فرقه های غلات

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 11 - 22 دقیقه)

262c

دربارۀ شخصیت عبد الله بن سبا و عقاید او،در دو علم بحث شده است و تفاوتهای زیادی بین طرز نگرش این دو علم به او وجود دارد،یکی در علم تاریخ اسلام و دیگری در علم ملل و نحل و فرقه شناسی.از آن جا که در بسیاری از کتب،اصل ظهور شیعه و بسیاری از عقاید شیعه را به او نسبت می دهند،برای روشنتر شدن بحث،کلام را در محورهای زیر پی می گیریم:

عبد الله بن سبا و عقاید او در کتب تاریخ اولین بار به نام عبد الله بن سبا در کتاب تاریخ طبری برمی خوریم.وی از قول سیف بن عمرو او را چنین معرفی می کند:

«او مردی یهودی از صنعا با مادری سیاه پوست بود.در زمان عثمان مسلمان شد به این قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند و اسلام را براندازد.او به شهرهای مختلف،مانند:حجاز(مکه و مدینه)،بصره،کوفه و شام سفر کرد و مردم را بر ضدّ حکومت عثمان برانگیخت و آن هنگام،طرفدارانی پیدا کرد و آنها را به سرتاسر مملکت اسلامی برای فسادانگیزی گسیل داشت.

پس از مدتی عده ای از ناراضیان از همه شهرهای کشور اسلامی در مرکز،یعنی مدینه جمع شدند و عثمان برای پیگیری شکایات آنان،نمایندگانی از سوی خود به همه شهرها فرستاد.یکی از نمایندگان،عمّار یاسر بود که به مصر فرستاده شد.

پس از مدتی همه نمایندگان بجز عمار بازگشتند و خبر از عدالت فرمانداران آوردند، اما هرچه منتظر عمّار شدند،او بازنگشت،به حدی که این توهم پیش آمد که نکند او را ترور کرده باشند.تا این که نامه ای از عبد الله بن سعد بن ابی سرح،فرماندار مصر به دست عثمان رسید که خبر از شریک شدن عمّار با عبد الله بن سبا و گروهش در توطئه بر ضدّ عثمان می داد.توطئه های گروه سبئیه سرانجام به نتیجه رسید و مردم از همه شهرها در مدینه جمع شدند و با تحریکات ابن سبا،عثمان را به قتل رسانیدند.» 

سپس از ابن سبا خبری نمی یابیم تا این که به سال 36 ه ق.و جنگ جمل می رسیم که دوباره طبری از قول سیف چنین نقل می کند:

«دو سپاه علی علیه السّلام و بصره برای صلح به توافق رسیده بودند،اما سبئیه و قاتلان عثمان که صلح را به صلاح خود نمی دیدند،شبانه توطئه چیدند و به هردو سپاه حمله کردند و دو سپاه به پندار این که طرف مقابل،جنگ را آغاز کرده است،شروع به جنگ کردند و افراد بسیاری کشته شدند.» 

از این گروه،دیگر خبری در تاریخ طبری در حوادث سالهای بعد یافت نمی شود.

اما عقایدی که سیف به عبد اللّه بن سبا نسبت داده،از قرار زیر است:

1-او اولین بار رجعت و بازگشت محمد صلّی اللّه علیه و اله به دنیا را مطرح کرد و گفت:تعجب آور است که شما به رجعت و بازگشت عیسی علیه السّلام معتقد هستید و رجعت محمد صلّی اللّه علیه و اله را(که از او برتر است)قبول ندارید.

2-او وصایت حضرت علی علیه السّلام را مطرح کرد و گفت:هزار پیامبر در دنیا بوده اند و هر کدام وصیّ و جانشینی داشته اند و علی علیه السّلام جانشین محمد صلّی اللّه علیه و اله است.محمد صلّی اللّه علیه و اله خاتم الانبیاء و علی علیه السّلام خاتم الاوصیاء است و آنان که حق وصایت علی علیه السّلام را از او گرفتند،بر او ظلم کردند و هم اکنون عثمان،این ظلم را ادامه می دهد.پس باید بر ضدّ او قیام کرد و حق علی علیه السّلام را از او گرفت.در این راه باید ابتدا به سرزنش و طعن بر امرا و فرمانداران پرداخت و با اظهار امر به معروف و نهی از منکر،مردم را به خود جذب کرد. 

