تا مدت يك قرن و نيم پس از وفات اسماعيل، امامان اسماعيلى پنهان و مستور بودند و اين دوران در تاريخ اسماعيليه به دوره «ستر» معروف است.امامان مستور:تا مدت يك قرن و نيم پس از وفات اسماعيل، امامان اسماعيلى پنهان و مستور بودند و اين دوران در تاريخ اسماعيليه به دوره «ستر» معروف است. در اين دوران نام و محل اقامت امامى كه امامت وى مقبول پيروان بود فقط براى عده معدودى از همرزمان و همراهان وفادار معلوم بود و ديگر افراد اسماعيليه حتى اسم امام «مستور» خويش را نمىدانستند و لذا اطلاعات در باره ائمه مستور اندك است. در بين مورخان حتى درباره نام امامان اين عصر اختلاف است; به روايت فاطميان عبارتند از: محمد بن اسماعيل، عبدالله، احمد، حسين و عبيد الله. به روايت دروز: محمد بن اسماعيل، اسماعيل دوم، محمد دوم، احمد، عبد الله، محمد سوم، حسين، احمد دوم و عبيد الله (به جاى پنج امام، نه امام) و به روايت نزاريه: محمد بن اسماعيل، احمد، محمد دوم، عبد الله و عبيد الله. ولى اكثر مورخان اسماعيلى نام ائمه مستور را بعد از اسماعيل چنين آوردهاند: محمد بن اسماعيل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله، حسين بن احمد كه آخرين ائمه در پرده و مستور است. (1
محقق روسى مىنويسد:«در فاصله قرنهاى دوم و سوم هجرى اسماعيليه به دو فرقه تقسيم و منشعب شدند، يكى از آن دو كماكان پس از مرگ محمد بن اسماعيل اعقاب او را به امامت مستور قبول داشتبعد از قرن چهارم پيروان اين گروه را اسماعيليه فاطميه ناميدند. پيروان شاخه ديگر بر اين عقيده راسخ بودند كه شمار ائمه نيز مانند پيامبران مرسل (آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نبايد ازهفتبيشتر باشد و بدين سبب، محمد بن اسماعيل امام آخر شمرده مىشود. به عقيده ايشان، پس از وى امامانى پديد نخواهند آمد. اكنون بايد فقط چشم به راه و منتظر ظهور پيامبر هفتم قائم المهدى بود كه اندكى پيش از روز قيامت ظهور خواهد كرد. اين فرقه فرعى كه فقط هفت امام را قبول داشته «سبعيه» (هفت امامى) خوانده شد و بعدها در نيمه دوم قرن سوم هجرى ايشان را «قرمطيان» ناميدند.
وى مىافزايد: تقسيم اسماعيليه مدتى مديد قطعى نبوده; زيرا كه امامان مستور را پرده ضخيم از اختفا و استتار پوشانده بوده و ايشان رابطه مستقيم با توده بيرون خويش برقرار نمىكردند و حتى كسى از نام آنان نيز خبر نداشتبدين سبب اختلاف بر سر قبول و يا عدم قبول ايشان موجب بروز دشمنى ميان افراد دو شاخه ياد شده نمىگرديد وغالبا همه ايشان را گاه اسماعيلى به طور اعم و گاه «سبعيه» و يا قرمطى مىناميدند. اين وضع تا آغاز قرن چهارم هجرى باقى بود. (2
مورخان عموما اطلاعات خود را در باره ائمه ستر از مورخ بزرگ اسماعيلى داعى ادريس عماد الدين بن حسن (متوفى 873ه) مؤلف كتاب «عيون الاخبار» كه از مهمترين منابع اسماعيليه بشمار مىرود، اخذ كردهاند و صحت و سقم آنها معلوم نيست; زيرا امامان اسماعيلى در اين عصر از روى تقيه در پرده و ستر بودند و كسى از حقيقتحال آنها خبر نداشته است. (3
امام مستودع و مستقر:
در اصطلاح اسماعيليه امام بر دو نوع است: يكى امام مستودع و ديگرى امام مستقر. امام مستودع كسى است كه پسر امام و بزرگترين فرزند او و داناى به همه اسرار امامت و تا هنگامى كه قايم به امر امامت استبزرگترين اهل زمان خود باشد جز اينكه او را حقى در تفويض امامتبه فرزندانش نيست; چون از اين راه كس ديگرى جز سادات نمىتواند امام بشود و امامت در نزد او امانت و وديعه است.
