چيستي دين

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 14 - 28 دقیقه)

چيستي دين

مفاهيم نظرى، به ويژه مفاهيمى كه با انسان ارتباط دارند، به طور عمده در معركه ى آرا قرار مى گيرند; مفهوم دين نيز از اين وضعيت مستثنا نيست; به همين دليل، همواره در ميدان نظرات مختلف قرار داشته است و تاكنون به توافق مشترك تحويل نيافته است; البتّه اين پيچيدگى بدان معنا نيست كه انسان ها به طور كلى از درك آن عاجز باشند; به تعبير رابرت هيوم، « دين به اندازه اى ساده است كه هر بچه ى عاقل و بالغ و يا آدم بزرگ مى تواند يك تجربه ى دينى حقيقى داشته باشد و به اندازه اى جامع و پيچيده است كه براى فهم كامل و بهره گيرى تام از آن، نيازمند تجربه و تحليل مى باشد ».[1] مير چا الياده نيز بر اين نكته ى مهم اين چنين تصريح مى كند: « شايد هيچ كلمه اى غير دين نباشد كه همواره و آشكارا خيلى صاف و ساده به كار رود، ولى در واقع، نمايان گر نگرش هايى باشد كه نه فقط بسيار متفاوت اند، بلكه گاه مانعة الجمع اند».[2] به هر حال، آن قدر تعريف هاى متفاوت و گوناگون از دين عرضه شده است كه حتّى ارايه ى فهرست ناقصى از آن ميسّر نيست.[3] نگرش هاى اخلاقى، تاريخى، روان شناختى، جامعه شناختى، فلسفى و زيبا شناختى نمونه هايى از اين روى كردهاى مختلف اند.[4] انواع تعريف دين ارايه ى تعريفى روشن از موضوع تحقيق در هر پژوهشى ضرورت دارد و منطق دانان نيز در شناخت علوم و مسائل آن، شش پرسش عمده را مطرح مى كنند و آن ها را بر اساس ترتيب منطقى به صورت زير طبقه بندى مى كنند:

1) تحليل مفهوم و بيان « ما » شارحة الاسم. 2) پرسش از هستى و تحقق بيان هليه بسيطه. 3) تحليل ماهوى و بيان « ما » حقيقى. 4) پرسش از چگونگى، خواص و احكام بيان هليه مركبه. 5) پرسش از سبب تحقق يا « لمَ » ثبوتى. 6) پرسش از دليل تحقق يا « لمَ » اثباتى. جستار روش مند در هر زمينه ى معرفتى، از نظر منطقى مرهون رعايت ترتيب منطقى مطالب است; بنا بر اين، قبل از پرداختن به خواص، آثار و احكام هر امرى و حتّى قبل از پرداختن به بحث از اثبات و نفى يك امر، بايد تعريف روشن و متمايزى از آن به دست داد.[5] مسئله ى گستره ى شريعت و هر مسئله ى ديگر دين پژوهى مانند انتظار بشر از دين، منشاء گرايش انسان ها به دين، رابطه ى دين و آزادى، دين و توسعه، دين و هُنر، كثرت گرايى دينى و... نه تنها از جهت موضوع شناسى، نيازمند تعريف و تبيين دين هستند بلكه بسيارى از اختلاف ها و چالش هاى موجود در اين گونه مسائل، به تعاريف و تصورات مختلف از دين ارجاع دارند و در واقع، انديشمندان به جاى نزاع علمى و معنوى، در دامان نزاع هاى لفظى گرفتار شده اند. قبل از ورود به بيان تعريف هاى مختلف از دين، ذكر چند نكته ى زير ضرورت دارد: ـ غرض از تعريف، تمايز نهادن بين شىء تعريف شده و غير آن است كه گاه با تمايز ذاتى تحقق مى پذيرد و گاه با تمايز عرضى. تعريفى كه تأمين كننده ى تمايز ذاتى باشد، حدّ (definition) نام دارد و تعريفى كه بيان گر تمايز عرضى باشد، رسم (description) ناميده مى شود. اگر در تعريف حدّى، همه ى ذاتيات مندرج گردد، حد تام و اگر برخى از آن ها لحاظ شود، حدّ غير تام خوانده مى شود. انواع ديگر از تعاريف، همانند تعريف هاى لفظى و لغوى، اشاره اى، كنايه اى و... نيز در منطق مطرح شده است. ـ بيان همه ى ذاتيات يك شىء و درج همه ى آن ها در تعريف، بسيار دشوار است[6] و اين مسئله در تعريف دين، دشوارتر خواهد بود; ولى بايد به شرط اساسى در تعريف توجه داشت و آن اين كه تعريف به گونه اى نظم يابد كه جامع افراد و مانع اغيار باشد و به عبارت ديگر، داراى وضوح مفهومى و انطباق مصداقى باشد. موانع و مشكلات تعريف دين ـ تعريف دين به دلايل و موانع فراوانى، داراى آفت ها و مشكلات بسيارى است. برخى از دلايل عبارتند از: الف. اختلاف در روش شناسى تعريف دين: عده اى بر اساس پژوهش هاى تجربى و كاركردهاى خارجى به تعريف دين پرداخته اند و برخى نيز با مفاهيم