آيت الله محمد صالح حائري (علامه سمناني)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 8 - 15 دقیقه)

آيت الله محمد صالح حائري (علامه سمناني)

ولادت در 28 رجب سال (1298 هـ . ق) [1] در شهر مقدس و مذهبي کربلاي معلا در خانه پاک و بي آلايش فقيهي انديشمند، فرزندي بس با برکت و مسعود ديده به جهان گشود که بعد ها خدمات گرانقدري به فرهنگ اسلام و مسلمانان تقديم کرد. پدر بزرگوارش اين نوزاد مبارک را «محمد صالح» نام گذاشت. علامه حائري از خاندان اهل علم و دانش و تقوا و معرفت برخاسته است. جد اعلاي ايشان مرحوم آيه الله آقا شيخ معين الدين قاسمي[2] علامه مازندراني از فقيهان معروف عصر خود و از دست پروردگان علامه مجلسي بوده است. جد ديگرش فقيه فرزانه آيه الله محمد حسن قاسمي بارفروشي ـ رحمه الله ـ است. پدر بزرگوارش، آيه الله حاج ميرزا فضل الله علامه حائري از فقيهان عصر خويش است و نه تنها پدر جسماني محمد صالح، که مربي روحاني او نيز به حساب مي آيد. مادر مکرمه اش دختر شادروان آيه الله حاج ملا محمد يوسف استرآبادي (صاحب کتاب صيغ العقود و کتاب هاي رضاع، لقطه، قضا و شهادات) و از زنان پاکدامن و نمونه عصر خويش بوده است. محمد صالح در چنين خانداني و در دامن پدري بزرگوار و مادري پاک سرشت و در محيطي پر از معنويت و صفا دوران کودکي را به پايان رساند. تحصيل علامه سمناني برادري با فرهنگ و فرهيخته به نام آيه الله شيخ علي علامه (متوفاي 1392 هـ . ق) (صاحب کتاب حجه البالغه) داشت که سال ها از محضر او کسب فيض کرد. او نيز فرزندي دانشمند به نام علامه جلال الدين حائري مازندراني (متوفاي 1357 هـ. ش) داشته که آثاري از خود به يادگار گذاشته است. محمد صالح از همان آغاز کودکي به فراگيري دانش رغبت فراوان داشت و داراي نبوغ فکري و حافظه اي نيرومند بود. علم اندوزي را در کربلا نزد برادران خود به نام هاي مولا علي معروف به «سيبويه» و مولا عباس معروف به «اخفش» آغاز نمود. پس از تکميل ادبيات، سطوح و فقه و اصول را نزد پدر دانشمند و برادر فاضلش (علامه شيخ علي حائري) و استادان ديگر آموخت. علامه خود در اين باره مي نويسد: « ... مرحوم والدم مرا در حالي که بسيار خردسال بودم، به تحصيل دانش وا داشت و به روش معمول زمان، بي آن که فارسي بياموزم، پس از آموختن قرائت قرآن مجيد به آموختن امثله و شرح امثله ... پرداختم. سرمايه فارسي ام نخست از چند کتاب بود، سپس به نحو و صرف و منطق عربي مشغول شدم ... شرح لمعه را با کمال تدقيق و تحقيق نزد والدم خواندم و به همين منوال قوانين را نزد برادر اکبرم و مرحوم شيخ علي علامه ... (کتاب) کبري را به پارسي در بحر تقارب و انموزج و التهذيب المنطق را به تازي به نظم کشيدم و نيز به استقبال نان و حلواي شيخ بهايي و نان جو سيد دلدار حسين هندي، نان و خرمايي به نظم آوردم که چندان به زعم زعماي شعر با آن حداثت (نوجواني) از قافله عقب نماندم. هنگامي که سيوطي مي خواندم، الفيه را تخميس کردم، هر چند ناتمام ماند. رفته رفته قصايد بسيار را انشاء نمودم. (پس از استفاده بسيار از علماي کربلا) به نجف اشرف مسافرت و 12 سال تمام در حوزه درسي مرحوم آخوند خراساني و ميرزا حسين خليل تهراني مشغول بودم»[3] او پس از اين آموزش ها به تأليف «رساله غساله» پرداخت و کتاب هايي که خوانده بود، تدريس کرد. آخوند ملا محمد کاظم خراساني، صاحب کفايه الاصول (متوفاي 1329 هـ . ق) در ماه رجب سال (1312 هـ . ق) به قصد زيارت وارد کربلا شد. وي روزها در صحن مطهر سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ مبحث غساله را تدريس مي کرد. شيخ محمد صالح فرصت را مغتنم شمرد و رساله غساله، و کلي طبيعي و تجري را که تأليف کرده بود، به مرحوم آخوند عرضه کرد. مرحوم آخوند پس از مطالعه تأليفات شيخ محمد صالح، به استعداد فوق العاده و نبوغ وي پي برد و در بازگشت به نجف؛ اين جوان نابغه را نيز با خود برد. بدينسان شيخ محمد صالح به حلقه درس آخوند خراساني وارد شد. در حوزه نجف، علاوه بر درس آخوند، از دانشمنداني چون فقيه بزرگوار حاج ميرزا حسين، حاج ميرزا خليل تهراني ـ رحمه الله عليه ـ و از حکيم توانا مرحوم ملا اسماعيل بروجردي علوم عقلي را استفاده کرد و با دانش هاي گوناگون آشنا شد و هنوز به بيست سالگي نرسيده بود که به درجه رفيع اجتهاد نائل آمد. متأسفانه زماني که حوزه نجف مي بايست از مقام علمي او بهره برداري کند مصادف با بيماري چشم او شد. پس از 12 سال بهره وري از معارف استاداني برجسته به علت ابتلا به درد شديد چشم در سال 1324 هـ . ق براي درمان آن از حوزه کهنسال نجف، عازم ايران گرديد و به بابل زادگاه نياکانش رفت. او به درخواست مردم در پرتو کتاب آسماني قرآن، سنت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و احاديث اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به ارشاد و روشنگري پرداخت و در ضمن تبليغ، مطالعه، تحقيق، تأليف و تدريس را ادامه داد. غالب فضلاي آن ديار در حوزه درسي او حاضر گشته و از فروغ دانشش بهره مي بردند. گوشه اي از مبارزات حضور علامه سمناني در بابل هم زمان بود با دوران تسلط بيگانگان از جمله استعمارگر پير انگلستان بر سرنوشت ملت مسلمان ايران و رواج بي ديني و ابتذال. از طرفي رضاخان پهلوي، از مخالفان سرسخت اسلام و روحانيت با حمايت دولت انگلستان به سلطنت رسيده بود، و به نام تجدد طلبي براي حذف تدريجي اسلام و بيرون راندن تدريجي روحانيان از مناصب و پست هاي دولتي، به ويژه مشاغل با اهميت قضايي، تلاش مي کرد. زمزمه هاي شوم نبرد با اسلام و احکام نوراني آن از هر سو به گوش مي رسيد. در اين حال روحانيان زمان شناس، بدون واهمه از قدرتهاي پوشالي، پا در رکاب مبارزه نهاده و با تهاجم فرهنگي استعمار و اسلام زدايي رضاخان مزدور به ستيز برخاستند. علامه سمناني نيز با مشاهده اوضاع و احوال به حکم وظيفه ديني و صنفي، ساکت ننشست و شجاعانه وارد مبارزه با استعمار و استبداد شد رضا شاه بر پايي مجالس روضه خواني را ممنوع کرد اما او هم چون گذشته در گرامي داشت ياد شهداي کربلا مجلس به پا مي کرد و با سخنراني هاي خود به روشنفکري مي پرداخت. وي در يکي از سخنراني هاي آتشين خود در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد.! سخنراني شديد علامه سمناني در مسجد بابل سبب دستگيري وي شد. ايشان مدت نه ماه در سياه چال هاي رژيم شاه، در پايتخت زنداني شد و سپس به سمنان تبعيد گرديد. بدين ترتيب وي به سمنان گام نهاد و ناگزير در آن ديار ماندگار شد. در زماني کوتاه توجه مردم مسلمان سمنان و دانشمندان شهر را به خود جلب کرد. محضر شريف ايشان همواره فيض بخش خاص و عام بود. علاوه بر اقامه نماز جماعت، اغلب صبح ها در مسجد جامع سمنان، حوزه درسي داشت و اکثر طلاب علوم ديني از خارج و داخل، از حوزه درس ايشان استفاده مي کردند. افسوس، در زماني که مي بايست او ده ها و بلکه صد ها دانشمند همچون خود و بهتر از خود را تربيت کند، همه وقتش در سمنان به مطالعه و تحقيق و تتبع گذشت. کتابخانه معظم له طبق وصيت علامه سمناني در تاريخ (1351) کتابخانه شخصي اش که شامل 941 عنوان اثر و بسياري از آن ها نادر بود؛ به کتابخانه آستان قدس رضوي اهدا شد و بدين گونه وي ارادت خود را به بارگاه نوراني امام هشتم ـ عليه السلام ـ نشان داد.