اما امام مستقر كسى است كه از تمام امتيازات امامتبرخوردار است و تمام حقوق امامتبه او تفويض شده و او هم اين حقوق را به جانشينان خود واگذار نمودهاست. (4
طبق اين آيين، بعضى از داعيان، القاب و وظايف امام را اتخاذ مىكردند در حالى كه امام واقعى ناشناس ومستور بود تا اعمال را اداره نمايد و افكار عمومى را بدون اينكه امام مستقر به خطر بيفتد هدايت كند. از ا ينرو، در چندين اثر از آثار اسماعيلى آمده كه امام احمد نويسنده شهير رسائل اخوان الصفا به داعى ترمذى تكليف كرد تا خود را در ملاء عام امام كند و در اين راه تا مرز شهادت پيش برود تا تجربه لازم در اين زمينه حاصل گردد. (5
جوينى مىگويد: اسماعيليان گفتهاند هرگز عالم بى امامى نبوده است و نباشد و هركس كه امام باشد پدر او امام بوده باشد و پدر و پدر او هلم جرا تا به آدم و همچنين پس امام، امام باشد و پسر او تا به ابد و ممكن نباشد وفات كند الابعد از آنكه پسر او را كه بعد از او امام خواهد بود ولادت بوده باشد يا از صلب او جدا شده و گويند معنى آيت: «ذرية بعضها من بعض» و معنى آيت: «وجعلها كلمة باقية في عقبه»، اين است و شيعه چون بر ايشان حجت آورند به حسن بن على كه امام بود به اتفاق همه شيعه و فرزند او امام نبود گفتند امامت او مستودع بود يعنى ثابت نبود وامامت عاريت داشت و امام حسين عليه السلام مستقر بود; در آيت «فمستقر ومستودع» اشارت به اين است و گويند امام هميشه ظاهر نباشد يك چندى ظاهر باشد و يك چندى مستور، مانند روز و شب كه متعاقباند، در دورى امام ظاهر باشد شايد كه دعوت او پوشيده باشد اما در دورى كه امام پوشيده باشد البته دعوت او ظاهر باشد داعيان او در ميان مردم معين باشند تا خلق را بر خداى حجت نباشد و پيغامبران اصحاب تنزيل باشند وامامان اصحاب تاويل و هيچ عهد و عهد هيچ پيغامبرى از امامى خالى نبود ...و پيش از اسلام دور ستر بود امامان پوشيده بودند و به روزگار على (رضى الله عنه) كه امام او بود ظاهر شد و از عهد او تا اسماعيل و محمد بن اسماعيل كه هفتم بود ظاهر بودند و ابتداى ستر به اسماعيل بود و محمد كه آخر دور ظهور بود به تمامت مستور شد و بعد از او امامان مستور باشند تا وقتى كه ظاهر شوند و گفتند موسى بن جعفر فادى النفس بود از اسماعيل، و على بن موسى الرضا فادى النفس بود از محمد بن اسماعيل وقصه ابراهيم وذبح و فديناه بذبح عظيم اشارتى بود به مثل اين صورت و بر جمله خرافات بسيار تقرير دادند...». (6
استاد تريتون (7) مىنويسد: اصطلاح مستودع و وديعه بودن امامت در بين فرق غلات شيعه معمول بوده است. اما مستودع را «الامام الحفيظ» نيز مىگفتند; زيرا در هنگام خطر لقب امامت را قبول مىكرد تا امام حق مستور در امان باشد. (8