پيشينى و با روش عقلى دين را تعريف كرده اند. تعاريف مبتنى بر پديدار شناختى، روان شناختى و جامعه شناختى، از سنخ اوّل تعاريف به شمار مى روند و تعاريف مفهومى نيز از سنخ دوم تعاريف مى باشند. ب. اختلاف در مصاديق دين، به عنوان ابزار شناختِ ماهيت دين: عده اى از ابتدا مكاتب فلسفى و اجتماعى را نيز از مصاديق دين شمردند و بر اين اساس، تعريف دين را با دامنه ى وسيعى عرضه كردند. ج. خلط ميان دين و دين داران: آنان كه با روش تجربى و كاركرد گرايى، اقدام به تعريف دين نموده اند، گاهى ميان عملكرد دين داران با پى آمدهاى دين تمايز قائل نشده اند و رفتارهاى منفى دين داران را در تعريف دين گنجانده اند. د. پرسش از درون دين يا برون دين: يكى ديگر از عوامل اختلاف در تعريف دين اين است كه عده اى براى وصول به حقيقت دين، مراجعه به وحى و متون دينى را پيشنهاد مى دهند و از ابزارها و روش هاى برون دينى پرهيز مى نمايند و گروهى نيز روش هاى برون دينى را ترجيح مى دهند; علاوه بر اختلاف در متون دينى اديان مختلف، تفاوت در مدل هاى عقلى در مكاتب فلسفى نيز به چالش ميان تعاريف دين مى افزايد. هـ. به كار بردن مفاهيم مبهم و كيفى در تعاريف دين: پاره اى از نويسندگان، به جاىِ روشن ساختن مفهوم دين، با به كارگيرى مفاهيم پيچيده و مبهم تر از دين، بر ابهام اين واژه مى افزايند. و. استفاده از تعريف هاى لغوى و لفظى به جاى تعاريف اصطلاحى: گروهى از متكلّمان و دين شناسان براى تبيين دين، به معانى لغوى آن يعنى معناى اطاعت، جزا، خضوع، تسليم و... رو آوردند و يا اين كه به فرهنگ هاى واژه اى دين (Re-igion) مراجعه كردند; در حالى كه هيچ كدام از اين روش ها به شناخت واقعيت و ماهيت دين كمك نمى كنند; به ويژه با توجه به اين نكته ى زبان شناختى كه الفاظ براى ماهيت و ذات اشيا وضع نشده اند. ز. تأثير پيش فرض هاى معرفت شناختى، انسان شناختى، هستى شناختى، جهان بينى ها و ايدئولوژى ها، بر تعريف دين: هيچ گاه فيلسوفان دين، ابتدا به ساكن، به تعريف دين اقدام نكرده اند و به طور عمده با مبانى خاصّى به سراغ تبيين دين رفته اند و همين امر باعث اختلاف در تعاريف دين شده است. ح. نداشتن مصداق محسوس و مادى براى دين: مشكل و مانع ديگرى كه در تعريف دقيق دين تأثير باز دارنده دارد، اين است كه دين از مصاديق محسوس و قابل اشاره ى حسى برخوردار نيست، گرچه مفاهيمِ داراى مصاديق حسى نيز از نداشتن تعريف جامع و مانع رنج مى برند، ولى مفاهيمى كه مصداق حسى ندارند، گرفتار ابهام بيش ترى هستند. ط. تحريف پاره اى از اديان: بسيارى از اديان در طول تاريخ حياتشان، دست خوش تحريف به زيادت يا نقيصه شده اند و به همين دليل به فرقه ها و مذاهب گوناگون تنوع يافته اند. گرچه حكمت الهى اقتضا مى كند كه از انحراف يا اعوجاج لااقل يك مذهب جلوگيرى شود تا زمينه ى هدايت و تكامل بندگان از بين نرود، ولى به هر حال، تحريف متنى و معرفتى اديان و مذاهب، از واقعيت هاى غير قابل انكار است كه در اختلاف تعريف دين نقش به سزايى دارند. ى. نگرش جزء نگرانه به جاى كل نگرانه: جهل به بخشى از حقيقت دين و توجه به جزئى از دين نيز در اختلاف شناخت دين مؤثر است و در اين عامل مى توان به قصّه ى فيل در مثنوى معنوىِ ملاى رومى توجه كرد. ـ آخرين نكته اى كه بايد قبل از ورود به بيان تعريف از دين، به آن پرداخت، دسته بندى تعاريف گوناگونى است كه دين پژوهان با وجود اين همه موانع در تعريف دين، عرضه كرده اند: دسته بندى تعاريف ارايه شده پيرامون دين دسته ى اوّل. تعاريف وجودى و ماهيتى، يا تعريف در مقام بايستى و تعريف در مقام هستى دين: برخى از دين پژوهان درتعريف دين، به مقام بايستى دين توجه كرده اند و مثلا گفته اند: دين عبارت است از مجموعه اى از آموزه ها و گزاره هايى كه از سوى خداوند در اختيار بشر قرار مى گيرد. عده اى نيز به دين محقق و منزّل در حيات اجتماعى انسان ها و يا دين نازل شده در كتاب و سنّت توجه نموده اند; براى نمونه، جامعه