نقش ادعای نیابت در پیدایش فرقه بابیت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 18 - 35 دقیقه)

نتیجه تصویری برای نقش ادعای نیابت در پیدایش فرقه بابیت

چکیده

مسئله انتظار ظهور منجی موعود در کنار مسلم بودن آن در همه ادیان آسمانی خصوصاً دین اسلام، موجب سوء استفاده برخی افراد فرصت‌طلب در طول تاریخ شده است. یکی از کسانی که در دو قرن اخیر با سوء استفاده از انتظار شیعیان برای ظهور امام موعود دست به فرقه‌سازی زد، علی‌محمد شیرازی بود. وی ابتدا ادعا کرد باب و نائب مهدی موعود (ع) است اما در ادامه مدعی شد که خود، همان امام موعود است و نهایتاً سیر ادعاهای خود را به الوهیت رساند. به نظر می‌رسد آنچه زمینه‌ساز اصلی پیدایش فرقه بابیه در اسلام شد همان ادعای بابیت و نیابت او از منجی موعود بود. این مقاله با رویکردی تحلیلی به نقش ادعای نیابت علی‌محمد باب در پیدایش فرقه بابیه و نیز سیر تطور ادعاهای او از بابیت تا الوهیت دارد.
کلیدواژه‌ها

موعودباوری، علی‌محمد باب، شیخیه، نیابت، بابیت،
اصل مقاله
مقدمه
شکی نیست که موعودباوری، از جنبه الاهیاتی، جایگاه بسیار مهمی در ادیان آسمانی دارد. علاوه بر آن، موضوعات مرتبط با آخرت‌شناسی موضوعات مهم و حیاتی در ادیان ابراهیمی به شمار می‌آیند. اساساً می‌توان گفت مقوله موعودباوری تقریباً پس از خداشناسی بیشترین سهم را در اختلافات فرقه‌ای و دینی به خود اختصاص داده است. این مسئله در طول تاریخ همواره یکی از مسائل مورد بحث بوده و نه تنها در گذر تاریخ از پویایی آن کاسته نشده، بلکه هرچه تاریخ رو به جلو حرکت کرده و به دوران معاصر نزدیک‌تر شده، این اعتقاد زنده‌تر شده و نقش اساسی‌تری را در اعتقادات مردم به دست آورده است. شاهد آن این است که اعتقاد به منجی‌باوری زمینه‌ساز پیدایش فرقه‌های متعددی در ادیان ابراهیمی، خصوصاً در دو دین اسلام و مسیحیت، شده است. زیرا در دو قرن اخیر، با پررنگ شدن مسئله آخرالزمان و ظهور و بازگشت (Advent) منجی در این دو دین، فرقه‌هایی بر اساس این اعتقاد و با تفسیر خاصی که از موعودباوری و آمدن منجی داشتند سر برآوردند. در این فرقه‌ها، شخصی با خصوصیات خاص، ادعایی مرتبط با ظهور منجی داشته است. با جمع شدن افرادی به عنوان پیروان بر گرد مدعیان و نیز دارا شدن عقاید خاص، این فرقه‌ها به وجود آمده‌اند. به طور نمونه در مسیحیت، موعودباوری در پیدایش فرقه‌هایی مانند ادونتیست‌ها (Adventists)، شاهدان یهوه (Jehovah’s witnesses) و مورمون‌ها (Mormons) نقش اساسی داشته است. در اسلام نیز اعتقاد به ظهور منجی نقش مهمی در ایجاد برخی از فرقه‌ها ایفا کرده است؛ از این‌رو به نظر می‌رسد عوامل مشترکی برای پیدایش این فرقه‌ها در هر دو دین وجود داشته باشد. نهایتاً با مرور تاریخچه این فرقه‌ها، می‌بینیم عوامل زیر نقش بنیادینی در ایجاد این فرقه‌ها داشته‌اند:

1. برخی از مؤسسان فرقه‌ها ادعای موعود بودن کرده‌اند و بر این اساس فرقه خاصی را تشیکل داده‌اند.

2. برخی از فرقه‌ها به سبب مطرح کردن تاریخی خاص برای ظهور منجی از جانب شخص خاصی (که نوعاً مؤسس فرقه است) به وجود آمده‌اند.

3. پیدایش برخی از فرقه‌ها معلول شرایط خاص اجتماعی همچون فقر، فساد، ظلم و جنگ بوده است.

4. برخی فرقه‌ها بر اثر نوعی مکاشفه ادعایی از جانب مؤسس فرقه ایجاد شده‌اند.

5. پاره‌ای دیگر از فرقه‌ها نیز با مطرح شدن ادعای نیابت منجی موعود از طرف شخصی خاص و پذیرش این ادعا از جانب گروهی به وجود آمده‌اند.

در باب نقش نیابت در پیدایش فرقه، فقط می‌توان فرقه «بابیت» را مثال زد. زیرا از جمله افرادی که مدعی نیابت از منجی موعود شد و به همان واسطه فرقه‌ای را تشکیل داد، علی‌محمد باب (شیرازی) است. بابیت فرقه‌ای منشعب از شیخیه است (محمدی، 1389: 13؛ ربانی گلپایگانی، 1383: 211- 205؛ رضا‌نژاد، 1381: 23). سید علی‌محمد شیرازی، بنیان‌گذار فرقه بابیه، در 1235 ه.ق. مطابق با 1819م. در شیراز متولد شد (محمدی، 1389: 13). پدر وی محمدرضا بزاز و مادرش فاطمه بیگم (یا خدیجه بیگم) بودند (حسینی، 1389: 29). برخی گفته‌اند پدرش، سید محمدرضا و از سادات حسینی بوده است (فاضل مازندرانی، 132 بدیع الف: 404). علی‌محمد در کودکی پدر خود را از دست داد و از این‌رو تحت سرپرستی دایی‌اش سید علی قرار گرفت (حسینی، 1389: 29). دایی‌اش او را به مکتب شیخ عابد شیرازی که از پیروان و شاگردان مکتب شیخیه بود سپرد (اشراق خاوری، 129 بدیع الف: 63). علی‌محمد در آنجا خواندن و نوشتن فارسی و عربی و تا حدودی علم حساب و قرائت قرآن مجید را فرا گرفت. این مطلب در برخی کتب تاریخی همچون تاریخ نبیل زرندی (همان) و رهبران و رهروان مازندرانی (فاضل مازندرانی، 132 بدیع الف: 2/405) و نیز کواکب الدریه آمده است (آیتی، 1342: 30).

