شيخ ابوالصلاح حلبي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 4 - 8 دقیقه)

 

شيخ ابوالصلاح حلبي

ولادت: تاريخ ولادت او همانند ديگر بزرگان فقه و ادب و علم، درست مشخص نيست و با مسلم گرفتن تاريخ وفات او، احتمالا ولادت او در حدود سال 347 دراواسط قرن چهارم هجري صورت گرفته بـاشـد نام او تقي بن نجم الدين بن عبيداللّه حلبي و شهرتش تقي الدين فقيه بزرگوار و شيخ جـلـيـل القدر، فاضل، محدث،مفسر، ثقه و مورد اعتماد و يكي از بزرگان و مشايخ اماميه در قرن پـنـجـم هـجرت مي باشد او در مقام علم و عمل به منزلت بس شامخ نائل آمده است تحصيلات او پيش سيد مرتضي علم الهدي و شيخ طوسي صورت گرفته است. شيخ ابوالصلاح، او نيز اهل شامات است شاگرد سيد مرتضي پس از درگذشت او،شاگرد شيخ طوسي بوده است در ريحانة الادب مي نويسد كه او شاگرد سلا ر بن عبدالعزيز آتي الذكر نيز بوده اسـت اگـر ايـن نسبت درست باشد مي بايست ابوالصلاح سه طبقه را شاگردي كرده باشد كتاب مـعروف او در فقه، الكافي است در سال 447 ه ق درگذشته است اگر عمر او صد سال بوده است و در سال 447هم وفات كرده باشد، او ازهر دو استادش بزرگسال تر بوده است شهيد ثاني او را خليفة المرتضي في بلاد الحلبيه خوانده است. [1] عصر زندگي او: حـلب شهر بسيار بزرگ و معمور و پرنعمت و پرجمعيت از ديار شام مي باشد و هم اكنون نيز از شـهـرهـاي پـرجمعيت و آباد سوريه مي باشد آب و هواي خوش و نعمت فراوان دارد و در كتابهاي مذهبي نيز آمده است كه ابراهيم خليل الرحمن گوسفندهاي خود را در آنجا به چرا مي برد و شير آنـهـا را روز جـمـعـه در راه خدا تصدق مي نمود خداوند متعال اين شهر را با بركت و خيرات توام سـاخته است محصولات كشاورزي در آنجا به وفور و فراواني به عمل مي آيد و دو محل هم درآنجا به عنوان انتساب به ابراهيم خليل الرحمن مورد زيارت مردم قرار دارند اين شهر داراي كتابخانه ها و كـتـابـفـروشيهاي معتبري است كه نشان عميق بودن رشدفرهنگي در اين شهر مي باشد كه از روزگاران گذشته سابقه داشته است.[2] آري حلب سابقه ديريني در پرورش رجال علم و دين دارد و شخصيتهاي علمي و تاريخي متعددي منسوب به آن نقطه مي باشند كه فقيه بزرگوار و نامدار ما،شيخ ابوالصلاح، تقي بن نجم الدين بن عبيداللّه حلبي نيز نخستين و آخرين آنان نيست بلكه افراد ديگري نيز در فقه و حديث از اين مركز عـلـمـي بـرخاسته اند كه موردمطالعه قرار خواهند گرفت و هم اكنون درصدد شرح حال يكي از پروردگان اين شهرقرار داريم و گاهي در مورد او و يكي ديگر از همشهريانش حلبيان به كار بـرده مـي شود و مقصود از آن دو همين ابوالصلاح تقي الدين و حمزة بن علي حلبي معروف به ابن زهره يكي ديگر از فقيهان نامور اماميه برخاسته از آن ديار مي باشد (كه شرح حالش خواهد آمد). اساتيد او: او تـحـصـيلات عاليه خويش را پيش فقيه بزرگوار، علم الهدي (م 436) و شيخ ‌بزرگوار طائفه، شـيـخ طوسي (م 460) انجام داد و اندكي نيز از محضر عالم بزرگوارعبدالعزيز ديلمي معروف به سلا ر تلمذ نموده است و از طرف سيد مرتضي علم الهدي به تدريس و قيام به وظائف ديني و شرعي در بلاد شام و حلب منصوب گرديده است از اين رو او را خليفة المرتضي (نماينده سيد مـرتـضـي) نـيز گفته اند آنچنان كه پس از درگذشت او از سوي شيخ طوسي نيز در آن مقام ابقا شده است و نيابت او راپذيرفته اند، از اين رو به او خليفة الشيخ نيز مي گويند. موضوع نيابت كه در مورد ابن براج نيز گذشت، نشان دهنده بسط يد علما وفقها، و وجود آثار مـرجـعـيت و تقليد در آن نقاط همانند امروزين مي باشد كه مراجع عاليقدر تقليد نمايندگاني از سوي خويش در اطراف و اكناف تعيين مي نمودند تا درامر مراجعات مردم سهولت و تسريعي ايجاد كـرده بـاشـند و مشكلات ديني مردم توسط آنان حل شده باشد و در مبادله درخواستهاي خويش دچار وقفه نشوند. گفتار بزرگان در حق او: 1ـ مـرحـوم مـيـرزا عبداللّه افندي صاحب رياض العلما شرح حال او را به اختصار در كتاب خويش آورده است و مي نويسد: او شـيـخ تـقي الدين بن نجم الدين بن عبداللّه الحلبي، شاگرد سيد مرتضي علم