شناسان، روان شناسان و مردم شناسانى كه در پژوهش هاى دينى، به رفتارها و نهادهاى دينى و كاركردهاى دين محقق در جامعه، عنايت بيش ترى نشان مى دهند; متكلّمان در تعريف دين، به دين نازل شده در كتاب، سنّت و متون دينى روى مى آورند و فيلسوفان دين نيز به مقام بايستى آن توجه دارند. دسته ى دوم. تعاريف لغوى و اصطلاحى. دسته ى سوم. تعاريف درون دينى و برون دينى. دسته ى چهارم. كه خود در يك ساختار كلى و فراگير، به تعاريف مفهومى و ماهوى يا توصيفى، (Descriptive)، اخلاقى و ارزشى يا هنجارى (Normative)، تعاريف كاركرد گرايى (Functiona-) يا روان شناختى و جامعه شناختى، تعاريف غايت گرايانه، تعاريف مركب و مختلط يا عام و جامع نگر تقسيم مى شود. تعاريف درون دينى دين

  1. دين در قرآن واژه ى دين بيش از نود بار در قرآن، با معانى ذيل به كار رفته است: الف) دين به معناى جزا و پاداش: (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ)[7]، (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ *وَإِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ)[8] ب) دين به معناى اطاعت و بندگى: (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ)[9] ج) دين به معناى مُلك و سلطنت: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ)[10](.[1] . رابرت. ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه ى عبدالرحيم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372)، ص 18. [2] . ميرچاالياده، فرهنگ و دين، ويراسته ى بهاءالدين خرمشاهى، (تهران: طرح نو، 1374)، ص 202. [3] . بهاء الدين خرمشاهى، دين پژوهى، دايرة المعارف دين، دفتر دوم، (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى 1373)، ص 85. [4] . ر. ك: رابرت.ا. هيوم، همان، ص ص 24 ـ 25. [5] . استاد محمد تقى جعفرى، فلسفه دين، تدوين عبداللّه نصرى، (چاپ دوم)، ص 20. [6] . ر. ك: ابن سينا، رساله الحدود، ص ص 74 ـ 75 و خواجه نصير طوسى، اساس الاقتباس، ص ص 441 ـ 442. [7] . سوره ى فاتحه، آيه ى 4. [8] . سوره ى ذاريات، آيه ى 6. [9] . سوره ى زمر، آيه ى 11. [10] . سوره ى بقره، آيه ى 193. @#@..وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ...)[1] د) دين به معناى شريعت و قانون: (لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ)[2] هـ) دين به معناى ملت: (قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراط مُسْتَقِيم دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ)[3] و) دين به معناى تسليم: (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ...)[4]; علامه ى طباطبايى، اسلام در اين آيه ى شريفه را به تسليم در برابر معارف و احكامى كه از مقام ربوبيت صادر گرديده و به وسيله ى رسولان بيان مى شود تفسير مى كند; و اختلاف شرايع را به كمال و نقص ارجاع مى دهد.[5] اميرالمؤمنين على(عليه السلام) نيز در حديثى مى فرمايد: « الاسلامُ هُو التَّسليم ».[6] ز) دين به معناى اعتقادات: (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ...)[7] مرحوم طباطبايى در تفسير اين آيه ى شريفه مى فرمايد: « دين يك سلسله معارف علمى است كه اعمالى را به دنبال دارد; پس مى توان گفت: دين، اعتقادات است و اعتقاد و ايمان از امور قلبى است كه اكراه و اجبار، بر آن ها حكومت نمى كند. اكراه در اعمال ظاهرى و افعال و حركات بدنى و مادى اثر دارد ».[8]