و نيز از يك اثر مذهبى مخفى اسماعيلى به نام «غاية المواليد»نوشتهسيدنا الخطاب بن حسن حسين) بن ابى الحافظ حمدانى يكى از داعيان يمن (متوفى 533ه) نقل شده است كه: «آنچه كه به مرجعيت جعفر صادق مربوط است اين است كه امامت (امر) را به پسرش اسماعيل تفويض كرد و اسماعيل غيبت نمود. امامت از او رجعت نخواهد كرد (بر خلاف گفتهشيعيان دوازده امامى) و هرگز هم به كسى ديگرى تفويض نمىگردد. او [اسماعيل] پسرش را در نزد ميمون القداح كه حجت او بود، به وديعه گذاشت او در طفوليت وى را ستر كرد و او را تحت نظارت خود گرفت و تا ايام بزرگسالى او، تحتحمايتش قرار داد. وقتى كه او (محمد بن اسماعيل) بزرگ شد وديعه خود را دريافت كرد. امامت در خط او ادامه يافت و از پدر به پسر رسيد تا اينكه على بن حسين بن احمد بن محمد بن اسماعيل امام شد و از طريق او بود كه آفتاب طلوع كرد (يعنى خلافت فاطمى در غرب برقرار شد) وقتى كه آفتاب در شمال آفريقا و يمن طلوع كرد على بن حسين ولى خدا در روى زمين در آفريقاى شمالى مستقر شد. هنگامى كه او به سوريه رسيد و غيبت كرد حجتخود سعيد الخير معروف به المهدى را جانشين خود ساخت. او (سعيد) اصول دعوت را جارى ساختسپس چيزهايى از سوى دشمنانش در سجلماسه خصوصا از سوى حكام آفريقاى شمالى بر سر او آمد وخداوند به كمك ولى خود شتافت و هنگامى در مهديه انتقال حاصل گشت، او (سعيد) وديعه را به امام مستقر تفويض كرد و محمد بن على القائم بامر الله صاحب آن شد و امامت در خط او ادامه يافت...». (9
تقسيم امامتبر دو نوع مستودع و مستقر اين احتمال را براى ما پيش مىآورد كه شايد ائمه قداحى يا كسانى كه از فرزندان عبدالله بن ميمون قداح در دوره ستر امام بودند، امامان مستودع يا حفيظ بودند; از اين جهت نامهاى ائمهاى كه درجدول دروز آمده اشاره به امامان مستودع است كه از فرزندان او به شمار مىرفتند و از اينجاست كه شجره ائمه دروز حاوى نامهاى بيشترى از ائمه بر جداول اسماعيليه است وسعيد بن عبيدالله كه فرجامين امام زمان خطر است، آخرين قداحيان به شمار مىرود كه بعد از وفات او ابوالقاسم محمد القائم به جاى او نشست و پسر او نبود و وى مستقر بود كه پيش از او سعيد مقام امام مستودع را داشت. (10
از آثار دروزى و غاية المواليد مىتوان دو خط از ائمه ستر را ارائه نمود:يكى ائمه علوى يا مستقر و ديگرى ائمه قداحى يا مستودع:
1. ائمه علوى يا ائمه مستقر: محمد بن اسماعيل، احمد، حسين، على (معلى) محمد (القائم) (11
2 ائمه قداحى يا ائمه مستودع:ميمون، عبد الله، محمد، حسين، احمد، سعيد. (12) با اين دو فهرست درك فهرست هفت «فلك» كهدر رساله دروزى تقسيم العلوم (13) آمده ممكن مىگردد كه به قرار زير است: 1. اسماعيل 2. محمد 3. احمد 4. عبد الله 5. محمد 6. حسين 7. احمد (پدر سعيد
همهاينها جز سه نفر نخستين، «از نسل ميمون القداح توصيف گشته و امام مستودع ناميده شدهاند» سه نفر نخستين جزو ائمه مستقر علوى بودهاند; از اينرو آنها از طريق على المعل اجداد خلفاى فاطمى به شمار رفتهاند. واقعيت اين است كه اين دو خط ائمه، نويسندگان بعدى را به ترديد انداخته و باعث اختلاط اطلاعات آنها گرديده و لذا نسب نامههاى مختلفى عرضه كردهاند. (14
القاب گوناگون اسماعيليه
اسماعيليه را به القاب و عناوين گوناگون: باطنيه، قرامطه، تعليميه، فاطميه، سبعيه، ملاحده، حشيشيه، نزاريه، مستعلويه و سفاكين خواندهاند.
