چکیده
غدیر خم، بر اساس مستندات تاریخی، بیشک یکی از مهمترین و مسلمترین حوادث تاریخ صدر اسلام و دوران رسالت پیامبر اکرم9، و روز اکمال دین و اتمام نعمت است. طی سالیان متمادی، اندیشمندان جهان اسلام به ذکر، بررسی و واکاوی زوایا و ابعاد متعدد این واقعة عظیم پرداختهاند. بزرگان شیعه، بر قطعیت وقوع و دلالت آن بر امامت و خلافت بلافصل علی7 تاکید کردهاند؛ اما نویسندگان اهلسنت مواضع متفاوتی گرفتهاند. آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، بیان دیدگاهها و موضعگیریهای مورخان برجستة اهلسنت در قبال این رویداد قطعی و سرنوشتساز تاریخی، و بررسی و نقد آن است. با مراجعه به منابع معتبر تاریخی عامه، به رویکردهای متفاوت آنها در قبال موضوع غدیر خم برمیخوریم: برخی واقعة غدیر را پذیرفته، اما با عقیدة شیعه در دلالت آن بر خلافت و امامت حضرت علی7 مخالفاند؛ عدهای فقط به ذکر حدیث غدیر یا احتجاج و مناشدة مولا علی7 با تنی چند از صحابه که در غدیر حضور داشتند، بسنده کرده و دربارة چگونگی و کیفیت وقوع آن، مطلبی نگفتهاند؛ گروه دیگر، یا کاملا سکوت اختیار کرده و از غدیر سخنی بهمیان نیاوردهاند، یا حتی صراحتا آن را انکار کردهاند.
کلیدواژهها
غدیر خم؛ منابع تاریخی اهلسنت؛ علی(ع)؛ ولایت و امامت
اصل مقاله
به نام بلند خدای علی
ای دل، حکایت از شرفِ بوتراب کن
در مطلعِ سخن، سخن از افتاب کن
پیرآیة جمالِ عروسِ ثنای او
از جوهرِ معانی ام الکتاب کن
ای جان، زبانِ ناطقة خوش سرای را
وقفِ ثنای آن شهِ عالی جناب کن
ای آفتابِ برجِ ولایت، چو آفتاب
از پیشِ اهلِ مظلمه، رفعِ حجاب کن
همچون حصارِ خیبر از امدادِ لطفِ حق
بازا وبرجِ قلعة بدعت، خراب کن
ای میرحاج، بعد ثنایش به حق بگو
یا رب، دعای خستهدلان، مستجاب کن[1]
مقدمه
بیشک علیبنابیطالب7 پس از پیغمبر اکرم9 والامقامترین انسانی است که پا به عرصة وجود گذاشته، که بهفرمودة نبی مکرم9، جز خداوند متعال و وجود مبارک حضرتش، کسی او را بهحقیقت نشناخته است.[2] یقینا بهترین اوصاف امام را در کلام خداوند متعال و فرستادة برحقش میتوان یافت؛ کتابی که لا یَاتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه (فصلت،42) و سخن رسولی که با عنایت به آیة شریفة وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ انْ هُوَ الا وَحْىٌ یُوحَی (نجم،3 و4) کلامش کلام خداوند متعال و فرمودههایش خالی از رای شخصی و حب و بغض نفسانی است.
اکابر عامه به فضایل و مناقب اهلبیت:، و بهویژه حضرت علی7 اذعان داشته و کتابهای مستقلی دربارة فضایل ایشان نگاشتهاند. از جملة این کتابهاست: مودة القُربی، تألیف میرسیدعلی همدانی شافعی؛ینابیع المودة لِذَوی القُربی، تألیف شیخسلیمان قُندوزی حنفی؛ رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، تألیف سیدابوبکربنشهابالدین علوی؛ الاتحاف بحب الاشراف، تألیف شیخعبداللهبنمحمدبنعامر شَبراوی؛ احیاء المیت فی الاحادیث الواردة بفضائل ال البیت، تألیف جلالالدین سُیوطی؛فرائد السمطَین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطَین والائمة من ذریتهم، تألیف شیخالاسلام ابو المؤید ابراهیم حَموئی جُوینی شافعی؛ذخائر العُقبی فی مناقب ذَوی القُربی، تألیف احمدبنعبدالله طبری شافعی؛ الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة، تألیف نورالدین ابنصباغ مالکی؛تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة، تألیف سبطبنالجوزی حنفی؛مطالب السؤول فی مناقب ال الرسول، تألیف محمدبنطلحه شافعی؛مناقب امیرالمؤمنین، معروف به مناقب خوارزمی، تألیف ابوالمؤید موفق بن احمد حنفی مکی خوارزمی؛خصائص امیرالمؤمنین علیبنابیطالب، تألیف حافظ ابوعبدالرحمان احمدبنشعیب نسائی شافعی؛ و دهها کتاب دیگر. افزون بر کتابهای یاد شده، فضایل اهلبیت و مولای متقیان علی7 بهصورت پراکنده، در بیشتر منابع معتبر حدیثی، تاریخی، تفسیری، کلامی، فقهی و ادبی اهلسنت ذکر شده است.
از آنجا که هدف اصلی نگارش این مقاله، طرح و بررسی دیدگاههای مورخان عامه در قبال موضوع غدیر خم است، از بیان فضایل مولا7 سخن کوتاه میکنیم و بدان میپردازیم؛ اما در ابتدای سخن باید بگوییم: «اگر دانشمندان همة فِرق با پذیرفتن اصل اساسی وحدت، دربارة مسائل اصلی یا فرعی، اعتقادی یا فقهی به بحث علمی بپردازند، نهتنها دلها از یکدیگر گریزان نمیشود، بلکه به همدیگر نزدیک خواهد شد؛ و این یکی از راههای صحیح تقریب بین مذاهب اسلامی است». (مدنی، 1377، ص121) همچنین دربارة موضوع غدیر باید بدانیم که «اگر شیعه اصرار بر ترویج فرهنگ غدیر دارد، تنها برای حمایت از یک فرد یا افرادی خاص نیست. شاید بعضی خیال کنند شیعه بهعلت تعصب بیجا، از یک فرد یا افرادی حمایت میکند و دلباختة آنان است. جدای از دلباختگی و علاقهمندی، بهاعتقاد محققان و دانشمندان شیعه، اسلامِ بدون غدیر، ابتر و ناقص است». (حسینی مقدم، 1387، ص144) از نظر شیعه، مسئلة بسیار خطیر امامت و پیشوایی امت پس از رحلت پیامبر9، به حال خود رها نشده است؛ بلکه رسول رحمت9 از آغازین روزهای دعوت تا آخرین لحظات عمر بابرکتش، این مسئلة سرنوشتساز و حساس را بیان، و علی7 را بهعنوان امام و خلیفة مسلمین معرفی نمود؛ که جریان غدیر، از جملة آن نصوصی است که بر این امر دلالت دارد.
روایات شیعه، چگونگی وقوع غدیر خم و نصب امیرمؤمنان علی7 را به خلافت از جانب خداوند متعال و پیغمبر اکرم9، اینگونه روایت میکنند: در اواخر عمر پیامبر خاتم9، روز پنجشنبه هجدهم ذیحجة سال دهم هجری (سال حجة الوداع) در راه بازگشت پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، در سرزمین رابغ[3] در محلی که غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین نازل شد و آیه
شریفه یا ایهَا الرسولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیکَ مِن ربکَ وَ ان لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلغْتَ رِسَالتَهُ وَ الله ُ یعْصِمُکَ مِنَ الناسِ ان اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (مائده،67) را پیغمبر اکرم9 نازل کرد. آن حضرت نیز در حضور جمع کثیری از صحابه، با بیان خطابهای طولانی[4] به بیان معارف بسیار مهمی پرداختند و با کلام آشنای انی تارکٌ فِیکُم الثقَلَیْن کِتابَ اللهِ و عِترَتِی... و مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ...، بار دیگر امامت و جانشینی سید متقیان علی7 را یادآورشدند. چون خطبة نبوی پایان یافت، برای بار دوم جبرئیل نازل شد و با تلاوت آیة الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الْاسْلامَ دینا (مائده،3) اکمال دین و اتمام نعمت را از سوی پروردگار سبحان اعلام کرد. پس از آن، بهدستور پیامبر9 صحابه، از جمله خلیفة اول و دوم مقام ولایت علی7 را به آن حضرت تبریک و تهنیت گفتند.[5] (برای اگاهی بیشتر از رویداد و حدیث غدیر، ر. ک: مشایخ فریدنی، «حدیث غدیر»، دایرةالمعارف تشیع، ج6، ص180-183؛ و «غدیر از دیدگاه اهلسنت»، ص44-50؛ و «غدیر از منظر عالمان اهلسنت»، ص145-148)
آنچه ذکر شد، خلاصة جریان غدیراز دیدگاه شیعه است؛ و همه واقفیم که غدیر خم نخستین موضعی نبود که رسول اکرم9 مولای متقیان علی7 را بهعنوان جانشین خود به مردم معرفی کرد. حضرت بارها در مناسبتهای مختلف و با شیوههای گوناگون، این امر خطیر را به امت خود گوشزد کرده بود. احادیث ثقلین، منزلت، رایت، طیر، سفینه، رد الشمس، سد ابواب، و دیگر احادیث روایتشده از زبان پیغمبر اعظم9، به جایگاه ممتاز مولای متقیان7 اشاره دارند و دال بر حقیقت یاد شدهاند.
بحث، تحقیق و تألیف دربارة غدیر خم، اهمیت و جایگاه آن، از قرن دوم (آغاز حرکت تألیف) تا عصر حاضر، از سوی نویسندگان امامی، اسماعیلی، زیدی، سنی و مسیحی، با تألیف کتابهای گرانسنگی به زبان عربی، فارسی، اردو و ترکی، بهنحو احسن صورت گرفته است. عناوین این تألیفات، طبق گزارش کتاب تحقیقی الغدیر فی التراث الاسلامی،[6] تألیف علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، بالغ بر 162 عنوان کتاب است که هر کدام از آنها از یک جلد تا 29 مجلد میباشد.[7] هرچند متأسفانه از این تعداد، 35 عنوان ازمیان رفته و 24 عنوان بهصورت نسخههای خطی باقی مانده و بر روی آنها غبار غفلت نشسته است، اما 104 عنوان دیگر به زینت چاپ آراسته شده و در اختیار همگان قرار گرفته است.
برخی از این آثار جامع و بیبدیل که به قلم علمای شیعه نگاشته شدهاند، عبارتاز: الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، تألیف علامه امینی(ره) در بیست جلد؛[8] عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار، تألیف علامه سیدمیرحامد حسین موسوی هندی نیشابوری، در سی جلد، که نسبت به کتاب الغدیر، دارای تفصیل بیشتری در زمینة بحثهای رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر است (جلد1، حدیث الغدیر؛ جلد3، حدیث الولآیه)؛ و کتاب نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار تألیف علامه سیدعلیحسینى میلانى در شانزده جلد (جلد6، 7، 8 و 9، حدیث الغدیر؛ جلد15 و 16، حدیث الولآیه) و... .
دربارة غدیر، علمای مشهور اهلسنت نیز کتابها و رسالههای مستقلی تألیف کردهاند؛ از جمله: حدیث الولایة از ابوالعباس احمدبنمحمدبنسعید همدانی، معروف به ابنعُقْده کوفی (قرن چهارم)، که در آن 105 سند حدیث غدیر را جمعآوری کرده است؛ کتاب الولایة فی طُرق حدیث الغدیر، از مورخ و مفسر مشهور، ابنجریر طبری (ف310ق)، که از 75 سندِ روایت غدیر نام برده است؛ مَن روى حدیث غدیر خم از حافظ ابوبکر جِعابى (ف355ق)؛ رسالة فی اسناد حدیث غدیر یا جزء فی طرق حدیث الغدیر، از حافظ دارقُطْنى (ف385ق)؛ کتابی در حدیث غدیر، از ابوجعفر شَیبانی (قرن چهارم)؛ الدرایة فی حدیث الولایة، در هفده جلد، از ابوسعید مسعودبنناصر سجستانى (ف477ق)، که 120 سند از روایت غدیر را جمعآوری کرده است؛ رسالة طُرُق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فهذا عَلی مَولاه از شمسالدین محمد ذهبی (ف747ق)؛ کتابی در حدیث غدیر،
از زینالعابدین عبدالرحیم شافعی(قرن نهم) و... (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: الغدیر علامه امینی، ج1، ص152-157)
علامه امینى، به 24 مورخ، 27 محدث، 14 مفسر،7 متکلم و تعدادى از علماى لغت عربی - که در آثار خود، واقعة غدیر خم را ثبت کردهاند - اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر، کلام و لغت عرب دانسته است. (امینی، 1977م، ج1، ص6-8). وی در جلد نخست کتاب شریف خود، به اسامی 110 نفر از صحابه (همان، ج1، ص14-61) و 84 نفر از تابعین (همان، ج1، ص62-72) و 360 تن از دانشمندان و بزرگان اهلسنت از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم (همان، ص73-151) که حدیث غدیر را نقل کردهاند، اشاره میکند. بنابر یادداشتهاى علامه، در مستدرکات الغدیر و در چاپ نهایى آن، بر تعداد علما و بزرگان اهلسنت افزوده شده و به حدود هفتصد نفر رسیده است، که این عدد راویان غدیر، آن هم تنها در میان عالمان اهلسنت، قابل اعتنا و چشمگیر، و حاکى از وقوع حتمی غدیر خم و عظمت بیکران آن حادثة تاریخى است.
