوط به «نساء النبی» را بخواند. او مؤدبانه قرآن را گرفت و مشغول تلاوت شد. هنگامی كه به آیه «و قرن فی بیوتكنّ» رسید، از وی تشكر كردم و از او اجازه خواستم كه سؤال كنم. او با آغوش باز پذیرفت. گفتم: مطابق این آیه، زنان پیامبر باید در خانه بمانند و حق بیرون رفتن ندارند. گفت: همین طور است. گفتم: حتما تاریخ را خوانده اید و از جنگ جمل، آگاهی دارید؟ گفت: همین طور است. گفتم: طبق تاریخ معتبر، عایشه از مدینه خارج شد و در بصره آن آشوب را به پا كرد. آیا می توانیم بگوییم كه او با فرمان خدا مخالفت كرده است؟ گفت: خیر. گفتم: چرا نمی توانیم بگوییم؟! این، دستور قرآن و آن هم تاریخ مسلّم. گفت: من جرأت نمی كنم به عایشه نسبت تخلّف و نافرمانی و معصیت بدهم. گفتم: من جرأت می كنم. گفت: شما خیلی جرأت دارید؛ ولی من چنین جرأتی ندارم و در چنین مواردی، دم فرومی بندم.

این روش به او اختصاص نداشت. اهل سنت دیده بر هم نهاده و تعقل و تفكر را از كار انداخته و به خود اجازه چون و چرا درباره هیچ یك از اصحاب را نمی دهند. به همین جهت است كه طبق برخی از گزارش ها انور عكاشه را در كشور مصر به جرم اینكه عمروعاص را مورد انتقاد قرار داده است، تكفیر كرده و حكم داده اند كه زنش از او جدا شود. دادگاه عالی مصر، در پی محاكمه جنجالی وی، این نویسنده سناریست مشهور مصری را محكوم كرده و همه را به حیرت انداخته است. دادستان كل او را به جرم توهین و دشنام به صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به مجازات شدیدی محكوم كرده است. برخی از گروه ها با صدور چنین حكمی مخالفند؛ ولی برخی صدور چنین حكمی را ضروری و لازم دانسته اند. دكتر عبدالصبور شاهین كه استاد فقه اسلامی دانشگاه قاهره است، معتقد است كه عمروعاص از شخصیّت های تأثیرگذار عالم اسلام بوده و باید احترام او حفظ شود. او در میدان های جنگ فرماندهی كرده و احیانا عمر و ابوبكر در ركاب او جنگیده اند(21).

البته وی باید از افتخارات عمرو عاص، یكی را هم جنگ با علی علیه السلام به حساب می آورد و در آن جنگ -اگر نگوییم سپاه معاویه را فرماندهی می كرد- از مشاوران نزدیك و عالی معاویه بود. به هرحال، حضرات معتقدند كه صدور اینگونه احكام باعث می شود تا دیگران حدّ خود را بشناسند و به راحتی به اصحاب پیامبر اسلام توهین نكنند(22).

در عین حال، یكی از رهبران اخوان المسلمین، حكم صادره را متحجّرانه و ارتجاعی دانسته و اظهار داشته است كه اسلام، طرفدار آزادی فكر و ایده است و عملكرد عمرو عاص در تاریخ سیاسی اسلام نیز قابل تأمّل و انتقاد است(23).

عمرو عاص در پستی و پلیدی و جنایت كاری، چهره شناخته شده ای است و دست كمی از معاویه ندارد. هرگاه كسانی انتقاد از اینگونه افراد را برنتابند، انتقاد از سایرین را به طریق اولی برنمی تابند!

روزی در مدینه منوّره، وارد مسجد قبا شدم. شیخی از شیوخ خشك سر وهّابی و از تیم ابن تیمیّه و از پیروان مكتب انحرافی سلفیّه، پوستری به دستم داد كه در آن بر حرمت لعن معاویه و عایشه، تأكید شده بود. به او گفتم: طبق این نوشته، تنها لعن معاویه و عایشه ممنوع و حرام و لعن دیگران از صحابه جایز است. گفت: خیر، لعن هیچ یك از صحابه جایز نیست. گفتم: این نوشته شما مرا به اشتباه انداخت. حتما دیگران هم به اشتباه می افتند. آیا بهتر نیست بنویسید: لعن صحابه جایز نیست، تا مردم به اشتباه نیفتند و گمان نكنند كه تنها لعن معاویه و عایشه حرام است و لعن دیگر افراد صحابه جایز نیست؟ گفت: علت این است كه ما نام معاویه و عایشه را نوشته ایم، به خاطر این است كه شما ایرانی ها این دو را لعن می كنید و من در دلم گفتم: لابد نمی داند كه ما افراد دیگری را هم لعن می كنیم و در زیارت عاشورا می گوییم:

«الّلهمّ العن اوّل ظالمٍ ظَلَمَ حقّ محمدٍ و آل محمدٍ و آخر تابعٍ له علی ذلك».

ما می گوییم:

«اللهمّ العن أباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منك اللّعنة ابد الآبدین».

و همین طور ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر و آل زیاد و آل مروان را تا روز قیامت.

جالب این است كه آنها ما را بر نداشتن محبّت این گونه افراد، ملامت می كنند و ما افتخار می كنیم.

روزی در یكی از مساجد عزیزیه شهر مكه، جوانی وهّابی كه نیمچه طلبه ای هم بود، از چند نفر حاجی ایرانی سؤال می كرد كه آیا عایشه را دوست دارید؟ چگونه ممكن است كه دوستان ولایت مدار امیرالمؤمنین علیه السلام كه دل پردردی از عایشه دارند، به سؤال وی پاسخ مثبت دهند؟ من كه از راه رسیده بودم، به او گفتم: سؤال درستی نمی كنی. آیا اگر كسی به تو بگوید: زن تو را دوست دارم، ناراحت نمی شوی؟ چرا درباره ناموس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین سؤال می كنی؟ سپس برای اینكه شرش كوتاه شود، گفتم: «نحن نُحِبُّ كلَّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ».

 

1. نهج البلاغه، نامه 1.

2. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 357، نشر دارالهجرة قم، 1363.

3. همان.

4. همان.

5. همان، ص 345.

6. همان، ص 367 و بحارالانوار، ج 32، ص 296 (چاپ اول 1360).

7. همان.

8. همان.

9. همان.

10. همان، ص 368.

11. بحارالانوار، ج 23، ص 269.

12. حاكم عثمان در بصره.

13. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، صص 368 و 369.

14. همان، ص 370.

15. همان، ص 371.

16. همان، ص 369.

17. همان، ص 371.

18. همان، ص 371.

19. از آنجا كه طبق آیه شریفه قرآنی: «و أزواجه أمّهاتهم» (احزاب / 6)، زنان پیامبر گرامی اسلام، «ام المؤمنین» نامیده می شوند، زن سؤال كننده با توجه به این موضوع، عایشه را مورد انتقاد قرار داد.

20. آیه 33 كه دستور می دهد، زنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله باید در خانه ها بمانند و از حضور در مجامع و محافل و میادین جنگ، خودداری كنند.

21. افق حوزه، 21 / 10 / 83.

22. همان.

23. همان.


چاپ   ایمیل