چون آنان عموما طرفدار اسماعيل بن جعفر بودند ايشان را «اسماعيليه» گفتند وچون مىگفتند هر چيزى را از قرآن و سنت، ظاهر و باطنى هست و ظاهر به منزله پوست و باطن به مثابه مغز است آنان را باطنيه خواندند. و از اين جهت كه گروهى از ايشان پيرو «حمدان قرمط» بودند آنانرا «قرامطه» ناميدند. وجه تسميه «تعليميه» آن است كه معتقد بودند تعليم واقعى را بايد فقط از امام زمان فرا گرفت. آنان را از اين نظر «فاطمى» گويند كه امامان ايشان خود را از فرزندان حضرت فاطمه دخت رسول خدا مىدانستند.
و از اين جهت ايشان را «سبعيه» گفتند كه در باب شمار ائمه به هفت دور قايل بودند و امام هفتم را آخر ادوار مىدانستند. اما «ملاحده» لقبى است كه عموم دشمنان آنان خصوصا در ايران به اسماعيليه دادهاند و آن جمع ملحد به معنى بى دينى است. ايشان را از آن جهت «حشيشيه» خواندند كه حسن صباح وجانشينان او فداييان اسماعيلى را با خوراندن حشيش مامور قتل مخالفان خود مىكردند; و از آن جهت آنان را «نزاريه» گفتند كه گروهى از اسماعيليه طرفدار امامت «نزار» پسر بزرگ «مستنصر فاطمى» بودند. ايشان را «مستعلويه » گفتهاند از آن سبب كه گروهى از آنان طرفدار امامت «مستعلى» فرزند مستنصر فاطمى بودند. «سفاكين » يا خونريزان لقب ديگر ايشان است كه در مغرب زمين به اين نام خوانده شدند. (15)
فرق اسماعيليه
اسماعيليه در عصر حاضر نيز موجود و به دو شعبه تقسيم شده است:
1. اسماعيليه نزارى (نو اسماعيليان) كه پيوستگى به حسن صباح دارند و اكنون در سوريه (ناحيه مصيصه) و درحدود چند هزار نفر در عمان و در برخى نقاط ايران (درناحيه كوهستانى محلات) و شمال افغانستان باقى ماندهاند، تقريبا همه ساكنان بدخشان (در شمال شرقى افغانستان كنونى) از نزاريان هستند تا دهه چهارم قرن اخير (بيستم) همه مردم نواحى شرقى تاجيكستان شوروى و اهالى پامير(كه اكنون ناحيه خودمختار كوهستان بدخشان ناميده مىشود) نزارى بودهاند.
پطروشفكى محقق روسى مىنويسد: كانون اصلى نزاريان به هندوستان منتقل شد، مهاجرت ايشان به آن سرزمين از قرن سيزدهم ميلادى آغاز گشت و به ويژه از قرن شانزدهم تا نوزدهم ميلادى شدت يافت، رئيس ايشان كه مقام خويش را عادتا به ارث صاحب مىشود و لقب «آقاخان» دارد در نزديكى بمبئى زندگى مىكند آقا خان اول در سال 1838 ميلادى از ايران (ناحيه محلات) به هندوستان مهاجرت كرد و دودمان آقاخانها از اعقاب كيا بزرگ اميد شمرده مىشود; نزاريان آقاخان كنونى (كريم) را (از سال 1957) چهل و هشتمين امام بعد از على عليه السلام مىدانند.