عقاید ابن سبا در کتاب تاریخ طبری به همین جا منتهی می شود و چنان که می بینیم خبری از الوهیت و خدایی حضرت علی علیه السّلام و غلوّ دربارۀ او در آن عقاید نیست.

علاّمۀ محقق معاصر،سید مرتضی عسکری در جلد دوم کتاب عبد الله بن سبأ بتفصیل درباره این شخصیت سخن می گوید و ساختگی بودن آن را ثابت می کند.خلاصۀ نظرات ایشان بدین قرار است:1-حضرت اسماعیل علیه السّلام دو پسر داشت:یکی به نام عدنان و دیگری قحطان.

در طول تاریخ،بین قبایل منشعب از این دو پسر تنازع برقرار بود.قبایل قریش،مضر، نزار و بنی تمیم،عدنانی و قبایل یمن،اوس و خزرج و همۀ انصار،قحطانی بودند.

قبایل یمن منسوب به«سبأ بن یشحب بن یعرب بن قحطان»می باشند،و از همین رو به«سبئی»معروف هستند.بدین سان در آغاز تاریخ اسلام و بلکه عرب،هرگاه لغت «سبئی»را به کار می بردند،منظور آن بود که از فرزندان«سبأ بن یشحب»می باشد که بیشترین آنان یمنیها بودند و عده ای از آنان بعدها به عراق رفتند.

2-سیف بن عمرو تمیمی(متوفای 170 ه ق)از قبیله بنی تمیم و عدنانی بود و سعی فراوانی در تحریف تاریخ به سود عدنانیها و بر ضرر قحطانیها داشت.

این بود که در اوایل قرن دوم هجری،شخصیتی به نام عبد الله بن سبأ یهودی یمنی را مطرح کرد تا بدین وسیله،اختلافات مهم دنیای اسلام را به او نسبت دهد.همچنین عقاید مهم شیعه مانند وصایت و رجعت را به او نسبت داد،تا چنین وانمود کند که اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.

3-علت دشمنی سیف با شیعه،آن بود که در طول تاریخ،این قحطانیها بودند که سبب تقویت شیعه می شدند؛چرا که تا زمان عثمان،حکومت با عدنانیها بود.

اما در زمان حضرت علی علیه السّلام اطرافیان او و فرمانداران شهرها اکثرا سبئی و از قبایل یمن و اوس و خزرج بودند،مانند:مالک اشتر،عثمان بن حنیف،سهل بن حنیف،قیس بن سعد،کمیل بن زیاد و دیگران.

4-در قیامی که کوفیان به رهبری مختار ثقفی علیه حکومت بنی امیه برپا کردند،این سبئی ها بودند که نقش اصلی را داشتند،به طوری که بزرگترین فرمانده سپاه مختار، ابراهیم بن مالک اشتر بود.

5-سیف در زمانی افسانه خود را ساخت که بازار نزاع و جنگ بین قحطانیها و عدنانیها در کوفه بسیار داغ بود و لذا خیلی زود افسانۀ ساختگی او در میان مردم کوفه رواج پیدا کرد.

6-تا قبل از ساخته شدن این افسانه،لقب سبئی بر بسیاری از افراد به عنوان منسوب به سبا اطلاق می شد،بدون این که هیچ گونه اشاره ای به مذمت و بدگویی داشته باشد.اما در این زمان در کوفه این لقب حالت ذمّ به خود گرفت،در حالی که در دیگر شهرهای مملکت اسلامی به همان حال سابق خود باقی بود.

7-سیف بن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت،متهم به زندقه و کفر شده است و چنین معروف است که او احادیث بسیاری را از خود ساخته است.او شهرهای بسیاری را اختراع کرد،اصحاب بسیاری برای پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ساخت و جنگهای بسیاری را در ذهن خود به راه انداخت که هیچ کدام از آنها مستند تاریخی ندارد.این افسانه که تنها ناقل آن نیز سیف است،با شواهد و دلایل بسیار،ساختگی می باشد و اصولا شخصیتی به نام عبد الله بن سبا وجود نداشته است. 