علی‌محمد باب پس از تحصیلات مقدماتی به همراه دایی خود به بوشهر رفت و پس از پانزده‌سالگی به شغل تجارت مشغول شد (هاچر و مارتین، 146 بدیع: 19؛ فیضی، 143 بدیع: 85). در آنجا به علت دانستن مسائل حلال و حرام و پاره‌ای ادعیه و اوراد نزد عموم به سید ذکر معروف شد (نجفی، 1357: 161). نقل شده است که باب در آنجا به ریاضت‌های عجیبی دست می‌زد، از جمله اینکه روزها در آفتاب گرم و سوزان به پشت‌بام می‌رفت و سر برهنه در برابر آفتاب می‌ایستاد و اوراد مجعوله و نامفهومی می‌خواند (هدایت، 1332، 10/310؛ اعتضاد السلطنه، 1351: 9). البته خود بهاییان این مطلب را، چون مخالف دعوی «امّی» بودن و «مِن جانب الاهی» بودن باب دانستند، قویاً انکار می‌کنند (کاشانی،1910: 109). وی پس از آن از بوشهر به شیراز بازگشت و با خدیجه بیگم علویه از پیروان شیخیه ازدواج کرد که حاصل آن پسری بود که مدتی بعد از دنیا رفت. علی‌محمد باب که مدت شش سال را در مکتب شیخ عابد شیرازی، که از پیروان شیخیه بود به تعلیم گذرانده بود، به دلیل دلبستگی شدید به این مکتب به کربلا عزیمت کرد و در درس سید کاظم رشتی حضور یافت (فاضل مازندرانی، 132 بدیع الف: 3/97؛ اعتضادالسلطنه، 1351: 9؛ نجفی، 1357: 153).

بابیان و بهاییان، که نوعی از علم لدنی را برای باب مدعی بودند، نقل‌های عجیبی از برخورد سید کاظم رشتی با علی‌محمد باب نوشته‌اند که در کتب تاریخی ضبط شده است (هاچر و مارتین، 146 بدیع: 20؛ فاضل مازندرانی، 132 بدیع الف: 2/406-409). نکته قابل ذکر درباره باب این است که در آثارش هیچ بحث علمی مفصلی درباره هیچ کدام از مسائل فلسفی، کلامی یا منطقی وجود ندارد. افزون بر این، در خصوص تحقیق در علوم دینی، وی مشی اخباری‌گری داشت که علوم تحقیقی را حرام می‌دانست. علاوه بر آن، خرید و فروش کتاب‌های مرتبط با این علوم را نیز از گناهان کبیره برمی‌شمرد و حتی حکم به سوزاندن آنها در کتاب بیان داده است (فضایی، 1353: 160).

چنانچه ذکر شد،باب اگرچه مدتی را به شغل بازرگانی در معیت دایی خود در بوشهر گذارند اما هرگز به کارهای بازرگانی روی خوش نشان نداد (موسوی ع.، 1389: 54). از آنجایی که معلم باب، شخصی از پیروان شیخیه به نام شیخ عابد بود، وی دلبسته مکتب شیخیه شد و پس از تلمذی شش‌ساله در مکتب شیخ عابد، برای تکمیل تحصیلات و معلومات خود در 1257 ه.ق. عازم کربلا شد و در درس سید کاظم رشتی حاضر شد (اعتضادالسلطنه، 1351: 9). البته بهاییان باب را «امّی» و درس‌نخوانده می‌دانند و از این‌رو تحصیل و به مکتب رفتن باب را اساساً یا انکار می‌کنند یا اینکه توجیهات دیگری برای آن به میان می‌آورند (موسوی، 1389: 54).چنانچه میرزا جانی کاشانی در نقطة الکاف می‌نویسد:

اینکه معروف شده است که آن ‌جناب به درس مرحوم سید رشتی حاضر می‌شدند به عنوان تلمّذ صحت ندارد، ولی آن‌ جناب قریب به سه ماه در کربلا تشریف داشتند، و گاه‌گاهی به مجلس موعظة آن مرحوم تشریف می‌آوردند و مرحوم سید، از نور باطن آن سرور مستفیض بودند (کاشانی، 1910: 110).

در واقع، بابیان و بهاییان حضور باب در درس سید رشتی را به جهت افاضه می‌دانند نه استفاضه (موسوی، 1389: 57). همچنین کتاب دیانت بهایی درباره ملاقات باب با سید کاظم رشتی و حضور در درس وی چنین می‌نویسد:

در موقع زیارت کربلا، حضرت باب سید کاظم رشتی را ملاقات فرمودند و در این ملاقات، سید کاظم رشتی چنان احترامی برای حضرتش قائل شد و آنچنان ذوق و شوقی از خود بروز داد که معمولاً برای هیچ کس مجری نمی‌داشت و موجب حیرت فوق‌العاده شاگردان می‌شد (هاچر و مارتین، 146 بدیع: 20).

باب و آغاز ادعای بابیت
باب از آغاز تحصیل خود نزد شیخ عابد و پس از آن با حضور در درس سید کاظم رشتی، ضمن آشنایی با افکار و عقاید شیخیه، به نوعی پیرو و دلبسته این مکتب شده بود. یکی از بنیادی‌ترین عقاید شیخیه موضوع «رکن رابع» است. سید کاظم رشتی با توجه به اعتقادات شیخیه و نیز استنباط شخصی خود، درباره ظهور مهدی موعود (ع) و به نوعی ظهور باب سخنان فراوانی گفته بود و به مریدانش چنین اعلان کرده بود که به زودی رکن رابع، یا همان باب امام زمان (ع) ظهور خواهد کرد، اما نکته مهم در اینجا است که او کسی را مشخصاً به عنوان باب یا رکن رابع تعیین نکرد. سید رشتی در 1259 ه.ق. از دنیا رفت و در پی آن، پیروانش برای یافتن رکن رابع به تکاپو افتادند و برخی از افراد از جمله ملاحسین بشرویه‌ای یک چلّه در کوفه معتکف شدند تا آنکه رکن رابع بر آنها منکشف شود. در این میان علی‌محمد شیرازی از فرصت استفاده کرد و خود را «باب» نامید (حسینی، 1389: 90).