كريم آقا خان زميندار ميليونر است همهنزاريان بايد عشر درآمد خويش را به او بپردازند. از ستاد او اكنون نيز داعيان و مبلغانى به اطراف اعزام مىشوند و ايشان هم اكنون در آفريقا داراى تبليغات شديد و پر دامنهاند. در هندوستان بيش از 250 هزار نفر نزارى زندگى مىكنند (16) اين گروه هم اكنون قريب يك ميليون نفرند كه در ايران و آسياى وسطى و آفريقا پراكندهاند. (17) )
2 اسماعيليان معتدلى كه به «مستعلوى» بستگى دارند هم اكنون در يمن و هندوستان زندگى مىكنند در هندوستان (گجرات) بيش از 150 هزار نفر از مستعليه اقامت دارند. ايشان را در آنجا«بهارا» يا «بهره» يعنى بازرگانان مىنامند و سلطان فعلى اين فرقه مولانا سيف الدين است (15) ، و اين گروه نزديك به 50هزار نفرهستند كه در جزيرة العرب و سواحل خليج فارس و درحماة و لاذقيه از سوريه به سر مىبرند. (19
البته اين اصطلاح فقط منحصر به مسلمانان نيست چنانكه سرشمارى سال 1901 م نشان داد كه 6653 از هندوان و 25 نفر از چينىها خود را جزو فرقه بهره ناميدهاند. تعداد بهرههاى مسلمان در سال 1901م، 146255 نفر بودند كه از آنها 118308 نفر دربمبئى سكونت داشتند. (20
بهرهها به دو گروه عمده تقسيم مىشوند كه گروه مهم آن متعلق به طبقه تاجر شيعى است، و گروه ديگر كه بيشتر از روستائيان و كشاورزان تشكيل مىشوند جزء سنيان مىباشند. بعضى از بهرهها سنى راندير «گجرا» با برمه در تجارت هستند وجزو ثروتمندان به شمار مىروند. برخى از خاندانهاى اسماعيلى بهره ادعا مىكنند كه از نسل پناهندگان عربستان به مصر مىباشند. (21
البته اجداد و نياكان اكثر بهرههاى هند توسط مبلغان و داعيان اسماعيلى به اين فرقه گرويدهاند، يكى از اين داعيان معروف كه توسط فرقهامام مستعلى به هند فرستاده شد عبدالله نام داشت، گفته شده كه او در سال 400/1067 در كامباى (غرب هند) اقامت گزيد و فعالانه به تبليغ پرداخت. اين داستان دركتاب كوچكى به نام«الترجمة الظاهرة لفرقة البهرة الباهرة» ثبت گرديده است و نسخهاى از آن در كتابخانه شعبه بمبئى انجمن سلطنتى آسيا مىباشد وبه انگليسى نيز ترجمه شده است. (22
رهبر اين فرقه تا سال 946/1539 در يمن اقامت داشت و بهرهها به زيارت او مىرفتند و عشر مىپرداختند و در تصميمات خود با او مشورت مىكردند مع الوصف «يوسف بن سليمان» در سال 946 ه. ق به هند مهاجرت كرد و در سيذپور (دولتبمبئى) اقامت گزيد. حدود پنجاه سال بعد، پس ازمرگ داعى«داود بن عجب شاه» در سال 996/1588 در اين فرقه انشقاقى رخ نمود; بهرههاى گجرات كه در واقع قسمت اعظم آنها را تشكيل مىدادند، داود بن قطب شاه را جانشين او انتخاب كرده و نص انتخاب وى را به هم مسلكان خود در يمن فرستادند ولى بعدها قسمت محدودى از افراد اين فرقه از شخصى به نام سليمان كه ادعا مىكرد جانشين واقعى داود بن عجب شاه است، حمايت كردند. اين سند هنوز در اختيار دعوت سليمانى قرار دارد ولى صحت و سقم آن هرگز ارزيابى علمى و قانونى نشده است. (23
هر دو شاخه اسماعيليه (نزارى، مستعلوى) امروزى بر خلاف نياكانشان مبدل به فرقههاى مسالمت جويى شدهاند و هيچوجه مشترك و رابطهاى با نهضتهاى دموكراتيك و ضد استعمارى كنونى ندارند. محمد شاه آقا خان چهل و هفتمين نزارى كه اخيرا درگذشته، در انگلستان تحصيل كرده بود وى خدمات بزرگى به حكومت و مقامات انگليسى در هندوستان كرد و از طرف دولت انگلستان به لقب «سر» ملقب گشت. (24
