از چيزهايي كه ثابت ميكند مراد رسول خدا صلي الله عليه وآله ولايت و امامت امير مؤمنان عليه السلام بوده نه صرف محبت و دوستي ، احتجاج و استدلال امير مؤمنان به حديث غدير است . امير مؤمنان در رحبه كوفه در مقام رد كساني كه خلافت وي راقبول نداشتند ، صحابه را جمع و حديث غدير را به آنها يادآوري كرد . اين قضيه با سندهاي صحيح نقل شده است . از آن جايي كه ما اين مطلب را پيش از اين به صورت مفصل در مقاله «احتجاجامير مؤمنان عليه السلام به حديث غدير» بررسي كردهايم ، دراين جا به يك روايت اكتفا ميكنيم
احمد بن حنبل در مسندش با سند صحيح نقل ميكند :
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَأَبُو نُعَيْمٍ الْمَعْنَى قَالاَ حَدَّثَنَا فِطْرٌ عَنْْ أَبِى الطُّفَيْلِ قَالَ جَمَعَ عَلِىٌّ النَّاسَ فِى الرَّحَبَةِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَنْشُدُ اللَّهَ كُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ لَمَّا قَامَ . فَقَامَ ثَلاَثُونَ مِنَ النَّاسِ - وَقَالَ أَبُو نُعَيْمٍ فَقَامَ نَاسٌ كَثِيرٌ - فَشَهِدُوا حِينَ أَخَذَهُ بِيَدِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ « أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ». قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ». قَالَ فَخَرَجْتُ وَكَأَنَّ فِى نَفْسِى شَيْئاً فَلَقِيتُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّى سَمِعْتُ عَلِيًّا يَقُولُ كَذَا وَكَذَا. قَالَ فَمَا تُنْكِرُ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ ذَلِكَ لَهُ .
حضرت على عليه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : شما را به خدا سوگند، هر مرد مسلمانى كه غدير خم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روزز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است ، از جا برخيزد و شهادت دهد. سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعيم گفته است كه افراد بسيارى شهادت دادند ـ و اعلام كردند آن هنگام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست امير المؤمنين على عليه السّلام را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود : آيا ميدانيد كه من شايستهتر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را تصديق كردند . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود :هر كس من مولاي او هستم ، اين [علي] مولاي او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .
ابو طفيل گفت : از ميان جمع در حالى بيرون رفتم كه در خودم احساس ناراحتى مىكردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به ديدار «زيد بن ارقم» رفتم و به اوو گفتم : از على چنين و چنان شنيدم و ناراحت شدم ! «زيد» گفت : آنچه را كه شنيدى انكار مكن ! زيرا آنچه تو امروز شنيده اي من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام !
أحمد بن حنبل ، أبو عبدالله الشيباني (متوفاي241هـ) ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823 ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .
هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .
اين روايت را احمد نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ؛ غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است .
الهيثمي ، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 104 ، ناشر : دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت –– 1407 .
محمد ناصر الباني بعد از نقل روايت ميگويد :
أخرجه أحمد ( 4 / 370 ) و ابن حبان في " صحيحه " ( 2205 - موارد الظمآن ) و ابن أبي عاصم ( 1367 و 1368 ) و الطبراني ( 4968 ) و الضياء في " المختارة " (( رقم -527 بتحقيقي ) .
قلت : و إسناده صحيح على شرط البخاري .
اين روايت بنا بر نقل بخاري سند آن صحيح است.
الباني ، محمد ناصر ، السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
در تأييد اين مطلب ميتوان به گفتگو و استدلال امير مؤمنان عليه السلام با طلحه در جنگ جمل استناد جست .
حاكم نيشابوري در المستدرك مينويسد :
أخبرني الوليد وأبو بكر بن قريش ثنا الحسن بن سفيان ثنا محمد بن عبدة ثنا الحسن بن الحسين ثنا رفاعة بن إياس الضبي عن أبيه عن جده قال كنا مع عليي يوم الجمل فبعث إلى طلحة بن عبيد الله أن القني فأتاه طلحة فقال نشدتك الله هل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من ولاه وعاد من عاداه قال نعم قال فلم تقاتلني قال لم أذكر قال فانصرف طلحة .