الهدي و شيخ طوسي، و استاد قاضي ابن براج حلبي مي باشد با اينكه او از شاگردان شيخ طوسي است، باز نام او را در كتاب فهرست خويش آورده است و گفته است اوپيش ما و پيش سيد مرتضي درس خوانده است. [3] سپس او را توثيق كرده است و اين امر نشانگر عظمت شان و اعتبار اوست. 3 ـ عـلامـه مـتـتبع مرحوم ميرزا محمد باقر خوانساري (ره) مؤلف روضات، درتاليف منيف خود فصلي را در مورد زندگي اين فقيه نامدار بازگشوده است و مطالبي را در مورد او بازگو مي كند كه بخشي از تقريرات او را در ذيل مي آوريم او مي گويد: فقيه نامدار و بزرگوار، ابوالصلاح تقي الدين بن نجم بن عبداللّه حلبي، فقيه ومورد اعتماد اهل رجـال از اعـيان اماميه و از مشاهير فقهاي حلب و موصوف به خليفة المرتضي است و آن بر اساس نيابتي است كه از سوي استاد بزرگوارش داشته است،آن چنان كه ابن براج از سوي شيخ طوسي اعـلـي اللّه مـقـامه داشته است اين گونه نيابت بر اساس قضاوت يا جنبه نيابت در تدريس داشته است، چون هر دو نيابت مورد نص و تصريح قرار گرفته اند اين امر نشانگر عظمت و شان اين فقيه بزرگوار مي تواند باشد. [4] توثيق بزرگان: ايـن فقيه بزرگوار مورد توثيق بزرگان فقه و فقاهت قرار گرفته است شيخ ‌طوسي در الفهرست خـويـش و شـيـخ مـنـتـجـب الدين نيز در فهرست خويش، و ابن شهرآشوب در معالم العلما او را ستوده اند. ابـن داود صـاحـب رجـال گفته است: او داراي عظمت قدر و از بزرگان شيعه است محقق در المعتبر او را به عنوان اعيان فقهاي ما توصيف كرده است. در كـتـاب امـل الامـل در مـورد او آمده است: ابوالصلاح حلبي كه ابن براج از اوروايت مي كند، مـعاصر شيخ طوسي بود و او مورد وثوق، عالم، فاضل، فقيه و محدث بوده است و كتابهايي دارد، و كـتـاب تـقريب المعارف او بسيار نيكو و زيبا است و من كتاب الكافي او را مشاهده كرده ام كه ابواب فقهي را به صورت منظم آورده است وكتاب بسيار زيبا و مورد استناد در فقه ماست و بيش از بـيـسـت هـزار سطر مي باشد، ولي آن نسخه اي را كه من مطالعه كرده ام، سكته ها و سقطها در بـردارد، و تنها نسخه اي است كه از آن كتاب در دست مي باشد و كتاب المعراج كه در مورد حديث است، به اونسبت داده مي شود، شايد مؤلف آن ابوصالح حلبي باشد، نه ابوالصلاح. [5] گفتار صاحب مجمع البحرين: طـريـحي مي نويسد: نام صاحب گفتار ما تقي بن نجم الدين مي باشد و هر وقت تقي به صورت مطلق گفته شود، منظور ايشان مي باشد. در مجمع البحرين هنگامي كه نامي از سلا ر مي برد، در شرح حال او مي نويسد:ابوالصلاح حلبي نـيز از او فرا گرفته است، و هنگامي كه از شهر حلب مورداستفتا و پرسش فقهي قرار مي گرفت، در پاسخ مي گفت: پيش شما تقي وجوددارد يعني به او مراجعه كنيد. گفتار صاحب معجم رجال الحديث: مـرحـوم آيـة اللّه العظمي خويي در شرح حال او كلام شيخ طوسي را مي آورد كه او پيش ما و سيد مـرتـضـي درس خوانده است، فرد موثقي است و داراي تاليفاتي مي باشد اسامي كتابهاي او را اين چنين نام مي برد: 1 ـ البداية (در فقه). 2 ـ الكافي (در فقه). 3 ـ شرح ذخيره سيد مرتضي (در كلام). [6] آثار و تاليفات: او داراي آثـار و تاليفات متعددي است كه نوعا در زمينه فقه و كلام مي باشد واسامي برخي از آنها به اين ترتيب مي باشد:. 1 ـ البداية (فقه). 2 ـ تقريب المعارف (كلام). 3 ـ دفع شبه الملاحدة (كلام). 4 ـ شرح ذخيره استاد خود، علم الهدي (كلام). 5 ـ الشافيه. 6 ـ العده (فقه). 7 ـ الكافي (فقه). 8 ـ اللوامع (فقه). 9 ـ المرشد في طريق المتعبد (احكام). وفات: او پـس از يك عمر طولاني و پربركت كه همه را در راه خدا و احياي شريعت اوصرف نمود، در صد سالگي به سال 447 ه ق در شهر حلب به رحمت ايزدي شتافت و در همانجا مدفون گرديد.

[1] . آشنايي با علوم اسلامي، ص 297. [2] . ديدار از حلب در سال 1357ه ش ـ شام سرزمين خطابه ها و خاطره ها، انتشارات نويد اسلام . [3] . رياض العلما، ج5، ص 464 ـ ريحانة الادب، ج 7، ص 161. [4] . روضات الجنات، ج 2، ص 113 . [5] . روضات الجنات، ج 2، ص117 . [6] . معجم رجال الحديث، ج 3، ص 377، كد معرفي 1913 .


چاپ   ایمیل