براون ميان اين دو فرقه فرقى نمىبيند و معتقد است كه هر يك از دو فرقه يكى از فرزندان المستنصر، آخرين خلفاى فاطمى مصر است و بهرهها پيرو مستعلى و آغاخانيها كه به نزاريه نيز شناختهاند پيرو نزاريه فرزند بزرگتر مستنصر مىباشند. (25
به اين دو فرقه «فرقهديگرى اضافه مىشود كه دروزيها هستند. درروزيها فرقه مستقلى از اسماعيليان معاصر مىباشند و عقيده دارند كه: «روح آدم به على بن ابى طالب و از على به نياكان الحاكم بامر الله خليفه فاطمى انتقال يافته است همچنين از يكى به ديگرى منتقل شده است و دين حق اعتقاد به يگانگى حاكم است. (26
مهمترين فرقههاى اسماعيليه علاوه بر آن دو فرقه عبارتند از:
1. آغا خانيه، نام بقاياى نزاريه هستند كه چون امام ايشان ملقب به آغاخان است آنانرا آغاخانيه نامند. (27
2.ابو سعيديه، پيروان ابو سعيد حسن بن بهرام الجنابى كه مردى ايرانى الاصل از مردم گناوه بود و پيروان او گروهى از اعراب بدوى و نبطيان و ايرانيان بودند و دولتى در احساء بحرين تشكيل داد كه پايتخت آن هجر بود و سرانجام در 301 هجرى به دستيكى از نوكرانش، در حمام كشته شد. (28
3. برقعيه، از فرق اسماعيليه پيروان محمد بنعلى برقعى كه در سال 255 در اهواز قيام كرد و خود را منسوب به علويان دانست و حال آنكه او ازعلويان نبود وبعضى از علويان مادر او را نكاح كرده بودند وى خود را به شوهر مادر خويش منسوب دانست و بر خوزستان و بصره و اهواز مستولى شد. معتضد خليفه عباسى لشكرى فرستاده او را شكست داد و سرانجام در سال 260 هجرى وى را اسيركرده به بغداد بردند، معتضد او را كشت و بر دار كرد. (29)
4. خطابيه: از فرق غلات و از فروع اسماعيليه اصحاب ابو الخطاب محمد بن ابى زينب اجدع كوفى كه معتقد به نبوت ابوالخطاب بودهاند و مىگفتند كه ائمه پس از رسيدن به مقام پيغمبرى به رتبه الوهيت نيز مىرسند و حضرت صادق عليه السلام را خدا مىشمردند، ابوالخطاب معاصر منصور خليفهعباسى بود و به دست عمال او به قتل رسيد. (30
5. خليطه از فرق اسماعيليه گويند: آنچه در قرآن و احاديث از نماز و روزه و زكات و حج وغيره وارد شده است همه محمول بر معانى آنهاست و معنى ديگرى ندارد و قيامت و بهشت و دوزخ را انكار كنند. (31
6. بهره فرقهاى از اسماعيليه كه در هند عربى به سر مىبرند و اكثر ايشان در اصل هندو هستند كه با اعراب يمنى مخلوط شدهاند، اينان بقاياى فرقه مستعلويه مىباشند كه نزاريه و آغاخانيه مخالفان ايشان آنان را در هند «خوجه» مىخوانند. (32
7. خنغريه پيرو على بن بن فضل الخنغرى داعى اسماعيلى در يمن هستند. گويند وى همه محرمات را حلال دانست و مساجد را خراب كرد و دعوت به نبوت نمود. (33
8. تعليميه، نام ديگر فرقه اسماعيليه كه مىگفتند: عقليات را نمىتوان حجت قرار داد و ناچار بايد حقايق را از راه تعليم از معصوم آموخت و در هر عصرى بايد امام معصومى باشد كه دچار لغزش نشود تا آنچه را كه از علم به او مىرسد به ديگران بياموزد. اسماعيليه را بيشتر در خراسان تعليميه مىخوانند. (34