رفاعه بن اياس الضبي از جدش كه در جنگ جمل حضور داشته است نقل ميكند كه گفت: علي در پيامي براي طلحه در خواست ديدار با وي را نمود، پس ازز آمدن طلحه به وي گفت: تو را به خدا سوگند، آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدي كه فرمود: كسي كه من مولاي او هستم علي مولاي او است، خداوندا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را؟ گفت: آري، فرمود: پس چرا با من مي جنگي؟ گفت: آن را فراموش كرده ام .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ، ص 419 ، ح 5594 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطاا ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة : الأولى ، 1411هـ - 1990م .
اگر حديث غدير دلالتي بر حقانيت آن حضرت بر خلافت و امامت نداشت ، چرا امير المؤمنين با طلحه و ديگران با حادثه غدير احتجاج ميكند؟ و چرا طلحهه اعتراض نكرد و نگفت ما تو را دوست داريم ؛ ولي خلافتت را قبول نداريم، و با عذر خواهي گفت: فراموش كرده بودم؟.
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حديث غدير :
يكي از مواردي كه ثابت ميكند ، رسول خدا امير مؤمنان عليه السلام را با عنوان خليفه بعد از خودش انتخاب كرده است ، استدلال فاطمه زهرا سلام الله عليها به حديث غدير است. محمد بن عمر اصفهاني در نزهة الحفاظ مينويسد :
حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضى حدثتني فاطمة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتنيي فاطمة بنت محمد بن علي حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عن أم كلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله (ص) عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت : أنسيتم قول رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام) متفق عليه .
وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .
فاطمه دختر علي بن موسي در حديثي كه همگي با نام فاطمه ذكر شده اند و به نقل از فاطمه يادگار پيامبر گرامي اسلام سلام الله عليهما كه آن حضرتت فرمود: آيا فراموش كرده ايد فرمايش رسول خدا را در غدير خم كه فرمود: كسي كه من مولاي او هستم علي مولاي او است، و نيز اين فرمايش رسول خدا به علي كه فرمود: تو براي من به منزله هارون نسبت به موسي هستي؟ اين دو حديث مورد اتفاق و اجماع است.
اين حديث از جهت ديگري هم مورد عنايت است و آن وجود فواطم در سلسله سند آن است كه هر كدام از آنان از عمه اش نقل كرده است.
الأصبهاني المديني ، محمد بن عمر أبو موسى (متوفاي581هـ)، نزهة الحفاظ ، ج 1 ، ص 102 ، تحقيق : عبد الرضى محمد عبد المحسن ، ناشر : مؤسسةة الكتب الثقافية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ
همين روايت را علامه شمس الدين جزري در أسني المطالب با سندی ديگر نقل كرده است .
الجزري الشافعي ، أبي الخير شمس الدين محمد بن محمد (متوفاي 833هـ) ، أسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه ، ص50 ــ 51 ، تقديم ، تحقيق و تعليق : الدكتور محمد هادي الأميني ، ناشر : مكتبة الإمام امير المؤمنين (ع) العامة ، اصفهان ـ ايران .
وي در مقدمه كتابش در باره رواياتي كه در اين كتاب نقل كرده است ميگويد :
وبعد فهذه احاديث مسندة مما تواتر وصح ، وحسن من أسني مناقب الأسد الغالب مفرق الكتائب، و مظهر العجائب ليث بني غالب امير المؤمنين علي بن أبيي طالب كرم الله تعالي وجهه ، ورضي الله عنه وأرضاه، اردفتها بمسلسلات من حديث، و متصلات من روايته، وتحديثه، وبأعلي أسناد صحيح اليه من القرآن والصحبة والخرقة التي اعتمد فيها اهل الولاية عليه نسأل الله أن يثبتنا علي ذلك ويقربنا به اليه .