  2. دين در روايات پيشوايان دين اسلام، دين را به اركان و ويژگى هايش از جمله ايمان، تعيّن، قلبى بودن، معرفت داشتن، دوستى ورزيدن، اخلاق حَسَن، نور، عزّت، طلب علم، مايه ى حيات و مانند اين ها تفسير نموده اند. به پاره اى از روايات توجه فرماييد: قال على(عليه السلام): ـ غاية الدّين الايمان;[9] ـ انّ الدّين كشجرة اصلها اليقين باللّه;[10] ـ انّ افضل الدّين الحّب فى اللّه و البُغضُ فى اللّهِ;[11] ـ أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ;[12] ـ اعلموا انّ كمال الدّين طلب العلم و العمل به;[13] ـ الدّين والآداب نتيجة العقل;[14] ـ الدّين لايصلحه الاّ العقل;[15] ـ اصل الدّين اداء الامانة والوفاء بالعهود;[16] ـ غاية الدّين الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر و اقامة الحدود;[17] ـ لاحياة الاّبالدّين;[18] ـ الدّين نور;[19] ـ الدّين عزّ;[20] قال الرسول(صلى الله عليه وآله وسلم): ـ الخُلق الحسن نصف الدين;[21] قال الباقر(عليه السلام): ـ الدّين هو الحبّ و الحبّ هو الدّين;[22] و عن الصادق(عليه السلام): هل الدّين الاّ الحبّ.[23] تعاريف اصطلاحى دين در تعريف اصطلاحى دين، به طور عمده، دو گروه از متفكّران به بحث و بررسى دين پرداخته اند: نخست، متكلّمان بدين لحاظ كه دين و مسائل آن، موضوع پژوهش آن ها است; از اين رو به تبيين « دين بماهو دين » و غايت و هدف دين و دين دارى پرداخته اند; دوم، علماى علوم انسانى به ويژه روان شناسان، جامعه شناسان و مردم شناسان، بدين جهت كه دين در رفتارهاى فردى و سازمان ها و نهادهاى اجتماعى تأثير گذاشته است. اين گروه بيش تر به تعريف هاى كاركرد گرايانه اشتغال ورزيده و به تبيين كاركردهاى مثبت و منفى دين ـ به زعم خودشان ـ پرداخته اند. الف. تعاريف متكلّمان غربى از دين 1) تعريف ماهيت دين: « دين عبارت از يك نظام الهى است كه براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مى باشد ».[24] 2) تعريف غايت انگارانه ى دين: « دين وضعى است الهى كه صاحبان خود را به سوى رستگارى در اين دنيا و حُسن عاقبت در آخرت سوق مى دهد ».[25] 3) تعريف تركيبى: « دين، قانون و قرار داد الهى است كه خردمندان را به سوى قبول آن چه در نزد رسول است، فرا مى خواند ».[26] 4) تعريف دين دارانه: « دين عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و كيفر در آن جهان و عمل به اركان و دستورات آن ».[27] 5) تعريف « برادلى »: « دين بيش از هر چيز كوششى است براى آن كه حقيقت كامل خير را در تمام وجوه هستى مان باز نماييم ».[28] 6) تعريف « جيمز مارتينو »: « دين، اعتقاد به خدايى هميشه زنده است; يعنى اعتقاد به اراده و ذهن الهى كه حاكم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخلاقى دارد ».[29] 7) تعريف « رويل »: « دين ادراك رابطه اى است بين جان بشر و جان مجهول الكُنهى كه انسان تسلط او را بر خود احساس و نعمت جوار او را آرزو مى كند ».[30] 8) تعريف « رابوسول »: « مجموعه اى از اعتقادات و سمبل ها (و ارزش هايى كه به طور مستقيم از آن ها به دست مى آيند) كه با تفاوت و تمايز بين حقيقت تجربى و ما فوق تجربى متعالى مرتبط مى باشد. امور تجربى از لحاظ دلالت و معنا، نسبت به امور غير تجربى از اهميت كم ترى برخوردارند ».[31] 9) تعريف « كارل دوبل »: « نظام متحد اعتقادات و آداب كه به يك حقيقت مافوق تجربى و متعالى مرتبط مى شود و تمام معتقدان و پيروان خويش را در جهت تشكيل يك جامعه ى اخلاقى وحدت مى بخشد ».[32] 10) تعريف « ميلتون يينگر »: « دين يك نظام اعتقادى و عملى داراى لطف و رحمت است كه بدان وسيله، گروهى از مردم مى توانند از عهده ى حمل مسائل غايى حيات انسانى بر آيند. اين عملكرد را با انحاى پاسخ هايى كه انسان ها مى توانند به مسائل پرسش هايى چون مرگ، درد و رنج و معناى غايى وجود بدهند، يكى دانسته است ».[33] 11) تعريف « كليفورد گيرتز »: « دين عبارت است از نظامى از نمادها و سمبل ها كه طورى عمل مى كند كه موجب وجود انگيزه ها و آمادگى هاى نيرومند، عميق و پايدارتر انسان ها مى شود; به تدوين و تنظيم تصورات و مفاهيم نظم كلى وجود مى پردازد و بر اين مفاهيم و تصورات چنان نمود و ظهورى از حقيقت مى پوشاند كه مى نمايد اين انگيزه ها و ترتيبات، مبتنى بر حقيقت هستند ».