بنابراین، ملاحظه میشود که حادثة تاریخساز غدیر، فقط از جانب اندیشمندان شیعه مطرح نشده، بلکه هر یک از عالمان اهلسنت، با هر تخصصی، به آن عنایت داشتهاند. در واقع، باید گفت: «این موضوع [غدیر خم] در نظر علماى عامه نیز ثابت و محقق، و از متواترات[9] و مسلمات است». (همان، ص14).[10]
با عنایت به اینکه موضوع غدیر را عمدتا محدثان و مورخان نقل کردهاند و با توجه به عنوان تحقیق، که صرفا بررسی منابع تاریخی اهلسنت است، از ذکر منابع بیشمار با موضوعات مختلف که به موضوع غدیر پرداختهاند، خودداری شده و فقط نگاه سهگانة منابع معتبر تاریخی اهلسنت در قبال آن حادثة جاودانه، و تفاوت آن با دیدگاه شیعه، مد نظر قرار گرفته است.
پیش از طرح بحث، لازم است یادآور شویم که برخی از نویسندگان اهلسنت، جریان غدیر را یا بهصورت خبر واحد آورده و سند آن را از حالت تواتر خارج نمودهاند و با این کار، از اعتبار خطبة غدیر کاسته و دلالت آن را مخدوش ساختهاند، یا با حذف قراین خطبه[11] که دربردارندة آیة النبِی اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ (احزاب،6) و کلام نبوی الَسْتُ اوْلَى بِالمُؤمِنِینَ مِنْا نْفُسِهِم؟[12] و حدیث ثقلین[13] و دیگر قرینهها بودهاند، و با اکتفا به ذکر حدیث مَن کُنتُ مَولاهُ فهَذا عَلی مَولاهُ، تا حدود زیادی موجب ابهام این سند قطعیِ دال بر ولایت علی7 شدهاند. در نهایت هم علمای اهلسنت، از واژة «مولا» فقط معنای «دوست و محب» یا «یاور و ناصر» را برداشت کردهاند.[14]
در این مجال، دیدگاههای متفاوت مشاهیر اهلسنت در فن تاریخنگاری را نسبتبه واقعة غدیر خم مطرح میکنیم و درصدد بررسی و نقد آن برمیآییم؛ و در پایان به تحلیل کلی دیدگاههای آنان خواهیم پرداخت. منابع تاریخی استفادهشده در این تحقیق، بر اساس تاریخ وفات مؤلف و قدمت تاریخی کتاب، ذکر و بررسی شدهاند.[15]
الف) پذیرش غدیر با برداشتی متفاوت از شیعه
برخی از مشاهیر فن تاریخ اهلسنت، در برخورد با رویداد عظیم غدیر خم، با طرق و اسناد مختلف به بیان آن پرداخته و ابعاد حدیث غدیر را بررسی کردهاند؛ با این تفاوت که از دیدگاه آنان، واقعة غدیر خم و علت بیان حدیث غدیر از زبان وجود نازنین پیامبر اکرم9 و مواردی از این دست، بر خلافت و امامت بلافصل مولا علی7 دلالت نمیکند. این گروه از مورخان اهلسنت، به حدیث غدیر بهعنوان موضوعی برای تثبیت محبت و نصرت صحابه نسبتبه امیرمؤمنان علی7 نگریستهاند.[16]
- بِلاذُری(ف279ق) در انسابالاشراف، از برخی صحابه (بَراءبنعازِب و ابوهُرَیره و زید بن ارقَم و ابنعباس و بُریدةبنالحُصَیب و ابوسعید خُدْری) جزئیات داستان غدیر را نقل کرده است و به حدیث ولایت (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا علی مَوْلاهُ) (بلاذری، 1996م، ج2، ص108-112 و ج5، ص80) و نفرین حضرت در حق برخی از صحابه که از شهادت دادن نسبتبه واقعة غدیرامتناع ورزیدند، اشاره نموده است. (همان، ج2، ص156و157)
- خطیب بغدادى (ف463ق) در تاریخ بغداد، از قول برخی صحابة پیامبر9 حدیث غدیر را آورده است. (خطیب بغدادی، 2002م، ج8، ص372 و ج14، ص303) او در شرح حال حَبشُونبنموسی، با سند صحیح و راویان ثقات از نظر دانشمندان اهلسنت، از قول ابوهریره به حادثة غدیر خم و تبریک خلیفة دوم به حضرت7 و نزول آیة اکمال (مائده:3) بعد از این قضایا، اشاره میکند و مینویسد: «از عبداللهبنعلیبنمحمدبنبِشْران از علیبنعُمر الحافظ، از ابونصر حَبشُونبنموسىبن ایوب الخَلال، از علیبنسعید رَمْلی، از ضَمرَةبنرَبیعه قُرَشی، از ابنشَوذَب، از مَطَر الوَراق، از شَهربنحَوشَب، از ابوهُرَیره نقل شده است که گفت: کسی که روز هجدهم ذیحجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برای او نوشته میشود. این روز، روز غدیر خم است؛ روزی که رسول خدا9 دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا! فرمود: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس عمر گفت: تبریک میگویم ای فرزند ابوطالب! مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آنگاه این آیه نازل شد: الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ. (همان، ج9، ص221) خطیب، در ادامه به بیان تفصیلى سند این روایت مىپردازد.
نکته مهم قابل استنباط از روایت خطیب بغدادی آن است که نزول آیة شریفه اکمال، بعد از اتمام خطابة غدیر است و این میتواند خود دلیل متقنی بر ولایت و امامت مولا علی7 باشد؛ چراکه با دقت در محتوای خطابة رسول الله9 درمییابیم که جز ولایت حضرت علی7 چیز دیگری صلاحیت اکمال دین و اتمام نعمت را نخواهد داشت. همچنین مسئلة واضح و دقیق در قضیة تبریک خلیفة دوم آن است که آیا فقط تاکید بر محبت و نصرت مولا7 سبب تبریک و تهنیت از جانب عمربنخطاب شده است؟ چراکه اگر مقصود، صِرف دوست داشتن علی7بود، دیگر چه نیازى به تبریک گفتن بود؟!
خطیب بغدادى همچنین به نقل از عبدالرحمنبنابیلَیلَی، به مناشدة صحابه از سوی امیرمؤمنان7 درخصوص حدیث غدیر اشاره میکند و مینویسد: از علی7 در رَحْبه (آبادیای نزدیک کوفه) شنیدم که صحابه را سوگند میداد و میگفت: چه کسی شنیده است که پیامبر9 فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هرکس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشـمـن مىدارد»؛ پس دوازده نفر که همه اهل بدر بودند، شهادت دادند که شنیدهاند پیامبر9 فرمود: «هر کس من مولای اویم، على مولای اوست؛ خداوندا! دوست بدار هر کس که على را دوست مىدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشـمـن مىدارد)» (همان، ج16، ص348)
بدیهی است احتجاج حضرت7 در روز رحْبه به حدیث ولایت و شهادت خواستن از حاضران در غدیر، امری جز تاکید بر خلافت و زعامت امتِ پس از پیغمبر9 نبوده است.
خطیب بغدادی در شرح حال حاکم نیشابوری، معروف به ابنالبُیع، به نقل از دیگران، از گرایش شیعی حاکم سخن گفته است و از ابواسحاق ابراهیمبنمحمد ارموی نیشابوری، سخن غیرمنصفانهای را میآورد و میگوید: «حاکم ابوعبدالله احادیثی را که بهگمان خود با شرط بخاری و مسلِم صحیح بوده است و باید در صحیح آن دو میآمد، جمعآوری نمود، که از آن جمله، «حدیث طائر» و «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» است. پس اصحاب حدیث، حاکم را مورد سرزنش قرار دادند و به سخنانش التفات نکردند و کار او را صواب ندانستند». (همان، ج3، ص509)
- ابن خَلکان (ف512ق) در وفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به عید بودن روز غدیر، تصریح کرده و کاملاً به حادثة غدیر خم اشاره نموده است. او پیرامون تاریخ وفات مستنصر عبیدی، که در شب هجدم ذیحجه واقع شده و آن تاریخ مصادف با زمان رویداد غدیر خم بوده است، میگوید: «این شب، شب عید غدیر است؛ یعنی شب هجدهم ذیحجه؛ و آن، غدیر خم است؛ و گروه بسیاری را دیدم که از این شب سؤال میکردند [...] و این مکان، میان مکه و مدینه است که در آن، غدیر (برکة) آبی قرار دارد و گفته میشود در آنجا درختان انبوهی است و هنگامی که پیامبر9 از مکه از حجةالوداع باز میگشت، به این مکان رسید و علیبن ابیطالب7 را به برادری انتخاب نمود و فرمود: «عَلی منی کهارون مِن مُوسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه»؛ و شیعه تعلق زیادی به آن دارد. و حازمی گوید: آن سرزمینی میان مکه و مدینه، نزد جحفه است که در کنار برکهاش، پیامبر9 خطبهای خواند. و این وادی، بهسختی زیاد و شدت حرارت، شناخته میشود». (ابنخلکان، 1994م، ج5، ص230و231)
- ابوالفتح شهرستانى (ف548ق) در المِلَل والنحَل، ضمن توضیح دربارة نحلة شیعة امامیه، به واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر9 که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فعَلی مَولاه، اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه، وانصُر مَن نَصَره، واخذُل مَن خَذَله، وادِرِ الحَق معَه حَیثُ دارَ»؛ و آن پس از نزول آیة تبلیغ (مائده:67) بوده است، اشاره میکند. (ر. ک: شهرستانى، بیتا، ج1، ص163)
- ابن عَساکِر دمشقی شافعی(ف571ق) در تاریخ دمشق، در مواضع بسیار زیادی به حدیث غدیر اشاره میکند.[17] برای نمونه مینویسد: «روزغدیرخم، پیامبر9 ایستاد و خطبهای خواند و فرمود: ای مردم! آیا من اولی از مؤمنان برخودشان نیستم؟ و سه بارتکرارکرد! همه گفتند: آری! فرمود: ای علی! نزدم بیا. پس دست علی را آنقدر بالا برد که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد و فرمود: «هرکس من مولای اویم, على مولای اوست». حتی سه بار این جمله را تکرار نمود». (ابنعساکر، 1995م، ج42، ص117)
او با سند صحیح و راویان موثق و مورد تایید علمای رجال اهلسنت، دربارة نزول آیة بلاغ (مائده:۶۷) در غدیر میگوید: «از ابوبکر وَجِیهبنطاهر، از ابوحامد ازهری، از ابومحمد مَخْلَدی، از ابوبکر محمد بن حَمدُون، از محمدبنابراهیم حُلْوانی، از حسنبنحَماد سَجَاده، از علیبنعابس، از [سلیمان] اعمَش وابوجَحاف [بُرجُمی]، از عَطیه[عَوفِی]، از ابوسعید خُدْری نقل است که گفت: این آیه (یا ایها الرسولُ بَلغْ ما انزِلَ الیکَ مِن ربک) (مائده: 67) بر رسول خدا9 در غدیر خم در شان علیبنابیطالب نازل شد». (همان، ج42، ص237)
افزون بر این، ابنعساکر با روایات صحیحی، به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی7 در روز غدیراشاره میکند، (ر.ک: همان، ج42، ص220-222 و 233و234)
همچنین او با ذکر سلسلهای از راویان که به فُضَیلبنمَرزوق ختم میشود، از حسنبنحسنبن علی7، معروف به حسن مثنی، در رد دیدگاه شیعه (رافضیها از دید راوی) که قایل به ولایت و خلافت علی7 با استناد به حدیث غدیرند، سخنانی را نقل میکند. او میگوید: رافضیها از حسنبنحسن7 پرسیدند: مگر نه آن است که رسول خدا9 فرمود: مَن کُنت مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؟ که حسن در جواب گفت: بهخدا قسم! اگر مقصود پیامبر9 امارت و قدرت بود، آن را بهوضوح بیان میکرد و میفرمود: «ای مردم! او والی و سرپرست شما پس از من است. پس به او گوش فرا دهید و فرمان وی را اطاعت کنید». سپس از حسنبنحسن7 چنین آورده که اگر قایل به انتخاب حضرت از سوی پیامبر به امر خلافت باشیم، باید بپذیریم که حضرت علی7 در انجام فرمان رسول خدا9 کوتاهی کرده و امر را به دیگران واگذار نموده؛ پس از همة مردم گناهکارتر است؛ و ازاینرو میبایست از مردم بهدلیل این کوتاهیاش در انجام وظیفه عذرخواهی کند. (ر.ک: همان، ج13، ص69-71)
در رد این نقل قول باید بگوییم: حتی اگر بحث سندی روایت را - که خالی از ضعف و اشکال نیست - مطرح نکنیم و فقط به اشکالات دلالی روایت بپردازیم، به این نکات میتوان بسنده کرد:
1. روایت یاد شده از متفردات اهلسنت است؛ یعنی فقط از طرق اهلسنت روایت شده و از راویان شیعه نقل نشده است؛ ازاینرو قابلیت استدلال ندارد؛
2. از منظر اهلسنت، چون این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتابهای روایی معتبر ذکر نشده است، اعتباری ندارد؛
3. با فرض اینکه حسن مثنی چنین جملهای گفته باشد، اما چون معصوم نیست، قول او برای شیعه حجیت ندارد؛
4. این سخن با سخنان معصومین7 منافات دارد که از حدیث غدیر برای اثبات امامت حضرت علی7 استفاده کردهاند؛
5. این حدیث، با حدیث مناشدة حضرت امیر7 دربارة حدیث غدیر که در منابع اهلسنت آمده است، تضاد کامل دارد؛
6. حسن مثنی میگوید: چرا رسول خدا9 صراحتا به ولایت امیرالمؤمنین7 اشاره نکرده است؟ حال آنکه دربارة بیان صریح رسول خدا9 بر خلافت و امامت علی7 روایات متعددی از شیعه و برخی اهلسنت وارد شده است.