9. دروزيه كه نام ايشان از كلمه «درزى» مؤسس آن طايفه است. بنيانگذار اين مذهب حمزة بن على زوزنى بود كه الحاكم بامر الله خليفه فاطمى را تجسمى از روح خدا مىدانست; ايشان اكنون در لبنان و سوريه سكونت دارند و تعداد آنان بالغ بر دويست هزار تن است كه آنان خود را موحدون مىخوانند. (35
10.صباحيه، پيروان حسن صباحاند. (36)
11. عبيداللهيه، قايل به الوهيت عبيدالله مهدى و فرزندان او بودند. (37)
12. غياثيه، منسوب به «غياث» نامى هستندكه مردى اديب و شاعر بود و كتابى در اصول اسماعيليه موسوم به «بيان» نوشته و معنى وضو و نماز و روزه و ديگر احكام را بر طريق باطنيه بيان كرده و مىگويد: مراد شارع همين است و آنچه عوام فهميدهاند محض خطا و غلط است. (38)
13. قرامطه، از فرق اسماعيليه و از غلات منسوب به حمدان هستند; قايل به امامت محمد بن اسماعيل و معتقد به زنده بودن او و منتظر قيام وى مىباشند. اين فرقه مىگفتند كه نبوت حضرت رسول بعد از غدير خم از آن حضرت سلب و نصيب حضرت على بن ابى طالبعليه السلام گرديده است. (39)
14. مباركيه، از اسماعيليه قديم هستند كه پيرمردى به نام «مبارك» غلام آزاد كرده اسماعيل بودند. اين فرقه بعد از محمد بن اسماعيل فرزند او را امام مىدانستند. (40)
15.مهدويه، پيروان ابو عبيدالله مهدى اولين خليفه فاطمى (متوفى 323ه) كه خود را «المهدى» خواند. (41)
16. ناصريه، پيروان شاعر و دانشمند اسماعيلى حميد الدين ناصر خسرو قباديانى داعى آن طايفه در ماوراء النهر و خراسان و طبرستان بودند. (42)
17. مسقطيه، لقب ديگر نزاريه است كه آنان را «سقطيه» نيز گويند ;زيرا كه مذهب ايشان آن است كه امام مكلف به فروع نيست و مىتواند كه بعضى يا جميع تكاليف را از مردم ساقط كند. (43)
خلاصه بر اسماعيليان دورههاى بسيار گذشته و به فرقههاى گوناگونى منقسم شدهاند ولى آنچه قدر مشترك در ميان همگى فرقههاى اسماعيليه مىباشد آن است كه در تمام شيعههاى اسماعيلى انديشه باطنيگرى وجود دارد. تذكر اين نكته نيز لازم است كه بسيارى از امور فكرى و روحى اسماعيليان به تصوف سرايت كرده و همان نوع انديشهها پايه قطب و ابدال كه در تصوف دورههاى اخير شيوع دارد گرديده است و همين مثالها اصل مناسب صوفيه متاخر مىباشد. (44)
نخستين كسى كه به طريق علمى اين پيوند را دريافته ابن خلدون است كه مىگويد: متصوفه عراق موازنهميان ظاهر و باطن و نيز اعتقاد به قطب (مقامى مشابه امام شيعيان) و ابدال (معادل نقيبان) را از اسماعيليه اقتباس كردند. (45) مىدانيم كه يكى از اتهامات حلاج اين بوده كه داعى قرامطه است و نيز عين القضاة همدانى را كه براى اطاعت آن پير اهميت ويژهاى قايل بوده به باطنيه و تعليميه منسوب داشتند. شاه طاهر انجدانى از ائمه متاخر اسماعيلى با صوفيان مربوط بوده و پس از تجديد طريقه نعمت اللهى در ايران، صوفيه و اسماعيليه در آميخته و حسن رابطه به يگانگى رسيد. صفى عليشاه با پيشواى اسماعيليه هند ارتباط داشته، حتى درويشان ذهبى متاخر به اصطلاح «قطب ناطق» و «قطب صامت» بر مىخوريم كه آشكارا مقتبس از اسماعيليان است. وجوه مشترك در عقايد و آداب و روشها ومصطلحات دومسلك را بيش از ده مورد احصا كردند. (46)
پىنوشتها:
1.دكتر كامل حسين محمد، طائفة الاسماعيلية، ص 1723، طبع قاهره1959م.