[34] ب. تعاريف متكلّمان اسلامى از دين متكلّمان اسلامى با توجه به تعاريف لغوى، قرآنى و حديثى، به تعاريف اصطلاحى دين، اقدام نموده اند; براى نمونه: 1) با توجه به استعمال واژه ى دين در قرآن به معناى جزا، شريعت و قانون، اطاعت و بندگى، به دست مى آيد كه اسلام و حقيقت دين عبارت است از تسليم و اطاعت از خداوند متعال.[35] 2 - تعريف استاد « محمد تقى مصباح يزدى »: « دين برابر است با اعتقاد به آفريننده اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با اين عقايد ».[36] 3) تعريف « علامه محمد حسين طباطبايى(ره) »: « دين، نظام عملى مبتنى بر اعتقادات است كه مقصود از اعتقاد، در اين مورد، تنها علم نظرى نيست; زيرا علم نظرى به تنهايى، مستلزم عمل نيست; بلكه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پيروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است ».[37] 4) باز ايشان در جايى ديگر اين گونه تعريف مى كنند: « مجموع اين اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و احساس و مقرّرات متناسب با آن كه در مسير زندگى مورد عمل قرار گيرد ».[38] 5) تعريف استاد « جعفر سبحانى »: « دين يك معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تكامل است كه چهار بُعد دارد: اصلاح فكر و عقيده، پرورش اصول عالى اخلاق انسانى، حُسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعيض هاى ناروا ».[39] 6) تعريف « آيت الله جوادى آملى »: « معناى اصطلاحى آن دين مجموعه ى عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتى است كه براى اداره ى امور جامعه ى انسانى و پرورش انسان ها باشد. گاهى همه ى اين مجموعه، حق و گاهى همه ى آن ها باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دين حق و در غير اين صورت، آن را دين باطل و يا التقاطى از حق و باطل مى نامند.... دين حق، دينى است كه عقايد، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دين باطل دينى است كه از ناحيه ى غير خداوند تنظيم و مقرر شده است ».[40] 7) « دين عبارت است از آن چه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به سوى آن دعوت نموده است ».[41] 8) « دين به معناى تديّن ورزيدن به طاعات و اجتناب از محرمات ».[42] 9) « دين عبارت است از قوانين الهى كه وضع شده اند تا صاحبان عقل را با اختيار خودشان به خير بالذات نايل سازند ».[43] 10) « دين عبارت است از طريقت و شريعت ».[44] 11) « دين عبارت است از كتاب و سنّت;... دين اركان و اصول و فروع دين نازل بر نبى(صلى الله عليه وآله)است;... دين عبارت است از متون دينى و احوال و رفتار پيشوايان دينى;... دين يعنى كتاب و سنّت و تاريخ زندگى پيشوايان دينى ».[45] ج. تعاريف عالمان علوم انسانى از دين تعاريف علوم اجتماعى كه از تحليل ساختارها و نهادهاى دينى گرفته شده اند، به شرح ذيل اند: 1) تعريف « دوركيم »: دين دستگاهى از باورها و آداب است، در رابطه با مقدساتى كه مردم را به صورت گروه هاى اجتماعى به يك ديگر پيوند مى دهد ».[46] « دين، نظام وحدت يافته اى است از اعتقادات و اعمال مربوط به اشياى مقدس ـ يعنى اشيايى كه مجزا شده و تحريم گرديده اند ـ اعتقادات و اعمالى كه همه ى گروندگان را در جمعيت اخلاقى واحدى كه معبد ناميده مى شود، وحدت مى بخشد ».[47] 2) تعريف « فوير باخ »: « مذهب عبارت است از نوعى از خود بيگانگى. بنا بر اين گسترش شناخت انسان و بازگشت به انسان، جبراً باعث منتفى شدن مذهب مى گردد ».[48] 3) تعريف دايرة المعارف دين: « دين عبارت است از سازمان يابى حيات بر محور ابعاد عمقى تجربه كه بر طبق فرهنگ محيط، از نظر صورت، كمال و روشنى فرق مى كند ».[49][1] . سوره ى انفال، آيه ى 39. [2] . سوره ى كافرون، آيه ى 6. [3] . سوره ى انعام، آيه ى 161. [4] . سوره ى آل عمران، آيه ى 19. [5] . محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 3، ص 120. [6] . محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 4، ص 527، حديث 8811. [7] . سوره ى بقره، آيه ى 256. [8] . محمد حسين طباطبايى، همان، ج 2، ص 343. [9] . محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص ص 372 ـ 375. [10] . همان. [11] . همان. [12] . نهج البلاغه، خطبه اوّل [13] . محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص ص 378، 395، 372، 371، 370. [14] . همان. [15] . همان. [16] . همان. [17] . همان. [18] . همان. [19] همان. [20] . همان. [21] . همان، ج 3، ص 375. [22] . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 285. [23] . محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 395. [24] . جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى)، ص ص 79 و 81. [25] . همان. [26] . همان. [27] . همان. [28] . عقل و اعتقاد دينى، ص 18. [29] . همان. [30] . ماهيت و منشاء دين، ص 112. [31] . ژان پل ويلهم، جامعه شناسى اديان، ترجمه ى عبدالرحيم گواهى، (مؤسسه تبيان)، ص ص 171 و 172. [32] . همان. [33] . همان، ص 168. [34] . همان. [35] . ر. ك: ياد نامه ى استاد شهيد مرتضى مطهرى، ص 117. [36] . محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ج 1، ص 28. [37] . محمد حسين طباطبايى(ره)، الميزان، (بنياد علمى و فكرى علامه)، ج 15، ص 8. [38] . محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 3. [39] . جعفر سبحانى، فصل نامه ى نقد و نظر، شماره ى 3، ص 19. [40] . عبداللّه جوادى آملى، شريعت در آينه معرفت، (تهران مركز نشر فرهنگى رجاء، 1373)، ص ص 93 ـ 95. [41] . الحدود و الحقايق، ص 160. [42] . المعتمد فى اصول الدين، ص 192. [43] . شرح العقايد النسفيه، ج 1، ص 6. [44] . ارشاد الطالبين الى نهج المسترشدين، ص 14. [45] . عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، (تهران: انتشارات صراط، چاپ اوّل)، ص ص 255، 121، 79، 80، 25. [46] . نيكلاس آبركرومبى، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه ى حسن پويا، (تهران: چاپ پخش، 1370)، ص 320. [47] . با تامور، جامعه شناسى، ص 160. [48] . دين پژوهى، ج 1، ص 359. [49] . دين پژوهى، ج 1، ص 93. @#@ 4) تعريف « ماكس وبر »: « هر مجموعه ى مفروضى از پاسخ هاى محكم و منسجم به معماهاى هستى بشر مانند تولد، ناخوشى يا مرگ كه معنايى براى جهان و زندگى به وجود مى آورد ».[1] 5) تعريف « اسپنسر »: « دين وسيله اى براى توضيح راز جهان و تبيين پديده هاى دينى بر اساس حالات روانى، لغزش هاى فكرى و تحول زندگى اجتماعى ».[2] « دين اعتقاد به حضور چيزى مطلق و يا حضور مطلق چيزى كه تفحص ناپذير است و به تعبير ديگر، غوطهورى در درياى اسرار است ».[3] 6) تعريف « ماكس مولر »: « دين كوششى است براى درك آن چه درك نشدنى است و بيان آن چه غير قابل تقدير است ».[4] 7) تعريف روان شناسانى مانند « ويليام جيمز »: وى در كتاب «انواع تجربه ى دينى»، « دين را به معناى احساسات، اعمال و تجربيات هر يك از افراد بشر در خلوت خودشان » دانسته است.[5] آلبرت رويه، دين را بيش از هر چيز مبتنى بر نياز بشر در پى بردن به يك تركيب هماهنگ بين سرنوشت خودش و عوامل مؤثر مخالف در جهان مى داند.[6] « دين به عبارت ساده، آن جنبه از تجربيات و از جمله، افكار و احساسات و فعاليت هاى يك فرد است كه به وسيله ى آن، كوشش مى كند در ارتباط با آن چه خود، مقدّس و الهى مى شمارد زندگى كند ».[7] 8) تعريف از ديدگاه شهودى و عاطفى در اواخر قرن هيجدهم، كوششى به عمل آمد كه تأكيد را در تعريف دين، از ديدگاه مفهومى بردارند و بر ديدگاه شهودى و عاطفى بگذارند; بر اين اساس، فريدريك شلاير ماخر، آن را به احساس اتكاى مطلق توصيف كرده است و مرادش از اتكاى مطلق، چيزى است در تقابل با ساير احساس اتكاهاى نسبى و جزئى. از آن زمان به بعد، كسانى بوده اند كه كوشيده اند از تعريف هاى صورى و نظرى محض بگريزند و عوامل تجربى، عاطفى، شهودى و هم چنين عوامل ارزش گذارانه و اخلاقى را به حساب آورند.