در این مسئله، ملاحسین بشرویه‌ای نقش فعالی ایفا می‌کرد. زیرا در بین شاگردان شیخی‌مسلک سید رشتی، او بود که مجذوب شخصیت و حالات علی‌محمد شیرازی شده بود (Landes, 2000: 78). البته پیش از ادعای باب، برخی از شیخیان، بر گِرد حاج کریم‌خان کرمانی، که از شاگردان سید رشتی و باسواد بود، جمع شدند و او را به عنوان باب و رکن رابع پذیرفتند. پس از مدتی هجده تن از شاگردان مهم سید رشتی، با تلاش‌های ملاحسین بشرویه‌ای به باب پیوستند و ادعای او را پذیرفتند؛ هجده نفری که باب بعدها آنها را «حروفی حی» نامید (آیتی، 1342: 43). تاریخ ادعای باب به سال 1260 ه.ق. برمی‌گردد. میرزا جانی کاشانی در نقطة الکاف،‌ دیدگاه بابیه را درباره شیخ احمد احسایی و سید رشتی با عنوان «مأموریت شیخ احسایی، از قِبَل حجت برای تمهید طریق» به تفصیل بررسی می‌کند؛ از جمله ماجرای بابیت سید شیرازی را چنین توصیف می‌کند:

خلاصه به برکت آن دو باب اعظم و آن نورین‌القمرین و کوکبین‌الدریین [شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی] نفوس بسیاری عارف به علم توحید و معرفت به مظاهر حق گردیده و طبایع ایشان نضجی به هم رسانیده تا آنکه قابل قبول طلوع شمس حقیقت یعنی [علی‌محمد باب] از مغرب ولایت گردند (کاشانی، 1910: 100).

و نیز می‌نویسد:

مرحوم سید، اعلی الله مقامه، در اواخر عمر خود مکرر از قریب شدن اجل خویش خبر می‌دادند و اصحاب آن بزرگوار آه و ناله می‌نمودند و عرض می‌کردند که ای مولای ما، نباشد روزی که شما نباشید و ما حیات داشته باشیم؛ آن عالی‌مقدار می‌فرمودند: آیا راضی نمی‌شوید که من بروم و حق ظاهر گردد (همان: 103).

و نیز:

هرچند اصرار نمودند که علامت واضحی در حق ظهور بعد از خود ذکر فرمایند قبول نفرمودند؛ ولی به کنایات، بسیاری از آثار آن نیر اعظم را بیان فرموده و در نوشته‌جات خود ذکر می‌کردند؛ من جمله در «شرح قصیده» بیانات شافی کافی در حقیقت بابیت نموده‌اند. در رساله «حجة البالغه» در علامات نائب امام علیه‌السلام موازینی ذکر فرموده‌اند که در حق احدی از اهل زمان به جز مدعی بعد از ایشان که شمس طالع از ارض فارسی [یعنی علی محمد شیرازی] بوده باشد صدق نمی‌آید (همان).

میرزا جانی کاشانی همچنین قضیه معتکف شدن شاگردان سید رشتی را چنین بیان می‌کند:

بعد از آنکه نجم وجود آن سید بزرگوار غروب نمود، بعضی از اصحاب با صدق و وفاء آن سرور، نظر به فرمایش آن نیر اعظم در مسجد کوفه مدت یک اربعین معتکف گردیده و ابواب ما تشتهی الانفس را بر روی خود بسته و روی طلب بر خاک عجز و نیاز گزارده و دست الحاح به درگاه موجد کل فلاح برآورده و به لسان سر و جهر در پیشگاه فضل حضرت رب المتعال عارض گردیده که بارالها ما گم‌شدگان در وادی طلبیم و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوبیم (همان: 105).

البته ناگفته نماند که خود سید کاظم رشتی نیز پیش‌تر زمینه را برای ادعای باب فراهم کرده بود و در زمان حیات خود و حضور باب در کربلا جملاتی را گفته و حرکاتی را انجام می‌داد که به نوعی تسهیل‌کننده امر بر باب بود. در این باره بابیان مطالب بسیاری دارند، از جمله آمده است که:

تا سید باب به محضر سید رشتی ورود فرمودند، با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست‌وچهارساله و سید رشتی مردی پنجاه‌ساله؛ این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر می‌شد که همگی در حیرت و شگفت افتادند (فلاحتی، 1390: 25).

همچنین ذکر شده است که سید رشتی به دفعات در مجلس درس خود،‌ در پاسخ به پرسش شاگردان در ارتباط با رکن رابع و باب امام زمان (ع) نشانه‌هایی را ذکر می‌کرد که منحصر در علی‌محمد شیرازی بود و به نوعی او را متعین می‌کرد. آنچه مسلم است این است که علی‌محمد شیرازی به خوبی از فضایی که شیخیه و شخص سید کاظم رشتی ایجاد کرده بودند بهره برد تا ادعای خود را آشکار کند؛ هر کس که از سخنان، سبک تأویلات، مطالب و طرز تفکر شیخ احمد احسایی و سید رشتی مطلع باشد و نوشته‌های علی‌محمد باب، همچون احسن القصص، صحیفه عدلیه، بیان و غیره را دیده باشد، درخواهد یافت که بیشتر مطالب کتب وی از تفکرات و القائات سران شیخیه سرچشمه گرفته و باب،‌ وامدار آن دو نفر در مطرح کردن عقاید خود است. واقعیت این است که بیانات و رفتارهای ابهام‌آمیز شیخ احسایی و سید رشتی و نداشتن صراحت لهجه و نص صریح آنها در خصوص دعاوی بابیت، مجالی مساعد برای علی‌محمد شیرازی به شمار می‌آمد تا با اتکا بر مقام بابیت و اثبات آن برای شیخ و سید و مفتوح شدن چنین بابی به دست آنها پس از غیبت کبری، جرئت ادعای بابیت را در خود بیابد. بدین منوال علی‌محمد شیرازی پس از دعوای قائمیت، شیخ احسایی و سید رشتی را مبشّر خود می‌خواند. باب با توجه به خصوصیات شخصی که داشت توانست بر دیگران تأثیر گذاشته، آنها را با خود همراه، و دعوت بابیت خویش را آشکار کند و برای بسیاری بر کرسی بنشاند.[i]