- عزالدین ابن اثیر (ف630ق) در اسْد الغابة فی معرفة الصحابة، با ذکر سلسلهای از راویان متعدد، به واقعة غدیر خم و حدیث ولایت اشاره میکند. (ابناثیر، 1994م، ج1، ص572، 669، 671 و ج2، ص362 و ج3، ص136، 137، 412، 465، 487 و ج6، ص132و427) همچنین روایاتی دربارة احتجاج حضرت به حدیث غدیر در روز رَحْبه، و شهادت دادن صحابه نقل کرده است. (همان، ج4، ص102 و ج5، ص281 و ج6، ص126 و 246)
- ذَهَبى (ف748ق)، رجالشناس و مورخ نامور اهلسنت، ضمن تألیف آثار مستقلی دربارة امیرمؤمنان علی7 - که با تاسف فراوان، تقریبا همة آن آثار از میان رفتهاند، در حالی که بیشتر آثار رجالی و تاریخی او برجای مانده است!- [18]در تاریخ الاسلام و وَفَیات المَشاهیر والاعلام به موضوع تبریک خلیفة دوم به علی7 دربارة مقام و منصب جدید آن حضرت، یعنی خلافت و جانشینی پیامبر9 اشاره میکند. از جمله، با سند صحیح چنین نقل میکند: حَمادبنسَلَمه، به نقل از علیبنزید و ابیهارون، به نقل از عَدِیبنثابت، به نقل از بَراء گوید: با رسول خدا9 زیر درخت نشسته بودیم که ندای الصلاة جامعة (بیایید نماز را با جماعت بخوانیم) بلند شد، و رسول خدا9 علی7 را فراخواند و دستش را گرفت و او را بهسمت راست خود برد و [به دیگران] فرمود: آیا من نسبتبه مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس این [علی] مولای کسی است که من مولای او هستم. خداوندا! دوست بدار آنکه علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن میدارد. پس عمربنخطّاب به دیدار او رفت و گفت: گوارایت باشد، ای علی! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. (ذهبی، 1993م، ج3، ص632 و 633) ذهبی از طرق مختلف به حدیث غدیر و تبریک خلیفة دوم، و نیز مناشدة حضرت با صحابه اشاره کرده است. (همان، ج3، ص629-633 و ج21، ص124)
او در شرح حال محمدبنادریس شافعی، در تبیین کیفیت انتساب وی به تشیع، به متواتر بودن حدیث ولایت اشاره میکند و مینویسد: «با این اعتبار، احمدبنعبدالله عِجْلی در مورد شافعی میگوید: ثقه است؛ ولی به تشیع تمایل داشته. من میگویم: معنای این تشیع، یعنی دوستی علی7 و بغض نواصب؛ و اگر علی7 را مولای خود دانسته، بهدلیل عمل به روایت متواتری است که از پیامبرمان رسیده که فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ». (همان، ج14، ص338)
ذهبی در دیگر کتاب خود بهنام تَذْکِرة الحُفاظ در شرح حال علیبنابیطالب7، حدیث غدیر را نقل میکند و میگوید: «پیامبر 9او [علی7] را به بهشت بشارت و مژده داد و فرمود: هرکس من مولای اویم، على7 مولای اوست». (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) همچنین در شرح حال محمدبنجریر طبری، از تألیف سترگ او دربارة اسناد حدیث غدیر نام میبرد و مینویسد: «جلدی از طرق حدیث غدیر که ابنجریر نوشته بود را دیدم که از زیاد بودن طرق آن، شگفتزده شدم». (همان، ج2، ص202). ذهبی دربارة رسالة مستقلی که خود او دربارة طرق حدیث غدیر تألیف کرده است، میگوید: «و اما حدیث مَن کُنتُ مَولاه؛ پس برای آن طرق خوبی است که آن را در رسالهای جداگانه نگاشتهام». (همان، ج3، ص164)
همچنین در دو کتاب تاریخ الاسلام (ذهبی، 1993، ج28، ص127) و تذکرة الحفاظ (همو، 1998م، ج3، ص164) دربارة صحت و سقم مستدرک حاکم نیشابوری، به ذکر سخن ابوبکر خطیب بغدادی به نقل از ارموی که قبلا بدان اشاره شد میپردازد.
- ابنکَثِیر شامی (ف774ق) در تاریخ البِدایة و النهایة علت وقوع حادثة غدیر را، همان امری میداند که ابنهشام در سیرهاش (ر.ک: ابنهشام، 1955م، ج2، ص602-604) و طبری در تاریخ خود (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152) به اجمال و خلاصه بدان اشاره کردهاند؛ یعنی دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت برخی از همراهان حضرت، به دلیل سختگیری ایشان در بازگرداندن پارچههای زکات و جزیة اهل یمن به بیتالمال؛ (ابنکثیر، 1988، ج5، ص227 و ج7، ص370 و 371) با این تفاوت که ابنکثیر، زمان و مکان دقیق آن واقعه را ذکر میکند.
البته باید توجه داشت که دفاع پیامبر9 از علی7 در پی شکایت برخی بهاصطلاح صحابه از حضرت - که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی اهلسنت بهعنوان علت وقوع حادثة غدیر و بیان حدیث ولایت، مطرح شده است - هیچگونه ارتباطی با قضیة غدیر خم ندارد و به نخستین سفر امیر مؤمنان علی7 به یمن و شکایت لشکر از استفادة حضرت از کنیز غنیمتی مربوط میشود که در سال هشتم هجری (یک سال و نیم پیش از حجة الوداع و حادثة غدیر) و در مدینه روی داده است. در توضیح مطلب باید گفت که مولا علی7 بهدستور نبی مکرم9 سه بار به یمن سفر کرده است: سفر نخست برای دعوت اهل یمن به دین مبین اسلام صورت گرفت که پیش از اعزام حضرت امیر7، خالدبنولید و بُرَیده موفق به انجام این ماموریت نشده بودند. در این سفر، گروهی از مردم یمن، بهویژه قبیلة هَمْدان، با عشق و علاقه مسلمان میشوند. در همین سفر است که شکوائیههای بُرَیده با تحریک خالد و دیگران صورت گرفته، و پیامبر9 در مدینه از مولا علی7 دفاع کرده است. سفر دوم حضرت امیر7در سال نهم هجری برای امر قضاوت بوده است که شکایتی نداشت. سفر سوم ایشان نیز در سال دهم برای جنگ با اهل یمن یا جمعآوری زکات و بیتالمال انجام شده است که در نهایت، علی7خود را در مکه به پیامبر9 رساند و در حجة الوداع شرکت کرد. در سفر اخیر، از حضرت7 دو بار شکایت شد: یک بار به دلیل منع لشکر از پوشیدن لباسهای غنیمتی، که آن در مکه صورت گرفت؛ شکایت دیگر مربوط به منع حضرت7 از سوار شدن لشکر بر شتران غنیمتی است، که پس از حجةالوداع؛ در مدینه خدمت پیامبر9 طرح شد.[19]غالب آنچه در تواریخ اهلسنت آمده، خلط سفرهای علی7 و شکایات یاد شده با یکدیگر است که فهم حقیقت امر، دقت بسیار و تعمق کافی میطلبد.
ابنکثیر در مورد اینکه وقوع رویداد غدیر در میانة راه مکه به مدینه، نزدیک جُحفه - مکانی که بدان غدیر خم گفته میشود- و در روز یکشنبه، هجدهم[20] ذیحجة سال دهم هجرت بوده است، تردیدی ندارد. او پس از آن، درصدد ذکر مصادر احادیث واردشده و تمییز صحیح از ضعیف آن برمیآید، و از کتاب دوجلدی محمدبنجریر طبری و صاحب تفسیر و تاریخ معروف) که دربارة طرق و الفاظ حدیث غدیر و جَرح و تعدیل آن نگاشته، و نیز از احادیث بسیار ابنعساکر (صاحب تاریخ دمشق) دربارة این خطبه، سخن میگوید (همان، ج5، ص227 و 228) و روایات متعددی را از منابع مختلف دربارة حادثة غدیر، نقل و به صحت و ضعف آنها اشاره میکند. (همان، ج5، ص228 - 233 و ج7، ص379 - 387) از جملة آن منابع، سنن نسائی[21] است که به گنجانده شدن حدیث ثقلین[22] در سیاق حدیث غدیر اشاره کرده است و ابنکثیر دربارة آن میگوید: «نسائی در سنن خود روایت کرده است از محمدبنمُثنی، از یحیىبنحَماد، از ابیمعاویه، از اعمَش، از حبیببنابیثابت، از ابیطُفَیل، از زَیدبنارْقَم، که گفت: هنگامى که رسولالله9 از حجةالوداع بازمىگشت، در محل غدیر خم فرود آمد و به درختانی که در آن نزدیکى بودند، اشاره کرد. پس اصحاب، زیر آن درختان را تمیزو آماده کردند. سپس فرمود: مرا بهسوى خداوند دعوت کردهاند و نزدیک است که دعوت او را اجابت نمایم [زمان رحلتم نزدیک است]. دو اثر گرانبها در میان شما بهجاى میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم. بنگرید تا پس از رحلت من با آنها چگونه رفتار خواهید کرد. پس این دو یادگار، هرگز از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: اللهُ مَولاىَ و انَا وَلى کُل مُؤمِنٍ. پس از آن، دست على7 را گرفت و فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیهُ، اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ وعادِ مَنْ عَادَاهُ. من [ابوطفیل] به زید [بنارقم] گفتم: آیا تو از رسول خدا9 این را شنیدهاى؟ زید گفت: کسی در اطراف آن درختان حضور نداشت، مگر اینکه با دو چشمش دید و با دو گوشش شنید [همه دیدند و شنیدند]». او پس از نقل این روایت میگوید: «نسائی بهتنهایی آن را نقل کرده است. استاد ما ابوعبدالله ذهبی گفته است این حدیث، صحیح است». (همان، ج5، ص228 و 229)
ابنکثیر که ازشاگردان ذهبی است، به نقل از استادش، دربارة تواتر حدیث غدیر مینویسد: «ذهبی گفت: صدر این حدیث [مَن کُنتُ مَولاه فَعَلی مَولاه] متواتر است و من یقین دارم که از رسول خدا9 صادر شده؛ اما جملة اللهُم والِ مَنْ وَالَاهُ، دنبالهای است با سند قوی». (همان، ج5، ص223).