8-ظاهرا سیف،ایدۀ این اختراع خود را از وجود شخصیتی به نام عبد الله بن وهب سبأی همدانی که از رؤسای خوارج و از مخالفان حضرت علی علیه السّلام بوده است،گرفته و با تحریف آن،او را شخصیتی طرفدار حضرت علی علیه السّلام و از مطرح کنندگان عقاید شیعه به حساب آورده است.سیف،در موارد بسیاری این گونه اسامی اشخاص را تحریف کرده است.

9-اختراع افسانۀ ابن سبأ برای اهل سنت،که همگی اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را عادل می دانستند،دستاویز خوبی بود،زیرا بخوبی می توانستند با این شخصیت موهوم، اختلافات اصحاب در جریان عثمان و نیز جنگ جمل را توجیه و آتش بیار معرکه را این شخصیت خیالی معرفی کنند.

10-برای اولین بار در میان مورخان،این طبری بود که روایات ابن سبأ را از زبان سیف در کتاب خود آورد و سبب شهرت این افسانه شد و از آن به بعد،یعنی از اوایل قرن چهارم،لقب سبئی در همه جای عالم اسلام به عنوان لقب ذمّ مطرح شد،نه لقبی دال بر نسبت به یک قبیله.افسانه ابن سبا نیز از کتاب تاریخ طبری به دیگر کتب تاریخ راه یافت.

11-تاریخ نویسان بزرگی همانند یعقوبی(متوفای 284 ه ق)در تاریخ خود،بلاذری (متوفای 279 ه ق)در انساب الاشراف و ابن سعد(متوفای 230 ه ق)در طبقات،هیچ ذکری از ابن سبا به میان نیاورده اند.

12-یکی از دلایل واقعیت نداشتن شخصیت ابن سبأ،آن است که با آن که عرب است،اما غیر از نام او و نام پدرش،نسب او مشخص نیست،در حالی که عربها به انساب اهمیت فراوان می دادند و معمولا اسامی اجداد خود را تا چند نسل ذکر می کردند.

عبد الله بن سبأ و عقاید او در کتب ملل و نحل پس از آن که ابن سبأ به کتب تاریخ راه یافت،کم کم نام او در دهان مردم افتاد و عقاید غریب و عجیب به او نسبت دادند.

پس از آن،صاحبان کتب ملل و نحل که معمولا اقوال خود را از زبان مردم می گیرند، او را به درون کتب خود کشانیدند و فرسنگها از سیف بن عمرو و طبری سبقت گرفتند و عقایدی را به او نسبت دادند که روح سیف هم باور نمی کرد.کم کم مقام ابن سبأ به جایی رسید که هرگونه فساد و تباهیی را که در جامعه مسلمانان اتفاق افتاده بود،به او نسبت دادند و این وجود خیالی باید بتنهایی مسؤول و پاسخگوی حوادث بسیاری باشد.

بعد از آن،ابن سبا به کتب مستشرقان و دائره المعارف نویسان اسلامی و غیراسلامی برده شد و هر آنچه را دیگران به او نسبت داده بودند،با اضافاتی مجبور به تحمل شد.

مجموعه عقاید و اعمالی که در کتب مختلف ملل و نحل و تاریخ به ابن سبأ نسبت داده شده است،از این قرارند:

1-وقتی که او یهودی بود،قائل بود که یوشع بن نون،وصیّ حضرت موسی علیه السّلام است و هنگامی که مسلمان شد،همین عقیدۀ وصایت را درباره حضرت علی علیه السّلام نسبت به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ابراز کرد.

2-او عقیده داشت که حضرت علی،خداست و نخواهد مرد.او خطاب به حضرت علی علیه السّلام گفت:تو خدایی!حضرت علی علیه السّلام او را در سال 37 به مدائن تبعید کرد و لذا مدائن یکی از مراکز غلوّ شد.

وقتی که خبر شهادت علی علیه السّلام را در مدائن برای او آوردند،آن را بشدت تکذیب کرد و گفت:حتی اگر مغز سر او را برای من در هفتاد لفاف بیاورید،معتقد به مردن او نخواهم شد.