در اینکه باب در ابتدا صرفاً ادعای بابیت حضرت حجت (ع) را داشته است و چند سال بعد ادعای مهدویت کرده یا اینکه بلافاصله پس از ادعای بابیت، ادعای مهدویت و قائمیت نیز کرده است، روایت‌های متفاوتی را در بعضی کتب می‌توان یافت. برای مثال، عبدالحسین آیتی در کتاب الکواکب الدریه معتقد است شب پنجم جمادی‌الاولی 1260، یعنی همان سالی که ادعای بابیت کرده بود، باب در بیست‌وپنج‌سالگی در منزل خود، نزد ملاحسین بشرویه‌ای بالجمله ادعای قائمیت و مهدویت نیز کرد (آیتی، 1342: 68). عبدالحمید اشراق خاوری نیز در این زمینه نوشته است که ملاحسین بشرویه‌ای در ابتدا این ادعای باب را نپذیرفت و با او به مباحثه پرداخت، اما چون معلومات او را بالاتر از حدود توانایی بشر عادی دید، به او ایمان آورد (همان). حال آنکه نویسنده کتاب بهاییان، ادعای باب در آن شب را صرفاً محدود به «بابیت» می‌داند (نجفی، 1357: 162). آنچه از دیگر کتب به دست می‌آید این است که باب در ابتدا صرفاً ادعای بابیت امام موعود را داشته است.

باب در کتاب احسن القصص، تفسیر سوره یوسف، می‌نویسد:

ان الله قد قدران یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علی عبده لیکون حجة الله من عند الذکر علی العالم بلیغا (شیرازی، 1354: 219).

مراد از «ذکر» در این عبارت، خود علی‌محمد شیرازی است. باب در این عبارت به صراحت از امامت امام موعود (ع) نام می‌برد (نجفی، 1357: 163). او در جای دیگری از همین کتاب می‌نویسد:

یا سید الاکبر ما أنا شیءٌ الا و قد أقامَتنی قدرتک علی الامر، ما اتکلتُ فی شیءٍ الا علیک و ما أعتصمتُ فی الامر الا الیک و انت الکافی بالحق و الله الحق من ورائک المحیط. یا بقیة الله قد أفدیتُ بکلی لک و ارضیتُ السبَّ فی سبیلک و ما تمنیتُ الا القتل فی محبتک (شیرازی، 1354: 231).

باب در این عبارت با صراحت کامل و فارغ از هر گونه اجمال و ابهامی خود را مأمور از طرف حضرت بقیة‌الله (ع) می‌داند و حتی ارادت خود به آن حضرت را چنان اعلان می‌دارد که حاضر است در راه آن حجت خدا تمام دشنام‌ها را به جان بخرد و حتی جان خود را در راه او از دست بدهد (موسوی، 1389: 63).

باب در سوره 66 این کتاب در معرفی خود چنین می‌گوید: «و ما هو الا عبد للحجة یدعو الناس لدین الله» (نجفی، 1357: 163). در این عبارت نیز باب خود را پیرو حضرت صاحب الامر (ع) می‌داند و هیچ‌گونه ادعایی درباره مهدویت یا قائمیت ندارد.

فاضل مازندرانی می‌نویسد در کتاب تفسیر سوره یوسف، نوشته علی‌محمد باب، عبارتی آمده است که به صراحت از سید شیرازی به «باب» یاد شده است: «اعلموا یا اهل الارض ان الله قد جعل مع الباب، بابین من قبلُ، لیعلمکم امره علی الحق» (فاضل مازندرانی، 132 بدیع ب: 11). در این عبارت منظور از «باب»، علی‌محمد شیرازی و منظور از «بابین»، رؤسای شیخیه، یعنی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، هستند. این عبارت همچنین دربردارنده این مطلب پیش‌گفته است که شیخ و سید رشتی ممهّد و مبشّر بابیت سید شیرازی بوده‌اند. در مجموع، از آنچه از عبارات ذکرشده و بسیاری دیگر از جملات و نوشته‌های بابی از جمله نامة وی به محمدشاه قاجار در اوایل 1264 به دست می‌آید این است که علی‌محمد شیرازی در ابتدا صرفاً ادعای بابیت داشته است و در واقع خود را مأمور از ناحیه حضرت صاحب‌الامر (ع) می‌دانست و این روند از 1260 تا اواسط 1264 ه.ق. ادامه داشته است.

اقدامات علی‌محمد باب پس از آشکار کردن ادعای بابیت خود
باب پس از علنی کردن ادعای بابیت، عزم مکه کرد تا در آنجا نیز دعوی خود را آشکار کند (Marthaler, 2000: vol 2, p. 2). از این‌رو خود رهسپار مکه شد و به حروف حیّ (همان هجده تن از شاگردان سید رشتی که به وی گرویدند) دستور داد در بلاد مختلف پخش شوند و بدون تصریح به نام علی‌محمد شیرازی اعلان کنند که باب موعود با برهان متین ظاهر شده است. لذا افراد باب به سوی مناطق مختلف، از جمله خراسان و شرق کشور گسیل شدند. نقل شده است که باب پس از بازگشت از مکه رهسپار بوشهر شد تا در آنجا به فعالیت ادامه دهد (نجفی، 1357: 167). اشراق خاوری می‌نویسد:

باب پس از مراجعت از مکه در بوشهر چند روزی اقامت کرد و قدوس را پیش از خود فرستاد و رساله‌ای به او داد و دستور داد به چیزهایی که در آن رساله نوشته شده عمل کند. از جمله این دستورات این بود که بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه (پس از شهادت‌ها) چنین اضافه کنند: «اشهد ان علیاً قبل نبیل باب بقیة الله» (اشراق خاوری، 129 بدیع الف: 130).

گویا مخاطب این نامه ملاصادق خراسانی بود که او نیز از مریدان باب محسوب می‌شد؛ زیرا او پس از انجام دادن چنین کاری در نماز جمعه، با موجی از اعتراض و خشم مسلمانان و نهایتاً دست‌گیری از طرف حاکم شیراز روبه‌رو شد (نجفی، 1357: 169).