[4] اجازات ايشان علامه سمناني علاوه بر اجازه اجتهاد، از دست مبارک مشايخ روايتي نيز به دريافت اجازه نقل روايت مفتخر گشت که آن مشايخ عبارتند از: 1. پدر بزرگوارش شيخ فضل الله حائري مازندراني. 2. برادرش علي علامه حائري. 3. حاج ميرزا حسين خليل تهراني. 4. حاج ميرزا حسين نوري.[5] روايت کنندگان اسامي برخي از عالماني که از علامه سمناني اجازه روايت دريافت کرده اند، بدين قرار است: سيد شهاب الدين مرعشي نجفي، شيخ جلال الدين علامه حائري، سيد فخر الدين امامت کاشاني، حاج حسين مقدس مشهدي شاهرودي، سيد عزيزالله امامت کاشاني، شيخ مهدي شرف الدين، سيد عباس کاشاني، حسين عمادزاده اصفهاني. از نگاه بزرگان با نگاهي به نظرات بزرگان درباره فيلسوف نامدار، فقيه و شاعر عالي مقدار، گنجينه علوم الاهي، علامه سمناني، جايگاه والاي اين عالم توانا در ميان علماي شيعه و ابعاد شخصيت وي هويدا مي شود. سيد الفقها و المجتهدين آيه الله سيد محمد مهدي اصفهاني کاظميني (متوفاي 1391 هـ . ق) درباره او مي نويسد: علامه شيخ محمد صالح ... اکنون يگانه مرجع تقليد مهم مازندران است، تأليفات خوبي دارد که بر فراواني فضل و وسعت دايره اطلاعات و فزوني دانشش دلالت مي کند.[6] ـ شادروان استاد محمد تقي جعفري تبريزي ـ رحمه الله ـ او را نابغه اي عظيم الشأن معرفي کرده است.[7] وي مي گويد: علامه مردي بسيار با فضل بود، مخصوصا ادبيات عربي اش خيلي قوي بود ... اطلاعات فلسفي اش هم خيلي زياد بود، در اصول هم حد بالايي داشت. ـ مرحوم حجه الاسلام دکتر محمد هادي اميني درباره او مي نويسد: شيخ محمد صالح ... از فقيهان و عالمان بزرگ جهان اسلام و از استادان مسلم در فقه اصول و از مولفان و پژوهشگران و محققان بزرگوار است.[8] مولف کتاب تذکره الشعراء وي را اين گونه ستوده است: شيخ الفقهاء و المجتهدين آيه الله العظمي في العالمين آقاي شيخ محمد صالح حائري مازندراني معروف به علامه سمناني از مفاخر و مشاهير فقها و مراجع عصر حاضر و از مشايخ اجازه مولف کتاب و مرحوم آيه الله والد و جمع بسياري از علماي اعلام معاصر هستند.[9] انديشمند دردمند استاد محمد رضا حکيمي علامه را چنين معرفي مي کند: حضرت علامه سمناني، از علماي بزرگ و بسيار کم مانند اسلام است در سده گذشته، و جامع، معقول و منقول به معناي وسيع و ژرف تعبير، و صاحب اطلاعات و معلوماتي پهناور و مجتهد در فلسفه و تحقيقات فلسفي (نه تنها فلسفه خوان و فلسفه دان و فلسفه گو و فلسفه نويس)، نقاد تيز هوش و پرتوش و توان مباحث فلسفي، بويژه اصول و مباني «حکمت متعالي» در عين رعايت تعادل، و با اشاره و به ارزشمندي نکته هايي در خور ارزش که در فلسفه صدرايي مطرح گشته است. جامعيت علامه سمناني تا جايي است که آثار او در فنون مختلف و رشته هاي علمي و فلسفي و کلامي و ادبي و تاريخي و فقهي و اصولي و گونه هايي ديگر از مباحث تحقيقي سيصد تأليف دانسته اند ... علامه سمناني، در کتاب «حکمت بوعلي سينا» روشي از نقد فلسفي را عرضه کرد، و با غنايي که از نظر منابع و استنادها، و رساله