3-او قائل به رجعت حضرت علی علیه السّلام بود و می گفت:علی علیه السّلام برخواهد گشت و زمین را از عدل پر خواهد کرد،همچنان که از ظلم پر شده است.اولین بار او بود که فکر رجعت را در میان شیعه القا کرد.

4-مهدویت،یعنی قائل شدن به ظهور مهدی موعود،ریشه ای یهودی دارد و از ابن سبأ می باشد و لذا بعضی از مستشرقان گفته اند که عقاید شیعه به یهود نزدیکتر است تا به ایرانیها. 

5-اولین بار،او بود که در اسلام قائل به تناسخ شد.به این معنی که ارواح انسانها پس از مرگشان به بدن انسانها یا حیوانات بازمی گردد و در آن جا دچار عذاب یا غرق نعمت خواهد شد.

6-او با انتشار عقیده تناسخ،قائل به انکار روز قیامت و حساب و کتاب شد و قیامت را بازگشت ارواح به بدنهای دیگر دانست.

7-او قائل به حلول جزء الهی در وجود حضرت علی علیه السّلام و امامان بعد از او بود و می گفت:مدت غیبت،یعنی مدتی که جزء الهی از بدن حضرت علی علیه السّلام غائب است.

8-او می گفت:حضرت علی علیه السّلام در ابرهاست و رعد،صدای او و برق،تازیانه اوست.لذا به سبائیه،«سحابیه»هم می گویند.

9-او،اولین کسی بود که امامت حضرت علی علیه السّلام را آشکارا بیان داشت.

10-او اولین کسی بود که از دشمنان حضرت علی علیه السّلام اظهار بیزاری کرد و علنا به لعن ابو بکر و عمر و عثمان پرداخت.

11-نظرات اقتصادی ابن سبأ چنین بود که می گفت:مال،مال همۀ مسلمانان است و باید همه از آن استفاده کنند.

12-ابن سبأ اولین کسی بود که در اسلام به جعل حدیث پرداخت.او اولین بار حدیث«لکل نبی وصی و وصی محمد علی» را جعل کرد.

گویا این نویسندگان،جز استناد واهی به گفتۀ شخصی فرضی راهی نیافته اند تا با آن احادیثی مانند حدیث شریف:«انت منّی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبیّ بعدی» را از اعتبار بیندازند!

این بود مجموعه عقایدی که در کتب مختلف به ابن سبأ خیالی نسبت داده اند.

ما در فصول آینده بتفصیل درباره عقاید غلات و ارتباط آنها با عقاید شیعه بحث خواهیم کرد و لذا در این جا از شرح بیشتر خودداری می کنیم.فقط این نکته را متذکر می شویم که چنان که ملاحظه شد،دستهای معاندان شیعه در انتساب تحریف گونۀ این عقاید،که بعضی از آنها مانند مهدویت،رجعت و وصایت از عقاید شیعه می باشد،به ابن سبأ بسیار هویداست. متاسفانه بعضی از شیعیان مانند نوبختی در فرق الشیعه و اشعری در المقالات و الفرق،بدون توجه به لوازم این انتساب،آنها را در کتب خود ذکر کرده اند.

انکارکنندگان وجود ابن سبأ از اهل سنّت و مستشرقان بعضی از محققان اهل سنت و مستشرقان،با تحقیقات آزاد و موشکافانه خود به این نتیجه رسیده اند که وجود ابن سبأ از نظر تاریخی نمی تواند درست باشد.آنان در این باره عقاید جالبی را ابراز کرده اند که ما در این جا بعضی از آنها را ذکر می کنیم.

1-طه حسین می گوید:

«ابن سبأ موجودی است که دشمنان شیعه او را ساختند و به شیعه نسبت دادند تا در اصل این مذهب،عنصری یهودی را برای ضربه زدن به آنها وارد کنند،زیرا شیعه، ادعای حکومت داشت.به همین دلیل بود که این عنصر را در مذهب خوارج وارد نکردند،چرا که خوارج ادعای خلافت نداشتند.» 

2-دکتر علی وردی در وعاظ السلاطین می نویسد: «تنازع صحابه،مشکلی مهم برای اهل سنت بود،لذا ابن سبأ را خلق کردند تا بار این مشکل را تحمل کند.»