پرسشی که در اینجا به ذهن خطور می‌کند این است که آیا باب از ابتدا قصد داشت دعوی مهدویت، قائمیت و نبوت کند یا اینکه در ابتدا صرفاً در پی اثبات خویش به عنوان باب بوده و پس از مساعد دیدن شرایط، در پی این برآمد که ادعاهای بالاتری (از بابیت) درباره خود مطرح کند. یکی از مسائلی که احتمال اول را تأیید می‌کند قضیه فرستادن ملاحسین بشرویه‌ای به سمت خراسان برای جذب مردم آن دیار (و پیش از آن عزیمت خود وی به سمت مکه) است؛ زیرا در برخی احادیث مرتبط با ظهور آمده است که امام زمان (ع) از جانب مکه ظهور خواهد کرد و همچنین در این احادیث، از نشانه‌های ظهور آن حضرت، خروج مردم خراسان با پرچم‌های سیاه دانسته شده است (کسروی، 1323: 27). به طور قطع، باب این احادیث را دیده بود؛ از این‌رو سر زدن چنین اقداماتی از وی حاکی از آن است که ظاهراً وی از ابتدا سودای مهدویت و قائمیت را در سر داشته است و با این اقدامات کوشیده است ظهور خود را موافق با مفاد احادیث قرار دهد. البته در پی حضور ملاحسین بشرویه‌ای به عنوان مبلّغ باب در سرزمین خراسان، عده‌ای به او گرویدند و برای نجات مراد خود (علی‌محمد باب که در آن موقع دست‌گیر شده بود) مسلح شدند و به ملاحسین بشرویه‌ای پیوستند و با نیروهای حکومتی درگیر، و نهایتاً قلع و قمع شدند (Safra, 2006: 104).

اگرچه دلایل مختلفی را می‌توان برای توفیق باب در ادعاهایش برشمرد، اما بدون شک بدون موفقیت وی در قبولاندن برخی مقامات ادعایی از جانب او به مردم نمی‌توان پیشرفتی را برای او متصور شد. پیدایش فرقه‌ای به نام بابیت با پیروان متعدد، بر اساس آنچه پدید آمد که پیروان باب برای او متصور بودند. باب اگرچه به‌راستی باب بقیةالله (ع) نبود اما واقعیت این بود که برخی، این مقام را برای او اعتقاد داشتند. البته ادعای باب صرفاً بابیت نبود بلکه ادعاهای مختلفی داشت که به مرور زمان یکی پس از دیگری آشکار شد، اما واقعیت این است که فرقة بابیت به رهبری علی‌محمد شیرازی نقطة آغازینی داشت که همان ظهور سید شیرازی و ادعای وی مبنی بر بابیت و نیابت حضرت مهدی موعود (ع) بود (Newby: 2004: 37). ادعاهای بعدی علی‌محمد باب تأثیری در ایجاد این فرقه نداشت، بلکه فقط پیروان اولیه وی را متقاعد کرد که ادعاهای فراتر از بابیت وی را بپذیرند و بعضاً هم موجب شد که برخی از پیروان وی دست از بابیت بکشند و به کیش سابق خود بازگردند.[ii] اما اینکه مراد علی‌محمد شیرازی از بابیت چه بوده است که خود را باب امام زمان دانسته، به پیشینه شیخی‌مسلک وی باز می‌گردد. عبدالحمید اشراق خاوری در رساله ایام تسعه شعار باب در ابتدای دعوت خود را چنین نقل می‌کند: «من رکن رابع و باب امام زمان هستم و هر کس اعتقادی به او دارد، ابتدا باید با من بیعت کند» (اشراق خاوری، 129 بدیع ب: 137).

عبدالحسین آیتی در الکواکب الدریه در خصوص معنای «باب» و مراد از آن می‌نویسد:

اینجا لازم است گفته شود که در ابتدای طلوع (و ظهور دعوت باب) عموماً از کلمه «باب» چنین استنباط می‌شد که مراد از باب کسی است که واسطه بین آن حجت موعود و خلق است و نیز از کلمه «مبشرّ ظهور» که گاهی در حق او گفته می‌شد و در کلمات نقطه اولی [باب] نیز زیاد گفته شده، گمان می‌رفت که مراد، مبشّر ظهور محمد بن الحسن – صلوات الله علیهما – یا اینکه مبشر ظهور مهدی است (آیتی، 1342: 49).

میرزا جانی کاشانی در نقطة الکاف نیز مراد از «باب» را چنین تعریف می‌کند که «باب، واسطة بین امام غائب و شیعیان است» (کاشانی، 1910: ک).

نخستین مواجهه جدی با علی‌محمد باب پس از ادعای بابیت
علی‌محمد شیرازی، که با ادعای بابیت و نیابت امام زمان (ع) پیروانی (خصوصاً از شاگردان سید کاظم رشتی) برای خود دست و پا، و فرقة بابیت را رسماً پایه‌گذاری کرده بود، پس از مراجعت از مکه به بوشهر رفت؛ اما حسین‌خان نظام‌الدوله، حاکم فارس، او را به شیراز احضار کرد و از این‌رو از بوشهر به شیراز برده شد. پس از احضار باب به شیراز، مجلسی با حضور حاکم فارس و امام جمعه شیراز بر پا شد و در آن علی‌محمد شیرازی مؤاخذه شد. از آنجایی که باب نتوانست در مقابل پرسش‌های علما و شخص حسین‌خان نظام‌الدوله پاسخ‌های قانع‌کننده داشته باشد و به تعبیر بعضی از نویسندگان جز چند جمله مغلوط و بی‌سر و ته از او چیزی شنیده نشد، با نامساعد دیدن اوضاع دست از ادعای خود کشید و خطاب به امام جمعه شیراز گفت «من نه وکیل قائم موعود هستم و نه واسطة بین امام غائب و مردم» (نجفی، 1357: 171). در این مجلس حسین‌خان دستور داد پاهای باب را ببندند و چوب بزنند و پس از آن بود که باب در مسجد از ادعاهای خود توبه کرد و بیزاری جست (کاشانی، 1910: 88). البته بازگشت باب از ادعاهای خویش به همین مجلس خلاصه نشد بلکه در روز جمعه نیز باب بر فراز منبر رفت و اعلان کرد:

لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند،‌ لعنت خدا بر کسی که بگوید من منکر وحدانیت خدا هستم، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الاهی بداند و لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام بداند (اشراق خاوری، 129 بدیع ب: 41).