هاي منقول در آن، و وفور مباحث آن، به اين کتاب بخشيد، اين روش را در خور عرضه ساخت. شاگرد او عبدالرفيع حقيقت «رفيع» مي نويسد: يکي از دانشمندان به نام و علماي بزرگ اسلام در عصر حاضر، آيه الله آقا شيخ محمد صالح حائري مازندراني (سمناني) است. ... بدون هيچ گونه مبالغه استفاده از راهنمايي هاي بي دريغ و تحصيل دانش و کسب فيض که نگارنده در دوره نوجواني از محضر مبارک ايشان نمودم پايه اساسي معلومات تاريخي و ادبي نگارنده و همچنين تأليف و تنظيم آثار نظم نثر موجود است، به همين جهت همواره به روان پاک آن مرحوم درود مي فرستم.[10] آثار مکتوب علامه سمناني، عمرش را در مطالعه و تحقيق و تأليف و تدريس سپري کرد، نتيجه اين کار آثار فراواني است که همه حاکي از ژرف نگري، احساس تعهد و مسئوليت، عمق دانش و فکر عالي اوست. آثاري که در حد خود از گرانقدرترين مکتوبات علمي و حکمي بوده و از دقايق و نکات و اسرار علوم عقلي و الهي پرده برداشته و به رفع مشکلات و حل معضلات آن ها اهتمام کرده است. شمار آثار علامه سمناني اعم از کتاب و رساله به سيصد مجلد تحت عناوين فقه، اصول فقه، تفسير، کلام، منطق، فلسفه، دعا، ادبيات مندرج است شگفت اين که تعدادي از اين آثار را در جواني نوشته است. اينک نام آثاري از وي را يادآوري مي شويم. 1. ارث الزوجه؛ 2. ارائه التنقيح السني في البرائه عن تلقيح المني؛ 3. اتحاد العاقل و المعقول؛ 4. احتجاجات مأمون، چاپ اصفهان، سربي، وزيري، کانون ادبيات ايران، 72ص. 5. احسن الدلالات؛ 6. احياء المنطق الرسطائي؛ 7. احياء الرجال؛ 8. الاريکه الخضراء؛ 9. الاستصحاب، سال نشر 1362. 10. الاسکناسيه في احکام اوراق النقديه؛ 11. اصاله اللزوم في العقود و الايقاعات؛ 12. الاعتقادات؛ 13. اجتماع الامر و النهي؛ 14. اکسير سعادت و حيات جاودان و تکثير شقاوت و سيئات جاهلان و حاسدان. تاريخ تأليف (1384 هـ . ق) 15. اقسام الکفار و احکامهم؛ 16. الهيات؛ 17. امتناع شريک الباري؛ 18. الأمر بين الأمرين؛ 19. الايمان بالله، در شمارش ادله اثبات واجب الوجود طبق تمام مذاهب، فارسي و استدلالي است. 20. الباقيات الصالحات، في الاحکام المنصوصه ـ ناتمام؛ 21. البديعيه، قصيده ميميه؛ 22. بستان الادب، تهران، کتاب فروشي، معصومي. 23. البقعيه؛ 24. بناء المهدوم في اعاده المعدوم؛ 25. بوارق الالهام في شرح شوارق الالهام؛ 26. بيان ايمان (فقه فارسي) استدلالي؛ 27. بيان الواقع في رد البابيه؛ 28. تاريخ الدنيا والدين؛ 29. تاريخ ظهور المنطق، من لدن ارسطاليس؛ 30. تاريخ معارف اماميه ترجمه کتاب ظلامه العتره الطاهره الي حضره قاده الاسلام الباهره. (متضمن مذاهب اسلاميه و جواب جميع شبهات وهابيان) اين کتاب با تحقيق اين جانب (ناصر باقري بيدهندي) آماده چاپ است. 31. تاريخ معارف الاماميه و معارف المذاهب الاسلاميه در 12 جلد. 32. تتميم حاشيه المکاسب. 33. التجري؛ 34. تخلف العله عن المعلول؛ 35. تخميس الفيه ابن مالک ـ تا باب اضافه ـ ؛ 36. تخميس لاميه المعري؛ 37. ترجمه الادب الکبير از ابن مقفع؛ 38. تفسير سوره حمد و حديد و آيه الکرسي؛ 39. تقرير ابحاث مرحوم آخوند خراساني (در طهارت، خمس، زکات، و احکام شيردادن) ؛ 40. حاشيه بر مفاتيح الشرايع؛ در عرصه شعر و ادبيات علامه سمناني از طبعي موزون، ذوق شعري لطيف و روحي نيرومند نيز برخوردار بود. اشعار عربي و قصايد بلند ايشان را از قديم در حوزه هاي ادبي نجف همطراز آثار شاعران برجسته عرب به