2.پطروشفسكى، اسلام در ايران، ترجمه كريم كشاورز، ص 297.
3. دكتر مشكور، تاريخ شيعه و... ص 207.
4. برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ترجمه آژند، ص 60.
5. همان مدرك.
6. جوينى، علاء الدين عطا ملك، تاريخ جهانگشاى، ج3/152 149، چاپ ليدن به اهتمام محمد قزوينى.
7.
8. به نقل دكتر مشكور، تاريخ شيعه... ص 208.
9. بنا به نقل «برنارد لويس» در مقاله پيدايش اسماعيليه، ص 62.
10. اصول الاسلاميه، ص 127 126.
11. غاية المواليد. 12. دوساسى،ج1/85. 13. دوساسى، ج2/578.
14. اسماعيليان در تاريخ، مقاله برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 87.
15. براون، تاريخ ادبى ايران، ج1/596 - 595 ; اقبال، خاندان نوبختى، ص 250; دكتر كامل حسين، طائفه اسماعيليان، ص 63.
16. اسلام در ايران، ترجمه كريم كشاورز، ص 320 319.
17. گلدزيهر، العقيدة والشريعة، ص 216.
18. الشيعة في التاريخ، ص 62.
19. محمصانى، فلسفة التشريع، ص 57; طائفة الاسماعيليه، ص 110.
20. آصف نيعى، اسماعيليان، هند، ص392 - 391.
21. همان مدرك. 22.همان مدرك، ص 392.
23. همان مدرك،24، اسلام در ايران، ص 320.
25. براون، تاريخ ادبى ايران، ج2/247.
26. آدم متز، الحضارة الاسلامية، طبع قاهرة، ص 66.
27. دائرة المعارف اسلام (طبع فرانسه، ماده آغا جان).
28. غالب مصطفى، اعلام الاسماعيليه، بيروت 1964، ص 53; ابن جوزى، تلبيس ابليس، ص105، طبع مصر، 1928،
29.غلام حليم صاحب دهلوى، تحفة اثنى عشريه، ص 9، چاپ سنگى 1896.
30. مقالات اشعرى،، ص 11 10; الفرق بين الفرق، ص 242; طرق الشيعة، نوبختى، ص 38 37، 40، 58، 60و 64.
31. تحفة اثنى عشرية، ص 16.
32. دكتر مشكور، تاريخ شيعة، ص 232.
33. الحور العين، ص 200 199.
34. ابن جوزى، تلبيس ابليس، ص 112.
35. دائرة المعارف اسلام، ماده دروز، به نقل دكتر مشكور ص 233.
36. بيان الاديان، ص 161; تبصرة العوام، ص 423.
37. ابن حزم، الفصل في الملل، ج4/143.
38. تحفه اثنى عشريه، ص 9.
39. نوبختى، فرق الشيعة، ص 61; تلبيس ابليس، ص 110.
40. نوبختى فرق الشيعة، ص 58; مقالات اشعرى، 27; خطط مقريرى، ج4/172.
41. تحفه اثنى عشريه، ص 16.
42. بيان الاديان، ص 166; تبصرة العوام ص 425.
43. تحفه اثنى عشريه، ص 16.
44. همبستگى ميان تصوف و تشيع، ص 216، ترجمه مرحوم دكتر شهابى.
45. مقدمه ابن خلدون، ترجم فارسى، ج 2/984.
46. قدس زندگى منصور حلاج، ترجمه فرهادى، ص 71; طرايق الحقايق، ج3/136.
نوشته شده توسط داود الهامى
منبع: http://www.taqrib.info
فصلنامه كلام اسلامى شماره 18