حضور باب در اصفهان
پس از حضور در شیراز، به دلایلی از جمله تمایل «منوچهرخان گرجی» معروف به معتمدالدوله، حاکم اصفهان، به شخص باب،‌ به وسیله گروهی از سربازان ارسالی از اصفهان، باب به آن شهر کوچانده شد و در منزل حاکم اقامت کرد. در اصفهان نیز مجلسی با حضور برخی از علما و علی‌محمد باب در حضور حاکم برقرار شد و این بار نیز باب در عین حال که از پاسخ به پرسش‌های علما باز ماند، ادعاهای خود را تکرار کرد و به نوعی از توبه خود در شیراز بازگشت. البته این بار به سبب حمایت حاکم اصفهان از باب، خبری از فلک و توبه مجدد نبود و باب تا زمان مرگ معتمد‌الدوله حاکم اصفهان در این شهر در امنیت و رفاه کامل به سر می‌برد (برای مطالعه بیشتر نک.: نجفی، 1357: 175-184؛ موسوی، 1389: 72-84). پیش از مرگ معتمد‌الدوله، حاکم اصفهان، و جایگزینی «گرگین‌خان» برادرزاده وی بر مسند حاکمیت، علمای این شهر به حاجی میرزا آقاسی، صدر اعظم وقت، نامه‌ای نوشتند و خواستار مقابله حکومت با تحریکات علی‌محمد باب شدند. حاجی میرزا آقاسی نیز در پاسخ نامة علمای اصفهان، ضمن ارسال نامه‌ای به آنها، در آن از تصمیم دستگاه حاکم برای برخورد جدی با علی‌محمد باب خبر داد. در بخشی از این نامه آمده است:

در خصوص شخص شیرازی که خود را باب و نائب امام نامیده چون ضال و مضّل است بر حسب دین و دولت، باید مورد سیاست [یعنی تنبیه و مجازات] واقع شود ... بلی من حقیقت احوال او را بهتر می‌دانم که گفته‌های او همه از نشئه حشیش است و در نتیجة مداومت با جرس و بنگ است و من فکری که برای سیاست او کرده‌ام این است که او را به ماکو بفرستم و در قلعة ماکو حبس موبد گردد (کسروی، 1323: 30).

نکتة دیگری که از این نامه برداشت می‌شود این است که این بخش از این نامه، که در بالا ذکر شد، مؤید این مطلب است که باب تا آن زمان که حدود سه سال از آغاز فعالیتش می‌گذشت، کماکان صرفاً دعوی بابیت امام غائب (ع) را داشته است، نه ادعایی فراتر از آن.

پس از انتقال باب به ماکو، وی چند ماه را در این شهر در زندان به سر می‌برد و پس از آن به زندان قلعه چهریق انتقال داده شد. در زمان حضور باب در آنجا، زمامداران حکومت محفل دیگری را با حضور علمای آن دیار (که برخی از آنها نیز شیخی‌مسلک بودند) از جمله ملامحمد مامقانی، حاج ملامحمود نظام‌العلماء، حاج میرزا علی‌اصغر شیخ‌الاسلام، میرزا محسن قاضی، حاج میرزا عبدالکریم ملاباشی و میرزا حسن زنوزی ملاباشی برگزار کردند (نجفی، 1357: 221). در این مجلس، که مفصل‌تر از مجالس پیشین بود و در آنها باب مؤاخذه شده بود، مطالب بسیاری از علی‌محمد باب پرسیدند و باب نیز کماکان در پاسخ به پرسش‌ها، ادعاهای خود را مطرح کرد، ضمن آنکه در این مجلس برای نخستین بار از ادعای بابیت فراتر رفت و ادعای قائمیت کرد. شرح کامل این مجلس و پرسش‌های علما از علی‌محمد باب و پاسخ‌های وی به تفصیل در کتب مربوط آمده است (نک.: کاشانی، 1910: 134؛ نجفی، 1357: 224).

در بخشی از این مناظره، نظام‌العلماء، یکی از علمای حاضر در مجلس، از باب پرسید:

شما را باب می‌گویند، کی به شما این اسم را گذاشته و کجا گذاشته‌اند و معنای باب چیست؟ و شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟ باب در جواب گفت: «این اسم را خدا به من داده است». نظام العلماء پرسید: «کجا؟ در خانه کعبه یا بیت‌المقدس یا بیت‌المعمور؟». باب در جواب گفت: «هر جا هست، اسم خدایی است». نظام‌العلماء مجدداً پرسید: «البته در این صورت راضی هم هستید به این اسم خدایی؛ معنای باب چه چیز است؟ باب در جواب وی گفت: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها»؛ نظام‌العلماء گفت: «شما باب مدینة علم هستید؟». باب پاسخ داد: «بلی» (نجفی، 1357: 224).

تا اینجا آنچه باب مدعی آن است، بابیت برای امام موعود (ع) است و مستند او نیز حدیث معروف پیامبر (ص) است که فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها»؛ اما در ادامة این مناظره باب علی‌رغم اینکه از عهدة پاسخ گفتن به پرسش‌های علما برنیامد، پا را از ادعای بابیت فراتر گذاشت و ادعای قائمیت و مهدویت کرد. باب در این مجلس خطاب به نظام‌العلماء گفت: «من آن کسم که هزار سال است که انتظار ظهور او را می‌کشید». نظام‌العلماء گفت: «یعنی شما مهدی صاحب‌الامرید؟». باب گفت: «بلی». نظام‌العلماء مجدداً پرسید: «شخصی یا نوعی». باب جواب داد: «شخصی». نظام‌العلماء در پاسخ وی گفت: «نام مبارک او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس یا سوسن یا صیقل است و نام تو علی‌محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت سامره است و زادگاه تو شیراز است؛ سن او بیشتر از هزار سال و سن تو کمتر از چهل سال است» (موسوی، 1389: 99).

به هر روی، باب در این مجلس به‌صراحت خود را امام موعود شیعیان قلمداد کرد و مدعی مهدویت شد.