همچنین او به نقل از راویان متعدد، به ماجراى تبریک عمربنخطاب اشاره میکند (همان، ج7، ص386) و از احتجاج حضرت به حدیث غدیر در رَحْبه، و اعتراف و انکار برخی صحابه، روایاتی را میآورد. (همان، ج5، ص229 - 231 و ج7، ص383 - 385)
لازم است در اینجا به سه مطلب اشاره شود:
1. با اینکه ابنکثیر از دیگران روایاتی نقل کرده، ولی خود او معتقد است که اجتماع غدیر خم و بیان حدیث غدیر در شان علی7 بدان سبب بود که پس از بازگشت حضرت از فتح یمن، چند تن از ناراضیان، او را به خشونت و عدم رعایت عدالت در تقسیم غنایم متهم کردند و پیامبر9 برای اثبات برائت علی7 و دفاع از او، اجتماع غدیر را ترتیب داد و آن خطبه را بیان نمود، (همان، ج5، ص227) که رد این عقیدة غلط بیان شد.
2. وی با نقل روایتی از ابوهریره که به نزول آیه اکمال دین پس از جریان غدیر و نیز ثواب شصت ماهة روزة هجدهم ذیالحجه (روز غدیر) اشاره دارد و در بیان روایات تاریخ بغداد (خطیب بغدادی، 2002، ج9، ص221) ذکر شد - بهشدت به انکار آن روایت میخیزد و میگوید: «این حدیث، جداً منُکَر است پذیرفتنی نیست، بلکه کذب است؛ زیرا با آنچه در صحیح بخارى و صحیح مسلم از عمربنخطاب نقل شده، که این آیه [اکمال دین] در روز جمعه مصادف با روز عرفه نازل شد، مخالفت دارد؛ و همان گونه که گذشت، رسول خدا 9در این هنگام در عرفات بودند. و همچنین این گفتار که روزة هجدهم ذیحجه - روز غدیر خم - با شصت ماه روزة گرفتن برابر است، صحیح نیست؛ زیرا که در حدیث صحیح بدین مضمون روایت شده است که: روزة ماه رمضان معادل ده ماه روزه گرفتن است. پس چگونه روزة یک روز، معادل شصت ماه روزه گرفتن میشود؟ پس این کلام، غیرقابل قبول و باطل است. شیخ ما، حافظ ابوعبدالله ذهبی، بعد از ذکر این حدیث، آن را حدیثى کاملا غیرقابل قبول مىداند و مىگوید: این حدیث را حَبشُون خَلال و احمدبنعبداللهبناحمد نیری ـ که این دو در نقل حدیث صادق و صدوق هستند ـ از على ابنسعید رَملى، از ضمره نقل کردهاند. استاد ما ذهبی در ادامه گفته است: البته این حدیث، با سندهاى واهى و سست، به عمربنخطاب، مالکبنحُوَیرث، انسبن مالک، ابوسعید و دیگران نسبت داده شده است. او همچنین مىگوید: صدر حدیث غدیر، متواتر است و یقین دارم که رسول خدا9 ان را گفته است؛ اما عبارت «اللهُم وَالِ مَن وَالاهُ» دنبالهاى است که اسناد آن قوی است. در رابطه با روزه نیز باید گفت که این روزه صحیح نیست. سوگند به خدا، این آیه نازل نشده است، مگر در روز عرفه و چند روز قبل از غدیر خم. والله تعالی اعلم». (ابنکثیر، 1988م، ج5، ص233)
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: روایت واردشده از عمربنخطاب - که در صحیحین آمده است - با فرض درست بودن سند آن، باید با روایت خطیب بغدادی معارضه کند؛ زیرا آن هم دارای سند صحیح است؛ حال با چه دلیلی باید روایت خلیفة دوم را اصل قرار داد و روایت خطیب را بهواسطة اختلاف متنش با آن، از درجة اعتبار ساقط کرد؟! همچنین، تمام راویان روایت خطیب بغدادی نزد علمای عامه ثقهاند و روایت یاد شده، روایتی صحیح است و نمیتوان آن را فقط به این دلیل که در مضمون با روایت عمربنخطاب مخالفت دارد، نادیده گرفت.
3. ابنکثیر به نقل از خطیب بغدادی، به کلام ابو اسحاق ارمَوی در رد مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری، بهدلیل آوردن احادیثی مانند حدیث «الطائر» و «من کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ» اشاره میکند. (همان، ج11، ص409)
- مِقرِیزى (ف845ق) در کتاب المَواعظ والاعتبار بذِکْر الخِطَط والاثار، معروف به خِطَط مقریزی به نقل از مُسند کبیر احمد حنبل، به ماجراى کامل غدیر خم و نیز تبریک خلیفة دوم اشاره میکند. (ر.ک: مقریزی، 1418م، ج2، ص255). او از قول ابنزُولاق مصری - که از عید بودن غدیر نزد مردم مصر و مغاربه، و نیز جانشینی علی7 در آن روز سخن گفته است - مینویسد: «ابنزولاق گوید: در روز هجدهم ذىحجة سال 362 هجری، که آن روز غدیر است، گروهى از مردم مصر، مغاربه و اطراف آن براى خواندن دعا جمع مىشدند؛ زیرا آن روز را بهمناسبت وصیت پیامبر خدا9 به امیرالمؤمنین علىبنابىطالب7 در جانشینى پس از خود، عید مىدانستند؛ (همان، ج2، ص255؛ همچنین ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص391) اما مقریزی ادعا میکند که عید غدیر از بدعتهای معزالدوله علیبنبویه دیلمى بوده، (ر.ک: همان، ج2، ص254 و 255) که علامه امینى با ذکر دلایل، ادعاى او را رد کرده است. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص287-289)
- ابن حَجَر عَسقَلانى (ف852ق) در «الاصابة فی تَمْییز الصحابة» از طریق ابنعُقْده به نقل از کتاب «الموالاة» او، با اسناد مختلف و تصریح به ضعیف یا صحیح بودن آن روایات، به رویداد کامل غدیر و حدیث ولایت اشاره کرده (ر.ک: ابنحجر عسقلانی، 1415، ج2، ص140 و ج3، ص481 و 484 و ج4، ص23، 227، 276 و 467) و از مناشده و احتجاج حضرت به حدیث غدیر، روایاتی آورده است. (ر.ک: همان، ج2، ص13، 14و504 و ج3، ص484 و ج4، ص277 و 300 و ج6، ص316 و ج7، ص274 و 275)
ابنحجردر تهذیب التهذیب - که یکی از کتابهای معتبر رجالی اهلسنت به حساب میآید - به حدیث غدیر خم اشاره میکند (ابنحجر عسقلانی، 1326، ج7، ص337) و پس از ذکر برخى راویان حدیث غدیر و طرق آن، در خصوص تألیفات مستقل ابنجریر و ابنعقده دربارة غدیر خم، مىگوید: «ابنجریر طبرى، طرق حدیث غدیر را در کتابی گردآورده، و ابوالعباس ابنعقده این حدیث را تصحیح، و به جمعآوری طرق آن اعتنا نموده و حدیث را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر، روایت کرده است». (همان، ج7، ص339)
- ابن عِماد حنبلی (ف1089ق) در شَذَرات الذهَب فی اخبار مَن ذَهَب، همانند ابنخلکان، در بخش اعلام و اشخاصی که به سال 487 هجری فوت نمودهاند، ضمن ذکر تاریخ وفات المستنصر بالله - که در هجدهم ذیحجه بوده - از عید بودن غدیر و چگونگی وقوع آن رخداد خطیر یاد میکند و میگوید: «و این شب، عید غدیر نامیده میشود، مقصود من، غدیر خم است؛ نام مکانی میان مکه و مدینه، که در آن برکه آبی است. گفته شده در آنجا درختان انبوهی است که پیامبر9 بههنگام بازگشت از حجةالوداع و رسیدن به این مکان، علیبنابیطالب7 را به برادری خود برگزید و فرمود: علی منی کهارون مِن موسى، اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه؛ که شیعه به آن تعلق زیادی دارد. و این مکان به دشواری و وخامت و شدت حرارت، وصف میشود». (ابنعماد، 1986م، ج5، ص377)
ب) بسنده کردن به ذکر جزئیات مرتبط با غدیر
گروه دوم از مورخان اهلسنت به گوشههایی از آنچه با غدیر خم مرتبط است، اشاره کردهاند. این تاریخنگاران، به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر7 با برخی صحابه در خصوص واقع شدن غدیر خم و مواردی از این دست، بسنده کردهاند، که عبارتاند از:
- ابنقُتَیبه (ف276ق) در کتاب المعارف، در فصل ذکر کسانی که به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شدهاند، به احتجاج و مناشدة علی7 با انَسبنمالک اشاره میکند و میگوید: «در چهرة انسبن مالک، بیماری برص(پیسی) نمایان بود. گروهی گفتند: علی7 دربارة این کلام رسول خدا9: (اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه)از او سؤال کرد. او [که شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شدم و این سخن را بهخاطر نمیآورم. علی7 فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به بیماری برص مبتلا کند که دستار (عِمامه) آن را پنهان نکند». (ابنقتیبه، 1992م، ص580).