احاديث موجود در اين كتاب همه مسند و متواتر وصحيح هستند ، كه بيانگر مناقب و فضائل شير هميشه پيروز و درهم كوبنده لشكرها ، مظهر عجايب ، شيرر بني غالب ، امير مؤمنان علي بن ابوطالب است كه آن را با احاديث مسلسل و پي در پي و روايات به هم پيوسته و با سند اعلي و صحيح و از قرآن و همراهيهاي او و معجزاتي كه پيروان ولايت به آن اعتماد دارند جمع آوري كردهام ، به اميد آن كه خداوند متعال ما را بر ولايت او ثابت قدم بدارد و ما را به او نزديك فرمايد .
أسني المطالب ، ص45 .
اين استدلال ، دليل واضحي است بر اين كه مراد رسول خدا از حديث غدير ، انتخاب امير مؤمنان به عنوان خليفه و جانشين بوده است ، نه صرف محبت وو دوستي آن حضرت ؛ زيرا آن چه صحابه فراموش كرده بودند ولايت و امامت امير مؤمنان بود ، نه محبت و دوستي او ؛ چون همه آنها ميدانستند كه دوستي امير المؤمنين نشانه ايمان و بغض او نشانه نفاق است. مسلم نيشابوري در صحيحش مينويسد :
قال عَلِيٌّ وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبي الْأُمِّيِّ صلى الله عليه وسلم إلي أَنْ لَا يُحِبَّنِي إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ .
قسم به آنكه دانه را شكافت و انسان را آفريد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به من فرمود: تو را دوست ندارد مگر مؤمن، و تو را دشمن ندارد مگر منافق.
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 86 ،ح78 ، بَاب الدَّلِيلِ على أَنَّ حُبَّ الْأَنْصَارِ وَعَلِيٍّ رضي اللهه عنه من الْإِيمَانِ وَعَلَامَاتِهِ وَبُغْضِهِمْ من عَلَامَاتِ النِّفَاقِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .
بنابراين ، آن چه آنها فراموش كرده بودند و فاطمه زهرا آن را يادآوري كرد ، ولايت و امامت امير مؤمنان عليه السلام بود نه صرف محبت و دوستي آن حضرت .. كه اگر محبت و دوستي او را نيز فراموش ميكردند ، بدون ترديد از زمره مؤمنان خارج ميشدند كه اگر چنين باشد ، عوارض بدتري خواهد داشت .
نكته مهم در اين روايت ، اهتمام ويژه خاندان رسالت در حفظ و پاسداري از غدير است . آن هم در زماني كه دشمنان اهل بيت تمام توانشان را برايي فراموشي غدير به كار بسته بودند و حتي اجازه نميدادند كسي نام فرزندش را «علي» بگذارد ، خاندان رسالت با نقل مستمر و سينه به سينه خطبه غدير در حفظ و پاسداري آن ميكوشيدند .
صديقه شهيده نخستين كسي بود كه با منطق محكم و با صلابت و استواري ستودني از غدير دفاع كرد و با اهداي جان عزيزش كه جان پيامبر بود ، راهگشايي راه دفاع از ولايت شد و درس بزرگي به فرزندان و پيروان خود داد .
البته اين نخستين بار نبود كه فاطمه زهرا ، حديث غدير را يادآوري ميكرد ؛ بلكه در هر موقعيتي كه پيش ميآمد ، مردم را به ياد پيماني كه در غدير بستهه بودند ، ميانداخت . از جمله هنگامي كه خليفه دوم و همراهانش قصد آتش زدن خانه فاطمه را داشت ، صديقه شهيده پشت در آمد و خطاب به آنها فرمودند :
لَا عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْكُمْ تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) جَنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ لَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً .
هيچ قومى را نمىشناسم كه بىوفاتر و بىعاطفهتر از شماها باشند ، جنازه رسول خدا را نزد ما گذاشته و سرگرم كار خود و به دست آوردن خلافت شديد ، نهه مشورتى با ما نموديد و نه كمترين حقّى براى ما قائل شديد .