دومین توبه‌نامه باب
پس از آن مجلس، ناصرالدین میرزا، ولی‌عهد و فرزند محمدشاه قاجار، پادشاه وقت، به او نامه‌ای نوشت و ماوقع را به طور کامل شرح داد و از پادشاه درباره علی‌محمد باب کسب تکلیف کرد. البته ناگفته نماند که پس از پایان یافتن مجلس مناظره، نوکران ولی‌عهد به دستور او باب را احضار کردند و کتک مفصلی زدند و باب نیز همانند دفعات پیشین دست از ادعاهای خود برداشت و از در طلب توبه و انابه وارد شد. در نهایت باب برای دومین بار توبه‌نامه‌ای خطاب به ولی‌عهد نوشت که بخشی از آن چنین است:

لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است. امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را؛ و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد؛ استغفر الله ربی و اتوب الیه من أن یُنسَب إلیَّ أمرٌ (کسروی، 1323: 36).

پس از اظهار توبه از جانب علی‌محمد باب، جوابیه‌ای بر توبة وی صادر شد. البته این جوابیه را علمای تبریز در بالای ورقه توبه‌نامه باب نوشتند به این مضمون:

علی‌محمد شیرازی! شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولی‌عهد دولت بی‌زوال – ایده الله- و سدده و نصره- و حضور جمعی از علمای اعلام اقرار به مطالب چند کردی که هر یک جداگانه باعث «ارتداد» شما است و موجب قتل. توبه مرتد فطری مقبول نیست و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است، شبهه خبط دماغ [دیوانگی] است که اگر آن شبهه رفع شود، بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری می‌شود (کسروی، 1323: 37؛ نجفی، 1357: 242).

نکته قابل توجه در این خصوص این است که حسینعلی بهاء در اثبات حقانیت دعوت علی‌محمد باب و تطبیق سال ظهور حضرت مهدی موعود (ع) با ظهور باب می‌نویسد:

ملاحظه فرمایید که در اخبار، سنه ظهور آن هویّه نور را هم ذکر فرموده‌اند. مع‌ذلک شاعر نشده‌اند و در نفسی، از هوای نفس منقطع نگشته‌اند. فی حدیث المفضل: «سئل عن الصادق (ع) فکیف یا مولای فی ظهوره؟ فقال (ع) فی سنه الستین یظهر امره و یعلو ذکره ...». باری تحیر است از این عباد که چگونه با این اشارات واضحه لائحه از حق احتراز نموده‌اند (نوری، 155 بدیع: 155).

حسینعلی بهاء در این عبارت در پی اثبات این مطلب است که مراد امام صادق (ع) از سنه ستین، 1260 هجری بوده، یعنی همان سالی که باب ادعای خود را آشکار کرد و نه سال شصت هجری؛ و معتقد است منتقدان به این حدیث توجه نکرده‌اند. اما واقعیت این است که اساساً عبارت «فی سنه الستین»، که حسینعلی بهاء ادعا کرده، در متن اصلی حدیث وجود ندارد، بلکه آنچه وجود دارد کلمه «فی شبهه لیستبین» است. اصل عبارت بدین صورت است که: «قال المفضل یا مولای فکیف بدء ظهور المهدی (ع) و الیه التسلیم؛ قال یا مفضل یظهر فی شبهه لیستبین فیعلو ذکره و یظهر امره».

میرزا جانی کاشانی معتقد است هم‌زمان با انتقال علی‌محمد باب از زندان ماکو به چهریق بود که باب ادعای قائمیت آل محمد (ع) را اظهار داشت. این اتفاق از دید نویسندة نقطة الکاف در تاریخ صفر 1264 ه.ق.، یعنی چهار سال پس از دعوی بابیت از جانب علی‌محمد شیرازی، روی داده است (کاشانی، 1910: 212). میرزا ابوالفضل گلپایگانی هم می‌نویسد که باب نخستین بار در ماکو ندای قائمیت سر داد (گلپایگانی، 1294: 341).

باب و ادعای الوهیت
ادعای الوهیت علی‌محمد باب نقطه پایان و نهایی ادعاهای وی بود. سیر صعودی ادعاهای او از ذکریت و بابیت آغاز شد و سرانجام به ادعای الوهیت وی ختم شد. شواهدی از جملات وی وجود دارد که در آنها صراحتاً و کنایتاً خود را رب و پروردگار می‌داند. باب در کتاب لوح هیکل‌ الدین به‌صراحت ادعای خدایی کرده، می‌نویسد: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته» (شیرازی، 137 بدیع: 5). علی‌محمد باب همچنین در نامه‌ای که به میرزا یحیی صبح ازل (برادر میرزا حسینعلی نوری و بنیان‌گذار فرقه ازلیه) با عنوان «رسالة للثمرة» می‌نویسد نیز به طور صریح ادعای الوهیت و خدایی می‌کند. بخشی از ابتدای این نامه چنین است: «للثمرة بسم الله الازل الازل، اننی انا الله لا اله الا انا الوحاد الوحید، اننی انا الله لا اله الا انا الاحاد الاحید، اننی انا الله لا اله الا انا الصماد الصمید، اننی انا الله لا اله الا انا الفراد الفرید، اننی انا الله لا اله الا انا السراج السریج ... الخ ...» (شیرازی، بی‌تا: 1).

میرزا حسینعلی (بهاءالله) در کتاب بدیع، در تأیید ادعای الوهیت علی‌محمد شیرازی می‌نویسد:

اینکه نوشته همان حضرت باب که شما او را رب اعلی می‌دانید، از این کلمه معلوم می‌شود که شما رب اعلی نمی‌دانید و یا تقیه نموده‌اید ... شما و کل من فی السموات و الارض بدانند انا کنا موقنا معترفا مذعنا ناطقا ذاکرا قائلاً منادیا مضجا مصرخا مصیحا متکلما مبلّغا معاً باعلی الصوت، بانه هو رب الاعلی و سدرة المنتهی و ملکوت الاعلی و جبروت العلیا و لاهوت البقاء و روح البهاء و سر الاعظم و کلمة الاتم ... و رب الامم (نوری، 155 بدیع: 412).