سپس برای اولین بار این نظریه را ابراز می کند که قریش برای کوبیدن عمار یاسر،این شخصیت را اختراع کردند تا کنایه و رمزی باشد از عمار یاسر؛چرا که به دلیل روایات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله درباره عمّار و محبوبیت او در میان مردم نمی توانستند با صراحت او را بکوبند.

دلایل این نظریه،اشتراکاتی است که بین عمّار و ابن سبأ می بینیم؛از جمله:

الف:از ابن سبأ با ابن السوداء،یعنی پسر زن سیاه هم یاد می شود که این،کنیۀ عمّار است.

ب:می گویند پدر ابن سبأ،یمنی بود که پدر عمّار هم چنین بود.

ج:شدیدا به حضرت علی علیه السّلام علاقه داشت که عمّار هم این گونه بود.

د:می گفت عثمان خلافت را بدون این که حقی داشته باشد گرفته است که این، سخن عمّار است.

ه:او ابوذر را تحریک می کرد،عمّار هم ارتباط زیادی با ابوذر داشت،البته نه این که او را تحریک کند.جالب این است که عثمان هنگام ذکر مخالفان از همه نام می برد و از ابن سبا نامی نمی برد.

و:برای او در جنگ جمل،نقش کلیدی ذکر می کنند که شبیه همین نقش را عمّار داشت.

ز:در جنگ صفین چون عمّار کشته می شود،دیگر ذکری از ابن سبا نمی بینیم. 

باتوجه به این قراین و شواهد،چنین نظریه ای مقبول به نظر می رسد،خصوصا با توجه به این حدیث پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله که فرمود:«عمّار را گروه متجاوز خواهند کشت».

شهادت عمّار در جنگ صفین به دست یاران معاویه،سند بزرگی برای رسوایی آنان بود؛ لذا کینۀ عمیقی از او به دل گرفتند و سعی کردند به هر طریق ممکن،شخصیت او را ترور کنند و محبوبیت او را از بین ببرند. 3-محمد کردعلی در خطط الشام،داستان ابن سبأ را ساختگی می داند.

4-احمد محمود نیز در کتاب نظریه الامامه،حکم به ساختگی بودن این افسانه می دهد.

5-دکتر کامل مصطفی شیبی در الصله بین التصوف و التشیع نیز این داستان را رد می کند.از میان مستشرقان،این افراد داستان ابن سبأ را ساختگی می دانند:

6-دکتر برنادلویس.

7-ولهاوزن.

8-فرید لیندر.

9-کایتانی. 

علل اختراع و پرورش افسانه ابن سبأ علل این اختراع از مباحث قبل روشن شد و در این جا فقط به جمع بندی این علل می پردازیم:

1-دشمنان شیعه می خواستند بین شیعه و یهود ارتباط برقرار کنند و بدین وسیله علیه شیعه تبلیغات کنند.این افسانه،حلقۀ ارتباطی خوبی به شمار می رفت.

2-اهل سنت نمی توانستند باتوجه به نظریه عدالت همۀ صحابه،نزاعهای آنها را توجیه کنند،لذا با خلق و پرورش این شخصیت،توانستند همه توطئه ها و فسادها را به گردن او بیندازند.

3-نسبت دادن عقاید شیعه به صورت تحریف شده،وسیله خوبی برای خرافی جلوه دادن عقاید اساسی شیعه مانند وصایت و مهدویت بود.

4-دشمنان شیعه با نسبت دادن عقاید غلوآمیز ابن سبأ به شیعیان بخوبی می توانستند شورشهای شیعی را سرکوب کنند.

5-ابن سبأ وسیله خوبی برای کوبیدن عمّار،این دشمن سرسخت بنی امیه بود.

6-مخالفان،با خلق افسانۀ ابن سبأ،چنین وانمود کردند که علی علیه السّلام با خلفای سه گانه مخالف نبود،بلکه طرفداران غالی او مانند ابن سبأ بودند که این افکار را مطرح می کردند. ابن سبأ در کتب روایی شیعه تا این جا ثابت شد که اصولا در زمان حضرت علی علیه السّلام،شخصی به نام عبد الله بن سبأ وجود نداشته است؛چه برسد به این که ادعای الوهیت او را بکند و اساسا داستان ابن سبأ،افسانه ای بیش نیست.