تا اين جاي روايت را ابن قتيبه دينوري نيز در الإمامة والسياسة (ج1 ، ص19 با تحقيق زيني) نقل كرده است ؛ اما از آنجا كه ادامه آن به صلاح او و مذهبشش نبوده ، به همين اندازه بسنده كرده است . مرحوم طبرسي ادامه سخن فاطمه زهرا سلام الله عليها را اين گونه نقل ميكند :
كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلَاءَ لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذَلِكَ مِنْهَا الرَّجَاءَ وَ لَكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْأَسْبَابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ وَ اللَّهُ حَسِيبٌ بَيْنَنَاا وَ بَيْنَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة .
گويا شما هيچ اطّلاعى از فرمايش پيامبر در روز غدير خم نداشتيد ، به خدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولايت را محكم ساخت كه جاى هر طمع و اميدىى براى شما باقى نگذاشت ؛ ولى شما آن را رعايت نكرده و هر رابطهاى را با پيامبرتان قطع نموديد ، البتّه خداوند متعال ميان ما و شما حكم خواهد فرمود .
الطبرسي ، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ) ، الاحتجاج ، ج 1 ص 105 ، تحقيق : تعليق وملاحظات : السيد محمد باقر الخرسان ،، ناشر : دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف ، 1386 - 1966 م .
مجلسي ، محمد باقر (متوفاي 1111هـ) ، بحار الأنوار ، ج 28 ص 205 ، تحقيق : محمد الباقر البهبودي ، ناشر : مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان ، الطبعة :: الثانية المصححة ، 1403 - 1983 م .
آري ، دفاع از ولايت ميراث گرانبهاي صديقه شهيده است ، فرزندان آن حضرت تمام تلاش خود را براي حفظ غدير به كار برده و اين ميراث ارزشمند را به ماا سپردهاند .
شاهد هفتم : حديث ثقلين در سياق حديث غدير :
حديث متواتر ثقلين ، از احاديثي است كه ولايت و إمامت اهل بيت پيامبر و در رأس آنها امير مؤمنان عليه السلام را به طور مطلق ثابت ميكند . رسول خدا در اين روايت تمام مردم را ملزم به تمسك به قرآن و اهل بيت خود كرده و اهل بيت را ملازم و همراه هميشگي قرآن معرفي نموده است .
وجود اين حديث در خطبه غدير ، دليل واضحي است بر اين كه مقصود رسول خدا صلي الله عليه وآله از حديث غدير ، زعامت و رهبري امير مؤمنان عليه السلامم بوده نه دوستي و محبت به آن حضرت ؛ زيرا اين روايت دلالت ميكند كه تمام مردم بدون استثنا وظيفه دارند كه از قرآن و عترت پيروي و به آن دو تمسك نمايند ؛ پس قرآن و عترت ، دو امام و پيشواي مردم هستند و همه مسلمانان بايد تابع فرمانهاي آن دو باشند .
نسائي در خصائص امير مؤمنان عليه السلام مينويسد :
عن أبي الطُّفَيْلِ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال لَمَّا رَجَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ بِغَدِيرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ قال كَأَنِّي دُعِيتُ فَأَجَبْتُُ إنِّي قد تَرَكْتُ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ من الآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عز وجل وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قال إنَّ اللَّهَ عز وجل مَوْلاَيَ وأنا وَلِيُّ كل مُؤْمِنٍ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي الله عنه فقال من كنت وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ فقلت لِزَيْدٍ سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال ما كان في الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلاَّ رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَسَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ .
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از حجّة الوداع بازمىگشت ، در محل غدير خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزديكى بود اشاره كرد .. اصحاب بلا فاصله زير آن درختها را تميز كرده و سايبانى براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تشكيل دادند . حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در زير آن سايبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پايان رسيده و مرا به سوى خدا و عنايات حضرت او دعوت كردهاند ، دعوت او را اجابت كردهام . اينك ، دو اثر گرانبها در ميان شما به جاى مىگذارمم كه يكى از آن دو ، مهمتر از ديگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت و اهل بيت من است ؛ اينك بنگريد تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهيد كرد . بديهى است اين دو يادگار از يكديگر دور نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمايند . سپس فرمود :
«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ كلّ مؤمن»
سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :
«من كنت وليّه فهذا وليّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
ابو طفيل ميگويد : از زيد پرسيدم : آيا تو از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين جملات را شنيدهاى ؟ زيد در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها كه در اطرافف درختان حضور داشتند آن حضرت را ديدند و سخن ايشان را شنيدند.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ) ، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ، تحقيق : أحمد ميرينن البلوشي ، ناشر : مكتبة المعلا - الكويت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ميگويد :
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله .
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند ، صحيح است ؛ ولي آنرا نقل نكردهاند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحن ، ج3 ص118 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دارر الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .
ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ) بعد از نقل روايت ميگويد :
قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح .
استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است اين حديث صحيح است .
ابن كثير الدمشقي ، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
طبق اين روايت ، رسول خدا در ميان امتش ، دو جانشين قرار داده است ، يكي خليفه صامت ؛ يعني همان قرآن و ديگري خليفه ناطق به حق كه عترت و اهلل بيت عليهم السلام باشند . سپس به مردم دستور داده است كه نصرت و ياري خود را از امير مؤمنان دريغ نكرده و همواره با كسي باشند كه او هميشه با قرآن است .
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حديث غدير :
اهتمام ويژه خداوند و رسول گرامي به خطبه غدير ، دليل روشني است بر اين كه مراد از ولايت در حديث ، امامت و خلافت امير مؤمنان عليه السلام بوده ، نه صرف محبت و دوستي آن حضرت .
خداوند كريم ، عنايت فراواني به غدير خم داشت ، زماني فرمان ابلاغ ولايت امير مؤمنان عليه السلام را صادر كرد كه جمعيتي بالغ بر يكصد هزار نفر ، رسولل خدا را همراهي ميكردند و سپس بعد از اتمام ماجراي غدير خم با نزول آيه إكمال ، ولايت امير مؤمنان عليه السلام را اكمال دين و اتمام نعمت خود معرفي كرد و رضايت خود را از اسلامي اعلام نمود كه همراه با ولايت امير مؤمنان عليه السلام باشد .
رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز در زماني فرمان رسول خدا را ابلاغ كرد كه گرماي شديد هوا آن قدر آزاردهنده بود كه مردم مجبور ميشدند ، از نصف عبا بهه عنوان سايه و از نصف ديگر براي زير انداز استفاده كنند . در چنين وضعيتي دستور داد كه جلورفتگان بازگردند و صبر كردند تا عقب ماندگان نيز برسند .
اين اهميت فراوان نشانگر اين است كه صرف محبت و دوستي امير مؤمنان مطرح نبوده و تنها كدورت عدهاي نميتواند منشأ ايراد چنين خطبهاي در هوايي چنان آزاردهندهاي باشد .
اعلان ولايت در جمع گسترده مسلمانان :
حجه الوداع ، نخستين و تنها حجي بود كه رسول خدا بعد از مهاجرت به مدينه انجام ميداد . آن حضرت قبل از عزيمت به مكه ، به تمام مسلمانان اعلام كرد كهه خود را براي انجام فريضه حج آماده كنند ، حتي به اسماء بنت عميس كه تازه فرزندش را به دنيا آورده بود نيز دستور داد كه غسل نموده و همراه ديگر مسلمانان عازم حج شود .
أبو عبد الرحمن نسائي (متوفاي303 هـ) در سنن كبراي خود مينويسد :
عن جابر بن عبد الله قال أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم تسع سنين الحج ثم أذن في الناس بالحج فلم يبق أحد يقدر على أن يأتي راكبا أو راجلا إلا قدمم فتدارك الناس ليخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحليفة وولدت أسماء بنت عميس محمد بن أبي بكر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال اغتسلي واستثفري بثوب ثم أهلي ففعلت.