[8] 9) تعريف « ملفوراسپيرو »: « نهادى متشكل از تأثير و تأثرات متقابل فرهنگى كه با يك سلسله هستى هاى مافوق انسانى كه از لحاظ فرهنگى مسلم پنداشته شده اند، شكل داده شده است ».[9] 10) تعريف « ژان پل ويلهم »: « دين به عنوان فعاليت اجتماعى و يك نيروى جذاب فرح مند عبارت است از يك ارتباط نمادين منظم از طريق آيين ها و اعتقادات ناشى از يك بنيان گذار فرح مند و جذاب كه نوعى پيوند و تسلسل را موجب مى شود ».[10] جان هاسپرز از فيلسوفان معاصر دين، در باره ى تكّثر و تعدّد تعاريف دين مى نويسد: « واژه ى دين در واقع آن چنان گسترش پيدا كرده كه غير قابل شناخت شده است. بعضى گفته اند كه اعتقاد به خير بنيادى انسان، يك دين است و نيز گفته اند كه ايدئولوژى نظير كمونيسم هم يك دين است يا مى تواند باشد; زيرا براى كسانى كه به آن عقيده دارند، بالاترين ارزش را دارد. مطابق اين معنا، دين هر كس، همان ارزشى است كه شخص در زندگى، آن را عالى ترين لحاظ مى كند و يا هر چه كه علاقه ى نهايى آن شخص است. برخى هم دين را چنين تعريف كرده اند: آن چه آنان در اوقات فراغت خود انجام مى دهند ».[11] نقد و بررسى تعاريف دين
  • اين تعاريف، بر اساس مبانى و پيش فرض هاى علوم اجتماعى ارايه شده اند; پيش فرض هايى كه به صورت مستقل قابل نقد و بررسى اند. عمده ى مبناى تعاريف عالمان علوم اجتماعى از دين، روى كرد سكولاريستى است كه بر تمام تعاريف چيره گشته است.
  • هيچ يك از اين تعاريف، با نگرش جامع نگرانه به دين ننگريسته اند و تنها به ساحت و بُعد خاصّى از دين پرداخته اند و اصولا نگاه جامع به تمام مصاديق اديان نيز ميسّر نيست.
  • روان شناسان و جامعه شناسان عمدتاً به مطالعه ى رفتارهاى فردى و اجتماعى متديّنان به جاى پژوهش در باره ى دين پرداخته اند; در حالى كه رفتار دين داران الزاماً بر گرفته از دين نخواهد بود; بنا بر اين در اين كه مطالعه ى رفتار دين داران و نهادها و سازمان هاى دينى، موضوع پژوهش در علوم اجتماعى است، ترديدى وجود ندارد و ليكن نمى توان از اين طريق به چيستى و ماهيت دين پى برد.
  • تعاريف مذكور از دين، نشانه ى روى كرد طرف داران آن ها به گستره ى شريعت است; به عبارت ديگر، حركت پژوهش از چيستى دين به گستره ى شريعت نبوده است بلكه روى كرد پژوهش گران از گستره ى شريعت به چيستى دين، جهت يافته است; بر اين اساس، پاره اى از تعاريف تنها به ابعاد اعتقادى و برخى به جنبه هاى معرفتى و بعضى به ساحت هاى احساسى و روانى و تعدادى به زواياى اجتماعى و نمونه هايى به بينش هاى شهودى پرداخته اند.
  • با نگرش برون دينى، هيچ يك از تعاريف مذكور بيان گر ماهيت و حقيقت دين نيستند; هم چنان كه با نگرش درون دينى بر تبيين چيستى دين اسلام توان مند نخواهند بود; زيرا با توجه به نياز بشر به دين، بايد حقيقت دين را مجموعه اى از حقايق هماهنگ و متناسب دانست كه به صورت گزاره هاى حقيقى (هست و نيست ها) و ارزشى (بايدها و نبايدها) توسط ذات اقدس اله در متون دينى ظاهر مى گردند و از ابعاد مختلف انسانى اعم از فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، دنيوى و اخروى حكايت مى كنند. از اين تعريف روشن مى گردد كه اولا، ميان حقيقت دين و متون دينى تفاوت وجود دارد. حقيقت دين به مجموعه ى حقايق هماهنگ; و متون دينى، به مجموعه ى گزاره هاى حقيقى و ارزشى دلالت كننده بر حقايق هماهنگ اطلاق مى شود. به تعبير يكى از نويسندگان: « حقيقت عينى و خارجى وجود دارد كه همان واقعيت مبداء و منتهاى صراط است كه به ريشه ى هستى مربوط است و همه ى امور در سايه ى آن حقيقت عينى، معناى خود را مى يابند و اين حقيقت عينى، موضوع دين است ».[12] ثانياً، دين بايد متضمن تكامل و سعادت آدمى باشد و از آن رو كه سعادت انسان ها به زمينه هاى فردى، اجتماعى و ساحت هاى ديگر ارتباط دارد، دين نيز ساحت هاى متفاوتى پيدا مى كند. ثالثاً، نكته ى قابل توجه ديگر اين كه گزاره هاى حقيقى و ارزشى موجود در متون دينى، از سوى حقّ تعالى نازل مى گردد; بر اين اساس بايد به تفكيك ميان حقّ و باطل توجه خاص نمود; چنان چه برخى از محققان و دين پژوهان در اين باره مى نويسند: « اديان موجود در ميان انسان ها به حقّ و باطل تقسيم مى شوند. دين حقّ عبارت است از آيينى كه داراى عقايد درست و مطابق با واقع است و رفتارهايى را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشد ».[13] « معناى اصطلاحى دين، مجموعه ى عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتى است كه براى اداره ى امور جامعه ى انسانى و پرورش انسان ها باشد. گاهى همه ى اين مجموعه، حقّ و گاهى همه ى آن باطل و زمانى مخلوطى از حقّ و باطل است. اگر مجموعه حقّ باشد، آن را دين حق و در غير اين صورت، آن را دين باطل و يا التقاطى از حق و باطل مى نامند. پس دينى كه مجموع حقّ و باطل باشد، دينى باطل است; زيرا مجموعه ى خارج و داخل، خارج مى باشد ».[14] « دين حقّ، دينى است كه عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دين باطل، دينى است كه از ناحيه ى غير خداوند تنظيم و مقرّر شده باشد ».[15] سيد قطب نيز مى گويد: « دين به معناى راه است و دين حق در قرآن (همان دين خدا)، راهى است كه تنها راه راستين و بى خطر باشد. دين حقّ راه هدايت است و راه طبيعت و فطرت ».[16] علامه ى طباطبايى(ره) نيز در تفسير الميزان، ذيل آيه ى (وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ)[17]مى فرمايد: « اضافه كردن دين به كلمه ى حقّ، اضافه ى موصوف به صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد كه حقّ است، بلكه اضافه ى حقيقيه است و مراد به آن دينى است كه منسوب به حقّ است و نسبتش به حقّ اين است كه حقّ اقتضا مى كند انسان آن دين را داشته باشد و انسان را به پيروى از آن دين وادار مى سازد.[18] رابعاً، هر دينى از دو بخش اساسى تشكيل شده است: 1) عقايد و گزاره هاى حقيقى كه ريشه ى دين دارى به شمار مى رود; 2) دستورات عملى و ارزشى كه بر پايه ى آموزه هاى اعتقادى استوار شده اند. بر اين اساس، متفكّران اسلامى، دين را به دو بخش اصول و فروع دين يا نظام هست ها و نظام بايدها منشعب ساخته اند.[19] شايان ذكر است كه تفاوت اديان آسمانى در ساحت نخست، يعنى نظام هست ها نمى گنجد; بلكه نظام بايدها تحوّل پذيرند و سرّ تحوّل آن ها نيز به تفاوت استعدادها و تحولات اجتماعى بر مى گردد.[20] خامساً، تعريف برگزيده ى ما از دين، اين است كه دين، عبارت است از مجموعه ى حقايق و ارزش هايى كه از طريقِ وحى به وسيله ى كتاب و سنّت، جهت هدايت انسان ها به دست بشر مى رسد. اعم از اين كه مضامين آن از راه هاى عادى نيز به دست آيند يا اين كه حسّ و عقل و شهود بشرى از آن آموزه ها محروم باشند; البته هيچ گاه نبايد آموزه هاى دينى، خرد ستيز باشند. [1] . فرهنگ جامعه شناسى، ص 320. [2] . ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ى عباس ذرياب خويى، (تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374)، ص 382. [3] . بنيادهاى دين و جامعه شناسى، ص 37. [4] . محمد جواد مشكور، خلاصه اديان، (تهران: انتشارات شرق، 1369). [5] . رابرت .ا. هيوم، همان، ص 23. [6] . همان، ص 22. [7] . همان. [8] . دين پژوهى، ج 1، ص 85. [9] . جامعه شناسى اديان، ص 172. [10] . همان، ص 178. [11] . جان هاسپرز، فلسفه دين، گروه ترجمه ى دفتر تبليغات اسلامى، ص 16. [12] . محمد جواد لاريجانى، نقد و ديندارى و مدرنيسم، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1372)، ص 35. [13] . محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ج 1، ص 28. [14] . عبدالله جوادى آملى، شريعت در آينه معرفت، ص 93. [15] . همان، ص 93. [16] . ويژگى هاى ايدئولوژى اسلامى، ص 18. [17] . سوره ى توبه، آيه ى 29. [18] . محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 9، ص 368. [19] . محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ج 1، ص 29. [20] . ر، ك: شريعت در آينه معرفت، ص 99; ختم نبوت، ص 13.

چاپ   ایمیل