اما مشکلی که روبروی ما قرار می گیرد،این است که در بعضی از کتب رجال و روایی شیعه،پنج حدیث از امام سجاد،امام باقر و امام صادق علیهم السّلام نقل شده است که وجود ابن سبأ و عقاید غلوّآمیز او را در زمان حضرت علی علیه السّلام اثبات می کند. (1)ترجمه این احادیث چنین است:

1-ابو حمزه ثمالی که از امام سجاد علیه السّلام چنین نقل می کند:

«خداوند لعنت کند هر آن که علی علیه السّلام را تکذیب کند.من به یاد عبد الله بن سبأ افتادم، پس تمام موهای بدنم(از وحشت)راست شد.او ادعای بزرگی کرد.چرا چنین کرد؟ خداوند او را لعنت کند.به خداوند سوگند،علی علیه السّلام مردی صالح بود.او برادر رسول خدا بود و کرامتهایی که از سوی خداوند دریافت،به واسطه اطاعت او از خدا و رسولش بود و همین طور کرامتهایی که نصیب حضرت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شد،به واسطۀ اطاعت او از خدا بود.»

2-عبد الله بن سنان به واسطه پدرش از امام باقر علیه السّلام نقل می کند:

«عبد الله بن سبا ادعای نبوت داشت و گمان می کرد که حضرت علی علیه السّلام خداست.

پس کلام او به گوش حضرت علی علیه السّلام رسید،او را خواست و از او عقیده اش را پرسید.

او اقرار کرد و گفت:بله،تو او(خدا)هستی و در قلب من چنین القا شده است که تو خدایی و من پیامبر.

حضرت علی علیه السّلام خطاب به او فرمود:وای بر تو!مادرت به عزایت بنشیند،شیطان تو را بازیچه خود قرار داده است.از این گفته برگرد و توبه کن.اما او توبه نکرد.پس او را زندانی کرد و تا سه روز از او خواست که توبه کند.چون توبه نکرد،او را با آتش سوزانید و فرمود:شیطان او را بازیچه قرار داده،نزد او می آمد و در قلب او چنین عقایدی را می افکند.» 3-هشام بن سالم،همانند این حدیث را از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند.

4-ابان بن عثمان می گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:

«خدا لعنت کند عبد الله بن سبأ را که ادعای ربوبیت درباره حضرت علی علیه السّلام نمود.به خداوند سوگند امیر المؤمنین بندۀ مطیع خدا بود.وای بر آنان که بر ما دروغ می بندند!همانا گروهی دربارۀ ما چیزهایی قائلند که ما خود قائل نیستیم.ما از آنان به سوی خداوند بیزاری می جوییم.ما از آنان به سوی خداوند بیزاری می جوییم.»

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

«ما اهل بیتی صدیق و راستگو هستیم،(اما همیشه)دروغگویی یافت می شود که بر ما دروغ بندد و با دروغ او،راستگویی ما در نزد مردم از اعتبار بیفتد.

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله راستگوترین فرد روی زمین بود،و مسیلمه بر او دروغ می بست و امیر المؤمنین علیه السّلام راستگوترین مردمان بعد از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله بود و آن که بر او دروغ می بست و تلاش در دروغ نشان دادن راستگویی هایش می کرد و بر خدا افترا می بست،عبد الله بن سبأ بود.»

این روایات در کتب حدیث مانند:بحار الانوار و وسائل الشیعه ،و در کتب تاریخ ائمه مانند:مناقب ابن شهر آشوب و در کتب رجال شیعه مانند:اختیار معرفه الرجال شیخ طوسی(متوفای 460 ه ق)،حل الاشکال احمد بن طاووس(متوفای 673)که در سال 644 نگارش یافته است،خلاصه الاقوال فی علم الرجال علاّمه حلی(متوفای 726)، رجال ابن داود(متوفای 707)،التحریر الطاووسی ابن طاووس(متوفای 1011 ه ق)، منتقی الجمان شیخ حسن،صاحب معالم و مجمع الرجال قهپائی که در سال 1016 تألیف شده است،یافت می شود.