متأسفانه باید گفت: در چاپهای مصری کتاب، کلماتی که از ابومحمد ابنقتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته، بر آن افزوده شده است و پس از ذکر عبارت بالا، این جمله را گنجاندهاند: «ابومحمد [ابنقتیبه] گوید: برای این حکایت، اصلی نیست و آن حقیقت ندارد». (همان) البته علامه امینی در الغدیر، با استدلالات صائب خود، از ساختگی بودن عبارت اخیرِ کتاب، پرده برداشته و آن را رد کرده است. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص192-195)
لازم به ذکر است، هرچند محققانی در صحت انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابنقتیبه تردید دارند، (ر.ک: على بهرامیان، «الامامة و السیاسة»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد10، شمارة: 3918) اما علامه امینی با استناد به این کتاب ابنقتیبه، به ذکر موضوع غدیر و بیعت نکردن برخی طوایف با ابوبکر، بهدلیل پایبندیشان به بیعت با امام علی7 در روز غدیر، اشاره کرده است. (امینی، 1977م، ج1، ص 6 و 201)
- ابن عَبدالبَر قُرطُبی(ف465ق) در الاستیعاب فی معرفة الاصحاب از چند طریق (بُرَیده، ابوهُرَیره، جابر، بَراءبن عازِب و زیدبنارقَم) فقط به حدیث غدیر اشاره کرده و آورده است که حضرت نبی اکرم9 در روز غدیرخم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللهم وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. وی در ادامه میگوید: برخی از این صحابه بر جملة «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» چیزی نیفزودهاند. (ر.ک: ابن عبدالبر، 1992، ج3، ص1099) همچنین پس از ذکر احادیث مؤاخات (برادری) و رایت (پرچم) و غدیر، دربارة اعتبار آنها مىگوید: «تمام این روایات، اثارى ثابت شدهاند» (همان، ج3، ص1100)
- ابن الشیخ بَلوِى مالکی(متوفاى حدود 605ق) در کتاب الف باء، غدیریة امام علی7 را روایت کرده و در جلد اول، صفحة 439 مینویسد: «اما على7 جایگاهش بلند و شرفش عالی است. او نخستین کسى است که اسلام را پذیرفت و همسر فاطمه :دختر پیغمبر است؛ و هنگامیکه بعضى از دشمنانش بر او فخر فروختند، با سرایش ابیاتى، مفاخر خود را بیان کرد و به حمزه، عموى خود، و جعفر، برادرش، افتخار نمود و سرود: محمدٌ النبی اخِى و صِنْوِى [...]». ابن الشیخ پس از ذکر بیتی که به موضوع ولایت و داستان غدیر اشاره دارد (فاوْجَبَ لِی وِلایَتَه عَلَیکُم * رَسُولُ اللهِ یَومَ غَدِیرِ خُم)، میگوید: «مراد از این شعر، سخن پیامبر است که فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، اللهم والِ مَن وَالاه و عَادِ مَن عَاداه». (ر.ک: امینی، 1977م، ج2، ص27)
- یاقوت حموی (ف626ق) که بر امیرمؤمنان على7 سخت متعصب بوده، در مُعجَم الادَباء، جلد 18، صفحة84 چاپ اخیر، حدیث غدیرخم را آورده است. (ر.ک: همان، ص6)
- ابن ابیالحَدید(ف656ق) در بخشهای تاریخی شرح نهجالبلاغه، که حادثة غدیر را از منظر شیعیان بیان کرده است، (ر.ک: ابنابیالحدید، 1959م، ج2، ص59 و ج5، ص8) به نقل از صحابة پیامبر9 فقط به ذکر حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فهَذا عَلی مَولاهُ» بسنده کرده (ر.ک: همان، ج3، ص208) و دربارة داستان احتجاج علی7 با طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل سخن گفته است. (ر.ک: همان، ج17، ص174) ابنابیالحدید دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه نسبتبه صدور حدیث غدیر از پیامبر9 و امتناع انسبنمالک و زیدبنارقم از اعتراف به آن، مطالبی آورده است. (ر.ک: همان، ج2، ص288 و 289 و ج4، ص74 و ج19، ص217)
- یُونِینِی(ف726ق) در ذَیل مِراة الزمان، وقتی از حوادث سال 679 هجری سخن میگوید، به مضمون نوشتة سلطان منصور سیفالدین قلاوون صالحی، خطاب به پسرش ولیعهد اشاره میکند که بخشی از آن کلام، گریزی به واقعة غدیر دارد. او مینویسد: «هرصاحب علم وعمل باید بداند گفتة پیامبر9 به همنامش [علی] 7را، آنگاه که او را تا اوج فخر بالا برد، که فرمود: هر کس من مولای اویم، على مولای اوست. پس هیچ مُلک روی زمین نیست، مگر اینکه این خطاب به آنجا رسیده است؛ و هیچ فرمانده لشکری نیست، مگر اینکه این مطلب شامل او هم میشود؛ و هیچ اقلیمی نیست، مگر اینکه این مطلب را قبول دارد و بدان عمل میکند؛ وهیچ منبری نیست، مگر اینکه خطیب آن منبر، دلیل این تقدم را بیان میکند». (یونینی، 1992م، ج4، ص50)
- ابن الوَرْدی شافعی (ف749ق) در تَتِمة المُختصر فی اخبار البَشَر، معروف به تاریخ ابن الوردی (چاپ مصر)، با اشاره به برخی فضایل حضرت علی7، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ» را ذکر کرده و دربارة رویداد غدیر سخنی نگفته است. (ر.ک: ابنالوردی، 1996م، ج1، ص157)
- یافِعی (ف768ق) در کتاب مِراة الجِنان وعَبْرة الیَقْظان فی معرفة ما یُعتَبَر مِن حوادث الزمان، وقتی از سال چهلم هجری سخن میگوید، به وفات حضرت علی7 در این سال اشاره میکند و ضمن بیان مناقب و فضایل بیبدیل آن حضرت، فقط حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه، اللهم والِ مَن والاه، وعَادِ مَن عاداه» را ذکر مینماید. (ر.ک: یافعی، 1997م، ج1، ص90)
- محمدبناحمد فاسِی (ف832ق) در شِفاء الغَرام باخبار البَلَد الحَرام، هنگام ذکر آبراهة زیرزمینی مشهوری بهنام «خُم» میگوید: «خُم، مجرای آبی زیرزمینی مشهوری است که آن، غیر از خُمی است که پیامبر9 نزد غدیر (برکة) واقع در آن فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ و آن در فضیلت علیبنابیطالب7 وارد شده است. این خم، موضعی در جحفه است و میان آن و باب مکه - که محب طبری بدان اشاره کرده - به مسافت پرتاب دو تیر، فاصله است. والله اعلم». (تقی فاسی، 2000م، ج1، ص406) این سخن، بر معروف بودن غدیر خم و حدیث پیامبر9 نزد همه دلالت دارد.
- نُوَیرى (متوفاى حدود 833ق) در نِهایة الارَب فى فنون الادب، در باب ذکر گزیدهای از فضایل علیبنابیطالب7، با ذکر پنج تن از صحابه (بریده، ابوهریره، جابر، براءبنعازب و زیدبنارقم) از زبان حضرت رسول9 به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه» در روز غدیر خم و نیز روایت (اللهم وَالِ مَن والاه، وعَادِ مَن عَاداه) بعضی از آن صحابه، اشاره میکند. (ر.ک: نویری، 1423م، ج20، ص4)
- ابن ضِیاءمَکی حنفی (ف854ق) در تاریخ مکة المُشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف همانند محمدبناحمد فاسی، در فصل ذکر چاههای مکه و اطراف آن، بههنگام سخن از چاهی بهنام «خُم» جهت دفع خطا و برای اینکه اشتباها خمِ معروف، به ذهن خواننده خطور نکند، به توضیحِ مطلب مبادرت میورزد و میگوید: «چاهی است در آبراههای زیرزمینی که بدان خُم میگویند و آن، غیر از خُمی است که روایت شده پیامبر9 فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلی مَوْلَاهُ؛ زیرا این خُم، نزدیک جُحفه است». (ابنضیاء، 2004م، ص209). این مطلب، از شهرت واقعة غدیر خم و حدیث پیامبر9 حکایت دارد.
- سُیُوطی (ف911ق) در تاریخ الخلفاء، با سلسله سندهای مختلف، حدیث غدیر مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه و تتمة آن (اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَادَاه) را ذکر کرده، (ر.ک: سیوطی، 2004م، ص132) به احتجاج حضرت علی7 با برخی صحابه در روز رَحْبه اشاره میکند. (ر.ک: همان، ص132)
- سَمهُودى شافعی(ف911ق) در جواهر العِقْدین فی فضل الشرفَین، حدیث غدیر را نقل نموده (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص15، 17 و 29) و به مناشدة علی7 در روز رحبه اشاره کرده است. (ر.ک: همان، ج1، ص16، 45، 48، 54 و 176) همچنین در کتاب تاریخی خود با عنوان خُلاصة الوَفا باخبار دار المصطفى، که دربارة مدینة منوره تألیف شده است، فصلی را به مساجد واقعشده در راهی که پیامبر9 در ایام حج و غیر آن به سوی مکه میپیموده، اختصاص داده است. او در این فصل، از مسجدِ بعدِ جُحفه - که بهگمانش همان مسجد غدیر خم است - نام میبرد و پس از توضیحاتِ جغرافیایی دربارة آن، به موضوع غدیر و نماز ظهر پیامبر9 در آن مکان، و ایراد جملة «اللهم مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» از زبان مبارک رسول خدا9 پس از بالا بردن دست علی7 اشاره میکند. (ر.ک: سمهودی، بیتا، ج2، ص484)
- احمد بن یوسف قِرْمانى دمشقى (ف1019ق) از جمله علمای راوی حدیث غدیردر قرن یازدهم، در کتاب اخبار الدوَل وآثار الاوَل فی التاریخ، به حدیث غدیر خم اشاره میکند. (ر.ک: قرمانی، 1992م، ج1، ص305)
- ابوالعرفان صَبان شافعى مصرى (ف1206ق) در اسْعاف الراغبی نفى سیرة المصطفى و فضائل اهل بیته الطاهرین - که در حاشیة نور الابصار شَبَلَنجی چاپ شده است - در صفحة153میگوید: «رسول خدا9 در روز غدیر خم فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه اللهم والِ مَن والاه وعادِ مَن عاداه وانصُر مَن نصَرَه واخْذُل مَن خذَلَه و ادِرِ الحَق معَه حیثُ دارَ، و این حدیث را سى نفر از صحابه از پیامبر9 روایت نمودهاند که بسیارى از طرق آن، صحیح یا حسَن است». (امینی، 1977م، ج1، ص145)
- زَینِی دَحْلان مَکی شافعی (ف1304ق) در الفتوحات الاسلامیة جلد2، صفحة306، مینویسد: «عمر(رض) علىبنابیطالب و اهلبیت رسول خدا9 را دوست میداشت، که در این خصوص مطالب زیادی از او روایت شده؛ و از آن جمله است: هنگامی که پیامبر9 فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فعَلى مَولاه، ابوبکر و عمر، گفتند: اى فرزند ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدی». (همان، ج1، ص282 و 283)
- شهاب الدین سَلاوی (ف1315ق) در الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، با بیان اینکه فضایل و مناقب علی7 در عدالت و حسن سیرت، اجل از آن است که بتوان بدان احاطه یافت، به احادیث نبوی غدیر، اعطای پرچم، و حدیث منزلت اشاره میکند. (سلاوی، بیتا، ج1، ص112)
- شیخ یوسف نَبْهانى بیروتی (معاصر) در صفحه 113 کتاب خود الشرَف المُؤَبد لآل محمد، از طریق ابنابىشَیبه، از زیدبنیُثَیْع، به مناشدة حضرت علی7 در روز رَحْبه اشاره میکند. (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص171 و 172)
ج) سکوت مطلق یا انکار صریح
در برابر دو گروه نخست، برخی مورخان عامه، حادثة عظیم غدیر را ساخته و پرداختة ذهن شیعه دانسته و با دید تردید و انکار، به آن موضوع حساس تاریخی نگریستهاند. آنان انکار خود را یا صراحتاً بیان کردهاند یا در برابر آن سکوت اختیار نموده و حتی سطری از آن حادثة بزرگ در تاریخهای خود ننگاشتهاند.
عدهای از آنان، علت بیان حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» را از جانب پیامبر9 پایان دادن به انتقاد و بدگویی صحابه از علی7 در جریان برخوردهای قاطعانة او با همراهانش (سختگیرى حضرت در ممانعت از استفاده از مرکبهاى زکات و اقدام او در بازپسگیرى لباسهایى که در غیابش توزیع شده بود) و خنثی شدن توطئة تفرقهافکنی میان مسلمانان، ذکر کردهاند؛ که رد گفتة آنان، قبلاً بیان شد.
علامه امینی، محقق گرانقدر و نگارندة کتاب شریف الغدیر، در صفحات نخستین این کتاب، بحثی عقلانی و علمی تحت عنوان «اهمیت غدیر در تاریخ» مطرح، و مورخان متعصب را بهشدت محکوم میکند و میگوید:
اگر مورخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان [غدیر] و حقایق وابسته به آن چشمپوشی کند، به اسلام و نبی مکرم9 خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی جبرانناپذیر مرتکب شده است؛ زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و آن صحنة تبلیغیای را که برپا نموده، مسئولیتی بوده است که بهفرمان وحی انجام شده و هیچ کس شک ندارد که روز غدیر، در تاریخ اسلام موجی ایجاد کرده است که هیچگاه از ارتعاشات آن کاسته نمیشود. از اینجاست که میبینیم مورخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ثبت حوادث بزرگ، به بررسی دربارة حدیث غدیر و جمعآوری مأخذش همت گماشتهاند. (امینی، 1977م، ج1، ص5 و 6)
علامه سخن خود را از علم تاریخ، به علم حدیث، تفسیر، عقیدهشناسی و لغتنامهنویسی میگستراند و به جایگاه و اهمیت غدیر در این علوم اشاره میکند. (همان، ص6-8)
این گروه از تاریخنویسان اهلسنت که در قبال واقعة غدیر خم، رویکرد سکوت مطلق یا انکار صریح را درپیش گرفتهاند، عبارتاند از:
- ابن هِشام مُعافِری (ف213ق)، تاریخ نگار معروف، در کتاب السیرة النبویة، پس از توضیحاتی دربارة حجةالوداع پیامبر اکرم7، به ماموریت علی7 در نجران یمن که جهت جمعآوری زکات و جزیه بدانجا رفته بود و به پیوستن حضرت به رسول خدا9 برای ادای فریضة حج، اشاره کرده است؛ سپس از موضوع تصرف همراهان علی7 در جزیة اهل یمن (پارچههای بیتالمال) در غیاب او و بازپسگرفتن آن توسط مولا7 که به شکایت آنان از حضرت انجامیده، سخن گفته است. سپس ابنهشام، به نقل از ابناسحاق، با ذکر سلسله سندی که به ابوسعید خُدْری میرسد، فقط به عبارت «ای مردم! از علی شکایت نکنید که بهخدا قسم، اودر ذات خدا، یا در راه خدا، سختتر و شدیدتر از آن است که از او شکایت شود»، که پیامبر9 در دفاع از علی7 ایراد فرمود، بسنده میکند. پس از آن، به ذکر خطبة رسول9 در حجةالوداع میپردازد و کلام خود را بدون هیچ اشارهای به حادثة غدیر و حدیث متواتر «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» بهپایان میبرد. (ر.ک: ابنهشام، 1955م، ج2، ص602 - 604)
ابنهشام، ضمن اینکه در خطبة حجةالوداع پیامبر9، به حدیث غدیر اشارهای نداشته است، دربارة داستان شکایت مردم و دفاع پیامبر9 نیز بیش از آنچه ذکر شد، چیزی ننوشته؛ و اشاره نکرده که این سخن پیامبر9 چه هنگام و در چه محلی بیان شده است.