شمار آورده اند؛ مانند قصيده بلند «نونيه نبويه و قصيده بديعيه» ... از اين رو علامه سمناني، در تاريخ فرهنگ اسلامي يادآور کساني چون «مهيار ديلمي (متوفاي 428 هـ . ق) و مويد الدين طغرائي اصفهاني (متوفاي 515 هـ . ق) است ... . علي اسفندياري «نيما يوشيج» (متوفاي 1338) شاعر نوپرداز و نوآفرين کشورمان در نامه اي خطاب به علامه مي نويسد: مخصوصا به تو «تو» خطاب مي کنيم براي تو که در مازندران فرد هستي. گمان نمي برم ميزاني براي تعيين مقدار توفيق صالحين يک قوم بهتر از وجود شخص صالحي در آن قوم باشد.[11] استاد جلال الدين همايي و نيما يوشيج درباره مقام علمي او شعر سروده اند: نيما در قصيده اي مي سرايد: منم که طالح درمانده ام در اين فکرت تويي که صالحي اي حايري زمن مگريز ابونواس و غزالي و طوسي، اين سه تويي که کس نخوانده و نشناسدت به حق تميز[12] شاعر اهل بيت ـ عليهم السلام ـ علامه سمناني را بايد از شاعران شيعه خواند که در ادبيات فارسي و عربي فوق العاده چيره دست بوده است. برخي از سروده هاي او از اين قرار است. شد برون از آستين امروز دست گردگار داشت بر کف گوهر گيتي فروزي شاهوار بود هفت اقليم و نه طارم برايش استوار جبرئيلش مي ستودي روي تخت زرنگار از لبش اين حسن مطلع شد چو خورشيد آشکار لا فتي الاعلي لا سيف الا ذوالفقار غروب آفتاب سرانجام پس از يک سده پژوهش، تأليف، تدريس، عبادت و پارسايي در 21 ديماه 1350 برابر با 23 ذي قعده 1391 هـ . ق، در سن 93 سالگي به لقاء الله پيوست. رحلت علامه سمناني، ضربه اي بس عظيم بر پيکر حکمت و انديشه بود، آن چنان که موجب اندوه عالمان و انديشمندان ديني شد، آنان اندوه دروني و آلام باطني خويش را در مجالس محافل با نظم ونثر ابراز داشتند. روز درگذشت او بازار سمنان تعطيل و پيکرش با حضور دانشمندان، استادان، دانشجويان و ساير طبقات تشييع و به مشهد مقدس انتقال داده شد و در آن جا نيز با تشييع باشکوهي به حرم رضوي منتقل گرديد و پس از طواف حرم مطهر امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ در جوار آستان ملکوتي امام رضا ـ عليه السلام ـ رخ در نقاب خاک کشيد. ماده تاريخ آن مرحوم چنين است، «به صالح گوبيا بر خاک پائي پيکر اندازيم»[13] 1350.

[1]. مطابق با 1258 ش. [2]. او فرزند شيخ فضل الله و او فرزند ملا محمد حسن بن علي محمد بن علاء الدين بن ابوالحسن بن معين الدين قاسمي است و قاسمي هاي مازندراني از اولاد حسن بن قاسم بن علي بن عبدالرحمن بن شجيري بن قاسم بن زيد بن حسن بن علي ـ عليه السلام ـ هستند. بنابر نظريه ديگر: از اولاد قاسم بن ادريس بن امام علي نقي ـ عليه السلام ـ هستند. [3]. شرح حال رجال معاصر مازندران، ص 24. [4]. واقفين عمده کتاب به کتاخانه هاي آستان قدس رضوي، ص 20؛ گوشه هايي از زندگينامه مجاهد متقي مرحوم آيه الله شيخ جلال الدين علامه حائري، ص 51؛ مجموعه مقالات کنگره بين المللي کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامي، دفتر سوم، ص 137. [5]. المسلسلات، ج2، ص 417. [6]. احسن الوديعه، ج2، ص96. [7]. مقدمه حکمت بو علي سينا، [8]. معجم رجال الفکر و الادب في النجف خلال الف عام، ج3، ص 114. [9]. تذکره الشعراء، ص 44. [10]. تاريخ سمنان، 614 و 613. [11]. نيما يوشيج، نامه ها، ص 361. [12]. همان، برگزيده آثار به کوشش سيروس طاهباز؛ با شراگيم يوشيج، ص 18. [13]. زندگي نامه رجال و مشاهير ايران، ج2، ص 75.


چاپ   ایمیل