باب و تأسیس دیانت جدید
اگرچه علما به سبب شبهه جنون علی‌محمد باب، از صدور حکم ارتداد و در نتیجه اعدام وی اکراه داشتند و در این امر مردد بودند اما شورش پیروان باب در بسطام و زنجان باعث شد باب را در 24 شعبان 1266 به همراه یکی از مریدانش به نام «میرزا علی‌محمد زنوزی» اعدام کنند. اگرچه با اعدام باب، پروندة او و ادعاهایش بسته شد اما آنچه به عنوان واقعیتی انکارناپذیر محقق شد این بود که جوانی شیرازی با ادعای نیابت امام موعود سر برافراشت و به دلایل چندی با اقبال مواجه شد و فرقة بابیه را بنیان‌گذاری کرد. علی‌محمد باب در سیر ادعاهای خود، در موارد متعددی ادعای نبوت و رسالت کرد و ظهور خود را ظهوری مستقل در ردیف ظهور پیامبران گذشته به حساب آورد. او با نوشتن کتاب بیان به نَسخ قرآن و انقضای اسلام حکم داد. او با اعتقاد به اینکه هر ظهوری قیامت ظهور قبلی (از پیامبران) و ناسخ آن محسوب می‌شود، ظهور خود را ناسخ اسلام دانست. باب در این باره معتقد است مراد از قیامت، ظهور شجره حقیقت (یعنی دین ناسخ) است. وی می‌گوید:

مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد؛ بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه در عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است این است که از وقت ظهور شجرة حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است؛ مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود (برای تفصیل بیشتر نک.: علی‌محمد باب، بیان، واحد دوم، باب هفتم).

بنا بر این ادعای علی‌محمد باب، قیامتِ دیانت یهود، ظهور عیسی بوده است و قیامت دین عیسی، ظهور پیامبر اسلام (ص) و ظهور دین اسلام بوده است و قیامت و کمال دین اسلام نیز ظهور علی‌محمد شیرازی و کتاب بیان است. جالب است که برای دین جدید علی‌محمد باب نیز قیامتی قرار داده شده و آن ظهور «من یظهره الله» است (تهرانی، 1346: 1/7-8). میرزا جانی کاشانی نیز با الهام از این ایدة علی‌محمد باب می‌نویسد: «و اینکه می‌گویند حلال محمد (ص) حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة صحیح است ولی مراد از قیامت نه قیامت کبری است بلکه مراد از قیامت، قیامت قائم (باب) می‌باشد» (کاشانی، 1910: 151). بر اساس چنین ادعایی، بهشت و جهنم نیز معنایی متفاوت پیدا می‌کنند. بهشت عبارت است از ایمان به ظهور جدید (بابیت) و نار نیز به معنای عدم ایمان و پذیرش ظهور جدید خواهد بود.نتیجه اینکه در دیانت جدید، آخرت، قیامت، بهشت و جهنم کاملاً این‌جهانی خواهند بود و هرگز معنایی را که در دین اسلام دارند نخواهند داشت.

اگرچه تاکنون گفته شد که باب بشخصه ادعای نبوت کرد، اما زاهدانی در کتاب مهم بهاییت در ایران واقعیت را به گونه‌ای دیگر روایت کرده است. وی ادعای پیامبری و نسخ دین اسلام را از جانب باب به سبب اقدامات پیروان وی در «بدشت» از جمله قرة‌العین، قدوس و حسینعلی بهاء می‌داند. او در این باره می‌نویسد:

ادعای قائمیت و شارعیت باب به ماجرای «بدشت» باز می‌گردد که در آنجا بزرگان اصحاب او جمع شده بودند و به سرکردگی قرة‌العین، حسینعلی نوری و محمدعلی بارفروشی یا قدوس پیرامون احکام دین و تکالیف دینی بحث می‌نمودند. (آنها) دین اسلام را منسوخ اعلام نمودند و ترک نماز و روزه و دیگر احکام دین کردند. چندی بعد علی‌محمد باب این رفتار را تأیید نمود (زاهد زاهدانی، 1380: 99).

بدین‌ترتیب زاهدانی نَسخ اسلام را پیش از تصمیم علی‌محمد باب به پیروان اصلی او نسب می‌دهد. او در ادامه می‌نویسد: «به این ترتیب در حالی که علی‌محمد خود را فقط نائب و باب دوازدهمین امام مسلمین قلمداد می‌کرد، برخی پیروانش گرد هم نشستند و اساس اسلام را منسوخ دانستند» (همان). به هر روی، بابیت فرقه‌ای است که اگرچه از دل اسلام درآمد، اما با ادعاهای مردی متلون‌الاعتقاد از اسلام خارج شد. هم بابیان و هم بهاییان معتقدند علی‌محمد باب شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. او ابتدا به سید ذکر مشهور شد و ادعای ذکریت کرد. بعد از آن ادعای بابیت کرد و خود را نائب امام زمان دانست. در مرتبه بالاتر او ادعای مهدویت کرد و پس از آن مدعی نبوت شد. نهایتاً هم ادعای ربوبیت کرد و مدعی الوهیت شد (همان: 104).

عبدالحسین آیتی در کشف‌الحیل نیز به این مطلب اشاره کرده، می‌نویسد:

این شخص در سنه 1260 هجری ادعای ذکریت کرده در 1261 هجری ادعای بابیت کرد، در 1262 هجری داعیه مهدویت کرد، در 1263 هجری داعیه نبوت کرد، در 1264 هجری داعیه ربوبیت کرد، در 1265 هجری داعیه الوهیت کرد، در 1266 هجری تمام دعاوی خود را منکر شده، توبه کرد و توبه‌نامه نزد ناصرالدین‌شاه فرستاد (آیتی، 1326: 44؛ فلاحتی، 1390: 31).

اگرچه علی‌محمد شیرازی توانست با ادعای نیابت از امام غائب و موعود منتظر، فرقة بابیت را تأسیس کند اما با ظهور شخص بعد از وی، یعنی حسینعلی بهاء و نیز به صحنه آمدن میرزا یحیی صبح ازل، برادر حسینعلی نوری، بابیت جای خود را به بهاییت و ازلیه داد، به طوری که امروزه نشانی از وجود بابیه نمی‌توان یافت و پیروان بهاییت یکه‌تاز صحنه میراثداری این قضیه شده‌اند، اگرچه نمی‌توانند پیشینة بابی خود را به فراموشی بسپارند.

پی‌نوشت‌ها
[i]. چنانچه قبلاً نیز توضیح داده شد، در دیدگاه بابیه، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی نیز پیش از سید شیرازی به مقام بابیت رسیده بودند و به عنوان مبشران ظهور علی‌محمد شیرازی قلمداد می‌شدند و از آنها تجلیل و تکریم می‌کردند.

[ii]. مطالعه شرح واقعه بدشت در این زمینه مفید خواهد بود؛ نک.: نجفی، 1357: 160


چاپ   ایمیل