- خلیفة بن خَیاط(ف240ق) در تاریخ خود که به تاریخ خلیفة بن خیاط مشهور است، با آنکه در ذکر وقایع سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره کرده و از ماموریت خالدبنولید در نجران یمن سخن گفته است، اما از ذکر واقعة غدیر خم بهکلی صرفنظر کرده و از آن هیچ سخنی بهمیان نیاورده است. (ر.ک: ابنخیاط، 1397ق، ص94) این در حالی است که روش وى در برابر تمام وقایع، ذکر آن، و گاه بیان تفصیلی دربارة موضوعات است؛ چنانکه دربارة عمر پیامبر اکرم9 در تاریخ او با روایات متعدد اختلافی مواجه میشویم؛ (ر.ک: همان، ص95) ولی با کمال شگفتی دربارة این قضیه سکوت اختیار نموده و به نوشتن چند سطر دربارة حجةالوداع بسنده کرده است.
- ابن جَریر طَبَرى (ف310ق)، مورخ و مفسر نامدار اهلسنت، هرچند در کتاب الولایة فى طُرُق حدیث الغدیر،[23] مفصلاً به اسناد حدیث غدیر پرداخته است، (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص152، 153 و 214) در تاریخ خود با عنوان تاریخ الرسُل والمُلُوک، همانند ابنهشام معافری، به موضوع حجةالوداع پرداخته است و فقط از داستان دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت مردم که با عبارت «ای مردم! از علی شکایت مکنید. پس بهخدا سوگند که او در ذات خدا - یا در راه خدا - بسیارسخت و خشنتر از آن است که از او شکایت شود»، پایان پذیرفت، مطالبی نگاشته (ر.ک: طبری، 1387، ج3، ص147-152) و در برابر خطیرترین موضوع تاریخى، یعنی حادثة غدیر، سکوت کامل اختیار کرده است. این امر، برخلاف روش متداول اوست که قضایا و حوادث را بهتفصیل و به طرق متعدد گزارش میکند.
- ابن جَوزی حنبلی (ف597 ق) در المُنتظَم فی تاریخ الامَم والمُلُوک به فرستاده شدن علی7 بهسوی اهل یمن برای دعوت آنان به اسلام، و پس از آن، جمعآوری زکات و جزیة آنها، و رسیدن حضرت به حجةالوداع اشاره میکند؛ اما از غدیر خم سخنی نمیگوید. (ر.ک: ابنجوزی، 1992م، ج1، ص150و151)
البته علامه امینی به نقل از کتاب المناقب او مینویسد: «علمای سیره اتفاق نظر دارند که داستان غدیر، پس از بازگشت پیامبر9 از حجةالوداع، روز هیجدهم ذیحجه رخ داده و در آن روز، 120 هزار نفر[24] از صحابه، اعراب و ساکنان حومة مدینه و مکه - که با پیامبر در حج شرکت داشتند - همراه وی بودند و حدیث غدیر رااز او شنیدند و شاعران دراینباره اشعار بسیار سرودند». (امینی، 1977م، ج1، ص296)
ابنجوزی، همچنین نقل قول غیرمنصفانة خطیب بغدادی را دربارة بیاعتباری مستدرک حاکم نیشابوری - که در صفحات گذشته بدان اشاره شد- را یادآور میشود. (ابنجوزی، 1992م، ج15، ص109)
- ابوالفداء (ف732ق) در المُختصر فی اخبار البَشَر، با اینکه از فرستاده شدن علی7 به فرمان پیامبر9 به یمن، و اخذ صدقات و جزیة اهل نجران، و همزمانی آن با حجةالوداع و رسیدن مولا علی7به آن حج سخن میگوید، ولی به موضوع غدیر اشارهای نمیکند. (ر.ک: ابوالفداء، بیتا، ج1، ص150) با این حال، در بخش بیان برخی از فضایل حضرت7، از حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و دیگر احادیث پیامبر9 در بیان منقبت مولا7 نام برده است. (همان، ج1، ص181)
- ابن خَلْدُون اشْبیلی (ف808ق)، از مورخان بنام و مطرح جهان اسلام، در العِبَر و دیوان المُبتَدَا والخَبَر، معروف به تاریخ ابنخلدون، ضمن بحث دربارة مذاهب شیعه، در مورد حکم امامت، از زبان شیعیان به حدیث «مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه» و تبریک خلیفة دوم اشاره میکند. (ر.ک: ابنخلدون، 1988م، ج1، ص246) او در بحث حجةالوداع، فقط به ذکر ماموریت علی7 برای جمعآوری جزیة مردم نجران یمن و بازگشت و پیوستن حضرت به رسول خدا9 و بهجای آوردن حج، بسنده کرده است. (ر.ک: همان، ج2، ص479 و 480) عجیب این است که وی به موضوع حجةالوداع پرداخته؛ اما اشارهای گذرا به غدیر نداشته و از کنار آن، با کمال بیانصافی عبور کرده است؛ در حالی که خلیل شحاده (محقق کتاب)، پس از پایان موضوع حجةالوداع، در پاورقی به حدیث غدیر اشاره کرده و گفته است:
«در اینجا حدیث غدیر ذکر نشده است؛ در حالی که مورخان و ارباب تفسیر، اجماع دارند که در راه بازگشت رسول خدا9، از حجةالوداع بهسمت مدینه، جبرئیل امین بر ایشان نازل شد و آیة یاایهَا الرسُولُ بَلغْ ما انْزِلَ الَیْکَ من رَبکَ (مائده:67) را ابلاغ نمود و پیامبر9 به نصب علی پس از خود بهعنوان امیر و خلیفة مسلمین امر شد. رسول خدا9 به کسانی که با او بودند، فرمان داد که در غدیر خم نزدیک جحفه توقف نمایند؛ و آن، روز هجدهم ذیحجة سال دهم هجرت بود[...]. (همان، ج2، ص480 و 481)
وی سپس خطابة پیامبر9 را بهصورت نسبتاً مفصل ذکر میکند.
نویسندة مقالة «داوری در اندیشههای ابن خلدون درباره امام علی7 و مسئلة خلافت»، پس از تحلیل و بررسی بخش تاریخ صدر اسلام کتاب ابنخلدون (از بعثت تا رحلت رسول خدا9) میگوید:
استقرای تام در این زمینه، نشان از تحفظ و تقید ابنخلدون بر این نکات دارد که اولاً: در حد امکان، هیچ منقبت و فضیلتی را از علیبنابیطالب7 بهصراحت یا اشاره بیان نکند، مگر ناچار شود؛ و حتی در مواردی چون مباهله، که بدون ذکر منقبتی اختصاصی از آن حضرت قابل نقل نیست، بهکلی مسکوت مانده و فقط از آن (مباهله) نام برده است؛ ثانیاً در برخی موارد دیگر، مانند فتح خیبر، آنچه را که معجزه پیامبر9 است، نقل میکند و آنچه منقبت علی7 است، وامیگذارد [...]؛ ثالثاً در بیان عظمت مقام و مناقب صحابهای همچون ابوبکر و عمر - که ما نتوانستیم وجهی خاص برای آن بیابیم، جز اینکه رقیب سیاسی علیبنابیطالب7 محسوب میشدند - هرجا که فرصت و مجالی یافته، بهصراحت سخن گفته است. بدینسان بهنظر میرسد نحوة برخورد او با امام علی7در بیان این بخش از تاریخ صدر اسلام، منصفانه و علمی نیست. (امه طلب، 1384، ص85 و 86، با تلخیص)
همچنین در سخن پایانیاش تاکید میکند:
ابنخلدون تعهد ویژهای به خلفا داشت [...]. وی آشکارا یکسونگرانه و بر اساس تعصب مذهبی (فقهی و کلامی) و نیز تعصب نسبتبه نظریة عصبیت خویش، به پالایش و سانسور تاریخ دست زده است [...]. وی در این روش، چنان جسورانه و باجرئت عمل کرده، که گویی در پی حذف کامل نقش و جایگاه علیبنابیطالب7 در عصر رسول خدا9 و خلفای سهگانه است[...]. با این حال، ابنخلدون دربارة دوران خلافت آن حضرت، از بیان بسیاری از حقایق کوتاهی نکرده است؛ ولی در نهایت، بهدلیل همان تعصبات، نتوانسته به داوری خردمندانه بپردازد [...]. بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که یا ابنخلدون به دلایلی، از بیان حقایق عاجز است؛ و یا اصولا مورخی متعصب و غیرمنصف میباشد.» (همان، ص96، با تلخیص).
- نورالدین حَلَبى شافعی(ف1044ق) در السیرة الحَلَبیه، در کنار ذکر داستان یمن و دفاع پیامبر9 از علی7 در برابر شکایت برخی افراد از آن حضرت، (ر.ک: حلبی، 1427ق، ج3، ص384) عقیدة شیعیان (روافض به ادعای او) دربارة حادثة غدیر را بیان میکند و متن کامل حدیث غدیر (مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه اللهم وَالِ مَن وَالاه وعَادِ مَن عَاداه، واحب مَن احبه، وابغُضْ مَن ابغَضَه، وانصُر مَن نصَرَه، واعِن مَن اعانَه، واخذُل مَن خذَله، وادِر الحَق معَه حَیثُ دارَ) را از دیدگاه آنان میآورد و مىگوید: شیعه معتقد است این حدیثى است صحیح که با سندهاى صحیح و حسَن روایت شده و به سخنان شککنندگان در صحت آن، مانند ابوداود و ابوحاتم رازی، اعتنا نمىشود. (ر.ک: همان، ج3، ص384) او روایت شیعیان را دربارة داستان رَحْبه و گواهی دادن تنی چند از صحابه و امتناع برخی دیگر نسبتبه صحت صدور حدیث غدیر از پیامبر9 میآورد. (ر.ک: همان، ج3، ص384 و 385) در پایان سخن، با اشاره به کتاب خود بهنام القول المطاع فی الرد على اهل الابتداع، که بهگفتة او، خلاصة الصواعق المحرقة ابنحجر هیثمی است، با ذکر دلایل چهارگانه (تناقضگویی شیعه در باب تواتر احادیث دال بر امامت و آحاد بودن احادیث مخالف آن، مولا بهمعنای آقا و سرور، تواتر نقل مبنی بر عدم تعیین خلیفه بههنگام وفات پیامبر9، و عدم احتجاج علی7 و عباس و دیگر صحابه به حدیث غدیر) و نقل اقوال کسانی مانند حسن مثنی و نَوَوی، به رد عقاید شیعه در باب مفاد حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت علی7 پرداخته است. (ر.ک: همان، ج3، ص385-387)
- عِصامی مَکی (ف1111ق) - که با تناقضگوییهای او دربارة غدیر در کتابش سِمْط النجُوم العَوالی فی انباء الاوائل والتوالی مواجهیم - از کسانی است که با وجود اشاره به حدیث مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ (ر.ک: عصامی، 1998م، ج2، ص30) و ذکر آن در بخش احادیث پیامبر9 در شأن علی7و ذکر کرامات و مناقب حضرت، (ر.ک: همان، ج3، ص25-83 و ج4، ص159-162) نهایتاً در حدیث غدیر تردید کرده و صراحتاً منکر صحت آن شده است. او ضمن نگارش حوادث سال نخست هجری، از جحفه و غدیر خم سخن به میان میآورد و به واقعة غدیر اعتراف میکند و میگوید:
و غدیر خم در سه مایلی جحفه در سمت چپ راه واقع شده است، که چشمهای در این غدیر میریزد و پیرامون آن، درختان بههمپیچیده و انبوهی است و آن جای پردرخت، خُم نامیده میشود. و در این غدیر است که پیامبر9 در خطبهای فرمود: مَن کُنتُ مَوْلَاهُ فعَلِى مَوْلَاهُ، اللهُم والِ من وَالَاهُ تا آخر آن، و آن بههنگام بازگشت حضرت از حجةالوداع در روز هشتم ذیالحجة الحرام بوده است. (همان، ج2، ص30)
جای بسی شگفت است که وی در ذکر حوادث سال دهم هجرت، به حجةالوداع اشاره داشته، ولی از غدیر و حدیث ولایت، هیچ نگفته است. (ر.ک: همان، ج2، ص305-307)
وی روایت تاریخ دمشق ابنعساکر را که از زبان حسن مثنی در رد ادعای شیعه [رافضیها از دیدگاه او] مبنی بر ولایت و خلافت علی7 آمده است، نقل میکند. (ر.ک: همان، ج2، ص341) عصامی، افزون بر توهین و تحقیرهای زشت و بیشرمانه نسبتبه شیعیان، قاطعانه حدیث غدیر را از اخبار آحاد دانسته است و آن را قابل اطمینان نمیداند (ر.ک: همان، ج2، ص374) او با انکار و رد و تضعیف بسیاری از احادیث که دربارة فضایل و مناقب امیرمؤمنان7 از زبان پیامبر مکرم اسلام9 بیان شدهاند، مانند حدیث منزلت و غدیر و طائر، (ر.ک: همان، ج2، ص370-385) نهایت بیانصافی علمی خود را نمایان میکند.