علاّمه سیّد مرتضی عسکری پس از بیان این مطالب،در ردّ روایات یاد شده می گوید:

اوّلا،این گونه روایات معارض دارد و آن،دو روایت است که در یکی ابن سبأ از حضرت علی علیه السّلام می پرسد که چرا گفتی پس از نماز دستها را به سوی آسمان برداریم و دعا کنیم.مگر خدا در همه جا نیست.

حضرت علیه السّلام جواب می دهد:چون در قرآن آمده است که:«رزق شما و آنچه به شما وعده داده شده است در آسمان است»و برای طلبیدن رزق از محلش،دستها را بلند می کنیم.

این روایت،دلالت بر قول به توحید محض از سوی ابن سبأ دارد.

در روایت دوم:ابن سبأ یکی از پیشگویی های حضرت علی علیه السّلام را برای مردم بیان می کند و مردم به او نسبت دروغگویی می دهند و حضرت علی علیه السّلام گفتۀ ابن سبأ را تایید می کند.پس به هر حال،باوجود این دو نوع روایات نمی توان به هیچ کدام استناد کرد.

ثانیا،منشأ همه این روایات در کتب شیعی،رجال کشی است و همگی از او نقل کرده اند.کشی معاصر ابن قولویه(متوفای 369 ه ق)بوده است؛یعنی امکان اخذ او از کتب فرق الشیعه نوبختی(متوفای اوایل قرن چهارم)،المقالات و الفرق سعد بن عبد الله اشعری(متوفای 301)و مقالات الاسلامیین علی بن اسماعیل اشعری(متوفای 330 ه ق)بوده است.

کشی فردی است که نجاشی درباره او گفته است:از افراد ضعیف،بسیار نقل می کرد.

استاد او عیاشی بود که در ابتدا،مذهب اهل سنت را داشت و احادیث اهل سنت را فراوان شنیده بود. 

جالب آن است که هیچ یک از صاحبان کتب اربعه حدیثی شیعه؛یعنی کافی،من لا یحضره الفقیه،تهذیب و استبصار،این احادیث را در کتب خود نقل نکرده اند.

تا این جا ثابت شد که دستۀ منسجمی از غلات به نام سبائیه به رهبری عبد الله بن سبأ در زمان حضرت علی علیه السّلام وجود نداشته اند.

اما نمی توان به طور کلی وجود غلوّ درباره امام علی علیه السّلام را در زمان خود آن حضرت انکار کرد،زیرا خود حضرت علی علیه السّلام می فرماید:

«هلک فیّ رجلان:محبّ غال و مبغض قال.»

دو مرد(دو نوع طرز فکر)درباره من هلاک شدند:دوستدار غالی و دشمن از حدّ تجاوزکننده.

حال،این غلوّکنندگان چه کسانی بوده اند؟آیا همان«سبائیه»نبوده اند؟

در جواب می گوییم:1-نمی توانیم بگوییم که غلوّ در این روایت حتما به معنای غلو در ذات و رساندن حضرت علیه السّلام به الوهیت است،بلکه ممکن است گفته شود که مردم آن زمان با دیدن علم و شجاعت و فضایل دیگر آن حضرت علیه السّلام و مقایسه آنها با حاکمان دیگر،آن حضرت علیه السّلام را از حدّ خود بالاتر برده و صفات و کراماتی در حد غیرمعمول به آن حضرت نسبت می داده اند.بخصوص که در آن زمان،بسیاری از تازه مسلمانان از کشورهای دیگر در کوفه زندگی می کردند و رفتار و کردار آن حضرت علیه السّلام را غیرقابل مقایسه با حکمرانان خود می دیدند.

2-روایاتی داریم که بیانگر آن است که در زمان آن حضرت علیه السّلام،عده ای از افراد نومسلمان از سرزمینهای دیگر،آن حضرت علیه السّلام را به حد الوهیت رساندند

البته در این روایات وارد شده است که حضرت علی علیه السّلام آنان را سوزانید و همین نکته،این روایات را غیرقابل قبول می سازد،چون حکم سوزاندن برای چنین افرادی در احکام شرعی وارد نشده است.

بنابراین،باید همان جواب اول را برگزینیم.

منبع: :غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها تا پایان سده سوم / نعمت الله صفری فروشانی؛ نشرآستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1378.


چاپ   ایمیل