جابر ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله در طول 9 سال حضور در مدينه هر سال به زيارت خانه خدا مشرف مي شد و در آخرين سال از عمر شريفش نيزز فرمان سفر حج از طرف آن حضرت صادر شد، همه مردم بعضي سواره و بعضي پياده آماده سفر شدند، و در ميقات (ذو الحليفه) حاضر شدند، اسماء دختر عميس فرزندش محمد بن ابو بكر را به دنيا آورد، كسي را نزد رسول خدا فرستاد تا وظيفه اش را بداند، دستور داد تا غسل كند وخودش را به پوشاند و همراه شود.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن ، السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 355 ، ح3742 ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري ، سيد كسروي حسن ، ناشرر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411 - 1991 .
و بيهقي مينويسد :
أخبرنا السيد أبو الحسن العلوي أنبأ عبد الله بن محمد بن شعيب المهراني ثنا أحمد بن حفص بن عبد الله حدثني أبي حدثني إبراهيم بن طهمان عن جعفر بنن محمد عن أبيه عن جابر بن عبد الله الأنصاري أنه قال قام رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمدينة تسع حجج لم يحج ثم أذن في الناس بالحج قال فاجتمع بالمدينة بشر كثير فخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم لخمس بقين من ذي القعدة أو لأربع فلما كان بذي الحليفة صلى ثم استوى على راحلته فلما أخذت به في البيداء لبى وأهللنا لا ننوي إلا الحج .
اين حديث اندك تغييري با حديث قبل دارد كه از ترجمه آن صرف نظرشد.
البيهقي ، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي 458هـ) ، سنن البيهقي الكبرى ، ج 5 ، ص 6 ، 8608 ، ناشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمةة ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا ، 1414 - 1994 .
جمعيت حاضر در حج آن سال را تا 124 هزار نفر ذكر نيز كردهاند ؛ چنانچه شاه ولي الله دهلوي مينويسد :
ثم خرج إلى الحج وحضر معه نحو من مائة ألف وأربعة وعشرون ألفا .
هنگام حركت رسول الله براي زيارت خانه خدا 124 هزار نفر همراه آن حضرت بود.
الدهلوي ، الإمام أحمد المعروف بشاه ولي الله ابن عبد الرحيم (متوفاي 1176هـ) ، حجة الله البالغة ، ج 1 ، ص 876 ، ناشر : دار الكتب الحديثة - مكتبة المثنىى - القاهرة - بغداد ، تحقيق : سيد سابق .
با اين كه در هر سفر فقط يكي از زنان خود را ميبرد ، اما در اين سفر به تمامي اهل و عيال خود دستور داد تا وي را همراهي نمايند .
همين جمعيت انبوه ، به همراه رسول خدا به مدينه بازگشتند و در غدير خم حاضر بودند .
گرماي شديد هوا :
شدت گرمي هوا به حدي بود كه مردم نيمی از عباي خود را روی سر و نيمی را زير پا انداخته بودند .
سعد الدين تفتازاني در شرح المقاصد مينويسد :
وكان يوما صائفا حتى أن الرجل ليضع رداءه تحت قدميه من شدة الحر .
روزي صاف و آفتابي و گرم بود كه از شدت گرما عبا ها را زير پا هايشان انداختند.
التفتازاني ، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاي 791هـ) ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ، ص 290 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستانن ، الطبعة : الأولى ، 1401هـ - 1981م .
در روايت زيد بن أرقم آمده است كه ما تا كنون چنين روز گرمي را نديده بوديم :
أخبرني محمد بن علي الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري ثنا أبو نعيم ثنا كامل أبو العلاء قال سمعت حبيب بن أبي ثابت يخبر عن يحيى بن جعدة عنن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى انتهينا إلى غدير خم فأمر بدوح فكسح في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه فحمد الله وأثنى عليه وقال يا أيها الناس أنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله وإني أوشك أن أدعى فأجيب وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده كتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا الله ورسوله أعلم . [قال] : ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه .
يحيي بن جعده از زيد بن ارقم روايت كرده است كه همراه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به راه خويش ادامه مىداديم تا به غدير خم رسيديم . در آن جا درختىى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن درخت اشاره كرد و اصحاب زير آن درخت را تميز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود كه ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز نديده بوديم .
در آنجا بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايراد خطبه پرداخت . و پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هيچ پيغمبرى مبعوث نمىشود مگرر آنكه نيمى از مقدار زندگى پيغمبر پيشين خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىكشد كه دعوت الهى را اجابت مىكنم و دو اثر گران بار (يا گرانبها) در ميان شما به جاى مىگذارم كه اگر از خواسته و رويه آنان پيروى نماييد ، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهيد شد : يكى كتاب خداست و ديگرى عترت من است .
سپس دست على عليه السّلام را گرفت و خطاب به مردم فرمود: اى مردم ! چه كسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند : خدا وو رسول خدا داناتر و اولي به جان و مال است آنگاه فرمود :
«من كنت مولاه فعلىّ مولاه» .
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ميگويد :
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
اين حديث سندش صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند.
و ذهبي نيز در تلخيص المستدرك سخن وي را تأييد ميكند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحين مع تضمينات الذهبي في التلخيص ، ج3 ، ص613 ، ح6272 ،، ناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت ، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م ..
آيا امكان دارد كه رسول خدا چنين جمعيت عظيمي را در چنين هواي گرمي ، نگهدارد و فقط اين نكته را يادآوري كند كه اي مردم هركس من و خدا دوست اوو هستيم ، علي دوست او است ؟ ! آيا اينگونه سخن گفتن با شأن ومقام آن حضرت سازگاري دارد؟ و آيا عقل چنين اجازهاي را ميدهد ؟
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» :
رسول خدا پس از آن كه امير مؤمنان عليه السلام را به جانشيني خود برگزيد ، از آنجايي كه پيش بيني ميكرد صحابه سخن او را نپذيرند و با او دشمني كنند و از طرف ديگر ميدانست كه امير مؤمنان عليه السلام براي اداره امور مملكت نياز به ياوراني دارد كه او را ياري نمايند ؛ از اين رو براي ترغيب مردم به ياري امير مؤمنان و نيز تذكر اين مطلب كه دشمني با علي دشمني با خداوند است ، دست به دعا برداشت و اين چنين دعا فرمود :
خدايا دوست بدار هر كه او را (علي را) دوست بدارد ، و دشمن باش با كسي كه با او دشمن باشد ، و ياري كن هر كه او را ياري كند ...
اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأحب من أحبه وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله .
البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 3 ، ص 35 ، ح786 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر :: مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409هـ .
هيثمي بعد از نقل اين روايت ميگويد :
رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .
اين روايت را بزار نقل كرده و راويان آن راويان صحيح بخاري هستند ، غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است .
الهيثمي ، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 105 ، ناشر : دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت –– 1407هـ .
به عبارت ديگر رسول خدا بعد از آن كه امير مؤمنان را به جانشيني خود برگزيد ، براي تثبيت اين امر مهم و عملي شدن آن ، مردم را ترغيب كرد كه او را درر اجراي اين امر و اداره امور مملكت ياري نمايند كه اگر چنين كنند ، خداوند آنها را ياري خواهد كرد و از طرف ديگر به منافقان فهماند كه اگر با او مخالفت كنند و قصد دشمني با او را داشته باشند ، در حقيقت با خداوند مخالفت كرده و با او دشمني كردهاند .
چنين دعائي جز با مقام امامت و خلافت سازگاري ندارد ؛ زيرا اگر فقط دوستي و محبت امير المؤمنين عليه السلام مطرح بود ، معنا نداشت كه اين همه تأكيدد نمايد ؛ تا جايي كه دوستي او را دوستي خدا و دشمني با او را دشمني با خدا اعلام نمايد .
الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية علي بن أبي طالب عليهما السلام