در پاسخ به برخی ادعاهای او باید گفت:
حدیث غدیر بهطور قطع از اخبار متواتر بوده، از شهرتی بسیار برخوردار است. میتوان
گفت که این حدیث، از حد تواتر نیز گذشته و قطعی بودن ماجرای آن چنان است که
بهگفتة ضیاءالدین مُقبلی (ف1108ق)، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر روشن و مسلمی در اسلام وجود ندارد! (ر.ک: امینی، 1977م، ج1، ص306 و 307) اگر در این گونه احادیث مستند و متواتر، شک و تردید راه یابد، پس به کدامین خبر و حدیث میتوان به دیدة صحت و اعتبار نگریست؟!
بسیاری از احادیثی که بر مناقب امیر مؤمنان7 دلالت دارند و او آنها را از اخبار باطل، کذب و ضعیف میداند، تماماً از احادیثیاند که علمای طراز اول اهلسنت آن را پذیرفتهاند.
میرزامحمد بدخشی در نزل الابرار، صفحه 21 چنین میگوید: «حدیث غدیر، حدیث صحیح مشهوری است که در صحت آن هیچ کس خدشه نمیکند؛ مگر متعصب مخالف حق، که کلام وی اعتباری ندارد». (همان، ج1، ص309)
دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود، از علمای معاصر اهلسنت و از نامهای آشنا در عرصة تاریخ اسلام و مؤلف کتاب الامام علی بن ابیطالب، در تقریظ خود بر کتاب الغدیر مینویسد: «حدیث غدیر، یقیناً حقیقتی است که دستخوش باطل نمیشود؛ چونان روشنایی روز، درخشان است؛ و از حقایق وحیانیای است که از سینة پیامبر9 پراکنده شده تا ارزش دستپرورده، برادر و برگزیدة خود را در میان امتش معلوم سازد». (امینی، 1977م، ج6، صص«و، ز»)
در پایان سخن عرض میکنیم که همیشه انکار یک چیز، دلیل نبود یا سُقمان امر نیست؛ و همانگونه که نابخردانی هستند که منکر وجود خداوند متعالاند و بر باطل خود لجاجت و اصرار میورزند و این در حالی است که عقیدة آنان، نهتنها هیچ خلل و نقصی به ساحت قدس الهی وارد نمیسازد، بلکه برعکس، سبب محرومیت خود آنان از منبع نورانی لایزال باری تعالی میشود، منکران غدیر نیز در چهارچوب چنین حکمی قرار خواهند داشت.
آنچه ذکر شد، اشارهای بود گذرا به موضعگیریهای متفاوت اکثر کتابهای تاریخی اهلسنت، در برابر درخشش افتاب غدیر.
نتیجهگیری
واقعة غدیر خم، از مسلمات انکارناپذیر تاریخ صدر اسلام است؛ تا جایی که درتمام منابع دست اول شیعه، و غالب منابع معتبر حدیث، تاریخ، سیره، تفسیر، فقه و ادب اهلسنت، به آن اشاره و پرداخته شده است. حاصل مراجعه و استناد نگارنده به حدود سی منبع معتبر از منابع تاریخی اهلسنت، آن است که مورخان اهلسنت در مواجهه با موضوع غدیر، رویکردهای سهگانهای در پیش گرفتهاند:
گروه نخست، وقوع غدیر را پذیرفتهاند؛ ولی آنگونه که شیعه به آن پرداخته و به روایات متعدد کاملی از خطبة غدیر پیامبر9 و چگونگی وقوع آن حادثه در اثبات امامت و خلافت علی7 تمسک جسته است، به موضوع غدیر عنایت نداشتهاند؛
گروه دوم از تاریخنگاران اهلسنت، به بیان پارهای از جزئیات مربوط به غدیر، مانند حدیث «مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه» یا احتجاج و مناشدة حضرت امیر7 با برخی صحابه در ارتباط با حادثة غدیر بسنده کردهاند؛
گروه سوم در مواجهه با غدیر، از در تردید و انکار وارد شده و آن حادثة عظیم و خطیر را بهوضوح رد کرده یا دربارة آن سخن نگفتهاند، که بهنظر میرسد کتمان و انکار این گروه، بر پایة تعصبات بیجا و منفعتطلبیهای شخصی، قومی و فرقهای بنا شده است.
1. از قصاید قطبالدین میرحاجبی مرغی گنابادی (ف923ق)، عارف و شاعر عصر تیموری و صفوی.
2. پیامبر9 خطاب به علی7 فرمود: مَا عَرَفَکَ یا عَلِی حَقَ مَعْرِفَتِکَ الَا اللَهُ وَ انَا. (دیلمی، 1412، ج1، ص209)
1. «رابغ»، بیابانى در میانة راه مکه به مدینه است. این سرزمین، در سه مایلى جُحْفه - که یکى از میقاتهاى احرام است- قرار دارد.
1. برای آگاهی از مدارک اصیل متن کامل خطبة غدیر، ر. ک: الغدیرعلامه امینی (ج1، ص10و11)؛ نوادر الاصول فی معرفة احادیث الرسولحکیم تِرمذی (ج1، ص163)؛ معجم کبیر طَبَرانی (ج5، ص166، حدیث4971)؛ نُزُل الابرار بما صح مِن مناقب اهل البیت الاطهار بَدَخشی (ص51)، اثبات الهُداة بالنصوص والمُعجزات شیخ حُر عامِلی (ج2، ص114 و ج3، ص558)؛ بِحارالانوار علامه مجلسی (ج37، ص201-217)؛ و کَشْف الْمُهم فی طریق خبر غدیرخم سید بَحْرانی(ص190).
2. براى اگاهى بیشتراز حدیث تبریک و تهنیت صحابه که به فرمان پیغمبر اکرم9 انجام شد، و برای اطلاع از منابع اهلسنت که تبریک خلیفة دوم به مولا علی7 را ذکر کردهاند، ر. ک: علامه امینی، الغدیر، ج1، ص170-283.
1. این کتاب، تا کنون دو بار چاپ شده است: یک بار در بیروت، توسط دارالمورخ العربی؛ و یک بار در ایران، توسط انتشارات الهادی. آقای مهدی جعفری، این کتاب را با اختصار ترجمه کرده که توسط انتشارات کتابخانة چهل ستون در تهران در سال 1411ق منتشر شده است. آقای محمد انصاری زنجانی نیز با تکیه بر این اثر علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی و نقل مطالب بسیار از آن، کتاب غدیر در آیینة کتابرا توسط انتشارات الهادی منتشر کرده است.
2. چنانکه از قول امام الحَرمَین، ابوالمعالی جوینى (ف 478ق) آمده است: «در بغداد، نزد صحافی کتابى دیدم که بر آن نوشته بود: جلد بیستوهشتم از اسناد حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» و پس از این جلد، مجلد بیستونهم خواهد بود». (قندوزی، 1416ق، ج1، ص113و114/ امینی، 1977م، ج1، ص158)
3. البته تا کنون یازده جلد از این اثر ارزشمند به زیور چاپ اراسته شده است.
1. حدیث «متواتر» به حدیثی گویند که از اشخاص مختلف و متعددی نقل شده است و تعداد راویان و نحوة بیان آنها، بهگونهای است که احتمال هیچ گونه تبانی میان آنان برای جعل حدیث نمیرود و صدور آن از ناحیة معصوم، قطعی و اطمینانآور است.
2. البته شایان ذکر است که دربارة موضوع غدیر خم، با مواردی از اختلاف نظرهای علمای شیعه و سنی مواجه میشویم که بیشتر آنها، به دلالت حدیث غدیر مربوط است، نه اعتبار آن. برای آگاهی بیشتر از دیدگاههای اهلسنت دربارة حدیث غدیر و نقد آن، ر. ک: «نقد دیدگاههای اهلسنت دربارة حدیث غدیر»، ص121-153؛ و «حدیث غدیر در منابع روایی اهلسنت، بخش اول»، ص152-160؛ و «حدیث غدیر در منابع روایی اهلسنت، بخش دوم»، ص71-78.
1. علامه امینی به ده قرینة معینه (متصله و منفصله) که با درنظر گرفتن آن، کلمة «مولا» در حدیث غدیر بر امامت و ولایت علی7 دلالت دارد، اشاره کرده است. (ر. ک: امینی، ج1، ص370-377).
2. این جمله را علامه امینى از 64 محدث و مورخ اهلسنت نقل کرده است. (ر.ک: همان، ص371).
3. ذکر حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر، در منابع مختلف اهلسنت آمده است. (ر.ک: همان، ص26، 27،30، 32، 33، 34، 36، 47و176).
4. برای آگاهی از اینکه واژة «مولی» در خطبة غدیر، به معنای «دوست» است یا بهمعنای «اولی به تصرف، رهبر و سرپرست»، ر.ک: «غدیر از دیدگاه اهلسنت»، ص55 و56؛ و «حدیث غدیر، ولایت یا محبت؟»، ص36-43.
5. باید خاطرنشان کرد که با دقت در ویژگیهای بارز مروج الذهب مسعودی و تاریخ یعقوبی، - که در نظر برخی افراد، از منابع تاریخی اهلسنت شمرده میشوند - نشانههای شیعه بودن مؤلفان این دو کتاب، قابل اثبات است؛ ازاینرو، در این مقاله بدآنها پرداخته نشده است. (ر.ک: محمدرضا ناجی، «تاریخ یعقوبی»، دانشنامة جهان اسلام، ج6؛ و سید محمدطیبی، «تاریخنگاری یعقوبی»، معرفت، شمارة 77، اردیبهشت 1383، ص75-78؛ و سیدمحمد جواد شبیرى زنجانى، «اثبات الوصیة و مسعودى صاحب مروج الذهب»، انتظار موعود، شماره4، تابستان1381.
1. البته برخی بزرگان اهلسنت، دربارة معنای واژة «مَولَی» در حدیث غدیر، با دیدگاه شیعه موافقاند. اسامی و کتاب آنها که به این مطلب تصریح دارند، از این قرار است: 1. ابنزُولاق لیثی مصری (ف387ق) درتاریخ مصر (امینی، 1977م، ص391؛ نیز ر.ک: مقریزی، 1418ق، ج2، ص255)؛ 2. ابوحامد غزالی (ف505هـ) در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین (ج1، ص18)، 3. محمدبنطلحه شافعی (ف652هـ) در کتاب مطالب السؤول (ص44-45)، 4. سبطابنالجوزی (ف654هـ) در کتاب تذکرة خواص الامة فی معرفة الائمة (ص30-34)، 5. محمد بن یوسف کنجی شافعی (ف658هـ) در کتاب کفایةالطالب فیمناقب امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ص166و167) و... .
1. دربارة روایات یاد شده در تاریخ دمشق، که شامل موضوع غدیر است، کتابی با عنوان طرق حدیث غدیر به روایت ابن عساکر، نوشتة امیر تقویمعصومی، از انتشارات دلیل در 208 صفحه چاپ شده است.
1. ذهبی کتابی با عنوان فتح المطالب فی فضائل علی بن ابی طالب7 داشته (ذهبی، 1998م، ج1، ص14) و رسالههایی نیز دربارة «حدیث طیر» و «حدیث مَن کُنتُ مَولاه» تألیف کرده است؛ اما فقط نسخهای از رسالة «طرق حدیث غدیر» وی در کتابخانة دانشگاه تهران (نسخة ش1080، برگهای 211 - 223) یافت شده، که اخیرا بهچاپ رسیده است. این کتاب حاوی 125 روایت با اسناد مختلف از حدیث غدیر است که از منابع مختلف فراهم آمده است. او در این اثر، از چندین ماخذ مهم که بهطور مستقل دربارة حدیث غدیر نگاشته شده بود، استفاده کرده است؛ از آن جمله میتوان کتاب «الولایة» تألیف محمدبنجریر طبری، و کتاب «الولایة» از ابنعُقده را نام برد. عبارت آغازین رسالة یاد شده چنین است: «حدیث مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِی موَلاهُ» از احادیث متواتر است که بهطور یقین از رسول خدا9 صادر شده و گروه بسیاری، از طرق صحیح و حسن و ضعیف، آن را روایت کردهاند». (ر.ک: ذهبی، رسالة «طرق حدیث مَن کُنتُ مَولاه فعَلی مَولاه»، تحقیق و تعلیق علامه سیدعبدالعزیز طباطبایی، انتشارات دلیل ما).
1. ر.ک: ابوالقاسم صلواتی گلستانی، غدیر و امامت، مبحث «واقعه غدیر، نص بر امامت، یا پاسخ به شاکیان بازگشته از یمن.
2. البته ابنکثیر در فصل «شیءٌ مِنْ فَضَائِلِ امِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ ابِی طَالِبٍ»، روز دوازدهم ذیحجه را زمان وقوع غدیر ذکر میکند. (ابنکثیر، 1988م، ج7، ص370).
3. البته حدیث غدیر در سنن نسائی، مذکور نیست؛ بلکه داستان یاد شده در متن و راویان آن - که در تاریخ ابنکثیر به نقل از سنن نسائی آمده، عیناً در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علیبنابیطالب ذکر شده است. (ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین علیبنابیطالب، ج۱، تحقیق احمد میرین البلوشی، الکویت، مکتبة المعلا، ط1، ۱۴۰۶هـ )
4. حدیث متواتر ثقلین که در آن، پیامبر اکرم9 تمام امت را به تمسک به قران کریم و اهلبیت خود امر کرده و عترت را همراه همیشگی کتاب وحی معرفی نموده، از احادیثی است که ولایت امیر مؤمنان علی7 را بهطور قطع و یقین بهاثبات میرساند. وجود این حدیث در خطبة غدیر خم، دلیل روشنی است براینکه مقصود از بیان حدیث غدیر، رهبری و جانشینی علی7 بوده است، و نه دوستی و نصرت حضرت؛ چراکه با دقت در مفاد حدیث، درمییابیم که این تمسک و پیروی زمانی معنا پیدا میکند که آن دو، امام و پیشوای امت باشند و نه چیز دیگر.
[23]. کتابی با عنوان «فضائل على بن ابى طالب7 و کتاب الولایة» از طبری، که متن عربى بخشهاى اندک به جاى مانده از اصل کتاب مذکور است، با مقدمه و تصحیح حجة الاسلام رسول جعفریان از سوى نشر دلیل (1379ش) چاپ شده است.
1. دربارة عدد واقعی جمعیت حاضر در غدیر، ر.ک: به مقالات: سیدجلال امام، «بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان 1386، ش 16، ص5-42؛ و حسین احمدی حسینآبادی، «نقد یک مقاله و پاسخ نقد (تعداد جمعیت حاضر در غدیر)»، تاریخ در آیینة پژوهش، زمستان 1387، ش18، ص5-46.
مراجع
فهرست مطالب
قرآن کریم.
ابناثیر، ابوالحسن علیبن ابیالکرم محمدبن محمدبنعبد الکریمبن عبدالواحد شیبانی جزری عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، محقق: علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415هـ/1994م.
ابنجوزی، جمالالدین ابوالفرج عبدالرحمنبن علیبن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، محقق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412هـ/1992م.
ابنحجر عسقلانی، ابوالفضل احمدبن علیبن محمدبن احمد، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415هـ..
ـــــــــــــــــــــــ ، تهذیب التهذیب، هند، مطبعه دائرة المعارف النظامیه، 1326 هـ .
ابنخلدون، عبدالرحمنبن محمدبن محمد ابن خلدون ابوزید ولیالدین حضرمی اشبیلی، تاریخ ابنخلدون، محقق: خلیل شحادة، چاپ دوم، بیروت، دار الفکر، 1408هـ/1988م.
ابنخلکان، ابوالعباس شمسالدین احمدبن محمدبن ابراهیمبن ابیبکر برمکی اربلی، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، محقق: د. احسان عباس، جزء5، بیروت، دار صادر، 1994م.
ابنضیاء، محمدبن احمدبن الضیاء محمد قرشی عمری مکی حنفی بهاءالدین ابوالبقاء، تاریخ مکة المشرفه والمسجد الحرام والمدینة الشریفه والقبر الشریف، محقق: علاء ابراهیم، ایمن نصر، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1424هـ/2004م.
ابنعبدالبر، ابوعمر یوسفبن عبداللهبن محمدبن عبدالبربن عاصم نمری قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، محقق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412هـ/1992م.
ابنعساکر، ابوالقاسم علیبن الحسنبن هبةالله، تاریخ دمشق، محقق: عمروبنغرامه العمروی، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415هـ/1995م.
ابنعماد، عبدالحیبن احمدبن محمدابن عماد عَکری حنبلی ابوالفلاح، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، محقق: محمود الارناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابنکثیر، 1406هـ/1986م.
ابنقتیبه، ابومحمد عبداللهبن مسلمبن قتیبة الدینوری، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشه، چاپ دوم، قاهره، الهیئة المصریة العامه للکتاب، 1992م.
ابنکثیر، ابوالفداء اسماعیلبنعمربن کثیر قرشی بصری دمشقی، البدایة والنهایة، محقق: علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408هـ/1988م.
ابنالوردی، عمربن مظفربن عمربن محمدبن ابیالفوارس ابوحفص زینالدینبن الوردی معری کندی، تتمة المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417هـ/1996م.
ابنهشام، عبدالملکبن هشامبن ایوب الحمیری المعافری ابومحمد جمالالدین، السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق: مصطفى السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ الشلبی، چاپ دوم، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی و اولاده بمصر، 1375هـ/1955م.
ابوالفتح شهرستانى، محمدبن عبدالکریم بن ابىبکر احمد، الملل و النحل، مؤسسة الحلبی، بیتا.
ابوالفداء، عمادالدین اسماعیلبن علیبن محمودبن محمدبن عمربن شاهنشاهبن ایوب الملک المؤید صاحب حماة، المختصر فی اخبار البشر مصر، المطبعة الحسینیة المصریه، بیتا.
اسد علیزاده، اکبر، «حدیث غدیر، ولایت یا محبت؟»، مجلة مبلغان، شمارة 26، اسفند 1380.
امه طلب، مصطفی، «داوری در اندیشههای ابنخلدون دربارة امام علی7 و مسئلة خلافت»، فصلنامة مشکوة، شمارة 87، تابستان 1384.
امینی، علامه عبدالحسین احمد نجفی، الغدیر فی الکتاب والسنة و الادب، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397 ه/1977م.
تقی فاسی، محمدبن احمدبن علی تقیالدین ابوالطیب مکی حسنی فاسی، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1421هـ/2000م.
جهانیپور، یاسر، «حدیث غدیر در منابع روایی اهلسنت، بخش اول»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 75، پاییز 1387.
ـــــــــــــــــــــــ ، «حدیث غدیر در منابع روایی اهلسنت، بخش دوم»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 79، پاییز 1388.
حسینی مقدم، د. سیدعسکری، «غدیر از منظر عالمان اهلسنت»، فصلنامة شیعهشناسی، شمارة 21 بهار 1387.
حلبی، علیبن ابراهیمبن احمد حلبی شافعی ابوالفرج نورالدینبن برهان الدین، السیرة الحلبیة (انسان العیون فی سیرة الامین المامون)، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1427هـ..
خطیب بغدادی، ابوبکر احمدبن علیبن ثابتبن احمدبن مهدی، تاریخ بغداد، المحقق: د. بشار عواد معروف، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1422هـ/2002م.
خلیفهبنخیاط، ابوعمرو خلیفه بن خیاطبن خلیفه شیبانی عصفری بصری، تاریخ خلیفه بن خیاط، محقق: د. اکرم ضیاء العمری، چاپ دوم، دمشق، بیروت، دار القلم، مؤسسة الرسالة، 1397هـ.ق.
دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، 1412ق.
ذهبی، شمسالدین ابوعبدالله محمدبن احمدبن عثمانبن قَایْماز، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محقق: عمر عبدالسلام التدمری، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413هـ/1993م.
ـــــــــــــــــــــــ ، تذکرة الحفاظ، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419هـ/1998م.
سلاوی، شهابالدین ابوالعباس احمدبن خالدبن محمد ناصری درعی جعفری سلاوی، الاستقصَا لاخبار دُوَل المَغرب الاقصَى، محقق: جعفر الناصری و محمد الناصری، المغرب، دار الکتاب - الدار البیضاء، بیتا.
سمهودی، علیبن عبداللهبن احمد حسنی، خلاصة الوفا باخبار دار المصطفى، دراسة و تحقیق: د. محمد الامین محمد محمود احمد الجکینی، بیجا، بینا، بیتا.
سیدکباری، سیدعلیرضا، «علامه امینی، غواص غدیر»، فصلنامة فرهنگ کوثر، شمارة 2، اردیبهشت 1376.
سیوطی، عبدالرحمنبن ابیبکر جلالالدین، تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، مکتبة نزار مصطفى الباز، 1425هـ/2004م.
طبری، محمدبن جریربن یزیدبن کثیربن غالب آملی ابوجعفر، تاریخ الطبری - تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری (از عریببنسعد قرطبی)، چاپ دوم، بیروت، دار التراث، 1387هـ..
عصامی، عبدالملکبن حسینبن عبدالملک مکی، سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، محقق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419هـ/1998م.
قرمانی، احمدبنیوسف، اخبار الدول وآثار الاول فی التاریخ، دراسة و تحقیق: د. فهمی سعد و د. احمد حطیط، بیروت، عالم الکتب، 1412هـ/1992م.
قندوزی، حافظ شیخ سلیمانبنابراهیم حنفی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سیدعلی جمال اشرف حسینی، قم، دار الاسوه، 1416هـ..
مددی، حمید و محمدحسین حاجعلی، «غدیر از دیدگاه اهلسنت»، مربیان، شمارة 29، پاییز 1387.
مدنی، سیدمحمود، «نقد دیدگاههای اهلسنت دربارة حدیث غدیر»، فصلنامة علوم حدیث، ش7، بهار 1377.
مقریزی، احمدبنعلیبن عبدالقادر ابوالعباس حسینی عبیدی تقیالدین، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418هـ..
نویری، احمدبن عبدالوهاببن محمدبن عبدالدائم قرشی تیمی بکری شهابالدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب والوثائق القومیه، 1423هـ..
یافعی، ابومحمد عفیفالدین عبداللهبن اسعدبن علیبن سلیمان، مراة الجنان وعبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، وضع حواشیه: خلیل المنصور، بیروت، دارالکتب العلمیه،
نویسنده
سیدمرتضی حسینی
1417هـ/1997م.
یونینی، قطبالدین ابوالفتح موسىبن محمد، ذیل مراة الزمان، چاپ دوم، قاهره، دار الکتاب الاسلامی، 1413هـ/1992م.